آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۰

چکیده

متن

راویان نور از آن نظر که انسانهایى غیرمعصوم، ولى بلندمرتبه‏اند و از آن‏رو که در محضر ائمه(ع) تربیت‏یافته و اعمال و رفتارشان در دیدگاه امامان مورد نقد و بررسى قرار مى‏گرفته‏است، مى‏توانند معلمانى نیکو براى ره‏جویان حقیقت‏باشند و راه و رسم «مسلمان زیستن‏» را نشان‏دهند.
از سوى دیگر زنده‏نگهداشتن یاد و نام «راویان حدیث‏» وظیفه‏اى بزرگ و رسالتى مذهبى است که هر فرد دیندارى خود را وامدار آنان مى‏داند، مطالب فوق، نگارنده را بر آن داشت تا با اطلاعات اندک خویش به ترسیم زندگى یکى از چهره‏هاى درخشان قرن دوم هجرى نشیند و سیماى تابناک «زکریابن آدم اشعرى‏» قمى را در برابر دیدگان نسل جوان قراردهد.
خاندان اشعرى
مالک بن عامر، نیاى بزرگ خاندان اشعرى از بزرگان کشور یمن بود. او همزمان با طلوع اسلام به مدینه شتافت و در محضر پیامبر اسلام ایمان‏آورد. (1)
رفته‏رفته با راهنماییهاى مالک، دیگر بستگان او و طوایف یمن اسلام آورده، با پیامبر(ص) بیعت‏کردند. خدمات مالک‏بن عامر به پیامبر به گونه‏اى بود که مورد لطف پیامبر رحمت قرارگرفته و آن بزرگوار درباره مالک دعاکرده فرمود: اللهم اغفر للاشعریین: خدایا اشعریان را مورد رحمت‏خود قرار فرما.
مالک در جنگها یاور پیامبر بود و به همراه او با دشمنان اسلام نبرد مى‏کرد. در یکى از جنگها هنگامى که مالک‏بن عامر غنیمتى را بدست آورده‏بود، رسول گرامى از وى خواست تا مقدارى از آن غنیمت را براى مصرف در راه خدا قراردهد، مالک نیز پذیرفت و خمس (یک‏پنجم) آن را بدان منظور کنارنهاد. پس از این واقعه خداوند به شیوه تقسیم مالک رضایت‏داده و آیه خمس بر پیامبراکرم نازل گردید. (2)
اشعریان همواره مورد توجه پیامبر(ص) بودند. از این رو پیامبر درباره آنان دعاکرده فرمود: خدایا فرزندان اشعریان را افزایش‏ده. (3)
پس از آن فرزندان بى‏شمار و خداجوئى از این خاندان پا به عرصه وجود نهاده و آسمان تشیع درخششى دیگر گرفت و حدود 370 سال پس از دعاى پیامبر جمعیت این عده به حدى افزایش یافت که نوادگان و فرزندان یکى از آنان بالغ بر شش‏هزار نفر گردید. (4)
کوچ سبز
عبدالله و احوص فرزندان سعدبن مالک‏بن عامر اشعرى، اولین افرادى بودند که در سال 94ق از این خاندان مهاجرت کرده و از کوفه به قم مهاجرت کردند. (5) درباره علت مهاجرت آنان آمده‏است:
سائب بن مالک، عموى عبدالله و احوص که از بازوان پرتوان مختار ثقفى بوده و در قیام مختار، به خونخواهى شهیدان عاشورا قیام کرده‏بود، بدست‏حجاج‏بن یوسف به شهادت رسید. پس از او و فرزندش، محمدبن سائب به مبارزه پرداخت و به شهادت رسید. حجاج پس از شهادت محمد بر اشعریان کوفه سختگیرى کرده، آنان را به قتل تهدیدکرد. عبدالله و احوص با دیدن رفتار ددمنشانه حجاج با شیعیان بویژه اشعریان، برآن شدند تا براى نجات جان خود و خاندان خویش از کوفه مهاجرت کنند.
بدنبال این تصمیم ابتدا احوص و سپس عبدالله به همراه خانواده و بستگان خویش که حدود هفتادنفر بودند به سوى قم حرکت‏کردند. آنان پس از رسیدن به این منطقه، به نبرد با غارتگران و راهزنان پرداخته و متجاوزان را شکست‏دادند. ساکنان بومى قم، با دیدن شجاعت و دلاورى این عده، از آنان درخواست کردند تا حتما در این منطقه سکونت گزینند. (6)
پس از سکونت، آنان به ساخت و تهیه خانه پرداخته و با استقرار کامل در قم به فعالیتهاى مذهبى و عمرانى مشغول شدند و از این رهگذر دستاورد سیاسى ثمربخشى نصیبشان شد.
