آیا نظام خانواده در اسلام نظامِ عرفى است؟
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
مدتى است در گوشه و کنار کشور و پارهاى از مطبوعات یا در لابهلاى برخى اظهار نظرهاى حقوقى و فقهى، زمزمههایى شنیده مىشود که آنچه به عنوان نظام خانواده در اسلام بیان مىشود اولاً در زمره قوانین امضایى و ثانیا نظام عرفى و بشرى عرب و قریش است و نمىتواند ابدى و قابل تعمیم به اقوام دیگر باشد.
صرفنظر از انگیزه برخى از این افراد یا جریانها از طرح چنین مسایلى، و نیز با صرفنظر از صلاحیت یا عدم صلاحیت روزنامهها و نشریات عمومى و خبرى در طرح و نشر این گونه بحثهاى تخصصى، در این نوشتار این دیدگاه را مورد ارزیابى و نقد قرار مىدهیم.
اصل نظریه
این نظریه در برخى از مطبوعات چنین نقل شده است:
... مخاطبان قرآن در وهله نخست، قریشیان و سپس اعراب مکه و مدینه بودند، عرف اینها بیشتر مورد نظر بوده و به بقیه
عرفها اصلاً توجهى نداشته که قبول کند یا نه... ما نمىتوانیم امضاى اسلام را براى آن مردم به مردم دیگر تعمیم دهیم، حتى براى خود مردم مکه و مدینه در عصر حاضر. الآن مردم عرب مکه و مدینه، مردم 1400 سال پیش نیستند، عرفشان عوض شده است... ما به این نتیجه مىرسیم که چون نظام خانواده در اسلام نظام کاملاً عرفى و بشرى بوده، مورد امضاى اسلام به معناى ابدى بودن نیست. یعنى یک نظام عصرى است نه ابدى... فقه سنتى براساس عرف جامعه عرب بوده است. همه اینها عرفى و مردمى و بشرى بوده. دیناسلام اینها را تأیید کرده است. حالا بدین معنا نیست که خدا این جورى گفته است که تا ابد نمىشود غیر این گفت. مگر خود مردماینها را چه جورى وضع کردند که نمىتوانند آنها را بردارند، به نظر من مىتوانند آنها را بردارند و اصلاحشان کنند...
ارزیابى و نقد
چنانکه ملاحظه مىشود این سخن، کلىگویى است و ظاهرى زیبا و فریبنده دارد، اگر کسى بدون مطالعه کافى در فرهنگ جاهلیّت و تاریخ فقه اسلامى با آن روبهرو شود، آن را باور مىکند. امّا با بررسى فرهنگ و عرف و آداب و سنن عرب عصر جاهلیّت و با ملاحظه دگرگونىهایى که اسلام در آن به وجود آورد، متوجه مىشویم که این ادعا چه قدر بىپایه و شعار گونه و غیر علمى است. اساس این نظریه و صغراى استدلال بر این مطلب نادرست استوار است که عرف عرب در مورد نظام خانواده مورد تأیید و امضاى اسلام قرار گرفت. مطالعه و بررسى علمى نشان مىدهد که اسلام نه تنها عرف اعراب درباره نظام خانواده را به صورت کلى تأیید نکرد، بلکه آن را دگرگون و وارونه ساخت و به هم ریخت. امضاى برخى از این قوانین عرفى نیز نه به همان شکل، بلکه با تغییر و تبدیل بنیادى و به تعبیر برخى با «انقلابى درونى» انجام شده است. و تنها موارد بسیار نادرى از آنها بدون تغییر بوده است.
مخاطبان قرآن
در بخش نخست این استدلال آمده است:
مخاطبان قرآن در وهله نخست، قریشیان و سپس اعراب مکه و مدینه بودهاند.
در پاسخ این مطلب باید توجه داشت که در هیچ یک از آیات قرآن، قریش یا عرب مورد خطاب نیستند، بلکه مخاطبان قرآن، ناس (= مردم) و در مواردى که پیام، مخصوص پیروان اسلام است و وظایفى از آنها خواسته شده یا از آنها انتظاراتى هست، مخاطبان، مؤمنان هستند. بنابراین اگر چه آیین اسلام در جزیرةالعرب و در میان قوم عرب ظهور کرد و حضرت محمد صلىاللهعلیهوآله خود از نژاد عرب و از قریش بود، امّا اسلام یک کیش محلى و مخصوص قوم عرب نبود تا مخاطبان پیام آن نیز، محدود به قوم عرب و اهل مکه و قریش باشند.
گواه دیگر بر خطاب عمومى، آن است که پیامبر اسلام از سالهاى نخست بعثت و دوران دعوت و تبلیغ در مکّه، آیین خود را جهانى اعلام کرد. تعدادى از آیات قرآن که همگى از سورههاى مکى هستند به روشنى جهانى بودن این دعوت را مىرساند.
آیات: 158 سوره اعراف(1)؛ 28 سوره سبأ(2)؛ 52 سوره قلم(3)؛ 69 و 70 سوره یس(4)؛ 33سوره توبه(5)؛ 107 سوره انبیا(6) نمونههاى گویایى در این زمینه هستند.
شریعت ابراهیمى، پایه شریعت اسلامى
فقه اسلامى، نه بر پایه عرف و فرهنگ قریش و اهل مکّه، بلکه بر پایه شریعت ابراهیمى است. اعراب ساکن حجاز و نجد و تهامه، پیش از ظهور اسلام، سالها پیرو شریعت ابراهیم بودند و با وجود نفوذ بت پرستى و گسترش آداب و رسوم و سنتهاى آن در مکه و به طور کلى در جزیرةالعرب، بقایاى تعالیم و سنتهاى ابراهیمى مانند: اعتقاد به الله، حرمت ازدواج با مادر و دختر، مناسک حج و عمره و قربانى، غسل جنابت(7)، ختنه و کفن و دفن مردگان(8) تا زمان ظهور اسلام همچنان در میان آنان رایج بود و به سنتهاى دهگانه مربوط به نظافت بدن و ستردن موهاى زائد و کثافتها پایبند بودند.(9) همچنین حرمت و قداست چهار ماه حرام را که از سنتهاى ابراهیمى است(10) باور داشتند و اگر به عللى جنگ و خونریزى در آن ماهها رخ مىداد آن را جنگ فجار (= ناروا و گناهآلود) مىنامیدند(11) و مىدانیم که همه اینها بعد از ظهور اسلام مورد تأیید قرار گرفت و جزء تعالیم این آیین شد. گویا به همین جهت است که خداوند دین اسلام را، آیین ابراهیم، و او را پدر مسلمانان نامیده است:
اى کسانى که ایمان آوردهاید، رکوع و سجود کنید و پروردگارتان را بپرستید و کار خوب انجام دهید، باشد که رستگار شوید. و در راه خدا چنانکه حق جهاد [در راه] او است جهاد کنید، اوست که شما را [براى خود] برگزیده و در دین، بر شما سختى قرار نداده است. آیین پدرتان ابراهیم [نیز چنین بوده است] او بود که قبلاً شما را مسلمان نامید...(12).
طبرسى، مفسر نامدار شیعه در تفسیر این آیه مىنویسد:
لان ملةابراهیم داخلة فىملة محمد.
