سیماى برقى، راوى دو هزار حدیث
آرشیو
چکیده
متن
قم شهر روایت و راویان بزرگى است که تاریخ نظیر آنان را کمتر سراغ دارد. روایانى که حقى بزرگ بر تمامى پیروان اهل بیت(ع) دارند و «کلام نور» و «امر رشد» را براى امت نقل کردند. از جمله ناقلان حدیث در قم احمد بنمحمد بن خالد بن عبدالرحمان بنمحمد بن على است که در قرن سوم مىزیست و از اصحاب امام جواد(ع) و امام هادى(ع) به شمار مىرود.
از او و پدرش (محمد) به عنوان برقى یاد مىشود ولى معمولا مقصود از برقى همان احمد است. اصل وى کوفى، کنیهاش «ابوجعفر» است و محمد بنعلى جد سومش، به وسیله یوسف بنعمر ثقفى در ماجراى قیام زید (سال 122 ه ق) به شهادت رسید. پس از شهادت محمد بنعلى(ع) عبدالرحمان با فرزند خردسال خالد به برق رود قم گریخت.
احمد در منطقه برقه چشم به دنیا گشود، اندک اندک بزرگ شد و آن سامان را با عطر حدیث معطر ساخت. در باره سال تولد وى در متون رجالى و تاریخى چیزى به چشم نمىخورد، اما با توجه به تاریخ وفاتش مىتوان گفت که در حدود سال 200 ه.ق پاى به گیتى نهاد.
حیاة طیبه
برقى از اصحاب امام جواد(ع) و امام هادى(ع) است ولى در منابع موجود، حدیثى که بدون واسطه از این دو بزرگوار نقل کرده باشد به چشم نمىخورد شیخ کلینى در کتاب شریف کافى حدیثى از احمد، بدون واسطه از امام رضا(ع)، نقل کرده، ولى این حدیث در اصطلاح اهل رجال «مرسل» شمرده مىشود; یعنى واسطهاى بوده که ذکر نشده است، زیرا چنانچه گذشت احمد متولد سال 200 است و شهادت امام رضا(ع) در203 اتفاق افتاد پس به طور طبیعى این راوى نمىتواند از آن بزرگوار حدیثشنیده باشد. شمار استادان او در حدیث از صد تن فراتر است. نام برخى از آن بزرگان چنین است:
ابو على واسطى، سعد بنسعد، ابوایوب مدائنى، ابوخزرج انصارى، ابوسلیمان حذاء جبلى، پدرش، ابنفضال، ابن محبوب، احمد بنمحمد ابىنصر، صفوان بنیحیى، عبدالعزیز بنمهتدى و عبدالعظیم حسنى.
شاگردان
جاى بسى تعجب است که او شاگردان بسیارى ندارد.
ابو على اشعرى، احمد بنادریس، احمد بنعبدالله، احمد بنمحمد بنعبدالله، حسن بنمتیل دقاق، حسین بنسعید، سعد بنعبدالله، عبدالله بنجعفر حمیرى، على بنابراهیم، على بنحسین سعدآبادى، على بنمحمد بندار، على بنمحمد بنعبدالله قمى، على ماجیلویه، محمد بن ابى القاسم، محمد بناحمد بنیحیى، محمد بنحسن صفار، محمد بنعیسى، محمد بنیحیى، معلى بنمحمد جمعى از شاگردان وى شمرده مىشوند.
جوامع روایى از او با عنوانهاى «احمدبنمحمد بنخالد برقى»، «احمد بنابىعبدالله»، احمد بنمحمد ابىعبدالله، برقى و احمد برقى یاد کردهاند.
ولى تذکار این مطلب شایسته است که، همان گونه که آیةالله خویى در معجم ذکر کردهاند، عنوان «احمد بنمحمد بنابى عبدالله» براى این راوى اشتباه است; زیرا ابوعبدالله کنیه پدرش بود نه جدش. پس در این موارد احمد بنمحمد ابىعبدالله یا احمد بنابى عبدالله صحیح است.
در کتب روایى شیعه حدود دو هزار حدیث از او نقل شده است. در بسیارى از موارد وى را احمد یا احمد بن محمد خواندهاند که معمولا با راویانى چون احمد بنمحمد بن خالد اشتباه مىشود. محقق آگاه در این گونه موارد شخص را به وسیله استاد و شاگردانش تشخیص مىدهد.
در زندگى علمى برقى چند مطلب بسیار قابل توجه است:
1. تالیف کتابها و جمعآورى روایات بسیار
نجاشى و دیگر رجالشناسان صد کتاب او را ذکر کردهاند که متاسفانه تنها کتاب «محاسن» وى باقى مانده است. داشتن یک کتاب براى دانشوران رجال بسیار مهم است تا چه رسد به این همه کتاب در ابواب مختلف.
2. مهارت در نجوم، تاریخ، شعر، علوم ادبى و روایت.
او از ستارهشناسان بود و کتابى در علم نجوم تالیف کرده است. نجاشى و شیخ طوسى بر این مطلب گواهى دادهاند. از جمله علومى که برقى از آنها آگاه بوده، علم تاریخ است. مسعودى مىگوید: از جمله کسانى که در تاریخ، کتاب نوشتهاند احمد بنمحمد خالد برقى است و نام کتابش «تبیان» است. او استاد دو نحوى معروف احمد بنفارس (صاحب مجمل اللغة) و ابوالفضل عباس بنمحمد است که استادان صاحب بنعباد شمرده مىشوند.
یکى از علماى قم، که احمد بنمحمد بنعیسى نام داشت، در نقل روایتبسیار حساس و سختگیر بو. او برقى را از قم بیرون کرده، سپس از کرده خود پشیمان شد و او را به قم بازگرداند. احمد بنمحمد بنعیسى پس از مرگ برقى با سر و پاى برهنه در تشییع جنازهاش شرکت کرد تا وجدان خود را آرام سازد.
در تبیین علت تبعید برقى از قم به دو مطلب مىتوان اشاره کرد:
الف) اعتماد او بر روایات مرسل و نقل حدیث از افراد ضعیف، چنان که بیشتر دانشمندان رجالى بر این مطلب تصریح کردهاند.
ب) آنچه علامه مامقانى و گروهى دیگر بدان اشاره کردهاند و آن اتهام غلو است. در این مورد باید یادآورى کرد که، «قمىها در قرن سوم و چهارم قائل به نفى بعضى از فضائل و صفات معصومین(ع) مانند علوم آنها و بعضى از معجزاتشان بوده و قائل به این صفات را «غالى» مىدانستند و روایات او را مخدوش مىنمودند. در مقابل قمىها، متکلمین بغدادى مانند شیخ مفید ایستادگى نموده و به تخطئه قمىها در عقایدشان پرداختند و آنها را مقصر نامیدند.»
احمد بنمحمد بنعیسى نه تنها برقى، بلکه گروهى دیگر را نیز به همین تهمت از قم بیرون کرد. او چنان بود که به مجرد شک در غالى بودن فرد، وى را تبعید مىکرد تا حقایق دینى دستخوش انحراف نشود.
