سعادت در دیدگاه علامه نراقى و ارسطو
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
دیدگاه اخلاقى علامه بزرگوار مرحوم مولى مهدى نراقى را مىتوانیم در زمره مکتبهاى سعادت گرا به حساب آوریم و از این روى این دیدگاه را در میان نظریات غایتانگار قرار مىدهیم . آنچه در این نوشتار به آن توجه شده است، اولا و بالذات بررسى مکتب سعادتگرایانه ایشان است و ثانیا و بالعرض بررسى تطبیقى و اجمالى دیدگاههاى ایشان و نظریات ارسطو است .
هر چند این مهم را باید در تحقیقات مفصلتر و با دامنه گستردهترى انجام دهیم که از حوصله این نوشتار خارج است .
در این نوشتار نخستبه معناى واژه سعادت از دیدگاه ارسطو و مرحوم نراقى مىپردازیم، سپس به بحثى درباره تحقق سعادت خواهیم پرداخت و در ادامه گفتارى درباره سعادت و لذت را مطرح مىکنیم .
سعادت چیست؟
با واژه سعادت و نیز معادل آن یعنى EUDAIMONIA و نیز واژه سعید و معادل آن Eudaimon در آثار و نوشتههایى که منسوب به ارسطو است و نیز در آثار مرحوم مولى محمد مهدى نراقى بویژه جامع السعادات از جایگاه ویژه و خاصى برخوردارند .
و این مطلب ما را بر آن مىدارد که در اولین گام به بیان دیدگاه این دو اندیشمند و تعریفى که از سعادت دارند بپردازیم .
سعادت در دیدگاه ارسطو
ارسطو سعادت و خیر انسان را در رشد کامل و بهکارگیرى قابلیتهاى مهم نوع بشر مىداند . (1)
وى در کتاب اخلاق نیکوم خوس که مهمترین کتاب اخلاقى اوست مىنویسد:
الف) سعادت بالاترین خیر انسانى است .
ب) سعادت به معناى زندگى و رفتار خوب است .
اما درباره اینکه چه نوع از زندگى خوب محسوب مىگردد، اختلاف نظر وجود دارد . (2)
به نظر ارسطو:
خیر بشر را باید بر حسب خودش فهمید، از طرق معرفتى درونى در باب حالات حیات بشر و از طریق بصیرت در قابلیتهاى به هم پیوستهاى که طبیعت انسان را سامان مىدهد .
این معرفت محتاج تجربه شخصى است، این معرفتبه مدعاهایى مربوط است و پاسخ مىگوید که در حواس شخص بالغ درباره چیزهایى که براى ما ارزشمند است ظهور یافته باشد و نیز به مدعاهایى که با استدلال کلى و انتزاعى عرضه مىگردد . (3)
به بیان دیگر سعادت عبارت است از تامین بیشترین خیر و اعلا درجه خیر آدمى .
خیراعلا از نظر ارسطو، سعادت است و سعادت به عنوان فعالیتى مستمر بر طبق بهترین و کاملترین فضیلت تعریف شده است که به وسیله مقدار کافى از خیرهاى جسمانى و خارجى همچون تندرستى و ثروت تکمیل مىشود (4) .
سعادت در دیدگاه نراقى
از سوى دیگر مرحوم نراقى غایت تهذیب نفس و تکمیل آن با فضایل را رسیدن به خیر و سعادت مىداند (5) ایشان در تعریف سعادت مىآورد:
سعادت رسیدن آدمى به کمال نهفته در سرشتخود استبا حرکت و فعالیت ارادى نفسانىاش (6) .
آدمى در ذات و سرشتخود، قابلیت رسیدن به حالات و کمالاتى را دارد که با انجام فعالیتهاى اختیارى و ارادى مناسب مىتواند به آن کمالات نایل شود .
سعادت از دیدگاه مرحوم نراقى یعنى رسیدن به کمالاتى که فرد قابلیت نیل به آنها را داشته است، مىباشد و فردى که به این کمالات مىرسد سعید نامیده مىشود .
اگر دو دیدگاه مزبور را کنار هم قرار دهیم، تقریبا به این نتیجه مىرسیم که این اندیشمندان، سعات را در به فعلیت رساندن توانایىها و کمالاتى مىدانند که در سرشت آدمى نهفته است، کمالاتى که به عقیده ارسطو از مختصات نوع انسان است .
تحقق سعادت
بعد از بیان سعادت از دیدگاه ارسطو و فاضل نراقى به این بحث مىپردازیم که تحقق سعادت چگونه است .
تحقق سعادت از دیدگاه ارسطو
همانگونه که پیشتر گفتیم، ارسطو خیر آدمى را در رشد کامل و بهکارگیرى قابلیتهاى خاص نوع بشر مىدانست و سعادت را تامین بیشترین خیر مىخواند .
