زهد از دید اسلام.(درآثاراستاد مطهرى(ره)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
اشاره
زهد، از جمله ارزشهاى متعالى مکتب اسلام است که مورد توجه و تاکید زیادائمه(علیهم السلام ) قرار گرفته است. بىشک، زهد و تقوا، دو عنصر مهم و قابلتوجهاند که مکمل و متمم هماند. در معارف اسلامى، پس از مسئلهى تقوا، بر زهد،بیش از سایر معارف تکیه و سفارش شده است.
شک نیست که «گرایش انسان به زهد، ریشه در آزاد منشى او دارد. انسان، بالفطرهمیل به تصاحب و تملک و بهرهمندى از اشیا دارد، ولى آن جا که مىبیند اشیا بههمان نسبت که در بیرون، او را مقتدر ساخته، در درون، ضعیف و زبوناش کرده ومملوک و بردهى خویش ساخته، در مقابل این بردگى، طغیان مىکند و نام این طغیان،زهد است». (1) در این مقال، ابتدا به «مفهوم زهد» نظر مىکنیم، آنگاه «اصولو پایههاى زهد در اسلام» را مورد بررسى قرار داده و پس از آن، به «نقش زهد درتکامل انسان» اشاره مىکنیم. در بخش بعد، «تفاوت زهد اسلامى با رهبانیتمسیحى» را ذکر کرده و به «تفاوت میان زهد و فقر اقتصادى» نیز نگاهى خواهیمافکند. در ادامه از «زهد حقیقى وانحرافى و آثار هر یک»، سخن خواهیم گفت و بانگاهى به «زهد در زندگى پیامبر اکرم (ص) و حضرت على (ع») بحث را خاتمهخواهیم داد. و همهى اینها، با عنایتبه مطالب استاد شهید مرتضى مطهرى ;است.
مفهوم زهد
به عبارت دیگر «زهد، یعنىاعراض و بىمیلى» (3) . «بىاعتنایى و بىتوجهى، تنها در فکر و اندیشه و احساس وتعلق قلبى نیست و در مرحلهى ضمیر پایان نمىیابد. زاهد، در زندگى عملى خویشنیز، سادگى و قناعت را پیشه مىسازد و از تنعم و تجمل و لذت گرایى، پرهیزمىنماید. زندگى زاهدانه، آن نیست که شخص فقط در ناحیهى اندیشه و ضمیر، وابستگىزیادى به امور مادى نداشته باشد، بلکه این است که زاهد، عملا از تنعم و تجمل ولذت گرایى پرهیز داشته باشد. زهاد جهان آنها هستند که به حداقل تمتع وبهرهگیرى از مادیات اکتفا کردهاند. شخص حضرت على(ع) از آن جهت زاهد است که نهتنها دل به دنیا نداشت، بلکه عملا نیز از تمتع و لذتگرایى ابا داشت و به اصطلاح،تارک دنیا بود». (4) شهید مطهرى در جاى دیگر در تعریف زهد به سخن حضرت على (ع)در نهجالبلاغه اشاره مىکند و مىگوید:
زهد در قرآن، در دو جمله خلاصه شده است: «متاسف نشوید بر آن چه (از مادیاتدنیا) از شما فوت مىشود و شاد نگردید بر آن چه خدا به شما مىدهد». (5) هر کسبر گذشته، اندوه نخورد و براى آینده، شادمان نشود، بر هر دو جانب زهد دستیافته است.
بدیهى است، وقتى که چیزى کمال مطلوب نبود و یا اساسا مطلوب اصلى نبود، بلکهوسیله بود، مرغ آرزو در اطرافاش پر و بال نمىگشاید و آمدن و رفتناش شادمانى یااندوه ایجاد نمىکند. (6) علاوه بر آن چه گفته شد، در آثار قلمى استاد مطهرى، بهتعابیر مختلفى در تعریف زهد برمىخوریم که ذکر اجمالى آنها، بر روشنایى مفهوم«زهد» خواهد افزود:
«زهد، عملى است منفى; زیرا، عبارت است از اعراض و ترک و دامن چیدن از طیباتدنیا». (7) «زهد، یعنى آزاد زیستن از دنیا و خود را نسبتبه نعمتهاى دنیانفروختن و بندهى دنیا نبودن». (8) «زهد، عبارت است از اعراض از مشتهیاتدنیاوى». (9) «زهد، یعنى اعراض و بىمیلى، در مقابل رغبت که عبارت است از کششو میل». (10) «زهد، یعنى کوتاهى آرزو و سپاسگزارى هنگام نعمت و پارسایى نسبتبه نبایستنىها». (11) «زهد، بىاعتنایى به امور مورد رغبت طبیعى است; یعنى، انسان از امور مورد طبع خودش، به خاطر هدفى دستبردارد». (12) «زهد، حالتىاست روحى. زاهد از آن نظر که دلبستگىهایى معنوى و اخروى دارد، به مظاهر زندگىبىاعتنا است». (13) «زهد، در متن زندگى قرار دارد، کیفیتخاص بخشیدن به زندگىاست و از دخالت دادن پارهاى ارزشها، براى زندگى ناشى مىشود». (14) «زهد،خصلتى استبراى انسان زاهد. و زاهد کسى است که توجهاش از مادیات دنیا به عنوانکمال مطلوب و بالاترین خواسته، عبور کرده، متوجه چیز دیگرى معطوف شده است.
بىرغبتى زاهد، بىرغبتى در ناحیهى اندیشه و آمال و ایده و آرزو است، نه بىرغبتىدر ناحیهى طبیعت». (15) اصول و پایههاى زهد در اسلام در اسلام، هر عنصر داراىارزش، مبتنى بر پایهها و اصولى است که این پایهها و اصول، ارکان آن عنصر راتشکیل مىدهند. استاد مطهرى، اصول و پایههاى زهد را سه چیز مىداند:
1 بهرهگیرىهاى مادى از جهان و تمتعات طبیعى و جسمانى، تنها، عامل تامینکنندهى خوشى و بهجت و سعادت انسان نیست. براى انسان، به حکم سرشتخاص، یکسلسله ارزشهاى معنوى مطرح است که با فقدان آنها، تمتعات مادى، قادر به تامینبهجت و سعادت نیست.
2 سرنوشتسعادت فرد، از سعادت جامعه جدا نیست. انسان، از آن جهت که انساناست، یک سلسله وابستگىهاى عاطفى و احساس مسئولیتهاى انسانى در بارهى جامعهدارد که نمىتواند فارغ از آسایش دیگران، آسایش و آرامش داشته باشد.
3 روح، در عین نوعى اتحاد و یگانگى با بدن، در مقابل بدن اصالت دارد،کانونى است در برابر کانون جسم، منبع مستقلى استبراى لذات و آلام. روح نیز بهنوبه خود، بلکه بیش از بدن، نیازمند به تغذیه و تهذیب و تقویت و تکمیل است.
روح، از بدن و سلامت آن و نیرومندى آن، بىنیاز نیست، اما بدون شک غرقه شدن درتنعمات مادى و اقبال تمام به لذتگرایى جسمانى، مجال و فراغتى براى بهرهبردارىاز کانون روح و منبع بىپایان ضمیر، باقى نمىگذارد. در حقیقت، نوعى تضاد میانتمتعات روحى و تمتعات مادى اگر به صورت غرقه شدن و محو شدن و فانى شدن درآنها باشد وجود دارد.
