احمد بنمحمد بنعیسى قمى راوى سه معصوم(ع)
آرشیو
چکیده
متن
این سخن امام صادق(ع) در مورد شیعیان و اشعریانى بود که به قم مهاجرت کردند.
آنان پس از شهادت «سائب بنمالک بنعامر» و فرزندش «محمد» به دستحجاج خونآشام، از کوفه به طرف قم، روانه شدند تا خیمه آل محمد(ص) را در این سرزمین بر پا کنند. این مهاجرین و فرزندانشان راویانى بودند که با وجود مشکلات طاقتفرسا سخنان نورانى ائمه را براى آیندگان به یادگار گذاشتند. از اینرو مطالعه زندگى آنها زوایایى از تلاش انسانهاى آسمانى و حاملان روایات نورانى را آشکار مىسازد.
احمد بنمحمد بنعیسى اشعرى یکى از راویان نور است که رهبرى شیعیان قم را به عهده داشت. فزونى روایاتى که از وى بر جاى مانده پژوهش در زندگى وى را ضرورى مىسازد.
طلوع
ابوالعباس نجاشى وى را از اصحاب امام رضا(ع) مىداند و چون در سال203 به شهادت رسیده است، مىتوان گفت: احمد در این دوران، در سنى (حداقل 10 سال) بود، که بتواند از اصحاب آن امام به شمار آید. بنابراین احتمال دارد او متولد دهه اخیر قرن دومباشد.
با زلال ولایت
آسمان ولایت از سال 200 «ه .ق» تا 250 به عطر پنج تن از معصومان عطرآگین بود. در همین سالها، چهار نفر از آن بزرگواران به عالم ملکوت بار سفر بستند. احمد بنمحمد بنعیسى توانستبه حضور امام رضا، جواد و هادى(علیهم السلام) شرفیاب گردد.
هر چند دلیلى بر ملاقات بین او و امام عسکرى(ع) وجود ندارد، با توجه به مسافرتهاى مکرر احمد به مدینه، دیدار او با یازدهمین اختر آسمان ولایتبعید به نظر نمىرسد. به هر رو، او از اصحاب امام عسکرى(ع) نیز بشمار مىآید. او به دلیل کهولتسن و محاصره امام عسکرى(ع) توسط دشمن به محضر آن حضرت شرفیاب نشد. اما با حضرت مکاتباتى در مورد مسایل دینى و اجتماعى داشت.
رابطه احمد با ائمه(علیهمالسلام) رابطهاى خاص بود و حکایت از اعتماد ائمه(علیهم السلام) به او داشت. خود نقل مىکند:
یکى از غلامان امام جواد(ع)، نامهاى از حضرت به من داد. آن را گشودم و خط مبارک امام را خواندم امام دستور داده بود به نزدش بروم. بار سفر به مدینه را بستم و خود را به حضور امام جواد(ع) رساندم.
در آن جلسه درباره چند نفر از شیعیان سخن به میان آمد. با خود گفتم، نامى از «زکریا بنآدم» مىبرم شاید حضرت ضمن دلجویى از زکریا، برایش دعا کند. بىدرنگ به خود آمدم و گفتم: من چه کسى هستم که چنین جسارتى نمایم. امام به آنچه مىکند آگاهتر است. غرق در افکار خویش بودم که امام جواد(ع) رو به من کرد و سفارشهایى در مورد زکریا بنآدم و ارسال اموالى که در اختیار داشت. بیان فرمود.
این حدیث موقعیتخاص احمد را نزد امام آشکار مىکند.بگونهاى که امام در موقع سفارش به یاران به دنبال او مىفرستاد و نظریات او در مورد دیگر شیعیان را جویا مىشد. همچنین ائمه(علیهمالسلام) اینگونه پیامها را به هر کسى نمىگفتند و تنها اشخاصى را که مورد اعتماد کامل بودند، از این امور مطلع مىکردند. چرا که وجود دشمنان شیعه و پیدایش بعضى انحرافات در قالب تشیع، جوى حساس و خطرناک به وجود آوردهبود.