ارسطو این قابلیتها را همان جنبههاى سرشت آدمیان به عنوان موجودات عاقل مىداند . به این بیان که آدمیان قوه آن را دارند که در باره صدق مسایل نظرى همچون ریاضیات، علوم طبیعىو متافیزیک به تحقیق بپردازند . آنان مىتوانند خود و خیر طبیعى خودشان را ادراک کنند . آنان مىتوانند خواستههاى غیر عقلانى خود (یعنى شهوات و عواطف) را با ادراک عقلانى خود راجع به خیر بشر هماهنگ کنند . بنابراین خیربشر بیش از هر چیز در کمال این سه قوه نهفته است که از طریق رشد فضایل مناسب با هر قوه حاصل مىآید:
1 - فضایل عقل نظرى (که همان حکمتیا سوفیا است).
2 - فضایل عقل عملى (حکمت عملى و اجزاى آن).
3 - فضایل اخلاقى یا فضیلتهاى منش انسانى (فضایلى که خواستههاى غیر عقلانى را سازمان مىدهد).
آنان که تمامى فضایل انسانى را کسب مىکنند و زندگى خود را از طریق آن هدایت مىکنند، به طور طبیعى به سوى حیاتى شکوفا و سعادتمند رهنمون مىشوند، مشروط بر اینکه از ناحیه امراض یا محرومیت از خیرهاى ضرورى بیرونى، با اشکال جدى مواجه نشوند .
ارسطو با اینکه سعادت را در گرو کمال تمام این قوا مىداند، اما تاکید فراوانى بر فضایل عقل نظرى دارد، زیرا به عقیده ایشان آدمیان به واسطه قوه ادراک نظرى است که تا حدى به خدا شبیه مىشوند و بدین ترتیب تا اندازهاى از آن نوع خیر حیات که خداوند همواره و به حد کمال از آن بهرهمند است، بهره مىبرند (7) .
ایشان تقریبا در آخرین بخشهاى کتاب اخلاق نیکوماخوس مىنویسد:
هر کس عقل خود را به کار برد و ورزش دهد به نظر مىرسد که هم در بهترین حال روحى است و هم به نزد خدایان از همه گرامىتر، زیرا اگر خدایان، چنان که پنداشته مىشود، توجهاى به امور بشرى داشته باشند، عقل حکم مىکند آنها از آنچه به آنها مانندتر و در نظرشان بهتر است (یعنى عقل) خشنود شوند و نیز کسانى را که به این چیز بیشتر مهر مىورزند و حرمت مىنهند پاداش دهند; و این نشان مىدهد که خدایان به آنچه نزدشان گرامى است، توجه دارند و کارشان صواب و بزرگوارانه است . و آشکار است که همه این صفات بیش از هر کس به شخص فیلسوف تعلق دارد به این سبب وى نزد خدایان گرامىترین کسان است . اوست که مىتوان گفتخوشبختترین مردمان نیز خواهد بود و از این حیث نیز فیلسوف بیش از هر کسى خرسند خواهد بود . (8)
تحقق سعادت از دیدگاه نراقى
ایشان در این باره مىآورند:
بعد از آگاهى از تجرد نفس و بقاى جاودان آن، بدان که نفس یا دائما در لذت غرق است و یا دائما در درد و رنج، معذب . التذاذ و لذت بردن نفس، متوقف بر کمالى است که مختص به آن است و از آنجا که این نفس دو قوه عملیه و نظریه دارد، کمال قوه نظریهاش عبارت است از: احاطه به حقایق موجودات (موجودات حقیقى)، آگاهى از مراتب آن موجودات و اطلاع از جزئیات و موجودات شخصى غیر متناهیه از طریق ادراک کیفیات آن موجودات، و ترقى از این آگاهى به شناخت مطلوب حقیقى و غایةکل، تا اینکه به مقام توحید نایل شود و از وساوس شیطان رها گردد و قلبش با نور معرفت اطمینان یابد، این کمال را حکمت نظرى گویند .
اما کمال قوه عملیه خالى شدن و رها شدن از صفات پست و آراسته شدن به اخلاق پسندیده مىباشد . و به دنبال آن ترقى و پیشرفتبه سوى تطهیر باطن و پاک گرداندن باطن از همه چیز غیر خدایى و این حکمت عملیه است . . .
