آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

در نوشتار پیش به مفهوم دعا و گستره آن پرداختیم و اکنون به بررسى «ارکان دعا» در قرآن مى‏نشینیم.
مقصود از «ارکان دعا» همان عناصرى است که حقیقت دعا به آن استوار است و بى آن، اساسا دعا تحقق نمى‏یابد، که اولین و مهمترین رکن آن، پس از ایمان به اصل وجود خداوند،اعتقاد به ربوبیت اوست که در این مقاله بدان مى‏پردازیم.
1 - اعتقاد به ربوبیت‏خدا
ریشه ربوبیت «رب‏» است و راغب اصفهانى آن را این چنین معنا کرده است: «الرب فى الاصل: التربیة، و هو انشاء الشئ حالا فحالا الى حد التمام‏» یعنى: «رب‏» در اصل به معناى تربیت است و آن ایجاد و مراقبت لحظه به لحظه از چیزى تا سرحد کمال است.
و بر اساس تصریح فیروزآبادى و نیز راغب اصفهانى و دیگران از اهل لغت کلمه «رب‏» اگر به چیزى اضافه نشود جز به خداوند اطلاق نمى‏شود. و در صورت اضافه مانند: رب الدار، رب الابل و مانند آن به معناى مالک و صاحب آن چیز خواهد بود و به غیر خدا نیز گفته مى‏شود، گر چه اطلاق آن در باره او نیز صحیح است. و آن گونه که از آموزشهاى قرآنى به دست مى‏آید از ارکان اصلى و بنیادین دعا، اعتقاد و باور قلبى به ربوبیت‏حق است. و خاستگاه واقعى دعا قلبى است که ایمان به ربوبیت او در آن راسخ و متجلى باشد.
«ربوبیت‏» وجهه پروردگارى مبدء هستى در کنار آفریدگارى اوست «تربیت‏» نیز از همین ریشه است و تنها مربى جهان و مربى حقیقى و واقعى انسان نیز هموست. و به دنبال این باور است که انسان در حال رشد و بالندگى و محتاج دست‏گیرى با احساس بیچارگى و پریشان‏حالى فقط رو به سوى او مى‏آورد و تنها از او کمک مى‏خواهد.
شخصى که به ربوبیت‏حق اذعان واقعى ندارد و اداره عالم را به طور کلى و یا جزیى به غیر او نسبت مى‏دهد هیچگاه دست نیاز به سوى او دراز نخواهد کرد و اگر دعایى از او سر زند مصدرى جز زبان نخواهد داشت.
و ما به خاطر اهمیت و تاثیر قطعى این اعتقاد در تحقق دعا، در ادامه مقاله به تفصیل این موضوع را پى مى‏گیریم.
یهودیان و ربوبیت‏حق
بنا بر مفاد برخى روایات، قوم یهود معتقد بودند که خداوند از کار عالم فارغ شده و مانند ساعتى که پس از کوک کردن آن، به طور خودکار عمل مى‏کند، آن چه در جهان پیش مى‏آید از دست‏خدا خارج است و او پس از آفرینش هستى هیچ نقشى در تغییر و تبدیل و تقدیم و تاخیر حوادث ندارد و دست او از این جهت‏بسته است. و بر طبق این روایات، قرآن کریم نیز حکایت این راى آنان را کرده است. آنجا که مى‏فرماید: و قالت الیهود یدالله مغلولة‏» قوم یهود گفتند دست‏خدا بسته است‏».
بر مبناى این نظر، اساسا در جهان مدیریتى وجود ندارد و ربوبیتى در کار نیست و آن چه هست تنها بر طبق جبر حاصل مى‏گردد.
مشرکان جاهلى و ربوبیت
مشابه این عقیده، گرایش مردم جاهلى و بت‏پرستان عصر نزول قرآن است آنها مطابق آیات قرآنى، منشا هستى و اصل وجود را خداى بزرگ مى‏دانستند ولى اداره عالم و پروردگارى آن را به بتان نسبت مى‏دادند.
