على علیه السلام در منظر قرآن و روایات تفسیرى
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
پیش گفتار
قرآن کریم اساس معارف مسلمانان بهشمار مىآید. از این رو جا دارد در سال پیروى عملى از سیره امام علىعلیه السلام سیماى قرآن ناطق را در کتاب نور و هدى مشاهده کنیم. شیوه رایج در اینباره نقل روایات فضایل امامعلیه السلام به ترتیب آیهها و یا احیانا با محور قرار دادن ارزشهاى امامعلیه السلام است و چون به این سبک آثار فراوانى هست (1) و بهتر است از کارهاى تکرارى پرهیز و به تحقیقات افزوده شود; بى هیچ ادعایى (2) سخنانى در این زمینه از بزرگان نقل و بررسى مىشود شاید مفید و مؤثر افتد.
آیههاى ویژه حضرت على علیه السلام
فضایل اهل بیتعلیهم السلام در قرآن گاهى به صورت گروهى که شامل تمامى چهارده معصومعلیهم السلام است و در مواردى در خصوص پنج تن آل عبا و... بیان شده که شامل حضرت علىعلیه السلام نیز هست و تنها چند مورد ویژه امام علىعلیه السلام است، آقاى دکتر نقىپورفر با برشمارى 16 مورد، بیشترین آیههاى ویژه را بر شمرده (3) ،ولى نمىتوان ادعا کرد که همه دانشمندان بر تمامى این 16 مورد اجماع و اتفاق دارند. اختصاص برخى از این آیهها به شخص حضرت علىعلیه السلام قابل بحث و بررسى است، به هر حال عصاره شش آیه از آنها - که در اختصاص به امام علىعلیه السلام روشنتر است- با اندک توضیحى بیان مىشود:
1) جان برکف
«و منالناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رؤوف بالعباد (4) »
و از مردم کسى است که جانش را در برابر خشنودى خدا مىفروشد و خداوند به بندگانش بسیار دلسوز است.
این آیه شریفه اندکى پس از هجرت درباره امیرمؤمنان نازل شده که در شب هجرت پیامبرصلى الله علیه وآله (لیلةالمبیت) به جاى پیامبرصلى الله علیه وآله آرمید و جان خویش را سپر بلاى حضرت کرد. روایات شیعه و سنى در خصوص ایثار آن حضرت و ویژگى این آیه به امیرمؤمنان گزارشهاى مفصل و مکررى دارند (5) .
از شش آیه قبل مسلمانان مهاجر را به چهار گروه تقسیم مىکند که دو به دو شخصیتى متقابل یکدیگر دارند.
الف: گروهى که مىگویند: پروردگارا در دنیا همه چیز را به ما عطا نما، در حالى که او را در آخرت هیچ بهرهاى نیست.
ب: کسانى که مىگویند: «پروردگارا به ما در دنیا حسنه و در آخرت نیز حسنه عطا فرما و از عذاب آتش دوزخ حفظ نما».
ج: «و از مردم کسى هست که سخن او در زندگى پست دنیا، تو را به شگفتى مىآورد و خشنود مىکند [ولى در باطن چنین نیست] و خداوند بر آنچه در قلب او است گواه مىگیرد و او سرسختترین دشمنان است. نشانه دشمنى باطنى او این است که وقتى روى بر مىگرداند و از نزد تو مىرود، مىکوشد تا در زمین فساد به راه اندازد و حرث و نسل را نابود کند...».
د: شهادت طلب که در خصوص حضرت علىعلیه السلام است و پاداشش رضاى خدا است نه اجر مادى.
2) سخنگوى محشر
«... فاذن مؤذن بینهم ان لعنةالله على الظالمین (6) »
در هنگامه محشر ندا دهندهاى در میان بهشتیان و دوزخیان ندا مىدهد -به گونهاى که همگان مىشنوند- که: لعنتخدا بر ستمگران.
در روایات اسلامى، این مؤذن و سخنگو به امیر مؤمنان تفسیر شده است. و در روایات اهل سنت آمده که علىعلیه السلام مىفرمود:
انا ذلک المؤذن;
آن که آن روز ندا سر مىدهد منم.
از ابن عباس روایت است که علىعلیه السلام مىفرماید:
لعنتخدا بر آنان باد که ولایت مرا تکذیب کردند و حق مرا کوچک شمردند.
آقاى نقىپورفر در اینباره از شواهد قرآنى نیز استفاده کرده است.
3) منادى برائت از مشرکان
برخى از طوایفى که در حدیبیه با پیامبرصلى الله علیه وآله پیمان بسته بودند، یک جانبه و بدون هیچ مجوزى پیمانشان را - به خاطر همکارى آشکار با دشمنان اسلام- شکستند و یا در صدد از بین بردن رسول خدا برآمدند. پس از خیانت اینان، سوره رائتبهویژه آغاز آن که مظهر غضب الهى است نازل شد.
به اتفاق شیعه و اکثر اهل سنت، حدود ده آیه آغازین سوره به ابوبکر سپرده شد، تا در روز عید قربان در اجتماع مردم به عنوان اعلامیه عمومى بخواند. پس از رفتن ابوبکر، جبرئیل نازل شد و اعلام کرد:
«لن یؤدى الا انت او رجل منک»
رسالت اعلان به مشرکان را کسى جز تو یا مردى از اهل بیت تو ادا نخواهد کرد.
ابوبکر را برگرداندند و علىعلیه السلام این سوره را بر مشرکان مکه خواند. (7)
توجه به موارد مشابه، به روشنى گویاى معرفى شخصیت علىعلیه السلام در مقایسه با رقباى آینده است، در این ماجرا علاوه بر این نکته، قرابت میان علىعلیه السلام و پیامبرصلى الله علیه وآله را به عموم اعلام مىدارد. نظیر تعبیر «انفسنا» در قضیه مباهله.
4) شاهد همگام با پیامبرصلى الله علیه وآله
«افمن کان على بینة من ربه و یتلوه شاهد منه (8) »
این آیه در حقانیت و صداقت پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله است. و «بینه» و دلیل روشن صدق او قرآن است و شاهد صدق نبوتش، حضرت علىعلیه السلام است که پیش از او در تورات نشانههایش آمده است. مضمون آیه چنین است:
آیا کسى که (پیامبرصلى الله علیه وآله) دلیل روشنى از پروردگار خویش (قرآن) در اختیار دارد و در پى آن شاهد و گوا از سوى خدا آمده و قبل از آن کتاب موسى (تورات) به عنوان پیشوا و رحمت و بیانگر عظمت او آمده است.
امیر مؤمنان از شان ملکوتى خویش در آغاز رسالتخبر مىدهد- که مىتواند توضیحى بر آیه شریفه باشد:
«ولقد کنت اتبعه اتباع الفصیل اثر امه... (9) »
من همواره پیامبر را دنبال مىکردم، همچون در پى آمدن بچه شتر از شیر گرفته، در پى مادرش. هر روز براى من از اخلاق خود نشانهاى برپا مىداشت و مرا به پیروى آن مىگماشت...
من نور وحى و رسالت را مىدیدم و نسیم نبوت را استشمام مىکردم، و به خدا سوگند هنگام نزول وحى، من نعره شیطان راشنیدم، پرسیدم یا رسولالله! این نعره چیست؟ پس پاسخ فرمود: این شیطان است که - با بعثت و نزول وحى - از این که معبود مردم باشد مایوس گشته، یا على تو مىشنوى آنچه را من مىشنوم و مىبینى آنچه را من مىبینم. جز آن که تو پیامبر نیستى و لیکن تو وزیرى و بر راه خیر مىروى... (10) .
نور وحى، امرى محسوس نیست که به رؤیت در آید، بلکه چشم ملکوتى مىطلبد تا آن را ببیند و شنیدن نعره شیطان نیز گوشى برزخى مىخواهد، این ویژگىهاى ملکوتى براى آن حضرت در دهه اول عمر رخ داده است.
5) على معجزه همتراز قرآن
«و یقول الذین کفروا لست مرسلا، قل کفى بالله شهیدا بینى و بینکم و من عنده علمالکتاب (11) »;
کافران مىگویند: «تو پیامبر نیستى» بگو: همین بس که دو کس میان من و شما گواه باشد، یکى الله و دیگرى کسى که علم کتاب در نزد او است.
یعنى هم خدا مىداند که من فرستاده اویم و هم کسانى که از قرآن آگاهى دارند.
مقصود از «شهادت خداوند» شهادت از طریق قرآن کریم است، که سند حقانیت قطعى ادعاى نبوت است. نظیر آیه 51 سوره عنکبوت. و مصداق «من عنده علمالکتاب» علىعلیه السلام است.
«ابن ماجه» از بزرگان اهل سنت در فضایل علىعلیه السلام از آن حضرت نقل مىکند:
«انا عبدالله، و اخو رسولهصلى الله علیه وآله و انا الصدیق الاکبر لایقولها بعدى الا کذاب»;
یعنى من بنده خدا و برادر رسول خداصلى الله علیه وآله و من بزرگترین تصدیق کننده رسالت هستم، پس از من این اوصاف (مثل صدیق) را جز کذاب ادعا نمىکند. (12)
6) هارون امت اسلام
هنگامى که حضرت موسىعلیه السلام به رسالتى عظیم و گسترده مبعوث و به مبارزه با قدرت فرعونى مامور شد، دستبه دعا برداشت و نیازهایى را مطرح کرد. از جمله تقاضا کرد; خدا برادرش هارون را به وزارت او نصب کند، تا پشتش به او محکم و شریک کارش باشد. مشخصات هارون علیه السلام چنین است:
«واجعل لى وزیرا من اهلى، هرون اخى...»
«وزیرى از خاندانم براى من قرار ده، برادرم هارون را».
پیامبر اسلامصلى الله علیه وآله نیز مشابه همین درخواست را از خدا کرد و درباره علىعلیه السلام مستجاب شد که خلاصهاش به «حدیث منزلت» معروف است، و علامه طباطبائى مىفرماید:
این حدیث از صد طریق از اهل سنت و هفتاد طریق از طرق شیعه نقل شده است.× (13)
در همین جا از طولانى کردن این بحثخوددارى کرده و خوانندگان گرامى را به ماخذ ارجاع مىدهیم، گفتنى است که آقاى نقىپورفر جمعا 78 عنوان و آیه، از باب تفسیر قرآن به قرآن را بحث و بررسى کرده است.
جرى و تطبیق در آیات ولایت
آیات شامل فضایل ائمه معصومینعلیهم السلام دو گونه است، برخى - به کمک روایات معتبر- به معصومینعلیهم السلام و یا تنها به امام علىعلیه السلام اختصاص دارد. (14) و بعضى دیگر از آیات فضایل که درباره معصومان آمده طبق قاعده «جرى و تطبیق» عمومیت مىیابد و شامل دیگران نیز مىگردد.
از بخش نخست که منحصرا درباره حضرت علىعلیه السلام یا معصومانعلیهم السلام است و بیش از یک یا چند مصداق ندارد; آیه اکمال دین (مائده/3)، آیه مباهله (آلعمران/ 60) و آیه ولایت (مائده / 55 (15) ) قابل ارایه است. و از بخش دیگر، آیه تاویل که در شرح «والراسخون فىالعلم» (16) از امام صادقعلیه السلام روایت است:
«والراسخون فیالعلم هم آل محمد»
«راسخان در علم خاندان پیامبر هستند».
علامه طباطبائىقدس سره مىفرماید:
«این مورد نیز مانند موارد مشابه، از باب جرى و انطباق است» (17)
یعنى روایت دلالت دارد که راسخان در علم خاندان پیامبرند. ولى روایتسبب اختصاص نمىشود زیرا آیه شریفه را بر مصداقهایى تطبیق کرده و مضمونش بر غیر آنان نیز جریان دارد.
مفهوم جرى و تطبیق
قرآن کریم نور و بیان و تبیان است. ترجمه و برخى مفاهیم قرآن روشن و براى همگان، بشیر و نذیر است. ولى بى عنایتبه روایات معصومانعلیهم السلام تمامى آیات و معارف بلند قرآنى مفهوم و مبین نیست. در این زمینه از احادیثبىنیاز نیستیم، تفکیک تفسیر از حدیث همان تفکر «حسبنا کتابالله» است که بر آن اساس کج، ثقلین (قرآن و عترت) از هم جدا شد و این افتراق، امت واحده را در تفسیر قرآن کریم و دین، به فرقههاى مختلف و حتى متضاد منشعب ساخت.
بى شک روایات معتبر و موثق اهل بیتعلیهم السلام در تبیین وحى، نقشى تعیین کننده و اساسى دارد و همچون مشعلى فروزان فرا راه مفسران قرار مىگیرد.
نکته بسیار با اهمیت این جا است که این روایات - که معمولا به تناسب خاصى صادر شده- نباید مورد آیه را در خود منحصر کند زیرا لازمهاش این است که قرآن تنها براى زمان خاصى آمده باشد و براى کسانى که در عصر نزول، حضور نداشتهاند بهرهاى جز خواندن و تبرک جستن به آن نداشته باشد. بنابراین بدیهى است که سیل معارف قرآنى همواره جارى و سارى است و هر نوروزى بر مصداقى نو قابل انطباق است. به این نکته اصطلاحا «جرى و تطبیق» گفته مىشود.
تاریخچه جرى و تطبیق
«جرى» یا «تطبیق» آیه بر موردى مشخص، که در روایات به وفور یافت مىشود، اصطلاحى استبرگرفته از احادیث ائمهعلیهم السلام. به کارگیرى چنین اصطلاحى در تفاسیر قدما دیده نشده، هر چند ممکن استبه مضمون آن معتقد بودهاند.
گویا اولین مفسرى که این موضوع را به روشنى پرورش و رواج داد مرحوم علامه طباطبائىقدس سره است. وى در آغاز تفسیر المیزان، بحث کوتاهى درباره جرى فرموده و در سراسر تفسیر، روایات مربوطه را به آن مبحث ارجاع داده است. (18)
روایتى که این اصطلاح را در علوم قرآن پدید آورده، در تفسیر عیاشى (م320ق) و از امام محمدباقرعلیه السلام است. فضیل بن یسار مىگوید: از امام درباره این روایت که مىفرماید:
«مافیالقرآن الا وله ظهر و بطن و ما فیها الا و له حد مطلع»
پرسیدم; منظور از این که قرآن ظهر و بطنى دارد چیست؟ حضرت فرمود:
ظاهرش تنزیل آن است و باطنش تاویل آن، بخشى از آن گذشته و بخشى هنوز نیامده است «یجری کما یجری الشمس والقمر» قرآن به موازات حرکتخورشید و ماه و سال; سارى و جارى است (19) و هر روز، تازه و با طراوت است.