مبارزه با انحراف
احمد در زمان خود، با دو جریان انحرافى عمده که با نقاب تشیع در صحنه ظاهر شدند، روبرو شد. این دو جریان عبارت بودند از «غلو» و «واقفیه».
«على بنحسکه» و «قاسم یقطینى» سردمداران اصلى «غلو» در زمان احمد بودند. احمد در مقابل تبلیغات آنان در میان شیعه گزارشى به این صورت خدمت امام حسن عسکرى(ع) فرستاد.
گروهى پیدا شدهاند که براى مردم سخنرانى مىکنند. آنها سخنانى از طرف شما و پدرانتان براى شیعیان مىگویند. دلهاى ما گفتار آنان را نمىپذیرد. اینان دو نفر به نامهاى على بنحسکه و قاسم یقطینى هستند که مىگویند: مقصود خدااز نماز، در «ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنکر» رکوع و سجود نیست. بلکه، مردى است که، مردم را از زشتى باز مىدارد. همینطور مقصود از زکوة، همان مرد است نه، تعدادى درهم که انفاق شود. آنها بقیه واجبات و محرمات را نیز به همین صورت تاویل کردهاند. بر ما شیعیان منت گذاشته راه سالم را به ما معرفى کنید.
به محض اینکه امام حسن عسکرى(ع) نامه احمد را دریافت کرد، چنین پاسخ داد:
«این دین ما نیست، از این سخنان دورى بجوى»در برخورد احمد با واقفیان، همین بس که او با ارسال نامههایى براى ائمه، بعد از امام کاظم(ع) و پرسیدن مسائلفقهى و غیر فقهى و ارجاع مردم به آن بزرگواران خط بطلانى بر مرام واقفىهاکشید.
ویژگیها
مقام علمى و کرامت نفس، منصبها و فضایل زیادى براى احمد به ارمغان آورد. برخى از مناصب او عبارتند از:
الف: رهبرى شیعیان قم; او به خاطر لیاقتهایى که از خود بروز داد، توانست رهبرى شیعیان قم را بر عهده گیرد. قدرت سیاسى و اجتماعى وى بدان حد رسید که وقتى بر اساس وظیفه شرعى عدهاى را از قم اخراج کرد، احدى را توان اظهار مخالفت نبود و بعضى که اجماع سکوتى را قبول ندارند به همین واقعه استدلال کردهاند. حاکم قم نیز در امور ملکى، به او رجوع مىکرد و احمد در این امور در مصدر تصمیمگیرى بود.
نجاشى در باره قدرت سیاسى او مىنویسد: «احمد بنمحمد بنعیسى چهره بدون رقیب قم بود و با حاکم قم رفت و آمد داشت».
از اینرو است که براى او چهار عنوان «وجه قم» (چهره قم)، «وجیه قم» (چهره درخشان قم)، «شیخ القمیین» و «فقیه القمیین» در کتابهاى تاریخى و رجالى ذکر شده است.
ب: هشیارى و زیرکى: احمد با هشیارى خود توانستشیعیان را از انحرافهاى سیاسى و اعتقادى حفظ کند. او از یک سو با افکار انحرافى مقابله کرد و از سوى دیگر بهانه به دست دژخیمانى چون «متوکل» و «مامون عباسى» نداد.
من در این مسجد (مسجد کوفه) نهصد نفر از اساتید حدیث را دیدم که مى گفتند: حدثنى جعفر بن محمد. (امام صادق(ع) چنین گفت)ج: تواضع: با همه مقام و جلال، ابائى نداشت از کسى که از نظر علمى پایینتر بود حدیث نقل نماید.
بر همین اساس از عبدالله بنصلت که در موقعیت علمى بالایى نبود حدیث نقل مىکرد. و شیخ بزرگوار «کشى» مىگوید: اگر حدیثى به احمد بنمحمد بنعیسى نمىرسید ولى به کسى که از او کوچکتر بود مىرسید، احمد حدیث را از او نقل مىکرد.
د: عمل به وظیفه و تسلیم در برابر حقیقت; وقتى تشخیص مىداد وظیفه او اقدام به کارى یا نهى از آن استبه تکلیف خویش عمل مىکرد و اگر بعدها احساس مىکرد در تشخیص خود دچار اشتباه شده است، دست از سخن اول برمىداشت و بدون ملاحظه مقام و موقعیت، پشیمانى خود را به همگان اعلام مىکرد.