پیشرفت‏هاى مذهبى اشعریان بر عده‏اى از بومیان گران‏آمده، بناى ناسازگارى با اعراب اشعرى نهادند. این ناسازگاریها به درگیریهاى نظامى تبدیل‏شده و اشعریان توانستند با شکست غیرمسلمانان حاکمیت‏سیاسى خود را بر آن شهر محکمتر نمایند. (7)
اولین گامها
احوص فرزند سعدبن مالک در ابتداى حضورش در قم، آتشکده‏اى را ویران‏کرده، بجاى آن مسجدى بنانهاد و برادرش عبدالله در آن مسجد به فعالیت‏هاى مذهبى پرداخت. (8)
پس از چندى عبدالله و احوص با نوشتن نامه‏اى، دیگر بستگان و خاندان خویش را به قم دعوت کردند. در پى این درخواست جمعى دیگر از اشعریان از جمله آدم‏بن عبدالله (پدر زکریاى اشعرى) و دیگر برادران وى از کوفه به جمع شیعیان قم پیوستند.
حضور این عده موجب‏شد تا برخى شهرهاى دیگر تحت‏حاکمیت این عده از اشعریان کوفى قرارگیرد. (9)
مهاجرت اشعریان به قم دیباچه افتخاراتى عظیم براى آنان بود از جمله اینکه:
الف - مذهب شیعه، اولین‏بار از سوى موسى‏بن عبدالله (عموى زکریابن آدم) در قم بطور علنى اظهارشد.
ب - اشعریان املاک بسیارى را وقف ائمه کرده و خراج آن را براى آنان مى‏فرستادند.
ج - برخى از اینان از جمله زکریابن آدم و زکریابن ادریس از سوى امامان(ع) مورد اکرام قرارگرفته، هدایایى براى اشعریان از طرف ائمه فرستاده‏شد.
د - از بزرگترین افتخارات این خاندان، آنکه بیش از صدنفر از آنان، افتخار حضور در پیشگاه امامان معصوم یافته، در زمره محدثان و راویان حدیث قرارگرفتند.
خانواده و برادران
زکریابن آدم‏بن عبدالله اشعرى قمى در خاندانى پرورش‏یافت که نور ولایت و عطر دل‏انگیز هدایت فضاى آن را فرا گرفته‏بود. (11)
آدم‏بن عبدالله، از راویان سرشناس و از اصحاب امام صادق(ع) بود. علامه شوشترى پس از معرفى آن شخصیت‏بزرگ، وى را پدر بزرگوار زکریابن آدم معرفى کرده‏است. (12)
از تاریخ تولد آدم‏بن عبدالله، چیزى بدست نیامده‏است اما با توجه به سابقه سکونت این عده در کوفه و مهاجرت آدم‏بن عبدالله از کوفه، مى‏توان زادگاهش را شهر کوفه دانست. او در قم وفات‏کرده و در قبرستان قدیمى قم (معروف به بابلان) بخاک سپرده شده‏است. (13)
آدم‏بن عبدالله از طریق فرزندش زکریا، حدیث زیر را نقل کرده‏است.
«امام‏رضا(ع) فرمود: ناز داراى چهارهزار باب است.» (14)
زکریابن آدم چندین برادر به شرح زیر داشته‏است.
الف - اسحاق‏بن آدم، (15) از اصحاب امام رضا(ع); ب - اسماعیل‏بن آدم، از راویان مورداعتماد حدیث; ج - على‏بن آدم. (17)
با راویان نور
زکریابن آدم یکى از هزاران پروانه عاشقى بود که نامش در شمار یاران و اصحاب امام صادق(ع) به چشم مى‏خورد. شیخ‏طوسى ضمن شمردن حدود 3300نفر از راویان و اصحاب آن امام همام، از زکریاى اشعرى نام‏برده، ایشان را معرفى مى‏کند (18) . گرچه در متون حدیث، روایتى بدون واسطه از صادق آل‏محمد، و از طریق زکریابن آدم نقل یافت نشده‏است اما وى احادیثى را از زبان نزدیکترین یاران آن حضرت همچون داوود رقى، عبدالله کاهلى و اسحاق‏بن عبدالله اشعرى نقل کرده‏است.
پس از امام صادق(ع)، هفتمین پیشواى شیعیان - امام‏موسى‏بن جعفر(ع) - جانشین پدر گرامى گردید و حدود سى‏وپنج‏سال امامت و رهبرى مسلمانان را بر عهده داشت. آن امام همام در دوران پرفراز و نشیب امامت‏خویش رنج‏بسیار کشید. گرچه دسیسه‏هاى شیطانى و فتنه‏هاى عباسیان موجب گردید تا آن سرچشمه نور مدت بسیارى را در زندان سپرى‏کند اما آن حضرت در بوستان ولایت غنچه‏هاى بسیارى را پرورش‏داد و راویان بیشمارى در محضر نورانى‏اش دانش دین آموختند.
