وعظ و منبر حاج شیخ عباس قمى
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
مرحوم حاج شیخ عباس گذشته از محدث بودن و آن همه کتابها که بهفارسى و عربى به قصد تعلیم و تربیتبراى عام و خاص نوشته،واعظى کم نظیر و از بزرگان اهل منبر هم بوده است.
بسیارى از علما و فضلا و فقها و مردم مختلف از تجار و کسبه وافراد عادى، از تاثیر ژرف وعظ و منبر حاج شیخ عباس قمى ومطالب نافذ و جالبى که در پاى منبر از وى شنیده بودند، یادمىکردند.
تاثیر بیانات این رادمرد در مستمعین حرفهاى او، پس از سالهاهمچنان مشهود بود.
بىگمان محدث قمى واعظ خلق و به تمام معنا اهل منبر بوده است.
هم بیانى رسا و گویا داشته و هم محدثى بزرگ و متتبع بوده و ازاین رو قدروعظ و منبر را چنان که باید، مىدانسته و حقش را آنطور که باید ادا مىکرده است. در این جا ما به نمونههایى ازوعظ و منبرى که انسان را به یاد وعظ و منبر پیغمبر(ص) وامیرالمؤمنین(ع) مىانداخته، اشاره مىکنیم.
شاید مرحوم حاج شیخ عباس پیش از سال 1332 و رفتن به مشهد،گاهى در قم منبر مىرفته، ولى شهرت او در وعظ و بیانات گیرا ومنابر رسمى از مشهد و شهرهاى خراسان آغاز، و بعدها در قم وهمدان، و به ویژه در نجف اشرف زبانزد خاص و عام شد.
آوازه منبر حاج شیخ عباس قمى در مشهد مقدس بعد از سال 1332 کهاز قم به آن جا رفته به گوشها رسید. او در دهههاى عاشورا، وماههاى مبارک رمضان در مشهد و شهرهاى دیگر خراسان مانندنیشابور و تربتحیدریه منبر مىرفته است.
ایشان در طول سالهایى که در مشهد بود، زمستانها به قم مىآمد وبه دعوت باجناق سابقش (1) مرحوم آقا سید على بلور فروش بزرگبازاریان قم در خانه او، و همچنین به دعوت مرحوم آیهالله حاجشیخ عبدالکریمحائرى در مدرسه فیضیه، و به دعوت کسبه و تجار درتیمچه بزرگ قم در ایام فاطمیه و دیگر مناسبتها منبر داشته وموعظه مىکرد.
مرحوم حاج شیخ عباس قمى در بعضى از سالها تابستانها به همدانمىرفت و علاوه بر تالیف و تصنیف به منبر مىرفت. و منبرهاى اودر آن جا نیز رونق زیادى پیدا کرده بود.
او تقریبا هر ساله در فصل زمستان پس از سفر مشهد، به قم یا بهطور مستقیم از راه همدان به نجف اشرف مشرف مىشد و در مسجدهندى و دیگر مراکز منبر داشت.
او در6 سال آخر زندگانیش که در نجف اشرف مقیم بود نیز، دههاول محرم و ماه مبارک رمضان در مسجد هندى منبر مىرفت.
تاثیر منبرهاى حاج شیخ عباس قمى
در مجلس وعظ او بزرگان فقها و علما و مجتهدین و مدرسین و فضلاو طلاب حوزه و عامه مردم شرکت مىکردند و همگى سخت تحت تاثیروعظ و منبرش قرار مىگرفتند، به طورى که نظیرش را به یادنداشتهاند.
شیوه خطابه محدث قمى این بود که در منبر ابتدا خطبه مىخواند،سپس حدیثى را عنوان کرده، و به مناسبت آن حدیثى دیگر، و حدیثىدیگر و... همه احادیث را نیز با ذکر اسناد و گاهى معرفى کوتاهیا مفصل راویان مىآورده است.
منبر در ایامى خاص
منبر رفتن محدث قمى در مشهد و نجف اشرف تا روز عاشورا بود.
بعد از آن هر چه اصرار مىکردند قبول نمىکرد. گاهى چند روزى درایام بعد از عاشورا هم منبر مىرفت. او در باره این تصمیممىگفت:
بیش از این مزاحم کار نوشتن من است. من تالیف و تصنیف را لازمو مهمتر مىدانم.
با این که دایما کار وى با اخبار و روایات و احادیث و تاریخ واین قبیل چیزها بوده، مع الوصف براى یک بار منبر رفتن یکى دوساعت مطالعه مىکرد تا مبادا کلمهاى زیاد یا کم بگوید!
منابر محدث قمى در خراسان و مشهد مقدس
آقاى حاج معتمد خراسانى، واعظ بزرگوار معاصر که در جوانى،هنگام اقامت محدث قمى در مشهد، منبرهاى او را دیده است، دراین باره مىگوید:
مرحوم حاج شیخ عباس بر اساس فن خودش که علم الحدیثبود صحبتمىکرد. حدیث را بر اساس قواعد علم لحدیثبیان مىکرد، اوآنچنان درباره حدیثشناخت داشت که وقتى بر منبر مىنشست گویىجمعیت نفس نمىکشیدند مبادا یک کلمه از سخن او را نشنوند. مجلساو نورانیت عجیبى داشت. بعد از حمد و ثناى خداوند اول حدیث رامىخواند و مىگفت که حدیث مسند است و سندش متصل به امام است،مثلا مىفرمود:
و بالسند المتصل عن محمدبن یعقوب الکلینى، قال حدثنى محمدبنیونس، سپس تمام راویان را سه یا چهار نفر یا بیشتر، هر چهبود، اسامى آنها را مىگفت، تا به معصوم مىرسانید. آن وقت متنحدیث را بدون کم و زیاد نقل و ترجمه مىکرد. پس از آن بهمناسبتبحث، روایات چندى، مقطوع یا مرسل نقل مىکرد و بحث راادامه مىداد.
اگر اقتضاى جلسه بود، باز چند حدیث مسند دیگرى را با همانآداب حدیث نقل مىکرد والا بحث را به حالات رجال حدیث مىکشانید.
اگر مىخواست تاریخ بگوید معمولا حالات رجال حدیث را بیانمىفرمود، و در ضمن حالات آنها باز مطالبى بیان مىکرد.
سخنانش تاثیر عجیبى داشت، چون اول خودش تحت تاثیر آن احادیثقرار مىگرفت، به همین جهت منبرش داراى قوه اشراب بود. گویاجاذبه روحى داشت.
وقتى مىخواستحدیثى، به عنوان مثال از امام صادق(ع) نقل کند،توجه ویژهاى داشت که یک کلمه از سخنان آن حضرت کم و زیادنشود. در همه جا منبر نمىرفت فقط ایام عاشورا منزل آیهاللهقمى (رضوان الله علیه) که ده روز منبر دایر بود و تا ظهرآقایان دیگر منبر بودند، پس از نماز جماعت ظهر منبر مىرفت کهجمعیتخاصى براى استفاده از منبر وى مىآمدند.
به درخواست مؤمنین در ماه رمضان، گاهى در مسجد گوهر شاد وگاهى در مدرسه میرزا جعفر که دور از جمعیت معمولى و ازدحامبود منبر مىرفت.
در مدرسه هم با این که از ازدحام برکنار بود باز جمعیتفراوانى مىآمدند. کسى که او را در بالاى منبر مىدید گویى کوهوقار و مجسمه زهد و تقوا را مىدید. نوع فضلاى اهل علم ازارادتمندان ایشان بودند.
اخلاص محدث قمى و علاقهمندى علما به او
در آن اوان وى با مرحوم ادیب نیشابورى (2) معاصر بود. عموم فضلا وطلاب شاگردان ایشان بودند و در درس معانى و بیان او در مدرسهنواب حدود 700 نفر طلبه شرکت مىکردند. آن درس هم منحصر به ایناستاد بود. مرحوم ادیب به شاگردانش سفارش مىکرد:
بروید پاى منبر حاج شیخ عباس قمى و استفاده کنید.
امتیاز آن محدث بزرگ این بود که هوى و هوس را در خود کشته واز اسارت هوى و خودخواهى بیرون آمده بود. در مدت توقف در مشهدگاهى به خارج سفر مىکرد، به نجف اشرف یا قم مىرفت، ولى تامىخواست جمعیتى جمع شود و زمینه نماز جماعتیا منبرى فراهمشود، حرکت مىکرد.
در شبستان مرحوم آیهالله قمى که امروز معروف به شبستانسبزوارى استیک ماه رمضان در باره صله رحم صحبت کرد. منبرعجیبى بود همه چیز داشت. بعد حس کرده بود جمعیت آن جا زیادشده، شاید باعث لطمه به دیگران از اهل منبر باشد.
سال بعد در گوشهاى جداى از آن محیط یعنى مدرسه میرزا جعفر درصحن عتیق، منبر رفت. در عین حال عده زیادى از طلاب و جمعى ازبزرگان در این جلسات حاضر مىشدند.
حکایتى از تواضع محدث قمى
مرحوم حاج آخوند تربتى عالم زاهد پدر مرحوم راشد، با سفر بهمشهد مقدس مىخواست چند روزى در آن جا بماند وقتى از منبر رفتنحاج شیخ عباس قمى اطلاع پیدا کرد، با حضور در جلسه وعظ ایشانپاى منبر او مىنشست.
محدث قمى روزى نگاه کرد و دید که حاج آخوند تربتى پاى منبراست. گفت:
جناب حاج آخوند! من چند روز است که صحبت کردهام و شما میهمانهستید، شما هم چند روزى صحبت کنید.
حاج آخوند هر قدر اصرار کرد که من براى استفاده آمدهام، شیخنپذیرفت و از منبر فرود آمد و منبر را به ایشان واگذار کرد.
استاد فقید آیهالله حاج آقا رضا صدر نیز که در نوجوانى درمشهد مقدس شاهد منبرها و مواعظ او بوده است مىگوید:
او سخنورى دانا و گویندهاى توانا بود. هنگامى که بر اریکهمنبر جلوس مىکرد روان سخن مىگفت و حاضران را سراپا گوش مىکرد.
