کجاست مثل خدیجه و ...
آرشیو
چکیده
متن
تبیین الگوهاى رفتارى مناسب براى فعالیتهاى اجتماعى، فرهنگى و... اساسىترین نیاز زنان در جامعه ما به شمار مىرود، در این میان گروهى راه افراط پیموده، زنان را از هرگونه فعالیتى محروم مىسازند و عدهاى دیگر حضور بىمحابا در اجتماع را تنها نسخه شفابخش مىدانند.
مسلما در اظهار و اعمالنظر پیرامون مسایل مربوط به جامعه زنان باید خاستگاه اسلامى آن را درنظر گرفت، زیرا سخنراندن بدون شناخت عمیق از سیره معصومان، جامعه زنان را از بستر اصلى خارج و در گرداب سطحىنگریها گرفتار مىسازد.
نگاه تاریخى و تحلیل واقعیتهاى موجود در زندگى شخصیتهاى مؤثر و مطرح جامعه زنان، در طول تاریخ اسلام، مىتواند ما را به خاستگاه اصلى نظرات دینى پیرامون زنان و تشخیص محدوده و نحوه فعالیتهاى اجتماعى آنان نزدیک سازد.
زندگى حضرت خدیجه را مىتوان نمونهاى کامل از تحول مثبت و سیر به سمت کمال دانست; زیرا خدیجه(س) بیش از چهلسال از زندگىاش را در دوران جاهلیتسپرىکرد، آنگاه با غلبه بر تمام تضادهاى موجود اجتماعى دل به اسلام سپرد. و به اولین اجتماع کوچک اسلامى گامنهاد (1) . زندگانى او چون پلى است که ابتداى آن در دوران جاهلیت و انتهایش در دوران اسلامى است. از اینرو بررسى نقاط حساس زندگانى وى مىتواند ما را در دستیابى به الگوى مثبتیارىدهد و براى همه گروههاى جامعه، بویژه زنان، که دوران جاهلیتها، تعصبها و هجوم فرهنگهاى بیگانه را تجربه کردهاند سودمند باشد.
اوضاع اجتماعى زنان در عصر جاهلى
کعبه، نماد توحید، با قامتى کشیده و استوار پابرجاى بود اما مردم پیرامونش بر اثر زندگى خشن بیابانى، عدم ارتباط با تمدنهاى دیگر و حکمفرمایى جهل و امیال نفسانى به سوى انحطاط گام برمىداشتند، انحراف از آیین توحیدى خلیلالله در تمام شئون حیاتى و اجتماعى آنان دیدهمىشد و از افراد بىرحم و جاهل انباشتهبود. نظام اجتماعى عربستان نظامى بیابانى بود، و زورمندترین جریان اجتماعى و قبیلهاى در راس هرم قدرت جاىداشت. زنان که از لحاظ اجتماعى ضعیفترین گروه جامعه بودند به طور کامل مقهور اراده و تمایلات مردان به شمار مىآمدند و در جنبههاى اقتصادى، اخلاقى، فرهنگى و آداب و سنن اجتماعى تحتسلطه بودند.
گاه مردانى که نیاز مالى داشتند و یا در اندیشه توسعه ثروت بودند گروهى از زنان را خریدارى کرده، پس از آموزش آوازخوانى و نوازندگى خانههایى در اختیارشان مىگذاشتند و پرچمى که نشانه آزادى ورود همگان بود بر بام خانههایشان نصب مىکردند. وظیفه این زنان کسب درآمد براى طبقه مسلط جامعه بود. کردار زشت چنان وقاحتخود را ازدست دادهبود که ثروتمندان بىهیچ دغدغهاى به استثمار عفت و عزت زنان مىپرداختند و از این راه ثروتهاى کلان گرد مىآوردند (2) .
زمانى نیز تنها به خاطر ازدیاد نسل به موجودیت زن احترام مىگذاشتند و براى رسیدن به این هدف از هر راه ممکن سود مىجستند; برخى به طور اشتراکى زنى را به همسرى مىگرفتند (3) و عدهاى به طور قبیلهاى زنى را به عقد درمىآوردند.
وقتى تار جهل به پود فقر گرهمىخورد، مردم را به سنتهاى هولناک مىکشاند، دخترکشى تنها یکى از دهها نتخوفناکى است که در جزیرةالعرب رواجداشت. بر اساس منابع موجود، «صعصعةبن ناجیه مجاشعى» جد فرزدق به تنهایى دویستوهشتاد دختر را از پدرانشان خرید و با پرداختسه شتر براى هر کدام آنها را از مرگ حتمى نجاتداد. این خبر مىتواند گستره وسیع نفوذ این سنت زشت را نشاندهد. فرزدق خاطره احسان جد خویش را چنین زنده کردهاست:
وجدى الذى منع الوائدین واحیا الوئید فلم توئد (4)
جدم همان شخصى است که دخترکشان را از زندهبهگورکردن، بازداشت و زندهبه گورشدگان را نجاتداد و نگذاشت دفنشوند.
رویش ستاره
حضرت خدیجه(س) شصتوهشتسال پیش از هجرت در مکه چشم به جهان گشود (5) پدرش خویلد (6) از فرزندان اسدبن عبدالعزى به شمار مىآمد و مادرش فاطمه دختر زائدةبن اصم (7) بود. جد هردو «فهر» نامداشت و از قبیله قریش بودند.
به روایتى پدرش قبل از جنگهاى فجار کشتهشد و خدیجه را در دنیاى پرآشوب آن روزگار تنها نهاد (8) .
