دعا در قرآن
آرشیو
چکیده
متن
انسان در طول حیات همواره با دعا مانوس بوده، با آن به سر بردهاست. نیاز بشر به دعا چنان گسترده است که تنها اختصاص به مؤمنان نداشته بلکه در طول تاریخ در زندگى کافران نیز وجود داشتهاست. ولى آنان، در اثر گمراهى، این عمل مقدس و پراهمیت را در جایى غیر از جایگاه شایسته آن به کار مىبرند. آنها به جاى اینکه نیاز خود به عالم غیب را در اعتقاد به خداى بزرگ و در طلب از او جستجو کنند، براى رفع این احتیاج، به سمت غیر او متوجهشدند. قرآن کریم مىفرماید: «وما دعاء الکافرین الا فى ضلال» (1) ; دعاى کافران، که غیرخدا را مىخوانند، در گمراهى است و راه به جایى نمىبرد. بزرگترین خدمتى که ادیان الهى، بخصوص اسلام بزرگ، به بشریت کردند این بود که فرزندان آدم را از این انحراف آشکار بازداشتند و آنان را به پیمودن راه صحیح و شایسته هدایت کردند. در قرآن کریم و کلمات معصومان - علیهمالسلام - موضوع دعا، بسیار مورد توجه واقعشده، جایگاه شایستهاى بدان اختصاص یافتهاست. در این نوشتار، به خواستخداوند، در حد توان به ابعادى از این حقیقت انسانى - الهى از دیدگاه قرآنکریم مىپردازیم و کام خشک خود را با قطرههایى از این دریاى خوشگوار و پهناور تازه مىکنیم.
واژه دعا
فیروزآبادى در معناى دعا مىگوید: «الدعاء: الرغبة الى الله ...»; یعنى دعا همان میل و توجه به سوى خداست (2) . راغب اصفهانى مىنویسد: «... دعوته: اذا سالته واذا استغثة ... والدعاء الى الشىء: الحث على قصده ...»; یعنى اینکه مىگویى: «دعوته» هنگامى است که از او چیزى بخواهى و زمانى که از او یارى بخواهى... . خواندن به سوى چیزى به معناى کسى را به کارى و چیزى دعوت و ترغیبکردن است ... (3) . در قرآنکریم، دعا به صورتهاى گوناگون در معناهاى متعدد به کار رفتهاست و شاید بیشترین و مهمترین آنها همان دو معنایى باشد که از «مفردات راغب» نقلشد. براى نمونه قرآنکریم مىفرماید: «والله یدعوا الى دارالسلام» (4) ; خداى بزرگ مردمان را به سوى بهشت دعوت مىکند. و نیز مىفرماید: «یاقوم ما لى ادعوکم الى النجاة وتدعوننى الى النار تدعوننى لاکفر بالله واشرک به.» (5)
اى قوم من، چه شدهاست که من شما را به سوى نجات فرامىخوانم و شما مرا به سوى آتش مىطلبید؟! از من مىخواهید تا به خدا کافر شوم و بدو کفر ورزم. در این دو آیه و نظایر آن «دعا» به معناى دعوت و تشویق به سوى چیزى است. پروردگار بزرگ در آیه دیگر مىفرماید: «واذا سالک عبادى عنى فانى قریب اجیب دعوة الداع اذا دعان ...» (6) ; و هرگاه بندگانم درباره من از تو پرسیدند، پس من [بدانان] نزدیکم و پاسخ دعاکنندهاى که مرا مىخواند مىدهم. و نیز مىفرماید: «امن یجیب المضطر اذا دعاه ویکشف السوء» (7) ; آیا چه کسى جواب انسان بیچاره مضطرى که خدا را خوانده و از او استغاثه مىکند مىدهد؟ و بدى را برطرف مىکند؟ در این دو آیه و امثال آن مقصود از «دعا» طلب نیاز و استغاثه و دست احتیاج به سوى حضرت حق درازکردن است. و منظور ما از دعا در این نوشتار هم همین معناست. گستره دعا موضوع مهم دیگر در باب دعا گستره آن است. زیرا هرچه قلمرو نفوذ و دامنه وجود این عنصر ارزشى در بین موجودات وسیعتر باشد، بر میزان اصالت و شرافت آن نیز افزوده مىشود; و «دعا» حقیقتى است که میدان حضور آن تمامى پدیدهها و همه ممکنات است. مجموعه آفرینش رو به سوى او دارند و در هر لحظه از مبدء پرفیض و سرچشمه هستى تقاضاى نزول فیض مىکنند. قرآنکریم مىفرماید: «یساله من فى السموات والارض کل یوم هو فى شان» آسمانیان و زمینیان دست طلب به سوى او دراز دارند و او هر روز در شانى از اداره عالم است (8) . به عبارت دیگر، چنانکه انسان به لحاظ تشریع موظف به دعا و درخواست از خداست، سایر موجودات نیز به لحاظ تکوین لحظه به لحظه بدان مشغولند و دو جریان «فیضگیرى» و «لطفبخشى» از دیرپاترین نظامهاى حاکم جهان آفرینش و عامل پیدایش آن است. نهایت اینکه تفاوت بین این دو نوع درخواستبه وساطت اراده و اختیار است.