:علت این عنوان و نامگذارى این است که شریعت ابراهیم، جزء شریعت محمد صلىاللهعلیهوآله است.(13)
همچنین عبدالمطلب، جدّ پیامبر اسلام سنتهایى داشت که بیشتر آنها در اسلام تأیید شد از جمله: ممنوعیّت شراب، ممنوعیّت زنا، حدّ زدن زناکار، بریدن دست دزد، تبعید زنان بد نام از مکه، ممنوعیّت زنده بهگور کردن دختران، ممنوعیّت ازدواج با محارم، ممنوعیّت طواف برهنه، لزوم وفا به نذر، حرمت و قداست چهار ماه حرام و بالأخره مباهله(14).
با توجه به شخصیّت الهى عبدالمطلب در واقع این سنتها بازگشت به سنتهاى ابراهیم مىکرد، چنانکه در منابع شیعى روایت شده است که عبدالمطلب حجت خدا و ابوطالب وصى او بوده است(15)، همچنین از امیرمؤمنان علیهالسلام نقل شده است که مىفرمود:
به خدا سوگند پدرم و اجدادم؛ عبدالمطلب و هاشم و عبدمناف هیچکدام بتى را نپرستیدند. آنان پیرو دین ابراهیم بودند و به سوى کعبه نماز مىخواندند(16).
انواع نکاح در میان عرب جاهلى
در میان عرب بت پرست جاهلى، انواع و اقسام ازدواج، معمول و رایج بود که تعدادى از آنها به اسم نکاح بود ولى در ماهیّت، فرقى با فحشا نداشت. در آیین اسلام جز دو نوع از آنها؛ یعنى ازدواج دائمى که امروزه بین همه مسلمانان رایج است و نیز ازدواج موقّت، هیچکدام به رسمیّت شناخته نشد.
اینک تعدادى از ازدواجهاى پیش از اسلام را که اسلام آنها را تحریم کرد، مورد بررسى قرار مىدهیم. (و طلاق را به فرصت دیگرى موکول مىکنیم).
نکاح الَمقْتْ
نکاح المقت یا ازدواج زورى و تحمیلى، عبارت بود از ازدواج پسر بزرگ، با نا مادرى خویش، پس از مرگ پدر، یا طلاق نامادرى(17). شواهدى تأیید مىکند که پس از مرگ شوهر، پسر بزرگش اگر تمایل به تصاحب زن او یعنى نامادرى خویش داشت، پارچهاى برسرش مىافکند، و به این ترتیب به عنوان سهمالأرث به او تعلق مىگرفت، سپس اگر مىخواست ، بىهیچ مهرى -بلکه تنها از طریق ارث- با او ازدواج مىکرد، و اگر مایل به زناشویى با وى نبود، او را به دیگرى تزویج کرده از مهر او استفاده مىکرد، و در صورت تمایل، حق داشت وى را بهکلى از ازدواج با مردان دیگر محروم ساخته او را همچنان بىشوهر نگه دارد تا بمیرد و مال او را تصاحب کند!(18)
بنابراین ازدواج با زن پدر (=نامادرى) منع قانونى و عرفى نداشت از این رو قرآن از این کار نهى کرد و فرمود:
و با زنانى که پدرانتان به ازدواج خود درآوردهاند، ازدواج نکنید مگر آنچه پیشتر رخ داده است، چرا که آن، زشت کارى و [مایه [دشمنى و بد راهى بوده است.(19)
عرب کسى را که پس از مرگ پدر، با زن او تزویج مىکرد ضیزن مىنامید.(20) «ابن قتیبه دینورى» تعدادى از این گونه زنان را که پس از مرگ شوهر با ناپسرى خود ازدواج کردند نام برده است.(21)
به گفته مفسران، در عصر اسلام چون شخصى به نام ابوقیس بن أسلَت در گذشت و پسرش تصمیم گرفت با زن پدر خود ازدواج کند از طرف خداوند این آیه نازل شد:(22)
یا ایهاالذین آمنوا لایحلُّ لکم أن ترثوا النساء کرها(23)...
اى کسانى که ایمان آوردهاید، براى شما حلال نیست که زنان را به اکراه ارث ببرید...
نکاحالشِّغار
ازدواج شِغار به این ترتیب بود که زنان و دختران، مهر و کابین زنى دیگر واقع مىشدند، به عنوان مثال، شخصى دختر یا خواهرش را زن کسى قرار مىداد و در مقابل به جاى اخذ مهریه، دختر یا خواهر آن شخص را تزویج مىکرد. وقتى که مىخواستند چنین ازدواج تعویضى! صورت بگیرد، مردى به مردى دیگر مىگفت:
خواهرت یا دخترت یا کسى را که اختیار دار او هستى به من تزویج کن تا خواهرم یا دخترم یا کسى را که اختیار او دست من است به تو تزویج کنم.(24)
یکى از معانى واژه شِغار ارتفاع و بلند شدن است و چون در این نوع ازدواج، مهر مالى برداشته مىشد و زن در مقابل زن، مهر قرار مىگرفت، از این رو شِغار نامیده شده است(25).
در اسلام این نوع ازدواج ممنوع شد و پیامبر اسلام آن را حرام اعلام کرد.(26) روایات مربوط به تحریم این نوع ازدواج، چه از طریق شیعه و چه از طریق اهل سنّت به صورت لاشِغار فىالأسلام نقل شده است.(27)
نکاحُالخِدْنْ
«خِدْن» -بر وزن اِذْن- در اصل به معناى دوست و رفیق است، امّا معمولاً به افرادى گفته مىشود که با جنس مخالف خود ارتباط نامشروع و پنهانى دارند. در قرآن مجید، خدن، هم بر مرد و هم بر زن اطلاق شده است و جمع آن اَخدان است.
یکى از ازدواجهاى رایج پیش از ظهور اسلام، نکاح خِدن بود، یعنى زنان و مردانى که به عللى موفق به ازدواج معمولى نمىشدند، یا انگیزه هوسرانى و عیاشى آزادانه داشتند، مىکوشیدند تا با فرد مورد پسند خود روابط پنهانى برقرار کنند. اینگونه زناشویى و نکاح دوستانه خالى از رسمیّت نبود و عرف محیط، آن را به رسمیّت مىشناخت. در فرهنگ آن مردم، این معنا جا افتاده بود که:
ما استتر فلا بأس به و ماظهر فهو لؤم.
