دو تن از نخبگان خطابه
آرشیو
چکیده
متن
پیش گفتار
از قدیم الایام دو روش مهم تبلیغى وجود داشته است:
1. زبان خطابهاى2. زبان شعرى
هر کدام از این دو، موقعیتى ویژه در میان ملل و اقوامداشتهاند. گاهى یک بیتشعر، شعلهاى از آتش خشم به جان عدهاىافکنده و باعثسالها جنگ و خونریزى شده است و گاهى سخنحسابشده و سنجیده و از عمق جان برخاستهاى طوفانى را مهار کردهاست. این مقاله نگاهى گذرا بر دو تن از خطیبان تاریخ اسلاماست.
اولین سخنور و خطیب
در همه دورانهاى عربى و اسلامى و بلکه تاریخ بشرى، هیچ کسى دربلاغتسخن منزلتحضرت علىبن ابىطالب(ع) را نداشته است.
کلام او تمامى امتیازات پر ارج سخنورى را دارد.
نهجالبلاغه شاهکار علم و ادب و فصاحت و بلاغت است، در حالى کهکلام براى حضرت وسیله است نه هدف. آن حضرت مىخواستند انسانهارا هدایت کنند نه این که هنرنمایى کنند. اگر هدف حضرت خلق یکاثر هنرى بود حتما زلزله بزرگتر و عجیبترى ایجاد مىکرد.
مرحوم شهید مطهرى مىفرماید:
«میخائیل نصیحه» نویسنده لبنانى در مقدمه کتاب جرج جرداقگوید:
«على(ع) تنها در میدان جنگ قهرمان نبود، در همه جا قهرمانبود. در صفاى دل، پاکى وجدان، جذابیتسحرآمیز بیان، انسانیتواقعى... او در همه میدانها قهرمان بود» (1)
به گفته جاحظ، ابن عباس که خود سخنورى برجسته بود، در مقابلحضرت على(ع) زانو مىزد و کلام آن حضرت را مىشنید. تمامى کسانىکه اهل سخن بوده و هستند با شنیدن و خواندن کلمات على(ع)مسحور مىشوند. سخنان حضرت آن چنان عظمتى دارد که گاهى ازشنیدنش به گریه مىافتادند و چه بسا قالب تهى مىکردند.
وقتى حضرتش خطبه معروف الغراء را القا فرمود، بدنها لرزید واشکها جارى شد و دلها به تپش افتاد. (2) همام بعد از شنیدن صدصفت از صفات متقین در بیان حضرت(ع) خشکید و به زمین افتاد. وجان به جان آفرین تسلیم کرد!
اعتراف سخنوران بر عظمتسخنان حضرت امیر(ع)
ابن مقفع دانشمند و نویسنده عرب مىگوید:
هفتاد خطبه از خطبههایش را حفظ کردم پس از آن ذهنم جوشید کهجوشید. (3) ابن ابى الحدید معتزلى مىگوید:
به حق، سخن على را از سخن خالق فروتر و از سخن مخلوق فراترخواندهاند. (4) او در جلد چهارم کتابش پس از شرح نامه امام(ع) بهعبدالله بن عباس گوید: (5) فصاحت را ببین که چگونه افسار به دستاین مرد داده و مهار خود را به او سپرده است. نظم عجیب الفاظرا تماشا کن... مانند چشمهاى که خود به خود بدون مزاحمتمىجوشد. سبحان الله... على(ع) مافوق بشر است.
شیخ محمد عبده در مقدمه شرح خود بر نهجالبلاغه گوید:
در همه مردم عرب زبان یک نفر نیست، مگر آن که معتقد است، سخنعلى(ع) بعد از قرآن و کلام نبوى، شریفترین و بلیغترین و پرمعناترین و جامعترین سخنان است. (6) طه حسین، ادیب و نویسندهمصرى در کتابش، داستان مردى را نقل مىکند که در جریان جنگ جملدچار تردید مىشود. آن مرد با خود مىگوید: چطور ممکن استشخصیتهایى مثل طلحه و زبیر بر خطا باشند؟! پس درد دل خود رابا على(ع) در میان مىگذارد. حضرت به او مىفرماید:
«انک ملبوس علیک. ان الحق و الباطل لا یعرفان باقدار الرجال.
اعرف الحق تعرف اهله، و اعرف الباطل تعرف اهله». (7)
طه حسین سپس مىگوید:
«من پس از وحى و سخن بالا، جوابى پر جلالتر و شیواتر از اینجواب ندیده و نمىشناسم. (8)
نخبگان خطابه
خطبه و خطابه از روشهاى تبلیغى در طول تاریخ اسلام است و معرفىخطباى یک شهر از شهرهاى اسلامى نیازمند مجلداتى است، ناچارباید به برجستگان اکتفا کرد آن هم برجستگان مورد تایید بزرگمردان دین.
