اصول تبلیغ
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
موضوع بحث «اصول تبلیغ» است در آغاز مقدماتى را یادآورمىشوم:
مقصود ما در این گفتار تبلیغ دینى و مذهبى است، نه تبلیغسیاسى و اقتصادى. سیاستمداران و بازرگانان بزرگ دنیا براىپیشرفت مقاصد سیاسى و بازرگانى خویش تبلیغاتى دارند که راه ورسم خاص خویش را دارد و از حوزه بحث فعلى خارج است.
ریشه کلمه تبلیغ
کلمه تبلیغ از قرآن مجید گرفته شده است اولین بار در دین مقدساسلام این ماده و این کلمه به همین معنى که مراد و مقصود مااستبه کار برده شده است و در چندین آیه قرآن، این ماده بهصورت مصدر ثلاثى و فعل مضارع و فعل امر به کار رفته است. درسوره احزاب فرموده است:
(الذین یبلغون رسالات الله و یخشونه ولا یخشون احدا الا الله وکفى بالله حسیبا). (1)
«آن کسانى که پیامهاى خدا را مىرسانند، تبلیغ مىکنند و ازخدا مىترسند و جز خدا از هیچ کس باک ندارند و خدا در مقامحساب کافى است و خود مىتواند به هر حسابى برسد».
در جاى دیگر مىفرماید:
(یا ایهاالرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فمابلغت رسالته والله یعصمک من الناس ان الله لا یهدى القومالکافرین). (2)
مطابق عقیده شیعه که بسیارى از علما و عظماى اهل سنت نیز باآن موافق هستند، این آیه در باره نصب امیرالمؤمنین(ع) به مقامخلافت در ذى الحجه سال دهم هجرت و سال آخر عمر خاتم الانبیا(ص)است و ترجمه آن چنین است:
«اى فرستاده ما، تبلیغ کن و برسان آن چه را نازل شده استبهسوى تو از پروردگارت و اگر این کار را نکردى، هیچ پیامى رانرساندهاى و هیچ کارى براى ما نکردهاى و خدا تو را از مردمنگهدارى مىکند، همانا خدا مردم کافر را هدایت نمىکند».
عبارت «مبلغ» که الان مصطلح است در قرآن مجید به کار نرفتهاست، اما در نهجالبلاغه این تعبیر آمده است. مىتوان گفت، اولکسى که - در سندهاى اسلامى که در دست ما است - کلمه مبلغ را بهمعنى مبلغ مذهبى به کار برده است امیرالمؤمنین(ع) است، چنانکه در خطبه 101 نهجالبلاغه این عبارت موجود است:
«فوالذى فلق الحبه و برا النسمه ان الذى انبئکم به عن النبىالامى(ص) ما کذب المبلغ ولا جهل السامع».
این جملهها را على(ع) پیش از آن مىگوید که مىخواهد از سلطنت وحکومت معاویه بن ابى سفیان و سلطه او بر مسلمانان خبر دهد وچون خبرى است که براى بسیارى قرع سمع مىکند که على(ع) ازآینده چگونه و چرا خبر مىدهد مىفرماید:
«به آن خدایى که دانه را شکافت و جان را آفرید همانا آنچه رامن به شما خبر مىدهم از پیامبر امى(ص) گرفتهام، به خدا قسممبلغ دروغ نگفت و شنونده هم نادان نبود».
ابن ابى الحدید مىگوید: مراد امیرالمؤمنین از مبلغ و سامع، هردو، خود حضرت است و نفس شریف خود را در این دو تعبیر ارادهکرده است. (3) اما بنده طبق شواهدى از نهجالبلاغه که مجال بیان آننیست احتمال مىدهم، مراد از مبلغ خاتمالانبیا و از سامعامیرالمؤمنین است. پس معنى عبارت این است: نه پیغمبر دروغ گفتبه من، و نه من مستمع و شاگرد نادانى بودم. او راست گفت و منهم درست ضبط کردم، چنان که در جاى دیگر نهجالبلاغه مىگوید:
«ماکذبت ولا کذبت ولا ظللت ولا ضل بى». (4)
به خدا قسم نه من دروغ گفتم و نه آنکه به من گفت، دروغ گفت ونه من گمراه شدم، و نه مرا گمراه کردهاند، یعنى محمد(ص)راستگو بود و من هم به راستى و درستى از وى گرفتم و به امانتآنچه را که از او گرفتم راست مىگویم.
اولین مبلغ در اسلام
مقدمه دوم) اولین کسى که مىتوان در اسلام به او عنوان مبلغ دادکیست؟ جملهاى در نهجالبلاغه است که ما را به این که پیغمبرمبلغ دوم است ارشاد مىکند آن جمله این است:
«و ما یبلغ عن الله بعد رسل السماء الا البشر». بنابراینمبلغ اول در اسلام جبرئیل(ع) است که قرآن مجید را بر خاتمانبیا نازل کرده است و مبلغ دوم خاتم الانبیا(ص) است.
البته نباید نگران این شد که پیامبر(ص) در مرتبه دوم قرارگرفت، زیرا، حضرت در خطبه خیف منى فرموده است:
«فرب حامل فقه الى من هو افقه منه»; (5) اشکالى ندارد کهجبرئیل راوى باشد و پیام خدا را به خاتم انبیا برساند و رسولاکرم(ص) افقه از او باشد چنان که در همین اخبار و روایات فقهاسلامى - حتى در غیر ابواب فقه - نظایر بسیار دارد، اینطورنیست که کسانى که از خاتم انبیا یا ائمه طاهرین روایات واحادیثى گرفتهاند و به علما و دانشمندان این چهارده قرن گذشتهاسلامى و قرون آینده اسلامى رسانیدهاند و واسطه بودهاند، همه آنواسطهها از همه این علما داناتر بودند، غالبا به عکس است،شاید در صد نفر راوى یک نفر مثل علامه حلى نبوده است، شاید درهزار راوى یک نفر مثل خواجه نصیر طوسى نبوده است. حال وارداصل موضوع مىشویم.
اقسام تبلیغ
تبلیغ به مستقیم و غیرمستقیم تقسیم مىشود. تبلیغ غیرمستقیم بهمراتب مؤثرتر و مفیدتر است.
تبلیغ مستقیم
در تبلیغ مستقیم مبلغین دین مقدس اسلام در اصول و فروع دین، ودیگر معارف دینى، حتى تاریخ اسلام مردم را هدایت مىکنند،نامسلمانى را مسلمان و مسلمان را مسلمانتر و مسلمان غیرشیعهاىرا به مذهب و معارف شیعه رهبرى مىکنند.
تبلیغ غیرمستقیم
اما تبلیغ غیرمستقیم شیوهاى از تبلیغ است که خواه ناخواه باهر کسى همراه است و از هر کسى ساخته است. هر فردى خواه وناخواه مبلغ افکار و روحیات و طرز تعلیم و تربیتى است که فراگرفته است، به عبارت دیگر هر فرد هنگام ورود به هر مجلسى، باافکار خود به آن مجلس مىآید، با روحیات خود به آن مجلس قدممىگذارد، با عقاید خوب یا بدى که دارد، وارد آن محیط مىشود وخواه و ناخواه تا حدودى در آن محیط اثر مىگذارد.
