آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰

چکیده

متن

اسماعیلیه، یکى از فرقه‏هاى تشیع است که در دوره‏هایى از تاریخ، پیروان بسیارى را یافت و حتى توانست‏حکومت‏هاى محلى و مقتدرى نیز ایجاد کند. متاسفانه منابعى که اینان در باره خود نوشته‏اند از بین رفته است و نوشته‏هاى دیگران هم از استحکام لازم برخوردار نیست.
مقاله زیر تلاشى است‏براى تبیین ارزش منابع تاریخى‏اى که امروزه در باره اسماعیلیه موجود است. در این مقاله سعى شده است تحلیل روشنى در باره علل ضعف این منابع تاریخى و مستندات آن ارایه شود.
پیام حوزه
پیش گفتار
بررسى و تحقیق تاریخ اسماعیلیان کارى بسیار دشوار است. محققان براى پژوهش در باره این فرقه با مشکلاتى رو به رو هستند که در بررسى سایر سلسله‏ها و فرقه‏ها وجود ندارد. کمتر فرقه‏اى را مى‏توان یافت که مانند اسماعیلیان دچار ابهام و پیچیدگى شده باشد. تاریخچه زندگانى سران آن‏ها و افکار و عقایدشان بسیار تاریک و مبهم است و این مشکل با مراجعه به منابع متعصبانه و مغرضانه دشمنان اسماعیلیان که اجبارا به آن‏ها رجوع خواهد شد، برطرف نمى‏شود. ابهام در تاریخ این گروه دلایل مختلفى دارد;از جمله این که منابع تاریخى خود اسماعیلیه نوعا از بین رفته و ماخذ عمده اطلاعات، کتاب‏هایى به قلم مخالفان ایشان است. از این رو، به ناچار باید به منابع تاریخ‏نویسانى اتکا کرد که یا کورکورانه دشمن تحولات درونى اسماعیلیان بودند، و یا آن را نادیده مى‏گرفتند، لذا بر محقق منصف و بى‏غرض که تا اندازه‏اى با تاریخ آن عصر، انس دارد، غرض‏ورزى در بسیارى از نسبت‏ها که به این فرقه و پیروان آن داده اند، آشکار است، و اغلب آن‏ها به نظر کلى، ساختگى مى‏آید و به قول علامه قزوینى:
منشا آن افترا و تهمت لابد یکى بغض ذاتى متعصبین... با شعیه و دیگرى تحریک و تحریض خلفاى بنى عباس بوده، زیرا خلفا مزبور در مقابل قدرت روزافزون رقباى مقتدر خود، یعنى خلفاى فاطمیین، که نیمى از مملکت آنان را از دست ایشان به در برده و در نیمه باقى نیز ایشان را متزلزل مى‏داشتند، از راه کمال عجز و ناتوانى و تشفى قلب خود، چاره‏اى جز توسل به این گونه وسائل عاجزانه، یعنى نشر اکاذیب و مفتریات، در حق دشمنان قوى دست‏خود و قدح در انساب و مذاهب و اعمال و افعال و اعوان و انصار ایشان نداشته‏اند.و از قدیم گفته‏اند که سلاح عجزه، دشنام و تهمت است (1) .
ماخذ تاریخى در باره اسماعیلیه چیست ؟
به نظر مى‏رسد سر چشمه اطلاعات و ماخذ عمده مؤلفین، در باره آغاز دوران اسماعیلیه، کتاب ابو عبد الله محمد بن على بن رزام طائى کوفى (2) بوده، که در رد اسماعیلیه تالیف شده است. ابن الندیم، (297-378) در کتاب «الفهرست‏» در باره دوران آغازین نهضت اسماعیلیه از او نقل کرده، و گویا چندان اعتمادى به اقوال و نوشته‏هاى ابن رزام نداشته و مسؤولیت را از عهده خود، در روایت از آن کتاب برداشته است. او در ابتداى فصل مزبور مى‏گوید:
قال ابو عبد الله بن رزام فى کتابه الذى رد فیه على اسماعیلیه و کشف مذاهبهم ما قد اوردته بلفظه و انا ابرء عن العهدة فى الصدق عنه، و الکذب فیه (3) .
ابو عبد الله رزام در کتابى که بر رد اسماعیلیه نوشته و پرده از مذاهب آنان برداشته، گفتارى دارد که ما آن را با همان الفاظ در اینجا مى‏آوریم و عهده‏دار صدق و کذب آن نیستیم.
ابن الندیم در آخر فصل، پس از نقل روایات ابن رزام، و غیر ابن رزام از دشمنان اسماعیلیه مى‏گوید: فاما ببلاد مصر، فالامر مشتبه و لیس یظهر من صاحب الامر المتملک على الموضع، شى‏ء یدل على ما کان یحکى عن جهته و جهه آبائه، و الامر تحیر هذا و السلام (4) .
اما در مصر وضعشان مبهم است، و از فرمان‏فرما و صاحب آن مرز و بوم، چیزى دیده نمى‏شود که حکایت از گفته‏هایى کند که در باره او و پدرانش مى‏گفتند و جریان کارها جز آن است که بود.
و مسعودى (متوفى 346) در کتاب «التنبیه و الاشراف‏» مى‏نویسد:
و قد صنف متکلموا فرق الاسلام عن المعتزله و الشیعه و المرجئه و الخوارج و النابته ممن تقدم کتبا فى المقالات و غیرها من الرد على المخالفین، کالیمان بن رئاب الخارجى و... فلم یعرض احد منهم لوصف مذاهب هذه الطائفه و رد علیهم آخرون، مثل قدامة بن یزید النعمانى و ابى عبدک الجرجانى... و ابى عبد الله محمد بن على بن رزام الطائى الکوفى (5) ...
متکلمین فرق اسلام از شیعه، معتزلى، مرجئه و خوارج، کتاب‏هایى در رد مخالفین خود نوشته‏اند.... ولى از آن‏ها کسى متعرض عقاید فرقه قرامطه و باطنیه نشده و کسانى که بر آن‏ها رد نوشته‏اند، مانند: قدامة بن یزید بن نعمانى و ابن عبدک جرجانى و ابو الحسن بن زکریاى جرجانى و ابو عبد الله محمد بن على بن رزام طائى کوفى و ابو جعفر کلابى، هر کدام، از عقاید آن‏ها به نوعى سخن گفته است و تازه پیروان این فرقه، گفتار آنان را انکار کرده و تایید نمى‏کنند.
چنان که دیده مى‏شود مسعودى که در شناخت فرقه‏هاى مذهبى شهرت دارد، و با خواندن اثر ابن رزام از آئین باطنى آگاهى پیدا کرده است‏به طور آشکار و روشن مى‏گوید:
اقوال کسانى که بر رد اسماعیلیه کتاب نوشته‏اند از جمله آن‏ها ابن رزام، نه هیچ یک از آن‏ها با دیگرى موافق است و نه با احوال خود اسماعیلیه مطابقت دارد. مقریزى احمد بن على (766-845) در کتاب اتعاظ الحنفاء باخبار الائمه و الخلفاء (6) (که در لیبسیک و قدس شریف چاپ شده) در باره آغاز کار اسماعیلیه عین مندرجات کتاب الفهرست را با مختصر اختلافى در عبارت نقل کرده است، ولى نه به روایت کتاب الفهرست، بلکه به نقل از کتابى دیگر، در طعن بر انساب خلفاء فاطمیین تالیف یکى از معاصرین همان سلسله و از بنى اعمام همان خاندان (7) ، اما از اشد اعداى ایشان به نام محمد بن على بن الحسین بن احمد بن اسماعیل بن جعفر الصادق علوى دمشقى، معروف به «شریف اخو محسن بن عابد علوى دمشقى که از رجال اواخر قرن چهارم هجرى ولى مقریزى خود تصریح مى‏کند که ماخذ، شریف اخو محسن علوى نیز در نقل این مطالب همان ابو عبد الله بن رزام است، یعنى همان کسى که ابن ندیم اطلاعات عمده خود را راجع به اسماعیلیه از او نقل کرده است (8) . عجیب آن که، مقریزى در حالى که به گزارش ابن رزام و پیرو او اخو محسن اعتقاد ندارند، استفاده سرشارى از نوشته‏هاى او کرده است (9) .
