سیماى زکریا بن آدم
آرشیو
چکیده
متن
راویان نور از آن نظر که انسانهایى غیرمعصوم، ولى بلندمرتبهاند و از آنرو که در محضر ائمه(ع) تربیتیافته و اعمال و رفتارشان در دیدگاه امامان مورد نقد و بررسى قرار مىگرفتهاست، مىتوانند معلمانى نیکو براى رهجویان حقیقتباشند و راه و رسم «مسلمان زیستن» را نشاندهند.
از سوى دیگر زندهنگهداشتن یاد و نام «راویان حدیث» وظیفهاى بزرگ و رسالتى مذهبى است که هر فرد دیندارى خود را وامدار آنان مىداند، مطالب فوق، نگارنده را بر آن داشت تا با اطلاعات اندک خویش به ترسیم زندگى یکى از چهرههاى درخشان قرن دوم هجرى نشیند و سیماى تابناک «زکریابن آدم اشعرى» قمى را در برابر دیدگان نسل جوان قراردهد.
خاندان اشعرى
مالک بن عامر، نیاى بزرگ خاندان اشعرى از بزرگان کشور یمن بود. او همزمان با طلوع اسلام به مدینه شتافت و در محضر پیامبر اسلام ایمانآورد. (1)
رفتهرفته با راهنماییهاى مالک، دیگر بستگان او و طوایف یمن اسلام آورده، با پیامبر(ص) بیعتکردند. خدمات مالکبن عامر به پیامبر به گونهاى بود که مورد لطف پیامبر رحمت قرارگرفته و آن بزرگوار درباره مالک دعاکرده فرمود: اللهم اغفر للاشعریین: خدایا اشعریان را مورد رحمتخود قرار فرما.
مالک در جنگها یاور پیامبر بود و به همراه او با دشمنان اسلام نبرد مىکرد. در یکى از جنگها هنگامى که مالکبن عامر غنیمتى را بدست آوردهبود، رسول گرامى از وى خواست تا مقدارى از آن غنیمت را براى مصرف در راه خدا قراردهد، مالک نیز پذیرفت و خمس (یکپنجم) آن را بدان منظور کنارنهاد. پس از این واقعه خداوند به شیوه تقسیم مالک رضایتداده و آیه خمس بر پیامبراکرم نازل گردید. (2)
اشعریان همواره مورد توجه پیامبر(ص) بودند. از این رو پیامبر درباره آنان دعاکرده فرمود: خدایا فرزندان اشعریان را افزایشده. (3)
پس از آن فرزندان بىشمار و خداجوئى از این خاندان پا به عرصه وجود نهاده و آسمان تشیع درخششى دیگر گرفت و حدود 370 سال پس از دعاى پیامبر جمعیت این عده به حدى افزایش یافت که نوادگان و فرزندان یکى از آنان بالغ بر ششهزار نفر گردید. (4)
کوچ سبز
عبدالله و احوص فرزندان سعدبن مالکبن عامر اشعرى، اولین افرادى بودند که در سال 94ق از این خاندان مهاجرت کرده و از کوفه به قم مهاجرت کردند. (5) درباره علت مهاجرت آنان آمدهاست:
سائب بن مالک، عموى عبدالله و احوص که از بازوان پرتوان مختار ثقفى بوده و در قیام مختار، به خونخواهى شهیدان عاشورا قیام کردهبود، بدستحجاجبن یوسف به شهادت رسید. پس از او و فرزندش، محمدبن سائب به مبارزه پرداخت و به شهادت رسید. حجاج پس از شهادت محمد بر اشعریان کوفه سختگیرى کرده، آنان را به قتل تهدیدکرد. عبدالله و احوص با دیدن رفتار ددمنشانه حجاج با شیعیان بویژه اشعریان، برآن شدند تا براى نجات جان خود و خاندان خویش از کوفه مهاجرت کنند.
بدنبال این تصمیم ابتدا احوص و سپس عبدالله به همراه خانواده و بستگان خویش که حدود هفتادنفر بودند به سوى قم حرکتکردند. آنان پس از رسیدن به این منطقه، به نبرد با غارتگران و راهزنان پرداخته و متجاوزان را شکستدادند. ساکنان بومى قم، با دیدن شجاعت و دلاورى این عده، از آنان درخواست کردند تا حتما در این منطقه سکونت گزینند. (6)
پس از سکونت، آنان به ساخت و تهیه خانه پرداخته و با استقرار کامل در قم به فعالیتهاى مذهبى و عمرانى مشغول شدند و از این رهگذر دستاورد سیاسى ثمربخشى نصیبشان شد.
پیشرفتهاى مذهبى اشعریان بر عدهاى از بومیان گرانآمده، بناى ناسازگارى با اعراب اشعرى نهادند. این ناسازگاریها به درگیریهاى نظامى تبدیلشده و اشعریان توانستند با شکست غیرمسلمانان حاکمیتسیاسى خود را بر آن شهر محکمتر نمایند. (7)
اولین گامها
احوص فرزند سعدبن مالک در ابتداى حضورش در قم، آتشکدهاى را ویرانکرده، بجاى آن مسجدى بنانهاد و برادرش عبدالله در آن مسجد به فعالیتهاى مذهبى پرداخت. (8)
پس از چندى عبدالله و احوص با نوشتن نامهاى، دیگر بستگان و خاندان خویش را به قم دعوت کردند. در پى این درخواست جمعى دیگر از اشعریان از جمله آدمبن عبدالله (پدر زکریاى اشعرى) و دیگر برادران وى از کوفه به جمع شیعیان قم پیوستند.
حضور این عده موجبشد تا برخى شهرهاى دیگر تحتحاکمیت این عده از اشعریان کوفى قرارگیرد. (9)
مهاجرت اشعریان به قم دیباچه افتخاراتى عظیم براى آنان بود از جمله اینکه:
الف - مذهب شیعه، اولینبار از سوى موسىبن عبدالله (عموى زکریابن آدم) در قم بطور علنى اظهارشد.
ب - اشعریان املاک بسیارى را وقف ائمه کرده و خراج آن را براى آنان مىفرستادند.
ج - برخى از اینان از جمله زکریابن آدم و زکریابن ادریس از سوى امامان(ع) مورد اکرام قرارگرفته، هدایایى براى اشعریان از طرف ائمه فرستادهشد.
د - از بزرگترین افتخارات این خاندان، آنکه بیش از صدنفر از آنان، افتخار حضور در پیشگاه امامان معصوم یافته، در زمره محدثان و راویان حدیث قرارگرفتند.
خانواده و برادران
زکریابن آدمبن عبدالله اشعرى قمى در خاندانى پرورشیافت که نور ولایت و عطر دلانگیز هدایت فضاى آن را فرا گرفتهبود. (11)
آدمبن عبدالله، از راویان سرشناس و از اصحاب امام صادق(ع) بود. علامه شوشترى پس از معرفى آن شخصیتبزرگ، وى را پدر بزرگوار زکریابن آدم معرفى کردهاست. (12)
از تاریخ تولد آدمبن عبدالله، چیزى بدست نیامدهاست اما با توجه به سابقه سکونت این عده در کوفه و مهاجرت آدمبن عبدالله از کوفه، مىتوان زادگاهش را شهر کوفه دانست. او در قم وفاتکرده و در قبرستان قدیمى قم (معروف به بابلان) بخاک سپرده شدهاست. (13)
آدمبن عبدالله از طریق فرزندش زکریا، حدیث زیر را نقل کردهاست.
«امامرضا(ع) فرمود: ناز داراى چهارهزار باب است.» (14)
زکریابن آدم چندین برادر به شرح زیر داشتهاست.
الف - اسحاقبن آدم، (15) از اصحاب امام رضا(ع); ب - اسماعیلبن آدم، از راویان مورداعتماد حدیث; ج - علىبن آدم. (17)
با راویان نور
زکریابن آدم یکى از هزاران پروانه عاشقى بود که نامش در شمار یاران و اصحاب امام صادق(ع) به چشم مىخورد. شیخطوسى ضمن شمردن حدود 3300نفر از راویان و اصحاب آن امام همام، از زکریاى اشعرى نامبرده، ایشان را معرفى مىکند (18) . گرچه در متون حدیث، روایتى بدون واسطه از صادق آلمحمد، و از طریق زکریابن آدم نقل یافت نشدهاست اما وى احادیثى را از زبان نزدیکترین یاران آن حضرت همچون داوود رقى، عبدالله کاهلى و اسحاقبن عبدالله اشعرى نقل کردهاست.
