على علیه السلام برترین و مظلومترین
آرشیو
چکیده
متن
پیش گفتار
امیر مؤمنانعلیه السلام مىفرماید:
«از آن لحظه که پیامبر خداصلى الله علیه وآله رحلت کرد همواره مظلوم بودهام (1) .
ابن شهرآشوب روایت مىکند که حضرت بر منبر نرفت، جز آن که در پایان کلامش، پیش از پایین آمدن از منبر این جمله را مىفرمود:
مازلت مظلوما مذ قبض رسولاللهصلى الله علیه وآله حتى یومنا هذا. (2)
روزى یک نفر اعرابى در بین سخنان حضرتعلیه السلام فریاد زد:
«وا مظلمتاه».
حضرت علىعلیه السلام او را به حضور طلبید، هنگامى که نزدیک شد، به او فرمود:
به تو یک بار ستم شده است و به من به تعداد مدر و وبر ظلم شده است. (3)
مدر به معنى کلوخ و وبر به معنى کرک حیوانات است، و این کنایه از کثرت است. و در روایتى این اضافه آمده است:
هیچ خانهاى از عرب نیست، جز این که مظلمه و حق من بر گردنشان است واز هنگامى که این جا نشستهام، همواره مظلوم بودهام. (4)
مظلومیت امیرالمؤمنینعلیه السلام به یک جهت محدود نمىشود و همواره در جهات مختلف، این مظلومیتسارى و جارى بوده است. یکى از این جهات مظلومیت، عدم درک صحیح از معارف و مقاماتى است که پیامبر گرامىصلى الله علیه وآله اسلام براى آن حضرتعلیه السلام برشمردهاند. این مظلومیت، علاوه بر آن حضرت به شیعیان و دوستان حضرت امیرعلیه السلام نیز سرایت کرده است و همواره در طول تاریخ عدهاى که اکثرا عداوت و غرض سوء داشتهاند اقسام تهمتها و افتراها را به شیعیان نسبت مىدهند. متاسفانه این اقدامات ناپسند تا زمان حاضر نیز ادامه یافته است.
فردى در جریدهاى با متهم کردن شیعه و امام علىعلیه السلام مقالهاى نوشته، که ادب مانع نقل آن است.
از این رو تنها قطعههایى را که این نویسنده آنها را تخطئه و مسخره کرده است مىآوریم:
«اعتقاد به این که هر که ولایتش درست نباشد، نماز و روزه و سایر اعمال عبادیش نیز درست نیست، اعتقاد به این که قرآن واقعى در دست ما نیست... اعتقاد به این که هر کس حب ائمه را در دل داشته باشد، همه گناهانش بخشیده شده و وارد بهشت مىشود و هر کس حب آنها را نداشته باشد، روى بهشت را نخواهد دید... (5) »
متاسفانه ایشان هیچ سند و مدرکى از شیعه ارایه نداده است و گرچه این نسبتها به این صورت، درست نیست و آمیخته با تحریف است ولى از آنجا که مظلومیت امام علىعلیه السلام در صحنه تهمتهاى ناروا ریشهاى قدیم و قویم دارد، در این مقاله به احادیثى استناد مىکنیم که مقبول همه مسلمانان اعم از شیعه و سنى باشد و پاسخى در خور به این نویسنده مىدهیم.
در آغاز توجه به چند نکته ضرورى است;
عدم تحریف قرآن
الف: شیعه قرآن موجود را قرآن واقعى مىداند و امروزه نیز همگان، همین عقیده را دارند و در پاسخ به این گونه تهمتها، کتابهاى گوناگونى نوشته شده است. (6)
هر روزه نیز باید مقالهها و کتابهایى در دفاع از شیعه و امامت نوشته شود زیرا تامسلمانان تسلیم اسراییل و آمریکا نشدهاند، سهم بزرگى از بار سرکوبى مسلمانان مبارز بر دوش این گروه از نویسندگان دستگاههاى تبلیغاتى آنان است!
اصول عقیدتى، تقلید ناپذیرند
ب: اصول عقیدتى، تقلیدى نیست و باید با منطق و برهان اثبات شود. ولى روش استدلال در باورهاى کلامى دو گونه است: در بخشهایى نظیر توحید و اثبات نبوت، از برهانهاى عقلى بیشتر استفاده مىشود و در بخشهایى نظیر برزخ و معاد که تجربه علمى در آن وادى قدمى ننهاده و اثباتا و نفیا سخنى ندارد، پس از اثبات اساس و واقعیت آنها از طرق عقلى، در بیان کیفیات و ویژگىها تنها راه، تمسک به وحى و سخنان پیامبران و امامان علیهم السلام است. و به همین جهت در این مساله متافیزیکى به احادیث معصومان علیهم صلواتالله تعالى استدلال مىشود.
نقش ولایت الهى و ولایت طاغوت در پذیرش اعمال
ج: قرآن کریم انسان را از دو حال بیرون نمىداند; یا تحتسرپرستى خدا و پیامبران و امامان نوراند، همچنان که آیه شریفه مىفرماید:
«الله ولیالذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الى النور...» (7)
خداستسرپرست کسانى که ایمان آوردهاند، آنان را از تاریکىها به نور مىبرد...
و یا تحت نظارت و امام نار، چنان که مىفرماید:
«والذین کفروا اولیاؤهم الطاغوت یخرجونهم منالنور الىالظلمات (8) »
و آنان که کافر شدند سرپرستانشان طاغوت است که آنان را از نور هدایتبه ظلمات مىبرند.
همچنین رهبر و امام نیز یا امام نور است و یا امام نار، بنابراین، یا باید پیرو امام هدایتباشیم یا در چنگال امام ضلالت، و نمىتوان بین دو متناقض و یا متنافى جمع کرد. قرآن درباره امامان نور مىفرماید:
«و جعلناهم ائمة یهدون بامرنا... (9) »
و آن پیامبران را امامانى قرار دادیم که هدایت مىکنند به امرما.
و درباره فرعونیان مىفرماید:
«وجعلناهم ائمة یدعون الىالنار و یومالقیامة لاینصرون و اتبعناهم فی هذهالدنیا لعنة ویومالقیامة هم منالمقبوحین (10) »
و آنان را امامانى که به سوى آتش مىخوانند، گردانیدیم، و روز رستاخیز یارى نخواهند شد. و در این دنیا لعنتى بدرقه [نام] آنان کردیم و روز قیامت [نیز] ایشان از زشت رویانند.
شرایط عذاب و آمرزش
چند مبحثبسیار مهم و طولانى با موضوع این مقاله مرتبط است که خود نیازمند مقالات گستردهاى است; نظیر این که رحمت الهى شامل هر کس که معاند نباشد، شده و او روزى نجات خواهد یافت، یا خداوند متعال تا اتمام حجت نکند، عذاب نمىکند و بنابراین جاهل قاصر معذور است.
مساله دیگر، آمرزش گناه به دلیل محبت اهل بیتعلیهم السلام بى قید و شرط و بىتوبه و تصفیه نیست و گرنه لازمهاش آن است که گفته شود، مسلمان واقعى که همان پیرو اهل بیتعلیهم السلام است، هیچ تکلیفى ندارد و تمام شریعت اسلام لغو استبدیهى است که هیچکس چنین سخنى نگفته است و نمىگوید.
روایاتى در شرایط آمرزش محب اهل بیت علیهم السلام
چند دسته از روایات، به روشنى بیان مىکند که تنها، عمل کسى پذیرفته است که در تمامى مراحل از جمله پیروى از امام حق، تسلیم فرمان پروردگار باشد، هواى خویش را بر خداى خود مقدم ندارد. در دیدگاه قرآن کسى مستحق آمرزش است که مصداق آیه زیر نباشد که مىفرماید:
«نؤمن ببعض و نکفر ببعض (11) »
به بخشى از دستورات خدا گرایش داریم و به بعضى (مثل امامت) گردن نمىنهیم.
حال پس از این مقدمه طولانى وارد اصل بحثشده و در هر باب، روایاتى را نقل مىکنیم. در نقل روایات اولویت، با روایات اهل سنت است تا ایرادى بر مطالب وارد نشود.
حب اهل بیتعلیهم السلام شرط رستگارى
ابن عباس در حدیثى طولانى از پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله، علىعلیه السلام صحنه قیامت را چنین ترسیم مىنماید:
«... فرداى قیامت من و... و برادرم و پسر عمم و دامادم علىبن ابىطالب که بر ناقهاى از ناقههاى بهشت... سوار است و در دستش لواى حمد است، سواره وارد محشر مىشویم، پس او از کنار هیچ جمعى از ملائکه نمىگذرد مگر این مىگویند:
این شخص ملک مقرب استیا نبى مرسل یا حامل عرش پروردگار جهانیان.
آنگاه فریادگرى از نزد عرش الهى ندا مىدهد:
این شخص نه فرشته مقرب است و نه نبى مرسل و نهحامل عرش ربالعالمین، «هذا علیبن ابی طالب امیرالمؤمنین و امامالمتقین و قائد الغرالمحجلین، الى جنان ربالعالمین، افلح من صدقه و خاب من کذبه، ولو ان عابدا عبدالله بین الرکن والمقام الف عام و الف عام حتى یکون کالشن البالی ولقىالله مبغضا لآل محمداکبهالله على منخره فی نار جهنم.» (12)
این علىبن ابىطالب است که امیر مؤمنان، پیشواى پرهیزکاران و رهبر رو سپیدان جهان به سوى بهشتهاى پروردگار جهانیان است. کسى که او را تصدیق کند رستگار و کسى که او را تکذیب کند، زیانکار است.
اگر عابدى در مسجدالحرام بین رکن و مقام، هزار سال و هزار سال خدا را آنقدر عبادت کند که بسان مشک آب کهنهاى لاغر گردد ولى با بغض آل محمد در پیشگاه خدا حاضر شود خدا او را به رو در آتش جهنم اندازد.
نظیر این حدیث را شهید ثالث قاضى نورالله شوشترى و آیتالله نجفى مرعشى در کتاب گرانسنگ احقاقالحق و ملحقات الاحقاق (13) آوردهاند. این کتاب، پس از نقل روایتى از منابع اهل سنتبه تعدادى دیگر از مصادر آنان ارجاع مىدهد و ما نیز نام برخى از آن آثار را ذکر مىکنیم.