موعظه مىکرد، تاریخ مىگفت و حدیث تفسیر مىکرد. ذکر مصیبت اهلبیت(علیهم السلام) را چنان ساده و بدون تکیه بر صوت بیان مىکردکه مستعمان را به گریه شدید مىانداخت. سخنان او در خودش نیزمؤثر واقع مىشد و براى حضرتش به مناسبت مطالب، تغییر حال، رخمىداد.
مرحوم صدر در نوشته دیگرى آورده است:
گذران زندگى او از راه منبر بود. در دهه عاشورا در مشهد ومنزل عموى همسرش مرحوم حاج آقا حسین قمى منبر مىرفت، و درایام فاطمیه براى منبر در مدرسه فیضیه قم از طرف مرحوم حاجشیخ عبدالکریم حائرى یزدى دعوت مىشد. منبرش سرتاسر موعظه ونقل احادیثبود، و با آن که هنگام ذکر مصایب با آهنگ، ذکرمصیبت نمىکرد و به طور عادى سخن مىگفت و ذکر مصیبت مىکرد،مستمعان را مىگریانید و استادانه این وظیفه را انجام مىداد».
آقاى محدثزاده مىگویند:
در وقتى که مرحوم والد در مشهد مقدس بودند، مرحوم آیهالله حاجآقا حسین قمى، دهه عاشورا مجلس روضه مفصلى داشت. تمام حیاطبزرگ خانه ایشان و حتى قسمتى از پشتبام از جمعیت پر مىشد.
از اول صبح، تمام منبرىهاى درجه یک آن وقت و روضه خوانهامىآمدند و منبر مىرفتند، بعد از نماز ظهر تازه مرحوم والدمنبر مىرفت. کسبه در آن موقع دست از کار مىکشیدند و خود رابراى منبر ایشان آماده مىکردند. منبر ایشان اغلب تا یک و نیمو دو بعدازظهر طول مىکشید. تمام صحن حیاط و اتاقها و پشتبامپر از جمعیت مىشد.
مرحوم آیهالله آقاى شیخ کاظم دامغانى از علماى بزرگ مشهدمىفرمودند:
مردم توجه ویژهاى به منبر محدث قمى داشتند و هر کس در جایىبود، در وقت منبر ایشان خودش را به منزل آیهالله قمى اعلىالله مقامه الشریف مىرسانید. وقتى هم پاى منبر مىنشستند، تمامحواس آنها به ایشان بود که چه مىگویند. منبر ایشان جز اخبار واحادیث و تاریخ، چیز دیگرى نبود. روضه را هم خیلى سادهمىخواندند، اما چون با حال مىخواندند و خودشان هم منقلبمىشدند، مردم را فوق العاده منقلب مىکرد.
در یکى از سالها روز تاسوعا در منزل مرحوم آیهالله حاج آقاحسین قمى، از صبح همه منبرىها منبر رفتند و هر چه در بارهحضرت ابوالفضل العباس سلام الله علیه بود گفتند. بعد از همهآنها مرحوم حاج شیخ عباس منبر رفتند. وقتى وارد روضه شدندشروع کردند اشعار جناب ام البنین «لا تدعونى ویک ام البنین»را تا آخر خواندند. من از شدت گریه از حال رفتم. وقتى مرا بهحال آوردند، دیدم یازده نفر در اطراف من هنوز در حال بىهوشىهستند. خود ایشان هم حال عجیبى داشتند و گریه مىکردند.
آقاى محدثزاده اضافه کردند:
روضه مرحوم آیهالله قمى فقط دهه اول محرم بود و تا بعدازظهرادامه داشت. روزى مرحوم والد در باره رباخوارى سخن گفت و آیاتو روایات آن را خواند و در نکوهش آن بحث کرد. زرگرى که اهلربا بود با شنیدن سخنان نافذ او طورى منقلب شد و تکان خورد کهاز کثرت وحشت دیوانه شد.
حدود سال 1341 عدهاى از فضلاى مشهد از ایشان تقاضا کردند کهشبهاى پنجشنبه و جمعه در مدرسه میرزا جعفر واقع در ضلع صحنمطهر حضرت امام رضا(ع) به عنوان درس اخلاق براى طلاب علوم دینى،منبر روند و ایشان قبول فرمودند. قریب هزار نفر از طلاب وعلماى شهر در آن مجلس شرکت کردند، این منبر هر روز حدود دوساعت و نیم تا سه ساعت طول مىکشید مرحوم حاج شیخ عباس قمى دراین منابر در باره اخلاق بحث مىکرد.
مرحوم راشد واعظ دانشمند مشهور که از طلاب درس خوان آن روزمشهد و حاضران آن مجلس بوده، بارها مىگفت:
اثر یک منبر ایشان در آن شبها تا یک هفته در ما باقى بود. درطول یک هفته مضامین سخنان آن مرحوم در اعماق دل ما ریشهدوانیده و ما را به خود مشغول داشته بود! به طورى که تا هفتهبعد کاملا تحت تاثیر آن بودیم! سخنان نافذ آن مرحوم چنان بودکه تا یک هفته انسان را از تمامى سیئات و پندارهاى ناروا وگناهان باز مىداشت و به خدا و عبادت متوجه مىکرد.
مرحوم آقابزرگ روحانى و حکیم عالىقدر خراسان در میان علما بهدو نفر زیاد ابراز علاقه مىکرد; یکى مرحوم آیهالله حاج آقاحسین قمى و دیگرى حاج شیخ عباس قمى و مىگفت:
هر کس مىخواهد از کلام اهلبیت(علیهم السلام) نورانیت پیدا کند،از منبر حاج شیخ عباس قمى استفاده کند!
مرحوم استاد محمود شهابى دانشمند فقید درباره ایشان مىنویسد:
به گفته یکى از علماى اعلام نجف و از مدرسین عالى مقام، وقتىحاج شیخ عباس قمى در منبر، حدیث نقل مىکرد، سلسله سند راویانهر حدیث را ذکر مىکرد و مورد بحث قرار مىداد، و مختصرى از شرححال هر کدام را بیان مىداشت. همین که پس از معرفى آخرین راوىبه امام صادق یا امامان دیگر(علیهم السلام) مىرسید، چنان بودکه گویى شنونده امام را مىدید، با همان عظمت و مهابت و مقامشامخ امامت!
دقت محدث قمى در نقل حدیث
یکى از آقایان علماى محترم تهران که از فضلاى آن روز مشهد بودهاست، نقل مىکند که محدث قمى یک سال ماه رمضان در مشهد منبرمىرفت. روزى ضمن بیانات خود گفت: خواب دیدهام مثل این کهروزهام را افطار مىکنم و خودم این طور تعبیر کردهام که مبادادر نقل حدیث کم و زیادى روى دهد، لذا کتاب آوردهام که احادیثرا از رو بخوانم!
محدث قمى با همه اطلاعاتى که در باره تاریخ حیات پیامبر(ص) وائمه اطهار(علیهم السلام) و اخبار و احادیث آن ذوات مقدس داشت،نه تنها در مشهد بلکه در قم و نجف اشرف و جاهاى دیگر هم کهمنبر مىرفت، گاهى کتاب به دست مىگرفت و حتى روضه را نیز از رومىخواند که تاثیر عجیبى هم در شنونده داشت.
اخلاص و احتیاط و عدم توجه به دنیا
زمانى که در مشهد بود براى این که کمتر منبر برود نذر کردهبود که اگر غیر از منزل مرحوم آیهالله قمى و مسجد گوهرشادمنبر برود، یک سفر پیاده به حجبرود! در همان موقع تاجرى بهنام هراتى که بیمار بود نذر کرده بود که اگر بهبودى یافت، یکدهه روضه بگذارد و حاج شیخ عباس قمى را دعوت کند.
وقتى موضوع را به حاج شیخ مىگوید، مىفرماید: من نذر کردهام کهغیر از خانه آقاى قمى و مسجد گوهرشاد جایى منبر نروم.
هراتى مىگوید:
من هم نذر کردهام شما را دعوت کنم.
بعد براى این که حاج شیخ بداند اهمیت موضوع تا کجاست مىگوید:
من براى اداى نذرم هزار تومان براى شما منظور داشتهام.
محدث قمى مىگوید:
با این وصف چون نذر کردهام معذورم.
هزار تومان در آن موقع پول زیادى بوده است. شاید خانه او درمشهد در آن زمان کمتر از هزار تومان قیمت داشته است.
جالب است که پس از آن، محدث به قم مىرود. شخصى مىآید و ازایشان دعوت مىکند که یک دهه در خانه او منبر برود. محدث قمىکه در قم هم در جاهاى خاصى منبر مىرفته، از پذیرش منبر بیشترعذر مىخواهد. شخص دعوت کننده براى این که محدث قمى تشویق شودمىگوید آقا من براى این دهه سه تومان پول مىدهم!
مردم تربتحیدریه به مرحوم حاج شیخ عباس علاقه عجیبى داشتهاند.
یکى از اهالى آن جا مىگفت:
اگر بگویم دین مردم تربت دین حاج شیخ عباس قمى است گزافنگفتهام.
خاطرهاى تنبهآور از مرحوم محدث
صدرالعلما براى آقاى محدثزاده فرزند مرحوم محدث قمى نقل کردهکه سالى مرحوم حاج شیخ عباس شبها در ربتحیدریه منبر مىرفت،مردى مىآید و به ایشان اظهار فقر مىکند و تقاضاى کمک مىکند.
حاج شیخ عباس مىفرمایند:
صبر کن من روى منبر مىگویم و مردم کمک مىکنند.
حالا آن ارادت و علاقه شدید تربتىها به ایشان از یک طرف و اینکه او از روى منبر به مردم بگوید به مستمندى کمک کنید از طرفدیگر، پیداست که همه بدون تامل کمک مىکردند، ولى ایشان روىمنبر مىگویند اما حتى یک نفر هم چیزى به آن فقیر نمىدهد.