قرآن کریم در برخى آیات مى‏فرماید: اگر از آنها بپرسى آسمان و زمین را چه کسى آفریده است؟ در جواب مى‏گویند: خدا آن را به وجود آورده است. در حالى که مفاد برخى دیگر از آیات این است که آنان غیر خدا را «رب‏» خود مى‏دانستند. شاید منشا اصلى این اشتباه بزرگ در عرصه گرایشهاى اعتقادى بشرى این باشد که صاحبان این اندیشه غلط به درستى به نحوه آفرینش موجودات پى نبرده بودند و این انحراف ناشى از خطایى بزرگتر است. و آن قیاس پیدایش جهان هستى با چگونگى برخى آثار پدید آمده از انسان است.
آنها با مشاهده این که وقتى از ترکیب برخى مواد، به وسیله انسان دستگاهى و اثرى بوجود مى‏آید دیگران که سازنده آن نیستند نیز، مى‏توانند آن را اداره کنند و ممکن است ارتباط آن را با سازنده آن قطع کرد، کار خدا رابر همین امر قیاس کردند و آن را موضوعى ممکن دانسته و معتقد شدند، خداوند ربوبیت جهان را پس از ایجاد آن به وسائط داده و آنها مدیر و مدبراند.
در صورتى که اگر آنان ساحت فکر خود را از این اعتقاد ناصواب پاک مى‏کردند، هیچگاه در این مهلکه عظیم و این پرتگاه هولناک گرفتار نمى‏آمدند.
بنا بر تعالیم دینى و براهین عقلى و عرفانى، صدور موجودات از مبدء هستى مانند صدور نور خورشید از آن است. یعنى همان گونه که شعاع خورشید بستگى تمام به اشراق آن دارد و اگر لحظه‏اى تابش آن قطع شود، سراسر منظومه شمسى به ظلمتکده‏اى تبدیل خواهد گشت. اساس عالم نیز به گونه‏اى است که فرضا چنانچه کمتر از آنى عنایت‏حق و اراده و وجهه او از جهان گسسته شود نشانى از هیچ موجودى نخواهى یافت و این عین ربوبیت است.
بنابر این محال است چنین صدورى همراه با پروردگارى حق بر هستى نباشد و لذا در یکى از آیات قرآنى که در این زمینه آمده و قبلا اشاره شد، پس از آن که مى‏فرماید: مشرکان خلقت آسمان و زمین را از خدا مى‏دانند. مى‏فرماید: «فانى یؤفکون‏» اینان با اعراض از طریق حق، به کجا روى آورده‏اند؟
راغب اصفهانى «افک‏» را این چنین معنا مى‏کند: «الافک کل مصروف عن وجهه الذى یحق ان یکون علیه‏». یعنى «افک‏» به هر چیزى گویند که وجهه اصلى خود را از دست داده باشد و از طریق شایسته خود منحرف شده باشد.
بنا بر این مقصود از آیه کریمه این است که نتیجه قهرى پذیرش خلقت آسمان و زمین به دست‏خداوند تسلیم و باور به ربوبیت او و سپس پرستش و اطاعت اوست. و اینان که در برابر غیر آفریدگار جهان کرنش مى‏کنند و جز او را مى‏پرستند، به بیراهه مى‏روند و از التزام به لازمه قهرى عقیده خود دور افتاده‏اند.
و در آیه‏اى دیگر، پس از ذکر این اقرار مى‏فرماید: «الحمدلله بل اکثرهم لا یعلمون‏» یعنى: سپاس خدا را که به چنین امرى اقرار مى‏کنند، ولى چرا اندیشه‏اى متناقض آن دارند؟ و به ربوبیت غیر خدا معتقدند؟ علت آن است که آنان از درک این خطاى آشکار در صحنه اعتقادات خود ناتوانند.