دعاى عالم هستى طلب تکوینى، در عالم ممکنات به اصل وجود آنها مربوط است. چون موجود ممکن، هم در پیدایش و هم در بقاء، در هر آن محتاج ریزش فیض از مبدء هستى است. این تقاضاى جاوید، فریاد فقر ذاتى انسان و آیت غناى رحمان است. مخلوق در این درخواست هیچ اراده و اختیارى ندارد و اساسا فرض عدم این طلب، مساوى با نبود آن است. در صورتى که در طلب تشریعى، اراده انسان دخالت دارد و او مىتواند این دعاى اختیارى را از خداوند داشتهباشد، چنانکه قادر است از آن سر باز زند. علامه طباطبایى در ذیل این آیه مىنویسد: «این سؤال به زبان فقر ذاتى موجود است و استحقاق فطرى و وجودى آنهاست.» اضافه مىکنند: «درخواست از مبدء هستى و آفریدگار جهان وقتى از جنبه فطرى و تکوینى آن ملاحظه شود، از آن تعبیر به «سؤال» مىگردد، ولى به طلبى که به اختیار انسان صادرشود و به خداى متعال متوجه گردد «دعا» اطلاق مىشود» (9) . نظیر آنچه در باب «دعا» گفتیم در موضوع اطاعت از قانونگذار نظام هستى نیز جارى است. چه این که تمامى موجودات سر در فرمان الهى دارند و در برابر قوانین حاکم بر نظام هستى خاضع و تابعاند. قرآنکریم مىفرماید: «فقال لها وللارض اتینا طوعا او کرها قالتا اتینا طائعین» (10) ; ...سپس به آسمان و زمین فرمود به سوى حق آیید چه بخواهید و چه نخواهید. گفتند: ما این کار را با تسلیم و رضا انجام مىدهیم.
معناى اطاعت آسمانها و زمین از حضرت حق انقیاد تکوینى از قوانین حاکم بر جهان و مقررات جارى در طبیعت است. ولى انسان گذشته از آن اطاعت تکوینى مامور است که به اراده و اختیار خود به مقررات الهى عملکند. تسبیح و تهلیل و ذکر خدا نیز نمونه دیگرى از این هماهنگى است. بنابراین وقتى انسان ملاحظه مىکند که در اطاعت از قانونگذار هستى تنها نبوده، بلکه تمامى طبیعت در این امر با او همراهند با اطمینانى سرشار و وسعتى بایسته به انقیاد و تسلیم روى مىآورد، و نافرمانى از قانون خداوندى را نوعى ستیزهجویى و تقابل با مجموعه نظام هستى مىیابد و خود را در این حرکت گمراهانه تنها مىبیند. قرآنکریم مىفرماید: «افغیر دین الله یبغون وله اسلم من فى السموات والارض» (11) ; آیا آنان غیر دین خدا را مىجویند درحالى که همه جهانیان تسلیم فرمان اویند؟ به همین ترتیب اگر انسان به این حقیقت واقفشود که همه جهانیان از خدا طلب مىکنند، نیاز خود را تنها بدو عرضه مىکنند و از غیر او بیگانهاند، به گمراهى آنان که رو به سوى جز او کردهاند، از فقیران گدایى مىکنند و در گرفتاریها به غیر او پناه مىبرند، بیشتر پىمىبرد، به مناجات و دعا پایبندتر مىشود، به رازونیاز خود با خدا اصالت و عمق فزوتر مىبخشد و خویشتن را در این راه با کل طبیعت هماهنگ و همراه مىبیند. دوش مرغى به صبح مىنالید عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش یکى از دوستان مخلص را مگر آواز من رسید بگوش گفتباور نداشتم که تو را بانگ مرغى چنین کند مدهوش گفتم این شرط آدمیت نیست مرغ تسبیحگوى و من خاموش (12)
پىنوشتها:
1 - سوره رعد، آیه14.
2 - قاموس المحیط، ج4، ص329.
3 - المفردات فى غریب القرآن، ص170.
