دعا در قرآن(2)
آرشیو
چکیده
متن
در نوشتار پیش به مفهوم دعا و گستره آن پرداختیم و اکنون به بررسى «ارکان دعا» در قرآن مىنشینیم.
مقصود از «ارکان دعا» همان عناصرى است که حقیقت دعا به آن استوار است و بى آن، اساسا دعا تحقق نمىیابد، که اولین و مهمترین رکن آن، پس از ایمان به اصل وجود خداوند،اعتقاد به ربوبیت اوست که در این مقاله بدان مىپردازیم.
1 - اعتقاد به ربوبیتخدا
ریشه ربوبیت «رب» است و راغب اصفهانى آن را این چنین معنا کرده است: «الرب فى الاصل: التربیة، و هو انشاء الشئ حالا فحالا الى حد التمام» یعنى: «رب» در اصل به معناى تربیت است و آن ایجاد و مراقبت لحظه به لحظه از چیزى تا سرحد کمال است.
و بر اساس تصریح فیروزآبادى و نیز راغب اصفهانى و دیگران از اهل لغت کلمه «رب» اگر به چیزى اضافه نشود جز به خداوند اطلاق نمىشود. و در صورت اضافه مانند: رب الدار، رب الابل و مانند آن به معناى مالک و صاحب آن چیز خواهد بود و به غیر خدا نیز گفته مىشود، گر چه اطلاق آن در باره او نیز صحیح است. و آن گونه که از آموزشهاى قرآنى به دست مىآید از ارکان اصلى و بنیادین دعا، اعتقاد و باور قلبى به ربوبیتحق است. و خاستگاه واقعى دعا قلبى است که ایمان به ربوبیت او در آن راسخ و متجلى باشد.
«ربوبیت» وجهه پروردگارى مبدء هستى در کنار آفریدگارى اوست «تربیت» نیز از همین ریشه است و تنها مربى جهان و مربى حقیقى و واقعى انسان نیز هموست. و به دنبال این باور است که انسان در حال رشد و بالندگى و محتاج دستگیرى با احساس بیچارگى و پریشانحالى فقط رو به سوى او مىآورد و تنها از او کمک مىخواهد.
شخصى که به ربوبیتحق اذعان واقعى ندارد و اداره عالم را به طور کلى و یا جزیى به غیر او نسبت مىدهد هیچگاه دست نیاز به سوى او دراز نخواهد کرد و اگر دعایى از او سر زند مصدرى جز زبان نخواهد داشت.
و ما به خاطر اهمیت و تاثیر قطعى این اعتقاد در تحقق دعا، در ادامه مقاله به تفصیل این موضوع را پى مىگیریم.
یهودیان و ربوبیتحق
بنا بر مفاد برخى روایات، قوم یهود معتقد بودند که خداوند از کار عالم فارغ شده و مانند ساعتى که پس از کوک کردن آن، به طور خودکار عمل مىکند، آن چه در جهان پیش مىآید از دستخدا خارج است و او پس از آفرینش هستى هیچ نقشى در تغییر و تبدیل و تقدیم و تاخیر حوادث ندارد و دست او از این جهتبسته است. و بر طبق این روایات، قرآن کریم نیز حکایت این راى آنان را کرده است. آنجا که مىفرماید: و قالت الیهود یدالله مغلولة» قوم یهود گفتند دستخدا بسته است».
بر مبناى این نظر، اساسا در جهان مدیریتى وجود ندارد و ربوبیتى در کار نیست و آن چه هست تنها بر طبق جبر حاصل مىگردد.
مشرکان جاهلى و ربوبیت
مشابه این عقیده، گرایش مردم جاهلى و بتپرستان عصر نزول قرآن است آنها مطابق آیات قرآنى، منشا هستى و اصل وجود را خداى بزرگ مىدانستند ولى اداره عالم و پروردگارى آن را به بتان نسبت مىدادند.
قرآن کریم در برخى آیات مىفرماید: اگر از آنها بپرسى آسمان و زمین را چه کسى آفریده است؟ در جواب مىگویند: خدا آن را به وجود آورده است. در حالى که مفاد برخى دیگر از آیات این است که آنان غیر خدا را «رب» خود مىدانستند. شاید منشا اصلى این اشتباه بزرگ در عرصه گرایشهاى اعتقادى بشرى این باشد که صاحبان این اندیشه غلط به درستى به نحوه آفرینش موجودات پى نبرده بودند و این انحراف ناشى از خطایى بزرگتر است. و آن قیاس پیدایش جهان هستى با چگونگى برخى آثار پدید آمده از انسان است.
آنها با مشاهده این که وقتى از ترکیب برخى مواد، به وسیله انسان دستگاهى و اثرى بوجود مىآید دیگران که سازنده آن نیستند نیز، مىتوانند آن را اداره کنند و ممکن است ارتباط آن را با سازنده آن قطع کرد، کار خدا رابر همین امر قیاس کردند و آن را موضوعى ممکن دانسته و معتقد شدند، خداوند ربوبیت جهان را پس از ایجاد آن به وسائط داده و آنها مدیر و مدبراند.
در صورتى که اگر آنان ساحت فکر خود را از این اعتقاد ناصواب پاک مىکردند، هیچگاه در این مهلکه عظیم و این پرتگاه هولناک گرفتار نمىآمدند.
