آرشیو

آرشیو شماره ها:
۷۶

چکیده

متن


آنچه مایه سعادت و هدایت آدمی است، شناخت خداوند و راههای وصول به اوست و توحید یگانه راه دستیابی به آن مقصد نهائی برای بشریت می‌باشد.
بی‌تردید آن علمی که انسان را بیشتر به این راه نزدیک می‌گرداند علم عرفان است که شریفترین علوم الهی است و اصل و مبدأ و مقصد و ظاهر و باطن این علم جملگی توحید و شناخت حق و حقیقت است و بر دو قسم است: اول عرفان نظری است و منظور از آن شناخت و آشنایی با ذات و اسماء و صفات و افعال الله است تا با معرفتی صحیح از خدا بتوان به سوی او حرکت کرد و برای آبیاری این درخت علم در وجود باید که راه عرفان عملی را پوئید و این مطلب در مذهب عرفای شامخین به وضوح آمده است که هر عمل خیری را در عین نورانیت، ظلمتی است اگر مقصود و نیت صواب نباشد، سالک باید که در اتیان هر عمل حجب ظلمانی و نورانی را خرق کند و مقصد خود را خدا بداند گرچه وصول به این مقصد عالیه نیاز به ریاضات و مخالفتها با نفس داشته باشد منظور آنکه آموختن علم با این همه سفارشات و توجهات که در اسلام به آن شده اگر همراه با عمل نباشد و تنها به یادگیری اصطلاحات و مفاهیم اکتفا شود جز ظلمت چیز دیگری بهمراه نخواهد داشت. العلم هو الحجاب الاکبر و علم عرفان که فضیلتش در آموختن از هر علم دیگر بیشتر است در نتیجة عمل نکردن ظلمتش از مابقی علوم بیشتر و وسیعتر خواهد بود. بنابراین خلوص قلب در این علم بسیار مشکل و تحصیل آن از دشوارترین امورات از این رو بر سالک لازم است همزمان با آموختن این علم داخل در عرفان عملی شود تا قادر باشد بوسیلة آن از حجب ظلمانی و نورانی خارج شود پس می‌گوئیم این مرتبه از عرفان شامل شناخت مراحل و منازل سلوک و کیفیت طی هر منزل و وصول به مقصد نهائی و خرق حجب می‌باشد.
باید دانست اگر انسان از خود غفلت کند و درصدد اصلاح نفس و تزکیة آن برنیاید و نفس را سر خود بار بیاورد هر روز، بلکه هر ساعت بر حجابهای آن افزوده شود و از پس هر حجابی، حجابی بلکه حجبی برای او پیدا شود تا آنجا که نور فطرت بکلی خاموش شود و از محبت الهیه در آن اثری و خبری باقی نماند بلکه از حق‌ تعالی و آنچه به او مربوط است متنفر گردد و ریشه عداوت حق و مقربان درگاه مقدس او در قلبش محکم گردد تا آنجا که به کلی درهای سعادت به روی او بسته شود و راه آشتی با حق‌ تعالی و شفعاء منسدّ گردد و مخلّد در ارض طبیعت گردد که باطن آن در عالم دیگر جلوه کند و آن خلود در عذاب است.
پس چون چنین دیدم و فهمیدم بر خود لازم دانستم سیری در آثار عرفانی عارف کامل حضرت امام خمینی بنمایم تا توشه‌ای از این ره بگیرم و به رشته تحریر درآورم شاید که خداوند ما را از این طریق مرهون لطف و رحمت خاصه خود قرار دهد.
اینک پس از مطالعات بسیار دانسته‌ام منازل سلوک سیزده مرتبه کلی است که به ترتیب عبارتند از:
منزل اول) بیداری: که در این مرحله سالک بیداری حاصل کرده و از خواب غفلت هوشیار می‌شود و این معرفت از تفکر حاصل می‌شود.
منزل دوم) عزم و اراده: که سالک بعد از حصول معرفت دامن همت به کمر بسته و عزم قدم گذاشتن در این وادی را می نماید.
منزل سوم) اتیان ارکان سلوک: که عرفا فرموده‌اند بر سه رکن است. اول مشارطه، یعنی آنکه در اول روز با خود شرط کند در آن روز عملی برخلاف رضای حق انجام ندهد. دوم مراقبه، و آن چنان است که در تمام مدت شرط مراقب عمل به آن شرط و وظیفه باشد. سوم محاسبه، و آن عبارت است از اینکه در پایان روز آنچه که در آن روز انجام داده در ترازوی سنجش قرار دهد اگر دید عملی برخلاف شرط خود و رضای حق مرتکب شده توبه و عزم بر ترک آن نماید و اگر خلاف آن ندید شکر حق را بجا آورد و زیادت طلبد.
منزل چهارم) توبه: که در کتب اخلاق مذکور است و بیشتر همراه با منزل سوم است.
منزل پنجم) ذکر: که از مهمترین مقامات و منازل سلوک است که مرشدان بسیار به مریدان خود توصیه کرده‌اند و مشتمل بر سه مرتبه است اول ذکر لسانی، دوم ذکر قلبی، سوم ذکر عملی و عارف به مقام وصل نرسد مگر با گذر از این مرحله.
منزل ششم) مقام دوری از دنیا و هر آنچه غیر از خداست.
منزل هفتم) تصفیه دل از غیر خدا و اخلاص
منزل هشتم) استقامت: که در آن سالک از دیر رسیدن به مقامات یا ندیدن کرامات، سلوک را رها نکند و از شنیدن کردارها و رفتارها و حرفهای مخالف و تمسخرها و کنایه‌ها و آزادی‌های دیگران از راه بدر نرود.
منزل نهم) صبر: و آن بر سه مرتبه است. صبر بر معاصی، صبر بر طاعات، صبر بر مصیبات.
منزل دهم) توکل: و آن واگذاری امور است به حق‌ تعالی و یاری خواستن از او
منزل یازدهم) رضا: عبارت است از خشنودی بنده از خدا و اراده و مقدراتش
منزل دوازدهم) تسلیم: عبارت است از انقیاد باطنی و اعتقاد و گرویدن قلبی در مقابل حق پس از سلامت نفس از عیوب و خالی بودن آن از ملکات خبیثه.
منزل سیزدهم) فنا: که عبارت است از تسلیم شدن مطلق در برابر خدا، و خود و دیگران را ندیدن و تنها او را دیدن.
و اما شیوة ما در انشاء این مقاله عبارت است از بیان صد نکته اخلاقی همراه با شرح بعضی از فقرات از آثار امام خمینی که می‌پردازد به آن موضوع که صحبتش شد و اما این صد نکته مشتمل است بر دو بخش کلی اول دستورات عمده و کلی سلوک دوم دستورات جزئی برای سالکان.
بخش اول آن مشتمل بر چهار مقام است.
اول: توجه دادن بندگان به حق و التفات به خداوند و دور نمودن و برحذر داشتن آنها از روی آوردن به غیر حق، شناساندن دنیا و نفس.
دوم: سفارش به فراگیری علم و علم همراه با عمل
سوم: بحث پیرامون زهد و تقوا و ایمان و عمل صالح که از مهمترین مباحث عرفانی است.
و چهارم: سخن از عبودیت حق و اطاعت از او و حضور قلب که از لوازم اطاعت حق‌ تعالی است.
بخش اول: دستورات کلی سلوک
مقام اول: توجه دادن بندگان به حق و برحذر داشتن آنها از التفات به غیرحق و شناخت آنها
نکته 1: مقصود از دنیا هر چیزی است که انسان را از حق‌ تعالی به خود مشغول کند.
نکته 2: دلبستگی به مخلوق و غفلت از حق از حجب غلیظه‌ای است که نور معرفت را خاموش و قلب را مکدّر و ظلمانی کند و این از بزرگترین دامهای ابلیس شقی و مکاید بزرگ نفس است که انسان را از ساحت مقدس حق دور و از معارف حقه مهجور کند.
شرح: باید دانست که قلب و روح انسان هیچگاه محبت دنیا و آخرت را یکجا جمع نمی‌کند زیرا که قلب در ابتدا چون لوح دست‌نخورده‌ای است که هیچ سفیدی و سیاهی ندارد این انسان است که با گذشت زمان و اتیان اعمال نیک و بد سیر و هدف خود را روشن می‌کند و با انجام هر عمل بد نقطه سیاه و با انجام هر عمل خوب نقطه سفیدی در قلب خود باقی می‌گذارد چون سیاهی از حد فزون گشت دیگر جایی برای سفیدی و روشنایی نیست و نخواهـــــد مـــاند و
محبت دنیا که رأس همه بدیهاست خود از بارزترین مصادیق این توضیح است در بیان این حقیقت حق‌ تعالی فرمود: ماجَعَلَ الله لِرَجُلٍ مِن قَلبَین فِی جَوفِه.
نکته 3: اگر نفوس یکسره متوجه به دنیا و تعمیر آن باشد و منصرف از حق باشند گرچه اعتقاد به مبدأ و معاد هم داشته باشند منکوس هستند و میزان در انتکاس قلوب غفلت از حق و توجه به دنیا و تعمیر آن است.
شرح: مثل چنین کسی این آیه از قرآن کریم است که فرمود: اَرَأیْتَ مَنِ اتّخَذَ الهِهُ هَواه.
زیرا کسی که یکسره متوجه به دنیا باشد معلوم است قلب او از محبت دنیا مملو شده است. از این رو هر کار و عملی انجام می‌دهد از دنیا و برای دنیاست یعنی خدای او دنیاست.
نکته 4: توجه به غیر حق‌ تعالی، خیانت به حق است و حب به غیرذات مقدس و خاصان او، که حب اوست خیانت است در مشرب عرفان.
شرح: زیرا که خداوند در قرآن کریم می فرماید: اِنّا عَرَضْناالاَمانَةَ عَلَی السَّمواتِ وَ الاَرْضِ والجِبالِ فَاَبَیْنَ اَن یَحْمِلْها وَ اَشْفَقْنَ مِنها و حَمَلَها الاِنسانُ اِنَّه کانَ ظَلُوماً جَهُولاً و آدمی به این امانت الهی که ولایت مطلقه است در مسلک عرفان خیانت نمود و عهد خود با خدای خود را فراموش کرد.
نکته 5: قلب خود را از اشتغال به غیر که تو را از مشاهدة جمال جمیل علی الاطلاق محجوب می کند خالی کن که این اشتغال به غیر قذارت و شرک است و حق‌ تعالی نمی‌پذیرد مگر دلی را که هرچه بیشتر پاکیزه‌تر و خالصتر باشد.
شرح: اشتغال بغیر در مسلک عارفان عالیمقام شرک است زیرا در این حالت توجه آدمی از خدا سلب شده است و این عدم توجه به تدریج قلب را منکوس می‌گرداند.
نکته 6: ای برادر حجاب طبع و طبیعت را پاره کن که تو از جهان قدس و طهارتی و از جایگاه نور و کرامت چنانچه عارف شیرازی می‌گوید:
چاک خواهم زدن این دلق ریایی چه کنم روح را صحبت ناجنس عذابی است الیم
و چون حجب ظلمانی را پاره کردی ظهور حق را در همة اشیاء و احاطه‌اش را بر آنها خواهی دید و مشاهده خواهی نمود که آنها همه نشانه‌های اویند و دلیلهای روشن او که با کمالاتشان بر کمال آفریننده و ایجادکننده خود دلالت دارند.
نکته 7: استاد الهی ما فرماید: توجه به عز ربوبیت و ذلّ عبودیت یکی از منازل مهمه سالک است که قوّت سلوک هرکس بمقدار قوّت این نظر است بلکه کمال و نقص انسانیت تابع کمال و نقص این امر است و هرچه نظر انیت و انانیت در انسان غالب باشد از کمال انسانیت دور و از مقام قرب ربوبیت مهجور است و حجاب خودبینی از جمیع حجب ضخیم‌تر و ظلمانی‌تر است و خرق این حجاب از تمام حجب مشکلتر و خرق همة حجب را مقدمه است بلکه مفتاح، مفاتیح غیب و شهادت خرق این حجاب است.
شرح: زیرا که توجه به ذل عبودیت باعث تقویت خضوع و فروتنی در برابر خالق می‌شود و این خود باعث تقویت ملکه رضا و تسلیم می‌گردد که نهایت آن حال محو و نابودی سالک است در ذات احدیت.