پس از امام صادق(ع)، هفتمین پیشواى شیعیان - امامموسىبن جعفر(ع) - جانشین پدر گرامى گردید و حدود سىوپنجسال امامت و رهبرى مسلمانان را بر عهده داشت. آن امام همام در دوران پرفراز و نشیب امامتخویش رنجبسیار کشید. گرچه دسیسههاى شیطانى و فتنههاى عباسیان موجب گردید تا آن سرچشمه نور مدت بسیارى را در زندان سپرىکند اما آن حضرت در بوستان ولایت غنچههاى بسیارى را پرورشداد و راویان بیشمارى در محضر نورانىاش دانش دین آموختند.
ابنشهر آشوب مازندرانى، پس از معرفى زکریابن آدم اشعرى، وى را از اصحاب امام کاظم(ع) برشمرده، مىنویسد; او داراى کتابى در حدیث است و مسائلى را از آن امام سؤال کردهاست. (19)
علامه شوشترى نیز مىگوید: شیخطوسى زکریابن آدم را از اصحاب امامصادق، امامکاظم و امام رضا(علیهمالسلام) مىداند. (20) یکى از پژوهشگران در کتاب خویش، روایات نقلشده از سوى زکریاى اشعرى به نقل از امام کاظم(ع) را گردآورى کرده و ایشان را از اصحاب آن حضرت برشمردهاست. (21) البته در هیچیک از آن روایات، نامى با صراحت از امام کاظم(ع) نیامده و تنها با کنیه «ابوالحسن» (22) ذکر شدهاست. البته زکریاى اشعرى از طریق برخى از یاران نزدیک آن حضرت همچون علىبن عبدالله هاشمى، روایاتى را از آن امام نقل کردهاست که در آن نام امام کاظم(ع) به صراحتبرده شدهاست. (23)
دوران زرین
در سال183ق، امام رضا(ع) سکاندار کشتى هدایت و ولایت گردید، دوران امامتبیستساله آن سلاله پاک مصادف با مشکلات فراوانى بود. در همین دوران بود که توفانهاى شدیدى گلستان باصفاى شیعیان را در معرض آسیبهاى خطرناکى قرارداد. پیدایش فرقههایى از قبیل «غلات» و «مفوضه» بخشى از این توفانها بود. «واقفیه» نام گروهى دیگر بود که چون ابرى سیاه در آسمان تشیع پدیدارگشت و با زمزمههاى شوم خود، جمعى از سادهدلان را با خود همراهساخت. واقفیان چنین مىپنداشتند که امام کاظم(ع) رحلتنکرده بلکه همانند عیسىبن مریم زنده است ولى از نظرها پنهان شدهاست. آنان مىگفتند آخرین امام ما، موسىبن جعفر است و پس از وى امامى دیگر نخواهیم داشت. (24)
آنان از این طریق امامت «علىبن موسى الرضا(ع)» را منکرشده و با پراکندن غبار، موجى از شک و دودلى در میان شیعیان ایجادکردند. در این اوضاع و احوال بحرانى تنها کسانى استوار و ثابتقدم ایستادند که ایمانى عاشقانه به ائمه معصومین(ع) داشتند. زکریاى اشعرى در این دوران توانست در منطقه قم، با هرگونه کجروى و انحراف اعتقادى مبارزهکرده و جامعه را از آن بلاى خانمانسوز درامان نگهدارد، زکریابن آدم به نقل از استادش - داوود رقى - حدیثى را درباره امامت امام رضا(ع) نقل کردهاست (25) که خود بهترین دلیل بر موضعگیرى سیاسى و اعتقادى آن ستاره اشعرى است.
پرچمدار وکالت
گسترش مناطق شیعهنشین و لزوم تغذیه فکرى و فرهنگى آنان از یکسو و سامانبخشیدن و ایجاد انسجام میان عاشقان امامت از سوى دیگر، امام رضا(ع) را بر آن داشت تا با ترتیبدادن برنامه منسجمى، جوابگوى نیازهاى شیعیان در همه مناطق و شهرها و کشورها گردد.
کنترل شدید و ایجاد فضاى اختناق از سوى عباسیان نسبتبه ارتباطات و فعالیتهاى فرهنگى و سیاسى امامان شیعه، نیاز به آن برنامه را دوچندان مىکرد. برنامهاى که تامینکننده این نیازمندى حیاتى بود شبکه ارتباطى «وکالت» بود.
وکلاء و نمایندگان کسانى بودند که از سوى امام رضا(ع) و سپس امام جواد(ع) و امام هادى(ع) برگزیدهشده وظیفه بسیار حساس وکالت را بر عهده داشتند. پاسخگویى به سؤالات مذهبى و فقهى، توضیح و بیان مسائل اعتقادى، انجام امور مالى از قبیل دریافتحقوق شرعى از شیعیان و رساندن آن به امام(ع) براى تثبیت موقعیتسیاسى، فرهنگى و اجتماعى شیعیان از عمدهترین وظایف این رادمردان بود. (26)
صفحات تاریخ تشیع، نام بسیارى از آن رهروان نور را به خاطر سپرده که این نوشتار در پى معرفى یکى از آنهاست.
فقیه ژرفاندیش تشیع - شیخطوسى - در کتاب خویش، پس از معرفى و تمجید فراوان از زکریاى قمى دربارهاش مىنویسد:
«کان زکریابن آدم ممن تولى (29) لهم(ع)» (28) .
یعنى: زکریابن آدم در زمره کسانى بود که متولى و عهدهدار امور ائمه معصومین(علیهمالسلام) بودند. بیقین کسانى توان رسیدن به قله رفیع وکالت را داشتهاند که از یکسو توشه علمى و معنوى لازم و از سوى دیگر محبوبیت عمومى و اجتماعى نزد مردم را داشته و مهمتر از آن دو مورد اطمینان و اعتماد امام عصر خویش قرار گرفتهباشند. و بدینسان زکریا نماینده امامرضا و امام جواد(علیهماالسلام) در قم بود. (29)
زیباترین لقب
علىبن مسیب همدانى که از اصحاب و یاران امام رضا(ع) شناخته شده فردى مورد اطمینان و اعتماد راوىشناسان تیزبین است. (30) او درباره استادش - زکریاى اشعرى- و چگونگى ارتباطش با زکریا داستان زیر را نقل کردهاست:
روزى به آستان رضاى آلمحمد(ص) علىبن موسى الرضا، رفته عرضکردم; من راهم دور است و به علت دورى مسافت نمىتوانم همیشه به حضورتان برسم و مسائل دینى خود را از شما دریافتکنم. بنابراین مسائل فقهى و مبانى اعتقادى و دینى خود را از چه کسى سؤالکنم؟
امام رضا(ع) در جواب فرمود:
«من زکریابن آدم القمى، المامون على الدین والدنیا» (31) .
یعنى: راهنمایهاى دینى را از زکریابن آدم بیاموز که در امور دین و دنیا امین و مورد اعتماد است. این فرمایش پرارج یکى از بهترین اسناد افتخار و عظمتستاره تابناک اشعریان است امام رضا(ع) در این کلام ارزشمند، وکیل امین خویش را به بهترین شیوه ستوده و نهتنها در امور مذهبى و دینى، بلکه در مسائل دنیوى و اجتماعى مردمان آن عصر، به وى درجه و اعتبارى ویژه بخشیدهاست چه اینکهامینبودن در اینگونه امور، لباسى است که تنها بر قامت پارسایان و بندگان صالح خداوند، راست مىآید. علىبن مسیب همدانى در ادامه داستانش مىافزاید:
پس از آنکه از خدمت امام رضا(ع) برگشتم، به قم رفته، در سراى بىریاى زکریا حاضرشده و راهنماییهاى لازم را از او فراگرفتم.
دفعکننده عذاب
فرزانه نیکاندیش و کارگزار امین رضوى همواره در راه ارشاد و هدایت مردم تلاشى مستمر داشت موقعیت اجتماعى و مقام معنوى وى، زکریا را بر آن مىداشت تا نسبتبه روابط و مسائل روزمره زندگى مردمان جامعه خویش، نگاهى حساستر داشتهباشد همین حساسیت ویژه و نیز لطافت معنوى و روحى او موجبگردید تا نسبتبه برخى مسائل اندوهناک شده و آزار بیند.
زکریاى اشعرى که گویا از وجود برخى مسائل در میان مردم اندوهگین شدهبود، روزى براى کسب اجازه; خدمت امام رضا(ع) رسیده عرض مىکند:
«انى ارید الخروج عن اهلبیتى فقد کثر السفهاء فیهم» من قصددارم از میان خاندان و اهل قم بیرونرفته، آنان را ترک گویم چه اینکه نادانها در میان ایشان زیاد شدهاند.