و نیز مى‏فرماید: «یسئله من فى السموات و الارض کل یوم هو فى شان; یعنى همه آسمانیان و زمینیان از او مى‏طلبند و او هر روز در شانى از تدبیر عالم است.
و دور نیست که مقصود از این طلب، همان نیاز و فقر ذاتى و احتیاج طبیعى باشد که تمامى موجودات را فرا گرفته و براى آنان لحظه‏اى انقطاع از مبدء، متصور نیست.
البته بر اساس آیاتى از قرآن مجید، مشرکان مکه نه تنها اصل آفرینش را از آن خداوند مى‏دانستند بلکه حوادثى از قبیل باد و باران و روزى و حتى تدبیر مجموعه نظام هستى را به او مستند مى‏کردند.
و لذا ممکن است گفته شود: بت‏پرستان جاهلى گر چه اصل آفرینش را در کل آن و نیز در حوادث جزئى به خداى بزرگ منتسب مى‏کردند و همچنین تدبیر نظام کلى هستى و ربوبیت و تدبیر معبودها را در دست او مى‏دانستند ولى بر این باور بودند که خداى متعال، ربوبیت نسبت‏به حوادث جزئى را به شرکاء واگذار کرده و آنهایند که به تدبیر امور مشغول‏اند.
قریب به همین مطلب را، علامه طباطبایى در تفسیر «المیزان‏» بیان فرموده است.
ایشان مى‏فرماید: «به اعتقاد مشرکان جاهلى ارباب و خدایان آنها موجودات ممکن و مخلوق خداى متعال بودند که تدبیر امور، بر اساس منزلت هر کدام بدو تفویض گردیده و کار خداوند را تنها در آفرینش و ایجاد منحصر مى‏دانستند گذشته از این که او را رب ارباب و مدبر امر خدایان مى‏شمردند.»
بنابر این فرق بین عقیده یهود و مشرکان جاهلى در این بود که آنان اساسا براى جهان مدیریتى قایل نبودند و اینان گرچه اصل آن را پذیرفته بودند ولى آنان را به غیر خدا نسبت مى‏دادند.
تاثیر این اعتقاد بر دعا
نتیجه قهرى این طرز فکر آن است که صاحبان آن یا اصولا براى دعا نقشى قایل نباشند زیرا بر مبناى اعتقاد یهود، همه چیز از ازل تعیین گردیده و دست‏خدا از هر تصرفى در جهان هستى کوتاه است، و یا خواسته‏هاى خود را از غیر خدا بخواهند و همه تلاش خود را در طریق جلب رضایت واسطه‏ها صرف کنند و هر آنچه لازمه کسب خوشنودى است از عبادت، کرنش و تعظیم، پیشکش و هدیه حتى قربانى فرزند و غیر آن، در برابر آنان انجام دهند تا با جلب رضایت آنها دعایشان مقبول افتد و ارواح واسطه به شفاعت و واسطه‏گرى برخیزند و حاجت این بیچارگان را از خدا بگیرند.
قرآن و ربوبیت‏حق
برعکس این دو دیدگاه، در نظرگاه قرآنى و توحیدى، خداوند همچنان که خالق است مربى نیز هست، هم آفریدگار است و هم پروردگار. دست او بسته نیست، «بل یداه مبسوطتان‏» هر دو دست او باز است. بسطى بى‏نهایت و بى‏مرز، با وصف اطلاق که هیچ قیدى برایش متصور نیست. نه تنها از کار جهان فارغ نشده است‏بل: «کل یوم هو فى شان‏» یعنى هر روز او در شانى از تدبیر امور عالم است.
قرآن کریم در جهت مبارزه با آن فکر انحرافى و باطل و تثبیت ربوبیت مطلق حق در جاى جاى آیات نورانى خود خداى را بدین وصف توصیف کرده و با این عنوان یاد کرده است و در آن نزدیک به هزار بار واژه «رب‏» در صورتهاى مختلف بر ذات بارى اطلاق گردیده است.