اکنون کمال قوه نظریه به منزله صورت است و کمال قوه عملیه به منزله ماده و هیچکدام بدون دیگرى تام و تمام نمىباشند و کسى که هر دو کمال براى او حاصل شود تبدیل به عالم صغیرى مىگردد که مشابه عالم کبیر است و آن انسان کاملى است که قلبش با انوار شهود درخشان است و دایره وجود با آن تکمیل مىشود . (9)
مرحوم نراقى برخلاف ارسطو، سعادت حقیقى را در کمال هر دو قوه، نظریه و عملیه با هم مىداند و از این جهت دیدگاه او با رویکردى که ارسطو داشت، متمایز مىگردد . البته نکته دیگرى نیز وجود دارد که مىتواند وجه فارقى میان این دو اندیشه شود . ارسطو آدمى را داراى سه قوه مىداند:
1) قوهاى که با آن آدمى به تحقیق درباره صدق مسایل نظرى مىپردازد .(عقل نظرى)
2) قوهاى که با آن خود و خیر طبیعى خودشان را مورد ادراک قرار مىدهند .(عقل عملى)
3) قوهاى که آدمیان با آن مىتوانند خواستههاى غیر عقلانى خود را (یعنى شهوات و عواطف خود را) با اداراک عقلانى خود راجع به خیرش هماهنگ کنند .(قوه اخلاقى) (10)
اما مرحوم نراقى در مواضع مختلف از جمله در کتاب اللمعة الالهیة والکلمات الوجیزة نفس را داراى دو قوه نظریه و عملیه معرفى مىنماید . (11)
فضیلت در دیدگاه نراقى و ارسطو
از نظر ارسطو فضیلت عملى است که منجر به خوبى مىشود و بدین ترتیب فضیلت وسیلهاى در جهت نیل به سعادت تلقى مىشود (12) .
اما از نظر مرحوم نراقى:
فضایل اخلاقى از امور نجات دهنده آدمىاند و انسان را به سعادت ابدى مىرسانند و رذایل اخلاقى از جمله مهلکاتاند و موجب شقاوت سرمدیهاند . (13)
مرحوم نراقى در جاى دیگرى مىآورد:
امورى که با روح آدمى منافات دارند و از دردهاى روح به شمار مىروند رذایل اخلاقىاند که نفس را به هلاکت مىافکنند و شقاوت را پدید مىآورند که صحت روح به رجوع و بازگشت آن به فضایلى است که او را به سعادت مىرساند و او را به مجاورت اهل الله و مقربانش مىرساند . (14)
از عبارتهایى که از این دو شخصیت مطرح شد، به دست مىآید که هر دو فضایل را وسیله رسیدن به سعادت تلقى مىنمایند که البته با توجه به اینکه سعادت حقیقى نزد آن دو تا حدودى متفاوت است، محدوده کارکرد این فضایل نیز براساس محدوده سعادت حقیقى متفاوت خواهد بود .
سعادت و لذت در دو دیدگاه
بحث دیگرى که در مباحث مربوط به سعادت جایگاهى ویژه دارد، رابطه میان سعادت و لذت است .
به نظر ارسطو: اولا: سعادت هم معنا و عین لذت نیست;
سعادت بدون لذت معنا ندارد .
در دیدگاه ایشان، لذت عبارت است از خشنودى محسوسى که در هنگام دستیابى بهامرى مطلوب و مورد میل حاصل مىشود . (15)
همانگونه که پیشتر متذکر شدیم وى سعادت را عمل عالى روح مىداند و آدمى براساس عمل به ارزشها و فضایل اخلاقى و به ویژه فضایل عقلانى است که به سعادت نایل مىشود و این تعالى عمل همان چیزى است که به عنوان غایتبه دنبالش هستیم، نه لذت . و البته لذت همراه با دستیافتن به این فضایل و کمالات و اعمال آن فضایل وجود دارد .
علاوه بر این، آنچه که آدمى در راه رسیدن به سعادت اولا و بالذات در پى آن است، عمل براساس فضایل عقلانى و اخلاقى است و اگر مطلوبیتى براى لذت حاصله از نیل به این کمالات وجود دارد مطلوبیتى بالعرض است و غایت اصلى رفتار اخلاقى و عقلانى او نمىباشد .
چنین معنایى از عبارات مرحوم نراقى نیز قابل درک است و به نظر مىرسد وى نیز لذت را پیامد نیل به امور مطلوب مىداند و الم را در اثر فقدان و عدم وصول به آن امور تفسیر مىکند . ایشان در کتاب لمعةالالهیة مىآورد:
اللذة ادراک الملائم من حیث هو ملائم و الالم مقابله (16) .
لذت ادراک امرى ملائم [با طبع و نفس انسانى] است و الم مقابل آن ادراک است .
و نیز مىتوان این نکته را بهدست آورد که مطلوبیت لذت با تابع مطلوبیت چیز دیگرى است که در راه رسیدن به سعادت واقع شده است . ایشان بعد از بیان قواى انسانى مىگوید:
به ازاى هر قوهاى لذت و المى وجود دارد، یعنى لذتها و المها عبارتند از لذات و آلام عقلیه، خیالیه، غضبیه و بهیمیه .
لذت عقلیه مثل: انبساط و ابتهاج حاصل از معرفت اشیاى کلیه و ادراک ذوات مجرده نورانیه است و الم عقلى مثل: گرفتگى و کدورت حاصل از جهل است .
لذت خیالیه مثل: شادى حاصل از ادراک صور و معانى جزئیه ملائم است و الم خیالى مثل: [کسالتحاصل از] ادراک صور و معانى جزئیه غیر ملائم .