بنا بر تعالیم دینى و براهین عقلى و عرفانى، صدور موجودات از مبدء هستى مانند صدور نور خورشید از آن است. یعنى همان گونه که شعاع خورشید بستگى تمام به اشراق آن دارد و اگر لحظهاى تابش آن قطع شود، سراسر منظومه شمسى به ظلمتکدهاى تبدیل خواهد گشت. اساس عالم نیز به گونهاى است که فرضا چنانچه کمتر از آنى عنایتحق و اراده و وجهه او از جهان گسسته شود نشانى از هیچ موجودى نخواهى یافت و این عین ربوبیت است.
بنابر این محال است چنین صدورى همراه با پروردگارى حق بر هستى نباشد و لذا در یکى از آیات قرآنى که در این زمینه آمده و قبلا اشاره شد، پس از آن که مىفرماید: مشرکان خلقت آسمان و زمین را از خدا مىدانند. مىفرماید: «فانى یؤفکون» اینان با اعراض از طریق حق، به کجا روى آوردهاند؟
راغب اصفهانى «افک» را این چنین معنا مىکند: «الافک کل مصروف عن وجهه الذى یحق ان یکون علیه». یعنى «افک» به هر چیزى گویند که وجهه اصلى خود را از دست داده باشد و از طریق شایسته خود منحرف شده باشد.
بنا بر این مقصود از آیه کریمه این است که نتیجه قهرى پذیرش خلقت آسمان و زمین به دستخداوند تسلیم و باور به ربوبیت او و سپس پرستش و اطاعت اوست. و اینان که در برابر غیر آفریدگار جهان کرنش مىکنند و جز او را مىپرستند، به بیراهه مىروند و از التزام به لازمه قهرى عقیده خود دور افتادهاند.
و در آیهاى دیگر، پس از ذکر این اقرار مىفرماید: «الحمدلله بل اکثرهم لا یعلمون» یعنى: سپاس خدا را که به چنین امرى اقرار مىکنند، ولى چرا اندیشهاى متناقض آن دارند؟ و به ربوبیت غیر خدا معتقدند؟ علت آن است که آنان از درک این خطاى آشکار در صحنه اعتقادات خود ناتوانند.
و نیز مىفرماید: «یسئله من فى السموات و الارض کل یوم هو فى شان; یعنى همه آسمانیان و زمینیان از او مىطلبند و او هر روز در شانى از تدبیر عالم است.
و دور نیست که مقصود از این طلب، همان نیاز و فقر ذاتى و احتیاج طبیعى باشد که تمامى موجودات را فرا گرفته و براى آنان لحظهاى انقطاع از مبدء، متصور نیست.
البته بر اساس آیاتى از قرآن مجید، مشرکان مکه نه تنها اصل آفرینش را از آن خداوند مىدانستند بلکه حوادثى از قبیل باد و باران و روزى و حتى تدبیر مجموعه نظام هستى را به او مستند مىکردند.
و لذا ممکن است گفته شود: بتپرستان جاهلى گر چه اصل آفرینش را در کل آن و نیز در حوادث جزئى به خداى بزرگ منتسب مىکردند و همچنین تدبیر نظام کلى هستى و ربوبیت و تدبیر معبودها را در دست او مىدانستند ولى بر این باور بودند که خداى متعال، ربوبیت نسبتبه حوادث جزئى را به شرکاء واگذار کرده و آنهایند که به تدبیر امور مشغولاند.
قریب به همین مطلب را، علامه طباطبایى در تفسیر «المیزان» بیان فرموده است.
ایشان مىفرماید: «به اعتقاد مشرکان جاهلى ارباب و خدایان آنها موجودات ممکن و مخلوق خداى متعال بودند که تدبیر امور، بر اساس منزلت هر کدام بدو تفویض گردیده و کار خداوند را تنها در آفرینش و ایجاد منحصر مىدانستند گذشته از این که او را رب ارباب و مدبر امر خدایان مىشمردند.»
بنابر این فرق بین عقیده یهود و مشرکان جاهلى در این بود که آنان اساسا براى جهان مدیریتى قایل نبودند و اینان گرچه اصل آن را پذیرفته بودند ولى آنان را به غیر خدا نسبت مىدادند.
تاثیر این اعتقاد بر دعا
نتیجه قهرى این طرز فکر آن است که صاحبان آن یا اصولا براى دعا نقشى قایل نباشند زیرا بر مبناى اعتقاد یهود، همه چیز از ازل تعیین گردیده و دستخدا از هر تصرفى در جهان هستى کوتاه است، و یا خواستههاى خود را از غیر خدا بخواهند و همه تلاش خود را در طریق جلب رضایت واسطهها صرف کنند و هر آنچه لازمه کسب خوشنودى است از عبادت، کرنش و تعظیم، پیشکش و هدیه حتى قربانى فرزند و غیر آن، در برابر آنان انجام دهند تا با جلب رضایت آنها دعایشان مقبول افتد و ارواح واسطه به شفاعت و واسطهگرى برخیزند و حاجت این بیچارگان را از خدا بگیرند.
قرآن و ربوبیتحق
برعکس این دو دیدگاه، در نظرگاه قرآنى و توحیدى، خداوند همچنان که خالق است مربى نیز هست، هم آفریدگار است و هم پروردگار. دست او بسته نیست، «بل یداه مبسوطتان» هر دو دست او باز است. بسطى بىنهایت و بىمرز، با وصف اطلاق که هیچ قیدى برایش متصور نیست. نه تنها از کار جهان فارغ نشده استبل: «کل یوم هو فى شان» یعنى هر روز او در شانى از تدبیر امور عالم است.