در دیدگاه قرآن کریم نه تنها تدبیر مجموعه نظام هستى در دست اوست، بلکه ربوبیت و اداره نظامات جزئى نیز مخصوص خداوند است.
از انسیان گرفته تا جنیان و ملائک، از زمین تا آسمان، از سرزمین حاصلخیز تا شکافتن ظلمت‏شب در سپیده‏دم، و در نهایت همه جهانیان و عوالم، تحت ربوبیت و پروردگارى آن ذات مقدس است.
رابطه دعا و اعتقاد به ربوبیت‏حق
وقتى در باور شخصى، ربوبیت‏حق جاى گرفت و با عمق جان خود تنها او را همه کاره یافت و چشم امید از غیر او بست، بناچار حوائج‏خود را نیز فقط از او مى‏طلبد و در مقام توسل به وسائط طبیعى نیز، به آنان به چشم استقلال نمى‏نگرد و اگر دارویى براى رفع مریضى خود بخورد، شفاى درد را از خدا مى‏خواهد و تاثیر را به او مستند مى‏کند. و تا شخص دعاکننده، حقیقتا این گونه نباشد و در حال دعا، چشمداشت‏به تاثیر استقلالى وسائط داشته باشد، دعایش واقعى نیست و لذا به اجابت نیز دور است. بسیارى در وقت طلب از خداوند، انقطاع کامل بر ایشان دست نمى‏دهد، و این بدان خاطر است که بدرستى دل از وسائط طبیعى نبریده‏اند و هنوز منتظراند تا شاید از ناحیه آنها فرج و گشایشى برایشان حاصل شود.
البته اشتباه نشود ما نفى وسائط نمى‏کنیم و آن را به طور مطلق مردود نمى‏شماریم بلکه سخن در این است که نگرش به وسائل مختلف است. برخى بدان با دید استقلال مى‏نگرند و براى آنها، هم عرض خواست و اراده الهى، تاثیر قائل‏اند. در صورتى که در اعتقاد دسته‏اى دیگر، وسیله‏ها در طول اراده خداوند واقع‏اند.
در نظر این دسته، عملى شدن هر کارى به دست اوست و وسائط تنها آلت و وسیله انجام عمل‏اند، کسى که مانند گروه اول فکر مى‏کند منطقش این است که اگر فلانى مثلا نبود من بیچاره مى‏شدم و چنانچه فلان دارو را نمى‏خوردم یا آن پزشک خاص نبود من هلاک مى‏شدم، ولى بر اساس منطق گروه دوم قضیه این گونه نیست. داراى چنین اندیشه‏اى چون تنها خدا را همه چیز و همه کاره مى‏داند و تاثیر وسائل را نیز بدو منتسب مى‏کند، هیچگاه نجات خود را در وسیله‏اى خاص منحصر نمى‏کند و از خدا مى‏خواهد تا خود متکفل امر او شود و اگر وسیله‏اى رنگ باخت و از کار افتاد. از راه دیگرى او را به مقصود رساند.
و لذا قرآن مجید وقتى دستور به دعا مى‏دهد این گونه مى‏فرماید: «و قال ربکم ادعونى استجب لکم‏» پروردگار شما گفت: مرا بخوانید تا اجابت کنم شما را.
این آیه کریمه به ما یاد مى‏دهد که ابتدا باید خدا را به ربوبیت‏شناخت و بدان باور قلبى یافت، و آن گاه دعا کرد. که اگر چنین شد جواب قطعى الهى را نیز به دنبال خود خواهد داشت.