مسئلهى روح و بدن، مسئلهى رنج و لذت نیست; چنین نیست که هر چه مربوط به روحاست رنج است، و هر چه مربوط به بدن است، لذت. لذات روحى بسى صافتر، عمیقتر وبادوامتر از لذات بدنى است. روآورى یک جانبه به تمتعات مادى و لذات جسمانى، ازخوشى و لذت و آسایش واقعى بشر مىکاهد. لذا آنگاه که مىخواهیم به زندگى روآوریم و از آن بهره بگیریم و بدان رونق و صفا و شکوه و جلال ببخشیم و آن را دلپسند و زیبا سازیم، نمىتوانیم از جنبههاى روحى صرفنظر کنیم.
با توجه به این سه اصل است که مفهوم زهد اسلامى روشن مىشود، و با توجه به اینسه اصل است که روشن مىگردد چهگونه اسلام، رهبانیت را طرد مىکند، اما زهدگرایىرا در عین جامعهگرایى و در متن زندگى و در بطن روابط اجتماعى مىپذیرد. (16)
نقش زهد در تکامل انسان
زهد، داراى فلسفههاى مختلفى است. نخست، برخوردار شدن ازمواهب روحى و معنوى است. استاد مطهرى در این باره مىفرماید:
اگر کسى، بویى از معنویتبرده باشد، مىداند که تا انسان از قید هواپرستى آزادنگردد، و تا طفل جان از پستان طبیعت گرفته نشود، و تا مسایل مادى از صورت هدفخارج نشود و به صورت وسیله در نیاید، سرزمین دل، براى رشد و نمو احساسات پاک واندیشههاى تابناک و عواطف ملکوتى، آماده نمىگردد. این است که مىگویند: «زهد،شرط اصلى معرفت افاضى است و پیوندهاى محکم و ناگسستنى با آن دارد».
حقپرستى به معناى واقعى کلمه یعنى شور و محبت و خدمتحق را داشتن، و بایاد او مانوس بودن و از پرستش او لذت بردن، و در حال توجه و حضور و ذکر دایمبودن. [حقپرستى،] با خودپرستى و لذت گرایى و در اسارت زرق و برق مادیات بودن،به هیچ وجه سازگار نیست. نه تنها خداپرستى، مستلزم نوعى زهد است، هر عشق وپرستشى، خواه در مورد وطن یا مسلک و مرام، مستلزم نوعى زهد و بىاعتنایى نسبتبه شئون مادى است. پس خانهى دل را از تعلقات مادى، خالى و فارغ نگه داشتن وبتهاى سیم و زر را از کعبهى دل فرود آوردن و شکستن، شرط حصول کمالات معنوى ورشد شخصیت واقعى انسانى است. (17) استاد شهید، در جاى دیگر آورده است: «اگرانسان، بخواهد لذتهاى معنوى و الهى را در این دنیا درک کند، چارهاى ندارد جزاینکه از لذتهاى مادى و جسمانى، کسر بکند». (18) استاد مطهرى، از امام على (ع)به عنوان اولین زاهد جهان، نام مىبرد که «در عین حال، حساسترین قلبها را نسبتبه مسئولیتهاى اجتماعى در سینه داشت، و از طرف دیگر مىگفت: على را با نعمت ولذت ناپایدار چه کار؟». (19) در ادامه، استاد مطهرى مىگوید:
على(ع) چون زاهد بىاعتنا و بىطمع بود و از طرف دیگر، قلباش از عشق الهىمالامال بود و جهان را از کوچکترین ذره گرفته تا بزرگترین ستاره، یک واحدماموریت و مسئولیت مىدید. این چنین نسبتبه حقوق و حدود اجتماعى حساس بود.
او، اگر فردى لذتگرا و منفعتپرست مىبود، محال بود این چنین، شخصیت مسئول ومتعهدى پیدا کند. (20) بنابراین از دو راه، یکى را باید انتخاب کرد: یاخورد و خواب و خشم و شهوت، نه رازى و نه نیازى، نه توجهى و نه نم اشکى و نهانسى و نه روشنایىاى و گامى از حد حیوانیت، فراتر نرفتن، و یا قدمى در وادىانسانیت و استفاده از مواهب خاص الهى که مخصوص دلهاى پاک و روحهاى تابناکاست [برداشتن] (21) .
تفاوت زهد اسلامى با رهبانیت مسیحى
اسلام، دینى جامعهگرا و زندگى گرا است و نه زهدگرا... بعلاوه، تعلیمات جامع وهمه جانبهى اسلامى در مسایل اجتماعى، اقتصادى، سیاسى، اخلاقى، براساس محترمشمردن زندگى و روآورى به آن است، نه پشت کردن به آن. گذشته از همهى اینها،رهبانیت و اعراض از زندگى، با جهانبینى و فلسفهى خوشبینانهى اسلام دربارهى هستى و خلقت، ناسازگار است. اسلام، هرگز مانند برخى کیشها و فلسفهها،با بدبینى به هستى و خلقت نمىنگرد و خلقت را به دو بخش زشت و زیبا، روشنایى وتاریکى، حق و باطل، درست و نادرست، بهجا و نابهجا تقسیم نمىکند. (22) استاد، در جاى دیگر، واضحتر به این تفاوت اشاره دارد. او مىنویسد:
زهد اسلامى، غیر از رهبانیت است; رهبانیت، بریدن از مردم و روى آوردن به عبادتاست. براساس این اندیشه، «کار دنیا و آخرت از یکدیگر جدا است»، «دو نوع کاربیگانه از هم است [و] از دو کار، یکى را باید انتخاب کرد: یا باید به عبادت وریاضت پرداخت، تا در آن جهان به کار آید، و یا باید متوجه زندگى و معاش بود،تا در این جهان به کار آید.» و این است که رهبانیت، بر ضد زندگى و بر ضدجامعهگرایى است، [و] مستلزم کنارهگیرى از خلق و بریدن از مردم و سلب هرگونهمسئولیت و تعهد از خود است.
اما زهد در اسلام، آن چیزى نیست که رهبانیتبه وجود آورده است. در اسلام،مسئلهى جدا بودن حساب این جهان و آن جهان، مطرح نیست. از نظر اسلام، نه خود آنجهان و این جهان از یکدیگر جدا و بیگانه هستند و نه کار این جهان با آن جهانبیگانه است. ارتباط دو جهان با یکدیگر، از قبیل ارتباط ظاهر و باطن شىء واحداست، از قبیل پیوستگى دو رویهى یک پارچه است، از قبیل پیوند روح و بدن است کهچیزى استحد وسط میان یگانگى و دو گانگى. کار این جهان با کار آن جهان نیز،عینا همین طور است، بیشتر جنبهى اختلاف کیفى دارد تا اختلاف ذاتى; یعنى، آن چهبر ضد مصلحت آن جهان است، بر ضد مصلحت این جهان نیز هست، و هر چه بر وفق مصالحعالیهى زندگى این جهان استبر وفق مصالح عالیهى آن جهان نیز هست. لهذا، یک کارمعین که بر وفق مصالح عالیهى این جهان است، اگر از انگیزههاى عالى و دیدهاىمافوق طبیعى و هدفهاى ماوراى مادى، خالى باشد، آن کار، صرفا دنیایى تلقى مىشودو به تعبیر قرآن، به سوى خدا بالا نمىرود، اما اگر جنبهى انسانى کار، از هدفهاو انگیزهها و دیدهاى برتر و بالاتر زندگى محدود دنیایى بهرهمند باشد، همان کار،کار آخرتى شمرده مىشود. زهد اسلامى، در متن زندگى قرار دارد، کیفیتخاص بخشیدنبه زندگى است و از دخالت دادن پارهاى ارزشها براى زندگى، ناشى مىشود. (23) درادامه، جهت تکمیل بحث، نگاهى داریم به ویژگىهاى مختلف زاهد و راهب و تفاوت هریک با هم:
زاهد و راهب، هر دو، از تنعم و لذتگرایى دورى مىجویند، ولى راهب از جامعه وتعهدات و مسئولیتهاى اجتماعى مىگریزد، اما زاهد، به جامعه و ملاکهاى آن وایدههاى آن و مسئولیتها و تعهدهاى آن، روى مىآورد.