ابن مسعود نیز مىگوید: پیامبرصلى الله علیه وآله از خانه زینب [بنت جحش، یکى از همسرانش] به خانه ام سلمه آمد - و آن روز نوبت همسردارى امسلمه بود- پس از لحظهاى، على آمد، پیامبر خداصلى الله علیه وآله فرمود:
اى ام سلمه! على است، او را دوستبدار، گوشتش از گوشت من، و خونش از خون من، و او خزینهدار علم من است، و گوش فراده و شاهد باش و شهادت بده که واقعا قاتل ناکثین و قاسطین و مارقین، پس از من، او است، و او است که کمر دشمنانم را مىشکند و سنت مرا زنده مىکند. باز بشنو و شاهد و گواه باش که:
«لو ان عبدا عبدالله الف عام بعد الف عام بین الرکن و المقام ثم لقىالله مبغضا لعلی و [عترته] لاکبه الله یومالقیامة على منخریه فی نار جهنم.
اگر بندهاى بین رکن و مقام مسجدالحرام هزار سال و هزار سال خدا را عبادت کند ولى با بغض على و خاندانش به ملاقات الهى برسد، خدا او را در قیامتبر دو بینىاش در جهنم افکند. (14) »
ایمان بىولایت على علیه السلام ناقص است
پیامبر خداصلى الله علیه وآله مىفرماید:
«انالله جعل لاخی علی فضائل لاتحصى کثرة. فمن ذکر فضیلة من فضائله لم تزل الملائکة تستغفرله ما بقی لتلک الکتابة رسم، و من استمع الى فضیلة من فضائله غفرالله له الذنوب التی اکتسبها بالاستماع، و من نظر الى کتاب من فضائله غفرالله له الذنوب التی اکتسبها بالنظر. ثم قال: النظر الى اخی على عبادة و ذکره عبادة، و لا یقبل الله ایمان عبد الا بولایته و البراءة من اعدائه.
به راستى خدا براى برادرم على فضایلى قرار داده که از بس زیاد است، قابل شمارش نیست. پس هر که یک فضیلت از فضایلش را - باایمان و پذیرش- یاد کند، خداوند گناهان نو و کهنهاش را بیامرزد و هر که فضیلتى از فضایلش را بنگارد، همواره ملائکه برایش استغفار مىکنند، تا هنگامى که آن نوشته باقى باشد، و هر که به فضیلتى از فضایلش گوش فرا دهد، خداوند آن دسته از گناهانى را که از راه شنیدن مرتکب شده است، ببخشاید و هرکه نگاه کند به نوشتهاى از فضایلش، خداوند آن گناهانى را که از راه نگاه مرتکب شده باشد بیامرزد. سپس فرمود:
نگاه به برادرم علىعلیه السلام عبادت است و ذکر و یادش عبادت است، و خدا نمىپذیرد ایمان هیچ بندهاى را مگر با ولایتش و با بیزارى از دشمنانش. (15)
محبت دو فرزند علىعلیه السلام شرط رستگارى
در حدیثى طولانى - بیش از ده صفحه- به نقل از پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله آمده است:
... الا یا معاشر الناس اعلمکم... و من احب ابنی علیعلیهم السلام فهو معنا فیالجنة و من ابغضهما فهو فیالنار...
اى مردم شما را آگاه کنم... و هرکه دو فرزند علىعلیهم السلام را دوستبدارد، او با ما در بهشت است و هر که آن دو را دشمن بدارد پس او در آتش است (16) .
عبادتى همانند هفتاد پیامبر بدون محبت علىعلیه السلام رستگارى نمىآورد
روزى برخى از قریش در مسجدالنبىصلى الله علیه وآله هنگامى که به علىبن ابىطالبعلیه السلام برخوردند با چشمک و گوشهزدن، او را مسخره کردند، خبر به پیامبر خداصلى الله علیه وآله رسید. آنگاه حضرت رسولصلى الله علیه وآله با حالتى غضبناک از خانه بیرون آمد و فرمود:
یا ایهاالناس! مالکم اذا ذکر ابراهیم و آل ابراهیم اشرقت وجوهکم و طابت نفوسکم و اذا ذکر محمد و آل محمد قست قلوبکم و عبست وجوهکم؟! والذی نفسی بیده لو عمل احدکم عمل سبعین نبیا من اعمال البر، ما دخل الجنة حتى یحب هذا و ولده و اشار الى علیعلیه السلام ثم قال - انلله حقا لایعلمه الاالله و انا و علی و ان لی حقا لایعلمه الا الله و على و ان لعلی حقا لایعلمه الا الله و انا.
اى مردم! چه شده استشما را، هرگاه حضرت ابراهیم و خاندانش یاد شوند، چهرههاى شما مىدرخشد و خوشتان آید و هنگامى که محمد و المحمد یاد مىشوند، دلهاى شما سخت و سنگدل و چهرههایتان عبوس و درهم کشیده مىشود؟
سوگند به خدایى که جانم به دست او است; اگر یکى از شما اعمال نیک هفتاد پیامبر را انجام دهد به بهشت وارد نشود مگر با محبت این و فرزندانش -و به علىعلیه السلام اشاره کرد- سپس فرمود:
در حقیقتبراى خدا حقى است که جز خدا و من و على آن را نمىداند و واقعا براى من حقى است، که جز خدا و على آن را نمىشناسد و به راستى که براى على حقى هست که جز خدا و من آن را نداند. (17)
جدایى از علىعلیه السلام جدایى از خدا است
پیامبر خداصلى الله علیه وآله مىفرمایند:
یا على من فارقنی فقد فارقالله و من فارقک یا على فقد فارقنى.
یا على، هر که از من جدا گردد از خدا بریده است و هر که از تو جدا گردد از من جدا گشته است (18) .
روشن است که با جدایى از خدا و رسولصلى الله علیه وآله، عمل، ارزشى ندارد، براى این روایتبابى با اسناد و منابع متعدد تنظیم شده است، و در روایاتى چند، چنین تعبیر شده است:
«من فارق علیا فقد فارقنى و من فارقنى فقد فارقالله»
هر که از علىعلیه السلام مفارقت کند از من جدا گشته و هر کس از من مفارقت کند، از خدا جدا شده است (19) .
عداوت با علىعلیه السلام عداوت با خدا است
پیامبر خداصلى الله علیه وآله مىفرمایند:
«عادىالله من عادى علیا».
با خدا به دشمنى برخاسته هر که با على دشمنى ورزد (20) .
محمدبن عبدالله حمیرى در مجلس معاویه سرود:
یحل النار قوم ابغضوه
و ان صلوا و صاموا الف عام
فلا والله لاتزکو صلاة
بغیر ولایة العدل الامام (21)
عدویش کند در جهنم مقام
اگر چه عبادت کند الف عام
نه بالله نباشد نمازى قبول
به جز با ولاى قرین بتول
نماز بى ولاى او
نماز بى ولاى او عبادتى استبىوضو
به منکر على بگو نماز خود قضا کند
از روایات بسیار مشهور که آن را متواتر (22) شمردهاند، حدیث پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله است که پیوسته مىفرمود:
«مثل اهل بیتی فیکم کمثل سفینة نوح فى قوم نوح، من رکبها نجى و من تخلف عنها هلک و مثل باب حطة فی بنیاسرائیل».
«مثل اهل بیتم در میان شما همانند کشتى نوحاند در میان قوم نوح، هر که به آن کشتى سوار شد، نجات یافت و هر که از آن واماند نابود گشت و مثل اهل بیتم مثل باب حطة در بنىاسرائیل است (23) ».
باب حطه که در قرآن کریم در قصه بنى اسرائیل آمده است، که مایه آمرزش گناهان بنى اسرائیل بوده است.
همچنین در احادیث فراوانى آمده است که; اهل بیتعلیهم السلام امان براى اهل زمینند. نظیر این حدیث از امام حسینعلیه السلام که مىفرماید:
ماییم امامان مسلمانان و حجتهاى خدا بر جهانیان و سروران مؤمنان و پیشوایان رو سفیدان جهان و مولاهاى مسلمانان و ما هستیم که سبب امن و امان اهل زمین هستیم. چنانکه نجوم، امان اهل آسمانند.و به برکت ما خدا آسمان را نگه مىدارد که سقوط کند. مگر به اذن او و... و اگر یکى از ما حجتهاى خدا بر زمین نباشد، اهلش را فرو خواهد برد. سپس فرمود: از هنگامى که خدا آدمعلیه السلام را آفرید هیچگاه زمین خالى از حجتخدا نبوده است، خواه ظاهر و مشهور یا غایب و مستور و خالى از حجتخدا نخواهد ماند زمین، تا قیام قیامت و اگر چنین نبود خدا پرستیده نمىشد...
راوى از امام صادقعلیه السلام پرسید: چگونه مردم از حجت غایب بهره مىبرند؟ حضرت فرمود:
همچنان که مردم از خورشید غایب در پس ابر بهره مىبرند. (24)
محبت على علیه السلام شرط پذیرش فرایض
عبدالله بن عمر از پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله روایت کرده که روزى آن حضرت بر فراز منبر بود، على را کنار خود بپاداشت و دست راستش را در دستش انداخت و دست على را آنقدر بالا برد که سفیدى زیر بغل هر دو پیدا شد و فرمود:
اى مردم! با خبر و هوشیار باشید، در حقیقتخدا پروردگارم است و محمدصلى الله علیه وآله پیامبر شما است و اسلام دین شما و علىعلیه السلام هادى شما است و تنها او است وصی و خلیفه پس از من.
آنگاه فرمود:
اى ابوذر على بازوى من است و تنها او است امین من بر وحى پروردگارم.
و ما اعطانی ربی فضیلة الا و قد خص علیا بمثلها، یا اباذر لن یقبل الله فرضا الا بحب علی بن ابی طالب...
