آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰

چکیده

متن

پیش گفتار
امیر مؤمنان‏علیه السلام مى‏فرماید:
«از آن لحظه که پیامبر خداصلى الله علیه وآله رحلت کرد همواره مظلوم بوده‏ام (1) .
ابن شهرآشوب روایت مى‏کند که حضرت بر منبر نرفت، جز آن که در پایان کلامش، پیش از پایین آمدن از منبر این جمله را مى‏فرمود:
مازلت مظلوما مذ قبض رسول‏الله‏صلى الله علیه وآله حتى یومنا هذا. (2)
روزى یک نفر اعرابى در بین سخنان حضرت‏علیه السلام فریاد زد:
«وا مظلمتاه‏».
حضرت على‏علیه السلام او را به حضور طلبید، هنگامى که نزدیک شد، به او فرمود:
به تو یک بار ستم شده است و به من به تعداد مدر و وبر ظلم شده است. (3)
مدر به معنى کلوخ و وبر به معنى کرک حیوانات است، و این کنایه از کثرت است. و در روایتى این اضافه آمده است:
هیچ خانه‏اى از عرب نیست، جز این که مظلمه و حق من بر گردنشان است واز هنگامى که این جا نشسته‏ام، همواره مظلوم بوده‏ام. (4)
مظلومیت امیرالمؤمنین‏علیه السلام به یک جهت محدود نمى‏شود و همواره در جهات مختلف، این مظلومیت‏سارى و جارى بوده است. یکى از این جهات مظلومیت، عدم درک صحیح از معارف و مقاماتى است که پیامبر گرامى‏صلى الله علیه وآله اسلام براى آن حضرت‏علیه السلام برشمرده‏اند. این مظلومیت، علاوه بر آن حضرت به شیعیان و دوستان حضرت امیرعلیه السلام نیز سرایت کرده است و همواره در طول تاریخ عده‏اى که اکثرا عداوت و غرض سوء داشته‏اند اقسام تهمت‏ها و افتراها را به شیعیان نسبت مى‏دهند. متاسفانه این اقدامات ناپسند تا زمان حاضر نیز ادامه یافته است.
فردى در جریده‏اى با متهم کردن شیعه و امام على‏علیه السلام مقاله‏اى نوشته، که ادب مانع نقل آن است.
از این رو تنها قطعه‏هایى را که این نویسنده آن‏ها را تخطئه و مسخره کرده است مى‏آوریم:
«اعتقاد به این که هر که ولایتش درست نباشد، نماز و روزه و سایر اعمال عبادیش نیز درست نیست، اعتقاد به این که قرآن واقعى در دست ما نیست... اعتقاد به این که هر کس حب ائمه را در دل داشته باشد، همه گناهانش بخشیده شده و وارد بهشت مى‏شود و هر کس حب آن‏ها را نداشته باشد، روى بهشت را نخواهد دید... (5) »
متاسفانه ایشان هیچ سند و مدرکى از شیعه ارایه نداده است و گرچه این نسبت‏ها به این صورت، درست نیست و آمیخته با تحریف است ولى از آن‏جا که مظلومیت امام على‏علیه السلام در صحنه تهمت‏هاى ناروا ریشه‏اى قدیم و قویم دارد، در این مقاله به احادیثى استناد مى‏کنیم که مقبول همه مسلمانان اعم از شیعه و سنى باشد و پاسخى در خور به این نویسنده مى‏دهیم.
در آغاز توجه به چند نکته ضرورى است;
عدم تحریف قرآن
الف: شیعه قرآن موجود را قرآن واقعى مى‏داند و امروزه نیز همگان، همین عقیده را دارند و در پاسخ به این گونه تهمت‏ها، کتاب‏هاى گوناگونى نوشته شده است. (6)
هر روزه نیز باید مقاله‏ها و کتاب‏هایى در دفاع از شیعه و امامت نوشته شود زیرا تامسلمانان تسلیم اسراییل و آمریکا نشده‏اند، سهم بزرگى از بار سرکوبى مسلمانان مبارز بر دوش این گروه از نویسندگان دستگاه‏هاى تبلیغاتى آنان است!
اصول عقیدتى، تقلید ناپذیرند
ب: اصول عقیدتى، تقلیدى نیست و باید با منطق و برهان اثبات شود. ولى روش استدلال در باورهاى کلامى دو گونه است: در بخش‏هایى نظیر توحید و اثبات نبوت، از برهان‏هاى عقلى بیشتر استفاده مى‏شود و در بخش‏هایى نظیر برزخ و معاد که تجربه علمى در آن وادى قدمى ننهاده و اثباتا و نفیا سخنى ندارد، پس از اثبات اساس و واقعیت آن‏ها از طرق عقلى، در بیان کیفیات و ویژگى‏ها تنها راه، تمسک به وحى و سخنان پیامبران و امامان علیهم السلام است. و به همین جهت در این مساله متافیزیکى به احادیث معصومان علیهم صلوات‏الله تعالى استدلال مى‏شود.
نقش ولایت الهى و ولایت طاغوت در پذیرش اعمال
ج: قرآن کریم انسان را از دو حال بیرون نمى‏داند; یا تحت‏سرپرستى خدا و پیامبران و امامان نوراند، همچنان که آیه شریفه مى‏فرماید:
«الله ولی‏الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الى النور...» (7)
خداست‏سرپرست کسانى که ایمان آورده‏اند، آنان را از تاریکى‏ها به نور مى‏برد...