امام رضا(ع) در پاسخ یار باوفاى خویش فرمود:
«لاتفعل فان اهل قم یدفع عنهم بک کما یدفع عن اهل بغداد بابىالحسن الکاظمعلیهالسلام (32) یعنى: اى زکریا این کار را نکن و از قم مهاجرتننما، زیرا خداوند به واسطه وجود تو بلا و عذاب را از خاندان تو و اهل قم دفعمىکند چنانچه به وجود پدرم امام کاظم(ع) شر و بلا را از اهل بغداد دور ساختهاست.
امام رضا(ع) در این حدیث گهربار، زکریاى اشعرى را با پدر بزرگوار خویش - امام کاظم(ع) - مقایسه کردهاست و او را از بندگان صالح خداوند برشمردهاست، از دیدگاه آن امام بزرگ، زکریابن آدم موجب خیر و برکت فراوان در شهر قم بودهاست زیرا آن فقیه امین، پناهگاه محرومان و نیازمندان بوده و شمع درخشان پویندگان دانش و فضیلت در شهر قم گشتهاست. سرانجام پس از این ملاقات با امام رضا(ع) خاضعانه سرتسلیم فرودآورد و به قم بازگشت.
براستى که اگر براى زکریابن آدم هیچ فضیلتى جز این نبود، براى عظمت و شکوه معنوى وى بس بود. بنابراین آیا شایسته نیست غبار برگرفته از قبر مطهرش را شفاى هر درد بدانیم؟
یک ماه، یک ستاره
علىبن مسیب همدانى در روایتى دیگر درباره زکریابن آدم مىگوید:
«در یکى از سالها، امام رضا(ع) به قصد زیارت خانه خدا، از مدینه به سوى مکه حرکتکرد، در این سفر معنوى، زکریابن آدم افتخار پیداکرد تا با امام شیعیان همسفر گشته، از آن ماه تابان بهرهبرگیرد.» (33)
شیخعباس قمى در این باره گفتهاست: از جمله سعادتهایى که نصیب زکریابن آدم شد آن بود که یک سال با حضرت امام رضا(ع)، از مدینه به مکه براى حج مشرفشد و رفیق آن حضرت بود. (34)
زکریابن آدم در عصر امام جواد(ع)
در سال203ق پس از آنکه هشتمین اختر تابناک امامتبدست دشمنان مسمومشده، شهید گردید، فرزندش حضرت جوادالائمه(ع) سکاندار کشتى هدایت گردید.
امام جواد(ع) که در این هنگام هفتیا هشتبهار از عمرش مىگذشت، با مسائلى چند رودررو گردید. عدهاى از پیروان امام رضا(ع) با دستاویز قراردادن سن آن حضرت، بناى مخالفتبا امامت وى نهادند. گرچه نابالغبودن امام(ع) بهانهاى نبود که بتوان بدآن تمسک جست و امامرضا(ع) قبل از شهادت خود، در اینباره سخنانى بیان فرمودهبود. یکى از راویان مىگوید: نزد علىبن موسى الرضا(ع) بودم شخصى از امام(ع) سؤالکرد پس از شما به چه کسى مراجعهکنیم؟ امام(ع) فرمود: به فرزندم ابوجعفر (امام جواد(ع)).
اما از آنجا که سؤالکننده نسبتبه پایینبودن سن امامجواد(ع) تصورى دیگر داشتحضرت در ادامه فرمود: خداوند حضرت عیسى را به نبوت مبعوثکرد و او را صاحب شریعت گردانید، درحالى که سن وى در آن هنگام از سن ابوجعفر(ع) کمتر بود. (35)
شدت این بحران عقیدتى و اجتماعى به حدى بود که درک آن حتى براى برخى از راویان پرآوازه تشیع چون یونسبن عبدالرحمن و صفوانبن یحیى دشوار مىنمود. (36)
در چنین موقعیتى، گرایش نداشتن به مخالفان آن حضرت و اطاعت کامل از جوادالائمه(ع) نشانى از سلامت فکرى و عقیدتى داشته و بیانگر اعتقادى اصیل همراه با عقلى سلیم مىباشد.
ماجراى زیر، موضع و عملکرد زکریابن آدم را بازگو مىکند:
احمدبن محمدبن عیسى مىگوید: روزى یکى از غلامان امام جواد(ع) بر من واردشد و نامهاى از سوى آن حضرت به من داد که بدستور آن امام مىبایستبه خدمتش مىرسیدم. به مدینه رفته و در محضرش واردشدم نزد خود گفتم خوب است نام زکریا را ببرم تا حضرت از او دلجویى کرده، برایش دعاکند. پس از آن به خود آمده گفتم; من چه کسى هستم که چنین جسارتى نمایم او خود به آنچه مىکند داناتر است.
آنگاه دیدم امام جواد(ع) رو به من کرد و فرمود:
«اى ابوعلى، درباره فردى مثل ابویحیى (زکریاى قمى) شکى به دل خود راهمده و به تندى برخورد نکن، او در پیشگاه پدرم و سپس نزد من خدمتهاى بسیارى کرده و مقام و منزلتى والا نزد پدرم و من داشتهاست ولى من به اموالى که نزد اوست احتیاجدارم و او آنها را نفرستادهاست».
به امام(ع) عرضکردم:
فدایتشوم، زکریا اموال را براى شما خواهدفرستاد و به من گفت: اگر به آن حضرت رسیدى، ایشان را آگاهکن که آنچه مانع از فرستادن اموال است اختلاف بین «میمون و مسافر» است.
سپس امام(ع) فرمود: نامه من را به زکریا برسان و به او سفارشکن تا آن اموال را براى من بفرستد. من نامه حضرت را به زکریابن آدم رساندم و او نیز مال را فرستاد. (37)
...این سخنان ارزنده حضرت امام جواد(ع) دربردارنده و بیانگر عظمت و بزرگى زکریابن آدم است و چندان نیازى به توضیح ندارد اما آنچه قابل توضیح است اینکه منظور از «اختلاف میمون و مسافر» همان اختلافاتى است که درباره امامت آن حضرت بین شیعیان بوجود آمدهبود. (38)
البته احتمال دارد این تعبیر اشاره به درگیرىهاى طرفداران امین و مامون باشد، که سبب ناامنى راهها بوده است.
این حدیثبخوبى نشان مىدهد که زکریا پس از امام رضا(ع) نماینده امام جواد(ع) در قم بوده و اموالى از قبل نزد وى بودهاست. اما از آنجا که اختلاف بر سر امامت جوادالائمه(ع) نیز در قم رسوخ پیدا کردهبود زکریا نمىتوانست آن اموال را براى امام خویش ارسالکند، زیرا فرستادن اموال ارتباط مستقیم با آن اختلافات داشت و بیم آن مىرفت تا اینگونه اختلافها، موجب ازبینرفتن اموال در بین راه شود.
البته قسمت پایانى ماجرا نشانگر آن است که سرانجام زکریابن آدم با تلاش خود توانستبار دیگر آرامش همیشگى را به قم برگرداند و در پى آن اموال امام جواد(ع) را به مدینه بفرستد.
روایت راویان
شقایق بوستان رضوى، زکریابن آدم قمى، علاوه بر بهرهمندى از وجود تابناک امامان(ع) نزد تنى چند از یاران و اصحاب ائمه رفته از محضرشان بهره جستهاست. این افراد عبارتاند از: داودبن کثیر رقى، عبداللهبن یحیى کاهلى و اسحاقبن عبدالله اشعرى، علىبن عبدالله هاشمى.
همچنین شمارى از راویان و پروانههاى عاشق به محضر آن شمع شبستان رفته، پس از استفاده از محضر زکریاى قمى احادیثى را از وى نقل کردهاند. اسامى این عده عبارتاست از:
احمدبن ابىنصر بزنطى، عبدالله بنمغیره، احمدبن اسحاق اشعرى، اسماعیلبن مهران، محمدبن سهل اشعرى، حسینبن مبارک، فضلبن حسان دالانى، جعفر جوهرى، عبداللهبن محمد حجال، محمدبن خالد برقى، حمزةبن یعلى اشعرى، محمدبن حمزةبن یسع اشعرى، سعدبن سعد اشعرى، احمدبن حمزه قمى، علىبن اسحاق اشعرى. (39)
مجموع روایاتى که از زکریابن آدم قمى در متون حدیثبه ثبت رسیدهاستحدود چهل روایت مىباشد. (40) این روایات اغلب در موضوعات فقهى و نیز معرفى امامت ائمه مسلمین مىباشد.