نکته 8: وقتی دل را به صاحب دل و خانه را به صاحبش تسلیم نمودی و خود در آن تصرفی نکردی و خانه را بدست غاصب ندادی خود صاحبخانه در آن تجلی می کند و البته تجلی غنی مطلق غنای مطلق آورد و دل را غرق دریای عزت و غنا نماید و قلب مملو از بی‌نیازی شود و لله العزة و لرسوله وللمؤمنین و خود متصرف در جمیع امور عبد شود.
نکته 9: علامت جهنمی بودن آن است که دلی را که برای تفقه و تدبّر در آیات کریمه صحف تکوین و تدوین خلق فرموده و چشم و گوشی را که برای بصیرت و شنوائی حقائق الهیه مرحمت فرموده در آنها صرف نشود و از افق حیوانیت تجاوز ننماید و به مقام انسانیت لااقل که مقام تدبیرات عقلیه است، نرسد چنین انسانی به حقیقت حیوان بلکه گمراهتر از سایر حیوانات است.
شرح: اشاره دارد به آیه 179 از سوره اعراف که می‌فرماید: وَلَقَد ذَرَأنا لِجَهَنَّم کَثیراً مِن الجِنِّ و الاِنسِ لَهم قُلوبٌ لا یَفقَهُونَ بها و لَهُم اَعیُنٌ لایُبصِروُن بها و لَهُم اذانٌ لایَسْمَعُونَ بِها اولئِک کَالاَنْعامِ بَل هُم اَضَلّ.
با توجه به آنچه در نکات قبل وارد شده معلوم می‌شود کسی که چنین آثاری از خود بروز می‌دهد، چشم و گوش و زبان او از دیدن و شنیدن و گفتن حق محروم است و به طور مسلم دلش مقلوب و منکوس گشته و از توجه به حق کاملاً محروم است و التفاتش مطلقاً به دنیا و تعمیر آن می‌باشد چنین کسی هیچگاه به دنبال حق نخواهد رفت زیرا که حق و صواب مطلوب و منظور او نیست.
نکته 10: کسانی که تبعیت نفس بهیمی کنند و متحرک به حرکت حیوانی باشند مشایع نفس حیوان بهیمی هستند و از حومة تبعیت عقلانی خارجند تا چه جای آنکه به تبعیت الهی متصف باشند و شیعة حضرت صادق علیه السلام به صبغة‌الله رنگ‌آمیزی شدند و مَنَ اَحْسَنُ مِن الله صِبْغَةً.
و از زنگار شهوت و غضب و شیطنت پاکیزه و طاهر شدند بلکه از عقال عقل پای دل را رهائی دادند.
نکته 11: ای مدعی ایمان و خضوع قلب، در بارگاه ذوالجلال اگر تو به کلمة توحید ایمان داری و قلبت یکی‌پرست و یکی‌طلب است و الوهیت را جز برای ذات خدای تعالی ثابت ندانی اگر قلبت موافق با ظاهرت است و باطنت موافق با دعویت است چه شده است که برای اهل دنیا این قدر قلبت خاضع است؟ چرا پرستش آنها را می‌کنی؟
نکته 12: پس ای عزیز، برای یک خیال باطل، یک محبوبیت جزئی بندگان ضعیف، یک توجه قلبی مردم بیچاره خود را مورد سخط و غضب الهی قرار مده.
نکته 13: با حب دنیا و نفس، هوس معرفت الله در سر پختن هوس خامی است و اگر در مقام تهذیب باطن و تصفیه قلب و تعدیل اخلاق است نیز با محبت دنیا متحلّی به یکی از حلیه‌های فضائل نفسانیه نخواهد شد و اگر درصدد تعمیر آخرت و جنّت اعمال است از راه تقوا و اعمال صالحه نیز با حب دنیا موفق به هیچ یک از مراتب آن نشود.
شرح: زیرا قلب محل محبت یکی از دنیا و آخرت است و این راه، راهی است که محبت داشتن به هر چیز و هرکس غیر از خدای تعالی و اولیاء او مایه هلاک ابدی آدمی خواهد شد زیرا آن را ظلمات و تنگناهای بسیاری است پس لحظه‌ای غفلت باعث هلاک می گردد.
نکته 14: باز تذکر می‌دهم که در هر حال به خود امیدی نداشته باش که غیر از خدای تعالی از کسی کاری برنمی‌آید و از خود حق‌ تعالی با تضرع و زاری توفیق بخواه که تو را در این مجاهده اعانت فرماید تا بلکه انشاءالله غالب آیی.
نکته 15: تا رسوم عبودیت و غیریت و انانیت باقی است و عابد و معبود و عبادت و اخلاص و دین در کار است شوب به غیریت و انانیت است و این شرک است پیش ارباب معرفت.
شرح: و این امر با توجه به مراتب و مراحل سلوک حاصل می‌شود سالک تا در عالم کثرت است توجه به خود و معبود و عبادتش دارد با تقویت سلوک توجه به عبادت از بین می‌رود پس آنگاه که به فنا رسید از خود نیز غافل شود لکن باز توجه و نظرش به معبود و محبوب است و در مرتبه فنای فنا از معبود نیز غافل شود و دم از اناالحق زند و این مایه هلاکت اوست اگر خداوند از او دستگیری نفرماید و او را به حال خود نیاورد و چون به خود آمد رجوع به عالم کثرت نماید و این کمال سیر است در اسفار اربعه.
مقام دوم: زهد و تقوا و ایمان و عمل صالح
نکته 16: پس انسان مایل به صحت نفس و شفیق به حال خود، پس از تنبه به اینکه راه چاره خلاصی از عذاب الیم منحصر است به عمل کردن به دستورات انبیاء و دستورات آنها منحصر است به دو چیز یکی اتیان به مصلحات و مستصّحات نفسانیه و دیگر پرهیز از مضرّات و مولمات آن، و افضل از هر چیز و مقدم بر هر مقصد و مقدمه پیشرفت و راه منحصر مقامات و مدارج انسانیه این دو مرحله است که اگر کسی مواظبت به آنها کند از اهل سعادت است و مهمترین این دو تقوای از محرمات است.
شرح: بدان که تقوا حالت و ملکه‌ای است که در نفس و روح پدید می‌آید و به واسطه آن سالک از محرمات دوری می کند. و به بیان دیگر تقوا عاملی است در نگهداشتن سالک از گناه و نافرمانی خداوند و آن نیرو با ریاضات و مخالفتها با نفس و هوا و هوس پدید می‌آید زیرا که اکثر قوای نفس از جنود شیطانند و نفس به همین علت بیشتر قایل به معصیت دارد. راغب اصفهانی در مفردات مادة وقی می‌گوید: وقایه نگهداشتن چیزی است از آنچه موجب اذیت و ضرر است و تقوا عبارت از این است که آدمی نفس خود را از آنچه مایة خوف و هراس است حفظ کند.
پس در اینجا از برای این ملکه دو شرح است اول آنکه تقوا به درجه‌ای برتر از ایمان است زیرا که خداوند در سوره آل عمران آیه 102 چنین می‌فرماید: یا اَیُّها الَّذین امَنوا اتَّقوا الله حَقَّ تُقاتِه دوم آنکه از برای تقوا مراتبی است. اول تقوای عامه و آن دوری از محرمات و کبائر است دوم تقوای خواص و آن دوری از شبهات و صغائر است که مقصود از ورع همین می‌باشد و سوم تقوای خاص الخواص که دوری از التفات و توجه به غیر خداست. پس هر مرتبه مخصوص به گروهی و سلوک سالکی است و لهذا قیل حَسَناتُ الاَبرار، سَیئات المُقَرَّبین. و تقوا مهمترین عامل سلوک سالک و باعث ورود اوست به عوالم سلوک در نتیجة بی‌رعایتی تقوا نتوان سلوک نمود از این رو حضرت امام فرمود مهمترین این دو تقوای از محرمات است.
نکته 17: مؤمن آن کسی است که قلبش حضور حق و احاطه قوی آن ذات مقدس را دریافته باشد و عظمت و جلال او را وجدان کرده باشد.
شرح: اگر سالک متوجه به این نکته شد که: تا حضور حق را در همه‌جا و هر مکان و احاطه قیومی او را درک نکرده باشد قادر نخواهد بود ایمان و تقوا را در دل خود جای دهد و ملکه کند و گناه را ترک نماید. تمام سعی و تلاش و سلوک او متوجه به این مسئله خواهد شد تا بتواند خانه دل خود را به صاحبخانه واگذارد و آن را از اغیار پاک گرداند و آنگاه حضور حق را در هرجا ببیند پس بنابراین سخن، گنهکار مؤمن نخواهد بود و به بیانی دیگر مؤمن کسی است که حضور حق را ادراک کرده باشد تا به آن وسیله بتواند تقوا را در خود ملکه گرداند و از گناه دوری کند.
نکته 18: پس انسان باید در همین عالم، ایمان را به هر قیمتی هست تحصیل کند و دل را با آن آشنا کند و این در اول سلوک انسانی صورت نگیرد مگر آنکه اولاً نیت را در تحصیل معارف و حقایق ایمانیه خالص کند و قلب را تکرار و تذکر به اخلاص و ارادت آشنا کند تا اخلاص در قلب جایگزین شود چه که اگر اخلاص در کار نباشد ناچار دست تصرف ابلیس به کار خواهد بود و با تصرف ابلیس و نفس هیچ معرفتی حاصل نشود... بالجمله پس از تحصیل اخلاص ممکن است راه به حقیقت پیدا کرد و پس از آن، از گناهان و مخالفات، توبة خالصی کند و چون قلب را از کثافات خالی کرد مهیای برای ذکر خدا قرائت کتاب خدا شود پس از آن آیات توحید و اذکار شریفه توحید و تنزیه را با حضور قلب و حال طهارت، تلقین قلب کند. این عمل را بکند امید هست خداوند از او دستگیری کند و البته در هر حال از نقص و عجز خود و از رحمت و قدرت حق غافل نباشد و دست حاجت پیش ذات مقدس او دراز کند و از آن ذات مقدس دستگیری طلب کند امید است پس از مدتی نفس به توحید عادت کند و نور توحید در قلب جلوه کند و اگر در شب و روزی چند دقیقه‌ای به حسب اقبال قلب و توجه آن یعنی به مقداری که قلب حاضر است نفس را محاسبه کند در تحصیل نور، ایمان و از آن مطالبة نور ایمان کند و آثار ایمان را از آن جستجو کند خیلی زودتر به نتیجه می‌رسد انشاءالله.
شرح: این بیان شریفه اجمالی است از سلوک سالک تا مرتبه ایمان و اخلاص حقیقی و خلاصه‌اش این است که ابتدا نیت را صاف و خالص و حقیقی نماید در وصول به مقصد یعنی عزم واقعی در سلوک داشته باشد آنگاه پس از کسب اخلاص اولیه، توبة حقیقی کند تا قلب تصفیه شود پس خانة دل را که از کثافات و شیاطین خالی شده است آماده ورود از کار و آیات توحید گرداند تا حقیقت اخلاص در دل تقویت شود و در این راه از حق تعالی دائم توفیق طلب کند تا به مرتبه ایمان حقیقی نائل شود.
نکته 19: و اما عمل صالح که برای تبدیل احوال نفس و حالت ظلمت و جحود آن به نورانیت و تصدیق فایده دارد بر دو نوع است یکی اعمال قلبیه و دیگر اعمال قالبیه و مراد از اعمال قلبیه در این مقام اعمالی است که فطرت را به حالت اولیه خود برگرداند و عمدة آن توبه است به شرایط باطنیه و ظاهریه آن و پس از آن، اشتغال به تزکیه و تطهیر قلب و تصفیه و تلخیص آن از غواشی طبیعیه که عمدة آن حب دنیا و خودخواهی و خودرأیی است پیدا کند که از مهمات باب سلوک الی الله است که اهل مجاهده و سلوک به آن از هر چیز بیشتر اهمیت دهند و اما اعمال قالبی اعمالی است که نفس را متذکر احوال خود کند و از خواب گران و سکر طبیعت برانگیزد و آن اشتغال به اذکار و اوراد وارده از اهل بیت وحی و طهارت است با شرایط آن که عمده حضور قلب است مقصد تذکر نفس و بیدار نمودن آن در اوقاتی که اشتغال نفس به کثرت و دنیا کمتر باشد مثل اواخر شب و بین الطلوعین.
