اسطورههاى تقوا
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
به دنبال برگزارى اولین اجلاس تهذیب و اخلاق در حوزهى علمیه، که اقدامى شایستهدر گسترش عطر معنویت و اخلاق و توجه روزافزون به تهذیب در حوزههاى علمیه بود،پیام حوزه نیز همزمان با انتشار شماره دوازدهم خود، اولین کتاب پیام حوزهبا عنوان راه وصال را به سالکان الىالله تقدیم کرد.
در این شماره نیز، مقالهى حاضر را که گلچینى است از سرگذشت علماى عظیمالشانحوزه،و از سویى نشان از اهمیت و جایگاه رفیع مرجعیت و از سوى دیگر گواهى برتقوا و خداخواهى و دقت و حزم آنان در قبول مسئولیتهاى الهى است، تقدیمخوانندگان مىکند.
پیام حوزه
مقدمه
ریاست، در فرهنگ اسلام، شعبهاى از دنیااست و همانسان، قابل ارزیابى است، لذاعشق به ریاست، تعلق و وابستگى و محبتبه زعامت، نکوهیده است،نه اصل آن.نفس مرجعیت و ریاست، بهترین ابزار ترویج دین و خدمتبه بندگان خدا،و ادامهى راه انبیا و اولیا(علیهم السلام ) است. منظور این مقال، طرح پرهیز ازدنیاپرستى است نه گریز از مسئولیت دینى. براى توضیح بیشتر، گزیدهاى از سخنعلامهى مجلسى(ره) در این باره نقل مىشود:
ریاست، انواع گوناگونى دارد، برخى قابل ستایش است و بعضى مورد نکوهش. از نوعستوده، آن ریاستى است که خداى تعالى به خواص خلقاش که عبارتاند از انبیا واوصیا(علیهم السلام ) داده است تا به هدایت و ارشاد خلایق و دفع فساد از آنان،بپردازند. و از آن جا که اینان معصوماند، مشمول عنایات و تاییدات ربانى ومصون از اغراض دنیوى و اهداف دنى هستند. انگیزهى اینان از طلب ریاست، چیزى جزدلسوزى براى مردم و نجات آنان از مهالک دنیا و آخرت نیست، چنانکه حضرت یوسف(ع) مىفرماید: (اجعلنى على خزائن الارض انى حفیظ علیم). (1) یعنى: یوسف(ع) گفت:
«مرا سرپرستخزاین سرزمین (مصر) قرار ده، که نگهدارنده و آگاهام.
... و از جمله ریاستهایى که به دو بخش تقسیم مىشود، تصدى مقام فتوا و تدریساست.
هر که اهلیت این امور را دارد، از روى علم سخن مىگوید، پیرو کتاب و سنت است وانگیزهاش، هدایت و آموزش مردم است، او، به حق و شایسته است و ممکن است قبولریاستبر او، واجب عینى یا کفایى باشد.
هر که شایستگى این امور را ندارد، و آیات و روایات را نفهمیده، به راى خودتفسیر مىکند و بىعلم، فتوا مىدهد، از کسانى است که خداى سبحان در بارهى آنانفرموده است: (قل هل ننبئکم بالاخسرین اعمالا الذین ضل سعیهم فىالحیاه الدنیا وهم یحسبون انهم یحسنون صنعا ). (2) یعنى: بگو آیا به شما خبر دهیم کهزیانکارترین مردم در کارها، چه کسانى هستند؟ آنها که تلاششان در زندگى دنیا، گمو نابود شده، با این حال مىپندارند کار نیک انجام مىدهند.
خلاصه آن که، ریاستى که به انگیزه و هدفى صحیح و جهتى شرعى باشد، ستوده وپسندیده است، و اگر همراه با اغراض و اهداف پلید و جهات غیر شرعى باشد،نکوهیده است. و اخبارى که از ریاست مذمت مىکند، یا بر یکى از این موارد ناحق، حمل مىشود، یا بر جایى که هدف، نفس ریاست و سلطهجویى است» (3) .
آیهالله سید حسین کوهکمرى (ره)
مرحوم آیهالله سید حسین کوهکمرى که از شاگردان صاحب جواهر و مجتهدى مشهور بودو حوزهى درسى معتبرى داشت، هر روز طبق معمول، در ساعت معین، براى تدریسخارج فقه و اصول به یکى از مسجدهاى نجف مىآمد. روشن است که تدریس خارج فقه واصول، مرحلهاى حساس، و مقدمهى مرجعیت است.
روزى سید از جایى برمىگشت و نیم ساعتبیشتر به وقت درس باقى نمانده بود، فکرکرد در این وقت کم اگر بخواهد به خانه برود، به کارى نمىرسد، بهتر استبه محلدرس برود، به آنجا رفت، هنوز شاگرداناش نیامده بودند، ولى دید در گوشهاى ازمسجد، شیخ ژولیدهاى با چند شاگرد نشسته و تدریس مىکند. مرحوم سیدحسین، درس اورا گوش کرد، با کمال تعجب احساس کرد که این شیخ ژولیده، بسیار محققانه بحثمىکند، روز دیگر راغب شد زودتر برود و به تدریس او گوش کند، نشست و گوش فراداد و بر اعتقاد روز پیشاش افزوده گشت. این کار، چند روز تکرار شد و براىمرحوم سید، یقین حاصل شد که این شیخ از وى فاضلتر است و او از درس این شیخاستفاده مىکند و اگر شاگرداناش به درس این شخص حاضر شوند، بهرهى بیشترى خواهندبرد.