3 - کمک به مردم
برقى در علم، عبادت و کمک به محرومان سرآمد روزگار، بود. او خود مىگوید:
به رى رفتم تا طلبى را که از مادرایى داشتم دریافت کنم; زیرا هر سال ده هزار درهم به خاطر زمینى که در اجاره او بود دریافت مىکردم.
وقتى در رى بودم، پیرمردى بسیار رنجور و خونآلود نزد من آمد و گفت: من و تو هر دو شیعه و علاقمهمند به اهل بیت(ع) هستیم، حاجتى دارم.
گفتم: بگو.
گفت: به مادرایى گزارش دادهاند که، من نزد خلیفه عباسى از وى شکایت کردهام و او بدین سبب خون و مال مرا حلال دانسته است. به او بگو این مطلب دروغ است.
به پیرمرد گفتم: حاجتت را برآورده مىسازم. او رفت و من در فکر فرو رفتم، زیرا مىترسیدم اگر حاجت او را به مادرایى بگویم، خشمگین شود و از دریافت ده هزار درهم باز مانم. همان لحظه به سراغ کتابهایم رفتم; کتابى گشودم و با این سخن امام صادق(ع) روبهرو شدم: کسى که نیتخود را در برآوردن حاجت مؤمن خالص کند خداوند حاجتخود او را نیز برآورده مىسازد.
برخاستم و سمت اقامتگاه مادرایى شتافتم. عدهاى از نگهبانها از ورود من جلوگیرى کردند و بعضى اجازه ورود دادند، سپس همگى اجازه دادند و من نزد او رفتم. مادرایى در بالکن نشسته، بر ستون تکیه داده بود و چوبدستى در دست داشت. پس از سلام به اشاره او نشستم و این آیه را خواندم «وابتغ فیما آتاک الله و الدار الآخرة و لا تنس نصیبک من الدنیا و احسن کما احسن الله الیک و لا تبغ الفساد فى الارض ان الله لا یحب المفسدین»
مادرایى گفت: لطف دارى، آرى خدا نعمتهاى بسیار به من داده; ولى این مقدمه حاجتى است، حاجتت را بگو.
گفتم: فلان مرد را مىشناسى؟
گفت: آرى، آیا او شیعه و اهل ولایت ائمه(ع) است؟
گفتم: بله.
در این هنگام چوبدستىاش را بر زمین انداخت، بر روى تخت نشست و به یکى از غلامانش گفت: آن بسته را بیاور.
غلام بستهاى آورد که اموال بسیار در آن بود. سپس دستور داد آن اموال را به پیرمرد بازگردانده، خلعتى نیز به وى بدهند و او را به خانوادهاش ملحق کنند. آنگاه رو به من کرد و گفت: نصیحتخوبى کردى و بارم را سبک ساختى. بعد کاغذى برداشت و نوشت: بسم الله الرحمن الرحیم، ده هزار درهم از ملک احمد بنمحمد بنخالد برقى در کاشان به وى تسلیم کنند. لحظهاى بعد کاغذى دیگر برداشت و نوشت: بسم الله الرحمن الرحیم، ده هزار درهم به احمد بنمحمد بنخالد برقى تسلیم شود و این به خاطر نیکى است که در حق ما کرده است ....
برقى در نظر دانشمندان
پرداختن به نظر همه دانشمندان شیعه در باره برقى فرصتى در خور مىطلبد، در اینجا تنها به نظر سه تن از آن بزرگواران بسنده مىکنیم:
نجاشى (متوفى 450) مىگوید: او مورد اعتماد است، گرچه از افراد ضعیف روایت نقل مىکرد و به روایات مرسل اعتماد داشت.
شیخ طوسى (متوفى 460) او را از اصحاب امام جواد(ع) شمرده و احمد بنمحمد بنخالد خوانده است. علاوه بر این در اصحاب امام هادى(ع) نیز از او یاد کرده،نامش احمدبن ابى عبدالله البرقى نگاشته است. آن بزرگوار در کتاب هرستبرقى را ستایش کرده،طریق خود به روایت او را ذکر مىکند.
علامه حلى(متوفى 762) برقى را در قسمت اول کتاب خود یعنى کسانى که مورد اطمینان هستند ذکر کرده،مىگوید: او در نقل روایت قابل اعتماد است.
دیدگاه اهل سنت
احمدبن محمد خالد، علاوه بر اینکه در نظر شیعیان مورد احترام است نزد اهل سنت نیز جایگاهى والا دارد.ابنندیم (متوفى 375) در باره او مىنویسد: ابو عبدالله محمد بنخالد برقى از اصحاب رضا(ع) و فرزندش ابوجعفر(ع) است. پسرش احمدبن ابى عبدالله خالد است و کتاب الاحتجاج، کتاب السفر و کتاب البلدان ار آثار اوست. این کتاب، البلدان، از کتاب پدرش بزرگتر است.
یاقوت حموى (متوفى626): برق از آبادیهاى قم، از نواحى جبل است. ابوجعفر فقیه شیعه احمد بن ابىعبدالله از آنجاست.
حموى سپس صد کتاب از برقى برمىشمرد و از حمزه اصفهانى نقل مىکند که، احمد از راویان لغت و شعر بود. و این دانشمند بزرگ در کتاب «معجم الادبا» نیز برقى را در شمار ادیبان و صاحبان کتب ذکر مىکند.
ابن حجر عسقلانى (متوفى 852) مىنویسد: اصل وى کوفى است، از بزرگان رافضه است و کتابهاى ادبى دارد; کتابهاى اختلاف الحدیث، عیافه و قیافه بخشى از آثار اوست. احمد بنابىعبدالله در زمان معتصم مىزیست.
صاحب کتاب «الاعلام» مىگوید: احمد بنمحمد بنخالد ابوجعفر بنابىعبدالله برقى از علماى متفکر و اهل بحثشیعه بود و اهل برقه، یکى از آبادیهاى قم، به شمار مىآید. اصلش کوفى است. او حدود صد کتاب دارد. یکى از آنها کتاب محاسن است که دو جلد دارد و در فقه و آداب شرعیه نوشته شده است. کتاب البلدان، اختلاف الحدیث و الانساب، اخبار الامم و الرجال از کتابهاى دیگر اوست. امامیه گفتهاند که او در نقل حدیثبه افراد ضعیف تکیه مىکرد.
عمر رضا کحاله در باره برقى مىگوید: احمد بن محمد بن خالد بنعبدالرحمن بنمحمد بنعلى برقى کوفى کینهاش ابوجعفر است. او عالمى است که در بسیارى از علوم تبحر داشت. بخشى از کتابهاى وى بدین قرار است: التراجم و التعاطف، آداب النفس، ادب المعاشرة، کتاب المکاسب، کتاب الرفاهیه.