اصطلاح «جرى» از همین روایتبرگرفته شده است.
مرحوم علامهرحمه الله مىفرماید: روش ائمهعلیهم السلام این بوده است که آیاتى از قرآن کریم را بر مواردى قابل انطباق، تطبیق مىکردند; گرچه از مورد نزول آیه خارج باشد. (20)
امام علىعلیه السلام مىفرماید:
قرآن، چراغ پر فروغى است که خاموشى در آن راه ندارد: «سراجا لایخبو تو قده»... (21)
اهمیت این اصل مىطلبد که احادیث زیر را در پشتوانه این قاعده نقل کنیم:
1- حضرت امام باقرعلیه السلام - ضمن روایتى- مىفرماید: «اگر آیهاى درباره امتى نازل مىشد و آنها منقرض مىشدند و با انقراضشان آیه مىمرد، چیزى از قرآن باقى نمىماند. قرآن از آغاز تا انجامش و از انتها تا ابتدایش همواره - تا آسمانها و زمین برپا است - جریان دارد. پس براى هر ملتى، آیهاى است که آن را تلاوت مىکند، و آنان به لحاظ آن آیه در خیر یا شر خواهند بود. (22)
2- مردى از امام کاظمعلیه السلام پرسید: «چگونه است که قرآن در نشر و آموزش جز زیادت و طراوت به دنبال ندارد؟ امام فرمود:
خداوندتبارک و تعالى قرآن را براى زمان خاص و ملت مخصوص، قرار نداده، قرآن پیوسته تا قیامت، نو است و نزد هر امتى، تر و تازه است.
3- ابو بصیر گوید: از حضرت صادقعلیه السلام درباره آیه:
«انما انت منذر و لکل قوم هاد (23) »
یعنى تو تنها هشدار دهنده هستى و براى هر قومى یک هادى وجود دارد
پرسیدم; امام فرمود:
«رسول خدا -که درود خدا بر او باد- منذر و علىعلیه السلام هادى است. اى ابوبصیر آیا امروزه هم هادى وجود دارد؟
گفتم: آرى، فدایتشوم، از خاندان شما پیوسته هادى پس از هادى آمده تا امروز که هدایتگرى به شما سپرده شده است. حضرت فرمود:
«اى ابوبصیر خدا تو را رحمت کناد، اگر چنان مىبود که تا آیهاى براى مردى نازل مىشد و آن مرد وفات مىکرد آیه نیز مىمرد، از قرآن و سنت چیزى نمىماند، لیکن قرآن زنده است، همانگونه که درباره گذشتگان جریان داشت درباره آیندگان نیز جارى است. (24)
حضرت در نخستین بخش این روایت، کلمه «هادى» را بر علىعلیه السلام تطبیق مىفرماید و ابوبصیر که پرورش یافته مکتب او است، به خوبى معناى «جرى» قرآن در همه ادوار تاریخ را آموخته، از این رو در حضور امام، واژه «هادى» را بر فرد فرد امامانعلیهم السلام تطبیق مىکند و حضرت، علاوه بر تقریر گفته وى: «جرى» را مدلل مىسازد.
به جرئت مىتوان گفت: بسیارى از روایاتى که آیههاى قرآن کریم را در فضایل امام علىعلیه السلام یا چهارده معصومعلیهم السلام بیان مىکند از همین باب است.
یعنى از مضمون آنها انحصار فهمیده نمىشود، بلکه امامانعلیهم السلام را به عنوان برترین و بارزترین مصداقهاى آن فضایل نشان مىدهد.
نمونههایى از جرى و تطبیق
الف: ابن عباس گوید: هنگامى که آیه شریفه:
«ان الذین آمنوا و عملواالصالحات اولئک هم خیرالبریه (25) »
نازل شد، پیامبرصلى الله علیه وآله به علىعلیه السلام فرمود:
آن (مؤمنان داراى اعمال صالح که بهترین آفریدگانند) تو و شیعیان تو هستند، شما با شیعیانت در قیامت راضى و خشنود و مرضى پروردگار وارد محشر مىشوید و دشمن شما خشمناک و سرافکنده. پرسید یا رسولالله! دشمن من کیست؟ فرمود: هموکه از تو اظهار بیزارى دارد و لعنتت مىکند، سپس فرمود: خدا علىعلیه السلام را رحمت کند، که رحمت مىکند. (26)
ب: امام صادقعلیه السلام در روایتى مىفرماید:
«یا ایتهاالنفس المطمئنة... (27) »
درباره حضرت علىعلیه السلام است.
ج: ابن عباس گوید:
«و من یعرض عن ذکر ربه... (28) »
«ذکر ربه» ولایت على بن ابىطالبعلیه السلام است. (29)
د: ابن عباس و گروهى دیگر از راویان مىگویند:
«والسابقون السابقون × اولئک المقربون» (30)
درباره علىعلیه السلام نازل گشت. (31)
ه : از امام باقرعلیه السلام روایت است:
«و قلیل من الآخرین (32) »درباره علىعلیه السلاماست.
و: از حضرت باقرعلیه السلام نقل شده:
«قل هل یستوىالذین یعلمون... (33) »ما هستیم و:«والذین لایعلمون»دشمن ما است.
بدیهى است مضمون آیه منحصر به حضرت علىعلیه السلام نیست و هدف این روایات نشان دادن مصداقهاى روشن و مهم است نه انحصار در همین مورد.
فضایل علىعلیه السلام از دیدگاه تفسیر قرآن به قرآن
دهها کتاب در خصوص اهلبیتعلیهم السلام در قرآن سامان یافته مثل:
تفسیر فرات کوفى; تاویل الآیاتالظاهرة فى فضائل العترة الطاهرة; شواهد التنزیل لقواعد التفضیل.سبک همه آنها ذکر احادیث و آثارى است که از پیامبرصلى الله علیه وآله و اهل بیتعلیهم السلام یا اصحاب رسیده و دلالت دارد که آیاتى در بیان فضایل اهل بیتعلیهم السلام یا مذمت دشمنان است.
گذشته از مبحث فضایل علىعلیه السلام در قرآن، بسیارى از مفسران با روش «تفسیر قرآن به حدیث» به تفسیر پرداخته و کوشیدهاند هر آیهاى را با تکیه بر منابع روایى توضیح دهند که آثار اینان به تفاسیر روایى معروف است، مثل: تفسیر عیاشى; تفسیر ابو حمزه ثمالى; تفسیر نعمانى; نور الثقلین; تفسیر القمى; البرهان; و الدر المنثور.
بعضى دیگر، هم از آثار معصومان و اصحاب و هم از سخنان مفسران عصر نزول قرآن و حضور اهلبیتعلیهم السلام و هم از سایر منابع چون لغت و... بهره بردهاند و کتابهایشان به تفسیر ماثور شهرت یافته است، از این دست مىتوان: جامعالبیان طبرى; تفسیر ابن کثیر; کنز الدقائق و بحر الغرائب و منهج الصادقین را نام برد
یکى از شیوههاى تفسیرى که از هنگام تالیف المیزان (34) به بعد رواج و رونق بیشترى یافته «تفسیر قرآن به قرآن است». همان گونه که قرآن کریم بیانگر هر چیزى است، روشنگر ابهامهاى خود نیز هست، بلکه محکمترین مصدر براى توضیح قرآن، خود قرآن است. چنان که حضرت علىعلیه السلام مىفرماید:
«کتاب الله تبصرون به و تنطقون به و تسمعون به و ینطق بعضه ببعض، و یشهد بعضه على بعض...»
کتاب خدا که بدان راه حق را مىبینید و بدان از حق سخن مىگویید و بدان حق را مىشنوید. بعض آن، بعض دیگر را تفسیر کند; و پارهاى بر پاره دیگر گواهى دهد. (35)
نمونهاى را در این باره مىآوریم:
خداوند درباره شب قدر در سوره دخان مىفرماید:
«انا انزلناه فی لیلة مبارکة»
به راستى که قرآن را در شب پر برکتى نازل کردیم.
در سوره قدر مىفرماید:
«انا انزلناه فی لیلةالقدر»
ما آن را در شب قدر فرو فرستادیم.
و بالاخره در سوره بقره مىخوانیم:
«شهر رمضان الذی انزل فیهالقرآن (36) »
ماه رمضانى که قرآن در آن نازل شد.
با کنار هم قرار دادن این سه آیه به دست مىآید که اولا قرآن کریم در یک شب و ثانیا شب قدر و ثالثا در ماه مبارک رمضان نازل شده و همچنین روشن مىشود که شب قدر در ماه رمضان است. (37)
حال که با این مقدمه منظور از تفسیر قرآن به قرآن روشن شد، گفتنى است که حجتالاسلام دکتر ولىالله نقىپورفر، سعى کرده با روش تفسیر قرآن به قرآن به بررسى شخصیت اهل بیتعلیهم السلام در قرآن بپردازد و اثرى به همین نام در سال 1377 به اهتمام مرکز آموزش مدیریت دولتى در 374 صفحه وزیرى منتشر کند. (38) وى مىنویسد:
«این راه، اولىترین و متقنترین راه معرفى شان اهل بیتعلیهم السلام مىباشد... همانگونه که قرآن کریم خود حجت قاطع بر آسمانى و خدایى بودن خویش مىباشد، خود سند یقینى بر اثبات اهلبیتعلیهم السلام خواهد بود. این روش، با وجود اتقانش، متاسفانه در شان اهل بیتعلیهم السلام کمتر مورد استنباط قرار گرفته است; حال آن که - با توجه به روایات- معصومینعلیهم السلام عملا در موارد بسیارى، با همین روش به اثبات شئون خویش پرداختهاند.
مفسران شیعه در طول تاریخ - به طور پراکنده- از این روش استفادهها نمودهاند... لیکن عمدتا به موارد محدودى از آیات پرداخته شده است که متناسب با کثرت شئون اهل بیتعلیهم السلام و عظمتحیرتانگیز آنان نمىباشد و تحقیقى بسیار گستردهتر و متقنترى را حداقل با الهام از مجموعه احادیث وارده از طریق فریقین مىطلبد (39) »
اشارتى به چند آیه
الف: اهدناالصراط المستقیم
... با توجه به قرین بودن تعبیر «الصدیقین» با «النبیین» معلوم مىشود در اینجا مقصود از صدیقین، ولى معصوم غیر نبى است... (40) .
«و ما ارسلنا من قبلک الا رجالا نوحى الیهم فسئلوا اهل الذکر ان کنتم لاتعلمون (41) »
نویسنده در صفحات 182تا 187 کتابش با شواهد متعدد قرآنى اثبات مىکند که «اهل ذکر» تنها اهل بیت نبوتعلیهم السلام هستند که از مقام عصمت و طهارت برخوردارند و قرابت غیر قابل انفکاکى با قرآن را دارا مىباشند و به دلیل «ولن یفترقا» در خطبه پیامبرصلى الله علیه وآله در حجةالوداع (42) قرآن و عترت از یکدیگر هرگز جدا نخواهند شد. (43)
ب: على مجتباى غربال کننده
معیار تمیز خبیث و طیب و میزان تشخیص مؤمن و منافق، حضرت علىعلیه السلام است. و این معیار از آیه 179 سوره آل عمران استفاده مىشود، روایات نیز همین را گفتهاند ولى متاسفانه در تفاسیر از آن غفلتشده است. آیه مىفرماید:
«ما کان الله لیذر المؤمنین على ما انتم علیه حتى یمیزالخبیث من الطیب و ما کان الله لیطلعکم علىالغیب و لکنالله یجتبى من رسله من یشاء فآمنوا بالله و رسله و ان تؤمنوا و تتقوا فلکم اجر عظیم.
یعنى خداوند را چنین نباشد که مؤمنان را به حالتى که شما بر آن مستقرید، واگذارد، مگر آن که خبیث را از پاکیزه جدا نماید; و خداوند را چنین نیست که شما را بر غیب آگاه گرداند; و لیکن خداوند از رسولانش هر که را بخواهد، بر مىگزیند، پس به خدا و رسولانش ایمان آورید، و اگر ایمان آورید و تقوا پیشه کنید پس براى شما اجرى عظیم خواهد بود.
آیه شریفه، سنت غربال مدعیان ایمان، در هر عصر و زمان به ویژه در دوران پیامبرصلى الله علیه وآله را بیان مىفرماید. ولى این غربالگرى با نزول فهرستى از اسامى مؤمنان و منافقان و آگاه سازى بر غیب نیست. به دلیل «وما کان الله لیطلعکم علىالغیب» (آل عمران، آیه 179)، بلکه از طریق برگزیدن شخصیتى ملکوتى در جامعه پیامبر، این غربال صورت مىگیرد. وجود این مجتباى الهى، و عکسالعمل جامعه در برابر شخصیت او، دوست و دشمن را معرفى مىکند. این معیار، طبق روایات شیعه و سنى علىعلیه السلام است. (44)
ابو سعید خدرى گوید: ما فرزندان خویش را با محبت علىعلیه السلام مىآزمودیم که اگر دوستدار علىعلیه السلام بود او را مؤمن و گرنه، منافق مىشمردیم.
پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله مىفرمایند:
«لولاک یا على، ما عرف المؤمنون بعدى»
اى على! اگر تو نبودى پس از من،مؤمنان شناخته نمىشدند. (45)
«على حبه ایمان و بغضه نفاق».
عشق به على ایمان و دشمنیش نفاق است. (46)
در نهجالبلاغه، حکمت 45 نیز همین حدیث و مضمون آمده است.
على علیه السلام در نهان آیات
از دیدگاههاى قابل بررسى، تفسیر باطن آیات است. یعنى آیههایى که ظهور لفظى در امام علىعلیه السلام یا اهلبیتعلیهم السلام ندارند. ولى باطن آنها درباره ائمهعلیهم السلام است. توضیحى در تفسیر قرآن کریم به باطن و به عبارتى ظهر و بطن آیات، خالى از لطف نیست.
ظهر وبطن و تفسیر و تاویل
این دیدگاه، معتقد است، علاوه بر ظهور الفاظ قرآن کریم در دلالتهاى مطابقى و تضمنى و التزامى، قرآن باطنى دارد. اهل ظاهر و عربى دانان، ظاهرش را و اهل نظر و معصومانعلیهم السلام باطن آن را مىیابند، المیزان آیه «لایمسه الاالمطهرون» را به تماس اهل تطهیر با عمق و باطن قرآن، تفسیر کرده است; بررسى مبحث زبان وحى و مبحث مناهج و سبکهاى تفسیرى، گسترده است.
