آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰

چکیده

متن

موضوع بحث «اصول تبلیغ‏» است در آغاز مقدماتى را یادآورمى‏شوم:
مقصود ما در این گفتار تبلیغ دینى و مذهبى است، نه تبلیغ‏سیاسى و اقتصادى. سیاستمداران و بازرگانان بزرگ دنیا براى‏پیشرفت مقاصد سیاسى و بازرگانى خویش تبلیغاتى دارند که راه ورسم خاص خویش را دارد و از حوزه بحث فعلى خارج است.
ریشه کلمه تبلیغ
کلمه تبلیغ از قرآن مجید گرفته شده است اولین بار در دین مقدس‏اسلام این ماده و این کلمه به همین معنى که مراد و مقصود مااست‏به کار برده شده است و در چندین آیه قرآن، این ماده به‏صورت مصدر ثلاثى و فعل مضارع و فعل امر به کار رفته است. درسوره احزاب فرموده است:
(الذین یبلغون رسالات الله و یخشونه ولا یخشون احدا الا الله وکفى بالله حسیبا). (1)
«آن کسانى که پیام‏هاى خدا را مى‏رسانند، تبلیغ مى‏کنند و ازخدا مى‏ترسند و جز خدا از هیچ کس باک ندارند و خدا در مقام‏حساب کافى است و خود مى‏تواند به هر حسابى برسد».
در جاى دیگر مى‏فرماید:
(یا ایهاالرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فمابلغت رسالته والله یعصمک من الناس ان الله لا یهدى القوم‏الکافرین). (2)
مطابق عقیده شیعه که بسیارى از علما و عظماى اهل سنت نیز باآن موافق هستند، این آیه در باره نصب امیرالمؤمنین(ع) به مقام‏خلافت در ذى الحجه سال دهم هجرت و سال آخر عمر خاتم الانبیا(ص)است و ترجمه آن چنین است:
«اى فرستاده ما، تبلیغ کن و برسان آن چه را نازل شده است‏به‏سوى تو از پروردگارت و اگر این کار را نکردى، هیچ پیامى رانرسانده‏اى و هیچ کارى براى ما نکرده‏اى و خدا تو را از مردم‏نگه‏دارى مى‏کند، همانا خدا مردم کافر را هدایت نمى‏کند».
عبارت «مبلغ‏» که الان مصطلح است در قرآن مجید به کار نرفته‏است، اما در نهج‏البلاغه این تعبیر آمده است. مى‏توان گفت، اول‏کسى که - در سندهاى اسلامى که در دست ما است - کلمه مبلغ را به‏معنى مبلغ مذهبى به کار برده است امیرالمؤمنین(ع) است، چنان‏که در خطبه 101 نهج‏البلاغه این عبارت موجود است:
«فوالذى فلق الحبه و برا النسمه ان الذى انبئکم به عن النبى‏الامى(ص) ما کذب المبلغ ولا جهل السامع‏».
این جمله‏ها را على(ع) پیش از آن مى‏گوید که مى‏خواهد از سلطنت وحکومت معاویه بن ابى سفیان و سلطه او بر مسلمانان خبر دهد وچون خبرى است که براى بسیارى قرع سمع مى‏کند که على(ع) ازآینده چگونه و چرا خبر مى‏دهد مى‏فرماید:
«به آن خدایى که دانه را شکافت و جان را آفرید همانا آنچه رامن به شما خبر مى‏دهم از پیامبر امى(ص) گرفته‏ام، به خدا قسم‏مبلغ دروغ نگفت و شنونده هم نادان نبود».
ابن ابى الحدید مى‏گوید: مراد امیرالمؤمنین از مبلغ و سامع، هردو، خود حضرت است و نفس شریف خود را در این دو تعبیر اراده‏کرده است. (3) اما بنده طبق شواهدى از نهج‏البلاغه که مجال بیان آن‏نیست احتمال مى‏دهم، مراد از مبلغ خاتم‏الانبیا و از سامع‏امیرالمؤمنین است. پس معنى عبارت این است: نه پیغمبر دروغ گفت‏به من، و نه من مستمع و شاگرد نادانى بودم. او راست گفت و من‏هم درست ضبط کردم، چنان که در جاى دیگر نهج‏البلاغه مى‏گوید:
«ماکذبت ولا کذبت ولا ظللت ولا ضل بى‏». (4)
به خدا قسم نه من دروغ گفتم و نه آنکه به من گفت، دروغ گفت ونه من گمراه شدم، و نه مرا گمراه کرده‏اند، یعنى محمد(ص)راستگو بود و من هم به راستى و درستى از وى گرفتم و به امانت‏آنچه را که از او گرفتم راست مى‏گویم.