ابن‏شهر آشوب مازندرانى، پس از معرفى زکریابن آدم اشعرى، وى را از اصحاب امام کاظم(ع) برشمرده، مى‏نویسد; او داراى کتابى در حدیث است و مسائلى را از آن امام سؤال کرده‏است. (19)
علامه شوشترى نیز مى‏گوید: شیخ‏طوسى زکریابن آدم را از اصحاب امام‏صادق، امام‏کاظم و امام رضا(علیهم‏السلام) مى‏داند. (20) یکى از پژوهشگران در کتاب خویش، روایات نقل‏شده از سوى زکریاى اشعرى به نقل از امام کاظم(ع) را گردآورى کرده و ایشان را از اصحاب آن حضرت برشمرده‏است. (21) البته در هیچ‏یک از آن روایات، نامى با صراحت از امام کاظم(ع) نیامده و تنها با کنیه «ابوالحسن‏» (22) ذکر شده‏است. البته زکریاى اشعرى از طریق برخى از یاران نزدیک آن حضرت همچون على‏بن عبدالله هاشمى، روایاتى را از آن امام نقل کرده‏است که در آن نام امام کاظم(ع) به صراحت‏برده شده‏است. (23)
دوران زرین
در سال‏183ق، امام رضا(ع) سکاندار کشتى هدایت و ولایت گردید، دوران امامت‏بیست‏ساله آن سلاله پاک مصادف با مشکلات فراوانى بود. در همین دوران بود که توفانهاى شدیدى گلستان باصفاى شیعیان را در معرض آسیبهاى خطرناکى قرارداد. پیدایش فرقه‏هایى از قبیل «غلات‏» و «مفوضه‏» بخشى از این توفانها بود. «واقفیه‏» نام گروهى دیگر بود که چون ابرى سیاه در آسمان تشیع پدیدارگشت و با زمزمه‏هاى شوم خود، جمعى از ساده‏دلان را با خود همراه‏ساخت. واقفیان چنین مى‏پنداشتند که امام کاظم(ع) رحلت‏نکرده بلکه همانند عیسى‏بن مریم زنده است ولى از نظرها پنهان شده‏است. آنان مى‏گفتند آخرین امام ما، موسى‏بن جعفر است و پس از وى امامى دیگر نخواهیم داشت. (24)
آنان از این طریق امامت «على‏بن موسى الرضا(ع)» را منکرشده و با پراکندن غبار، موجى از شک و دودلى در میان شیعیان ایجادکردند. در این اوضاع و احوال بحرانى تنها کسانى استوار و ثابت‏قدم ایستادند که ایمانى عاشقانه به ائمه معصومین(ع) داشتند. زکریاى اشعرى در این دوران توانست در منطقه قم، با هرگونه کجروى و انحراف اعتقادى مبارزه‏کرده و جامعه را از آن بلاى خانمان‏سوز درامان نگهدارد، زکریابن آدم به نقل از استادش - داوود رقى - حدیثى را درباره امامت امام رضا(ع) نقل کرده‏است (25) که خود بهترین دلیل بر موضعگیرى سیاسى و اعتقادى آن ستاره اشعرى است.
پرچمدار وکالت
گسترش مناطق شیعه‏نشین و لزوم تغذیه فکرى و فرهنگى آنان از یک‏سو و سامان‏بخشیدن و ایجاد انسجام میان عاشقان امامت از سوى دیگر، امام رضا(ع) را بر آن داشت تا با ترتیب‏دادن برنامه منسجمى، جوابگوى نیازهاى شیعیان در همه مناطق و شهرها و کشورها گردد.
کنترل شدید و ایجاد فضاى اختناق از سوى عباسیان نسبت‏به ارتباطات و فعالیت‏هاى فرهنگى و سیاسى امامان شیعه، نیاز به آن برنامه را دوچندان مى‏کرد. برنامه‏اى که تامین‏کننده این نیازمندى حیاتى بود شبکه ارتباطى «وکالت‏» بود.