... روز دیگر که شاگرداناش آمدند و جمع شدند، گفت: «رفقا! امروز مىخواهممطلب تازهاى به شما بگویم. آن شیخ که در آن گوشه با چند شاگرد نشسته، براىتدریس، شایستهتر از من است و خود من هم از او استفاده مىکنم، همه با هم مىرویمبه درس او». و از آن روز در حلقهى شاگردان شیخ ژولیده درآمد و این شیخ هماناست که بعدها به نام حاج شیخ مرتضى انصارى، استاد المتاخرین، معروف شد. (4)
شیخ انصارى و سعید العلماء
مرحوم صاحب جواهر، در روزهاى آخر زندگىاش که در اثر شدت بیمارى امیدى بهزندگى نداشت، دستور داد مجلسى تشکیل شود که همهى عالمان طراز اول نجف، درآن شرکت کنند.
آن مجلس، بىحضور شیخ انصارى، تشکیل شد. صاحب جواهر فرمود: شیخ مرتضى را نیزحاضر کنید! پس از جستوجو و تفحص، دیدند شیخ در گوشهاى از حرم شریفامیرالمؤمنین (ع) رو به قبله ایستاده و براى شفاى صاحب جواهر دعا مىکند. پس ازدعا، شیخ را به آن مجلس هدایت کردند.
صاحب جواهر، شیخ را بر بالین خود نشاند و دستاش را گرفته بر روى قلب خود نهادو گفت: «الان طاب لى الموت» اکنون مرگ بر من گوارا است. سپس به حاضران سفارشکرد: «هذا مرجعکم من بعدى» این مرد پس از من مرجع و رهبر شما خواهد بود. وبه شیخ گفت: «از احتیاطات خود بکاه و بسیار سختگیر مباش! زیرا که دین اسلامدینى سهل و آسان است».
مجلس پایان یافت و پس از اندکى، پرندهى روح صاحب جواهر به دیار قدس پر کشید ونوبتشیخ مرتضى رسید که مرجعیت امت را بر عهده بگیرد، اما او با این که دههامجتهد مسلم، اعلمیتاش را تصدیق کردند، از صدور فتوا و قبول مرجعیت، خوددارىورزید و به سعید العلماء مازندرانى (م حدود 1270 ق) که در ایران به سر مىبردو شیخ قبلا در کربلا با وى همدرس بود و در آن هنگام او را بر خود ترجیح مىدادنامهاى بدین مضمون نوشت:
هنگامى که شما در کربلا بودید و با هم از محضر شریف العلماء استفاده مىبردیم،استفاده و فهم تو، بیش از من بود، اینک سزاوار استبه نجف آمده و این امر راعهدهدار شوى.
سعید العلماء در جواب نوشت:
آرى، لیکن شمادر این مدت، در حوزه، مشغول تدریس و مباحثه بودهاید و من دراینجا، گرفتار امور مردم، و شما در این مسئله از من سزاوارترید.
شیخ، پس از رسیدن جواب نامه، به حرم مطهر حضرت على (ع) مشرف شده و از آن امامبزرگ خواست که وى را در این امر خطیر کمک کرده و از لغزش مصون بدارد. (5)
گریهى شیخ انصارى
خادم حرم مطهر امیرالمؤمنین(ع) مىگوید:
طبق معمول، ساعتى قبل از طلوع فجر، براى روشن کردن چراغها، به حرم مشرف شدم،ناگهان از طرف پایین پاى قبر حضرت امیر(ع) صداى گریهاى جانکاه و نالهاى سوزناکبه گوشام رسید. بسیار در شگفتشدم، خدایا این صداى کیست؟ این گریهى جانسوز ازکجااست؟ عادتا این وقتشب، زوار به حرم مشرف نمىشوند و....
آهستهآهسته پیش رفتم تا ببینم قضیه چیست، ناگهان دیدم شیخ انصارى، صورت برضریح مقدس نهاده و چونان مادر جوان مرده مىگرید و به زبان دزفولى با سوز وگداز، خطاب به امام على (ع) عرض مىکند: «آقاى من! مولایم! اى اباالحسن! یاامیرالمؤمنین! این مسئولیتى که اینک بر دوشام آمده، بس خطیر است و مهم، از تومىخواهم که مرا از لغزش و اشتباه و عدم عمل به وظیفه، مصون بدارى و درطوفانهاى حوادث ناگوار، همواره راهنمایم باشى، و گرنه از زیر بار مرجعیت فرارخواهم کرد و آن را نخواهم پذیرفت». (6)
حزم در قبول مسئولیت
مرحوم سید محمد فشارکى، از بزرگترین شاگردان میرزاى شیرازى و استادحاج شیخ عبدالکریم حائرى است. مرحوم حائرى مىگوید:
من از استاد خود، آیهالله فشارکى شنیدم که فرمود: آن هنگامى که میرزاىشیرازى اول درگذشتند، رفتم منزل، دیدم مثل این که در دلام یک نشاطى هست،هر چه اندیشیدم جاى نشاطى نبود، میرزاى شیرازى در گذشته، استاد و مربى منبوده.. . مدتى اندیشیدم ببینم کجا خراب شده، این نشاط مال چیست؟ بالاخره به ایننتیجه رسیدم که شاید نشاط از این است که همین روزها من مرجع تقلید مىشوم. بلندشدم رفتم حرم و از حضرت خواستم که این خطر را از من رفع کند; گویا حس مىکنم کهتمایل به ریاست دارم.
