آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

این سخن امام صادق(ع) در مورد شیعیان و اشعریانى بود که به قم مهاجرت کردند.
آنان پس از شهادت «سائب بن‏مالک بن‏عامر» و فرزندش «محمد» به دست‏حجاج خون‏آشام، از کوفه به طرف قم، روانه شدند تا خیمه آل محمد(ص) را در این سرزمین بر پا کنند. این مهاجرین و فرزندانشان راویانى بودند که با وجود مشکلات طاقت‏فرسا سخنان نورانى ائمه را براى آیندگان به یادگار گذاشتند. از این‏رو مطالعه زندگى آنها زوایایى از تلاش انسانهاى آسمانى و حاملان روایات نورانى را آشکار مى‏سازد.
احمد بن‏محمد بن‏عیسى اشعرى یکى از راویان نور است که رهبرى شیعیان قم را به عهده داشت. فزونى روایاتى که از وى بر جاى مانده پژوهش در زندگى وى را ضرورى مى‏سازد.
طلوع
ابوالعباس نجاشى وى را از اصحاب امام رضا(ع) مى‏داند و چون در سال‏203 به شهادت رسیده است، مى‏توان گفت: احمد در این دوران، در سنى (حداقل 10 سال) بود، که بتواند از اصحاب آن امام به شمار آید. بنابراین احتمال دارد او متولد دهه اخیر قرن دوم‏باشد.
با زلال ولایت
آسمان ولایت از سال 200 «ه .ق‏» تا 250 به عطر پنج تن از معصومان عطرآگین بود. در همین سالها، چهار نفر از آن بزرگواران به عالم ملکوت بار سفر بستند. احمد بن‏محمد بن‏عیسى توانست‏به حضور امام رضا، جواد و هادى(علیهم السلام) شرفیاب گردد.
هر چند دلیلى بر ملاقات بین او و امام عسکرى(ع) وجود ندارد، با توجه به مسافرتهاى مکرر احمد به مدینه، دیدار او با یازدهمین اختر آسمان ولایت‏بعید به نظر نمى‏رسد. به هر رو، او از اصحاب امام عسکرى(ع) نیز بشمار مى‏آید. او به دلیل کهولت‏سن و محاصره امام عسکرى(ع) توسط دشمن به محضر آن حضرت شرفیاب نشد. اما با حضرت مکاتباتى در مورد مسایل دینى و اجتماعى داشت.
رابطه احمد با ائمه(علیهم‏السلام) رابطه‏اى خاص بود و حکایت از اعتماد ائمه(علیهم السلام) به او داشت. خود نقل مى‏کند:
یکى از غلامان امام جواد(ع)، نامه‏اى از حضرت به من داد. آن را گشودم و خط مبارک امام را خواندم امام دستور داده بود به نزدش بروم. بار سفر به مدینه را بستم و خود را به حضور امام جواد(ع) رساندم.
در آن جلسه درباره چند نفر از شیعیان سخن به میان آمد. با خود گفتم، نامى از «زکریا بن‏آدم‏» مى‏برم شاید حضرت ضمن دلجویى از زکریا، برایش دعا کند. بى‏درنگ به خود آمدم و گفتم: من چه کسى هستم که چنین جسارتى نمایم. امام به آنچه مى‏کند آگاه‏تر است. غرق در افکار خویش بودم که امام جواد(ع) رو به من کرد و سفارشهایى در مورد زکریا بن‏آدم و ارسال اموالى که در اختیار داشت. بیان فرمود.
این حدیث موقعیت‏خاص احمد را نزد امام آشکار مى‏کند.بگونه‏اى که امام در موقع سفارش به یاران به دنبال او مى‏فرستاد و نظریات او در مورد دیگر شیعیان را جویا مى‏شد. همچنین ائمه(علیهم‏السلام) این‏گونه پیامها را به هر کسى نمى‏گفتند و تنها اشخاصى را که مورد اعتماد کامل بودند، از این امور مطلع مى‏کردند. چرا که وجود دشمنان شیعه و پیدایش بعضى انحرافات در قالب تشیع، جوى حساس و خطرناک به وجود آورده‏بود.
مبارزه با انحراف
احمد در زمان خود، با دو جریان انحرافى عمده که با نقاب تشیع در صحنه ظاهر شدند، روبرو شد. این دو جریان عبارت بودند از «غلو» و «واقفیه‏».