از سرنوشتخدیجه(س) و نحوه زندگانى وى تا قبل از سنین میانسالى، اطلاع دقیقى دردست نیست اما آنچه مسلم مىنماید این است که او در دوران طفولیت تجربیاتى گرانسنگ اندوختهبود، شاید پانزدهسال بیشتر از عمرش نمىگذشت که شاهد هجوم سپاه ابرهه به خانه خدا بود.
اولین متون تاریخى در مورد او به زمانى اشاره دارند که با ترتیبدادن کاروانهاى تجارى به کسب درآمد پرداخت او با مدیریت (9) و درایتى قوى (10) به دور از رسم تجار زمانه که رباخوارى را از اصول اولیه کسب ثروت قرار دادهبودند، به تجارت مضاربهاى (11) روىآورد.
برخى از محققان بر این باورند که خدیجه(س)، پیش از پرداختن به تجارت، ابتدا با «عقیقبن خالد مخزومى» و بعد از مرگ وى با «ابنهالةبن منذر اسدى» ازدواجکرد. هند ثمره ازدواج با ابنهالة بود. و بدینسبب خدیجه را «امهند» مىخواندند (12) .
اگر وقوع این ازدواجها را بپذیریم (13) به عقیده بعضى این احتمال وجوددارد که بخشى از دارایى اولیه خدیجه از طریق میراث شوهران به وى رسیدهباشد. ولى در عین حال نمىتوان قدرت و مدیریت وى را منکرشد چنانکه تاریخنگاران بارها از او با عناوینى چون «امراة حازمة لبیبة» (14) بانوى دوراندیش و خردمند و «امراة عاقله» (15) بانوى عاقل یادکردهاند.
گرچه ستیز خدیجه(س) با تجارت ربوى، که گاه تا ازدستدادن زن و فرزند بدهکار مىکشید، خود مقولهاى مهم است اما تابناکترین صفحات زندگى او زمانى شکل مىگیرد که با وجود زیبایى ظاهر (16) و برخوردارى از تمام صفات عالى زنانه هرگز در جامعه فاسد آن روزگار خود را نباخت و به چنان درجهاى از کمال و پاکى دستیافت که به وى لقب «طاهره» دادند (17) نویسندگان در توصیف او عباراتى چون «تدعى فى الجاهلیة الطاهرة» (18) در جاهلیتبه طاهره نامیدهمىشد، را به کار بردهاند.
او از یارى فقرا روى برنمىگرداند و خانهاش پناهگاه نیازمندان بود. «کرم و سخاوت» (19) ، «دوراندیشى و درایت» (20) و «عفت از وى بانویى پارسا و مورد احترام همگان ساخت. لقب «سیدة نساء قریش» (22) که در آن زمان به وى دادهشد، از نفوذ اجتماعى و عمق احساس احترام مردم به وى پرده برمىدارد. کمالات روحى و عقلى و حسنظاهر وى سببشد تا گروه کثیرى از مردان، اندیشه همسرى او را در سر بپرورانند (23) «عقبةبن ابىمعیط»، «صلتبن شهاب»، «ابوجهل» و «ابوسفیان» ازجمله مردان ثروتمند و صاحب نفوذ قریش بودند که دست تمنا به سوى او درازکردند (24) اما خدیجه درخواست آنها را با ابراز بىعلاقگى به ازدواج ردکرد. او در بخشى از گفتگوهایش با «ورقةبن نوفل اسدبن عبدالعزى»، پسرعمویش، نیافتن شخص موردنظر را دلیل عدم تمایل به ازدواج دانستهاست (25) . خدیجه که بر آیین حنیف ابراهیم خلیلالله باقىبود، اوقاتى از روز را با علماى مذهبى مىگذراند و از سخنان و معارفشان بهرهمىبرد. در این نشستها گاه صحبت از ظهور پیامبرى از قریش به میان مىآمد که خدیجه را سخت در تفکر فرو مىبرد.
روزى همراه گروهى از زنان با یکى از علماى یهود گفتگو مىکرد که رهگذرى جوان و بلندقامت توجهشان را جلبکرد. عالم یهودى از خدیجه خواست او را به مجلس فراخواند او رهگذر را به منزل آورد، عالم یهودى از جوان خواست کتف خود را بنمایاند. رهگذر پیراهن خود را کنارزد. او به دقت نگریست، درخشش نور نبوت را که در کتابهایشان بشارت داده شده بود، در کتفش دید و گفت: این مهر پیامبرى است.
خدیجه، بعد از سؤال از دلیل عالم یهودى و دریافت جواب گفت: اگر عموهایش اینجا بودند اجازه نمىدادند تو چنین کنى، زیرا بشدت از وى مراقبت مىکنند.
عالم یهودى گفت: او با زنى از قریش که بزرگ قبیلهاش شمردهمىشود، ازدواج خواهدکرد (26) . علاوه بر این یکبار نیز در خواب دید که خورشید بالاى مکه چرخید و در خانهاش فرودآمد. او این خواب را با پسرعمویش «ورقة»، که مسیحى بود و با کتب آسمانى آشنایى داشت، درمیان نهاد. ورقه گفت: با مرد بزرگى که شهرت جهانى مىیابد ازدواج خواهىکرد (27) .