قرآن کریم در جهت مبارزه با آن فکر انحرافى و باطل و تثبیت ربوبیت مطلق حق در جاى جاى آیات نورانى خود خداى را بدین وصف توصیف کرده و با این عنوان یاد کرده است و در آن نزدیک به هزار بار واژه «رب» در صورتهاى مختلف بر ذات بارى اطلاق گردیده است.
در دیدگاه قرآن کریم نه تنها تدبیر مجموعه نظام هستى در دست اوست، بلکه ربوبیت و اداره نظامات جزئى نیز مخصوص خداوند است.
از انسیان گرفته تا جنیان و ملائک، از زمین تا آسمان، از سرزمین حاصلخیز تا شکافتن ظلمتشب در سپیدهدم، و در نهایت همه جهانیان و عوالم، تحت ربوبیت و پروردگارى آن ذات مقدس است.
رابطه دعا و اعتقاد به ربوبیتحق
وقتى در باور شخصى، ربوبیتحق جاى گرفت و با عمق جان خود تنها او را همه کاره یافت و چشم امید از غیر او بست، بناچار حوائجخود را نیز فقط از او مىطلبد و در مقام توسل به وسائط طبیعى نیز، به آنان به چشم استقلال نمىنگرد و اگر دارویى براى رفع مریضى خود بخورد، شفاى درد را از خدا مىخواهد و تاثیر را به او مستند مىکند. و تا شخص دعاکننده، حقیقتا این گونه نباشد و در حال دعا، چشمداشتبه تاثیر استقلالى وسائط داشته باشد، دعایش واقعى نیست و لذا به اجابت نیز دور است. بسیارى در وقت طلب از خداوند، انقطاع کامل بر ایشان دست نمىدهد، و این بدان خاطر است که بدرستى دل از وسائط طبیعى نبریدهاند و هنوز منتظراند تا شاید از ناحیه آنها فرج و گشایشى برایشان حاصل شود.
البته اشتباه نشود ما نفى وسائط نمىکنیم و آن را به طور مطلق مردود نمىشماریم بلکه سخن در این است که نگرش به وسائل مختلف است. برخى بدان با دید استقلال مىنگرند و براى آنها، هم عرض خواست و اراده الهى، تاثیر قائلاند. در صورتى که در اعتقاد دستهاى دیگر، وسیلهها در طول اراده خداوند واقعاند.
در نظر این دسته، عملى شدن هر کارى به دست اوست و وسائط تنها آلت و وسیله انجام عملاند، کسى که مانند گروه اول فکر مىکند منطقش این است که اگر فلانى مثلا نبود من بیچاره مىشدم و چنانچه فلان دارو را نمىخوردم یا آن پزشک خاص نبود من هلاک مىشدم، ولى بر اساس منطق گروه دوم قضیه این گونه نیست. داراى چنین اندیشهاى چون تنها خدا را همه چیز و همه کاره مىداند و تاثیر وسائل را نیز بدو منتسب مىکند، هیچگاه نجات خود را در وسیلهاى خاص منحصر نمىکند و از خدا مىخواهد تا خود متکفل امر او شود و اگر وسیلهاى رنگ باخت و از کار افتاد. از راه دیگرى او را به مقصود رساند.
و لذا قرآن مجید وقتى دستور به دعا مىدهد این گونه مىفرماید: «و قال ربکم ادعونى استجب لکم» پروردگار شما گفت: مرا بخوانید تا اجابت کنم شما را.
این آیه کریمه به ما یاد مىدهد که ابتدا باید خدا را به ربوبیتشناخت و بدان باور قلبى یافت، و آن گاه دعا کرد. که اگر چنین شد جواب قطعى الهى را نیز به دنبال خود خواهد داشت.
اعتقاد به ربوبیتحق و فلسفه دعا
از همین جا مىتوان به یکى از فلسفههاى اساسى دعا اشاره کرد و در پرتو آن به پرسشى که از دیرباز در این زمینه مطرح بوده است پاسخ داد و آن این است که با توجه به این که خداى متعال از تمامى نیازهاى بندگان خویش آگاه است و سبتبه همه حالات و خواستههاى آنان مطلع است، چه نیازى به ابراز این خواسته و دعا، از سوى بندگان است؟ و در حقیقتسؤال یا به خاطر تحریک عواطف شخص مسؤول و یا براى اطلاع یافتن او از حال سائل است در حالى که ساحت ذات بارى تعالى از اولى منزه و دومى هم بدون آن حاصل است. پاسخ این است که بر اساس آن چه گفتیم که اصولا دعا از اعتقاد به ربوبیتحق ناشى مىشود و بین این دو رابطه مستقیم است مىتوان گفت که همچنان که اصل اعتقاد به بوبیتحق در دعا مؤثر است، عرض حاجتبه حضرت حق نیز در تحکیم و افزایش این باور تاثیر اساسى دارد. و در حقیقت، دعا نوعى تلقین و تمرین عملى براى استحکام این عقیده در قلب و تعمیق تدریجى آن در زوایاى روح و جان آدمى به شمار مىرود. این درست است که خداى متعال به همه نیازمندیها و احتیاجهاى بندگان خود بخوبى واقف است و بر همین اصل تا آن جا که ضرورت برپایى نظام احسن خلقت اقتضاء مىکند، مواهب خود را به سوى بندگان خویش، چه از او بخواهند و چه نخواهند بر مؤمن و کافر، سرازیر مىکند و در دعائى هم که از امام صادق(ع) در اعمال ماه رجب رسیده است مىخوانیم: «یا من یعطى من ساله، یا من یعطى من لم یساله و من لم یعرفه تحننا منه و رحمة...».