«على بن‏حسکه‏» و «قاسم یقطینى‏» سردمداران اصلى «غلو» در زمان احمد بودند. احمد در مقابل تبلیغات آنان در میان شیعه گزارشى به این صورت خدمت امام حسن عسکرى(ع) فرستاد.
گروهى پیدا شده‏اند که براى مردم سخنرانى مى‏کنند. آنها سخنانى از طرف شما و پدرانتان براى شیعیان مى‏گویند. دل‏هاى ما گفتار آنان را نمى‏پذیرد. اینان دو نفر به نامهاى على بن‏حسکه و قاسم یقطینى هستند که مى‏گویند: مقصود خدااز نماز، در «ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنکر» رکوع و سجود نیست. بلکه، مردى است که، مردم را از زشتى باز مى‏دارد. همین‏طور مقصود از زکوة، همان مرد است نه، تعدادى درهم که انفاق شود. آنها بقیه واجبات و محرمات را نیز به همین صورت تاویل کرده‏اند. بر ما شیعیان منت گذاشته راه سالم را به ما معرفى کنید.
به محض اینکه امام حسن عسکرى(ع) نامه احمد را دریافت کرد، چنین پاسخ داد:
«این دین ما نیست، از این سخنان دورى بجوى‏»در برخورد احمد با واقفیان، همین بس که او با ارسال نامه‏هایى براى ائمه، بعد از امام کاظم(ع) و پرسیدن مسائل‏فقهى و غیر فقهى و ارجاع مردم به آن بزرگواران خط بطلانى بر مرام واقفى‏هاکشید.
ویژگیها
مقام علمى و کرامت نفس، منصبها و فضایل زیادى براى احمد به ارمغان آورد. برخى از مناصب او عبارتند از:
الف: رهبرى شیعیان قم; او به خاطر لیاقت‏هایى که از خود بروز داد، توانست رهبرى شیعیان قم را بر عهده گیرد. قدرت سیاسى و اجتماعى وى بدان حد رسید که وقتى بر اساس وظیفه شرعى عده‏اى را از قم اخراج کرد، احدى را توان اظهار مخالفت نبود و بعضى که اجماع سکوتى را قبول ندارند به همین واقعه استدلال کرده‏اند. حاکم قم نیز در امور ملکى، به او رجوع مى‏کرد و احمد در این امور در مصدر تصمیم‏گیرى بود.
نجاشى در باره قدرت سیاسى او مى‏نویسد: «احمد بن‏محمد بن‏عیسى چهره بدون رقیب قم بود و با حاکم قم رفت و آمد داشت‏».
از این‏رو است که براى او چهار عنوان «وجه قم‏» (چهره قم)، «وجیه قم‏» (چهره درخشان قم)، «شیخ القمیین‏» و «فقیه القمیین‏» در کتابهاى تاریخى و رجالى ذکر شده است.
ب: هشیارى و زیرکى: احمد با هشیارى خود توانست‏شیعیان را از انحراف‏هاى سیاسى و اعتقادى حفظ کند. او از یک سو با افکار انحرافى مقابله کرد و از سوى دیگر بهانه به دست دژخیمانى چون «متوکل‏» و «مامون عباسى‏» نداد.
من در این مسجد (مسجد کوفه) نهصد نفر از اساتید حدیث را دیدم که مى گفتند: حدثنى جعفر بن محمد. (امام صادق(ع) چنین گفت)ج: تواضع: با همه مقام و جلال، ابائى نداشت از کسى که از نظر علمى پایین‏تر بود حدیث نقل نماید.
بر همین اساس از عبدالله بن‏صلت که در موقعیت علمى بالایى نبود حدیث نقل مى‏کرد. و شیخ بزرگوار «کشى‏» مى‏گوید: اگر حدیثى به احمد بن‏محمد بن‏عیسى نمى‏رسید ولى به کسى که از او کوچکتر بود مى‏رسید، احمد حدیث را از او نقل مى‏کرد.
د: عمل به وظیفه و تسلیم در برابر حقیقت; وقتى تشخیص مى‏داد وظیفه او اقدام به کارى یا نهى از آن است‏به تکلیف خویش عمل مى‏کرد و اگر بعدها احساس مى‏کرد در تشخیص خود دچار اشتباه شده است، دست از سخن اول برمى‏داشت و بدون ملاحظه مقام و موقعیت، پشیمانى خود را به همگان اعلام مى‏کرد.
