غدیر از گلوى شقایق
آرشیو
چکیده
متن
با اینکه بیشتر مسلمانان صحتحدیث غدیر و اعلام ولایت امیرمؤمنان على - علیه السلام - را پذیرفتهاند و غالبا آن را از احادیث قطعى و متواتر مىدانند، باز گروهى چنین مىپرسند: اگر واقعا حادثه غدیر خم اتفاق افتاده و بسیارى نیز شاهد آن بودهاند، چرا شخص امیرمؤمنان - علیه السلام - براى اثبات حقانیتخود هرگز از آن بهره نگرفت؟ در باور این گروه عدم استشهاد حضرت به حدیث غدیر نشاندهنده این حقیقت است که یا واقعهاى به نام غدیر در تاریخ تحقق نیافته، یا بر فرض تحقق بر امامتحضرت دلالت نداشته است.
در پاسخ این مطلب باید گفت: اگر حدیث غدیر را از احادیث قطعى و متواتر ندانیم، باید بپذیریم که در میان احادیث پیامبر اکرم(ص) و مطالب تاریخى مورد قطعى و متواتر وجود ندارد; علاوه بر این، این ادعا که امیرمؤمنان(ع) براى اثبات حقانیتخود به حدیث غدیر استناد نکرده، خود شاهد بىاطلاعى و ناآگاهى گوینده آن است.
بررسى اجمالى کتابهاى معتبر و مورد قبول فرقههاى گوناگون اسلامى نشان مىدهد که حضرت على(ع) بیش از 22 بار پیرامون غدیر و استشهاد به آن سخن گفته است. هر چند این موارد در حوصله این مقاله نمىگنجد و نیازمند رصتبیشتر است، ولى براى نمونه تنها ده مورد آن را نقل و در بقیه موارد تنها به ذکر منابع بسنده مىکنیم.
در مسجد پیامبر(ص)
1. برابر آنچه از منابع تاریخى به دست مىآید اولین موردى که حضرت على - علیه السلام - حدیث غدیر را مطرح فرمود، بعد از رحلت پیامبر اکرم - صلى الله علیه و آله - بود. وقتى حضرت را براى بیعتبه مسجد آوردند، آن بزرگوار با بیان حقانیتخود خلافت مسلمین را از آن خویش دانست و از بیعت امتناع کرد. بشیر بنسعد انصارى برخاست و گفت: اى ابوالحسن، اگر انصار قبل از بیعتبا ابوبکر این کلام را مىشنیدند، حتى دو نفر در باره بیعتبا شما اختلاف نمىکردند. حضرت در جواب فرمود:
«یا هؤلاء اکنت ادع رسول الله مسجى لا اواریه و اخرج انازع فى سلطانه؟ و الله ما خفت احدا یسمو له و ینازعنا اهل البیت فیه و یستحل ما استحللتموه، و لا علمت ان رسول الله صلى الله علیه و آله ترک یوم غدیر خم لاحد حجة و لا لقائل مقالا. فانشد الله رجلا سمع النبى صلى الله علیه و اله یوم غدیر خم یقول: «من کنت مولاه فهذا على مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله» ان یشهد الان بما سمع». (1)
آیا باید پیکر رسول خدا(ص) را بر روى زمین رها مىکردم و قبل از کفن و دفن آن حضرت، در باره خلافت و جانشینى وى نزاع مىکردم؟ مساله خلافت چنان روشن بود که گمان نمىکردم کسى در صدد دستیابى به آن باشد و در این موضوع با اهل بیت پیامبر(ص) درگیر شوند. مگر رسول خدا - صلى الله علیه و آله - در روز غدیر خم حجت را بر مردم تمام نکرد و مگر جاى عذرى براى کسى باقى مانده بود؟
همگان را به خدا قسم مىدهم، هر کس کلام پیامبر اکرم در روز غدیر خم را شنیده است که مىفرمود: «هر کس که من مولاى او هستم اینک على مولاى اوست. خداوندا، هر کس على را دوست دارد دوستبدار و آن که على را دشمن بشمارد، دشمن دار، هر کس على را یارى کند یارى کن، و هر که على را خوار کند، خوار ساز.» برخیزد و شهادت دهد.
زید بنارقم مىگوید: بعد از این سخن حضرت، دوازده تن از اصحاب جنگ بدر برخاستند و گواهى دادند. اما من، با آنکه این گفتار را از زبان رسول الله - صلى الله علیه و آله - شنیده بودم، از اداى شهادت خوددارى کردم و بر اثر همین امر و نفرین حضرت بینایىام را از دست دادم.
در خطبه وسیله
2. هفت روز پس از وفات پیامبر اکرم(ص)، امیرمؤمنان - علیه السلام - در مدینه خطبهاى بسیار بلند ایراد فرمود که به خطبه وسیله معروف شد. حضرت در آن خطبه به واقعه غدیر خم و نزول آیه اکمال دین در آن روز تصریح مىکند. ثقةالاسلام کلینى، در روضه کافى، خطبه وسیله را نقل کرده است. در بخشى از آن چنین مىخوانیم:
«... و قوله صلى الله علیه و اله حین تکلمت طائفة فقالت: نحن موالىغرسولالله(ص) فخرج رسول الله صلى الله علیه و آله الى حجة الوداع ثم صار الى غدیر خم، فامر فاصلح له شبه المنبر ثم علاه و اخذ بعضدى حتى رئى بیاض ابطیه رافعا صوته قائلا فى محفله: «من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» فکانت على ولایتى ولایة الله و على عداوتى عداوة الله. و انزل الله عزو جل فى ذلک الیوم: الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا (2) فکانت ولایتى کمال الدین و رضا الرب جل ذکره...» (3)
[در اواخر عمر پیامبر اکرم(ص)،]، وقتى گروهى گفتند: ما بعد از پیامبر رهبران مردم هستیم، رسول خدا(ص) براى حجةالوداع از مدینه خارج شد و پس از اعمال حجبه وادى غدیر خم شتافت، فرمان داد چیزى مانند منبر برایش آماده کردند. سپس بالاى آن رفت، و بازوى مرا گرفت و بلند کرد، به گونهاى که سفیدى زیر شانههایش دیده شد. آنگاه با آواز بلند فرمود:
هر کس که من مولاى او هستم على مولاى اوست. خدایا، دوستش را دوستبدار و دشمنش را دشمن شمار. پس ولایت من معیار ولایتخدا و دشمنى با من میعار دشمنى با خدا شد; و خداوند در همان روز این آیه را نازل فرمود: امروز دین شما را کامل ساختم، نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را دین شما برگزیدم.
پس ولایت من کمال دین و رضایت پروردگار جل ذکره شد. ...
در شوراى ششنفره
3. در شوراى منتخب خلیفه دوم براى تعیین خلیفه، که امیرمؤمنان - علیه السلام - نیز در شمار آنان جاى داشت، استدلالهاى فراوانى از حضرت نقل شده که در کتابهاى تاریخ و حدیثبه «حدیث الانشاد» یا «حدیث المناشدة» معروف است. امام(ع) در یک از استدلالهاى خود به حدیث غدیر خم استناد کرده است.
ابنمغازلى شافعى (متوفاى483)، در کتاب المناقب،سخن على(ع) را چنین نقل مىکند:
«فانشدکم بالله، هل فیکم احد قال له رسول الله صلى الله علیه و آله: «من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، لیبلغ الشاهد منکم الغائب» غیرى؟ (4) قالوا: اللهم لا.»