و یا تحت نظارت و امام نار، چنان که مى‏فرماید:
«والذین کفروا اولیاؤهم الطاغوت یخرجونهم من‏النور الى‏الظلمات (8) »
و آنان که کافر شدند سرپرستان‏شان طاغوت است که آنان را از نور هدایت‏به ظلمات مى‏برند.
همچنین رهبر و امام نیز یا امام نور است و یا امام نار، بنابراین، یا باید پیرو امام هدایت‏باشیم یا در چنگال امام ضلالت، و نمى‏توان بین دو متناقض و یا متنافى جمع کرد. قرآن درباره امامان نور مى‏فرماید:
«و جعلناهم ائمة یهدون بامرنا... (9) »
و آن پیامبران را امامانى قرار دادیم که هدایت مى‏کنند به امرما.
و درباره فرعونیان مى‏فرماید:
«وجعلناهم ائمة یدعون الى‏النار و یوم‏القیامة لاینصرون و اتبعناهم فی هذه‏الدنیا لعنة ویوم‏القیامة هم من‏المقبوحین (10) »
و آنان را امامانى که به سوى آتش مى‏خوانند، گردانیدیم، و روز رستاخیز یارى نخواهند شد. و در این دنیا لعنتى بدرقه [نام] آنان کردیم و روز قیامت [نیز] ایشان از زشت رویانند.
شرایط عذاب و آمرزش
چند مبحث‏بسیار مهم و طولانى با موضوع این مقاله مرتبط است که خود نیازمند مقالات گسترده‏اى است; نظیر این که رحمت الهى شامل هر کس که معاند نباشد، شده و او روزى نجات خواهد یافت، یا خداوند متعال تا اتمام حجت نکند، عذاب نمى‏کند و بنابراین جاهل قاصر معذور است.
مساله دیگر، آمرزش گناه به دلیل محبت اهل بیت‏علیهم السلام بى قید و شرط و بى‏توبه و تصفیه نیست و گرنه لازمه‏اش آن است که گفته شود، مسلمان واقعى که همان پیرو اهل بیت‏علیهم السلام است، هیچ تکلیفى ندارد و تمام شریعت اسلام لغو است‏بدیهى است که هیچ‏کس چنین سخنى نگفته است و نمى‏گوید.
روایاتى در شرایط آمرزش محب اهل بیت علیهم السلام
چند دسته از روایات، به روشنى بیان مى‏کند که تنها، عمل کسى پذیرفته است که در تمامى مراحل از جمله پیروى از امام حق، تسلیم فرمان پروردگار باشد، هواى خویش را بر خداى خود مقدم ندارد. در دیدگاه قرآن کسى مستحق آمرزش است که مصداق آیه زیر نباشد که مى‏فرماید:
«نؤمن ببعض و نکفر ببعض (11) »
به بخشى از دستورات خدا گرایش داریم و به بعضى (مثل امامت) گردن نمى‏نهیم.
حال پس از این مقدمه طولانى وارد اصل بحث‏شده و در هر باب، روایاتى را نقل مى‏کنیم. در نقل روایات اولویت، با روایات اهل سنت است تا ایرادى بر مطالب وارد نشود.
حب اهل بیت‏علیهم السلام شرط رستگارى
ابن عباس در حدیثى طولانى از پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله، على‏علیه السلام صحنه قیامت را چنین ترسیم مى‏نماید:
«... فرداى قیامت من و... و برادرم و پسر عمم و دامادم على‏بن ابى‏طالب که بر ناقه‏اى از ناقه‏هاى بهشت... سوار است و در دستش لواى حمد است، سواره وارد محشر مى‏شویم، پس او از کنار هیچ جمعى از ملائکه نمى‏گذرد مگر این مى‏گویند:
این شخص ملک مقرب است‏یا نبى مرسل یا حامل عرش پروردگار جهانیان.
آنگاه فریادگرى از نزد عرش الهى ندا مى‏دهد:
این شخص نه فرشته مقرب است و نه نبى مرسل و نه‏حامل عرش رب‏العالمین، «هذا علی‏بن ابی طالب امیرالمؤمنین و امام‏المتقین و قائد الغرالمحجلین، الى جنان رب‏العالمین، افلح من صدقه و خاب من کذبه، ولو ان عابدا عبدالله بین الرکن والمقام الف عام و الف عام حتى یکون کالشن البالی ولقى‏الله مبغضا لآل محمداکبه‏الله على منخره فی نار جهنم.» (12)
این على‏بن ابى‏طالب است که امیر مؤمنان، پیشواى پرهیزکاران و رهبر رو سپیدان جهان به سوى بهشت‏هاى پروردگار جهانیان است. کسى که او را تصدیق کند رستگار و کسى که او را تکذیب کند، زیانکار است.
اگر عابدى در مسجدالحرام بین رکن و مقام، هزار سال و هزار سال خدا را آنقدر عبادت کند که بسان مشک آب کهنه‏اى لاغر گردد ولى با بغض آل محمد در پیشگاه خدا حاضر شود خدا او را به رو در آتش جهنم اندازد.
نظیر این حدیث را شهید ثالث قاضى نورالله شوشترى و آیت‏الله نجفى مرعشى در کتاب گرانسنگ احقاق‏الحق و ملحقات الاحقاق (13) آورده‏اند. این کتاب، پس از نقل روایتى از منابع اهل سنت‏به تعدادى دیگر از مصادر آنان ارجاع مى‏دهد و ما نیز نام برخى از آن آثار را ذکر مى‏کنیم.