وکلاء و نمایندگان کسانى بودند که از سوى امام رضا(ع) و سپس امام جواد(ع) و امام هادى(ع) برگزیده‏شده وظیفه بسیار حساس وکالت را بر عهده داشتند. پاسخگویى به سؤالات مذهبى و فقهى، توضیح و بیان مسائل اعتقادى، انجام امور مالى از قبیل دریافت‏حقوق شرعى از شیعیان و رساندن آن به امام(ع) براى تثبیت موقعیت‏سیاسى، فرهنگى و اجتماعى شیعیان از عمده‏ترین وظایف این رادمردان بود. (26)
صفحات تاریخ تشیع، نام بسیارى از آن رهروان نور را به خاطر سپرده که این نوشتار در پى معرفى یکى از آنهاست.
فقیه ژرف‏اندیش تشیع - شیخ‏طوسى - در کتاب خویش، پس از معرفى و تمجید فراوان از زکریاى قمى درباره‏اش مى‏نویسد:
«کان زکریابن آدم ممن تولى (29) لهم(ع)» (28) .
یعنى: زکریابن آدم در زمره کسانى بود که متولى و عهده‏دار امور ائمه معصومین(علیهم‏السلام) بودند. بیقین کسانى توان رسیدن به قله رفیع وکالت را داشته‏اند که از یک‏سو توشه علمى و معنوى لازم و از سوى دیگر محبوبیت عمومى و اجتماعى نزد مردم را داشته و مهمتر از آن دو مورد اطمینان و اعتماد امام عصر خویش قرار گرفته‏باشند. و بدین‏سان زکریا نماینده امام‏رضا و امام جواد(علیهماالسلام) در قم بود. (29)
زیباترین لقب
على‏بن مسیب همدانى که از اصحاب و یاران امام رضا(ع) شناخته شده فردى مورد اطمینان و اعتماد راوى‏شناسان تیزبین است. (30) او درباره استادش - زکریاى اشعرى- و چگونگى ارتباطش با زکریا داستان زیر را نقل کرده‏است:
روزى به آستان رضاى آل‏محمد(ص) على‏بن موسى الرضا، رفته عرض‏کردم; من راهم دور است و به علت دورى مسافت نمى‏توانم همیشه به حضورتان برسم و مسائل دینى خود را از شما دریافت‏کنم. بنابراین مسائل فقهى و مبانى اعتقادى و دینى خود را از چه کسى سؤال‏کنم؟
امام رضا(ع) در جواب فرمود:
«من زکریابن آدم القمى، المامون على الدین والدنیا» (31) .
یعنى: راهنمایهاى دینى را از زکریابن آدم بیاموز که در امور دین و دنیا امین و مورد اعتماد است. این فرمایش پرارج یکى از بهترین اسناد افتخار و عظمت‏ستاره تابناک اشعریان است امام رضا(ع) در این کلام ارزشمند، وکیل امین خویش را به بهترین شیوه ستوده و نه‏تنها در امور مذهبى و دینى، بلکه در مسائل دنیوى و اجتماعى مردمان آن عصر، به وى درجه و اعتبارى ویژه بخشیده‏است چه اینکه‏امین‏بودن در این‏گونه امور، لباسى است که تنها بر قامت پارسایان و بندگان صالح خداوند، راست مى‏آید. على‏بن مسیب همدانى در ادامه داستانش مى‏افزاید:
پس از آنکه از خدمت امام رضا(ع) برگشتم، به قم رفته، در سراى بى‏ریاى زکریا حاضرشده و راهنماییهاى لازم را از او فراگرفتم.
دفع‏کننده عذاب
فرزانه نیک‏اندیش و کارگزار امین رضوى همواره در راه ارشاد و هدایت مردم تلاشى مستمر داشت موقعیت اجتماعى و مقام معنوى وى، زکریا را بر آن مى‏داشت تا نسبت‏به روابط و مسائل روزمره زندگى مردمان جامعه خویش، نگاهى حساستر داشته‏باشد همین حساسیت ویژه و نیز لطافت معنوى و روحى او موجب‏گردید تا نسبت‏به برخى مسائل اندوهناک شده و آزار بیند.
زکریاى اشعرى که گویا از وجود برخى مسائل در میان مردم اندوهگین شده‏بود، روزى براى کسب اجازه; خدمت امام رضا(ع) رسیده عرض مى‏کند:
«انى ارید الخروج عن اهل‏بیتى فقد کثر السفهاء فیهم‏» من قصددارم از میان خاندان و اهل قم بیرون‏رفته، آنان را ترک گویم چه اینکه نادانها در میان ایشان زیاد شده‏اند.
امام رضا(ع) در پاسخ یار باوفاى خویش فرمود:
«لاتفعل فان اهل قم یدفع عنهم بک کما یدفع عن اهل بغداد بابى‏الحسن الکاظم‏علیه‏السلام (32) یعنى: اى زکریا این کار را نکن و از قم مهاجرت‏ننما، زیرا خداوند به واسطه وجود تو بلا و عذاب را از خاندان تو و اهل قم دفع‏مى‏کند چنانچه به وجود پدرم امام کاظم(ع) شر و بلا را از اهل بغداد دور ساخته‏است.