شما را به خدا سوگند مىدهم، در جمع شما غیر از من کسى هست که پیامبر در باره او فرموده باشد: «هر کس من مولاى او هستم على مولاى اوست، خدایا، دوستدارش را دوستبدار و دشمنش را دشمن بشمار، حاضران باید این مطلب را به غائبان برسانند؟ اعضاى شورا گفتند: به خدا سوگند، نه».
در روزگار عثمان
4. در ایام خلافت عثمان جمعى از مهاجران و انصار در مسجد النبى - صلى الله علیه و اله - گرد آمده، پیرامون فضایل و سوابق قریش و انصار سخن مىگفتند و از سخنان پیامبر اکرم(ص) در باره قریش و انصار بهره مىجستند. حضرت على - علیه السلام - نیز در این مجلس حضور داشت و به سخنان آنان گوش مىداد. گروهى از حضرت خواستند که او نیز سخنى بگوید. حضرت پارهاى از سوابق و مناقبش را برشمرد و حاضران بر درستى گفتارش گواهى دادند. آنگاه امام به حدیث غدیر اشاره کرد و فرمود:
«افتقرون ان رسول الله صلى الله علیه و آله دعانى یوم غدیر خم فنادى لى بالولایة ثم قال: لیبلغ الشاهد منکم الغائب؟ »قالوا: اللهم نعم. (5)
آیا قبول دارید که رسول خدا - صلى الله علیه و آله - در روز غدیر خم مرا خواست، ولایتم را به مردم ابلاغ کرد و فرمود حاضران باید این مطلب را غایبان برسانند؟
حاضران گفتند: آرى.
در میدان جنگ جمل
5. قبل از شروع جنگ جمل، حضرت براى اتمام حجتى دیگر به طلحه پیام داد تا با وى دیدار کند. طلحه نیز پذیرفت و به حضور امیرمؤمنان - علیه السلام - شتافت. حضرت به وى فرمود:
«نشدتک الله هل سمعت رسول الله صلى الله علیه و آله یقول: «من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه»؟
قال: نعم. قال - علیه السلام - «فلم تقاتلنى؟» قال: لم اذکر. (6)
تو را به خدا سوگند مىدهم، آیا شنیدى که رسول الله - صلى الله علیه و آله - مىفرمود: «هر کس من مولاى او هستم على مولاى اوست، خدایا هر کس او را دوست دارد دوستبدار و هر کس ا او دشمنى مىکند دشمن بدار؟»طلحه گفت: آرى شنیدهام:
حضرت فرمود: پس چرا با من مىجنگى؟
طلحه جواب داد: فراموش کرده بودم.
در صحنه صفین
6. در جنگ صفین، هنگامى که فرستادههاى معاویه به حضور امیرمؤمنان - علیه اسلام - رسیدند تا به اصطلاح بین حضرت و معاویه صلح برقرار سازند، حضرت خطبهاى ایراد کرد و فرمود:
«انشد کم الله فى قول الله: (یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم) (7) و قوله: (انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون) (8) ثم قال: (و لم یتخذوا من دون الله و لا رسوله و لا المؤمنین ولیجة)، (9) فقال الناس: یا رسول الله، اخاص لبعض المؤمنین ام عام لجمیعهم؟ فامر الله عز و جل رسوله ان یعلمهم فیمن نزلت الایات و ان یفسر لهم من الولایة ما فسر لهم من صلاتهم و صیامهم و زکاتهم و حجهم. فنصبنى بغدیر خم و قال: «ان الله ارسلنى برسالة ضاق بها صدرى و ظننت ان الناس مکذبونى، فاوعدنى لابلغنها او یغذبنى، قم یا على» ثم نادى بالصلاة جامعة فصلى بهم الظهر ثم قال: «ایها الناس، ان الله مولاى و انا مولى المؤمنین و اولى بهم من انفسهم، الا من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، و انصر من نصره و اخذل من خذله.» فقام الیه سلمان الفارسى فقال: یا رسول الله ولاءه کما ذا؟ فقال: «ولاءه کولایتى، من کنت اولى به من نفسه فعلى اولى به من نفسه.» و انزل الله تبارک و تعالى: (الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا) (10) ...» (11)
شما را به خدا سوگند مىدهم، در باره این آیات: «اى مؤمنان، از خدا و پیامبر و صاحبان امر خود پیروى کنید;» «صاحب اختیار و ولى شما خدا و پیامبرش و کسى است که نماز را به پا داشته، در حال رکوع زکات مىدهد» و «غیر از خدا، پیامبر و مؤمنان را دوست صمیمى به شمار نیاوردید.»
مردم از رسول خدا(ص) سؤال کردند: آیا مراد از «مؤمنان» در این آیات بعضى از آنهاستیا همه آنان را شامل مىشود؟ خداوند به پیامبرش دستور داد تا به آنان بفهماند که این آیات در باره چه کسى نازل شده است و ولایت را براى آنها تفسیر کند چنانکه نماز، روزه، زکات و حج را تفسیر کرد. پیامبر(ص)، براى امتثال امر خدا، در غدیر خم مرا به خلافت منصوب کرد و فرمود: «خداوند مرا به رسالتى فرستاده است که سینهام از آن به فشار آمده، گمان مىکنم مردم مرا تکذیب خواهند کرد; ولى خداوند مرا تهدید کرد و فرمود: این پیام را برسانم وگرنه مرا عذاب مىکند. اى على برخیز». سپس مردم را براى نماز جماعت فرا خواند، و نماز ظهر را با آنان خواند و فرمود: اى مردم، خداوند مولاى من است، من مولاى مؤمنینم و اختیارم بر مؤمنین از خود آنان بیشتر است، بدانید هر که من مولاى او هستم على مولاى اوست. خداوندا، هر که على را دوست دارد دوستبدار و آن که على را دشمن دارد دشمن بدار، هر کس على را یارى کند یارى کن و هر که على را یارى نکند خوار کن.
در اینجا سلمان فارسى برخاست و گفت: یا رسول الله، ولایت و اختیار او بر مردم چگونه است؟ حضرت فرمود: اختیارات او مانند اختیارات من است، هر کس اختیار من به او از خود او بیشتر بوده، على هم اختیارش بر او از خودش بیشتر است.
و خداوند تبارک و تعالى این آیه را نازل فرمود: امروز دین شما را کامل کردم، نعمتم را بر شما تمام کردم و راضى شدم که اسلام دین شما باشد.
در مسجد کوفه
7. امام على - علیه السلام - بارها مردم را مسجد کوفه جمع کرد و فرمود که، هر کس در غدیر خم حضور داشته، حدیث غدیر را از زبان پیامبر اکرم شنیده استبرخیزد و شهادت دهد.
هر بار حضرت چنین خواستهاى را بیان کرده، جمعى از بزرگان اصحاب پیامبر(ص) اجابت کرده، شهادت دادند که، ما در غدیر خم این سخن را از رسول خدا(ص) شنیدهایم.
این بخش از استشهادات حضرت چنان گسترده و متنوع است که، بى هیچ اغراقى گردآورى منابع آن کتابى مىطلبد.
احمد بنحنبل در مسند خود داستان یکى از گواهجویىهاى حضرت را چنین نقل مىکند: على - رضى الله عنه - مردم را در رحبة (یکى از میادین کوفه) گرد آورد و فرمود:
«انشد الله کل امرئ مسلم سمع رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم یقول یوم غدیر خم ما سمع لما قام.»