اثر تبلیغى رفتار مسلمانان
هر فرد مسلمانى تا آن جا که مسلمان است، با همان عملهاى عبادىو مراقبتى که در کارهاى معاملاتى و بازارى خودش دارد گرچه درمقام تبلیغ نیست ولى یکى از مبلغین پرقیمت اسلاماست. یک مسلمانمعتقد اگر هم بخواهد تبلیغ نکند نمىشود مگر این که از اسلامخارج شود. مسلمان نماز مىخواند، روزه مىگیرد، دروغ نمىگوید،راست مىگوید، به معاملات مشروع تقید دارد، تمام این اعمال وتقیدات و خط مشى، تبلیغ این عقاید و افکار و اعمال است.
نمونهاى را یادآورى مىکنیم:
در سال پنجم بعثتخاتم الانبیا(ص)، کار آزار و فشار قریش برمسلمانان کم بضاعتبىکس مکه معظمه به قدرى دشوار شد که ماندندر مکه براى آن دسته از مسلمانان که پناهى و کسى نداشتندامکانناپذیر شد و رسول اکرم(ص) به یازده مرد و چهار زن مسلماناجازه داد از مکه معظمه و از کشور حجاز از طریق دریاى احمر بهکشور مسیحى مذهب حبشه مسافرت کنند، و آن جا بمانند و مراسمدینى خود را انجام دهند تا خدا به آنان فرجى عنایت کند. درسال هفتم بعثت، هجرت وسیعترى انجام شد و هشتاد و سه مرد یاهشتاد و دو مرد و هجده زن یعنى صد یا صد و یک نفر مسلمان ازطریق دریاى احمر به حبشه رفتند. و عدهاى از آنان حدود سیزدهسال در کشور مسیحى مذهب آن روز حبشه ماندند. یکى از اینمهاجران جعفر بن ابىطالب عموزاده خاتم انبیا(ص) بود، اینانرفتند تا از فشار قریش رهایى پیدا کنند.
یک مورخ وقتى این قضیه تاریخى را مىنویسد، چه آن مورخ طبرى یایعقوبى یا ابن اثیر باشد، چه دیگرى، جز این جریان تاریخى رانخواهد نوشت، مورخ حقش جز این نیست که جریان تاریخى و روشوقوع یک حادثه را بیان کند، اما تحقیق و نتیجه گرفتن و تحلیلاین واقعه بر عهده محقق است که از متون تاریخ به نتایجىمىرسد.
یک مورخ اگر مورد سؤال واقع شود که چرا پانزده نفر در سالپنجم و صد و یک نفر در سال هفتم بعثت از خانه و زندگى و خواهرو برادر و زن و شوهر و رفیق کوچه و محله گذشتند و به کشورحبشه رفتند؟
جوابى که مورخ مىدهد این است که اینان سخت در فشار بودند،زندگى بر اینان تنگ شده بود ناچار به کشورى که در آنجا سخن ازخدا و نبوت و کتاب آسمانى انجیل بود و مشترکات زیادى بامسلمین داشتند، رفتند.
هجرت به حبشه تبلیغى بزرگ و غیرمستقیم
اما یک محقق پاسخاش این است که پنجسال از عمر تعلیمات پیغمبراسلام گذشته است، مقدارى از افکار اسلامى و تعلیماتخاتمانبیا(ص)، تعدادى از آیات کوتاه سورههاى کوچک مکى نازلشده است. قرآن در مغزهاى افراد با ایمان جا گرفته است. ازسویى دیگر محیط مکه براى این که این مغزها که تحت تاثیرتعلیمات خاتم انبیا قرار گرفته است از خود عکس العمل نشان دهدمساعد نیست، آن روز باید پانزده نفر به آن محیط مساعد بروند،فردا هم صد و یک نفر دیگر به آن جا بروند و عملى انجام دهندکه مورخ نام آن را گریختن از فشار و شکنجه دشمن مىگذارد ولىمحقق آن را، رفتن عدهاى با افکار و تعلیمات و فرهنگ نو از اینمحیط به آن محیط مىداند که تاثیر تبلیغى دارند. لازم نیستپیغمبر به آنها بگوید که شما را براى تبلیغ مىفرستم. در اینتبلیغ غیرمستقیم لازم نیست که خود مبلغ را هم آگاه کنند.
جعفربن ابىطالب فردى با وضع خاص روحى و اخلاقى و توحید و ایمانساخته شده است، مسیحیان به گونهاى به عیسى(ع) مىنگرند، و اوبه گونهاى دیگر، جعفر بن ابى طالب در حالى که از عیسى(ع)تجلیل و تکریم مىنماید، و او را پیامبر خدا مىداند ولى شیوهفکر او در اثر تعلیمات مکتبى که جعفر را پرورش داده استباطرز فکر مسیحیان متفاوت است.
با این طرز فکر، او و صد زن و مرد مسلمان دیگر به حبشهمىروند.
نماز مىخوانند، «لا اله الا الله» و «محمد رسول الله»مىگویند، در مجلس پادشاه حبشه سخن از عیسى به میان مىآید، جعفر به پا مىخیزد و آیات کریمه قرآنى را که درباره عیسى(ع)از پیغمبر فرا گرفته است را مىخواند و پادشاه آن کشور عظیم راتحت تاثیر قرار مىدهد.
روح مطلب این است که صد و یک نفر مبلغ اسلامى، طرز تعلیم وتربیت اسلامى را با حضورشان در آن محیط تبلیغ مىکنند. نکتهتاسفآورى را نیز عرض کنم:
از روزى که پاى مسلمانان شیعه مذهب ایران به اروپا و سپسآمریکا، باز شد اگر همه کسانى که به عناوین مختلف از ایران بهکشورهاى غرب به عنوان سفیر کبیر و محصل و سرپرست محصلین وتحصیل پزشکى و تحصیل علوم ریاضى و به هر عنوان دیگر غیر ازتبلیغ اسلام در این مدت پنجاه و شصت و هفتاد سال به کشورهاىمختلف شرق و غرب جهان سفر کردند، مسلمان مىبودند، و در هر جاکه مىرفتند نماز اسلامى را مىخواندند، روزه اسلامى را مىگرفتند،زکات فطره اسلامى را مىدادند، نماز عیدین اسلامى را به پامىکردند، شراب را به خاطر اینکه در قرآن حرام است نمىنوشیدند،با بیگانگان نمىرقصیدند، در مجالس معصیتبه حکم اینکهمسلمانند حاضر نمىشدند، با مسیحیان دنیا هم یک کلمه بر خلافراستى و درستى و امانت و صداقت صحبت نمىکردند و نمىگفتند، چهنیازى داشتیم که نام مبلغ بر کسى بنهیم و او را به عنوان یکمبلغ اسلامى به اروپا یا آمریکا یا به ژاپن یا به جاهاى دیگردنیا اعزام کنیم؟
به خدا وجود یک فرد بالاترین تبلیغ براى روحیات و افکار وتعلیماتى که آن فرد از محیط خود فرا گرفته، مىباشد. کارى کنیمکه ما به هر جاى دنیا که مىرویم با اسلام برویم. لازم نیستیککتابخانه هزار جلدى و ده هزار جلدى را با خود همراه ببریم،راستى و امانت و درستى داراى اهمیتى بیشتر است.