4 - سوره یونس، آیه25.
5 - سوره غافر، آیه41.
6 - سوره بقره، آیه186.
7 - سوره نمل، آیه62.
8 - سوره رحمن، آیه55.
9 - تفسیر المیزان، ج2، ص33.
10 - سوره فصلت، آیه11.
11 - آلعمران، آیه83.
12 - گلستان سعدى، ص85، در اخلاق درویشان.
انسان در طول حیات همواره با دعا مانوس بوده، با آن به سر بردهاست. نیاز بشر به دعا چنان گسترده است که تنها اختصاص به مؤمنان نداشته بلکه در طول تاریخ در زندگى کافران نیز وجود داشتهاست. ولى آنان، در اثر گمراهى، این عمل مقدس و پراهمیت را در جایى غیر از جایگاه شایسته آن به کار مىبرند. آنها به جاى اینکه نیاز خود به عالم غیب را در اعتقاد به خداى بزرگ و در طلب از او جستجو کنند، براى رفع این احتیاج، به سمت غیر او متوجهشدند. قرآن کریم مىفرماید: «وما دعاء الکافرین الا فى ضلال» (1) ; دعاى کافران، که غیرخدا را مىخوانند، در گمراهى است و راه به جایى نمىبرد. بزرگترین خدمتى که ادیان الهى، بخصوص اسلام بزرگ، به بشریت کردند این بود که فرزندان آدم را از این انحراف آشکار بازداشتند و آنان را به پیمودن راه صحیح و شایسته هدایت کردند. در قرآن کریم و کلمات معصومان - علیهمالسلام - موضوع دعا، بسیار مورد توجه واقعشده، جایگاه شایستهاى بدان اختصاص یافتهاست. در این نوشتار، به خواستخداوند، در حد توان به ابعادى از این حقیقت انسانى - الهى از دیدگاه قرآنکریم مىپردازیم و کام خشک خود را با قطرههایى از این دریاى خوشگوار و پهناور تازه مىکنیم.
واژه دعا
فیروزآبادى در معناى دعا مىگوید: «الدعاء: الرغبة الى الله ...»; یعنى دعا همان میل و توجه به سوى خداست (2) . راغب اصفهانى مىنویسد: «... دعوته: اذا سالته واذا استغثة ... والدعاء الى الشىء: الحث على قصده ...»; یعنى اینکه مىگویى: «دعوته» هنگامى است که از او چیزى بخواهى و زمانى که از او یارى بخواهى... . خواندن به سوى چیزى به معناى کسى را به کارى و چیزى دعوت و ترغیبکردن است ... (3) . در قرآنکریم، دعا به صورتهاى گوناگون در معناهاى متعدد به کار رفتهاست و شاید بیشترین و مهمترین آنها همان دو معنایى باشد که از «مفردات راغب» نقلشد.
براى نمونه قرآنکریم مىفرماید: «والله یدعوا الى دارالسلام» (4) ; خداى بزرگ مردمان را به سوى بهشت دعوت مىکند. و نیز مىفرماید: «یاقوم ما لى ادعوکم الى النجاة وتدعوننى الى النار تدعوننى لاکفر بالله واشرک به.» (5)
اى قوم من، چه شدهاست که من شما را به سوى نجات فرامىخوانم و شما مرا به سوى آتش مىطلبید؟! از من مىخواهید تا به خدا کافر شوم و بدو کفر ورزم. در این دو آیه و نظایر آن «دعا» به معناى دعوت و تشویق به سوى چیزى است.
پروردگار بزرگ در آیه دیگر مىفرماید: «واذا سالک عبادى عنى فانى قریب اجیب دعوة الداع اذا دعان ...» (6) ; و هرگاه بندگانم درباره من از تو پرسیدند، پس من [بدانان] نزدیکم و پاسخ دعاکنندهاى که مرا مىخواند مىدهم.