کتاب محاسن برقى
تنها کتابى که از برقى به یادگار مانده «محاسن» است. کتاب محاسن تنها مجموعهاى روایى نیست، بلکه دائرة المعارفى از علوم مختلف است. توجه مطالب زیر اهمیت این کتاب را آشکار مىسازد:
شیخ کلینى (متوفى 328) در کتاب گرانسنگ کافى، در بسیارى از موارد، روایات خود را از محاسن نقل مىکند.
شیخ صدوق (متوفى 381) در اول کتاب مشهور «من لا یحضره الفقیه» مىفرماید: قصد من در این کتاب جمعآورى همه روایات نیست، بلکه هدف روایاتى است که آنها را حجت مىدانم و بدانها عمل کردهام. من روایات این کتاب را از کتب مورد اعتماد، مانند کتاب حریز بنعبدالله سجستانى و کتب محاسن احمد بنابى عبدالله برقى نقل مىکنم.
شهید قاضى نورالله شوشترى (متوفى 1091) در جواب دشمنان شیعه که منابع شیعیان را منحصر در چهار کتاب مىشمردند، مىگوید: این صحیح نیست و کتابهاى شیعیان بیش از این است. او سپس بخشى از کتابهاى شیعه را برمىشمرد و ضمن آنها از کتاب محاسن برقى نیز نام مىبرد.
علامه محمدتقى مجلسى (متوفى 1070) مىنویسد: کتاب محاسن نزد ما هست و چنانکه مشایخ گفته اند اصل آن بسیار بزرگ و مورد اعتماد بود. آنچه فعلا نزد ماستشاید ثلث نسخه اصلى باشد.
علامه محمدباقر مجلسى صاحب بحارالانوار (متوفى 1110) مىنویسد: از جمله منابع، در کتاب بحار محاسن برقى است که از اصول معتبر به شمار مىرود و کلینى و همه مؤلفان بعد از او از آن روایت نقل کردهاند.
شیخ آقا بزرگ تهرانى مىنویسد: کتاب محاسن به صورت کم و زیاد نقل شده، ولى نام بخشهایى از آن که در دستشیخ حر عاملى بوده چنین است: کتاب قرائن (ده باب)، کتاب ثواب اعمال (123 باب)، کتاب عقاب اعمال (70 باب)، کتاب صفوة و نور و رحمة (41 باب)، کتاب نوادر، کتاب مصابیح الظلم (49 باب و کتاب مکروهات نیز در همین کتاب است)، کتاب علل، کتاب السفر (39 باب)، کتاب المآکل (130 باب)، کتاب الماء (20 باب)، کتاب المنافع و الاستخارات، کتاب المرافق و البنیان و اتخاذ العبید و الدواب (16 باب) نسخهاى از کتاب «العقاب» تا آخر «مرافق» در کتابخانه سید صدرالدین و سید محمد مهدى صدر و نسخهاى از اول کتاب «قرائن» تا آخر «مرافق» که به خط مولا عبدالعلى طالقانى در سال 1052 نوشته شده در کتابخانه حاج على محمد و شیخ على کاشف الغطاء و مدرسه فاضلخان موجود است.
شیخ طوسى در باره تعداد کتابهاى موجود در مجموعه محاسن مىگوید:
احمد بنمحمد خالد کتاب محاسن و غیر آن را تصنیف کرد. کتاب او به صورت کم و زیاد نقل شده و آنچه فعلا در دست ماست، داراى بخشهاى زیر است: کتاب الابلاغ، کتاب التبلیغ، کتاب التراحم و التعاطف، کتاب آداب النفس، کتاب المنافع، کتاب ادب المعاشرة، کتاب المعیشه، کتاب المکاسب، کتاب الرفاهیه، کتاب المعاریض، کتاب السفر، کتاب الامثال، کتاب الشواهد من کتاب الله عز و جل، کتاب النجوم، کتاب المرافق، کتاب الزواجر (دواجن) کتاب الشوم، کتاب الزینة، کتاب الارکان، کتاب الزى، کتاب اختلاف الحدیث، کتاب الطیب (طب)، کتاب الماکل، کتاب الماء (کتاب المشارب)، کتاب الفهم (العلم)، کتاب الاخوان، کتاب التخویف، کتاب تفسیر الاحادیث و احکامه، کتاب العقل، کتاب التخدیر، کتاب العلل، کتاب التهذیب، کتاب التسلیة، کتاب التاریخ، کتاب انساب الامم (اخبار الامم) کتاب الشعر و الشعراء، کتاب العجائب، کتاب الحقائق، کتاب المواهب و الحظوظ، کتاب الحیوة (و این کتاب نور و رحمة است)، کتاب الزهد و المواعظ، کتاب التبصرة، کتاب التفسیر، کتاب التاویل، کتاب مذام الافعال، کتاب الفروق، کتاب المعانى و التحریف، کتاب العقاب، کتاب الامتحان، کتاب العقوبات، کتاب العین، کتاب الخصائث، کتاب النحو، کتاب العیافة و القیافة، کتاب الزجر و الفال، کتاب الطیرة، کتاب المراشد، کتاب الافانین، کتاب الغرائب، کتاب الحیل، کتاب الصیانة، کتاب الفراسة، کتاب العویص، کتاب النوادر، کتاب مکارم الاخلاق، کتاب ثواب القرآن، کتاب فضل القرآن، کتاب مصابیح الظلم، کتاب المستحسنات، کتاب الدعابة و المزاح، کتاب الترغیب، کتاب الصفوة، کتاب تعبیر الرؤیا، کتاب المحبوبات و المکروهات، کتاب خلق السماء و الارض، کتاب البلدان و المساحة، کتاب بدء خلق ابلیس و الجن، کتاب الدواجن، کتاب مغازى النبى(ص)، کتاب بنات النبى(ص) و ازواجه، کتاب الاجناس و الحیوان، کتاب التاویل.
شیخ طوسى آنگاه مىافزاید: محمد بنجعفر بنبطة کتابهاى زیر نیز از آثار برقى شمرده است: کتاب ملحقات الرجال، کتاب الاوائل، کتاب الطب، کتاب التبیان، کتاب الجمل، کتاب ما خاطب به الله خلقه، کتاب جداول الحکمة، کتاب الاشکال و القرائن، کتاب الریاضة، کتاب ذکر الکعبة، کتاب التهانى و کتاب التعازى.
تبار پاک
احمد بنمحمد از تبار علم و فقاهتبرخاست و نسل بعد از خود را برپایه علم و تقوا تربیت کرد. تاریخ نام و یاد بخشى از بستگان این محدث گرانمایه را چنین ثبت کرده است:
الف) پدرش محمد بنخالد از اصحاب موسى بنجعفر(ع)، امام رضا(ع) و امام جواد(ع) بود.
به گفته نجاشى او شخصى ادیب و آشنا به اخبار و علوم عرب بود. کتاب التنزیل و التعبیر، کتاب یوم و لیله، کتاب التفسیر بخشى از آثار اوست.
ب) پسرش عبدالله بناحمد در شمار روایان جاى دارد و کلینى از او نقل حدیث مىکند.