اولین مبلغ در اسلام
مقدمه دوم) اولین کسى که مى‏توان در اسلام به او عنوان مبلغ دادکیست؟ جمله‏اى در نهج‏البلاغه است که ما را به این که پیغمبرمبلغ دوم است ارشاد مى‏کند آن جمله این است:
«و ما یبلغ عن الله بعد رسل السماء الا البشر». بنابراین‏مبلغ اول در اسلام جبرئیل(ع) است که قرآن مجید را بر خاتم‏انبیا نازل کرده است و مبلغ دوم خاتم الانبیا(ص) است.
البته نباید نگران این شد که پیامبر(ص) در مرتبه دوم قرارگرفت، زیرا، حضرت در خطبه خیف منى فرموده است:
«فرب حامل فقه الى من هو افقه منه‏»; (5) اشکالى ندارد که‏جبرئیل راوى باشد و پیام خدا را به خاتم انبیا برساند و رسول‏اکرم(ص) افقه از او باشد چنان که در همین اخبار و روایات فقه‏اسلامى - حتى در غیر ابواب فقه - نظایر بسیار دارد، این‏طورنیست که کسانى که از خاتم انبیا یا ائمه طاهرین روایات واحادیثى گرفته‏اند و به علما و دانشمندان این چهارده قرن گذشته‏اسلامى و قرون آینده اسلامى رسانیده‏اند و واسطه بوده‏اند، همه آن‏واسطه‏ها از همه این علما داناتر بودند، غالبا به عکس است،شاید در صد نفر راوى یک نفر مثل علامه حلى نبوده است، شاید درهزار راوى یک نفر مثل خواجه نصیر طوسى نبوده است. حال وارداصل موضوع مى‏شویم.
اقسام تبلیغ
تبلیغ به مستقیم و غیرمستقیم تقسیم مى‏شود. تبلیغ غیرمستقیم به‏مراتب مؤثرتر و مفیدتر است.
تبلیغ مستقیم
در تبلیغ مستقیم مبلغین دین مقدس اسلام در اصول و فروع دین، ودیگر معارف دینى، حتى تاریخ اسلام مردم را هدایت مى‏کنند،نامسلمانى را مسلمان و مسلمان را مسلمان‏تر و مسلمان غیرشیعه‏اى‏را به مذهب و معارف شیعه رهبرى مى‏کنند.
تبلیغ غیرمستقیم
اما تبلیغ غیرمستقیم شیوه‏اى از تبلیغ است که خواه ناخواه باهر کسى همراه است و از هر کسى ساخته است. هر فردى خواه وناخواه مبلغ افکار و روحیات و طرز تعلیم و تربیتى است که فراگرفته است، به عبارت دیگر هر فرد هنگام ورود به هر مجلسى، باافکار خود به آن مجلس مى‏آید، با روحیات خود به آن مجلس قدم‏مى‏گذارد، با عقاید خوب یا بدى که دارد، وارد آن محیط مى‏شود وخواه و ناخواه تا حدودى در آن محیط اثر مى‏گذارد.
اثر تبلیغى رفتار مسلمانان
هر فرد مسلمانى تا آن جا که مسلمان است، با همان عمل‏هاى عبادى‏و مراقبتى که در کارهاى معاملاتى و بازارى خودش دارد گرچه درمقام تبلیغ نیست ولى یکى از مبلغین پرقیمت اسلام‏است. یک مسلمان‏معتقد اگر هم بخواهد تبلیغ نکند نمى‏شود مگر این که از اسلام‏خارج شود. مسلمان نماز مى‏خواند، روزه مى‏گیرد، دروغ نمى‏گوید،راست مى‏گوید، به معاملات مشروع تقید دارد، تمام این اعمال وتقیدات و خط مشى، تبلیغ این عقاید و افکار و اعمال است.