ایشان تا صبح در حرم به سر مىبرد و صبح وقتى براى تشییع جنازه مىآید، او رابا چشمانى پر التهاب مىبینند و معلوم بوده که همهى شب را مشغول گریه بوده استو بالاخره تلاش کرد و زیربار ریاست نرفت. (7)
مشاوره در اعلمیت
مرحوم آیهالله سیداحمد زنجانى(ره) مىنویسد:
فرزند مرحوم سید محمد فشارکى قدسسره فرموده است: بعد از وفات میرزاى شیرازى بزرگ،پدرم توسط من به مرحوم آقامیرزا محمد تقى شیرازى پیغام داد که «اگر شما خودرا اعلم از من مىدانید بفرمایید تا من زن و بچهام را، در امر تقلید، به شماارجاع دهم و اگر مرا اعلم مىدانید شما خانوادهى خود را در مسئلهى تقلید، به منارجاع دهید».
هنگامى که این پیام را به میرزا رساندم، تاملى کرده و فرمود: «خدمت آقا عرضکنید که آقا خودشان، چهگونه مىدانند؟ ». من این سؤال را، که به منزلهى جواببود، خدمت پدرم عرض کردم. پدرم فرمود: «برو عرض کن که: شما در اعلمیت، چه چیزرا میزان و معیار مىدانید؟ اگر دقت نظر، میزان باشد، شما اعلماید، و اگر فهمعرفى معیار باشد، من اعلمام.».
من، دو باره این پیام را به میرزا رساندم. ایشان باز تاملى کرده و فرمودند:
«خودشان کدام یک از این دو را میزان قرار مىدهند؟».
من بازگشتم و این جواب را که سؤال بود، ابلاغ کردم. آقا تاملى کرد و فرمود:
«بعید نیست که دقت نظر، میزان و ملاک اعلمیتباشد. آنگاه فرمود که همگى ازمیرزاى شیرازى تقلید کنیم». (8)
لوازم مرجعیت
هنگامى که براى قبول مرجعیت، بهآیهالله سید محمد فشارکى(ره) مراجعه کردند، فرمود:
«من، شایستهى مرجعیت نیستم; زیرا، ریاستشرعى، به جز علم فقه و شناخت احکام،امور دیگرى از قبیل آگاهى از مسایل سیاسى و شناختن موقعیت امور جارى وموضعگیرىهاى درست در هر کار را نیز لازم دارد و اگر من در این کار دخالت کنم،به تباهى کشیده مىشود.براى من، غیر از تدریس، کار دیگرى جایز نیست».
و بدین گونه این عالم نفسکشته، مردم را به میرزا محمد تقى شیرازى ارجاع مىدهد. (9)
شیخ محمد ابراهیم کلباسى (ره)
در احوال شیخ محمد ابراهیم کلباسى خراسانى (اصفهانى) نوشتهاند که مىفرمود:
نمىخواستم رساله بنویسم، لیکن میرزاى قمى ; حکم کرد که باید رساله بنویسى وفتواى خود را باز گویى! من در پاسخ گفتم: «بدنام، طاقت جهنم ندارد، ولىسرانجام به اصرار وى رساله نوشتم. (10)
سخنى از مرحوم ملاصالح مازندرانى (ره)
انما تصلح الرئاسه لمن یکون حکیما علیما شجاعا عفیفا سخیا عادلا فهیما ذکیامتواضعا رقیقا رفیقا حییا سلیما صبورا شکورا قنوعا ورعا وقورا حرا عفوا مؤثرامسامحا صدیقا وفیا شفیقا مکافیا متوددا متوکلا عابدا زاهدا موفیا محسنا بارافائزا بجمیع اسباب الاتصال بالحق متجنبا عن جمیع اسباب الانقطاع عنه. (11)
آیهالله سید صدرالدین صدر
مرحوم آیهالله صدر پدر امام موسى صدر ومرحومآیهالله سید رضا صدر یکى از سه مرجعى بود که پس از آیهالله حائرى و پیش ازآیهالله بروجردى، حوزهى مقدس قم را اداره مىکردند. هنگامى که آیهالله بروجردىبه قم آمدند، ایشان محل اقامهى نماز جماعتخود را به مرحوم بروجردى واگذار کردو خود از زعامت و ریاست تا حدود زیادى کنارهگیرى کرد و در بیان فلسفهى اینکار، این آیهى شریفه را مىخواند: (12) (تلک الدار الاخره نجعلها للذین لایریدونعلوا فى الارض و لافسادا والعاقبه للمتقین). (13)
محدث قمى (ره)
هنگامى که محدث قمى در مشهد اقامت داشت، ماه رمضانى در مسجد گوهرشاد منبرمىرفت. مرحوم آخوند ملا عباس تربتى (14) که از علماى ابرار و روحانیان پارسابود از تربتحیدریه به مشهد آمد تا در ماه رمضان از منبر حاج شیخ عباس قمىاستفاده کند.