اعتقاد به ربوبیت‏حق و فلسفه دعا
از همین جا مى‏توان به یکى از فلسفه‏هاى اساسى دعا اشاره کرد و در پرتو آن به پرسشى که از دیرباز در این زمینه مطرح بوده است پاسخ داد و آن این است که با توجه به این که خداى متعال از تمامى نیازهاى بندگان خویش آگاه است و سبت‏به همه حالات و خواسته‏هاى آنان مطلع است، چه نیازى به ابراز این خواسته و دعا، از سوى بندگان است؟ و در حقیقت‏سؤال یا به خاطر تحریک عواطف شخص مسؤول و یا براى اطلاع یافتن او از حال سائل است در حالى که ساحت ذات بارى تعالى از اولى منزه و دومى هم بدون آن حاصل است. پاسخ این است که بر اساس آن چه گفتیم که اصولا دعا از اعتقاد به ربوبیت‏حق ناشى مى‏شود و بین این دو رابطه مستقیم است مى‏توان گفت که همچنان که اصل اعتقاد به بوبیت‏حق در دعا مؤثر است، عرض حاجت‏به حضرت حق نیز در تحکیم و افزایش این باور تاثیر اساسى دارد. و در حقیقت، دعا نوعى تلقین و تمرین عملى براى استحکام این عقیده در قلب و تعمیق تدریجى آن در زوایاى روح و جان آدمى به شمار مى‏رود. این درست است که خداى متعال به همه نیازمندیها و احتیاجهاى بندگان خود بخوبى واقف است و بر همین اصل تا آن جا که ضرورت برپایى نظام احسن خلقت اقتضاء مى‏کند، مواهب خود را به سوى بندگان خویش، چه از او بخواهند و چه نخواهند بر مؤمن و کافر، سرازیر مى‏کند و در دعائى هم که از امام صادق(ع) در اعمال ماه رجب رسیده است مى‏خوانیم: «یا من یعطى من ساله، یا من یعطى من لم یساله و من لم یعرفه تحننا منه و رحمة...».
یعنى: اى کسى که از روى رحمت و شفقت، به بندگان خود چه آنان که از تو بخواهند و چه آن بنده‏اى که از تو نخواهد و تو را نشناسد نعمتهاى خود را بى‏دریغ عطا مى‏کنى...»
ولى در عین حال، عطایاى مخصوص و مواهب ویژه خداوندى از آن کسانى است که از او طلب کنند و دست نیاز به درگاه با عظمت او دراز کنند و بدینوسیله، ربوبیت و پروردگارى او را در باور خود بگنجاند و هر روز و شب رفته رفته این عقیده ناب و سازنده را در قلب خود راسخ و راسختر کنند.
و لذا برخى مفسران، مطابق برخى روایات، در فرق بین «رحمان‏» و «رحیم‏» گفته‏اند: «رحمن‏» جنبه رحمت عام حضرت حق نسبت‏به بندگان از مؤمن و کافر در دنیاست و مقصود از «رحیم‏» وجهه لطف و رافت‏خاص ربوبى، نسبت‏به مؤمنان در دنیا و آخرت است‏».
البته این یک فرق ذاتى است و اضافه بر آن - بر اساس آنچه گفتیم - بین این دو، تفاوت دیگرى نیز هست، و آن این است که رحمت عام خداوندى بدون سؤال و خود به خود به سوى جایگاههایش سرازیر مى‏شود و قابلیتهاى طبیعى براى جذب آن کافى است ولى براى رحمت‏خاص او لیاقتها و زمینه‏هاى کسبى لازم است تا افزون بر عطایاى عام، آن مواهب ویژه، نیز به سوى بنده گسیل گردد.