امام رضا(ع) در این حدیث گهربار، زکریاى اشعرى را با پدر بزرگوار خویش - امام کاظم(ع) - مقایسه کرده‏است و او را از بندگان صالح خداوند برشمرده‏است، از دیدگاه آن امام بزرگ، زکریابن آدم موجب خیر و برکت فراوان در شهر قم بوده‏است زیرا آن فقیه امین، پناهگاه محرومان و نیازمندان بوده و شمع درخشان پویندگان دانش و فضیلت در شهر قم گشته‏است. سرانجام پس از این ملاقات با امام رضا(ع) خاضعانه سرتسلیم فرودآورد و به قم بازگشت.
براستى که اگر براى زکریابن آدم هیچ فضیلتى جز این نبود، براى عظمت و شکوه معنوى وى بس بود. بنابراین آیا شایسته نیست غبار برگرفته از قبر مطهرش را شفاى هر درد بدانیم؟
یک ماه، یک ستاره
على‏بن مسیب همدانى در روایتى دیگر درباره زکریابن آدم مى‏گوید:
«در یکى از سالها، امام رضا(ع) به قصد زیارت خانه خدا، از مدینه به سوى مکه حرکت‏کرد، در این سفر معنوى، زکریابن آدم افتخار پیداکرد تا با امام شیعیان همسفر گشته، از آن ماه تابان بهره‏برگیرد.» (33)
شیخ‏عباس قمى در این باره گفته‏است: از جمله سعادت‏هایى که نصیب زکریابن آدم شد آن بود که یک سال با حضرت امام رضا(ع)، از مدینه به مکه براى حج مشرف‏شد و رفیق آن حضرت بود. (34)
زکریابن آدم در عصر امام جواد(ع)
در سال‏203ق پس از آنکه هشتمین اختر تابناک امامت‏بدست دشمنان مسموم‏شده، شهید گردید، فرزندش حضرت جوادالائمه(ع) سکاندار کشتى هدایت گردید.
امام جواد(ع) که در این هنگام هفت‏یا هشت‏بهار از عمرش مى‏گذشت، با مسائلى چند رودررو گردید. عده‏اى از پیروان امام رضا(ع) با دستاویز قراردادن سن آن حضرت، بناى مخالفت‏با امامت وى نهادند. گرچه نابالغ‏بودن امام(ع) بهانه‏اى نبود که بتوان بدآن تمسک جست و امام‏رضا(ع) قبل از شهادت خود، در این‏باره سخنانى بیان فرموده‏بود. یکى از راویان مى‏گوید: نزد على‏بن موسى الرضا(ع) بودم شخصى از امام(ع) سؤال‏کرد پس از شما به چه کسى مراجعه‏کنیم؟ امام(ع) فرمود: به فرزندم ابوجعفر (امام جواد(ع)).
اما از آنجا که سؤال‏کننده نسبت‏به پایین‏بودن سن امام‏جواد(ع) تصورى دیگر داشت‏حضرت در ادامه فرمود: خداوند حضرت عیسى را به نبوت مبعوث‏کرد و او را صاحب شریعت گردانید، درحالى که سن وى در آن هنگام از سن ابوجعفر(ع) کمتر بود. (35)
شدت این بحران عقیدتى و اجتماعى به حدى بود که درک آن حتى براى برخى از راویان پرآوازه تشیع چون یونس‏بن عبدالرحمن و صفوان‏بن یحیى دشوار مى‏نمود. (36)
در چنین موقعیتى، گرایش نداشتن به مخالفان آن حضرت و اطاعت کامل از جوادالائمه(ع) نشانى از سلامت فکرى و عقیدتى داشته و بیانگر اعتقادى اصیل همراه با عقلى سلیم مى‏باشد.
ماجراى زیر، موضع و عملکرد زکریابن آدم را بازگو مى‏کند:
احمدبن محمدبن عیسى مى‏گوید: روزى یکى از غلامان امام جواد(ع) بر من واردشد و نامه‏اى از سوى آن حضرت به من داد که بدستور آن امام مى‏بایست‏به خدمتش مى‏رسیدم. به مدینه رفته و در محضرش واردشدم نزد خود گفتم خوب است نام زکریا را ببرم تا حضرت از او دلجویى کرده، برایش دعاکند. پس از آن به خود آمده گفتم; من چه کسى هستم که چنین جسارتى نمایم او خود به آنچه مى‏کند داناتر است.