مجموعه شواهد فوق خدیجه را وامىداشت که از راهى عاقلانه گمشدهاش را سوى خود بکشاند، پس شخصى را نزد امین قریش فرستاد و پیامداد که با مقدارى از اموال او به تجارت بپردازد (28) و چون امین پذیرفت او را با بهترین کالاها و غلامش میسره راهى شام کرد (29) . گروه کثیرى از تاریخنگاران بر این عقیدهاند که ابوطالب از خدیجه(س) خواست تا مالى براى تجارت در اختیار محمد(ص) بگذارد (30) . گروهى دیگر با این نظر به مقابله پرداخته، مىگویند: عزت و شرف ابوطالب اجازهنمىداد که آنها اجیر شخص دیگر شوند. پس باید گفت که وى بطور مضاربه به تجارت پرداخت و اجیر خدیجه نشد (31) .
میسره در بازگشت کرامات امین قریش، خصوصا ملاقات راهب با وى (32) ، را براى خدیجه بازگوکرد.
فصل وصل
جوانههاى مهر اینک در خدیجه به بار نشستهبود، او جوانى پاکدامن و امین پیش روى خود داشت که عرق نجابت از صورتش ریزان و پاکى دلش از صداقتسیمایش آشکاربود. بانوى قریش بطور مستقیم تقاضاى ازدواج کرد. او به امین قریش چنین گفت:
«یابن عم انى رغبت فیک لقرابتک وسطتک فى قومک وامانتک وحسن خلقک وصدق حدیثک» (33)
اى پسرعمو، من به خاطر خویشاوندى، شرافت تو در میان مردم، امانت، خوشخلقى و راستگویىات به تو تمایل پیداکردم.
محمد(ص) پیشنهاد خدیجه را پذیرفت و عمویش ابوطالب را از آنچه رخ دادهبود آگاهساخت. ابوطالب همراه جمعى از بنىهاشم به نزد عموى خدیجه «عمروبن اسد» شتافته، تقاضاى ازدواج کردند. ابوطالب هنگام خواندن عقد گفت: ... او به خدیجه و خدیجه به وى علاقهدارد اینجا جمع شدهایم که با رضایتخودش خطبه بخوانیم.» (34)
به این ترتیب خورشید مکه، درحالى که تنها بیستوپنجسال از عمرش را پشتسر مىگذاشت (35) ، بر بام بختسرور زنان قریش تابیدن گرفت، خدیجه «همسر آفتاب» شد و فصل نوینى در زندگى هردو پدیدآمد. خدیجه(س) با محمد(ص) پیوندى ابدى برقرارساخت; همدل، همسر، همراز وى شد و پا به جاى محبوب خویش دوران بیستوچهار ساله زندگى مشترک را طىکرد.
خدمات او به اسلام و پیامبر را در سه بخش مىتوان بررسى کرد.
قبل از طلوع وحى
بعد از مراسم خواستگارى، خدیجه پسرعمویش ورقة را خواست و گفت: نزد محمد(ص) برو و بگو: غلامان و کنیزان و هرآنچه مالک آنم به تو بخشیدم; هرگونه که بخواهى مىتوانى در آنها تصرف کنى (36) . پس ورقه میان زمزم و مقام ایستاد و با صداى بلند ندا در داد: اى گروه عرب! خدیجه شما را شاهد قرار مىدهد بر اینکه او نفس و مال و غلامان و هر آنچه دارد را به محمد بخشیده است.
البته سرور زنان قریش در عمل نیز گفتارش را به اثبات رساند، به نوشته مورخان او وقتى از علاقه پیامبر به اخلاق پاک زید، «یکى از غلامانش» آگاهشد، غلام را به وى بخشید.(او همان شخصى است که جزء سابقین در اسلام شد) (37) .
توان اقتصادیش را تا لحظه وفات در خدمت همسرش قرارداد و در سایه عشق فرصت عبادت و خلوت بیشتر در غار حرا را برایش فراهم مىساخت (38) .
خدیجه که به عظمت معنوى رسولخدا(ص) آگاهى داشت، همواره در جهت رضاى او قدم برمىداشت و در انتظار بعثت لحظهشمارى مىکرد.
البته زندگى سرور زنان قریش در کنار این امتیازات با تلخیهایى نیز همراه بود; زنان آن روزگار چون مردان با مفاهیمى مانند خوش رفتارى، راستگویى و امانتدارى بیگانه بودند و فلسفه ازدواج خدیجه با یتیم تهیدست قریش را درک نمىکردند. از اینرو لب به طعنه مىگشودند، خواسته یا ناخواسته سرور بانوان قریش را در اندوه فرو مىبردند. آنها روابط خود را با خدیجه قطعکردند و او را تنها گذاشتند. (39)
بزرگ بانوان قریش براى رویارویى با این پدیده زشت جاهلى زنان را گردآورد و گفت: از زنان عرب شنیدهام که شوهران شما بر من خرده مىگیرند که چرا با محمد(ص) وصلت کردهام. اینک از شما مىپرسم آیا مانند محمد در جمال، خوشرفتارى، خصلتهاى پسندیده و فضل و شرف در اصل و نسب در مکه و غیر آن سراغدارید؟ (40) گرچه خدیجه با طرح این سؤال به آنان فهماند که همسنگى براى محمد(ص) یافت نمىشود اما نتوانست زنگار جهل دلهاشان را پاککند و در رفتارشان دگرگونى محسوسى پدید آورد.
فرزندان خورشید
، زینب (44) ، کلثوم (45) و فاطمه (46) بود.
قاسم و عبدالله که طیب و طاهر نامیدهمىشدند، به ترتیب در چهارسالگى و حدود یکماهگى وفات یافتند (47) و دختران رشد کرده، ایمان آوردند و به مهاجران پیوستند.