تبلیغ دینى مستقیم
قرآن به خوبى جایگاه مبلغ دینى را بیان کرده و مىفرماید:
(و من احسن قولا ممن دعا الى الله و عمل صالحا و قال اننى منالمسلمین) (6) .
«چه کسى خوش سخنتر است از آن کسى که به سوى خدا دعوت کند وخودش هم مرد درست کارى باشد و بگوید که من از مسلمانانم».
در منطق مقدس قرآن مجید خوش گفتارتر از چنین مبلغى وجودندارد، مبلغ باید بکوشد که مورد خطاب این آیه باشد نه مصداقآن آیهاى که مىگوید:
(ولو تقول علینا بعض الاقاویل لاخذنا منه بالیمین ثم لقطعنا منهالوتین فما منکم من احد عنه حاجزین). (7)
این آیه مربوط به خاتم انبیا(ص) است، اگر حساب پیغمبر اینباشد، حساب مبلغین دیگر روشن است.
کسى که بخواهد اهل آن آیه باشد نه اهل این آیه، به نظر من اینامور چندگانه زیر را باید رعایت کند.
شرایط و مقدمات تبلیغ
1) مقدمه اول مبلغ شدن ملا شدن است، مبلغ باید بتواند از روىقرآن و احادیث و روایات صحیح و مورد اطمینان با حقایق دینىآشنا شود و سپس دیگران را آشنا کند. راهنمایى صحیح دینى ازجاهل ساخته نیست، خوش قیافه بودن و آواز خوب داشتن، و هنرمندىدر قصه و افسانه گفتن، مىتواند نظر مردم را جلب کند اما توجهصاحب شریعت را فقط باید به خدمت صحیح جلب کرد.
2) دریافتن و آشنایى کامل با رسالتى که آن را مىرساند ملایىاست.
تنها ملا شدن کافى نیست. متدین بودن غیر از دینشناس بودن است.
بسیارى از مردم متدینند، اما دینشناس نیستند. به قصد قربت وبراى رضاى خدا با دین مبارزه مىکنند، و آن را دمتبه دینمىپندارند.
اگر مبلغى مىخواهد پیوسته براى مردم روضه بخواند و یک عمرکارش این باشد، بىانصافى است که جریان مختصر و کوتاه شهادتحضرت سید الشهدا(ع) را متقن و صحیح و به طور قابل اعتماد ضبطنکند و عمرى افسانه بخواند، و عمرى دروغپردازى کند. اگر شخصىچنین باشد عذر او نزد خدا چه خواهد بود.
3) رسالت و پیامى که به عهده اوست را با کمال امانتبه مردمبرساند و از خود هیچ گونه تصرفى در امانتهاى خدایى نکند.
4) شناخت زمان و مقتضیات آن، هر زمانى مقتضیات ویژهاى دارد وهر دوره مقتضى امورى است، مراد این نیست که دین را تغییر دهدو احکام خدا را عوض کند، همان حکم خدا را، همان حلال و حرامىرا که الى یوم القیامه حلال و حرام است، آن چنان بگوید و تعلیمدهد که با مقتضیات زمان بسازد و مردم را به دین نزدیکتر کندنه دورتر.
5) مسلمات و قطعیات دین را وجهه همت قرار دهد، مع الاسف وقتهاىبسیارى از گویندگان و شنوندگان در مجالس مناظره مذهبى صرف نفىیا اثبات مطالبى مىشود که این مطالب از دین باشد یا نباشدصدمهاى به جایى نمىزند.
6) دفاع نکردن از مطالبى که اطمینان و یقین به دینى بودن آننداریم. مطالب بسیارى در کتابها که گاهى بارها آن کتابها بهچاپ رسیده، آنقدر ارزش ندارد که ما آنها را دین به حسابآوریم، بسیارى از آنها قطعا جزء دین نیست و بسیارى مورد تردیداست.
7) آشنایى با زبان مردمى که براى آنها تبلیغ مىکنیم. دنیاىغیرمسلمان براى تبلیغات اسلام بیش از هر زمانى آماده است وگوشهاى مردم دانشمند و متوسط و طبقات پایین ملل دنیا براىدریافت تعلیمات اسلام باز است. ولى هنوز جنبشى فراگیر دردستگاه مذهبى و تبلیغى ما پیدا نشده است تا به قدر نیاز درسخوانده متدین و آشنا با زبان اقوامى که براى هدایت آنانمىفرستیم، آماده تبلیغ داشته باشیم. باید آموزش زبان نیز باقصد قربت الى الله براى تبلیغ و ارشاد ملل دیگر آموخته شود وسهم امام در این راه صرف شود.
امروز اگر کسى کتابهایى را در زمینه اعتقادات و تاریخ اسلام بهزبانهاى غیرعربى و فارسى بخواهد، کتاب مورد اعتمادى در دسترسنیست.
8) اکتفا به تبلیغ در رشته تخصصى که در آن صاحب نظر و آگاههستیم. على(ع) فرمود:
«قیمه کل امرء ما یحسنه». (8)
و نیز فرمود:
«قدر کل امرء ما یحسن». (9)
معنى هر دو جمله این است.
«ارزش هر مردى به میزان آن کارى است که آن را خوب مىداند».
مبلغ باید خود را بشناسد، حدود معلومات خود را بداند، و درهمان رشتهاى که اهل آن است، مداحى، روضهخوانى وعظ و امثالاینها انجام وظیفه کند.
9) شبهات را در مجالس عمومى مطرح نکند اگر کسى راجع به موضوعىمذهبى شبههاى داشت، باید با روى بازبدون تغیر و ناراحتى، شبههاو را بشنویم و چون طبیبى مهربان در مقام علاج شبههاو برآییم،اگر هم این کاره نیستیم آن کسى را که تحقیقا پاسخ از او ساختهاست معرفى کنیم یا دست این حیران و سرگردان رابگیریم و به دامنآن شخص برسانیم. اما حق نداریم در مجلس وعظ و منبرمان آن رابیان کنیم. چرا؟ چون شاید نتوانیم تاثیرمنفى آن را برطرف کنیم.
10) نباید مطالب ضعیف و بىاساس را به عنوان نوادر و اظهاراطلاع نقل کرد.
11) در شنیدن شبهات و کفریات مردم سعه صدر داشته باشد و درباره اظهارات مردم کمال امانت را رعایت کند، مبلغین دینى درهر مقامى امناى مذهبى مردمند. بسیار مىشود براى مسلمانى،شبههاى پیش مىآید، اگر این شبهه را کتمان کند خطرناک است،مبلغین باید مرشدانى باشند که به امانت آنها وثوق کامل باشد ومردم مبتلا، به آنان مراجعه کنند و شبهات خود را با اطمینانکامل که سر آنان فاش نخواهد شد بگویند و شبهه آنها رد شود.