:آنچه محرمانه و پنهانى باشد مانعى ندارد! ولى آنچه آشکارا باشد مایه عار است.(28)
این نوع ازدواج، در اسلام طبق آیه 25 سوره نساء و آیه 5 سوره مائده تحریم شد:
و هر کس از شما از نظر مالى نمىتواند زنان [آزاد] پاکدامنِ با ایمان را به همسرى [خود] در آورد، پس با دختران جوان سال با ایمان شما [کنیزان] که مالک آنان هستید [ازدواج کند] و خدا به ایمان شما داناتر است، [همه] از یکدیگرید. پس آنان را با اجازه خانوادهشان به همسرى [خود] در آورید و مهرشان را به طور پسندیده به آنان بدهید [به شرط آنکه] پاکدامن باشند نه زناکار، و دوست گیران پنهانى نباشند...(29)
امروز چیزهاى پاکیزه براى شما حلال شده و طعام کسانى که اهل کتابند براى شما حلال، و طعام شما براى آنان حلال است. و [بر شما حلال است ازدواج با] زنان پاکدامن از مسلمان و زنان پاکدامن از کسانى که پیش از شما کتاب [آسمانى] به آنان داده شده، به شرط آنکه مهرهایشان را به ایشان بدهید، در حالىکه خود پاکدامن باشید نه زناکار، و نه آنکه زنان را پنهانى دوست خود بگیرید...(30)
نکاح البَدَل
یکى دیگر از انواع زناشویىهاى قانونى عرب جاهلى -که حکایت از خودسرى و تسلط بىحدّ مردان بر زنان دارد و دلیل بارزى است بر این که در امر زناشویى تنها اراده مرد دخیل بوده و زنان جز تسلیم و رضا چارهاى نداشتند- نکاح بدل یا زناشویى معاوضهاى و مبادلهاى بوده است. هر مردى که از زن دیگرى خوشش مىآمد، رسوم و قوانین غیر مدوّن جامعه به او اجازه مىداد تا به شوهر او پیشنهاد معاوضه کند! یعنى زن خود را به او داده و زن او را بگیرد! این «مبادله» را معمولاً پیشنهاد کننده با این الفاظ به مرد دیگر ابراز مىداشت:
انزل لى عن أمرأتک و أنزلُ لک عن أمرأتى.
:تو از زنت براى من کنار رو، من نیز از زنم به نفع تو کنار مىروم!(31)
این نوع ازدواج نیز در اسلام تحریم شد. برخى از روایات، آیه 52 سوره احزاب(32) را به این مسأله مربوط دانسته و دیدار و گفتوگوى ابومالک «عیینةبن حصین(33)» فزارى، با پیامبر اسلام، شاهد تحریم این نوع ازدواج شمرده شده است. شیخ صدوق به صورت مسند نقل مىکند که در جاهلیّت، نکاح بدل بدین ترتیب بود که مردى به مرد دیگرى مىگفت:
زنم را با زن تو مبادله مىکنم، از زنت براى من صرف نظر کن، من نیز از زنم براى تو صرفنظر مىکنم.
به این مناسبت، آیه «ولا ان تبدّل بهّن من ازواج ولواعجبک حسنهن» از طرف خداوند نازل شد.
پس از نزول این آیه، روزى «عیینه» بدون اجازه و در کوفتن، وارد خانه پیامبر اسلام شد و در آن هنگام عائشه همسر رسول خدا در آن خانه بود. رسول خدا فرمود:
چرا اجازه نگرفتى؟
عیینه پاسخ داد:
من از آن زمان که خود را شناختهام تاکنون براى ورود به خانه هیچیک از مردان قبیله «مُضَر» اجازه نگرفتهام!
آنگاه گفت:
این بانوى گلرخ که در کنار شما است کیست؟
حضرت فرمود: او عائشه امالمؤمنین است.
عیینه گفت:
آیا مایلى از زیباترین زنان [کنایه از همسرش] به نفع تو صرفنظر کنم، تو نیز از این زن کنارهگیرى کنى [و این دو را مبادله کنیم]؟
رسول خدا فرمود:
خداوند این کار را بر من حرام کرده است. وقتى که عیینه بیرون رفت، عائشه از رسول خدا پرسید:
این مرد کى بود؟
حضرت پاسخ داد:
این مرد احمقترین فردى است که مردم از او اطاعت مىکنند و او با این حماقتش رئیس قبیله خودش است!(34)
گرچه سند این روایت صدوق به «ابوهریره» منتهى مىشود و گرچه آیه 52 سوره احزاب را به احکام اختصاصى رسول خدا تفسیر مىکنند -وشاید جمله رسول خدا در ذیل روایت که: «خداوند این کار را بر من حرام کرده است» شاهد این معنا باشد- امّا قضیه عیینه و پیشنهاد او به پیامبر به اختصار از طرق دیگر نیز در منابع عامه نقل شده است(35). در هر حال مسلم است که این نوع ازدواج از طرف اسلام ممنوع شد و در فقه سنتى رسمیّت ندارد.
محدویت تعدد ازواج
علاوه بر الغاى انواع ازدواجهاى یاد شده از طرف اسلام، در این آیین، ازدواج همزمان با دو خواهر - جمع بین الأختین- نیز که در میان عرب سابقه داشت(36)، ممنوع شد(37). از این گذشته پیش از ظهور اسلام، در میان عرب جاهلى تعدد زوجات بدون هیچ محدودیتى رواج داشت.(38) امّا اسلام آن را محدود به چهار زن کرد، آنهم مشروط به رعایت عدالت در میان آنان.(39)
تغییر عرف عرب در عصر حضور ائمه علیهمالسلام
تا اینجا «صغرا»ى این استدلال را مبنى بر این که نظام خانواده در اسلام بر عرف عرب استوار بوده، مورد بررسى قرار دادیم و دیدیم که این سخن چهقدر بىاساس و بىپایه است. در بخش آخر این نظریه که در واقع «کبرا»ى استدلال را تشکیل مىدهد، ادعا شده است که امروز عرف خود عرب عوض شده و عرب مکّه و مدینه، دیگر تابع عرب هزارو چهارصد سال پیش نیستند.
در پاسخ این بخش باید توجه داشت که اگر امروز عرف عرب عوض شده، طى دویست و پنجاه سال عصر حضور ائمه نیز عوض شده بود، و اگر تغییر عرف، موجب تغییر حکم اسلام مىشد، ائمه آن را مطرح مىکردند، در حالى که هیچ اثرى از این موضع گیرى ائمه در اینباره وجود ندارد. و این نکتهاى است که در بررسى مباحث فقهى شیعى نباید از آن غفلت کرد.
درمورد تغییر عرف طى دو قرن و نیم، این توضیح را اضافه مىکنیم که در این مدت، تحولات مهمى در جامعه اسلامى رخ داد: دامنه فتوحات گسترش یافت بهطورى که گفتهاند: کشور اسلامى در عصر هارون و مأمون چنان گسترش یافت که تا آن روز در هیچ عصر و زمانهاى چنان حکومت گستردهاى در جهان وجود نداشته است. در آن زمان کشورهاى: ایران، افغانستان، سند، ترکستان، قفقاز، ترکیه، عراق، سوریه، فلسطین، عربستان، سودان، الجزایر، تونس، مراکش و اسپانیا (اندلس) جزء قلمرو اسلام قرار گرفته بود.
دکتر گوستا و لوون فرانسوى در این زمینه مىگوید: «حقیقت مطلب این است که سلطنت سیاسى اعراب در زمان هارون و پسرش مأمون به اوج قدرت رسید، زیرا حد شرقى سلطنت آنها در آسیا، مرز چین بود و در آفریقا، اعراب، قبائل وحشى را تا مرزهاى حبشه، و رومیان را تا تنگه بسفود به عقب راندند و همچنان تا کرانههاى اقیانوس اطلس پیش رفتند...(40)».
در اثر این فتوحات، اختلاط و امتزاج مسلمانان با اقوام و ملل مختلفِ داراى عرفها و عادتها و سنن گوناگون صورت گرفت. همچنین در این مدت شهر بغداد و سامراء ساخته شد و بغداد جایگزین دمشق گردید و اشرافیّت جاى زندگى ساده را گرفت.