حدیث هجران
زکریاى اشعرى و وکیل امین رضوى، پس از عمرى تلاش و خدمتبه اسلام و مسلمین و حمایت از شاهراه اصیل امامت و تعالیم آسمانى تشیع، سرانجام دعوت حق را لبیکگفته، به سوى حق شتافت.
از تاریخ وفات آن عارف وارسته اطلاع دقیقى نیست اما بیقین رحلت او در فاصله سالهاى 204 الى 220ق. و همزمان با دوران امامت جوادالائمه(ع) بودهاست.
جسم پاک آن فرزانه دوران، با اشک چشم عاشقان غسل دادهشد و در آرامگاه ابدىاش (در قبرستان جنب بارگاه حضرت معصومه«س») که بعدها به «قبرستان شیخان» معروفشد، بخاک سپردهشد.
در این قبرستان قدیمى، علاوه بر مرقد مبارک زکریابن آدم، مقبره مقدس زکریابن ادریس پسرعموى زکریا و از یاران باوفاى ائمه - و نیز مرقد آدمبن اسحاقبن آدم - برادرزاده زکریا قرار گرفتهاست و بعدها بسیارى از عالمان و شهیدان در جوار آنان دفنشدند.
فرجام آسمانى
زکریابن آدم قبل از وفات خویش، حسنبن محمدبن عمران اشعرى را وصى خود گردانید و امور وکالت را به وى واگذارکرد. پس از رحلت زکریا، محمدبن اسحاقبن عبدالله اشعرى، ضمن نامهاى به امام جواد(ع)، خبر رحلت زکریا و نیز موضوع جانشین زکریا را به اطلاع وى رسانده، نظر امام جواد(ع) را در اینباره جویاشد.
امام جواد(ع) در نامهاى خطاب به محمدبن اسحاق چنین فرمود:
«مطالبى را درباره زکریاى اشعرى که به رحمت الهى پیوستهاستیادآورى کردهاى. سلام و رحمتخداوند بر او باد روزى که به دنیا آمد و روزى که از این دنیا رختبربست و روزى که مبعوث خواهدشد. او روزهاى زندگى خود را درحالى سپرى کرد که حق را مىشناخت و آن را بر زبان جارى مىکرد و همواره خدا را یادمىکرد. او در راه خدا شکیبا بود و آنچه را خدا و رسولش دوست داشتند، انجاممىداد.
خداوند او را بیامرزد. درحالى از دنیا رفت که ایمانش پابرجا بود و هرگز عهد و پیمان را نشکست. خداوند پاداش نیت او را بدهد و او را به بهترین آرزوهایش برساند.
تو درباره شخصى [حسنبن محمد] که به او وصیتشده که از من سؤال کردهاى، ما او را بهتر از خود شما مىشناسیم. [زکریا در انتخاب وى اشتباهى نکرده و او مورد تایید ماست]». (41)
-1- ترجمه تاریخ قم، حسن قمى، ص278.
2- همان.
3- همان، ص268.
4- همان، ص240.
5- همان، ص242.
6- دائرةالمعارف الاسلامى الشیعه، سیدمحسن امین، ج2، ص8.
7- قهرمانان اسلام، علىاکبر تشید، ج2، ص102.
8- ترجمه تاریخ قم، ص37و251.
9- همان، ص253،257،263.
10- همان، ص277، 278،279.
11- رجالالطوسى، ص143.
12- قاموسالرجال، ج1، ص89.
13- گنجینه دانشمندان، محمد شریف رازى، ج1، ص63.
14- الخصال، شیخصدوق، ص839.
15- رجالالنجاشى، ص73. بقیه در صفحه33بقیه از صفحه1639- همان، ص27.
17- ترجمه تاریخ قم، ص37.
18- رجالالطوسى، ص200.
19- معالمالعلماء، ص53، رقم349.
20- قاموسالرجال، ج4، ص456.
21- مسند الامام الکاظم(ع)، عزیزالله عطاردى، ج3، ص392.
22- برخى برآنند که منظور از «ابوالحسن»، امام رضا(ع) است.
23- اثباتالهداة، ج6، ص16.
24- فرقالشیعه، حسنبن موسى نوبختى، ص80.
25- عیون اخبارالرضا، شیخصدوق، ص33.
26- حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه، رسول جعفریان، ج2، ص153، 154.
27- ولى تولیة (فلانا الامر) فلانى را متولى آن کار کردند. (المنجد، حرف«و»).
28- الغیبة، شیخطوسى، ص211; جامعالرواة، ج1، ص330.
29- اصول علم الرجال، شیخمسلم داورى، ص487.
30- قاموسالرجال، ج7، ص578.
31- الاختصاص، شیخمفید، ص251; رجالالکشى، ج2، ص858; بحارالانوار، ج49، ص288; وسائلالشیعه، شیخحر عاملى، ج27، روایت 33442; سفینةالبحار، شیخعباس قمى، ج3، ص270.
32- رجالالکشى، ج2، ص858; الاختصاص، ص87; بحارالانوار، ج49، ص278 و ج60 ، ص221; سفینةالبحار، ج1، ص417.
33- جامعالرواة، ج1، ص330.
34- منتهىالآمال، ج2، ص362.
35- بحارالانوار، ج50، ص24.
36- حیات سیاسى امام جواد(ع)، جعفر مرتضى عاملى، ص30.
37- رجالالکشى، ج2، ص859; بحارالانوار، ج50، ص67; الاختصاص، ص87; بصائرالدرجات، ص237، حدیث9.
38- اعیانالشیعه، سیدمحسن امین، ج7، ص63.
39- معجم رجال الحدیث، ج7، ص274; قاموسالرجال، ج4، ص461.
40- معجم رجالالحدیث، ج7، ص274.
41- رجالالکشى، ج2، ص858; الغیبة، ص211; الاختصاص، ص87; بحارالانوار، ج49، ص274.
احمدبن ابىنصر بزنطى، عبدالله بنمغیره، احمدبن اسحاق اشعرى، اسماعیلبن مهران، محمدبن سهل اشعرى، حسینبن مبارک، فضلبن حسان دالانى، جعفر جوهرى، عبداللهبن محمد حجال، محمدبن خالد برقى، حمزةبن یعلى اشعرى، محمدبن حمزةبن یسع اشعرى، سعدبن سعد اشعرى، احمدبن حمزه قمى، علىبن اسحاق اشعرى39.
16- همان، ص27.
17- ترجمه تاریخ قم، ص37.
18- رجالالطوسى، ص200.
19- معالمالعلماء، ص53، رقم349.
20- قاموسالرجال، ج4، ص456.
21- مسند الامام الکاظم(ع)، عزیزالله عطاردى، ج3، ص392.
22- برخى برآنند که منظور از «ابوالحسن»، امام رضا(ع) است.
23- اثباتالهداة، ج6، ص16.
24- فرقالشیعه، حسنبن موسى نوبختى، ص80.
25- عیون اخبارالرضا، شیخصدوق، ص33.
26- حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه، رسول جعفریان، ج2، ص153، 154.
27- ولى تولیة (فلانا الامر) فلانى را متولى آن کار کردند. (المنجد، حرف«و»).
28- الغیبة، شیخطوسى، ص211; جامعالرواة، ج1، ص330.
29- اصول علم الرجال، شیخمسلم داورى، ص487.
30- قاموسالرجال، ج7، ص578.
31- الاختصاص، شیخمفید، ص251; رجالالکشى، ج2، ص858; بحارالانوار، ج49، ص288; وسائلالشیعه، شیخحر عاملى، ج27، روایت 33442; سفینةالبحار، شیخعباس قمى، ج3، ص270.
32- رجالالکشى، ج2، ص858; الاختصاص، ص87; بحارالانوار، ج49، ص278 و ج60 ، ص221; سفینةالبحار، ج1، ص417.
33- جامعالرواة، ج1، ص330.
34- منتهىالآمال، ج2، ص362.
35- بحارالانوار، ج50، ص24.
36- حیات سیاسى امام جواد(ع)، جعفر مرتضى عاملى، ص30.
37- رجالالکشى، ج2، ص859; بحارالانوار، ج50، ص67; الاختصاص، ص87; بصائرالدرجات، ص237، حدیث9.
38- اعیانالشیعه، سیدمحسن امین، ج7، ص63.