البته گروهى معتقدند که جز فاطمه دیگر دختران ربیبه (دختران همراه) همسر، رسول خدایند (48) و تنها ثمره ماندگار ازدواج پیامبر(ص) و خدیجه(س) فاطمه است که کمى قبل از بعثت متولدشد (49) .
رسالت غیرعلنى
خدیجه(س) پیوسته در انتظار درخشش انوار نبوت از سیماى مهربان همسرش بود از اینرو وقتى پیامبر از غارحرا به خانه آمد و ماجراى نزول فرشته وحى را برایش بازگفت، بىدرنگ آن را تاییدکرد و به درستى گفتار پیامبر ایمانآورد (50) . او گفت: اى پسرعمو، شاد و ثابتقدم باش. سوگند به کسى که جان خدیجه در دست اوست، من امیدوارم تو پیامبر این متباشى (51) .
گروهى از دانشمندان دلدارىدادن خدیجه(س) به رسولخدا(ص) و دعوت وى به ثباتقدم را با شخصیت عظیم پیامبر(ص) ناسازگار مىدانند. اما حقیقت مطلب این است که در محدوده روابط سالم خانوادگى این کار نهتنها موجب کسرشان رسول گرامى(ص) نخواهدشد، بلکه نشان از وجود روابطى منطقى و آرمانى دارد; روابطى که آیین اسلام نیز به آن تاکید نمودهاست. «هوالذى خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها» (52) او کسى است که براى شما از خودتان زوجهایى آفرید تا آرامش یابید.
هر محقق منصفى مىتواند نمونههاى متنوعى از ایجاد آرامش و دلدارى را در سرتاسر زندگى خدیجه(س) و پیامبر اکرم(ص) ببیند ابنهشام مىنویسد:
خدیجه(س) به پیامبر(ص) ایمانآورد، گفتارش را تصدیقکرد و او را یارىداد و اولین شخصى است که به خدا و رسولش و درستى آیات الهى ایمانآورد. خداوند به این طریق به پیامبرش آرامشداد به نحوى که هیچ خبر ناراحتکنندهاى از قبیل رد و تکذیب را نمىشنید مگر اینکه خداوند به واسطه خدیجه(س) گشایشى برایش ایجاد مىکرد. وقتى خدا پیامبرش را به خدیجه(س) برمىگرداند، او را ثابتقدم مىکرد; دشواریها را بر او آسان مىکرد و تصدیقش کرده، کار مردم را برایش آسان مىساخت رحمتخدا بر او باد.» (53)
آنچه بر عظمت این خدمت مىافزاید این است که هیچگاه خود از راحتى ظاهرى مطلوبى برخوردار نشد، نه آن زمان که با رسول خدا(ص) ازدواجکرد و طعن و ملامتشنید و نه در مراحل دیگر. تاریخ بخوبى اسم برخى از آزاردهندگان و برهمزنندگان آرامش خانه رسول(ص) را ثبت کردهاست. «ابولهب، حکمبن عاصبن امیه، عقبةبن ابىمعیط، عدىبن حمراثقفى و ابنالاصداء هذلى» همسایگانى بودند که آزارش مىدادند. و آسایش را از خانه وى سلب مىکردند. یکى از اینان، هنگامى که پیامبر(ص) در حال نماز بود، رحم گوسفندى را بر سر آن بزرگوار انداخت (54) . یکبار نیز شخصى خاک بر سر آن حضرت ریخت. پیامبر(ص) با همان حال به خانه رفت. وضع پریشان پدر همه را در نگرانى و اندوه فروبرد. یکى از دختران رسول(ص) بهپاخاست، خاک از سر پدر زدود و گریست. پدر گفت: دخترکم گریهنکن خداوند نگاهبان پدرت است. (55)
جهال عرب براى انتقام از پیامبر(ص) تصمیم گرفتند بستگان وى را از خانههایشان بیرونکنند. از اینرو دختر خدیجه(س) را طلاقدادند و ضربهاى دیگر به سرور زنان قریش واردساختند. (56) با این حال بانوى پارساى پیامبر(ص) با درایت و صبر محیط خانه را آراممىساخت و حتى براى رفع ناراحتىهاى پیامبر(ص) تلاش مىکرد.
ایمان خدیجه(س)
حذیفه: خدیجه(س) سابقه نساءالعالمین الى الایمان بالله وبمحمد(ص) خدیجه در ایمان به خدا و محمد(ص) (57) سابقترین زنان است.
ابنعباس: کانتخدیجة(س) بنتخویلد اول من آمن بالله ورسوله وصدق محمدا فیما جاء به عن ربه. (58)
خدیجه(س) اولین کسى بود که به خدا و رسول(ص) ایمانآورد. و محمد(ص) را، در آنچه از سوى خدایش آوردهبود، تصدیقکرد.
ابنهشام: آمنتبه خدیجه(س) بنتخویلد وصدقتبما جاء من الله ووازرته على امره وکانت اول من آمن بالله وبرسوله وصدق بما جاء منه. (59)
خدیجه دختر خویلد به او [محمد] ایمانآورد و آنچه را از طرف خدا آورده تصدیقکرد، او را در کارش یارىداد. و اولین کسى بود که به خدا و رسول و درستى آنچه آوردهبود ایمانآورد.
مسلم: کانتخدیجه وزیره صدق على الاسلام کان یسکن الیها. (60)
خدیجه وزیر پیامبر بود، اسلام را تصدیقکرد و پیامبر به واسطه او آرامش مىیافت.