ملا عباس تربتى با محدث قمى سابقهى دوستى داشتند و با همدیگر صمیمى بودند. یکروز محدث قمى از بالاى منبر چشماش به ملا عباس مىافتد که در گوشهاى از مجلسپرجمعیت وى نشسته و به سخنان وى گوش مىدهد.
همان وقت مىگوید: «اى مردم! آقاى حاج آخوند تشریف دارند، از ایشان استفادهکنید و با آن کثرت جمعیت که براى او آمده بودند و مهیاى استماع از وى بودند،از منبر به زیر مىآید و از آخوند مىخواهد که تا آخر ماه رمضان به جاى ایشان درحضور آن جمعیت منبر برود و خود در آن ماه، دیگر منبر نرفت».
غلام همت آنام که زیر چرخ کبود زهر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است (15)
میرزا حبیبالله رشتى
میرزاى رشتى، مجتهدى بود عامل و وارسته و متقى و متواضع وبه علت زهد کمنظیر و پرهیز از شهرتطلبى، هیچگاه به دنبال عناوین و مقاماتظاهرى دنیا نمىرفت و حتى از پذیرفتن سهم امام (ع) خوددارى مىکرد.
ویژگىهاى آن مرحوم موجب شد که بیشتر مردم، پس از آن که شیخ حسن نجمآبادىتهرانى، مرجعیت را بعد از شیخ انصارى به دلیل داشتن وسوسه در مقام استنباطنپذیرفت، اینگونه فکر کنند که مرجعیت عام، به وى منتقل خواهد شد، ولى با اینوصف، چون میرزاى شیرازى در آن عصر، اصلح و داراى سیاست و مدیریتخاص بود،عالمان بزرگ، او را براى مرجعیتبرگزیدند و میرزاى رشتى هم به این جهت اعترافداشت و لذا خود او مرجعیت میرزاى شیرازى رامورد تایید قرار داد. (16) بسیارىاز علما، از هر کارى که اندک شائبه ریاست غیرالهى داشت، اجتناب مىکردند تا درشبهات و محرمات نیفتند.
شیخ عبدالکریم ایروانى استاد میرزا حبیبالله رشتى علاوه بر تشخیص علمى، آنقدر اهل مراقبتبود که از امامت مسجد هم دستشست و خودش بعدها علت را چنین شرحمىداد:
در آغاز تحصیل، مرا به امامت مسجدى فرا خواندند. چند روز رفتم و دریافتم کهشمار نمازگزاران روز به روز کمتر مىشود. از کم شدن آنان غمگین شدم، با خوداندیشیدم که در این نماز، رضایتخداوند متعال حاصل نشده است و از آن پس، امامترا ترک کردم.
حسن ختام مقال را سخن امیر سخن، حضرت على (ع) قرار مىدهیم که:
الدنیا کلها جهل الا مواضع العلم; والعلم کله حجه الا ما عمل به، والعمل کلهریاء الا ما کان مخلصا; والاخلاص على خطر حتى ینظر العبد بما یختم له.
همهىدنیا، نادانى است مگر جایگاههاى دانش; و علم و دانش همهاش، حجت و دلیل خدا،علیه انسان استبه جز آن مقدارى که بدان عمل شود; و به جز اعمال خالص، همهىکارها ریا است، و اخلاص در معرض خطر است تا عاقبت کار روشن شود.
پىنوشتها:
1- 12 (یوسف):55.
2- 18 (کهف):103 و 104 .
3- بحارالانوار، ج73، صص147146; همچنین ر ک: الحیاه، ج 2 ، ص 390;سفینهالبحار، ج 1 ، ص 492 .
4- مکاسب، تصحیح کلانتر، ج 1، ص 150; مقدمهى عدل الهى، ص347 .
5- زندگانى و شخصیتشیخ انصارى، صص73 74 ; نیز ر ک: الکلام یجر الکلام، ج 1، ص127 .
6- مکاسب، ج 1، ص123 ، مقدمه .
7- یادنامهى شهید قدوسى، ص203 .
8- الکلام یجر الکلام، ج 1، صص263262 .
9- بیدارگران اقالیم قبله، صص127126 ; فوائد الرضویه، ص 594 .
10- ریحانهالادب، ج 5 ، ص43 ; قصص العلماء، ص 118 ; فوائد الرضویه، ص 10 ;بیدارگران اقالیم قبله، ص214 .
11- تحفه العالم فى شرح خطبه المعالم، ج 2 ، ص157 .
12- مجلهى نور علم، شمارهى7، ص79 .
13- 28 (قصص): 82 .
14- براى آگاهى بیشتر رجوع شود به: فضیلتهاى فراموش شده.