حاج شیخ در باره این جریان فرموده بودند:
علت این بود که من به فقیر گفتم، به اینها مىگویم و به تو کمکمىکنند و روى علاقهاى که به من داشتند، اطمینان به این کارداشتم ولى خداوند به من عنایت فرمود و مرا متنبه کرد که تا مانخواهیم همان مریدهاى کذا و کذا هم به حرف تو اعتنا نمىکنند.
الحمد لله الذى یفعل ما یشاء ولا یفعل ما یشاء غیره. (3)
واعظ و محدث بزرگوار معاصر آقاى حاج شیخ قوام وشنوى قمى درباره حاج شیخ عباس آوردهاند:
مرحوم آیهالله العظمى حائرى موسس حوزه علمیه قم، هر ساله درایام فاطمیه دوم (4) در مدرسه مبارکه فیضیه مجلس روضه مىگرفتند واز مرحوم محدث قمى که آن موقع مقیم مشهد مقدس بود دعوتمىکردند تا در مجلس عزادارى ایام فاطمیه مدرسه فیضیه منبربروند مستمعین این جلسه بیشتر علما و اهل علم بودند و طورىمنقلب مىشدند که زبان از بیان آن قاصر است. سخنان مرحوم حاجشیخ عباس مصداق حقیقى «الکلام اذا خرج من القلب دخل فىالقلب» بود. خضوع و خشوع آن بزرگوار و گریستن خود ایشان درمنابر، موقع ذکر مصیبت موجب انقلاب در مجلس و مستمعین مىشد.
مرحوم حاج سید جمالالدین مجد از فضلاى پیشین حوزه قم که سالهادر شهر دماوند اقامت داشت و روحانى بزرگ شهر بود، مىگفت:
حاج سید على بلور فروش که به او آقاى بازار قم مىگفتند، هرساله در ایام فاطمیه اول روضه مفصلى داشت و مقید بود که حاجشیخ عباس را دعوت کند. ما طلاب در انتظار بودیم تا ایام فاطمیهبرسد و حاج شیخ عباس از مشهد بیاید و منبر برود.
خانهاى را که در آن روضه برقرار مىشد حاج سید على بلور فروشبا نیت پاک ساخته بود و بیرونى آن را فاطمیه کرده بود وبزرگترین مجلس ایام فاطمیه در آن منعقد مىشد. (5)
آیهالله مرحوم حائرى هم در ایام فاطمیه دوم در مدرسه فیضیهمجلس روضه داشت، و از حاج شیخ عباس دعوت مىکرد، و خود هم درمجلس حضور مىیافت. در آغاز جلسه، حاج میرزا على هستهاىاصفهانى با آن مقام علمیش (6) منبر مىرفت و ما خیال مىکردیم پساز او مجلس به هم مىخورد، ولى پس از آن که حاج شیخ عباس منبرمىرفت نه تنها جمعیت پراکنده نمىشد، بلکه مجلس همچنان گرم بودو علما و فضلا و طبقات مختلف با شور و شوق فراوان به مواعظنافذ حاج شیخ عباس قمى گوش مىدادند.
بعد از مجلس عزادارى، مرحوم آیهالله حاج شیخ عبدالکریم حائرىجلسه حوزه استفتاى خود را با حضور مرحومین آیهالله آقا سیدمحمدتقى خوانسارى، و آیهالله شیخ محمدعلى اراکى، و آقا شیخحسن یونسى، و حاج میرزا محمود روحانى، و میرزا محمدتقى اشراقىدر آن خانه قرار مىداد.
مرحوم آیهالله نجفى مرعشى نقل مىفرمودند:
عجیب بود، که حاج شیخ عباس در مدرسه فیضیه در منبر آیه قرآنمىخواند و مردم زار زار گریه مىکردند!
آقاى رحمانى همدانى واعظ از آیهالله آخوند ملا على همدانى نقلمىکند که محدث قمى در مدرسه فیضیه قم یک منبر تمام در بارهمیثم تمار صحبت کرده بود. عدهاى از طلاب گفته بودند در یک منبراین همه مطلب در باره میثم تمار گفتید؟ و او روى منبر گفتهبود:
در حضور حاج شیخ مىگویم، شما امروز در قلمرو تشیع محدثى مثلمرا ندارید، با این وصف این همه در باره میثم صحبت کردم، بازهم صحبت مىکنم، چون من خواستم، آدم درست کنم و بگویم آدماینها هستند!
مرحوم آخوند همدانى افزوده بود:
در این حال آیهالله حائرى به علامت تصدیق سر خود رامىگردانید. (7)
آقاى حاج شیخحسین انصاریان واعظ و دانشمند معاصر در اثر نفیسخود «عرفان اسلامى» نوشتهاند:
یکى از علماى تهران که سالیان دراز در زمان مرجعیت مرجع بزرگحضرت آیهالله حاج شیخ عبدالکریم حائرى در قم مشرف بود، براىاین فقیر حکایت کرد:
زمانى که محدث قمى صاحب «مفاتیح» و «سفینه» به قم آمدند،مرحوم حاج شیخ عبدالکریم براى ده شب از وى براى سخنرانى بعداز نماز مغرب و عشا دعوت کرد. آن مرد شایسته و با تقوا دعوتآن جناب را پذیرفت و شبها در صحن حضرت معصومه(س) جهت مردم وطلاب به وعظ و موعظه پرداخت.
خدمت آیهالله حائرى عرضه داشتند نظر شما در باره منابر حاجشیخ عباس قمى چیست؟ با یک دنیا ادب فرموده بودند:
«هر طلبهاى را کنار منبر او ببینم و نشستن او را پاى موعظهمحدث مشاهده کنم تا سه روز حاضرم تمام نمازهاى واجب خود را بهاو اقتدا کنم، زیرا منابر و مواعظ این مرد در شنونده ایجادروح عدالت مىکند».!
جاذبه و تاثیر معنوى
وقتى محدث قمى در قم منبر مىرفتشخصیتهاى مهم و سرشناسى ازتهران و جاهاى دیگر براى درک فیض مىآمدند و استفاده مىکردند.
طلاب مىگفتند وقتى ما از پاى منبر ایشان بر مىخاستیم به کلى حبدنیا از دلمان خارج مىشد. از میان معیتبیرون مىرفتیم تافاصله بگیریم و مشغول کار آخرت شویم.
جلسات منبر در ساوه
بعد از روضه حاج شیخ در مدرسه فیضیه، به دعوت مرحوم آقاسیدعبدالله رضوانى ساوهاى از علماى بزرگ و اول روحانى ساوه،به آنجا مىرفت و در آن جا سه روز با همان حال و هوایى کهداشت، در منبر مردم را موعظه مىکرد. در سفر به ساوه، فرزندانایشان مرحوم محدثزاده و آقاى محدثزاده نیز با پدر بودهاند.
آقاى محدثزاده مىگویند:
مجلس وعظ ایشان در منزل مرحوم آقا سیدعبدالله رضوانى در ساوهبسیار پرجمعیتبوده، حتى صدرالاشراف که در آن زمان بسیار بانفوذ بود، از تهران براى درک مجلس ایشان به ساوه آمده بود.
آقا سیداسدالله برادر آقا سیدعبدالله از علماى ساوه روزى ازحاج شیخ بر سبیل مزاح پرسید: شما تا کى در ساوه هستید؟ حاجشیخ فرمود: تا گلهاى باغچه شما باز شود. دو سه روز بعد آقاسیداسدالله، گلى را که در دست داشتبه حاج شیخ نشان داد وگفت: الحمدلله گل باز شده است. حاج شیخ فرمود: بله، این رنگباز شده، ولى رنگهاى دیگر باز نشده است، وقتى همه رنگهاى گلهاباز شدند، آن وقت موقع رفتن من از ساوه است!
منبر محدث در نجف اشرف
یکى از علماى محترم نجف اشرف (8) که با مرحوم محدث قمى ارتباطنزدیکى داشته نقل مىکند:
آن مرحوم را آقایان نجف در دهه اول محرم دعوت کردند تاصبحگاهان در مسجد هندى منبر بروند.
ایشان اوایل طلوع آفتاب تابستان در مسجد هندى بر فراز منبرکهحدود 12پله داشت مىرفتند. درستسه ساعت تمام منبر بودند.
این جلسه کلیه مجالس نجف را تحت تاثیر قرار داده بود.تمام مسجد مملو از جمعیتبود. بیشتر حضار، مراجع و مجتهدین وروحانیون بودند زیادى جمعیت، به ویژه حضور علما و روحانیونچنان بود که تصور مىشد تمامى اهالى نجف در مجلس حاضرند. خداشاهد است در تمام عمرم و در چهل سال اقامت عراق و سى سالهاقامت ایران چنان مجلسى را از حیث اهمیت و جمعیت ندیده ونشنیدهام، آن مرحوم وقتى شروع مىکرد به سوگوارى و تحقیقاتمسلمه - نه روایات مرسله اهل مقاتل- از ورود خامس آلعبا(ع) بهزمین کربلا، تا زمانى که از منبر فرود مىآمد به قدر اغلبشنوندگان بارانى از اشک از دو چشم مبارک مىریخت. مىتوان بهلفظ جلاله قسم یاد کرد که یک ساعت از سه ساعت منبر گریه آن خلدآشیان بود».
یکى از دانشمندان معاصر (9) مىگویند:
بچه بودم و با پدرم در نجف اشرف در مسجد هندى براى حضور درجلسه منبر مرحوم حاج شیخ عباس مىرفتیم. خیلى ساده صحبت مىکرد.
عمده پاى منبرىهایش اهل علم بودند. تمام بزرگان و مراجع نجفامثال آقا شیخ محمدحسین اصفهانى (10) حضور مىیافتند حاج شیخ عباسچنان ساده و نافذ صحبت مىکرد که به نظرم در و دیوار گریهمىکردند! یکى از استادانم در نجف اشرف که اینک در قم و داراىآثار گرانقدرى است (11) مىفرمود:
مرحوم حاج شیخ عباس دهه محرم در نجف اشرف از طرف شیرازىهاىبازار دعوت به منبر مىشد.