طبرى: فلما اکرم رسولالله بنبوته آمنتبه خدیجه. (61)
وقتى پیامبر به نبوت تشرفیافت، خدیجه به او ایمانآورد.
نکته قابل تامل در اغلب اظهارنظرهاى صورتگرفته وجود نوعى تعمد در القاى این مطلب است که اسلام خدیجه قبل از هر شخص دیگر، چه مرد و چه زن، تحقق یافتهاست و عباراتى نظیر «اول من آمن به وصدقه قبل کل احد.» (62) اولین کسى که ایمانآورد و قبل از هر شخصى تصدیقش کرد، «اول من آمن بالله على الاطلاق» (63) اولین کسى که به خدا ایمانآورد، به طور مطلق، در منابع متعددى به چشم مىخورد.
اما سخن قریب به صواب این است که هرچند مقام حضرت خدیجه بسیار والاست اما مولود کعبه در اسلام بر او مقدماست در میان راویان حوادث روزگار رسول اکرم(ص) تنها حذیفه یمانى به حق مطلب اشاره کردهاست. (64)
اظهار اسلام
خدیجه در همان دوران دعوت پنهانى (سه سال اول) اسلام خود را اعلامکرد. ابویحیى بنعفیف از پدرش و او از جدش عفیف، که تاجر مشهورى بود روایت کرده که وقتى پاى به مسجدالحرام نهاد با منظرهاى شگفت روبهرو شد او سه نفر را در حال نمازخواندن دید. از ابنعباس درباره کردار آنها پرسید. گفت: نفر نخست مدعى نبوت است، مرد پشتسرش على و آن زن هم همسر محمد(ص) خدیجه است. غیر از اینها کسى را بر این آیین سراغ ندارم. (65)
حضرتعلى خود خاطره آن روزها را چنین بیان مىکند: لمیجمع واحد یومئذ فى الاسلام غیر رسولالله وخدیجه وانا ثالثهما ارى نورالوحى والرسالة اشم ریح النبوة. (66) کسى آنروز در اسلام جمعنشد غیر از رسولخدا، خدیجه و من سومین آنها بودم. نور وحى و رسالت را مىدیدم و بوى نبوت را به مشام احساس مىکردم.
وجود شخصیتهایى چون ابوطالب و خدیجه، به این دلیل که داراى موقعیتبرتر اجتماعى بودند، از بار فشارهاى روانى و ظاهرى مشرکان علیه آیین نوپاى محمدى(ص) تا حدود زیادى مىکاست. (67 ابوطالب به خاطر اینکه بتواند همچنان به یارى رسول خدا(ص) ادامهدهد ایمان خویش را پنهانداشت و موقعیت اجتماعى و قبیلهاى خود را حفظ کرد. (68) اما خدیجه با شهامت تمام همراه على(ع) در اعلام موجودیت جامعه کوچک اسلامى شرکتجست و از موقعیت اجتماعى خویش چشمپوشى کرد.
دعوت آشکار
سهسال پس از آغاز بعثت، پیامبر اکرم دعوتش را علنىساخت.
ابوطالب، خدیجه و على با جان و دل از وى پشتیبانى کردند. خدمات حضرت خدیجه در این دوران از دو جنبه قابل ارزیابى است.
1- حمایت اجتماعى
حضرت خدیجه(س) به دلیل وجهه مناسب اجتماعى توانستبارها پیامبر را از شر جهال برهاند; براى مثال پیامبر(ص) در ایام حج، بالاى کوه صفا رفت و با صداى بلند نداداد که، اى مردم من فرستاده پروردگارم. آنگاه به کوه مروه رفت و سهبار سخن پیشین را تکرارکرد. عربهاى متعصب هریک سنگى برداشته در پى پیامبر روانهشدند.
ابوجهل سنگى پرتابکرد که به پیشانى رسول اکرم(ص) اصابتکرد، خون از پیشانىاش جارىشد. پیامبر به کوه ابوقبیس رفت، مشرکان نیز در پى او روانهشدند. حضرت على(ع) خود را به خدیجه رساند و موضوع را به وى بازگفت. اشک بر گونههاى خدیجه جارىشد، ظرفى از غذا برداشت و براى یافتن پیامبر با على(ع) راهى کوهها و دشتها شد. جبرییل بر پیامبر(ص) نازلشد و فرمود: از گریه خدیجه ملایک به گریه آمدند. او را بخواه، سلام برسان، بگو خدا به تو سلام مىرساند. و او را به خانهاى بهشتى که از نور زینتشده، بشارتبده.
خدیجه و على پیامبر را یافته، به خانه آوردند. مردم به خانه خدیجه حملهور شده، خانه را سنگباران کردند. خدیجه بیرونآمد و گفت: آیا از سنگباران کردن خانه زنى که نجیبترین قوم شماست، شرم ندارید؟
مردم با شنیدن سخنانش پراکنده شدند و او براى مداواى همسرش به خانه بازگشت. پیامبر اسلام(ص) سلام خدا را به وى رساند. او در پاسخ گفت:
ان الله هو السلام و منه السلام وعلى جبرییل السلام وعلیک یارسولالله السلام وبرکاته. خدا خود سلام (69) است و سلام از اوست و سلام بر جبرییل و بر تو اى رسولخدا، رحمت و برکات خداوند بر تو باد.