به خدا سوگند مىدهم هر مسلمانى که در روز غدیر خم گفتار پیامبر خدا(ص) را شنیدهاستبرخیزد و شهادت دهد.
احمد بنحنبل مىافزاید: به گفته ابىالطفیل سىتن از مردم برخاستند ولى ابونعیم نقل مىکند که بسیارى از مردم برخاسته، شهادت دادند پیامبر اکرم(ص) را در غدیر خم در حالى که دستحضرت على را گرفته بود، مشاهده کردند که مىفرمود: «آیا مىدانید که من به مؤمنین از خودآنان سزاوارترم؟» مردم در جواب عرضه داشتند: آرى چنین است، اى رسول خدا. آنگاه فرمود: «هر کس من مولاى او هستم على مولاى اوست. خدایا، دوستدار وى را دوستبدار و با دشمن وى دشمن باش.
ابىالطفیل که راوى این حدیث است، مىگوید: من از جمع مردم خارج شدم. در حالى که پذیرش این حدیثبرایم مشکل بود و در تردید به سر مىبردم، به ملاقات زید بنارقم رفتم و آنچه از على(ع) در آن روز دیده و شنیده بودم با وى در میان گذاشتم. زید بن ارقم گفت: حق همان است که شنیدهاى. من خود همه آن مطالب را از رسول خدا(ص) شنیدهام». (12)
در میدان کوفه
8. امام على(ع) در خطبهاى، که در رحبه کوفه ایراد کرد، به واقعه غدیر و گفتار پیامبر اکرم(ص) در آن تمسک جست. ولى در این محفل انس بنمالک، که در غدیر حضور داشت، مصلحتاندیشى پیشهکرده، از گواهى دادن سرباز زد.
ابنابىالحدید در شرح نهجالبلاغه چنین نقل مىکند:
«المشهور ان علیا - علیه السلام - ناشد الناس الله فى الرحبة بالکوفة، فقال: انشدکم الله رجلا سمع رسول الله صلى الله علیه و آله، یقول لى و هو منصرف من حجة الوداع: من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، فقام رجال فشهدوا بذلک. فقال - علیه السلام - لانس بنمالک: «لقد حضرتها فما بالک؟. فقال: یا امیرالمؤمنین کبرت سنى و صار ما انساه اکثر مما اذکر. فقال [على علیه السلام] له: ان کنت کاذبا فضربک الله بها بیضاء لا تواریها العمامة. فما مات حتى اصابه البرص». (13)
مشهور است که على - علیه السلام - در رحبه کوفه مردم را سوگند داد و گفت: به خدا سوگند مىدهم هر کس در بازگشت رسول خدا(ص) از حجةالوداع از آن حضرت شنید که در باره من فرمود: «من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» برخیزد و گواهى دهد. مردانى برخاستند و گواهى دادند. سپس على - علیه السلام - به انس بن مالک فرمود: تو نیز آن روز حضور داشتى، چه شده است [که گواهى نمىدهى]؟ انس گفت: یا امیرالمؤمنین، سن من زیاد شده و آنچه فراموش کردهام بیش از چیزهایى است که به یاد دارم. حضرت فرمود: اگر دروغگو باشى، خداوند تو را به چنان سفیدى مبتلا کند که حتى عمامه نیز آن را پنهان نسازد. پس انس قبل از آنکه بمیرد مبتلا به پیسىشد.
در مسجد کوفه
9. حضرت على - علیه السلام - بارها در مسجد کوفه نیز به واقعه غدیر و سخن رسول خدا در آن روز تمسک جست. زید بنارقم چنین نقل مىکند: «نشد على - علیه السلام - الناس فى المسجد فقال: انشد الله رجلا سمع النبى صلى الله علیه و آله یقول: من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه. فقام اثنا عشر بدریا، ستة من الجانب الایمن و ستة من الجانب الایسر، فشهدوا بذلک. و کنت انا فیمن سمع ذلک فکتمته، فذهب الله ببصرى». (14)
على - علیه السلام - مردم را در مسجد سوگند داد و فرمود: به خدا سوگند مىدهم هر که گفتار پیامبر(ص) را شنید که فرمود: هر که من مولا و فرمانرواى اویم على مولاى اوست، خدایا هر که او را دوست دارد دوستبدار و هر که او را دشمن دادر دشمن دار; برخیزد و گواهى دهد. پس دوازده تن از اهل بدر، شش تن از سمت راست و شش تن از سمت چپ، برخاستند و بدان گواهى دادند. من نیز از کسانى بودم که این سخنرا از پیامبر(ص) شنیده بودم، ولى آن روز از گواهى خوددارى کردم و خداوند بینایى را از من گرفت.
به نوشته تاریخنگاران او براى شهادتى که نداده بود افسوس مىخورد، اظهار پشیمانى مىکرد و از خدا آمرزش مىطلبید.
پس از جنگ نهروان
10. پس از جنگ نهروان امیرمؤمنان على - علیه السلام - نامهاى خطاب به شیعیان خود نوشت و ده نفر از بزرگان کوفهرا که مورد اعتماد بودند، مامور کرد تا هر جمعه در حضور آنها این نامه براى مردم قرائتشود. حضرت در بخشى از این نامه بر حق ولایتخود استدلال مىکند و مىفرماید:
«و انما حجتى انى ولى هذا الامر من دون قریش، ان نبى الله صلى الله علیه و آله قال: «الولاء لمن اعتق» فجاء رسول الله صلى الله علیه و آله بعتق الرقاب من النار، و اعتقها من الرق، فکان للنبى صلى الله علیه و آله، ولاء هذه الامة، و کان لى بعده ما کان له، فما جاز لقریش من فضلها علیها بالنبى صلى الله علیه و آله، جاز لبنى هاشم على قریش، و جاز لى على بنى هاشم یقول النبى صلى الله علیه و آله یوم غدیر خم «من کنت مولاه فعلى مولاه»، الا ان تدعى قریش فضلها على العرب بغیر النبى صلى الله علیه و آله. فان شاءوا فلیقولوا ذلک...» (15)
دلیل من بر اینکه من ولى امرم نه سایر قریش، این است که پیامبر(ص) فرمود: ولایتبراى کسى است که آزاد کرده است; و چون رسول الله(ص) مردم را از قید بندگى و آتش جهنم آزاد کرد پس بر امت ولایت دارد. بعد از آن حضرت، همان ولایت او از آن من است; زیرا هر فضیلتى که قریش بر سایر امت دارد به سبب پیامبر(ص) است و [با توجه به این معیار] بنىهاشم بر قریش فضیلتى آشکارتر دارد; و من همان فضیلت را بر بنىهاشم دارم، زیرا رسول خدا در روز غدیر خم فرمود: «من کنت مولاه فهذا على مولاه.» مگر آنکه قریش ادعا کند به دلیلى جز انتساب به پیامبر بر عرب برترى دارد، پس اگر مىخواهند چنین بگویند، بگویند...
در پایان مقاله براى تکمیل بحث، فهرستبقیه مواردى که حضرت على(ع) به حدیث غدیر استناد کرده است، ذکر مىشود:
موارد دیگر
1 - طولانىترین کلامى، که پیرامون غدیر خم و عظمت آن از حضرت على(ع) نقل شده است، خطبهاى است که در جمعهاى که با سالگرد غدیر خم مصادف بود در کوفه ایراد شده است.