15- حاج شیخ عباس قمى، مرد تقوا و فضیلت، صص 28-29 .
16- کیهان اندیشه، فروردین 1372 ، ص89 و ر ک: میرزاى شیرازى، شیخ آقابزرگ تهرانى
در این شماره نیز، مقالهى حاضر را که گلچینى است از سرگذشت علماى عظیمالشانحوزه،و از سویى نشان از اهمیت و جایگاه رفیع مرجعیت و از سوى دیگر گواهى برتقوا و خداخواهى و دقت و حزم آنان در قبول مسئولیتهاى الهى است، تقدیمخوانندگان مىکند.
پیام حوزه
مقدمه
ریاست، در فرهنگ اسلام، شعبهاى از دنیااست و همانسان، قابل ارزیابى است، لذاعشق به ریاست، تعلق و وابستگى و محبتبه زعامت، نکوهیده است،نه اصل آن.نفس مرجعیت و ریاست، بهترین ابزار ترویج دین و خدمتبه بندگان خدا،و ادامهى راه انبیا و اولیا(علیهم السلام ) است. منظور این مقال، طرح پرهیز ازدنیاپرستى است نه گریز از مسئولیت دینى. براى توضیح بیشتر، گزیدهاى از سخنعلامهى مجلسى(ره) در این باره نقل مىشود:
ریاست، انواع گوناگونى دارد، برخى قابل ستایش است و بعضى مورد نکوهش. از نوعستوده، آن ریاستى است که خداى تعالى به خواص خلقاش که عبارتاند از انبیا واوصیا(علیهم السلام ) داده است تا به هدایت و ارشاد خلایق و دفع فساد از آنان،بپردازند. و از آن جا که اینان معصوماند، مشمول عنایات و تاییدات ربانى ومصون از اغراض دنیوى و اهداف دنى هستند. انگیزهى اینان از طلب ریاست، چیزى جزدلسوزى براى مردم و نجات آنان از مهالک دنیا و آخرت نیست، چنانکه حضرت یوسف(ع) مىفرماید: (اجعلنى على خزائن الارض انى حفیظ علیم). (1) یعنى: یوسف(ع) گفت:
«مرا سرپرستخزاین سرزمین (مصر) قرار ده، که نگهدارنده و آگاهام.
... و از جمله ریاستهایى که به دو بخش تقسیم مىشود، تصدى مقام فتوا و تدریساست.
هر که اهلیت این امور را دارد، از روى علم سخن مىگوید، پیرو کتاب و سنت است وانگیزهاش، هدایت و آموزش مردم است، او، به حق و شایسته است و ممکن است قبولریاستبر او، واجب عینى یا کفایى باشد.
هر که شایستگى این امور را ندارد، و آیات و روایات را نفهمیده، به راى خودتفسیر مىکند و بىعلم، فتوا مىدهد، از کسانى است که خداى سبحان در بارهى آنانفرموده است: (قل هل ننبئکم بالاخسرین اعمالا الذین ضل سعیهم فىالحیاه الدنیا وهم یحسبون انهم یحسنون صنعا ). (2) یعنى: بگو آیا به شما خبر دهیم کهزیانکارترین مردم در کارها، چه کسانى هستند؟ آنها که تلاششان در زندگى دنیا، گمو نابود شده، با این حال مىپندارند کار نیک انجام مىدهند.
خلاصه آن که، ریاستى که به انگیزه و هدفى صحیح و جهتى شرعى باشد، ستوده وپسندیده است، و اگر همراه با اغراض و اهداف پلید و جهات غیر شرعى باشد،نکوهیده است. و اخبارى که از ریاست مذمت مىکند، یا بر یکى از این موارد ناحق، حمل مىشود، یا بر جایى که هدف، نفس ریاست و سلطهجویى است» (3) .
آیهالله سید حسین کوهکمرى (ره)
مرحوم آیهالله سید حسین کوهکمرى که از شاگردان صاحب جواهر و مجتهدى مشهور بودو حوزهى درسى معتبرى داشت، هر روز طبق معمول، در ساعت معین، براى تدریسخارج فقه و اصول به یکى از مسجدهاى نجف مىآمد. روشن است که تدریس خارج فقه واصول، مرحلهاى حساس، و مقدمهى مرجعیت است.
روزى سید از جایى برمىگشت و نیم ساعتبیشتر به وقت درس باقى نمانده بود، فکرکرد در این وقت کم اگر بخواهد به خانه برود، به کارى نمىرسد، بهتر استبه محلدرس برود، به آنجا رفت، هنوز شاگرداناش نیامده بودند، ولى دید در گوشهاى ازمسجد، شیخ ژولیدهاى با چند شاگرد نشسته و تدریس مىکند. مرحوم سیدحسین، درس اورا گوش کرد، با کمال تعجب احساس کرد که این شیخ ژولیده، بسیار محققانه بحثمىکند، روز دیگر راغب شد زودتر برود و به تدریس او گوش کند، نشست و گوش فراداد و بر اعتقاد روز پیشاش افزوده گشت. این کار، چند روز تکرار شد و براىمرحوم سید، یقین حاصل شد که این شیخ از وى فاضلتر است و او از درس این شیخاستفاده مىکند و اگر شاگرداناش به درس این شخص حاضر شوند، بهرهى بیشترى خواهندبرد.
