اسماءالله درآثار منثورحضرت امام خمینی
آرشیو
چکیده
متن
اسم به نظر گروهی مشتق از سَمَو (= علو) است و در نظر گروهی دیگر از وَسَمَ (= داغ، که علامت معرفت است) گرفته شده2 در کشف اسرار قول دوم تأیید گردیده است؛ چون میگوید: «جعفر صادق(ع) را پرسیدند از معنی «بسم» گفت: اسم از «سِمَة» است و سِمَة داغ بود.»3 اسم هر لفظ مفردی است که دلالت بر معنایی کند و دلالت بر زمان محدود آن معنا نداشته باشد و شامل جمیع اقسام کلمه است.4
کلمهای که به وسیلة آن چیزی یا کسی را میخوانند.5 اسم به کسر اوّل در لغت به معنی علامت، نشان، نام و غیره آمده است و در اصطلاح، لفظی است موضوع برای جوهر یا عرض جهت تعیین و تمییز آن.6 آنچه که فینفسه بر معنیای دلالت کند بدون اقتران به یکی از زمانهای سهگانه و تقسیم میشود به اسم عین ـ که دلالت بر معنی ذاتی شیء کند چون زید و عمرو ـ و اسم معنی، که قوامش بر ذات شیء نیست اعم از اینکه معنای آن وجودی باشد مانند علم یا عدمی مانند جهل.7 اسم در اصطلاح صوفیان لفظ نیست بلکه ذات مسمّی به اعتبار وجود است چون علیم و قدیم و یا به عبارت عدمیّت چون قدوس و سلام و اسماء ذاتیه اسمائی هستند که وجودشان موقوف بر غیر نیست بلکه متوقف بر اعتبار و تعلق آنهاست چون علم و آنها را اسماء اولیه و مفاتیح غیب و ائمةالاسماء هم خوانند.8 اسامی، جمله در مرتبة وجهاند چون از وجه درگذری و به ذات رسی هیچ از این اسامی نباشد. اسم هر چیز علامت آن چیز است تا از دیگر چیزها ممتاز شود پس احتیاج به علامت در مرتبة وجه باشد که عالم تفصیل است. این علامات اسامیاند و در رتبة وجهاند.9 صوفیان از این کلمه معنی لغوی و تعریف صرف و نحوی آن را در نظر نمیگیرند و اسم را به اعتبار ذات و صفات و افعال تقسیمبندی میکنند و آن را اسماء ذاتیه و اسماء صفاتیه و اسماء افعالیه نام نهند. بعضی گویند اسم عین مسمّی است و برخی گویند غیرمسمّاست و بعضی آن را صفت مسمّا دانند و عدهای حروفی دانند دال بر مسمّا و راهنمایی برای راه بردن به مسمّا.10 مولوی در این خصوص گوید:11
هیچ نامی بیحقیقت دیدهای
اسم خواندی رو مسمّی را بجو
یا ز گاف و لامِ گل، گل چیدهای
مه به بالا دان نه اندر آب جو
یعنی؛ اسم چیزی است که دلالت بر مسمّی کند و مسمّی اصل است نه حروف که در حقیقت اسم مبیّن ذات مسمّی است. امام خمینی ـ قدس سرّه الشریف ـ فرماید: «اسم به معنای علامت است و هرآنچه از حضرت غیب قدم به عالم وجود گذاشته علامتی است از برای خالق خود و مظهری است از مظاهر پروردگارش»12 و در جایی دیگر فرموده که اسم عبارت است از ذات با صفت یعنی از صفاتش و تجلی مخصوصی از تجلیاتش مثلاً الرحمن عبارت است از ذاتی که با رحمت منبسط تجلی کرده باشد و رحیم عبارت از ذاتی است که با رحمتی که بسط کمال است تجلی کند و منتقم آن ذاتی است که با انتقام تعیّن یافته باشد و این تعیّن به اسم نخستین تکثری است که در دار وجود واقع شده و این تکثر در حقیقت تکثر علمی است و حضرت حق تعالی خود را در آینة صفات و اسماء شهود فرموده و در عین علم اجمالی کشف تفصیلی شده است و با این تجلی اسمائی و صفاتی درهای وجود باز و غیب به شهود مرتبط گردید و رحمت خدا بر بندگانش گسترش یافت و نعمت او بلاد را فراگرفت و اگر این تجلی اسمائی نبود جهان همگی در تاریکی عدم و کدورت خفاء و وحشت اختفاء باقی میماند زیرا برای هیچکس از جهانیان بلکه به قلب هیچ سالکی از سالکان تجلی ذاتی جز در حجاب اسمی از اسماء و یا صفتی از صفات امکان ندارد.13 امام با توجه به معانی اسم که گروهی نشانه و علامت یا علو و ارتفاع گرفتهاند میفرماید: «اسم که به معنی نشانه و علامت است یا به معنی علو و ارتفاع است، عبارت از تجلی فعلی انبساطی حق ـ که آن را فیض منبسط و اضافة اشراقیه گویند ـ میباشد؛ زیرا که به حسب این مسلک تمام دار تحقق از عقول مجرده گرفته تا اخیره مراتب وجود، تعینات این فیض و تنزلات این لطیفه است و در آیات شریفة الهیه و احادیث کریمة اهل بیت عصمت و طهارت ـ علیهمالسلام ـ مؤید این مسلک، بسیار است. چنانچه در حدیث شریف کافی فرماید: خداوند خلق فرمود مشیت را بنفسها پس خلق فرمود اشیاء را به مشیت، و از برای این حدیث شریف هرکس به حسب مسلک خود توجیهی نموده و ظاهرتر از همه آن است که مطابق میشود با این مسلک و آن این است که مراد از مشیت، مشیت فعلیه است که عبارت از فیض منبسط است و مراد از «اشیاء» مراتب وجود است که تعینات و تنزلات این لطیفه است پس معنی حدیث چنین شود که خدای تعالی مشیّت فعلیه را که ظلّ مشیت ذاتیّه قدیمه است بنفسها و بیواسطه خلق فرموده و دیگر موجودات عالم غیب و شهادت را به تبع آن خلق فرموده... بالجمله اسم، عبارت است از نفس تجلی فعلی که به آن، همة دار تحقق متحقق است و اطلاق اسم بر امور عینیّه در لسان خدا و رسول و اهل بیت عصمت ـ علیهمالسلام ـ بسیار است. چنانچه اسماء حسنی را فرمودند ما هستیم.»14