هم چنین شهاب الدین احمد بن عبد الوهاب نویرى (677-733) در کتاب نهایة الادب فى فنون الادب (10) در فصل راجع به قرامطه از همین شریف محسن نقل کرده است (11) .
متن نوشته اخو محسن در دو نسخه متفاوت، اولى در آثار مقریزى -قسمت آئینى آن در کتاب خطط (12) و قسمت تاریخى‏اش در کتاب مقفى آورده است- (13) )و دیگرى در نهایة الادب نویرى که یک دانشنامه ادبیات و تاریخ است، باقى مانده است.
بنابراین معلومات مبسوط و مفصلى را که ابن ندیم و مقریزى و نویرى در باره اسماعیلیه و قرامطه و فاطمیین به نگارش درآورده‏اند، مستقیما از دو ماخذ بسیار قدیمى تالیف ابن رزام و اخو محسن دمشقى، در رد اسماعیلیه گرفته‏اند. البته طبق تحقیق محققان، از این دو کتاتب مهم، اثرى در میان نیست و هر دو ظاهرا از بین رفته‏اند (14) .
به هر حال ماخذ عمده اغلب اطلاعات مربوط به اوایل امر اسماعیلیه به قلم مخالفین ایشان نگارش شده ظاهرا همین دو شخص بوده‏اند. و آثار بقیه مؤلفان و مورخان متاخر، از قبیل ابو منصور عبد القاهر بغدادى صاحب الفرق بین الفرق و سمعانى در کتاب الانساب و ابن الاثیر در تاریخ کامل و نظام الملک در سیاستنامه و ابو المعانى محمد بن عبید الله علوى در بیان الدیان و رشید الدین در جامع التواریخ و علاء الدین جوینى در تاریخ جهانگشاى و دیگر مؤلفان، از دو ماخذ یادشده است.
قدیمى‏ترین منبع تاریخى
قدیمى‏ترین منبع در طبقه‏بندى فرقه‏هاى‏اسلامى مقالات الاسلامیین از ابو الحسن اشعرى -متوفى 321 ه- است.اظهارات وى در باره مساله مورد بحث دقیق‏تر از دیگران است. وى در تبیین و تشریح قرامطه مى‏نویسد:
قرامطه پندارند که پیامبر(ص) بر امامت على بن ابیطالب (ع) وصیت کرده و على (ع) بر امامت‏حسن (ع) و او بر امامت‏حسین (ع) و حسین (ع) بر امامت على بن حسین (ع) و او بر امامت محمد بن على (ع)، محمد بن على بر جعفر بن محمد (ع) و جعفر (ع) بر جانشینى محمد بن اسماعیل وصیت کرده‏اند.گویند: محمد زنده است و هرگز نمى‏میرد تا بر زمین فرمان راند و او همان مهدى (ع) است که پیامبر (ص) به او بشارت داده است. در این باره به روایاتى که از پیشینیان خود دارند استناد جویند، زیرا در آن روایات هفتمین امام را «قائم‏» نامیده‏اند (15) .
منابع تاریخى دیگر در باره اسماعیلیه
از دیگر منابع مهم و متاخر اهل سنت در باره اسماعیلیه که باید مورد اشاره قرار گیرد، کتاب السلوک از بهاء الدین جندى -متوفى 732 ه- است. جندى تنها منبع خود را ابو عبد الله محمد بن مالک بن ابى القبائل ذکر کرده است. او یکى از فقهاى یمن و علماى اهل سنت است که در ایام صلیحى (16) به قرامطه پیوست و شناخت وسیعى از شخصیت آنان به دست آورد. جندى بعدها آئین قرامطه را ترک کرد و آن‏ها را هجو نمود و رساله جامعى در این باره نوشت و در آن اصول بنیادى قرامطه را بررسى و شرارت شان را ثابت کرد و به خوانندگانش علیه تعالیم آن‏ها هشدار داد (17) .
در اوایل سال 1939 م، کتابى در قاهره چاپ شد که احتمالا همان رساله است. نام این رساله کشف الاسرار الباطنیه و اخبار القرامطه و نویسنده آن محمد بن مالک ابن ابى الفضائل الحمادى الیمانى ذکر شده است (18) .
کار اشعرى را محمد بن الملطى عقلانى شافعى -متوفى 275- و در کتاب خود التبیه و الرد على اهل الاهواء و البدع (19) ، دنبال کرده ولى وى بیشتر با رد و تکذیب سر و کار دارد تا تبیین و تشریح، ولى با این همه مطالب جالبى را ارائه کرده است (20) .
مفصل‏تر از همه این‏ها اثر معروف اشعرى، ابو منصور عبد القاهر بن طاهر بغدادى -متوفى 429 ه- است. وى در کتاب الفرق بین الفرق بررسى مفصلى از فرقه‏هاى تشیع، تواریخ و آیین‏هاى آن‏ها ارائه مى‏کند. او در فصل مربوط به باطنیه، گزارش تاریخى مفصلى عرضه مى‏کند که با گفته‏هاى ابن رزام اختلاف آشکارى دارد.
ابو المعانى محمد بن عبید الله علوى در کتاب بیان الادیان تالیف، 485 ه گزارش کوتاهى از پیدایش باطنى‏ها و آئین‏هاى آن داده است (21) . در این کتاب جز در مواردى معدود، نشانى از تعصب مولف و لعن مذاهب و مسلک‏ها نیست; از جمله این موارد، آن جا است که از ابومعین ناصربن خسرو قبادیانى، شاعر مشهور اسماعیلى متوفاى به سال 481 یاد شده است.
ابن حزم -متوفى 459 ه- در نخستین تاریخ مذاهب اسلامى به نام الفصل فى الملل و الاهواء و النحل نیز گزارش کوتاه و غرض‏آلودى در باره مساله مورد بحث آورده است (22) .
شهرستانى -متوفى 548- که در تاریخ مذاهب دنباله‏رو ابن حزم مى‏باشد نیز مطالب گسترده‏اى در این باره دارد. اگر چه گزارش او با مسامحه همراه است ولى آشکارا از منابع اسماعیلى سود برده است در عین حال اثر شهرستانى بیش‏تر با آئین اسماعیلى سر و کار دارد و اطلاعات تاریخى کم‏ترى ارائه مى‏کند.
از دیدگاه فخر الدین رازى مفسر بزرگ قرآن، اثر شهرستانى در باره فرقه‏هاى اسلامى، از کتاب الفرق بین الفرق بغدادى که در نتیجه تعصب افراطى خود، عقاید مخالفین را با صداقت عرضه نکرده، گرفته شده است. تنها چیزى که در کار شهرستانى شایان توجه است قسمت مربوط به حسن صباح است (23) .