12) همیشه رضاى خدا را بر رضاى خود و بر رضاى مردم مقدمبدارد. این کار بسیار مشکل است، از ملا شدن به مراتب مشکلتراست. بر ماست که همیشه در کار خود رضاى پروردگار و آفریدگارخود را رعایت کنیم.
13) تبلیغ باید بر اساس حقایق دین باشد و نه آن چه مردم بهنام دین مىشناسند. گاهى مردم چیزهایى را به نام دین مىشناسندکه به دین ارتباطى ندارد، واقعیات دین را بگوید و از مخالفتنهراسد.
14) در مجلس هر صنفى، همان صنف را تبلیغ یا موعظه کند; درمجلس بازارىها از معاصى و انحرافهاى بازارىها سخن بگوید، عیبکار خودشان را بگوید، سخن از رشوه خوارى دیگران به میاننیاورد. در مجلس رشوهخواران اگر هنرى دارد از رشوه سخن بگوید،در مجلس اهل علم واقعا اهل علم را موعظه کند و وظایف آنان راتذکر دهد، این هنر نیست که انسان با مردان بنشیند و از چادرزنان سخن بگوید و با زنان بنشیند و از بىمهرى مردان به زنانبگوید. با هر قومى که مواجه شد وظیفه این است که درد آنان رابفهمد و آنان را موعظه کند.
15) بزرگان دین را چنان که هستند، بشناسد، نه چنان که مردممىشناسند. یک مثل بسیار کوچکى دارم، بسیار صورتهاى غیر مطابقبا واقع از بزرگان دین در نفوس ما منعکس شده است،شاهد عرض مناین جمله است که قریب یک سال پیش در مجله اطلاعات دیدم که کسىاز وضع دولت انتقاد مىکرد، او چنین مىگفت: «اکثر رجال ومامورین ما یا شمرند یا امام زین العابدین بیمار، در صورتىکه کشور اکنون بیش از هر موقع دیگر به حضرت عباس نیازمند است،یعنى افرادى که هم پاک باشند و هم کاربر».
این عبارت گواهى است از شناخت غلط از وضع جسمى حضرتزینالعابدین(ع) و حضرت عباس(ع) توجه کردید یعنى چه؟ یعنى امامزینالعابدین بیمار، مرد پاکى است ولى به درد کار نمىخورد،کاربر نیست، شمر هم مرد کاربرى است اما مرد ناپاکى است. پسباید حضرت عباس(ع) پیدا کرد که هم پاک و هم کاربر باشد، یعنىاین مسلمان که نویسنده است و حتى جزء طبقه روشنفکر ما است،امام زینالعابدین(ع) را به قدر ابوالفضلالعباس کاربر نمىداند،با این که اگر عباس بن على روز عاشورا شهید نمىشد حجتخدا براو همین امام زین العابدین بود،و امام بود بر او، امام بود برابوالفضل یعنى چه؟ یعنى از او اعلم است و از او اتقى است و ازاو اشجع است و از او خداشناستر است و در تمام مراحل بر اومقدم است وگرنه نمىشد که امام او باشد.
16) مبلغ نباید خود را آن چنان به مجلهها و انتشارات روزمشغول کند که از آشنایى و استفاده از متون اساسى مذهبى محرومشود یک مبلغ باید کتبى را هم که خواندن آنها بر دیگر مردمحرام استبخواند. کتب اهل ضلال را هم باید بهتر از اهل ضلالبفهمد اما سرگرم نشود و قانع نشود به نوشتههاى روز و معاصر وکافى را فراموش کند، نهجالبلاغه فراموش کند، مجلههاى مذهبىدنیا را روى هم بگذارید براى دین اسلام کار نهجالبلاغه رانمىکند، به طریق اولى قرآن نمىشود، صحیفه سجادیه نمىشود، کافىهم نمىشود، تهذیب هم نمىشود.
17) آن چه را با مذاق قرآن و با ذوق سلیم و فکر مستقیم سازگارنیستبه بهانه اینکه روایتى دارد نپذیرد و مردم را دعوت بهپذیرفتن آن نکند.
18) پیوسته متوجه باشد و مردم را متوجه سازد که راه تشخیص علمو تقوا لباس یا کیفیت لباس نیست، و براى تشخیص هر یک از علمیا تقوا راهى است که بزرگان دین بیان کردهاند. پیغمبر(ص)فرمود به نماز و روزه مردم آنها را خوب ندانید.
«لا تنظروا الى کثره صلاتهم و صومهم و کثره الحج والمعروف وطنطنتهم باللیل، و لکن انظروا الى صدق الحدیث و اداءالامانه».
یعنى مغرور نشوید به نمازهاى زیاد مردم، به حجهاى زیاد مردم،به کارهاى نیک بسیار مردم، به شب زندهدارىهاى مردم، لکنببینید راستگویى آنان را و امانتدارى آنان را».
دوستان صمیمى را، دینداران واقعى را، با منافع اقتصادى، باامانت، با راستگویى آزمایش کن، براى تشخیص علم یا تقوا هممیزانهایى است که بیان کردهاند.
19) اقبال و ارادت عوام الناس را دلیل علم و تقواى خود نداندو بداند که قضاوت خدا غیر از قضاوت عوام الناس است، قطعى استکه روز قیامت که حساب بپاشد و پردهها برداشته شد، خدا درقضاوت تابع نظر مردم نیست.
(وبدا لهم منالله ما لم یکونوا یحتسبون); (10) خدا در روز قیامتحکمهایى صادر کند که مردم خیره شوند.
20) براى مردم، باتقوا و دیندار، و براى خدا، بىتقوا و فاسق وبىدین نباشد.
21) پیوسته فراخور حال مستمع و مخاطب سخن بگوید و میزاناستعداد وى را رعایت کند، در کلاس شش ابتدایى مسایل ریاضى کلاسنهم را یا دهم را تدریس نمىکنند. مجالس مذهبى هم کلاسهایى استو در هر کلاسى درس همان کلاس باید گفته شود.
22) آنچه را مىگوید خود باور داشته باشد، و آنچه را خود باورندارد هر چند مشترى زیاد داشته باشد نگوید.
23) کتابهاى مشتمل بر مطالب بىاساس را ترویج نکند و از آنهانقل نکند و اگر خود خبره و کتابشناس نیستبه اهل خبره مراجعهکند.
پىنوشتها:
1- احزاب (33):39.
2- مائده (5):67.
3- شرح نهجالبلاغه، ج 2، ص 194.
4- نهجالبلاغه، کلمات قصار، 158.
5- بحارالانوار، ج 2، ص 161; جمهره خطب العرب، ج 1، ص 54.
6- فصلت (41): 32.
7- حاقه (29): 44-47.
8- بحارالانوار، ج 1، صص 165 و166.