حضرت امام برای اسم و حقیقت آن مقام غیبی، غیبالغیبی، سرّی و سرّالسرّی و همچنین مقام ظهور و ظهورالظّهوری قائل است و چون اسم، علامت حق و فانی در ذات مقدّس است، پس معتقد است، هر اسمی که به افق وحدت نزدیکتر و از عالم کثرت بعیدتر باشد در اسمیّت کاملتر است و اتمّالاسماء را اسمی میداند که از کثرات، حتی کثرت علمی، مبرّا باشد.15
اسم اعظم
بزرگترین نام خدا را اسم اعظم گویند. در مورد اسم اعظم و اینکه کدامیک از اسماءالله،
حضرت امام برای اسم و حقیقت آن مقام غیبی، غیبالغیبی، سرّی و سرّالسرّی و همچنین مقام ظهور و ظهورالظّهوری قائل است
اسم اعظمند و در چه سورهای از سور قرآن است و آیا اسم خاصی از اسماءالله اعظم است یا نه؟ اختلاف آراء است، بعضی گویند تمامی اسامی خدا اعظمند. میبدی گوید: «اسم اعظم در غایت خفاء است و اطلاع بر آن موقوف بر صفاست.»16 محییالدین ابن عربی اسم اعظم را مدلول عینالجمع دانسته، گوید که حیّ و قیّوم در اوست و همچنین آورده که یک اسم در میان اسماءالله اعظم است و آن در آیةالکرسی و اوّل سورة آل عمران است.17 بعضی اسم اعظم را کلمة الله میدانند زیرا آن اسم ذات موصوفه به جمیع صفات است یعنی مسماء به جمیع اسماء، لذا اسم اعظم اسم جامع برای همة اسماء است مانند آیة شریفة «هو الله احد».18 شاعر گوید: 19
اسم اعظم نزد ما باشد قدیم
اسم اعظم کار ساز ذات اوست
اسم اعظم مینماید صورتش
صورتش آیینة گیتینماست
یعنی بسمالله الرحمن الرحیم
عقل کل یک نقطه از آیات اوست
این معما میگشاید صورتش
معنی او پردهدار کبریاست
در احادیث وارد شده است که رسول اکرم ـ صلیالله علیه و آله و سلّم ـ شنید که مردی در دعا میگفت: «اللّهُمَ إنّی أسْألُکَ بِأنّکَ أنتَ اللهُ الْاَحَدُ الصَّمَدُ الذّی لَمْ یَلِدْ و لَمْ یُولَدْ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفواً اَحَدٌ» به او فرمود که خدای را به اسم اعظمش خواندی اسمی که هر دعایی به وسیلة آن اجابت شود و هر سؤالی به عطا رسد.20
در اصول کافی از قول امام باقر(ع)، امام صادق و امام حسن عسکری ـ علیهم السلام ـ آورده شده که اسم اعظم خدا هفتاد و سه حرف است و هفتاد و دو حرف آن به پیامبر بزرگوار اسلام(ص) و ائمة معصومین ـ علیهمالسلام ـ داده شده و یک حرف نزد خداست که آن را در علم غیب برای خود مخصوص ساخته است.21 قاضی حمیدالدین تاگوری اسم اعظم را «هو» دانسته زیرا از سرادقات غیب در عالم ظهور آمده و اسم ذات مطلق است. هرچه از راه عبارت در سایر اسماء است آن از راه اشارت در دایرة «هو» است. هو اصل و اُمّ جملة اسماء است.22 در روایات و کتب صوفیه، قدرت انجام کارهای خارقالعاده و عامل اصلی اعمال شگرف بزرگان را، دانستن اسم اعظم به حساب آوردهاند.23
پس اسم اعظم به اعتقاد صوفیان اسمی است که مفتاح همة مشکلات و کلید تمامی معضلات عالم است که با ذکر آن هر مقصودی برآورده میشود و امور غیرممکن را ممکن میسازد. معجزات انبیاء و کرامات اولیاء از برکت این اسم است. مولانا نیز اسم اعظم را مفتاح همة رموز دانسته، اعتقاد دارد که دارندة آن میتواند کارهای غیرممکن را ممکن سازد.24
گفت عفریتی که تختش را به فن
گفت آصف من به اسم اعظمش
گرچه عفریت اوستاد سحر بود
حاضر آمد تخت بلقیس آن زمان
حاضر آرم تا تو زین مجلس شدن
حاضر آرم پیش تو در یک دمش
لیک آن از نفخ آصف رو نمود
لیک زآصف نزفن عفریتیان
حضرت مولانا باور دارد که اسم اعظم باید توأم با عشق الهی گردد تا اثر کند. لذا اگر وجود از عشق الهی پر شد و از خود خالی گردید، میتواند از اسم اعظم و برکات آن بهرهمند گردد:25
عام میخوانند هر دم نام پاک
آنچه عیسی کرده بود از نام هو
چونکه با حق متصل گردید جان
خالی از خود بود و پر از عشق دوست
این عمل نکند چو نبود عشقناک
میشدی پیدا و را از نام او
ذکر آن این است و ذکر اینست آن
پس زکوزه آن تلابد که در اوست
امام خمینی ـ رَحمهُ اللهُ ـ اسم اعظم را به حسب مقام الوهیت و واحدیت چنین تعریف میکند: «آن اسمی است که جامع همة اسماء الهی است. جامعیتی که مبدأ اشیاء و اصل آنها باشد و به منزلة هستهای باشد برای درختها که تنه و شاخه و برگها همه از هسته است یا همچون شامل بودن جمله اجزایش را مانند لشکر که شامل فوجها و افرادش است و این اسم به اعتبار اول و
اسم اعظم به حسب مقام الوهیت یک حقیقتی است و به حسب مقام مألوهیت حقیقتی دیگر و به حسب مقام لفظ و عبارت حقیقتی سوم
«نخستین اسمی که اقتضای لازم کرد اسم اعظم الله بود که پروردگار و مربی عین ثابت محمدی در نشئة علمی بود»