صعصعه بن صوحان عبدى
او از برجستهترین یاران و شاگردان حضرت على(ع) بود و هموارهدر همه جا در کنار حضرت على(ع) بود.
امام صادق(ع) در شان و مقام و منزلت او فرمودهاند:
«ما کان مع امیرالمؤمنین(ع) من یعرف حقه الا صعصعه و اصحابه وله مسجد بالکوفه معروف» (9)
مرحوم شهید مطهرى در پاورقى کتابش آورده است:
وى از اکابر اصحاب امیرالمؤمنین و از خطباى معروف است. او جزءمعدود افرادى است که در شب وفات حضرت امیر(ع) در تشییع جنازهآن حضرت شرکت کرد و پس از تدفین، کنار قبر حضرتش ایستاد. یکدست روى قلب متهیج و پر تپش خود گذاشت و با دست دیگر مشتى ازخاک برداشت و بر سر ریخت و خطابهاى پر شور و هیجان در جمعخاندان و یاران خاص حضرت ایراد کرد. (10)
او از شجاعان لشکر امام و یاوران مخلص حضرتش بود.
صعصعه بهحدى بلیغ و فصیح بود که گاهى حضرت على(ع) به سخنورىاو توجه خاص مىفرمود.
جاحظ در کتاب البیان گوید:
از هر دلیلى بالاتر بر سخنورى او این که على(ع) گاهى مىنشست واز او مىخواستسخنورى کند. (11)
هنگامى که امام على(ع) به خلافت رسید و در مسجد مدینه بر بیعتآن حضرت اجتماع شد، صعصعه بعد از بیعت در جملاتى کوتاه و زیباو پر ارزش گفت:
والله زینت الخلافه و ما زانتک رفعتها و ما رفعتک وهى الیکاحوج منک الیها. به خدا قسم تو خلافت را آراستى و آن تو رانیاراست، تو مقام آن را بالا بردى نه آن مقام تو را و آن به تونیازمندتر است تا تو به آن.
و از همه این نکات بالاتر، امام به صراحت او را خطیب خطابمىفرمود:
هذا الخطیب الشحشح: این خطبهخوان ماهر و زیرک است.
سید رضى درباره شحشح گوید:
شخص ماهر و زیرک و استاد در خطبه خواندن و تواناى در اداى سخنرسا را گفته است، و هر تندگذر در سخن و رفتار را شحشح گویند.
ابن ابى الحدید گوید:
صعصعه را فخر و سرافرازى همین بس که مانند على بن ابىطالب(ع)او را به مهارت، استادى و فصاحت زبان و توانایى بر سخنبستاید. (12)
عقیل بن ابىطالب آن جا که معاویه از صعصعه سؤال مىکند گوید:
اما صعصعه: فعظیم الشان عضب اللسان، قائد فرسان، قاتل اقرانیرتق ما فتق و یفتق ما رتق قلیل النظیر. (13) صعصعه منزلتى والا دارد. زبانى دارد مثل شمشیر برنده و فرماندهشیران شجاع و کشنده شجاعان مهار کننده شکافها و شکافنده قفلهااست. او کم نظیر است.
این خطیب کمنظیر، از بدو تسلیم در مقابل دین اسلام تا سال شصتهجرى از ولایت و دین با زبان و شمشیر دفاع کرد و در راه هدف ازمولایش على(ع) جدا نشد، مگر مواقعى که او را تبعید و از مدینهدورش کردند و حتى در تبعید مدافعى سر سختبراى على(ع) بود.
احتجاجات و سخنورىهاى صعصعه
اینک به بیان نکتههایى از این مبلغ و خطیب وارسته مىپردازیم:
1. هنگامى که عثمان او را با عدهاى به شام تبعید نمود، معاویهبراى محک زدن آنان جلساتى با آنها داشت و گاهى برترىهاى خودشرا مطرح مىکرد، روزى گفت: قریش دریافت که ابوسفیان بهترینآنها و پسر بهترین آنها است، مگر آن چه خداوند براى پیامبرشمحمد(ص) قرار داده، زیرا او انتخاب شده خداوند است. اگرابوسفیان پدر تمامى انسانها بود، همه انسانها حلیم و بردباربودند.
در این هنگام خطیب شجاع صعصعه برخاست و گفت:
دروغ گفتى. بهتر از ابوسفیان را خدا آورده است.
کسى که خداوند او را به دستخود خلق کرد و روح بر او دمید وبه ملائکه فرمود سجدهاش کنید و در بین فرزندان او خوب و بد وزیرک و احمق وجود دارد. (14)
2. گروهى از مردم عراق بر معاویه وارد شدند. معاویه گفت:
آفرین بر شما مردم عراق به سرزمین مقدسى گام نهادید. زمینى کهحشر و نشر در آن است و نزد برترین امیر آمدید.