ج) عموهایش حسن بنخالد و ابىالقاسم فضل بن خالد نامیده مىشدند. حسن بنخالد مجموعهاى روایى گرد آورده بود.
د) نوههاى آن محدث برجسته، احمد بنعبدالله بناحمد (نوه پسرى) و على بنمحمد ماجیلویه (نوه دخترى) از راویان هستند. على بنمحمد ماجیلویه نیز مجموعهاى از سخنان اهل بیت گرد آورده است.
ه) دامادش محمد بنابىالقاسم ماجیلویه بود. جد محمد بنابىالقاسم نیز عمران البرقى از دانشمندان بود.
و) عموزادهاش على بنعلاء بن فضل بن خالد نام داشت.
ز) نبیرهاش على بناحمد بنعبدالله بناحمد برقى خوانده مىشد.
نقطه ضعفها
برقى با همه عظمتى که دارد، با دو انتقاد عمده روبهرو شده است:
1. او از افراد ضعیف حدیث نقل مىکرد و بر روایات مرسل اعتماد داشت.
علامه وحید بهبهانى در پاسخ بدین انتقاد مىفرماید:
مورد اعتماد بودن برقى قطعى است و آنچه منتقدان گفتهاند براى ما ثابت نشده، حتى اگر او بر ضعیفان اعتماد کرده باشد مىتوان گفت: روش او در نقل حدیث صحیح نبوده است. علاوه بر این گروهى این روش را مذموم مىدانند نه همه محدثان و دانشوران به همین جهت علماى قم و غیر آنها از احمد بنمحمد بسیار حدیث نقل مىکردند. این نشان مىدهد که آنها روش او را مىپسندیدند.
باید در تایید گفتار وحید (ره) افزود که بسیارى از افراد موثق از افراد ضعیف حدیث نقل کردهاند و این امر هرگز در درستى و راستگویىشان خللى ایجاد نمىکند. علاوه بر این پذیرش روایات مرسل بحثى اجتهادى است که در اصول فقه مورد بحث قرار گرفته است. و به قول نویسنده کتاب الجامع فى احوال الرجال روایتهاى مرسل برقى از امام صادق(ع) از روایات مسند برتر است.
بدین جهت ابنغضائرى، که کمتر کسى از انتقاد او سالم مانده، احمد برقى را توثیق مىکند و مىگوید طعن قمیین مربوط به کسانى است که احمد از آنها نقل حدیث مىکرد.
2. کلینى روایتى در باره تعداد ائمه بعد از پیامبر(ص) از احمد بنمحمد برقى نقل مىکند. و در حدیث دیگر مىگوید: مثل همین روایت را محمد بنیحیى از محمد بنحسن صفار از احمد بنابى عبدالله (برقى) نقل کرده است. در آن روایت محمد بن یحیى به محمد بن حسن صفار مىگوید که، دوست داشتم این حدیث از غیر احمد رسیده بود. محمد بنحسن جواب مىدهد: احمد بنابىعبدالله ده سال قبل از تحیر این حدیث را براى من نقل کرد.
از این روایت نتیجه گرفتهاند که برقى در مورد امامت امام زمان(ع) متحیر بود. عالمان رجال به این انتقاد جوابهاى بسیار دادهاند و ما به ذکر سه جواب بسنده مىکنیم:
1. محمد بنیحیى دوست داشت این خبر از غیر احمد نیز مىرسید تا به حد تواتر برسد و مقصود از تحیر، تحیر شیعه است. عصر بعد از رحلت امام حسن عسکرى(ع) به «زمان تحیر» شهرت یافت; زیرا بسیارى از شیعیان در باره امام دوازدهم متحیر ماندند!
2. زمان نقل حدیثبعد از رحلت امام حسن عسکرى(ع) بود و محمد بنیحیى مىخواست این حدیث از غیر برقى باشد تا خبر امامت امام دوازدهم(ع) خبر غیبى باشد و به همین جهت محمد بن حسن صفار جواب داد این خبر برقى مربوط به ده سال قبل از تحیر شیعه استیعنى معجزه و خبر از آینده است. مقصود از تحیر زمانى است که احمد بنخالد در تبعید به سر مىبرد و گروهى گمان مىکردند اعتقاداتش با موازین تشیع مطابقت ندارد.
بنابر این ممکن نیست احمد که خود ناقل روایات تصریح بر دوازده امام(ع) است، در باره امامت متحیر باشد.
رجال برقى
گروهى کتاب رجال برقى را از آن احمد بنمحمد بنخالد دانستهاند و گروهى به پدر (محمد) نسبت مىدهند; ولى علامه شیخ محمد تقى شوشترى ضمن تحقیق جالبى هر دو را مردود مىداند; به دلیل اینکه:
1. احمد در سال 274 یا 280 از دنیا رفت و در این کتاب از سعد بنعبدالله اشعرى قمى (متوفى سال 301) حدیث نقل شده، پس سعد بنعبدالله استاد احمد بوده و معنى ندارد استاد به کلام شاگرد استناد کند.
2. در این کتاب از عبدالله بنجعفر حمیرى نیز روایت نقل شده است. آنچه در باره سعد بنعبدالله گذشت درباره عبدالله بنجعفر نیز صادق است.
3. در این کتاب احمد بن ابىعبدالله عنوان شده و ذکر نکرده که مؤلف همین کتاب است. در حالى که روش رجال نویسان بر این است که وقتى نام خود را مىنویسند بر مؤلف بودن خود تصریح مىکنند. در این کتاب محمد بنخالد ذکر شده و نگفته پدر من است.
پس رجال برقى یا از عبدالله بنبرقى است که کلینى از او نقل مىکند و یا از نوه او، یعنى احمد بنعبدالله بناحمد برقى است که صدوق از وى نقل حدیث مىکند و راى دوم قوىتر به نظر مىرسد.
وفات برقى
نجاشى سال فوت او را273 مىداند و از على بنمحمد ماجیلویه (نوه دخترىاش) نقل مىکند که سال 280 بوده است. قول دوم صحیحتر به نظر مىرسد; زیرا در سال 275 مادرایى بر رى مسلط شد و برقى در زمان حکومت مادرایى نزد او رفته است. علاوه بر این در مساله مرگ برقى به سخن على بنمحمد ماجیلویه، بدین سبب که نوه او شمرده مىشد و به زمان پدر بزرگش بوده، بیشتر مىتوان اعتماد کرد.
به هر حال او در 80 سالگى دنیا را وداع گفت. شیعیان با چهرههاى اشکآلود و دلهاى آکنده از حسرت پیکر پاکش را تشییع کردند و احمد بنمحمد بنعیسى، عالم بزرگوار شیعه، با سر و پاى برهنه در مصیبت از دست رفتن برقى آه حسرت برآورد. جسد مطهر آن محدث بزرگ را در حرم حضرت معصومه(س) به خاک سپردند.
حدیثى از کتاب محاسن مىتواند بهترین پایان بر این نوشته باشد.