بلکه به اعتبار دوم نیز بر همة اسماء حکومت دارد و همة اسماء مظاهر اویند و به حسب ذات بر همة مراتب الهیّه مقدم است و این اسم به تمام حقیقت خود تجلی نمیکند مگر برای خودش و برای آن کس از بندگان خدا که جلب رضایت حق را کرده باشد و آن بنده مظهر تام او گردیده باشد یعنی صورت حقیقت انسانیت که صورت همة عوالم است، باشد و این حقیقت انسانیت است که در تحت تربیت این اسم قرار میگیرد و در تمام نوع انسان کسی که این اسم آنچنان که هست برای او تجلی کرده باشد، نیست به جز حقیقت محمدیّه ـ صلیالله علیه و آله و سلّم ـ و اولیاء خدا که در روحانیت با آن حضرت متحدند و این است همان غیبی که مرتضای از بندگان خدا در اطلاع به آن غیب مستثنی هستند.26 در روایت کافی است: به خدا قسم که محمد ـ صلیالله علیه و آله ـ از کسانی است که در میان بندگان از خدای تعالی جلب رضایت نموده است.»27
آن عارف واصل و سالک کامل اسم اعظم را مستجمع جمیع اسماء و صفات و مقام احدیت جمع اسماء میداند.28 حضرت امام ـ قدس سرّه ـ اوّل اسمی که به تجلی احدیت و فیض اقدس در حضرت علمیة واحدیه ظهور یابد و مرآت آن تجلی گردد، اسم اعظم جامع الهی و مقام مسمّای «الله» است،که در وجهة غیبیه عین تجلی به فیض اقدس است.29
اسم اعظم به حسب مقام الوهیت یک حقیقتی است و به حسب مقام مألوهیت حقیقتی دیگر و به حسب مقام لفظ و عبارت حقیقتی سوم. امّا اسم اعظمی که به حسب حقیقت غیبیه است و جز خدا هیچکس بدون استثناء از آن آگاهی ندارد به همان اعتباری که از پیش گفتیم عبارت است از حرف هفتاد و سوم که خداوند آن را برای خود نگاه داشته است.30 حضرت امام خمینی در بیان این سخن به حدیثی از امام صادق(ع) استناد کرده که فرمود: «إنَّ عیسی بنَ مریمَ أعطی حرفینِ کان یعملُ بما و أعطی موسی اربعةَ احرفٍ و أعطی ابراهیمُ ثمانیة احرفٍ و أعطی نوح خمسة احرفٍ و أعطی آدمُ خمسة و عشرین حرفاً و إنّ اللهَ تعالی جَمَعَ ذلک کُلُّهُ لمحمّدٍ صلیالله علیه و آله و إنَّ اسمَ اللهِ الْاَعظمَ ثلاثَةُ و سبعون حرفاً أعطی محمدٌ صلیالله علیه و آله اثنین و سبعین حرفاً و حُجِبَ عَنْهُ حرفٌ واحدً». خداوند متعال از اسم اعظم دو حرف را به عیسی بن مریم(ع) داده که با آن دو حرف کار میکرد و به حضرت موسی(ع) چهار حرف داده شده بود و به حضرت ابراهیم(ع) هشت حرف و به نوح(ع) پنج حرف و به آدم(ع) بیست و پنج حرف و خدای تعالی همة اینها را برای محمد ـ صلیالله علیه و آله ـ جمع کرد و اسم اعظم الله هفتاد و سه حرف است که به محمّد ـ صلیالله علیه و آله ـ هفتاد و دو حرف داده شده و خداوند یک حرف را از او پوشیده داشت.31 امام عارفان و پیشوای سالکان بر همین اساس حقیقت محمدیه را عین اسم اعظم میداند. عین ثابتی که متحد با اعظم در مقام الهیت است. دلیل معظم له این است که اعیان ثابته تعیّنهای اسماء الهی میباشند و تعیّن هر چیزی در خارج عین آن چیزی است که تعین یافته و چیزی جز آن نیست. تنها در مقام عقل است که تعیّن با متعیّن غیریت دارد. پس اعیان ثابته عین اسماء الهی هستند. 32
لذا اسم اعظم و انسان کامل احدیت جمع تعینّات است و مقام احدیت جمع بسط و قبض، پس برای آن مقام احدیت جمعالجمع است.33 لذا بر همین مبناست که میفرماید: «نخستین اسمی که اقتضای لازم کرد اسم اعظم الله بود که پروردگار و مربی عین ثابت محمدی در نشئة علمی
بود. پس عین ثابت انسان کامل نخستین ظهور در نشأة اعیان ثابته بود و به واسطة حبّ ذاتی که در حضرت الوهیت بود عین ثابت انسان کامل سرسلسلة کلیدهای دیگر خزائن الهی و گنجینههای پنهانی گردید.»34 تمام دار تحقّق، از غایة القصوای عقول تا منتهی النهایة صف نعال عالم هیولی و طبیعت به فرمودة امام عظیمالشأن ظهور اسم الله اعظم است و مظهر تجلی مشیت مطلقه که امّ اسماء فعلیه است. پس اگر کثرت مظاهر و تعینات ملاحظه شود هر اسمی عبارت از ظهور آن فعل یا قولی است که در دنبالة آن واقع شود و سالک الی الله اوّل قدم سیرش آن است که به قلب خود بفهماند که به اسم الله همة تعینات ظاهر است بلکه همه خود اسم الله هستند.35 اصلاً به اعتقاد آن روح ملکوتی، انسان، اسم اعظم الهی و سایة بلند و خلیفة خدا در همة عوالم است.36 ایشان با توجه به روایتی از امام صادق(ع) درخصوص حدوث اسماء و بیان اسم اعظم که میفرماید: همانا خدای تعالی اسمی را آفرید که به حرف صدادار نیست و در لفظ به نطق نمیآید و در مقام تشخیص در قالب جسد نیست و در تشبیه قابل توصیف نیست و در رنگ، رنگآمیزی نشده است، آن اسم اسمی است بیکران و نامحدود از حسّ توهمکنندگان در حجاب است و پوشیدهای است بینقاب... و آن همان اسم مکنون مخزون است پس ظاهر همان «الله» تعالی است. چنین فرموده: «اگر در این روایت شریف نیکو تأمل کنی اسرار علم و معرفت برای تو منکشف و درهای مخفی اسماء الهی به روی تو باز میشود و چگونه اینچنین نباشد و حال آنکه این روایت از معدن وحی و نبوت صادر شده و از آسمان دانش و جلوهگاه معرفت نازل گشته است.37
اسماء الهی
عارفان اسلامی اسماء خداوندی را با عناوین و تقسیماتی مختلف بیان کردهاند از جمله اسماء ذات، صفات و افعال و عناوین دیگری که در ذیل بحث به تعدادی اشاره میگردد.