از طرف دیگر عصر ترجمه پیش آمد و با ترجمه کتب فلاسفه یونان در کشور اسلامى، حکمت و فلسفه یونان به محیطهاى علمى مسلمانان نفوذ کرد و از این راه برخورد آراء و افکار و نظریات پیش آمد... آیا این همه تحولات و گذشت دویست و پنجاه سال، براى تغییر عرف عرب کافى نبود و عرف آنها امروز عوض شده است؟!
________________________________________
1. قل یا ایهاالناس انى رسولالله الیکم جمیعا.
2. و ماارسلناک الا کافة للناس بشیرا و نذیرا.
3. و ماهو اِلاّ ذکرٌ للعالمین.
4. ان هُوَ الا ذکرٌ و قرآن مبین لیُنذرَ من کان حیا...
5. هوالذى أرْسَل رسولَهُ بالهدى و دین الحق لیُظهِرَهُ علىالدین کُله...
6. و ما ارسلناک الاّ رحمةً لِلْعالمین.
7. الأصنام، هشامکلبى، ص 6 و بحارالانوار مجلسى، دارالکتب الاسلامیه تهران، ج15، ص 170.
8. وسائلالشیعه، شیخ حر عاملى، ط 4، دارالأحیاء لتراث العربى بیروت، ج1، کتاب الطهارة، ابوابالجنابه، حدیث 14، ص 465 و احتجاج، طبرسى، المطبعةالمرتضویه، نجف، 1350 ه، ص 189.
9. الملل و النحل، شهرستانى، منشورات الرضى، قم، ج2، ص 257.
10. المیزان فىتفسیرالقرآن، طباطبائى، مؤسسةالأعلمى للمطبوعات، بیروت، ج9، ص 272.
11. الملل و النحل، شهرستانى، ص 255 و تاریخ یعقوبى، المکتبةالحیدریة، نجف، ج2، ص12.
12. سوره حج، آیات 77 و 78:
یا ایهاالذین أمنوا ارکعوا و اسجدوا و اعبدوا ربکم و افعلواالخیر لعلکم تفلحون. و جاهدوا فىالله حق جهاده هواجتباکم و ماجعل علیکم فىالدین من حرجٍملة ابیکم ابراهیمَ هو سَماکم المسلمین من قبل....
13. مجمعالبیان، ج7، ص 97.
14. تاریخ یعقوبى، ج2، ص7؛ بلوغالأرب فىمعرفةاحوال العرب، سیّد محمود شکرى آلوسى، ط2، قاهره، دارالکتب الحدیثه، ج1، ص 324 و رک به: السیرةلحلبیة، ج1، ص7، والخصال، صدوق، ج2، باب الخمسة، ص 312-313.
15. اعتقادات، صدوق، ترجمه سیّد محمّدعلى بن سیّد محمّدالحسنى، ج3، تهران، کتابخانه شمس، 1379 ه، ص135 و بحارالانوار، مجلسى، ج15، ص117.
16. کمالالدین و تمامالنعمة، صدوق، تصحیح علىاکبرالغفارى، قم مؤسسةالنشر الاسلامى،1363ش، ج1، ص175.
17. بلوغ الأرب فىمعرفةاحوالالعرب، سیّد محمود شکرى آلوسى، ط3، دارالکتب الحدیثة، ج2، ص52-53.
18. المیزان فىالتفسیرالقرآن، سیدمحمدحسین طباطبائى ج4، ص254-258؛ الدرّالمنثور فىالتفسیر بالمأثور، سیوطى، قم، مکتبة آیةالله مرعشى نجفى، 1404 ق، ج2، ص131-132؛ تفسیر آیه 22 سوره نساء،الملل والنحل، شهرستانى، ط 2، قم؛ منشوراتالرضى، ج2، ص254؛ حقوق زن در اسلام و اروپا، حسن صدر، چ7، 1357 ش، ص34 و بلوغ الأرب فىمعرفة احوالالعرب، ج2، ص 52-53 .
19. سوره نسا، آیه 22:
ولاتنکحوا مانکح آباؤکم من النساء الاّ ما قد سلف انه کان فاحشةً و مقتا و ساء سبیلاً.
20. المحبر، محمدبن حبیب، بیروت، دارالأفاق الجدیدة، ص325 و بلوغالأرب فى معرفة احوالالعرب،ج2، ص52.
21. المعارف، ثروت عکاشه، تحقیق: ثروت عکاثه، قم، منشوراتالرضى، ص112.
22. جامعالبیان فىتفسیرالقرآن، محمدبن جریر طبرى، ط2، بیروت، دارالمعرفة، 1392ق، ج4، ص207 ذیل تفسیر آیه 19 سوره نساء والمیزان، طباطبائى، ج4، ص258.
23. سوره نساء آیه 19.
24. النهایة فىغریبالحدیث والأثر، ابن اثیر، ج2، لغت شغر و مستدرک سفینةالبحار، شیخ على نمازى شاهرودى، ج5، ص 272.
25. همان.
26. بحارالانوار، مجلسى، ج96، ص82، به نقل از معانىالأخبار.
27. مستدرک سفینةالبحار، ج5، ص272، لغت شغر و ن.ک بحارالأنوار، ج103، ص370 و کنزالعمال متقى هندى، ج16، ص 329،حدیث 44761.
28. بلوغ الأرب، ج2، ص5، اسلام و عقائد و آراء بشرى، نورى، یحیى، چ2، تهران، مطبوعاتى فراهانى، 1346 ش، ص609.
29. و من لم یستطع منکم طولاً ان ینکحالمحصنات المؤمنات واللّه اعلم بإیمانکم بعضکم من بعضٍ فانکحو هن بإذن اهلهنّ وآتوهن اجور هن بالمعروف محصناتٍ غیر مسافحاتٍ ولا متخذاتٍ اخدان....
30. الیوم احلّ لکمالطیبات و طعام الذین اوتواالکتاب حِلٌ لکم و طعامکم حل لهم و المحصناتُ من المؤمنات و المحصنات من الذین، او تواالکتاب من قبلکم اذا آتیتموهن اجورهن محصنین غیر مسافحین و لامتخذى اخدان.
31. بلوغالأرب، ج2، ص5 و اسلام و عقائد و آراء بشرى، ص 606.
32. لایحل لک النساء من بعد ولا ان تبدّل بهن من ازواج ولواعجبک حسنهن الا ماملکت یمینک...
33. عیینةبن حصین، رئیس قبیله خویش و از جباران و گردنکشان عرب بوده است.
34. معانىالأخبار، تحقیق، علىاکبرالغفارى، تهران، مکتبةالصدوق، ص275، بابمعنىالنهى عنالبدل فىالنکاح.
35. ر.ک: الأستیعاب، (در حاشیه الأصابه)، ج3، ص167 و الأصابه، ج3، ص54.
36. بلوغ الأرب، ج2، ص52.
37. سوره نساء آیه 23، و ان تجمعوا بین الأختین...
38. المیزان، طباطبائى، ج2، ص267.