یعنى: اى کسى که از روى رحمت و شفقت، به بندگان خود چه آنان که از تو بخواهند و چه آن بندهاى که از تو نخواهد و تو را نشناسد نعمتهاى خود را بىدریغ عطا مىکنى...»
ولى در عین حال، عطایاى مخصوص و مواهب ویژه خداوندى از آن کسانى است که از او طلب کنند و دست نیاز به درگاه با عظمت او دراز کنند و بدینوسیله، ربوبیت و پروردگارى او را در باور خود بگنجاند و هر روز و شب رفته رفته این عقیده ناب و سازنده را در قلب خود راسخ و راسختر کنند.
و لذا برخى مفسران، مطابق برخى روایات، در فرق بین «رحمان» و «رحیم» گفتهاند: «رحمن» جنبه رحمت عام حضرت حق نسبتبه بندگان از مؤمن و کافر در دنیاست و مقصود از «رحیم» وجهه لطف و رافتخاص ربوبى، نسبتبه مؤمنان در دنیا و آخرت است».
البته این یک فرق ذاتى است و اضافه بر آن - بر اساس آنچه گفتیم - بین این دو، تفاوت دیگرى نیز هست، و آن این است که رحمت عام خداوندى بدون سؤال و خود به خود به سوى جایگاههایش سرازیر مىشود و قابلیتهاى طبیعى براى جذب آن کافى است ولى براى رحمتخاص او لیاقتها و زمینههاى کسبى لازم است تا افزون بر عطایاى عام، آن مواهب ویژه، نیز به سوى بنده گسیل گردد.
براى مثال مىتوان از صاحب قدرتى نام برد که براى پذیرش مردم، هم بار عام دارد، که در آن همگان را از هر طبقه و صنفى که باشند و از دوست و دشمن، به صورت عموم به حضور مىپذیرد. و در کنار آن پذیرش خصوصى نیز دارد که این نوع ملاقات، تنها براى کسانى است که از خواص او به شمار مىآیند و از دیگران واقفتر و داناتر به مقام و منزلت اویند و ترتیب و آداب لازم براى حضور را به درستى دانسته و بدان ملتزمند. لذا قرآن مجید در زمینه اهمیت و نقش دعا در حیات مادى معنوى مؤمنان مىفرماید: «قل ما یعبابکم ربى لولا دعائکم». یعنى: بگو اگر دعاى شما نباشد پروردگار من توجه و عنایتى به شما نخواهد داشت.
نکته قابل توجه این است که در این آیه کریمه و نیز آیهاى که سابقا ذکر آن رفت و در آن دستور دعا داده شده است، خداى متعال با عنوان «رب» یاد شده است که نشاندهنده ارتباط تنگاتنگ عنصر دعا با موضوع ربوبیت است. و بیانگر این نکته مهم است که با وجود اعتقاد به ربوبیت اوست که مىتوان رو به سوى او آورد و از او رفع نیازهاى مادى و معنوى را خواست.
گذشته از این که با دستور به دعا، به مؤمنان یاد مىدهد که نعمتهاى مخصوص الهى، بدون تقاضا از او جلب نمىگردد، و بى آن غیر از محرومیت نتیجهاى عاید بنده نخواهد شد.
و این رابطه مستقیم و تاثیر گذارى متقابل به گونهاى است که بدون اعتقاد به پروردگارى حق، دعا محقق نمىگردد، و از آن طرف دعا نیز خود عامل بسیار مهم و مؤثر در تقویت و استحکام این عقیده در جان مؤمن است.
و روى همین اساس، در آغاز اکثریت قریب به اتفاق دعاهاى قرآنى، خداى بزرگ با عنوان «ربنا» و مانند آن، مخاطب قرار گرفته و محل سؤال و طلب واقع شده است. در اینجا به مواردى از آن باب نمونه اشاره مىکنیم.
1 - «و منهم من یقول ربنا آتنا فى الدنیا حسنة و فى الآخرة حسنة و قنا عذاب النار». و از مردمان کسانى هستند که دعایشان این است: پروردگارا به ما از نعمتهاى دنیا و آخرت عطا کن و از عذاب دوزخت نگاه دار!».
2 - «... ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا على القوم الکافرین; پروردگارا! بر ما صبر و تحمل فرو ریز و گامهایمان استوار کن و ما را بر جناح کفر پیروز فرما!».
3 - «ربنا لا تزع قلوبنا بعد اذ هدیتنا وهب لنا من لدنک رحمة انک انت الوهاب; پروردگارا! قلبهاى ما را پس از آن که هدایت کردهاى از حق منحرف مکن و از رحمتخود بر ما ببخش و بدرستى که تو بخشندهاى».
4 - «... ربنا اغفر لنا ذنوبنا و اسرافنا فى امرنا و ثبت اقدامنا و انصرنا على القوم الکافرین; بار پروردگارا! گناهانمان را بر ما ببخش و قلم عفو بر تجاوزکاریهایمان بکش و ما را در پیمودن راهت ثابت قدم بدار و بر کافران پیروزمان کن.»
5 - «ربنا آمنا بما انزلت و اتبعنا الرسول فاکتبنا مع الشاهدین; پروردگارا! ما بدانچه فرو فرستادى ایمان آوردیم و فرستادهات را پیروى کردیم. و ما را از شاهدان بر تبلیغ رسالت قرار ده».
6 - «... ربنا اننا آمنا فاغفرلنا ذنوبنا و قنا عذاب النار; پروردگارا! ما - بدانچه نازل کردهاى - ایمان آوردهایم. پس گناهانمان را بر ما ببخش و از عذاب آتش قهرت محافظت فرما!