نمونه‏اى را یادآورى مى‏کنیم:
در سال پنجم بعثت‏خاتم الانبیا(ص)، کار آزار و فشار قریش برمسلمانان کم بضاعت‏بى‏کس مکه معظمه به قدرى دشوار شد که ماندن‏در مکه براى آن دسته از مسلمانان که پناهى و کسى نداشتندامکان‏ناپذیر شد و رسول اکرم(ص) به یازده مرد و چهار زن مسلمان‏اجازه داد از مکه معظمه و از کشور حجاز از طریق دریاى احمر به‏کشور مسیحى مذهب حبشه مسافرت کنند، و آن جا بمانند و مراسم‏دینى خود را انجام دهند تا خدا به آنان فرجى عنایت کند. درسال هفتم بعثت، هجرت وسیع‏ترى انجام شد و هشتاد و سه مرد یاهشتاد و دو مرد و هجده زن یعنى صد یا صد و یک نفر مسلمان ازطریق دریاى احمر به حبشه رفتند. و عده‏اى از آنان حدود سیزده‏سال در کشور مسیحى مذهب آن روز حبشه ماندند. یکى از این‏مهاجران جعفر بن ابى‏طالب عموزاده خاتم انبیا(ص) بود، اینان‏رفتند تا از فشار قریش رهایى پیدا کنند.
یک مورخ وقتى این قضیه تاریخى را مى‏نویسد، چه آن مورخ طبرى یایعقوبى یا ابن اثیر باشد، چه دیگرى، جز این جریان تاریخى رانخواهد نوشت، مورخ حقش جز این نیست که جریان تاریخى و روش‏وقوع یک حادثه را بیان کند، اما تحقیق و نتیجه گرفتن و تحلیل‏این واقعه بر عهده محقق است که از متون تاریخ به نتایجى‏مى‏رسد.
یک مورخ اگر مورد سؤال واقع شود که چرا پانزده نفر در سال‏پنجم و صد و یک نفر در سال هفتم بعثت از خانه و زندگى و خواهرو برادر و زن و شوهر و رفیق کوچه و محله گذشتند و به کشورحبشه رفتند؟
جوابى که مورخ مى‏دهد این است که اینان سخت در فشار بودند،زندگى بر اینان تنگ شده بود ناچار به کشورى که در آنجا سخن ازخدا و نبوت و کتاب آسمانى انجیل بود و مشترکات زیادى بامسلمین داشتند، رفتند.
هجرت به حبشه تبلیغى بزرگ و غیرمستقیم
اما یک محقق پاسخ‏اش این است که پنج‏سال از عمر تعلیمات پیغمبراسلام گذشته است، مقدارى از افکار اسلامى و تعلیمات‏خاتم‏انبیا(ص)، تعدادى از آیات کوتاه سوره‏هاى کوچک مکى نازل‏شده است. قرآن در مغزهاى افراد با ایمان جا گرفته است. ازسویى دیگر محیط مکه براى این که این مغزها که تحت تاثیرتعلیمات خاتم انبیا قرار گرفته است از خود عکس العمل نشان دهدمساعد نیست، آن روز باید پانزده نفر به آن محیط مساعد بروند،فردا هم صد و یک نفر دیگر به آن جا بروند و عملى انجام دهندکه مورخ نام آن را گریختن از فشار و شکنجه دشمن مى‏گذارد ولى‏محقق آن را، رفتن عده‏اى با افکار و تعلیمات و فرهنگ نو از این‏محیط به آن محیط مى‏داند که تاثیر تبلیغى دارند. لازم نیست‏پیغمبر به آن‏ها بگوید که شما را براى تبلیغ مى‏فرستم. در این‏تبلیغ غیرمستقیم لازم نیست که خود مبلغ را هم آگاه کنند.
جعفربن ابى‏طالب فردى با وضع خاص روحى و اخلاقى و توحید و ایمان‏ساخته شده است، مسیحیان به گونه‏اى به عیسى(ع) مى‏نگرند، و اوبه گونه‏اى دیگر، جعفر بن ابى طالب در حالى که از عیسى(ع)تجلیل و تکریم مى‏نماید، و او را پیامبر خدا مى‏داند ولى شیوه‏فکر او در اثر تعلیمات مکتبى که جعفر را پرورش داده است‏باطرز فکر مسیحیان متفاوت است.
با این طرز فکر، او و صد زن و مرد مسلمان دیگر به حبشه‏مى‏روند.