از این رو به نقل چند روایت و ارایه منابع تحقیق بسنده مىشود.
واژه تاویل چند کاربرد دارد، که یکى به همین معنا است. (47) از حضرت رسولصلى الله علیه وآله نقل شده:
«ما فیالقرآن آیة الا و لها ظهر و بطن»
در قرآن آیهاى نیست، جز آن که ظاهر و باطن و عیان و نهانى دارد.
از حضرت باقرعلیه السلام معناى این حدیث نبوى را پرسیدند، فرمود:
«ظهره تنزیله و بطنه تاویله، منه ما قد مضى و منه مالم یکن، یجری کما تجری الشمس والقمر»
ظاهر قرآن، همان انگیزه و معنایى است که قرآن طبق آن نازل گشته و باطن قرآن تاویل و تحقق عینى آن است، بخشى از تاویل سپرى شده و بعضى هنوز رخ نداده [قرآن تازه مىشود و] در بلنداى دوران جریان دارد همانگونه که خورشید و ماه هرلحظه در افقى در حرکت است. (48)
از پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله - خطاب به یارانش - نقل است که فرمود:
«برخى از شما بر طبق تاویل قرآن مىجنگد همانگونه که جنگیدم بر تنزیل آن و او علىبن ابىطالب است» (49)
شبیه این روایت، این فراز دعاى شریف ندبه است:
«یحذو حذوالرسولصلى الله علیه وآله و یقاتل على التاویل ولا تاخذه فیالله لومةلائم...»
علىعلیه السلام قدم، جاى پاى پیامبرصلى الله علیه وآله مىنهاد و طبق تاویل و باطن قرآن کریم مىجنگید و در راه خدا از سرزنش هیچ ملامتگرى نمىهراسید.
بدیهى است جنگ با معاویه کار آسانى نبود زیرا به بسیارى از مردم قبولانده بود که خال المؤمنین، کاتب وحى، فامیل پیامبرصلى الله علیه وآله خونخواه عثمان، مجرى قرآن و... من هستم!.
از پیامبرصلى الله علیه وآله روایتشده که:
«ان للقرآن ظهرا و بطنا و لبطنه بطن الى سبعة ابطن (50) »
حقیقتا براى قرآن ظاهر و باطنى است و بطن آن نیز داراى باطنى است تا هفتباطن.
طبق روایتى، از امام علىعلیه السلام پرسیدند آیا جز قرآن [غیر از قرآن رایج] چیزى از وحى نزد شما هست؟ فرمود:
«لا، والذی فلق الحبة و براالنسمة الا ان یعطی عبدا فهما فی کتابه (51) »
یعنى نه، سوگند به آن خدایى که دانه را شکافت و رویانید و جاندار را آفرید [غیر از قرآن چیزى نزد ما نیست] مگر خدا به بندهاى توفیق فهم کتابش را عطا فرماید.
یعنى هرگونه علم غیب و آگاهى که داریم به برکت فهم قرآن کریم است، بدیهى است منظورشان پنهان قرآن است نه پیداى آن، که براى همگان قابل فهم است.
از حضرت صادقعلیه السلام روایتشده که کتاب خدا چهار بخش است:
«العبارة والاشارة و اللطائف و الحقائق، فالعبارة للعوام و الاشارة للخواص و اللطائف للاولیاء والحقائق للانبیاء» (52)
قرآن شامل عبارت، اشارت، لطایف و حقایق است، عبارت براى همگان است و اشارت براى خواص و لطایف براى اولیاى خدا و حقایق براى پیامبران است.
هشدار
راه تاویل و باطن قرآن، براى همگان باز نیست و چون صراط مستقیمى است که از شمشیر باریکتر و از مو نازکتر است. راه باطن، از طریق ظاهر قرآن مىگذرد و از زبان راسخان در علم و مطهرون اعتبار مىیابد، چنان نیست که هرکس هر چه دل تنگش بخواهد بگوید و به حساب باطن و تاویل قرآن واریز کند، در جایى که به اتفاق و اجماع مسلمانان، تفسیر به راى و تحریف معنوى قرآن ممنوع است، نمىتوان هر ادعایى را تفسیر باطن وانمود، نمود و آنچه دستاویز برخى فرقهها است و به اسم اهل حق یا باطنیه یا نصیریه و... معروف است، تفسیر باطن قرآن نیست.
نمونهاى از تفسیر باطن
«احسان»، علىعلیه السلام است. از ابن عباس روایت است که: اولین کسى که از زیور بهشت مىپوشد، حضرت ابراهیمعلیه السلام است، به برکت مقام خلت و دوستیش. پس از او حضرت محمدصلى الله علیه وآله است. زیرا او برگزیده و صفوةالله است. سپس حضرت علىعلیه السلام است و در آیه :
انالله یامر بالعدل و الاحسان (53) »
عدل رسولاللهصلى الله علیه وآله و احسان علىعلیه السلام است.
و در ادامه آیه:
«والذی جاء بالصدق»، رسول الله است «وصدق به»، علىعلیه السلام است. (54)
علىعلیه السلامبزرگترین آیتالهى
در تفاسیر روایى در زیر برخى آیهها که از نشانهها و آیات الهى سخن رفته، مثل آیه شریفه :
«وقال الذین لایعلمون لولا یکلمناالله او تاتینا آیة کذلک قالالذین من قبلهم مثل قولهم تشابهت قلوبهم قد بینا الآیات لقوم یوقنون (55) »
آمده است که بزرگترین آیت الهى علىعلیه السلام است. و از خود حضرت علىعلیه السلام هم روایتشده:
«مالله آیة اکبر منى»
براى خداوند آیتى بزرگتر از من نیست. (56)
ابن قولویه در کامل الزیارات از حضرت صادقعلیه السلام ضمن روایتى نقل مىکند،
چه آیتى بزرگتر از ما است؟
على علیه السلام قرآن ناطق
کتاب شریف کافى از حضرت کاظمعلیه السلام روایت مىکند که آیه 2 سوره دخان:
«حم والکتاب المبین»
«حم» حضرت محمدصلى الله علیه وآله و «الکتابالمبین» امیرالمؤمنینعلیه السلام است.
در تفسیر قمى نیز زیر آیه بالا از امام باقرعلیه السلام روایتشده:
«الکتاب امیرالمؤمنینعلیه السلاماست» (57)
«الساعة» على علیه السلام است
در تفسیر قمى (ج 2، ص 112) زیر آیه 11، سوره فرقان:
«بل کذبوا بالساعة»
آمده است، یعنى علىعلیه السلام را تکذیب کردند.
اگر صحت اینگونه احادیث ثابتشود مىتواند از بابت تفسیر باطن شمرده شود.
«ماء معین» امام علیه السلام است
زیر آیه شریفه:
«قل ارایتم ان اصبح ماؤکم غورا فمن یاتیکم بماء معین (58) ».
اگر آب شما فرو رود، چه کسى براى شما آب گوارا مىآورد؟
روایاتى چند رسیده است که آیه درباره حضرت مهدىعلیه السلام و فرو رفتن ماء معین غیبت آن حضرت است.
استاد معرفت - دام عزه- با توضیحات مناسب و نقل دو روایت «ماء معین» را به علم امام که همچون آب حیاتبخش است تفسیر کرده و این تفسیر را نوعى گرایش به تفسیر باطن با دلالت فحواى عام دانسته است. مضمون حدیثحضرت باقرعلیه السلام در این جا چنین است:
«اذا فقدتم امامکم فلم تروه فماذا تصنعون»
هنگامى که دستشما از دامن امامتان کوتاه شد و او را ندیدید چه مىکنید؟
حضرت رضاعلیه السلام مىفرماید:
«ماؤکم: ابوابکم الائمة، و الائمة: ابوابالله، فمن یاتیکم بماء معین، ای یاتیکم بعلم الامام». (59)
منظور از «ماؤکم» امامان، بابهاى شمایند، و ائمه ابواب خدایند پس جمله «فمن یاتیکم بماء معین» یعنى چه کسى علم امام را براى شما مىآورد. (60)
منابع تحقیق
براى استقراى آیاتى که از این دیدگاه درباره امام علىعلیه السلام و یا ائمه معصومینعلیهم السلام استباید به سراسر تفاسیر روایى جامع همچون نورالثقلین، الدرالمنثور و همچنین آثارى که فضایل اهل بیتعلیهم السلام را از دیدگاه قرآن بررسى مىکند، نظیر: شواهدالتنزیل، تاویل الآیات الباهره، بصائرالدرجات، احقاقالحق و ملحقات آن و موسوعةالامام علىبن ابىطالبعلیه السلام و... (61) مراجعه شود.
و براى مبحث تفسیر «نهان و باطن» قرآن، ماخذ مستقلى سراغ ندارم و مىتوان از لابهلاى آثار علوم قرآنى استفاده کرد، مثلا: تفسیر طبرى، جلد اول، ص 72 و مقدمه آن صفحه22; روحالمعانى، جلد اول صفحه 7; بحارالانوار، جلد 19، صص 2 و 30 و صص 94 - 93 و... تفسیرالبرهان، جلد 1، ص 19; تفسیرالصافى، جلد 1، صص 17-14 و صص 34-30; تفسیرالتبیان، جلد1، ص 9; غرائبالقرآن نیشابورى، ج1، ص 26; فتحالبیان، جلد اول، صص 17-16; بیان السعادة، جلد اول، ص 13; محاسنالتاویل، جلد اول، صص 67-51. نفحات الرحمن، جلداول، صص 31-28; المیزان، جلد سوم، صص 74-72. الحکمةالمتعالیه، جلد سوم، صص 40-32; الغیب و الشهادة، جلد اول، صص 18-17; تقریب القرآن، جلد اول، صص 26-24; من هدى القرآن، جلد اول، صص 44-43; علومالقرآن عندالمفسرین، جلد سوم، صص 112-77 و...
على علیه السلام برترین مصداق فضایل مؤمنان
روایات فراوانى از طریق شیعه و سنى دلالت دارد که زیبندهترین مصداق صفات و فضایلى که خداوند براى مؤمنان در قرآن آورده است، علىعلیه السلام است. او امیر مؤمنان و در خوبىها سرامد آنان است و تمام آیات اهل ایمان درباره علىعلیه السلام نیز هست.
حافظ کبیر عبیدالله بن عبدالله بن احمد، معروف به حاکم حسکانى حنفى نیشابورى که از بزرگان قرن پنجم هجرى است، یکى از مقدمات هفتگانه کتابش شواهدالتنزیل را به همین موضوع اختصاص داده است.
آقاى دکتر نقىپورفر نیز در این باره راهگشایى کرده و چنین گفته است:
راه دوم: آیات ناظر به اکمل صفات مؤمنان.
یکى از راههاى شناخت اهل بیتعلیهم السلام توجه به صفات و عملکردهاى متعالى است که خداوند در قرآن کریم، از مؤمنان متعالى انتظار دارد، شخصیت اهل بیت عصمت و طهارتعلیهم السلام، جلوه عملى این صفات متعالى است.
در بسیارى از روایات، آیات بسیارى به عنوان شان اهل بیتعلیهم السلام مطرح گشته است که در واقع از همین باب تطبیق آیات بر مصداق اکمل آن است، که اهل بیتعلیهم السلام مىباشند; نه آن که این دسته از آیات، منحصرا در شان اهل بیتعلیهم السلام باشد و شامل دیگر مؤمنان - در رتبه نازلتر- نشود (62) .
براى تبرک و نمونه این حدیث را مىآوریم: ابن عباس - مشهورترین مفسر صدر اسلام- زیر آیه کریمه
«ان للمتقین مفازا (63) »
گوید: او[قهرمان این آیه] على بن ابىطالبعلیه السلام است، به خدا او سرور کسانى است که تقوا و خوف الهى داشتند... (64)
نیز زیر آیه شریفه:
«و اما من خاف مقام ربه و... (65) »
گوید: علىبن ابىطالبعلیه السلام از مقام رب و صحنه حسابرسى محشر در میان بندگان، خائف بود از این رو از نافرمانى خدا دورى گزید و هواى خویش را از محرمات و از خواهشهاى نفسانى بازداشت و بدینسان بهشت، ویژه او است و هر کسى که چنین باشد. (66)
نکته: منظور از آیات مؤمنان، فضایل و ارزشهاى پارسایان است چون این روایات در مقام مدح علىعلیه السلام است. نه آن جایى که با خطاب به اهل ایمان از کار زشتى نهى شده، مثل:
«یا ایهاالذین آمنوا لاتقربوا الصلوة و انتم سکارى حتى تعلموا ماتقولون»
اى مؤمنان! در حالت مستى نزدیک نماز نشوید تا بدانید چه مىگویید.
و یا آیه:
«یا ایها الذین آمنوا آمنوا»
اى مؤمنان! ایمان واقعى و عمیق بیاورید.
توجیه و تبیین دیگر این که بگوییم: در همین موارد هم علىعلیه السلام بارزترین مصداقى است که از این نقایص دور است.
روایات غیر منقح و نامربوط
برخى حضرت امیرعلیه السلامرا در آینهاى مغشوش و ناقص از روایات نشان دادهاند که به جاى مدح باعث مذمت است. مثلا در تفسیر على بن ابراهیم قمى آن حضرت «بعوضه» یعنى پشه معرفى شده است و این نقل ناقص، با ماجراى واقعى، فرسنگها فاصله دارد.
بررسى آیه شریفه
در شان نزول آیه گفتهاند: هنگامى که خداوند براى منافقان دو مثال:
«مثلهم کمثل الذى استوقد...» و
«او کصیب منالسماء (67) »
را بیان فرمود یا هنگامى که در آیات قرآن (حج، آیه 73; عنکبوت، آیه 41) به مگس و عنکبوت (68) مثل زده شد، جمعى از مخالفان، این تمثیل را دستاویز قرار داده و زبان انتقاد و استهزا گشودند که این چه وحى آسمانى است که از عنکبوت و مگس سخن مىگوید؟
در پاسخشان آیه نازل شد که:
«خداوند از این که به [موجودات کوچکى مانند] پشه و حتى بالاتر آن مثال بزند شرم نمىکند... (69) »
چرا که مثال وسیلهاى براى تجسم حقیقت است، گاهى بلاغت ایجاب مىکند که گوینده، براى نشان دادن ضعف مدعى، موجود ضعیف یا خردى را براى مثال انتخاب کند. در ادامه مىفرماید: «اما کسانى که ایمان آوردهاند مىدانند که آن مطلب، حقى است از سوى پروردگارشان ولى آنها که کافرند مىگویند: خدا از این مثال چه منظورى داشته است...»