او در این باره از اسناد و مدارک موثق استفاده کرده و آن‏ها را از فارسى به عربى برگردانده است (24) . به هر حال آگاهى شهرستانى از آئین اسماعیلى قابل توجه است.او با اسماعیلیان جلسات بحث داشته است تا جایى که متهم به داشتن عقاید اسماعیلى شده است (25) .
یکى دیگر از آثار مهم اهل تسنن که باطنیه را بررسى کرده، کتاب المنقذ من الضلال غزالى -متوفى 505- است. غزالى با مواضع اسماعیلیان به خصوص آئین حسن صباح آشنایى عمیقى داشت. او رساله‏هایى در رد اسماعیلیه نوشت. غزالى در کتاب المنقذ من الضلال جویندگان راه حق را چهار طبقه تقسیم کرده است: فیلسوفان نت‏یونانى و متکلمین -که در مقابل آن‏هایى که به نام وحى تاریخى بحث مى‏کردند ایستاده بودند- و صوفیان با آگاهى بدون واسطه عرفانى‏شان و اسماعیلیان همراه با آئین تعلیم‏شان بیش‏تر مورد توجه او بودند. او با این که اسماعیلیان را بارها محکوم مى‏کند ولى براى آن‏ها نیز نقشى قایل است. غزالى اگر چه کتاب فضائح الباطنیه را به دستور المستظهر بالله عباس در رد اسماعیلى گرى نوشته است، (26) ولى هیچ یک از سنى‏ها به اندازه او تحت تاثیر آئین اسماعیلیان قرار نگرفته است. (27)
با وجود این، رازى، غزالى را متهم به عدم درک آئین اسماعیلیان کرده است و ردیه‏اش هم پر از اشتباه دانسته است. (28) یکى از دعاة یمن در قرن هفتم نیز جواب مفصلى به ردیه غزالى داده است. (29)
یکى از مستشرقین اخیرا در کتابخانه شهید على پاشاى استانبول، به کتابى به نام کتاب تثبیت دلائل نبوت سیدنا محمد (ص) برخورده که آن را از تالیفات قاضى عبد الجبار بن محمد بن عبد الجبار بصرى متوفى 415 دانسته است گوید:
این نسخه خطى داراى 294 برگ است که برگ‏هاى 53 تا 143 آن به نهضت‏باطنى مربوط است. عبد الجبار در این کتاب از نوشته ابن رزام استفاده کرده و از او به نام، اسم برده است. در عین حال رونویسى وى داراى اصالت است و اطلاعات جدیدى را عرضه مى‏کند (30) .
در بین مورخان بعد از او چند نفر از این اثر به عنوان یک مرجع استفاده کرده‏اند (31) .
منابع شیعه امامیه
علاوه بر منابع یادشده، منابعى قابل توجه هم در باره تاریخ فرقه‏ها از علماى شیعه امامیه اثنى عشرى در دست است که این منابع براى نویسندگان اهل سنت و سایر محققین پیشین به عللى ناشناخته بوده است. شیعیان اثنى عشرى در مقایسه با اهل تسنن، برخورد نزدیک ترى با اسماعیلیان داشتند و از تاریخ و عقاید آن‏ها مطلع تر بودند.
از این منابع، دو اثر شیعى اثنى‏عشرى براى موضوع مورد بحث و داراى اهمیت است، این آثار که در باره فرقه‏ها و مذاهب است، تنها آثارى هستند که علماى شیعه در آن‏ها به گستردگى، موضوع را تحقیق و بررسى کرده‏اند، از این دو اثر برمى‏آید که شناخت‏شیعیان اثنى عشرى از اسماعیلیان بیش‏تر از سنیان بوده و از بعضى تعصبات هم -البته نه همه‏شان- به دور بوده‏اند. نخستین آن‏ها فرق الشیعه منسوب به ابو محمد الحسن بن موسى نوبختى (متوفى قبل از سال 310 ه) مى‏باشد. (32) در این کتاب، تشیع و فرقه‏هاى مربوط از زمان شهادت حضرت على (ع) تا غیبت امام دوازدهم عجل الله تعالى فرجه الشریف بررسى شده است.این اثر بى غرضانه نوشته شده و داراى اطلاعات زیادى در باره تاریخ پیشین اسماعیلیان است. (33)
منبع مهم دیگر که هم‏زمان با فرق الشیعه نوبختى نوشته شده کتاب المقالات و الفرق از سعدبن عبد الله ابى خلف الاشعرى قمى است.این کتاب با فرق الشیعه نوبختى شباهت زیادى دارد، تا آن جا که احتمال مى‏رود این دو کتاب که در یک عصر تالیف شده، یک کتاب باشد.البته عبارات متن کتاب المقالات و الفرق کمى زیادتر از کتاب فرق الشیعه است. به هر حال نویسندگان این دو کتاب از منابع اهل سنت‏بیش‏تر از منابع شیعه استفاده کرده‏اند و اطلاعات آن‏ها در بعضى موارد بهتر از اطلاعات علماى سنى معاصرشان نیست. اثر دیگر، کتاب فارسى تبصرة العوام فى معرفه مقالات الانام تالیف جمال الدین مرتضى محمد بن حسین بن حسن رازى مؤلف نزهة الکرام و بستان العوام است. (34)
تا بدین جا روشن شد که آغاز نهضت اسماعیلیه در منابع تاریخى به روشنى بیان نشده است، مع الاسف اواخر آن‏ها یعنى دولت اسماعیلیه جدید یا حشاشین الموت از دوره آغازین نیز پر ابهام‏تر است. در میان تاریخ نویسان این دوره، تنها رشید الدین فضل الله (متوفى 714 ه ق) سیاست‏مدار و مورخ بزرگ ایران در عصر مغول، مستثنى مى‏باشد. او تنها فرد روشنى بود که قسمت‏هایى از تاریخچه‏هاى آن‏ها را انتخاب و نگه داشته است. (35)
لیکن جامع التواریخ رشید الدین فضل الله را نمى‏توان سند جدا و مستقلى دانست زیرا وى بعضى از فصول آن را از روى جهانگشاى جوینى استنساخ کرده است، بنابراین ماخذ عمده در باره اواخر اسماعیلیان کتاب جهانگشاى جوینى است.
دست‏نوشته‏هاى جوینى عمده‏ترین ماخذ
جوینى بیست و چهار سال در بغداد از طرف مغول‏ها حکمرانى کرد.از جهانگشاى او به صراحت معلوم مى‏شود که جوینى همه جا در جریان قلع و قمع اسماعیلیه همراه هولاکو بوده است. وقتى که هولاکو به محاصره قلعه «میمون دژ» که محکم‏ترین قلعة الموت و محل سکونت پادشاهان اسماعیلیه مشغول بود و اهل قلعه مجبور به تسلیم شدند، عطا ملک از جانب هولاکو فرمان یافت تا صلح‏نامه‏اى بر وفق ملتمس ایشان نوشته به داخل قلعه به نزد رکن الدین آخرین شاه اسماعیلیه الموت بفرستد. بعد از فتح الموت و استیصال اسماعیلیه در سنه 645 عطا ملک براى آن که مبادا کتابخانه الموت که آوازه آن در گوشه و کنار شایع بود، عرصه تلف و غارت گردد و آن آثار نفیسه به کلى از میان برود به هولاکو عرضه داشت که نفایس کتب الموت را تضییع نتوان کرد. هولاکو آن سخن را پسندیده، فرمان داد تا علاء الدین به قلعه رفته مستودعات خزانه و مستجمعات کتابخانه ایشان را که از عهد حسن صباح تا آن وقت در طول 170 سال به تدریج فراهم آمده بود، مطالعه و آن چه لایق خاصه پادشاه باشد، جدا کند. جوینى به مطالعه کتابخانه و خزانه ایشان رفته آن چه مصاحف و نفایس کتب و آلات نجومى رصدخانه بود، استخراج کرده، باقى کتب را که متعلق به اصول یا فروع مذهب ایشان بود به اقرار خود همه را بسوخت. از کتبى که علاء الدین جوینى از کتابخانه مذکور استخراج کرده و خوشبختانه آن را نسوخته است، کتابى است مشتمل بر وقایع احوال حسن صباح به نام سرگذشت‏سیدنا که خلاصه مختصرى از آن را خود جوینى در جلد سوم جهانگشاى (36) و خلاصه مفصل‏ترى از آن را رشید الدین فضل الله در جلد دوم از جامع التواریخ در تاریخ اسماعیلیه الموت نقل کرده‏اند (37) .