صعصعه از میان برخاست و پس از حمد خداوند و درود بر رسولش(ص)گفت: معاویه! این که گفتى سرزمین مقدس، سوگند به جانم کهسرزمین باعث تقدس افراد نمىشود و اعمال است که موجب ارزش است.
و حشر و نشر نیز مربوط به اعمال است. اما اینکه خود را برترینامیر دانستى، برترین امیر حضرت آدم(ع) است.
دیگران دستهاى نیک و برخى سفیه و احمق و برخى عالم یا جاهلهستند. معاویه برآشفت و گفت:
به خدا قسم ترا خوار و فرارى شهرها خواهم ساخت.
صعصعه گفت:
«والله ان فى الارض لسعه و ان فى فراقک لدغه» به خدا قسمسرزمین خدا وسیع و دورى از تو راحتى است.
معاویه گفت: سهمت را قطع مىکنم.
صعصعه گفت:
«ان کان ذالک بیدک فافعل، ان العطاء و فضایل النعماء فىملکوت من لا تنفد خزائنه ولا یبید عطاء».
معاویه گفت: با این حرفها خودت را به کشتن دادى.
صعصعه گفت:
لا تقتل النفس التى حرم الله الا بالحق. و من قتل مظلوما کانالله لقاتله مقیما یرهقه الیما و یجرعه حمیما و یصلیهجحیما. (15)
در این هنگام معاویه به عمروعاص گفت تو با او سخن بگو:
عمر و عاص گفت: چه چیزى تو را بر سلطنتشورانیده؟
صعصعه گفت: واى بر تو; اى پناهگاه فراریان فاسد و دشمنخیرخواهان.
3. در مورد دیگرى به معاویه گفت:
«انما انت طلیق ابن طلیق اطلقکما رسول الله فانى تصلحالخلافه للطلیق». (16) تو آزاد شده فرزند آزاد شدهاى. شما راپیامبر آزاد کرد. بندگان آزاد شده شایسته خلافت نیستند.
4. در یکى از اوقات که صعصعه سخنرانى مىکرد، عثمان بن عفانگفت:
ایها الناس ان هذا البجباج النفاح ما یدرى من الله ولا اینالله!
صعصعه گفت:
اما قولک: ما ادرى من الله. فان الله ربنا رب آباونا الاولیناما قولک: لا ادرى این الله. فان الله لبالمرصاد.
سپس قرائت کرد:
اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا ان الله على نصرهم لقدیر. (17)
و مسعودى مىگوید:
براى صعصعه اخبارى نیکو و کلامى در نهایت فصاحت و بلاغت و ایضاحمعانى و ایجاز و اختصار است. (18) و با ابن عباس مصاحبه مفصلى دارد که در آخر ابن عباس گوید:
انتیابن صوحان باقر علم العرب. (19)
ابویحیى عبدالرحیم بن محمدبن محمدبن اسماعیل ابن نباته
معروف به «ابن نباته» متوفى 374 خطیب برجسته قرن چهارم هجرىو سخنور حاکم بزرگ شیعه (سیف الدوله) و از خاندان بنى حمدان،در حلب بین سالهاى 315 تا356 است.
او به طور غیر مستقیم شاگرد مکتب حضرت على(ع) بود.
خطبههایش را از خطبههاى حضرت اخذ مىکرد و سخنش را با نام حضرتآغاز مىکرد. عبدالرحیم ابن نباته، ضرب المثل خطباى عرب دردوره اسلامى استسرمایه فکرى و ذوقى خود را از على(ع) مىداند.
ابن ابى الحدید در مقدمه شرح نهج البلاغه از قول او مىآورد:
«صد فصل از سخنان على را حفظ کردم و به خاطر سپردم و همانهابراى من گنجى پایان ناپذیر بود». (20)
ابن نباته در خطبههایش که بیشتر در مورد جهاد بود و بهخطبههاى «جهادیه» معروفاند از کلمات و جملات حضرت امیر(ع)استفاده مىکرد از جمله:
«ایها الناس، الى کم تسمعون الذکر فلا تعون، و الى کم تقرعونبالزجر فلا تعلقون کان اسماعکم تمج و دافع الوعظ... فالجهاد والجهاد ایها الموقنون، و الظفر الظفر ایها الصابرون». (21)
غالب تمثیلهاى ابن ابى الحدید در خطبهها و نکاتش از ابن نباتهاست او در جلد هفتم موازنهاى بین کلام مولى على(ع) و ابن نباتهدارد و در مقدمه مىگوید:
ما در این جا فصولى از خطبههاى خطیب فاضل عبدالرحیم بن نباتهرحمه الله کسى که به بالاترین درجه در سخن و سخنورى رسید ومردم علاقه و شوق عظیمى به کلام و سخن او داشتند و کلامش در همهجا زبانزد نیکویى بود، را مىآوریم، بعد نمونهاى را ذکر مىکند.