39- معجم رجال الحدیث، ج7، ص274; قاموسالرجال، ج4، ص461.
40- معجم رجالالحدیث، ج7، ص274.
41- رجالالکشى، ج2، ص858; الغیبة، ص211; الاختصاص، ص87; بحارالانوار، ج49، ص274.
از سوى دیگر زندهنگهداشتن یاد و نام «راویان حدیث» وظیفهاى بزرگ و رسالتى مذهبى است که هر فرد دیندارى خود را وامدار آنان مىداند، مطالب فوق، نگارنده را بر آن داشت تا با اطلاعات اندک خویش به ترسیم زندگى یکى از چهرههاى درخشان قرن دوم هجرى نشیند و سیماى تابناک «زکریابن آدم اشعرى» قمى را در برابر دیدگان نسل جوان قراردهد.
خاندان اشعرى
مالک بن عامر، نیاى بزرگ خاندان اشعرى از بزرگان کشور یمن بود. او همزمان با طلوع اسلام به مدینه شتافت و در محضر پیامبر اسلام ایمانآورد. (1)
رفتهرفته با راهنماییهاى مالک، دیگر بستگان او و طوایف یمن اسلام آورده، با پیامبر(ص) بیعتکردند. خدمات مالکبن عامر به پیامبر به گونهاى بود که مورد لطف پیامبر رحمت قرارگرفته و آن بزرگوار درباره مالک دعاکرده فرمود: اللهم اغفر للاشعریین: خدایا اشعریان را مورد رحمتخود قرار فرما.
مالک در جنگها یاور پیامبر بود و به همراه او با دشمنان اسلام نبرد مىکرد. در یکى از جنگها هنگامى که مالکبن عامر غنیمتى را بدست آوردهبود، رسول گرامى از وى خواست تا مقدارى از آن غنیمت را براى مصرف در راه خدا قراردهد، مالک نیز پذیرفت و خمس (یکپنجم) آن را بدان منظور کنارنهاد. پس از این واقعه خداوند به شیوه تقسیم مالک رضایتداده و آیه خمس بر پیامبراکرم نازل گردید. (2)
اشعریان همواره مورد توجه پیامبر(ص) بودند. از این رو پیامبر درباره آنان دعاکرده فرمود: خدایا فرزندان اشعریان را افزایشده. (3)
پس از آن فرزندان بىشمار و خداجوئى از این خاندان پا به عرصه وجود نهاده و آسمان تشیع درخششى دیگر گرفت و حدود 370 سال پس از دعاى پیامبر جمعیت این عده به حدى افزایش یافت که نوادگان و فرزندان یکى از آنان بالغ بر ششهزار نفر گردید. (4)
کوچ سبز
عبدالله و احوص فرزندان سعدبن مالکبن عامر اشعرى، اولین افرادى بودند که در سال 94ق از این خاندان مهاجرت کرده و از کوفه به قم مهاجرت کردند. (5) درباره علت مهاجرت آنان آمدهاست:
سائب بن مالک، عموى عبدالله و احوص که از بازوان پرتوان مختار ثقفى بوده و در قیام مختار، به خونخواهى شهیدان عاشورا قیام کردهبود، بدستحجاجبن یوسف به شهادت رسید. پس از او و فرزندش، محمدبن سائب به مبارزه پرداخت و به شهادت رسید. حجاج پس از شهادت محمد بر اشعریان کوفه سختگیرى کرده، آنان را به قتل تهدیدکرد. عبدالله و احوص با دیدن رفتار ددمنشانه حجاج با شیعیان بویژه اشعریان، برآن شدند تا براى نجات جان خود و خاندان خویش از کوفه مهاجرت کنند.
بدنبال این تصمیم ابتدا احوص و سپس عبدالله به همراه خانواده و بستگان خویش که حدود هفتادنفر بودند به سوى قم حرکتکردند. آنان پس از رسیدن به این منطقه، به نبرد با غارتگران و راهزنان پرداخته و متجاوزان را شکستدادند. ساکنان بومى قم، با دیدن شجاعت و دلاورى این عده، از آنان درخواست کردند تا حتما در این منطقه سکونت گزینند. (6)
پس از سکونت، آنان به ساخت و تهیه خانه پرداخته و با استقرار کامل در قم به فعالیتهاى مذهبى و عمرانى مشغول شدند و از این رهگذر دستاورد سیاسى ثمربخشى نصیبشان شد.
پیشرفتهاى مذهبى اشعریان بر عدهاى از بومیان گرانآمده، بناى ناسازگارى با اعراب اشعرى نهادند. این ناسازگاریها به درگیریهاى نظامى تبدیلشده و اشعریان توانستند با شکست غیرمسلمانان حاکمیتسیاسى خود را بر آن شهر محکمتر نمایند. (7)
اولین گامها
احوص فرزند سعدبن مالک در ابتداى حضورش در قم، آتشکدهاى را ویرانکرده، بجاى آن مسجدى بنانهاد و برادرش عبدالله در آن مسجد به فعالیتهاى مذهبى پرداخت. (8)
پس از چندى عبدالله و احوص با نوشتن نامهاى، دیگر بستگان و خاندان خویش را به قم دعوت کردند. در پى این درخواست جمعى دیگر از اشعریان از جمله آدمبن عبدالله (پدر زکریاى اشعرى) و دیگر برادران وى از کوفه به جمع شیعیان قم پیوستند.
حضور این عده موجبشد تا برخى شهرهاى دیگر تحتحاکمیت این عده از اشعریان کوفى قرارگیرد. (9)
مهاجرت اشعریان به قم دیباچه افتخاراتى عظیم براى آنان بود از جمله اینکه:
الف - مذهب شیعه، اولینبار از سوى موسىبن عبدالله (عموى زکریابن آدم) در قم بطور علنى اظهارشد.
ب - اشعریان املاک بسیارى را وقف ائمه کرده و خراج آن را براى آنان مىفرستادند.
ج - برخى از اینان از جمله زکریابن آدم و زکریابن ادریس از سوى امامان(ع) مورد اکرام قرارگرفته، هدایایى براى اشعریان از طرف ائمه فرستادهشد.
د - از بزرگترین افتخارات این خاندان، آنکه بیش از صدنفر از آنان، افتخار حضور در پیشگاه امامان معصوم یافته، در زمره محدثان و راویان حدیث قرارگرفتند.
خانواده و برادران
زکریابن آدمبن عبدالله اشعرى قمى در خاندانى پرورشیافت که نور ولایت و عطر دلانگیز هدایت فضاى آن را فرا گرفتهبود. (11)
آدمبن عبدالله، از راویان سرشناس و از اصحاب امام صادق(ع) بود. علامه شوشترى پس از معرفى آن شخصیتبزرگ، وى را پدر بزرگوار زکریابن آدم معرفى کردهاست. (12)
از تاریخ تولد آدمبن عبدالله، چیزى بدست نیامدهاست اما با توجه به سابقه سکونت این عده در کوفه و مهاجرت آدمبن عبدالله از کوفه، مىتوان زادگاهش را شهر کوفه دانست. او در قم وفاتکرده و در قبرستان قدیمى قم (معروف به بابلان) بخاک سپرده شدهاست. (13)
آدمبن عبدالله از طریق فرزندش زکریا، حدیث زیر را نقل کردهاست.
«امامرضا(ع) فرمود: ناز داراى چهارهزار باب است.» (14)
زکریابن آدم چندین برادر به شرح زیر داشتهاست.
الف - اسحاقبن آدم، (15) از اصحاب امام رضا(ع); ب - اسماعیلبن آدم، از راویان مورداعتماد حدیث; ج - علىبن آدم. (17)
با راویان نور
زکریابن آدم یکى از هزاران پروانه عاشقى بود که نامش در شمار یاران و اصحاب امام صادق(ع) به چشم مىخورد. شیخطوسى ضمن شمردن حدود 3300نفر از راویان و اصحاب آن امام همام، از زکریاى اشعرى نامبرده، ایشان را معرفى مىکند (18) . گرچه در متون حدیث، روایتى بدون واسطه از صادق آلمحمد، و از طریق زکریابن آدم نقل یافت نشدهاست اما وى احادیثى را از زبان نزدیکترین یاران آن حضرت همچون داوود رقى، عبدالله کاهلى و اسحاقبن عبدالله اشعرى نقل کردهاست.