نماز مى‏خوانند، «لا اله الا الله‏» و «محمد رسول الله‏»مى‏گویند، در مجلس پادشاه حبشه سخن از عیسى به میان مى‏آید، جعفر به پا مى‏خیزد و آیات کریمه قرآنى را که درباره عیسى(ع)از پیغمبر فرا گرفته است را مى‏خواند و پادشاه آن کشور عظیم راتحت تاثیر قرار مى‏دهد.
روح مطلب این است که صد و یک نفر مبلغ اسلامى، طرز تعلیم وتربیت اسلامى را با حضورشان در آن محیط تبلیغ مى‏کنند. نکته‏تاسف‏آورى را نیز عرض کنم:
از روزى که پاى مسلمانان شیعه مذهب ایران به اروپا و سپس‏آمریکا، باز شد اگر همه کسانى که به عناوین مختلف از ایران به‏کشورهاى غرب به عنوان سفیر کبیر و محصل و سرپرست محصلین وتحصیل پزشکى و تحصیل علوم ریاضى و به هر عنوان دیگر غیر ازتبلیغ اسلام در این مدت پنجاه و شصت و هفتاد سال به کشورهاى‏مختلف شرق و غرب جهان سفر کردند، مسلمان مى‏بودند، و در هر جاکه مى‏رفتند نماز اسلامى را مى‏خواندند، روزه اسلامى را مى‏گرفتند،زکات فطره اسلامى را مى‏دادند، نماز عیدین اسلامى را به پامى‏کردند، شراب را به خاطر اینکه در قرآن حرام است نمى‏نوشیدند،با بیگانگان نمى‏رقصیدند، در مجالس معصیت‏به حکم این‏که‏مسلمانند حاضر نمى‏شدند، با مسیحیان دنیا هم یک کلمه بر خلاف‏راستى و درستى و امانت و صداقت صحبت نمى‏کردند و نمى‏گفتند، چه‏نیازى داشتیم که نام مبلغ بر کسى بنهیم و او را به عنوان یک‏مبلغ اسلامى به اروپا یا آمریکا یا به ژاپن یا به جاهاى دیگردنیا اعزام کنیم؟
به خدا وجود یک فرد بالاترین تبلیغ براى روحیات و افکار وتعلیماتى که آن فرد از محیط خود فرا گرفته، مى‏باشد. کارى کنیم‏که ما به هر جاى دنیا که مى‏رویم با اسلام برویم. لازم نیست‏یک‏کتابخانه هزار جلدى و ده هزار جلدى را با خود همراه ببریم،راستى و امانت و درستى داراى اهمیتى بیشتر است.
تبلیغ دینى مستقیم
قرآن به خوبى جایگاه مبلغ دینى را بیان کرده و مى‏فرماید:
(و من احسن قولا ممن دعا الى الله و عمل صالحا و قال اننى من‏المسلمین) (6) .
«چه کسى خوش سخن‏تر است از آن کسى که به سوى خدا دعوت کند وخودش هم مرد درست کارى باشد و بگوید که من از مسلمانانم‏».
در منطق مقدس قرآن مجید خوش گفتارتر از چنین مبلغى وجودندارد، مبلغ باید بکوشد که مورد خطاب این آیه باشد نه مصداق‏آن آیه‏اى که مى‏گوید:
(ولو تقول علینا بعض الاقاویل لاخذنا منه بالیمین ثم لقطعنا منه‏الوتین فما منکم من احد عنه حاجزین). (7)
این آیه مربوط به خاتم انبیا(ص) است، اگر حساب پیغمبر این‏باشد، حساب مبلغین دیگر روشن است.
کسى که بخواهد اهل آن آیه باشد نه اهل این آیه، به نظر من این‏امور چندگانه زیر را باید رعایت کند.
شرایط و مقدمات تبلیغ
1) مقدمه اول مبلغ شدن ملا شدن است، مبلغ باید بتواند از روى‏قرآن و احادیث و روایات صحیح و مورد اطمینان با حقایق دینى‏آشنا شود و سپس دیگران را آشنا کند. راهنمایى صحیح دینى ازجاهل ساخته نیست، خوش قیافه بودن و آواز خوب داشتن، و هنرمندى‏در قصه و افسانه گفتن، مى‏تواند نظر مردم را جلب کند اما توجه‏صاحب شریعت را فقط باید به خدمت صحیح جلب کرد.