وقتى تشخیص داد احمد بنمحمد بنخالد در نقل حدیثسهلانگار است و به روایات مرسل و ضعیف اعتماد مىکند (و این به معنى تزلزل احادیثشیعه است. تزلزلى که ممکن است اعتبار تشیع را در خطر قرار دهد)، او را از قم بیرون کرد و آنگاه که متوجه شد در روش خود اشتباه کرده استیا مبناى علمى وى تغییر کرده به دنبال وى رفت و با عظمت تمام او را به قم باز گرداند و زمانى که برقى از دنیا رفت، براى جبران اشتباه خود با سر و پاى برهنه در تشییع جنازه او شرکت کرد.
ژرفاى دانش
احمد بنمحمد بنعیسى با اینکه مسوولیتهاى مهم اجتماعى را بر عهده داشت در راه کسب دانش و معارف اهل بیت(علیهمالسلام) و نشر آن نیز همت فراوانى به خرج مىداد. او خود مىگوید:
براى تحصیل و فراگیرى حدیثبه کوفه آمدم و با «حسن بنعلى وشاء» دیدار کردم و از او خواستم: کتاب «علاء بنرزین» و «ابان بنعثمان احمر» را براى من بیاورد. وى آن دو کتاب را آورد. به او گفتم: دوست دارم اجازه نقل حدیث از این دو کتاب را به من بدهى. گفت: چه عجله دارى؟! برو و از این دو کتاببنویس و سپس از من استماع کن. گفتم: از حوادث روزگار در امان نیستم. گفت: اگر مىدانستم احادیث اینگونه مشتاقانى دارد، بیشتر حدیث نقل مىکردم; زیرا من در این مسجد (مسجد کوفه) نهصد نفر از اساتید حدیث را دیدم که مىگفتند: حدثنى جعفر بن محمد. (امام صادق(ع) چنین گفت)او کتابهاى زیادى از خود به جاى نگذاشت و شاید علت آن، دقتبسیار زیاد این عالم بزرگ در نقل حدیثبود. به گونهاى که بسیارى از روایات از نظر سند یا متن در نظر او مخدوش به نظر مىرسید. این احتمال نیز وجود دارد که او صاحب آثار زیادى باشد که به ما نرسیده است. آنچه از سخنان شیخ طوسى، نجاشى و دیگران استفاده مىشود گویاى این حقیقت است که شمار تالیفات وى به 15 عدد مىرسید. این کتابها عبارتند از:
1. التوحید 2. فضل النبى39. المتعه 4. النوادر 5. الناسخ و المنسوخ6. الاظله7. المسوخ 8. الحج9. المبود (احتمال مىرود با کتاب النوادر یکى باشد) 10. الملاحم 11. الطب الکبیر 12. الطب الصغیر13. المکاسب 14. مسائل الامام الهادى(ع) 15. فضائل العرب.
تنها کتابى که از وى باقى مانده «نوادر» است. روایاتى که احمد بدون واسطه از امامان معصوم(علیهمالسلام) نقل کرده استبسیار اندکاند و او بیشتر از طریق راویان دیگر روایت کرده است. مجموع احادیث احمد (با واسطه و مستقیم) تا 2290 حدیث مىرسد.
استادانى که احمد بنمحمد بنعیسى موفق به دیدار آنها شده است نزدیک به 150 نفر هستند، از جمله آنها حسین بنسعید، عبدالعزیز بن مهتدى، عبدالله مسکان و ... مىباشند. اما شاگردانش در حدود 14 نفر از جمله محمد بنحسن صفار (صاحب بصائر الدرجات) محمد بن على بن محجوب و محمد بن یحیى عطار هستند.