نقل ناقص قمىرحمه الله
در تفسیر قمى از حضرت امام صادقعلیه السلام آمده است:...
خدا این مثل را در شان امیرالمؤمنین بیان فرموده، و بنابراین امیرالمؤمنین علیه السلام «بعوضه پشه» است و «مافوقها» رسولاللهصلى الله علیه وآله.
دلیلش آن که در ادامه آیه مىفرماید:
«فاما الذین آمنوا فیعلمون انه الحق من ربهم» و «حق» در آیه یعنى امیرالمؤمنینعلیه السلام که رسول خدا از مردم برایش بیعت و پیمان گرفت، باز مىفرماید:
«و اما الذین کفروا... الذین ینقضون عهدالله من بعد میثاقه -فیعلی- و یقطعون ما امرالله به ان یوصل...» (70) خدا در رد مخالفان، این اوصاف را بیان مىدارد که با علىعلیه السلام نقض عهد و به جاى صله رحم، قطع رحم کردند و... (71)
بدیهى است معرفى حضرت علىعلیه السلام به صورت بالا، قدح است نه مدح!.
تحقیق ریشه ماجرا
روزى حضرت امام باقرعلیه السلام توصیه مىفرمود:
ما را با نام و لقب و اوصاف خودمان یاد کنید و اوصاف ما را - جز در ضرورت - بر دشمنان ما ننهید که خداوند پاداش فراوانى مىدهد...
در آن جا از امامعلیه السلام پرسیدند: برخى از شیعیان و دوستان شما گمان مىکنند که آن «بعوضه» در سوره بقره، آیه 26، علىعلیه السلاماست و «مافوقها» که ذباب و مگس باشد پیامبرصلى الله علیه وآله است!
حضرت توضیح داد:
«سمع هؤلاء شیئا لم یضعوه على وجهه، انما کان رسولاللهصلى الله علیه وآله قاعدا ذات یوم هو و علىعلیه السلام اذ سمع قائلا یقول: ماشاءالله و ماشاء محمد، و سمع آخر یقول: ما شاءالله و ما شاء على فقال رسولاللهصلى الله علیه وآله: لاتقرنوا محمدا و علیا بالله عز و جل و لکن قولوا: ماشاءالله ثم ما شاء محمد ماشاءالله ثم ما شاء علی.
ان مشیئةالله هی القاهرة التی لاتساوى و لا تکافا و لا تدانى، و ما محمد رسولاللهصلى الله علیه وآله فی الله و فی قدرته الا کذبابة تطیر فی هذه الممالک الواسعة، و ما علی فی الله و فی قدرته الا کبعوضة فی جملة هذه الممالک... (72)
یعنى:
آنان چیزى شنیدند ولى درست نفهمیدند، روزى حضرت رسولصلى الله علیه وآله با علىعلیه السلام نشسته بودند، شنیدند، گویندهاى مىگفت: «هر چه خدابخواهد و هر چه محمد بخواهد [پدید مىآید] و دیگرى مىگفت: هرچه خدا بخواهد و هرچه على بخواهد [رخ مىدهد].
حضرت رسولصلى الله علیه وآله فرمود: محمد و على را در ردیف خداوند قرار ندهید و به صورت جداگانه بگویید: هرچه خدا خواست و سپس هر چه محمد خواست، یا به طور جداگانه بگویید: هر چه على خواست...
زیرا مشیت و خواستخدا است که قاهر و غالب استبه گونهاى که هیچ چیز مساوى و نظیر و معادل و نزدیک به آن نیست و محمد که پیامبر خدا است در مقایسه با خدا و قدرتش جز مگس نیست که در این کشورهاى گسترده به پرواز در آید و على در کنار خدا و قدرتش جز پشهاى که در این جهان پهناور پرواز کند، بیش نیست. [و این دو اصلا قابل ذکر نیستند]
با این که فضل و عنایتى که خدا بر محمد و على داشته، آن قدر زیاد است که برابرى نمىکند بر فضل الهى بر تمامى آفریدگانش از اول تا آخر روزگار .
این بود سخن رسولاللهصلى الله علیه وآله در قصه ذباب و بعوضه در اینجا، و اصلا ربطى به آیه شریفه «ان الله لا یستحیى ان یضرب مثلا ما بعوضة» (73) ندارد.
نمونه دیگر
در زیر آیه شریفه
«و لقد کنتم تمنون الموت من قبل ان تلقوه فقد رایتموه (74) ».
گفتهاند: قریش حضرت امیرالمؤمنین علىعلیه السلامرا در جنگ بدر «موت» مىنامیدند. (75)
بدیهى است این تعبیر قدح و مذمت است، نه مدح و منقبت، مگر تاویل شود به این که حضرت علىعلیه السلام باعث مرگ کفار قریش بود، و این تعبیرى است از زبان دشمن و شجاعت را مىرساند.
بررسى
هر چه تحقیق کردم ریشه این مطلب و ماخذ دست اول را که معاصر اهل بیتعلیهم السلام باشد نیافتم. ولى اندکى دقت نشان مىدهد که لقب «موت» براى امامعلیه السلام با این آیه هیچ تناسبى ندارد، زیرا ماجراى آیه مزبور، مربوط به پس از جنگ احد است که مشت مدعیان دروغین اشتیاق شهادت باز شد، پیش از آن وقتى سخن از شهداى بدر و فضیلت جانبازى در راه خدا و... به میان مىآمد برخى با تظاهر آرزوى شهادت مىکردند و مىگفتند: اى کاش این افتخار در میدان بدر، نصیب ما نیز شده بود، طولى نکشید که جنگ احد پیش آمد.
مجاهدان راستین جنگیدند و برخى شربتشهادت نوشیدند ولى مدعیان، هنگامى که آثار شکست را در ارتش اسلام مشاهده کردند فرار کردند.
این آیه با سرزنش آنها مىگوید:
شما کسانى بودید که آرزوى مرگ و شهادت در راه خدا را در دل مىپروراندید، پس چرا آن وقت که با چشم خود محبوب خویش را در برابر خود دیدید فرار کردید؟ (76)
از این رو مضمون این آیه نیز ربطى به نام مبارک حضرت علىعلیه السلامندارد.
چند نمونه دیگر
استاد آیتالله معرفت در نقد تفسیر على بن ابراهیم قمى چند نمونه دیگر را یادآور شده است:
1 - گفتهاند مراد از «الساعة» در آیه 11 سوره فرقان یعنى علىعلیه السلام (77) با این که منظور از آیه «کذبوا بالساعة» تکذیب قیامت است.
2 - «المشرقین» در آیه شریفه «رب المشرقین و رب المغربین (78) »حضرت رسولصلى الله علیه وآله و حضرت علىعلیه السلام و «المغربین» امام حسن و امام حسینعلیهما السلام است. (79)
3 - «ثقلان» در آیه «سنفرغ لکم ایه الثقلان (80) »قرآن و عترتعلیهم السلاماست. (81)
پىنوشتها:
1. در یک مقالهکتابشناسى که سالیانى پیش تهیه کردم، بیش از 70 اثر در این زمینه پیدا کردم.
2. ران ملخى است تحفه درویش چه کند بى نوا ندارد بیش
3. اهل بیتعلیهم السلام در قرآن.
4. بقره (2): 207.
5. ر.ک: شواهدالتنزیل، ج1، صص 132- 123، نورالثقلین، الدرالمنثور و سایر تفاسیر، زیر همین آیه.
6. شواهد التنزیل، ابوالقاسم حسکانى، ج1، صص 268-267، نورالثلقین، ج2، ص 32.
7. ر.ک: تفسیر ابن کثیر، ج2، ص322، الدرالمنثور، ج4، صص 125-122، نورالثقلین و... زیر آیه
8. هود (11): 17.
9. نهجالبلاغه، خطبه قاصعه به شماره 192، بخش پایانى خطبه.
10. اهل بیت در قرآن، نقىپورفر، صص 160-158، با اندکى تصرف.
11. رعد (13): 43.
12. سنن ابن ماجه، ج1، ص44، باب فضایل علىعلیه السلام- نقل از «اهل بیت در قرآن»، ص 173.
13. المیزان، ج14، ص 221. ر.ک: الدرالمنثور، ج5،ص 566، زیر همین آیه شریفه.
14. احادیث زیادى در نزول آیه شریفه « انما ولیکم الله و...» (مائده (5): 55) در مورد صدقه دادن انگشترى که حضرت امیرعلیه السلام، در حال رکوع انجام دادهاند، از شیعه و سنى وارد شدهاست. امامانعلیهم السلام و افرادى چون ابوذر، عمار، جابر، ابن عباس، انس بن مالک، سلمة بن کمیل، ابورافع و عمروعاص، آن را روایت کردهاند. مفسران روایى چوناحمد، نسایى، طبرى، طبرانى، عبدبنحمید آن را نقل کردهاند. فقها در کتاب «صلات» مساله فعل کثیر و در کتاب «زکات» مساله اطلاق زکات بر صدقه مستحب، متعرض آن شدهاند، بزرگانى از ادبا نظیر زمخشرى در کشاف و ابوحیان در تفسیر خود آیه را با روایات منطبق دانستهاند. ر.ک: المیزان، ج6 ص 25;مجله میراث جاویدان سال 4، ش 1، ص 50.
15. مائده (5): 55.
16. آل عمران (3): 7.
17. المیزان، ج3، ص 70.
18. ر.ک: المیزان، ج1، ص 42.
19. تفسیر عیاشى، ج1، ص11.
20. المیزان، ج 1، ص 42.
21. نهجالبلاغه، خطبه 198.
22. تفسیر فرات کوفى، ص 138، حدیث 166.
23. رعد (13): 7.
24. بحارالانوار، ج2، ص 279.
25. بینه (98): 7، یعنى: در حقیقت کسانى که گرویده و کارهاى شایسته کردهاند، آنانند که بهترین آفریدگانند.
26. شواهدالتنزیل، ج2، ص 161; حضرت استاد، محمدباقر محمودى مصحح این کتاب، از ص 457 تا ص 474، دهها روایت و ماخذ معتبر از اهل سنت درباره این حدیث ذکر کرده است.
27. فجر (89): 27، یعنى: اى نفس مطمئنه خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت بازگرد و در میان بندگان من درآى و در بهشت من داخل شو.
28. جن (72): 16، یعنى: و هر کس از یاد پروردگار خود دل بگرداند، وى را در قید عذابى روز افزون درآورد.
29. شواهدالتنزیل، ج2، ص 386.
30. واقعه (56): 10، یعنى: و سبقتگیرندگان مقدمند; آنانند همان مقربان.
31. شواهدالتنزیل، ج2، صص 297-291.
32. واقعه (56): 13، یعنى: و اندکى از متاخران.
33. زمر (39): 9، یعنى: آیا کسانى که مىدانند با کسانى که نمىدانند، یکسانند.
34. ر.ک: تفسیر القرآن بالقرآن عند العلامة الطباطبائى، دکتر خضیر جعفر، ایران، قم، دارالقرآن الکریم، 1411.
35. نهجالبلاغه، خطبه 133، ص 132، با ترجمه دکتر شهیدى.
36. بقره (2): 185.
37. ر.ک: التفسیر و المفسرون فی ثوبهالقشیب، محمدهادى معرفت، ج2، ص 22.
38. نقد و نظر آراى این نویسنده و بررسى این که تا چهاندازه به سر منزل مقصودشان دستیافته، فرصتى فراتر مىطلبد.
39. بررسى شخصیت اهل بیتعلیهم السلام در قرآن، نقىپورفر، صص 6-5.
40. همان، ص 40.
41. نحل (16): 43.
42. الدرالمنثور، ج7، ص 349.
43. اهل بیتعلیهم السلام در قرآن، ص 186.
44. الدرالمنثور، ج5، ص 544; شواهد التنزیل، ج1، صص 477- 464، با 22 حدیث.
45. کنزالعمال، ج13، ص 152.
46. همان، ص 178.
47. التفسیر والمفسرون، محمدهادى معرفت، ج1، ص 21. حضرت استاد چهار معناى «تاویل» را نزدیک به همین اصطلاح دانسته است.
48. بصائرالدرجات، ص 195.
49. تفسیر عیاشى، ج1، ص 15، شماره 6.
50. تفسیر صافى، فیض کاشانى، ج1، صص 34-30.
51. همان.
52. همان.
53. نحل (16): 90.
54. القابالرسول و عترته، قطب راوندى، ص 30; بحارالانوار، ج35، ص 411.
55. بقره (2): 118; همچنین زیر آیات: یونس (10): 101; قمر (54): 43.
56. تفسیر البرغانى، جزء اول صص 327-326.
57. تفسیر البرغانى، جزء اول، ص 329.
58. ملک (67): 30.
59. تفسیر صافى، فیض کاشانى، ج2، ص 727; ر.ک: تاویل الآیات الظاهرة، ج2، ص 708.
60. التفسیر والمفسرون، محمدهادى معرفت; ج1، صص 27-26، با اختصار.
61. این اثر از تازههاى نشر دارالحدیث، به اهتمام آقاى رى شهرى و بسیار سودمند و فراگیر است.
62. بررسى شخصیت اهل بیتعلیهم السلام در قرآن، دکتر نقىپورفر، ص 8.
63. نبا (78): 31.
64. شواهد التنزیل، ج2، ص 419، زیر همین آیه.
65. نازعات (79): 41-40.
66. شواهد التنزیل، ج2، ص 422.
67. بقره (2): 17 و 19.
68. حج (22): 73; عنکبوت (29): 41.
69. بقره (2): 26.
70. بقره (2): 27-26.
71. تفسیرالقمى، ج1، صص 35-34.
72. البرهان فى تفسیر القرآن، سیدهاشم حسینى بحرانى، ج1، صص 161-160.
73. البرهان فیتفسیرالقرآن، سیدهاشمحسینى بحرانى، ایران، قم، مؤسسة البعثه، ط 1، 1415ق، رحلى، گالینگور، ج1 صص 161-160.
74. آل عمران (3): 143.
75. القاب الرسول و عترته، قطبالدین راوندى (م573) در مجموعه میراث شیعهدفتر اول، ص 47.
76. ر.ک: تفسیر نمونه، ج3، ص 112.
77. تفسیرالقمى، ص 112، زیر آیه.
78. الرحمن (55): 17.
79. تفسیر القمى، ج2، ص 344، زیر آیه.
80. الرحمن (55): 31.
81. التفسیر والمفسرون، محمدهادى معرفت، ج1، ص 485.