زاهد و راهب، هر دو، آخرت گرایند، اما زاهد، آخرتگراى جامعهگرا است و راهب،آخرت گراى جامعه گریز... زاهد و راهب، هر دو، تارک دنیایند، اما دنیایى کهزاهد آن را رها مىکند، سرگرم شدن به تنعم و تجمل و تمتعات و این امور را کمالمطلوب و نهایت آرزو دانستن است، ولى دنیایى که راهب آن را ترک مىکند، کار،فعالیت و تعهد و مسئولیت اجتماعى است. این است که زهد زاهد برخلاف رهبانیتراهب، در متن زندگى و در بطن روابط اجتماعى است. تفاوت راهب و زاهد، از دوجهانبینى مختلف ناشى مىشود. از نظر راهب، جهان دنیا و آخرت، دو جهان کاملا ازیکدیگر جدا و بىارتباط با یکدیگرند، ولى در جهانبینى زاهد، دنیا و آخرت، بهیکدیگر پیوستهاند، [و] دنیا مزرعهى آخرت است. (24) تفاوت زهد و فقر اقتصادىاسلام، طرفدار دو قوت است. این دو قوت، مربوط به مسئلهى زهد و دنیااست. ازناحیهى روحى، آن قدر باید قوى و نیرومند باشیم که مال و ثروت دنیا نتواند مارا بندهى خودش قرار بدهد، و از نظر اقتصادى، باید کوشش کنیم مال و ثروت را ازطریق مشروع در اختیار خودمان بگیریم تا بتوانیم از این قدرت مادى و اقتصادىاستفاده کنیم. وقتى دانستید، اسلام طرفدار دو قدرت (قدرت اخلاقى و قدرت اقتصادى)است، مىبینید ما [متاسفانه به خاطر بىتوجهى به تعلیمات اسلام] زاهدهایى هستیمکه در هر دو ناحیه، طرفدار ضعف هستیم و ضعف داریم.
ما [عملا] زاهدى هستیم که همیشه از قدرت اقتصادى، از ثروت اقتصادى، دورىگزیدهایم; یعنى، ضعف را انتخاب کردهایم. مردمى که پول و ثروت نداشته باشند،مسلم است کارى که از اقتصاد ساخته است، نمىتوانند انجام بدهند و باید دستدریوزگى پیش دیگران دراز کنند. از نظر روحى هم اتفاقا ضعیف هستیم; چون، وقتىخودمان را به این ترتیب، تربیت کردیم که به وسیلهى دور نگه داشتن خود از مالدنیا، به خیال خودمان زاهد شدیم، یک روز[که] دنیا به همان زاهدها روى مىآورد،مىبینیم اختیار از کفاش بیرون رفت. مىبینیم نه از ناحیهى روحى قوى هستیم، نهاز ناحیهى اقتصادى. (25) اگر نگاهى به زندگى ائمه (علیهم السلام ) بیندازیم، پىمىبریم که آنان زاهدهایى نبودند که دچار فقر اقتصادى باشند، بلکه همواره کار وکوشش مىکردند و درآمد اقتصادى داشتند و از طرف دیگر، دل بستهى به دنیا و زرق وبرق آن هم نبودند. زندگى امام على (ع) نمونهى بارز یک زاهد فعال، جامعهگرا ومسئولیتپذیر است که از دست نجخویش، قوت خود را تامین مىکند و گاهى، آن رانیز به محتاجى مىبخشد. فعالیت اقتصادى انجام مىدهد، آن هم نه براى شخص خود واستفادهى شخصى بردن و در رفاه زندگى کردن، بلکه براى محرومان و مستضعفانجامعه.
زهد حقیقى و زهد انحرافى و آثار آن دو
از آنجایى که انسان مىخواهد به کمال برسد، باید ارزشهاى انسانى را به طورهماهنگ در خود پرورش داده و از هر گونه افراط و تفریط جلوگیرى کند. زهد نیز،همانند دیگر ارزشها، همواره مورد تفریط و افراط قرار گرفته است.
پیامبر اکرم (ص) و سایر ائمه (علیهم السلام ) با زهد انحرافى به مبارزهبرخاستهاند تا حد اعتدال آن را در جامعه به وجود بیاورند.
به پیغمبر اکرم (ص) خبر دادند که عدهاى از اصحاب، غرق در عبادت شدهاند. حضرتناراحت و عصبانى به مسجد تشریف آورد و فریاد کشید: ما بال اقوام؟ چه مىشودگروههایى را؟ چه شان است؟ [...] شنیدهام چنین افرادى در امت من پیدا شدهاند.
من که پیغمبر شما هستم، این طور نیستم.
هیچ وقت همهى شب تا صبح را عبادت نمىکنم، قسمتى از آن را استراحت مىکنم،مىخوابم; من، به خاندان و همسران خود رسیدگى مىکنم; هر روز روزه نمىگیرم، بعضىاز روزها روزه مىگیرم، روزهاى دیگر را حتما افطار مىکنم. کسانى که این کارهارا پیش گرفتهاند، از سنت من خارجاند. پیغمبر، وقتى احساس مىکند یک ارزش ازارزشهاى اسلامى، سایر ارزشها را در خود محو مىکند; یعنى، جامعهى اسلامى به یکطرف مد پیدا کرده است، شدیدا با آن مبارزه مىکند. (26) آثار زهد حقیقى، عبارتاست از: ایثار، همدردى، آزادگى، برخوردارى از مواهب روحى و معنوى، جامعهگرایىو مسئولیت پذیرى، بىاعتنایى به دنیا، کیفیتخاص بخشیدن به زندگى، پیوستهدانستن دنیا و آخرت، کم خرج بودن و ساده زندگى کردن، تعلق نداشتن به تشریفاتزاید و تجملگرایى و... . آثار زهد انحرافى، عبارت است از: جامعه گریزى،مسئولیت گریزى و سلب هر گونه مسئولیت و تعهد از خود، ضعف و فقر اقتصادى، بریدناز مردم و انجام دادن عبادتهاى مفرط و طاقت فرسا و... .
نگاهى به زهد در زندگى حضرت رسول (ص) و امام على (ع)
بىشک، حضرت رسول (ص) و حضرت على (ع) از جمله زاهدترین مردم عصر خویش بودهاند وزهد آنان فلسفههاى مختلفى داشته است. شهید استاد مطهرى، زهد را دو گونهتفسیر مىکند و زهد آن بزرگواران را از نوع دوم مىداند:
یکى اینکه بگوییم دستور اسلام، به طور مطلق، براى بشر این است که از نعمتها وخیرهاى این جهان محترز باشد. اسلام، همانطورى که به اخلاص در عمل و توحید درعبادت و به صدق و امانت و صفا و محبت دستور مىدهد، به احتراز از اعراض ونعمتهاى دنیا هم دستور مىدهد.