... روز دیگر که شاگرداناش آمدند و جمع شدند، گفت: «رفقا! امروز مىخواهممطلب تازهاى به شما بگویم. آن شیخ که در آن گوشه با چند شاگرد نشسته، براىتدریس، شایستهتر از من است و خود من هم از او استفاده مىکنم، همه با هم مىرویمبه درس او». و از آن روز در حلقهى شاگردان شیخ ژولیده درآمد و این شیخ هماناست که بعدها به نام حاج شیخ مرتضى انصارى، استاد المتاخرین، معروف شد. (4)
شیخ انصارى و سعید العلماء
مرحوم صاحب جواهر، در روزهاى آخر زندگىاش که در اثر شدت بیمارى امیدى بهزندگى نداشت، دستور داد مجلسى تشکیل شود که همهى عالمان طراز اول نجف، درآن شرکت کنند.
آن مجلس، بىحضور شیخ انصارى، تشکیل شد. صاحب جواهر فرمود: شیخ مرتضى را نیزحاضر کنید! پس از جستوجو و تفحص، دیدند شیخ در گوشهاى از حرم شریفامیرالمؤمنین (ع) رو به قبله ایستاده و براى شفاى صاحب جواهر دعا مىکند. پس ازدعا، شیخ را به آن مجلس هدایت کردند.
صاحب جواهر، شیخ را بر بالین خود نشاند و دستاش را گرفته بر روى قلب خود نهادو گفت: «الان طاب لى الموت» اکنون مرگ بر من گوارا است. سپس به حاضران سفارشکرد: «هذا مرجعکم من بعدى» این مرد پس از من مرجع و رهبر شما خواهد بود. وبه شیخ گفت: «از احتیاطات خود بکاه و بسیار سختگیر مباش! زیرا که دین اسلامدینى سهل و آسان است».
مجلس پایان یافت و پس از اندکى، پرندهى روح صاحب جواهر به دیار قدس پر کشید ونوبتشیخ مرتضى رسید که مرجعیت امت را بر عهده بگیرد، اما او با این که دههامجتهد مسلم، اعلمیتاش را تصدیق کردند، از صدور فتوا و قبول مرجعیت، خوددارىورزید و به سعید العلماء مازندرانى (م حدود 1270 ق) که در ایران به سر مىبردو شیخ قبلا در کربلا با وى همدرس بود و در آن هنگام او را بر خود ترجیح مىدادنامهاى بدین مضمون نوشت:
هنگامى که شما در کربلا بودید و با هم از محضر شریف العلماء استفاده مىبردیم،استفاده و فهم تو، بیش از من بود، اینک سزاوار استبه نجف آمده و این امر راعهدهدار شوى.
سعید العلماء در جواب نوشت:
آرى، لیکن شمادر این مدت، در حوزه، مشغول تدریس و مباحثه بودهاید و من دراینجا، گرفتار امور مردم، و شما در این مسئله از من سزاوارترید.
شیخ، پس از رسیدن جواب نامه، به حرم مطهر حضرت على (ع) مشرف شده و از آن امامبزرگ خواست که وى را در این امر خطیر کمک کرده و از لغزش مصون بدارد. (5)
گریهى شیخ انصارى
خادم حرم مطهر امیرالمؤمنین(ع) مىگوید:
طبق معمول، ساعتى قبل از طلوع فجر، براى روشن کردن چراغها، به حرم مشرف شدم،ناگهان از طرف پایین پاى قبر حضرت امیر(ع) صداى گریهاى جانکاه و نالهاى سوزناکبه گوشام رسید. بسیار در شگفتشدم، خدایا این صداى کیست؟ این گریهى جانسوز ازکجااست؟ عادتا این وقتشب، زوار به حرم مشرف نمىشوند و....
آهستهآهسته پیش رفتم تا ببینم قضیه چیست، ناگهان دیدم شیخ انصارى، صورت برضریح مقدس نهاده و چونان مادر جوان مرده مىگرید و به زبان دزفولى با سوز وگداز، خطاب به امام على (ع) عرض مىکند: «آقاى من! مولایم! اى اباالحسن! یاامیرالمؤمنین! این مسئولیتى که اینک بر دوشام آمده، بس خطیر است و مهم، از تومىخواهم که مرا از لغزش و اشتباه و عدم عمل به وظیفه، مصون بدارى و درطوفانهاى حوادث ناگوار، همواره راهنمایم باشى، و گرنه از زیر بار مرجعیت فرارخواهم کرد و آن را نخواهم پذیرفت». (6)
حزم در قبول مسئولیت
مرحوم سید محمد فشارکى، از بزرگترین شاگردان میرزاى شیرازى و استادحاج شیخ عبدالکریم حائرى است. مرحوم حائرى مىگوید:
من از استاد خود، آیهالله فشارکى شنیدم که فرمود: آن هنگامى که میرزاىشیرازى اول درگذشتند، رفتم منزل، دیدم مثل این که در دلام یک نشاطى هست،هر چه اندیشیدم جاى نشاطى نبود، میرزاى شیرازى در گذشته، استاد و مربى منبوده.. . مدتى اندیشیدم ببینم کجا خراب شده، این نشاط مال چیست؟ بالاخره به ایننتیجه رسیدم که شاید نشاط از این است که همین روزها من مرجع تقلید مىشوم. بلندشدم رفتم حرم و از حضرت خواستم که این خطر را از من رفع کند; گویا حس مىکنم کهتمایل به ریاست دارم.