و پروردگارم هیچ فضیلتى به من عطا نکرد، مگر نظیر آن را به على نیز داد، اى ابوذر! خدا هیچگاه فریضهاى را قبول نکند جز با محبت علیبن ابىطالب... (25)
رد اعمال با بغض علىعلیه السلام
جابربن عبدالله از پیامبرصلى الله علیه وآله روایت مىکند که فرمود:
«ان علیا ینفع حبه مع کل عمل صالح، ولا تنفع الاعمال الصالحة مع بغض علی»
به راستى که محبت علىعلیه السلام با هر کار شایسته سودمند است و اعمال شایسته و صالح، با دشمنى على سودى ندارد. (26)
ولایت علىعلیه السلام جواز گذر از صراط
پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله فرمود:
«روز قیامت که برسد و بر وسط جهنم پل صراط نصب شود، جز کسى که همراهش جوازى با ولایت علىبن ابىطالبعلیه السلام باشد از آن نگذرد و آن را نپیماید» (27)
على از شجره پیامبرصلى الله علیه وآله
ابوذر در ضمن حدیثى گسترده، یک سال پس از رحلت پیامبرصلى الله علیه وآله، در مسجدالحرام، دستبه حلقه در بیتالله الحرام گرفته و مىگفت: ... دقیقا پیامبر خداصلى الله علیه وآله را در سال گذشته دیدم که همین حلقه را به دست گرفته بود و مىفرمود:
«ایها الناس لوصمتم حتى تکونوا کالاوتاد وصلیتم حتى تکونوا کالحنایا و دعوتم حتى تقطعوا اربا اربا، ثم بغضتم علیبن ابیطالب، اکبکمالله فیالنار، قم یا اباالحسن فضع خمسک فی خمسی فان الله اختارنى و ایاک من شجرة، انا اصلها، و انت فرعها، فمن قطع فرعها اکبهالله على وجهه فیالنار»
اى مردم" اگر آنقدر روزه بگیرید که بسان میخها[لاغر] شوید و اگر آنقدر نماز بخوانید که همانند کمانها [خمیده] گردید اگر آنقدر و دعا بخوانید تا این که قطعه قطعه و بند بند گردید و در آن حال بغض علىبن ابىطالبعلیه السلام را به دل داشته باشید، خدا شما را به رو در آتش افکند.
اى ابوالحسن بپاخیز و دستت را در دستم بگذار، زیرا خدا، من و تو را از یک شجره گزینش کرد، که من تنه آنم و تو شاخسار آن، پس هر که شاخه آن راببرد، خدا او را به صورتش در آتش افکند. (28)
بىعلىعلیه السلام جاهلیت است
پیامبر اکرم مىفرمود:
«من احب علیا محیاه و مماته کتبالله تعالى له الامن و الایمان ما طلعت الشمس و ما غربت و من ابغض علیا محیاه و مماته فمیتته جاهلیة و حوسب بما احدث فیالاسلام اخرجه ابو موسى (29) »
هر که على را - چه در زندگانى و چه پس از رحلتش - دوستبدارد خداى تعالى برایش تا عالم برپاست و خورشید طلوع و غروب مىکند، امن و ایمان برقرار کند. و هر که با على دشمنى ورزد - چه در حیات و چه در مماتش - مردنش بسان مرگ جاهلیت است و براى هر بدعتى که در اسلام ایجاد کند، حسابرسى و مجازات مىشود.
انحراف از شجره نبوت و ولایت
پیامبر گرامى اسلامصلى الله علیه وآله فرمودند:
«خلق الانبیاء من اشجار شتى، و خلقنی و علیا من شجرة واحدة; فانا اصلها، و علی فرعها، و فاطمة لقائها، و الحسن والحسین ثمرها، فمن تعلق بغصن من اغصانها نجى، و من زاغ هوى»
ولو ان عبدا عبدالله بین الصفا والمروة الف عام، ثم الف عام، ثم الف عام ثم لم یدرک محبتنا اکبه الله على منخریه فیالنار، ثم تلا (30) :
«قل لا اسالکم علیه اجرا الا المودة فیالقربى (31) »
انبیا از درختان گوناگون آفریده شدهاند و خدا من و على را از یک درخت آفرید; پس من تنه و علىعلیه السلام شاخه آن است و فاطمه جوانه و شکوفه آن و حسن و حسین میوه آن است. پس هر که به شاخهاى از شاخههاى آن در آویزد، نجات یابد و هر که از آن رو گرداند سرازیر آتش گردد.
و اگر بندهاى هزار سال و هزار سال و هزار سال بین صفا و مروه خدا را پرستش کند و محبت ما را درک نکند خدا او را به رو در آتش اندازد،
آنگاه این آیه شریفه را تلاوت فرمود:
«بگو اى پیامبر که از شما مزد رسالت نخواهم جز مودت این خاندان».
بىولایت علىعلیه السلام، ایمان نیست
در منابع روایى اهل سنت درباره اختلاف دو نفر بادیه نشین نقل شده که خلیفه دوم، آن دو نفر را نزد امام علىعلیه السلام فرستاد.. . آنگاه در پاسخ اعتراض یکى از آن دو نفر، از قول خلیفه چنین روایت است:
«ویحک، ماتدری من هذا؟ هذا مولای و مولى کل مؤمن و مؤمنة و من لم یکن مولاه فلیس بمؤمن»
واى بر تو مىدانى این[علىعلیه السلام] کیست؟ این شخص مولاى من و مولاى هر مرد و زن مؤمنى است و هر که او مولایش نباشد، اصلا مؤمن نیست (32) .
حضرت رضاعلیه السلام نیز در این باره فرمودهاند:
مثل آنان که از پذیرش ولایت امیرالمؤمنین سرباز زدند، مانند شیطان است که از فرمان خداوند سرپیچى کرد و به آدم سجده نکرد (33) .
هماهنگى محبتخدا با محبت علىعلیه السلام
روایات فراوان در این مضمون از سلمان و دیگران نقل شده که: دیدم پیامبر خداصلى الله علیه وآله دستبه سینه علىعلیه السلام مىگذاشت و مىفرمود:
محبک محبی و محبى محبالله و مبغضک مبغضی و مبغضى مبغضالله»
دوستدار تو دوستدار من است و دوستدار من، دوستدار خدا است و دشمن تو دشمن من است و دشمن من دشمن خدا است. (34)
در برخى روایات اضافاتى است، مانند:
هر که مرا دوست دارد باید على را دوستبدارد و هر که با على دشمنى کند واقعا با خداى عز و جل دشمنى کرده و هر که با خدا دشمنى کند، قطعا خدا او را در آتش اندازد. (35)
در برخى احادیث اضافه شده است:
«والویل لمن ابغضک والویل لمن ابغضه».
واى بر کسى که با تو [اى على] دشمنى ورزد، و واى بر کسى که با خدا دشمنى کند. (36)
انکار ولایت علىعلیه السلام مستحق خشم خدا
ابن عباس از رسول اکرمصلى الله علیه وآله نقل مىکند، که شنیدم، حضرت مىفرمود:
«هر که بمیرد و خدا را در حالى ملاقات کند که منکر ولایت علىبن ابىطالبعلیه السلام، باشد، خدا را در حالى ملاقات کرده که خدا بر او غضبناک و خشمگین است و هیچ چیز از اعمالش را قبول نمىکند و خدا هفتاد هزار فرشته را موظف مىکند که به صورتش تف اندازند و او را رو سیاه و چشم زرد محشور کند».
از ابن عباس پرسیدم:
آیا محبت علىبن ابىطالبعلیه السلام در آخرت نفعى دارد؟ گفت:
قبلا اصحاب رسول خدا در همین موضوع بگومگو کردند، پس حضرت فرمود:
به من مهلت دهید تا از پروردگارم بپرسم.
هنگامى که جبرئیل آمد، به او فرمود:
حبیبم جبرئیل سلام مرا به پیشگاه پروردگارم برسان و از حب علىبن ابىطالب از او بپرس.
ابن عباس گوید: جبرئیل رفت و سپس نازل شد و چنین پیام آورد:
به راستى خدا سلامت مىرساند و مىفرماید: على بن ابىطالب را دوستبدار، زیرا هر که او را دوستبدارد، در واقع مرا دوست داشته و هر که او را دشمن بدارد در واقع با من دشمنى کرده است، اى محمد! هر جا علىعلیه السلامباشد دوستانش نیز هستند... (37)
حاکم حسکانى حنفى رحمه الله ذیل آیه 89 سوره نمل چند روایت از امیر مؤمنانعلیه السلام نقل کرده که خلاصه آن چنین است:
مىخواهى به تو خبر دهم که چیست.مصداق عالى و کامل حسنه در آیه «من جاء بالحسنة فله خیر منها...؟» (38)
هر که حسنه را بیاورد بهتر از آن [از طرف خدا] براى او هست.
و از مصداق کامل سیئهاى که هر که آن را داشته باشد، خدا او را به رو در آتش افکند و هیچ عملى را از او قبول نکند؟
گفتم: آرى اى امیر مؤمنان، فرمود:
«الحسنة حبنا و السیئة بغضنا».
[مصداق کامل] این حسنه محبت ما است و [مصداق روشن] این سیئه بغض ما است. (39)
على علیه السلام راز صداقت و تسلیم در برابر خدا
شهید آیتالله دستغیب در این باره سخنان سودمندى دارد که با اندکى تغییر و تلخیص در عبارت ذکر مىشود:
سر رد اعمال، اگر دوستى اهل بیتعلیهم السلام نباشد این است که پس از آگاهى از سفارشهاى فراوان حضرت محمد رسول خداصلى الله علیه وآله و پس از فهمیدن این که اهلبیتعلیهم السلام محبوب خدا هستند، اگر باز انسان، آنان را دوست نداشته باشد معلوم مىشود اعتقاد درست و گرایشى به خدا ندارد و در حقیقت هواى خود - و نه خداى خود- را مىپرستد. نماز مىخواند، روزه و حج دارد، اما نه خالصانه، و نه با تسلیم و تعبد کامل، بلکه هواى خودش نیز در کار است. اگر خدا را دوست مىدارد پس چرا با علىعلیه السلام دشمنى دارد؟
اگر بزرگترین و سختترین عبادتها باشد ولى در حقیقت، از روى حب نفس باشد، هیچ ارزشى نخواهد داشت. نظیر ریاکار.
کسى که در برابر علىعلیه السلام تکبر مىکند، در برابر خدا تکبر کرده، هر چند با زبان، به توحید و لااله الاالله اقرار مىکند ولى در کنارش هواى نفس خویش را نیز مىپرستد و هوا پرستى با خداپرستى قابل جمع نیست...
ایمان که با محبت علىعلیه السلام استیعنى از قلب مؤمن، خودپرستى، خود دوستى رها شود و صددرصد الهى شود. پس در یک جمله; محال است که کسى براى حق تعالى خاضع باشد و براى علىعلیه السلام نباشد... هر که براى خدا، کوچکى کرد در برابر علىعلیه السلام نیز کوچکى مىکند، بر عکس هر متکبر و هوا پرستى که با خدا سر و کارى ندارد، با علىعلیه السلامنیز مخالف است و کارى ندارد.