آنگاه دیدم امام جواد(ع) رو به من کرد و فرمود:
«اى ابوعلى، درباره فردى مثل ابویحیى (زکریاى قمى) شکى به دل خود راه‏مده و به تندى برخورد نکن، او در پیشگاه پدرم و سپس نزد من خدمتهاى بسیارى کرده و مقام و منزلتى والا نزد پدرم و من داشته‏است ولى من به اموالى که نزد اوست احتیاج‏دارم و او آنها را نفرستاده‏است‏».
به امام(ع) عرض‏کردم:
فدایت‏شوم، زکریا اموال را براى شما خواهدفرستاد و به من گفت: اگر به آن حضرت رسیدى، ایشان را آگاه‏کن که آنچه مانع از فرستادن اموال است اختلاف بین «میمون و مسافر» است.
سپس امام(ع) فرمود: نامه من را به زکریا برسان و به او سفارش‏کن تا آن اموال را براى من بفرستد. من نامه حضرت را به زکریابن آدم رساندم و او نیز مال را فرستاد. (37)
...این سخنان ارزنده حضرت امام جواد(ع) دربردارنده و بیانگر عظمت و بزرگى زکریابن آدم است و چندان نیازى به توضیح ندارد اما آنچه قابل توضیح است اینکه منظور از «اختلاف میمون و مسافر» همان اختلافاتى است که درباره امامت آن حضرت بین شیعیان بوجود آمده‏بود. (38)
البته احتمال دارد این تعبیر اشاره به درگیرى‏هاى طرفداران امین و مامون باشد، که سبب ناامنى راهها بوده است.
این حدیث‏بخوبى نشان مى‏دهد که زکریا پس از امام رضا(ع) نماینده امام جواد(ع) در قم بوده و اموالى از قبل نزد وى بوده‏است. اما از آنجا که اختلاف بر سر امامت جوادالائمه(ع) نیز در قم رسوخ پیدا کرده‏بود زکریا نمى‏توانست آن اموال را براى امام خویش ارسال‏کند، زیرا فرستادن اموال ارتباط مستقیم با آن اختلافات داشت و بیم آن مى‏رفت تا اینگونه اختلافها، موجب ازبین‏رفتن اموال در بین راه شود.
البته قسمت پایانى ماجرا نشانگر آن است که سرانجام زکریابن آدم با تلاش خود توانست‏بار دیگر آرامش همیشگى را به قم برگرداند و در پى آن اموال امام جواد(ع) را به مدینه بفرستد.
روایت راویان
شقایق بوستان رضوى، زکریابن آدم قمى، علاوه بر بهره‏مندى از وجود تابناک امامان(ع) نزد تنى چند از یاران و اصحاب ائمه رفته از محضرشان بهره جسته‏است. این افراد عبارت‏اند از: داودبن کثیر رقى، عبدالله‏بن یحیى کاهلى و اسحاق‏بن عبدالله اشعرى، على‏بن عبدالله هاشمى.
همچنین شمارى از راویان و پروانه‏هاى عاشق به محضر آن شمع شبستان رفته، پس از استفاده از محضر زکریاى قمى احادیثى را از وى نقل کرده‏اند. اسامى این عده عبارت‏است از:
احمدبن ابى‏نصر بزنطى، عبدالله بن‏مغیره، احمدبن اسحاق اشعرى، اسماعیل‏بن مهران، محمدبن سهل اشعرى، حسین‏بن مبارک، فضل‏بن حسان دالانى، جعفر جوهرى، عبدالله‏بن محمد حجال، محمدبن خالد برقى، حمزة‏بن یعلى اشعرى، محمدبن حمزة‏بن یسع اشعرى، سعدبن سعد اشعرى، احمدبن حمزه قمى، على‏بن اسحاق اشعرى. (39)
مجموع روایاتى که از زکریابن آدم قمى در متون حدیث‏به ثبت رسیده‏است‏حدود چهل روایت مى‏باشد. (40) این روایات اغلب در موضوعات فقهى و نیز معرفى امامت ائمه مسلمین مى‏باشد.
حدیث هجران
زکریاى اشعرى و وکیل امین رضوى، پس از عمرى تلاش و خدمت‏به اسلام و مسلمین و حمایت از شاهراه اصیل امامت و تعالیم آسمانى تشیع، سرانجام دعوت حق را لبیک‏گفته، به سوى حق شتافت.
از تاریخ وفات آن عارف وارسته اطلاع دقیقى نیست اما بیقین رحلت او در فاصله سالهاى 204 الى 220ق. و همزمان با دوران امامت جوادالائمه(ع) بوده‏است.