9- بحارالانوار، ج 1، ص166.
10- زمر (39):47.
مقصود ما در این گفتار تبلیغ دینى و مذهبى است، نه تبلیغسیاسى و اقتصادى. سیاستمداران و بازرگانان بزرگ دنیا براىپیشرفت مقاصد سیاسى و بازرگانى خویش تبلیغاتى دارند که راه ورسم خاص خویش را دارد و از حوزه بحث فعلى خارج است.
ریشه کلمه تبلیغ
کلمه تبلیغ از قرآن مجید گرفته شده است اولین بار در دین مقدساسلام این ماده و این کلمه به همین معنى که مراد و مقصود مااستبه کار برده شده است و در چندین آیه قرآن، این ماده بهصورت مصدر ثلاثى و فعل مضارع و فعل امر به کار رفته است. درسوره احزاب فرموده است:
(الذین یبلغون رسالات الله و یخشونه ولا یخشون احدا الا الله وکفى بالله حسیبا). (1)
«آن کسانى که پیامهاى خدا را مىرسانند، تبلیغ مىکنند و ازخدا مىترسند و جز خدا از هیچ کس باک ندارند و خدا در مقامحساب کافى است و خود مىتواند به هر حسابى برسد».
در جاى دیگر مىفرماید:
(یا ایهاالرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فمابلغت رسالته والله یعصمک من الناس ان الله لا یهدى القومالکافرین). (2)
مطابق عقیده شیعه که بسیارى از علما و عظماى اهل سنت نیز باآن موافق هستند، این آیه در باره نصب امیرالمؤمنین(ع) به مقامخلافت در ذى الحجه سال دهم هجرت و سال آخر عمر خاتم الانبیا(ص)است و ترجمه آن چنین است:
«اى فرستاده ما، تبلیغ کن و برسان آن چه را نازل شده استبهسوى تو از پروردگارت و اگر این کار را نکردى، هیچ پیامى رانرساندهاى و هیچ کارى براى ما نکردهاى و خدا تو را از مردمنگهدارى مىکند، همانا خدا مردم کافر را هدایت نمىکند».
عبارت «مبلغ» که الان مصطلح است در قرآن مجید به کار نرفتهاست، اما در نهجالبلاغه این تعبیر آمده است. مىتوان گفت، اولکسى که - در سندهاى اسلامى که در دست ما است - کلمه مبلغ را بهمعنى مبلغ مذهبى به کار برده است امیرالمؤمنین(ع) است، چنانکه در خطبه 101 نهجالبلاغه این عبارت موجود است:
«فوالذى فلق الحبه و برا النسمه ان الذى انبئکم به عن النبىالامى(ص) ما کذب المبلغ ولا جهل السامع».
این جملهها را على(ع) پیش از آن مىگوید که مىخواهد از سلطنت وحکومت معاویه بن ابى سفیان و سلطه او بر مسلمانان خبر دهد وچون خبرى است که براى بسیارى قرع سمع مىکند که على(ع) ازآینده چگونه و چرا خبر مىدهد مىفرماید:
«به آن خدایى که دانه را شکافت و جان را آفرید همانا آنچه رامن به شما خبر مىدهم از پیامبر امى(ص) گرفتهام، به خدا قسممبلغ دروغ نگفت و شنونده هم نادان نبود».
ابن ابى الحدید مىگوید: مراد امیرالمؤمنین از مبلغ و سامع، هردو، خود حضرت است و نفس شریف خود را در این دو تعبیر ارادهکرده است. (3) اما بنده طبق شواهدى از نهجالبلاغه که مجال بیان آننیست احتمال مىدهم، مراد از مبلغ خاتمالانبیا و از سامعامیرالمؤمنین است. پس معنى عبارت این است: نه پیغمبر دروغ گفتبه من، و نه من مستمع و شاگرد نادانى بودم. او راست گفت و منهم درست ضبط کردم، چنان که در جاى دیگر نهجالبلاغه مىگوید:
«ماکذبت ولا کذبت ولا ظللت ولا ضل بى». (4)
به خدا قسم نه من دروغ گفتم و نه آنکه به من گفت، دروغ گفت ونه من گمراه شدم، و نه مرا گمراه کردهاند، یعنى محمد(ص)راستگو بود و من هم به راستى و درستى از وى گرفتم و به امانتآنچه را که از او گرفتم راست مىگویم.
اولین مبلغ در اسلام
مقدمه دوم) اولین کسى که مىتوان در اسلام به او عنوان مبلغ دادکیست؟ جملهاى در نهجالبلاغه است که ما را به این که پیغمبرمبلغ دوم است ارشاد مىکند آن جمله این است:
«و ما یبلغ عن الله بعد رسل السماء الا البشر». بنابراینمبلغ اول در اسلام جبرئیل(ع) است که قرآن مجید را بر خاتمانبیا نازل کرده است و مبلغ دوم خاتم الانبیا(ص) است.
البته نباید نگران این شد که پیامبر(ص) در مرتبه دوم قرارگرفت، زیرا، حضرت در خطبه خیف منى فرموده است:
«فرب حامل فقه الى من هو افقه منه»; (5) اشکالى ندارد کهجبرئیل راوى باشد و پیام خدا را به خاتم انبیا برساند و رسولاکرم(ص) افقه از او باشد چنان که در همین اخبار و روایات فقهاسلامى - حتى در غیر ابواب فقه - نظایر بسیار دارد، اینطورنیست که کسانى که از خاتم انبیا یا ائمه طاهرین روایات واحادیثى گرفتهاند و به علما و دانشمندان این چهارده قرن گذشتهاسلامى و قرون آینده اسلامى رسانیدهاند و واسطه بودهاند، همه آنواسطهها از همه این علما داناتر بودند، غالبا به عکس است،شاید در صد نفر راوى یک نفر مثل علامه حلى نبوده است، شاید درهزار راوى یک نفر مثل خواجه نصیر طوسى نبوده است. حال وارداصل موضوع مىشویم.
اقسام تبلیغ
تبلیغ به مستقیم و غیرمستقیم تقسیم مىشود. تبلیغ غیرمستقیم بهمراتب مؤثرتر و مفیدتر است.
تبلیغ مستقیم
در تبلیغ مستقیم مبلغین دین مقدس اسلام در اصول و فروع دین، ودیگر معارف دینى، حتى تاریخ اسلام مردم را هدایت مىکنند،نامسلمانى را مسلمان و مسلمان را مسلمانتر و مسلمان غیرشیعهاىرا به مذهب و معارف شیعه رهبرى مىکنند.
تبلیغ غیرمستقیم
اما تبلیغ غیرمستقیم شیوهاى از تبلیغ است که خواه ناخواه باهر کسى همراه است و از هر کسى ساخته است. هر فردى خواه وناخواه مبلغ افکار و روحیات و طرز تعلیم و تربیتى است که فراگرفته است، به عبارت دیگر هر فرد هنگام ورود به هر مجلسى، باافکار خود به آن مجلس مىآید، با روحیات خود به آن مجلس قدممىگذارد، با عقاید خوب یا بدى که دارد، وارد آن محیط مىشود وخواه و ناخواه تا حدودى در آن محیط اثر مىگذارد.