لذت قوه غضبیه همانند: انبساط حاصل از غلبه و نیل به مناصب و پستها است و الم این قوه همانند: کدورت و گرفتگى حاصل از مغلوبیت و عزل شدن و مرئوس بودن است .
و لذت بهیمیه لذتى است که از خوردن، جماع و امثال این امور حاصل مىگردد و الم بهیمى حالتى است که از تشنگى، گرسنگى، گرما و سرما و . . . حاصل مىشود . (17)
با توجه به آنچه گذشت مىتوانیم این دو شخصیت را بر این عقیده مشترک بخوانیم که لذت را پیامد نیل به امر مطلوب مىدانند .
مرحوم نراقى قوىترین لذات را لذات عقلى مىداند، زیرا این لذت، لذتى فعلى و ذاتى است که با اختلاف حالات و احوالات از بین نمىرود بر خلاف لذات حسیه که انفعالى و عرضىاند و زوال پذیرند . (18)
نهایتسعادت
مرحوم نراقى سعادتهاى جسمى همانند سلامتبدن و ثروت و . . . را اگر در طریق نیل به سعادت حقیقى قرار گیرند سعادت مضاعف مىنامد و اگر در طریق کسب خشم خدا قرار گیرند، آن را اساسا سعادت نمىداند . (19)
از سوى دیگر تنها راه رسیدن به سعادت حقیقى را اصلاح جمیع صفات و قواى آدمى در تمام دورانها معرفى مىکند و مىگوید:
لا تحصل السعادة الا باصلاح جمیع الصفات والقوى دائما: فلا تحصل باصلاحها بعضا دون بعض و وقتا دون وقت، کما ان الصحة الجسمیة، و تدبیر المنزل و سیاسةالمدن، لا تحصل الاباصلاح جمیع الاعضاء و الاشخاص و الطوائف فى جمیع الاوقات، فالسعیدالمطلق من اصلح جمیع صفاته و افعاله على و جهالثبوت و الدوام بحیث لا یغیره تغیر الاحوال والازمان . . . (20)
سعادت حاصل نمىشود مگر با اصلاح دائمى جمیع صفات و قوا .
این مهم با اصلاح برخى قوا و نادیده گرفتن برخى دیگر و یا اصلاح آن قوا در برخى زمانها و اهمال در برخى دیگر از زمانها حاصل نمىشود . همچنان که سلامتبدن و اداره منزل و کشوردارى قابل دسترسى نیست مگر با اصلاح جمیع اعضا و اشخاص و طوایف، آن هم در تمام زمانها . بر این اساس، سعید مطلق کسى است که تمام صفات و افعالش را به صورتى ثابت و دائمى اصلاح کرده باشد، بهگونهاى که تغییرات و تحولات ایام بر سعادت او خدشهاى وارد نسازند و تحولات اصلاح او را برهم نزند .
مرحوم نراقى غایتسعادت و نهایت درجه سعادت را از زبان حکما تشبه آدمى به مبدا معرفى مىنماید با اینکه از آدمى افعال، از آن جهت که زیبا هستند، صادر شود نه اینکه انجام کارها براى جلب منفعتیا دفع مضرة باشد و این مهم زمانى حاصل مىشود که حقیقت وى (که از آن به عقل الهى و نفس ناطقه تعبیر مىشود) خیر محض شود با این که از جمیع خبائث جسمانیه و اقذار حیوانى پاک شود . (21)
پىنوشت:
1) ر . ک: تاریخ فلسفه اخلاق غرب، ویراسته لارنس یکر، گروهى از مترجمان، مؤسسه آموزشى پژوهشى امام خمینىرحمه الله - قم ، 1378، ص 36 .
2) ر . ک: اخلاق نیکو ماخوس، ارسطو، صص 22 - 15 و a 1095
3) تاریخ فلسفه اخلاق غرب، ص 36 .
4) ر . ک: فلسفه اخلاقغرب، ص 99 .
5) ر . ک: نراقى مولى محمد مهدى، جامع السعادات، مؤسسه مطبوعاتى اسماعیلیان، قم، ج 1، ص 36 .
6) ر . ک: همان .
7) تاریخ فلسفه اخلاق غرب، صص 36 - 37 .
8) اخلاق نیکوماخوس، a 1179.
9) جامعالسعادات، ج1، صص 8 - 9 .
10) تاریخ فلسفه اخلاق، ص 36 .
11) ر . ک . نراقى، مولى محمد مهدى، اللمعة الالهیة والکلمات الوجیزة، تعلیق و تصحیح: سیدجلال الدین آشتیانى، انتشارات انجمن فلسفه، تهران، 1357، ص 104 .
12) ر . ک: اخلاق نیکو ماخوس، ط 1113 .
13) جامعالسعادات، ج 1، ص 9 .
14) جامعالسعادات، ج 1، ص 5 .
15) ر . ک: فلسفه اخلاق، ص 1841 .