از آنجا که اسماء الهی خواهان ظهور هستند از سوی ذات ناشناختة خداوندی و با ندای غیبی به خلیفة غیبی الهی فرمان داده تا در قالب اسماء و صفات ظاهر شوند و بدین ترتیب آنها را در لباس واژه و لفظ به ظهور درآورده و بدینترتیب اولین مرحلة جریان فیض آغاز شد و سپس مراحل مختلف وجود به عرصه آمد.38 پس به فرمودة امام، سالک الیالله اول قدم سیرش آن است که به قلب خود بفهماند که باسم الله همه تعینات ظاهر است؛ بلکه همه، خود اسمالله هستند و در این مشاهده اسماء مختلف شوند و سعه و ضیق و احاطه و لا احاطة هر اسمی تابع مُظهر است و تَبَع مرآتی است که در آن ظهور کرده.39 به طور کلی نتیجة نهایی آن بزرگوار آن است که همه چیز اسماءالله است.40 چون ذات مقدس حق تعالی موجودی است که دست انسان از او کوتاه است و آن مرتبة ذات را کسی غیر از خود ذات مقدس نمیشناسد؛ تنها چیزی که بشر میتواند به آن دسترسی پیدا کند اسماءالله است که این هم مراتبی دارد. بعضی از مراتبش را ما هم میتوانیم بفهمیم و بعضی از مراتبش را اولیای خدا و پیغمبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و کسانی که معلَّم به تعلیم او هستند، میتوانند ادراک کنند. همة عالم اسم اللهاند چون اسم نشانه است، همة موجواتی که در عالم هستند نشانة ذات مقدس حق تعالی هستند منتها نشانه بودنش را بعضیها میتوانند به عمقش برسند که این چطور نشانه است و بعضی هم به طور اجمال میتوانند بفهمند که نشانه است.41 و در حدیث است که امام صادق فرمود: «به خدا قسم اسماء حسنی ما هستیم». پس طبق روایات خدای را اسمایی است عینی.42
تمام اسماء، اسماء ذات است لکن به اعتبار ظهور ذات، اسم ذات گویند و به اعتبار ظهور صفات و افعال، اسماء صفاتیه و افعالیه به آنها گویند
فیض اول یا مقام اسم اعظم به نام الله است که شامل همة اسماء و صفات است و همة تعینات صفاتی و اسمایی در آن مستهلکند و هیچیک از اسماء و صفات بدون اسم اعظم به فیض اول ارتباط پیدا نمیکند
اسماء ذات، صفات و افعال
اسماء الله را به طور کلی به سه دستة اسماء ذاتی، صفاتی و افعالی تقسیم کردهاند: اسماء ذاتی به آن دسته از اسماء الله اطلاق میشود که مبین ذات او است مانند اسم اول و آخر43 اگر چه کلیة اسماء ذاتیه است و از ظهور ذات ـ جل شأنه ـ پدید خواهد آمد اما اسماء الذات چون: الله، الملک، القدوس، العلی، العظیم، الظاهر، الباطن، الاول، الآخر، الواجد، الماجد، الموجد، الوجود، النور است.44 اسماء صفات مربوط به صفات حق است چون عالم و قادر و اسماء افعال بیانکنندة افعال اوست چون خالق و رازق و...45 نجمالدین رازی در مرصادالعباد در خصوص اسماء صفات و افعال این نامها را ذکر کرده است: «اسماء الصفات چون: الحی، القوی، القیّوم، الرحمن، الرحیم، السمیع، البصیر، المتکلم، الکریم، العلیم، الرئوف، الشهید، الصبور، المحصی، اسماء الافعال چون: المبدء، المعید، المبدع، الوکیل، الواسع، الخالق، الوهّاب، الرزاق، الرافع، العدل، الحکیم، المصور، الهادی، الوارث، اسماء افعالیه بر حسب ظهور احکام آنها بعضی منقطع نمیشود و بعضی میشود و حکمشان در بعضی از ازمنه یا از نشأه دنیا است یا از آخرت.»46
بیان امام راحل نیز نظر نجمالدین را تأیید میکند مبنی بر اینکه تمام اسماء، اسماء ذات است لکن به اعتبار ظهور ذات، اسم ذات گویند و به اعتبار ظهور صفات و افعال، اسماء صفاتیه و افعالیه به آنها گویند. ایشان در اینباره فرماید: «اگر قلب او [سالک] قدرت حفظ داشت، پس از صحو آنچه که از مشاهدات افعالیه خبر دهد، اسماء افعال است و آنچه که از مشاهدات صفاتیه، اسماء صفات و هکذا اسماء ذات.»47 زمانی که آن حضرت در خصوص اسماء و صفات حقتعالی سخن میگوید، اظهار میدارد که برای تمام اسماء و صفات حق تعالی به طور کلی دو مقام و مرتبه وجود دارد: یکی مقام اسماء و صفات ذاتیه که در حضرت واحدیت ثابت است چون علم ذاتی که از شؤون و تجلیات ذاتیه است و قدرت و اراده و دیگر مقام اسماء و صفات فعلیه که به تجلی فیض مقدس برای حق ثابت است چون «علم فعلی».48 حضرت روحالله نیز به نقل از کتاب انشاء الدوائر تعدادی از اسماء ذات، صفات و افعال را آورده که به جهت اختصار از ذکر آنها خودداری میکنیم.49
همانگونه که قبلاً اشاره گردید عرفا برای اسماء الهی عناوین مختلفی ذکر کردهاند و آن مرشد واصل و راحل نیز به بعضی از اسماء اشاراتی داشته که به طور اجمال بعضی از آنها ذیلاً ذکر میگردد. لازم به توضیح است که گرچه تمام اسماء، اسماء ذات است لکن به اعتبار ظهور ذات، اسماء ذات گویند و به اعتبار ظهور صفات و افعال، اسماء صفاتیه و افعالیه به آنها گویند یعنی هر اعتبار ظاهرتر گردید، اسم تابع آن است.50
اسم «الله»
فیض اول یا مقام اسم اعظم به نام الله است که شامل همة اسماء و صفات است و همة تعینات صفاتی و اسمایی در آن مستهلکند و هیچیک از اسماء و صفات بدون اسم اعظم به فیض اول ارتباط پیدا نمیکند... الله به عنوان حضرت اسم اعظم ظاهر میشود (= فیض نخست)51 الله ذات جامع تمام کمالات، اسم ذات واجب الوجود، به اعتبار جامعیت صفات ذاتیه و نعوت کمالیه در حضرت علم و عین و در مرتبت افعال و آثار است.52 گفتهاند اسم اعظم همان کلمة «الله» است چه آن اسم، ذاتی است که موصوف به جمیع صفات است یعنی مسمای جمیع اسماء است.53 اسم الله دلالتی جامع برای معانی تمامی اسماء حسنی است.54 ائمة الاسماء را امامی است که امام اعظم و رئیس اقدم است و موسوم است به اسم اعظم که جامع جمیع اسماء است و آن اسم الله است که اسم ذاتی است موصوف به جمیع صفات و کمالات55 عظمت این اسم تا آن مرتبهای است که در قرآن مجید 2536 بار نام مقدس «الله» ذکر شده است.