اثر تبلیغى رفتار مسلمانان
هر فرد مسلمانى تا آن جا که مسلمان است، با همان عملهاى عبادىو مراقبتى که در کارهاى معاملاتى و بازارى خودش دارد گرچه درمقام تبلیغ نیست ولى یکى از مبلغین پرقیمت اسلاماست. یک مسلمانمعتقد اگر هم بخواهد تبلیغ نکند نمىشود مگر این که از اسلامخارج شود. مسلمان نماز مىخواند، روزه مىگیرد، دروغ نمىگوید،راست مىگوید، به معاملات مشروع تقید دارد، تمام این اعمال وتقیدات و خط مشى، تبلیغ این عقاید و افکار و اعمال است.
نمونهاى را یادآورى مىکنیم:
در سال پنجم بعثتخاتم الانبیا(ص)، کار آزار و فشار قریش برمسلمانان کم بضاعتبىکس مکه معظمه به قدرى دشوار شد که ماندندر مکه براى آن دسته از مسلمانان که پناهى و کسى نداشتندامکانناپذیر شد و رسول اکرم(ص) به یازده مرد و چهار زن مسلماناجازه داد از مکه معظمه و از کشور حجاز از طریق دریاى احمر بهکشور مسیحى مذهب حبشه مسافرت کنند، و آن جا بمانند و مراسمدینى خود را انجام دهند تا خدا به آنان فرجى عنایت کند. درسال هفتم بعثت، هجرت وسیعترى انجام شد و هشتاد و سه مرد یاهشتاد و دو مرد و هجده زن یعنى صد یا صد و یک نفر مسلمان ازطریق دریاى احمر به حبشه رفتند. و عدهاى از آنان حدود سیزدهسال در کشور مسیحى مذهب آن روز حبشه ماندند. یکى از اینمهاجران جعفر بن ابىطالب عموزاده خاتم انبیا(ص) بود، اینانرفتند تا از فشار قریش رهایى پیدا کنند.
یک مورخ وقتى این قضیه تاریخى را مىنویسد، چه آن مورخ طبرى یایعقوبى یا ابن اثیر باشد، چه دیگرى، جز این جریان تاریخى رانخواهد نوشت، مورخ حقش جز این نیست که جریان تاریخى و روشوقوع یک حادثه را بیان کند، اما تحقیق و نتیجه گرفتن و تحلیلاین واقعه بر عهده محقق است که از متون تاریخ به نتایجىمىرسد.
یک مورخ اگر مورد سؤال واقع شود که چرا پانزده نفر در سالپنجم و صد و یک نفر در سال هفتم بعثت از خانه و زندگى و خواهرو برادر و زن و شوهر و رفیق کوچه و محله گذشتند و به کشورحبشه رفتند؟
جوابى که مورخ مىدهد این است که اینان سخت در فشار بودند،زندگى بر اینان تنگ شده بود ناچار به کشورى که در آنجا سخن ازخدا و نبوت و کتاب آسمانى انجیل بود و مشترکات زیادى بامسلمین داشتند، رفتند.
هجرت به حبشه تبلیغى بزرگ و غیرمستقیم
اما یک محقق پاسخاش این است که پنجسال از عمر تعلیمات پیغمبراسلام گذشته است، مقدارى از افکار اسلامى و تعلیماتخاتمانبیا(ص)، تعدادى از آیات کوتاه سورههاى کوچک مکى نازلشده است. قرآن در مغزهاى افراد با ایمان جا گرفته است. ازسویى دیگر محیط مکه براى این که این مغزها که تحت تاثیرتعلیمات خاتم انبیا قرار گرفته است از خود عکس العمل نشان دهدمساعد نیست، آن روز باید پانزده نفر به آن محیط مساعد بروند،فردا هم صد و یک نفر دیگر به آن جا بروند و عملى انجام دهندکه مورخ نام آن را گریختن از فشار و شکنجه دشمن مىگذارد ولىمحقق آن را، رفتن عدهاى با افکار و تعلیمات و فرهنگ نو از اینمحیط به آن محیط مىداند که تاثیر تبلیغى دارند. لازم نیستپیغمبر به آنها بگوید که شما را براى تبلیغ مىفرستم. در اینتبلیغ غیرمستقیم لازم نیست که خود مبلغ را هم آگاه کنند.
جعفربن ابىطالب فردى با وضع خاص روحى و اخلاقى و توحید و ایمانساخته شده است، مسیحیان به گونهاى به عیسى(ع) مىنگرند، و اوبه گونهاى دیگر، جعفر بن ابى طالب در حالى که از عیسى(ع)تجلیل و تکریم مىنماید، و او را پیامبر خدا مىداند ولى شیوهفکر او در اثر تعلیمات مکتبى که جعفر را پرورش داده استباطرز فکر مسیحیان متفاوت است.
با این طرز فکر، او و صد زن و مرد مسلمان دیگر به حبشهمىروند.
نماز مىخوانند، «لا اله الا الله» و «محمد رسول الله»مىگویند، در مجلس پادشاه حبشه سخن از عیسى به میان مىآید، جعفر به پا مىخیزد و آیات کریمه قرآنى را که درباره عیسى(ع)از پیغمبر فرا گرفته است را مىخواند و پادشاه آن کشور عظیم راتحت تاثیر قرار مىدهد.
روح مطلب این است که صد و یک نفر مبلغ اسلامى، طرز تعلیم وتربیت اسلامى را با حضورشان در آن محیط تبلیغ مىکنند. نکتهتاسفآورى را نیز عرض کنم:
از روزى که پاى مسلمانان شیعه مذهب ایران به اروپا و سپسآمریکا، باز شد اگر همه کسانى که به عناوین مختلف از ایران بهکشورهاى غرب به عنوان سفیر کبیر و محصل و سرپرست محصلین وتحصیل پزشکى و تحصیل علوم ریاضى و به هر عنوان دیگر غیر ازتبلیغ اسلام در این مدت پنجاه و شصت و هفتاد سال به کشورهاىمختلف شرق و غرب جهان سفر کردند، مسلمان مىبودند، و در هر جاکه مىرفتند نماز اسلامى را مىخواندند، روزه اسلامى را مىگرفتند،زکات فطره اسلامى را مىدادند، نماز عیدین اسلامى را به پامىکردند، شراب را به خاطر اینکه در قرآن حرام است نمىنوشیدند،با بیگانگان نمىرقصیدند، در مجالس معصیتبه حکم اینکهمسلمانند حاضر نمىشدند، با مسیحیان دنیا هم یک کلمه بر خلافراستى و درستى و امانت و صداقت صحبت نمىکردند و نمىگفتند، چهنیازى داشتیم که نام مبلغ بر کسى بنهیم و او را به عنوان یکمبلغ اسلامى به اروپا یا آمریکا یا به ژاپن یا به جاهاى دیگردنیا اعزام کنیم؟
به خدا وجود یک فرد بالاترین تبلیغ براى روحیات و افکار وتعلیماتى که آن فرد از محیط خود فرا گرفته، مىباشد. کارى کنیمکه ما به هر جاى دنیا که مىرویم با اسلام برویم. لازم نیستیککتابخانه هزار جلدى و ده هزار جلدى را با خود همراه ببریم،راستى و امانت و درستى داراى اهمیتى بیشتر است.