16) لمعةالالهیة والکلمات الوجیزة، ص 117 .
17) جامعالسعادات، ج1، ص 421 .
18) جامعالسعادات، ص 39 .
19) جامعالسعادات، ص 38 .
20) جامعالسعادات، ص 39 .
21) جامعالسعادات، صص 40 - 41 .
هر چند این مهم را باید در تحقیقات مفصلتر و با دامنه گستردهترى انجام دهیم که از حوصله این نوشتار خارج است .
در این نوشتار نخستبه معناى واژه سعادت از دیدگاه ارسطو و مرحوم نراقى مىپردازیم، سپس به بحثى درباره تحقق سعادت خواهیم پرداخت و در ادامه گفتارى درباره سعادت و لذت را مطرح مىکنیم .
سعادت چیست؟
با واژه سعادت و نیز معادل آن یعنى EUDAIMONIA و نیز واژه سعید و معادل آن Eudaimon در آثار و نوشتههایى که منسوب به ارسطو است و نیز در آثار مرحوم مولى محمد مهدى نراقى بویژه جامع السعادات از جایگاه ویژه و خاصى برخوردارند .
و این مطلب ما را بر آن مىدارد که در اولین گام به بیان دیدگاه این دو اندیشمند و تعریفى که از سعادت دارند بپردازیم .
سعادت در دیدگاه ارسطو
ارسطو سعادت و خیر انسان را در رشد کامل و بهکارگیرى قابلیتهاى مهم نوع بشر مىداند . (1)
وى در کتاب اخلاق نیکوم خوس که مهمترین کتاب اخلاقى اوست مىنویسد:
الف) سعادت بالاترین خیر انسانى است .
ب) سعادت به معناى زندگى و رفتار خوب است .
اما درباره اینکه چه نوع از زندگى خوب محسوب مىگردد، اختلاف نظر وجود دارد . (2)
به نظر ارسطو:
خیر بشر را باید بر حسب خودش فهمید، از طرق معرفتى درونى در باب حالات حیات بشر و از طریق بصیرت در قابلیتهاى به هم پیوستهاى که طبیعت انسان را سامان مىدهد .
این معرفت محتاج تجربه شخصى است، این معرفتبه مدعاهایى مربوط است و پاسخ مىگوید که در حواس شخص بالغ درباره چیزهایى که براى ما ارزشمند است ظهور یافته باشد و نیز به مدعاهایى که با استدلال کلى و انتزاعى عرضه مىگردد . (3)
به بیان دیگر سعادت عبارت است از تامین بیشترین خیر و اعلا درجه خیر آدمى .
خیراعلا از نظر ارسطو، سعادت است و سعادت به عنوان فعالیتى مستمر بر طبق بهترین و کاملترین فضیلت تعریف شده است که به وسیله مقدار کافى از خیرهاى جسمانى و خارجى همچون تندرستى و ثروت تکمیل مىشود (4) .
سعادت در دیدگاه نراقى
از سوى دیگر مرحوم نراقى غایت تهذیب نفس و تکمیل آن با فضایل را رسیدن به خیر و سعادت مىداند (5) ایشان در تعریف سعادت مىآورد:
سعادت رسیدن آدمى به کمال نهفته در سرشتخود استبا حرکت و فعالیت ارادى نفسانىاش (6) .
آدمى در ذات و سرشتخود، قابلیت رسیدن به حالات و کمالاتى را دارد که با انجام فعالیتهاى اختیارى و ارادى مناسب مىتواند به آن کمالات نایل شود .
سعادت از دیدگاه مرحوم نراقى یعنى رسیدن به کمالاتى که فرد قابلیت نیل به آنها را داشته است، مىباشد و فردى که به این کمالات مىرسد سعید نامیده مىشود .
اگر دو دیدگاه مزبور را کنار هم قرار دهیم، تقریبا به این نتیجه مىرسیم که این اندیشمندان، سعات را در به فعلیت رساندن توانایىها و کمالاتى مىدانند که در سرشت آدمى نهفته است، کمالاتى که به عقیده ارسطو از مختصات نوع انسان است .
تحقق سعادت
بعد از بیان سعادت از دیدگاه ارسطو و فاضل نراقى به این بحث مىپردازیم که تحقق سعادت چگونه است .
تحقق سعادت از دیدگاه ارسطو
همانگونه که پیشتر گفتیم، ارسطو خیر آدمى را در رشد کامل و بهکارگیرى قابلیتهاى خاص نوع بشر مىدانست و سعادت را تامین بیشترین خیر مىخواند .
ارسطو این قابلیتها را همان جنبههاى سرشت آدمیان به عنوان موجودات عاقل مىداند . به این بیان که آدمیان قوه آن را دارند که در باره صدق مسایل نظرى همچون ریاضیات، علوم طبیعىو متافیزیک به تحقیق بپردازند . آنان مىتوانند خود و خیر طبیعى خودشان را ادراک کنند . آنان مىتوانند خواستههاى غیر عقلانى خود (یعنى شهوات و عواطف) را با ادراک عقلانى خود راجع به خیر بشر هماهنگ کنند . بنابراین خیربشر بیش از هر چیز در کمال این سه قوه نهفته است که از طریق رشد فضایل مناسب با هر قوه حاصل مىآید:
1 - فضایل عقل نظرى (که همان حکمتیا سوفیا است).