2- حمایتهاى عملى و مالى
حضرت خدیجه نهتنها از اعتبار و موقعیت اجتماعى خود براى دفاع از رسولاکرم سود مىبرد، بلکه با ورود به صحنههاى دشوار به دفاع از حریم نبوت پرداخت. او خود در شعب ابىطالب حضوریافت. (70) و همراه پیامبر سهسال در آنجا به سربرد. این سهسال را مىتوان سالهاى اوج فداکارى خدیجه نامید. او در طول سهسال تحریم اقتصادى تامین نیازهاى مالى مسلمانان را برعهده داشت. (71) علاوه بر اموال خدیجه، ثروت بستگان او مانند حکیمبن حزام نیز در جهتیارى دین محمدى(ص) صرف مىشد. (72)
پیامبراکرم بارها فداکارى حضرت خدیجه را مطرحساخت و بر این حقیقت که او در راه اسلام از اموالش گذشت تاکیدکرد.
به سوى معبود
خدیجه بیستوچهار سال با پیامبر زندگىکرد (73) و سرانجام در بستر بیمارى افتاد. پیامبر(ص) که بر بالین او حاضربود، ضمن گفتگوى با وى فرمود: خدا تو را با مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم برابرى دادهاست. (74)
وقتى روان خدیجه به سوى جهان جاودانگى پرکشید پیامبر سخت گریست. چون در حجون قبرى برایش کندند، (75) پیامبر خود به راه افتاد; همچنان که اشک از چشمانش مىبارید داخل قبر شد و خوابید، افزونتر از قبل گریست و او را دعاکرد. (76) آنگاه برخاست و با دستخویش همسرش را در قبر گذاشت. (77) چون در آن زمان نماز میت واجب نشدهبود، نماز بر وى خواندهنشد. (78) فاطمه، یادگار خدیجه گرد پدر مىگشت، خود را به دامان او مىآویخت، بهانه مادر مىگرفت و دل دردمند پدر را آتش مىزد. پیامبر جز سکوت چیزى نداشت; جبرییل نازلشد و گفت: اى پیامبر، به فاطمه بگو خدا براى مادرت قصرى از لؤلؤ ساخته که درونش آشکار است و در آنجا هیچ سختى و تلخى نیست. (79)
به این ترتیب فرشته الهى پایان رنجها و محنتهاى خدیجه را اعلامکرد.
محققان زمان وفاتش را سهسال قبل از هجرت مىدانند. (80) در سال727ه.ق قبهاى بر قبر وى ساختند که در سال 1344ه.ق به وسیله وهابیون ویرانشد. (81)
به یاد تو
قلب پرمهر پیامبر(ص) هیچگاه نام خدیجه را از صفحه خویش پاکنکرد و چراغ مهر وى را تا آخر عمر فروزان نگاهداشت. او دوستداران خدیجه را دوست مىداشت. عایشه مىگوید: روزى خواهر خدیجه خواستخدمت پیامبر بیاید. تا رسولخدا نام خدیجه را شنید، چشمانش برقزد. گفتم: چقدر زیاد به فکرش هستى. پیرزنى بود که مرد و خدا بهتر از آن را به تو رساندهاست.
پیامبر به شدت برآشفت و فرمود: والله بهتر از خدیجه روزى من نشدهاست. وقتى مردم مرا تکذیب کردند به من ایمانآورد و زمانى که مردم از انفاق ثروت خویش خوددارى مىکردند مال خود را انفاقکرد. (82)
پیامبر چنان شخصیتخدیجه را بزرگ مىشمرد که گفتارش دیگران را به شگفتى وامىداشت. عایشه مىگوید: به هیچکس به اندازه خدیجه حسرت نبردم، به خاطر یادکرد پیامبر از او. (83) رسولخدا از خدیجه چنان یادمىکرد که گویا جز او زنى در عالم نبود. (84) هیچگاه پیامبر از خانه نمىرفت مگر خدیجه را مىستود. (85)
پیامبر در سالگرد وفاتش اشکریخت و او را دعاکرد. (86) او به زنانش مىفرمود: فکرنکنید مقامتان بالاتر از اوست زمانى که کافر بودید ایمانآورد و مادر فرزندانم است. (87) آن بزرگوار روزى چهار خط بر زمین کشید و پرسید: مىدانید چیست؟ حاضران اظهار بىاطلاعى کردند. حضرت فرمود: بافضیلتترین زنان بهشت چهار نفرند: خدیجه دختر خویلد، فاطمه دختر محمد(ص)، مریم دختر عمران و آسیه دختر مزاحم، همسر فرعون. (88)
روزى به اصحاب فرمود: از مردان بسیارى به کمال رسیدند و از میان زنان به کمال نرسیدند مگر مریم دختر عمران، آسیه دختر مزاحم زن فرعون، خدیجه دختر خویلد و فاطمه دختر محمد. (89)
سالها بعد وقتى خواستند خبر خواستگارى على(ع) از فاطمه(ع) را به اطلاعش رسانند، گروهى از زنان به نزدش آمده، گفتند: با پدر و مادرهایمان فدایتشویم اى رسولخدا، براى کارى جمعشدهایم که اگر خدیجه زندهبود چشمش روشن مىشد. تا نام خدیجه بردهشد، پیامبر گریست. امسلمه پرسید براى چه مىگریید؟ فرمود:
«خدیجه و این مثل خدیجه صدقتنى حین یکذبنى الناس وایدتنى على دین الله واعانتى علیه بمالها ان الله عزوجل امرنى ان ابشر خدیجه بیت فى الجنة من قصر الزمرد لاصعب فیه ولانصب.»