از نگاه فرزانگان
فرزند محمد بنعیسى در نظر علماء شیعه شخصیتى با نفوذ به شمار مىآید و همه وى را دانشمندى صاحب موقعیت و توانایى علمى و اجتماعى مىدانند. قدیمترین اظهار نظر که در مورد او صورت گرفته، توسط احمد بن على بننوح سیرافى، استاد نجاشى، است; که در جواب نامه نجاشى نوشت: از سند من به کتابهاى حسن بنسعید اهوازى (رضى الله عنه) سؤال کردى. در جواب باید بگویم آنچه مورد اعتماد اصحاب ما است همان است که احمد بن محمد بنعیسى نقل نموده است.
نجاشى (متوفاى 450) در مورد احمد مىگوید: احمد بن محمد بن عیسى که رحمتخدا بر او باد، از بزرگان اهل قم است. او رئیس و فقیه بدون رقیب بود و با حاکمان قم رفت و آمد داشت و به خدمتسه امام (على بنموسى الرضا(ع) و امام جواد(ع) و حضرت هادى(ع)) رسید. و در ادامه سخن،9 کتاب براى او مىشمارد.
علامه حلى (متوفاى726) نام احمد بنمحمد بنعیسى را در قسمت اول کتاب خود (یعنى کسانى که بر آنها اعتماد دارد) ذکر مىکند و همانند نجاشى از او به بزرگى یاد مىکند.
احمد اشعرى از نگاهى دیگر
اهل سنت نیز از او به عظمتیاد کردهاند: ابن ندیم (متوفاى 375): ابوجعفر، احمد بنمحمد بنعیسى از جمله دانشمندان است و این کتابها از اوست: کتاب طب کبیر. کتاب طب صغیر و کتاب مکاسب.
ابنحجر عسقلانى (متوفاى 852) مىنویسد: احمد بنمحمد بنعیسى اشعرى قمى، علامه است. از استاد شیعیان قم و فردى مشهور بوده و کتابهایى نیز دارد.
اخراج راویان
همه ارباب رجال و تاریخ به اخراج بعضى از محدثین توسط احمد اشاره کردهاند. از یک سو، داشتن موقعیتسیاسى و صاحب قدرت در قم و از سوى دیگر سختگیرى او در نقل حدیث و نقد عقیده دلیل عمده اخراج افراد بود.
تنها کتابى که از وى باقى مانده «نوادر» است. روایاتى که احمد بدون واسطه از امامان معصوم(علیهمالسلام) نقل کرده استبسیار اندکاند او از طریق راویان دیگر روایت کرده است. و مجموع احادیث او (با واسطه و مستقیم) تا 2290 حدیثمىرسد.
علامه، وحید بهبهانى، در این زمینه مىنویسد: در موارد متعددى احمد بنمحمد بنعیسى و ابنغضائرى، راویى را متهم به غلو و کذب مىکردند. زیرا او روایتى را نقل مىکرد که مضمون آن روایت در نظر آنان مطلب غلوآمیزى داشت.
برخى از راویان که احمد آنان را از قم اخراج کرد عبارتند از:
1- احمد بنمحمد بنخالد برقى به جرم سهل انگارى در نقل حدیث.
2- سهل بنزیاد آدمى رازى.
3- ابو سمینه محمد بنعلى بنابراهیم قرشى، معروف به صیرفى،.
4- حسین بنعبیدالله محرر قمى سعدى، هر سه به اتهام غلو.
از این چند نفر، تنها برقى به قم بازگردانده شد.
فصل غروب
به شهادت همه صاحبان رجال، احمد بنعیسى در تشییع جنازه برقى شرکت کرد. در مورد سال وفات برقى دو نظریه وجود دارد; ابنغضائرى سال 274 و نوه برقى سال 280 ذکر مىکنند و چون نوه برقى نزدیکتر به زمان وى و جزء خاندان او بود نظریهاش تقویت مىشود. بنابر این احمد بن محمد بنعیسى تا این زمان (سال 280) زنده بود. اما اینکه پس از این تا چه مدتى در قید حیات بود معلوم نیست. احتمال مىرود فوت او در دهه اخیر قرن سوم یا مقدارى قبل از آن واقع شده باشد. در این صورت، عمر او به حدود 90 سال خواهد رسید. از محل دفن این عالم بزرگ نیز اطلاع دقیقى در دست نیست. با این حال چون قم محل اقتدار دینى و علمى او بود، احتمال مىرود آرامگاه وى در همین شهر باشد.