امام صادق(ع) فرمود: کسى که ما اهل بیت را دوستبدارد و دوستى در قلبش جاى گیرد. چشمههاى حکمت [از قلبش] بر زبانش جارى مىشود و عمل هفتاد پیامبر، هفتاد صدیق، هفتاد شهید و هفتاد عابدى که هفتاد سال خدا را عبادت کرده باشد پى در پى براى او نوشته مىشود.
عید فطر1417
از او و پدرش (محمد) به عنوان برقى یاد مىشود ولى معمولا مقصود از برقى همان احمد است. اصل وى کوفى، کنیهاش «ابوجعفر» است و محمد بنعلى جد سومش، به وسیله یوسف بنعمر ثقفى در ماجراى قیام زید (سال 122 ه ق) به شهادت رسید. پس از شهادت محمد بنعلى(ع) عبدالرحمان با فرزند خردسال خالد به برق رود قم گریخت.
احمد در منطقه برقه چشم به دنیا گشود، اندک اندک بزرگ شد و آن سامان را با عطر حدیث معطر ساخت. در باره سال تولد وى در متون رجالى و تاریخى چیزى به چشم نمىخورد، اما با توجه به تاریخ وفاتش مىتوان گفت که در حدود سال 200 ه.ق پاى به گیتى نهاد.
حیاة طیبه
برقى از اصحاب امام جواد(ع) و امام هادى(ع) است ولى در منابع موجود، حدیثى که بدون واسطه از این دو بزرگوار نقل کرده باشد به چشم نمىخورد شیخ کلینى در کتاب شریف کافى حدیثى از احمد، بدون واسطه از امام رضا(ع)، نقل کرده، ولى این حدیث در اصطلاح اهل رجال «مرسل» شمرده مىشود; یعنى واسطهاى بوده که ذکر نشده است، زیرا چنانچه گذشت احمد متولد سال 200 است و شهادت امام رضا(ع) در203 اتفاق افتاد پس به طور طبیعى این راوى نمىتواند از آن بزرگوار حدیثشنیده باشد. شمار استادان او در حدیث از صد تن فراتر است. نام برخى از آن بزرگان چنین است:
ابو على واسطى، سعد بنسعد، ابوایوب مدائنى، ابوخزرج انصارى، ابوسلیمان حذاء جبلى، پدرش، ابنفضال، ابن محبوب، احمد بنمحمد ابىنصر، صفوان بنیحیى، عبدالعزیز بنمهتدى و عبدالعظیم حسنى.
شاگردان
جاى بسى تعجب است که او شاگردان بسیارى ندارد.
ابو على اشعرى، احمد بنادریس، احمد بنعبدالله، احمد بنمحمد بنعبدالله، حسن بنمتیل دقاق، حسین بنسعید، سعد بنعبدالله، عبدالله بنجعفر حمیرى، على بنابراهیم، على بنحسین سعدآبادى، على بنمحمد بندار، على بنمحمد بنعبدالله قمى، على ماجیلویه، محمد بن ابى القاسم، محمد بناحمد بنیحیى، محمد بنحسن صفار، محمد بنعیسى، محمد بنیحیى، معلى بنمحمد جمعى از شاگردان وى شمرده مىشوند.
جوامع روایى از او با عنوانهاى «احمدبنمحمد بنخالد برقى»، «احمد بنابىعبدالله»، احمد بنمحمد ابىعبدالله، برقى و احمد برقى یاد کردهاند.
ولى تذکار این مطلب شایسته است که، همان گونه که آیةالله خویى در معجم ذکر کردهاند، عنوان «احمد بنمحمد بنابى عبدالله» براى این راوى اشتباه است; زیرا ابوعبدالله کنیه پدرش بود نه جدش. پس در این موارد احمد بنمحمد ابىعبدالله یا احمد بنابى عبدالله صحیح است.
در کتب روایى شیعه حدود دو هزار حدیث از او نقل شده است. در بسیارى از موارد وى را احمد یا احمد بن محمد خواندهاند که معمولا با راویانى چون احمد بنمحمد بن خالد اشتباه مىشود. محقق آگاه در این گونه موارد شخص را به وسیله استاد و شاگردانش تشخیص مىدهد.
در زندگى علمى برقى چند مطلب بسیار قابل توجه است:
1. تالیف کتابها و جمعآورى روایات بسیار
نجاشى و دیگر رجالشناسان صد کتاب او را ذکر کردهاند که متاسفانه تنها کتاب «محاسن» وى باقى مانده است. داشتن یک کتاب براى دانشوران رجال بسیار مهم است تا چه رسد به این همه کتاب در ابواب مختلف.
2. مهارت در نجوم، تاریخ، شعر، علوم ادبى و روایت.
او از ستارهشناسان بود و کتابى در علم نجوم تالیف کرده است. نجاشى و شیخ طوسى بر این مطلب گواهى دادهاند. از جمله علومى که برقى از آنها آگاه بوده، علم تاریخ است. مسعودى مىگوید: از جمله کسانى که در تاریخ، کتاب نوشتهاند احمد بنمحمد خالد برقى است و نام کتابش «تبیان» است. او استاد دو نحوى معروف احمد بنفارس (صاحب مجمل اللغة) و ابوالفضل عباس بنمحمد است که استادان صاحب بنعباد شمرده مىشوند.
یکى از علماى قم، که احمد بنمحمد بنعیسى نام داشت، در نقل روایتبسیار حساس و سختگیر بو. او برقى را از قم بیرون کرده، سپس از کرده خود پشیمان شد و او را به قم بازگرداند. احمد بنمحمد بنعیسى پس از مرگ برقى با سر و پاى برهنه در تشییع جنازهاش شرکت کرد تا وجدان خود را آرام سازد.
در تبیین علت تبعید برقى از قم به دو مطلب مىتوان اشاره کرد:
الف) اعتماد او بر روایات مرسل و نقل حدیث از افراد ضعیف، چنان که بیشتر دانشمندان رجالى بر این مطلب تصریح کردهاند.
ب) آنچه علامه مامقانى و گروهى دیگر بدان اشاره کردهاند و آن اتهام غلو است. در این مورد باید یادآورى کرد که، «قمىها در قرن سوم و چهارم قائل به نفى بعضى از فضائل و صفات معصومین(ع) مانند علوم آنها و بعضى از معجزاتشان بوده و قائل به این صفات را «غالى» مىدانستند و روایات او را مخدوش مىنمودند. در مقابل قمىها، متکلمین بغدادى مانند شیخ مفید ایستادگى نموده و به تخطئه قمىها در عقایدشان پرداختند و آنها را مقصر نامیدند.»
احمد بنمحمد بنعیسى نه تنها برقى، بلکه گروهى دیگر را نیز به همین تهمت از قم بیرون کرد. او چنان بود که به مجرد شک در غالى بودن فرد، وى را تبعید مىکرد تا حقایق دینى دستخوش انحراف نشود.
3 - کمک به مردم
برقى در علم، عبادت و کمک به محرومان سرآمد روزگار، بود. او خود مىگوید:
به رى رفتم تا طلبى را که از مادرایى داشتم دریافت کنم; زیرا هر سال ده هزار درهم به خاطر زمینى که در اجاره او بود دریافت مىکردم.