همانطورى که آن امور بالذات براى بشر کمالاند و در همهى زمانها، مردم بایدموحد باشند، همین طور در همهى زمانها و در هر نوع شرایطى لازم است که از نعمتهاو خیرات دنیا احتراز داشته باشند. تفسیر دیگر اینکه بگوییم، فرق استبین آنامور که مربوط به عقیده و یا اخلاص و یا رابطهى انسان با خداى خودش است و بیناین امر که مربوط به انتخاب معیشت است. اینکه رسول خدا و على مرتضى، بر خود درغذا و لباس و مسکن و غیره سخت مىگرفتند، نه از این جهت است که توسعه در زندگى،بالذات، زشت و ناپسند است، بلکه مربوط به چیزهاى دیگر بوده[است]: یکى مربوطبوده به وضع عصر و زمانشان که براى عموم مردم وسیله فراهم نبود، فقر عمومىزیاد بود، در همچو اوضاعى، مواسات و همدردى اقتضا مىکرد که به کم قناعت کنند ومابقى را انفاق کنند. بعلاوه، آنها در زمان خود زعیم و پیشوا بودند، وظیفهىزعیم و پیشوا که چشم همه به او استبا دیگران فرق دارد». (27) استاد مطهرىدر جاى دیگرى در بارهى زهد پیامبر اکرم(ص) و حضرت على(ع) مىگوید:
زهد، همان زهدى است که رسول اکرم (ص) داشت. با اینکه پیغمبر در اواخر عمر،فوق العاده قدرت داشت، ولى این قدر دلاش زنده بود، این قدر اهل ایثار و گذشتبود که آیه نازل شد:«میانه روى را از دست نده». یک وقت اصحاب دیدند وجودمقدس پیامبر، موقع نماز نیامد، بعدا معلوم شد که وقت نماز، برهنهاى به منزلایشان آمده و حضرت چیزى نداشته است، جز اینکه لباس تناش را بکند و به او بدهد. (28)
زهد على (ع)، همدردى بود. همدردى، انسانیت است. او از حق صددرصد مشروعخودش هم استفاده نمىکرد. براى خودش به اندازهى یک سرباز، فقط از بیت المال،حقوق قایل بود، ولى در همان هم قناعت مىکرد [و ] حاضر نبود با شکم سیر بخوابد.
چرا؟ چون دل و وجدان و قلب زندهاش به او اجازه نمىداد. مىفرمود: [...] آیا منبا شکم سیر بخوابم [...] در حالى که در اطراف من، شکم گرسنه هست؟ من نمىتوانمبا شکم سیر بخوابم. (29) على (ع)، زاهدى نبود که یک گوشه افتاده باشد و اسمانزوا را، زهد بگذارد. على، مردى بود که بیش از هر کسى وارد اجتماع مىشد وفعالیت اجتماعى و تولید ثروت مىکرد، ولى ثروت در کفاش قرار نمىگرفت، ثروت رااندوخته و ذخیره نمىکرد. کدام کار تولیدى مشروع است که در آن زمان وجود داشتهو على انجام نداده است؟ اگر تجارت است عمل کرده، اگر زراعت و باغدارى ودرختکارى است، انجام داده، اگر حفر قنوات است، اگر سربازى کردن است، انجامداده است; (30) و در عین حال وقتى به محتاجى، مسکینى، یتیمى و اسیرى برخوردمىکرد، فورا او را بر خودشان مقدم مىداشت. این بود معناى زهد على(ع).
و این گونه است که زهد حقیقى، خود را مىنماید و از زهد انحرافى جدا مىشود وروشنى مىبخشد و روشنى مىآفریند و به اجتماع حرکت و جهت مىدهد.
جمعبندى و نتیجهگیرى آن چه گذشت، نشان مىدهد که در دگرگونىهاى اجتماعى، زهد،به عنوان یک ارزش، مىتواند نقش تعیین کنندهاى داشته باشد. از یک سو، نقش مثبتزهد مىتواند جامعهاى را به ارزشهاى متعالى معنوى نزدیک سازد و آن را به تکاملبرساند، و از سوى دیگر، نقش منفى زهد (زهد انحرافى) مىتواند اجتماعى را بهانحراف و تباهى و سقوط بکشاند و به جاى تکامل، تنازل دهد; زیرا، در جامعهاى کهبه زهد به عنوان یک ارزش حرکت دهنده و جهت دهنده، نگاه شود، دیگر کار و فعالیتاقتصادى، با زهد منافات ندارد. چنین مجموعهاى، براى توسعهى هر چه بیشتر تلاشمىکند، چه در جنبههاى مادى و چه در جنبههاى معنوى. پول و ثروت فراوان و پست ومقام، افراد را وابسته و دل بستهى خود نمىسازد، بلکه چنین افرادى، ثروت خود رادر راهها و هدفهاى متعالى، چه فردى و چه جمعى، به مصرف مىرسانند. اما درجامعهاى که به زهد، به عنوان چنین عامل حرکتزایى نظر نمىشود، آن اجتماع، درسکون و رکود به سر مىبرد و دیگر کار و فعالیت اقتصادى با زهدورزى و زهدخواهى وزهدگسترى، منافات پیدا مىکند. چنین است که جامعه، هر لحظه، به جاى صعود، سقوطمىکند و نه به رشد اقتصادى و مادى و صنعتى مىرسد و نه به رشد روحى و معنوى وفرهنگى. این است که مىتوان به زهد، به عنوان یکى از شاخصهاى مثبت و منفىدگرگونى اجتماعى، به طور توام، نظر انداخت.
پىنوشتها:
1- سیرى در نهج البلاغه، مرتضى مطهرى، صدرا،تهران، ص233 .
2- سیرى در نهج البلاغه، ص 245 .
3- سیرى در نهج البلاغه، ص 210 .
4- سیرى در نهج البلاغه، ص 214 .
5- 57 (حدید):23 .
6- سیرى در نهج البلاغه، ص 212 .
7- مقالات فلسفى، مرتضى مطهرى، صدرا،تهران صص 148 و 150 .
8- انسان کامل، مرتضى مطهرى، صدرا، تهران، ص 312 .
9- آشنایى با علوم اسلامى، مرتضى مطهرى، ج 2، صدرا، تهران، ص126 .
10- سیرى در نهج البلاغه، ص 210 .
11- سیرى در نهج البلاغه، ص 212 .
12- حق و باطل، مرتضى مطهرى، صدرا، تهران، ص 138 .
13- سیرى در نهج البلاغه، ص 214 .
14- سیرى در نهج البلاغه، ص 218 .
15- سیرى در نهج البلاغه، ص 211 .
16- سیرى در نهج البلاغه، صص 218 220 .
17- سیرى در نهج البلاغه، صص239 241 .
18- حق و باطل، ص 172 .
19- سیرى در نهج البلاغه، ص 241 .
20- سیرى در نهج البلاغه، صص 241 242 .
21- سیرى در نهج البلاغه، ص246 .
22- سیرى در نهج البلاغه، ص216 .
23- سیرى در نهج البلاغه، صص216 218 .
24- سیرى در نهج البلاغه، صص 221 222 .
25- حق و باطل، صص 129128 .
26- انسان کامل، ص 45 .
27- بیست گفتار، مرتضى مطهرى، صدرا،تهران، صص147 148 .
28- حق و باطل، ص 131 .
29- حق و باطل، ص 130 .