ایشان تا صبح در حرم به سر مىبرد و صبح وقتى براى تشییع جنازه مىآید، او رابا چشمانى پر التهاب مىبینند و معلوم بوده که همهى شب را مشغول گریه بوده استو بالاخره تلاش کرد و زیربار ریاست نرفت. (7)
مشاوره در اعلمیت
مرحوم آیهالله سیداحمد زنجانى(ره) مىنویسد:
فرزند مرحوم سید محمد فشارکى قدسسره فرموده است: بعد از وفات میرزاى شیرازى بزرگ،پدرم توسط من به مرحوم آقامیرزا محمد تقى شیرازى پیغام داد که «اگر شما خودرا اعلم از من مىدانید بفرمایید تا من زن و بچهام را، در امر تقلید، به شماارجاع دهم و اگر مرا اعلم مىدانید شما خانوادهى خود را در مسئلهى تقلید، به منارجاع دهید».
هنگامى که این پیام را به میرزا رساندم، تاملى کرده و فرمود: «خدمت آقا عرضکنید که آقا خودشان، چهگونه مىدانند؟ ». من این سؤال را، که به منزلهى جواببود، خدمت پدرم عرض کردم. پدرم فرمود: «برو عرض کن که: شما در اعلمیت، چه چیزرا میزان و معیار مىدانید؟ اگر دقت نظر، میزان باشد، شما اعلماید، و اگر فهمعرفى معیار باشد، من اعلمام.».
من، دو باره این پیام را به میرزا رساندم. ایشان باز تاملى کرده و فرمودند:
«خودشان کدام یک از این دو را میزان قرار مىدهند؟».
من بازگشتم و این جواب را که سؤال بود، ابلاغ کردم. آقا تاملى کرد و فرمود:
«بعید نیست که دقت نظر، میزان و ملاک اعلمیتباشد. آنگاه فرمود که همگى ازمیرزاى شیرازى تقلید کنیم». (8)
لوازم مرجعیت
هنگامى که براى قبول مرجعیت، بهآیهالله سید محمد فشارکى(ره) مراجعه کردند، فرمود:
«من، شایستهى مرجعیت نیستم; زیرا، ریاستشرعى، به جز علم فقه و شناخت احکام،امور دیگرى از قبیل آگاهى از مسایل سیاسى و شناختن موقعیت امور جارى وموضعگیرىهاى درست در هر کار را نیز لازم دارد و اگر من در این کار دخالت کنم،به تباهى کشیده مىشود.براى من، غیر از تدریس، کار دیگرى جایز نیست».
و بدین گونه این عالم نفسکشته، مردم را به میرزا محمد تقى شیرازى ارجاع مىدهد. (9)
شیخ محمد ابراهیم کلباسى (ره)
در احوال شیخ محمد ابراهیم کلباسى خراسانى (اصفهانى) نوشتهاند که مىفرمود:
نمىخواستم رساله بنویسم، لیکن میرزاى قمى ; حکم کرد که باید رساله بنویسى وفتواى خود را باز گویى! من در پاسخ گفتم: «بدنام، طاقت جهنم ندارد، ولىسرانجام به اصرار وى رساله نوشتم. (10)
سخنى از مرحوم ملاصالح مازندرانى (ره)
انما تصلح الرئاسه لمن یکون حکیما علیما شجاعا عفیفا سخیا عادلا فهیما ذکیامتواضعا رقیقا رفیقا حییا سلیما صبورا شکورا قنوعا ورعا وقورا حرا عفوا مؤثرامسامحا صدیقا وفیا شفیقا مکافیا متوددا متوکلا عابدا زاهدا موفیا محسنا بارافائزا بجمیع اسباب الاتصال بالحق متجنبا عن جمیع اسباب الانقطاع عنه. (11)
آیهالله سید صدرالدین صدر
مرحوم آیهالله صدر پدر امام موسى صدر ومرحومآیهالله سید رضا صدر یکى از سه مرجعى بود که پس از آیهالله حائرى و پیش ازآیهالله بروجردى، حوزهى مقدس قم را اداره مىکردند. هنگامى که آیهالله بروجردىبه قم آمدند، ایشان محل اقامهى نماز جماعتخود را به مرحوم بروجردى واگذار کردو خود از زعامت و ریاست تا حدود زیادى کنارهگیرى کرد و در بیان فلسفهى اینکار، این آیهى شریفه را مىخواند: (12) (تلک الدار الاخره نجعلها للذین لایریدونعلوا فى الارض و لافسادا والعاقبه للمتقین). (13)
محدث قمى (ره)
هنگامى که محدث قمى در مشهد اقامت داشت، ماه رمضانى در مسجد گوهرشاد منبرمىرفت. مرحوم آخوند ملا عباس تربتى (14) که از علماى ابرار و روحانیان پارسابود از تربتحیدریه به مشهد آمد تا در ماه رمضان از منبر حاج شیخ عباس قمىاستفاده کند.