قرآن کریم اساس معارف مسلمانان بهشمار مىآید. از این رو جا دارد در سال پیروى عملى از سیره امام علىعلیه السلام سیماى قرآن ناطق را در کتاب نور و هدى مشاهده کنیم. شیوه رایج در اینباره نقل روایات فضایل امامعلیه السلام به ترتیب آیهها و یا احیانا با محور قرار دادن ارزشهاى امامعلیه السلام است و چون به این سبک آثار فراوانى هست (1) و بهتر است از کارهاى تکرارى پرهیز و به تحقیقات افزوده شود; بى هیچ ادعایى (2) سخنانى در این زمینه از بزرگان نقل و بررسى مىشود شاید مفید و مؤثر افتد.
آیههاى ویژه حضرت على علیه السلام
فضایل اهل بیتعلیهم السلام در قرآن گاهى به صورت گروهى که شامل تمامى چهارده معصومعلیهم السلام است و در مواردى در خصوص پنج تن آل عبا و... بیان شده که شامل حضرت علىعلیه السلام نیز هست و تنها چند مورد ویژه امام علىعلیه السلام است، آقاى دکتر نقىپورفر با برشمارى 16 مورد، بیشترین آیههاى ویژه را بر شمرده (3) ،ولى نمىتوان ادعا کرد که همه دانشمندان بر تمامى این 16 مورد اجماع و اتفاق دارند. اختصاص برخى از این آیهها به شخص حضرت علىعلیه السلام قابل بحث و بررسى است، به هر حال عصاره شش آیه از آنها - که در اختصاص به امام علىعلیه السلام روشنتر است- با اندک توضیحى بیان مىشود:
1) جان برکف
«و منالناس من یشری نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رؤوف بالعباد (4) »
و از مردم کسى است که جانش را در برابر خشنودى خدا مىفروشد و خداوند به بندگانش بسیار دلسوز است.
این آیه شریفه اندکى پس از هجرت درباره امیرمؤمنان نازل شده که در شب هجرت پیامبرصلى الله علیه وآله (لیلةالمبیت) به جاى پیامبرصلى الله علیه وآله آرمید و جان خویش را سپر بلاى حضرت کرد. روایات شیعه و سنى در خصوص ایثار آن حضرت و ویژگى این آیه به امیرمؤمنان گزارشهاى مفصل و مکررى دارند (5) .
از شش آیه قبل مسلمانان مهاجر را به چهار گروه تقسیم مىکند که دو به دو شخصیتى متقابل یکدیگر دارند.
الف: گروهى که مىگویند: پروردگارا در دنیا همه چیز را به ما عطا نما، در حالى که او را در آخرت هیچ بهرهاى نیست.
ب: کسانى که مىگویند: «پروردگارا به ما در دنیا حسنه و در آخرت نیز حسنه عطا فرما و از عذاب آتش دوزخ حفظ نما».
ج: «و از مردم کسى هست که سخن او در زندگى پست دنیا، تو را به شگفتى مىآورد و خشنود مىکند [ولى در باطن چنین نیست] و خداوند بر آنچه در قلب او است گواه مىگیرد و او سرسختترین دشمنان است. نشانه دشمنى باطنى او این است که وقتى روى بر مىگرداند و از نزد تو مىرود، مىکوشد تا در زمین فساد به راه اندازد و حرث و نسل را نابود کند...».
د: شهادت طلب که در خصوص حضرت علىعلیه السلام است و پاداشش رضاى خدا است نه اجر مادى.
2) سخنگوى محشر
«... فاذن مؤذن بینهم ان لعنةالله على الظالمین (6) »
در هنگامه محشر ندا دهندهاى در میان بهشتیان و دوزخیان ندا مىدهد -به گونهاى که همگان مىشنوند- که: لعنتخدا بر ستمگران.
در روایات اسلامى، این مؤذن و سخنگو به امیر مؤمنان تفسیر شده است. و در روایات اهل سنت آمده که علىعلیه السلام مىفرمود:
انا ذلک المؤذن;
آن که آن روز ندا سر مىدهد منم.
از ابن عباس روایت است که علىعلیه السلام مىفرماید:
لعنتخدا بر آنان باد که ولایت مرا تکذیب کردند و حق مرا کوچک شمردند.
آقاى نقىپورفر در اینباره از شواهد قرآنى نیز استفاده کرده است.
3) منادى برائت از مشرکان
برخى از طوایفى که در حدیبیه با پیامبرصلى الله علیه وآله پیمان بسته بودند، یک جانبه و بدون هیچ مجوزى پیمانشان را - به خاطر همکارى آشکار با دشمنان اسلام- شکستند و یا در صدد از بین بردن رسول خدا برآمدند. پس از خیانت اینان، سوره رائتبهویژه آغاز آن که مظهر غضب الهى است نازل شد.
به اتفاق شیعه و اکثر اهل سنت، حدود ده آیه آغازین سوره به ابوبکر سپرده شد، تا در روز عید قربان در اجتماع مردم به عنوان اعلامیه عمومى بخواند. پس از رفتن ابوبکر، جبرئیل نازل شد و اعلام کرد:
«لن یؤدى الا انت او رجل منک»
رسالت اعلان به مشرکان را کسى جز تو یا مردى از اهل بیت تو ادا نخواهد کرد.
ابوبکر را برگرداندند و علىعلیه السلام این سوره را بر مشرکان مکه خواند. (7)
توجه به موارد مشابه، به روشنى گویاى معرفى شخصیت علىعلیه السلام در مقایسه با رقباى آینده است، در این ماجرا علاوه بر این نکته، قرابت میان علىعلیه السلام و پیامبرصلى الله علیه وآله را به عموم اعلام مىدارد. نظیر تعبیر «انفسنا» در قضیه مباهله.
4) شاهد همگام با پیامبرصلى الله علیه وآله
«افمن کان على بینة من ربه و یتلوه شاهد منه (8) »
این آیه در حقانیت و صداقت پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله است. و «بینه» و دلیل روشن صدق او قرآن است و شاهد صدق نبوتش، حضرت علىعلیه السلام است که پیش از او در تورات نشانههایش آمده است. مضمون آیه چنین است:
آیا کسى که (پیامبرصلى الله علیه وآله) دلیل روشنى از پروردگار خویش (قرآن) در اختیار دارد و در پى آن شاهد و گوا از سوى خدا آمده و قبل از آن کتاب موسى (تورات) به عنوان پیشوا و رحمت و بیانگر عظمت او آمده است.
امیر مؤمنان از شان ملکوتى خویش در آغاز رسالتخبر مىدهد- که مىتواند توضیحى بر آیه شریفه باشد:
«ولقد کنت اتبعه اتباع الفصیل اثر امه... (9) »
من همواره پیامبر را دنبال مىکردم، همچون در پى آمدن بچه شتر از شیر گرفته، در پى مادرش. هر روز براى من از اخلاق خود نشانهاى برپا مىداشت و مرا به پیروى آن مىگماشت...
من نور وحى و رسالت را مىدیدم و نسیم نبوت را استشمام مىکردم، و به خدا سوگند هنگام نزول وحى، من نعره شیطان راشنیدم، پرسیدم یا رسولالله! این نعره چیست؟ پس پاسخ فرمود: این شیطان است که - با بعثت و نزول وحى - از این که معبود مردم باشد مایوس گشته، یا على تو مىشنوى آنچه را من مىشنوم و مىبینى آنچه را من مىبینم. جز آن که تو پیامبر نیستى و لیکن تو وزیرى و بر راه خیر مىروى... (10) .
نور وحى، امرى محسوس نیست که به رؤیت در آید، بلکه چشم ملکوتى مىطلبد تا آن را ببیند و شنیدن نعره شیطان نیز گوشى برزخى مىخواهد، این ویژگىهاى ملکوتى براى آن حضرت در دهه اول عمر رخ داده است.
5) على معجزه همتراز قرآن
«و یقول الذین کفروا لست مرسلا، قل کفى بالله شهیدا بینى و بینکم و من عنده علمالکتاب (11) »;
کافران مىگویند: «تو پیامبر نیستى» بگو: همین بس که دو کس میان من و شما گواه باشد، یکى الله و دیگرى کسى که علم کتاب در نزد او است.
یعنى هم خدا مىداند که من فرستاده اویم و هم کسانى که از قرآن آگاهى دارند.
مقصود از «شهادت خداوند» شهادت از طریق قرآن کریم است، که سند حقانیت قطعى ادعاى نبوت است. نظیر آیه 51 سوره عنکبوت. و مصداق «من عنده علمالکتاب» علىعلیه السلام است.
«ابن ماجه» از بزرگان اهل سنت در فضایل علىعلیه السلام از آن حضرت نقل مىکند:
«انا عبدالله، و اخو رسولهصلى الله علیه وآله و انا الصدیق الاکبر لایقولها بعدى الا کذاب»;
یعنى من بنده خدا و برادر رسول خداصلى الله علیه وآله و من بزرگترین تصدیق کننده رسالت هستم، پس از من این اوصاف (مثل صدیق) را جز کذاب ادعا نمىکند. (12)
6) هارون امت اسلام
هنگامى که حضرت موسىعلیه السلام به رسالتى عظیم و گسترده مبعوث و به مبارزه با قدرت فرعونى مامور شد، دستبه دعا برداشت و نیازهایى را مطرح کرد. از جمله تقاضا کرد; خدا برادرش هارون را به وزارت او نصب کند، تا پشتش به او محکم و شریک کارش باشد. مشخصات هارون علیه السلام چنین است:
«واجعل لى وزیرا من اهلى، هرون اخى...»
«وزیرى از خاندانم براى من قرار ده، برادرم هارون را».
پیامبر اسلامصلى الله علیه وآله نیز مشابه همین درخواست را از خدا کرد و درباره علىعلیه السلام مستجاب شد که خلاصهاش به «حدیث منزلت» معروف است، و علامه طباطبائى مىفرماید:
این حدیث از صد طریق از اهل سنت و هفتاد طریق از طرق شیعه نقل شده است.× (13)
در همین جا از طولانى کردن این بحثخوددارى کرده و خوانندگان گرامى را به ماخذ ارجاع مىدهیم، گفتنى است که آقاى نقىپورفر جمعا 78 عنوان و آیه، از باب تفسیر قرآن به قرآن را بحث و بررسى کرده است.
جرى و تطبیق در آیات ولایت
آیات شامل فضایل ائمه معصومینعلیهم السلام دو گونه است، برخى - به کمک روایات معتبر- به معصومینعلیهم السلام و یا تنها به امام علىعلیه السلام اختصاص دارد. (14) و بعضى دیگر از آیات فضایل که درباره معصومان آمده طبق قاعده «جرى و تطبیق» عمومیت مىیابد و شامل دیگران نیز مىگردد.
از بخش نخست که منحصرا درباره حضرت علىعلیه السلام یا معصومانعلیهم السلام است و بیش از یک یا چند مصداق ندارد; آیه اکمال دین (مائده/3)، آیه مباهله (آلعمران/ 60) و آیه ولایت (مائده / 55 (15) ) قابل ارایه است. و از بخش دیگر، آیه تاویل که در شرح «والراسخون فىالعلم» (16) از امام صادقعلیه السلام روایت است:
«والراسخون فیالعلم هم آل محمد»
«راسخان در علم خاندان پیامبر هستند».
علامه طباطبائىقدس سره مىفرماید:
«این مورد نیز مانند موارد مشابه، از باب جرى و انطباق است» (17)
یعنى روایت دلالت دارد که راسخان در علم خاندان پیامبرند. ولى روایتسبب اختصاص نمىشود زیرا آیه شریفه را بر مصداقهایى تطبیق کرده و مضمونش بر غیر آنان نیز جریان دارد.
مفهوم جرى و تطبیق
قرآن کریم نور و بیان و تبیان است. ترجمه و برخى مفاهیم قرآن روشن و براى همگان، بشیر و نذیر است. ولى بى عنایتبه روایات معصومانعلیهم السلام تمامى آیات و معارف بلند قرآنى مفهوم و مبین نیست. در این زمینه از احادیثبىنیاز نیستیم، تفکیک تفسیر از حدیث همان تفکر «حسبنا کتابالله» است که بر آن اساس کج، ثقلین (قرآن و عترت) از هم جدا شد و این افتراق، امت واحده را در تفسیر قرآن کریم و دین، به فرقههاى مختلف و حتى متضاد منشعب ساخت.
بى شک روایات معتبر و موثق اهل بیتعلیهم السلام در تبیین وحى، نقشى تعیین کننده و اساسى دارد و همچون مشعلى فروزان فرا راه مفسران قرار مىگیرد.
نکته بسیار با اهمیت این جا است که این روایات - که معمولا به تناسب خاصى صادر شده- نباید مورد آیه را در خود منحصر کند زیرا لازمهاش این است که قرآن تنها براى زمان خاصى آمده باشد و براى کسانى که در عصر نزول، حضور نداشتهاند بهرهاى جز خواندن و تبرک جستن به آن نداشته باشد. بنابراین بدیهى است که سیل معارف قرآنى همواره جارى و سارى است و هر نوروزى بر مصداقى نو قابل انطباق است. به این نکته اصطلاحا «جرى و تطبیق» گفته مىشود.
تاریخچه جرى و تطبیق
«جرى» یا «تطبیق» آیه بر موردى مشخص، که در روایات به وفور یافت مىشود، اصطلاحى استبرگرفته از احادیث ائمهعلیهم السلام. به کارگیرى چنین اصطلاحى در تفاسیر قدما دیده نشده، هر چند ممکن استبه مضمون آن معتقد بودهاند.
گویا اولین مفسرى که این موضوع را به روشنى پرورش و رواج داد مرحوم علامه طباطبائىقدس سره است. وى در آغاز تفسیر المیزان، بحث کوتاهى درباره جرى فرموده و در سراسر تفسیر، روایات مربوطه را به آن مبحث ارجاع داده است. (18)
روایتى که این اصطلاح را در علوم قرآن پدید آورده، در تفسیر عیاشى (م320ق) و از امام محمدباقرعلیه السلام است. فضیل بن یسار مىگوید: از امام درباره این روایت که مىفرماید:
«مافیالقرآن الا وله ظهر و بطن و ما فیها الا و له حد مطلع»
پرسیدم; منظور از این که قرآن ظهر و بطنى دارد چیست؟ حضرت فرمود:
ظاهرش تنزیل آن است و باطنش تاویل آن، بخشى از آن گذشته و بخشى هنوز نیامده است «یجری کما یجری الشمس والقمر» قرآن به موازات حرکتخورشید و ماه و سال; سارى و جارى است (19) و هر روز، تازه و با طراوت است.