انک قریب مجیب.
مقصود از «ارکان دعا» همان عناصرى است که حقیقت دعا به آن استوار است و بى آن، اساسا دعا تحقق نمىیابد، که اولین و مهمترین رکن آن، پس از ایمان به اصل وجود خداوند،اعتقاد به ربوبیت اوست که در این مقاله بدان مىپردازیم.
1 - اعتقاد به ربوبیتخدا
ریشه ربوبیت «رب» است و راغب اصفهانى آن را این چنین معنا کرده است: «الرب فى الاصل: التربیة، و هو انشاء الشئ حالا فحالا الى حد التمام» یعنى: «رب» در اصل به معناى تربیت است و آن ایجاد و مراقبت لحظه به لحظه از چیزى تا سرحد کمال است.
و بر اساس تصریح فیروزآبادى و نیز راغب اصفهانى و دیگران از اهل لغت کلمه «رب» اگر به چیزى اضافه نشود جز به خداوند اطلاق نمىشود. و در صورت اضافه مانند: رب الدار، رب الابل و مانند آن به معناى مالک و صاحب آن چیز خواهد بود و به غیر خدا نیز گفته مىشود، گر چه اطلاق آن در باره او نیز صحیح است. و آن گونه که از آموزشهاى قرآنى به دست مىآید از ارکان اصلى و بنیادین دعا، اعتقاد و باور قلبى به ربوبیتحق است. و خاستگاه واقعى دعا قلبى است که ایمان به ربوبیت او در آن راسخ و متجلى باشد.
«ربوبیت» وجهه پروردگارى مبدء هستى در کنار آفریدگارى اوست «تربیت» نیز از همین ریشه است و تنها مربى جهان و مربى حقیقى و واقعى انسان نیز هموست. و به دنبال این باور است که انسان در حال رشد و بالندگى و محتاج دستگیرى با احساس بیچارگى و پریشانحالى فقط رو به سوى او مىآورد و تنها از او کمک مىخواهد.
شخصى که به ربوبیتحق اذعان واقعى ندارد و اداره عالم را به طور کلى و یا جزیى به غیر او نسبت مىدهد هیچگاه دست نیاز به سوى او دراز نخواهد کرد و اگر دعایى از او سر زند مصدرى جز زبان نخواهد داشت.
و ما به خاطر اهمیت و تاثیر قطعى این اعتقاد در تحقق دعا، در ادامه مقاله به تفصیل این موضوع را پى مىگیریم.
یهودیان و ربوبیتحق
بنا بر مفاد برخى روایات، قوم یهود معتقد بودند که خداوند از کار عالم فارغ شده و مانند ساعتى که پس از کوک کردن آن، به طور خودکار عمل مىکند، آن چه در جهان پیش مىآید از دستخدا خارج است و او پس از آفرینش هستى هیچ نقشى در تغییر و تبدیل و تقدیم و تاخیر حوادث ندارد و دست او از این جهتبسته است. و بر طبق این روایات، قرآن کریم نیز حکایت این راى آنان را کرده است. آنجا که مىفرماید: و قالت الیهود یدالله مغلولة» قوم یهود گفتند دستخدا بسته است».
بر مبناى این نظر، اساسا در جهان مدیریتى وجود ندارد و ربوبیتى در کار نیست و آن چه هست تنها بر طبق جبر حاصل مىگردد.
مشرکان جاهلى و ربوبیت
مشابه این عقیده، گرایش مردم جاهلى و بتپرستان عصر نزول قرآن است آنها مطابق آیات قرآنى، منشا هستى و اصل وجود را خداى بزرگ مىدانستند ولى اداره عالم و پروردگارى آن را به بتان نسبت مىدادند.
قرآن کریم در برخى آیات مىفرماید: اگر از آنها بپرسى آسمان و زمین را چه کسى آفریده است؟ در جواب مىگویند: خدا آن را به وجود آورده است. در حالى که مفاد برخى دیگر از آیات این است که آنان غیر خدا را «رب» خود مىدانستند. شاید منشا اصلى این اشتباه بزرگ در عرصه گرایشهاى اعتقادى بشرى این باشد که صاحبان این اندیشه غلط به درستى به نحوه آفرینش موجودات پى نبرده بودند و این انحراف ناشى از خطایى بزرگتر است. و آن قیاس پیدایش جهان هستى با چگونگى برخى آثار پدید آمده از انسان است.
آنها با مشاهده این که وقتى از ترکیب برخى مواد، به وسیله انسان دستگاهى و اثرى بوجود مىآید دیگران که سازنده آن نیستند نیز، مىتوانند آن را اداره کنند و ممکن است ارتباط آن را با سازنده آن قطع کرد، کار خدا رابر همین امر قیاس کردند و آن را موضوعى ممکن دانسته و معتقد شدند، خداوند ربوبیت جهان را پس از ایجاد آن به وسائط داده و آنها مدیر و مدبراند.
در صورتى که اگر آنان ساحت فکر خود را از این اعتقاد ناصواب پاک مىکردند، هیچگاه در این مهلکه عظیم و این پرتگاه هولناک گرفتار نمىآمدند.
بنا بر تعالیم دینى و براهین عقلى و عرفانى، صدور موجودات از مبدء هستى مانند صدور نور خورشید از آن است. یعنى همان گونه که شعاع خورشید بستگى تمام به اشراق آن دارد و اگر لحظهاى تابش آن قطع شود، سراسر منظومه شمسى به ظلمتکدهاى تبدیل خواهد گشت. اساس عالم نیز به گونهاى است که فرضا چنانچه کمتر از آنى عنایتحق و اراده و وجهه او از جهان گسسته شود نشانى از هیچ موجودى نخواهى یافت و این عین ربوبیت است.