وقتى در رى بودم، پیرمردى بسیار رنجور و خونآلود نزد من آمد و گفت: من و تو هر دو شیعه و علاقمهمند به اهل بیت(ع) هستیم، حاجتى دارم.
گفتم: بگو.
گفت: به مادرایى گزارش دادهاند که، من نزد خلیفه عباسى از وى شکایت کردهام و او بدین سبب خون و مال مرا حلال دانسته است. به او بگو این مطلب دروغ است.
به پیرمرد گفتم: حاجتت را برآورده مىسازم. او رفت و من در فکر فرو رفتم، زیرا مىترسیدم اگر حاجت او را به مادرایى بگویم، خشمگین شود و از دریافت ده هزار درهم باز مانم. همان لحظه به سراغ کتابهایم رفتم; کتابى گشودم و با این سخن امام صادق(ع) روبهرو شدم: کسى که نیتخود را در برآوردن حاجت مؤمن خالص کند خداوند حاجتخود او را نیز برآورده مىسازد.
برخاستم و سمت اقامتگاه مادرایى شتافتم. عدهاى از نگهبانها از ورود من جلوگیرى کردند و بعضى اجازه ورود دادند، سپس همگى اجازه دادند و من نزد او رفتم. مادرایى در بالکن نشسته، بر ستون تکیه داده بود و چوبدستى در دست داشت. پس از سلام به اشاره او نشستم و این آیه را خواندم «وابتغ فیما آتاک الله و الدار الآخرة و لا تنس نصیبک من الدنیا و احسن کما احسن الله الیک و لا تبغ الفساد فى الارض ان الله لا یحب المفسدین»
مادرایى گفت: لطف دارى، آرى خدا نعمتهاى بسیار به من داده; ولى این مقدمه حاجتى است، حاجتت را بگو.
گفتم: فلان مرد را مىشناسى؟
گفت: آرى، آیا او شیعه و اهل ولایت ائمه(ع) است؟
گفتم: بله.
در این هنگام چوبدستىاش را بر زمین انداخت، بر روى تخت نشست و به یکى از غلامانش گفت: آن بسته را بیاور.
غلام بستهاى آورد که اموال بسیار در آن بود. سپس دستور داد آن اموال را به پیرمرد بازگردانده، خلعتى نیز به وى بدهند و او را به خانوادهاش ملحق کنند. آنگاه رو به من کرد و گفت: نصیحتخوبى کردى و بارم را سبک ساختى. بعد کاغذى برداشت و نوشت: بسم الله الرحمن الرحیم، ده هزار درهم از ملک احمد بنمحمد بنخالد برقى در کاشان به وى تسلیم کنند. لحظهاى بعد کاغذى دیگر برداشت و نوشت: بسم الله الرحمن الرحیم، ده هزار درهم به احمد بنمحمد بنخالد برقى تسلیم شود و این به خاطر نیکى است که در حق ما کرده است ....
برقى در نظر دانشمندان
پرداختن به نظر همه دانشمندان شیعه در باره برقى فرصتى در خور مىطلبد، در اینجا تنها به نظر سه تن از آن بزرگواران بسنده مىکنیم:
نجاشى (متوفى 450) مىگوید: او مورد اعتماد است، گرچه از افراد ضعیف روایت نقل مىکرد و به روایات مرسل اعتماد داشت.
شیخ طوسى (متوفى 460) او را از اصحاب امام جواد(ع) شمرده و احمد بنمحمد بنخالد خوانده است. علاوه بر این در اصحاب امام هادى(ع) نیز از او یاد کرده،نامش احمدبن ابى عبدالله البرقى نگاشته است. آن بزرگوار در کتاب هرستبرقى را ستایش کرده،طریق خود به روایت او را ذکر مىکند.
علامه حلى(متوفى 762) برقى را در قسمت اول کتاب خود یعنى کسانى که مورد اطمینان هستند ذکر کرده،مىگوید: او در نقل روایت قابل اعتماد است.
دیدگاه اهل سنت
احمدبن محمد خالد، علاوه بر اینکه در نظر شیعیان مورد احترام است نزد اهل سنت نیز جایگاهى والا دارد.ابنندیم (متوفى 375) در باره او مىنویسد: ابو عبدالله محمد بنخالد برقى از اصحاب رضا(ع) و فرزندش ابوجعفر(ع) است. پسرش احمدبن ابى عبدالله خالد است و کتاب الاحتجاج، کتاب السفر و کتاب البلدان ار آثار اوست. این کتاب، البلدان، از کتاب پدرش بزرگتر است.
یاقوت حموى (متوفى626): برق از آبادیهاى قم، از نواحى جبل است. ابوجعفر فقیه شیعه احمد بن ابىعبدالله از آنجاست.
حموى سپس صد کتاب از برقى برمىشمرد و از حمزه اصفهانى نقل مىکند که، احمد از راویان لغت و شعر بود. و این دانشمند بزرگ در کتاب «معجم الادبا» نیز برقى را در شمار ادیبان و صاحبان کتب ذکر مىکند.
ابن حجر عسقلانى (متوفى 852) مىنویسد: اصل وى کوفى است، از بزرگان رافضه است و کتابهاى ادبى دارد; کتابهاى اختلاف الحدیث، عیافه و قیافه بخشى از آثار اوست. احمد بنابىعبدالله در زمان معتصم مىزیست.
صاحب کتاب «الاعلام» مىگوید: احمد بنمحمد بنخالد ابوجعفر بنابىعبدالله برقى از علماى متفکر و اهل بحثشیعه بود و اهل برقه، یکى از آبادیهاى قم، به شمار مىآید. اصلش کوفى است. او حدود صد کتاب دارد. یکى از آنها کتاب محاسن است که دو جلد دارد و در فقه و آداب شرعیه نوشته شده است. کتاب البلدان، اختلاف الحدیث و الانساب، اخبار الامم و الرجال از کتابهاى دیگر اوست. امامیه گفتهاند که او در نقل حدیثبه افراد ضعیف تکیه مىکرد.
عمر رضا کحاله در باره برقى مىگوید: احمد بن محمد بن خالد بنعبدالرحمن بنمحمد بنعلى برقى کوفى کینهاش ابوجعفر است. او عالمى است که در بسیارى از علوم تبحر داشت. بخشى از کتابهاى وى بدین قرار است: التراجم و التعاطف، آداب النفس، ادب المعاشرة، کتاب المکاسب، کتاب الرفاهیه.
کتاب محاسن برقى
تنها کتابى که از برقى به یادگار مانده «محاسن» است. کتاب محاسن تنها مجموعهاى روایى نیست، بلکه دائرة المعارفى از علوم مختلف است. توجه مطالب زیر اهمیت این کتاب را آشکار مىسازد:
شیخ کلینى (متوفى 328) در کتاب گرانسنگ کافى، در بسیارى از موارد، روایات خود را از محاسن نقل مىکند.