نکته اساسى در این است که نمىتوان نه خدا پرستبود و نه هواپرست، زیرا راه سومى وجود ندارد، اگر هوى آمد، خداپرستى، خالص نیست و تعبد و توحید مىرود. به راستى آنچه درباره دوستى حقیقى یعنى ولایت، در روایات فرمودهاند عین حق و حقیقت است نه مبالغه، زیرا اگر حب على نباشد، تمامش هوى و هوس و خیالات واهى است و دل خالى نمىماند.
لازمه ایمان با معرفت، خشوع در برابر حق است، چنانکه در شیعیان علىعلیه السلام یافت مىشود و در اوصافشان گفتهاند:
«آنان خاشع و خاضع و ذلیل براى حق بوده و رام و نرم هستند (40) »
قساوت و غلظت و تندى و تیزى ضد ایمان است (41) و با محبتسازگار نیست. «اگر ایمان آمد دیگر «منیت و خودپرستى و به اصطلاح «من» در کار نیست. بلکه همه هستى خویش را تسلیم حق مىکند و تکبر نمىورزد.
با آگاهى از دستورات الهى، نپذیرفتن ولایت، ایمان منافقان است که «نؤمن ببعضو نکفر ببعض»: به برخى ایمان داریم و بعضى از دستورات الهى را نمىپذیریم. (42)
عدویش کند در جهنم مقام
اگر چه عبادت کند الف عام
نه بالله نباشد نمازى قبول
بجز با ولاى قرین بتول
على دامنت من گرفتم بهدست
پس از تو بهدامان نسل تو است
همى این سخن دین و آیین ماست
هم ایمان و هم راه دیرین ماست
مرا تاکنون این سخن بوده یار
بود تا بهدیدار پروردگار (43)
پىنوشتها:
1. امالى طوسى، ص 726، ح 1526 و الجمل، ص 123 و الاحتجاج، ج1، ص 449، ح 1040.
2. شرح نهجالبلاغه ابن ابىالحدید، ج10 ص 286 و الجمل 124.
3. شرحنهجالبلاغه، ج4، ص 106 و المناقب از ابن شهر آشوب، ج2، ص 115 و موسوعهالامام علىبن ابىطالبعلیه السلام ج9، صص 417- 416.
4. الخرائج والجرائح، ج1، ص 180، ح13; الصراط المستقیم، ح3، ص 41.
5. هفتهنامه صدا، 22/5/79، به نقل از پرتو سخن شماره 50، 20/7/1379. پرتو نیز دو مقاله در پاسخ سخن این نویسنده دارد.
6. برخى از کتابهایى که درباره مصونیت قرآن کریم از تحریف واین که قرآن واقعى همین است که در دست مردم قرار دارد، نوشته شده به این قرار است:
الف) البرهان على عدم تحریف القرآن، سیدمرتضى رضوى، لندن- بیروت، دارالارشاد
ب) آراء علماءالمسلمین فیالتقیة والصحابة وصیانةالقرآنالکریم، سیدمرتضى رضوى، لندن- بیروت.
ج) فصلالخطاب فیعدم تحریف کتاب ربالارباب، استاد حسنزاده آملى دامظله.
د) ترجمه کتاب سابق به نام «قرآن» هرگز تحریف نشده است.
ه) احدوثة تحریفالقرآن، رسول جعفریان و به زبان فارسى: افسانه تحریف قرآن
و) البیان فى تفسیرالقرآن، مرحوم آیةالله خویىقدس سره، مؤسسه انوارالهدى
ز) تدوین القرآن، علىالکورانى العاملى، دارالقرآن الکریم.
ح) صیانةالقرآن من التحریف، استاد آیتالله معرفت
ط) ترجمه کتاب سابق به نام «مصونیت قرآن از تحریف»، ترجمه شهید شهرابى، چاپ مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى.
ى) صیانت قرآن از استاد دکتر محمدى (تجار زادگان).
ک) الانتصار، مناظرههاى شیعه در اینترنت، ج 5 و... چاپ قم.
7. بقره (2): 257.
8. همان.
9. انبیاء (21): 73.
10. قصص (28): 41- 42.
11. نساء (4): 150.
12. فضائلالخمسه منالصحاح الستة، ج2، ص 34 و 102، نقل از تاریخ بغداد، ج13،ص 122 و ج11، ص 112.
13. احقاق الحق، ج4، ص 498: 19-20 و ج20، ص 290، به نقل از چندین ماخذ.
14. ملحقات الاحقاق، ج20، ص 289-290. و ر.ک: احقاقالحق، ج4، ص 244، به نقل از ابوالمؤید، موفقبن احمدبن احمد مشهور به خطیب خوارزمى در المناقب، ص 52 و ص 85 چاپ تبریز، علامه شیخ ابراهیم بن محمدبن ابىبکر بن حمویه حموینى در فرائدالسمطین، جلالالدین سیوطى در ذیلاللئالى، ص 65 چاپ لکهنو; قندوزى بلخى در ینابیعالمودة، ص 55، چاپ اسلامبول.
15. الامام علىعلیه السلام فی آراءالخلفاء، ص 8، نقل از: مناقب خوارزمى، ص 32، ح2; کفایةالمطالب گنجى، ص 252، باب 62; فرائدالسمطین جوینى، ج1، ص 19; ارجحالمطالب، ص 11.
16. احقاقالحق، ج5، صص 18-19، به نقل از حافظ خطیب خوارزمى در المناقب، ص 191، چاپ تبریز; علامه محدث، جمالالدین، محمدبن احمد حنفى موصلى مشهور به این حسنویه در بحرالمناقب.
17. احقاقالحق، ج5، ص 121، ح115، نقل از حافظ محمدبن ابوالفوارس درالاربعین و محدث ابن حسنویه در بحرالمناقب.
18. فضائلالخمسه من الصحاح الستة، ج2، ص 228 نقل از مستدرکالصحیحین، ج3، ص 123; میزانالاعتدال، ج1، ص 323، کنزالعمال، ج6، ص 156 و...
19. احقاق الحق، ج5، ص 43 و ج16، صص 600-505.
20. فضائلالخمسة منالصحاحالستة، ج2، ص229، نقل از اسدالغابة، ج2، ص 154; الاصابه، ج2، قسم 1، ص 91; کنزالعمال، ج6، ص 152; کنوزالحقائق از مناوى ص 88; احقاق الحق.
21. فرائدالسمطین، حمویى، ج1، باب 68، ص 375.
22. ملحقات الاحقاق، ج18، ص 311.
23. ر.ک: احقاقالحق، ج9، صص270-293 و ج18، صص 311-322.
24. احقاق الحق، ج9، ص 315، و ر. ک صص 294- 308 و ج18، صص 323-330.
25. احقاقالحق، ج4، ص 94; به نقل از بحرالمناقب ابن حسنویه و ج6، ص 104.
26. ملحقات الاحقاق، ج30، ص 291، به نقل از «مختصرالمحاسن المجتمعة فی فضائل الخلفاء الاربعة» ص 162; نزهة المجالس، ج2 ص 186 و ر.ک: احقاقالحق، ج17، ص 232 و...
27. موسوعة الامام علىبن ابىطالبعلیه السلام ج8، ص 157، حدیث 3513 و ر.ک: ح 3511-3516. نقل از منابعى چون فضائلالصحابه ابن حنبل، ج2، ص 677، ح1157; المعجمالاوسط، ج5، ص 225، ح 5153; الصواعق المحرقة، ص 126; ذخائرالعقبى، ص 131; تاریخ بغداد، ج10، ص 357، ح 5511; تاریخ اصبهان، ج1 ص 400، ح755; بشارةالمصطفى، ص 200 ; مناقب خوارزمى، ص 320، ح324; مناقب ابن مغازلى، ص 119، ح156، العمدة، ص 285، ح35، مناقب ابن شهرآشوب، ج2، ص 156; تفسیر فرات، ص 287، ح387.
28. کنزالفوائد، ج2، ص 180; بحارالانوار، ج32، ص 310، ح275; موسوعةالامام علىبن ابىطالبعلیه السلام، ج8، صص68-69، ح 3174-3179.
29. احقاقالحق، ج4، ص 228، نقل از اسدالغابه، ج5، ص 101، چاپ مصر و ر.ک: ذخائرالعقبى محبالدین طبرى، ص 66; مجمعالزوائد، ج9، ص 121.
30. شواهد التنزیل حاکم حسکانى، ج1، ص 554، ح558; موسوعة الامام علىبن ابىطالب فىالکتاب والسنة، ج8، ص 69، ح 3176-3179; ر.ک: تاریخ دمشق، ج42، ص 65، ح 8412 و ص 66; کفایةالطالب، ص 317; مجمعالبیان، ج9، ص 43.
31. شورى (42): 23.
32. احقاقالحق، ج6، ص 367، نقل از خطیب خوارزمى در المناقب، ص 97، محبالدین طبرى، در ذخائرالعقبى، ص67; سمعانى در الموافقه و در فضائلالصحابة; ارجحالمطالب، ص 573; روض الازهر، ص 366.
33. عوالم، ج15، ص 224.
34. احقاقالحق، ج6، ص 405، و ج16، صص 608-619. عوالم، ج15، 224.
35. تاریخ بغداد، ج13، ص 37، چاپ مصر «السعادة» التذکره ابن جوزى ص 32.
36. میزان الاعتدال ذهبى، ج2، ص 128، چاپ السعاده مصر، احقاقالحق، ج4، ص349، و ج6، ص 407.
37. احقاقالحق، ج6، ص 410.
38. نمل (27): 89.
39. شواهدالتنزیل، ج1، ص 485- 552، به نقل از چند منبع مثل فرائدالسمطین، ج2، ص 297، الشافى ثعلبى، ج1، ص 102، طبع اول; العمدة، ص 37، خصائص الوحى المبین، ص 128، چاپ اول.
40. اذلاء خاشعون، خاضعون، هینون، لینون.
41. براى آگاهى بیشتر ر.ک: کتاب قلب سلیم، نوشته آیتالله دستغیب، بخش نخست.
42. سیدالشهداء، آیتالله دستغیب، صص 137-148.