موقع نقل حدیث از روى کتاب حدیث مىخواند، و حتى نسخه بدلها راهم نقل مىکرد، و این از شدت احتیاط آن مرحوم در نقل سخنمعصومین(علیهم السلام) بود.
چنان مىگفت و گریه مىکرد که من از دور قطرات اشک او رامىدیدم. همین استاد مىافزود:
مرحوم آقا شیخ على قمى را که پاى منبر هیچ گویندهاى نمىنشست،دیدم که در کنار منبر ایشان نشسته بود. وقتى به صورت او و حاجشیخ عباس نگاه مىکردم، مىدیدم صورت آن دو بزرگوار مىدرخشید، وآثار نماز شب در پیشانى آنها کاملا آشکار بود. موقع روضهخواندن آن مرحوم حس مىکردم که گویى در و دیوار مسجد هندى ازشدت تاثر گریه مىکند. خود آن مرحوم بیش از شنوندگان گریهمىکرد.
آقاى لطفى از فضلاى آن روز نجف مىگویند:
مرحوم حاج شیخ در سالهاى آخر که در نجف سکونت داشتند، دهه اولمحرم، و ماه مبارک رمضان در مسجد هندى منبر مىرفتند، علما وفضلا حتى مراجع هم پاى منبر ایشان حاضر شدند.
حاج شیخ، سلسله روات را یکى یکى به تفصیل معرفى مىکرد و درباره جرح و تعدیل آنها بحث مىکرد. گاهى بعضى از علما و فضلا ازپاى منبر اشکال مىکردند و ایشان هم جواب مىداد و از این رومنبر ایشان حکم درس داشت. وقتى ایشان به خود امام مىرسید چنانصحنه را مجسم مىکرد که گویى خود امام صادق(ع) دارند حرفمىزند. گاهى اوقات هم قبل از این که مصیبتبخواند طلاب و مردمرا موعظه مىکرد، و این موعظه چنان مؤثر بود که بعضىها از شدتتاثر غش مىکردند و از حال مىرفتند. بسیار تاکید داشت که اهلمنبر توجه داشته باشند، حرفهاى خلاف واقع در منبر نگویند وقداست منبر و موعظه و نقل وقایع را حفظ کنند. همین که به روضهو مصیبت مىرسید، هنگامه مىشد و دیگر کسى نبود که منقلب نشود واشک نریزد.
آقاى محدث زاده مىگویند:
مرحوم والد در ماه مبارک رمضان و دهه عاشورا در مسجد هندى نجفاشرف منبر مىرفتند. در ماه مبارک عصرها و در دهه محرم صبحزود. منبر ایشان هم عجیب بود. چون در آن ساعت تمام مجالس روضهتعطیل مىشد، زیرا صاحبان مجالس مىخواستند، خودشان هم از منبرایشان استفاده کنند. لذا در بین ایرانىها در آن وقت مجلسىنبود، ولى عربها ظاهرا مجلس داشتند.
منبر ایشان هم حکم درس را داشت که در ساعت معینى مىآمدند.
مجلس صاحبى نداشت که معلوم باشد بانى کیست. همه علما و بزرگانحتى مرجع عالى قدر مرحوم آیهالله اصفهانى اعلى الله مقامه کهشخصیتبى نظیرى بودند، همچنین مراجع دیگر کنونى و گذشته نجفشرکت مىفرمودند.
مجلسى فوقالعاده بود هم از نظر جمعیت و هم از نظر محتوا. ومنبر مرحوم والد یک ساعت، گاه یک ساعت و ربع و گاهى هم یکساعت و نیم، و روز عاشورا دو ساعت طول مىکشید. حتى در شبعاشورا اگر آقایان علما به کربلا مىرفتند عموما زود برمىگشتند، وگرنه رفتن به کربلا را به روز عاشورا مىانداختند.
وقتى مجلس پدرم در مسجد هندى تمام مىشد، مىرفتند به زیارتحضرت سیدالشهدا(ع).
مجلس عاشوراى ایشان واقعا عجیب بود. روز عاشورا وقتى ایشانروى منبر مىنشستند، اول مىفرمودند:
«عظم الله اجورنا بمصابنا الحسین(ع»).
و بعد شروع مىکردند به بیان وقایع روز عاشورا، و مقتلمىخواندند. مطالب را به گونهاى بیان مىکردند که جریان عاشورامجسم مىشد، و حالت عجیبى به مردم دست مىداد.
از ویژگىهاى مرحوم والد عشق و علاقه به اهلبیت(علیهم السلام)بود. روایت غلام حضرت صادق(ع) با آن مرد خراسانى را علاوه براین که در منتهى الامال در حالات آن حضرت و کتب دیگرشاننوشتهاند، خودم نیز از ایشان شنیدم. بعد از نقل این روایت عرضمىکردند:
آقا! امام صادق! من از وقتى که خودم را شناختم، نوکر در خانهشما بودم، غلام در خانه شما بودم، یابن رسول الله! در این آخرکار این غلامتان را از در خانه بیرون نکنید. این را با یکحالتى عرض مىکردند.
بارى محدث قمى در سفر آخر که از سال 1354 تا1359 در نجفاقامت داشته است، در مسجد هندى منبر مىرفتند. مسجد هندى واقعدر بازار قبله صحن مطهر حضرت امیرالمؤمنین(ع) از مساجد مشهورو بابرکت نجف است. بیشتر مراجع و فقها و مدرسین شبها و روزهادر این مسجد درس مىگفتند و همیشه مجتهدین بزرگ در آن نمازجماعتبرگزار مىکردند.مرحوم آیهالله اصفهانى مرجع بزرگ، عصرزمستانها در آن مسجد نماز جماعت داشت، هر گاه ایشان نمىآمدند،به جاى او مرحوم آقا شیخ على قمى معروف به زاهد، دوست صمیمى وهمدرس مرحوم محدث قمى نماز جماعت داشت.
حجهالاسلام آقا سید محمد على میلانى نقل مىکنند که وقتى مرحومحاج شیخ عباس در نجف اشرف منزل ما بودند، و دهه عاشورا درمسجد هندى منبر مىرفتند، بعد از هر منبر که مىآمدند منزل، تافردا که باز مىخواستند منبر بروند، مطالعه مىکردند! و نیز ازحجهالاسلام آقا سید محسن خلخالى نقل مىکنند که گفته است: من درنجف با پدرم (12) به مسجد هندى پاى منبر مرحوم حاج شیخ عباسمىرفتیم.
یک روز ایشان براى منبر نیامدند. بعد که از وى علت راپرسیدند، فرموده بودند: چون دیروز کسالت داشتم و نتوانستمبراى منبر آن روز مطالعه کنم، لذا نیامدم! ولمثل هذا فلیعملالواعظون!
پىنوشتها:
1. همسر مرحوم بلور فروش نوه دخترى مرحوم سید زکریا قزوینى وخواهرزاده همسر اول مرحوم حاج شیخ عباس بوده است.
2. میرزا عبدالجواد نیشابورى ادیب اول.
3. این معنى همان است که وقتى قریش آمدند و سه سؤال از پیغمبرکردند: از حقیقت روح، از جهان گشاى عادل، از جوانان باایمانىکه خوابیدند و309 سال بعد بیدار شدند، و پیغمبر فرمود: فردابیایید که بگویم. و چون فردا و پسفردا و پسین فردا فرود آمدندوحى بر پیغمبر نازل نشد و نتوانست جواب بدهد، تا این که پیکوحى الهى نازل شد و این آیه را آورد: (ولا تقولن لشىء انى فاعلذلک غدا الا ان یشاءالله) یعنى: مگو من فردا اینکار را خواهمکرد مگر اینکه قبلا بگویى اگر خدا خواست. کهف(18): 22 و23.
4. ایام فاطمیه یعنى روزهایى که به مناسبت وفات حضرت فاطمهزهرا(س) مجالس عزا مىگیرند، یکى 75 روز بعد از رحلت پیغمبر(ص)در (روز 28 ماه صفر) که مصادف استبا13 جمادى الاولى، و دوم95 روز بعد از رحلت رسول خدا(ص) که مصادف استبا3 جمادىالثانیه این دو تاریخ هم از لفظ عربى «سبع و تسعین» یا«تسع و تسعین» نشات گرفته که لفظ «سبع» و «تسع» بخصوصزمانى که خط کوفى و بدون نقطه بوده ناشى شده است. مرحومآیهالله حائرى فاطمیه دوم یعنى 95 روز را معتبر مىدانسته است.
5. گفتیم که مرحوم حاج سید على بلور فروش باجناق محدث قمى وهمسر نوه یکى از سه دختر آقا سید زکریا قزوینى، و پدر مرحومحاج آقا محمد آقازاده بوده که کوچه آقازاده جنب دفتر تبلیغاتاسلامى قم به نام او است. خانه او هم بعدها در اجاره مرحومآیهالله العظمى بروجردى بود که از آن جا بر دنیاى شیعه حکومتشرعى داشت.
6. نگارنده، یک منبر مرحوم حاج میرزا على هستهاى را در مدرسهفیضیه سال 1328 شمسى با حضور مرحوم آیهالله بروجردى دیدم.
مىگفتند دو نفر منبرى مجتهد هستند، یکى حاج میرزا على هستهاىو دیگر میرزا محمدتقى اشراقى.
7. این سخن کوتاه را بارها از مرحوم امام خمینى رضواناللهعلیه شنیدهایم، و باز هم از رادیو و تلویزیون مىشنویم کهمىگویند: «در بین ما معروف است که مىگویند: ملا شدن چه آسان،آدم شدن چه مشکل، شیخ ما (آیهالله حائرى) مىگفت: آدم شدن محالاست!!
8. آیهالله آقا سیدعلى لواسانى.
9. آقاى شیخ محمدرضا جعفرى.
10. فیلسوف الفقها و فقیه الفلاسفه و استاد بسیارى از فقها ومجتهدین در عصر اخیر.
11. آیهالله شیخ محمد غروى.