تبلیغ دینى مستقیم
قرآن به خوبى جایگاه مبلغ دینى را بیان کرده و مىفرماید:
(و من احسن قولا ممن دعا الى الله و عمل صالحا و قال اننى منالمسلمین) (6) .
«چه کسى خوش سخنتر است از آن کسى که به سوى خدا دعوت کند وخودش هم مرد درست کارى باشد و بگوید که من از مسلمانانم».
در منطق مقدس قرآن مجید خوش گفتارتر از چنین مبلغى وجودندارد، مبلغ باید بکوشد که مورد خطاب این آیه باشد نه مصداقآن آیهاى که مىگوید:
(ولو تقول علینا بعض الاقاویل لاخذنا منه بالیمین ثم لقطعنا منهالوتین فما منکم من احد عنه حاجزین). (7)
این آیه مربوط به خاتم انبیا(ص) است، اگر حساب پیغمبر اینباشد، حساب مبلغین دیگر روشن است.
کسى که بخواهد اهل آن آیه باشد نه اهل این آیه، به نظر من اینامور چندگانه زیر را باید رعایت کند.
شرایط و مقدمات تبلیغ
1) مقدمه اول مبلغ شدن ملا شدن است، مبلغ باید بتواند از روىقرآن و احادیث و روایات صحیح و مورد اطمینان با حقایق دینىآشنا شود و سپس دیگران را آشنا کند. راهنمایى صحیح دینى ازجاهل ساخته نیست، خوش قیافه بودن و آواز خوب داشتن، و هنرمندىدر قصه و افسانه گفتن، مىتواند نظر مردم را جلب کند اما توجهصاحب شریعت را فقط باید به خدمت صحیح جلب کرد.
2) دریافتن و آشنایى کامل با رسالتى که آن را مىرساند ملایىاست.
تنها ملا شدن کافى نیست. متدین بودن غیر از دینشناس بودن است.
بسیارى از مردم متدینند، اما دینشناس نیستند. به قصد قربت وبراى رضاى خدا با دین مبارزه مىکنند، و آن را دمتبه دینمىپندارند.
اگر مبلغى مىخواهد پیوسته براى مردم روضه بخواند و یک عمرکارش این باشد، بىانصافى است که جریان مختصر و کوتاه شهادتحضرت سید الشهدا(ع) را متقن و صحیح و به طور قابل اعتماد ضبطنکند و عمرى افسانه بخواند، و عمرى دروغپردازى کند. اگر شخصىچنین باشد عذر او نزد خدا چه خواهد بود.
3) رسالت و پیامى که به عهده اوست را با کمال امانتبه مردمبرساند و از خود هیچ گونه تصرفى در امانتهاى خدایى نکند.
4) شناخت زمان و مقتضیات آن، هر زمانى مقتضیات ویژهاى دارد وهر دوره مقتضى امورى است، مراد این نیست که دین را تغییر دهدو احکام خدا را عوض کند، همان حکم خدا را، همان حلال و حرامىرا که الى یوم القیامه حلال و حرام است، آن چنان بگوید و تعلیمدهد که با مقتضیات زمان بسازد و مردم را به دین نزدیکتر کندنه دورتر.
5) مسلمات و قطعیات دین را وجهه همت قرار دهد، مع الاسف وقتهاىبسیارى از گویندگان و شنوندگان در مجالس مناظره مذهبى صرف نفىیا اثبات مطالبى مىشود که این مطالب از دین باشد یا نباشدصدمهاى به جایى نمىزند.
6) دفاع نکردن از مطالبى که اطمینان و یقین به دینى بودن آننداریم. مطالب بسیارى در کتابها که گاهى بارها آن کتابها بهچاپ رسیده، آنقدر ارزش ندارد که ما آنها را دین به حسابآوریم، بسیارى از آنها قطعا جزء دین نیست و بسیارى مورد تردیداست.
7) آشنایى با زبان مردمى که براى آنها تبلیغ مىکنیم. دنیاىغیرمسلمان براى تبلیغات اسلام بیش از هر زمانى آماده است وگوشهاى مردم دانشمند و متوسط و طبقات پایین ملل دنیا براىدریافت تعلیمات اسلام باز است. ولى هنوز جنبشى فراگیر دردستگاه مذهبى و تبلیغى ما پیدا نشده است تا به قدر نیاز درسخوانده متدین و آشنا با زبان اقوامى که براى هدایت آنانمىفرستیم، آماده تبلیغ داشته باشیم. باید آموزش زبان نیز باقصد قربت الى الله براى تبلیغ و ارشاد ملل دیگر آموخته شود وسهم امام در این راه صرف شود.
امروز اگر کسى کتابهایى را در زمینه اعتقادات و تاریخ اسلام بهزبانهاى غیرعربى و فارسى بخواهد، کتاب مورد اعتمادى در دسترسنیست.
8) اکتفا به تبلیغ در رشته تخصصى که در آن صاحب نظر و آگاههستیم. على(ع) فرمود:
«قیمه کل امرء ما یحسنه». (8)
و نیز فرمود:
«قدر کل امرء ما یحسن». (9)
معنى هر دو جمله این است.
«ارزش هر مردى به میزان آن کارى است که آن را خوب مىداند».
مبلغ باید خود را بشناسد، حدود معلومات خود را بداند، و درهمان رشتهاى که اهل آن است، مداحى، روضهخوانى وعظ و امثالاینها انجام وظیفه کند.
9) شبهات را در مجالس عمومى مطرح نکند اگر کسى راجع به موضوعىمذهبى شبههاى داشت، باید با روى بازبدون تغیر و ناراحتى، شبههاو را بشنویم و چون طبیبى مهربان در مقام علاج شبههاو برآییم،اگر هم این کاره نیستیم آن کسى را که تحقیقا پاسخ از او ساختهاست معرفى کنیم یا دست این حیران و سرگردان رابگیریم و به دامنآن شخص برسانیم. اما حق نداریم در مجلس وعظ و منبرمان آن رابیان کنیم. چرا؟ چون شاید نتوانیم تاثیرمنفى آن را برطرف کنیم.
10) نباید مطالب ضعیف و بىاساس را به عنوان نوادر و اظهاراطلاع نقل کرد.
11) در شنیدن شبهات و کفریات مردم سعه صدر داشته باشد و درباره اظهارات مردم کمال امانت را رعایت کند، مبلغین دینى درهر مقامى امناى مذهبى مردمند. بسیار مىشود براى مسلمانى،شبههاى پیش مىآید، اگر این شبهه را کتمان کند خطرناک است،مبلغین باید مرشدانى باشند که به امانت آنها وثوق کامل باشد ومردم مبتلا، به آنان مراجعه کنند و شبهات خود را با اطمینانکامل که سر آنان فاش نخواهد شد بگویند و شبهه آنها رد شود.