و نیز مىفرماید: «امن یجیب المضطر اذا دعاه ویکشف السوء» (7) ; آیا چه کسى جواب انسان بیچاره مضطرى که خدا را خوانده و از او استغاثه مىکند مىدهد؟ و بدى را برطرف مىکند؟در این دو آیه و امثال آن مقصود از «دعا» طلب نیاز و استغاثه و دست احتیاج به سوى حضرت حق درازکردن است. و منظور ما از دعا در این نوشتار هم همین معناست. گستره دعا
موضوع مهم دیگر در باب دعا گستره آن است. زیرا هرچه قلمرو نفوذ و دامنه وجود این عنصر ارزشى در بین موجودات وسیعتر باشد، بر میزان اصالت و شرافت آن نیز افزوده مىشود; و «دعا» حقیقتى است که میدان حضور آن تمامى پدیدهها و همه ممکنات است. مجموعه آفرینش رو به سوى او دارند و در هر لحظه از مبدء پرفیض و سرچشمه هستى تقاضاى نزول فیض مىکنند. قرآنکریم مىفرماید: «یساله من فى السموات والارض کل یوم هو فى شان» آسمانیان و زمینیان دست طلب به سوى او دراز دارند و او هر روز در شانى از اداره عالم است (8) . به عبارت دیگر، چنانکه انسان به لحاظ تشریع موظف به دعا و درخواست از خداست، سایر موجودات نیز به لحاظ تکوین لحظه به لحظه بدان مشغولند و دو جریان «فیضگیرى» و «لطفبخشى» از دیرپاترین نظامهاى حاکم جهان آفرینش و عامل پیدایش آن است. نهایت اینکه تفاوت بین این دو نوع درخواستبه وساطت اراده و اختیار است.
دعاى عالم هستى
طلب تکوینى، در عالم ممکنات به اصل وجود آنها مربوط است. چون موجود ممکن، هم در پیدایش و هم در بقاء، در هر آن محتاج ریزش فیض از مبدء هستى است. این تقاضاى جاوید، فریاد فقر ذاتى انسان و آیت غناى رحمان است. مخلوق در این درخواست هیچ اراده و اختیارى ندارد و اساسا فرض عدم این طلب، مساوى با نبود آن است. در صورتى که در طلب تشریعى، اراده انسان دخالت دارد و او مىتواند این دعاى اختیارى را از خداوند داشتهباشد، چنانکه قادر است از آن سر باز زند. علامه طباطبایى در ذیل این آیه مىنویسد: «این سؤال به زبان فقر ذاتى موجود است و استحقاق فطرى و وجودى آنهاست.» اضافه مىکنند: «درخواست از مبدء هستى و آفریدگار جهان وقتى از جنبه فطرى و تکوینى آن ملاحظه شود، از آن تعبیر به «سؤال» مىگردد، ولى به طلبى که به اختیار انسان صادرشود و به خداى متعال متوجه گردد «دعا» اطلاق مىشود» (9) . نظیر آنچه در باب «دعا» گفتیم در موضوع اطاعت از قانونگذار نظام هستى نیز جارى است. چه این که تمامى موجودات سر در فرمان الهى دارند و در برابر قوانین حاکم بر نظام هستى خاضع و تابعاند. قرآنکریم مىفرماید: «فقال لها وللارض اتینا طوعا او کرها قالتا اتینا طائعین» (10) ; ...سپس به آسمان و زمین فرمود به سوى حق آیید چه بخواهید و چه نخواهید. گفتند: ما این کار را با تسلیم و رضا انجام مىدهیم. معناى اطاعت آسمانها و زمین از حضرت حق انقیاد تکوینى از قوانین حاکم بر جهان و مقررات جارى در طبیعت است. ولى انسان گذشته از آن اطاعت تکوینى مامور است که به اراده و اختیار خود به مقررات الهى عملکند. تسبیح و تهلیل و ذکر خدا نیز نمونه دیگرى از این هماهنگى است. بنابراین وقتى انسان ملاحظه مىکند که در اطاعت از قانونگذار هستى تنها نبوده، بلکه تمامى طبیعت در این امر با او همراهند با اطمینانى سرشار و وسعتى بایسته به انقیاد و تسلیم روى مىآورد، و نافرمانى از قانون خداوندى را نوعى ستیزهجویى و تقابل با مجموعه نظام هستى مىیابد و خود را در این حرکت گمراهانه تنها مىبیند. قرآنکریم مىفرماید: «افغیر دین الله یبغون وله اسلم من فى السموات والارض» (11) ; آیا آنان غیر دین خدا را مىجویند درحالى که همه جهانیان تسلیم فرمان اویند؟ به همین ترتیب اگر انسان به این حقیقت واقفشود که همه جهانیان از خدا طلب مىکنند، نیاز خود را تنها بدو عرضه مىکنند و از غیر او بیگانهاند، به گمراهى آنان که رو به سوى جز او کردهاند، از فقیران گدایى مىکنند و در گرفتاریها به غیر او پناه مىبرند، بیشتر پىمىبرد، به مناجات و دعا پایبندتر مىشود، به رازونیاز خود با خدا اصالت و عمق فزوتر مىبخشد و خویشتن را در این راه با کل طبیعت هماهنگ و همراه مىبیند. دوش مرغى به صبح مىنالید عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش یکى از دوستان مخلص را مگر آواز من رسید بگوش گفتباور نداشتم که تو را بانگ مرغى چنین کند مدهوش گفتم این شرط آدمیت نیست مرغ تسبیحگوى و من خاموش (12)
پىنوشتها:
1 - سوره رعد، آیه14.