رحمتخدا بر روانش
آنان پس از شهادت «سائب بنمالک بنعامر» و فرزندش «محمد» به دستحجاج خونآشام، از کوفه به طرف قم، روانه شدند تا خیمه آل محمد(ص) را در این سرزمین بر پا کنند. این مهاجرین و فرزندانشان راویانى بودند که با وجود مشکلات طاقتفرسا سخنان نورانى ائمه را براى آیندگان به یادگار گذاشتند. از اینرو مطالعه زندگى آنها زوایایى از تلاش انسانهاى آسمانى و حاملان روایات نورانى را آشکار مىسازد.
احمد بنمحمد بنعیسى اشعرى یکى از راویان نور است که رهبرى شیعیان قم را به عهده داشت. فزونى روایاتى که از وى بر جاى مانده پژوهش در زندگى وى را ضرورى مىسازد.
طلوع
ابوالعباس نجاشى وى را از اصحاب امام رضا(ع) مىداند و چون در سال203 به شهادت رسیده است، مىتوان گفت: احمد در این دوران، در سنى (حداقل 10 سال) بود، که بتواند از اصحاب آن امام به شمار آید. بنابراین احتمال دارد او متولد دهه اخیر قرن دومباشد.
با زلال ولایت
آسمان ولایت از سال 200 «ه .ق» تا 250 به عطر پنج تن از معصومان عطرآگین بود. در همین سالها، چهار نفر از آن بزرگواران به عالم ملکوت بار سفر بستند. احمد بنمحمد بنعیسى توانستبه حضور امام رضا، جواد و هادى(علیهم السلام) شرفیاب گردد.
هر چند دلیلى بر ملاقات بین او و امام عسکرى(ع) وجود ندارد، با توجه به مسافرتهاى مکرر احمد به مدینه، دیدار او با یازدهمین اختر آسمان ولایتبعید به نظر نمىرسد. به هر رو، او از اصحاب امام عسکرى(ع) نیز بشمار مىآید. او به دلیل کهولتسن و محاصره امام عسکرى(ع) توسط دشمن به محضر آن حضرت شرفیاب نشد. اما با حضرت مکاتباتى در مورد مسایل دینى و اجتماعى داشت.
رابطه احمد با ائمه(علیهمالسلام) رابطهاى خاص بود و حکایت از اعتماد ائمه(علیهم السلام) به او داشت. خود نقل مىکند:
یکى از غلامان امام جواد(ع)، نامهاى از حضرت به من داد. آن را گشودم و خط مبارک امام را خواندم امام دستور داده بود به نزدش بروم. بار سفر به مدینه را بستم و خود را به حضور امام جواد(ع) رساندم.
در آن جلسه درباره چند نفر از شیعیان سخن به میان آمد. با خود گفتم، نامى از «زکریا بنآدم» مىبرم شاید حضرت ضمن دلجویى از زکریا، برایش دعا کند. بىدرنگ به خود آمدم و گفتم: من چه کسى هستم که چنین جسارتى نمایم. امام به آنچه مىکند آگاهتر است. غرق در افکار خویش بودم که امام جواد(ع) رو به من کرد و سفارشهایى در مورد زکریا بنآدم و ارسال اموالى که در اختیار داشت. بیان فرمود.
این حدیث موقعیتخاص احمد را نزد امام آشکار مىکند.بگونهاى که امام در موقع سفارش به یاران به دنبال او مىفرستاد و نظریات او در مورد دیگر شیعیان را جویا مىشد. همچنین ائمه(علیهمالسلام) اینگونه پیامها را به هر کسى نمىگفتند و تنها اشخاصى را که مورد اعتماد کامل بودند، از این امور مطلع مىکردند. چرا که وجود دشمنان شیعه و پیدایش بعضى انحرافات در قالب تشیع، جوى حساس و خطرناک به وجود آوردهبود.
مبارزه با انحراف
احمد در زمان خود، با دو جریان انحرافى عمده که با نقاب تشیع در صحنه ظاهر شدند، روبرو شد. این دو جریان عبارت بودند از «غلو» و «واقفیه».