حضرت امام خمینی(ره) الله را مقام جمع اسماء و حضرت واحدیت میداند.56 و در جایی دیگر فرماید: «الله گرچه اسم اعظم است که صفات جمال و جلال از تجلیات آن و در تحت حیطة آن است لکن گاهی اطلاق شود به صفات جمال مقابل صفات جلال، چنانچه الهیت و الوهیت نوعاً راجع به صفات جمال است و خصوصاً اگر در مقابل صفت جلال واقع شد و در آیة شریفة: «قُل هُو اللهُ اَحدٌ»، ممکن است احد اشاره به یکی از امهات صفات جلال باشد که مقام کمال بساطت ذات مقدس است و الله اشاره به اسم جمال باشد.»57
حضرت روحالله در جایی دیگر به حدیثی از حضرت باقرالعلوم(ع) استناد میکند که آن حضرت فرموده است: «معنی الله معبودی است که خلق متحیرند از درک حقیقت او و احاطه به کیفیت او و عرب میگوید: «اَلِهَ الرجُلُ» وقتی متحیر شود در چیزی و احاطة علمی به او پیدا نکند. و میگوید: «وَلَهَ» وقتی که پناه ببرد به چیزی از آنچه میترساند او را و «اَلْاِله» به آن چیزی که مستور از حواس مردم است.»58 به علاوه در تعلیقه بر فصوص و مصباحالانس در خصوص اسم «الله» چنین سخن میگوید: «همانا اسم «الله» اسمی است برای احدیت جمعی اسمائیه به اعتبار وجهة ظهور در عالم اسماء و صفات که صورت عین ثابتة آن برای انسان کامل است همچنانکه مقام الوهیت مقام ظهور اسم الله در اعیان وجود و مظاهر خلقیه است به اعتبار احدیت جمع همچنانکه مرتبة تَدَلّی الوهیت است و مرتبة جمع جمع آن همان فیض مقدس است که باطن الوهیت است آنچنانکه باطن اسم الله است و مقام غیب آن فیض مقدس است. پس مقام الوهیت باطنش و ظاهرش مظهر اسم الله از نظر باطن و ظاهر آن است.59
اسم ربّ
رب اگر به معنای «متعالی» و «ثابت» و «سیّد» باشد از اسماء ذاتیه است و اگر به معنای «مالک» و «صاحب» و «غالب» و «قاهر» باشد، از اسماء صفتیّه است و اگر به معنای «مربی» و «منعم» و «متمم» باشد از اسماء افعالیه است.60 اسم مبارک «رب» باطن «میکائیل» است که به مظهریت ربّ موکّل ارزاق و مربی دار وجود است.61
اسم رحمن و رحیم
حضرت امام خمینی در ذیل این دو اسم نظرات دو نفر از عرفا و بزرگان اهل سلوک، قیصری و حاج میرزا جواد ملکی ـ قدس سرّه ـ را آورده و هر کدام را نقد کرده است. قیصری در مقدمه شرح فصوص گوید: «اگر حقیقت وجود را فقط شرط کلیات اشیاء دانستیم پس آن مرتبة اسم رحمن است که ربّ عقل اوّل است و به نام لوح قضا (مقام جمع) و امالکتاب و قلم اعلی خوانده میشود و اگر حقیقت وجود را شرط کلیات اشیاء دانستیم به طوری که کلیات در آن جزئیاتی باشد مفصل و ثابت بدون آنکه از کلیاتشان در احتجاب باشند پس آن عبارت میشود از مرتبة اسم رحیم که رب نفس کلی است و به نام لوح قدر (مقام تدریج) خوانده میشود و آن همان لوح محفوظ و کتاب مبین است.»62
قیصری رحمانیت حضرت حق را مخصوص کلیات اشیاء دانسته و رحیمیت حق را شامل کلیاتی که جزئیات هم در آن باشد و جزئیات حجاب کلیات نباشد ولی حضرت امام این مطلب را درست ندانسته رحمانیت و رحیمیت هر دو را شامل کلیات و جزئیات میداند و لیکن رحمانیت مخصوص اصل وجود است و رحیمیت شامل کمال وجود. ایشان فرماید: «اینکه قیصری گفته هر چند به یک توجیه صحیح است ولی مناسبتر آن بود که مرتبة اسم رحمن را مرتبة بسط وجود بر همة عوالم چه کلیاتش و چه جزئیاتش قرار میداد و مرتبة اسم رحیم را مرتبة بسط کمال وجود قرار میداد به کلیات عوالم و جزئیات آن زیرا رحمت رحمانیه و رحیمیه همه چیز را فرا گرفته و به همة عوالم احاطه دارد پس آن دو عبارتند از تعیّن مشیت و اما مقام تعقل و مقام نفس مقام تعین در تعین است. پس بهتر آن است که گفته شود: اگر حقیقت وجود به شرط بسط، اصل وجود گرفته شود پس آن عبارت میشود از مرتبة اسم الرحمن و اگر به شرط بسط کمال وجود گرفته
شود، پس آن عبارت میشود از مرتبة اسم الرحیم.»63
آن عارف سالک ضمن آوردن کلام عارف بزرگوار، حاج میرزا جواد ملکی تبریزی، به نقد آن میپردازد. سخن آن بزرگ اصحاب معرفت و سلوک (مرحوم ملکی تبریزی) این است: «اطلاق رحمن و رحیم به خدای تعالی بدان اعتبار است که خالق رحمت رحمانیه و رحیمیه است به اعتبار آنکه این رحمت با آن حضرت، قائم است به طور قیام صدور نه قیام حلول. پس رحمت رحمانیة او عبارت است از افاضة وجود که منبسط در همة مخلوقات است و بنابراین خود ایجاد عبارت است از رحمانیت او و موجودات، رحمت او هستند و رحمت رحیمیة خدا عبارت است از افاضة هدایت و کمال به بندگان مؤمنش در دنیا و پاداش و ثواب در آخرت، پس ایجاد خدا همه را چه نیکوکار و چه بدکار شامل است. پس آنکه به عالم از این جهت نگاه میکند که به ایجاد حق تعالی قائم است گویی به رحمانیت حق نگاه کرده و گویی در خارج به جز رحمان و رحمت او چیزی نمیبیند و آن که به عالم از آن جهت نگاه میکند که خداوند آن را ایجاد کرده (و ایجاد را میبندد نه موجودات را) گویی به جز رحمان چیزی را ندیده است.»64
حضرت امام(ره) به شرح ذیل، کلام آن عارف و سالک واصل را چنین تصحیح میکند: «اگر مقصود ایشان از وجود منبسط همان است که در میان اهل معرفت شیوع دارد که همان مقام مشیت و الهیت مطلقه و مقام ولایت محمدیه و دیگر القاب که بر حسب نظرها و مقامات گفته شده، میباشد، این معنا با مقام رحمانیتی که در بسمالله الرحمن الرحیم است مناسبت ندارد، زیرا رحمان و رحیم در بسمالله تابع اسم الله میباشند و از تعینات او هستند و ظلّ منبسط ظلّ الله است نه ظل الرحمن زیرا حقیقت ظل منبسط عبارت است از حقیقت انسان کامل و رب انسان کامل و کون جامع همان اسم اعظم الهی (یعنی الله) است که محیط است به الرحمن الرحیم و لذا در فاتحة کتاب الهی نیز تابع قرار داده شدهاند و اگر مقصود ایشان از وجود منبسط مقام بسط وجود است البته مناسب با مقام و موافق با تدوین و تکوین است ولی با ظاهر کلامشان مخالف است و آنچه ایشان گفتهاند نیز صحیح است به اعتبار آنکه مظهر در ظاهر فانی است پس مقام رحمانیت از این نظر همان مقام الوهیت است چنانکه خدای تعالی میفرماید: «قُل ادعُو الله أو ادْعوُ الله الرحمنَ أیّاماً تَدْعُوا فَلَهُ الْأسْماءُ الْحُسنی».65 و فرمود: «الرّحمنُ عَلَّمَ الْقرآنَ خَلَقَ الْإنْسانَ»66 و فرمود: «لا إلهَ إلّا هُوَ الرَّحمنُ الرَّحیمُ».67