بنابر این محال است چنین صدورى همراه با پروردگارى حق بر هستى نباشد و لذا در یکى از آیات قرآنى که در این زمینه آمده و قبلا اشاره شد، پس از آن که مىفرماید: مشرکان خلقت آسمان و زمین را از خدا مىدانند. مىفرماید: «فانى یؤفکون» اینان با اعراض از طریق حق، به کجا روى آوردهاند؟
راغب اصفهانى «افک» را این چنین معنا مىکند: «الافک کل مصروف عن وجهه الذى یحق ان یکون علیه». یعنى «افک» به هر چیزى گویند که وجهه اصلى خود را از دست داده باشد و از طریق شایسته خود منحرف شده باشد.
بنا بر این مقصود از آیه کریمه این است که نتیجه قهرى پذیرش خلقت آسمان و زمین به دستخداوند تسلیم و باور به ربوبیت او و سپس پرستش و اطاعت اوست. و اینان که در برابر غیر آفریدگار جهان کرنش مىکنند و جز او را مىپرستند، به بیراهه مىروند و از التزام به لازمه قهرى عقیده خود دور افتادهاند.
و در آیهاى دیگر، پس از ذکر این اقرار مىفرماید: «الحمدلله بل اکثرهم لا یعلمون» یعنى: سپاس خدا را که به چنین امرى اقرار مىکنند، ولى چرا اندیشهاى متناقض آن دارند؟ و به ربوبیت غیر خدا معتقدند؟ علت آن است که آنان از درک این خطاى آشکار در صحنه اعتقادات خود ناتوانند.
و نیز مىفرماید: «یسئله من فى السموات و الارض کل یوم هو فى شان; یعنى همه آسمانیان و زمینیان از او مىطلبند و او هر روز در شانى از تدبیر عالم است.
و دور نیست که مقصود از این طلب، همان نیاز و فقر ذاتى و احتیاج طبیعى باشد که تمامى موجودات را فرا گرفته و براى آنان لحظهاى انقطاع از مبدء، متصور نیست.
البته بر اساس آیاتى از قرآن مجید، مشرکان مکه نه تنها اصل آفرینش را از آن خداوند مىدانستند بلکه حوادثى از قبیل باد و باران و روزى و حتى تدبیر مجموعه نظام هستى را به او مستند مىکردند.
و لذا ممکن است گفته شود: بتپرستان جاهلى گر چه اصل آفرینش را در کل آن و نیز در حوادث جزئى به خداى بزرگ منتسب مىکردند و همچنین تدبیر نظام کلى هستى و ربوبیت و تدبیر معبودها را در دست او مىدانستند ولى بر این باور بودند که خداى متعال، ربوبیت نسبتبه حوادث جزئى را به شرکاء واگذار کرده و آنهایند که به تدبیر امور مشغولاند.
قریب به همین مطلب را، علامه طباطبایى در تفسیر «المیزان» بیان فرموده است.
ایشان مىفرماید: «به اعتقاد مشرکان جاهلى ارباب و خدایان آنها موجودات ممکن و مخلوق خداى متعال بودند که تدبیر امور، بر اساس منزلت هر کدام بدو تفویض گردیده و کار خداوند را تنها در آفرینش و ایجاد منحصر مىدانستند گذشته از این که او را رب ارباب و مدبر امر خدایان مىشمردند.»
بنابر این فرق بین عقیده یهود و مشرکان جاهلى در این بود که آنان اساسا براى جهان مدیریتى قایل نبودند و اینان گرچه اصل آن را پذیرفته بودند ولى آنان را به غیر خدا نسبت مىدادند.
تاثیر این اعتقاد بر دعا
نتیجه قهرى این طرز فکر آن است که صاحبان آن یا اصولا براى دعا نقشى قایل نباشند زیرا بر مبناى اعتقاد یهود، همه چیز از ازل تعیین گردیده و دستخدا از هر تصرفى در جهان هستى کوتاه است، و یا خواستههاى خود را از غیر خدا بخواهند و همه تلاش خود را در طریق جلب رضایت واسطهها صرف کنند و هر آنچه لازمه کسب خوشنودى است از عبادت، کرنش و تعظیم، پیشکش و هدیه حتى قربانى فرزند و غیر آن، در برابر آنان انجام دهند تا با جلب رضایت آنها دعایشان مقبول افتد و ارواح واسطه به شفاعت و واسطهگرى برخیزند و حاجت این بیچارگان را از خدا بگیرند.
قرآن و ربوبیتحق
برعکس این دو دیدگاه، در نظرگاه قرآنى و توحیدى، خداوند همچنان که خالق است مربى نیز هست، هم آفریدگار است و هم پروردگار. دست او بسته نیست، «بل یداه مبسوطتان» هر دو دست او باز است. بسطى بىنهایت و بىمرز، با وصف اطلاق که هیچ قیدى برایش متصور نیست. نه تنها از کار جهان فارغ نشده استبل: «کل یوم هو فى شان» یعنى هر روز او در شانى از تدبیر امور عالم است.
قرآن کریم در جهت مبارزه با آن فکر انحرافى و باطل و تثبیت ربوبیت مطلق حق در جاى جاى آیات نورانى خود خداى را بدین وصف توصیف کرده و با این عنوان یاد کرده است و در آن نزدیک به هزار بار واژه «رب» در صورتهاى مختلف بر ذات بارى اطلاق گردیده است.