شرح: حضرات عارفان بالله اعمال قالبیه را مقدم بر اعمال قلبیه می‌دانند زیرا که عملی اگر خواهد در قلب ملکه شود باید بر آن ممارست و تکرار باشد تا آن حالت را به خود بگیرد و این در اوایل امر کمی صعوبت دارد مَثَلش چون طفل شیرخواره‌ای است که بخواهی او را تکلم بیاموزی. چون زبان قلب باز شد و عمل در آن ملکه گردید بی‌هیچ سختی صاحب آن قلب عمل را انجام می‌دهد. از این رو در باب اذکار و اوراد فرموده‌اند که ابتدا زبان باید بر ذکر استمرار داشته باشد و دائم تکرار کند تا آنکه بواسطه آن زبان قلب باز شد چون زبان قلب باز شد زبان ظاهر بی‌هیچ سختی ذکر گوید و تکرار در او خستگی ایجاد نمی‌کند به همین ترتیب در بیان قطع ریشه رذایل و صفات ناهنجار و زشت فرموده‌اند که سالک باید صفت ضد آن صفت زشت را دائم تکرار کند تا صفت نیک در قلب او ملکه شود چون این صفت ملکه شد و حالت سلطنت یافت ریشه آن صفت زشت قطع و قلع شود و صاحب آن صفت، عمل نیک را بی‌هیچ سختی و سهولت انجام دهد. به عنوان مثال کسی که صفت بخل در او زیاد است اگر بخواهد و عزم داشته باشد که این صفت را از خود رفع کند باید که ضد آن یعنی صفت سخاوت را در قلب جایگزین کند برای اینکار لازم است دست انفاق و ایثار و خداخواهی و اطعام و پوشاندن و سیراب کردن و صدقه و قرض و انفاق و خمس و زکات و هر آنچه مربوط به حال و منال آدمی می‌شود را در خود قوی کند گرچه در اوایل امر صعوبت دارد. ولیکن چون او عزم خود را جزم نمود در قطع این صفت و از خداوند یاری و توفیق با تضرع و زاری طلبید باید به خود بفهماند این امر مثل خوراندن یک داروی تلخ به بیمار است اگرچه بیمار از خوردن چنین دارویی تنفر دارد ولی مجبور است برای بدست آوردن دوباره سلامتی‌اش این دارو را با هر مشقتی که دارد بنوشد و بخورد تا حالش بهبود یابد. به بیانی دیگر گرچه این امر در ابتدا مانند خوردن یک داروی تلخ است ولی چون می‌خواهد که این بیماری روحی را از خود رفع و دفع کند ناچار است این دارو را بخورد و این اعمال را بپذیرد و به خود قالب کند تا در قلب او جای گیرد و ملکه شود.
نکته 20: از هر عمل صالحی اگر با شرایط صوریه و معنویه و قالبیه و قلبیه آورده شود یک نورانیتی در باطن قلب حاصل شود و یک صفای باطنی از برای انسان رخ دهد که انسان را به معرفت الله و توحید نزدیک کند تا آنجا که حقایق توحید در قلب جایگزین شود و از آن در ملک بدن نیز سرایت کند و ارض طبیعت نورانی و مُشرق به نور الهی شود که این غایت سعادت انسانی است.
شرح: حقیقت این است که قلب رئیس بدن می‌باشد اگر صفتی در آن تبدیل به ملکه شود در مابقی اعضاء و جوارح که از جنود اویند سرایت کند و چون باطن صفات نیک را نورانیتی است از این رو به اینان هر عمل نیک نورانیتی در دل حاصل می‌شود که اثری بر دل می‌گذارد اگر به آن اعمال قلب منوّر شود اعضاء بالتبع او نورانی می‌شوند.
نکته 21: برای قلب زاهد یک حالت سهل‌انگاری و بی‌اعتنایی رخ دهد که توجه به دنیا و زخارف آن نکند تا چه رسد که از فوت آن تأسف و از اتیان آن فرح برای او رخ دهد.
شرح: بدانکه زهد بر سه مرتبه است. اول: بی‌اعتنایی به دنیا و زخارف آن و این زهد عوام است. دوم: بی‌اعتنایی است نسبت به دنیا و آخرت و آنچه در آنهاست و این زهد خواص است. سوم: بی‌اعتنایی است نسبت به آنچه غیر خداست و آن زهد خاص‌الخواص است آنچه حضرت امام در این نکته فرموده‌اند مشتمل بر زهد عوام است و آن مشمول این آیه از قرآن است که فرمود: لِکَیلا تَأسَوا عَلی مافاتَکُم وَ لاتَفْرَحوا بِما اتکُم...
نکته 22: قلبی که دارای ورع نباشد به طوری زنگار و کدورت او را فرامی‌گیرد که امید نجات بسا باشد که از آن منقطع گردد. صفای نفوس و صقالت آنها به ورع است و تحصیلات آن از مهمات سفر آخرت است.
شرح: ورع دربان دروازة دل است که نمی‌گذارد هرکس بی‌اذن صاحبخانه وارد آن شود از این رو تا این ملکه در سالک است شیطان و دار و دسته او قادر نخواهند بود به سرزمین دل راهی بگشایند و خاطرات و خطورات را همراه خود بیاورند بنابراین صفای نفوس به ورع است.
نکته 23: کسی که متّصف به همه مراتب تقوا شد، دین و عقل و روح و قلب او و جمیع قوای ظاهره و باطنه‌اش سالم ماند و حفظه و موکلین او نیز سالم مانند و از او ملول و منفجر و وحشتناک نشوند و معاملات و معاشرات چنین شخصی با صدیق و عدوّش به طریق سلامت شود بلکه ریشه عداوت از باطن قلبش منقطع شود هرچند مردم با او عداوت ورزند.
مقام سوم: عبودیت و اطاعت از حق تعالی و حضور قلب در همه حال
نکته 24: کسی که با قدم عبودیت سیر کند و داغ ذلت بندگی را در ناصیة خود گذارد وصول به عزّ ربوبیت پیدا کند.
شرح: در نکته هفتم دانستی که کیفیت و کمیت سلوک سالک مربوط است به تقویت و ضعف یک حالت در او «توجه به عز ربوبیت و ذل عبودیت» و رابطه این دو یک رابطه مستقیم است به این معنا که هر که ذلّت و خواری بندگی را در نفس و روح خود بیشتر تقویت کند و قلب خود را با آن بیشتر آشنا نماید و در اعضا و جوارح به کار بندد به عزّت ربوبیت بیشتر دست پیدا می‌کند هر که خود را در برابر خدایش بیشتر خوار و خفیف کند پروردگار او را به عزّت خود بیشتر نزدیک می‌نماید. العُبُودیّه جُوهرّیه کُنْهَها رُبوبیّه.
نکته 25: ای عزیز با آنکه این عالم دار جزا نیست و محل بروز سلطنت حق نیست و زندان مؤمن است اگر تو از اسارت نفس بیرون آیی و به عبودیت حق گردن نهی و دل را موحد کنی و زنگار دوبینی را از آئینه روح بزدایی و قلب را به نقطه مرکزیّه کمال مطلق متوجه کنی در همین عالم آثار آن را بعیان می‌یابی چنان وسعتی در قلبت حاصل شود که محل ظهور سلطنت تامه الهیه شود و از تمام عوالم فُسحت وسعة آن بیشتر گردد. لایسعنی ارضی و لاسمائی قلب عبدی المؤمن و چنان غنا در آن ظاهر گردد که تمام ممالک باطن و ظاهر را به پشیزی نشمری و چنان اراده‌ات قوی گردد که متعلق به ملک و ملکوت نگردد و هر دو عالم را لایق خود نداند.
نکته 26: باید دانست که منشأ حضور قلب در عملی از اعمال و علت و سبب اقبال و توجه نفس به آن، آن است که قلب آن عمل را با عظمت تلقی کند و از مهمات شمارد.
شرح: در مسطورات ارباب عرفان وارد است که سالک در حین سلوک ناگزیر است به رعایت کردن سه چیز حفظ حضور و حاضر و محضر. حفظ حضور که حضور قلب زیرمجموعه‌ای از آن است وابسته است به حفظ حاضر. حفظ حضور سبب می‌شود که سالک مادام از گناه و نافرمانی و خیال باطل دوری گزیند زیرا که حضور حاضر علی‌الاطلاق را دائم در خاطر دارد پس بواسطه آن حفظ محضر را می‌نماید چون به این نکته واقف است که عالم محضر خداست در محضر خدا باید که حفظ حضور نمود و از معصیت دوری جست زیرا حاضر در همه جا حضور دارد پس جمله عالم محضر اوست. از این رو حضرت امام می‌فرمایند که منشأ حضور قلب در هر عملی آن است که آن عمل را با عظمت تلقی کند بنابراین کسی که عظمت و کبریائی و قهاریّت خداوند را درک کرده باشد و به صفحه دل منقوش نموده باشد در همه‌حال و همه‌جا و همه‌وقت حضور قلب را مراعات کرده و حفظ محضر حاضر می نماید. وَ هُوَ مَعَکُم اَیْنَ ما کُنْتُم.
نکته 27: مادامی که عبد در کسوة عبودیت است، نماز و جمیع اعمال آن از عبد است و چون فانی در حق شد جمیع اعمال او از حق است و خود را تصرفی در آنها نیست و چون به صحو بعدالمحو نائل شد عبادت از حق است در مرآت عبد و این اشتراک نیست بلکه امر بین‌الامرین است.
شرح: باید دانست که مراحل سلوک الی الله منتهی است بر سه مرتبه کلی. اول: مقام صحو قبل‌المحو است که سفر اول متشکل از همان است. در این سفر که عبارت است از سیر من الخلق الی الحق. توجه سالک مادام به خود است در عین اینکه مقصد او خداست تا بتواند سلوک را به نحو اتم انجام دهد. در مرتبه دوم که در پایان سفر اول حاصل می‌شود، سالک به فنای در اسماء می‌رسد و به محو در حق تعالی نایل می‌شود در این حال او هیچ عمل و فعل و نیتی را از خود و برای خود نمی‌بیند و نمی‌خواهد او در این وقت چون قطره‌ای است که به دریا متصل شده و به محل اولی خود بازگشته و سرانجام مرتبه سوم که در انتهای سفر سوم و چهارم حاصل می‌شود مقام صحو کلی و صحو بعدالمحو است که در این حال که اکمل و اتم مراتب سلوک است سالک هم خود و دیگران را می‌بیند و هم خدا را. و در این مقام که مقام جمعی است نه خلق حجاب حق است و نه حق حجاب خلق و این مرتبه همان مرتبه صِراطَ الذین اَنْعَمْتَ عَلَیهم برای انسان کامل است که هر روز در نماز از خداوند آن را می‌خواهیم.
نکته 28: بدانکه از جلیل‌ترین چیزهائی که از عالم ملکوت بر کسی که با قدم معرفت سالک الی الله باشد پس از قلع نمودن شجرة ملعونه از عالم طبیعت به ذائقه او می‌رسد آن است که سینه‌اش از برای فراگرفتن ارواح معانی و بطون آن و سر حقائق و مکنون آن فراخ می‌شود و دریچة قلب او باز می‌شود و از قشرهای تعینات مجرد می‌گردد و قلب از عالم دنیا به آخرت بازگردد و به منازل کتاب الهی سفر کند زیرا که قرآن را منزلها و مرحله‌ها و ظواهر و بواطنی است.
شرح: بدانکه از برای قرآن ظاهر است و باطنی و از برای باطن آن باطنی تا هفت بطن که وصول به مقامات هر یک از بطون مشتمل است بر درک مراحل سلوک و طی منازل سیر الی‌الله زیرا که از برای هر یک از منازل سلوک علومی است مخفی در پس پرده که با خرق هر حجاب و طی هر منزل آن علوم الهی منکشف و فتح گردند و این به آن علت است که پس از گذشت از هر مرحله قلب سالک برای دریافت و بهره‌گیری علوم فراختر و بازتر می‌شود و انشراح صدر کاملتر می‌گردد تا آنکه به مرحله نهایی که پایان سیر چهارم است واصل شود پس در آن وقت سرّ حقائق و حکمت آفرینش و اسرار عالم را درک و فهم کند و قرآن را از بطن هفتم آن تفسیر نماید و ائمه معصومین صلوات‌الله علیهم که مقام و مرتبه آنها اکمل از جمیع مقامات عرفاست و طی منازل آنها اتمّ و ادراکشان کامل است باطن قرآنند و قرآن باطن ایشان از این رو هیچ‌کس چون ایشان نخواهد توانست حق قرآن را آن‌طور که باید، رعایت کرده و آن را تفسیر نماید زیرا که ایشان خدا را آن‌گونه که باید شناخته شود شناختند.