2) دریافتن و آشنایى کامل با رسالتى که آن را مى‏رساند ملایى‏است.
تنها ملا شدن کافى نیست. متدین بودن غیر از دین‏شناس بودن است.
بسیارى از مردم متدینند، اما دین‏شناس نیستند. به قصد قربت وبراى رضاى خدا با دین مبارزه مى‏کنند، و آن را دمت‏به دین‏مى‏پندارند.
اگر مبلغى مى‏خواهد پیوسته براى مردم روضه بخواند و یک عمرکارش این باشد، بى‏انصافى است که جریان مختصر و کوتاه شهادت‏حضرت سید الشهدا(ع) را متقن و صحیح و به طور قابل اعتماد ضبطنکند و عمرى افسانه بخواند، و عمرى دروغ‏پردازى کند. اگر شخصى‏چنین باشد عذر او نزد خدا چه خواهد بود.
3) رسالت و پیامى که به عهده اوست را با کمال امانت‏به مردم‏برساند و از خود هیچ گونه تصرفى در امانت‏هاى خدایى نکند.
4) شناخت زمان و مقتضیات آن، هر زمانى مقتضیات ویژه‏اى دارد وهر دوره مقتضى امورى است، مراد این نیست که دین را تغییر دهدو احکام خدا را عوض کند، همان حکم خدا را، همان حلال و حرامى‏را که الى یوم القیامه حلال و حرام است، آن چنان بگوید و تعلیم‏دهد که با مقتضیات زمان بسازد و مردم را به دین نزدیک‏تر کندنه دورتر.
5) مسلمات و قطعیات دین را وجهه همت قرار دهد، مع الاسف وقت‏هاى‏بسیارى از گویندگان و شنوندگان در مجالس مناظره مذهبى صرف نفى‏یا اثبات مطالبى مى‏شود که این مطالب از دین باشد یا نباشدصدمه‏اى به جایى نمى‏زند.
6) دفاع نکردن از مطالبى که اطمینان و یقین به دینى بودن آن‏نداریم. مطالب بسیارى در کتاب‏ها که گاهى بارها آن کتاب‏ها به‏چاپ رسیده، آن‏قدر ارزش ندارد که ما آن‏ها را دین به حساب‏آوریم، بسیارى از آنها قطعا جزء دین نیست و بسیارى مورد تردیداست.
7) آشنایى با زبان مردمى که براى آن‏ها تبلیغ مى‏کنیم. دنیاى‏غیرمسلمان براى تبلیغات اسلام بیش از هر زمانى آماده است وگوش‏هاى مردم دانشمند و متوسط و طبقات پایین ملل دنیا براى‏دریافت تعلیمات اسلام باز است. ولى هنوز جنبشى فراگیر دردستگاه مذهبى و تبلیغى ما پیدا نشده است تا به قدر نیاز درس‏خوانده متدین و آشنا با زبان اقوامى که براى هدایت آنان‏مى‏فرستیم، آماده تبلیغ داشته باشیم. باید آموزش زبان نیز باقصد قربت الى الله براى تبلیغ و ارشاد ملل دیگر آموخته شود وسهم امام در این راه صرف شود.
امروز اگر کسى کتاب‏هایى را در زمینه اعتقادات و تاریخ اسلام به‏زبان‏هاى غیرعربى و فارسى بخواهد، کتاب مورد اعتمادى در دسترس‏نیست.
8) اکتفا به تبلیغ در رشته تخصصى که در آن صاحب نظر و آگاه‏هستیم. على(ع) فرمود:
«قیمه کل امرء ما یحسنه‏». (8)
و نیز فرمود:
«قدر کل امرء ما یحسن‏». (9)
معنى هر دو جمله این است.
«ارزش هر مردى به میزان آن کارى است که آن را خوب مى‏داند».
مبلغ باید خود را بشناسد، حدود معلومات خود را بداند، و درهمان رشته‏اى که اهل آن است، مداحى، روضه‏خوانى وعظ و امثال‏اینها انجام وظیفه کند.