ایها الناس تجهزوا فقد ضرب فیکم بوق الرحیل، و ابرزوا فقدقربت لکم نوق التحویل الخ. (22)
این مقایسه را ابن ابى الحدید آورده تا نظریه کسانى که کلامابن نباته را مساوى سخنان درر بار حضرت على(ع) مىدانند ردکند، لذا مىگوید:
بدانید که ما منکر فضل ابن نباته و نیکویى اکثر خطبههایشنیستیم ولکن عدهاى از مردم اهل عناد و عصبیت جاهلى، گماندارند که کلام ابن نباته مساوى کلمات على(ع) است. در حالى کهبین کلمات امام على(ع) و ابن نباته هیچ تشابهى نیست.
آن در اوج عظمت و این در حضیض کوچکى. (23) اگر چه در عصر خودشتنها سخنور نکتهدان بوده است.
در هر صورت او خودش را وامدار مکتب على(ع) و شاگرد شاگردعلى(ع) مىدانسته و بهدفاع از مکتب على(ع) سخنورى مىکرده است.
زندگانى ابن نباته
او عبدالرحیم پسر محمدبن محمدبن اسماعیل ظاهرا از نوادگاناصبغ بن نباته،متولد 325ق و متوفى 374ق و خطیب نامآور روزگارحمدانیان است. حمدانیان به خصوص در سالهاى 315ق تا 360قجنگهاى متوالى و مدافعات مستمر با رومیان که به طمع اشغال شامو بیتالمقدس به منطقه حکومت آنها حملهور مىشدند و به کشتار وتخریب سرزمینهاى اسلامى مىپرداختند، داشتند.
ابن نباته با ایراد خطبههاى شورانگیز خویش موسوم به خطبه«جهادیه» مردم را براى یارى سیف الدوله حاکم قدرتمند شیعىمذهب حمدانى تشویق مىنمود. او همیشه همراه سیفالدوله بود و ازآن جا که سیف الدوله اکثرا در جنگ و جهاد با رومیان بود، ابننباته خطبههاى زیادى ایراد کرد. مردم نیز شیفته خطبههایشبودند. به خصوص که علاوه بر استفاده از کلمات زیباى نهجالبلاغهسخنانش را با آیات قرآن زیباتر مىکرد. آیات قرآن جاى ویژهاىدر سخنان او داشت. (24)
سخنان و خطبههاى او به سه بخش تقسیم شده است.
1 - ستایش خداوند سبحان;2 - نعت رسول مکرم اسلام(ص) و ترغیب به ترس از خدا;3 - رعایت دستورات اخلاقى و دینى،به ویژه جهاد.
شدت علاقه ابن نباته به حضرت على(ع)
در روز جمعهاى در نماز جمعه خطبهاى ایراد نمود بهنام «خطبهمنام». به هنگام شب، حضرت على(ع) را در خواب دید که او را«خطیب الخطبا» نامید و حتى دهان ابن نباته را با آب دهانشمتبرک نمود. این رویا آن قدر در او تاثیر گذاشت و او رامنقلب کرد که تا 18 روز لب به طعام و نوشیدنى نگشود و در پىآن از شوق درگذشت. (25)
لذا بهطور غیرمستقیم بلکه مستقیما تایید شده بزرگ سخنور تاریخعلى بن ابىطالب(ع) مىباشد.
پىنوشتها:
1. سیرى در نهجالبلاغه، ص 20.
2. شهید مطهرى سیرى در نهجالبلاغه نقل ازمرحوم سید رضى(ره)،ص9.
3. همان ص 11 - 12 -16.
4. همان ص 11-12-16.
5. همان ص 11-12-16.
6. همان مصدر، ص 18.
7. همان مصدر، ص 18.
8. همان، ص19.
9. مجمع البحرین طریحى، ج 2، ص359. در مفاتیح الجنان نام ومحل مسجد و اعمال آن آمده است.
10. سیرى در نهجالبلاغه، ص 14.
11. سیرى در نهجالبلاغه، ص 14.
12. همان مصدر.
13. مروج الذهب، ج3، ص37. مخاریق کلام، سخنوران برجسته.
14. مروج الذهب، ج3، ص 40.
15. الغدیر، ج 10، ص 174.
16. همان، ص 175.
17. الغدیر، ج9، ص147.
18. مروج الذهب، ج3، ص43، ص46.
19. مروج الذهب، ج3، ص43، ص46.
20. سیرى در نهجالبلاغه شهید مطهرى، ص 110.
21. شرح نهجالبلاغه ابى الحدید، ج 2، ص 80.
22. شرح نهجالبلاغه ابى الحدید، ج7، ص 211.
23. همان، ص216.
24. دائره المعارف بزرگ اسلامى، کلام ابن نباته.
25. دائرهالمعارف بزرگ اسلامى و تاریخ ذهبى اسلام، ج26، وقایعسالهاى 351 تا 380.