اصطلاح «جرى» از همین روایتبرگرفته شده است.
مرحوم علامهرحمه الله مىفرماید: روش ائمهعلیهم السلام این بوده است که آیاتى از قرآن کریم را بر مواردى قابل انطباق، تطبیق مىکردند; گرچه از مورد نزول آیه خارج باشد. (20)
امام علىعلیه السلام مىفرماید:
قرآن، چراغ پر فروغى است که خاموشى در آن راه ندارد: «سراجا لایخبو تو قده»... (21)
اهمیت این اصل مىطلبد که احادیث زیر را در پشتوانه این قاعده نقل کنیم:
1- حضرت امام باقرعلیه السلام - ضمن روایتى- مىفرماید: «اگر آیهاى درباره امتى نازل مىشد و آنها منقرض مىشدند و با انقراضشان آیه مىمرد، چیزى از قرآن باقى نمىماند. قرآن از آغاز تا انجامش و از انتها تا ابتدایش همواره - تا آسمانها و زمین برپا است - جریان دارد. پس براى هر ملتى، آیهاى است که آن را تلاوت مىکند، و آنان به لحاظ آن آیه در خیر یا شر خواهند بود. (22)
2- مردى از امام کاظمعلیه السلام پرسید: «چگونه است که قرآن در نشر و آموزش جز زیادت و طراوت به دنبال ندارد؟ امام فرمود:
خداوندتبارک و تعالى قرآن را براى زمان خاص و ملت مخصوص، قرار نداده، قرآن پیوسته تا قیامت، نو است و نزد هر امتى، تر و تازه است.
3- ابو بصیر گوید: از حضرت صادقعلیه السلام درباره آیه:
«انما انت منذر و لکل قوم هاد (23) »
یعنى تو تنها هشدار دهنده هستى و براى هر قومى یک هادى وجود دارد
پرسیدم; امام فرمود:
«رسول خدا -که درود خدا بر او باد- منذر و علىعلیه السلام هادى است. اى ابوبصیر آیا امروزه هم هادى وجود دارد؟
گفتم: آرى، فدایتشوم، از خاندان شما پیوسته هادى پس از هادى آمده تا امروز که هدایتگرى به شما سپرده شده است. حضرت فرمود:
«اى ابوبصیر خدا تو را رحمت کناد، اگر چنان مىبود که تا آیهاى براى مردى نازل مىشد و آن مرد وفات مىکرد آیه نیز مىمرد، از قرآن و سنت چیزى نمىماند، لیکن قرآن زنده است، همانگونه که درباره گذشتگان جریان داشت درباره آیندگان نیز جارى است. (24)
حضرت در نخستین بخش این روایت، کلمه «هادى» را بر علىعلیه السلام تطبیق مىفرماید و ابوبصیر که پرورش یافته مکتب او است، به خوبى معناى «جرى» قرآن در همه ادوار تاریخ را آموخته، از این رو در حضور امام، واژه «هادى» را بر فرد فرد امامانعلیهم السلام تطبیق مىکند و حضرت، علاوه بر تقریر گفته وى: «جرى» را مدلل مىسازد.
به جرئت مىتوان گفت: بسیارى از روایاتى که آیههاى قرآن کریم را در فضایل امام علىعلیه السلام یا چهارده معصومعلیهم السلام بیان مىکند از همین باب است.
یعنى از مضمون آنها انحصار فهمیده نمىشود، بلکه امامانعلیهم السلام را به عنوان برترین و بارزترین مصداقهاى آن فضایل نشان مىدهد.
نمونههایى از جرى و تطبیق
الف: ابن عباس گوید: هنگامى که آیه شریفه:
«ان الذین آمنوا و عملواالصالحات اولئک هم خیرالبریه (25) »
نازل شد، پیامبرصلى الله علیه وآله به علىعلیه السلام فرمود:
آن (مؤمنان داراى اعمال صالح که بهترین آفریدگانند) تو و شیعیان تو هستند، شما با شیعیانت در قیامت راضى و خشنود و مرضى پروردگار وارد محشر مىشوید و دشمن شما خشمناک و سرافکنده. پرسید یا رسولالله! دشمن من کیست؟ فرمود: هموکه از تو اظهار بیزارى دارد و لعنتت مىکند، سپس فرمود: خدا علىعلیه السلام را رحمت کند، که رحمت مىکند. (26)
ب: امام صادقعلیه السلام در روایتى مىفرماید:
«یا ایتهاالنفس المطمئنة... (27) »
درباره حضرت علىعلیه السلام است.
ج: ابن عباس گوید:
«و من یعرض عن ذکر ربه... (28) »
«ذکر ربه» ولایت على بن ابىطالبعلیه السلام است. (29)
د: ابن عباس و گروهى دیگر از راویان مىگویند:
«والسابقون السابقون × اولئک المقربون» (30)
درباره علىعلیه السلام نازل گشت. (31)
ه : از امام باقرعلیه السلام روایت است:
«و قلیل من الآخرین (32) »درباره علىعلیه السلاماست.
و: از حضرت باقرعلیه السلام نقل شده:
«قل هل یستوىالذین یعلمون... (33) »ما هستیم و:«والذین لایعلمون»دشمن ما است.
بدیهى است مضمون آیه منحصر به حضرت علىعلیه السلام نیست و هدف این روایات نشان دادن مصداقهاى روشن و مهم است نه انحصار در همین مورد.
فضایل علىعلیه السلام از دیدگاه تفسیر قرآن به قرآن
دهها کتاب در خصوص اهلبیتعلیهم السلام در قرآن سامان یافته مثل:
تفسیر فرات کوفى; تاویل الآیاتالظاهرة فى فضائل العترة الطاهرة; شواهد التنزیل لقواعد التفضیل.سبک همه آنها ذکر احادیث و آثارى است که از پیامبرصلى الله علیه وآله و اهل بیتعلیهم السلام یا اصحاب رسیده و دلالت دارد که آیاتى در بیان فضایل اهل بیتعلیهم السلام یا مذمت دشمنان است.
گذشته از مبحث فضایل علىعلیه السلام در قرآن، بسیارى از مفسران با روش «تفسیر قرآن به حدیث» به تفسیر پرداخته و کوشیدهاند هر آیهاى را با تکیه بر منابع روایى توضیح دهند که آثار اینان به تفاسیر روایى معروف است، مثل: تفسیر عیاشى; تفسیر ابو حمزه ثمالى; تفسیر نعمانى; نور الثقلین; تفسیر القمى; البرهان; و الدر المنثور.
بعضى دیگر، هم از آثار معصومان و اصحاب و هم از سخنان مفسران عصر نزول قرآن و حضور اهلبیتعلیهم السلام و هم از سایر منابع چون لغت و... بهره بردهاند و کتابهایشان به تفسیر ماثور شهرت یافته است، از این دست مىتوان: جامعالبیان طبرى; تفسیر ابن کثیر; کنز الدقائق و بحر الغرائب و منهج الصادقین را نام برد
یکى از شیوههاى تفسیرى که از هنگام تالیف المیزان (34) به بعد رواج و رونق بیشترى یافته «تفسیر قرآن به قرآن است». همان گونه که قرآن کریم بیانگر هر چیزى است، روشنگر ابهامهاى خود نیز هست، بلکه محکمترین مصدر براى توضیح قرآن، خود قرآن است. چنان که حضرت علىعلیه السلام مىفرماید:
«کتاب الله تبصرون به و تنطقون به و تسمعون به و ینطق بعضه ببعض، و یشهد بعضه على بعض...»
کتاب خدا که بدان راه حق را مىبینید و بدان از حق سخن مىگویید و بدان حق را مىشنوید. بعض آن، بعض دیگر را تفسیر کند; و پارهاى بر پاره دیگر گواهى دهد. (35)
نمونهاى را در این باره مىآوریم:
خداوند درباره شب قدر در سوره دخان مىفرماید:
«انا انزلناه فی لیلة مبارکة»
به راستى که قرآن را در شب پر برکتى نازل کردیم.
در سوره قدر مىفرماید:
«انا انزلناه فی لیلةالقدر»
ما آن را در شب قدر فرو فرستادیم.
و بالاخره در سوره بقره مىخوانیم:
«شهر رمضان الذی انزل فیهالقرآن (36) »
ماه رمضانى که قرآن در آن نازل شد.
با کنار هم قرار دادن این سه آیه به دست مىآید که اولا قرآن کریم در یک شب و ثانیا شب قدر و ثالثا در ماه مبارک رمضان نازل شده و همچنین روشن مىشود که شب قدر در ماه رمضان است. (37)
حال که با این مقدمه منظور از تفسیر قرآن به قرآن روشن شد، گفتنى است که حجتالاسلام دکتر ولىالله نقىپورفر، سعى کرده با روش تفسیر قرآن به قرآن به بررسى شخصیت اهل بیتعلیهم السلام در قرآن بپردازد و اثرى به همین نام در سال 1377 به اهتمام مرکز آموزش مدیریت دولتى در 374 صفحه وزیرى منتشر کند. (38) وى مىنویسد:
«این راه، اولىترین و متقنترین راه معرفى شان اهل بیتعلیهم السلام مىباشد... همانگونه که قرآن کریم خود حجت قاطع بر آسمانى و خدایى بودن خویش مىباشد، خود سند یقینى بر اثبات اهلبیتعلیهم السلام خواهد بود. این روش، با وجود اتقانش، متاسفانه در شان اهل بیتعلیهم السلام کمتر مورد استنباط قرار گرفته است; حال آن که - با توجه به روایات- معصومینعلیهم السلام عملا در موارد بسیارى، با همین روش به اثبات شئون خویش پرداختهاند.
مفسران شیعه در طول تاریخ - به طور پراکنده- از این روش استفادهها نمودهاند... لیکن عمدتا به موارد محدودى از آیات پرداخته شده است که متناسب با کثرت شئون اهل بیتعلیهم السلام و عظمتحیرتانگیز آنان نمىباشد و تحقیقى بسیار گستردهتر و متقنترى را حداقل با الهام از مجموعه احادیث وارده از طریق فریقین مىطلبد (39) »
اشارتى به چند آیه
الف: اهدناالصراط المستقیم
... با توجه به قرین بودن تعبیر «الصدیقین» با «النبیین» معلوم مىشود در اینجا مقصود از صدیقین، ولى معصوم غیر نبى است... (40) .
«و ما ارسلنا من قبلک الا رجالا نوحى الیهم فسئلوا اهل الذکر ان کنتم لاتعلمون (41) »
نویسنده در صفحات 182تا 187 کتابش با شواهد متعدد قرآنى اثبات مىکند که «اهل ذکر» تنها اهل بیت نبوتعلیهم السلام هستند که از مقام عصمت و طهارت برخوردارند و قرابت غیر قابل انفکاکى با قرآن را دارا مىباشند و به دلیل «ولن یفترقا» در خطبه پیامبرصلى الله علیه وآله در حجةالوداع (42) قرآن و عترت از یکدیگر هرگز جدا نخواهند شد. (43)
ب: على مجتباى غربال کننده
معیار تمیز خبیث و طیب و میزان تشخیص مؤمن و منافق، حضرت علىعلیه السلام است. و این معیار از آیه 179 سوره آل عمران استفاده مىشود، روایات نیز همین را گفتهاند ولى متاسفانه در تفاسیر از آن غفلتشده است. آیه مىفرماید:
«ما کان الله لیذر المؤمنین على ما انتم علیه حتى یمیزالخبیث من الطیب و ما کان الله لیطلعکم علىالغیب و لکنالله یجتبى من رسله من یشاء فآمنوا بالله و رسله و ان تؤمنوا و تتقوا فلکم اجر عظیم.
یعنى خداوند را چنین نباشد که مؤمنان را به حالتى که شما بر آن مستقرید، واگذارد، مگر آن که خبیث را از پاکیزه جدا نماید; و خداوند را چنین نیست که شما را بر غیب آگاه گرداند; و لیکن خداوند از رسولانش هر که را بخواهد، بر مىگزیند، پس به خدا و رسولانش ایمان آورید، و اگر ایمان آورید و تقوا پیشه کنید پس براى شما اجرى عظیم خواهد بود.
آیه شریفه، سنت غربال مدعیان ایمان، در هر عصر و زمان به ویژه در دوران پیامبرصلى الله علیه وآله را بیان مىفرماید. ولى این غربالگرى با نزول فهرستى از اسامى مؤمنان و منافقان و آگاه سازى بر غیب نیست. به دلیل «وما کان الله لیطلعکم علىالغیب» (آل عمران، آیه 179)، بلکه از طریق برگزیدن شخصیتى ملکوتى در جامعه پیامبر، این غربال صورت مىگیرد. وجود این مجتباى الهى، و عکسالعمل جامعه در برابر شخصیت او، دوست و دشمن را معرفى مىکند. این معیار، طبق روایات شیعه و سنى علىعلیه السلام است. (44)
ابو سعید خدرى گوید: ما فرزندان خویش را با محبت علىعلیه السلام مىآزمودیم که اگر دوستدار علىعلیه السلام بود او را مؤمن و گرنه، منافق مىشمردیم.
پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله مىفرمایند:
«لولاک یا على، ما عرف المؤمنون بعدى»
اى على! اگر تو نبودى پس از من،مؤمنان شناخته نمىشدند. (45)
«على حبه ایمان و بغضه نفاق».
عشق به على ایمان و دشمنیش نفاق است. (46)
در نهجالبلاغه، حکمت 45 نیز همین حدیث و مضمون آمده است.
على علیه السلام در نهان آیات
از دیدگاههاى قابل بررسى، تفسیر باطن آیات است. یعنى آیههایى که ظهور لفظى در امام علىعلیه السلام یا اهلبیتعلیهم السلام ندارند. ولى باطن آنها درباره ائمهعلیهم السلام است. توضیحى در تفسیر قرآن کریم به باطن و به عبارتى ظهر و بطن آیات، خالى از لطف نیست.
ظهر وبطن و تفسیر و تاویل
این دیدگاه، معتقد است، علاوه بر ظهور الفاظ قرآن کریم در دلالتهاى مطابقى و تضمنى و التزامى، قرآن باطنى دارد. اهل ظاهر و عربى دانان، ظاهرش را و اهل نظر و معصومانعلیهم السلام باطن آن را مىیابند، المیزان آیه «لایمسه الاالمطهرون» را به تماس اهل تطهیر با عمق و باطن قرآن، تفسیر کرده است; بررسى مبحث زبان وحى و مبحث مناهج و سبکهاى تفسیرى، گسترده است.