شیخ طوسى در صفحه 752 مصباح المتهجد این خطبه را بطور کامل آورده است و علامه مجلسى در جلد97 بحارالانوار آن را از «مصباح الزائر» سید بنطاووس نقل مىکند.
2 - امیر مؤمنان على(ع) در نامهاى، که در قالب نظم براى معاویه فرستاد، به حدیث غدیر تصریح کرده است. کتابهاى زیر بخشى از منابعى است که این ابیات در آنها دیده مىشود:
1. الفصول المهمة، ابن الصباغ المالکى، ص 15.
2. تذکرة الخواص، ابنالجوزى، ص103.
3. فوائد السمطین، حموینى، ج 1، ص427.
4. الفصول المختارة، شیخ مفید، ج 2، ص 70.
5. الاحتجاج، طبرسى، ج 1، ص429.
3 - همچنین اشعار بسیار زیبایى از حضرت على(ع) نقل شده است، که امام(ع) براى اثبات حقانیتخویش به حدیث غدیر خم تمسک جسته است. این اشعار در صفحه 78 ینابیع المودة قندوزى حنفى، صفحه 540 دیوان منسوب به امیرالمؤمنین و صفحه 32 جلد دوم الغدیر نقل شده است.
4 - حضرت على(ع) در مجلسى که انس بنمالک، براء بنعازب، اشعثبنقیس و خالد البجلى حضور داشتند، خطبهاى ایراد کرد و از این چهار تن خواست که بر درستى حدیث غدیر گواهى دهند. ولى هر چهار تن به خاطر ملاحظات سیاسى از اداى شهادت خوددارى کردند. حضرت در باره هر یک آنها دعایى کرد که به اجابت رسید. شیخ صدوق(ره) در کتابهاى «الخصال» و «امالى» خود از این واقعه یاد کرده است. این مطلب در جلد دوم، مناقب آل ابىطالب ج 2 و جلد 31 و بحارالانوار نیز نقل شده است.
5 - داستان نفرین حضرت در باره کسانى که حدیث غدیر را کتمان کردند در منابع معتبر بسیار آمده است.
انساب الاشراف، اسدالغابة، مسند احمد، و البدایة و النهایة بخشى از روایات این واقعه شمرده مىشوند.
6 - امیر مؤمنان على - علیه السلام - در روایتى طولانى هفتاد فضیلت ویژه خود را بیان کرده، در ضمن آنها از حادثه غدیر خم نیز سخن گفته است. این روایت را شیخ صدوق(ره) در جلد دوم کتاب خصال آورده است.
7 - همچنین در صفحه166 کتاب بشارة المصطفى حادثه غدیر و سخنان پیامبر اکرم(ص) در آن روز از زبان على(ع) نقل شده است.
8 - حضرت على(ع) هنگام عزیمتبه سوى شام براى جنگ با معاویه، در یکى از منازل بین راه، خطبهاى نسبتا طولانى ایراد کرد، او ضمن تشویق یارانش به جهاد در راه خدا به حدیث غدیر استناد جست و مردم را به اطاعت از خود دعوت کرد. این خطبه را شیخ مفید(ره) در جلد اول کتاب ارشاد، طبرسى در جلد اول الاحتجاج و علامه مجلسى بحارالانوار در جلد 32 و 34 نقل کردهاند.
9 - قضیه معمم شدن امیرمؤمنان على - علیه السلام - به وسیله پیامبر اکرم(ص) در روز غدیر، از مواردى است که حضرت پیرامون غدیر خم صحبت کرده است. ابن صباغ مالکى در «الفصول المهمة» این کلام حضرت را نقل کرده است. علامه امینى در جلد اول الغدیر از چندین منبع دیگر اهل سنت نام برد که این حدیث را نقل کردهاند.
10 - حضرت على(ع) در جواب سؤال کسى که گفت: مهمترین فضیلتخود را از زبان پیامبر اکرم(ص) بیان کنید، به حادثه غدیر و وجوب ولایتخود اشاره مىکند. این روایت را طبرسى در جلد اول کتاب احتجاج نقل کرده است. کتاب سلیم بنقیس و جلد چهلم بحارالانوار نیز از منابع این حدیثشمرده مىشود.
11 - حضرت على(ع)، در توضیح حدیث «ان حدیثنا اهل البیت صعب مستصعب»، حدیث غدیر را بیان کرده، از آزمون مؤمنان در این مسیر سخن گفته است. این روایت در صفحه 55 تفسیر فرات کوفى و نیز جلد 25 بحارالانوار دیده مىشود.
12 - ابن عساکر شافعى در جلد دوم تاریخ دمشق به طرق مختلف حدیث غدیر را از زبان على - علیه السلام - نقل کرده است. همچنین ابن مغازلى شافعى در صفحه 21 کتاب «المناقب»، ابنکثبر در جلد پنجم البدایة و النهایة و هیثمى در جلد نهم مجمع الزواید سخنان حضرت را نقل کردهاند.
به امید آنکه در پرتو نور غدیر به حریم ولایت راه یابیم و از سرچشمه حیات طیبه اهل بیت - علیهم السلام - حیاتى نو به دست آوریم.
پىنوشتها:
1- احتجاج طبرسى، ج 1، ص 184; الامامة و السیاسة، ص29 - 30; بحارالانوار، ج 28، ص 185.
2- مائده،3.
3- الروضة من الکافى، ج 8، ص27.
4- مناقب ابن المغازلى، ص 114; مناقب الخوارزمى، ص 222; امالى، شیخ طوسى، ص333; همان، ص546; همان، ص 555; الاحتجاج، طبرسى، ج 1، ص333 و213; کشف الیقین، ص423; نویسنده؟; فرائد السمطین، ج 1،ص 315; نویسنده؟ ; ارشاد القلوب، ج 2، ص259. نویسنده؟;
5- کتاب سلیم بنقیس، حدیث 11، ص 641; فوائد السمطین، ج 1، ص 312; الغدیر، ج 1، ص163.
6- مناقب الخوارزمى، ص 182; مستدرک حاکم، ج3، ص 371; مروج الذهب، ج 2، ص373; تذکرة الخواص، ابن الجوزى، ص73; مجمع الزوائد، ج9، ص107.
7- النساء،59.
8- المائده، 55.
9- التوبة،16.
10- المائده،3.
11- کتاب سلیم بنقیس، ص 758; الغدیر، ج 1، ص 195; احتجاج طبرسى، ج 1، ص 341; فرائد السمطین، ج 1، ص 314; کمال الدین، ج 1، ص 274; بحارالانوار، ج33، ص147.
12- مسند احمد بنحنبل، ج 4، ص 370; این حدیث در صدهاکتابشیعهوسنىباعباراتمختلفنقلشدهاست.
13- شرح نهج البلاغة، ابن ابىالحدید، ج19، ص217; المعارف، ابن قتیبة، ص 580; انساب الاشراف، بلاذرى، ج 2، ص156; حلیة الاولیاء، ج 5، ص26; الارشاد، شیخ مفید، ج 1، ص 351; کشف الیقین، علامه حلى، ص 110; الغدیر، ج 1، ص193.