به قول علامه قزوینى گویا جوینى از فرط تدین و تصلب او در عقیده، این کتاب رگذشت‏سیدنا را از کتب کفر و ضلال محسوب مى‏داشته و در کمال اکراه و تنفر قلب از آن استفاده کرده است، لذا مى‏بینیم که با نهایت افراط در تلخیص و اختصار آن کوشیده و در حد امکان از نقل کم‏ترین مقدار از آن که براى فهم تاریخ «ملاحده‏» ضرورى بوده اکتفا کرده است. (38)
این دو خلاصه به عنوان ماخذ اسماعیلیه نزاریه، در کمال اهمیت و ارزش است و معلومات ارزشمندى که در آن‏ها است، در هیچ کتابى دیگر یافت نمى‏شود. به این ترتیب جوینى به اعتراف خود منابع و کتاب‏هاى اسماعیلیه نزارى را به عنوان کتب ضاله، طعمه حریق ساخته است.اى کاش او با توجه به آن منابع، تحلیلى درست و منصفانه از این فرقه به دست مى‏داد، ولى او به رغم این منابع، هم‏چون دیگران به تحلیل غیر منصفانه و غرض‏آلود، پرداخته است. او مى‏نویسد:
در ابتداى ملت اسلام، بعد از ایام خلفاى راشدین در میان اسلام جماعتى پیدا شدند که ضمایر ایشان را با دین اسلام الفتى نبود و عصبیت مجوس در دل‏هاى این طایفه رسوخ داشت، از جهت تشکیک و تضلیل در میان خلایق سخنى انداختند که ظاهر شریعت را باطنى هست که بر اکثر مردم پوشیده است و کلماتى که از فلاسفه یونانیان به ایشان رسیده بود در تصرف آن اباطیل ایراد مى‏کردند و از مذاهب مجوس نیز نکته‏اى چند درج... تا در آن وقت که کیسانیان از باقى شیعه جدا شدند، این قوم نیز خود را بر کیسانیان بستند...چون کیسانیان را عدد و عدت زیادت نماند، آن قوم خویش را بر روافض بستند و در میان اینان شخصى بود از فرزندان جعفر طیار، نام او عبد الله بن معاویه، دعوت روافض قبول کرد و در آن مذهب، تبحر یافت و جدولى در معرفت اوایل شهور عرب استخراج کرد و گفت‏به رؤیت هلال احتیاج نیست و وضع آن جدول را که بحر ضلال بود، بر ائمه اهل بیت رضوان الله علیهم بست و گفت ماه یک شبه امام تواند دید... روافض شیعه بر او انکار کردند و میان ایشان اختلاف پیدا شد.جماعت جدولیان، خود را اهل علم باطن نام نهادند و دیگر شیعه را اهل ظاهر... قوم مذکور که از کیسانیان به روافض نقل کرده بودند، خود را به اسماعیل بستند و از روافض جدا شدند و گفتند هر که باطن شریعت‏بدانست اگر به ظاهر تغافلى کند بدان معاقب نباشد. .. (39) .
در این که اسماعیلیه اهل تاویل بودند و بسیارى از ظواهر شرع را به دل خواه خود، به امورى نامربوط تاویل مى‏کرده‏اند، شکى نیست و در این که بر اساس منابع شیعه اثنى عشریه، امامت اسماعیل بن جعفر مردود است و فرقه اسماعیلیه از فرق باطل شمرده مى‏شود، باز شکى نیست، ولى نسبت دادن هر اندیشه خلافى و هر جنایت هولناکى به آنان صحیح نمى‏باشد. و معلوم نیست‏بر اساس چه ملاکى اسماعیلیان را متهم به مجوسیت کرده‏اند یا «مزدکیه‏»به آن‏ها اطلاق نموده‏اند (40) . و بعضى در باره قرامطه گفته‏اند:ایشان جماعتى گبر بودند در زمان مامون خواستند مذهب خود را آشکار کنند و مى‏دانستند که بر مسلمانان غلبه نمى‏توانند بکنند، گفتند; وظیفه آن است که ما تاویل ارکان شریعت‏به وجهى کنیم که به کلى، دین و ملت را براندازد. (41)
تحلیل نظام الملک
از این عجیب‏تر، تحلیل نظام الملک است. او بیرون آمدن سندباد گبر را به «مزدک‏» ارتباط داد و سپس از توجه سندباد به روافض سخن به میان آورده و گفته است:
و دانست که اهل کوهستان بیشتر رافضى و مشبهى و مزدکى‏اند...چون رافضیان نام مهدى بشنیدند و مزدکیان نام مزدک، جمعى بسیار گرد آمدند و کار او بزرگ شد به جایى رسید که صدهزار مرد بر او گرد آمدند و هر که با گبران خلوت کردى گفتى که دوست عرب شد که در کتابى یافته‏ام از کتب بنى‏سامان و باز نگردم تا کعبه را ویران نکنم، که او را بدل آفتاب بر پاى کرده‏اند و ما هم چنان قبله خویش، آفتاب کنیم، خرم دینان را گفتى که مزدک شیعى بوده و من شما را فرمایم که با شیعه دست، یکى دارید... منصور سه روز با سندباد کارزار کرد روز چهارم سندباد به دست جمهور کشته شد و آن جمع، پراکنده گشتند و مذهب خرمدینى و گبرى آمیخته شد، تا هر روز این مذهب اباحت پرورده‏تر شد و جمهور چون سندباد را بکشت، در رى شد. هر چه از گبریان یافت همه رابکشت (42) ...
با توجه به این عبارات روشن مى‏شود که به نظر خواجه نظام الملک قرامطیان و باطنیان در کوهستان و عراق و خراسان از این حرکت پدید آمدند او به جاى این که به کتاب‏هاى اسماعیلیه مراجعه کند و آراء و عقاید و مسائل فکرى آن‏ها را از منابع خودشان بگیرد، از این حرکت فراگیر و مذهبى تحلیلى غیر عالمانه ارائه کرده است. مسلما این نوع تفسیر و تحلیل‏ها گمراه کننده است.