9) شبهات را در مجالس عمومى مطرح نکند اگر کسى راجع به موضوعى‏مذهبى شبهه‏اى داشت، باید با روى بازبدون تغیر و ناراحتى، شبهه‏او را بشنویم و چون طبیبى مهربان در مقام علاج شبهه‏او برآییم،اگر هم این کاره نیستیم آن کسى را که تحقیقا پاسخ از او ساخته‏است معرفى کنیم یا دست این حیران و سرگردان رابگیریم و به دامن‏آن شخص برسانیم. اما حق نداریم در مجلس وعظ و منبرمان آن رابیان کنیم. چرا؟ چون شاید نتوانیم تاثیرمنفى آن را برطرف کنیم.
10) نباید مطالب ضعیف و بى‏اساس را به عنوان نوادر و اظهاراطلاع نقل کرد.
11) در شنیدن شبهات و کفریات مردم سعه صدر داشته باشد و درباره اظهارات مردم کمال امانت را رعایت کند، مبلغین دینى درهر مقامى امناى مذهبى مردمند. بسیار مى‏شود براى مسلمانى،شبهه‏اى پیش مى‏آید، اگر این شبهه را کتمان کند خطرناک است،مبلغین باید مرشدانى باشند که به امانت آن‏ها وثوق کامل باشد ومردم مبتلا، به آنان مراجعه کنند و شبهات خود را با اطمینان‏کامل که سر آنان فاش نخواهد شد بگویند و شبهه آن‏ها رد شود.
12) همیشه رضاى خدا را بر رضاى خود و بر رضاى مردم مقدم‏بدارد. این کار بسیار مشکل است، از ملا شدن به مراتب مشکل‏تراست. بر ماست که همیشه در کار خود رضاى پروردگار و آفریدگارخود را رعایت کنیم.
13) تبلیغ باید بر اساس حقایق دین باشد و نه آن چه مردم به‏نام دین مى‏شناسند. گاهى مردم چیزهایى را به نام دین مى‏شناسندکه به دین ارتباطى ندارد، واقعیات دین را بگوید و از مخالفت‏نهراسد.
14) در مجلس هر صنفى، همان صنف را تبلیغ یا موعظه کند; درمجلس بازارى‏ها از معاصى و انحراف‏هاى بازارى‏ها سخن بگوید، عیب‏کار خودشان را بگوید، سخن از رشوه خوارى دیگران به میان‏نیاورد. در مجلس رشوه‏خواران اگر هنرى دارد از رشوه سخن بگوید،در مجلس اهل علم واقعا اهل علم را موعظه کند و وظایف آنان راتذکر دهد، این هنر نیست که انسان با مردان بنشیند و از چادرزنان سخن بگوید و با زنان بنشیند و از بى‏مهرى مردان به زنان‏بگوید. با هر قومى که مواجه شد وظیفه این است که درد آنان رابفهمد و آنان را موعظه کند.
15) بزرگان دین را چنان که هستند، بشناسد، نه چنان که مردم‏مى‏شناسند. یک مثل بسیار کوچکى دارم، بسیار صورت‏هاى غیر مطابق‏با واقع از بزرگان دین در نفوس ما منعکس شده است،شاهد عرض من‏این جمله است که قریب یک سال پیش در مجله اطلاعات دیدم که کسى‏از وضع دولت انتقاد مى‏کرد، او چنین مى‏گفت: «اکثر رجال ومامورین ما یا شمرند یا امام زین العابدین بیمار، در صورتى‏که کشور اکنون بیش از هر موقع دیگر به حضرت عباس نیازمند است،یعنى افرادى که هم پاک باشند و هم کاربر».
این عبارت گواهى است از شناخت غلط از وضع جسمى حضرت‏زین‏العابدین(ع) و حضرت عباس(ع) توجه کردید یعنى چه؟ یعنى امام‏زین‏العابدین بیمار، مرد پاکى است ولى به درد کار نمى‏خورد،کاربر نیست، شمر هم مرد کاربرى است اما مرد ناپاکى است. پس‏باید حضرت عباس(ع) پیدا کرد که هم پاک و هم کاربر باشد، یعنى‏این مسلمان که نویسنده است و حتى جزء طبقه روشنفکر ما است،امام زین‏العابدین(ع) را به قدر ابوالفضل‏العباس کاربر نمى‏داند،با این که اگر عباس بن على روز عاشورا شهید نمى‏شد حجت‏خدا براو همین امام زین العابدین بود،و امام بود بر او، امام بود برابوالفضل یعنى چه؟ یعنى از او اعلم است و از او اتقى است و ازاو اشجع است و از او خداشناس‏تر است و در تمام مراحل بر اومقدم است وگرنه نمى‏شد که امام او باشد.