30- همان، صص129 130 .
زهد، از جمله ارزشهاى متعالى مکتب اسلام است که مورد توجه و تاکید زیادائمه(علیهم السلام ) قرار گرفته است. بىشک، زهد و تقوا، دو عنصر مهم و قابلتوجهاند که مکمل و متمم هماند. در معارف اسلامى، پس از مسئلهى تقوا، بر زهد،بیش از سایر معارف تکیه و سفارش شده است.
شک نیست که «گرایش انسان به زهد، ریشه در آزاد منشى او دارد. انسان، بالفطرهمیل به تصاحب و تملک و بهرهمندى از اشیا دارد، ولى آن جا که مىبیند اشیا بههمان نسبت که در بیرون، او را مقتدر ساخته، در درون، ضعیف و زبوناش کرده ومملوک و بردهى خویش ساخته، در مقابل این بردگى، طغیان مىکند و نام این طغیان،زهد است». (1) در این مقال، ابتدا به «مفهوم زهد» نظر مىکنیم، آنگاه «اصولو پایههاى زهد در اسلام» را مورد بررسى قرار داده و پس از آن، به «نقش زهد درتکامل انسان» اشاره مىکنیم. در بخش بعد، «تفاوت زهد اسلامى با رهبانیتمسیحى» را ذکر کرده و به «تفاوت میان زهد و فقر اقتصادى» نیز نگاهى خواهیمافکند. در ادامه از «زهد حقیقى وانحرافى و آثار هر یک»، سخن خواهیم گفت و بانگاهى به «زهد در زندگى پیامبر اکرم (ص) و حضرت على (ع») بحث را خاتمهخواهیم داد. و همهى اینها، با عنایتبه مطالب استاد شهید مرتضى مطهرى ;است.
مفهوم زهد
به عبارت دیگر «زهد، یعنىاعراض و بىمیلى» (3) . «بىاعتنایى و بىتوجهى، تنها در فکر و اندیشه و احساس وتعلق قلبى نیست و در مرحلهى ضمیر پایان نمىیابد. زاهد، در زندگى عملى خویشنیز، سادگى و قناعت را پیشه مىسازد و از تنعم و تجمل و لذت گرایى، پرهیزمىنماید. زندگى زاهدانه، آن نیست که شخص فقط در ناحیهى اندیشه و ضمیر، وابستگىزیادى به امور مادى نداشته باشد، بلکه این است که زاهد، عملا از تنعم و تجمل ولذت گرایى پرهیز داشته باشد. زهاد جهان آنها هستند که به حداقل تمتع وبهرهگیرى از مادیات اکتفا کردهاند. شخص حضرت على(ع) از آن جهت زاهد است که نهتنها دل به دنیا نداشت، بلکه عملا نیز از تمتع و لذتگرایى ابا داشت و به اصطلاح،تارک دنیا بود». (4) شهید مطهرى در جاى دیگر در تعریف زهد به سخن حضرت على (ع)در نهجالبلاغه اشاره مىکند و مىگوید:
زهد در قرآن، در دو جمله خلاصه شده است: «متاسف نشوید بر آن چه (از مادیاتدنیا) از شما فوت مىشود و شاد نگردید بر آن چه خدا به شما مىدهد». (5) هر کسبر گذشته، اندوه نخورد و براى آینده، شادمان نشود، بر هر دو جانب زهد دستیافته است.
بدیهى است، وقتى که چیزى کمال مطلوب نبود و یا اساسا مطلوب اصلى نبود، بلکهوسیله بود، مرغ آرزو در اطرافاش پر و بال نمىگشاید و آمدن و رفتناش شادمانى یااندوه ایجاد نمىکند. (6) علاوه بر آن چه گفته شد، در آثار قلمى استاد مطهرى، بهتعابیر مختلفى در تعریف زهد برمىخوریم که ذکر اجمالى آنها، بر روشنایى مفهوم«زهد» خواهد افزود:
«زهد، عملى است منفى; زیرا، عبارت است از اعراض و ترک و دامن چیدن از طیباتدنیا». (7) «زهد، یعنى آزاد زیستن از دنیا و خود را نسبتبه نعمتهاى دنیانفروختن و بندهى دنیا نبودن». (8) «زهد، عبارت است از اعراض از مشتهیاتدنیاوى». (9) «زهد، یعنى اعراض و بىمیلى، در مقابل رغبت که عبارت است از کششو میل». (10) «زهد، یعنى کوتاهى آرزو و سپاسگزارى هنگام نعمت و پارسایى نسبتبه نبایستنىها». (11) «زهد، بىاعتنایى به امور مورد رغبت طبیعى است; یعنى، انسان از امور مورد طبع خودش، به خاطر هدفى دستبردارد». (12) «زهد، حالتىاست روحى. زاهد از آن نظر که دلبستگىهایى معنوى و اخروى دارد، به مظاهر زندگىبىاعتنا است». (13) «زهد، در متن زندگى قرار دارد، کیفیتخاص بخشیدن به زندگىاست و از دخالت دادن پارهاى ارزشها، براى زندگى ناشى مىشود». (14) «زهد،خصلتى استبراى انسان زاهد. و زاهد کسى است که توجهاش از مادیات دنیا به عنوانکمال مطلوب و بالاترین خواسته، عبور کرده، متوجه چیز دیگرى معطوف شده است.
بىرغبتى زاهد، بىرغبتى در ناحیهى اندیشه و آمال و ایده و آرزو است، نه بىرغبتىدر ناحیهى طبیعت». (15) اصول و پایههاى زهد در اسلام در اسلام، هر عنصر داراىارزش، مبتنى بر پایهها و اصولى است که این پایهها و اصول، ارکان آن عنصر راتشکیل مىدهند. استاد مطهرى، اصول و پایههاى زهد را سه چیز مىداند:
1 بهرهگیرىهاى مادى از جهان و تمتعات طبیعى و جسمانى، تنها، عامل تامینکنندهى خوشى و بهجت و سعادت انسان نیست. براى انسان، به حکم سرشتخاص، یکسلسله ارزشهاى معنوى مطرح است که با فقدان آنها، تمتعات مادى، قادر به تامینبهجت و سعادت نیست.
2 سرنوشتسعادت فرد، از سعادت جامعه جدا نیست. انسان، از آن جهت که انساناست، یک سلسله وابستگىهاى عاطفى و احساس مسئولیتهاى انسانى در بارهى جامعهدارد که نمىتواند فارغ از آسایش دیگران، آسایش و آرامش داشته باشد.
3 روح، در عین نوعى اتحاد و یگانگى با بدن، در مقابل بدن اصالت دارد،کانونى است در برابر کانون جسم، منبع مستقلى استبراى لذات و آلام. روح نیز بهنوبه خود، بلکه بیش از بدن، نیازمند به تغذیه و تهذیب و تقویت و تکمیل است.
روح، از بدن و سلامت آن و نیرومندى آن، بىنیاز نیست، اما بدون شک غرقه شدن درتنعمات مادى و اقبال تمام به لذتگرایى جسمانى، مجال و فراغتى براى بهرهبردارىاز کانون روح و منبع بىپایان ضمیر، باقى نمىگذارد. در حقیقت، نوعى تضاد میانتمتعات روحى و تمتعات مادى اگر به صورت غرقه شدن و محو شدن و فانى شدن درآنها باشد وجود دارد.