چند اثر باقى‏مانده از اسماعیلیه
یکى از آثار اصیل اسماعیلى کتاب عیون الاخبار و فنون الآثار فى ذکر النبى المصطفى المختار و وصیه الکرار و آلهما الاطهار، تالیف، داعى ادریس عماد الدین داعى یمن (متوفى 872 ه ق) در هفت جزء است. (عدد هفت جایگاه ویژه‏اى نزد شیعه اسماعیلیه دارد.این کتاب شامل تاریخ اسماعیلیان، از زمان حضرت على (ع) تا قرن نهم زمان حیات مؤلف است. جزءهاى چهارم و پنجم و ششم کتاب را مصطفى غالب در بیروت چاپ کرده است (43) و بخش خاصى از آن به نام تاریخ الخلفا الفاطمیین بالمغرب با تحقیق «محمد الیعلاوى‏»در بیروت چاپ شده است. ظاهرا بقیه کتاب تاکنون به صورت خطى باقى مانده است. قطعاتى از آن را نیز «الدشراوى‏» در تونس (1979) و حمدانى در مجله Des islam چاپ کرده‏اند. (44)
یکى دیگر از نخستین آثار اسماعیلیه، کتاب افتتاح الدعوه و ابتداء الدوله نوشته قاضى نعمان بن محمد قاضى القضات المعز لدین الله است.این اثر که تاریخ دعوت فاطمیان در یمن و آفریقاى شمالى تا برقرارى خلافت آن‏ها است، از ارزش زیادى برخوردار است. این کتاب یکبار به تحقیق «وداد القاضى‏» به سال 1970 م در بیروت و بار دوم به تحقیق «فرحات الدشراوى‏» به سال 1975م در تونس چاپ شده است.
از آثار دیگر ریاض الجنان تالیف شرف على سید نورى است که در سال 1277 ه.ق در بمبئى منتشر شده این اثر کل جهان اسلام را مورد توجه قرار داده و نویسنده از نظر گرایش کاملا اسماعیلى است.
و دیگر کتاب الفلک الدوار فى سماء الائمه الاطهار تالیف شیخ عبد الله بن مرتضى یکى از اسماعیلیان خوابى است که در سال 1356در حلب چاپ شده و تاریخ عمومى اسماعیلیان است. نویسنده به کتاب‏هاى فرقه بهره دسترسى داشته ولى قسمت تاریخى کتابش را از روى منابع اهل سنت نوشته، لذا ارزش چندانى ندارد. (45)
یکى دیگر از منابع اسماعیلیه کتاب دستور المنجمین به زبان عربى و در علم نجوم زیج است. این کتاب حاوى معلومات تاریخى به خصوص در باره اسماعیلیه نزاریه ایران است. از قرائن برمى‏آید که نگارنده از همان فرقه بوده است و تالیف کتاب در حدود سال 500هجرى و در ایام حیات حسن صباح است ولى نام مؤلف معلوم نیست.نسخه بسیار قدیمى از این کتاب که ظاهرا نسخه اصلى است در کتابخانه ملى پاریس موجود است (به علامت Aeube 5968 رجوع شود)با توجه به زمان تالیف آن که 150 سال قبل از تالیف جهانگشاى جوینى است هیچ بعید نیست که جوینى کتاب مزبور را در نزد خود داشته و در تالیف جلد سوم جهانگشاى از آن اقتباس نموده است.علامه قزوینى مى‏گوید:
نسخه حاضره دستور المنجمین چنان که از وجنات آن در کمال وضوح لایح است، به نحو قطع و یقین نسخه اصلى مؤلف است نه سوادى از آن، پس محتمل است‏به احتمال بسیار قوى که اصلا جوینى عین همین نسخه حاضره را در دست داشته، به این معنى که شاید نسخه حاضره از جمله نسخ کتابخانه معروف الموت بوده که پس از فتح آن قلاع به دست جوینى افتاده بوده [است]. (46)
اسماعیلیه و محققان غربى
محققان غربى که شایسته بود با مسئله، منصفانه و محتاطانه برخورد کنند نیز در نخستین وهله، تحت تاثیر خیال پردازى‏هاى صلیبیان و شخص مارکوپولو و روش مخالفان قرار گرفتند و تاریخ را همانند «داستان پلیسى‏» دنبال نموده‏اند و اسماعیلیان را نه انسان‏هایى پاى‏بند به اعتقادات محکم حاکم‏شان «شیخ الجبل‏» بلکه انسان‏هاى شیطان‏صفتى به حساب آورد که پاى‏بند «طریقت‏حشاشین‏» بودند. حتى در سده نوزدهم میلادى نیز شرق‏شناس اتریشى «فن‏هامر پورگشتال‏» بدگمانى‏هاى ناشى از «محافل سرى‏» را نثار اسماعیلیان نگون‏بخت کرده و جنایت‏هایى را به آنان نسبت داده که در اروپا، برخى به فراماسون‏ها و برخى دیگر به «یسوعیان‏» نسبت مى‏دادند.
اسناد جدید
امروزه با کشف اسناد جدید و بررسى و تحلیل اسناد قدیمى، بررسى نقادانه از تاریخ اسماعیلیان مقدور شده است و محققینى چون «سیلوستر دوسالى‏» فرانسوى و «راینهارت دوزى‏»هلندى و «میخائیل یان دو خویه‏» خاورشناس دیگر هلندى و «کازانوا» فرانسوى و «لویى ماسینیون‏» و خاورشناس روسى «ولادیمیر ایوانف‏» و «هاجن‏» و «برناردلویس‏» انگلیسى و «عباس حمدانى‏»و «آصف فیضى‏» و دیگران تحقیقات مفصلى در این زمینه انجام داده‏اند با وجود این هم‏چنان برخى از مسایل در پرده ابهام باقى مانده است.
«سیلوستر دوسالى‏» در کتابى دو جلدى در باره «دروز»فرقه‏اى از اسماعیلیه از مذهب اسماعیلیه و اصل و منشا عقیده آنان گفت‏وگو کرده است. وى در این کتاب اسماعیلیه را از پدیده‏هاى فکرى عبدالله‏بن میمون قداح مى‏داند و مى‏گوید: این مذهب نهضتى ایرانى بر ضد تسلط عرب و اسلام بوده است.
پس از وى خاورشناس هلندى «راینهارت دوزى‏» در کتابى که در باره تاریخ مسلمانان اسپانیا نوشته، همانند «سیلوستر دوسالى‏» عقیده اسماعیلیان را فکرى ایرانى پنداشته که از افکار مانوى و صابئین حران و فلسفه یونان متاثر گردیده است.
پس از او «میخائیل یان دو خویه‏» خاورشناس دیگر هلندى در کتاب خود یادى از قرامطه بحرین و فاطمیان اعتماد زیادى بر کتاب‏هاى اهل تسنن کرده و معتقد است که عبد الله بن میمون قداح اصلا ایرانى است و به خاطر دشمنى که با عرب، چنین فرقه‏اى را ایجاد کرده است. «کازانواى‏» فرانسوى نیز در مقاله‏اى در باره عقاید اسرارآمیز فاطمیان مصر در مجله تحقیقات فرانسوى در 1920، اصل مذهب قرامطه را منشعب از فرقه حنفیه یا کیسانیه دانسته است.