شیخ صدوق (متوفى 381) در اول کتاب مشهور «من لا یحضره الفقیه» مىفرماید: قصد من در این کتاب جمعآورى همه روایات نیست، بلکه هدف روایاتى است که آنها را حجت مىدانم و بدانها عمل کردهام. من روایات این کتاب را از کتب مورد اعتماد، مانند کتاب حریز بنعبدالله سجستانى و کتب محاسن احمد بنابى عبدالله برقى نقل مىکنم.
شهید قاضى نورالله شوشترى (متوفى 1091) در جواب دشمنان شیعه که منابع شیعیان را منحصر در چهار کتاب مىشمردند، مىگوید: این صحیح نیست و کتابهاى شیعیان بیش از این است. او سپس بخشى از کتابهاى شیعه را برمىشمرد و ضمن آنها از کتاب محاسن برقى نیز نام مىبرد.
علامه محمدتقى مجلسى (متوفى 1070) مىنویسد: کتاب محاسن نزد ما هست و چنانکه مشایخ گفته اند اصل آن بسیار بزرگ و مورد اعتماد بود. آنچه فعلا نزد ماستشاید ثلث نسخه اصلى باشد.
علامه محمدباقر مجلسى صاحب بحارالانوار (متوفى 1110) مىنویسد: از جمله منابع، در کتاب بحار محاسن برقى است که از اصول معتبر به شمار مىرود و کلینى و همه مؤلفان بعد از او از آن روایت نقل کردهاند.
شیخ آقا بزرگ تهرانى مىنویسد: کتاب محاسن به صورت کم و زیاد نقل شده، ولى نام بخشهایى از آن که در دستشیخ حر عاملى بوده چنین است: کتاب قرائن (ده باب)، کتاب ثواب اعمال (123 باب)، کتاب عقاب اعمال (70 باب)، کتاب صفوة و نور و رحمة (41 باب)، کتاب نوادر، کتاب مصابیح الظلم (49 باب و کتاب مکروهات نیز در همین کتاب است)، کتاب علل، کتاب السفر (39 باب)، کتاب المآکل (130 باب)، کتاب الماء (20 باب)، کتاب المنافع و الاستخارات، کتاب المرافق و البنیان و اتخاذ العبید و الدواب (16 باب) نسخهاى از کتاب «العقاب» تا آخر «مرافق» در کتابخانه سید صدرالدین و سید محمد مهدى صدر و نسخهاى از اول کتاب «قرائن» تا آخر «مرافق» که به خط مولا عبدالعلى طالقانى در سال 1052 نوشته شده در کتابخانه حاج على محمد و شیخ على کاشف الغطاء و مدرسه فاضلخان موجود است.
شیخ طوسى در باره تعداد کتابهاى موجود در مجموعه محاسن مىگوید:
احمد بنمحمد خالد کتاب محاسن و غیر آن را تصنیف کرد. کتاب او به صورت کم و زیاد نقل شده و آنچه فعلا در دست ماست، داراى بخشهاى زیر است: کتاب الابلاغ، کتاب التبلیغ، کتاب التراحم و التعاطف، کتاب آداب النفس، کتاب المنافع، کتاب ادب المعاشرة، کتاب المعیشه، کتاب المکاسب، کتاب الرفاهیه، کتاب المعاریض، کتاب السفر، کتاب الامثال، کتاب الشواهد من کتاب الله عز و جل، کتاب النجوم، کتاب المرافق، کتاب الزواجر (دواجن) کتاب الشوم، کتاب الزینة، کتاب الارکان، کتاب الزى، کتاب اختلاف الحدیث، کتاب الطیب (طب)، کتاب الماکل، کتاب الماء (کتاب المشارب)، کتاب الفهم (العلم)، کتاب الاخوان، کتاب التخویف، کتاب تفسیر الاحادیث و احکامه، کتاب العقل، کتاب التخدیر، کتاب العلل، کتاب التهذیب، کتاب التسلیة، کتاب التاریخ، کتاب انساب الامم (اخبار الامم) کتاب الشعر و الشعراء، کتاب العجائب، کتاب الحقائق، کتاب المواهب و الحظوظ، کتاب الحیوة (و این کتاب نور و رحمة است)، کتاب الزهد و المواعظ، کتاب التبصرة، کتاب التفسیر، کتاب التاویل، کتاب مذام الافعال، کتاب الفروق، کتاب المعانى و التحریف، کتاب العقاب، کتاب الامتحان، کتاب العقوبات، کتاب العین، کتاب الخصائث، کتاب النحو، کتاب العیافة و القیافة، کتاب الزجر و الفال، کتاب الطیرة، کتاب المراشد، کتاب الافانین، کتاب الغرائب، کتاب الحیل، کتاب الصیانة، کتاب الفراسة، کتاب العویص، کتاب النوادر، کتاب مکارم الاخلاق، کتاب ثواب القرآن، کتاب فضل القرآن، کتاب مصابیح الظلم، کتاب المستحسنات، کتاب الدعابة و المزاح، کتاب الترغیب، کتاب الصفوة، کتاب تعبیر الرؤیا، کتاب المحبوبات و المکروهات، کتاب خلق السماء و الارض، کتاب البلدان و المساحة، کتاب بدء خلق ابلیس و الجن، کتاب الدواجن، کتاب مغازى النبى(ص)، کتاب بنات النبى(ص) و ازواجه، کتاب الاجناس و الحیوان، کتاب التاویل.
شیخ طوسى آنگاه مىافزاید: محمد بنجعفر بنبطة کتابهاى زیر نیز از آثار برقى شمرده است: کتاب ملحقات الرجال، کتاب الاوائل، کتاب الطب، کتاب التبیان، کتاب الجمل، کتاب ما خاطب به الله خلقه، کتاب جداول الحکمة، کتاب الاشکال و القرائن، کتاب الریاضة، کتاب ذکر الکعبة، کتاب التهانى و کتاب التعازى.
تبار پاک
احمد بنمحمد از تبار علم و فقاهتبرخاست و نسل بعد از خود را برپایه علم و تقوا تربیت کرد. تاریخ نام و یاد بخشى از بستگان این محدث گرانمایه را چنین ثبت کرده است:
الف) پدرش محمد بنخالد از اصحاب موسى بنجعفر(ع)، امام رضا(ع) و امام جواد(ع) بود.
به گفته نجاشى او شخصى ادیب و آشنا به اخبار و علوم عرب بود. کتاب التنزیل و التعبیر، کتاب یوم و لیله، کتاب التفسیر بخشى از آثار اوست.
ب) پسرش عبدالله بناحمد در شمار روایان جاى دارد و کلینى از او نقل حدیث مىکند.
ج) عموهایش حسن بنخالد و ابىالقاسم فضل بن خالد نامیده مىشدند. حسن بنخالد مجموعهاى روایى گرد آورده بود.
د) نوههاى آن محدث برجسته، احمد بنعبدالله بناحمد (نوه پسرى) و على بنمحمد ماجیلویه (نوه دخترى) از راویان هستند. على بنمحمد ماجیلویه نیز مجموعهاى از سخنان اهل بیت گرد آورده است.