جسم پاک آن فرزانه دوران، با اشک چشم عاشقان غسل داده‏شد و در آرامگاه ابدى‏اش (در قبرستان جنب بارگاه حضرت معصومه‏«س‏») که بعدها به «قبرستان شیخان‏» معروف‏شد، بخاک سپرده‏شد.
در این قبرستان قدیمى، علاوه بر مرقد مبارک زکریابن آدم، مقبره مقدس زکریابن ادریس پسرعموى زکریا و از یاران باوفاى ائمه - و نیز مرقد آدم‏بن اسحاق‏بن آدم - برادرزاده زکریا قرار گرفته‏است و بعدها بسیارى از عالمان و شهیدان در جوار آنان دفن‏شدند.
فرجام آسمانى
زکریابن آدم قبل از وفات خویش، حسن‏بن محمدبن عمران اشعرى را وصى خود گردانید و امور وکالت را به وى واگذارکرد. پس از رحلت زکریا، محمدبن اسحاق‏بن عبدالله اشعرى، ضمن نامه‏اى به امام جواد(ع)، خبر رحلت زکریا و نیز موضوع جانشین زکریا را به اطلاع وى رسانده، نظر امام جواد(ع) را در این‏باره جویاشد.
امام جواد(ع) در نامه‏اى خطاب به محمدبن اسحاق چنین فرمود:
«مطالبى را درباره زکریاى اشعرى که به رحمت الهى پیوسته‏است‏یادآورى کرده‏اى. سلام و رحمت‏خداوند بر او باد روزى که به دنیا آمد و روزى که از این دنیا رخت‏بربست و روزى که مبعوث خواهدشد. او روزهاى زندگى خود را درحالى سپرى کرد که حق را مى‏شناخت و آن را بر زبان جارى مى‏کرد و همواره خدا را یادمى‏کرد. او در راه خدا شکیبا بود و آنچه را خدا و رسولش دوست داشتند، انجام‏مى‏داد.
خداوند او را بیامرزد. درحالى از دنیا رفت که ایمانش پابرجا بود و هرگز عهد و پیمان را نشکست. خداوند پاداش نیت او را بدهد و او را به بهترین آرزوهایش برساند.
تو درباره شخصى [حسن‏بن محمد] که به او وصیت‏شده که از من سؤال کرده‏اى، ما او را بهتر از خود شما مى‏شناسیم. [زکریا در انتخاب وى اشتباهى نکرده و او مورد تایید ماست]». (41)
-1- ترجمه تاریخ قم، حسن قمى، ص‏278.
2- همان.
3- همان، ص‏268.
4- همان، ص‏240.
5- همان، ص‏242.
6- دائرة‏المعارف الاسلامى الشیعه، سیدمحسن امین، ج‏2، ص‏8.
7- قهرمانان اسلام، على‏اکبر تشید، ج‏2، ص‏102.
8- ترجمه تاریخ قم، ص‏37و251.
9- همان، ص‏253،257،263.
10- همان، ص‏277، 278،279.
11- رجال‏الطوسى، ص‏143.
12- قاموس‏الرجال، ج‏1، ص‏89.
13- گنجینه دانشمندان، محمد شریف رازى، ج‏1، ص‏63.
14- الخصال، شیخ‏صدوق، ص‏839.
15- رجال‏النجاشى، ص‏73. بقیه در صفحه‏33بقیه از صفحه‏1639- همان، ص‏27.
17- ترجمه تاریخ قم، ص‏37.
18- رجال‏الطوسى، ص‏200.
19- معالم‏العلماء، ص‏53، رقم‏349.
20- قاموس‏الرجال، ج‏4، ص‏456.
21- مسند الامام الکاظم(ع)، عزیزالله عطاردى، ج‏3، ص‏392.
22- برخى برآنند که منظور از «ابوالحسن‏»، امام رضا(ع) است.
23- اثبات‏الهداة، ج‏6، ص‏16.
24- فرق‏الشیعه، حسن‏بن موسى نوبختى، ص‏80.
25- عیون اخبارالرضا، شیخ‏صدوق، ص‏33.
26- حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه، رسول جعفریان، ج‏2، ص‏153، 154.
27- ولى تولیة (فلانا الامر) فلانى را متولى آن کار کردند. (المنجد، حرف‏«و»).
28- الغیبة، شیخ‏طوسى، ص‏211; جامع‏الرواة، ج‏1، ص‏330.
29- اصول علم الرجال، شیخ‏مسلم داورى، ص‏487.
30- قاموس‏الرجال، ج‏7، ص‏578.
31- الاختصاص، شیخ‏مفید، ص‏251; رجال‏الکشى، ج‏2، ص‏858; بحارالانوار، ج‏49، ص‏288; وسائل‏الشیعه، شیخ‏حر عاملى، ج‏27، روایت 33442; سفینة‏البحار، شیخ‏عباس قمى، ج‏3، ص‏270.