2 - قاموس المحیط، ج4، ص329.
3 - المفردات فى غریب القرآن، ص170.
4 - سوره یونس، آیه25.
5 - سوره غافر، آیه41.
6 - سوره بقره، آیه186.
7 - سوره نمل، آیه62.
8 - سوره رحمن، آیه55.
9 - تفسیر المیزان، ج2، ص33.
10 - سوره فصلت، آیه11.
11 - آلعمران، آیه83.
12 - گلستان سعدى، ص85، در اخلاق درویشان.
واژه دعا
فیروزآبادى در معناى دعا مىگوید: «الدعاء: الرغبة الى الله ...»; یعنى دعا همان میل و توجه به سوى خداست (2) . راغب اصفهانى مىنویسد: «... دعوته: اذا سالته واذا استغثة ... والدعاء الى الشىء: الحث على قصده ...»; یعنى اینکه مىگویى: «دعوته» هنگامى است که از او چیزى بخواهى و زمانى که از او یارى بخواهى... . خواندن به سوى چیزى به معناى کسى را به کارى و چیزى دعوت و ترغیبکردن است ... (3) . در قرآنکریم، دعا به صورتهاى گوناگون در معناهاى متعدد به کار رفتهاست و شاید بیشترین و مهمترین آنها همان دو معنایى باشد که از «مفردات راغب» نقلشد. براى نمونه قرآنکریم مىفرماید: «والله یدعوا الى دارالسلام» (4) ; خداى بزرگ مردمان را به سوى بهشت دعوت مىکند. و نیز مىفرماید: «یاقوم ما لى ادعوکم الى النجاة وتدعوننى الى النار تدعوننى لاکفر بالله واشرک به.» (5)
اى قوم من، چه شدهاست که من شما را به سوى نجات فرامىخوانم و شما مرا به سوى آتش مىطلبید؟! از من مىخواهید تا به خدا کافر شوم و بدو کفر ورزم. در این دو آیه و نظایر آن «دعا» به معناى دعوت و تشویق به سوى چیزى است. پروردگار بزرگ در آیه دیگر مىفرماید: «واذا سالک عبادى عنى فانى قریب اجیب دعوة الداع اذا دعان ...» (6) ; و هرگاه بندگانم درباره من از تو پرسیدند، پس من [بدانان] نزدیکم و پاسخ دعاکنندهاى که مرا مىخواند مىدهم. و نیز مىفرماید: «امن یجیب المضطر اذا دعاه ویکشف السوء» (7) ; آیا چه کسى جواب انسان بیچاره مضطرى که خدا را خوانده و از او استغاثه مىکند مىدهد؟ و بدى را برطرف مىکند؟ در این دو آیه و امثال آن مقصود از «دعا» طلب نیاز و استغاثه و دست احتیاج به سوى حضرت حق درازکردن است. و منظور ما از دعا در این نوشتار هم همین معناست. گستره دعا موضوع مهم دیگر در باب دعا گستره آن است. زیرا هرچه قلمرو نفوذ و دامنه وجود این عنصر ارزشى در بین موجودات وسیعتر باشد، بر میزان اصالت و شرافت آن نیز افزوده مىشود; و «دعا» حقیقتى است که میدان حضور آن تمامى پدیدهها و همه ممکنات است. مجموعه آفرینش رو به سوى او دارند و در هر لحظه از مبدء پرفیض و سرچشمه هستى تقاضاى نزول فیض مىکنند. قرآنکریم مىفرماید: «یساله من فى السموات والارض کل یوم هو فى شان» آسمانیان و زمینیان دست طلب به سوى او دراز دارند و او هر روز در شانى از اداره عالم است (8) . به عبارت دیگر، چنانکه انسان به لحاظ تشریع موظف به دعا و درخواست از خداست، سایر موجودات نیز به لحاظ تکوین لحظه به لحظه بدان مشغولند و دو جریان «فیضگیرى» و «لطفبخشى» از دیرپاترین نظامهاى حاکم جهان آفرینش و عامل پیدایش آن است. نهایت اینکه تفاوت بین این دو نوع درخواستبه وساطت اراده و اختیار است.