«على بنحسکه» و «قاسم یقطینى» سردمداران اصلى «غلو» در زمان احمد بودند. احمد در مقابل تبلیغات آنان در میان شیعه گزارشى به این صورت خدمت امام حسن عسکرى(ع) فرستاد.
گروهى پیدا شدهاند که براى مردم سخنرانى مىکنند. آنها سخنانى از طرف شما و پدرانتان براى شیعیان مىگویند. دلهاى ما گفتار آنان را نمىپذیرد. اینان دو نفر به نامهاى على بنحسکه و قاسم یقطینى هستند که مىگویند: مقصود خدااز نماز، در «ان الصلوة تنهى عن الفحشاء و المنکر» رکوع و سجود نیست. بلکه، مردى است که، مردم را از زشتى باز مىدارد. همینطور مقصود از زکوة، همان مرد است نه، تعدادى درهم که انفاق شود. آنها بقیه واجبات و محرمات را نیز به همین صورت تاویل کردهاند. بر ما شیعیان منت گذاشته راه سالم را به ما معرفى کنید.
به محض اینکه امام حسن عسکرى(ع) نامه احمد را دریافت کرد، چنین پاسخ داد:
«این دین ما نیست، از این سخنان دورى بجوى»در برخورد احمد با واقفیان، همین بس که او با ارسال نامههایى براى ائمه، بعد از امام کاظم(ع) و پرسیدن مسائلفقهى و غیر فقهى و ارجاع مردم به آن بزرگواران خط بطلانى بر مرام واقفىهاکشید.
ویژگیها
مقام علمى و کرامت نفس، منصبها و فضایل زیادى براى احمد به ارمغان آورد. برخى از مناصب او عبارتند از:
الف: رهبرى شیعیان قم; او به خاطر لیاقتهایى که از خود بروز داد، توانست رهبرى شیعیان قم را بر عهده گیرد. قدرت سیاسى و اجتماعى وى بدان حد رسید که وقتى بر اساس وظیفه شرعى عدهاى را از قم اخراج کرد، احدى را توان اظهار مخالفت نبود و بعضى که اجماع سکوتى را قبول ندارند به همین واقعه استدلال کردهاند. حاکم قم نیز در امور ملکى، به او رجوع مىکرد و احمد در این امور در مصدر تصمیمگیرى بود.
نجاشى در باره قدرت سیاسى او مىنویسد: «احمد بنمحمد بنعیسى چهره بدون رقیب قم بود و با حاکم قم رفت و آمد داشت».
از اینرو است که براى او چهار عنوان «وجه قم» (چهره قم)، «وجیه قم» (چهره درخشان قم)، «شیخ القمیین» و «فقیه القمیین» در کتابهاى تاریخى و رجالى ذکر شده است.
ب: هشیارى و زیرکى: احمد با هشیارى خود توانستشیعیان را از انحرافهاى سیاسى و اعتقادى حفظ کند. او از یک سو با افکار انحرافى مقابله کرد و از سوى دیگر بهانه به دست دژخیمانى چون «متوکل» و «مامون عباسى» نداد.
من در این مسجد (مسجد کوفه) نهصد نفر از اساتید حدیث را دیدم که مى گفتند: حدثنى جعفر بن محمد. (امام صادق(ع) چنین گفت)ج: تواضع: با همه مقام و جلال، ابائى نداشت از کسى که از نظر علمى پایینتر بود حدیث نقل نماید.
بر همین اساس از عبدالله بنصلت که در موقعیت علمى بالایى نبود حدیث نقل مىکرد. و شیخ بزرگوار «کشى» مىگوید: اگر حدیثى به احمد بنمحمد بنعیسى نمىرسید ولى به کسى که از او کوچکتر بود مىرسید، احمد حدیث را از او نقل مىکرد.
د: عمل به وظیفه و تسلیم در برابر حقیقت; وقتى تشخیص مىداد وظیفه او اقدام به کارى یا نهى از آن استبه تکلیف خویش عمل مىکرد و اگر بعدها احساس مىکرد در تشخیص خود دچار اشتباه شده است، دست از سخن اول برمىداشت و بدون ملاحظه مقام و موقعیت، پشیمانى خود را به همگان اعلام مىکرد.