14- الارشاد، شیخ مفید، ج 1، ص 352; شرح نهج البلاغه، ابن ابىالحدید، ج 4، ص 74; مجمع الزواید، ج9، ص106;مناقب، ابى مغازلى شافعى، ص23; العمدة ص 110، الغدیر، ج 1، ص167.
15- کشف المحجة، سید بنطاووس، ص246. معادن الحکمةفى مکاتیب الائمة، فصل 2; بحار، ج 30،ص7.
در پاسخ این مطلب باید گفت: اگر حدیث غدیر را از احادیث قطعى و متواتر ندانیم، باید بپذیریم که در میان احادیث پیامبر اکرم(ص) و مطالب تاریخى مورد قطعى و متواتر وجود ندارد; علاوه بر این، این ادعا که امیرمؤمنان(ع) براى اثبات حقانیتخود به حدیث غدیر استناد نکرده، خود شاهد بىاطلاعى و ناآگاهى گوینده آن است.
بررسى اجمالى کتابهاى معتبر و مورد قبول فرقههاى گوناگون اسلامى نشان مىدهد که حضرت على(ع) بیش از 22 بار پیرامون غدیر و استشهاد به آن سخن گفته است. هر چند این موارد در حوصله این مقاله نمىگنجد و نیازمند رصتبیشتر است، ولى براى نمونه تنها ده مورد آن را نقل و در بقیه موارد تنها به ذکر منابع بسنده مىکنیم.
در مسجد پیامبر(ص)
1. برابر آنچه از منابع تاریخى به دست مىآید اولین موردى که حضرت على - علیه السلام - حدیث غدیر را مطرح فرمود، بعد از رحلت پیامبر اکرم - صلى الله علیه و آله - بود. وقتى حضرت را براى بیعتبه مسجد آوردند، آن بزرگوار با بیان حقانیتخود خلافت مسلمین را از آن خویش دانست و از بیعت امتناع کرد. بشیر بنسعد انصارى برخاست و گفت: اى ابوالحسن، اگر انصار قبل از بیعتبا ابوبکر این کلام را مىشنیدند، حتى دو نفر در باره بیعتبا شما اختلاف نمىکردند. حضرت در جواب فرمود:
«یا هؤلاء اکنت ادع رسول الله مسجى لا اواریه و اخرج انازع فى سلطانه؟ و الله ما خفت احدا یسمو له و ینازعنا اهل البیت فیه و یستحل ما استحللتموه، و لا علمت ان رسول الله صلى الله علیه و آله ترک یوم غدیر خم لاحد حجة و لا لقائل مقالا. فانشد الله رجلا سمع النبى صلى الله علیه و اله یوم غدیر خم یقول: «من کنت مولاه فهذا على مولاه اللهم وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره و اخذل من خذله» ان یشهد الان بما سمع». (1)
آیا باید پیکر رسول خدا(ص) را بر روى زمین رها مىکردم و قبل از کفن و دفن آن حضرت، در باره خلافت و جانشینى وى نزاع مىکردم؟ مساله خلافت چنان روشن بود که گمان نمىکردم کسى در صدد دستیابى به آن باشد و در این موضوع با اهل بیت پیامبر(ص) درگیر شوند. مگر رسول خدا - صلى الله علیه و آله - در روز غدیر خم حجت را بر مردم تمام نکرد و مگر جاى عذرى براى کسى باقى مانده بود؟
همگان را به خدا قسم مىدهم، هر کس کلام پیامبر اکرم در روز غدیر خم را شنیده است که مىفرمود: «هر کس که من مولاى او هستم اینک على مولاى اوست. خداوندا، هر کس على را دوست دارد دوستبدار و آن که على را دشمن بشمارد، دشمن دار، هر کس على را یارى کند یارى کن، و هر که على را خوار کند، خوار ساز.» برخیزد و شهادت دهد.
زید بنارقم مىگوید: بعد از این سخن حضرت، دوازده تن از اصحاب جنگ بدر برخاستند و گواهى دادند. اما من، با آنکه این گفتار را از زبان رسول الله - صلى الله علیه و آله - شنیده بودم، از اداى شهادت خوددارى کردم و بر اثر همین امر و نفرین حضرت بینایىام را از دست دادم.
در خطبه وسیله
2. هفت روز پس از وفات پیامبر اکرم(ص)، امیرمؤمنان - علیه السلام - در مدینه خطبهاى بسیار بلند ایراد فرمود که به خطبه وسیله معروف شد. حضرت در آن خطبه به واقعه غدیر خم و نزول آیه اکمال دین در آن روز تصریح مىکند. ثقةالاسلام کلینى، در روضه کافى، خطبه وسیله را نقل کرده است. در بخشى از آن چنین مىخوانیم:
«... و قوله صلى الله علیه و اله حین تکلمت طائفة فقالت: نحن موالىغرسولالله(ص) فخرج رسول الله صلى الله علیه و آله الى حجة الوداع ثم صار الى غدیر خم، فامر فاصلح له شبه المنبر ثم علاه و اخذ بعضدى حتى رئى بیاض ابطیه رافعا صوته قائلا فى محفله: «من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» فکانت على ولایتى ولایة الله و على عداوتى عداوة الله. و انزل الله عزو جل فى ذلک الیوم: الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا (2) فکانت ولایتى کمال الدین و رضا الرب جل ذکره...» (3)
[در اواخر عمر پیامبر اکرم(ص)،]، وقتى گروهى گفتند: ما بعد از پیامبر رهبران مردم هستیم، رسول خدا(ص) براى حجةالوداع از مدینه خارج شد و پس از اعمال حجبه وادى غدیر خم شتافت، فرمان داد چیزى مانند منبر برایش آماده کردند. سپس بالاى آن رفت، و بازوى مرا گرفت و بلند کرد، به گونهاى که سفیدى زیر شانههایش دیده شد. آنگاه با آواز بلند فرمود:
هر کس که من مولاى او هستم على مولاى اوست. خدایا، دوستش را دوستبدار و دشمنش را دشمن شمار. پس ولایت من معیار ولایتخدا و دشمنى با من میعار دشمنى با خدا شد; و خداوند در همان روز این آیه را نازل فرمود: امروز دین شما را کامل ساختم، نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را دین شما برگزیدم.
پس ولایت من کمال دین و رضایت پروردگار جل ذکره شد. ...
در شوراى ششنفره
3. در شوراى منتخب خلیفه دوم براى تعیین خلیفه، که امیرمؤمنان - علیه السلام - نیز در شمار آنان جاى داشت، استدلالهاى فراوانى از حضرت نقل شده که در کتابهاى تاریخ و حدیثبه «حدیث الانشاد» یا «حدیث المناشدة» معروف است. امام(ع) در یک از استدلالهاى خود به حدیث غدیر خم استناد کرده است.
ابنمغازلى شافعى (متوفاى483)، در کتاب المناقب،سخن على(ع) را چنین نقل مىکند:
«فانشدکم بالله، هل فیکم احد قال له رسول الله صلى الله علیه و آله: «من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، لیبلغ الشاهد منکم الغائب» غیرى؟ (4) قالوا: اللهم لا.»
شما را به خدا سوگند مىدهم، در جمع شما غیر از من کسى هست که پیامبر در باره او فرموده باشد: «هر کس من مولاى او هستم على مولاى اوست، خدایا، دوستدارش را دوستبدار و دشمنش را دشمن بشمار، حاضران باید این مطلب را به غائبان برسانند؟ اعضاى شورا گفتند: به خدا سوگند، نه».