12) همیشه رضاى خدا را بر رضاى خود و بر رضاى مردم مقدمبدارد. این کار بسیار مشکل است، از ملا شدن به مراتب مشکلتراست. بر ماست که همیشه در کار خود رضاى پروردگار و آفریدگارخود را رعایت کنیم.
13) تبلیغ باید بر اساس حقایق دین باشد و نه آن چه مردم بهنام دین مىشناسند. گاهى مردم چیزهایى را به نام دین مىشناسندکه به دین ارتباطى ندارد، واقعیات دین را بگوید و از مخالفتنهراسد.
14) در مجلس هر صنفى، همان صنف را تبلیغ یا موعظه کند; درمجلس بازارىها از معاصى و انحرافهاى بازارىها سخن بگوید، عیبکار خودشان را بگوید، سخن از رشوه خوارى دیگران به میاننیاورد. در مجلس رشوهخواران اگر هنرى دارد از رشوه سخن بگوید،در مجلس اهل علم واقعا اهل علم را موعظه کند و وظایف آنان راتذکر دهد، این هنر نیست که انسان با مردان بنشیند و از چادرزنان سخن بگوید و با زنان بنشیند و از بىمهرى مردان به زنانبگوید. با هر قومى که مواجه شد وظیفه این است که درد آنان رابفهمد و آنان را موعظه کند.
15) بزرگان دین را چنان که هستند، بشناسد، نه چنان که مردممىشناسند. یک مثل بسیار کوچکى دارم، بسیار صورتهاى غیر مطابقبا واقع از بزرگان دین در نفوس ما منعکس شده است،شاهد عرض مناین جمله است که قریب یک سال پیش در مجله اطلاعات دیدم که کسىاز وضع دولت انتقاد مىکرد، او چنین مىگفت: «اکثر رجال ومامورین ما یا شمرند یا امام زین العابدین بیمار، در صورتىکه کشور اکنون بیش از هر موقع دیگر به حضرت عباس نیازمند است،یعنى افرادى که هم پاک باشند و هم کاربر».
این عبارت گواهى است از شناخت غلط از وضع جسمى حضرتزینالعابدین(ع) و حضرت عباس(ع) توجه کردید یعنى چه؟ یعنى امامزینالعابدین بیمار، مرد پاکى است ولى به درد کار نمىخورد،کاربر نیست، شمر هم مرد کاربرى است اما مرد ناپاکى است. پسباید حضرت عباس(ع) پیدا کرد که هم پاک و هم کاربر باشد، یعنىاین مسلمان که نویسنده است و حتى جزء طبقه روشنفکر ما است،امام زینالعابدین(ع) را به قدر ابوالفضلالعباس کاربر نمىداند،با این که اگر عباس بن على روز عاشورا شهید نمىشد حجتخدا براو همین امام زین العابدین بود،و امام بود بر او، امام بود برابوالفضل یعنى چه؟ یعنى از او اعلم است و از او اتقى است و ازاو اشجع است و از او خداشناستر است و در تمام مراحل بر اومقدم است وگرنه نمىشد که امام او باشد.
16) مبلغ نباید خود را آن چنان به مجلهها و انتشارات روزمشغول کند که از آشنایى و استفاده از متون اساسى مذهبى محرومشود یک مبلغ باید کتبى را هم که خواندن آنها بر دیگر مردمحرام استبخواند. کتب اهل ضلال را هم باید بهتر از اهل ضلالبفهمد اما سرگرم نشود و قانع نشود به نوشتههاى روز و معاصر وکافى را فراموش کند، نهجالبلاغه فراموش کند، مجلههاى مذهبىدنیا را روى هم بگذارید براى دین اسلام کار نهجالبلاغه رانمىکند، به طریق اولى قرآن نمىشود، صحیفه سجادیه نمىشود، کافىهم نمىشود، تهذیب هم نمىشود.
17) آن چه را با مذاق قرآن و با ذوق سلیم و فکر مستقیم سازگارنیستبه بهانه اینکه روایتى دارد نپذیرد و مردم را دعوت بهپذیرفتن آن نکند.
18) پیوسته متوجه باشد و مردم را متوجه سازد که راه تشخیص علمو تقوا لباس یا کیفیت لباس نیست، و براى تشخیص هر یک از علمیا تقوا راهى است که بزرگان دین بیان کردهاند. پیغمبر(ص)فرمود به نماز و روزه مردم آنها را خوب ندانید.
«لا تنظروا الى کثره صلاتهم و صومهم و کثره الحج والمعروف وطنطنتهم باللیل، و لکن انظروا الى صدق الحدیث و اداءالامانه».
یعنى مغرور نشوید به نمازهاى زیاد مردم، به حجهاى زیاد مردم،به کارهاى نیک بسیار مردم، به شب زندهدارىهاى مردم، لکنببینید راستگویى آنان را و امانتدارى آنان را».
دوستان صمیمى را، دینداران واقعى را، با منافع اقتصادى، باامانت، با راستگویى آزمایش کن، براى تشخیص علم یا تقوا هممیزانهایى است که بیان کردهاند.
19) اقبال و ارادت عوام الناس را دلیل علم و تقواى خود نداندو بداند که قضاوت خدا غیر از قضاوت عوام الناس است، قطعى استکه روز قیامت که حساب بپاشد و پردهها برداشته شد، خدا درقضاوت تابع نظر مردم نیست.
(وبدا لهم منالله ما لم یکونوا یحتسبون); (10) خدا در روز قیامتحکمهایى صادر کند که مردم خیره شوند.
20) براى مردم، باتقوا و دیندار، و براى خدا، بىتقوا و فاسق وبىدین نباشد.
21) پیوسته فراخور حال مستمع و مخاطب سخن بگوید و میزاناستعداد وى را رعایت کند، در کلاس شش ابتدایى مسایل ریاضى کلاسنهم را یا دهم را تدریس نمىکنند. مجالس مذهبى هم کلاسهایى استو در هر کلاسى درس همان کلاس باید گفته شود.
22) آنچه را مىگوید خود باور داشته باشد، و آنچه را خود باورندارد هر چند مشترى زیاد داشته باشد نگوید.
23) کتابهاى مشتمل بر مطالب بىاساس را ترویج نکند و از آنهانقل نکند و اگر خود خبره و کتابشناس نیستبه اهل خبره مراجعهکند.
پىنوشتها:
1- احزاب (33):39.
2- مائده (5):67.
3- شرح نهجالبلاغه، ج 2، ص 194.
4- نهجالبلاغه، کلمات قصار، 158.
5- بحارالانوار، ج 2، ص 161; جمهره خطب العرب، ج 1، ص 54.
6- فصلت (41): 32.
7- حاقه (29): 44-47.
8- بحارالانوار، ج 1، صص 165 و166.
9- بحارالانوار، ج 1، ص166.
10- زمر (39):47.