پس از او لویى ماسینیون (1884-1964) استاد اسلام‏شناس دانشگاه سوربن فرانسه، در باره قرامطه و کتاب‏شناسى آنان، چند مقاله تحقیقى نوشته که چکیده آن به شکل مقاله در دائرة المعارف اسلام چاپ شده است. ماسینیون در تحقیقات خود در باره اسماعیلیه به منابع و اخبار شیعه امامیه توجه خاصى دارد و نخستین کسى است که خاورشناسان را از اهمیت این منبع پرمایه آگاه کرده است. (47) ایوانف روسى‏الاصل و اسماعیلى شناس معروف نیز عمرش را وقف مطالعه و بررسى تاریخ اسماعیلیان کرد و تحقیقات مفصلى در باره پیدایش آنان انجام داده و منتشر ساخت و علاوه بر آن متون متعددى از آثار اسماعیلى را تصحیح و منتشر کرد. وى بیش از یک صد جلد کتاب و مقاله در باره مذهب اسماعیلیان و منشا و تعلیمات آنان نوشت او در سال 1918 از روسیه مهاجرت کرد و مدت زیادى یکى از نزدیکان آغاخان محلاتى رهبر فرقه اسماعیلیه هندوستان بود. کتاب‏هاى او به هزینه فرقه اسماعیلیه آغاخانیه منتشر شد، لذا بعضى از دانشمندان او را در تحقیقات خود بى‏طرف ندانسته، بلکه هواخواه آن فرقه به حساب آورده‏اند. (48) آخرین خاورشناس معروفى که در باره اسماعیلیه تحقیقات مفیدى دارد، «برنارد لویس‏» دانشمند معاصر انگلیسى مى‏باشد که تاکنون چند کتاب در باره این مذهب منتشر کرده است. اولین کتاب در این باره، رساله دکتراى او در دانشگاه لندن است. او بر خلاف دیگران، اسماعیلیه را حزب و فرقه‏اى عربى مى‏شمارد، که موالى اعم از ایرانیان و آرامیان نیز بدان مذهب گرویدند و عقاید مسیحى و ایرانى و بابلى قدیم را در آن داخل کردند.
هم‏چنین «هاجن‏» استاد فقید مطالعات اسلامى دانشگاه شیکاگو رساله دکتراى خود را در زمینه تاریخ اسماعیلیان نزارى نوشت و فشرده آن توسط «یعقوب آژند» به فارسى ترجمه و در کتاب اسماعیلیان در تاریخ چاپ شده است.
در بین فرزانگان مشرق‏زمین تحقیقات و آثار متعددى منتشر شده است که به آنان اشاره مى‏شود، «عباس حمدانى‏» استاد مطالعات اسلامى دانشگاه کراچى پاکستان چندین اثر در باره اسماعیلیان به رشته تحریر درآورده است و آثار خطى زیادى از اسماعیلیان را که از یمن به پاکستان رسیده، در اختیار دارد و اکثر تحقیقاتش را بر اساس آن‏ها انجام داده است. او دکتراى خود را در باره روابط فاطمیان و عباسیان از دانشگاه لندن گرفته است.
یکى دیگر از این محققان «آصف فیضى‏» از اساتید اسماعیلى شناس دانشگاه‏هاى هند است که تمامى وقت‏خود را صرف مطالعه در باره اسماعیلیان هند کرده و چندین مقاله در این‏باره نوشته است. (49)
از محققان روسى مى‏توان از «پطروشفسکى‏» استاد کرسى تاریخ ممالک شرق نزدیک در دانشکده شرق شناسى دانشگاه لنینگراد نیز نام‏برد. وى تحقیقات ارزش‏مندى در این‏باره انجام داده‏است، او مى‏نویسد:
دوره متقدم تاریخ فرقه اسماعیلیه و سازمان و اصول آن هنوز چنان که شاید و باید مورد مطالعه قرار نگرفته، این به سبب آن است که مجموع اطلاعات مربوط به اصول و سازمان دوران آغازین مذهب اسماعیلیان (به ویژه در قرن‏هاى دوم و سوم هجرى)که مورد استفاده محققان اروپائى در قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم میلادى قرار گرفته، از علماى مذاهب سنى و روحانیون مرتد شناس و یا مرتد جوى آن مذهب اخذ شده و این هر دو دسته یا به قدر کافى با اصول باطنى اسماعیلیه آشنا نبودند و یا این که آگاهانه اصول مزبور را تحریف کرده و معتقداتى را به اسماعیلیان نسبت داده‏اند که در واقع روح پیروان مذهب مزبور از آن بى‏خبر بوده است، زیرا علماى سنى مى‏خواسته‏اند در دل مسلمانان پیرو مذهب سنت، تخم نفرت و کینه به اسماعیلیان بیفشانند. اعتقاد به «حلول‏» و «تناسخ‏» و انکار مبانى شریعت و اعمال خلاف اخلاق و بى‏دینى را به اسماعیلیان نسبت مى‏دادند و مى‏کوشیدند تعالیم ایشان را همانند و یا نزدیک ادیان غیر اسلامى جلوه دهند.
بسیارى از مؤلفان (و از آن جمله مؤلف سیاست‏نامه که به زبان فارسى است و به رجل سیاسى قرن پنجم هجرى، خواجه نظام الملک نسبت داده مى‏شود) اسماعیلیان را با مزدکیان اشتباه مى‏کردند و حتى عقیده‏شناسى بالنسبه بى‏غرض هم چون شهرستانى برخى از فرق خرمدینیه را در شمار اسماعیلیان مى‏آورده است. از تالیفات دوران آغازین اسماعیلیه مقدار اندکى محفوظ مانده و غالبا اظهار نظر در باره این که معتقدات بدوى اسماعیلیان با آن‏چه در رساله‏هاى متاخر ذکر شده چه تفاوتى داشته، بسیار دشوار است.
اکنون بسیارى از عقاید پیشین اسماعیلى شناسان در باره پیروان مذاهب مزبور، در پرتو متون اصیل اسماعیلى و تحقیقات «ب.لوئیس‏» و «لوئى ماسینیون‏» و «میر سید على همدانى‏» و «و.آ.ایوانوف‏» مورد بازبینى قرار گرفته است. اما راجع به تالیفات «و.آ. ایوانوف‏» مطالب فراوان و تازه‏اى به گنجینه تحقیق تاریخ و معتقدات اسماعیلیه افزوده است، با این وصف چون وى گرایش نمایان و مدح‏آمیزى به اسماعیلیه دارد، اهمیت آثار او را سخت کاهش داده است. مؤلف مزبور مى‏کوشد تا در دیدگاه مسلمانان روزگار ما اسماعیلیه را تبرئه کند و اتهاماتى را که نویسندگان قرون وسطى و محققان جدید علیه ایشان اقامه کرده‏اند رد نماید و ثابت کند اسماعیلى‏گرى دوران متقدم با سنى‏گرى چندان تفاوتى نداشته است. (50)
جاى خوشحالى است که این محققان، فرقه اسماعیلیه را در محدوده خود مطالعه کرده و از فرقه‏هاى دیگر اسلامى تفکیک کرده‏اند، اما خاورشناس معروف فرانسوى پروفسور «هانرى کربن‏» سعى کرده است تا نشان دهد که اسلام و تشیع با آئین باطنیه اسماعیلیه همراه و موافقند و همه این نام‏هاى متفاوت، بر یک معنا دلالت دارند و از این رو پس از آن که نمونه‏اى از تاویلات اسماعیلیه را بازگو مى‏کند، مى‏نویسد: بى‏شک این طرز تفکر در اسلام منحصر است، این طرز فکر، اساس و روح عرفان شیعه و موضوع دعوت اسماعیلى است. (51)
پرفسور کربن و طرفدارى او از اسماعیلیه
کربن به اندیشه‏هاى تاویلى سخت گرایش داشت و بدین جهت‏به چاپ کتاب کشف المحجوب اثر داعى مشهور اسماعیلیه، ابویعقوب سجستانى و هم‏چنین جامع الحکمتین اثر ناصر خسرو قبادیانى داعى خراسان و نیز سه رساله اسماعیلى اقدام کرد. او در کتاب تاریخ فلسفه اسلامى خویش از آراى باطنیان با ستایش و تمجید فراوان یاد مى‏کند و حتى از حسن اسماعیلى -که اسماعیلیان از او با عبارت «على ذکره السلام‏» یاد مى‏کنند- و اعلام اباحى‏گرى و الغاى شریعت از سوى او، دفاع کرده و مى‏نویسد:
او در تاریخ 17 رمضان 559-558 هجرى که امام بود، حلول رستاخیز بزرگ یا «قیامة القیامه‏» را در ایوان بلند الموت و در مقابل همه پیروان که بر ایوان، فراهم آمده بودند، اعلام نمود. این مقاوله نامه، هم‏چنان محفوظ مانده و به ما رسیده است.