مسئلهى روح و بدن، مسئلهى رنج و لذت نیست; چنین نیست که هر چه مربوط به روحاست رنج است، و هر چه مربوط به بدن است، لذت. لذات روحى بسى صافتر، عمیقتر وبادوامتر از لذات بدنى است. روآورى یک جانبه به تمتعات مادى و لذات جسمانى، ازخوشى و لذت و آسایش واقعى بشر مىکاهد. لذا آنگاه که مىخواهیم به زندگى روآوریم و از آن بهره بگیریم و بدان رونق و صفا و شکوه و جلال ببخشیم و آن را دلپسند و زیبا سازیم، نمىتوانیم از جنبههاى روحى صرفنظر کنیم.
با توجه به این سه اصل است که مفهوم زهد اسلامى روشن مىشود، و با توجه به اینسه اصل است که روشن مىگردد چهگونه اسلام، رهبانیت را طرد مىکند، اما زهدگرایىرا در عین جامعهگرایى و در متن زندگى و در بطن روابط اجتماعى مىپذیرد. (16)
نقش زهد در تکامل انسان
زهد، داراى فلسفههاى مختلفى است. نخست، برخوردار شدن ازمواهب روحى و معنوى است. استاد مطهرى در این باره مىفرماید:
اگر کسى، بویى از معنویتبرده باشد، مىداند که تا انسان از قید هواپرستى آزادنگردد، و تا طفل جان از پستان طبیعت گرفته نشود، و تا مسایل مادى از صورت هدفخارج نشود و به صورت وسیله در نیاید، سرزمین دل، براى رشد و نمو احساسات پاک واندیشههاى تابناک و عواطف ملکوتى، آماده نمىگردد. این است که مىگویند: «زهد،شرط اصلى معرفت افاضى است و پیوندهاى محکم و ناگسستنى با آن دارد».
حقپرستى به معناى واقعى کلمه یعنى شور و محبت و خدمتحق را داشتن، و بایاد او مانوس بودن و از پرستش او لذت بردن، و در حال توجه و حضور و ذکر دایمبودن. [حقپرستى،] با خودپرستى و لذت گرایى و در اسارت زرق و برق مادیات بودن،به هیچ وجه سازگار نیست. نه تنها خداپرستى، مستلزم نوعى زهد است، هر عشق وپرستشى، خواه در مورد وطن یا مسلک و مرام، مستلزم نوعى زهد و بىاعتنایى نسبتبه شئون مادى است. پس خانهى دل را از تعلقات مادى، خالى و فارغ نگه داشتن وبتهاى سیم و زر را از کعبهى دل فرود آوردن و شکستن، شرط حصول کمالات معنوى ورشد شخصیت واقعى انسانى است. (17) استاد شهید، در جاى دیگر آورده است: «اگرانسان، بخواهد لذتهاى معنوى و الهى را در این دنیا درک کند، چارهاى ندارد جزاینکه از لذتهاى مادى و جسمانى، کسر بکند». (18) استاد مطهرى، از امام على (ع)به عنوان اولین زاهد جهان، نام مىبرد که «در عین حال، حساسترین قلبها را نسبتبه مسئولیتهاى اجتماعى در سینه داشت، و از طرف دیگر مىگفت: على را با نعمت ولذت ناپایدار چه کار؟». (19) در ادامه، استاد مطهرى مىگوید:
على(ع) چون زاهد بىاعتنا و بىطمع بود و از طرف دیگر، قلباش از عشق الهىمالامال بود و جهان را از کوچکترین ذره گرفته تا بزرگترین ستاره، یک واحدماموریت و مسئولیت مىدید. این چنین نسبتبه حقوق و حدود اجتماعى حساس بود.
او، اگر فردى لذتگرا و منفعتپرست مىبود، محال بود این چنین، شخصیت مسئول ومتعهدى پیدا کند. (20) بنابراین از دو راه، یکى را باید انتخاب کرد: یاخورد و خواب و خشم و شهوت، نه رازى و نه نیازى، نه توجهى و نه نم اشکى و نهانسى و نه روشنایىاى و گامى از حد حیوانیت، فراتر نرفتن، و یا قدمى در وادىانسانیت و استفاده از مواهب خاص الهى که مخصوص دلهاى پاک و روحهاى تابناکاست [برداشتن] (21) .
تفاوت زهد اسلامى با رهبانیت مسیحى
اسلام، دینى جامعهگرا و زندگى گرا است و نه زهدگرا... بعلاوه، تعلیمات جامع وهمه جانبهى اسلامى در مسایل اجتماعى، اقتصادى، سیاسى، اخلاقى، براساس محترمشمردن زندگى و روآورى به آن است، نه پشت کردن به آن. گذشته از همهى اینها،رهبانیت و اعراض از زندگى، با جهانبینى و فلسفهى خوشبینانهى اسلام دربارهى هستى و خلقت، ناسازگار است. اسلام، هرگز مانند برخى کیشها و فلسفهها،با بدبینى به هستى و خلقت نمىنگرد و خلقت را به دو بخش زشت و زیبا، روشنایى وتاریکى، حق و باطل، درست و نادرست، بهجا و نابهجا تقسیم نمىکند. (22) استاد، در جاى دیگر، واضحتر به این تفاوت اشاره دارد. او مىنویسد:
زهد اسلامى، غیر از رهبانیت است; رهبانیت، بریدن از مردم و روى آوردن به عبادتاست. براساس این اندیشه، «کار دنیا و آخرت از یکدیگر جدا است»، «دو نوع کاربیگانه از هم است [و] از دو کار، یکى را باید انتخاب کرد: یا باید به عبادت وریاضت پرداخت، تا در آن جهان به کار آید، و یا باید متوجه زندگى و معاش بود،تا در این جهان به کار آید.» و این است که رهبانیت، بر ضد زندگى و بر ضدجامعهگرایى است، [و] مستلزم کنارهگیرى از خلق و بریدن از مردم و سلب هرگونهمسئولیت و تعهد از خود است.
اما زهد در اسلام، آن چیزى نیست که رهبانیتبه وجود آورده است. در اسلام،مسئلهى جدا بودن حساب این جهان و آن جهان، مطرح نیست. از نظر اسلام، نه خود آنجهان و این جهان از یکدیگر جدا و بیگانه هستند و نه کار این جهان با آن جهانبیگانه است. ارتباط دو جهان با یکدیگر، از قبیل ارتباط ظاهر و باطن شىء واحداست، از قبیل پیوستگى دو رویهى یک پارچه است، از قبیل پیوند روح و بدن است کهچیزى استحد وسط میان یگانگى و دو گانگى. کار این جهان با کار آن جهان نیز،عینا همین طور است، بیشتر جنبهى اختلاف کیفى دارد تا اختلاف ذاتى; یعنى، آن چهبر ضد مصلحت آن جهان است، بر ضد مصلحت این جهان نیز هست، و هر چه بر وفق مصالحعالیهى زندگى این جهان استبر وفق مصالح عالیهى آن جهان نیز هست. لهذا، یک کارمعین که بر وفق مصالح عالیهى این جهان است، اگر از انگیزههاى عالى و دیدهاىمافوق طبیعى و هدفهاى ماوراى مادى، خالى باشد، آن کار، صرفا دنیایى تلقى مىشودو به تعبیر قرآن، به سوى خدا بالا نمىرود، اما اگر جنبهى انسانى کار، از هدفهاو انگیزهها و دیدهاى برتر و بالاتر زندگى محدود دنیایى بهرهمند باشد، همان کار،کار آخرتى شمرده مىشود. زهد اسلامى، در متن زندگى قرار دارد، کیفیتخاص بخشیدنبه زندگى است و از دخالت دادن پارهاى ارزشها براى زندگى، ناشى مىشود. (23) درادامه، جهت تکمیل بحث، نگاهى داریم به ویژگىهاى مختلف زاهد و راهب و تفاوت هریک با هم:
زاهد و راهب، هر دو، از تنعم و لذتگرایى دورى مىجویند، ولى راهب از جامعه وتعهدات و مسئولیتهاى اجتماعى مىگریزد، اما زاهد، به جامعه و ملاکهاى آن وایدههاى آن و مسئولیتها و تعهدهاى آن، روى مىآورد.