43. بوستان معرفت، مرحوم سیدهاشم حسینى تهرانى، ص 724.
امیر مؤمنانعلیه السلام مىفرماید:
«از آن لحظه که پیامبر خداصلى الله علیه وآله رحلت کرد همواره مظلوم بودهام (1) .
ابن شهرآشوب روایت مىکند که حضرت بر منبر نرفت، جز آن که در پایان کلامش، پیش از پایین آمدن از منبر این جمله را مىفرمود:
مازلت مظلوما مذ قبض رسولاللهصلى الله علیه وآله حتى یومنا هذا. (2)
روزى یک نفر اعرابى در بین سخنان حضرتعلیه السلام فریاد زد:
«وا مظلمتاه».
حضرت علىعلیه السلام او را به حضور طلبید، هنگامى که نزدیک شد، به او فرمود:
به تو یک بار ستم شده است و به من به تعداد مدر و وبر ظلم شده است. (3)
مدر به معنى کلوخ و وبر به معنى کرک حیوانات است، و این کنایه از کثرت است. و در روایتى این اضافه آمده است:
هیچ خانهاى از عرب نیست، جز این که مظلمه و حق من بر گردنشان است واز هنگامى که این جا نشستهام، همواره مظلوم بودهام. (4)
مظلومیت امیرالمؤمنینعلیه السلام به یک جهت محدود نمىشود و همواره در جهات مختلف، این مظلومیتسارى و جارى بوده است. یکى از این جهات مظلومیت، عدم درک صحیح از معارف و مقاماتى است که پیامبر گرامىصلى الله علیه وآله اسلام براى آن حضرتعلیه السلام برشمردهاند. این مظلومیت، علاوه بر آن حضرت به شیعیان و دوستان حضرت امیرعلیه السلام نیز سرایت کرده است و همواره در طول تاریخ عدهاى که اکثرا عداوت و غرض سوء داشتهاند اقسام تهمتها و افتراها را به شیعیان نسبت مىدهند. متاسفانه این اقدامات ناپسند تا زمان حاضر نیز ادامه یافته است.
فردى در جریدهاى با متهم کردن شیعه و امام علىعلیه السلام مقالهاى نوشته، که ادب مانع نقل آن است.
از این رو تنها قطعههایى را که این نویسنده آنها را تخطئه و مسخره کرده است مىآوریم:
«اعتقاد به این که هر که ولایتش درست نباشد، نماز و روزه و سایر اعمال عبادیش نیز درست نیست، اعتقاد به این که قرآن واقعى در دست ما نیست... اعتقاد به این که هر کس حب ائمه را در دل داشته باشد، همه گناهانش بخشیده شده و وارد بهشت مىشود و هر کس حب آنها را نداشته باشد، روى بهشت را نخواهد دید... (5) »
متاسفانه ایشان هیچ سند و مدرکى از شیعه ارایه نداده است و گرچه این نسبتها به این صورت، درست نیست و آمیخته با تحریف است ولى از آنجا که مظلومیت امام علىعلیه السلام در صحنه تهمتهاى ناروا ریشهاى قدیم و قویم دارد، در این مقاله به احادیثى استناد مىکنیم که مقبول همه مسلمانان اعم از شیعه و سنى باشد و پاسخى در خور به این نویسنده مىدهیم.
در آغاز توجه به چند نکته ضرورى است;
عدم تحریف قرآن
الف: شیعه قرآن موجود را قرآن واقعى مىداند و امروزه نیز همگان، همین عقیده را دارند و در پاسخ به این گونه تهمتها، کتابهاى گوناگونى نوشته شده است. (6)
هر روزه نیز باید مقالهها و کتابهایى در دفاع از شیعه و امامت نوشته شود زیرا تامسلمانان تسلیم اسراییل و آمریکا نشدهاند، سهم بزرگى از بار سرکوبى مسلمانان مبارز بر دوش این گروه از نویسندگان دستگاههاى تبلیغاتى آنان است!
اصول عقیدتى، تقلید ناپذیرند
ب: اصول عقیدتى، تقلیدى نیست و باید با منطق و برهان اثبات شود. ولى روش استدلال در باورهاى کلامى دو گونه است: در بخشهایى نظیر توحید و اثبات نبوت، از برهانهاى عقلى بیشتر استفاده مىشود و در بخشهایى نظیر برزخ و معاد که تجربه علمى در آن وادى قدمى ننهاده و اثباتا و نفیا سخنى ندارد، پس از اثبات اساس و واقعیت آنها از طرق عقلى، در بیان کیفیات و ویژگىها تنها راه، تمسک به وحى و سخنان پیامبران و امامان علیهم السلام است. و به همین جهت در این مساله متافیزیکى به احادیث معصومان علیهم صلواتالله تعالى استدلال مىشود.
نقش ولایت الهى و ولایت طاغوت در پذیرش اعمال
ج: قرآن کریم انسان را از دو حال بیرون نمىداند; یا تحتسرپرستى خدا و پیامبران و امامان نوراند، همچنان که آیه شریفه مىفرماید:
«الله ولیالذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الى النور...» (7)
خداستسرپرست کسانى که ایمان آوردهاند، آنان را از تاریکىها به نور مىبرد...
و یا تحت نظارت و امام نار، چنان که مىفرماید:
«والذین کفروا اولیاؤهم الطاغوت یخرجونهم منالنور الىالظلمات (8) »
و آنان که کافر شدند سرپرستانشان طاغوت است که آنان را از نور هدایتبه ظلمات مىبرند.
همچنین رهبر و امام نیز یا امام نور است و یا امام نار، بنابراین، یا باید پیرو امام هدایتباشیم یا در چنگال امام ضلالت، و نمىتوان بین دو متناقض و یا متنافى جمع کرد. قرآن درباره امامان نور مىفرماید:
«و جعلناهم ائمة یهدون بامرنا... (9) »
و آن پیامبران را امامانى قرار دادیم که هدایت مىکنند به امرما.
و درباره فرعونیان مىفرماید:
«وجعلناهم ائمة یدعون الىالنار و یومالقیامة لاینصرون و اتبعناهم فی هذهالدنیا لعنة ویومالقیامة هم منالمقبوحین (10) »
و آنان را امامانى که به سوى آتش مىخوانند، گردانیدیم، و روز رستاخیز یارى نخواهند شد. و در این دنیا لعنتى بدرقه [نام] آنان کردیم و روز قیامت [نیز] ایشان از زشت رویانند.
شرایط عذاب و آمرزش
چند مبحثبسیار مهم و طولانى با موضوع این مقاله مرتبط است که خود نیازمند مقالات گستردهاى است; نظیر این که رحمت الهى شامل هر کس که معاند نباشد، شده و او روزى نجات خواهد یافت، یا خداوند متعال تا اتمام حجت نکند، عذاب نمىکند و بنابراین جاهل قاصر معذور است.
مساله دیگر، آمرزش گناه به دلیل محبت اهل بیتعلیهم السلام بى قید و شرط و بىتوبه و تصفیه نیست و گرنه لازمهاش آن است که گفته شود، مسلمان واقعى که همان پیرو اهل بیتعلیهم السلام است، هیچ تکلیفى ندارد و تمام شریعت اسلام لغو استبدیهى است که هیچکس چنین سخنى نگفته است و نمىگوید.
روایاتى در شرایط آمرزش محب اهل بیت علیهم السلام
چند دسته از روایات، به روشنى بیان مىکند که تنها، عمل کسى پذیرفته است که در تمامى مراحل از جمله پیروى از امام حق، تسلیم فرمان پروردگار باشد، هواى خویش را بر خداى خود مقدم ندارد. در دیدگاه قرآن کسى مستحق آمرزش است که مصداق آیه زیر نباشد که مىفرماید:
«نؤمن ببعض و نکفر ببعض (11) »
به بخشى از دستورات خدا گرایش داریم و به بعضى (مثل امامت) گردن نمىنهیم.
حال پس از این مقدمه طولانى وارد اصل بحثشده و در هر باب، روایاتى را نقل مىکنیم. در نقل روایات اولویت، با روایات اهل سنت است تا ایرادى بر مطالب وارد نشود.
حب اهل بیتعلیهم السلام شرط رستگارى
ابن عباس در حدیثى طولانى از پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله، علىعلیه السلام صحنه قیامت را چنین ترسیم مىنماید:
«... فرداى قیامت من و... و برادرم و پسر عمم و دامادم علىبن ابىطالب که بر ناقهاى از ناقههاى بهشت... سوار است و در دستش لواى حمد است، سواره وارد محشر مىشویم، پس او از کنار هیچ جمعى از ملائکه نمىگذرد مگر این مىگویند:
این شخص ملک مقرب استیا نبى مرسل یا حامل عرش پروردگار جهانیان.
آنگاه فریادگرى از نزد عرش الهى ندا مىدهد:
این شخص نه فرشته مقرب است و نه نبى مرسل و نهحامل عرش ربالعالمین، «هذا علیبن ابی طالب امیرالمؤمنین و امامالمتقین و قائد الغرالمحجلین، الى جنان ربالعالمین، افلح من صدقه و خاب من کذبه، ولو ان عابدا عبدالله بین الرکن والمقام الف عام و الف عام حتى یکون کالشن البالی ولقىالله مبغضا لآل محمداکبهالله على منخره فی نار جهنم.» (12)
این علىبن ابىطالب است که امیر مؤمنان، پیشواى پرهیزکاران و رهبر رو سپیدان جهان به سوى بهشتهاى پروردگار جهانیان است. کسى که او را تصدیق کند رستگار و کسى که او را تکذیب کند، زیانکار است.
اگر عابدى در مسجدالحرام بین رکن و مقام، هزار سال و هزار سال خدا را آنقدر عبادت کند که بسان مشک آب کهنهاى لاغر گردد ولى با بغض آل محمد در پیشگاه خدا حاضر شود خدا او را به رو در آتش جهنم اندازد.
نظیر این حدیث را شهید ثالث قاضى نورالله شوشترى و آیتالله نجفى مرعشى در کتاب گرانسنگ احقاقالحق و ملحقات الاحقاق (13) آوردهاند. این کتاب، پس از نقل روایتى از منابع اهل سنتبه تعدادى دیگر از مصادر آنان ارجاع مىدهد و ما نیز نام برخى از آن آثار را ذکر مىکنیم.