12. پدر ایشان آیهالله آقاى سید مرتضى خلخالى از علماى اعلامنجف اشرف که سالهااست در زندان رژیم بعث عراق است، با این کهسنى بالاى نود سالگى دارد!.
بسیارى از علما و فضلا و فقها و مردم مختلف از تجار و کسبه وافراد عادى، از تاثیر ژرف وعظ و منبر حاج شیخ عباس قمى ومطالب نافذ و جالبى که در پاى منبر از وى شنیده بودند، یادمىکردند.
تاثیر بیانات این رادمرد در مستمعین حرفهاى او، پس از سالهاهمچنان مشهود بود.
بىگمان محدث قمى واعظ خلق و به تمام معنا اهل منبر بوده است.
هم بیانى رسا و گویا داشته و هم محدثى بزرگ و متتبع بوده و ازاین رو قدروعظ و منبر را چنان که باید، مىدانسته و حقش را آنطور که باید ادا مىکرده است. در این جا ما به نمونههایى ازوعظ و منبرى که انسان را به یاد وعظ و منبر پیغمبر(ص) وامیرالمؤمنین(ع) مىانداخته، اشاره مىکنیم.
شاید مرحوم حاج شیخ عباس پیش از سال 1332 و رفتن به مشهد،گاهى در قم منبر مىرفته، ولى شهرت او در وعظ و بیانات گیرا ومنابر رسمى از مشهد و شهرهاى خراسان آغاز، و بعدها در قم وهمدان، و به ویژه در نجف اشرف زبانزد خاص و عام شد.
آوازه منبر حاج شیخ عباس قمى در مشهد مقدس بعد از سال 1332 کهاز قم به آن جا رفته به گوشها رسید. او در دهههاى عاشورا، وماههاى مبارک رمضان در مشهد و شهرهاى دیگر خراسان مانندنیشابور و تربتحیدریه منبر مىرفته است.
ایشان در طول سالهایى که در مشهد بود، زمستانها به قم مىآمد وبه دعوت باجناق سابقش (1) مرحوم آقا سید على بلور فروش بزرگبازاریان قم در خانه او، و همچنین به دعوت مرحوم آیهالله حاجشیخ عبدالکریمحائرى در مدرسه فیضیه، و به دعوت کسبه و تجار درتیمچه بزرگ قم در ایام فاطمیه و دیگر مناسبتها منبر داشته وموعظه مىکرد.
مرحوم حاج شیخ عباس قمى در بعضى از سالها تابستانها به همدانمىرفت و علاوه بر تالیف و تصنیف به منبر مىرفت. و منبرهاى اودر آن جا نیز رونق زیادى پیدا کرده بود.
او تقریبا هر ساله در فصل زمستان پس از سفر مشهد، به قم یا بهطور مستقیم از راه همدان به نجف اشرف مشرف مىشد و در مسجدهندى و دیگر مراکز منبر داشت.
او در6 سال آخر زندگانیش که در نجف اشرف مقیم بود نیز، دههاول محرم و ماه مبارک رمضان در مسجد هندى منبر مىرفت.
تاثیر منبرهاى حاج شیخ عباس قمى
در مجلس وعظ او بزرگان فقها و علما و مجتهدین و مدرسین و فضلاو طلاب حوزه و عامه مردم شرکت مىکردند و همگى سخت تحت تاثیروعظ و منبرش قرار مىگرفتند، به طورى که نظیرش را به یادنداشتهاند.
شیوه خطابه محدث قمى این بود که در منبر ابتدا خطبه مىخواند،سپس حدیثى را عنوان کرده، و به مناسبت آن حدیثى دیگر، و حدیثىدیگر و... همه احادیث را نیز با ذکر اسناد و گاهى معرفى کوتاهیا مفصل راویان مىآورده است.
منبر در ایامى خاص
منبر رفتن محدث قمى در مشهد و نجف اشرف تا روز عاشورا بود.
بعد از آن هر چه اصرار مىکردند قبول نمىکرد. گاهى چند روزى درایام بعد از عاشورا هم منبر مىرفت. او در باره این تصمیممىگفت:
بیش از این مزاحم کار نوشتن من است. من تالیف و تصنیف را لازمو مهمتر مىدانم.
با این که دایما کار وى با اخبار و روایات و احادیث و تاریخ واین قبیل چیزها بوده، مع الوصف براى یک بار منبر رفتن یکى دوساعت مطالعه مىکرد تا مبادا کلمهاى زیاد یا کم بگوید!
منابر محدث قمى در خراسان و مشهد مقدس
آقاى حاج معتمد خراسانى، واعظ بزرگوار معاصر که در جوانى،هنگام اقامت محدث قمى در مشهد، منبرهاى او را دیده است، دراین باره مىگوید:
مرحوم حاج شیخ عباس بر اساس فن خودش که علم الحدیثبود صحبتمىکرد. حدیث را بر اساس قواعد علم لحدیثبیان مىکرد، اوآنچنان درباره حدیثشناخت داشت که وقتى بر منبر مىنشست گویىجمعیت نفس نمىکشیدند مبادا یک کلمه از سخن او را نشنوند. مجلساو نورانیت عجیبى داشت. بعد از حمد و ثناى خداوند اول حدیث رامىخواند و مىگفت که حدیث مسند است و سندش متصل به امام است،مثلا مىفرمود:
و بالسند المتصل عن محمدبن یعقوب الکلینى، قال حدثنى محمدبنیونس، سپس تمام راویان را سه یا چهار نفر یا بیشتر، هر چهبود، اسامى آنها را مىگفت، تا به معصوم مىرسانید. آن وقت متنحدیث را بدون کم و زیاد نقل و ترجمه مىکرد. پس از آن بهمناسبتبحث، روایات چندى، مقطوع یا مرسل نقل مىکرد و بحث راادامه مىداد.
اگر اقتضاى جلسه بود، باز چند حدیث مسند دیگرى را با همانآداب حدیث نقل مىکرد والا بحث را به حالات رجال حدیث مىکشانید.
اگر مىخواست تاریخ بگوید معمولا حالات رجال حدیث را بیانمىفرمود، و در ضمن حالات آنها باز مطالبى بیان مىکرد.
سخنانش تاثیر عجیبى داشت، چون اول خودش تحت تاثیر آن احادیثقرار مىگرفت، به همین جهت منبرش داراى قوه اشراب بود. گویاجاذبه روحى داشت.
وقتى مىخواستحدیثى، به عنوان مثال از امام صادق(ع) نقل کند،توجه ویژهاى داشت که یک کلمه از سخنان آن حضرت کم و زیادنشود. در همه جا منبر نمىرفت فقط ایام عاشورا منزل آیهاللهقمى (رضوان الله علیه) که ده روز منبر دایر بود و تا ظهرآقایان دیگر منبر بودند، پس از نماز جماعت ظهر منبر مىرفت کهجمعیتخاصى براى استفاده از منبر وى مىآمدند.
به درخواست مؤمنین در ماه رمضان، گاهى در مسجد گوهر شاد وگاهى در مدرسه میرزا جعفر که دور از جمعیت معمولى و ازدحامبود منبر مىرفت.
در مدرسه هم با این که از ازدحام برکنار بود باز جمعیتفراوانى مىآمدند. کسى که او را در بالاى منبر مىدید گویى کوهوقار و مجسمه زهد و تقوا را مىدید. نوع فضلاى اهل علم ازارادتمندان ایشان بودند.
اخلاص محدث قمى و علاقهمندى علما به او
در آن اوان وى با مرحوم ادیب نیشابورى (2) معاصر بود. عموم فضلا وطلاب شاگردان ایشان بودند و در درس معانى و بیان او در مدرسهنواب حدود 700 نفر طلبه شرکت مىکردند. آن درس هم منحصر به ایناستاد بود. مرحوم ادیب به شاگردانش سفارش مىکرد:
بروید پاى منبر حاج شیخ عباس قمى و استفاده کنید.
امتیاز آن محدث بزرگ این بود که هوى و هوس را در خود کشته واز اسارت هوى و خودخواهى بیرون آمده بود. در مدت توقف در مشهدگاهى به خارج سفر مىکرد، به نجف اشرف یا قم مىرفت، ولى تامىخواست جمعیتى جمع شود و زمینه نماز جماعتیا منبرى فراهمشود، حرکت مىکرد.
در شبستان مرحوم آیهالله قمى که امروز معروف به شبستانسبزوارى استیک ماه رمضان در باره صله رحم صحبت کرد. منبرعجیبى بود همه چیز داشت. بعد حس کرده بود جمعیت آن جا زیادشده، شاید باعث لطمه به دیگران از اهل منبر باشد.
سال بعد در گوشهاى جداى از آن محیط یعنى مدرسه میرزا جعفر درصحن عتیق، منبر رفت. در عین حال عده زیادى از طلاب و جمعى ازبزرگان در این جلسات حاضر مىشدند.
حکایتى از تواضع محدث قمى
مرحوم حاج آخوند تربتى عالم زاهد پدر مرحوم راشد، با سفر بهمشهد مقدس مىخواست چند روزى در آن جا بماند وقتى از منبر رفتنحاج شیخ عباس قمى اطلاع پیدا کرد، با حضور در جلسه وعظ ایشانپاى منبر او مىنشست.
محدث قمى روزى نگاه کرد و دید که حاج آخوند تربتى پاى منبراست. گفت:
جناب حاج آخوند! من چند روز است که صحبت کردهام و شما میهمانهستید، شما هم چند روزى صحبت کنید.
حاج آخوند هر قدر اصرار کرد که من براى استفاده آمدهام، شیخنپذیرفت و از منبر فرود آمد و منبر را به ایشان واگذار کرد.
استاد فقید آیهالله حاج آقا رضا صدر نیز که در نوجوانى درمشهد مقدس شاهد منبرها و مواعظ او بوده است مىگوید:
او سخنورى دانا و گویندهاى توانا بود. هنگامى که بر اریکهمنبر جلوس مىکرد روان سخن مىگفت و حاضران را سراپا گوش مىکرد.