وقتى تشخیص داد احمد بنمحمد بنخالد در نقل حدیثسهلانگار است و به روایات مرسل و ضعیف اعتماد مىکند (و این به معنى تزلزل احادیثشیعه است. تزلزلى که ممکن است اعتبار تشیع را در خطر قرار دهد)، او را از قم بیرون کرد و آنگاه که متوجه شد در روش خود اشتباه کرده استیا مبناى علمى وى تغییر کرده به دنبال وى رفت و با عظمت تمام او را به قم باز گرداند و زمانى که برقى از دنیا رفت، براى جبران اشتباه خود با سر و پاى برهنه در تشییع جنازه او شرکت کرد.
ژرفاى دانش
احمد بنمحمد بنعیسى با اینکه مسوولیتهاى مهم اجتماعى را بر عهده داشت در راه کسب دانش و معارف اهل بیت(علیهمالسلام) و نشر آن نیز همت فراوانى به خرج مىداد. او خود مىگوید:
براى تحصیل و فراگیرى حدیثبه کوفه آمدم و با «حسن بنعلى وشاء» دیدار کردم و از او خواستم: کتاب «علاء بنرزین» و «ابان بنعثمان احمر» را براى من بیاورد. وى آن دو کتاب را آورد. به او گفتم: دوست دارم اجازه نقل حدیث از این دو کتاب را به من بدهى. گفت: چه عجله دارى؟! برو و از این دو کتاببنویس و سپس از من استماع کن. گفتم: از حوادث روزگار در امان نیستم. گفت: اگر مىدانستم احادیث اینگونه مشتاقانى دارد، بیشتر حدیث نقل مىکردم; زیرا من در این مسجد (مسجد کوفه) نهصد نفر از اساتید حدیث را دیدم که مىگفتند: حدثنى جعفر بن محمد. (امام صادق(ع) چنین گفت)او کتابهاى زیادى از خود به جاى نگذاشت و شاید علت آن، دقتبسیار زیاد این عالم بزرگ در نقل حدیثبود. به گونهاى که بسیارى از روایات از نظر سند یا متن در نظر او مخدوش به نظر مىرسید. این احتمال نیز وجود دارد که او صاحب آثار زیادى باشد که به ما نرسیده است. آنچه از سخنان شیخ طوسى، نجاشى و دیگران استفاده مىشود گویاى این حقیقت است که شمار تالیفات وى به 15 عدد مىرسید. این کتابها عبارتند از:
1. التوحید 2. فضل النبى39. المتعه 4. النوادر 5. الناسخ و المنسوخ6. الاظله7. المسوخ 8. الحج9. المبود (احتمال مىرود با کتاب النوادر یکى باشد) 10. الملاحم 11. الطب الکبیر 12. الطب الصغیر13. المکاسب 14. مسائل الامام الهادى(ع) 15. فضائل العرب.
تنها کتابى که از وى باقى مانده «نوادر» است. روایاتى که احمد بدون واسطه از امامان معصوم(علیهمالسلام) نقل کرده استبسیار اندکاند و او بیشتر از طریق راویان دیگر روایت کرده است. مجموع احادیث احمد (با واسطه و مستقیم) تا 2290 حدیث مىرسد.
استادانى که احمد بنمحمد بنعیسى موفق به دیدار آنها شده است نزدیک به 150 نفر هستند، از جمله آنها حسین بنسعید، عبدالعزیز بن مهتدى، عبدالله مسکان و ... مىباشند. اما شاگردانش در حدود 14 نفر از جمله محمد بنحسن صفار (صاحب بصائر الدرجات) محمد بن على بن محجوب و محمد بن یحیى عطار هستند.
از نگاه فرزانگان
فرزند محمد بنعیسى در نظر علماء شیعه شخصیتى با نفوذ به شمار مىآید و همه وى را دانشمندى صاحب موقعیت و توانایى علمى و اجتماعى مىدانند. قدیمترین اظهار نظر که در مورد او صورت گرفته، توسط احمد بن على بننوح سیرافى، استاد نجاشى، است; که در جواب نامه نجاشى نوشت: از سند من به کتابهاى حسن بنسعید اهوازى (رضى الله عنه) سؤال کردى. در جواب باید بگویم آنچه مورد اعتماد اصحاب ما است همان است که احمد بن محمد بنعیسى نقل نموده است.