ابن مسعود نیز مى‏گوید: پیامبرصلى الله علیه وآله از خانه زینب [بنت جحش، یکى از همسرانش] به خانه ام سلمه آمد - و آن روز نوبت همسردارى ام‏سلمه بود- پس از لحظه‏اى، على آمد، پیامبر خداصلى الله علیه وآله فرمود:
اى ام سلمه! على است، او را دوست‏بدار، گوشتش از گوشت من، و خونش از خون من، و او خزینه‏دار علم من است، و گوش فراده و شاهد باش و شهادت بده که واقعا قاتل ناکثین و قاسطین و مارقین، پس از من، او است، و او است که کمر دشمنانم را مى‏شکند و سنت مرا زنده مى‏کند. باز بشنو و شاهد و گواه باش که:
«لو ان عبدا عبدالله الف عام بعد الف عام بین الرکن و المقام ثم لقى‏الله مبغضا لعلی و [عترته] لاکبه الله یوم‏القیامة على منخریه فی نار جهنم.
اگر بنده‏اى بین رکن و مقام مسجدالحرام هزار سال و هزار سال خدا را عبادت کند ولى با بغض على و خاندانش به ملاقات الهى برسد، خدا او را در قیامت‏بر دو بینى‏اش در جهنم افکند. (14) »
ایمان بى‏ولایت على علیه السلام ناقص است
پیامبر خداصلى الله علیه وآله مى‏فرماید:
«ان‏الله جعل لاخی علی فضائل لاتحصى کثرة. فمن ذکر فضیلة من فضائله لم تزل الملائکة تستغفرله ما بقی لتلک الکتابة رسم، و من استمع الى فضیلة من فضائله غفرالله له الذنوب التی اکتسبها بالاستماع، و من نظر الى کتاب من فضائله غفرالله له الذنوب التی اکتسبها بالنظر. ثم قال: النظر الى اخی على عبادة و ذکره عبادة، و لا یقبل الله ایمان عبد الا بولایته و البراءة من اعدائه.
به راستى خدا براى برادرم على فضایلى قرار داده که از بس زیاد است، قابل شمارش نیست. پس هر که یک فضیلت از فضایلش را - باایمان و پذیرش- یاد کند، خداوند گناهان نو و کهنه‏اش را بیامرزد و هر که فضیلتى از فضایلش را بنگارد، همواره ملائکه برایش استغفار مى‏کنند، تا هنگامى که آن نوشته باقى باشد، و هر که به فضیلتى از فضایلش گوش فرا دهد، خداوند آن دسته از گناهانى را که از راه شنیدن مرتکب شده است، ببخشاید و هرکه نگاه کند به نوشته‏اى از فضایلش، خداوند آن گناهانى را که از راه نگاه مرتکب شده باشد بیامرزد. سپس فرمود:
نگاه به برادرم على‏علیه السلام عبادت است و ذکر و یادش عبادت است، و خدا نمى‏پذیرد ایمان هیچ بنده‏اى را مگر با ولایتش و با بیزارى از دشمنانش. (15)
محبت دو فرزند على‏علیه السلام شرط رستگارى
در حدیثى طولانى - بیش از ده صفحه- به نقل از پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله آمده است:
... الا یا معاشر الناس اعلمکم... و من احب ابنی علی‏علیهم السلام فهو معنا فی‏الجنة و من ابغضهما فهو فی‏النار...
اى مردم شما را آگاه کنم... و هرکه دو فرزند على‏علیهم السلام را دوست‏بدارد، او با ما در بهشت است و هر که آن دو را دشمن بدارد پس او در آتش است (16) .
عبادتى همانند هفتاد پیامبر بدون محبت على‏علیه السلام رستگارى نمى‏آورد
روزى برخى از قریش در مسجدالنبى‏صلى الله علیه وآله هنگامى که به على‏بن ابى‏طالب‏علیه السلام برخوردند با چشمک و گوشه‏زدن، او را مسخره کردند، خبر به پیامبر خداصلى الله علیه وآله رسید. آنگاه حضرت رسول‏صلى الله علیه وآله با حالتى غضبناک از خانه بیرون آمد و فرمود:
یا ایهاالناس! مالکم اذا ذکر ابراهیم و آل ابراهیم اشرقت وجوهکم و طابت نفوسکم و اذا ذکر محمد و آل محمد قست قلوبکم و عبست وجوهکم؟! والذی نفسی بیده لو عمل احدکم عمل سبعین نبیا من اعمال البر، ما دخل الجنة حتى یحب هذا و ولده و اشار الى علی‏علیه السلام ثم قال - ان‏لله حقا لایعلمه الاالله و انا و علی و ان لی حقا لایعلمه الا الله و على و ان لعلی حقا لایعلمه الا الله و انا.
اى مردم! چه شده است‏شما را، هرگاه حضرت ابراهیم و خاندانش یاد شوند، چهره‏هاى شما مى‏درخشد و خوشتان آید و هنگامى که محمد و ال‏محمد یاد مى‏شوند، دل‏هاى شما سخت و سنگدل و چهره‏هایتان عبوس و درهم کشیده مى‏شود؟
سوگند به خدایى که جانم به دست او است; اگر یکى از شما اعمال نیک هفتاد پیامبر را انجام دهد به بهشت وارد نشود مگر با محبت این و فرزندانش -و به على‏علیه السلام اشاره کرد- سپس فرمود:
در حقیقت‏براى خدا حقى است که جز خدا و من و على آن را نمى‏داند و واقعا براى من حقى است، که جز خدا و على آن را نمى‏شناسد و به راستى که براى على حقى هست که جز خدا و من آن را نداند. (17)
جدایى از على‏علیه السلام جدایى از خدا است
پیامبر خداصلى الله علیه وآله مى‏فرمایند:
یا على من فارقنی فقد فارق‏الله و من فارقک یا على فقد فارقنى.