32- رجال‏الکشى، ج‏2، ص‏858; الاختصاص، ص‏87; بحارالانوار، ج‏49، ص‏278 و ج‏60 ، ص‏221; سفینة‏البحار، ج‏1، ص‏417.
33- جامع‏الرواة، ج‏1، ص‏330.
34- منتهى‏الآمال، ج‏2، ص‏362.
35- بحارالانوار، ج‏50، ص‏24.
36- حیات سیاسى امام جواد(ع)، جعفر مرتضى عاملى، ص‏30.
37- رجال‏الکشى، ج‏2، ص‏859; بحارالانوار، ج‏50، ص‏67; الاختصاص، ص‏87; بصائرالدرجات، ص‏237، حدیث‏9.
38- اعیان‏الشیعه، سیدمحسن امین، ج‏7، ص‏63.
39- معجم رجال الحدیث، ج‏7، ص‏274; قاموس‏الرجال، ج‏4، ص‏461.
40- معجم رجال‏الحدیث، ج‏7، ص‏274.
41- رجال‏الکشى، ج‏2، ص‏858; الغیبة، ص‏211; الاختصاص، ص‏87; بحارالانوار، ج‏49، ص‏274.
احمدبن ابى‏نصر بزنطى، عبدالله بن‏مغیره، احمدبن اسحاق اشعرى، اسماعیل‏بن مهران، محمدبن سهل اشعرى، حسین‏بن مبارک، فضل‏بن حسان دالانى، جعفر جوهرى، عبدالله‏بن محمد حجال، محمدبن خالد برقى، حمزة‏بن یعلى اشعرى، محمدبن حمزة‏بن یسع اشعرى، سعدبن سعد اشعرى، احمدبن حمزه قمى، على‏بن اسحاق اشعرى‏39.
16- همان، ص‏27.
17- ترجمه تاریخ قم، ص‏37.
18- رجال‏الطوسى، ص‏200.
19- معالم‏العلماء، ص‏53، رقم‏349.
20- قاموس‏الرجال، ج‏4، ص‏456.
21- مسند الامام الکاظم(ع)، عزیزالله عطاردى، ج‏3، ص‏392.
22- برخى برآنند که منظور از «ابوالحسن‏»، امام رضا(ع) است.
23- اثبات‏الهداة، ج‏6، ص‏16.
24- فرق‏الشیعه، حسن‏بن موسى نوبختى، ص‏80.
25- عیون اخبارالرضا، شیخ‏صدوق، ص‏33.
26- حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه، رسول جعفریان، ج‏2، ص‏153، 154.
27- ولى تولیة (فلانا الامر) فلانى را متولى آن کار کردند. (المنجد، حرف‏«و»).
28- الغیبة، شیخ‏طوسى، ص‏211; جامع‏الرواة، ج‏1، ص‏330.
29- اصول علم الرجال، شیخ‏مسلم داورى، ص‏487.
30- قاموس‏الرجال، ج‏7، ص‏578.
31- الاختصاص، شیخ‏مفید، ص‏251; رجال‏الکشى، ج‏2، ص‏858; بحارالانوار، ج‏49، ص‏288; وسائل‏الشیعه، شیخ‏حر عاملى، ج‏27، روایت 33442; سفینة‏البحار، شیخ‏عباس قمى، ج‏3، ص‏270.
32- رجال‏الکشى، ج‏2، ص‏858; الاختصاص، ص‏87; بحارالانوار، ج‏49، ص‏278 و ج‏60 ، ص‏221; سفینة‏البحار، ج‏1، ص‏417.
33- جامع‏الرواة، ج‏1، ص‏330.
34- منتهى‏الآمال، ج‏2، ص‏362.
35- بحارالانوار، ج‏50، ص‏24.
36- حیات سیاسى امام جواد(ع)، جعفر مرتضى عاملى، ص‏30.
37- رجال‏الکشى، ج‏2، ص‏859; بحارالانوار، ج‏50، ص‏67; الاختصاص، ص‏87; بصائرالدرجات، ص‏237، حدیث‏9.
38- اعیان‏الشیعه، سیدمحسن امین، ج‏7، ص‏63.
39- معجم رجال الحدیث، ج‏7، ص‏274; قاموس‏الرجال، ج‏4، ص‏461.
40- معجم رجال‏الحدیث، ج‏7، ص‏274.
41- رجال‏الکشى، ج‏2، ص‏858; الغیبة، ص‏211; الاختصاص، ص‏87; بحارالانوار، ج‏49، ص‏274.

تبلیغات