خدیجه! و کجاست مثل خدیجه؟ زمانى که مردم تکذیبم کردند تصدیقم کرد. بر دین خدا یاریم نمود. و با مالش به کمکم شتافت. خدا به من فرمانداد تا او را به قصرى زمردین بهشتى که سختى و محنت در آن نیستبشارتدهم. (90)
پىنوشتها:
1 - الاصابة فى تمییز الصحابة، ج2، ص480; الکامل فى التاریخ، ج2، ص37; تاریخ طبرى، ج2، ص213.
2- و 3- اسلام و عقاید و آراء بشرى یا «اسلام و جاهلیت»، ص605و608و612.
4- صعصعه به دیدار رسول(ص) موفقشد و پیامبر به وى فرمود: «هذا لک باب من البر ولک اجره اذ من الله علیک بالاسلام; این کار تو خود درى از نیکى برایتبوده و از جانب خدا نیز ماجور خواهىبود چون به شرف اسلام توفیق یافتى» گروهى معتقدند پیامبر چنین فرمود: «لاینفک ذالک لانک لمتبغ به وجهالله وان تعمل فى اسلامک عملا صالحا تثب به» که ظاهرا با توجه به آیه (لانضیع اجر من احسن عملا) روایت اول مقبولتر است. به قصصالعرب، ج2، ص31 و اسلام و عقاید و آراء بشرى ص 60 رجوع کنید.
5- تاریخ طبرى، ج3، ص343 وفات وى را در 65سالگى و ازدواجش را در چهلسالگى مىداند و چون وفاتش سهسال قبل از هجرت بوده بنابراین تولدش شصتوهشتسال قبل از هجرت است.
6- سیر اعلامالنبلاء، ج2، ص109; تاریخ الخمیس; ج1، ص263.
7- الاستیعاب، ج4، ص1817; سیر اعلامالنبلاء، ج2، ص111.
8- الاصابة فى تمییز الصحابة، ج7، ص602; طبقات کبرى ابنسعد، ج1، ص132 «هذا المجتمع علیه عند اصحابنا لیس بینهم اختلاف».
9- سیره نبوى ابنهشام، ج1، ص187.
-10- تاریخ الخمیس، ج1، ص263; «هى ممن کمل من النساء کانت عاقلة جلیلة دینة مصونة کریمه من اهل الجنة» سیر اعلامالنبلاء، ج2، ص109.
11- اسدالغابه، ج7، ص80; سیره نبوى ابنهشام، ج1، ص187.
12- طبقات کبرى ابنسعد، ج1، ص131و133; ج4، ص28; تاریخالخمیس، ج1، ص263.
13- گروهى عمده با این موضوع مخالفند جهت اطلاع از آراء گوناگون به اعیانالشیعه ماده خدج رجوعکنید.
14- اسدالغابة، ج7، ص80; تاریخ طبرى، ج2، ص280و281. همچنین در جلد ششم بحارالانوار در باب زنان پیامبر از احمد بلاذرى، ابوالقاسم کوفى، مرتضى و ابوجعفر روایتى آورده است که: در حالى که خدیجه دوشیزه بود پیامبر با او ازدواج کرد. به خدیجه(س) على محمد على دخیل، ترجمه دکتر فیروز حریرچى، ص 11 رجوع کنید.
15- «کانتخدیجه امراة عاقله شریفة مع ما ارادالله بها من الکرامة والخیر وهى یومئذ افضلهم نسبا واعظمهم شرفا واکثرهم مالا»، تاریخ الخمیس، ج1، ص263.
16- خدیجه زیباترین زنان قریش بود، الصحیح من سیرةالنبى، ج1، ص210.
17- اسدالغابة، ج3، ص21; نهایةالارب، ج18، ص171; ج5 ص 435; سیر اعلام النبلاء، ج 2، ص 82; الاصابة، ج4، ص273.
18- «کانتخدیجه تدعى فى الجاهلیة الطاهرة» سیره اعلامالنبلاء، ج2، ص111; نهایةالارب، ج18، ص171.
19- سیر اعلامالنبلاء، ج2، ص109.
20- تاریخ الخمیس، ج1، ص263; سیره ابنهشام، ج 1، ص 200.
21- اسدالغابة، ج3، ص21; الاصابة فى تمییز الصحابة، ج7، ص600.
22- سیره نبوى ابنهشام، ج1، ص189.
23- «کل قومها حریص على ذالک منها لو یقدر علیه» سیره نبوى ابنهشام، ج1، ص189; الکامل فى التاریخ، ج2، ص 14.
24- بحارالانوار، ج16، ص22.
25- الاستیعاب، ج4، ص1817.
26- بحارالانوار، ج16، ص18.
27- بحارالانوار، ج16، ص104.
28- سیره نبوى ابنهشام، ج1، ص188.
29- تاریخ طبرى، ج2، ص280و277; سیره نبوى ابنهشام، ج1، ص191، 194،189.
30- اسدالغابة، ج7، ص80; تاریخ الخمیس، ج1، ص263.
31- الصحیح من سیرةالنبى، ج1، ص112.
32- سیره نبوى ابنهشام، ج1، ص189و237.
33- سیره نبوى ابنهشام، ج1، ص189; تاریخ طبرى، ج2، ص280-281; الفصول المهمة، ص133.
34- تاریخ الخمیس، ج1، ص263.
35- تاریخ الخمیس، ج1، ص66و67. همچنین بنابر قول مشهور خدیجه(س) در این زمان چهلسال داشتبراى مطالعه به تاریخ الخمیس، ج1، ص264; بحارالانوار، ج16، ص12و19; البدایة والنهایة، ج2، ص295 رجوعکنید.