39. سوره نساء آیه 3:
... فانکوا ماطاب لکم من النساء مثنى و ثلاث و رباع فان خفتم الا تعدلوا فواحدة...
40. تاریخ تمدن اسلام و عرب، ترجمه سیدهاشم حسینى، تهران، کتابفروشى اسلامیه، ص 211.
صرفنظر از انگیزه برخى از این افراد یا جریانها از طرح چنین مسایلى، و نیز با صرفنظر از صلاحیت یا عدم صلاحیت روزنامهها و نشریات عمومى و خبرى در طرح و نشر این گونه بحثهاى تخصصى، در این نوشتار این دیدگاه را مورد ارزیابى و نقد قرار مىدهیم.
اصل نظریه
این نظریه در برخى از مطبوعات چنین نقل شده است:
... مخاطبان قرآن در وهله نخست، قریشیان و سپس اعراب مکه و مدینه بودند، عرف اینها بیشتر مورد نظر بوده و به بقیه
عرفها اصلاً توجهى نداشته که قبول کند یا نه... ما نمىتوانیم امضاى اسلام را براى آن مردم به مردم دیگر تعمیم دهیم، حتى براى خود مردم مکه و مدینه در عصر حاضر. الآن مردم عرب مکه و مدینه، مردم 1400 سال پیش نیستند، عرفشان عوض شده است... ما به این نتیجه مىرسیم که چون نظام خانواده در اسلام نظام کاملاً عرفى و بشرى بوده، مورد امضاى اسلام به معناى ابدى بودن نیست. یعنى یک نظام عصرى است نه ابدى... فقه سنتى براساس عرف جامعه عرب بوده است. همه اینها عرفى و مردمى و بشرى بوده. دیناسلام اینها را تأیید کرده است. حالا بدین معنا نیست که خدا این جورى گفته است که تا ابد نمىشود غیر این گفت. مگر خود مردماینها را چه جورى وضع کردند که نمىتوانند آنها را بردارند، به نظر من مىتوانند آنها را بردارند و اصلاحشان کنند...
ارزیابى و نقد
چنانکه ملاحظه مىشود این سخن، کلىگویى است و ظاهرى زیبا و فریبنده دارد، اگر کسى بدون مطالعه کافى در فرهنگ جاهلیّت و تاریخ فقه اسلامى با آن روبهرو شود، آن را باور مىکند. امّا با بررسى فرهنگ و عرف و آداب و سنن عرب عصر جاهلیّت و با ملاحظه دگرگونىهایى که اسلام در آن به وجود آورد، متوجه مىشویم که این ادعا چه قدر بىپایه و شعار گونه و غیر علمى است. اساس این نظریه و صغراى استدلال بر این مطلب نادرست استوار است که عرف عرب در مورد نظام خانواده مورد تأیید و امضاى اسلام قرار گرفت. مطالعه و بررسى علمى نشان مىدهد که اسلام نه تنها عرف اعراب درباره نظام خانواده را به صورت کلى تأیید نکرد، بلکه آن را دگرگون و وارونه ساخت و به هم ریخت. امضاى برخى از این قوانین عرفى نیز نه به همان شکل، بلکه با تغییر و تبدیل بنیادى و به تعبیر برخى با «انقلابى درونى» انجام شده است. و تنها موارد بسیار نادرى از آنها بدون تغییر بوده است.
مخاطبان قرآن
در بخش نخست این استدلال آمده است:
مخاطبان قرآن در وهله نخست، قریشیان و سپس اعراب مکه و مدینه بودهاند.
در پاسخ این مطلب باید توجه داشت که در هیچ یک از آیات قرآن، قریش یا عرب مورد خطاب نیستند، بلکه مخاطبان قرآن، ناس (= مردم) و در مواردى که پیام، مخصوص پیروان اسلام است و وظایفى از آنها خواسته شده یا از آنها انتظاراتى هست، مخاطبان، مؤمنان هستند. بنابراین اگر چه آیین اسلام در جزیرةالعرب و در میان قوم عرب ظهور کرد و حضرت محمد صلىاللهعلیهوآله خود از نژاد عرب و از قریش بود، امّا اسلام یک کیش محلى و مخصوص قوم عرب نبود تا مخاطبان پیام آن نیز، محدود به قوم عرب و اهل مکه و قریش باشند.
گواه دیگر بر خطاب عمومى، آن است که پیامبر اسلام از سالهاى نخست بعثت و دوران دعوت و تبلیغ در مکّه، آیین خود را جهانى اعلام کرد. تعدادى از آیات قرآن که همگى از سورههاى مکى هستند به روشنى جهانى بودن این دعوت را مىرساند.
آیات: 158 سوره اعراف(1)؛ 28 سوره سبأ(2)؛ 52 سوره قلم(3)؛ 69 و 70 سوره یس(4)؛ 33سوره توبه(5)؛ 107 سوره انبیا(6) نمونههاى گویایى در این زمینه هستند.
شریعت ابراهیمى، پایه شریعت اسلامى
فقه اسلامى، نه بر پایه عرف و فرهنگ قریش و اهل مکّه، بلکه بر پایه شریعت ابراهیمى است. اعراب ساکن حجاز و نجد و تهامه، پیش از ظهور اسلام، سالها پیرو شریعت ابراهیم بودند و با وجود نفوذ بت پرستى و گسترش آداب و رسوم و سنتهاى آن در مکه و به طور کلى در جزیرةالعرب، بقایاى تعالیم و سنتهاى ابراهیمى مانند: اعتقاد به الله، حرمت ازدواج با مادر و دختر، مناسک حج و عمره و قربانى، غسل جنابت(7)، ختنه و کفن و دفن مردگان(8) تا زمان ظهور اسلام همچنان در میان آنان رایج بود و به سنتهاى دهگانه مربوط به نظافت بدن و ستردن موهاى زائد و کثافتها پایبند بودند.(9) همچنین حرمت و قداست چهار ماه حرام را که از سنتهاى ابراهیمى است(10) باور داشتند و اگر به عللى جنگ و خونریزى در آن ماهها رخ مىداد آن را جنگ فجار (= ناروا و گناهآلود) مىنامیدند(11) و مىدانیم که همه اینها بعد از ظهور اسلام مورد تأیید قرار گرفت و جزء تعالیم این آیین شد. گویا به همین جهت است که خداوند دین اسلام را، آیین ابراهیم، و او را پدر مسلمانان نامیده است:
اى کسانى که ایمان آوردهاید، رکوع و سجود کنید و پروردگارتان را بپرستید و کار خوب انجام دهید، باشد که رستگار شوید. و در راه خدا چنانکه حق جهاد [در راه] او است جهاد کنید، اوست که شما را [براى خود] برگزیده و در دین، بر شما سختى قرار نداده است. آیین پدرتان ابراهیم [نیز چنین بوده است] او بود که قبلاً شما را مسلمان نامید...(12).
طبرسى، مفسر نامدار شیعه در تفسیر این آیه مىنویسد:
لان ملةابراهیم داخلة فىملة محمد.