اِنه لَقُرانٌ کَریمٌ فی کِتابٍ مَکنُونٍ لایَمَسُّهُ اِلاّ المُطَهَّروُنَ.
نکته 29: حقیقت سلامت در این سفر معراجی، عبارت است از آنکه سالک از قدم نفس و انانیّت مبرّی باشد و اگر در این مرحله سلامت شد در مرحلة بعد که عنایت حق واقع شود نیز سلامت خواهد بود.
شرح: باید دانست که انانیّت بیشتر در سیر اول حاصل می‌شود پس سالک در این وقت که به خود توجه دارد باید کاملاً مراقب باشد تا در این ورطه هولناک نیفتد و در انتهای سیر که مرتبة فناست نیز بقایایی از انانیت که در سالک باقی است و به حال بیخودی از او ظاهر می‌شود نیز با عنایت ازلی قدیمی رفع شده و سالک به مرتبه صحو بعدالمحو می‌رسد که در آن بالکل از انانیت خبری نیست.
نکته 30: بهترین امور تسلیم در محضر قدس کبریای حق و اولیای معصومین است.
نکته 31: پس انسان سالک پس از آنکه متسنّن به سنن الهیه و متلبّس به لباس شریعت شد و اشتغال به تهذیب باطن و تصقیل سرّ و تطهیر روح و تنزیه قلب پیدا کرد، کم‌کم از انوار غیبیه الهیه در مرآت قلبش تجلیاتی حاصل شود و با جذبه‌های باطنیه و عشق فطری جبلی، مجذوب عالم غیب گردد.
نکته 32: سالک تا رفع حجب سبعه را نکند وصول به باب‌الله برای او رخ ندهد و فتح ابواب دخول در محضر برای او نشود و به واسطه رفع حجب، کشف سبحات جمال و جلال بر او شود.
مقام چهارم: در آموختن علم و توصیه به عمل همراه با علم
نکته 33: طریقه خداجویی به آن است که انسان در ابتدای امر وقتش را صرف مذاکره حق کند و علم بالله و اسما‍ء و صفات آن ذات مقدس را از راه معمولی آن در خدمت مشایخ آن علم تحصیل کند و پس از آن به ریاضات علمی و عملی معارف را وارد قلب کند که البته نتیجه از آن حاصل خواهد شد و اگر اهل اصلاحات نیست نتیجه حاصل تواند کرد از تذکر محبوب و اشتغال قلب و حال به آن ذات مقدس البته این اشتغال قلبی سبب هدایت او شود و حق تعالی از او دستگیری فرماید.
نکته 34: وای بر حال طالب علمی که علوم در قلب او کدورت و ظلمت آورد.
شرح: از آنچه در نکات قبل دانستی آگاه شدی که هر علمی الهی در عین نورانیتش اگر همراه با عمل نباشد جز ظلمت چیز دیگری نیست از این رو به آن اطلاق ظلمت می‌شود که غور در اصطلاحات و مفاهیم بیش از حد آن، سالک را از مقصد بازمی‌دارد پس در حقیقت آموختن چنین علمی که انسان را از راه بازمی‌دارد با فریب شیطان که قطاع‌الطریق است تفاوتی ندارد.
نکته 35: بباید دانست که مشکلترین امور و سختترین چیزها دینداری است در لباس اهل علم و زهد و تقوا و حفظ قلب نمودن است در این طریق و از این جهت است که اگر کسی در این طبقه به وظایف خود عمل کند و با اخلاص نیت وارد شود و پس از اصلاح خود به اصلاح دیگران پردازد و نگهداری از ایتام آل رسول نماید چنین شخصی از زمره مقربین و سابقین به شمار آید.
نکته 36: میزان در علم، حصول مفهومات کلیه و اصطلاحات علمیه نیست، بلکه میزان آن رفع حجب از چشم بصیرت نفس است و فتح باب معرفت‌الله است و علم حقیقی آن است که چراغ هدایت ملکوت و صراط مستقیم تقرب حق و دار کرامت او باشد.
پی‌نوشتها:
آرمان‌نامة 15 خرداد
ابوالفضل هدایتی
بی‌گمان 15 خرداد 42، روز تجلی آرمان‌های امام و امت بود. در آن روز یک بار دیگر تاریخ سیاسی ایران شاهد پیوند دینی و ملی مسلمانانی بود که دغدغة هویت اسلامی ـ ایرانی خویش را پرورده و بروز داده بودند.
خاستگاه حوزوی امام خمینی کمترین تردیدی برجای نمی‌گذارد که آرمان بنیادی 15 خرداد، همان اسلام و احیای آن در عرصه‌های اجتماعی و سیاسی جامعه بوده است. البته پیش از آن دوران، اسلام دین رسمی و سهیم در قوانین کلی حاکم بر کشور بود. و مراجع بیش و کم در حد تشخیص و توان خویش مراقب اوضاع بوده و اعتراض خود را نسبت به برخی کژ‌روی‌ها اظهار داشته‌اند.
رژیم پهلوی به خصوص در دهه‌های پس از شهریور 1320 نگرانی خود را از ناحیة روحانیت و مرجعیت نادیده نمی‌انگاشت و سعی در تضعیف و انزوای عالمان و رهبران روحانی داشت، اما تا آن‌جا که سیاست حفظ منافع استبدادی و استعماری اقتضا می‌کرد، انحراف آشکار از مبانی دین اسلام نداشت. به طوری که در دوران زعامت آیت‌الله بروجردی، لوایح شش گانة انقلاب سفید شاه و ملت مطرح نگشت و رژیم در انتظار فقدان آن مرجعیت بود که یک‌پارچگی در حوزه‌های علمیه و نیز شهروندان مسلمان ایرانی پدیدار ساخته بود.
با رحلت آیت‌الله بروجردی، دست‌اندرکاران سیاست تغییر جامعة ایرانی برای پیش‌گیری از تمرکز قدرت روحانی شیعه در چهره‌ای دیگر و زمینه‌‌سازی برای انتقال جامعه از سنت‌گرایی دینی به حیات مدرن و پذیرش الگوهای غربی، شتابان به صحنة بازیگری آمدند. کمتر شخصیتی می‌خواست یا می‌توانست نسبت به حرکت نوین طراحی شده از سوی امریکا در قالب اصلاحات ارضی معترض باشد. چرا که مخالفت با آن، جانب‌داری از زمین‌داران بزرگ را به همراه داشت و از طرف دیگر به ارتجاع و مخالفت با علم و صنعت و پیشرفت کشور متهم می‌گشت. گفتنی است که مرحوم بروجردی در پاسخ شاه ـ که تصمیم به اجرای اصلاحات ارضی داشت ـ و کشورهای همسایه را یادآور می‌شد که در پاره‌ای از آنها جریان اصلاحات ارضی و صنعتی شدن تحقق یافته است، خاطرنشان ساخت که در آن سرزمین‌ها، نخست‌ جمهوریت شکل گرفته و بعد به اصلاحات دست یازیدند. بدین‌سان مرجع بزرگ شیعه، به نوعی عقب‌ماندگی سیاسی ایران را نسبت به کشورهایی چون ترکیه نشان می‌داد که رژیم جمهوری داشتند.
مخالفت امام خمینی با تصویب لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی ـ که خاکریز نخست اصلاحات ارضی شاه به شمار می‌آمد ـ قابل‌تأمل است. اگر حق رأی بانوان در انجمن‌ها و حذف قید مسلمان بودن از شرایط انتخاب‌کنندگان و انتخاب‌شوندگان و همچنین تغییر قرآن به کتاب آسمانی در سوگندنامة انجمن‌های ایالتی و ولایتی لحاظ نمی‌شد، آیا امام خمینی می‌توانست مراجع عظام قم را به نشستی مشترک فراخواند تا نارضایتی‌شان را به شاه اعلام کنند؟
امام و اسلام‌گرایی
چنان که در تحلیل واقعة 15 خرداد اشاره شد؛ محور اساسی آن را می‌باید اسلام به شمار‌آورد. طرح اسرائیل و صهیونیسم به عنوان دشمن از جانب امام خمینی ـ پس از
در کتاب کشف‌الاسرار امام، به روشنی می‌توان خطوط فکری ـ سیاسی رهبر 15 خرداد و انتظارهای او را از روحانیت و مردم در همراهی با اسلام‌گرایی به دست آورد
«اگر ممالک اسلامی مثل برادر با هم باشند و توده‌هایی که در هر کشوری زندگی می‌کنند با توده‌های کشور دیگر مثل برادر نظر داشته باشند، اینها بر همة قدرت‌های عالم مسلط خواهند شد.»
عقب‌نشینی دولت اسدالله علم با لغو لایحة انجمن‌های ایالتی و ولایتی ـ در حقیقت نماد اسلام‌گرایی نهضت 15 خرداد و پیوند آن با جامعة بزرگ مسلمانان است. بدین‌سان در بطن اعتراض‌های کوچک و مقطعی ـ که با حرکت خودجوش خیابانی مردم در تهران و قم به نقطة اوج خویش رسید ـ یک نهضت سیاسی فراگیر و ضداستعماری نهفته بود. پیشوای آن کسی که به جز امام خمینی نبود که اندیشة چنین قیامی را از آغاز حکومت محمدرضا پهلوی دنبال کرده بود. در کتاب کشف‌الاسرار امام، به روشنی می‌توان خطوط فکری ـ سیاسی رهبر 15 خرداد و انتظارهای او از روحانیت و مردم در همراهی با اسلام‌گرایی به دست آورد. پیگیریهای سیاسی امام پس از تصویب لایحة انجمنهای ایالتی و ولایتی در مهرماه 1341 تا هنگام تبعید وی به ترکیه در 1343 از هدف‌ها و انگیزه‌هایی فراتر از کاستن و افزودن کلمه‌ای در تصویب‌نامه‌ای دولتی حکایت دارد. همان‌گونه که خطابه‌ها و اعلامیه‌های امام خمینی در دوران نجف تا سقوط نظام پهلوی، و نیز دوران رهبری جمهوری اسلامی به دست می‌دهد، عزت اسلام و مسلمانان مسأله اصلی و تعیین‌کننده بوده است، بدین سان رخداد 15 خرداد و پیش‌زمینه‌های آن را می‌باید گامهای آغازین راهی به حساب آورد که به حکومت اسلامی در میان مسلمانان می‌انجامد. کوتاه سخن آن که از 15 خرداد به بعد، تاریخ سیاسی ایران شاهد آرمان‌گرایی رهبری روحانی است که در منظر او مصلحت اسلام و مسلمانان بر هر مصلحتی، حتی مصالح ملی و اقتصادی و سیاسی ترجیح دارد. راز ریزش تدریجی حمایت‌های حوزوی و نیز ملی‌گرایانه از نهضت امام خمینی را می‌باید در همین آرمان‌گرایی‌اش سراغ گرفت. از آن پس بود که او یک تنه پرچم اسلام‌گرایی را بر دوش گرفت و به رغم محصور ساختن اختیارات ولی فقیه در موارد خاص مانند سرپرستی صغار و اموال آنها، ولایت فقیه را در قاموس سیاسی شیعه احیا نمود و حکومت اسلامی را در ایران بنیان نهاد.
بدین‌گونه به دست‌ می‌آید که نگاه امام خمینی به اسلام، نگاهی متفاوت و متمایز از دیگر نگرش‌ها نسبت به اسلام بوده است. او اسلام را مکتبی چند بعدی و زندگی‌سازانه و تعیین‌کننده در جهت‌گیریهای فردی و جمعی مسلمانان می‌نگریسته است. این برداشت از اسلام ـ که در عین حفظ ارزش‌های معنوی دین، به تمامی آموزه‌های آن، حتی اخلاقیات آن مفاهیم حماسی می‌بخشد و سهیم در سیاست و مبارزه یک مسلمان می‌شمارد ـ در تنگنای قرائت‌های متحجرانه نمی‌گنجد.