بنابراین باید به اهمیت این دو اسم شریف پی برد و اینکه عرفا چقدر آنها را مورد توجه خود قرار دادهاند و در خصوص الرحمن و الرحیم سخن گفتهاند و هیچ شکی در آن نیست که این دو از اسماء صفات هستند و قبلاً ذکر گردید که اگرچه تمام اسماء ذات هستند لیکن به اعتبار ظهور ذات، اسماء ذات و به اعتبار ظهور صفات و افعال، اسماء صفاتیه و افعالیه به آنها گویند. یعنی؛ هر اعتبار ظاهرتر گردید، اسم تابع آن است.68 اصلاً به فرمودة حضرتش مستوای اسم اعظم فیض مقدس است و حامل آن «رحمن» و «رحیم» و «رب» و «مالک» است و همچنین بیان میفرماید که اسم شریف «رحمان» باطن «اسرافیل» است که منشی ارواح و نافخ صور و باسط ارواح و صُوَر است چنانچه بسط وجود هم به اسم «رحمان» است و اسم شریف «رحیم» باطن «جبرائیل» است که موکّل بر تعلیم و تکمیل موجودات است.69
مستوای اسم اعظم فیض مقدس است و حامل آن «رحمن» و «رحیم» و «رب» و «مالک» است
«نخستین اسمی که خدا برای خود اختیار کرد العلی العظیم بود»
اسم عزیز
حضرت امام، عزیز را به معنای پیروزمند و نیرومند و یا فردی که همتا نداشته باشد، گرفته است.70 و شاید مراد از عزّت در جملة مذکور در دعا، صفاتی است که دارای قوه و غلبه هستند مانند قهاریت و مالکیت و واحدیت و احدیت و مُعیدیت و غیر اینها.71 اسم عزیز را شیخ کبیر محییالدین بن عربی بر اساس نقل کتاب انشاء الدوائر، اسم ذات دانسته ولی حضرت امام با عنایت به سه معنی برای اسم عزیز میفرماید: «مقتضای تحقیق آن است که بگوییم اگر عزیز را به معنای سوم (بیهمتا) بگیریم، از اسماء ذات است و اگر به معنای دوم (مبدأ آثار) بگیریم از اسماء صفات است و اگر به معنای اوّل (پیروز) بدانیم از اسماء افعال خواهد بود.»72 آنگاه در ادامة سخن خود به نظر استاد عارفش، مرحوم شاهآبادی، اشاره میکند که فرموده، آنچه از اسماء بر وزن فَعول و فَعیل باشد از اسماء ذات است چون دلالت دارد بر آنکه ذات، معدن آن اسم است.73 و به نقل از آن عارف بزرگوار میفرماید که او به اینها صیغههای معدنی میگفت و بنابراین بسیاری از اسماء که در تحقیق شیخ کبیر از اسماء صفت و فعل هستند به نظر شیخ عارف، شاهآبادی، از اسماء ذات خواهند بود.74
اسم علی
علی به معنی بلند مرتبه است و برتر و بالاتر و حضرت امام در خصوص این اسم شریف با عنایت به نظر شیخ عارف کامل واصل، شاهآبادی، و حدیثی از اصول کافی مبنی بر «نخستین اسمی که خدا برای خود اختیار کرد العلی العظیم بود زیرا او برترین همة اشیاء بُود پس معنای او الله بُود و نامش العلی العظیم، آن نخستین نام او بود، زیرا که بر همه چیز علوّ و برتری یافت» میفرماید: « از این روایت شریفه ظاهر میشود که علی از اسماء ذاتیه است که خداوند پیش از آفرینش خلق برای خود اختیار کرده است و به اعتبار دیگر از اسماء صفت است چنانکه از آخر روایت ظاهر میشود که میفرماید: بر همه چیز برتری یافت.»75
پیر و مرادمان در ادامة سخن خود به کلام عارف کامل محدث کاشانی ـ قَدَّسَ اللهُ نَفْسَه ـ اشاره میکند که علو حقیقی از آن خدای سبحان است و آنگاه نظر قطعی خود را بیان میفرماید: «هیچ موجودی غیر خدا در حقیقت علو با خدا اصلاً شرکت ندارد زیرا موجودات از نظر جهات نفسی که اصلاً عُلُوی ندارند و از نظر جهات حقی، علوشان فانی در علو اوست و حکم و حیثیتی از برای آنان نیست بلکه همگی مستهلک در ذات او هستند.»76
اسم مالک
اسم مالک از اسماء ذات است و مالکیت حق تعالی مثل مالکیت بندگان بر مملوکات خود نیست و مثل مالکیت سلاطین درخصوص مملکت خود زیرا اینها را اضافاتی اعتباری میدانند و حتی مالکیت حق تعالی از قبیل مالکیت انسان نسبت به اعضاء و جوارح خود نیست و حتی از قبیل مالکیت عوالم عقلیه بر مادون خود نیست بلکه مالکیت حق تعالی که به اضافة اشراقیّه و احاطة قیومیّه است، مالکیت ذاتیة حقیقیة حق است که به هیچ وجه شائبة تباین عزلی در ذات و صفاتش با موجودی از موجودات نیست و مالکیت آن ذات مقدس به همة عوالم علیالسِّواء است.77
حضرت روحالله در خصوص اسم مالک که یکی از حاملان اسم اعظم است میفرماید: «اسم شریف «مالک» باطن «عزرائیل» است که موکل بر قبض ارواح و صور و ارجاع ظاهر به باطن است.»78
چون از برای حقتعالی هزار و یک اسم است و یک اسم مستأثر در علم غیب است، از این جهت لیلةالقدر نیز مستأثر است و لیلة قدر بنیة محمدی نیز اسم مستأثر است. از این جهت بر اسم مستأثر کسی جز ذات مقدّس رسول ختمی صلیالله علیه و آله اطلاع پیدا نکند
اسم مستأثر
چون از برای حقتعالی هزار و یک اسم است و یک اسم مستأثر در علم غیب است، از این جهت لیلةالقدر نیز مستأثر است و لیلة قدر بنیة محمدی نیز اسم مستأثر است. از این جهت بر اسم مستأثر کسی جز ذات مقدّس رسول ختمی صلیالله علیه و آله اطلاع پیدا نکند.79 حضرت امام در تعلیقات فصوص از قول شیخ عارف کامل، شاهآبادی، اسم مستأثر را ذات مطلق احدیت دانسته ولی در ادامه میگوید: «الأسماءُ الْمُستَأثرةُ عندَنا لها المظاهرُ المُستأثرةُ و لایکونُ اسمٌ بلا مظهرٍ أصلاً بَلْ مَظْهَرُهُ مُسْتأثرٌ فی علم غیبه.80 اسماء مستأثره نیز دارای اثر و مظهر در خارج هستند ولیکن [بنابر اشتراک مظهر و ظاهر، در حکم] اثر [و مظهر] این اسماء نیز مستأثر است بنابراین احدیّت ذاتیه [که گفته شد اسم مستأثر الهی است] یک وجهة خاصی با هر موجودی دارد که همان سرّ وجودی [آنهاست] و جز خداوند هیچکس از آن اطلاع ندارد. چنانکه در آیة شریفه میفرماید: «ما من دابَّةٍ إلّا هو آخذٌ بناصیتها»81 «و لِکُلِّ وجهةٍ هو مُولّیَها»82 پس وجهة غیبیه که همان اسم مستأثر است دارای اثر مستأثر غیبی در خارج است.83 جهت اطلاع بیشتر در این خصوص به مقالة «ظهور و تجلی اسماء مستأثره از دیدگاه امام خمینی، پژوهشنامة متین، شماره 5 و 6 مراجعه شود.