موعظه مىکرد، تاریخ مىگفت و حدیث تفسیر مىکرد. ذکر مصیبت اهلبیت(علیهم السلام) را چنان ساده و بدون تکیه بر صوت بیان مىکردکه مستعمان را به گریه شدید مىانداخت. سخنان او در خودش نیزمؤثر واقع مىشد و براى حضرتش به مناسبت مطالب، تغییر حال، رخمىداد.
مرحوم صدر در نوشته دیگرى آورده است:
گذران زندگى او از راه منبر بود. در دهه عاشورا در مشهد ومنزل عموى همسرش مرحوم حاج آقا حسین قمى منبر مىرفت، و درایام فاطمیه براى منبر در مدرسه فیضیه قم از طرف مرحوم حاجشیخ عبدالکریم حائرى یزدى دعوت مىشد. منبرش سرتاسر موعظه ونقل احادیثبود، و با آن که هنگام ذکر مصایب با آهنگ، ذکرمصیبت نمىکرد و به طور عادى سخن مىگفت و ذکر مصیبت مىکرد،مستمعان را مىگریانید و استادانه این وظیفه را انجام مىداد».
آقاى محدثزاده مىگویند:
در وقتى که مرحوم والد در مشهد مقدس بودند، مرحوم آیهالله حاجآقا حسین قمى، دهه عاشورا مجلس روضه مفصلى داشت. تمام حیاطبزرگ خانه ایشان و حتى قسمتى از پشتبام از جمعیت پر مىشد.
از اول صبح، تمام منبرىهاى درجه یک آن وقت و روضه خوانهامىآمدند و منبر مىرفتند، بعد از نماز ظهر تازه مرحوم والدمنبر مىرفت. کسبه در آن موقع دست از کار مىکشیدند و خود رابراى منبر ایشان آماده مىکردند. منبر ایشان اغلب تا یک و نیمو دو بعدازظهر طول مىکشید. تمام صحن حیاط و اتاقها و پشتبامپر از جمعیت مىشد.
مرحوم آیهالله آقاى شیخ کاظم دامغانى از علماى بزرگ مشهدمىفرمودند:
مردم توجه ویژهاى به منبر محدث قمى داشتند و هر کس در جایىبود، در وقت منبر ایشان خودش را به منزل آیهالله قمى اعلىالله مقامه الشریف مىرسانید. وقتى هم پاى منبر مىنشستند، تمامحواس آنها به ایشان بود که چه مىگویند. منبر ایشان جز اخبار واحادیث و تاریخ، چیز دیگرى نبود. روضه را هم خیلى سادهمىخواندند، اما چون با حال مىخواندند و خودشان هم منقلبمىشدند، مردم را فوق العاده منقلب مىکرد.
در یکى از سالها روز تاسوعا در منزل مرحوم آیهالله حاج آقاحسین قمى، از صبح همه منبرىها منبر رفتند و هر چه در بارهحضرت ابوالفضل العباس سلام الله علیه بود گفتند. بعد از همهآنها مرحوم حاج شیخ عباس منبر رفتند. وقتى وارد روضه شدندشروع کردند اشعار جناب ام البنین «لا تدعونى ویک ام البنین»را تا آخر خواندند. من از شدت گریه از حال رفتم. وقتى مرا بهحال آوردند، دیدم یازده نفر در اطراف من هنوز در حال بىهوشىهستند. خود ایشان هم حال عجیبى داشتند و گریه مىکردند.
آقاى محدثزاده اضافه کردند:
روضه مرحوم آیهالله قمى فقط دهه اول محرم بود و تا بعدازظهرادامه داشت. روزى مرحوم والد در باره رباخوارى سخن گفت و آیاتو روایات آن را خواند و در نکوهش آن بحث کرد. زرگرى که اهلربا بود با شنیدن سخنان نافذ او طورى منقلب شد و تکان خورد کهاز کثرت وحشت دیوانه شد.
حدود سال 1341 عدهاى از فضلاى مشهد از ایشان تقاضا کردند کهشبهاى پنجشنبه و جمعه در مدرسه میرزا جعفر واقع در ضلع صحنمطهر حضرت امام رضا(ع) به عنوان درس اخلاق براى طلاب علوم دینى،منبر روند و ایشان قبول فرمودند. قریب هزار نفر از طلاب وعلماى شهر در آن مجلس شرکت کردند، این منبر هر روز حدود دوساعت و نیم تا سه ساعت طول مىکشید مرحوم حاج شیخ عباس قمى دراین منابر در باره اخلاق بحث مىکرد.
مرحوم راشد واعظ دانشمند مشهور که از طلاب درس خوان آن روزمشهد و حاضران آن مجلس بوده، بارها مىگفت:
اثر یک منبر ایشان در آن شبها تا یک هفته در ما باقى بود. درطول یک هفته مضامین سخنان آن مرحوم در اعماق دل ما ریشهدوانیده و ما را به خود مشغول داشته بود! به طورى که تا هفتهبعد کاملا تحت تاثیر آن بودیم! سخنان نافذ آن مرحوم چنان بودکه تا یک هفته انسان را از تمامى سیئات و پندارهاى ناروا وگناهان باز مىداشت و به خدا و عبادت متوجه مىکرد.
مرحوم آقابزرگ روحانى و حکیم عالىقدر خراسان در میان علما بهدو نفر زیاد ابراز علاقه مىکرد; یکى مرحوم آیهالله حاج آقاحسین قمى و دیگرى حاج شیخ عباس قمى و مىگفت:
هر کس مىخواهد از کلام اهلبیت(علیهم السلام) نورانیت پیدا کند،از منبر حاج شیخ عباس قمى استفاده کند!
مرحوم استاد محمود شهابى دانشمند فقید درباره ایشان مىنویسد:
به گفته یکى از علماى اعلام نجف و از مدرسین عالى مقام، وقتىحاج شیخ عباس قمى در منبر، حدیث نقل مىکرد، سلسله سند راویانهر حدیث را ذکر مىکرد و مورد بحث قرار مىداد، و مختصرى از شرححال هر کدام را بیان مىداشت. همین که پس از معرفى آخرین راوىبه امام صادق یا امامان دیگر(علیهم السلام) مىرسید، چنان بودکه گویى شنونده امام را مىدید، با همان عظمت و مهابت و مقامشامخ امامت!
دقت محدث قمى در نقل حدیث
یکى از آقایان علماى محترم تهران که از فضلاى آن روز مشهد بودهاست، نقل مىکند که محدث قمى یک سال ماه رمضان در مشهد منبرمىرفت. روزى ضمن بیانات خود گفت: خواب دیدهام مثل این کهروزهام را افطار مىکنم و خودم این طور تعبیر کردهام که مبادادر نقل حدیث کم و زیادى روى دهد، لذا کتاب آوردهام که احادیثرا از رو بخوانم!
محدث قمى با همه اطلاعاتى که در باره تاریخ حیات پیامبر(ص) وائمه اطهار(علیهم السلام) و اخبار و احادیث آن ذوات مقدس داشت،نه تنها در مشهد بلکه در قم و نجف اشرف و جاهاى دیگر هم کهمنبر مىرفت، گاهى کتاب به دست مىگرفت و حتى روضه را نیز از رومىخواند که تاثیر عجیبى هم در شنونده داشت.
اخلاص و احتیاط و عدم توجه به دنیا
زمانى که در مشهد بود براى این که کمتر منبر برود نذر کردهبود که اگر غیر از منزل مرحوم آیهالله قمى و مسجد گوهرشادمنبر برود، یک سفر پیاده به حجبرود! در همان موقع تاجرى بهنام هراتى که بیمار بود نذر کرده بود که اگر بهبودى یافت، یکدهه روضه بگذارد و حاج شیخ عباس قمى را دعوت کند.
وقتى موضوع را به حاج شیخ مىگوید، مىفرماید: من نذر کردهام کهغیر از خانه آقاى قمى و مسجد گوهرشاد جایى منبر نروم.
هراتى مىگوید:
من هم نذر کردهام شما را دعوت کنم.
بعد براى این که حاج شیخ بداند اهمیت موضوع تا کجاست مىگوید:
من براى اداى نذرم هزار تومان براى شما منظور داشتهام.
محدث قمى مىگوید:
با این وصف چون نذر کردهام معذورم.
هزار تومان در آن موقع پول زیادى بوده است. شاید خانه او درمشهد در آن زمان کمتر از هزار تومان قیمت داشته است.
جالب است که پس از آن، محدث به قم مىرود. شخصى مىآید و ازایشان دعوت مىکند که یک دهه در خانه او منبر برود. محدث قمىکه در قم هم در جاهاى خاصى منبر مىرفته، از پذیرش منبر بیشترعذر مىخواهد. شخص دعوت کننده براى این که محدث قمى تشویق شودمىگوید آقا من براى این دهه سه تومان پول مىدهم!
مردم تربتحیدریه به مرحوم حاج شیخ عباس علاقه عجیبى داشتهاند.
یکى از اهالى آن جا مىگفت:
اگر بگویم دین مردم تربت دین حاج شیخ عباس قمى است گزافنگفتهام.
خاطرهاى تنبهآور از مرحوم محدث
صدرالعلما براى آقاى محدثزاده فرزند مرحوم محدث قمى نقل کردهکه سالى مرحوم حاج شیخ عباس شبها در ربتحیدریه منبر مىرفت،مردى مىآید و به ایشان اظهار فقر مىکند و تقاضاى کمک مىکند.
حاج شیخ عباس مىفرمایند:
صبر کن من روى منبر مىگویم و مردم کمک مىکنند.
حالا آن ارادت و علاقه شدید تربتىها به ایشان از یک طرف و اینکه او از روى منبر به مردم بگوید به مستمندى کمک کنید از طرفدیگر، پیداست که همه بدون تامل کمک مىکردند، ولى ایشان روىمنبر مىگویند اما حتى یک نفر هم چیزى به آن فقیر نمىدهد.
حاج شیخ در باره این جریان فرموده بودند:
علت این بود که من به فقیر گفتم، به اینها مىگویم و به تو کمکمىکنند و روى علاقهاى که به من داشتند، اطمینان به این کارداشتم ولى خداوند به من عنایت فرمود و مرا متنبه کرد که تا مانخواهیم همان مریدهاى کذا و کذا هم به حرف تو اعتنا نمىکنند.