مطلبى که اعلامیه حسن متضمن آن بود، بعثت روحانى محض و آزاد از هر گونه تشریع و از هرگونه تعبد قانونى در همان هنگام بود.مذهب رستاخیز، تولد روحانى بود، زیرا معانى مکتوم الهامات و منزلات نبوى را زنده و آشکار ساخت (52) .
از پژوهش در آثار اسماعیلیه به دست مى‏آید که اساس باطنى‏گرى بر این معنا استوار است که همه احکام شریعت‏داراى باطنى مستور و مخفى‏اند و هرگاه کسى به ترقى روحانى نایل شود، اجازه دارد تا از ظاهر شریعت درگذرد و خود را در برابر هیچ حکمى از احکام اسلام مسئول نداند و همه را با کمک «تاویل‏» به معنى باطنى حمل کند زیرا مقصود اصلى، وصول به باطن است و ظواهر، بهانه و دستاویزى بیش نیست. چنان که داعى بزرگ اسماعیلى، سنان بن راشد گفته است: من عرف الصوره الباطنیه فقد عرف حکم الکتاب و رفع عنه الحساب و سقط عنه التکلیف (53) .
هانرى کربن بدون پرده‏پوشى در این باره گفته است: «عرفان اسماعیلى همه احکام ظاهرى را داراى معانى مکتوم و حقیقت‏باطنى مى‏داند. پس چون این معانى باطنى برتر از معانى ظاهرى احکام است و ترقى روحانى پیروان به درک آن معانى وابسته است، بنابراین ظاهر شرع به منزله قشرى است که باید یک بار و به طور قطع، آن را در هم شکست، این کار همان است که تاویل اسماعیلى آن را انجام داد. به این طریق که احکام شریعت را به حقیقت آن احکام بازگردانید، یعنى به ادراک معنى حقیقى تنزیل یا شریعت رسانید، بنابراین عقیده آنان، تکالیف و احکام شریعت‏براى معتقد استوارى که بر مبناى معانى روحانى و باطنى رفتار کند، محذوف است. (54)
کربن همگام با باطنیان عقیده داشت که ظاهر و باطن اسلام با یک‏دیگر در ضدیت و تعارض‏اند؟!! او چون فرقه شیعه را «گروهى باطن‏گرا» مى‏پنداشت از این رو گمان مى‏کرد که شیعیان راستین و نیز فلاسفه و صوفیان حقیقى کسانى هستند که با احکام ظاهرى اسلام به نبرد و ضدیت‏برخاسته‏اند، چنان که مى‏نویسد:
نبرد معنوى که به وسیله اقلیت‏شیعه به سود اسلام روحانى و بر ضد مذهب تشریعى، رهبرى شده و همراه با تشیع به وسیله فلاسفه و صوفیان انجام یافته، هر چند کوششى پراکنده و بى‏نظم بوده است، با این همه امرى مسلم بوده و سراسر تاریخ فلسفه اسلام را فرا گرفته است. (55)
به نظر کربن، این شکل از باطنى‏گرى مورد تایید ائمه شیعه بوده و آنان در آثار خود تمام نکته‏ها و رازهاى آنان را باز گفته‏اند، او در این باره مى‏نویسد: شاید نکته‏اى از باطنى بودن اسلام موجود نیست که در گفت‏وگوها و مواعظ و دروس ائمه شیعه قید نشده یا شمه‏اى از آن گفته نشده باشد. (56) به قول یکى از محققان:
در حقیقت هانرى کربن تمایل داشت که بگوید شریعت اسلام پیش از آن‏که دشمنانش به ابطال آن برخیزند خود، طرح الغاى خویش را به میان آورده و این راز را از زبان امامان اهل بیت (علیهم السلام) فاش ساخته است! ولى این ادعائى است که آثار پیامبر ارجمند اسلام (ص) و خاندان گرامى او، بر خلاف آن گواهى مى‏دهند و هر کس با تعالیم ایشان آشنائى داشته باشد، مى‏داند که از دیدگاه خاندان رسول (ص) ظاهر و باطن اسلام، یعنى ظاهر احکام و مصالح آن‏ها، با ظاهر و معانى آن با یکدیگر منافات ندارد و وصول به یکى از آن دو مستلزم ترک و رفع دیگرى نیست. از این رو در آثار اسلامى، ظاهر و باطن دین، مرادف با علم و حکمت (یا حکم)آمده است.
چنان که در حدیث نبوى مى‏خوانیم: فظاهره حکم و باطنه علم. (57)
و در خطبه علوى مى‏خوانیم: من ظاهر علم و باطن حکم (58) .
و واضح است که علم و حکمت‏با هم تعارض ندارند و نبرد و نزاعى میان آن‏ها نیست. (59) کربن از این که غزالى در کتاب فضائح الباطنیه بر ضد این گروه سخن گفته و تمام احکام اسلام را رمز و چیستان شمرده است، ابراز شگفتى مى‏کند و در دفاع از مذهب باطنى مى‏نویسد:
امروز ما پاسخ‏هاى پر مغز اسماعیلیه را به حمله‏هاى غزالى مى‏دانیم، همه پرسش‏هاى او را مى‏توان مورد انتقاد قرار داد. (60)
آرى باطنیه به کمک «تاویل‏» از ظاهر شریعت درمى‏گذرند و به گمان خود راه به باطن دین مى‏برند. مثلا به عقیده آنان، عدد هفت، در سراسر قرآن کریم به «هفت امام اسماعیلى‏» تاویل مى‏شود و مقصود از «هفت آسمان‏» و «هفت دریا» و نظایر این‏ها در باطن، امامان هفت گانه‏اند. (61)
هانرى کربن مى‏نویسد:
هفت امام در مذهب اسماعیلى، رمز هفت فلک دوار و سیارگان آن است. (62)
بر اهل تحقیق پوشیده نیست که این قبیل تاویلات، ریشه یونانى دارد و از فیثاغورثیان به اسماعیلیه راه یافته و در آئین پاک اسلام و اهل بیت (علیهم السلام) خبرى از این پندارگرایى‏ها نبوده است. (63) کربن بر خلاف سایر محققان و اسماعیلى‏شناسان بیش از حد به اسماعیلیه خوش‏بین است، تا آنجا که سعى کرده آئین اسماعیلى را اساس اسلام و روح عرفان شیعه نشان دهد.این موضوع از ارزش تحقیقات او به شدت مى‏کاهد و این نوع طرفدارى به شدت طرف‏گیرانه است و با موازین تاریخى و شرعى مناقضت دارد و نه تنها دانشمندان اسلامى، بلکه دانشمندان غربى نیز از اسلوب او به دورند.