«اسلام، احکام اخلاقیش هم سیاسی است. همین حکمی که در قرآن هست که مؤمنین برادر هستند. این یک حکم اخلاقی است، یک حکم اجتماعی است، یک حکم سیاسی است... اگر ممالک اسلامی مثل برادر با هم باشند و توده‌هایی که در هر کشوری زندگی می‌کنند با توده‌های کشور دیگر مثل برادر نظر داشته باشند، اینها بر همة قدرت‌های عالم مسلط خواهند شد.»
چنان که در گفتار امام به چشم می‌خورد، از منظر اسلام‌شناسانة او نمی‌توان میان تعلیم‌ها وتوصیه‌های دینی مرزی قرار داده و با چشم‌پوشی از پاره‌ای احکام اجتماعی و سیاسی مانند جهاد و امر به معروف و نهی از منکر، یک آیین بی‌خطر و ضرر چون مسیحیت ساخت. پیش از قیام 15 خرداد، نگرش غالب حوزه‌ها و مؤمنان همین بود و اساساً اسلام سهمی در روش و کوشش مسلمان‌ها نداشت تا آنجا که برخی مسلمان بودن را با گرایش‌های فکری و سیاسی مغایر با جهان‌بینی و ایدئولوژی اسلامی ممکن و مشروع تلقی می‌کردند. و از طرفی دیگر آنان که به امور عبادی اسلام سرگرم بودند، کاری به جامعه و حضور اسلام در عرصه‌های آن نداشتند. اما نگرش امام این نبود و عبادت‌های اسلامی را آمیخته به سیاست دانسته و آن همه را بسترساز رشد پیوندهای عاطفی و جمعی مسلمانان در جهت مدیریت کلان اجتماع آنان می‌خواسته است.
«عبادتهای اسلام، اصولاً توأم با سیاست است. مثلاً نماز جماعت و اجتماع حج در عین معنویت اخلاقی و اعتقادی حایز آثار سیاسی است. اسلام این‌گونه اجتماعات را فراهم کرده تا از آنها استفادة دینی شود، عواطف برادری و همکاری افراد تقویت شود. رشد فکری بیشتری پیدا کنند و برای مشکلات سیاسی و اجتماعی خود راه‌حلهایی بیابند و به دنبال آن به جهاد و کوشش دسته‌جمعی بپردازند.»
بی گمان آنان که 15 خرداد را پدید آوردند، به تدریج با بینش نوینی از اسلام و مسلمانی آشنا شدند که ایمان و مسؤولیت‌های فردی و جمعی را یادآور گشت و آنان را به تکاپوی مکتبی در طریق اصلاحات اجتماعی و سیاسی متناسب با اسلام و عزت‌بخشی آن برمی‌انگیخت. در حقیقت جانب‌داری از مرجعیت و سیادت امام خمینی سبب تجمع ناخوانده‌ای شد که با مرور زمان و کسب معرفت و تجربة دینی و سیاسی به نهضتی تأثیرگذار تبدیل گشت. در دهه‌های میانی 15 خرداد و رفراندوم جمهوری اسلامی، تاریخ سیاسی کشور از رشد حرکتی آگاهانه در جهت بازگشت همه‌جانبه به اسلام صدر اول حکایت دارد. الگوپذیری از زندگی پیامبر و مسلمانان نمونه، به ویژه روش و کوشش عدالت‌گرایانة علی بن ابی طالب(ع) از حد نام‌گذاری‌ها گذشته و اندیشه‌ها و اقدام‌های فراگیری را در عرصه‌های اخلاق و سیاست و اقتصاد و فرهنگ سبب گشت. به طوری که یک مسلمان در سالیان پس از 15 خرداد، نمی‌توانست خویشتن را از مکتب‌گرایی دور نگاه داشته و حداقلی از مشارکت دینی ـ سیاسی در پیشرفت نهضت امام خمینی نداشته باشد. همین آرمان‌گرایی‌های نسل 15 خرداد بود که اسلام حماسی را در برابر مارکسیسم جلوه‌گر ساخته و انتظارها و اعتراض‌ها را به هم آمیخته و جامعة غرب‌زده ایرانی را به سمت کسب هویت خویش هدایت نمود.
آرمان‌گرایی‌های نسل 15 خرداد بود که اسلام حماسی را در برابر مارکسیسم جلوه‌گر ساخته و انتظارها و اعتراض‌ها را به هم آمیخته و جامعة غرب‌زده ایرانی را به سمت کسب هویت خویش هدایت نمود
امام خمینی و 15 خرداد
با خبر دستگیری و بازداشت امام در نیمة شب 15 خرداد ـ که به دلیل خطابة او در عصر عاشورا، در اعتراض به کشتار مدرسة فیضیه (دوم فروردین 42) صورت گرفت ـ مسجدها و کوچه‌های قم و تهران، شاهد تجمع و خشم جوانان عزاداری بود که بی‌پروا به پیشواز گلوله‌های شاه می‌رفتند و آزادی مرجع تقلید و مظلوم خویش را می‌طلبیدند. یکی از روحانیون ـ که آن روز طلبه‌ای نوجوان بود ـ 15 خرداد را چنین روایت می‌کند:
«ساعت هفت صبح در حجره‌ام ـ در مدرسة مسجد ملاجعفر ـ نشسته بودم که ناگهان دیدم یکی آمد و گفت: از قم خبر داده‌اند حضرت امام را دستگیر کرده و می‌خواهند اعدام کنند. با شنیدن این خبر از خود بی‌خود شدم و سوار دوچرخه شدم و در کوچه و خیابان‌ها با صدای بلند فریاد زدم: آقای خمینی را گرفتند. می‌خواهند او را اعدام کنند. از میدان سیداسماعیل وارد بازار نجارها و سپس دروازه حضرتی شدم و از آنجا به خیابان مولوی و بازار امین‌السلطان و خیابان باغ فردوس رفتم و خبر دستگیری و شایعه اعدام امام را با گریه و شیون می‌گفتم و مردم بی‌اختیار مغازه‌ها را می‌بستند. مردم به طرف مرکز شهر راه افتاده بودند. آن روز، 15 خرداد سال 1342 بود. همه شعار یا مرگ یا خمینی سرمی‌دادند... من به نوروزخان رسیده بودم که ناگهان صدای رگبار مسلسل را از طـــرف میدان ارگ
عمق فاجعه و سرکوبی رژیم در تهران و برخی شهرستان‌ها، این باور را تقویت می‌کرد که سکوت و سکون برای سالیان درازی در کشور خواهد پایید و رهبری 15 خرداد ناگزیر از قبول حاکمیت خفقان‌آلود خواهد بود
شنیدم... نزدیک ظهر تانک‌ها و زره‌پوشها و کماندوها تا بن دندان مسلح شاه در خیابانها راه افتادند و هر جا کسی را می‌دیدند به رگبار می‌بستند.»
شاه می‌پنداشت که امام فاجعة 15 خرداد را به فراموشی می‌سپارد ودیگر از استبداد وخطر اسرائیل سخن نمی‌راند و همانند دیگران به درس و بحث و وعظ طالبان علم دین می‌پردازد. عمق فاجعه و سرکوبی رژیم در تهران و برخی شهرستان‌ها، این باور را تقویت می‌نمود که سکوت و سکون برای سالیان درازی در کشور خواهد پایید و رهبری 15 خرداد ناگزیر از قبول حاکمیت خفقان‌آلود خواهد بود. اما پیشوا پس از آزادی در فروردین 1343، از ننگ 15 خرداد در نظام شاهنشاهی سخن گفت. چرایی استمرار اعتراض امام خمینی را می‌باید در آرمان‌گرایی او ـ که نمایان‌گر اسلام‌اندیشی در تمامی عرصه‌های حیات معنوی و سیاسی مسلمانان است ـ سراغ گرفت. امام از هر فرصت به دست آمده برای بیان آرمان بنیادی 15 خرداد سود می‌جست و پیروان خویش را به عزت‌طلبی در پرتو آموزه‌های مکتب انسان‌ساز اسلام نخستین فرامی‌خواند. به سخنی دیگر رهبری 15 خرداد یک جریان فکری ـ ایدئولوژیک را دنبال می‌کرد که نهایت آن باید تحقق بشارتهای خدا و رسول دربارة حیات طیبه و آرمانی اهل قبله و توحید ابراهیمی باشد. 15 خرداد در منظر امام یک آغاز بود نه نقطه ختمی بر ماجرای تصویب لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی و دیگر لوایح ملوکانه و دیکته شده از امریکا. امام با قیام مردم در 15 خرداد 42 به شاه و حامیان اسرائیلی و امریکایی او قبولاند که آنان دیر یا زود به خواسته‌های آرمانی خویش در راه حاکمیت مکتب اسلام دست خواهند یافت. بی‌تردید خون ملت در خیابان‌ها این پیام را به همراه داشت که نسلهای نو و پویندة مسلمان و ایرانی، آرمان‌گرایی خود را از محورهایی چون ملیّت فراتر برده و در سایة مذهب و ایمان خویش به قرآن کریم، دست‌آوردهایی درخور رستگاری و همبستگی اسلامی خواهند داشت. چنان که رهبری امام در تبعیدگاه نجف آشکار ساخت؛ او موج امیدی را در دل مسلمانان پدیدار نمود که کم‌کم مکتب آرمانی آنان از چارچوب مکاتب و افکار مادی و غربی درآمده و در اسلام متجلی گشت. پیروزی انقلاب اسلامی ـ که محصول نسل آرمان‌خواه 15 خرداد به شمار می‌آید ـ نشان داد که اسلام‌گرایی در عصر حاضر ممکن و تأثیرگذار است.
یادکرد قیام 15 خرداد در پگاه انقلاب از جانب امام خمینی حاکی از پیوستگی قیامهای ملت و به ویژه وام‌دار بودن انقلاب به نهضت 15 خرداد 42 می‌باشد. امام نکاتی را در این ارتباط خاطرنشان ساخت که قابل‌تأمل است. بی‌گمان در تحلیل انقلاب و جهت‌گیریهای آن می‌باید به آن همه نظر داشت.
1) 15 خرداد به رهبری روحانیت مسؤول و متعهد
«نهضت عظیمی بیش از شانزده سال پیش به دنبال قیام روحانیت مسؤول و متعهد در مقابل محمدرضا پهلوی که مخالفتش با اسلام عزیز آشکار و آشکارتر شد، شکل گرفت.»
یادآوری رهبری روحانیت در جریان 15 خرداد، به منظور تمایز آن نهضت از جنبش‌های تاریخی پیشین، به ویژه جنبش ملی شدن صنعت نفت به رهبری دکتر محمد مصدق است. قیام 15 خرداد از آغاز با پیشتازی روحانیت و سرانجام با حمایت از مرجعیت شکل گرفت و فصل نوینی در تاریخ سیاسی ایران گشود. چنان که در این سخن امام آمده است، روحانیت به دلیل مخالفت شاه با اسلام ملت را دعوت به مبارزة تمام عیار نمود. به سخنی دیگر آرمان‌خواهی از حوزة اقتصاد و ملیت به اسلام و حفظ شعائر آن تغییر جهت داد. با توجه به مسلمان بودن رهبران 15 خرداد و ملی شدن نفت، باید گفت که تفاوت آنان در تفکیک و عدم تفکیک دین از دولت است. از منظر امام خمینی نمی‌توان مسلمان بود و در عین‌حال فعالیت سیاسی خویش را در خارج چارچوب اسلام سامان بخشید. چرا که اسلام آرمان و مکتب جهت‌بخش زندگی فردی و جمعی است. به عقیده امام نمی‌توان کسی را مسلم خواند که به دنبال حاکمیت احکام اسلام بر نظام‌های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی کشور نبوده و دینداری‌اش را به شکل کلیسایی درآورده است. طرح ولایت فقیه در قانون اساسی و نیز جواز صدور حکم حکومتی برای ولی فقیه و همچنین جایگاه فقهای شورای نگهبان در انتخابات و رد و قبول طرحها و لوایح دولت و مجلس، همه و همه آثار رهبری روحانیت است که از 15 خرداد 42 به بعد نمایان شد.