ملا عباس تربتى با محدث قمى سابقهى دوستى داشتند و با همدیگر صمیمى بودند. یکروز محدث قمى از بالاى منبر چشماش به ملا عباس مىافتد که در گوشهاى از مجلسپرجمعیت وى نشسته و به سخنان وى گوش مىدهد.
همان وقت مىگوید: «اى مردم! آقاى حاج آخوند تشریف دارند، از ایشان استفادهکنید و با آن کثرت جمعیت که براى او آمده بودند و مهیاى استماع از وى بودند،از منبر به زیر مىآید و از آخوند مىخواهد که تا آخر ماه رمضان به جاى ایشان درحضور آن جمعیت منبر برود و خود در آن ماه، دیگر منبر نرفت».
غلام همت آنام که زیر چرخ کبود زهر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است (15)
میرزا حبیبالله رشتى
میرزاى رشتى، مجتهدى بود عامل و وارسته و متقى و متواضع وبه علت زهد کمنظیر و پرهیز از شهرتطلبى، هیچگاه به دنبال عناوین و مقاماتظاهرى دنیا نمىرفت و حتى از پذیرفتن سهم امام (ع) خوددارى مىکرد.
ویژگىهاى آن مرحوم موجب شد که بیشتر مردم، پس از آن که شیخ حسن نجمآبادىتهرانى، مرجعیت را بعد از شیخ انصارى به دلیل داشتن وسوسه در مقام استنباطنپذیرفت، اینگونه فکر کنند که مرجعیت عام، به وى منتقل خواهد شد، ولى با اینوصف، چون میرزاى شیرازى در آن عصر، اصلح و داراى سیاست و مدیریتخاص بود،عالمان بزرگ، او را براى مرجعیتبرگزیدند و میرزاى رشتى هم به این جهت اعترافداشت و لذا خود او مرجعیت میرزاى شیرازى رامورد تایید قرار داد. (16) بسیارىاز علما، از هر کارى که اندک شائبه ریاست غیرالهى داشت، اجتناب مىکردند تا درشبهات و محرمات نیفتند.
شیخ عبدالکریم ایروانى استاد میرزا حبیبالله رشتى علاوه بر تشخیص علمى، آنقدر اهل مراقبتبود که از امامت مسجد هم دستشست و خودش بعدها علت را چنین شرحمىداد:
در آغاز تحصیل، مرا به امامت مسجدى فرا خواندند. چند روز رفتم و دریافتم کهشمار نمازگزاران روز به روز کمتر مىشود. از کم شدن آنان غمگین شدم، با خوداندیشیدم که در این نماز، رضایتخداوند متعال حاصل نشده است و از آن پس، امامترا ترک کردم.
حسن ختام مقال را سخن امیر سخن، حضرت على (ع) قرار مىدهیم که:
الدنیا کلها جهل الا مواضع العلم; والعلم کله حجه الا ما عمل به، والعمل کلهریاء الا ما کان مخلصا; والاخلاص على خطر حتى ینظر العبد بما یختم له.
همهىدنیا، نادانى است مگر جایگاههاى دانش; و علم و دانش همهاش، حجت و دلیل خدا،علیه انسان استبه جز آن مقدارى که بدان عمل شود; و به جز اعمال خالص، همهىکارها ریا است، و اخلاص در معرض خطر است تا عاقبت کار روشن شود.
پىنوشتها:
1- 12 (یوسف):55.
2- 18 (کهف):103 و 104 .
3- بحارالانوار، ج73، صص147146; همچنین ر ک: الحیاه، ج 2 ، ص 390;سفینهالبحار، ج 1 ، ص 492 .
4- مکاسب، تصحیح کلانتر، ج 1، ص 150; مقدمهى عدل الهى، ص347 .
5- زندگانى و شخصیتشیخ انصارى، صص73 74 ; نیز ر ک: الکلام یجر الکلام، ج 1، ص127 .
6- مکاسب، ج 1، ص123 ، مقدمه .
7- یادنامهى شهید قدوسى، ص203 .
8- الکلام یجر الکلام، ج 1، صص263262 .
9- بیدارگران اقالیم قبله، صص127126 ; فوائد الرضویه، ص 594 .
10- ریحانهالادب، ج 5 ، ص43 ; قصص العلماء، ص 118 ; فوائد الرضویه، ص 10 ;بیدارگران اقالیم قبله، ص214 .
11- تحفه العالم فى شرح خطبه المعالم، ج 2 ، ص157 .
12- مجلهى نور علم، شمارهى7، ص79 .
13- 28 (قصص): 82 .
14- براى آگاهى بیشتر رجوع شود به: فضیلتهاى فراموش شده.
15- حاج شیخ عباس قمى، مرد تقوا و فضیلت، صص 28-29 .
16- کیهان اندیشه، فروردین 1372 ، ص89 و ر ک: میرزاى شیرازى، شیخ آقابزرگ تهرانى