پى‏نوشت‏ها:
1- حواشى و اضافات تاریخ جهانگشاى جوینى ج 3 326-327.
2- مسعودى، التنبیه و الاشراف، ص 343.
3- ابن ندیم، الفهرست، ص 278 طبع مصر.
4- الفهرست، ص 282.
5- مسعودى، التنبیه و الاشراف، ص 4.343، چاپ قاهره.
6- مقریزى، اتعاظ الحنفاء، ص 11-15، طبع بیت المقدس.
7- پدر پنجم شریف اخو محسن، محمد بن اسماعیل بن جعفر صادق است که با پدر سوم مهدى فاطمى یکى است
8- مقریزى، اتعاظ، 11-12.
9- مقریزى - خطط.
10- کتاب بزرگى در حدود سى جلد، یک دانشنامه ادبیات و تاریخ است.
11- علامه قزوینى مى‏گوید: این فصل کما بیش قریب 35 ورق یعنى 70صفحه است، از نهایة الادب نسخه خطى کتابخانه ملى پاریس است.(تاریخ جهانگشاى، ج 3، ص 330).
12- مقریزى، خطط، ج 1، ص 391.
13- ترجمه کاتر دفانان، به نقل از برنارد لویس، پیدایش اسماعیلیه، ص 10.
14- قزوینى، حواشى و اضافات بر تاریخ جهانگشاى جوینى، ج 3، ص 330.
15- ترجمه مقالات الاسلامیین، ص 21.
16- على بن محمد - 429-483 - داعى اسماعیلى و موسس صلیحى اسماعیلیان یمن.
17- برنارد لویس، پیدایش اسماعیلیه، ص 12.
18- همان.
19- زرکلى، الاعلام، ج 6، ص 203 و معجم المؤلفین، ج 8، ص 275.
20- برنارد لویس، پیدایش اسماعیلیه، ص 14.
21- بیان الادیان، از نویسنده این کتاب اطلاع زیادى در دست نیست‏به موجب برخى از گزارش‏ها نام مؤلف «بیان الادیان‏» ابو الحسن محمد الزاهد بوده و ممکن است ابو المعانى کنیه وى بوده باشد به مقدمه کتاب بیان الادیان به تصحیح هاشم رضى در سال 1342 به چاپ رسیده است، مراجعه شود.
22- یا الفصل بین اهل الاهواء و النحل، در 5 جلد در دار الجیل بیروت چاپ شده است.
23- شهرستانى، الملل و النحل، ج 2 195.
24- برنارد لویس، پیدایش اسماعیلیه، ص 15.
25- گلیوم، نهایت، حص Xi به نقل برنارد لویس، ص 15.
26- م.گ.س.هاجسن، دولت اسماعیلیه ص 299.
27- فضائح الباطنیه، غزالى، ویراسته عبد الرحمن بدوى، ص 2-3، قاهره 1964.
28- برنارد لویس، پیدایش اسماعیلیه، ص 16.
29- ایوانف، ص 56.
30- برنارد لویس، پیدایش اسماعیلیه، ص 16.
31- نجوم، ج 2 5-443; ابو شاعه، ج 2 201 و سیوطى، تاریخ الخلفاء، ص 4.
32- مرحوم اقبال آشتیانى در انتساب این کتاب به نوبختى تشکیک کرده و گفته است اثر نوبختى از بین رفته و این کتاب از او نیست، و نویسنده اصلى کتاب، شخصى به نام سعد بن عبد الله اشعرى (متوفى 299 یا 301) مى‏باشد (خاندان نوبختى ص 140) ولى برخى از فضلاى محقق این ادعاى اقبال را رد کرده‏اند، (رجوع شود به مقدمه کتاب المقالات و الفرق) به قلم دکتر محمد جواد مشکور زیر عنوان «مقارنه بین کتابى النوبختى و الاشعرى‏».
33- برناردلویس، پیدایش اسماعیلیه، ص 9.
34- بعضى‏ها کتاب تبصرة العوام را به سید مرتضى بن داعى حسنى رازى (اوایل قرن هفتم) منتسب کرده‏اند، ولى هنگامى که عربى شده کتاب تبصرة العوام توسط حسین بن على بطیطى پیدا شد، مشاهده گردید که مترجم تصریح کرده است‏به این که اصل کتاب، تالیف جمال الدین مرتضى، محمدبن حسین بن حسن رازى است (رجوع شود به مقدمه کتاب نزهة الکرام که اخیرا چاپ شده است).
35- بخش مربوط به اسماعیلیان رشید الدین فضل الله را محمد تقى دانش‏پژوه و مدرسى چاپ کرده‏اند.(تهران، 1960 م).
36- جوینى در تاریخ جهانگشاى راجع به این موضوع در دو جا متعرض شده است: اول در صفحه 186 و 187 جلد سوم و دیگر در صفحه 269 و 270 همان جلد.
37- تاریخ جهانگشاى، مقدمه مصحح، ترجمه حال مصنف (کط)
38- تاریخ جهانگشاى، ج‏3 187.
39- همان مدرک، ج 3 5-142.
40- شهرستانى، الملل و النحل، ج 1 172.
41- قرامطیان بحرین و فاطمیان ص 126.
42- سیاست نامه، صص 257-259.
43- م. س. گ. هاجن، دولت اسماعیلیه، 259-260.
44- السبع‏الرابع، نشر مصطفى غالب، بیروت 1973 السبع الخامس، نشر مصطفى غالب، بیروت 1975 السبع السادس، نشر مصطفى غالب، بیروت 1984.
45- برنارد لویس، ص 20.
46- قزوینى، حواشى و اضافات تاریخ جهانگشاى ج 3 356 357.
47- دکتر محمد جواد مشکور، تاریخ شیعه، ص‏188.
48- همان مدرک.
49- این اطلاعات از مقدمه کتاب «اسماعیلیان در تاریخ‏» نوشته:یعقوب آژند گرفته شده است.
50- پطروشفسکى، اسلام در ایران، ترجمه کشاورز، ص‏260 259.
51- هانرى کربن، تاریخ فلسفه اسلامى، ترجمه اسد الله مبشرى، تهران 1361 ص 110، این کتاب توسط جواد طباطبایى نیز به فارسى ترجمه شده و انتشارات کویر با همکارى انجمن ایران‏شناسى فرانسه چاپ شده است.
52- همان مدرک، ص 133.
53- صابر طعمه، العقائد الباطنیه و حکم الاسلام فیها، ص 16بیروت، 1411 ه ق.
54- کربن، تاریخ فلسفه اسلامى، ص 136 135.
55- همان، ص 47.
56- همان، ص 45.
57- کلینى، اصول کافى، ص‏599 بیروت 1401 ه.
58- نهج البلاغه، شرح عبده، ص 267، بیروت، 1382 ه. ق.
59- حسینى طباطبائى، سید مصطفى، نشریه بنیاد دائره‏المعارف اسلامى تحقیقات اسلامى سال نهم شماره 1 و 2 سال 1373 مقاله هانرى‏کربن و باطنى‏گرى، ص 39.
60- کربن، همان، ص 244.
61- همان.
62- همان.
63- مراجعه شود به کتاب الکشف، جعفربن منصورالیمنى، بیروت، 1406ق، ص 147.

تبلیغات