در روزگار عثمان
4. در ایام خلافت عثمان جمعى از مهاجران و انصار در مسجد النبى - صلى الله علیه و اله - گرد آمده، پیرامون فضایل و سوابق قریش و انصار سخن مىگفتند و از سخنان پیامبر اکرم(ص) در باره قریش و انصار بهره مىجستند. حضرت على - علیه السلام - نیز در این مجلس حضور داشت و به سخنان آنان گوش مىداد. گروهى از حضرت خواستند که او نیز سخنى بگوید. حضرت پارهاى از سوابق و مناقبش را برشمرد و حاضران بر درستى گفتارش گواهى دادند. آنگاه امام به حدیث غدیر اشاره کرد و فرمود:
«افتقرون ان رسول الله صلى الله علیه و آله دعانى یوم غدیر خم فنادى لى بالولایة ثم قال: لیبلغ الشاهد منکم الغائب؟ »قالوا: اللهم نعم. (5)
آیا قبول دارید که رسول خدا - صلى الله علیه و آله - در روز غدیر خم مرا خواست، ولایتم را به مردم ابلاغ کرد و فرمود حاضران باید این مطلب را غایبان برسانند؟
حاضران گفتند: آرى.
در میدان جنگ جمل
5. قبل از شروع جنگ جمل، حضرت براى اتمام حجتى دیگر به طلحه پیام داد تا با وى دیدار کند. طلحه نیز پذیرفت و به حضور امیرمؤمنان - علیه السلام - شتافت. حضرت به وى فرمود:
«نشدتک الله هل سمعت رسول الله صلى الله علیه و آله یقول: «من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه»؟
قال: نعم. قال - علیه السلام - «فلم تقاتلنى؟» قال: لم اذکر. (6)
تو را به خدا سوگند مىدهم، آیا شنیدى که رسول الله - صلى الله علیه و آله - مىفرمود: «هر کس من مولاى او هستم على مولاى اوست، خدایا هر کس او را دوست دارد دوستبدار و هر کس ا او دشمنى مىکند دشمن بدار؟»طلحه گفت: آرى شنیدهام:
حضرت فرمود: پس چرا با من مىجنگى؟
طلحه جواب داد: فراموش کرده بودم.
در صحنه صفین
6. در جنگ صفین، هنگامى که فرستادههاى معاویه به حضور امیرمؤمنان - علیه اسلام - رسیدند تا به اصطلاح بین حضرت و معاویه صلح برقرار سازند، حضرت خطبهاى ایراد کرد و فرمود:
«انشد کم الله فى قول الله: (یا ایها الذین آمنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم) (7) و قوله: (انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و هم راکعون) (8) ثم قال: (و لم یتخذوا من دون الله و لا رسوله و لا المؤمنین ولیجة)، (9) فقال الناس: یا رسول الله، اخاص لبعض المؤمنین ام عام لجمیعهم؟ فامر الله عز و جل رسوله ان یعلمهم فیمن نزلت الایات و ان یفسر لهم من الولایة ما فسر لهم من صلاتهم و صیامهم و زکاتهم و حجهم. فنصبنى بغدیر خم و قال: «ان الله ارسلنى برسالة ضاق بها صدرى و ظننت ان الناس مکذبونى، فاوعدنى لابلغنها او یغذبنى، قم یا على» ثم نادى بالصلاة جامعة فصلى بهم الظهر ثم قال: «ایها الناس، ان الله مولاى و انا مولى المؤمنین و اولى بهم من انفسهم، الا من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، و انصر من نصره و اخذل من خذله.» فقام الیه سلمان الفارسى فقال: یا رسول الله ولاءه کما ذا؟ فقال: «ولاءه کولایتى، من کنت اولى به من نفسه فعلى اولى به من نفسه.» و انزل الله تبارک و تعالى: (الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى و رضیت لکم الاسلام دینا) (10) ...» (11)
شما را به خدا سوگند مىدهم، در باره این آیات: «اى مؤمنان، از خدا و پیامبر و صاحبان امر خود پیروى کنید;» «صاحب اختیار و ولى شما خدا و پیامبرش و کسى است که نماز را به پا داشته، در حال رکوع زکات مىدهد» و «غیر از خدا، پیامبر و مؤمنان را دوست صمیمى به شمار نیاوردید.»
مردم از رسول خدا(ص) سؤال کردند: آیا مراد از «مؤمنان» در این آیات بعضى از آنهاستیا همه آنان را شامل مىشود؟ خداوند به پیامبرش دستور داد تا به آنان بفهماند که این آیات در باره چه کسى نازل شده است و ولایت را براى آنها تفسیر کند چنانکه نماز، روزه، زکات و حج را تفسیر کرد. پیامبر(ص)، براى امتثال امر خدا، در غدیر خم مرا به خلافت منصوب کرد و فرمود: «خداوند مرا به رسالتى فرستاده است که سینهام از آن به فشار آمده، گمان مىکنم مردم مرا تکذیب خواهند کرد; ولى خداوند مرا تهدید کرد و فرمود: این پیام را برسانم وگرنه مرا عذاب مىکند. اى على برخیز». سپس مردم را براى نماز جماعت فرا خواند، و نماز ظهر را با آنان خواند و فرمود: اى مردم، خداوند مولاى من است، من مولاى مؤمنینم و اختیارم بر مؤمنین از خود آنان بیشتر است، بدانید هر که من مولاى او هستم على مولاى اوست. خداوندا، هر که على را دوست دارد دوستبدار و آن که على را دشمن دارد دشمن بدار، هر کس على را یارى کند یارى کن و هر که على را یارى نکند خوار کن.
در اینجا سلمان فارسى برخاست و گفت: یا رسول الله، ولایت و اختیار او بر مردم چگونه است؟ حضرت فرمود: اختیارات او مانند اختیارات من است، هر کس اختیار من به او از خود او بیشتر بوده، على هم اختیارش بر او از خودش بیشتر است.
و خداوند تبارک و تعالى این آیه را نازل فرمود: امروز دین شما را کامل کردم، نعمتم را بر شما تمام کردم و راضى شدم که اسلام دین شما باشد.
در مسجد کوفه
7. امام على - علیه السلام - بارها مردم را مسجد کوفه جمع کرد و فرمود که، هر کس در غدیر خم حضور داشته، حدیث غدیر را از زبان پیامبر اکرم شنیده استبرخیزد و شهادت دهد.
هر بار حضرت چنین خواستهاى را بیان کرده، جمعى از بزرگان اصحاب پیامبر(ص) اجابت کرده، شهادت دادند که، ما در غدیر خم این سخن را از رسول خدا(ص) شنیدهایم.
این بخش از استشهادات حضرت چنان گسترده و متنوع است که، بى هیچ اغراقى گردآورى منابع آن کتابى مىطلبد.
احمد بنحنبل در مسند خود داستان یکى از گواهجویىهاى حضرت را چنین نقل مىکند: على - رضى الله عنه - مردم را در رحبة (یکى از میادین کوفه) گرد آورد و فرمود:
«انشد الله کل امرئ مسلم سمع رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم یقول یوم غدیر خم ما سمع لما قام.»
به خدا سوگند مىدهم هر مسلمانى که در روز غدیر خم گفتار پیامبر خدا(ص) را شنیدهاستبرخیزد و شهادت دهد.