زاهد و راهب، هر دو، آخرت گرایند، اما زاهد، آخرتگراى جامعهگرا است و راهب،آخرت گراى جامعه گریز... زاهد و راهب، هر دو، تارک دنیایند، اما دنیایى کهزاهد آن را رها مىکند، سرگرم شدن به تنعم و تجمل و تمتعات و این امور را کمالمطلوب و نهایت آرزو دانستن است، ولى دنیایى که راهب آن را ترک مىکند، کار،فعالیت و تعهد و مسئولیت اجتماعى است. این است که زهد زاهد برخلاف رهبانیتراهب، در متن زندگى و در بطن روابط اجتماعى است. تفاوت راهب و زاهد، از دوجهانبینى مختلف ناشى مىشود. از نظر راهب، جهان دنیا و آخرت، دو جهان کاملا ازیکدیگر جدا و بىارتباط با یکدیگرند، ولى در جهانبینى زاهد، دنیا و آخرت، بهیکدیگر پیوستهاند، [و] دنیا مزرعهى آخرت است. (24) تفاوت زهد و فقر اقتصادىاسلام، طرفدار دو قوت است. این دو قوت، مربوط به مسئلهى زهد و دنیااست. ازناحیهى روحى، آن قدر باید قوى و نیرومند باشیم که مال و ثروت دنیا نتواند مارا بندهى خودش قرار بدهد، و از نظر اقتصادى، باید کوشش کنیم مال و ثروت را ازطریق مشروع در اختیار خودمان بگیریم تا بتوانیم از این قدرت مادى و اقتصادىاستفاده کنیم. وقتى دانستید، اسلام طرفدار دو قدرت (قدرت اخلاقى و قدرت اقتصادى)است، مىبینید ما [متاسفانه به خاطر بىتوجهى به تعلیمات اسلام] زاهدهایى هستیمکه در هر دو ناحیه، طرفدار ضعف هستیم و ضعف داریم.
ما [عملا] زاهدى هستیم که همیشه از قدرت اقتصادى، از ثروت اقتصادى، دورىگزیدهایم; یعنى، ضعف را انتخاب کردهایم. مردمى که پول و ثروت نداشته باشند،مسلم است کارى که از اقتصاد ساخته است، نمىتوانند انجام بدهند و باید دستدریوزگى پیش دیگران دراز کنند. از نظر روحى هم اتفاقا ضعیف هستیم; چون، وقتىخودمان را به این ترتیب، تربیت کردیم که به وسیلهى دور نگه داشتن خود از مالدنیا، به خیال خودمان زاهد شدیم، یک روز[که] دنیا به همان زاهدها روى مىآورد،مىبینیم اختیار از کفاش بیرون رفت. مىبینیم نه از ناحیهى روحى قوى هستیم، نهاز ناحیهى اقتصادى. (25) اگر نگاهى به زندگى ائمه (علیهم السلام ) بیندازیم، پىمىبریم که آنان زاهدهایى نبودند که دچار فقر اقتصادى باشند، بلکه همواره کار وکوشش مىکردند و درآمد اقتصادى داشتند و از طرف دیگر، دل بستهى به دنیا و زرق وبرق آن هم نبودند. زندگى امام على (ع) نمونهى بارز یک زاهد فعال، جامعهگرا ومسئولیتپذیر است که از دست نجخویش، قوت خود را تامین مىکند و گاهى، آن رانیز به محتاجى مىبخشد. فعالیت اقتصادى انجام مىدهد، آن هم نه براى شخص خود واستفادهى شخصى بردن و در رفاه زندگى کردن، بلکه براى محرومان و مستضعفانجامعه.
زهد حقیقى و زهد انحرافى و آثار آن دو
از آنجایى که انسان مىخواهد به کمال برسد، باید ارزشهاى انسانى را به طورهماهنگ در خود پرورش داده و از هر گونه افراط و تفریط جلوگیرى کند. زهد نیز،همانند دیگر ارزشها، همواره مورد تفریط و افراط قرار گرفته است.
پیامبر اکرم (ص) و سایر ائمه (علیهم السلام ) با زهد انحرافى به مبارزهبرخاستهاند تا حد اعتدال آن را در جامعه به وجود بیاورند.
به پیغمبر اکرم (ص) خبر دادند که عدهاى از اصحاب، غرق در عبادت شدهاند. حضرتناراحت و عصبانى به مسجد تشریف آورد و فریاد کشید: ما بال اقوام؟ چه مىشودگروههایى را؟ چه شان است؟ [...] شنیدهام چنین افرادى در امت من پیدا شدهاند.
من که پیغمبر شما هستم، این طور نیستم.
هیچ وقت همهى شب تا صبح را عبادت نمىکنم، قسمتى از آن را استراحت مىکنم،مىخوابم; من، به خاندان و همسران خود رسیدگى مىکنم; هر روز روزه نمىگیرم، بعضىاز روزها روزه مىگیرم، روزهاى دیگر را حتما افطار مىکنم. کسانى که این کارهارا پیش گرفتهاند، از سنت من خارجاند. پیغمبر، وقتى احساس مىکند یک ارزش ازارزشهاى اسلامى، سایر ارزشها را در خود محو مىکند; یعنى، جامعهى اسلامى به یکطرف مد پیدا کرده است، شدیدا با آن مبارزه مىکند. (26) آثار زهد حقیقى، عبارتاست از: ایثار، همدردى، آزادگى، برخوردارى از مواهب روحى و معنوى، جامعهگرایىو مسئولیت پذیرى، بىاعتنایى به دنیا، کیفیتخاص بخشیدن به زندگى، پیوستهدانستن دنیا و آخرت، کم خرج بودن و ساده زندگى کردن، تعلق نداشتن به تشریفاتزاید و تجملگرایى و... . آثار زهد انحرافى، عبارت است از: جامعه گریزى،مسئولیت گریزى و سلب هر گونه مسئولیت و تعهد از خود، ضعف و فقر اقتصادى، بریدناز مردم و انجام دادن عبادتهاى مفرط و طاقت فرسا و... .
نگاهى به زهد در زندگى حضرت رسول (ص) و امام على (ع)
بىشک، حضرت رسول (ص) و حضرت على (ع) از جمله زاهدترین مردم عصر خویش بودهاند وزهد آنان فلسفههاى مختلفى داشته است. شهید استاد مطهرى، زهد را دو گونهتفسیر مىکند و زهد آن بزرگواران را از نوع دوم مىداند:
یکى اینکه بگوییم دستور اسلام، به طور مطلق، براى بشر این است که از نعمتها وخیرهاى این جهان محترز باشد. اسلام، همانطورى که به اخلاص در عمل و توحید درعبادت و به صدق و امانت و صفا و محبت دستور مىدهد، به احتراز از اعراض ونعمتهاى دنیا هم دستور مىدهد.