دعاى عالم هستى طلب تکوینى، در عالم ممکنات به اصل وجود آنها مربوط است. چون موجود ممکن، هم در پیدایش و هم در بقاء، در هر آن محتاج ریزش فیض از مبدء هستى است. این تقاضاى جاوید، فریاد فقر ذاتى انسان و آیت غناى رحمان است. مخلوق در این درخواست هیچ اراده و اختیارى ندارد و اساسا فرض عدم این طلب، مساوى با نبود آن است. در صورتى که در طلب تشریعى، اراده انسان دخالت دارد و او مىتواند این دعاى اختیارى را از خداوند داشتهباشد، چنانکه قادر است از آن سر باز زند. علامه طباطبایى در ذیل این آیه مىنویسد: «این سؤال به زبان فقر ذاتى موجود است و استحقاق فطرى و وجودى آنهاست.» اضافه مىکنند: «درخواست از مبدء هستى و آفریدگار جهان وقتى از جنبه فطرى و تکوینى آن ملاحظه شود، از آن تعبیر به «سؤال» مىگردد، ولى به طلبى که به اختیار انسان صادرشود و به خداى متعال متوجه گردد «دعا» اطلاق مىشود» (9) . نظیر آنچه در باب «دعا» گفتیم در موضوع اطاعت از قانونگذار نظام هستى نیز جارى است. چه این که تمامى موجودات سر در فرمان الهى دارند و در برابر قوانین حاکم بر نظام هستى خاضع و تابعاند. قرآنکریم مىفرماید: «فقال لها وللارض اتینا طوعا او کرها قالتا اتینا طائعین» (10) ; ...سپس به آسمان و زمین فرمود به سوى حق آیید چه بخواهید و چه نخواهید. گفتند: ما این کار را با تسلیم و رضا انجام مىدهیم.
معناى اطاعت آسمانها و زمین از حضرت حق انقیاد تکوینى از قوانین حاکم بر جهان و مقررات جارى در طبیعت است. ولى انسان گذشته از آن اطاعت تکوینى مامور است که به اراده و اختیار خود به مقررات الهى عملکند. تسبیح و تهلیل و ذکر خدا نیز نمونه دیگرى از این هماهنگى است. بنابراین وقتى انسان ملاحظه مىکند که در اطاعت از قانونگذار هستى تنها نبوده، بلکه تمامى طبیعت در این امر با او همراهند با اطمینانى سرشار و وسعتى بایسته به انقیاد و تسلیم روى مىآورد، و نافرمانى از قانون خداوندى را نوعى ستیزهجویى و تقابل با مجموعه نظام هستى مىیابد و خود را در این حرکت گمراهانه تنها مىبیند. قرآنکریم مىفرماید: «افغیر دین الله یبغون وله اسلم من فى السموات والارض» (11) ; آیا آنان غیر دین خدا را مىجویند درحالى که همه جهانیان تسلیم فرمان اویند؟ به همین ترتیب اگر انسان به این حقیقت واقفشود که همه جهانیان از خدا طلب مىکنند، نیاز خود را تنها بدو عرضه مىکنند و از غیر او بیگانهاند، به گمراهى آنان که رو به سوى جز او کردهاند، از فقیران گدایى مىکنند و در گرفتاریها به غیر او پناه مىبرند، بیشتر پىمىبرد، به مناجات و دعا پایبندتر مىشود، به رازونیاز خود با خدا اصالت و عمق فزوتر مىبخشد و خویشتن را در این راه با کل طبیعت هماهنگ و همراه مىبیند. دوش مرغى به صبح مىنالید عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش یکى از دوستان مخلص را مگر آواز من رسید بگوش گفتباور نداشتم که تو را بانگ مرغى چنین کند مدهوش گفتم این شرط آدمیت نیست مرغ تسبیحگوى و من خاموش (12)
پىنوشتها:
1 - سوره رعد، آیه14.
2 - قاموس المحیط، ج4، ص329.
3 - المفردات فى غریب القرآن، ص170.
4 - سوره یونس، آیه25.
5 - سوره غافر، آیه41.
6 - سوره بقره، آیه186.
7 - سوره نمل، آیه62.
8 - سوره رحمن، آیه55.
9 - تفسیر المیزان، ج2، ص33.
10 - سوره فصلت، آیه11.
11 - آلعمران، آیه83.
12 - گلستان سعدى، ص85، در اخلاق درویشان.