از این رو به نقل چند روایت و ارایه منابع تحقیق بسنده مىشود.
واژه تاویل چند کاربرد دارد، که یکى به همین معنا است. (47) از حضرت رسولصلى الله علیه وآله نقل شده:
«ما فیالقرآن آیة الا و لها ظهر و بطن»
در قرآن آیهاى نیست، جز آن که ظاهر و باطن و عیان و نهانى دارد.
از حضرت باقرعلیه السلام معناى این حدیث نبوى را پرسیدند، فرمود:
«ظهره تنزیله و بطنه تاویله، منه ما قد مضى و منه مالم یکن، یجری کما تجری الشمس والقمر»
ظاهر قرآن، همان انگیزه و معنایى است که قرآن طبق آن نازل گشته و باطن قرآن تاویل و تحقق عینى آن است، بخشى از تاویل سپرى شده و بعضى هنوز رخ نداده [قرآن تازه مىشود و] در بلنداى دوران جریان دارد همانگونه که خورشید و ماه هرلحظه در افقى در حرکت است. (48)
از پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله - خطاب به یارانش - نقل است که فرمود:
«برخى از شما بر طبق تاویل قرآن مىجنگد همانگونه که جنگیدم بر تنزیل آن و او علىبن ابىطالب است» (49)
شبیه این روایت، این فراز دعاى شریف ندبه است:
«یحذو حذوالرسولصلى الله علیه وآله و یقاتل على التاویل ولا تاخذه فیالله لومةلائم...»
علىعلیه السلام قدم، جاى پاى پیامبرصلى الله علیه وآله مىنهاد و طبق تاویل و باطن قرآن کریم مىجنگید و در راه خدا از سرزنش هیچ ملامتگرى نمىهراسید.
بدیهى است جنگ با معاویه کار آسانى نبود زیرا به بسیارى از مردم قبولانده بود که خال المؤمنین، کاتب وحى، فامیل پیامبرصلى الله علیه وآله خونخواه عثمان، مجرى قرآن و... من هستم!.
از پیامبرصلى الله علیه وآله روایتشده که:
«ان للقرآن ظهرا و بطنا و لبطنه بطن الى سبعة ابطن (50) »
حقیقتا براى قرآن ظاهر و باطنى است و بطن آن نیز داراى باطنى است تا هفتباطن.
طبق روایتى، از امام علىعلیه السلام پرسیدند آیا جز قرآن [غیر از قرآن رایج] چیزى از وحى نزد شما هست؟ فرمود:
«لا، والذی فلق الحبة و براالنسمة الا ان یعطی عبدا فهما فی کتابه (51) »
یعنى نه، سوگند به آن خدایى که دانه را شکافت و رویانید و جاندار را آفرید [غیر از قرآن چیزى نزد ما نیست] مگر خدا به بندهاى توفیق فهم کتابش را عطا فرماید.
یعنى هرگونه علم غیب و آگاهى که داریم به برکت فهم قرآن کریم است، بدیهى است منظورشان پنهان قرآن است نه پیداى آن، که براى همگان قابل فهم است.
از حضرت صادقعلیه السلام روایتشده که کتاب خدا چهار بخش است:
«العبارة والاشارة و اللطائف و الحقائق، فالعبارة للعوام و الاشارة للخواص و اللطائف للاولیاء والحقائق للانبیاء» (52)
قرآن شامل عبارت، اشارت، لطایف و حقایق است، عبارت براى همگان است و اشارت براى خواص و لطایف براى اولیاى خدا و حقایق براى پیامبران است.
هشدار
راه تاویل و باطن قرآن، براى همگان باز نیست و چون صراط مستقیمى است که از شمشیر باریکتر و از مو نازکتر است. راه باطن، از طریق ظاهر قرآن مىگذرد و از زبان راسخان در علم و مطهرون اعتبار مىیابد، چنان نیست که هرکس هر چه دل تنگش بخواهد بگوید و به حساب باطن و تاویل قرآن واریز کند، در جایى که به اتفاق و اجماع مسلمانان، تفسیر به راى و تحریف معنوى قرآن ممنوع است، نمىتوان هر ادعایى را تفسیر باطن وانمود، نمود و آنچه دستاویز برخى فرقهها است و به اسم اهل حق یا باطنیه یا نصیریه و... معروف است، تفسیر باطن قرآن نیست.
نمونهاى از تفسیر باطن
«احسان»، علىعلیه السلام است. از ابن عباس روایت است که: اولین کسى که از زیور بهشت مىپوشد، حضرت ابراهیمعلیه السلام است، به برکت مقام خلت و دوستیش. پس از او حضرت محمدصلى الله علیه وآله است. زیرا او برگزیده و صفوةالله است. سپس حضرت علىعلیه السلام است و در آیه :
انالله یامر بالعدل و الاحسان (53) »
عدل رسولاللهصلى الله علیه وآله و احسان علىعلیه السلام است.
و در ادامه آیه:
«والذی جاء بالصدق»، رسول الله است «وصدق به»، علىعلیه السلام است. (54)
علىعلیه السلامبزرگترین آیتالهى
در تفاسیر روایى در زیر برخى آیهها که از نشانهها و آیات الهى سخن رفته، مثل آیه شریفه :
«وقال الذین لایعلمون لولا یکلمناالله او تاتینا آیة کذلک قالالذین من قبلهم مثل قولهم تشابهت قلوبهم قد بینا الآیات لقوم یوقنون (55) »
آمده است که بزرگترین آیت الهى علىعلیه السلام است. و از خود حضرت علىعلیه السلام هم روایتشده:
«مالله آیة اکبر منى»
براى خداوند آیتى بزرگتر از من نیست. (56)
ابن قولویه در کامل الزیارات از حضرت صادقعلیه السلام ضمن روایتى نقل مىکند،
چه آیتى بزرگتر از ما است؟
على علیه السلام قرآن ناطق
کتاب شریف کافى از حضرت کاظمعلیه السلام روایت مىکند که آیه 2 سوره دخان:
«حم والکتاب المبین»
«حم» حضرت محمدصلى الله علیه وآله و «الکتابالمبین» امیرالمؤمنینعلیه السلام است.
در تفسیر قمى نیز زیر آیه بالا از امام باقرعلیه السلام روایتشده:
«الکتاب امیرالمؤمنینعلیه السلاماست» (57)
«الساعة» على علیه السلام است
در تفسیر قمى (ج 2، ص 112) زیر آیه 11، سوره فرقان:
«بل کذبوا بالساعة»
آمده است، یعنى علىعلیه السلام را تکذیب کردند.
اگر صحت اینگونه احادیث ثابتشود مىتواند از بابت تفسیر باطن شمرده شود.
«ماء معین» امام علیه السلام است
زیر آیه شریفه:
«قل ارایتم ان اصبح ماؤکم غورا فمن یاتیکم بماء معین (58) ».
اگر آب شما فرو رود، چه کسى براى شما آب گوارا مىآورد؟
روایاتى چند رسیده است که آیه درباره حضرت مهدىعلیه السلام و فرو رفتن ماء معین غیبت آن حضرت است.
استاد معرفت - دام عزه- با توضیحات مناسب و نقل دو روایت «ماء معین» را به علم امام که همچون آب حیاتبخش است تفسیر کرده و این تفسیر را نوعى گرایش به تفسیر باطن با دلالت فحواى عام دانسته است. مضمون حدیثحضرت باقرعلیه السلام در این جا چنین است:
«اذا فقدتم امامکم فلم تروه فماذا تصنعون»
هنگامى که دستشما از دامن امامتان کوتاه شد و او را ندیدید چه مىکنید؟
حضرت رضاعلیه السلام مىفرماید:
«ماؤکم: ابوابکم الائمة، و الائمة: ابوابالله، فمن یاتیکم بماء معین، ای یاتیکم بعلم الامام». (59)
منظور از «ماؤکم» امامان، بابهاى شمایند، و ائمه ابواب خدایند پس جمله «فمن یاتیکم بماء معین» یعنى چه کسى علم امام را براى شما مىآورد. (60)
منابع تحقیق
براى استقراى آیاتى که از این دیدگاه درباره امام علىعلیه السلام و یا ائمه معصومینعلیهم السلام استباید به سراسر تفاسیر روایى جامع همچون نورالثقلین، الدرالمنثور و همچنین آثارى که فضایل اهل بیتعلیهم السلام را از دیدگاه قرآن بررسى مىکند، نظیر: شواهدالتنزیل، تاویل الآیات الباهره، بصائرالدرجات، احقاقالحق و ملحقات آن و موسوعةالامام علىبن ابىطالبعلیه السلام و... (61) مراجعه شود.
و براى مبحث تفسیر «نهان و باطن» قرآن، ماخذ مستقلى سراغ ندارم و مىتوان از لابهلاى آثار علوم قرآنى استفاده کرد، مثلا: تفسیر طبرى، جلد اول، ص 72 و مقدمه آن صفحه22; روحالمعانى، جلد اول صفحه 7; بحارالانوار، جلد 19، صص 2 و 30 و صص 94 - 93 و... تفسیرالبرهان، جلد 1، ص 19; تفسیرالصافى، جلد 1، صص 17-14 و صص 34-30; تفسیرالتبیان، جلد1، ص 9; غرائبالقرآن نیشابورى، ج1، ص 26; فتحالبیان، جلد اول، صص 17-16; بیان السعادة، جلد اول، ص 13; محاسنالتاویل، جلد اول، صص 67-51. نفحات الرحمن، جلداول، صص 31-28; المیزان، جلد سوم، صص 74-72. الحکمةالمتعالیه، جلد سوم، صص 40-32; الغیب و الشهادة، جلد اول، صص 18-17; تقریب القرآن، جلد اول، صص 26-24; من هدى القرآن، جلد اول، صص 44-43; علومالقرآن عندالمفسرین، جلد سوم، صص 112-77 و...
على علیه السلام برترین مصداق فضایل مؤمنان
روایات فراوانى از طریق شیعه و سنى دلالت دارد که زیبندهترین مصداق صفات و فضایلى که خداوند براى مؤمنان در قرآن آورده است، علىعلیه السلام است. او امیر مؤمنان و در خوبىها سرامد آنان است و تمام آیات اهل ایمان درباره علىعلیه السلام نیز هست.
حافظ کبیر عبیدالله بن عبدالله بن احمد، معروف به حاکم حسکانى حنفى نیشابورى که از بزرگان قرن پنجم هجرى است، یکى از مقدمات هفتگانه کتابش شواهدالتنزیل را به همین موضوع اختصاص داده است.
آقاى دکتر نقىپورفر نیز در این باره راهگشایى کرده و چنین گفته است:
راه دوم: آیات ناظر به اکمل صفات مؤمنان.
یکى از راههاى شناخت اهل بیتعلیهم السلام توجه به صفات و عملکردهاى متعالى است که خداوند در قرآن کریم، از مؤمنان متعالى انتظار دارد، شخصیت اهل بیت عصمت و طهارتعلیهم السلام، جلوه عملى این صفات متعالى است.
در بسیارى از روایات، آیات بسیارى به عنوان شان اهل بیتعلیهم السلام مطرح گشته است که در واقع از همین باب تطبیق آیات بر مصداق اکمل آن است، که اهل بیتعلیهم السلام مىباشند; نه آن که این دسته از آیات، منحصرا در شان اهل بیتعلیهم السلام باشد و شامل دیگر مؤمنان - در رتبه نازلتر- نشود (62) .
براى تبرک و نمونه این حدیث را مىآوریم: ابن عباس - مشهورترین مفسر صدر اسلام- زیر آیه کریمه
«ان للمتقین مفازا (63) »
گوید: او[قهرمان این آیه] على بن ابىطالبعلیه السلام است، به خدا او سرور کسانى است که تقوا و خوف الهى داشتند... (64)
نیز زیر آیه شریفه:
«و اما من خاف مقام ربه و... (65) »
گوید: علىبن ابىطالبعلیه السلام از مقام رب و صحنه حسابرسى محشر در میان بندگان، خائف بود از این رو از نافرمانى خدا دورى گزید و هواى خویش را از محرمات و از خواهشهاى نفسانى بازداشت و بدینسان بهشت، ویژه او است و هر کسى که چنین باشد. (66)
نکته: منظور از آیات مؤمنان، فضایل و ارزشهاى پارسایان است چون این روایات در مقام مدح علىعلیه السلام است. نه آن جایى که با خطاب به اهل ایمان از کار زشتى نهى شده، مثل:
«یا ایهاالذین آمنوا لاتقربوا الصلوة و انتم سکارى حتى تعلموا ماتقولون»
اى مؤمنان! در حالت مستى نزدیک نماز نشوید تا بدانید چه مىگویید.
و یا آیه:
«یا ایها الذین آمنوا آمنوا»
اى مؤمنان! ایمان واقعى و عمیق بیاورید.
توجیه و تبیین دیگر این که بگوییم: در همین موارد هم علىعلیه السلام بارزترین مصداقى است که از این نقایص دور است.
روایات غیر منقح و نامربوط
برخى حضرت امیرعلیه السلامرا در آینهاى مغشوش و ناقص از روایات نشان دادهاند که به جاى مدح باعث مذمت است. مثلا در تفسیر على بن ابراهیم قمى آن حضرت «بعوضه» یعنى پشه معرفى شده است و این نقل ناقص، با ماجراى واقعى، فرسنگها فاصله دارد.
بررسى آیه شریفه
در شان نزول آیه گفتهاند: هنگامى که خداوند براى منافقان دو مثال:
«مثلهم کمثل الذى استوقد...» و
«او کصیب منالسماء (67) »
را بیان فرمود یا هنگامى که در آیات قرآن (حج، آیه 73; عنکبوت، آیه 41) به مگس و عنکبوت (68) مثل زده شد، جمعى از مخالفان، این تمثیل را دستاویز قرار داده و زبان انتقاد و استهزا گشودند که این چه وحى آسمانى است که از عنکبوت و مگس سخن مىگوید؟
در پاسخشان آیه نازل شد که:
«خداوند از این که به [موجودات کوچکى مانند] پشه و حتى بالاتر آن مثال بزند شرم نمىکند... (69) »
چرا که مثال وسیلهاى براى تجسم حقیقت است، گاهى بلاغت ایجاب مىکند که گوینده، براى نشان دادن ضعف مدعى، موجود ضعیف یا خردى را براى مثال انتخاب کند. در ادامه مىفرماید: «اما کسانى که ایمان آوردهاند مىدانند که آن مطلب، حقى است از سوى پروردگارشان ولى آنها که کافرند مىگویند: خدا از این مثال چه منظورى داشته است...»