پس از امام صادق(ع)، هفتمین پیشواى شیعیان - امامموسىبن جعفر(ع) - جانشین پدر گرامى گردید و حدود سىوپنجسال امامت و رهبرى مسلمانان را بر عهده داشت. آن امام همام در دوران پرفراز و نشیب امامتخویش رنجبسیار کشید. گرچه دسیسههاى شیطانى و فتنههاى عباسیان موجب گردید تا آن سرچشمه نور مدت بسیارى را در زندان سپرىکند اما آن حضرت در بوستان ولایت غنچههاى بسیارى را پرورشداد و راویان بیشمارى در محضر نورانىاش دانش دین آموختند.
ابنشهر آشوب مازندرانى، پس از معرفى زکریابن آدم اشعرى، وى را از اصحاب امام کاظم(ع) برشمرده، مىنویسد; او داراى کتابى در حدیث است و مسائلى را از آن امام سؤال کردهاست. (19)
علامه شوشترى نیز مىگوید: شیخطوسى زکریابن آدم را از اصحاب امامصادق، امامکاظم و امام رضا(علیهمالسلام) مىداند. (20) یکى از پژوهشگران در کتاب خویش، روایات نقلشده از سوى زکریاى اشعرى به نقل از امام کاظم(ع) را گردآورى کرده و ایشان را از اصحاب آن حضرت برشمردهاست. (21) البته در هیچیک از آن روایات، نامى با صراحت از امام کاظم(ع) نیامده و تنها با کنیه «ابوالحسن» (22) ذکر شدهاست. البته زکریاى اشعرى از طریق برخى از یاران نزدیک آن حضرت همچون علىبن عبدالله هاشمى، روایاتى را از آن امام نقل کردهاست که در آن نام امام کاظم(ع) به صراحتبرده شدهاست. (23)
دوران زرین
در سال183ق، امام رضا(ع) سکاندار کشتى هدایت و ولایت گردید، دوران امامتبیستساله آن سلاله پاک مصادف با مشکلات فراوانى بود. در همین دوران بود که توفانهاى شدیدى گلستان باصفاى شیعیان را در معرض آسیبهاى خطرناکى قرارداد. پیدایش فرقههایى از قبیل «غلات» و «مفوضه» بخشى از این توفانها بود. «واقفیه» نام گروهى دیگر بود که چون ابرى سیاه در آسمان تشیع پدیدارگشت و با زمزمههاى شوم خود، جمعى از سادهدلان را با خود همراهساخت. واقفیان چنین مىپنداشتند که امام کاظم(ع) رحلتنکرده بلکه همانند عیسىبن مریم زنده است ولى از نظرها پنهان شدهاست. آنان مىگفتند آخرین امام ما، موسىبن جعفر است و پس از وى امامى دیگر نخواهیم داشت. (24)
آنان از این طریق امامت «علىبن موسى الرضا(ع)» را منکرشده و با پراکندن غبار، موجى از شک و دودلى در میان شیعیان ایجادکردند. در این اوضاع و احوال بحرانى تنها کسانى استوار و ثابتقدم ایستادند که ایمانى عاشقانه به ائمه معصومین(ع) داشتند. زکریاى اشعرى در این دوران توانست در منطقه قم، با هرگونه کجروى و انحراف اعتقادى مبارزهکرده و جامعه را از آن بلاى خانمانسوز درامان نگهدارد، زکریابن آدم به نقل از استادش - داوود رقى - حدیثى را درباره امامت امام رضا(ع) نقل کردهاست (25) که خود بهترین دلیل بر موضعگیرى سیاسى و اعتقادى آن ستاره اشعرى است.
پرچمدار وکالت
گسترش مناطق شیعهنشین و لزوم تغذیه فکرى و فرهنگى آنان از یکسو و سامانبخشیدن و ایجاد انسجام میان عاشقان امامت از سوى دیگر، امام رضا(ع) را بر آن داشت تا با ترتیبدادن برنامه منسجمى، جوابگوى نیازهاى شیعیان در همه مناطق و شهرها و کشورها گردد.
کنترل شدید و ایجاد فضاى اختناق از سوى عباسیان نسبتبه ارتباطات و فعالیتهاى فرهنگى و سیاسى امامان شیعه، نیاز به آن برنامه را دوچندان مىکرد. برنامهاى که تامینکننده این نیازمندى حیاتى بود شبکه ارتباطى «وکالت» بود.
وکلاء و نمایندگان کسانى بودند که از سوى امام رضا(ع) و سپس امام جواد(ع) و امام هادى(ع) برگزیدهشده وظیفه بسیار حساس وکالت را بر عهده داشتند. پاسخگویى به سؤالات مذهبى و فقهى، توضیح و بیان مسائل اعتقادى، انجام امور مالى از قبیل دریافتحقوق شرعى از شیعیان و رساندن آن به امام(ع) براى تثبیت موقعیتسیاسى، فرهنگى و اجتماعى شیعیان از عمدهترین وظایف این رادمردان بود. (26)
صفحات تاریخ تشیع، نام بسیارى از آن رهروان نور را به خاطر سپرده که این نوشتار در پى معرفى یکى از آنهاست.
فقیه ژرفاندیش تشیع - شیخطوسى - در کتاب خویش، پس از معرفى و تمجید فراوان از زکریاى قمى دربارهاش مىنویسد:
«کان زکریابن آدم ممن تولى (29) لهم(ع)» (28) .
یعنى: زکریابن آدم در زمره کسانى بود که متولى و عهدهدار امور ائمه معصومین(علیهمالسلام) بودند. بیقین کسانى توان رسیدن به قله رفیع وکالت را داشتهاند که از یکسو توشه علمى و معنوى لازم و از سوى دیگر محبوبیت عمومى و اجتماعى نزد مردم را داشته و مهمتر از آن دو مورد اطمینان و اعتماد امام عصر خویش قرار گرفتهباشند. و بدینسان زکریا نماینده امامرضا و امام جواد(علیهماالسلام) در قم بود. (29)
زیباترین لقب
علىبن مسیب همدانى که از اصحاب و یاران امام رضا(ع) شناخته شده فردى مورد اطمینان و اعتماد راوىشناسان تیزبین است. (30) او درباره استادش - زکریاى اشعرى- و چگونگى ارتباطش با زکریا داستان زیر را نقل کردهاست:
روزى به آستان رضاى آلمحمد(ص) علىبن موسى الرضا، رفته عرضکردم; من راهم دور است و به علت دورى مسافت نمىتوانم همیشه به حضورتان برسم و مسائل دینى خود را از شما دریافتکنم. بنابراین مسائل فقهى و مبانى اعتقادى و دینى خود را از چه کسى سؤالکنم؟
امام رضا(ع) در جواب فرمود:
«من زکریابن آدم القمى، المامون على الدین والدنیا» (31) .
یعنى: راهنمایهاى دینى را از زکریابن آدم بیاموز که در امور دین و دنیا امین و مورد اعتماد است. این فرمایش پرارج یکى از بهترین اسناد افتخار و عظمتستاره تابناک اشعریان است امام رضا(ع) در این کلام ارزشمند، وکیل امین خویش را به بهترین شیوه ستوده و نهتنها در امور مذهبى و دینى، بلکه در مسائل دنیوى و اجتماعى مردمان آن عصر، به وى درجه و اعتبارى ویژه بخشیدهاست چه اینکهامینبودن در اینگونه امور، لباسى است که تنها بر قامت پارسایان و بندگان صالح خداوند، راست مىآید. علىبن مسیب همدانى در ادامه داستانش مىافزاید:
پس از آنکه از خدمت امام رضا(ع) برگشتم، به قم رفته، در سراى بىریاى زکریا حاضرشده و راهنماییهاى لازم را از او فراگرفتم.
دفعکننده عذاب
فرزانه نیکاندیش و کارگزار امین رضوى همواره در راه ارشاد و هدایت مردم تلاشى مستمر داشت موقعیت اجتماعى و مقام معنوى وى، زکریا را بر آن مىداشت تا نسبتبه روابط و مسائل روزمره زندگى مردمان جامعه خویش، نگاهى حساستر داشتهباشد همین حساسیت ویژه و نیز لطافت معنوى و روحى او موجبگردید تا نسبتبه برخى مسائل اندوهناک شده و آزار بیند.
زکریاى اشعرى که گویا از وجود برخى مسائل در میان مردم اندوهگین شدهبود، روزى براى کسب اجازه; خدمت امام رضا(ع) رسیده عرض مىکند:
«انى ارید الخروج عن اهلبیتى فقد کثر السفهاء فیهم» من قصددارم از میان خاندان و اهل قم بیرونرفته، آنان را ترک گویم چه اینکه نادانها در میان ایشان زیاد شدهاند.