براى مثال مى‏توان از صاحب قدرتى نام برد که براى پذیرش مردم، هم بار عام دارد، که در آن همگان را از هر طبقه و صنفى که باشند و از دوست و دشمن، به صورت عموم به حضور مى‏پذیرد. و در کنار آن پذیرش خصوصى نیز دارد که این نوع ملاقات، تنها براى کسانى است که از خواص او به شمار مى‏آیند و از دیگران واقف‏تر و داناتر به مقام و منزلت اویند و ترتیب و آداب لازم براى حضور را به درستى دانسته و بدان ملتزمند. لذا قرآن مجید در زمینه اهمیت و نقش دعا در حیات مادى معنوى مؤمنان مى‏فرماید: «قل ما یعبابکم ربى لولا دعائکم‏». یعنى: بگو اگر دعاى شما نباشد پروردگار من توجه و عنایتى به شما نخواهد داشت.
نکته قابل توجه این است که در این آیه کریمه و نیز آیه‏اى که سابقا ذکر آن رفت و در آن دستور دعا داده شده است، خداى متعال با عنوان «رب‏» یاد شده است که نشان‏دهنده ارتباط تنگاتنگ عنصر دعا با موضوع ربوبیت است. و بیانگر این نکته مهم است که با وجود اعتقاد به ربوبیت اوست که مى‏توان رو به سوى او آورد و از او رفع نیازهاى مادى و معنوى را خواست.
گذشته از این که با دستور به دعا، به مؤمنان یاد مى‏دهد که نعمت‏هاى مخصوص الهى، بدون تقاضا از او جلب نمى‏گردد، و بى آن غیر از محرومیت نتیجه‏اى عاید بنده نخواهد شد.
و این رابطه مستقیم و تاثیر گذارى متقابل به گونه‏اى است که بدون اعتقاد به پروردگارى حق، دعا محقق نمى‏گردد، و از آن طرف دعا نیز خود عامل بسیار مهم و مؤثر در تقویت و استحکام این عقیده در جان مؤمن است.
و روى همین اساس، در آغاز اکثریت قریب به اتفاق دعاهاى قرآنى، خداى بزرگ با عنوان «ربنا» و مانند آن، مخاطب قرار گرفته و محل سؤال و طلب واقع شده است. در اینجا به مواردى از آن باب نمونه اشاره مى‏کنیم.
1 - «و منهم من یقول ربنا آتنا فى الدنیا حسنة و فى الآخرة حسنة و قنا عذاب النار». و از مردمان کسانى هستند که دعایشان این است: پروردگارا به ما از نعمتهاى دنیا و آخرت عطا کن و از عذاب دوزخت نگاه دار!».
2 - «... ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا على القوم الکافرین; پروردگارا! بر ما صبر و تحمل فرو ریز و گامهایمان استوار کن و ما را بر جناح کفر پیروز فرما!».
3 - «ربنا لا تزع قلوبنا بعد اذ هدیتنا وهب لنا من لدنک رحمة انک انت الوهاب; پروردگارا! قلبهاى ما را پس از آن که هدایت کرده‏اى از حق منحرف مکن و از رحمت‏خود بر ما ببخش و بدرستى که تو بخشنده‏اى‏».
4 - «... ربنا اغفر لنا ذنوبنا و اسرافنا فى امرنا و ثبت اقدامنا و انصرنا على القوم الکافرین; بار پروردگارا! گناهانمان را بر ما ببخش و قلم عفو بر تجاوزکاریهایمان بکش و ما را در پیمودن راهت ثابت قدم بدار و بر کافران پیروزمان کن.»
5 - «ربنا آمنا بما انزلت و اتبعنا الرسول فاکتبنا مع الشاهدین; پروردگارا! ما بدانچه فرو فرستادى ایمان آوردیم و فرستاده‏ات را پیروى کردیم. و ما را از شاهدان بر تبلیغ رسالت قرار ده‏».
6 - «... ربنا اننا آمنا فاغفرلنا ذنوبنا و قنا عذاب النار; پروردگارا! ما - بدانچه نازل کرده‏اى - ایمان آورده‏ایم. پس گناهانمان را بر ما ببخش و از عذاب آتش قهرت محافظت فرما!
انک قریب مجیب.

تبلیغات