2 - فضایل عقل عملى (حکمت عملى و اجزاى آن).
3 - فضایل اخلاقى یا فضیلتهاى منش انسانى (فضایلى که خواستههاى غیر عقلانى را سازمان مىدهد).
آنان که تمامى فضایل انسانى را کسب مىکنند و زندگى خود را از طریق آن هدایت مىکنند، به طور طبیعى به سوى حیاتى شکوفا و سعادتمند رهنمون مىشوند، مشروط بر اینکه از ناحیه امراض یا محرومیت از خیرهاى ضرورى بیرونى، با اشکال جدى مواجه نشوند .
ارسطو با اینکه سعادت را در گرو کمال تمام این قوا مىداند، اما تاکید فراوانى بر فضایل عقل نظرى دارد، زیرا به عقیده ایشان آدمیان به واسطه قوه ادراک نظرى است که تا حدى به خدا شبیه مىشوند و بدین ترتیب تا اندازهاى از آن نوع خیر حیات که خداوند همواره و به حد کمال از آن بهرهمند است، بهره مىبرند (7) .
ایشان تقریبا در آخرین بخشهاى کتاب اخلاق نیکوماخوس مىنویسد:
هر کس عقل خود را به کار برد و ورزش دهد به نظر مىرسد که هم در بهترین حال روحى است و هم به نزد خدایان از همه گرامىتر، زیرا اگر خدایان، چنان که پنداشته مىشود، توجهاى به امور بشرى داشته باشند، عقل حکم مىکند آنها از آنچه به آنها مانندتر و در نظرشان بهتر است (یعنى عقل) خشنود شوند و نیز کسانى را که به این چیز بیشتر مهر مىورزند و حرمت مىنهند پاداش دهند; و این نشان مىدهد که خدایان به آنچه نزدشان گرامى است، توجه دارند و کارشان صواب و بزرگوارانه است . و آشکار است که همه این صفات بیش از هر کس به شخص فیلسوف تعلق دارد به این سبب وى نزد خدایان گرامىترین کسان است . اوست که مىتوان گفتخوشبختترین مردمان نیز خواهد بود و از این حیث نیز فیلسوف بیش از هر کسى خرسند خواهد بود . (8)
تحقق سعادت از دیدگاه نراقى
ایشان در این باره مىآورند:
بعد از آگاهى از تجرد نفس و بقاى جاودان آن، بدان که نفس یا دائما در لذت غرق است و یا دائما در درد و رنج، معذب . التذاذ و لذت بردن نفس، متوقف بر کمالى است که مختص به آن است و از آنجا که این نفس دو قوه عملیه و نظریه دارد، کمال قوه نظریهاش عبارت است از: احاطه به حقایق موجودات (موجودات حقیقى)، آگاهى از مراتب آن موجودات و اطلاع از جزئیات و موجودات شخصى غیر متناهیه از طریق ادراک کیفیات آن موجودات، و ترقى از این آگاهى به شناخت مطلوب حقیقى و غایةکل، تا اینکه به مقام توحید نایل شود و از وساوس شیطان رها گردد و قلبش با نور معرفت اطمینان یابد، این کمال را حکمت نظرى گویند .
اما کمال قوه عملیه خالى شدن و رها شدن از صفات پست و آراسته شدن به اخلاق پسندیده مىباشد . و به دنبال آن ترقى و پیشرفتبه سوى تطهیر باطن و پاک گرداندن باطن از همه چیز غیر خدایى و این حکمت عملیه است . . .
اکنون کمال قوه نظریه به منزله صورت است و کمال قوه عملیه به منزله ماده و هیچکدام بدون دیگرى تام و تمام نمىباشند و کسى که هر دو کمال براى او حاصل شود تبدیل به عالم صغیرى مىگردد که مشابه عالم کبیر است و آن انسان کاملى است که قلبش با انوار شهود درخشان است و دایره وجود با آن تکمیل مىشود . (9)
مرحوم نراقى برخلاف ارسطو، سعادت حقیقى را در کمال هر دو قوه، نظریه و عملیه با هم مىداند و از این جهت دیدگاه او با رویکردى که ارسطو داشت، متمایز مىگردد . البته نکته دیگرى نیز وجود دارد که مىتواند وجه فارقى میان این دو اندیشه شود . ارسطو آدمى را داراى سه قوه مىداند:
1) قوهاى که با آن آدمى به تحقیق درباره صدق مسایل نظرى مىپردازد .(عقل نظرى)
2) قوهاى که با آن خود و خیر طبیعى خودشان را مورد ادراک قرار مىدهند .(عقل عملى)
3) قوهاى که آدمیان با آن مىتوانند خواستههاى غیر عقلانى خود را (یعنى شهوات و عواطف خود را) با اداراک عقلانى خود راجع به خیرش هماهنگ کنند .(قوه اخلاقى) (10)
اما مرحوم نراقى در مواضع مختلف از جمله در کتاب اللمعة الالهیة والکلمات الوجیزة نفس را داراى دو قوه نظریه و عملیه معرفى مىنماید . (11)
فضیلت در دیدگاه نراقى و ارسطو
از نظر ارسطو فضیلت عملى است که منجر به خوبى مىشود و بدین ترتیب فضیلت وسیلهاى در جهت نیل به سعادت تلقى مىشود (12) .