:علت این عنوان و نامگذارى این است که شریعت ابراهیم، جزء شریعت محمد صلىاللهعلیهوآله است.(13)
همچنین عبدالمطلب، جدّ پیامبر اسلام سنتهایى داشت که بیشتر آنها در اسلام تأیید شد از جمله: ممنوعیّت شراب، ممنوعیّت زنا، حدّ زدن زناکار، بریدن دست دزد، تبعید زنان بد نام از مکه، ممنوعیّت زنده بهگور کردن دختران، ممنوعیّت ازدواج با محارم، ممنوعیّت طواف برهنه، لزوم وفا به نذر، حرمت و قداست چهار ماه حرام و بالأخره مباهله(14).
با توجه به شخصیّت الهى عبدالمطلب در واقع این سنتها بازگشت به سنتهاى ابراهیم مىکرد، چنانکه در منابع شیعى روایت شده است که عبدالمطلب حجت خدا و ابوطالب وصى او بوده است(15)، همچنین از امیرمؤمنان علیهالسلام نقل شده است که مىفرمود:
به خدا سوگند پدرم و اجدادم؛ عبدالمطلب و هاشم و عبدمناف هیچکدام بتى را نپرستیدند. آنان پیرو دین ابراهیم بودند و به سوى کعبه نماز مىخواندند(16).
انواع نکاح در میان عرب جاهلى
در میان عرب بت پرست جاهلى، انواع و اقسام ازدواج، معمول و رایج بود که تعدادى از آنها به اسم نکاح بود ولى در ماهیّت، فرقى با فحشا نداشت. در آیین اسلام جز دو نوع از آنها؛ یعنى ازدواج دائمى که امروزه بین همه مسلمانان رایج است و نیز ازدواج موقّت، هیچکدام به رسمیّت شناخته نشد.
اینک تعدادى از ازدواجهاى پیش از اسلام را که اسلام آنها را تحریم کرد، مورد بررسى قرار مىدهیم. (و طلاق را به فرصت دیگرى موکول مىکنیم).
نکاح الَمقْتْ
نکاح المقت یا ازدواج زورى و تحمیلى، عبارت بود از ازدواج پسر بزرگ، با نا مادرى خویش، پس از مرگ پدر، یا طلاق نامادرى(17). شواهدى تأیید مىکند که پس از مرگ شوهر، پسر بزرگش اگر تمایل به تصاحب زن او یعنى نامادرى خویش داشت، پارچهاى برسرش مىافکند، و به این ترتیب به عنوان سهمالأرث به او تعلق مىگرفت، سپس اگر مىخواست ، بىهیچ مهرى -بلکه تنها از طریق ارث- با او ازدواج مىکرد، و اگر مایل به زناشویى با وى نبود، او را به دیگرى تزویج کرده از مهر او استفاده مىکرد، و در صورت تمایل، حق داشت وى را بهکلى از ازدواج با مردان دیگر محروم ساخته او را همچنان بىشوهر نگه دارد تا بمیرد و مال او را تصاحب کند!(18)
بنابراین ازدواج با زن پدر (=نامادرى) منع قانونى و عرفى نداشت از این رو قرآن از این کار نهى کرد و فرمود:
و با زنانى که پدرانتان به ازدواج خود درآوردهاند، ازدواج نکنید مگر آنچه پیشتر رخ داده است، چرا که آن، زشت کارى و [مایه [دشمنى و بد راهى بوده است.(19)
عرب کسى را که پس از مرگ پدر، با زن او تزویج مىکرد ضیزن مىنامید.(20) «ابن قتیبه دینورى» تعدادى از این گونه زنان را که پس از مرگ شوهر با ناپسرى خود ازدواج کردند نام برده است.(21)
به گفته مفسران، در عصر اسلام چون شخصى به نام ابوقیس بن أسلَت در گذشت و پسرش تصمیم گرفت با زن پدر خود ازدواج کند از طرف خداوند این آیه نازل شد:(22)
یا ایهاالذین آمنوا لایحلُّ لکم أن ترثوا النساء کرها(23)...
اى کسانى که ایمان آوردهاید، براى شما حلال نیست که زنان را به اکراه ارث ببرید...
نکاحالشِّغار
ازدواج شِغار به این ترتیب بود که زنان و دختران، مهر و کابین زنى دیگر واقع مىشدند، به عنوان مثال، شخصى دختر یا خواهرش را زن کسى قرار مىداد و در مقابل به جاى اخذ مهریه، دختر یا خواهر آن شخص را تزویج مىکرد. وقتى که مىخواستند چنین ازدواج تعویضى! صورت بگیرد، مردى به مردى دیگر مىگفت:
خواهرت یا دخترت یا کسى را که اختیار دار او هستى به من تزویج کن تا خواهرم یا دخترم یا کسى را که اختیار او دست من است به تو تزویج کنم.(24)
یکى از معانى واژه شِغار ارتفاع و بلند شدن است و چون در این نوع ازدواج، مهر مالى برداشته مىشد و زن در مقابل زن، مهر قرار مىگرفت، از این رو شِغار نامیده شده است(25).
در اسلام این نوع ازدواج ممنوع شد و پیامبر اسلام آن را حرام اعلام کرد.(26) روایات مربوط به تحریم این نوع ازدواج، چه از طریق شیعه و چه از طریق اهل سنّت به صورت لاشِغار فىالأسلام نقل شده است.(27)
نکاحُالخِدْنْ
«خِدْن» -بر وزن اِذْن- در اصل به معناى دوست و رفیق است، امّا معمولاً به افرادى گفته مىشود که با جنس مخالف خود ارتباط نامشروع و پنهانى دارند. در قرآن مجید، خدن، هم بر مرد و هم بر زن اطلاق شده است و جمع آن اَخدان است.
یکى از ازدواجهاى رایج پیش از ظهور اسلام، نکاح خِدن بود، یعنى زنان و مردانى که به عللى موفق به ازدواج معمولى نمىشدند، یا انگیزه هوسرانى و عیاشى آزادانه داشتند، مىکوشیدند تا با فرد مورد پسند خود روابط پنهانى برقرار کنند. اینگونه زناشویى و نکاح دوستانه خالى از رسمیّت نبود و عرف محیط، آن را به رسمیّت مىشناخت. در فرهنگ آن مردم، این معنا جا افتاده بود که:
ما استتر فلا بأس به و ماظهر فهو لؤم.