ابن مسعود نیز مىگوید: پیامبرصلى الله علیه وآله از خانه زینب [بنت جحش، یکى از همسرانش] به خانه ام سلمه آمد - و آن روز نوبت همسردارى امسلمه بود- پس از لحظهاى، على آمد، پیامبر خداصلى الله علیه وآله فرمود:
اى ام سلمه! على است، او را دوستبدار، گوشتش از گوشت من، و خونش از خون من، و او خزینهدار علم من است، و گوش فراده و شاهد باش و شهادت بده که واقعا قاتل ناکثین و قاسطین و مارقین، پس از من، او است، و او است که کمر دشمنانم را مىشکند و سنت مرا زنده مىکند. باز بشنو و شاهد و گواه باش که:
«لو ان عبدا عبدالله الف عام بعد الف عام بین الرکن و المقام ثم لقىالله مبغضا لعلی و [عترته] لاکبه الله یومالقیامة على منخریه فی نار جهنم.
اگر بندهاى بین رکن و مقام مسجدالحرام هزار سال و هزار سال خدا را عبادت کند ولى با بغض على و خاندانش به ملاقات الهى برسد، خدا او را در قیامتبر دو بینىاش در جهنم افکند. (14) »
ایمان بىولایت على علیه السلام ناقص است
پیامبر خداصلى الله علیه وآله مىفرماید:
«انالله جعل لاخی علی فضائل لاتحصى کثرة. فمن ذکر فضیلة من فضائله لم تزل الملائکة تستغفرله ما بقی لتلک الکتابة رسم، و من استمع الى فضیلة من فضائله غفرالله له الذنوب التی اکتسبها بالاستماع، و من نظر الى کتاب من فضائله غفرالله له الذنوب التی اکتسبها بالنظر. ثم قال: النظر الى اخی على عبادة و ذکره عبادة، و لا یقبل الله ایمان عبد الا بولایته و البراءة من اعدائه.
به راستى خدا براى برادرم على فضایلى قرار داده که از بس زیاد است، قابل شمارش نیست. پس هر که یک فضیلت از فضایلش را - باایمان و پذیرش- یاد کند، خداوند گناهان نو و کهنهاش را بیامرزد و هر که فضیلتى از فضایلش را بنگارد، همواره ملائکه برایش استغفار مىکنند، تا هنگامى که آن نوشته باقى باشد، و هر که به فضیلتى از فضایلش گوش فرا دهد، خداوند آن دسته از گناهانى را که از راه شنیدن مرتکب شده است، ببخشاید و هرکه نگاه کند به نوشتهاى از فضایلش، خداوند آن گناهانى را که از راه نگاه مرتکب شده باشد بیامرزد. سپس فرمود:
نگاه به برادرم علىعلیه السلام عبادت است و ذکر و یادش عبادت است، و خدا نمىپذیرد ایمان هیچ بندهاى را مگر با ولایتش و با بیزارى از دشمنانش. (15)
محبت دو فرزند علىعلیه السلام شرط رستگارى
در حدیثى طولانى - بیش از ده صفحه- به نقل از پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله آمده است:
... الا یا معاشر الناس اعلمکم... و من احب ابنی علیعلیهم السلام فهو معنا فیالجنة و من ابغضهما فهو فیالنار...
اى مردم شما را آگاه کنم... و هرکه دو فرزند علىعلیهم السلام را دوستبدارد، او با ما در بهشت است و هر که آن دو را دشمن بدارد پس او در آتش است (16) .
عبادتى همانند هفتاد پیامبر بدون محبت علىعلیه السلام رستگارى نمىآورد
روزى برخى از قریش در مسجدالنبىصلى الله علیه وآله هنگامى که به علىبن ابىطالبعلیه السلام برخوردند با چشمک و گوشهزدن، او را مسخره کردند، خبر به پیامبر خداصلى الله علیه وآله رسید. آنگاه حضرت رسولصلى الله علیه وآله با حالتى غضبناک از خانه بیرون آمد و فرمود:
یا ایهاالناس! مالکم اذا ذکر ابراهیم و آل ابراهیم اشرقت وجوهکم و طابت نفوسکم و اذا ذکر محمد و آل محمد قست قلوبکم و عبست وجوهکم؟! والذی نفسی بیده لو عمل احدکم عمل سبعین نبیا من اعمال البر، ما دخل الجنة حتى یحب هذا و ولده و اشار الى علیعلیه السلام ثم قال - انلله حقا لایعلمه الاالله و انا و علی و ان لی حقا لایعلمه الا الله و على و ان لعلی حقا لایعلمه الا الله و انا.
اى مردم! چه شده استشما را، هرگاه حضرت ابراهیم و خاندانش یاد شوند، چهرههاى شما مىدرخشد و خوشتان آید و هنگامى که محمد و المحمد یاد مىشوند، دلهاى شما سخت و سنگدل و چهرههایتان عبوس و درهم کشیده مىشود؟
سوگند به خدایى که جانم به دست او است; اگر یکى از شما اعمال نیک هفتاد پیامبر را انجام دهد به بهشت وارد نشود مگر با محبت این و فرزندانش -و به علىعلیه السلام اشاره کرد- سپس فرمود:
در حقیقتبراى خدا حقى است که جز خدا و من و على آن را نمىداند و واقعا براى من حقى است، که جز خدا و على آن را نمىشناسد و به راستى که براى على حقى هست که جز خدا و من آن را نداند. (17)
جدایى از علىعلیه السلام جدایى از خدا است
پیامبر خداصلى الله علیه وآله مىفرمایند:
یا على من فارقنی فقد فارقالله و من فارقک یا على فقد فارقنى.
یا على، هر که از من جدا گردد از خدا بریده است و هر که از تو جدا گردد از من جدا گشته است (18) .
روشن است که با جدایى از خدا و رسولصلى الله علیه وآله، عمل، ارزشى ندارد، براى این روایتبابى با اسناد و منابع متعدد تنظیم شده است، و در روایاتى چند، چنین تعبیر شده است:
«من فارق علیا فقد فارقنى و من فارقنى فقد فارقالله»
هر که از علىعلیه السلام مفارقت کند از من جدا گشته و هر کس از من مفارقت کند، از خدا جدا شده است (19) .
عداوت با علىعلیه السلام عداوت با خدا است
پیامبر خداصلى الله علیه وآله مىفرمایند:
«عادىالله من عادى علیا».
با خدا به دشمنى برخاسته هر که با على دشمنى ورزد (20) .
محمدبن عبدالله حمیرى در مجلس معاویه سرود:
یحل النار قوم ابغضوه
و ان صلوا و صاموا الف عام
فلا والله لاتزکو صلاة
بغیر ولایة العدل الامام (21)
عدویش کند در جهنم مقام
اگر چه عبادت کند الف عام
نه بالله نباشد نمازى قبول
به جز با ولاى قرین بتول
نماز بى ولاى او
نماز بى ولاى او عبادتى استبىوضو
به منکر على بگو نماز خود قضا کند
از روایات بسیار مشهور که آن را متواتر (22) شمردهاند، حدیث پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله است که پیوسته مىفرمود:
«مثل اهل بیتی فیکم کمثل سفینة نوح فى قوم نوح، من رکبها نجى و من تخلف عنها هلک و مثل باب حطة فی بنیاسرائیل».
«مثل اهل بیتم در میان شما همانند کشتى نوحاند در میان قوم نوح، هر که به آن کشتى سوار شد، نجات یافت و هر که از آن واماند نابود گشت و مثل اهل بیتم مثل باب حطة در بنىاسرائیل است (23) ».
باب حطه که در قرآن کریم در قصه بنى اسرائیل آمده است، که مایه آمرزش گناهان بنى اسرائیل بوده است.
همچنین در احادیث فراوانى آمده است که; اهل بیتعلیهم السلام امان براى اهل زمینند. نظیر این حدیث از امام حسینعلیه السلام که مىفرماید:
ماییم امامان مسلمانان و حجتهاى خدا بر جهانیان و سروران مؤمنان و پیشوایان رو سفیدان جهان و مولاهاى مسلمانان و ما هستیم که سبب امن و امان اهل زمین هستیم. چنانکه نجوم، امان اهل آسمانند.و به برکت ما خدا آسمان را نگه مىدارد که سقوط کند. مگر به اذن او و... و اگر یکى از ما حجتهاى خدا بر زمین نباشد، اهلش را فرو خواهد برد. سپس فرمود: از هنگامى که خدا آدمعلیه السلام را آفرید هیچگاه زمین خالى از حجتخدا نبوده است، خواه ظاهر و مشهور یا غایب و مستور و خالى از حجتخدا نخواهد ماند زمین، تا قیام قیامت و اگر چنین نبود خدا پرستیده نمىشد...
راوى از امام صادقعلیه السلام پرسید: چگونه مردم از حجت غایب بهره مىبرند؟ حضرت فرمود:
همچنان که مردم از خورشید غایب در پس ابر بهره مىبرند. (24)
محبت على علیه السلام شرط پذیرش فرایض
عبدالله بن عمر از پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله روایت کرده که روزى آن حضرت بر فراز منبر بود، على را کنار خود بپاداشت و دست راستش را در دستش انداخت و دست على را آنقدر بالا برد که سفیدى زیر بغل هر دو پیدا شد و فرمود:
اى مردم! با خبر و هوشیار باشید، در حقیقتخدا پروردگارم است و محمدصلى الله علیه وآله پیامبر شما است و اسلام دین شما و علىعلیه السلام هادى شما است و تنها او است وصی و خلیفه پس از من.
آنگاه فرمود:
اى ابوذر على بازوى من است و تنها او است امین من بر وحى پروردگارم.
و ما اعطانی ربی فضیلة الا و قد خص علیا بمثلها، یا اباذر لن یقبل الله فرضا الا بحب علی بن ابی طالب...