احمد بنحنبل مىافزاید: به گفته ابىالطفیل سىتن از مردم برخاستند ولى ابونعیم نقل مىکند که بسیارى از مردم برخاسته، شهادت دادند پیامبر اکرم(ص) را در غدیر خم در حالى که دستحضرت على را گرفته بود، مشاهده کردند که مىفرمود: «آیا مىدانید که من به مؤمنین از خودآنان سزاوارترم؟» مردم در جواب عرضه داشتند: آرى چنین است، اى رسول خدا. آنگاه فرمود: «هر کس من مولاى او هستم على مولاى اوست. خدایا، دوستدار وى را دوستبدار و با دشمن وى دشمن باش.
ابىالطفیل که راوى این حدیث است، مىگوید: من از جمع مردم خارج شدم. در حالى که پذیرش این حدیثبرایم مشکل بود و در تردید به سر مىبردم، به ملاقات زید بنارقم رفتم و آنچه از على(ع) در آن روز دیده و شنیده بودم با وى در میان گذاشتم. زید بن ارقم گفت: حق همان است که شنیدهاى. من خود همه آن مطالب را از رسول خدا(ص) شنیدهام». (12)
در میدان کوفه
8. امام على(ع) در خطبهاى، که در رحبه کوفه ایراد کرد، به واقعه غدیر و گفتار پیامبر اکرم(ص) در آن تمسک جست. ولى در این محفل انس بنمالک، که در غدیر حضور داشت، مصلحتاندیشى پیشهکرده، از گواهى دادن سرباز زد.
ابنابىالحدید در شرح نهجالبلاغه چنین نقل مىکند:
«المشهور ان علیا - علیه السلام - ناشد الناس الله فى الرحبة بالکوفة، فقال: انشدکم الله رجلا سمع رسول الله صلى الله علیه و آله، یقول لى و هو منصرف من حجة الوداع: من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، فقام رجال فشهدوا بذلک. فقال - علیه السلام - لانس بنمالک: «لقد حضرتها فما بالک؟. فقال: یا امیرالمؤمنین کبرت سنى و صار ما انساه اکثر مما اذکر. فقال [على علیه السلام] له: ان کنت کاذبا فضربک الله بها بیضاء لا تواریها العمامة. فما مات حتى اصابه البرص». (13)
مشهور است که على - علیه السلام - در رحبه کوفه مردم را سوگند داد و گفت: به خدا سوگند مىدهم هر کس در بازگشت رسول خدا(ص) از حجةالوداع از آن حضرت شنید که در باره من فرمود: «من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه» برخیزد و گواهى دهد. مردانى برخاستند و گواهى دادند. سپس على - علیه السلام - به انس بن مالک فرمود: تو نیز آن روز حضور داشتى، چه شده است [که گواهى نمىدهى]؟ انس گفت: یا امیرالمؤمنین، سن من زیاد شده و آنچه فراموش کردهام بیش از چیزهایى است که به یاد دارم. حضرت فرمود: اگر دروغگو باشى، خداوند تو را به چنان سفیدى مبتلا کند که حتى عمامه نیز آن را پنهان نسازد. پس انس قبل از آنکه بمیرد مبتلا به پیسىشد.
در مسجد کوفه
9. حضرت على - علیه السلام - بارها در مسجد کوفه نیز به واقعه غدیر و سخن رسول خدا در آن روز تمسک جست. زید بنارقم چنین نقل مىکند: «نشد على - علیه السلام - الناس فى المسجد فقال: انشد الله رجلا سمع النبى صلى الله علیه و آله یقول: من کنت مولاه فعلى مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه. فقام اثنا عشر بدریا، ستة من الجانب الایمن و ستة من الجانب الایسر، فشهدوا بذلک. و کنت انا فیمن سمع ذلک فکتمته، فذهب الله ببصرى». (14)
على - علیه السلام - مردم را در مسجد سوگند داد و فرمود: به خدا سوگند مىدهم هر که گفتار پیامبر(ص) را شنید که فرمود: هر که من مولا و فرمانرواى اویم على مولاى اوست، خدایا هر که او را دوست دارد دوستبدار و هر که او را دشمن دادر دشمن دار; برخیزد و گواهى دهد. پس دوازده تن از اهل بدر، شش تن از سمت راست و شش تن از سمت چپ، برخاستند و بدان گواهى دادند. من نیز از کسانى بودم که این سخنرا از پیامبر(ص) شنیده بودم، ولى آن روز از گواهى خوددارى کردم و خداوند بینایى را از من گرفت.
به نوشته تاریخنگاران او براى شهادتى که نداده بود افسوس مىخورد، اظهار پشیمانى مىکرد و از خدا آمرزش مىطلبید.
پس از جنگ نهروان
10. پس از جنگ نهروان امیرمؤمنان على - علیه السلام - نامهاى خطاب به شیعیان خود نوشت و ده نفر از بزرگان کوفهرا که مورد اعتماد بودند، مامور کرد تا هر جمعه در حضور آنها این نامه براى مردم قرائتشود. حضرت در بخشى از این نامه بر حق ولایتخود استدلال مىکند و مىفرماید:
«و انما حجتى انى ولى هذا الامر من دون قریش، ان نبى الله صلى الله علیه و آله قال: «الولاء لمن اعتق» فجاء رسول الله صلى الله علیه و آله بعتق الرقاب من النار، و اعتقها من الرق، فکان للنبى صلى الله علیه و آله، ولاء هذه الامة، و کان لى بعده ما کان له، فما جاز لقریش من فضلها علیها بالنبى صلى الله علیه و آله، جاز لبنى هاشم على قریش، و جاز لى على بنى هاشم یقول النبى صلى الله علیه و آله یوم غدیر خم «من کنت مولاه فعلى مولاه»، الا ان تدعى قریش فضلها على العرب بغیر النبى صلى الله علیه و آله. فان شاءوا فلیقولوا ذلک...» (15)
دلیل من بر اینکه من ولى امرم نه سایر قریش، این است که پیامبر(ص) فرمود: ولایتبراى کسى است که آزاد کرده است; و چون رسول الله(ص) مردم را از قید بندگى و آتش جهنم آزاد کرد پس بر امت ولایت دارد. بعد از آن حضرت، همان ولایت او از آن من است; زیرا هر فضیلتى که قریش بر سایر امت دارد به سبب پیامبر(ص) است و [با توجه به این معیار] بنىهاشم بر قریش فضیلتى آشکارتر دارد; و من همان فضیلت را بر بنىهاشم دارم، زیرا رسول خدا در روز غدیر خم فرمود: «من کنت مولاه فهذا على مولاه.» مگر آنکه قریش ادعا کند به دلیلى جز انتساب به پیامبر بر عرب برترى دارد، پس اگر مىخواهند چنین بگویند، بگویند...
در پایان مقاله براى تکمیل بحث، فهرستبقیه مواردى که حضرت على(ع) به حدیث غدیر استناد کرده است، ذکر مىشود:
موارد دیگر
1 - طولانىترین کلامى، که پیرامون غدیر خم و عظمت آن از حضرت على(ع) نقل شده است، خطبهاى است که در جمعهاى که با سالگرد غدیر خم مصادف بود در کوفه ایراد شده است.
شیخ طوسى در صفحه 752 مصباح المتهجد این خطبه را بطور کامل آورده است و علامه مجلسى در جلد97 بحارالانوار آن را از «مصباح الزائر» سید بنطاووس نقل مىکند.