نقل ناقص قمىرحمه الله
در تفسیر قمى از حضرت امام صادقعلیه السلام آمده است:...
خدا این مثل را در شان امیرالمؤمنین بیان فرموده، و بنابراین امیرالمؤمنین علیه السلام «بعوضه پشه» است و «مافوقها» رسولاللهصلى الله علیه وآله.
دلیلش آن که در ادامه آیه مىفرماید:
«فاما الذین آمنوا فیعلمون انه الحق من ربهم» و «حق» در آیه یعنى امیرالمؤمنینعلیه السلام که رسول خدا از مردم برایش بیعت و پیمان گرفت، باز مىفرماید:
«و اما الذین کفروا... الذین ینقضون عهدالله من بعد میثاقه -فیعلی- و یقطعون ما امرالله به ان یوصل...» (70) خدا در رد مخالفان، این اوصاف را بیان مىدارد که با علىعلیه السلام نقض عهد و به جاى صله رحم، قطع رحم کردند و... (71)
بدیهى است معرفى حضرت علىعلیه السلام به صورت بالا، قدح است نه مدح!.
تحقیق ریشه ماجرا
روزى حضرت امام باقرعلیه السلام توصیه مىفرمود:
ما را با نام و لقب و اوصاف خودمان یاد کنید و اوصاف ما را - جز در ضرورت - بر دشمنان ما ننهید که خداوند پاداش فراوانى مىدهد...
در آن جا از امامعلیه السلام پرسیدند: برخى از شیعیان و دوستان شما گمان مىکنند که آن «بعوضه» در سوره بقره، آیه 26، علىعلیه السلاماست و «مافوقها» که ذباب و مگس باشد پیامبرصلى الله علیه وآله است!
حضرت توضیح داد:
«سمع هؤلاء شیئا لم یضعوه على وجهه، انما کان رسولاللهصلى الله علیه وآله قاعدا ذات یوم هو و علىعلیه السلام اذ سمع قائلا یقول: ماشاءالله و ماشاء محمد، و سمع آخر یقول: ما شاءالله و ما شاء على فقال رسولاللهصلى الله علیه وآله: لاتقرنوا محمدا و علیا بالله عز و جل و لکن قولوا: ماشاءالله ثم ما شاء محمد ماشاءالله ثم ما شاء علی.
ان مشیئةالله هی القاهرة التی لاتساوى و لا تکافا و لا تدانى، و ما محمد رسولاللهصلى الله علیه وآله فی الله و فی قدرته الا کذبابة تطیر فی هذه الممالک الواسعة، و ما علی فی الله و فی قدرته الا کبعوضة فی جملة هذه الممالک... (72)
یعنى:
آنان چیزى شنیدند ولى درست نفهمیدند، روزى حضرت رسولصلى الله علیه وآله با علىعلیه السلام نشسته بودند، شنیدند، گویندهاى مىگفت: «هر چه خدابخواهد و هر چه محمد بخواهد [پدید مىآید] و دیگرى مىگفت: هرچه خدا بخواهد و هرچه على بخواهد [رخ مىدهد].
حضرت رسولصلى الله علیه وآله فرمود: محمد و على را در ردیف خداوند قرار ندهید و به صورت جداگانه بگویید: هرچه خدا خواست و سپس هر چه محمد خواست، یا به طور جداگانه بگویید: هر چه على خواست...
زیرا مشیت و خواستخدا است که قاهر و غالب استبه گونهاى که هیچ چیز مساوى و نظیر و معادل و نزدیک به آن نیست و محمد که پیامبر خدا است در مقایسه با خدا و قدرتش جز مگس نیست که در این کشورهاى گسترده به پرواز در آید و على در کنار خدا و قدرتش جز پشهاى که در این جهان پهناور پرواز کند، بیش نیست. [و این دو اصلا قابل ذکر نیستند]
با این که فضل و عنایتى که خدا بر محمد و على داشته، آن قدر زیاد است که برابرى نمىکند بر فضل الهى بر تمامى آفریدگانش از اول تا آخر روزگار .
این بود سخن رسولاللهصلى الله علیه وآله در قصه ذباب و بعوضه در اینجا، و اصلا ربطى به آیه شریفه «ان الله لا یستحیى ان یضرب مثلا ما بعوضة» (73) ندارد.
نمونه دیگر
در زیر آیه شریفه
«و لقد کنتم تمنون الموت من قبل ان تلقوه فقد رایتموه (74) ».
گفتهاند: قریش حضرت امیرالمؤمنین علىعلیه السلامرا در جنگ بدر «موت» مىنامیدند. (75)
بدیهى است این تعبیر قدح و مذمت است، نه مدح و منقبت، مگر تاویل شود به این که حضرت علىعلیه السلام باعث مرگ کفار قریش بود، و این تعبیرى است از زبان دشمن و شجاعت را مىرساند.
بررسى
هر چه تحقیق کردم ریشه این مطلب و ماخذ دست اول را که معاصر اهل بیتعلیهم السلام باشد نیافتم. ولى اندکى دقت نشان مىدهد که لقب «موت» براى امامعلیه السلام با این آیه هیچ تناسبى ندارد، زیرا ماجراى آیه مزبور، مربوط به پس از جنگ احد است که مشت مدعیان دروغین اشتیاق شهادت باز شد، پیش از آن وقتى سخن از شهداى بدر و فضیلت جانبازى در راه خدا و... به میان مىآمد برخى با تظاهر آرزوى شهادت مىکردند و مىگفتند: اى کاش این افتخار در میدان بدر، نصیب ما نیز شده بود، طولى نکشید که جنگ احد پیش آمد.
مجاهدان راستین جنگیدند و برخى شربتشهادت نوشیدند ولى مدعیان، هنگامى که آثار شکست را در ارتش اسلام مشاهده کردند فرار کردند.
این آیه با سرزنش آنها مىگوید:
شما کسانى بودید که آرزوى مرگ و شهادت در راه خدا را در دل مىپروراندید، پس چرا آن وقت که با چشم خود محبوب خویش را در برابر خود دیدید فرار کردید؟ (76)
از این رو مضمون این آیه نیز ربطى به نام مبارک حضرت علىعلیه السلامندارد.
چند نمونه دیگر
استاد آیتالله معرفت در نقد تفسیر على بن ابراهیم قمى چند نمونه دیگر را یادآور شده است:
1 - گفتهاند مراد از «الساعة» در آیه 11 سوره فرقان یعنى علىعلیه السلام (77) با این که منظور از آیه «کذبوا بالساعة» تکذیب قیامت است.
2 - «المشرقین» در آیه شریفه «رب المشرقین و رب المغربین (78) »حضرت رسولصلى الله علیه وآله و حضرت علىعلیه السلام و «المغربین» امام حسن و امام حسینعلیهما السلام است. (79)
3 - «ثقلان» در آیه «سنفرغ لکم ایه الثقلان (80) »قرآن و عترتعلیهم السلاماست. (81)
پىنوشتها:
1. در یک مقالهکتابشناسى که سالیانى پیش تهیه کردم، بیش از 70 اثر در این زمینه پیدا کردم.
2. ران ملخى است تحفه درویش چه کند بى نوا ندارد بیش
3. اهل بیتعلیهم السلام در قرآن.
4. بقره (2): 207.
5. ر.ک: شواهدالتنزیل، ج1، صص 132- 123، نورالثقلین، الدرالمنثور و سایر تفاسیر، زیر همین آیه.
6. شواهد التنزیل، ابوالقاسم حسکانى، ج1، صص 268-267، نورالثلقین، ج2، ص 32.
7. ر.ک: تفسیر ابن کثیر، ج2، ص322، الدرالمنثور، ج4، صص 125-122، نورالثقلین و... زیر آیه
8. هود (11): 17.
9. نهجالبلاغه، خطبه قاصعه به شماره 192، بخش پایانى خطبه.
10. اهل بیت در قرآن، نقىپورفر، صص 160-158، با اندکى تصرف.
11. رعد (13): 43.
12. سنن ابن ماجه، ج1، ص44، باب فضایل علىعلیه السلام- نقل از «اهل بیت در قرآن»، ص 173.
13. المیزان، ج14، ص 221. ر.ک: الدرالمنثور، ج5،ص 566، زیر همین آیه شریفه.
14. احادیث زیادى در نزول آیه شریفه « انما ولیکم الله و...» (مائده (5): 55) در مورد صدقه دادن انگشترى که حضرت امیرعلیه السلام، در حال رکوع انجام دادهاند، از شیعه و سنى وارد شدهاست. امامانعلیهم السلام و افرادى چون ابوذر، عمار، جابر، ابن عباس، انس بن مالک، سلمة بن کمیل، ابورافع و عمروعاص، آن را روایت کردهاند. مفسران روایى چوناحمد، نسایى، طبرى، طبرانى، عبدبنحمید آن را نقل کردهاند. فقها در کتاب «صلات» مساله فعل کثیر و در کتاب «زکات» مساله اطلاق زکات بر صدقه مستحب، متعرض آن شدهاند، بزرگانى از ادبا نظیر زمخشرى در کشاف و ابوحیان در تفسیر خود آیه را با روایات منطبق دانستهاند. ر.ک: المیزان، ج6 ص 25;مجله میراث جاویدان سال 4، ش 1، ص 50.
15. مائده (5): 55.
16. آل عمران (3): 7.
17. المیزان، ج3، ص 70.
18. ر.ک: المیزان، ج1، ص 42.
19. تفسیر عیاشى، ج1، ص11.
20. المیزان، ج 1، ص 42.
21. نهجالبلاغه، خطبه 198.
22. تفسیر فرات کوفى، ص 138، حدیث 166.
23. رعد (13): 7.
24. بحارالانوار، ج2، ص 279.
25. بینه (98): 7، یعنى: در حقیقت کسانى که گرویده و کارهاى شایسته کردهاند، آنانند که بهترین آفریدگانند.
26. شواهدالتنزیل، ج2، ص 161; حضرت استاد، محمدباقر محمودى مصحح این کتاب، از ص 457 تا ص 474، دهها روایت و ماخذ معتبر از اهل سنت درباره این حدیث ذکر کرده است.
27. فجر (89): 27، یعنى: اى نفس مطمئنه خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت بازگرد و در میان بندگان من درآى و در بهشت من داخل شو.
28. جن (72): 16، یعنى: و هر کس از یاد پروردگار خود دل بگرداند، وى را در قید عذابى روز افزون درآورد.
29. شواهدالتنزیل، ج2، ص 386.
30. واقعه (56): 10، یعنى: و سبقتگیرندگان مقدمند; آنانند همان مقربان.
31. شواهدالتنزیل، ج2، صص 297-291.
32. واقعه (56): 13، یعنى: و اندکى از متاخران.
33. زمر (39): 9، یعنى: آیا کسانى که مىدانند با کسانى که نمىدانند، یکسانند.
34. ر.ک: تفسیر القرآن بالقرآن عند العلامة الطباطبائى، دکتر خضیر جعفر، ایران، قم، دارالقرآن الکریم، 1411.
35. نهجالبلاغه، خطبه 133، ص 132، با ترجمه دکتر شهیدى.
36. بقره (2): 185.
37. ر.ک: التفسیر و المفسرون فی ثوبهالقشیب، محمدهادى معرفت، ج2، ص 22.
38. نقد و نظر آراى این نویسنده و بررسى این که تا چهاندازه به سر منزل مقصودشان دستیافته، فرصتى فراتر مىطلبد.
39. بررسى شخصیت اهل بیتعلیهم السلام در قرآن، نقىپورفر، صص 6-5.
40. همان، ص 40.
41. نحل (16): 43.
42. الدرالمنثور، ج7، ص 349.
43. اهل بیتعلیهم السلام در قرآن، ص 186.
44. الدرالمنثور، ج5، ص 544; شواهد التنزیل، ج1، صص 477- 464، با 22 حدیث.
45. کنزالعمال، ج13، ص 152.
46. همان، ص 178.
47. التفسیر والمفسرون، محمدهادى معرفت، ج1، ص 21. حضرت استاد چهار معناى «تاویل» را نزدیک به همین اصطلاح دانسته است.
48. بصائرالدرجات، ص 195.
49. تفسیر عیاشى، ج1، ص 15، شماره 6.
50. تفسیر صافى، فیض کاشانى، ج1، صص 34-30.
51. همان.
52. همان.
53. نحل (16): 90.
54. القابالرسول و عترته، قطب راوندى، ص 30; بحارالانوار، ج35، ص 411.
55. بقره (2): 118; همچنین زیر آیات: یونس (10): 101; قمر (54): 43.
56. تفسیر البرغانى، جزء اول صص 327-326.
57. تفسیر البرغانى، جزء اول، ص 329.
58. ملک (67): 30.
59. تفسیر صافى، فیض کاشانى، ج2، ص 727; ر.ک: تاویل الآیات الظاهرة، ج2، ص 708.
60. التفسیر والمفسرون، محمدهادى معرفت; ج1، صص 27-26، با اختصار.
61. این اثر از تازههاى نشر دارالحدیث، به اهتمام آقاى رى شهرى و بسیار سودمند و فراگیر است.
62. بررسى شخصیت اهل بیتعلیهم السلام در قرآن، دکتر نقىپورفر، ص 8.
63. نبا (78): 31.
64. شواهد التنزیل، ج2، ص 419، زیر همین آیه.
65. نازعات (79): 41-40.
66. شواهد التنزیل، ج2، ص 422.
67. بقره (2): 17 و 19.
68. حج (22): 73; عنکبوت (29): 41.
69. بقره (2): 26.
70. بقره (2): 27-26.
71. تفسیرالقمى، ج1، صص 35-34.
72. البرهان فى تفسیر القرآن، سیدهاشم حسینى بحرانى، ج1، صص 161-160.
73. البرهان فیتفسیرالقرآن، سیدهاشمحسینى بحرانى، ایران، قم، مؤسسة البعثه، ط 1، 1415ق، رحلى، گالینگور، ج1 صص 161-160.
74. آل عمران (3): 143.
75. القاب الرسول و عترته، قطبالدین راوندى (م573) در مجموعه میراث شیعهدفتر اول، ص 47.
76. ر.ک: تفسیر نمونه، ج3، ص 112.
77. تفسیرالقمى، ص 112، زیر آیه.
78. الرحمن (55): 17.
79. تفسیر القمى، ج2، ص 344، زیر آیه.
80. الرحمن (55): 31.
81. التفسیر والمفسرون، محمدهادى معرفت، ج1، ص 485.