و پروردگارم هیچ فضیلتى به من عطا نکرد، مگر نظیر آن را به على نیز داد، اى ابوذر! خدا هیچگاه فریضهاى را قبول نکند جز با محبت علیبن ابىطالب... (25)
رد اعمال با بغض علىعلیه السلام
جابربن عبدالله از پیامبرصلى الله علیه وآله روایت مىکند که فرمود:
«ان علیا ینفع حبه مع کل عمل صالح، ولا تنفع الاعمال الصالحة مع بغض علی»
به راستى که محبت علىعلیه السلام با هر کار شایسته سودمند است و اعمال شایسته و صالح، با دشمنى على سودى ندارد. (26)
ولایت علىعلیه السلام جواز گذر از صراط
پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله فرمود:
«روز قیامت که برسد و بر وسط جهنم پل صراط نصب شود، جز کسى که همراهش جوازى با ولایت علىبن ابىطالبعلیه السلام باشد از آن نگذرد و آن را نپیماید» (27)
على از شجره پیامبرصلى الله علیه وآله
ابوذر در ضمن حدیثى گسترده، یک سال پس از رحلت پیامبرصلى الله علیه وآله، در مسجدالحرام، دستبه حلقه در بیتالله الحرام گرفته و مىگفت: ... دقیقا پیامبر خداصلى الله علیه وآله را در سال گذشته دیدم که همین حلقه را به دست گرفته بود و مىفرمود:
«ایها الناس لوصمتم حتى تکونوا کالاوتاد وصلیتم حتى تکونوا کالحنایا و دعوتم حتى تقطعوا اربا اربا، ثم بغضتم علیبن ابیطالب، اکبکمالله فیالنار، قم یا اباالحسن فضع خمسک فی خمسی فان الله اختارنى و ایاک من شجرة، انا اصلها، و انت فرعها، فمن قطع فرعها اکبهالله على وجهه فیالنار»
اى مردم" اگر آنقدر روزه بگیرید که بسان میخها[لاغر] شوید و اگر آنقدر نماز بخوانید که همانند کمانها [خمیده] گردید اگر آنقدر و دعا بخوانید تا این که قطعه قطعه و بند بند گردید و در آن حال بغض علىبن ابىطالبعلیه السلام را به دل داشته باشید، خدا شما را به رو در آتش افکند.
اى ابوالحسن بپاخیز و دستت را در دستم بگذار، زیرا خدا، من و تو را از یک شجره گزینش کرد، که من تنه آنم و تو شاخسار آن، پس هر که شاخه آن راببرد، خدا او را به صورتش در آتش افکند. (28)
بىعلىعلیه السلام جاهلیت است
پیامبر اکرم مىفرمود:
«من احب علیا محیاه و مماته کتبالله تعالى له الامن و الایمان ما طلعت الشمس و ما غربت و من ابغض علیا محیاه و مماته فمیتته جاهلیة و حوسب بما احدث فیالاسلام اخرجه ابو موسى (29) »
هر که على را - چه در زندگانى و چه پس از رحلتش - دوستبدارد خداى تعالى برایش تا عالم برپاست و خورشید طلوع و غروب مىکند، امن و ایمان برقرار کند. و هر که با على دشمنى ورزد - چه در حیات و چه در مماتش - مردنش بسان مرگ جاهلیت است و براى هر بدعتى که در اسلام ایجاد کند، حسابرسى و مجازات مىشود.
انحراف از شجره نبوت و ولایت
پیامبر گرامى اسلامصلى الله علیه وآله فرمودند:
«خلق الانبیاء من اشجار شتى، و خلقنی و علیا من شجرة واحدة; فانا اصلها، و علی فرعها، و فاطمة لقائها، و الحسن والحسین ثمرها، فمن تعلق بغصن من اغصانها نجى، و من زاغ هوى»
ولو ان عبدا عبدالله بین الصفا والمروة الف عام، ثم الف عام، ثم الف عام ثم لم یدرک محبتنا اکبه الله على منخریه فیالنار، ثم تلا (30) :
«قل لا اسالکم علیه اجرا الا المودة فیالقربى (31) »
انبیا از درختان گوناگون آفریده شدهاند و خدا من و على را از یک درخت آفرید; پس من تنه و علىعلیه السلام شاخه آن است و فاطمه جوانه و شکوفه آن و حسن و حسین میوه آن است. پس هر که به شاخهاى از شاخههاى آن در آویزد، نجات یابد و هر که از آن رو گرداند سرازیر آتش گردد.
و اگر بندهاى هزار سال و هزار سال و هزار سال بین صفا و مروه خدا را پرستش کند و محبت ما را درک نکند خدا او را به رو در آتش اندازد،
آنگاه این آیه شریفه را تلاوت فرمود:
«بگو اى پیامبر که از شما مزد رسالت نخواهم جز مودت این خاندان».
بىولایت علىعلیه السلام، ایمان نیست
در منابع روایى اهل سنت درباره اختلاف دو نفر بادیه نشین نقل شده که خلیفه دوم، آن دو نفر را نزد امام علىعلیه السلام فرستاد.. . آنگاه در پاسخ اعتراض یکى از آن دو نفر، از قول خلیفه چنین روایت است:
«ویحک، ماتدری من هذا؟ هذا مولای و مولى کل مؤمن و مؤمنة و من لم یکن مولاه فلیس بمؤمن»
واى بر تو مىدانى این[علىعلیه السلام] کیست؟ این شخص مولاى من و مولاى هر مرد و زن مؤمنى است و هر که او مولایش نباشد، اصلا مؤمن نیست (32) .
حضرت رضاعلیه السلام نیز در این باره فرمودهاند:
مثل آنان که از پذیرش ولایت امیرالمؤمنین سرباز زدند، مانند شیطان است که از فرمان خداوند سرپیچى کرد و به آدم سجده نکرد (33) .
هماهنگى محبتخدا با محبت علىعلیه السلام
روایات فراوان در این مضمون از سلمان و دیگران نقل شده که: دیدم پیامبر خداصلى الله علیه وآله دستبه سینه علىعلیه السلام مىگذاشت و مىفرمود:
محبک محبی و محبى محبالله و مبغضک مبغضی و مبغضى مبغضالله»
دوستدار تو دوستدار من است و دوستدار من، دوستدار خدا است و دشمن تو دشمن من است و دشمن من دشمن خدا است. (34)
در برخى روایات اضافاتى است، مانند:
هر که مرا دوست دارد باید على را دوستبدارد و هر که با على دشمنى کند واقعا با خداى عز و جل دشمنى کرده و هر که با خدا دشمنى کند، قطعا خدا او را در آتش اندازد. (35)
در برخى احادیث اضافه شده است:
«والویل لمن ابغضک والویل لمن ابغضه».
واى بر کسى که با تو [اى على] دشمنى ورزد، و واى بر کسى که با خدا دشمنى کند. (36)
انکار ولایت علىعلیه السلام مستحق خشم خدا
ابن عباس از رسول اکرمصلى الله علیه وآله نقل مىکند، که شنیدم، حضرت مىفرمود:
«هر که بمیرد و خدا را در حالى ملاقات کند که منکر ولایت علىبن ابىطالبعلیه السلام، باشد، خدا را در حالى ملاقات کرده که خدا بر او غضبناک و خشمگین است و هیچ چیز از اعمالش را قبول نمىکند و خدا هفتاد هزار فرشته را موظف مىکند که به صورتش تف اندازند و او را رو سیاه و چشم زرد محشور کند».
از ابن عباس پرسیدم:
آیا محبت علىبن ابىطالبعلیه السلام در آخرت نفعى دارد؟ گفت:
قبلا اصحاب رسول خدا در همین موضوع بگومگو کردند، پس حضرت فرمود:
به من مهلت دهید تا از پروردگارم بپرسم.
هنگامى که جبرئیل آمد، به او فرمود:
حبیبم جبرئیل سلام مرا به پیشگاه پروردگارم برسان و از حب علىبن ابىطالب از او بپرس.
ابن عباس گوید: جبرئیل رفت و سپس نازل شد و چنین پیام آورد:
به راستى خدا سلامت مىرساند و مىفرماید: على بن ابىطالب را دوستبدار، زیرا هر که او را دوستبدارد، در واقع مرا دوست داشته و هر که او را دشمن بدارد در واقع با من دشمنى کرده است، اى محمد! هر جا علىعلیه السلامباشد دوستانش نیز هستند... (37)
حاکم حسکانى حنفى رحمه الله ذیل آیه 89 سوره نمل چند روایت از امیر مؤمنانعلیه السلام نقل کرده که خلاصه آن چنین است:
مىخواهى به تو خبر دهم که چیست.مصداق عالى و کامل حسنه در آیه «من جاء بالحسنة فله خیر منها...؟» (38)
هر که حسنه را بیاورد بهتر از آن [از طرف خدا] براى او هست.
و از مصداق کامل سیئهاى که هر که آن را داشته باشد، خدا او را به رو در آتش افکند و هیچ عملى را از او قبول نکند؟
گفتم: آرى اى امیر مؤمنان، فرمود:
«الحسنة حبنا و السیئة بغضنا».
[مصداق کامل] این حسنه محبت ما است و [مصداق روشن] این سیئه بغض ما است. (39)
على علیه السلام راز صداقت و تسلیم در برابر خدا
شهید آیتالله دستغیب در این باره سخنان سودمندى دارد که با اندکى تغییر و تلخیص در عبارت ذکر مىشود:
سر رد اعمال، اگر دوستى اهل بیتعلیهم السلام نباشد این است که پس از آگاهى از سفارشهاى فراوان حضرت محمد رسول خداصلى الله علیه وآله و پس از فهمیدن این که اهلبیتعلیهم السلام محبوب خدا هستند، اگر باز انسان، آنان را دوست نداشته باشد معلوم مىشود اعتقاد درست و گرایشى به خدا ندارد و در حقیقت هواى خود - و نه خداى خود- را مىپرستد. نماز مىخواند، روزه و حج دارد، اما نه خالصانه، و نه با تسلیم و تعبد کامل، بلکه هواى خودش نیز در کار است. اگر خدا را دوست مىدارد پس چرا با علىعلیه السلام دشمنى دارد؟
اگر بزرگترین و سختترین عبادتها باشد ولى در حقیقت، از روى حب نفس باشد، هیچ ارزشى نخواهد داشت. نظیر ریاکار.
کسى که در برابر علىعلیه السلام تکبر مىکند، در برابر خدا تکبر کرده، هر چند با زبان، به توحید و لااله الاالله اقرار مىکند ولى در کنارش هواى نفس خویش را نیز مىپرستد و هوا پرستى با خداپرستى قابل جمع نیست...
ایمان که با محبت علىعلیه السلام استیعنى از قلب مؤمن، خودپرستى، خود دوستى رها شود و صددرصد الهى شود. پس در یک جمله; محال است که کسى براى حق تعالى خاضع باشد و براى علىعلیه السلام نباشد... هر که براى خدا، کوچکى کرد در برابر علىعلیه السلام نیز کوچکى مىکند، بر عکس هر متکبر و هوا پرستى که با خدا سر و کارى ندارد، با علىعلیه السلامنیز مخالف است و کارى ندارد.