الحمد لله الذى یفعل ما یشاء ولا یفعل ما یشاء غیره. (3)
واعظ و محدث بزرگوار معاصر آقاى حاج شیخ قوام وشنوى قمى درباره حاج شیخ عباس آوردهاند:
مرحوم آیهالله العظمى حائرى موسس حوزه علمیه قم، هر ساله درایام فاطمیه دوم (4) در مدرسه مبارکه فیضیه مجلس روضه مىگرفتند واز مرحوم محدث قمى که آن موقع مقیم مشهد مقدس بود دعوتمىکردند تا در مجلس عزادارى ایام فاطمیه مدرسه فیضیه منبربروند مستمعین این جلسه بیشتر علما و اهل علم بودند و طورىمنقلب مىشدند که زبان از بیان آن قاصر است. سخنان مرحوم حاجشیخ عباس مصداق حقیقى «الکلام اذا خرج من القلب دخل فىالقلب» بود. خضوع و خشوع آن بزرگوار و گریستن خود ایشان درمنابر، موقع ذکر مصیبت موجب انقلاب در مجلس و مستمعین مىشد.
مرحوم حاج سید جمالالدین مجد از فضلاى پیشین حوزه قم که سالهادر شهر دماوند اقامت داشت و روحانى بزرگ شهر بود، مىگفت:
حاج سید على بلور فروش که به او آقاى بازار قم مىگفتند، هرساله در ایام فاطمیه اول روضه مفصلى داشت و مقید بود که حاجشیخ عباس را دعوت کند. ما طلاب در انتظار بودیم تا ایام فاطمیهبرسد و حاج شیخ عباس از مشهد بیاید و منبر برود.
خانهاى را که در آن روضه برقرار مىشد حاج سید على بلور فروشبا نیت پاک ساخته بود و بیرونى آن را فاطمیه کرده بود وبزرگترین مجلس ایام فاطمیه در آن منعقد مىشد. (5)
آیهالله مرحوم حائرى هم در ایام فاطمیه دوم در مدرسه فیضیهمجلس روضه داشت، و از حاج شیخ عباس دعوت مىکرد، و خود هم درمجلس حضور مىیافت. در آغاز جلسه، حاج میرزا على هستهاىاصفهانى با آن مقام علمیش (6) منبر مىرفت و ما خیال مىکردیم پساز او مجلس به هم مىخورد، ولى پس از آن که حاج شیخ عباس منبرمىرفت نه تنها جمعیت پراکنده نمىشد، بلکه مجلس همچنان گرم بودو علما و فضلا و طبقات مختلف با شور و شوق فراوان به مواعظنافذ حاج شیخ عباس قمى گوش مىدادند.
بعد از مجلس عزادارى، مرحوم آیهالله حاج شیخ عبدالکریم حائرىجلسه حوزه استفتاى خود را با حضور مرحومین آیهالله آقا سیدمحمدتقى خوانسارى، و آیهالله شیخ محمدعلى اراکى، و آقا شیخحسن یونسى، و حاج میرزا محمود روحانى، و میرزا محمدتقى اشراقىدر آن خانه قرار مىداد.
مرحوم آیهالله نجفى مرعشى نقل مىفرمودند:
عجیب بود، که حاج شیخ عباس در مدرسه فیضیه در منبر آیه قرآنمىخواند و مردم زار زار گریه مىکردند!
آقاى رحمانى همدانى واعظ از آیهالله آخوند ملا على همدانى نقلمىکند که محدث قمى در مدرسه فیضیه قم یک منبر تمام در بارهمیثم تمار صحبت کرده بود. عدهاى از طلاب گفته بودند در یک منبراین همه مطلب در باره میثم تمار گفتید؟ و او روى منبر گفتهبود:
در حضور حاج شیخ مىگویم، شما امروز در قلمرو تشیع محدثى مثلمرا ندارید، با این وصف این همه در باره میثم صحبت کردم، بازهم صحبت مىکنم، چون من خواستم، آدم درست کنم و بگویم آدماینها هستند!
مرحوم آخوند همدانى افزوده بود:
در این حال آیهالله حائرى به علامت تصدیق سر خود رامىگردانید. (7)
آقاى حاج شیخحسین انصاریان واعظ و دانشمند معاصر در اثر نفیسخود «عرفان اسلامى» نوشتهاند:
یکى از علماى تهران که سالیان دراز در زمان مرجعیت مرجع بزرگحضرت آیهالله حاج شیخ عبدالکریم حائرى در قم مشرف بود، براىاین فقیر حکایت کرد:
زمانى که محدث قمى صاحب «مفاتیح» و «سفینه» به قم آمدند،مرحوم حاج شیخ عبدالکریم براى ده شب از وى براى سخنرانى بعداز نماز مغرب و عشا دعوت کرد. آن مرد شایسته و با تقوا دعوتآن جناب را پذیرفت و شبها در صحن حضرت معصومه(س) جهت مردم وطلاب به وعظ و موعظه پرداخت.
خدمت آیهالله حائرى عرضه داشتند نظر شما در باره منابر حاجشیخ عباس قمى چیست؟ با یک دنیا ادب فرموده بودند:
«هر طلبهاى را کنار منبر او ببینم و نشستن او را پاى موعظهمحدث مشاهده کنم تا سه روز حاضرم تمام نمازهاى واجب خود را بهاو اقتدا کنم، زیرا منابر و مواعظ این مرد در شنونده ایجادروح عدالت مىکند».!
جاذبه و تاثیر معنوى
وقتى محدث قمى در قم منبر مىرفتشخصیتهاى مهم و سرشناسى ازتهران و جاهاى دیگر براى درک فیض مىآمدند و استفاده مىکردند.
طلاب مىگفتند وقتى ما از پاى منبر ایشان بر مىخاستیم به کلى حبدنیا از دلمان خارج مىشد. از میان معیتبیرون مىرفتیم تافاصله بگیریم و مشغول کار آخرت شویم.
جلسات منبر در ساوه
بعد از روضه حاج شیخ در مدرسه فیضیه، به دعوت مرحوم آقاسیدعبدالله رضوانى ساوهاى از علماى بزرگ و اول روحانى ساوه،به آنجا مىرفت و در آن جا سه روز با همان حال و هوایى کهداشت، در منبر مردم را موعظه مىکرد. در سفر به ساوه، فرزندانایشان مرحوم محدثزاده و آقاى محدثزاده نیز با پدر بودهاند.
آقاى محدثزاده مىگویند:
مجلس وعظ ایشان در منزل مرحوم آقا سیدعبدالله رضوانى در ساوهبسیار پرجمعیتبوده، حتى صدرالاشراف که در آن زمان بسیار بانفوذ بود، از تهران براى درک مجلس ایشان به ساوه آمده بود.
آقا سیداسدالله برادر آقا سیدعبدالله از علماى ساوه روزى ازحاج شیخ بر سبیل مزاح پرسید: شما تا کى در ساوه هستید؟ حاجشیخ فرمود: تا گلهاى باغچه شما باز شود. دو سه روز بعد آقاسیداسدالله، گلى را که در دست داشتبه حاج شیخ نشان داد وگفت: الحمدلله گل باز شده است. حاج شیخ فرمود: بله، این رنگباز شده، ولى رنگهاى دیگر باز نشده است، وقتى همه رنگهاى گلهاباز شدند، آن وقت موقع رفتن من از ساوه است!
منبر محدث در نجف اشرف
یکى از علماى محترم نجف اشرف (8) که با مرحوم محدث قمى ارتباطنزدیکى داشته نقل مىکند:
آن مرحوم را آقایان نجف در دهه اول محرم دعوت کردند تاصبحگاهان در مسجد هندى منبر بروند.
ایشان اوایل طلوع آفتاب تابستان در مسجد هندى بر فراز منبرکهحدود 12پله داشت مىرفتند. درستسه ساعت تمام منبر بودند.
این جلسه کلیه مجالس نجف را تحت تاثیر قرار داده بود.تمام مسجد مملو از جمعیتبود. بیشتر حضار، مراجع و مجتهدین وروحانیون بودند زیادى جمعیت، به ویژه حضور علما و روحانیونچنان بود که تصور مىشد تمامى اهالى نجف در مجلس حاضرند. خداشاهد است در تمام عمرم و در چهل سال اقامت عراق و سى سالهاقامت ایران چنان مجلسى را از حیث اهمیت و جمعیت ندیده ونشنیدهام، آن مرحوم وقتى شروع مىکرد به سوگوارى و تحقیقاتمسلمه - نه روایات مرسله اهل مقاتل- از ورود خامس آلعبا(ع) بهزمین کربلا، تا زمانى که از منبر فرود مىآمد به قدر اغلبشنوندگان بارانى از اشک از دو چشم مبارک مىریخت. مىتوان بهلفظ جلاله قسم یاد کرد که یک ساعت از سه ساعت منبر گریه آن خلدآشیان بود».
یکى از دانشمندان معاصر (9) مىگویند:
بچه بودم و با پدرم در نجف اشرف در مسجد هندى براى حضور درجلسه منبر مرحوم حاج شیخ عباس مىرفتیم. خیلى ساده صحبت مىکرد.
عمده پاى منبرىهایش اهل علم بودند. تمام بزرگان و مراجع نجفامثال آقا شیخ محمدحسین اصفهانى (10) حضور مىیافتند حاج شیخ عباسچنان ساده و نافذ صحبت مىکرد که به نظرم در و دیوار گریهمىکردند! یکى از استادانم در نجف اشرف که اینک در قم و داراىآثار گرانقدرى است (11) مىفرمود:
مرحوم حاج شیخ عباس دهه محرم در نجف اشرف از طرف شیرازىهاىبازار دعوت به منبر مىشد.
موقع نقل حدیث از روى کتاب حدیث مىخواند، و حتى نسخه بدلها راهم نقل مىکرد، و این از شدت احتیاط آن مرحوم در نقل سخنمعصومین(علیهم السلام) بود.