انسان در طول حیات همواره با دعا مانوس بوده، با آن به سر بردهاست. نیاز بشر به دعا چنان گسترده است که تنها اختصاص به مؤمنان نداشته بلکه در طول تاریخ در زندگى کافران نیز وجود داشتهاست. ولى آنان، در اثر گمراهى، این عمل مقدس و پراهمیت را در جایى غیر از جایگاه شایسته آن به کار مىبرند. آنها به جاى اینکه نیاز خود به عالم غیب را در اعتقاد به خداى بزرگ و در طلب از او جستجو کنند، براى رفع این احتیاج، به سمت غیر او متوجهشدند. قرآن کریم مىفرماید: «وما دعاء الکافرین الا فى ضلال» (1) ; دعاى کافران، که غیرخدا را مىخوانند، در گمراهى است و راه به جایى نمىبرد. بزرگترین خدمتى که ادیان الهى، بخصوص اسلام بزرگ، به بشریت کردند این بود که فرزندان آدم را از این انحراف آشکار بازداشتند و آنان را به پیمودن راه صحیح و شایسته هدایت کردند. در قرآن کریم و کلمات معصومان - علیهمالسلام - موضوع دعا، بسیار مورد توجه واقعشده، جایگاه شایستهاى بدان اختصاص یافتهاست. در این نوشتار، به خواستخداوند، در حد توان به ابعادى از این حقیقت انسانى - الهى از دیدگاه قرآنکریم مىپردازیم و کام خشک خود را با قطرههایى از این دریاى خوشگوار و پهناور تازه مىکنیم.
واژه دعا
فیروزآبادى در معناى دعا مىگوید: «الدعاء: الرغبة الى الله ...»; یعنى دعا همان میل و توجه به سوى خداست (2) . راغب اصفهانى مىنویسد: «... دعوته: اذا سالته واذا استغثة ... والدعاء الى الشىء: الحث على قصده ...»; یعنى اینکه مىگویى: «دعوته» هنگامى است که از او چیزى بخواهى و زمانى که از او یارى بخواهى... . خواندن به سوى چیزى به معناى کسى را به کارى و چیزى دعوت و ترغیبکردن است ... (3) . در قرآنکریم، دعا به صورتهاى گوناگون در معناهاى متعدد به کار رفتهاست و شاید بیشترین و مهمترین آنها همان دو معنایى باشد که از «مفردات راغب» نقلشد.
براى نمونه قرآنکریم مىفرماید: «والله یدعوا الى دارالسلام» (4) ; خداى بزرگ مردمان را به سوى بهشت دعوت مىکند. و نیز مىفرماید: «یاقوم ما لى ادعوکم الى النجاة وتدعوننى الى النار تدعوننى لاکفر بالله واشرک به.» (5)
اى قوم من، چه شدهاست که من شما را به سوى نجات فرامىخوانم و شما مرا به سوى آتش مىطلبید؟! از من مىخواهید تا به خدا کافر شوم و بدو کفر ورزم. در این دو آیه و نظایر آن «دعا» به معناى دعوت و تشویق به سوى چیزى است.
پروردگار بزرگ در آیه دیگر مىفرماید: «واذا سالک عبادى عنى فانى قریب اجیب دعوة الداع اذا دعان ...» (6) ; و هرگاه بندگانم درباره من از تو پرسیدند، پس من [بدانان] نزدیکم و پاسخ دعاکنندهاى که مرا مىخواند مىدهم.
و نیز مىفرماید: «امن یجیب المضطر اذا دعاه ویکشف السوء» (7) ; آیا چه کسى جواب انسان بیچاره مضطرى که خدا را خوانده و از او استغاثه مىکند مىدهد؟ و بدى را برطرف مىکند؟در این دو آیه و امثال آن مقصود از «دعا» طلب نیاز و استغاثه و دست احتیاج به سوى حضرت حق درازکردن است. و منظور ما از دعا در این نوشتار هم همین معناست. گستره دعا
موضوع مهم دیگر در باب دعا گستره آن است. زیرا هرچه قلمرو نفوذ و دامنه وجود این عنصر ارزشى در بین موجودات وسیعتر باشد، بر میزان اصالت و شرافت آن نیز افزوده مىشود; و «دعا» حقیقتى است که میدان حضور آن تمامى پدیدهها و همه ممکنات است. مجموعه آفرینش رو به سوى او دارند و در هر لحظه از مبدء پرفیض و سرچشمه هستى تقاضاى نزول فیض مىکنند. قرآنکریم مىفرماید: «یساله من فى السموات والارض کل یوم هو فى شان» آسمانیان و زمینیان دست طلب به سوى او دراز دارند و او هر روز در شانى از اداره عالم است (8) . به عبارت دیگر، چنانکه انسان به لحاظ تشریع موظف به دعا و درخواست از خداست، سایر موجودات نیز به لحاظ تکوین لحظه به لحظه بدان مشغولند و دو جریان «فیضگیرى» و «لطفبخشى» از دیرپاترین نظامهاى حاکم جهان آفرینش و عامل پیدایش آن است. نهایت اینکه تفاوت بین این دو نوع درخواستبه وساطت اراده و اختیار است.