وقتى تشخیص داد احمد بن‏محمد بن‏خالد در نقل حدیث‏سهل‏انگار است و به روایات مرسل و ضعیف اعتماد مى‏کند (و این به معنى تزلزل احادیث‏شیعه است. تزلزلى که ممکن است اعتبار تشیع را در خطر قرار دهد)، او را از قم بیرون کرد و آنگاه که متوجه شد در روش خود اشتباه کرده است‏یا مبناى علمى وى تغییر کرده به دنبال وى رفت و با عظمت تمام او را به قم باز گرداند و زمانى که برقى از دنیا رفت، براى جبران اشتباه خود با سر و پاى برهنه در تشییع جنازه او شرکت کرد.
ژرفاى دانش
احمد بن‏محمد بن‏عیسى با اینکه مسوولیتهاى مهم اجتماعى را بر عهده داشت در راه کسب دانش و معارف اهل بیت(علیهم‏السلام) و نشر آن نیز همت فراوانى به خرج مى‏داد. او خود مى‏گوید:
براى تحصیل و فراگیرى حدیث‏به کوفه آمدم و با «حسن بن‏على وشاء» دیدار کردم و از او خواستم: کتاب «علاء بن‏رزین‏» و «ابان بن‏عثمان احمر» را براى من بیاورد. وى آن دو کتاب را آورد. به او گفتم: دوست دارم اجازه نقل حدیث از این دو کتاب را به من بدهى. گفت: چه عجله دارى؟! برو و از این دو کتاب‏بنویس و سپس از من استماع کن. گفتم: از حوادث روزگار در امان نیستم. گفت: اگر مى‏دانستم احادیث اینگونه مشتاقانى دارد، بیشتر حدیث نقل مى‏کردم; زیرا من در این مسجد (مسجد کوفه) نهصد نفر از اساتید حدیث را دیدم که مى‏گفتند: حدثنى جعفر بن محمد. (امام صادق(ع) چنین گفت)او کتابهاى زیادى از خود به جاى نگذاشت و شاید علت آن، دقت‏بسیار زیاد این عالم بزرگ در نقل حدیث‏بود. به گونه‏اى که بسیارى از روایات از نظر سند یا متن در نظر او مخدوش به نظر مى‏رسید. این احتمال نیز وجود دارد که او صاحب آثار زیادى باشد که به ما نرسیده است. آنچه از سخنان شیخ طوسى، نجاشى و دیگران استفاده مى‏شود گویاى این حقیقت است که شمار تالیفات وى به 15 عدد مى‏رسید. این کتابها عبارتند از:
1. التوحید 2. فضل النبى‏39. المتعه 4. النوادر 5. الناسخ و المنسوخ‏6. الاظله‏7. المسوخ 8. الحج‏9. المبود (احتمال مى‏رود با کتاب النوادر یکى باشد) 10. الملاحم 11. الطب الکبیر 12. الطب الصغیر13. المکاسب 14. مسائل الامام الهادى(ع) 15. فضائل العرب.
تنها کتابى که از وى باقى مانده «نوادر» است. روایاتى که احمد بدون واسطه از امامان معصوم(علیهم‏السلام) نقل کرده است‏بسیار اندک‏اند و او بیشتر از طریق راویان دیگر روایت کرده است. مجموع احادیث احمد (با واسطه و مستقیم) تا 2290 حدیث مى‏رسد.
استادانى که احمد بن‏محمد بن‏عیسى موفق به دیدار آنها شده است نزدیک به 150 نفر هستند، از جمله آنها حسین بن‏سعید، عبدالعزیز بن مهتدى، عبدالله مسکان و ... مى‏باشند. اما شاگردانش در حدود 14 نفر از جمله محمد بن‏حسن صفار (صاحب بصائر الدرجات) محمد بن على بن محجوب و محمد بن یحیى عطار هستند.
از نگاه فرزانگان
فرزند محمد بن‏عیسى در نظر علماء شیعه شخصیتى با نفوذ به شمار مى‏آید و همه وى را دانشمندى صاحب موقعیت و توانایى علمى و اجتماعى مى‏دانند. قدیم‏ترین اظهار نظر که در مورد او صورت گرفته، توسط احمد بن على بن‏نوح سیرافى، استاد نجاشى، است; که در جواب نامه نجاشى نوشت: از سند من به کتابهاى حسن بن‏سعید اهوازى (رضى الله عنه) سؤال کردى. در جواب باید بگویم آنچه مورد اعتماد اصحاب ما است همان است که احمد بن محمد بن‏عیسى نقل نموده است.