یا على، هر که از من جدا گردد از خدا بریده است و هر که از تو جدا گردد از من جدا گشته است (18) .
روشن است که با جدایى از خدا و رسول‏صلى الله علیه وآله، عمل، ارزشى ندارد، براى این روایت‏بابى با اسناد و منابع متعدد تنظیم شده است، و در روایاتى چند، چنین تعبیر شده است:
«من فارق علیا فقد فارقنى و من فارقنى فقد فارق‏الله‏»
هر که از على‏علیه السلام مفارقت کند از من جدا گشته و هر کس از من مفارقت کند، از خدا جدا شده است (19) .
عداوت با على‏علیه السلام عداوت با خدا است
پیامبر خداصلى الله علیه وآله مى‏فرمایند:
«عادى‏الله من عادى علیا».
با خدا به دشمنى برخاسته هر که با على دشمنى ورزد (20) .
محمدبن عبدالله حمیرى در مجلس معاویه سرود:
یحل النار قوم ابغضوه
و ان صلوا و صاموا الف عام
فلا والله لاتزکو صلاة
بغیر ولایة العدل الامام (21)
عدویش کند در جهنم مقام
اگر چه عبادت کند الف عام
نه بالله نباشد نمازى قبول
به جز با ولاى قرین بتول
نماز بى ولاى او
نماز بى ولاى او عبادتى است‏بى‏وضو
به منکر على بگو نماز خود قضا کند
از روایات بسیار مشهور که آن را متواتر (22) شمرده‏اند، حدیث پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله است که پیوسته مى‏فرمود:
«مثل اهل بیتی فیکم کمثل سفینة نوح فى قوم نوح، من رکبها نجى و من تخلف عنها هلک و مثل باب حطة فی بنی‏اسرائیل‏».
«مثل اهل بیتم در میان شما همانند کشتى نوح‏اند در میان قوم نوح، هر که به آن کشتى سوار شد، نجات یافت و هر که از آن واماند نابود گشت و مثل اهل بیتم مثل باب حطة در بنى‏اسرائیل است (23) ».
باب حطه که در قرآن کریم در قصه بنى اسرائیل آمده است، که مایه آمرزش گناهان بنى اسرائیل بوده است.
همچنین در احادیث فراوانى آمده است که; اهل بیت‏علیهم السلام امان براى اهل زمینند. نظیر این حدیث از امام حسین‏علیه السلام که مى‏فرماید:
ماییم امامان مسلمانان و حجت‏هاى خدا بر جهانیان و سروران مؤمنان و پیشوایان رو سفیدان جهان و مولاهاى مسلمانان و ما هستیم که سبب امن و امان اهل زمین هستیم. چنانکه نجوم، امان اهل آسمانند.و به برکت ما خدا آسمان را نگه مى‏دارد که سقوط کند. مگر به اذن او و... و اگر یکى از ما حجت‏هاى خدا بر زمین نباشد، اهلش را فرو خواهد برد. سپس فرمود: از هنگامى که خدا آدم‏علیه السلام را آفرید هیچ‏گاه زمین خالى از حجت‏خدا نبوده است، خواه ظاهر و مشهور یا غایب و مستور و خالى از حجت‏خدا نخواهد ماند زمین، تا قیام قیامت و اگر چنین نبود خدا پرستیده نمى‏شد...
راوى از امام صادق‏علیه السلام پرسید: چگونه مردم از حجت غایب بهره مى‏برند؟ حضرت فرمود:
همچنان که مردم از خورشید غایب در پس ابر بهره مى‏برند. (24)
محبت على علیه السلام شرط پذیرش فرایض
عبدالله بن عمر از پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله روایت کرده که روزى آن حضرت بر فراز منبر بود، على را کنار خود بپاداشت و دست راستش را در دستش انداخت و دست على را آنقدر بالا برد که سفیدى زیر بغل هر دو پیدا شد و فرمود:
اى مردم! با خبر و هوشیار باشید، در حقیقت‏خدا پروردگارم است و محمدصلى الله علیه وآله پیامبر شما است و اسلام دین شما و على‏علیه السلام هادى شما است و تنها او است وصی و خلیفه پس از من.
آن‏گاه فرمود:
اى ابوذر على بازوى من است و تنها او است امین من بر وحى پروردگارم.
و ما اعطانی ربی فضیلة الا و قد خص علیا بمثلها، یا اباذر لن یقبل الله فرضا الا بحب علی بن ابی طالب...