36- سیره حلبیه، ج1، ص123; به خدیجه، على محمد على دخیل، ص19 رحوع کنید.
37- الاصابة فى تمییز الصحابة، ج1، ص545 و ج4، ص 275; اسدالغابة، ج2، ص224.
38- «فانها کانت نعم القرین» سیر اعلامالنبلاء، ج2، ص109. در باره کمکهاى اقتصادى، زهرى گفته است: خدیجه به رسولخدا چهلهزار چهلهزار انفاق کرد.(تذکرة الخواص، ص 314).
39- الاستغاثة، ج1، ص70.
40- امالى صدوق، ج1، ص475.
41- تاریخ طبرى، ج3، ص161; سیره نبوى ابنهشام، ج1، ص189.
42- سیره نبوى ابنهشام، ج1، ص187و191; اسدالغابة، ج7، ص81و80; الاستیعاب، ج4، ص1818.
43- اسدالغابة، ج7، ص113; طبقات کبرى ابنسعد، ج8، ص36.
44- برخى زینب را اولین دختر مىدانند، طبقات کبرى ابنسعد، ج8، ص30-36.
45- سیر و مغازى، ص245.
46- درباره تولد و سخنگفتن و سجده او به: منتهىالامال، ج1، ص248 و بحارالانوار، ج43، ص3 و ذخایرالعقبى، ص45 رجوعکنید.
47- سیر اعلامالنبلاء، ج2، ص109.
48- بنات النبى امربائبه اختصاصا در این موضوع است.
49- سیر اعلامالنبلاء، ج2، ص119.
50- و 51- سیره نبوى ابنهشام، ج1، ص269و239; نهایةالارب، ج16، ص170 «ابشر یابن عمى واثبت فوالذى نفس خدیجه بیده انى لارجوا ان تکون نبى هذه الامة».
52- سوره روم، آیه21.
53- سیره نبوى ابنهشام، ج1، ص249; استیعاب، ج4، ص1820 با اندک تفاوت.
54- سیره نبوى ابنهشام، ج1، ص416.
55- تاریخ طبرى، ج2، ص344 و467 و 468 سخن از فرزندان خدیجه و اختلافات عمدهاى که در این باب وجود دارد از حوصله این مقاله خارجاست.
56- تاریخ طبرى، ج2، ص467.
57- سیر اعلام النبلاء، ج2، ص112; المستدرک على صحیحین، ج3، ص 184.
58- الاستیعاب، ج4، ص1820.
59- سیره نبوى ابنهشام، ج1، ص241.
60- صحیح مسلم (2435); ترمذى (3875).
61- تاریخ طبرى، ج2، ص467.
62- سیر اعلامالنبلاء، ج2، ص109; الکامل ابناثیر، ج2، ص57; سیره نبوى ابنهشام، ج1، ص38.
63- نهایةالارب، ج18، ص171.
64- سیر اعلامالنبلاء، ج2، ص112.
65- اسدالغابة، ج3، ص414; الاصابة فى تمییز الصحابه، ج2، ص480; خصائص امیرالمؤمنین(ع)، ص 45.
66- نهجالبلاغه، خطبه قاصعة.
67- و 68- مجالسالمؤمنین، ج1، ص163.
69- الاستیعاب، ج4، ص111; ج 2، ص719. جریان فوق را به طور کامل در اسدالغابة، ج 5، ص 438 ببینید.
70- سیره نبوى ابنهشام، ج2، ص103; سیر و مغازى، ص160.
71- سیره نبوى ابنهشام، ج2، ص103.
72- سیره نبوى ابنهشام، ج1، ص353و354.
73- اسدالغابه، ج7، ص80; الاستیعاب، ج4، ص1817.
74- سیره حلبیه، ج2، ص40.
75- سیر اعلامالنبلاء، ج2، ص11; کشفالغمه، ج1، ص511.
76- به طور مفصل به کتاب نساءالنبى، بنت الشاطى نگاه کنید.
77- تاریخ طبرى، ج4، ص593.
78- تاریخ طبرى، ج4، ص593; سیر اعلامالنبلاء، ج2، ص111.
79- نهایةالارب، ج18، ص171.
80- «در ماه رمضان سال ده از بعثت وفاتیافت» تاریخ طبرى، ج3، ص343; اسدالغابة، ج7، ص85.
81- تاریخ اماکن زیارتى مکه معظمه و مدینه منوره، چاپ سازمان حج و اوقاف، بخش مربوط به قبور حجون.
82- الاصابة فى تمییز الصحابة، ج2، ص217 و 218، از کتاب ذریه طاهره دولابى، به طور کامل ماجراى برخورد عایشه با پیامبر را در الاصابة فى تمییز الصحابة، ج 4، ص 275 ببینید.
83- الاستیعاب، ج4، ص1823.
84- السیره الحلبیه، ج3، ص401.
85- الاستیعاب، ج4، ص1824و1823; سفینةالبحار، ج1، ص380; نهایةالارب، ج18، ص171.
86- سیره نبوى ابنهشام، ج1، ص199.
87- مناقب آل ابىطالب، ج1، ص159; سیره نبوى ابنهشام، ج1، ص199.
88- الاستیعاب، ج4، ص1822; ج 2، ص 720.
89- قال(ص) کمل من الرجال کثیر و لم یکمل من النساء الا مریم بنت عمران و آسیه بنت مزاحم امراة فرعون و خدیجه بنتخویلد و فاطمه بنت محمد.(الفصول المهمة، ص129).
90- سفینةالبحار، ج1، ص381.