ه) دامادش محمد بنابىالقاسم ماجیلویه بود. جد محمد بنابىالقاسم نیز عمران البرقى از دانشمندان بود.
و) عموزادهاش على بنعلاء بن فضل بن خالد نام داشت.
ز) نبیرهاش على بناحمد بنعبدالله بناحمد برقى خوانده مىشد.
نقطه ضعفها
برقى با همه عظمتى که دارد، با دو انتقاد عمده روبهرو شده است:
1. او از افراد ضعیف حدیث نقل مىکرد و بر روایات مرسل اعتماد داشت.
علامه وحید بهبهانى در پاسخ بدین انتقاد مىفرماید:
مورد اعتماد بودن برقى قطعى است و آنچه منتقدان گفتهاند براى ما ثابت نشده، حتى اگر او بر ضعیفان اعتماد کرده باشد مىتوان گفت: روش او در نقل حدیث صحیح نبوده است. علاوه بر این گروهى این روش را مذموم مىدانند نه همه محدثان و دانشوران به همین جهت علماى قم و غیر آنها از احمد بنمحمد بسیار حدیث نقل مىکردند. این نشان مىدهد که آنها روش او را مىپسندیدند.
باید در تایید گفتار وحید (ره) افزود که بسیارى از افراد موثق از افراد ضعیف حدیث نقل کردهاند و این امر هرگز در درستى و راستگویىشان خللى ایجاد نمىکند. علاوه بر این پذیرش روایات مرسل بحثى اجتهادى است که در اصول فقه مورد بحث قرار گرفته است. و به قول نویسنده کتاب الجامع فى احوال الرجال روایتهاى مرسل برقى از امام صادق(ع) از روایات مسند برتر است.
بدین جهت ابنغضائرى، که کمتر کسى از انتقاد او سالم مانده، احمد برقى را توثیق مىکند و مىگوید طعن قمیین مربوط به کسانى است که احمد از آنها نقل حدیث مىکرد.
2. کلینى روایتى در باره تعداد ائمه بعد از پیامبر(ص) از احمد بنمحمد برقى نقل مىکند. و در حدیث دیگر مىگوید: مثل همین روایت را محمد بنیحیى از محمد بنحسن صفار از احمد بنابى عبدالله (برقى) نقل کرده است. در آن روایت محمد بن یحیى به محمد بن حسن صفار مىگوید که، دوست داشتم این حدیث از غیر احمد رسیده بود. محمد بنحسن جواب مىدهد: احمد بنابىعبدالله ده سال قبل از تحیر این حدیث را براى من نقل کرد.
از این روایت نتیجه گرفتهاند که برقى در مورد امامت امام زمان(ع) متحیر بود. عالمان رجال به این انتقاد جوابهاى بسیار دادهاند و ما به ذکر سه جواب بسنده مىکنیم:
1. محمد بنیحیى دوست داشت این خبر از غیر احمد نیز مىرسید تا به حد تواتر برسد و مقصود از تحیر، تحیر شیعه است. عصر بعد از رحلت امام حسن عسکرى(ع) به «زمان تحیر» شهرت یافت; زیرا بسیارى از شیعیان در باره امام دوازدهم متحیر ماندند!
2. زمان نقل حدیثبعد از رحلت امام حسن عسکرى(ع) بود و محمد بنیحیى مىخواست این حدیث از غیر برقى باشد تا خبر امامت امام دوازدهم(ع) خبر غیبى باشد و به همین جهت محمد بن حسن صفار جواب داد این خبر برقى مربوط به ده سال قبل از تحیر شیعه استیعنى معجزه و خبر از آینده است. مقصود از تحیر زمانى است که احمد بنخالد در تبعید به سر مىبرد و گروهى گمان مىکردند اعتقاداتش با موازین تشیع مطابقت ندارد.
بنابر این ممکن نیست احمد که خود ناقل روایات تصریح بر دوازده امام(ع) است، در باره امامت متحیر باشد.
رجال برقى
گروهى کتاب رجال برقى را از آن احمد بنمحمد بنخالد دانستهاند و گروهى به پدر (محمد) نسبت مىدهند; ولى علامه شیخ محمد تقى شوشترى ضمن تحقیق جالبى هر دو را مردود مىداند; به دلیل اینکه:
1. احمد در سال 274 یا 280 از دنیا رفت و در این کتاب از سعد بنعبدالله اشعرى قمى (متوفى سال 301) حدیث نقل شده، پس سعد بنعبدالله استاد احمد بوده و معنى ندارد استاد به کلام شاگرد استناد کند.
2. در این کتاب از عبدالله بنجعفر حمیرى نیز روایت نقل شده است. آنچه در باره سعد بنعبدالله گذشت درباره عبدالله بنجعفر نیز صادق است.
3. در این کتاب احمد بن ابىعبدالله عنوان شده و ذکر نکرده که مؤلف همین کتاب است. در حالى که روش رجال نویسان بر این است که وقتى نام خود را مىنویسند بر مؤلف بودن خود تصریح مىکنند. در این کتاب محمد بنخالد ذکر شده و نگفته پدر من است.
پس رجال برقى یا از عبدالله بنبرقى است که کلینى از او نقل مىکند و یا از نوه او، یعنى احمد بنعبدالله بناحمد برقى است که صدوق از وى نقل حدیث مىکند و راى دوم قوىتر به نظر مىرسد.
وفات برقى
نجاشى سال فوت او را273 مىداند و از على بنمحمد ماجیلویه (نوه دخترىاش) نقل مىکند که سال 280 بوده است. قول دوم صحیحتر به نظر مىرسد; زیرا در سال 275 مادرایى بر رى مسلط شد و برقى در زمان حکومت مادرایى نزد او رفته است. علاوه بر این در مساله مرگ برقى به سخن على بنمحمد ماجیلویه، بدین سبب که نوه او شمرده مىشد و به زمان پدر بزرگش بوده، بیشتر مىتوان اعتماد کرد.
به هر حال او در 80 سالگى دنیا را وداع گفت. شیعیان با چهرههاى اشکآلود و دلهاى آکنده از حسرت پیکر پاکش را تشییع کردند و احمد بنمحمد بنعیسى، عالم بزرگوار شیعه، با سر و پاى برهنه در مصیبت از دست رفتن برقى آه حسرت برآورد. جسد مطهر آن محدث بزرگ را در حرم حضرت معصومه(س) به خاک سپردند.
حدیثى از کتاب محاسن مىتواند بهترین پایان بر این نوشته باشد.
امام صادق(ع) فرمود: کسى که ما اهل بیت را دوستبدارد و دوستى در قلبش جاى گیرد. چشمههاى حکمت [از قلبش] بر زبانش جارى مىشود و عمل هفتاد پیامبر، هفتاد صدیق، هفتاد شهید و هفتاد عابدى که هفتاد سال خدا را عبادت کرده باشد پى در پى براى او نوشته مىشود.
عید فطر1417