و پروردگارم هیچ فضیلتى به من عطا نکرد، مگر نظیر آن را به على نیز داد، اى ابوذر! خدا هیچ‏گاه فریضه‏اى را قبول نکند جز با محبت علی‏بن ابى‏طالب... (25)
رد اعمال با بغض على‏علیه السلام
جابربن عبدالله از پیامبرصلى الله علیه وآله روایت مى‏کند که فرمود:
«ان علیا ینفع حبه مع کل عمل صالح، ولا تنفع الاعمال الصالحة مع بغض علی‏»
به راستى که محبت على‏علیه السلام با هر کار شایسته سودمند است و اعمال شایسته و صالح، با دشمنى على سودى ندارد. (26)
ولایت على‏علیه السلام جواز گذر از صراط
پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله فرمود:
«روز قیامت که برسد و بر وسط جهنم پل صراط نصب شود، جز کسى که همراهش جوازى با ولایت على‏بن ابى‏طالب‏علیه السلام باشد از آن نگذرد و آن را نپیماید» (27)
على از شجره پیامبرصلى الله علیه وآله
ابوذر در ضمن حدیثى گسترده، یک سال پس از رحلت پیامبرصلى الله علیه وآله، در مسجدالحرام، دست‏به حلقه در بیت‏الله الحرام گرفته و مى‏گفت: ... دقیقا پیامبر خداصلى الله علیه وآله را در سال گذشته دیدم که همین حلقه را به دست گرفته بود و مى‏فرمود:
«ایها الناس لوصمتم حتى تکونوا کالاوتاد وصلیتم حتى تکونوا کالحنایا و دعوتم حتى تقطعوا اربا اربا، ثم بغضتم علی‏بن ابی‏طالب، اکبکم‏الله فی‏النار، قم یا اباالحسن فضع خمسک فی خمسی فان الله اختارنى و ایاک من شجرة، انا اصلها، و انت فرعها، فمن قطع فرعها اکبه‏الله على وجهه فی‏النار»
اى مردم" اگر آنقدر روزه بگیرید که بسان میخ‏ها[لاغر] شوید و اگر آنقدر نماز بخوانید که همانند کمان‏ها [خمیده] گردید اگر آنقدر و دعا بخوانید تا این که قطعه قطعه و بند بند گردید و در آن حال بغض على‏بن ابى‏طالب‏علیه السلام را به دل داشته باشید، خدا شما را به رو در آتش افکند.
اى ابوالحسن بپاخیز و دستت را در دستم بگذار، زیرا خدا، من و تو را از یک شجره گزینش کرد، که من تنه آنم و تو شاخسار آن، پس هر که شاخه آن راببرد، خدا او را به صورتش در آتش افکند. (28)
بى‏على‏علیه السلام جاهلیت است
پیامبر اکرم مى‏فرمود:
«من احب علیا محیاه و مماته کتب‏الله تعالى له الامن و الایمان ما طلعت الشمس و ما غربت و من ابغض علیا محیاه و مماته فمیتته جاهلیة و حوسب بما احدث فی‏الاسلام اخرجه ابو موسى (29) »
هر که على را - چه در زندگانى و چه پس از رحلتش - دوست‏بدارد خداى تعالى برایش تا عالم برپاست و خورشید طلوع و غروب مى‏کند، امن و ایمان برقرار کند. و هر که با على دشمنى ورزد - چه در حیات و چه در مماتش - مردنش بسان مرگ جاهلیت است و براى هر بدعتى که در اسلام ایجاد کند، حسابرسى و مجازات مى‏شود.
انحراف از شجره نبوت و ولایت
پیامبر گرامى اسلام‏صلى الله علیه وآله فرمودند:
«خلق الانبیاء من اشجار شتى، و خلقنی و علیا من شجرة واحدة; فانا اصلها، و علی فرعها، و فاطمة لقائها، و الحسن والحسین ثمرها، فمن تعلق بغصن من اغصانها نجى، و من زاغ هوى‏»
ولو ان عبدا عبدالله بین الصفا والمروة الف عام، ثم الف عام، ثم الف عام ثم لم یدرک محبتنا اکبه الله على منخریه فی‏النار، ثم تلا (30) :
«قل لا اسالکم علیه اجرا الا المودة فی‏القربى (31) »
انبیا از درختان گوناگون آفریده شده‏اند و خدا من و على را از یک درخت آفرید; پس من تنه و على‏علیه السلام شاخه آن است و فاطمه جوانه و شکوفه آن و حسن و حسین میوه آن است. پس هر که به شاخه‏اى از شاخه‏هاى آن در آویزد، نجات یابد و هر که از آن رو گرداند سرازیر آتش گردد.
و اگر بنده‏اى هزار سال و هزار سال و هزار سال بین صفا و مروه خدا را پرستش کند و محبت ما را درک نکند خدا او را به رو در آتش اندازد،
آن‏گاه این آیه شریفه را تلاوت فرمود:
«بگو اى پیامبر که از شما مزد رسالت نخواهم جز مودت این خاندان‏».
بى‏ولایت على‏علیه السلام، ایمان نیست
در منابع روایى اهل سنت درباره اختلاف دو نفر بادیه نشین نقل شده که خلیفه دوم، آن دو نفر را نزد امام على‏علیه السلام فرستاد.. . آنگاه در پاسخ اعتراض یکى از آن دو نفر، از قول خلیفه چنین روایت است:
«ویحک، ماتدری من هذا؟ هذا مولای و مولى کل مؤمن و مؤمنة و من لم یکن مولاه فلیس بمؤمن‏»
واى بر تو مى‏دانى این[على‏علیه السلام] کیست؟ این شخص مولاى من و مولاى هر مرد و زن مؤمنى است و هر که او مولایش نباشد، اصلا مؤمن نیست (32) .
حضرت رضاعلیه السلام نیز در این باره فرموده‏اند:
مثل آنان که از پذیرش ولایت امیرالمؤمنین سرباز زدند، مانند شیطان است که از فرمان خداوند سرپیچى کرد و به آدم سجده نکرد (33) .