2) 15 خرداد در جهت هدفهای عالی اسلامی
«ما بحمدلله و توفیق الهی از 15 خرداد تا 17 شهریور و تا امروز که سالروز آن است، با رسیدن به هدفهای عالی اسلامی به راه خود ادامه خواهیم داد.»
بدین‌گونه استمرار اهداف 15 خرداد در خیزش‌های بعدی ملت ایران را می‌توان نشانة حضور آرمانی اسلام در حرکت سیاسی آنان دانست. بیان هدفهای عالی اسلامی از سوی امام، تأکیدی بر اسلامیت نهضت 15 خرداد به رهبری روحانیت بوده و به دست می‌دهد که حکومت اسلامی آرمان روحانیون تلقی شده است. در تفسیری که امام خمینی از حکومت‌ اسلامی به دست می‌دهد؛ آن را شعبه‌ای از ولایت مطلقة رسول‌الله(ص) و از احکام اولیة اسلام و مقدم بر تمام احکام فرعیه حتی نماز و روزه و حج خوانده است. بدین‌گونه می‌توان مقصود از هدفهای عالی اسلامی در کلام امام را به دست داد. با دستاورد ولایت فقیه ـ که نقش محوری و تعیین‌کننده در میان اصول قانون اساسی دارد ـ برترین هدف عالیة اسلام از نظر امام و روحانیت تحقق یافته است. هدفهای دیگر نهضت اسلامی 15 خرداد را باید زیرمجموعة همان اصل ولایت‌فقیه برشمرد. تنظیم سیاستهای کلان داخلی و خارجی در درازمدت از جملة اهداف برتر حکومت اسلامی است که با تأیید ولی‌فقیه قابل اجراست. امام خمینی به منظور رفع دغدغه‌های روشنفکران مسلمان در گرایش
رهبری 15 خرداد یک جریان فکری ـ ایدئولوژیک را دنبال می‌کرد که نهایت آن باید تحقق بشارتهای خدا و رسول دربارة حیات طیبه و آرمانی اهل قبله و توحید ابراهیمی باشد
از منظر امام خمینی نمی‌توان مسلمان بود و در عین‌حال فعالیت سیاسی خویش را در خارج از چارچوب اسلام سامان بخشید
انقلاب و نظام به استبداد دینی، با صراحت اظهار داشت که «فقیه نمی‌خواهد به مردم زورگویی کند. اگر یک فقیه بخواهد زورگویی کند این فقیه دیگر ولایت ندارد.» بدین‌ترتیب، مشروعیت حکومت اسلامی یا ولایت فقیه در گرو عدالت اوست. به دیگر سخن ولی‌فقیه در صورت انحراف از صراط هدف‌های عالی اسلامی ـ که توحید و وحدت و عدالت و عزت مسلمانان درصدر آن همه به چشم می‌خورد ـ ولایت یا حکومت ندارد.
3) 15 خرداد، بسترساز آزادی و استقلال کشور
«در عین حال که 15 خرداد مصیبت برای ما بود لکن این موهبت هم خدای تبارک و تعالی به ما عطا کرد که مردم بیدار شدند... [این روز] مبارک بود برای ملت که منتهی شد به یک امر بزرگی و آن استقلال کشور و آزادی برای همه مملکت [بود].»
ایام‌الله یا روزهای تأثیرگذار بر سرنوشت امت‌ها، مانند دیگر روزها نبوده و ابعاد گوناگون و تعیین‌کننده‌ای به همراه دارد. 15 خرداد از منظر عاطفی تأثرانگیز بود و عزای همگانی، اما از منظر سیاسی در درازمدت، بسترساز آرمان‌های دینی ـ اجتماعی یک ملت در بند نگاه داشته بود. نسل زخم‌خورده و امیدباخته‌ای که پس از کودتای 28 مرداد و ظهور استبداد و استعماری دیگر، مرثیة «نادر یا اسکندر» می‌سرود، اینک برمی‌خاست تا حماسة دیگر سربداران را بیافریند. امام خمینی 15 خرداد را روزی مبارک برای ملت ایران برمی‌شمارد، چرا که از آن پس جریان روشنفکری دینی پدیدار گشت و بازگشت به خویشتن را در بستر باورهای بومی و برآمده از گرایش‌های فطری ـ توحیدی اسلام جستجو کرد. ظهور حماسه و بینش انقلابی ـ اسلامی در قالب آموزه‌های اخلاقی و عبادی و اجتماعی وتاریخی مذهب، نسل جدید را به تکاپو در میراث گران سنگ خویش واداشت. دانشجوی پس از حماسة 15 خرداد، دیگر به دنبال کپی‌برداری از نسخه‌های ایدئولوژیکی غربی نبوده و به رازگشایی آزادی و عدالت در ایمان و خردورزی خویش دست‌یازیده بود. گفتنی است که نمی‌توان توسل به قهر و زور و اسلحه در برخورد با رژیم پهلوی را در شمار آثار مثبت 15 خرداد به حساب آورد و یا واکنش اجتناب‌ناپذیر برخی نیروها در برابر یأس سیاسی خواند. چرا که پیش از 15 خرداد هم شاهد ترور و مقابلة نظامی با شاه بودیم. عدم حمایت امام از این دسته‌ها و تشویق نیروهای فکری و علمی حوزه‌ها و دانشگاه‌ها، از نیاز نسل نو به دانش و نگرش‌های مسؤولیت بخش حکایت داشت. به هر حال 15 خرداد را می‌باید آغاز فصلی نوین در حیات سیاسی ملت ایران تلقی نمود و پیامدهای آن را در دهه‌های 40 و 50، در نهادهای جامعه بازشناخت.
امام خمینی با ذکر استقلال و آزادی ملت به عنوان برکات قیام 15 خرداد، به بارزترین خواسته‌ها و پیامدهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی 15 خرداد اشارت دارد. آرمان‌های زنده و دیرینة استقلال و آزادی، همواره تاریخ ایران را به سمت خویش کشانده و خیزش‌های کوچک و بزرگ را پرورانده است. تأمل در نهضت‌های سیاسی ـ دینی ایران و حرکت بنیادی سید جمال‌الدین اسدآبادی و پیروان فکری او در درازنای تاریخ کشور ـ که استمرار آن در گفتارها و نوشتارهای روشنفکران دینی و رهبری امام خمینی به چشم می‌خورد ـ استقلال‌گرایی و آزادی‌خواهی ایرانیان را می‌نمایاند.
بر نسلهای بالیده در آستانة پیروزی انقلاب 57 پوشیده نیست که آنان در پی آرمان‌های استقلال و آزادی به حرکت درآمدند و تغییر ساختارهای حاکمیت را خواستار شدند. گشایش فضای سیاسی از سوی رژیم پهلوی ـ که در پی سفر و توصیة کارتر و کاخ سفید صورت گرفت ـ حجم بالا و گستردگی آثار سیاسی و فرهنگی و هنری روشنفکران ایرانی را در جهت آرمان‌گرایی که همان استقلال و آزادی‌های فکری و سیاسی و اجتماعی نسل روز بود به روشنی نمایاند. نواندیشان دینی که از مکتب و امامت و عدالت و وحدت سخن می‌راندند کمترین تردیدی در کوشش برای استقلال و آزادی ملت نداشتند. رژیم که از این ناحیه احساس خطر می‌کرد، با حبس و حصر فریادگران آزادی و استقلال می‌کوشید تا از گسترش تهدیدها پیشگیری نماید. سرانجام بر اثر گرایش دانشگاه و جامعه به آرمانهای یاد شده و نیز سرکوبی‌های شاه در شهرها، بستر انقلاب برای استقلال و آزادی اندیشه و بیان و قلم گشوده گشت. امام خمینی از این همه به عنوان یک امر بزرگ نام برده و آن را از رهگذر نهضت دینی ـ سیاسی 15 خرداد 42 برمی‌شمارد. بدین‌گونه می‌توان به ضرورت تداوم آرمانهای استقلال و آزادی ملت، در نگرش امام پی برد و نفی استقلال و آزادیهای مردم و نخبگان جامعه را مغایر با راهی دانست که از 15 خرداد 42 آغاز گشت. سازشهای پیدا و پنهان و همچنین باج دادن‌های سیاسی و اقتصادی ـ که استقلال کشور را از بین می‌برد ـ نقشی تعیین‌کننده در محروم‌سازی ملت از آزادیهای شهروندی خواهد داشت. امام خمینی همان‌گونه که استقلال را ارج می‌نهاد و بازیگران سیاسی رژیمهای پیشین را به دلیل مشارکت در طرحهای سفارتخانه‌های بیگانه سرزنش کرده و خیانت‌پیشه می‌خواند، آنان را به دلیل استبداد و بستن باب انتقاد و چون و چرایی در سیاستهای حاکمان نکوهش می‌کند. چرا که این دو آرمان ارتباطی تنگاتنگ با هم دارند و نمی‌توان به نام استقلال کشور از آزادی و حقوق سیاسی شهروندان چشم پوشید و آزادی‌خواهان را به انزوا و بند کشید. استقلالی که با حصر و حبس خیرخواهان حاکمیت به دست آید، بی‌گمان از حقیقت خویش ـ که همان وابستگـی معنــــوی به
آرای ملت است ـ جدا خواهد گشت. استقلال یک کشور و نظام برآمده از خیزشهای پیوسته را نمی‌توان بدون حمایت و مشارکت فکری و سیاسی شهروندان و نخبگان منتقد و معترض آن نسبت به خطا و جفای حاکمان استمرار بخشید. و بی‌گمان حضور فعالان فرهنگی و سیاسی در عرصه‌های آزادی بیان و نیز آزادی پس از بیان است که شور و شوق در ملت و جوانان افکنده و مشارکت فعال آنان را در پیشرفت و آرمان‌گرایی تضمین می‌کند.
امام خمینی با ذکر فساد و توطئه بدخواهان داخلی و خارجی مرز آزادیهای ملت و روشنفکران و مطبوعات و احزاب را روشن ساخته است. میزان و داور این میدان هم ملت و آرای ملت است که از 15 خرداد 42 تا 17 شهریور و 22 بهمن و 12 فروردین راهی آکنده از شکیبایی و امید و آرمان‌گرایی را درنوردیده است. با اطمینان‌خاطر باید گفت اگر رهبران نظام اسلامی چون رهبر فقید انقلاب، ملت ایران را به درستی شناخته و میزان بودن آرای آنان را پذیرفته باشند، هیچ خطری کشور و آرمانهای
15 خرداد را تهدید نخواهد کرد. امام خمینی از رشد سیاسی و تعهد اسلامی و نبوغ ملت ایران یاد می‌کند و هیچ دغدغه‌ای نسبت به آینده نظام و انقلاب معنوی و سیاسی برآمده از قیام 15 خرداد 42 ندارد. زیرا یک ملت رشید و متعهد به اسلام و برخوردار از نبوغ فکری و فرهنگی و سیاسی و پیشینة مبارزاتی، خدمتگزاری و خیانت‌پیشه را از هم تمیز داده و احتیاج به قیّم ندارد. از این روست که امام خطاب به مسؤولان نظام جمهوری اسلامی گفت:
«مردم دیگر سربسته و دربسته تسلیم کسی نمی شوند.»
«این [واقعیت] خیلی امیدواری برای ما دارد که دیگر این قیام به شخص و این آدم و آن [آدم بستگی] ندارد.»
«باید مردم را برای انتخابات آزاد بگذاریم و نباید کاری بکنیم که فردی بر مردم تحمیل شود. بحمدلله مردم ما دارای رشد دینی ـ سیاسی مطلوب می‌باشند.»
«ما تابع آرای ملت هستیم. ملت ما هر طوری رأی داد، ما هم از آنها تبعیت می‌کنیم. ما حق نداریم، خدای تبارک و تعالی به ما حق نداده است، اسلام به ما حق نداده است که ما به ملتمان یک چیزی را تحمیل کنیم.»
«حکومت اگر حکومت ملی باشد... اگر یک وقتی از بین برود همه ناراحت می‌شوند... همه پشتیبانش هستند. لکن حکومت اگر پایة قدرتش بر دوش ملت نباشد، به این وضع درمی‌آید که آن روزی که می‌گویند [شاه] رفت [در] خیابانها... شادیها آن طور شد که دیدید.»