در دیدگاه قرآن کریم نه تنها تدبیر مجموعه نظام هستى در دست اوست، بلکه ربوبیت و اداره نظامات جزئى نیز مخصوص خداوند است.
از انسیان گرفته تا جنیان و ملائک، از زمین تا آسمان، از سرزمین حاصلخیز تا شکافتن ظلمتشب در سپیدهدم، و در نهایت همه جهانیان و عوالم، تحت ربوبیت و پروردگارى آن ذات مقدس است.
رابطه دعا و اعتقاد به ربوبیتحق
وقتى در باور شخصى، ربوبیتحق جاى گرفت و با عمق جان خود تنها او را همه کاره یافت و چشم امید از غیر او بست، بناچار حوائجخود را نیز فقط از او مىطلبد و در مقام توسل به وسائط طبیعى نیز، به آنان به چشم استقلال نمىنگرد و اگر دارویى براى رفع مریضى خود بخورد، شفاى درد را از خدا مىخواهد و تاثیر را به او مستند مىکند. و تا شخص دعاکننده، حقیقتا این گونه نباشد و در حال دعا، چشمداشتبه تاثیر استقلالى وسائط داشته باشد، دعایش واقعى نیست و لذا به اجابت نیز دور است. بسیارى در وقت طلب از خداوند، انقطاع کامل بر ایشان دست نمىدهد، و این بدان خاطر است که بدرستى دل از وسائط طبیعى نبریدهاند و هنوز منتظراند تا شاید از ناحیه آنها فرج و گشایشى برایشان حاصل شود.
البته اشتباه نشود ما نفى وسائط نمىکنیم و آن را به طور مطلق مردود نمىشماریم بلکه سخن در این است که نگرش به وسائل مختلف است. برخى بدان با دید استقلال مىنگرند و براى آنها، هم عرض خواست و اراده الهى، تاثیر قائلاند. در صورتى که در اعتقاد دستهاى دیگر، وسیلهها در طول اراده خداوند واقعاند.
در نظر این دسته، عملى شدن هر کارى به دست اوست و وسائط تنها آلت و وسیله انجام عملاند، کسى که مانند گروه اول فکر مىکند منطقش این است که اگر فلانى مثلا نبود من بیچاره مىشدم و چنانچه فلان دارو را نمىخوردم یا آن پزشک خاص نبود من هلاک مىشدم، ولى بر اساس منطق گروه دوم قضیه این گونه نیست. داراى چنین اندیشهاى چون تنها خدا را همه چیز و همه کاره مىداند و تاثیر وسائل را نیز بدو منتسب مىکند، هیچگاه نجات خود را در وسیلهاى خاص منحصر نمىکند و از خدا مىخواهد تا خود متکفل امر او شود و اگر وسیلهاى رنگ باخت و از کار افتاد. از راه دیگرى او را به مقصود رساند.
و لذا قرآن مجید وقتى دستور به دعا مىدهد این گونه مىفرماید: «و قال ربکم ادعونى استجب لکم» پروردگار شما گفت: مرا بخوانید تا اجابت کنم شما را.
این آیه کریمه به ما یاد مىدهد که ابتدا باید خدا را به ربوبیتشناخت و بدان باور قلبى یافت، و آن گاه دعا کرد. که اگر چنین شد جواب قطعى الهى را نیز به دنبال خود خواهد داشت.
اعتقاد به ربوبیتحق و فلسفه دعا
از همین جا مىتوان به یکى از فلسفههاى اساسى دعا اشاره کرد و در پرتو آن به پرسشى که از دیرباز در این زمینه مطرح بوده است پاسخ داد و آن این است که با توجه به این که خداى متعال از تمامى نیازهاى بندگان خویش آگاه است و سبتبه همه حالات و خواستههاى آنان مطلع است، چه نیازى به ابراز این خواسته و دعا، از سوى بندگان است؟ و در حقیقتسؤال یا به خاطر تحریک عواطف شخص مسؤول و یا براى اطلاع یافتن او از حال سائل است در حالى که ساحت ذات بارى تعالى از اولى منزه و دومى هم بدون آن حاصل است. پاسخ این است که بر اساس آن چه گفتیم که اصولا دعا از اعتقاد به ربوبیتحق ناشى مىشود و بین این دو رابطه مستقیم است مىتوان گفت که همچنان که اصل اعتقاد به بوبیتحق در دعا مؤثر است، عرض حاجتبه حضرت حق نیز در تحکیم و افزایش این باور تاثیر اساسى دارد. و در حقیقت، دعا نوعى تلقین و تمرین عملى براى استحکام این عقیده در قلب و تعمیق تدریجى آن در زوایاى روح و جان آدمى به شمار مىرود. این درست است که خداى متعال به همه نیازمندیها و احتیاجهاى بندگان خود بخوبى واقف است و بر همین اصل تا آن جا که ضرورت برپایى نظام احسن خلقت اقتضاء مىکند، مواهب خود را به سوى بندگان خویش، چه از او بخواهند و چه نخواهند بر مؤمن و کافر، سرازیر مىکند و در دعائى هم که از امام صادق(ع) در اعمال ماه رجب رسیده است مىخوانیم: «یا من یعطى من ساله، یا من یعطى من لم یساله و من لم یعرفه تحننا منه و رحمة...».
یعنى: اى کسى که از روى رحمت و شفقت، به بندگان خود چه آنان که از تو بخواهند و چه آن بندهاى که از تو نخواهد و تو را نشناسد نعمتهاى خود را بىدریغ عطا مىکنى...»