نجاشى (متوفاى 450) در مورد احمد مىگوید: احمد بن محمد بن عیسى که رحمتخدا بر او باد، از بزرگان اهل قم است. او رئیس و فقیه بدون رقیب بود و با حاکمان قم رفت و آمد داشت و به خدمتسه امام (على بنموسى الرضا(ع) و امام جواد(ع) و حضرت هادى(ع)) رسید. و در ادامه سخن،9 کتاب براى او مىشمارد.
علامه حلى (متوفاى726) نام احمد بنمحمد بنعیسى را در قسمت اول کتاب خود (یعنى کسانى که بر آنها اعتماد دارد) ذکر مىکند و همانند نجاشى از او به بزرگى یاد مىکند.
احمد اشعرى از نگاهى دیگر
اهل سنت نیز از او به عظمتیاد کردهاند: ابن ندیم (متوفاى 375): ابوجعفر، احمد بنمحمد بنعیسى از جمله دانشمندان است و این کتابها از اوست: کتاب طب کبیر. کتاب طب صغیر و کتاب مکاسب.
ابنحجر عسقلانى (متوفاى 852) مىنویسد: احمد بنمحمد بنعیسى اشعرى قمى، علامه است. از استاد شیعیان قم و فردى مشهور بوده و کتابهایى نیز دارد.
اخراج راویان
همه ارباب رجال و تاریخ به اخراج بعضى از محدثین توسط احمد اشاره کردهاند. از یک سو، داشتن موقعیتسیاسى و صاحب قدرت در قم و از سوى دیگر سختگیرى او در نقل حدیث و نقد عقیده دلیل عمده اخراج افراد بود.
تنها کتابى که از وى باقى مانده «نوادر» است. روایاتى که احمد بدون واسطه از امامان معصوم(علیهمالسلام) نقل کرده استبسیار اندکاند او از طریق راویان دیگر روایت کرده است. و مجموع احادیث او (با واسطه و مستقیم) تا 2290 حدیثمىرسد.
علامه، وحید بهبهانى، در این زمینه مىنویسد: در موارد متعددى احمد بنمحمد بنعیسى و ابنغضائرى، راویى را متهم به غلو و کذب مىکردند. زیرا او روایتى را نقل مىکرد که مضمون آن روایت در نظر آنان مطلب غلوآمیزى داشت.
برخى از راویان که احمد آنان را از قم اخراج کرد عبارتند از:
1- احمد بنمحمد بنخالد برقى به جرم سهل انگارى در نقل حدیث.
2- سهل بنزیاد آدمى رازى.
3- ابو سمینه محمد بنعلى بنابراهیم قرشى، معروف به صیرفى،.
4- حسین بنعبیدالله محرر قمى سعدى، هر سه به اتهام غلو.
از این چند نفر، تنها برقى به قم بازگردانده شد.
فصل غروب
به شهادت همه صاحبان رجال، احمد بنعیسى در تشییع جنازه برقى شرکت کرد. در مورد سال وفات برقى دو نظریه وجود دارد; ابنغضائرى سال 274 و نوه برقى سال 280 ذکر مىکنند و چون نوه برقى نزدیکتر به زمان وى و جزء خاندان او بود نظریهاش تقویت مىشود. بنابر این احمد بن محمد بنعیسى تا این زمان (سال 280) زنده بود. اما اینکه پس از این تا چه مدتى در قید حیات بود معلوم نیست. احتمال مىرود فوت او در دهه اخیر قرن سوم یا مقدارى قبل از آن واقع شده باشد. در این صورت، عمر او به حدود 90 سال خواهد رسید. از محل دفن این عالم بزرگ نیز اطلاع دقیقى در دست نیست. با این حال چون قم محل اقتدار دینى و علمى او بود، احتمال مىرود آرامگاه وى در همین شهر باشد.
رحمتخدا بر روانش