امام رضا(ع) در پاسخ یار باوفاى خویش فرمود:
«لاتفعل فان اهل قم یدفع عنهم بک کما یدفع عن اهل بغداد بابىالحسن الکاظمعلیهالسلام (32) یعنى: اى زکریا این کار را نکن و از قم مهاجرتننما، زیرا خداوند به واسطه وجود تو بلا و عذاب را از خاندان تو و اهل قم دفعمىکند چنانچه به وجود پدرم امام کاظم(ع) شر و بلا را از اهل بغداد دور ساختهاست.
امام رضا(ع) در این حدیث گهربار، زکریاى اشعرى را با پدر بزرگوار خویش - امام کاظم(ع) - مقایسه کردهاست و او را از بندگان صالح خداوند برشمردهاست، از دیدگاه آن امام بزرگ، زکریابن آدم موجب خیر و برکت فراوان در شهر قم بودهاست زیرا آن فقیه امین، پناهگاه محرومان و نیازمندان بوده و شمع درخشان پویندگان دانش و فضیلت در شهر قم گشتهاست. سرانجام پس از این ملاقات با امام رضا(ع) خاضعانه سرتسلیم فرودآورد و به قم بازگشت.
براستى که اگر براى زکریابن آدم هیچ فضیلتى جز این نبود، براى عظمت و شکوه معنوى وى بس بود. بنابراین آیا شایسته نیست غبار برگرفته از قبر مطهرش را شفاى هر درد بدانیم؟
یک ماه، یک ستاره
علىبن مسیب همدانى در روایتى دیگر درباره زکریابن آدم مىگوید:
«در یکى از سالها، امام رضا(ع) به قصد زیارت خانه خدا، از مدینه به سوى مکه حرکتکرد، در این سفر معنوى، زکریابن آدم افتخار پیداکرد تا با امام شیعیان همسفر گشته، از آن ماه تابان بهرهبرگیرد.» (33)
شیخعباس قمى در این باره گفتهاست: از جمله سعادتهایى که نصیب زکریابن آدم شد آن بود که یک سال با حضرت امام رضا(ع)، از مدینه به مکه براى حج مشرفشد و رفیق آن حضرت بود. (34)
زکریابن آدم در عصر امام جواد(ع)
در سال203ق پس از آنکه هشتمین اختر تابناک امامتبدست دشمنان مسمومشده، شهید گردید، فرزندش حضرت جوادالائمه(ع) سکاندار کشتى هدایت گردید.
امام جواد(ع) که در این هنگام هفتیا هشتبهار از عمرش مىگذشت، با مسائلى چند رودررو گردید. عدهاى از پیروان امام رضا(ع) با دستاویز قراردادن سن آن حضرت، بناى مخالفتبا امامت وى نهادند. گرچه نابالغبودن امام(ع) بهانهاى نبود که بتوان بدآن تمسک جست و امامرضا(ع) قبل از شهادت خود، در اینباره سخنانى بیان فرمودهبود. یکى از راویان مىگوید: نزد علىبن موسى الرضا(ع) بودم شخصى از امام(ع) سؤالکرد پس از شما به چه کسى مراجعهکنیم؟ امام(ع) فرمود: به فرزندم ابوجعفر (امام جواد(ع)).
اما از آنجا که سؤالکننده نسبتبه پایینبودن سن امامجواد(ع) تصورى دیگر داشتحضرت در ادامه فرمود: خداوند حضرت عیسى را به نبوت مبعوثکرد و او را صاحب شریعت گردانید، درحالى که سن وى در آن هنگام از سن ابوجعفر(ع) کمتر بود. (35)
شدت این بحران عقیدتى و اجتماعى به حدى بود که درک آن حتى براى برخى از راویان پرآوازه تشیع چون یونسبن عبدالرحمن و صفوانبن یحیى دشوار مىنمود. (36)
در چنین موقعیتى، گرایش نداشتن به مخالفان آن حضرت و اطاعت کامل از جوادالائمه(ع) نشانى از سلامت فکرى و عقیدتى داشته و بیانگر اعتقادى اصیل همراه با عقلى سلیم مىباشد.
ماجراى زیر، موضع و عملکرد زکریابن آدم را بازگو مىکند:
احمدبن محمدبن عیسى مىگوید: روزى یکى از غلامان امام جواد(ع) بر من واردشد و نامهاى از سوى آن حضرت به من داد که بدستور آن امام مىبایستبه خدمتش مىرسیدم. به مدینه رفته و در محضرش واردشدم نزد خود گفتم خوب است نام زکریا را ببرم تا حضرت از او دلجویى کرده، برایش دعاکند. پس از آن به خود آمده گفتم; من چه کسى هستم که چنین جسارتى نمایم او خود به آنچه مىکند داناتر است.
آنگاه دیدم امام جواد(ع) رو به من کرد و فرمود:
«اى ابوعلى، درباره فردى مثل ابویحیى (زکریاى قمى) شکى به دل خود راهمده و به تندى برخورد نکن، او در پیشگاه پدرم و سپس نزد من خدمتهاى بسیارى کرده و مقام و منزلتى والا نزد پدرم و من داشتهاست ولى من به اموالى که نزد اوست احتیاجدارم و او آنها را نفرستادهاست».
به امام(ع) عرضکردم:
فدایتشوم، زکریا اموال را براى شما خواهدفرستاد و به من گفت: اگر به آن حضرت رسیدى، ایشان را آگاهکن که آنچه مانع از فرستادن اموال است اختلاف بین «میمون و مسافر» است.
سپس امام(ع) فرمود: نامه من را به زکریا برسان و به او سفارشکن تا آن اموال را براى من بفرستد. من نامه حضرت را به زکریابن آدم رساندم و او نیز مال را فرستاد. (37)
...این سخنان ارزنده حضرت امام جواد(ع) دربردارنده و بیانگر عظمت و بزرگى زکریابن آدم است و چندان نیازى به توضیح ندارد اما آنچه قابل توضیح است اینکه منظور از «اختلاف میمون و مسافر» همان اختلافاتى است که درباره امامت آن حضرت بین شیعیان بوجود آمدهبود. (38)
البته احتمال دارد این تعبیر اشاره به درگیرىهاى طرفداران امین و مامون باشد، که سبب ناامنى راهها بوده است.
این حدیثبخوبى نشان مىدهد که زکریا پس از امام رضا(ع) نماینده امام جواد(ع) در قم بوده و اموالى از قبل نزد وى بودهاست. اما از آنجا که اختلاف بر سر امامت جوادالائمه(ع) نیز در قم رسوخ پیدا کردهبود زکریا نمىتوانست آن اموال را براى امام خویش ارسالکند، زیرا فرستادن اموال ارتباط مستقیم با آن اختلافات داشت و بیم آن مىرفت تا اینگونه اختلافها، موجب ازبینرفتن اموال در بین راه شود.
البته قسمت پایانى ماجرا نشانگر آن است که سرانجام زکریابن آدم با تلاش خود توانستبار دیگر آرامش همیشگى را به قم برگرداند و در پى آن اموال امام جواد(ع) را به مدینه بفرستد.
روایت راویان
شقایق بوستان رضوى، زکریابن آدم قمى، علاوه بر بهرهمندى از وجود تابناک امامان(ع) نزد تنى چند از یاران و اصحاب ائمه رفته از محضرشان بهره جستهاست. این افراد عبارتاند از: داودبن کثیر رقى، عبداللهبن یحیى کاهلى و اسحاقبن عبدالله اشعرى، علىبن عبدالله هاشمى.
همچنین شمارى از راویان و پروانههاى عاشق به محضر آن شمع شبستان رفته، پس از استفاده از محضر زکریاى قمى احادیثى را از وى نقل کردهاند. اسامى این عده عبارتاست از:
احمدبن ابىنصر بزنطى، عبدالله بنمغیره، احمدبن اسحاق اشعرى، اسماعیلبن مهران، محمدبن سهل اشعرى، حسینبن مبارک، فضلبن حسان دالانى، جعفر جوهرى، عبداللهبن محمد حجال، محمدبن خالد برقى، حمزةبن یعلى اشعرى، محمدبن حمزةبن یسع اشعرى، سعدبن سعد اشعرى، احمدبن حمزه قمى، علىبن اسحاق اشعرى. (39)
مجموع روایاتى که از زکریابن آدم قمى در متون حدیثبه ثبت رسیدهاستحدود چهل روایت مىباشد. (40) این روایات اغلب در موضوعات فقهى و نیز معرفى امامت ائمه مسلمین مىباشد.