16) مبلغ نباید خود را آن چنان به مجله‏ها و انتشارات روزمشغول کند که از آشنایى و استفاده از متون اساسى مذهبى محروم‏شود یک مبلغ باید کتبى را هم که خواندن آن‏ها بر دیگر مردم‏حرام است‏بخواند. کتب اهل ضلال را هم باید بهتر از اهل ضلال‏بفهمد اما سرگرم نشود و قانع نشود به نوشته‏هاى روز و معاصر وکافى را فراموش کند، نهج‏البلاغه فراموش کند، مجله‏هاى مذهبى‏دنیا را روى هم بگذارید براى دین اسلام کار نهج‏البلاغه رانمى‏کند، به طریق اولى قرآن نمى‏شود، صحیفه سجادیه نمى‏شود، کافى‏هم نمى‏شود، تهذیب هم نمى‏شود.
17) آن چه را با مذاق قرآن و با ذوق سلیم و فکر مستقیم سازگارنیست‏به بهانه اینکه روایتى دارد نپذیرد و مردم را دعوت به‏پذیرفتن آن نکند.
18) پیوسته متوجه باشد و مردم را متوجه سازد که راه تشخیص علم‏و تقوا لباس یا کیفیت لباس نیست، و براى تشخیص هر یک از علم‏یا تقوا راهى است که بزرگان دین بیان کرده‏اند. پیغمبر(ص)فرمود به نماز و روزه مردم آن‏ها را خوب ندانید.
«لا تنظروا الى کثره صلاتهم و صومهم و کثره الحج والمعروف وطنطنتهم باللیل، و لکن انظروا الى صدق الحدیث و اداءالامانه‏».
یعنى مغرور نشوید به نمازهاى زیاد مردم، به حج‏هاى زیاد مردم،به کارهاى نیک بسیار مردم، به شب زنده‏دارى‏هاى مردم، لکن‏ببینید راستگویى آنان را و امانت‏دارى آنان را».
دوستان صمیمى را، دینداران واقعى را، با منافع اقتصادى، باامانت، با راستگویى آزمایش کن، براى تشخیص علم یا تقوا هم‏میزان‏هایى است که بیان کرده‏اند.
19) اقبال و ارادت عوام الناس را دلیل علم و تقواى خود نداندو بداند که قضاوت خدا غیر از قضاوت عوام الناس است، قطعى است‏که روز قیامت که حساب بپاشد و پرده‏ها برداشته شد، خدا درقضاوت تابع نظر مردم نیست.
(وبدا لهم من‏الله ما لم یکونوا یحتسبون); (10) خدا در روز قیامت‏حکم‏هایى صادر کند که مردم خیره شوند.
20) براى مردم، باتقوا و دین‏دار، و براى خدا، بى‏تقوا و فاسق وبى‏دین نباشد.
21) پیوسته فراخور حال مستمع و مخاطب سخن بگوید و میزان‏استعداد وى را رعایت کند، در کلاس شش ابتدایى مسایل ریاضى کلاس‏نهم را یا دهم را تدریس نمى‏کنند. مجالس مذهبى هم کلاس‏هایى است‏و در هر کلاسى درس همان کلاس باید گفته شود.
22) آن‏چه را مى‏گوید خود باور داشته باشد، و آن‏چه را خود باورندارد هر چند مشترى زیاد داشته باشد نگوید.
23) کتاب‏هاى مشتمل بر مطالب بى‏اساس را ترویج نکند و از آن‏هانقل نکند و اگر خود خبره و کتاب‏شناس نیست‏به اهل خبره مراجعه‏کند.
پى‏نوشت‏ها:
1- احزاب (33):39.
2- مائده (5):67.
3- شرح نهج‏البلاغه، ج 2، ص 194.
4- نهج‏البلاغه، کلمات قصار، 158.
5- بحارالانوار، ج 2، ص 161; جمهره خطب العرب، ج 1، ص 54.
6- فصلت (41): 32.
7- حاقه (29): 44-47.
8- بحارالانوار، ج 1، صص 165 و166.
9- بحارالانوار، ج 1، ص‏166.
10- زمر (39):47.

تبلیغات