اما از نظر مرحوم نراقى:
فضایل اخلاقى از امور نجات دهنده آدمىاند و انسان را به سعادت ابدى مىرسانند و رذایل اخلاقى از جمله مهلکاتاند و موجب شقاوت سرمدیهاند . (13)
مرحوم نراقى در جاى دیگرى مىآورد:
امورى که با روح آدمى منافات دارند و از دردهاى روح به شمار مىروند رذایل اخلاقىاند که نفس را به هلاکت مىافکنند و شقاوت را پدید مىآورند که صحت روح به رجوع و بازگشت آن به فضایلى است که او را به سعادت مىرساند و او را به مجاورت اهل الله و مقربانش مىرساند . (14)
از عبارتهایى که از این دو شخصیت مطرح شد، به دست مىآید که هر دو فضایل را وسیله رسیدن به سعادت تلقى مىنمایند که البته با توجه به اینکه سعادت حقیقى نزد آن دو تا حدودى متفاوت است، محدوده کارکرد این فضایل نیز براساس محدوده سعادت حقیقى متفاوت خواهد بود .
سعادت و لذت در دو دیدگاه
بحث دیگرى که در مباحث مربوط به سعادت جایگاهى ویژه دارد، رابطه میان سعادت و لذت است .
به نظر ارسطو: اولا: سعادت هم معنا و عین لذت نیست;
سعادت بدون لذت معنا ندارد .
در دیدگاه ایشان، لذت عبارت است از خشنودى محسوسى که در هنگام دستیابى بهامرى مطلوب و مورد میل حاصل مىشود . (15)
همانگونه که پیشتر متذکر شدیم وى سعادت را عمل عالى روح مىداند و آدمى براساس عمل به ارزشها و فضایل اخلاقى و به ویژه فضایل عقلانى است که به سعادت نایل مىشود و این تعالى عمل همان چیزى است که به عنوان غایتبه دنبالش هستیم، نه لذت . و البته لذت همراه با دستیافتن به این فضایل و کمالات و اعمال آن فضایل وجود دارد .
علاوه بر این، آنچه که آدمى در راه رسیدن به سعادت اولا و بالذات در پى آن است، عمل براساس فضایل عقلانى و اخلاقى است و اگر مطلوبیتى براى لذت حاصله از نیل به این کمالات وجود دارد مطلوبیتى بالعرض است و غایت اصلى رفتار اخلاقى و عقلانى او نمىباشد .
چنین معنایى از عبارات مرحوم نراقى نیز قابل درک است و به نظر مىرسد وى نیز لذت را پیامد نیل به امور مطلوب مىداند و الم را در اثر فقدان و عدم وصول به آن امور تفسیر مىکند . ایشان در کتاب لمعةالالهیة مىآورد:
اللذة ادراک الملائم من حیث هو ملائم و الالم مقابله (16) .
لذت ادراک امرى ملائم [با طبع و نفس انسانى] است و الم مقابل آن ادراک است .
و نیز مىتوان این نکته را بهدست آورد که مطلوبیت لذت با تابع مطلوبیت چیز دیگرى است که در راه رسیدن به سعادت واقع شده است . ایشان بعد از بیان قواى انسانى مىگوید:
به ازاى هر قوهاى لذت و المى وجود دارد، یعنى لذتها و المها عبارتند از لذات و آلام عقلیه، خیالیه، غضبیه و بهیمیه .
لذت عقلیه مثل: انبساط و ابتهاج حاصل از معرفت اشیاى کلیه و ادراک ذوات مجرده نورانیه است و الم عقلى مثل: گرفتگى و کدورت حاصل از جهل است .
لذت خیالیه مثل: شادى حاصل از ادراک صور و معانى جزئیه ملائم است و الم خیالى مثل: [کسالتحاصل از] ادراک صور و معانى جزئیه غیر ملائم .
لذت قوه غضبیه همانند: انبساط حاصل از غلبه و نیل به مناصب و پستها است و الم این قوه همانند: کدورت و گرفتگى حاصل از مغلوبیت و عزل شدن و مرئوس بودن است .