حدیث هجران
زکریاى اشعرى و وکیل امین رضوى، پس از عمرى تلاش و خدمتبه اسلام و مسلمین و حمایت از شاهراه اصیل امامت و تعالیم آسمانى تشیع، سرانجام دعوت حق را لبیکگفته، به سوى حق شتافت.
از تاریخ وفات آن عارف وارسته اطلاع دقیقى نیست اما بیقین رحلت او در فاصله سالهاى 204 الى 220ق. و همزمان با دوران امامت جوادالائمه(ع) بودهاست.
جسم پاک آن فرزانه دوران، با اشک چشم عاشقان غسل دادهشد و در آرامگاه ابدىاش (در قبرستان جنب بارگاه حضرت معصومه«س») که بعدها به «قبرستان شیخان» معروفشد، بخاک سپردهشد.
در این قبرستان قدیمى، علاوه بر مرقد مبارک زکریابن آدم، مقبره مقدس زکریابن ادریس پسرعموى زکریا و از یاران باوفاى ائمه - و نیز مرقد آدمبن اسحاقبن آدم - برادرزاده زکریا قرار گرفتهاست و بعدها بسیارى از عالمان و شهیدان در جوار آنان دفنشدند.
فرجام آسمانى
زکریابن آدم قبل از وفات خویش، حسنبن محمدبن عمران اشعرى را وصى خود گردانید و امور وکالت را به وى واگذارکرد. پس از رحلت زکریا، محمدبن اسحاقبن عبدالله اشعرى، ضمن نامهاى به امام جواد(ع)، خبر رحلت زکریا و نیز موضوع جانشین زکریا را به اطلاع وى رسانده، نظر امام جواد(ع) را در اینباره جویاشد.
امام جواد(ع) در نامهاى خطاب به محمدبن اسحاق چنین فرمود:
«مطالبى را درباره زکریاى اشعرى که به رحمت الهى پیوستهاستیادآورى کردهاى. سلام و رحمتخداوند بر او باد روزى که به دنیا آمد و روزى که از این دنیا رختبربست و روزى که مبعوث خواهدشد. او روزهاى زندگى خود را درحالى سپرى کرد که حق را مىشناخت و آن را بر زبان جارى مىکرد و همواره خدا را یادمىکرد. او در راه خدا شکیبا بود و آنچه را خدا و رسولش دوست داشتند، انجاممىداد.
خداوند او را بیامرزد. درحالى از دنیا رفت که ایمانش پابرجا بود و هرگز عهد و پیمان را نشکست. خداوند پاداش نیت او را بدهد و او را به بهترین آرزوهایش برساند.
تو درباره شخصى [حسنبن محمد] که به او وصیتشده که از من سؤال کردهاى، ما او را بهتر از خود شما مىشناسیم. [زکریا در انتخاب وى اشتباهى نکرده و او مورد تایید ماست]». (41)
-1- ترجمه تاریخ قم، حسن قمى، ص278.
2- همان.
3- همان، ص268.
4- همان، ص240.
5- همان، ص242.
6- دائرةالمعارف الاسلامى الشیعه، سیدمحسن امین، ج2، ص8.
7- قهرمانان اسلام، علىاکبر تشید، ج2، ص102.
8- ترجمه تاریخ قم، ص37و251.
9- همان، ص253،257،263.
10- همان، ص277، 278،279.
11- رجالالطوسى، ص143.
12- قاموسالرجال، ج1، ص89.
13- گنجینه دانشمندان، محمد شریف رازى، ج1، ص63.
14- الخصال، شیخصدوق، ص839.
15- رجالالنجاشى، ص73. بقیه در صفحه33بقیه از صفحه1639- همان، ص27.
17- ترجمه تاریخ قم، ص37.
18- رجالالطوسى، ص200.
19- معالمالعلماء، ص53، رقم349.
20- قاموسالرجال، ج4، ص456.
21- مسند الامام الکاظم(ع)، عزیزالله عطاردى، ج3، ص392.
22- برخى برآنند که منظور از «ابوالحسن»، امام رضا(ع) است.
23- اثباتالهداة، ج6، ص16.
24- فرقالشیعه، حسنبن موسى نوبختى، ص80.
25- عیون اخبارالرضا، شیخصدوق، ص33.
26- حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه، رسول جعفریان، ج2، ص153، 154.
27- ولى تولیة (فلانا الامر) فلانى را متولى آن کار کردند. (المنجد، حرف«و»).
28- الغیبة، شیخطوسى، ص211; جامعالرواة، ج1، ص330.
29- اصول علم الرجال، شیخمسلم داورى، ص487.
30- قاموسالرجال، ج7، ص578.
31- الاختصاص، شیخمفید، ص251; رجالالکشى، ج2، ص858; بحارالانوار، ج49، ص288; وسائلالشیعه، شیخحر عاملى، ج27، روایت 33442; سفینةالبحار، شیخعباس قمى، ج3، ص270.
32- رجالالکشى، ج2، ص858; الاختصاص، ص87; بحارالانوار، ج49، ص278 و ج60 ، ص221; سفینةالبحار، ج1، ص417.
33- جامعالرواة، ج1، ص330.
34- منتهىالآمال، ج2، ص362.
35- بحارالانوار، ج50، ص24.
36- حیات سیاسى امام جواد(ع)، جعفر مرتضى عاملى، ص30.
37- رجالالکشى، ج2، ص859; بحارالانوار، ج50، ص67; الاختصاص، ص87; بصائرالدرجات، ص237، حدیث9.
38- اعیانالشیعه، سیدمحسن امین، ج7، ص63.
39- معجم رجال الحدیث، ج7، ص274; قاموسالرجال، ج4، ص461.
40- معجم رجالالحدیث، ج7، ص274.
41- رجالالکشى، ج2، ص858; الغیبة، ص211; الاختصاص، ص87; بحارالانوار، ج49، ص274.
احمدبن ابىنصر بزنطى، عبدالله بنمغیره، احمدبن اسحاق اشعرى، اسماعیلبن مهران، محمدبن سهل اشعرى، حسینبن مبارک، فضلبن حسان دالانى، جعفر جوهرى، عبداللهبن محمد حجال، محمدبن خالد برقى، حمزةبن یعلى اشعرى، محمدبن حمزةبن یسع اشعرى، سعدبن سعد اشعرى، احمدبن حمزه قمى، علىبن اسحاق اشعرى39.
16- همان، ص27.
17- ترجمه تاریخ قم، ص37.
18- رجالالطوسى، ص200.
19- معالمالعلماء، ص53، رقم349.
20- قاموسالرجال، ج4، ص456.
21- مسند الامام الکاظم(ع)، عزیزالله عطاردى، ج3، ص392.
22- برخى برآنند که منظور از «ابوالحسن»، امام رضا(ع) است.
23- اثباتالهداة، ج6، ص16.
24- فرقالشیعه، حسنبن موسى نوبختى، ص80.
25- عیون اخبارالرضا، شیخصدوق، ص33.
26- حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه، رسول جعفریان، ج2، ص153، 154.
27- ولى تولیة (فلانا الامر) فلانى را متولى آن کار کردند. (المنجد، حرف«و»).
28- الغیبة، شیخطوسى، ص211; جامعالرواة، ج1، ص330.
29- اصول علم الرجال، شیخمسلم داورى، ص487.
30- قاموسالرجال، ج7، ص578.
31- الاختصاص، شیخمفید، ص251; رجالالکشى، ج2، ص858; بحارالانوار، ج49، ص288; وسائلالشیعه، شیخحر عاملى، ج27، روایت 33442; سفینةالبحار، شیخعباس قمى، ج3، ص270.
32- رجالالکشى، ج2، ص858; الاختصاص، ص87; بحارالانوار، ج49، ص278 و ج60 ، ص221; سفینةالبحار، ج1، ص417.
33- جامعالرواة، ج1، ص330.
34- منتهىالآمال، ج2، ص362.
35- بحارالانوار، ج50، ص24.
36- حیات سیاسى امام جواد(ع)، جعفر مرتضى عاملى، ص30.
37- رجالالکشى، ج2، ص859; بحارالانوار، ج50، ص67; الاختصاص، ص87; بصائرالدرجات، ص237، حدیث9.
38- اعیانالشیعه، سیدمحسن امین، ج7، ص63.
39- معجم رجال الحدیث، ج7، ص274; قاموسالرجال، ج4، ص461.
40- معجم رجالالحدیث، ج7، ص274.
41- رجالالکشى، ج2، ص858; الغیبة، ص211; الاختصاص، ص87; بحارالانوار، ج49، ص274.