هماهنگى محبت‏خدا با محبت على‏علیه السلام
روایات فراوان در این مضمون از سلمان و دیگران نقل شده که: دیدم پیامبر خداصلى الله علیه وآله دست‏به سینه على‏علیه السلام مى‏گذاشت و مى‏فرمود:
محبک محبی و محبى محب‏الله و مبغضک مبغضی و مبغضى مبغض‏الله‏»
دوستدار تو دوستدار من است و دوستدار من، دوستدار خدا است و دشمن تو دشمن من است و دشمن من دشمن خدا است. (34)
در برخى روایات اضافاتى است، مانند:
هر که مرا دوست دارد باید على را دوست‏بدارد و هر که با على دشمنى کند واقعا با خداى عز و جل دشمنى کرده و هر که با خدا دشمنى کند، قطعا خدا او را در آتش اندازد. (35)
در برخى احادیث اضافه شده است:
«والویل لمن ابغضک والویل لمن ابغضه‏».
واى بر کسى که با تو [اى على] دشمنى ورزد، و واى بر کسى که با خدا دشمنى کند. (36)
انکار ولایت على‏علیه السلام مستحق خشم خدا
ابن عباس از رسول اکرم‏صلى الله علیه وآله نقل مى‏کند، که شنیدم، حضرت مى‏فرمود:
«هر که بمیرد و خدا را در حالى ملاقات کند که منکر ولایت على‏بن ابى‏طالب‏علیه السلام، باشد، خدا را در حالى ملاقات کرده که خدا بر او غضبناک و خشمگین است و هیچ چیز از اعمالش را قبول نمى‏کند و خدا هفتاد هزار فرشته را موظف مى‏کند که به صورتش تف اندازند و او را رو سیاه و چشم زرد محشور کند».
از ابن عباس پرسیدم:
آیا محبت على‏بن ابى‏طالب‏علیه السلام در آخرت نفعى دارد؟ گفت:
قبلا اصحاب رسول خدا در همین موضوع بگومگو کردند، پس حضرت فرمود:
به من مهلت دهید تا از پروردگارم بپرسم.
هنگامى که جبرئیل آمد، به او فرمود:
حبیبم جبرئیل سلام مرا به پیشگاه پروردگارم برسان و از حب على‏بن ابى‏طالب از او بپرس.
ابن عباس گوید: جبرئیل رفت و سپس نازل شد و چنین پیام آورد:
به راستى خدا سلامت مى‏رساند و مى‏فرماید: على بن ابى‏طالب را دوست‏بدار، زیرا هر که او را دوست‏بدارد، در واقع مرا دوست داشته و هر که او را دشمن بدارد در واقع با من دشمنى کرده است، اى محمد! هر جا على‏علیه السلام‏باشد دوستانش نیز هستند... (37)
حاکم حسکانى حنفى رحمه الله ذیل آیه 89 سوره نمل چند روایت از امیر مؤمنان‏علیه السلام نقل کرده که خلاصه آن چنین است:
مى‏خواهى به تو خبر دهم که چیست.مصداق عالى و کامل حسنه در آیه «من جاء بالحسنة فله خیر منها...؟» (38)
هر که حسنه را بیاورد بهتر از آن [از طرف خدا] براى او هست.
و از مصداق کامل سیئه‏اى که هر که آن را داشته باشد، خدا او را به رو در آتش افکند و هیچ عملى را از او قبول نکند؟
گفتم: آرى اى امیر مؤمنان، فرمود:
«الحسنة حبنا و السیئة بغضنا».
[مصداق کامل] این حسنه محبت ما است و [مصداق روشن] این سیئه بغض ما است. (39)
على علیه السلام راز صداقت و تسلیم در برابر خدا
شهید آیت‏الله دستغیب در این باره سخنان سودمندى دارد که با اندکى تغییر و تلخیص در عبارت ذکر مى‏شود:
سر رد اعمال، اگر دوستى اهل بیت‏علیهم السلام نباشد این است که پس از آگاهى از سفارش‏هاى فراوان حضرت محمد رسول خداصلى الله علیه وآله و پس از فهمیدن این که اهل‏بیت‏علیهم السلام محبوب خدا هستند، اگر باز انسان، آنان را دوست نداشته باشد معلوم مى‏شود اعتقاد درست و گرایشى به خدا ندارد و در حقیقت هواى خود - و نه خداى خود- را مى‏پرستد. نماز مى‏خواند، روزه و حج دارد، اما نه خالصانه، و نه با تسلیم و تعبد کامل، بلکه هواى خودش نیز در کار است. اگر خدا را دوست مى‏دارد پس چرا با على‏علیه السلام دشمنى دارد؟
اگر بزرگترین و سخت‏ترین عبادت‏ها باشد ولى در حقیقت، از روى حب نفس باشد، هیچ ارزشى نخواهد داشت. نظیر ریاکار.
کسى که در برابر على‏علیه السلام تکبر مى‏کند، در برابر خدا تکبر کرده، هر چند با زبان، به توحید و لااله الاالله اقرار مى‏کند ولى در کنارش هواى نفس خویش را نیز مى‏پرستد و هوا پرستى با خداپرستى قابل جمع نیست...
ایمان که با محبت على‏علیه السلام است‏یعنى از قلب مؤمن، خودپرستى، خود دوستى رها شود و صددرصد الهى شود. پس در یک جمله; محال است که کسى براى حق تعالى خاضع باشد و براى على‏علیه السلام نباشد... هر که براى خدا، کوچکى کرد در برابر على‏علیه السلام نیز کوچکى مى‏کند، بر عکس هر متکبر و هوا پرستى که با خدا سر و کارى ندارد، با على‏علیه السلام‏نیز مخالف است و کارى ندارد.