و لذت بهیمیه لذتى است که از خوردن، جماع و امثال این امور حاصل مىگردد و الم بهیمى حالتى است که از تشنگى، گرسنگى، گرما و سرما و . . . حاصل مىشود . (17)
با توجه به آنچه گذشت مىتوانیم این دو شخصیت را بر این عقیده مشترک بخوانیم که لذت را پیامد نیل به امر مطلوب مىدانند .
مرحوم نراقى قوىترین لذات را لذات عقلى مىداند، زیرا این لذت، لذتى فعلى و ذاتى است که با اختلاف حالات و احوالات از بین نمىرود بر خلاف لذات حسیه که انفعالى و عرضىاند و زوال پذیرند . (18)
نهایتسعادت
مرحوم نراقى سعادتهاى جسمى همانند سلامتبدن و ثروت و . . . را اگر در طریق نیل به سعادت حقیقى قرار گیرند سعادت مضاعف مىنامد و اگر در طریق کسب خشم خدا قرار گیرند، آن را اساسا سعادت نمىداند . (19)
از سوى دیگر تنها راه رسیدن به سعادت حقیقى را اصلاح جمیع صفات و قواى آدمى در تمام دورانها معرفى مىکند و مىگوید:
لا تحصل السعادة الا باصلاح جمیع الصفات والقوى دائما: فلا تحصل باصلاحها بعضا دون بعض و وقتا دون وقت، کما ان الصحة الجسمیة، و تدبیر المنزل و سیاسةالمدن، لا تحصل الاباصلاح جمیع الاعضاء و الاشخاص و الطوائف فى جمیع الاوقات، فالسعیدالمطلق من اصلح جمیع صفاته و افعاله على و جهالثبوت و الدوام بحیث لا یغیره تغیر الاحوال والازمان . . . (20)
سعادت حاصل نمىشود مگر با اصلاح دائمى جمیع صفات و قوا .
این مهم با اصلاح برخى قوا و نادیده گرفتن برخى دیگر و یا اصلاح آن قوا در برخى زمانها و اهمال در برخى دیگر از زمانها حاصل نمىشود . همچنان که سلامتبدن و اداره منزل و کشوردارى قابل دسترسى نیست مگر با اصلاح جمیع اعضا و اشخاص و طوایف، آن هم در تمام زمانها . بر این اساس، سعید مطلق کسى است که تمام صفات و افعالش را به صورتى ثابت و دائمى اصلاح کرده باشد، بهگونهاى که تغییرات و تحولات ایام بر سعادت او خدشهاى وارد نسازند و تحولات اصلاح او را برهم نزند .
مرحوم نراقى غایتسعادت و نهایت درجه سعادت را از زبان حکما تشبه آدمى به مبدا معرفى مىنماید با اینکه از آدمى افعال، از آن جهت که زیبا هستند، صادر شود نه اینکه انجام کارها براى جلب منفعتیا دفع مضرة باشد و این مهم زمانى حاصل مىشود که حقیقت وى (که از آن به عقل الهى و نفس ناطقه تعبیر مىشود) خیر محض شود با این که از جمیع خبائث جسمانیه و اقذار حیوانى پاک شود . (21)
پىنوشت:
1) ر . ک: تاریخ فلسفه اخلاق غرب، ویراسته لارنس یکر، گروهى از مترجمان، مؤسسه آموزشى پژوهشى امام خمینىرحمه الله - قم ، 1378، ص 36 .
2) ر . ک: اخلاق نیکو ماخوس، ارسطو، صص 22 - 15 و a 1095
3) تاریخ فلسفه اخلاق غرب، ص 36 .
4) ر . ک: فلسفه اخلاقغرب، ص 99 .
5) ر . ک: نراقى مولى محمد مهدى، جامع السعادات، مؤسسه مطبوعاتى اسماعیلیان، قم، ج 1، ص 36 .
6) ر . ک: همان .
7) تاریخ فلسفه اخلاق غرب، صص 36 - 37 .
8) اخلاق نیکوماخوس، a 1179.
9) جامعالسعادات، ج1، صص 8 - 9 .
10) تاریخ فلسفه اخلاق، ص 36 .
11) ر . ک . نراقى، مولى محمد مهدى، اللمعة الالهیة والکلمات الوجیزة، تعلیق و تصحیح: سیدجلال الدین آشتیانى، انتشارات انجمن فلسفه، تهران، 1357، ص 104 .
12) ر . ک: اخلاق نیکو ماخوس، ط 1113 .
13) جامعالسعادات، ج 1، ص 9 .
14) جامعالسعادات، ج 1، ص 5 .
15) ر . ک: فلسفه اخلاق، ص 1841 .
16) لمعةالالهیة والکلمات الوجیزة، ص 117 .
17) جامعالسعادات، ج1، ص 421 .
18) جامعالسعادات، ص 39 .
19) جامعالسعادات، ص 38 .
20) جامعالسعادات، ص 39 .
21) جامعالسعادات، صص 40 - 41 .