اسم نور
امام عظیمالشأن نور را از اسماءالله فعلی دانسته و میفرماید: «در عین حالی که نور سماوات و ارض ظهور نور خداست، لکن، اللهُ نورُ السّموات والْأرْض،84 در عین حالی که این ظهور اوست نه این است که خدا او باشد لکن این ظاهر بطوری فانی در مبدأ ظهور است و این موجود به طوری در مبدأ خود فانی هست و هیچ نحو استقلالی ندارد که این اوست و این ظهور، فانی در اوست.»85
علامة طباطبایی ـ قدس سرّه الشریف ـ فرماید: «کلمة نور معنایی معروف دارد و آن عبارت است از چیزی که اجسام کثیف و تیره را برای دیدن ما روشن میکند و هر چیزی به وسیلة آن ظاهر و هویدا میگردد ولی خود نور برای ما به نفس ذاتش مکشوف و هویداست. چیز دیگری آن را ظاهر نمیکند. پس نور عبارت است از چیزی که ظاهر بالذات و مظهر غیر است، مظهر اجسام قابل دیدن... بعداً بطور کلی (نور را) به هر چیزی که محسوسات را مکشوف میسازد استعمال نمودند... و چون وجود و هستی هر چیزی باعث ظهور آن چیز برای دیگران است پس مصداق نام نور همان وجود است و از سوی دیگر چون موجودات امکانی وجودشان به ایجاد خدای تعالی است پس خدای تعالی کاملترین مصداق نور میباشد. اوست که ظاهر بالذات و مُظهر ماسوای خویش است و هر موجودی به وسیلة او ظهور مییابد و موجود میشود.»86 در تفسیر نمونه ضمن معانی مختلف کلمة نور و مصداقهای آن آمده است: «یعنی هر چیزی که ذاتش ظاهر و آشکار باشد و ظاهرکنندة غیر» و در ادامه با استناد به حدیثی از حضرت امام رضا (علیهالسلام) آورده است که آن حضرت در تفسیر آیة «اللهُ نورُ السموات والْأرْض» فرموده: «او هدایتکنندة اهل آسمانها و اهل زمین است.» و معنای نور را هادی گرفته است و در حقیقت این یکی از خواص نور الهی است... لذا همة انوار هستی از نور او مایه میگیرد و به نور ذات پاک او منتهی میشود.»87
حضرت امام خمینی با عنایت به نظر قیصری در شرح فصوص و فنّاری در شرح مفتاحالغیب از قول شیخ اکبر محییالدین بن عربی بیان کرده که آنها نور را از اسماء ذات دانستهاند و شیخ اکبر هر اسمی را که دلاتش بر ذات ظاهر باشد اسم ذات و هر اسمی را که دلالتش بر صفات روشنتر باشد اسم صفت و اگر بر افعال روشنتر باشد اسم فعل قرار داده است. ایشان پس از ذکر این مطالب نهایتاً نظر خود را چنین اظهار میکند: «اظهر آن است که نور از اسماء صفات و بلکه از اسماء افعال باشد. زیرا ظاهر ساختن نور چیز دیگری را در مفهوم آن اخذ شده، پس اگر آن غیر را اسماء صفات در حضرت الهیه دانستیم، نور از اسماء صفات خواهد بود و اگر آن غیر عبارت باشد از مراتب ظهورات غیبیه در این صورت نور از اسماء افعال خواهد شد. چنانچه در آیة شریفه میفرماید: اللهُ نورالسموات والارض، و میفرماید: یَهْدی اللهُ لِنُورِهِ مَنْ یشاءُ88 و سید الموحدین، امیرالمؤمنین ـ علیهالسلام ـ در دعای کمیل میفرماید: اللهم انّی أسْألکَ بنورِ وَجْهِکَ الّذی لَهُ کُلُّ شیءٍ و در دعای سمات است: بار الها تو را میخوانم به آن نور وجهت که بواسطة آن به کوه تجلی کردی و کوه را از هم پاشیدی و موسی مدهوش بر زمین افتاد. پس اسم نور در تحت اسم ظاهر است.»89 برای اطلاع بیشتر در این مورد به کتاب «اسماء الهی از دیدگاه قرآن و عرفان» مراجعه شود.
پینوشتها:
1. ترجمة شرح دعای سحر، ص 275.
2. لغتنامه
3. برگزیده کشف اسرار، رکنی، ص 68.
4. لغتنامه
5. فرهنگ معین
6. منتهیالارب
7. تعریفات جرجانی
8. شرح اصطلاحات الصوفیه، عبدالرزاق کاشانی، ص 47.
9. الانسان الکامل نسفی به نقل از شرح اصطلاحات تصوف، ج 1، ص 322.
10. شرح اصطلاحات تصوف، ج 1، ص 225.
11. مثنوی معنوی، دفتر اوّل، نیکلسون، ج 1، ص 212.
12. ترجمه شرح دعای سحر، ص 110.
13. شرح دعای سحر، ص 142.
14. آداب الصلوة، ص 241ـ 242.
15. همان، ص 244.