همانطورى که آن امور بالذات براى بشر کمالاند و در همهى زمانها، مردم بایدموحد باشند، همین طور در همهى زمانها و در هر نوع شرایطى لازم است که از نعمتهاو خیرات دنیا احتراز داشته باشند. تفسیر دیگر اینکه بگوییم، فرق استبین آنامور که مربوط به عقیده و یا اخلاص و یا رابطهى انسان با خداى خودش است و بیناین امر که مربوط به انتخاب معیشت است. اینکه رسول خدا و على مرتضى، بر خود درغذا و لباس و مسکن و غیره سخت مىگرفتند، نه از این جهت است که توسعه در زندگى،بالذات، زشت و ناپسند است، بلکه مربوط به چیزهاى دیگر بوده[است]: یکى مربوطبوده به وضع عصر و زمانشان که براى عموم مردم وسیله فراهم نبود، فقر عمومىزیاد بود، در همچو اوضاعى، مواسات و همدردى اقتضا مىکرد که به کم قناعت کنند ومابقى را انفاق کنند. بعلاوه، آنها در زمان خود زعیم و پیشوا بودند، وظیفهىزعیم و پیشوا که چشم همه به او استبا دیگران فرق دارد». (27) استاد مطهرىدر جاى دیگرى در بارهى زهد پیامبر اکرم(ص) و حضرت على(ع) مىگوید:
زهد، همان زهدى است که رسول اکرم (ص) داشت. با اینکه پیغمبر در اواخر عمر،فوق العاده قدرت داشت، ولى این قدر دلاش زنده بود، این قدر اهل ایثار و گذشتبود که آیه نازل شد:«میانه روى را از دست نده». یک وقت اصحاب دیدند وجودمقدس پیامبر، موقع نماز نیامد، بعدا معلوم شد که وقت نماز، برهنهاى به منزلایشان آمده و حضرت چیزى نداشته است، جز اینکه لباس تناش را بکند و به او بدهد. (28)
زهد على (ع)، همدردى بود. همدردى، انسانیت است. او از حق صددرصد مشروعخودش هم استفاده نمىکرد. براى خودش به اندازهى یک سرباز، فقط از بیت المال،حقوق قایل بود، ولى در همان هم قناعت مىکرد [و ] حاضر نبود با شکم سیر بخوابد.
چرا؟ چون دل و وجدان و قلب زندهاش به او اجازه نمىداد. مىفرمود: [...] آیا منبا شکم سیر بخوابم [...] در حالى که در اطراف من، شکم گرسنه هست؟ من نمىتوانمبا شکم سیر بخوابم. (29) على (ع)، زاهدى نبود که یک گوشه افتاده باشد و اسمانزوا را، زهد بگذارد. على، مردى بود که بیش از هر کسى وارد اجتماع مىشد وفعالیت اجتماعى و تولید ثروت مىکرد، ولى ثروت در کفاش قرار نمىگرفت، ثروت رااندوخته و ذخیره نمىکرد. کدام کار تولیدى مشروع است که در آن زمان وجود داشتهو على انجام نداده است؟ اگر تجارت است عمل کرده، اگر زراعت و باغدارى ودرختکارى است، انجام داده، اگر حفر قنوات است، اگر سربازى کردن است، انجامداده است; (30) و در عین حال وقتى به محتاجى، مسکینى، یتیمى و اسیرى برخوردمىکرد، فورا او را بر خودشان مقدم مىداشت. این بود معناى زهد على(ع).
و این گونه است که زهد حقیقى، خود را مىنماید و از زهد انحرافى جدا مىشود وروشنى مىبخشد و روشنى مىآفریند و به اجتماع حرکت و جهت مىدهد.
جمعبندى و نتیجهگیرى آن چه گذشت، نشان مىدهد که در دگرگونىهاى اجتماعى، زهد،به عنوان یک ارزش، مىتواند نقش تعیین کنندهاى داشته باشد. از یک سو، نقش مثبتزهد مىتواند جامعهاى را به ارزشهاى متعالى معنوى نزدیک سازد و آن را به تکاملبرساند، و از سوى دیگر، نقش منفى زهد (زهد انحرافى) مىتواند اجتماعى را بهانحراف و تباهى و سقوط بکشاند و به جاى تکامل، تنازل دهد; زیرا، در جامعهاى کهبه زهد به عنوان یک ارزش حرکت دهنده و جهت دهنده، نگاه شود، دیگر کار و فعالیتاقتصادى، با زهد منافات ندارد. چنین مجموعهاى، براى توسعهى هر چه بیشتر تلاشمىکند، چه در جنبههاى مادى و چه در جنبههاى معنوى. پول و ثروت فراوان و پست ومقام، افراد را وابسته و دل بستهى خود نمىسازد، بلکه چنین افرادى، ثروت خود رادر راهها و هدفهاى متعالى، چه فردى و چه جمعى، به مصرف مىرسانند. اما درجامعهاى که به زهد، به عنوان چنین عامل حرکتزایى نظر نمىشود، آن اجتماع، درسکون و رکود به سر مىبرد و دیگر کار و فعالیت اقتصادى با زهدورزى و زهدخواهى وزهدگسترى، منافات پیدا مىکند. چنین است که جامعه، هر لحظه، به جاى صعود، سقوطمىکند و نه به رشد اقتصادى و مادى و صنعتى مىرسد و نه به رشد روحى و معنوى وفرهنگى. این است که مىتوان به زهد، به عنوان یکى از شاخصهاى مثبت و منفىدگرگونى اجتماعى، به طور توام، نظر انداخت.
پىنوشتها:
1- سیرى در نهج البلاغه، مرتضى مطهرى، صدرا،تهران، ص233 .
2- سیرى در نهج البلاغه، ص 245 .
3- سیرى در نهج البلاغه، ص 210 .
4- سیرى در نهج البلاغه، ص 214 .
5- 57 (حدید):23 .
6- سیرى در نهج البلاغه، ص 212 .
7- مقالات فلسفى، مرتضى مطهرى، صدرا،تهران صص 148 و 150 .
8- انسان کامل، مرتضى مطهرى، صدرا، تهران، ص 312 .
9- آشنایى با علوم اسلامى، مرتضى مطهرى، ج 2، صدرا، تهران، ص126 .
10- سیرى در نهج البلاغه، ص 210 .
11- سیرى در نهج البلاغه، ص 212 .
12- حق و باطل، مرتضى مطهرى، صدرا، تهران، ص 138 .
13- سیرى در نهج البلاغه، ص 214 .
14- سیرى در نهج البلاغه، ص 218 .
15- سیرى در نهج البلاغه، ص 211 .
16- سیرى در نهج البلاغه، صص 218 220 .
17- سیرى در نهج البلاغه، صص239 241 .
18- حق و باطل، ص 172 .
19- سیرى در نهج البلاغه، ص 241 .
20- سیرى در نهج البلاغه، صص 241 242 .
21- سیرى در نهج البلاغه، ص246 .
22- سیرى در نهج البلاغه، ص216 .
23- سیرى در نهج البلاغه، صص216 218 .
24- سیرى در نهج البلاغه، صص 221 222 .
25- حق و باطل، صص 129128 .
26- انسان کامل، ص 45 .
27- بیست گفتار، مرتضى مطهرى، صدرا،تهران، صص147 148 .
28- حق و باطل، ص 131 .
29- حق و باطل، ص 130 .
30- همان، صص129 130 .