:آنچه محرمانه و پنهانى باشد مانعى ندارد! ولى آنچه آشکارا باشد مایه عار است.(28)
این نوع ازدواج، در اسلام طبق آیه 25 سوره نساء و آیه 5 سوره مائده تحریم شد:
و هر کس از شما از نظر مالى نمىتواند زنان [آزاد] پاکدامنِ با ایمان را به همسرى [خود] در آورد، پس با دختران جوان سال با ایمان شما [کنیزان] که مالک آنان هستید [ازدواج کند] و خدا به ایمان شما داناتر است، [همه] از یکدیگرید. پس آنان را با اجازه خانوادهشان به همسرى [خود] در آورید و مهرشان را به طور پسندیده به آنان بدهید [به شرط آنکه] پاکدامن باشند نه زناکار، و دوست گیران پنهانى نباشند...(29)
امروز چیزهاى پاکیزه براى شما حلال شده و طعام کسانى که اهل کتابند براى شما حلال، و طعام شما براى آنان حلال است. و [بر شما حلال است ازدواج با] زنان پاکدامن از مسلمان و زنان پاکدامن از کسانى که پیش از شما کتاب [آسمانى] به آنان داده شده، به شرط آنکه مهرهایشان را به ایشان بدهید، در حالىکه خود پاکدامن باشید نه زناکار، و نه آنکه زنان را پنهانى دوست خود بگیرید...(30)
نکاح البَدَل
یکى دیگر از انواع زناشویىهاى قانونى عرب جاهلى -که حکایت از خودسرى و تسلط بىحدّ مردان بر زنان دارد و دلیل بارزى است بر این که در امر زناشویى تنها اراده مرد دخیل بوده و زنان جز تسلیم و رضا چارهاى نداشتند- نکاح بدل یا زناشویى معاوضهاى و مبادلهاى بوده است. هر مردى که از زن دیگرى خوشش مىآمد، رسوم و قوانین غیر مدوّن جامعه به او اجازه مىداد تا به شوهر او پیشنهاد معاوضه کند! یعنى زن خود را به او داده و زن او را بگیرد! این «مبادله» را معمولاً پیشنهاد کننده با این الفاظ به مرد دیگر ابراز مىداشت:
انزل لى عن أمرأتک و أنزلُ لک عن أمرأتى.
:تو از زنت براى من کنار رو، من نیز از زنم به نفع تو کنار مىروم!(31)
این نوع ازدواج نیز در اسلام تحریم شد. برخى از روایات، آیه 52 سوره احزاب(32) را به این مسأله مربوط دانسته و دیدار و گفتوگوى ابومالک «عیینةبن حصین(33)» فزارى، با پیامبر اسلام، شاهد تحریم این نوع ازدواج شمرده شده است. شیخ صدوق به صورت مسند نقل مىکند که در جاهلیّت، نکاح بدل بدین ترتیب بود که مردى به مرد دیگرى مىگفت:
زنم را با زن تو مبادله مىکنم، از زنت براى من صرف نظر کن، من نیز از زنم براى تو صرفنظر مىکنم.
به این مناسبت، آیه «ولا ان تبدّل بهّن من ازواج ولواعجبک حسنهن» از طرف خداوند نازل شد.
پس از نزول این آیه، روزى «عیینه» بدون اجازه و در کوفتن، وارد خانه پیامبر اسلام شد و در آن هنگام عائشه همسر رسول خدا در آن خانه بود. رسول خدا فرمود:
چرا اجازه نگرفتى؟
عیینه پاسخ داد:
من از آن زمان که خود را شناختهام تاکنون براى ورود به خانه هیچیک از مردان قبیله «مُضَر» اجازه نگرفتهام!
آنگاه گفت:
این بانوى گلرخ که در کنار شما است کیست؟
حضرت فرمود: او عائشه امالمؤمنین است.
عیینه گفت:
آیا مایلى از زیباترین زنان [کنایه از همسرش] به نفع تو صرفنظر کنم، تو نیز از این زن کنارهگیرى کنى [و این دو را مبادله کنیم]؟
رسول خدا فرمود:
خداوند این کار را بر من حرام کرده است. وقتى که عیینه بیرون رفت، عائشه از رسول خدا پرسید:
این مرد کى بود؟
حضرت پاسخ داد:
این مرد احمقترین فردى است که مردم از او اطاعت مىکنند و او با این حماقتش رئیس قبیله خودش است!(34)
گرچه سند این روایت صدوق به «ابوهریره» منتهى مىشود و گرچه آیه 52 سوره احزاب را به احکام اختصاصى رسول خدا تفسیر مىکنند -وشاید جمله رسول خدا در ذیل روایت که: «خداوند این کار را بر من حرام کرده است» شاهد این معنا باشد- امّا قضیه عیینه و پیشنهاد او به پیامبر به اختصار از طرق دیگر نیز در منابع عامه نقل شده است(35). در هر حال مسلم است که این نوع ازدواج از طرف اسلام ممنوع شد و در فقه سنتى رسمیّت ندارد.
محدویت تعدد ازواج
علاوه بر الغاى انواع ازدواجهاى یاد شده از طرف اسلام، در این آیین، ازدواج همزمان با دو خواهر - جمع بین الأختین- نیز که در میان عرب سابقه داشت(36)، ممنوع شد(37). از این گذشته پیش از ظهور اسلام، در میان عرب جاهلى تعدد زوجات بدون هیچ محدودیتى رواج داشت.(38) امّا اسلام آن را محدود به چهار زن کرد، آنهم مشروط به رعایت عدالت در میان آنان.(39)
تغییر عرف عرب در عصر حضور ائمه علیهمالسلام
تا اینجا «صغرا»ى این استدلال را مبنى بر این که نظام خانواده در اسلام بر عرف عرب استوار بوده، مورد بررسى قرار دادیم و دیدیم که این سخن چهقدر بىاساس و بىپایه است. در بخش آخر این نظریه که در واقع «کبرا»ى استدلال را تشکیل مىدهد، ادعا شده است که امروز عرف خود عرب عوض شده و عرب مکّه و مدینه، دیگر تابع عرب هزارو چهارصد سال پیش نیستند.
در پاسخ این بخش باید توجه داشت که اگر امروز عرف عرب عوض شده، طى دویست و پنجاه سال عصر حضور ائمه نیز عوض شده بود، و اگر تغییر عرف، موجب تغییر حکم اسلام مىشد، ائمه آن را مطرح مىکردند، در حالى که هیچ اثرى از این موضع گیرى ائمه در اینباره وجود ندارد. و این نکتهاى است که در بررسى مباحث فقهى شیعى نباید از آن غفلت کرد.
درمورد تغییر عرف طى دو قرن و نیم، این توضیح را اضافه مىکنیم که در این مدت، تحولات مهمى در جامعه اسلامى رخ داد: دامنه فتوحات گسترش یافت بهطورى که گفتهاند: کشور اسلامى در عصر هارون و مأمون چنان گسترش یافت که تا آن روز در هیچ عصر و زمانهاى چنان حکومت گستردهاى در جهان وجود نداشته است. در آن زمان کشورهاى: ایران، افغانستان، سند، ترکستان، قفقاز، ترکیه، عراق، سوریه، فلسطین، عربستان، سودان، الجزایر، تونس، مراکش و اسپانیا (اندلس) جزء قلمرو اسلام قرار گرفته بود.
دکتر گوستا و لوون فرانسوى در این زمینه مىگوید: «حقیقت مطلب این است که سلطنت سیاسى اعراب در زمان هارون و پسرش مأمون به اوج قدرت رسید، زیرا حد شرقى سلطنت آنها در آسیا، مرز چین بود و در آفریقا، اعراب، قبائل وحشى را تا مرزهاى حبشه، و رومیان را تا تنگه بسفود به عقب راندند و همچنان تا کرانههاى اقیانوس اطلس پیش رفتند...(40)».
در اثر این فتوحات، اختلاط و امتزاج مسلمانان با اقوام و ملل مختلفِ داراى عرفها و عادتها و سنن گوناگون صورت گرفت. همچنین در این مدت شهر بغداد و سامراء ساخته شد و بغداد جایگزین دمشق گردید و اشرافیّت جاى زندگى ساده را گرفت.