از قدیم الایام دو روش مهم تبلیغى وجود داشته است:
1. زبان خطابهاى2. زبان شعرى
هر کدام از این دو، موقعیتى ویژه در میان ملل و اقوامداشتهاند. گاهى یک بیتشعر، شعلهاى از آتش خشم به جان عدهاىافکنده و باعثسالها جنگ و خونریزى شده است و گاهى سخنحسابشده و سنجیده و از عمق جان برخاستهاى طوفانى را مهار کردهاست. این مقاله نگاهى گذرا بر دو تن از خطیبان تاریخ اسلاماست.
اولین سخنور و خطیب
در همه دورانهاى عربى و اسلامى و بلکه تاریخ بشرى، هیچ کسى دربلاغتسخن منزلتحضرت علىبن ابىطالب(ع) را نداشته است.
کلام او تمامى امتیازات پر ارج سخنورى را دارد.
نهجالبلاغه شاهکار علم و ادب و فصاحت و بلاغت است، در حالى کهکلام براى حضرت وسیله است نه هدف. آن حضرت مىخواستند انسانهارا هدایت کنند نه این که هنرنمایى کنند. اگر هدف حضرت خلق یکاثر هنرى بود حتما زلزله بزرگتر و عجیبترى ایجاد مىکرد.
مرحوم شهید مطهرى مىفرماید:
«میخائیل نصیحه» نویسنده لبنانى در مقدمه کتاب جرج جرداقگوید:
«على(ع) تنها در میدان جنگ قهرمان نبود، در همه جا قهرمانبود. در صفاى دل، پاکى وجدان، جذابیتسحرآمیز بیان، انسانیتواقعى... او در همه میدانها قهرمان بود» (1)
به گفته جاحظ، ابن عباس که خود سخنورى برجسته بود، در مقابلحضرت على(ع) زانو مىزد و کلام آن حضرت را مىشنید. تمامى کسانىکه اهل سخن بوده و هستند با شنیدن و خواندن کلمات على(ع)مسحور مىشوند. سخنان حضرت آن چنان عظمتى دارد که گاهى ازشنیدنش به گریه مىافتادند و چه بسا قالب تهى مىکردند.
وقتى حضرتش خطبه معروف الغراء را القا فرمود، بدنها لرزید واشکها جارى شد و دلها به تپش افتاد. (2) همام بعد از شنیدن صدصفت از صفات متقین در بیان حضرت(ع) خشکید و به زمین افتاد. وجان به جان آفرین تسلیم کرد!
اعتراف سخنوران بر عظمتسخنان حضرت امیر(ع)
ابن مقفع دانشمند و نویسنده عرب مىگوید:
هفتاد خطبه از خطبههایش را حفظ کردم پس از آن ذهنم جوشید کهجوشید. (3) ابن ابى الحدید معتزلى مىگوید:
به حق، سخن على را از سخن خالق فروتر و از سخن مخلوق فراترخواندهاند. (4) او در جلد چهارم کتابش پس از شرح نامه امام(ع) بهعبدالله بن عباس گوید: (5) فصاحت را ببین که چگونه افسار به دستاین مرد داده و مهار خود را به او سپرده است. نظم عجیب الفاظرا تماشا کن... مانند چشمهاى که خود به خود بدون مزاحمتمىجوشد. سبحان الله... على(ع) مافوق بشر است.
شیخ محمد عبده در مقدمه شرح خود بر نهجالبلاغه گوید:
در همه مردم عرب زبان یک نفر نیست، مگر آن که معتقد است، سخنعلى(ع) بعد از قرآن و کلام نبوى، شریفترین و بلیغترین و پرمعناترین و جامعترین سخنان است. (6) طه حسین، ادیب و نویسندهمصرى در کتابش، داستان مردى را نقل مىکند که در جریان جنگ جملدچار تردید مىشود. آن مرد با خود مىگوید: چطور ممکن استشخصیتهایى مثل طلحه و زبیر بر خطا باشند؟! پس درد دل خود رابا على(ع) در میان مىگذارد. حضرت به او مىفرماید:
«انک ملبوس علیک. ان الحق و الباطل لا یعرفان باقدار الرجال.
اعرف الحق تعرف اهله، و اعرف الباطل تعرف اهله». (7)
طه حسین سپس مىگوید:
«من پس از وحى و سخن بالا، جوابى پر جلالتر و شیواتر از اینجواب ندیده و نمىشناسم. (8)
نخبگان خطابه
خطبه و خطابه از روشهاى تبلیغى در طول تاریخ اسلام است و معرفىخطباى یک شهر از شهرهاى اسلامى نیازمند مجلداتى است، ناچارباید به برجستگان اکتفا کرد آن هم برجستگان مورد تایید بزرگمردان دین.