در منظر امام خمینی، آزادی‌خواهی و استقلال‌طلبی یک ملت، جلوه‌های بارز تمدن آنان شناخته می‌شود، و از طرف دیگر پایمال‌کنندگان حقوق شهروندی و آزادیها و استقلال ملت، افراد وحشی‌اند. چرا که آزادی و استقلال از فطرت آدمی سرچشمه گرفته و مظهر مقام خلیفة‌الهی اوست و جز شیطان و پیروان او کسی بشر را از آن حقوق اولیه محروم نمی‌سازد.
«مردم که قیام کرده‌اند، آزادی می‌خواهند... این مردمی که آزادی و استقلال می‌خواهند، اینها وحشی نیستند، اینها متمدن‌اند که آزادی و استقلال می‌خواهند. وحشـــی‌هـا آنها هستند که استقلال و آزادی را از... [ملت] گرفته‌اند.
آرمانهای زنده و دیرینة استقلال و آزادی، همواره تاریخ ایران را به سمت خویش کشانده و خیزش‌های کوچک و بزرگ را پرورانده است
بی‌گمان حضور فعالان فرهنگی و سیاسی در عرصه‌های آزادی بیان و نیز آزادی پس از بیان است که شور و شوق در ملت و جوانان افکنده و مشارکت فعال آنان را در پیشرفت و آرمان‌گرایی تضمین می‌کند
استقلال و آزادی، دو... [اصل] از حقوق اولیة بشر است.»
گفتار یاد شده درباره نسل 15 خرداد است که جامعه و نظامی استوار بر اصول استقلال و آزادی می‌طلبد، اما در نگاه خودکامگان به قومی وحشی و بی‌فرهنگ متهم می‌شوند. پیروزی 57 و همه‌پرسی 58 نشان داد که این نسل مقاوم و مصمم، آرمان‌گرایی‌اش را در پیوند ناگسستنی جمهوریت و اسلامیت دنبال می‌کند، هرچند که در این سلوک سیاسی ـ معنوی افتان و خیزان بوده و بی‌پروا هزینه پرداخته است.
4) 15 خرداد، مقابله با تحجر و نفاق
«15 خرداد 42 [فقط] مقابله با گلوله تفنگ و مسلسل شاه نبود که اگر تنها این بود، مقابله را آسان می‌نمود. بلکه علاوه بر آن از داخل جبهة خودی، گلولة حیله و مقدس‌مآبی و تحجر بود. گلولة زخم‌زبان و نفاق و دورویی بود که هزار بار بیشتر از باروت و سرب، جگر و جان را می‌سوخت و می‌درید.»
دو جبهه در برابر امام و ملت خودنمایی می‌کرد و 15 خرداد هرچند محصول ایمان و عواطف مردم در جانبداری از مرجعیت به شمار می‌آمد، به لحاظ دیگر ثمرة هم‌دستی پنهان شاه و متحجران و منافقانی بود که قدرت خویش را در تضعیف جریان روشن‌اندیشی دینی می‌دیدند. آنان چنان که تاریخ مبارزات ملت ایران به دست می‌دهد، از هیچ کارشکنی در روند نهضت بیدارگری دریغ نورزیدند و چهره‌های تأثیرگذار دانشگاهی و حوزوی را به کفر و بی‌دینی متهم نمودند. اما فرصت‌طلبی‌شان آگاه آشکار گشت که سفرة فتح و ظفر ملت گشوده شده و صدای شلیک گلوله‌ها دیگر به گوش نمی‌رسید. آنان که در برابر طاغوت و کفر به آیات خداوند، اهل تساهل و تسامح بودند و قیام و مبارزه در عصر غیبت را جایز نمی‌شمردند، فرزندان قیام و حماسة 15 خرداد را به خاطر تساهل و تسامح در دینداری بی‌غیرت و ملحد و مرتد خواندند. خشک‌اندیشان حیله‌گر ـ که از فساد و فسق و فجور دوران پهلوی هیچ برنمی‌آشفتند ـ طرح شعارهای فطری و مدنی خدمت‌گزاران ملت را که همان آزادی و کرامت انسانی بود، یک سر هوس‌پرستانه و در جهت ترویج بی‌بند و باری دختران و پسران ایرانی نمایاندند.
امام خمینی که بر اثر رهبری 15 خرداد، از سوی شاه مظهر ارتجاع سیاه خوانده شد، از طرف اهل جمود و تحجر مذهبی و فکری به ریاست‌طلبی و بدعت‌گذاری متهم گشته بود. پیش از قیام نیز به دلیل تفکر و تدریس فلسفی و عرفانی، از جانب متحجران و مقدس‌مأبان کافر تلقی شد، تا آنجا که آب و کوزه‌ای را که فرزندش آقا مصطفی از آن نوشیده بود، نجس خواندند.
تحرکات موذیانه و شبانه منافقان در حوزة علمیة قم ـ که همزمان با بیدارگری امام و گسترش نهضت 15 خرداد بود ـ به منزلة خنجرهایی زهرآگین بود که از پشت فرو می‌آمد. امام با خیرخواهی و نفوذ کلامش بزرگان حوزه‌های دینی و روحانی را تا حد قابل‌توجهی با خود همراه ساخته و از این رهگذر نهاد مرجعیت و روحانیت را در چشم شاه به شکل عامل بازدارنده‌ای در مقابل فزون‌طلبی‌اش می‌نمایاند. ملغی شدن لایحة انجمن‌های ایالتی و ولایتی و همچنین نقض حکم اعدام امام و آزادی او در فروردین 43 را باید آثار همان احترام‌ها در انسجام و اتحاد علما و مراجع
«باید مردم را برای انتخابات آزاد بگذاریم و نباید کاری بکنیم که فردی بر مردم تحمیل شود. بحمدلله مردم ما دارای رشد دینی ـ سیاسی مطلوب می‌باشند.»
دانست. این که رهبر 15 خرداد گلوله‌های تبلیغی نفاق‌پیشگان و تحجرگرایان حوزة علمیه را سوزاننده‌تر و شکافنده‌تر از باروت و سرب تفنگ‌های خودکامگان می‌خواند، دلیلی آشکار بر عمق خیانت و جمود و تزویر کسانی است که در کسوت روحانیت پنهان گشته و خناس‌وار در سینة مؤمنان آمد و شد دارند. تاریخ اندیشه و حرکت اجتماعی بشر، از قربانیان بسیاری حکایت دارد که بدین‌سان ذبح شرعی شده‌اند.
رهبر فقید انقلاب پس از تأسیس جمهوری اسلامی نیز خطر تحجر مذهبی و فکری در حوزه‌ها را خاطرنشان ساخت و آنان را ـ که مارهای خوش خط و خال می‌خواند ـ تهدیدی جدی برای دستاوردهای حماسة 15 خرداد 42 تلقی می‌نمود.
«امروز عده‌ای با ژست تقدس‌مآبی چنان تیشه به ریشة دین انقلاب و نظام می‌زنند که گویی وظیفه‌ای غیر از این ندارند. خطر تحجرگرایی و مقدس‌نمایان احمق در حوزه‌های علمیه کم نیست. طلاب عزیز لحظه‌ای از فکر این مارهای خوش خط و خال کوتاهی نکنند. اینها مروج اسلام امریکایی‌اند و دشمن رسول‌الله. آیا در مقابل این افعی‌ها نباید اتحاد طلاب عزیز حفظ شود.»
آنگاه که متحجران در تحریک طلبه‌های نوجوان می‌کوشند و غیرت دینی را فرایادشان می‌آورند و از کاهی کوهی می‌سازند و باب تزویر و توجیه در مذهب و سیاست و فرهنگ را می‌گشایند، چه باید کرد؟ امام خمینی در طی دوران زعامت خویش، آرمان‌گرایی در پرتو اسلام و قرآن کریم و معارف اهل بیت پیامبر را هنگامی کارآمد تلقی می‌کرد که بتوان مصونیت در برابر تزویر گران داخلی و حوزوی را بالا برد. شکی نیست که بر اثر مسامحه و هراس از ناحیة متحجران دینی، نظام و آرمانهای ملت آسیب می‌بیند و به تدریج رنگ می‌بازد. هر چند رسواگری امام خمینی در این سالیان دراز، به میزان زیادی از توسعه و نفوذ روحانی و اجتماعی خشک مغزان احمق و پرادعا کاست، با این همه نمی‌توان این خطر فزاینده را نادیده انگاشت.
چنان که در کلام امام آمده بود، نفاق در حوزة علمیه و جبهة خودی‌ها خطرناک‌تر از هجوم مسلحانة رژیم استبدادی است. دوست‌نمایان ضربه‌هایی را بر نظام و نهضت و آرمانهای 15 خردادی وارد می‌کنند که بسا از عهدة حاکمان پهلوی خارج بوده است. تا این زشت‌سیرتان نیکو منظر در دیدة رهبران عزیز جلوه می‌کنند، نمی‌توان امیدی به بقای دین و ظهور و تداوم وعده‌های انقلابی داشت.
امام خمینی در آموزه‌های معنوی و عرفانی چهل حدیث خویش نفاق عوام و خواص را مطرح نموده و از مدعیان ولایت و خلافت رسول و اخلاص در ایمان و فقاهت در دین یاد می‌کند که خویشتن را حجت منصوب از ناحیه مقدسة ولی‌عصر [عج] شناسانده‌اند بی‌آنکه التزام عملی داشته باشند.
«ای عزیز! یکی از مراتب نفاق و دورویی و دو زبانی، نفاق با خداوند متعال و دورویی کردن با مالک‌الملوک و ولی‌النعم است که ما در این عالم مبتلای به آن هستیم و از آن غافلیم... اگر از عامة خلق و عوام هستیم، دعوی اسلام و ایمان و زهد و خلوص کنیم و اگر از اهل علم و فقاهت هستیم، دعوی کمال اخلاص و ولایت و خلافت رسول کنیم و متشبّث می‌شویم به قول منقول از رسول اکرم(ص): «اللهم ارحم خلفایی» و قول صاحب‌الامر ـ روحی له الفداه ـ «انهم حجتی.»
نفاقی که از آن سخن به میان آمد، همان جنبة نهانی دو شخصیتی بودن برخی عالمان و وارثان رسول است که بسا بر اثر حجاب‌های ظلمانی حب نفس و دنیا از آن غافل‌اند. اما جنبة آشکــــار نفاق عالم نمایان در بدخـــواهــی‌هــای اجتماعـــی
رهبر فقید انقلاب پس از تأسیس جمهوری اسلامی نیز خطر تحجر مذهبی و فکری در حوزه‌ها را خاطرنشان ساخت و آنان را ـ که مارهای خوش خط و خال می‌خواند ـ تهدیدی جدی برای دستاوردهای حماسة 15 خرداد 42 تلقی ‌نمود
وتبلیغی‌شان به چشم می‌خورد و آن را توجیه کرده و تکلیف شرعی می‌شمارند. دل بستن به همراهی این دسته را عقل سیاسی و مصلحت اجتماعی نمی‌پذیرد و ناکامی در نهضت پدید می‌آورد. امام خمینی پیش از 15 خرداد و در دوران زعامت آیت‌الله بروجردی ـ که از مشاوران نزدیک معظم‌له محسوب می‌شد ـ از حیله‌گری‌های این‌گونه منافقان در حوزة روحانیت و مرجعیت آگاهی داشت.
از منظر رهبری 15 خرداد ـ که نفس و نهضت الهی‌اش را به دور از هرگونه خودفریبی به کمال رسانده بود ـ فرد و جامعة آلوده به مداحی بی‌هنران و محروم از نقادی اندیشه‌ورزان دچار ناکامی گشته و فروخواهد پاشید. امام خمینی انتقادهای نارسا و غرض‌ورزانه و حتی شایعه‌پراکنی‌ها را به منزلة عمل جراحی دردناک برای نفس امارة ما تلقی می کند.
«مدح مداحان و ثنای ثناجویان چه بسا که انسان را به هلاکت برساند و از تهذیب دور و دورتر سازد... شاید عیب‌جویی‌ها و شایعه‌پراکنی‌ها برای علاج معایب نفسانی ما سودمند باشد که هست؛ همچون عمل جراحی دردناکی که موجب سلامت مریض می‌شود.»