از طرف دیگر عصر ترجمه پیش آمد و با ترجمه کتب فلاسفه یونان در کشور اسلامى، حکمت و فلسفه یونان به محیطهاى علمى مسلمانان نفوذ کرد و از این راه برخورد آراء و افکار و نظریات پیش آمد... آیا این همه تحولات و گذشت دویست و پنجاه سال، براى تغییر عرف عرب کافى نبود و عرف آنها امروز عوض شده است؟!
________________________________________
1. قل یا ایهاالناس انى رسولالله الیکم جمیعا.
2. و ماارسلناک الا کافة للناس بشیرا و نذیرا.
3. و ماهو اِلاّ ذکرٌ للعالمین.
4. ان هُوَ الا ذکرٌ و قرآن مبین لیُنذرَ من کان حیا...
5. هوالذى أرْسَل رسولَهُ بالهدى و دین الحق لیُظهِرَهُ علىالدین کُله...
6. و ما ارسلناک الاّ رحمةً لِلْعالمین.
7. الأصنام، هشامکلبى، ص 6 و بحارالانوار مجلسى، دارالکتب الاسلامیه تهران، ج15، ص 170.
8. وسائلالشیعه، شیخ حر عاملى، ط 4، دارالأحیاء لتراث العربى بیروت، ج1، کتاب الطهارة، ابوابالجنابه، حدیث 14، ص 465 و احتجاج، طبرسى، المطبعةالمرتضویه، نجف، 1350 ه، ص 189.
9. الملل و النحل، شهرستانى، منشورات الرضى، قم، ج2، ص 257.
10. المیزان فىتفسیرالقرآن، طباطبائى، مؤسسةالأعلمى للمطبوعات، بیروت، ج9، ص 272.
11. الملل و النحل، شهرستانى، ص 255 و تاریخ یعقوبى، المکتبةالحیدریة، نجف، ج2، ص12.
12. سوره حج، آیات 77 و 78:
یا ایهاالذین أمنوا ارکعوا و اسجدوا و اعبدوا ربکم و افعلواالخیر لعلکم تفلحون. و جاهدوا فىالله حق جهاده هواجتباکم و ماجعل علیکم فىالدین من حرجٍملة ابیکم ابراهیمَ هو سَماکم المسلمین من قبل....
13. مجمعالبیان، ج7، ص 97.
14. تاریخ یعقوبى، ج2، ص7؛ بلوغالأرب فىمعرفةاحوال العرب، سیّد محمود شکرى آلوسى، ط2، قاهره، دارالکتب الحدیثه، ج1، ص 324 و رک به: السیرةلحلبیة، ج1، ص7، والخصال، صدوق، ج2، باب الخمسة، ص 312-313.
15. اعتقادات، صدوق، ترجمه سیّد محمّدعلى بن سیّد محمّدالحسنى، ج3، تهران، کتابخانه شمس، 1379 ه، ص135 و بحارالانوار، مجلسى، ج15، ص117.
16. کمالالدین و تمامالنعمة، صدوق، تصحیح علىاکبرالغفارى، قم مؤسسةالنشر الاسلامى،1363ش، ج1، ص175.
17. بلوغ الأرب فىمعرفةاحوالالعرب، سیّد محمود شکرى آلوسى، ط3، دارالکتب الحدیثة، ج2، ص52-53.
18. المیزان فىالتفسیرالقرآن، سیدمحمدحسین طباطبائى ج4، ص254-258؛ الدرّالمنثور فىالتفسیر بالمأثور، سیوطى، قم، مکتبة آیةالله مرعشى نجفى، 1404 ق، ج2، ص131-132؛ تفسیر آیه 22 سوره نساء،الملل والنحل، شهرستانى، ط 2، قم؛ منشوراتالرضى، ج2، ص254؛ حقوق زن در اسلام و اروپا، حسن صدر، چ7، 1357 ش، ص34 و بلوغ الأرب فىمعرفة احوالالعرب، ج2، ص 52-53 .
19. سوره نسا، آیه 22:
ولاتنکحوا مانکح آباؤکم من النساء الاّ ما قد سلف انه کان فاحشةً و مقتا و ساء سبیلاً.
20. المحبر، محمدبن حبیب، بیروت، دارالأفاق الجدیدة، ص325 و بلوغالأرب فى معرفة احوالالعرب،ج2، ص52.
21. المعارف، ثروت عکاشه، تحقیق: ثروت عکاثه، قم، منشوراتالرضى، ص112.
22. جامعالبیان فىتفسیرالقرآن، محمدبن جریر طبرى، ط2، بیروت، دارالمعرفة، 1392ق، ج4، ص207 ذیل تفسیر آیه 19 سوره نساء والمیزان، طباطبائى، ج4، ص258.
23. سوره نساء آیه 19.
24. النهایة فىغریبالحدیث والأثر، ابن اثیر، ج2، لغت شغر و مستدرک سفینةالبحار، شیخ على نمازى شاهرودى، ج5، ص 272.
25. همان.
26. بحارالانوار، مجلسى، ج96، ص82، به نقل از معانىالأخبار.
27. مستدرک سفینةالبحار، ج5، ص272، لغت شغر و ن.ک بحارالأنوار، ج103، ص370 و کنزالعمال متقى هندى، ج16، ص 329،حدیث 44761.
28. بلوغ الأرب، ج2، ص5، اسلام و عقائد و آراء بشرى، نورى، یحیى، چ2، تهران، مطبوعاتى فراهانى، 1346 ش، ص609.
29. و من لم یستطع منکم طولاً ان ینکحالمحصنات المؤمنات واللّه اعلم بإیمانکم بعضکم من بعضٍ فانکحو هن بإذن اهلهنّ وآتوهن اجور هن بالمعروف محصناتٍ غیر مسافحاتٍ ولا متخذاتٍ اخدان....
30. الیوم احلّ لکمالطیبات و طعام الذین اوتواالکتاب حِلٌ لکم و طعامکم حل لهم و المحصناتُ من المؤمنات و المحصنات من الذین، او تواالکتاب من قبلکم اذا آتیتموهن اجورهن محصنین غیر مسافحین و لامتخذى اخدان.
31. بلوغالأرب، ج2، ص5 و اسلام و عقائد و آراء بشرى، ص 606.
32. لایحل لک النساء من بعد ولا ان تبدّل بهن من ازواج ولواعجبک حسنهن الا ماملکت یمینک...
33. عیینةبن حصین، رئیس قبیله خویش و از جباران و گردنکشان عرب بوده است.
34. معانىالأخبار، تحقیق، علىاکبرالغفارى، تهران، مکتبةالصدوق، ص275، بابمعنىالنهى عنالبدل فىالنکاح.
35. ر.ک: الأستیعاب، (در حاشیه الأصابه)، ج3، ص167 و الأصابه، ج3، ص54.
36. بلوغ الأرب، ج2، ص52.
37. سوره نساء آیه 23، و ان تجمعوا بین الأختین...
38. المیزان، طباطبائى، ج2، ص267.
39. سوره نساء آیه 3:
... فانکوا ماطاب لکم من النساء مثنى و ثلاث و رباع فان خفتم الا تعدلوا فواحدة...
40. تاریخ تمدن اسلام و عرب، ترجمه سیدهاشم حسینى، تهران، کتابفروشى اسلامیه، ص 211.