صعصعه بن صوحان عبدى
او از برجستهترین یاران و شاگردان حضرت على(ع) بود و هموارهدر همه جا در کنار حضرت على(ع) بود.
امام صادق(ع) در شان و مقام و منزلت او فرمودهاند:
«ما کان مع امیرالمؤمنین(ع) من یعرف حقه الا صعصعه و اصحابه وله مسجد بالکوفه معروف» (9)
مرحوم شهید مطهرى در پاورقى کتابش آورده است:
وى از اکابر اصحاب امیرالمؤمنین و از خطباى معروف است. او جزءمعدود افرادى است که در شب وفات حضرت امیر(ع) در تشییع جنازهآن حضرت شرکت کرد و پس از تدفین، کنار قبر حضرتش ایستاد. یکدست روى قلب متهیج و پر تپش خود گذاشت و با دست دیگر مشتى ازخاک برداشت و بر سر ریخت و خطابهاى پر شور و هیجان در جمعخاندان و یاران خاص حضرت ایراد کرد. (10)
او از شجاعان لشکر امام و یاوران مخلص حضرتش بود.
صعصعه بهحدى بلیغ و فصیح بود که گاهى حضرت على(ع) به سخنورىاو توجه خاص مىفرمود.
جاحظ در کتاب البیان گوید:
از هر دلیلى بالاتر بر سخنورى او این که على(ع) گاهى مىنشست واز او مىخواستسخنورى کند. (11)
هنگامى که امام على(ع) به خلافت رسید و در مسجد مدینه بر بیعتآن حضرت اجتماع شد، صعصعه بعد از بیعت در جملاتى کوتاه و زیباو پر ارزش گفت:
والله زینت الخلافه و ما زانتک رفعتها و ما رفعتک وهى الیکاحوج منک الیها. به خدا قسم تو خلافت را آراستى و آن تو رانیاراست، تو مقام آن را بالا بردى نه آن مقام تو را و آن به تونیازمندتر است تا تو به آن.
و از همه این نکات بالاتر، امام به صراحت او را خطیب خطابمىفرمود:
هذا الخطیب الشحشح: این خطبهخوان ماهر و زیرک است.
سید رضى درباره شحشح گوید:
شخص ماهر و زیرک و استاد در خطبه خواندن و تواناى در اداى سخنرسا را گفته است، و هر تندگذر در سخن و رفتار را شحشح گویند.
ابن ابى الحدید گوید:
صعصعه را فخر و سرافرازى همین بس که مانند على بن ابىطالب(ع)او را به مهارت، استادى و فصاحت زبان و توانایى بر سخنبستاید. (12)
عقیل بن ابىطالب آن جا که معاویه از صعصعه سؤال مىکند گوید:
اما صعصعه: فعظیم الشان عضب اللسان، قائد فرسان، قاتل اقرانیرتق ما فتق و یفتق ما رتق قلیل النظیر. (13) صعصعه منزلتى والا دارد. زبانى دارد مثل شمشیر برنده و فرماندهشیران شجاع و کشنده شجاعان مهار کننده شکافها و شکافنده قفلهااست. او کم نظیر است.
این خطیب کمنظیر، از بدو تسلیم در مقابل دین اسلام تا سال شصتهجرى از ولایت و دین با زبان و شمشیر دفاع کرد و در راه هدف ازمولایش على(ع) جدا نشد، مگر مواقعى که او را تبعید و از مدینهدورش کردند و حتى در تبعید مدافعى سر سختبراى على(ع) بود.
احتجاجات و سخنورىهاى صعصعه
اینک به بیان نکتههایى از این مبلغ و خطیب وارسته مىپردازیم:
1. هنگامى که عثمان او را با عدهاى به شام تبعید نمود، معاویهبراى محک زدن آنان جلساتى با آنها داشت و گاهى برترىهاى خودشرا مطرح مىکرد، روزى گفت: قریش دریافت که ابوسفیان بهترینآنها و پسر بهترین آنها است، مگر آن چه خداوند براى پیامبرشمحمد(ص) قرار داده، زیرا او انتخاب شده خداوند است. اگرابوسفیان پدر تمامى انسانها بود، همه انسانها حلیم و بردباربودند.
در این هنگام خطیب شجاع صعصعه برخاست و گفت:
دروغ گفتى. بهتر از ابوسفیان را خدا آورده است.
کسى که خداوند او را به دستخود خلق کرد و روح بر او دمید وبه ملائکه فرمود سجدهاش کنید و در بین فرزندان او خوب و بد وزیرک و احمق وجود دارد. (14)
2. گروهى از مردم عراق بر معاویه وارد شدند. معاویه گفت:
آفرین بر شما مردم عراق به سرزمین مقدسى گام نهادید. زمینى کهحشر و نشر در آن است و نزد برترین امیر آمدید.