ولى در عین حال، عطایاى مخصوص و مواهب ویژه خداوندى از آن کسانى است که از او طلب کنند و دست نیاز به درگاه با عظمت او دراز کنند و بدینوسیله، ربوبیت و پروردگارى او را در باور خود بگنجاند و هر روز و شب رفته رفته این عقیده ناب و سازنده را در قلب خود راسخ و راسختر کنند.
و لذا برخى مفسران، مطابق برخى روایات، در فرق بین «رحمان» و «رحیم» گفتهاند: «رحمن» جنبه رحمت عام حضرت حق نسبتبه بندگان از مؤمن و کافر در دنیاست و مقصود از «رحیم» وجهه لطف و رافتخاص ربوبى، نسبتبه مؤمنان در دنیا و آخرت است».
البته این یک فرق ذاتى است و اضافه بر آن - بر اساس آنچه گفتیم - بین این دو، تفاوت دیگرى نیز هست، و آن این است که رحمت عام خداوندى بدون سؤال و خود به خود به سوى جایگاههایش سرازیر مىشود و قابلیتهاى طبیعى براى جذب آن کافى است ولى براى رحمتخاص او لیاقتها و زمینههاى کسبى لازم است تا افزون بر عطایاى عام، آن مواهب ویژه، نیز به سوى بنده گسیل گردد.
براى مثال مىتوان از صاحب قدرتى نام برد که براى پذیرش مردم، هم بار عام دارد، که در آن همگان را از هر طبقه و صنفى که باشند و از دوست و دشمن، به صورت عموم به حضور مىپذیرد. و در کنار آن پذیرش خصوصى نیز دارد که این نوع ملاقات، تنها براى کسانى است که از خواص او به شمار مىآیند و از دیگران واقفتر و داناتر به مقام و منزلت اویند و ترتیب و آداب لازم براى حضور را به درستى دانسته و بدان ملتزمند. لذا قرآن مجید در زمینه اهمیت و نقش دعا در حیات مادى معنوى مؤمنان مىفرماید: «قل ما یعبابکم ربى لولا دعائکم». یعنى: بگو اگر دعاى شما نباشد پروردگار من توجه و عنایتى به شما نخواهد داشت.
نکته قابل توجه این است که در این آیه کریمه و نیز آیهاى که سابقا ذکر آن رفت و در آن دستور دعا داده شده است، خداى متعال با عنوان «رب» یاد شده است که نشاندهنده ارتباط تنگاتنگ عنصر دعا با موضوع ربوبیت است. و بیانگر این نکته مهم است که با وجود اعتقاد به ربوبیت اوست که مىتوان رو به سوى او آورد و از او رفع نیازهاى مادى و معنوى را خواست.
گذشته از این که با دستور به دعا، به مؤمنان یاد مىدهد که نعمتهاى مخصوص الهى، بدون تقاضا از او جلب نمىگردد، و بى آن غیر از محرومیت نتیجهاى عاید بنده نخواهد شد.
و این رابطه مستقیم و تاثیر گذارى متقابل به گونهاى است که بدون اعتقاد به پروردگارى حق، دعا محقق نمىگردد، و از آن طرف دعا نیز خود عامل بسیار مهم و مؤثر در تقویت و استحکام این عقیده در جان مؤمن است.
و روى همین اساس، در آغاز اکثریت قریب به اتفاق دعاهاى قرآنى، خداى بزرگ با عنوان «ربنا» و مانند آن، مخاطب قرار گرفته و محل سؤال و طلب واقع شده است. در اینجا به مواردى از آن باب نمونه اشاره مىکنیم.
1 - «و منهم من یقول ربنا آتنا فى الدنیا حسنة و فى الآخرة حسنة و قنا عذاب النار». و از مردمان کسانى هستند که دعایشان این است: پروردگارا به ما از نعمتهاى دنیا و آخرت عطا کن و از عذاب دوزخت نگاه دار!».
2 - «... ربنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا على القوم الکافرین; پروردگارا! بر ما صبر و تحمل فرو ریز و گامهایمان استوار کن و ما را بر جناح کفر پیروز فرما!».
3 - «ربنا لا تزع قلوبنا بعد اذ هدیتنا وهب لنا من لدنک رحمة انک انت الوهاب; پروردگارا! قلبهاى ما را پس از آن که هدایت کردهاى از حق منحرف مکن و از رحمتخود بر ما ببخش و بدرستى که تو بخشندهاى».
4 - «... ربنا اغفر لنا ذنوبنا و اسرافنا فى امرنا و ثبت اقدامنا و انصرنا على القوم الکافرین; بار پروردگارا! گناهانمان را بر ما ببخش و قلم عفو بر تجاوزکاریهایمان بکش و ما را در پیمودن راهت ثابت قدم بدار و بر کافران پیروزمان کن.»
5 - «ربنا آمنا بما انزلت و اتبعنا الرسول فاکتبنا مع الشاهدین; پروردگارا! ما بدانچه فرو فرستادى ایمان آوردیم و فرستادهات را پیروى کردیم. و ما را از شاهدان بر تبلیغ رسالت قرار ده».
6 - «... ربنا اننا آمنا فاغفرلنا ذنوبنا و قنا عذاب النار; پروردگارا! ما - بدانچه نازل کردهاى - ایمان آوردهایم. پس گناهانمان را بر ما ببخش و از عذاب آتش قهرت محافظت فرما!
انک قریب مجیب.