نکته اساسى در این است که نمى‏توان نه خدا پرست‏بود و نه هواپرست، زیرا راه سومى وجود ندارد، اگر هوى آمد، خداپرستى، خالص نیست و تعبد و توحید مى‏رود. به راستى آنچه درباره دوستى حقیقى یعنى ولایت، در روایات فرموده‏اند عین حق و حقیقت است نه مبالغه، زیرا اگر حب على نباشد، تمامش هوى و هوس و خیالات واهى است و دل خالى نمى‏ماند.
لازمه ایمان با معرفت، خشوع در برابر حق است، چنانکه در شیعیان على‏علیه السلام یافت مى‏شود و در اوصافشان گفته‏اند:
«آنان خاشع و خاضع و ذلیل براى حق بوده و رام و نرم هستند (40) »
قساوت و غلظت و تندى و تیزى ضد ایمان است (41) و با محبت‏سازگار نیست. «اگر ایمان آمد دیگر «منیت و خودپرستى و به اصطلاح «من‏» در کار نیست. بلکه همه هستى خویش را تسلیم حق مى‏کند و تکبر نمى‏ورزد.
با آگاهى از دستورات الهى، نپذیرفتن ولایت، ایمان منافقان است که «نؤمن ببعض‏و نکفر ببعض‏»: به برخى ایمان داریم و بعضى از دستورات الهى را نمى‏پذیریم. (42)
عدویش کند در جهنم مقام
اگر چه عبادت کند الف عام
نه بالله نباشد نمازى قبول
بجز با ولاى قرین بتول
على دامنت من گرفتم به‏دست
پس از تو به‏دامان نسل تو است
همى این سخن دین و آیین ماست
هم ایمان و هم راه دیرین ماست
مرا تاکنون این سخن بوده یار
بود تا به‏دیدار پروردگار (43)
پى‏نوشت‏ها:
1. امالى طوسى، ص 726، ح 1526 و الجمل، ص 123 و الاحتجاج، ج‏1، ص 449، ح 1040.
2. شرح نهج‏البلاغه ابن ابى‏الحدید، ج‏10 ص 286 و الجمل 124.
3. شرح‏نهج‏البلاغه، ج‏4، ص 106 و المناقب از ابن شهر آشوب، ج‏2، ص 115 و موسوعه‏الامام على‏بن ابى‏طالب‏علیه السلام ج‏9، صص 417- 416.
4. الخرائج والجرائح، ج‏1، ص 180، ح‏13; الصراط المستقیم، ح‏3، ص 41.
5. هفته‏نامه صدا، 22/5/79، به نقل از پرتو سخن شماره 50، 20/7/1379. پرتو نیز دو مقاله در پاسخ سخن این نویسنده دارد.
6. برخى از کتاب‏هایى که درباره مصونیت قرآن کریم از تحریف واین که قرآن واقعى همین است که در دست مردم قرار دارد، نوشته شده به این قرار است:
الف) البرهان على عدم تحریف القرآن، سیدمرتضى رضوى، لندن- بیروت، دارالارشاد
ب) آراء علماءالمسلمین فی‏التقیة والصحابة وصیانة‏القرآن‏الکریم، سیدمرتضى رضوى، لندن- بیروت.
ج) فصل‏الخطاب فی‏عدم تحریف کتاب رب‏الارباب، استاد حسن‏زاده آملى دام‏ظله.
د) ترجمه کتاب سابق به نام «قرآن‏» هرگز تحریف نشده است.
ه) احدوثة تحریف‏القرآن، رسول جعفریان و به زبان فارسى: افسانه تحریف قرآن
و) البیان فى تفسیرالقرآن، مرحوم آیة‏الله خویى‏قدس سره، مؤسسه انوارالهدى
ز) تدوین القرآن، على‏الکورانى العاملى، دارالقرآن الکریم.
ح) صیانة‏القرآن من التحریف، استاد آیت‏الله معرفت
ط) ترجمه کتاب سابق به نام «مصونیت قرآن از تحریف‏»، ترجمه شهید شهرابى، چاپ مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى.
ى) صیانت قرآن از استاد دکتر محمدى (تجار زادگان).
ک) الانتصار، مناظره‏هاى شیعه در اینترنت، ج 5 و... چاپ قم.
7. بقره (2): 257.
8. همان.
9. انبیاء (21): 73.
10. قصص (28): 41- 42.
11. نساء (4): 150.
12. فضائل‏الخمسه من‏الصحاح الستة، ج‏2، ص 34 و 102، نقل از تاریخ بغداد، ج‏13،ص 122 و ج‏11، ص 112.
13. احقاق الحق، ج‏4، ص 498: 19-20 و ج‏20، ص 290، به نقل از چندین ماخذ.
14. ملحقات الاحقاق، ج‏20، ص 289-290. و ر.ک: احقاق‏الحق، ج‏4، ص 244، به نقل از ابوالمؤید، موفق‏بن احمدبن احمد مشهور به خطیب خوارزمى در المناقب، ص 52 و ص 85 چاپ تبریز، علامه شیخ ابراهیم بن محمدبن ابى‏بکر بن حمویه حموینى در فرائدالسمطین، جلال‏الدین سیوطى در ذیل‏اللئالى، ص 65 چاپ لکهنو; قندوزى بلخى در ینابیع‏المودة، ص 55، چاپ اسلامبول.
15. الامام على‏علیه السلام فی آراءالخلفاء، ص 8، نقل از: مناقب خوارزمى، ص 32، ح‏2; کفایة‏المطالب گنجى، ص 252، باب 62; فرائدالسمطین جوینى، ج‏1، ص 19; ارجح‏المطالب، ص 11.