صعصعه از میان برخاست و پس از حمد خداوند و درود بر رسولش(ص)گفت: معاویه! این که گفتى سرزمین مقدس، سوگند به جانم کهسرزمین باعث تقدس افراد نمىشود و اعمال است که موجب ارزش است.
و حشر و نشر نیز مربوط به اعمال است. اما اینکه خود را برترینامیر دانستى، برترین امیر حضرت آدم(ع) است.
دیگران دستهاى نیک و برخى سفیه و احمق و برخى عالم یا جاهلهستند. معاویه برآشفت و گفت:
به خدا قسم ترا خوار و فرارى شهرها خواهم ساخت.
صعصعه گفت:
«والله ان فى الارض لسعه و ان فى فراقک لدغه» به خدا قسمسرزمین خدا وسیع و دورى از تو راحتى است.
معاویه گفت: سهمت را قطع مىکنم.
صعصعه گفت:
«ان کان ذالک بیدک فافعل، ان العطاء و فضایل النعماء فىملکوت من لا تنفد خزائنه ولا یبید عطاء».
معاویه گفت: با این حرفها خودت را به کشتن دادى.
صعصعه گفت:
لا تقتل النفس التى حرم الله الا بالحق. و من قتل مظلوما کانالله لقاتله مقیما یرهقه الیما و یجرعه حمیما و یصلیهجحیما. (15)
در این هنگام معاویه به عمروعاص گفت تو با او سخن بگو:
عمر و عاص گفت: چه چیزى تو را بر سلطنتشورانیده؟
صعصعه گفت: واى بر تو; اى پناهگاه فراریان فاسد و دشمنخیرخواهان.
3. در مورد دیگرى به معاویه گفت:
«انما انت طلیق ابن طلیق اطلقکما رسول الله فانى تصلحالخلافه للطلیق». (16) تو آزاد شده فرزند آزاد شدهاى. شما راپیامبر آزاد کرد. بندگان آزاد شده شایسته خلافت نیستند.
4. در یکى از اوقات که صعصعه سخنرانى مىکرد، عثمان بن عفانگفت:
ایها الناس ان هذا البجباج النفاح ما یدرى من الله ولا اینالله!
صعصعه گفت:
اما قولک: ما ادرى من الله. فان الله ربنا رب آباونا الاولیناما قولک: لا ادرى این الله. فان الله لبالمرصاد.
سپس قرائت کرد:
اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا ان الله على نصرهم لقدیر. (17)
و مسعودى مىگوید:
براى صعصعه اخبارى نیکو و کلامى در نهایت فصاحت و بلاغت و ایضاحمعانى و ایجاز و اختصار است. (18) و با ابن عباس مصاحبه مفصلى دارد که در آخر ابن عباس گوید:
انتیابن صوحان باقر علم العرب. (19)
ابویحیى عبدالرحیم بن محمدبن محمدبن اسماعیل ابن نباته
معروف به «ابن نباته» متوفى 374 خطیب برجسته قرن چهارم هجرىو سخنور حاکم بزرگ شیعه (سیف الدوله) و از خاندان بنى حمدان،در حلب بین سالهاى 315 تا356 است.
او به طور غیر مستقیم شاگرد مکتب حضرت على(ع) بود.
خطبههایش را از خطبههاى حضرت اخذ مىکرد و سخنش را با نام حضرتآغاز مىکرد. عبدالرحیم ابن نباته، ضرب المثل خطباى عرب دردوره اسلامى استسرمایه فکرى و ذوقى خود را از على(ع) مىداند.
ابن ابى الحدید در مقدمه شرح نهج البلاغه از قول او مىآورد:
«صد فصل از سخنان على را حفظ کردم و به خاطر سپردم و همانهابراى من گنجى پایان ناپذیر بود». (20)
ابن نباته در خطبههایش که بیشتر در مورد جهاد بود و بهخطبههاى «جهادیه» معروفاند از کلمات و جملات حضرت امیر(ع)استفاده مىکرد از جمله:
«ایها الناس، الى کم تسمعون الذکر فلا تعون، و الى کم تقرعونبالزجر فلا تعلقون کان اسماعکم تمج و دافع الوعظ... فالجهاد والجهاد ایها الموقنون، و الظفر الظفر ایها الصابرون». (21)
غالب تمثیلهاى ابن ابى الحدید در خطبهها و نکاتش از ابن نباتهاست او در جلد هفتم موازنهاى بین کلام مولى على(ع) و ابن نباتهدارد و در مقدمه مىگوید:
ما در این جا فصولى از خطبههاى خطیب فاضل عبدالرحیم بن نباتهرحمه الله کسى که به بالاترین درجه در سخن و سخنورى رسید ومردم علاقه و شوق عظیمى به کلام و سخن او داشتند و کلامش در همهجا زبانزد نیکویى بود، را مىآوریم، بعد نمونهاى را ذکر مىکند.