نجاشى (متوفاى 450) در مورد احمد مى‏گوید: احمد بن محمد بن عیسى که رحمت‏خدا بر او باد، از بزرگان اهل قم است. او رئیس و فقیه بدون رقیب بود و با حاکمان قم رفت و آمد داشت و به خدمت‏سه امام (على بن‏موسى الرضا(ع) و امام جواد(ع) و حضرت هادى(ع)) رسید. و در ادامه سخن،9 کتاب براى او مى‏شمارد.
علامه حلى (متوفاى‏726) نام احمد بن‏محمد بن‏عیسى را در قسمت اول کتاب خود (یعنى کسانى که بر آنها اعتماد دارد) ذکر مى‏کند و همانند نجاشى از او به بزرگى یاد مى‏کند.
احمد اشعرى از نگاهى دیگر
اهل سنت نیز از او به عظمت‏یاد کرده‏اند: ابن ندیم (متوفاى 375): ابوجعفر، احمد بن‏محمد بن‏عیسى از جمله دانشمندان است و این کتابها از اوست: کتاب طب کبیر. کتاب طب صغیر و کتاب مکاسب.
ابن‏حجر عسقلانى (متوفاى 852) مى‏نویسد: احمد بن‏محمد بن‏عیسى اشعرى قمى، علامه است. از استاد شیعیان قم و فردى مشهور بوده و کتابهایى نیز دارد.
اخراج راویان
همه ارباب رجال و تاریخ به اخراج بعضى از محدثین توسط احمد اشاره کرده‏اند. از یک سو، داشتن موقعیت‏سیاسى و صاحب قدرت در قم و از سوى دیگر سختگیرى او در نقل حدیث و نقد عقیده دلیل عمده اخراج افراد بود.
تنها کتابى که از وى باقى مانده «نوادر» است. روایاتى که احمد بدون واسطه از امامان معصوم(علیهم‏السلام) نقل کرده است‏بسیار اندک‏اند او از طریق راویان دیگر روایت کرده است. و مجموع احادیث او (با واسطه و مستقیم) تا 2290 حدیث‏مى‏رسد.
علامه، وحید بهبهانى، در این زمینه مى‏نویسد: در موارد متعددى احمد بن‏محمد بن‏عیسى و ابن‏غضائرى، راویى را متهم به غلو و کذب مى‏کردند. زیرا او روایتى را نقل مى‏کرد که مضمون آن روایت در نظر آنان مطلب غلوآمیزى داشت.
برخى از راویان که احمد آنان را از قم اخراج کرد عبارتند از:
1- احمد بن‏محمد بن‏خالد برقى به جرم سهل انگارى در نقل حدیث.
2- سهل بن‏زیاد آدمى رازى.
3- ابو سمینه محمد بن‏على بن‏ابراهیم قرشى، معروف به صیرفى،.
4- حسین بن‏عبیدالله محرر قمى سعدى، هر سه به اتهام غلو.
از این چند نفر، تنها برقى به قم بازگردانده شد.
فصل غروب
به شهادت همه صاحبان رجال، احمد بن‏عیسى در تشییع جنازه برقى شرکت کرد. در مورد سال وفات برقى دو نظریه وجود دارد; ابن‏غضائرى سال 274 و نوه برقى سال 280 ذکر مى‏کنند و چون نوه برقى نزدیکتر به زمان وى و جزء خاندان او بود نظریه‏اش تقویت مى‏شود. بنابر این احمد بن محمد بن‏عیسى تا این زمان (سال 280) زنده بود. اما اینکه پس از این تا چه مدتى در قید حیات بود معلوم نیست. احتمال مى‏رود فوت او در دهه اخیر قرن سوم یا مقدارى قبل از آن واقع شده باشد. در این صورت، عمر او به حدود 90 سال خواهد رسید. از محل دفن این عالم بزرگ نیز اطلاع دقیقى در دست نیست. با این حال چون قم محل اقتدار دینى و علمى او بود، احتمال مى‏رود آرامگاه وى در همین شهر باشد.
رحمت‏خدا بر روانش

تبلیغات