دعاى عالم هستى
طلب تکوینى، در عالم ممکنات به اصل وجود آنها مربوط است. چون موجود ممکن، هم در پیدایش و هم در بقاء، در هر آن محتاج ریزش فیض از مبدء هستى است. این تقاضاى جاوید، فریاد فقر ذاتى انسان و آیت غناى رحمان است. مخلوق در این درخواست هیچ اراده و اختیارى ندارد و اساسا فرض عدم این طلب، مساوى با نبود آن است. در صورتى که در طلب تشریعى، اراده انسان دخالت دارد و او مىتواند این دعاى اختیارى را از خداوند داشتهباشد، چنانکه قادر است از آن سر باز زند. علامه طباطبایى در ذیل این آیه مىنویسد: «این سؤال به زبان فقر ذاتى موجود است و استحقاق فطرى و وجودى آنهاست.» اضافه مىکنند: «درخواست از مبدء هستى و آفریدگار جهان وقتى از جنبه فطرى و تکوینى آن ملاحظه شود، از آن تعبیر به «سؤال» مىگردد، ولى به طلبى که به اختیار انسان صادرشود و به خداى متعال متوجه گردد «دعا» اطلاق مىشود» (9) . نظیر آنچه در باب «دعا» گفتیم در موضوع اطاعت از قانونگذار نظام هستى نیز جارى است. چه این که تمامى موجودات سر در فرمان الهى دارند و در برابر قوانین حاکم بر نظام هستى خاضع و تابعاند. قرآنکریم مىفرماید: «فقال لها وللارض اتینا طوعا او کرها قالتا اتینا طائعین» (10) ; ...سپس به آسمان و زمین فرمود به سوى حق آیید چه بخواهید و چه نخواهید. گفتند: ما این کار را با تسلیم و رضا انجام مىدهیم. معناى اطاعت آسمانها و زمین از حضرت حق انقیاد تکوینى از قوانین حاکم بر جهان و مقررات جارى در طبیعت است. ولى انسان گذشته از آن اطاعت تکوینى مامور است که به اراده و اختیار خود به مقررات الهى عملکند. تسبیح و تهلیل و ذکر خدا نیز نمونه دیگرى از این هماهنگى است. بنابراین وقتى انسان ملاحظه مىکند که در اطاعت از قانونگذار هستى تنها نبوده، بلکه تمامى طبیعت در این امر با او همراهند با اطمینانى سرشار و وسعتى بایسته به انقیاد و تسلیم روى مىآورد، و نافرمانى از قانون خداوندى را نوعى ستیزهجویى و تقابل با مجموعه نظام هستى مىیابد و خود را در این حرکت گمراهانه تنها مىبیند. قرآنکریم مىفرماید: «افغیر دین الله یبغون وله اسلم من فى السموات والارض» (11) ; آیا آنان غیر دین خدا را مىجویند درحالى که همه جهانیان تسلیم فرمان اویند؟ به همین ترتیب اگر انسان به این حقیقت واقفشود که همه جهانیان از خدا طلب مىکنند، نیاز خود را تنها بدو عرضه مىکنند و از غیر او بیگانهاند، به گمراهى آنان که رو به سوى جز او کردهاند، از فقیران گدایى مىکنند و در گرفتاریها به غیر او پناه مىبرند، بیشتر پىمىبرد، به مناجات و دعا پایبندتر مىشود، به رازونیاز خود با خدا اصالت و عمق فزوتر مىبخشد و خویشتن را در این راه با کل طبیعت هماهنگ و همراه مىبیند. دوش مرغى به صبح مىنالید عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش یکى از دوستان مخلص را مگر آواز من رسید بگوش گفتباور نداشتم که تو را بانگ مرغى چنین کند مدهوش گفتم این شرط آدمیت نیست مرغ تسبیحگوى و من خاموش (12)
پىنوشتها:
1 - سوره رعد، آیه14.
2 - قاموس المحیط، ج4، ص329.
3 - المفردات فى غریب القرآن، ص170.
4 - سوره یونس، آیه25.
5 - سوره غافر، آیه41.
6 - سوره بقره، آیه186.
7 - سوره نمل، آیه62.
8 - سوره رحمن، آیه55.
9 - تفسیر المیزان، ج2، ص33.
10 - سوره فصلت، آیه11.
11 - آلعمران، آیه83.
12 - گلستان سعدى، ص85، در اخلاق درویشان.