نکته اساسى در این است که نمىتوان نه خدا پرستبود و نه هواپرست، زیرا راه سومى وجود ندارد، اگر هوى آمد، خداپرستى، خالص نیست و تعبد و توحید مىرود. به راستى آنچه درباره دوستى حقیقى یعنى ولایت، در روایات فرمودهاند عین حق و حقیقت است نه مبالغه، زیرا اگر حب على نباشد، تمامش هوى و هوس و خیالات واهى است و دل خالى نمىماند.
لازمه ایمان با معرفت، خشوع در برابر حق است، چنانکه در شیعیان علىعلیه السلام یافت مىشود و در اوصافشان گفتهاند:
«آنان خاشع و خاضع و ذلیل براى حق بوده و رام و نرم هستند (40) »
قساوت و غلظت و تندى و تیزى ضد ایمان است (41) و با محبتسازگار نیست. «اگر ایمان آمد دیگر «منیت و خودپرستى و به اصطلاح «من» در کار نیست. بلکه همه هستى خویش را تسلیم حق مىکند و تکبر نمىورزد.
با آگاهى از دستورات الهى، نپذیرفتن ولایت، ایمان منافقان است که «نؤمن ببعضو نکفر ببعض»: به برخى ایمان داریم و بعضى از دستورات الهى را نمىپذیریم. (42)
عدویش کند در جهنم مقام
اگر چه عبادت کند الف عام
نه بالله نباشد نمازى قبول
بجز با ولاى قرین بتول
على دامنت من گرفتم بهدست
پس از تو بهدامان نسل تو است
همى این سخن دین و آیین ماست
هم ایمان و هم راه دیرین ماست
مرا تاکنون این سخن بوده یار
بود تا بهدیدار پروردگار (43)
پىنوشتها:
1. امالى طوسى، ص 726، ح 1526 و الجمل، ص 123 و الاحتجاج، ج1، ص 449، ح 1040.
2. شرح نهجالبلاغه ابن ابىالحدید، ج10 ص 286 و الجمل 124.
3. شرحنهجالبلاغه، ج4، ص 106 و المناقب از ابن شهر آشوب، ج2، ص 115 و موسوعهالامام علىبن ابىطالبعلیه السلام ج9، صص 417- 416.
4. الخرائج والجرائح، ج1، ص 180، ح13; الصراط المستقیم، ح3، ص 41.
5. هفتهنامه صدا، 22/5/79، به نقل از پرتو سخن شماره 50، 20/7/1379. پرتو نیز دو مقاله در پاسخ سخن این نویسنده دارد.
6. برخى از کتابهایى که درباره مصونیت قرآن کریم از تحریف واین که قرآن واقعى همین است که در دست مردم قرار دارد، نوشته شده به این قرار است:
الف) البرهان على عدم تحریف القرآن، سیدمرتضى رضوى، لندن- بیروت، دارالارشاد
ب) آراء علماءالمسلمین فیالتقیة والصحابة وصیانةالقرآنالکریم، سیدمرتضى رضوى، لندن- بیروت.
ج) فصلالخطاب فیعدم تحریف کتاب ربالارباب، استاد حسنزاده آملى دامظله.
د) ترجمه کتاب سابق به نام «قرآن» هرگز تحریف نشده است.
ه) احدوثة تحریفالقرآن، رسول جعفریان و به زبان فارسى: افسانه تحریف قرآن
و) البیان فى تفسیرالقرآن، مرحوم آیةالله خویىقدس سره، مؤسسه انوارالهدى
ز) تدوین القرآن، علىالکورانى العاملى، دارالقرآن الکریم.
ح) صیانةالقرآن من التحریف، استاد آیتالله معرفت
ط) ترجمه کتاب سابق به نام «مصونیت قرآن از تحریف»، ترجمه شهید شهرابى، چاپ مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى.
ى) صیانت قرآن از استاد دکتر محمدى (تجار زادگان).
ک) الانتصار، مناظرههاى شیعه در اینترنت، ج 5 و... چاپ قم.
7. بقره (2): 257.
8. همان.
9. انبیاء (21): 73.
10. قصص (28): 41- 42.
11. نساء (4): 150.
12. فضائلالخمسه منالصحاح الستة، ج2، ص 34 و 102، نقل از تاریخ بغداد، ج13،ص 122 و ج11، ص 112.
13. احقاق الحق، ج4، ص 498: 19-20 و ج20، ص 290، به نقل از چندین ماخذ.
14. ملحقات الاحقاق، ج20، ص 289-290. و ر.ک: احقاقالحق، ج4، ص 244، به نقل از ابوالمؤید، موفقبن احمدبن احمد مشهور به خطیب خوارزمى در المناقب، ص 52 و ص 85 چاپ تبریز، علامه شیخ ابراهیم بن محمدبن ابىبکر بن حمویه حموینى در فرائدالسمطین، جلالالدین سیوطى در ذیلاللئالى، ص 65 چاپ لکهنو; قندوزى بلخى در ینابیعالمودة، ص 55، چاپ اسلامبول.
15. الامام علىعلیه السلام فی آراءالخلفاء، ص 8، نقل از: مناقب خوارزمى، ص 32، ح2; کفایةالمطالب گنجى، ص 252، باب 62; فرائدالسمطین جوینى، ج1، ص 19; ارجحالمطالب، ص 11.
16. احقاقالحق، ج5، صص 18-19، به نقل از حافظ خطیب خوارزمى در المناقب، ص 191، چاپ تبریز; علامه محدث، جمالالدین، محمدبن احمد حنفى موصلى مشهور به این حسنویه در بحرالمناقب.
17. احقاقالحق، ج5، ص 121، ح115، نقل از حافظ محمدبن ابوالفوارس درالاربعین و محدث ابن حسنویه در بحرالمناقب.
18. فضائلالخمسه من الصحاح الستة، ج2، ص 228 نقل از مستدرکالصحیحین، ج3، ص 123; میزانالاعتدال، ج1، ص 323، کنزالعمال، ج6، ص 156 و...
19. احقاق الحق، ج5، ص 43 و ج16، صص 600-505.
20. فضائلالخمسة منالصحاحالستة، ج2، ص229، نقل از اسدالغابة، ج2، ص 154; الاصابه، ج2، قسم 1، ص 91; کنزالعمال، ج6، ص 152; کنوزالحقائق از مناوى ص 88; احقاق الحق.
21. فرائدالسمطین، حمویى، ج1، باب 68، ص 375.
22. ملحقات الاحقاق، ج18، ص 311.
23. ر.ک: احقاقالحق، ج9، صص270-293 و ج18، صص 311-322.
24. احقاق الحق، ج9، ص 315، و ر. ک صص 294- 308 و ج18، صص 323-330.
25. احقاقالحق، ج4، ص 94; به نقل از بحرالمناقب ابن حسنویه و ج6، ص 104.
26. ملحقات الاحقاق، ج30، ص 291، به نقل از «مختصرالمحاسن المجتمعة فی فضائل الخلفاء الاربعة» ص 162; نزهة المجالس، ج2 ص 186 و ر.ک: احقاقالحق، ج17، ص 232 و...
27. موسوعة الامام علىبن ابىطالبعلیه السلام ج8، ص 157، حدیث 3513 و ر.ک: ح 3511-3516. نقل از منابعى چون فضائلالصحابه ابن حنبل، ج2، ص 677، ح1157; المعجمالاوسط، ج5، ص 225، ح 5153; الصواعق المحرقة، ص 126; ذخائرالعقبى، ص 131; تاریخ بغداد، ج10، ص 357، ح 5511; تاریخ اصبهان، ج1 ص 400، ح755; بشارةالمصطفى، ص 200 ; مناقب خوارزمى، ص 320، ح324; مناقب ابن مغازلى، ص 119، ح156، العمدة، ص 285، ح35، مناقب ابن شهرآشوب، ج2، ص 156; تفسیر فرات، ص 287، ح387.
28. کنزالفوائد، ج2، ص 180; بحارالانوار، ج32، ص 310، ح275; موسوعةالامام علىبن ابىطالبعلیه السلام، ج8، صص68-69، ح 3174-3179.
29. احقاقالحق، ج4، ص 228، نقل از اسدالغابه، ج5، ص 101، چاپ مصر و ر.ک: ذخائرالعقبى محبالدین طبرى، ص 66; مجمعالزوائد، ج9، ص 121.
30. شواهد التنزیل حاکم حسکانى، ج1، ص 554، ح558; موسوعة الامام علىبن ابىطالب فىالکتاب والسنة، ج8، ص 69، ح 3176-3179; ر.ک: تاریخ دمشق، ج42، ص 65، ح 8412 و ص 66; کفایةالطالب، ص 317; مجمعالبیان، ج9، ص 43.
31. شورى (42): 23.
32. احقاقالحق، ج6، ص 367، نقل از خطیب خوارزمى در المناقب، ص 97، محبالدین طبرى، در ذخائرالعقبى، ص67; سمعانى در الموافقه و در فضائلالصحابة; ارجحالمطالب، ص 573; روض الازهر، ص 366.
33. عوالم، ج15، ص 224.
34. احقاقالحق، ج6، ص 405، و ج16، صص 608-619. عوالم، ج15، 224.
35. تاریخ بغداد، ج13، ص 37، چاپ مصر «السعادة» التذکره ابن جوزى ص 32.
36. میزان الاعتدال ذهبى، ج2، ص 128، چاپ السعاده مصر، احقاقالحق، ج4، ص349، و ج6، ص 407.
37. احقاقالحق، ج6، ص 410.
38. نمل (27): 89.
39. شواهدالتنزیل، ج1، ص 485- 552، به نقل از چند منبع مثل فرائدالسمطین، ج2، ص 297، الشافى ثعلبى، ج1، ص 102، طبع اول; العمدة، ص 37، خصائص الوحى المبین، ص 128، چاپ اول.
40. اذلاء خاشعون، خاضعون، هینون، لینون.
41. براى آگاهى بیشتر ر.ک: کتاب قلب سلیم، نوشته آیتالله دستغیب، بخش نخست.
42. سیدالشهداء، آیتالله دستغیب، صص 137-148.
43. بوستان معرفت، مرحوم سیدهاشم حسینى تهرانى، ص 724.