5) 15 خرداد، رسواگر رژیم ارعاب و زور
«15 خرداد روی دولت‌ها را سیاه کرد... 15 خرداد ننگی بر دامن این مملکت گذاشت که تا آخر محو نخواهد شد. تاریخ ضبط می‌کند این را. خودشان هم گفتند که 15 خرداد ننگ بود. من هم می‌گویم ننگ بود... ننگ بود که مسلسل‌ها را، تانک‌ها، توپ‌ها را، تفنگ‌ها را از مال این ملت فقیر به دست آوردند و به روی این ملت فقیر بستند. پایمال کردند این بیچاره‌ها را. از این ننگ بالاتر آیا می‌شود که انسان، یک ملتی را این طور پایمال کند.»
رژیم‌های استبدادی همواره سیاست مرعوب‌سازی را پیشه کرده و ملت‌ها را از اندیشه‌ورزی و کوشش برای دگرگونی نظام‌های فرهنگی و ارزشی و اقتصادی و سیاسی جامعه بازداشته‌اند. مشت و درفش در تاریخ ملت‌ها، پیوسته یادآور شدت ارعاب و زور خودکامگان و یأس و سرخوردگی نسل‌ها از اصلاح و خیزش ملی است. ملت‌های مصمم و بزرگ به رهبری مردان دلیر و امیدوار نشان داده‌اند که می‌توان بر اثر پایمردی خویش در نمایاندن بی‌کفایتی‌های سیاسی و شفافیت مطالبات شهروندی‌شان، حاکمان فزون‌خواه و گریزان از پاسخ‌گویی را در برابر اراده و اندیشة خود به زانو درآورد. حماسه‌آفرینان 15 خرداد 42 از زمرة چنین ملت‌های به پا خاسته‌ای بودند که سرانجام شاه را در بامداد انقلاب‌شان بدین اعتراف سیاسی ـ تاریخی واداشتند که گفت: «پیام انقلاب شما را شنیدم.» پاسخ دیرهنگام دیکتاتورها به صدا و خواست و جنبش توفندة مردم از عجز و فریب آنان در رویارویی با امواج شکنندة خودآگاهی ملی و اجتماعی نسل‌های بیدار حکایت دارد.
سرازیر شدن مردم به کوچه‌ها و خیابان‌ها و میدان‌ها در 15 خرداد 42 ـ که بدون هیچ دعوت شفاهی و مکتوب مقامات رسمی و روحانی و قرار قبلی صورت گرفت ـ نمایش انتظار و اعتراض ملتی سرکوب شده بود که دیگر به سیاست کهنه ارعاب و زور فرعونی نمی‌اندیشید. 15 خردادی‌ها که در آغاز جز آزادی یک مرجع تقلید و حمایت از مظلوم ‌انگیزه‌ای نداشتند و فریاد یا مرگ یا خمینی سرمی‌دادند، اندک اندک رویکرد اصلاح‌طلبانة خویش را در عرصه‌های فکر و فرهنگ استبدادستیزی به دست آوردند.
از منظر رهبری 15 خرداد ـ که نفس و نهضت الهی‌اش را دور از هرگونه خودفریبی به کمال رسانده بود ـ فرد و جامعة آلوده به مداحی بی‌هنران و محروم از نقادی اندیشه‌ورزان دچار ناکامی گشته و فروخواهد پاشید
محرم حسینی بسترساز حماسه‌های ملی خواهند ماند و هیچ نسلی نمی‌تواند خود را از میراث گران‌سنگ فکری و معنوی و عاطفی عاشورا بی‌نیاز تلقی کند
دستاوردهای این حرکت ـ که نزدیک به دو دهه را پشت سر نهاد ـ در شعارهای تعیین‌کنندة آزادی، استقلال و جمهوری اسلامی؛ در حرکت خودجوش دیگری، خودنمایی کرد. بدین‌سان ملت ایران نشان داد که در برابر ارادة ملی و اندیشة اصلاح‌طلبانة آنان، توپ و تانک و مسلسل دیگر اثر ندارد و شیوة مرعوب‌سازی نسل خودآگاه در درازمدت، سرکوبگران مردم را دچار هراس و گریز خواهد ساخت.
از منظر امام خمینی، قتل‌عام ملت با ابزارهای به دست آورده از ذخایر و منابع ملی، خیانت و ننگی پاک‌نشدنی از کارنامة حاکمیت فرعونیان است. 15 خردادی‌ها جز آزادی پیشوای دینی و روحانی خود ـ که مدافع حقوق و کرامت انسانی‌شان شناخته شده بود ـ مطالبه‌ای نداشتند. آنان که از طبقة مستضعف شهری بودند، بی‌هیچ خشونت‌طلبی و آشوب‌گری به میدان آمدند و به ترور کسی دست نیازیدند. با این همه در رسانه‌های خبری و تبلیغی شاه و حامیان او در واشنگتن و مسکو، اخلال‌گران و اوباش خوانده شدند، و در برابر نام ارتجاع سرخ که شاه بر کمونیست‌های وطنی نهاده بود، شیفتگان فلسفه و حماسة حسینی ارتجاع سیاه نامیده شدند.
15 خرداد 42 در نگاه امام خمینی، روسیاهی دولت‌ها را به همراه داشت، زیرا که رهبران نظام شاهنشاهی دست خود را به خون بی‌گناهان آلودند. هیچ عاملی چون سنگدلی و خون‌ریزی بنیان یک حکومت را تهدید نمی‌کند و رسوایی و بدفرجامی حاکمان زورگو و بازدارنده از رشد فکری و پیشرفت اجتماعی را به بارنمی‌آورد. حاکمیتی که حرمت جان و خون شهروندان خود را پاس نمی‌دارد و بی‌محابا انگشت اهریمنی خود را بر ماشة شلیک می‌گذارد، در اعتمادسازی و پیوند دولت و ملت، کمترین اقبال در جلب افکار و مشارکت همگانی را از کف خواهد داد. در ماجرای 15 خرداد 42، شاه با فرماندهی خویش در سرکوبی و رنگین ساختن خیابان‌ها و دیوارها از خون مردم بی‌دفاع، در سالیان پیش روی خود عرصة حکمرانی‌اش را چنان تنگ ساخت که چاره‌ای جز فرار و گریستن نداشت. امام خمینی با توجه به سیاست تبرئه خویشتن از سوی دیکتاتورها و برون‌افکنی جنایت‌ها و خون‌ریزی‌ها، در روز 15 خرداد، شاه را در رأس آمران آن فاجعة تاریخی و ملی معرفی می‌کند.
«تمام این جنایت‌هایی که واقع شده و واقع می‌شود با امر مستقیم شاه است که باید بزنید. در 15 خرداد از قراری که معروف شد، فرمانده خود او بوده است و با هلیکوپترش بالای شهر [پرواز] می‌کرده است و امر می‌کرده.»
در حملة نظامیان شاه به تظاهرکنندگان روز 15 خرداد، به زنان و کودکان رحم نکردند و همه را قلع و قمع کردند. امام در دیداری که پس از آزادی با مردم داشت، هجوم پهلوی به ملت را بدتر از تهاجم اشغال‌گران بیگانه به وطن تلقی نمود.
«کشتار 15 خرداد از اعمال یک قشون با ملت بیگانه بدتر بود. آنها بچه‌ها را نمی‌کشتند، زن‌ها را نمی‌کشتند.»
آن چه در چند و چونی برخورد حکومت با قیام‌کنندگان 15 خرداد گفته شد، این واقعیت را یادآور می‌شود که سران نظام گسسته از ملت و آرمان‌های زنده و زاینده‌اش، در مسیر ارعاب و زور با کسی از خونریزی ندارند زیرا که خود را در مقابل قدرتی برتر پاسخ‌گو نمی‌دانند. علی‌بن ابی طالب(ع) در نامه خود به مالک اشتر، او را از خطر غرور و نخوت در فرمان‌روایی آگاهانیده و نگریستن به قدرت مطلقه و قاهرة پروردگار را سبب فروتنی و نرمی و خردورزی در پیشگاه مردم می‌داند:
«و اگر قدرتی که از آن برخورداری، نخوتی در تو پدید آرد و خود را بزرگ بشماری، بزرگی حکومت پروردگار را که برتر از توست بنگر که چیست و قدرتی را که بر تو دارد و تو را بر خود آن قدرت نیست، که چنین نگریستن سرکشی تو را می‌خواباند و تیزی تو را فرومی‌نشاند و خرد رفته‌ات را به جای خود بازمی‌گرداند.»
6) 15 خرداد، تجلی حماسة حسینی
«نهضت ملت بزرگ ایران که در دوازدهم محرم، 15 خرداد به شکوفایی گرایید، پرده‌های تزویر و عوام‌فریبی شاه را پاره کرد. و قتل‌عام شاهانه و فداکاری ملت، مبدأ عظیمی در تاریخ ایران گردید و مفتاح نجات اسلام و عدالت به دست آمد.»
آرمان‌های عاشورا، یک بار دیگر در 15 خرداد 42 متجلی گشت. آن روز که برابر بود با 12 محرم، آوردگاه دیگری از عدل و ظلم، حقیقت و تزویر و قساوت و ایثار گشت. همان‌گونه که قیام امام حسین(ع) در سال 61 هجری، نقاب از چهرة منافقانة امویان و به ویژه یزید پسر معاویه افکند و مشروعیت حاکمیت او را زیر سؤال برد، حرکت 15 خرداد 42، ماهیت حکومت پهلوی را روشن ساخت. شاه که خود را از زبان روحانیون رسمی و وابسته اسلام‌پناه معرفی می‌کرد و با پوشیدن لباس احرام و نمایش نماز و زیارت امام رضا(ع) عوام‌فریبی داشت، در 15 خرداد چهرة پنهان خود را آشکار ساخت.
تحلیل واقعة 15 خرداد در ارتباط با محرم و نهضت حسینی، گستردگی و ژرفای قابل‌تأملی به همراه دارد. تقارن یاد شده حاکی از الهام‌بخشی عاشورا به سوگواران محرم است. بی‌گمان آنچه آنان دربارة امام حسین ـ علیه‌السلام ـ و شخصیت و نهضت ستم‌ستیزانه‌اش و نیز نام و مرام خویشان و همراهان او شنیده بودند، نقش تعیین‌کننده‌ای در شکل‌گیری واقعة 15 خرداد داشته است. ترکیب عاطفی ـ عقلانی نیروهای وفادار به عاشورا، در هر زمان و مکانی می‌تواند بسترساز خیزش و تحول در یک ملت باشد. 15 خردادی‌ها که هنوز جامة سوگواران بر تن داشته و مرثیة عاشقان نینوا بر لب، لبیک‌گویان به ندای مظلومانة «هل من ناصر ینصرنی» به خیابان‌ها ریختند. بدین‌گونه بود که 15 خرداد، به تعبیر پیشوای آن «مفتاح نجات اسلام و عدالت» گشت. از این‌رو نمی‌توان تقارن تقویمی ایام‌الله را نادیده گرفت و رخداد 15 خرداد را بی‌ارتباط با عاشورا دانست. شکی نیست که شاه و مشاوران او به گرایش‌های دینی مردم بها نداده و هیچ‌گاه عامل ایمان مذهبی را در تحلیل سیاسی و حاکمیت خود به حساب نمی‌آوردند. آنان به تبعیت از برنامه‌ریزان خود مذهب را از مقولة سنت‌های رو به زوال جامعة امروز می‌شمردند. از همین رو بود که از تأثیرگذاری مراسم عزاداری محرم و تشکل‌های مذهبی بی‌خبر بودند. تجربه های تاریخی در کشور ما به دست می‌دهد که محرم حسینی بسترساز حماسه‌های ملی خواهد ماند و هیچ نسلی نمی‌تواند خود را از میراث گران‌سنگ فکری و معنوی و عاطفی عاشورا بی‌نیاز تلقی کند. زیرا که پیام و فریاد ستم ستیزانه حسین بن علی(ع) در روشنای عشق و خرد و اخلاص و ایثار او وهمراهان وفادارش رنگ جاودانگی یافته است. ناگفته پیداست که حکومت‌های تزویرگر و متظاهر به دین و تکریم شعایر و عاشورا را در بهره‌گیری ابزاری از محرم، در درازمدت ناکامی به همراه خواهند داشت، هرچند سالیانی را به عوام‌فریبی سپری کرده باشند.

تبلیغات