2 - امیر مؤمنان على(ع) در نامهاى، که در قالب نظم براى معاویه فرستاد، به حدیث غدیر تصریح کرده است. کتابهاى زیر بخشى از منابعى است که این ابیات در آنها دیده مىشود:
1. الفصول المهمة، ابن الصباغ المالکى، ص 15.
2. تذکرة الخواص، ابنالجوزى، ص103.
3. فوائد السمطین، حموینى، ج 1، ص427.
4. الفصول المختارة، شیخ مفید، ج 2، ص 70.
5. الاحتجاج، طبرسى، ج 1، ص429.
3 - همچنین اشعار بسیار زیبایى از حضرت على(ع) نقل شده است، که امام(ع) براى اثبات حقانیتخویش به حدیث غدیر خم تمسک جسته است. این اشعار در صفحه 78 ینابیع المودة قندوزى حنفى، صفحه 540 دیوان منسوب به امیرالمؤمنین و صفحه 32 جلد دوم الغدیر نقل شده است.
4 - حضرت على(ع) در مجلسى که انس بنمالک، براء بنعازب، اشعثبنقیس و خالد البجلى حضور داشتند، خطبهاى ایراد کرد و از این چهار تن خواست که بر درستى حدیث غدیر گواهى دهند. ولى هر چهار تن به خاطر ملاحظات سیاسى از اداى شهادت خوددارى کردند. حضرت در باره هر یک آنها دعایى کرد که به اجابت رسید. شیخ صدوق(ره) در کتابهاى «الخصال» و «امالى» خود از این واقعه یاد کرده است. این مطلب در جلد دوم، مناقب آل ابىطالب ج 2 و جلد 31 و بحارالانوار نیز نقل شده است.
5 - داستان نفرین حضرت در باره کسانى که حدیث غدیر را کتمان کردند در منابع معتبر بسیار آمده است.
انساب الاشراف، اسدالغابة، مسند احمد، و البدایة و النهایة بخشى از روایات این واقعه شمرده مىشوند.
6 - امیر مؤمنان على - علیه السلام - در روایتى طولانى هفتاد فضیلت ویژه خود را بیان کرده، در ضمن آنها از حادثه غدیر خم نیز سخن گفته است. این روایت را شیخ صدوق(ره) در جلد دوم کتاب خصال آورده است.
7 - همچنین در صفحه166 کتاب بشارة المصطفى حادثه غدیر و سخنان پیامبر اکرم(ص) در آن روز از زبان على(ع) نقل شده است.
8 - حضرت على(ع) هنگام عزیمتبه سوى شام براى جنگ با معاویه، در یکى از منازل بین راه، خطبهاى نسبتا طولانى ایراد کرد، او ضمن تشویق یارانش به جهاد در راه خدا به حدیث غدیر استناد جست و مردم را به اطاعت از خود دعوت کرد. این خطبه را شیخ مفید(ره) در جلد اول کتاب ارشاد، طبرسى در جلد اول الاحتجاج و علامه مجلسى بحارالانوار در جلد 32 و 34 نقل کردهاند.
9 - قضیه معمم شدن امیرمؤمنان على - علیه السلام - به وسیله پیامبر اکرم(ص) در روز غدیر، از مواردى است که حضرت پیرامون غدیر خم صحبت کرده است. ابن صباغ مالکى در «الفصول المهمة» این کلام حضرت را نقل کرده است. علامه امینى در جلد اول الغدیر از چندین منبع دیگر اهل سنت نام برد که این حدیث را نقل کردهاند.
10 - حضرت على(ع) در جواب سؤال کسى که گفت: مهمترین فضیلتخود را از زبان پیامبر اکرم(ص) بیان کنید، به حادثه غدیر و وجوب ولایتخود اشاره مىکند. این روایت را طبرسى در جلد اول کتاب احتجاج نقل کرده است. کتاب سلیم بنقیس و جلد چهلم بحارالانوار نیز از منابع این حدیثشمرده مىشود.
11 - حضرت على(ع)، در توضیح حدیث «ان حدیثنا اهل البیت صعب مستصعب»، حدیث غدیر را بیان کرده، از آزمون مؤمنان در این مسیر سخن گفته است. این روایت در صفحه 55 تفسیر فرات کوفى و نیز جلد 25 بحارالانوار دیده مىشود.
12 - ابن عساکر شافعى در جلد دوم تاریخ دمشق به طرق مختلف حدیث غدیر را از زبان على - علیه السلام - نقل کرده است. همچنین ابن مغازلى شافعى در صفحه 21 کتاب «المناقب»، ابنکثبر در جلد پنجم البدایة و النهایة و هیثمى در جلد نهم مجمع الزواید سخنان حضرت را نقل کردهاند.
به امید آنکه در پرتو نور غدیر به حریم ولایت راه یابیم و از سرچشمه حیات طیبه اهل بیت - علیهم السلام - حیاتى نو به دست آوریم.
پىنوشتها:
1- احتجاج طبرسى، ج 1، ص 184; الامامة و السیاسة، ص29 - 30; بحارالانوار، ج 28، ص 185.
2- مائده،3.
3- الروضة من الکافى، ج 8، ص27.
4- مناقب ابن المغازلى، ص 114; مناقب الخوارزمى، ص 222; امالى، شیخ طوسى، ص333; همان، ص546; همان، ص 555; الاحتجاج، طبرسى، ج 1، ص333 و213; کشف الیقین، ص423; نویسنده؟; فرائد السمطین، ج 1،ص 315; نویسنده؟ ; ارشاد القلوب، ج 2، ص259. نویسنده؟;
5- کتاب سلیم بنقیس، حدیث 11، ص 641; فوائد السمطین، ج 1، ص 312; الغدیر، ج 1، ص163.
6- مناقب الخوارزمى، ص 182; مستدرک حاکم، ج3، ص 371; مروج الذهب، ج 2، ص373; تذکرة الخواص، ابن الجوزى، ص73; مجمع الزوائد، ج9، ص107.
7- النساء،59.
8- المائده، 55.
9- التوبة،16.
10- المائده،3.
11- کتاب سلیم بنقیس، ص 758; الغدیر، ج 1، ص 195; احتجاج طبرسى، ج 1، ص 341; فرائد السمطین، ج 1، ص 314; کمال الدین، ج 1، ص 274; بحارالانوار، ج33، ص147.
12- مسند احمد بنحنبل، ج 4، ص 370; این حدیث در صدهاکتابشیعهوسنىباعباراتمختلفنقلشدهاست.
13- شرح نهج البلاغة، ابن ابىالحدید، ج19، ص217; المعارف، ابن قتیبة، ص 580; انساب الاشراف، بلاذرى، ج 2، ص156; حلیة الاولیاء، ج 5، ص26; الارشاد، شیخ مفید، ج 1، ص 351; کشف الیقین، علامه حلى، ص 110; الغدیر، ج 1، ص193.
14- الارشاد، شیخ مفید، ج 1، ص 352; شرح نهج البلاغه، ابن ابىالحدید، ج 4، ص 74; مجمع الزواید، ج9، ص106;مناقب، ابى مغازلى شافعى، ص23; العمدة ص 110، الغدیر، ج 1، ص167.
15- کشف المحجة، سید بنطاووس، ص246. معادن الحکمةفى مکاتیب الائمة، فصل 2; بحار، ج 30،ص7.