ایها الناس تجهزوا فقد ضرب فیکم بوق الرحیل، و ابرزوا فقدقربت لکم نوق التحویل الخ. (22)
این مقایسه را ابن ابى الحدید آورده تا نظریه کسانى که کلامابن نباته را مساوى سخنان درر بار حضرت على(ع) مىدانند ردکند، لذا مىگوید:
بدانید که ما منکر فضل ابن نباته و نیکویى اکثر خطبههایشنیستیم ولکن عدهاى از مردم اهل عناد و عصبیت جاهلى، گماندارند که کلام ابن نباته مساوى کلمات على(ع) است. در حالى کهبین کلمات امام على(ع) و ابن نباته هیچ تشابهى نیست.
آن در اوج عظمت و این در حضیض کوچکى. (23) اگر چه در عصر خودشتنها سخنور نکتهدان بوده است.
در هر صورت او خودش را وامدار مکتب على(ع) و شاگرد شاگردعلى(ع) مىدانسته و بهدفاع از مکتب على(ع) سخنورى مىکرده است.
زندگانى ابن نباته
او عبدالرحیم پسر محمدبن محمدبن اسماعیل ظاهرا از نوادگاناصبغ بن نباته،متولد 325ق و متوفى 374ق و خطیب نامآور روزگارحمدانیان است. حمدانیان به خصوص در سالهاى 315ق تا 360قجنگهاى متوالى و مدافعات مستمر با رومیان که به طمع اشغال شامو بیتالمقدس به منطقه حکومت آنها حملهور مىشدند و به کشتار وتخریب سرزمینهاى اسلامى مىپرداختند، داشتند.
ابن نباته با ایراد خطبههاى شورانگیز خویش موسوم به خطبه«جهادیه» مردم را براى یارى سیف الدوله حاکم قدرتمند شیعىمذهب حمدانى تشویق مىنمود. او همیشه همراه سیفالدوله بود و ازآن جا که سیف الدوله اکثرا در جنگ و جهاد با رومیان بود، ابننباته خطبههاى زیادى ایراد کرد. مردم نیز شیفته خطبههایشبودند. به خصوص که علاوه بر استفاده از کلمات زیباى نهجالبلاغهسخنانش را با آیات قرآن زیباتر مىکرد. آیات قرآن جاى ویژهاىدر سخنان او داشت. (24)
سخنان و خطبههاى او به سه بخش تقسیم شده است.
1 - ستایش خداوند سبحان;2 - نعت رسول مکرم اسلام(ص) و ترغیب به ترس از خدا;3 - رعایت دستورات اخلاقى و دینى،به ویژه جهاد.
شدت علاقه ابن نباته به حضرت على(ع)
در روز جمعهاى در نماز جمعه خطبهاى ایراد نمود بهنام «خطبهمنام». به هنگام شب، حضرت على(ع) را در خواب دید که او را«خطیب الخطبا» نامید و حتى دهان ابن نباته را با آب دهانشمتبرک نمود. این رویا آن قدر در او تاثیر گذاشت و او رامنقلب کرد که تا 18 روز لب به طعام و نوشیدنى نگشود و در پىآن از شوق درگذشت. (25)
لذا بهطور غیرمستقیم بلکه مستقیما تایید شده بزرگ سخنور تاریخعلى بن ابىطالب(ع) مىباشد.
پىنوشتها:
1. سیرى در نهجالبلاغه، ص 20.
2. شهید مطهرى سیرى در نهجالبلاغه نقل ازمرحوم سید رضى(ره)،ص9.
3. همان ص 11 - 12 -16.
4. همان ص 11-12-16.
5. همان ص 11-12-16.
6. همان مصدر، ص 18.
7. همان مصدر، ص 18.
8. همان، ص19.
9. مجمع البحرین طریحى، ج 2، ص359. در مفاتیح الجنان نام ومحل مسجد و اعمال آن آمده است.
10. سیرى در نهجالبلاغه، ص 14.
11. سیرى در نهجالبلاغه، ص 14.
12. همان مصدر.
13. مروج الذهب، ج3، ص37. مخاریق کلام، سخنوران برجسته.
14. مروج الذهب، ج3، ص 40.
15. الغدیر، ج 10، ص 174.
16. همان، ص 175.
17. الغدیر، ج9، ص147.
18. مروج الذهب، ج3، ص43، ص46.
19. مروج الذهب، ج3، ص43، ص46.
20. سیرى در نهجالبلاغه شهید مطهرى، ص 110.
21. شرح نهجالبلاغه ابى الحدید، ج 2، ص 80.
22. شرح نهجالبلاغه ابى الحدید، ج7، ص 211.
23. همان، ص216.
24. دائره المعارف بزرگ اسلامى، کلام ابن نباته.
25. دائرهالمعارف بزرگ اسلامى و تاریخ ذهبى اسلام، ج26، وقایعسالهاى 351 تا 380.