چنان مىگفت و گریه مىکرد که من از دور قطرات اشک او رامىدیدم. همین استاد مىافزود:
مرحوم آقا شیخ على قمى را که پاى منبر هیچ گویندهاى نمىنشست،دیدم که در کنار منبر ایشان نشسته بود. وقتى به صورت او و حاجشیخ عباس نگاه مىکردم، مىدیدم صورت آن دو بزرگوار مىدرخشید، وآثار نماز شب در پیشانى آنها کاملا آشکار بود. موقع روضهخواندن آن مرحوم حس مىکردم که گویى در و دیوار مسجد هندى ازشدت تاثر گریه مىکند. خود آن مرحوم بیش از شنوندگان گریهمىکرد.
آقاى لطفى از فضلاى آن روز نجف مىگویند:
مرحوم حاج شیخ در سالهاى آخر که در نجف سکونت داشتند، دهه اولمحرم، و ماه مبارک رمضان در مسجد هندى منبر مىرفتند، علما وفضلا حتى مراجع هم پاى منبر ایشان حاضر شدند.
حاج شیخ، سلسله روات را یکى یکى به تفصیل معرفى مىکرد و درباره جرح و تعدیل آنها بحث مىکرد. گاهى بعضى از علما و فضلا ازپاى منبر اشکال مىکردند و ایشان هم جواب مىداد و از این رومنبر ایشان حکم درس داشت. وقتى ایشان به خود امام مىرسید چنانصحنه را مجسم مىکرد که گویى خود امام صادق(ع) دارند حرفمىزند. گاهى اوقات هم قبل از این که مصیبتبخواند طلاب و مردمرا موعظه مىکرد، و این موعظه چنان مؤثر بود که بعضىها از شدتتاثر غش مىکردند و از حال مىرفتند. بسیار تاکید داشت که اهلمنبر توجه داشته باشند، حرفهاى خلاف واقع در منبر نگویند وقداست منبر و موعظه و نقل وقایع را حفظ کنند. همین که به روضهو مصیبت مىرسید، هنگامه مىشد و دیگر کسى نبود که منقلب نشود واشک نریزد.
آقاى محدث زاده مىگویند:
مرحوم والد در ماه مبارک رمضان و دهه عاشورا در مسجد هندى نجفاشرف منبر مىرفتند. در ماه مبارک عصرها و در دهه محرم صبحزود. منبر ایشان هم عجیب بود. چون در آن ساعت تمام مجالس روضهتعطیل مىشد، زیرا صاحبان مجالس مىخواستند، خودشان هم از منبرایشان استفاده کنند. لذا در بین ایرانىها در آن وقت مجلسىنبود، ولى عربها ظاهرا مجلس داشتند.
منبر ایشان هم حکم درس را داشت که در ساعت معینى مىآمدند.
مجلس صاحبى نداشت که معلوم باشد بانى کیست. همه علما و بزرگانحتى مرجع عالى قدر مرحوم آیهالله اصفهانى اعلى الله مقامه کهشخصیتبى نظیرى بودند، همچنین مراجع دیگر کنونى و گذشته نجفشرکت مىفرمودند.
مجلسى فوقالعاده بود هم از نظر جمعیت و هم از نظر محتوا. ومنبر مرحوم والد یک ساعت، گاه یک ساعت و ربع و گاهى هم یکساعت و نیم، و روز عاشورا دو ساعت طول مىکشید. حتى در شبعاشورا اگر آقایان علما به کربلا مىرفتند عموما زود برمىگشتند، وگرنه رفتن به کربلا را به روز عاشورا مىانداختند.
وقتى مجلس پدرم در مسجد هندى تمام مىشد، مىرفتند به زیارتحضرت سیدالشهدا(ع).
مجلس عاشوراى ایشان واقعا عجیب بود. روز عاشورا وقتى ایشانروى منبر مىنشستند، اول مىفرمودند:
«عظم الله اجورنا بمصابنا الحسین(ع»).
و بعد شروع مىکردند به بیان وقایع روز عاشورا، و مقتلمىخواندند. مطالب را به گونهاى بیان مىکردند که جریان عاشورامجسم مىشد، و حالت عجیبى به مردم دست مىداد.
از ویژگىهاى مرحوم والد عشق و علاقه به اهلبیت(علیهم السلام)بود. روایت غلام حضرت صادق(ع) با آن مرد خراسانى را علاوه براین که در منتهى الامال در حالات آن حضرت و کتب دیگرشاننوشتهاند، خودم نیز از ایشان شنیدم. بعد از نقل این روایت عرضمىکردند:
آقا! امام صادق! من از وقتى که خودم را شناختم، نوکر در خانهشما بودم، غلام در خانه شما بودم، یابن رسول الله! در این آخرکار این غلامتان را از در خانه بیرون نکنید. این را با یکحالتى عرض مىکردند.
بارى محدث قمى در سفر آخر که از سال 1354 تا1359 در نجفاقامت داشته است، در مسجد هندى منبر مىرفتند. مسجد هندى واقعدر بازار قبله صحن مطهر حضرت امیرالمؤمنین(ع) از مساجد مشهورو بابرکت نجف است. بیشتر مراجع و فقها و مدرسین شبها و روزهادر این مسجد درس مىگفتند و همیشه مجتهدین بزرگ در آن نمازجماعتبرگزار مىکردند.مرحوم آیهالله اصفهانى مرجع بزرگ، عصرزمستانها در آن مسجد نماز جماعت داشت، هر گاه ایشان نمىآمدند،به جاى او مرحوم آقا شیخ على قمى معروف به زاهد، دوست صمیمى وهمدرس مرحوم محدث قمى نماز جماعت داشت.
حجهالاسلام آقا سید محمد على میلانى نقل مىکنند که وقتى مرحومحاج شیخ عباس در نجف اشرف منزل ما بودند، و دهه عاشورا درمسجد هندى منبر مىرفتند، بعد از هر منبر که مىآمدند منزل، تافردا که باز مىخواستند منبر بروند، مطالعه مىکردند! و نیز ازحجهالاسلام آقا سید محسن خلخالى نقل مىکنند که گفته است: من درنجف با پدرم (12) به مسجد هندى پاى منبر مرحوم حاج شیخ عباسمىرفتیم.
یک روز ایشان براى منبر نیامدند. بعد که از وى علت راپرسیدند، فرموده بودند: چون دیروز کسالت داشتم و نتوانستمبراى منبر آن روز مطالعه کنم، لذا نیامدم! ولمثل هذا فلیعملالواعظون!
پىنوشتها:
1. همسر مرحوم بلور فروش نوه دخترى مرحوم سید زکریا قزوینى وخواهرزاده همسر اول مرحوم حاج شیخ عباس بوده است.
2. میرزا عبدالجواد نیشابورى ادیب اول.
3. این معنى همان است که وقتى قریش آمدند و سه سؤال از پیغمبرکردند: از حقیقت روح، از جهان گشاى عادل، از جوانان باایمانىکه خوابیدند و309 سال بعد بیدار شدند، و پیغمبر فرمود: فردابیایید که بگویم. و چون فردا و پسفردا و پسین فردا فرود آمدندوحى بر پیغمبر نازل نشد و نتوانست جواب بدهد، تا این که پیکوحى الهى نازل شد و این آیه را آورد: (ولا تقولن لشىء انى فاعلذلک غدا الا ان یشاءالله) یعنى: مگو من فردا اینکار را خواهمکرد مگر اینکه قبلا بگویى اگر خدا خواست. کهف(18): 22 و23.
4. ایام فاطمیه یعنى روزهایى که به مناسبت وفات حضرت فاطمهزهرا(س) مجالس عزا مىگیرند، یکى 75 روز بعد از رحلت پیغمبر(ص)در (روز 28 ماه صفر) که مصادف استبا13 جمادى الاولى، و دوم95 روز بعد از رحلت رسول خدا(ص) که مصادف استبا3 جمادىالثانیه این دو تاریخ هم از لفظ عربى «سبع و تسعین» یا«تسع و تسعین» نشات گرفته که لفظ «سبع» و «تسع» بخصوصزمانى که خط کوفى و بدون نقطه بوده ناشى شده است. مرحومآیهالله حائرى فاطمیه دوم یعنى 95 روز را معتبر مىدانسته است.
5. گفتیم که مرحوم حاج سید على بلور فروش باجناق محدث قمى وهمسر نوه یکى از سه دختر آقا سید زکریا قزوینى، و پدر مرحومحاج آقا محمد آقازاده بوده که کوچه آقازاده جنب دفتر تبلیغاتاسلامى قم به نام او است. خانه او هم بعدها در اجاره مرحومآیهالله العظمى بروجردى بود که از آن جا بر دنیاى شیعه حکومتشرعى داشت.
6. نگارنده، یک منبر مرحوم حاج میرزا على هستهاى را در مدرسهفیضیه سال 1328 شمسى با حضور مرحوم آیهالله بروجردى دیدم.
مىگفتند دو نفر منبرى مجتهد هستند، یکى حاج میرزا على هستهاىو دیگر میرزا محمدتقى اشراقى.
7. این سخن کوتاه را بارها از مرحوم امام خمینى رضواناللهعلیه شنیدهایم، و باز هم از رادیو و تلویزیون مىشنویم کهمىگویند: «در بین ما معروف است که مىگویند: ملا شدن چه آسان،آدم شدن چه مشکل، شیخ ما (آیهالله حائرى) مىگفت: آدم شدن محالاست!!
8. آیهالله آقا سیدعلى لواسانى.
9. آقاى شیخ محمدرضا جعفرى.
10. فیلسوف الفقها و فقیه الفلاسفه و استاد بسیارى از فقها ومجتهدین در عصر اخیر.
11. آیهالله شیخ محمد غروى.
12. پدر ایشان آیهالله آقاى سید مرتضى خلخالى از علماى اعلامنجف اشرف که سالهااست در زندان رژیم بعث عراق است، با این کهسنى بالاى نود سالگى دارد!.