16. احقاق‏الحق، ج‏5، صص 18-19، به نقل از حافظ خطیب خوارزمى در المناقب، ص 191، چاپ تبریز; علامه محدث، جمال‏الدین، محمدبن احمد حنفى موصلى مشهور به این حسنویه در بحرالمناقب.
17. احقاق‏الحق، ج‏5، ص 121، ح‏115، نقل از حافظ محمدبن ابوالفوارس درالاربعین و محدث ابن حسنویه در بحرالمناقب.
18. فضائل‏الخمسه من الصحاح الستة، ج‏2، ص 228 نقل از مستدرک‏الصحیحین، ج‏3، ص 123; میزان‏الاعتدال، ج‏1، ص 323، کنزالعمال، ج‏6، ص 156 و...
19. احقاق الحق، ج‏5، ص 43 و ج‏16، صص 600-505.
20. فضائل‏الخمسة من‏الصحاح‏الستة، ج‏2، ص‏229، نقل از اسدالغابة، ج‏2، ص 154; الاصابه، ج‏2، قسم 1، ص 91; کنزالعمال، ج‏6، ص 152; کنوزالحقائق از مناوى ص 88; احقاق الحق.
21. فرائدالسمطین، حمویى، ج‏1، باب 68، ص 375.
22. ملحقات الاحقاق، ج‏18، ص 311.
23. ر.ک: احقاق‏الحق، ج‏9، صص‏270-293 و ج‏18، صص 311-322.
24. احقاق الحق، ج‏9، ص 315، و ر. ک صص 294- 308 و ج‏18، صص 323-330.
25. احقاق‏الحق، ج‏4، ص 94; به نقل از بحرالمناقب ابن حسنویه و ج‏6، ص 104.
26. ملحقات الاحقاق، ج‏30، ص 291، به نقل از «مختصرالمحاسن المجتمعة فی فضائل الخلفاء الاربعة‏» ص 162; نزهة المجالس، ج‏2 ص 186 و ر.ک: احقاق‏الحق، ج‏17، ص 232 و...
27. موسوعة الامام على‏بن ابى‏طالب‏علیه السلام ج‏8، ص 157، حدیث 3513 و ر.ک: ح 3511-3516. نقل از منابعى چون فضائل‏الصحابه ابن حنبل، ج‏2، ص 677، ح‏1157; المعجم‏الاوسط، ج‏5، ص 225، ح 5153; الصواعق المحرقة، ص 126; ذخائرالعقبى، ص 131; تاریخ بغداد، ج‏10، ص 357، ح 5511; تاریخ اصبهان، ج‏1 ص 400، ح‏755; بشارة‏المصطفى، ص 200 ; مناقب خوارزمى، ص 320، ح‏324; مناقب ابن مغازلى، ص 119، ح‏156، العمدة، ص 285، ح‏35، مناقب ابن شهرآشوب، ج‏2، ص 156; تفسیر فرات، ص 287، ح‏387.
28. کنزالفوائد، ج‏2، ص 180; بحارالانوار، ج‏32، ص 310، ح‏275; موسوعة‏الامام على‏بن ابى‏طالب‏علیه السلام، ج‏8، صص‏68-69، ح 3174-3179.
29. احقاق‏الحق، ج‏4، ص 228، نقل از اسدالغابه، ج‏5، ص 101، چاپ مصر و ر.ک: ذخائرالعقبى محب‏الدین طبرى، ص 66; مجمع‏الزوائد، ج‏9، ص 121.
30. شواهد التنزیل حاکم حسکانى، ج‏1، ص 554، ح‏558; موسوعة الامام على‏بن ابى‏طالب فى‏الکتاب والسنة، ج‏8، ص 69، ح 3176-3179; ر.ک: تاریخ دمشق، ج‏42، ص 65، ح 8412 و ص 66; کفایة‏الطالب، ص 317; مجمع‏البیان، ج‏9، ص 43.
31. شورى (42): 23.
32. احقاق‏الحق، ج‏6، ص 367، نقل از خطیب خوارزمى در المناقب، ص 97، محب‏الدین طبرى، در ذخائرالعقبى، ص‏67; سمعانى در الموافقه و در فضائل‏الصحابة; ارجح‏المطالب، ص 573; روض الازهر، ص 366.
33. عوالم، ج‏15، ص 224.
34. احقاق‏الحق، ج‏6، ص 405، و ج‏16، صص 608-619. عوالم، ج‏15، 224.
35. تاریخ بغداد، ج‏13، ص 37، چاپ مصر «السعادة‏» التذکره ابن جوزى ص 32.
36. میزان الاعتدال ذهبى، ج‏2، ص 128، چاپ السعاده مصر، احقاق‏الحق، ج‏4، ص‏349، و ج‏6، ص 407.
37. احقاق‏الحق، ج‏6، ص 410.
38. نمل (27): 89.
39. شواهدالتنزیل، ج‏1، ص 485- 552، به نقل از چند منبع مثل فرائدالسمطین، ج‏2، ص 297، الشافى ثعلبى، ج‏1، ص 102، طبع اول; العمدة، ص 37، خصائص الوحى المبین، ص 128، چاپ اول.
40. اذلاء خاشعون، خاضعون، هینون، لینون.
41. براى آگاهى بیشتر ر.ک: کتاب قلب سلیم، نوشته آیت‏الله دستغیب، بخش نخست.
42. سیدالشهداء، آیت‏الله دستغیب، صص 137-148.
43. بوستان معرفت، مرحوم سیدهاشم حسینى تهرانى، ص 724.

تبلیغات