16. کشفالاسرار، به نقل از فرهنگ اصطلاحات عرفانی.
17. فتوحات مکیّه، باب 277، به نقل از فرهنگ اصطلاحات عرفانی.
18. تعریفات جرجانی.
19. به نقل از فرهنگ اصطلاحات عرفانی.
20. به نقل از شرح اصطلاحات تصوف، ج 1، ص 236.
21. اصول کافی، ج 1، ص 334.
22. شرح اصطلاحات تصوف، ج 1، ص 236.
23. ر.ک: اصول کافی، ج 1، ص 334 و شرح اصطلاحات تصوف، ج 1، ص 237ـ 240.
24. مثنوی معنوی، نیکلسون، دفتر چهارم، ص 332.
25. همان، دفتر ششم، ص 505.
26. اشاره به سورة جن/ 26 و 27.
27. ترجمه شرح دعای سحر، ص 130.
28. مصباحالهدایه، ص 33 و آداب نماز، ص 295.
29. چهل حدیث، ص 634.
30. شرح دعای سحر، ص 116.
31. به نقل از سیری در اندیشة عرفانی امام، ص 17.
32. همان، ص 19.
33. تعلیقه بر فصوص، ص 31.
34. مصباحالهدایه، ص 60.
35. سرالصلوة، ص 85.
36. ترجمه شرح دعای سحر، ص 167.
37. شرح دعای سحر، ص 130 ـ 134.
38. سیری در اندیشة عرفانی امام، ص 66.
39. سرالصلوة، ص 85 ـ 86.
40. صحیفة امام، ج 19، ص 132.
41. تفسیر سورة حمد، ص 97ـ 98.
42. شرح دعای سحر، ص 130.
43. شرح اصطلاحات تصوف، ص 232.
44. مرصاد العباد، ص 180.
45. شرح اصطلاحات تصوف، ص 232.
46. مرصادالعباد، ص 180.
47. آداب الصلاة، ص 259.
48. همان، ص 266.
49. ر.ک: آداب نماز، ص 258.
50. آداب نماز، ص 258.
51. مجلة حضور، شمارة 11، دکتر نصرالله، ص 133.
52. فرهنگ اصطلاحات عرفانی.
53. شرح اصطلاحات تصوف، ج 1، ص 237.
54. تعریفات جرجانی.
55. جامعالاسرار، ص 134 به نقل از شرح اصطلاحات تصوف، ص 237.
56. سرالصلوة، ص 93.
57. آداب نماز، ص 308.
58. همان، ص 315.
59. تعلیقه بر مصباحالانس، ص 293.
60. آداب نماز، ص 257.
61. همان، ص 273.
62. مقدمه بر شرح فصوص، به نقل از شرح دعای سحر، ص 80.
63. شرح دعای سحر، ص 80.
64. اسرارالصلوة حاج میرزا جواد ملکی به نقل از ترجمه شرح دعای سحر، ص 81.
65. اسراء/ 110.
66. الرحمن/ 1ـ3.
67. بقره/ 163.
68. ر.ک: آداب نماز، ص 259.
69. آداب نماز، ص 273 و 274.
70. شرح دعای سحر، ص 133.
71. همان، ص 136.
72. همان، ص 135.
73. همان، ص 136.
74. همان، ص 136.
75. همان، ص 188.
76. همان، ص 189.
77. ر.ک: آداب نماز، ص 269 ـ 270.
78. آداب نماز، ص 274.
79. آداب نماز، ص 337.
80. تعلیقه بر فصوص، ص 126.
81. هود/ 56.
82. بقره/ 148.
83. تعلیقه بر فصوص، ص 218 و سفر عشق، ص 91.
84. نور/ 35.
85. تفسیر سورة حمد، ص 116ـ 117.
86. ترجمه تفسیرالمیزان، ج 29، ص 176.
87. تفسیر نمونه، ج 14، ص 472ـ 475.
88. نور/ 35.
89. شرح دعای سحر، ص 73 و 74.
منابع و مآخذ:
1. آدابالصلوة (آداب نماز)، خمینی، روحالله، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، چاپ دهم 1380.
2. اصول کافی، کلینی ابوجعفر محمدبن یعقوب، ترجمه و شرح سیدجواد مصطفوی، 4 جلد در 2 جلد، انتشارات علمیه اسلامیه، تهران، بیتا.
3. انسان کامل، نسفی عزیزالدین، تصحیح ماژیران موله، انجمن ایرانشناسی فرانسه، تهران، 1359.
4. تعریفات، جرجانی، سیدشریف علیبن محمد، انتشارات ناصرخسرو، تهران، چاپ چهارم 1370.
5. تعلیقات علی شرح فصوصالحکم و مصباحالانس، خمینی، روحالله، مؤسسه پاسدار اسلام، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1410هـ..
6. تفسیرالمیزان، طباطبایی، علامه محمدحسین، ترجمه سید محمدباقر موسوی همدانی، کانون انتشارات محمدی، چاپ سوم، تهران، 1362.
7. سرالصلوة، خمینی، روحالله، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ ششم، تهران، 1378.
8. سِفر عشق، قائممقامی، سیدعباس، انتشارات فکر برتر، چاپ اول، تهران، 1378.
9. سیری در اندیشة عرفانی امام خمینی، منصوری لاریجانی، اسماعیل، نشر فرهنگی آیه، تهران، چاپ اول 1377.
10. شرح اصطلاحات تصوف، گوهرین، سیدصادق، 8 جلد در 4 مجلد، انتشارات زوّار، چاپ اول، تهران، 1367 ـ 1382.
11. شرح مثنوی شریف، فروزانفر بدیعالزمان، انتشارات علمی و فرهنگی، 3 جلد، تهران، چاپ هفتم 1373.
12. صحیفه امام، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 22 جلد، چاپ اول 1378.
13. فرهنگ فارسی معین، معین، محمد، انتشارات امیرکبیر، چاپ هفتم، تهران، 1364.
14. فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، سجادی سیدجعفر، طهوری، چاپ چهارم، تهران، 1378.
15. قرآن مجید، ترجمه مهدی الهی قمشهای، انتشارات پیراسته (اسماعیلیان) تهران، چاپ ششم 1372.
16. کشفالاسرار و عدةالابرار، میبدی رشیدالدین به اهتمام علیاصغر حکمت، دورة ده جلدی، انتشارات امیرکبیر، تهران.
17. مصباح الهدایة الی الخلافة والولایة، خمینی، روحالله، با مقدمه سیدجلالالدین آشتیانی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، تهران، چاپ سوم، 1376.
18. مرصادالعباد، رازی نجمالدین (دایه) تصحیح محمدامین ریاحی انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، چاپ سوم 1366.پدیدآورنده: دکتر منوچهر اکبری (استاد دانشگاه تهران)