آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۰

چکیده

متن

به دنبال برگزارى اولین اجلاس تهذیب و اخلاق در حوزه‏ى علمیه، که اقدامى شایسته‏در گسترش عطر معنویت و اخلاق و توجه روزافزون به تهذیب در حوزه‏هاى علمیه بود،پیام حوزه نیز هم‏زمان با انتشار شماره دوازدهم خود، اولین کتاب پیام حوزه‏با عنوان راه وصال را به سالکان الى‏الله تقدیم کرد.
در این شماره نیز، مقاله‏ى حاضر را که گلچینى است از سرگذشت علماى عظیم‏الشان‏حوزه،و از سویى نشان از اهمیت و جایگاه رفیع مرجعیت و از سوى دیگر گواهى برتقوا و خداخواهى و دقت و حزم آنان در قبول مسئولیت‏هاى الهى است، تقدیم‏خوانندگان مى‏کند.
پیام حوزه
مقدمه
ریاست، در فرهنگ اسلام، شعبه‏اى از دنیااست و همان‏سان، قابل ارزیابى است، لذاعشق به ریاست، تعلق و وابستگى و محبت‏به زعامت، نکوهیده است،نه اصل آن.نفس مرجعیت و ریاست، بهترین ابزار ترویج دین و خدمت‏به بندگان خدا،و ادامه‏ى راه انبیا و اولیا(علیهم السلام ) است. منظور این مقال، طرح پرهیز ازدنیاپرستى است نه گریز از مسئولیت دینى. براى توضیح بیش‏تر، گزیده‏اى از سخن‏علامه‏ى مجلسى(ره) در این باره نقل مى‏شود:
ریاست، انواع گوناگونى دارد، برخى قابل ستایش است و بعضى مورد نکوهش. از نوع‏ستوده، آن ریاستى است که خداى تعالى به خواص خلق‏اش که عبارت‏اند از انبیا واوصیا(علیهم السلام ) داده است تا به هدایت و ارشاد خلایق و دفع فساد از آنان،بپردازند. و از آن جا که اینان معصوم‏اند، مشمول عنایات و تاییدات ربانى ومصون از اغراض دنیوى و اهداف دنى هستند. انگیزه‏ى اینان از طلب ریاست، چیزى جزدل‏سوزى براى مردم و نجات آنان از مهالک دنیا و آخرت نیست، چنان‏که حضرت یوسف(ع) مى‏فرماید: (اجعلنى على خزائن الارض انى حفیظ علیم). (1) یعنى: یوسف(ع) گفت:
«مرا سرپرست‏خزاین سرزمین (مصر) قرار ده، که نگهدارنده و آگاه‏ام.
... و از جمله ریاست‏هایى که به دو بخش تقسیم مى‏شود، تصدى مقام فتوا و تدریس‏است.
هر که اهلیت این امور را دارد، از روى علم سخن مى‏گوید، پیرو کتاب و سنت است وانگیزه‏اش، هدایت و آموزش مردم است، او، به حق و شایسته است و ممکن است قبول‏ریاست‏بر او، واجب عینى یا کفایى باشد.
هر که شایستگى این امور را ندارد، و آیات و روایات را نفهمیده، به راى خودتفسیر مى‏کند و بى‏علم، فتوا مى‏دهد، از کسانى است که خداى سبحان در باره‏ى آنان‏فرموده است: (قل هل ننبئکم بالاخسرین اعمالا الذین ضل سعیهم فى‏الحیاه الدنیا وهم یحسبون انهم یحسنون صنعا ). (2) یعنى: بگو آیا به شما خبر دهیم که‏زیان‏کارترین مردم در کارها، چه کسانى هستند؟ آن‏ها که تلاش‏شان در زندگى دنیا، گم‏و نابود شده، با این حال مى‏پندارند کار نیک انجام مى‏دهند.
خلاصه آن که، ریاستى که به انگیزه و هدفى صحیح و جهتى شرعى باشد، ستوده وپسندیده است، و اگر همراه با اغراض و اهداف پلید و جهات غیر شرعى باشد،نکوهیده است. و اخبارى که از ریاست مذمت مى‏کند، یا بر یکى از این موارد ناحق، حمل مى‏شود، یا بر جایى که هدف، نفس ریاست و سلطه‏جویى است‏» (3) .
آیه‏الله سید حسین کوه‏کمرى (ره)
مرحوم آیه‏الله سید حسین کوه‏کمرى که از شاگردان صاحب جواهر و مجتهدى مشهور بودو حوزه‏ى درسى معتبرى داشت، هر روز طبق معمول، در ساعت معین، براى تدریس‏خارج فقه و اصول به یکى از مسجدهاى نجف مى‏آمد. روشن است که تدریس خارج فقه واصول، مرحله‏اى حساس، و مقدمه‏ى مرجعیت است.
روزى سید از جایى برمى‏گشت و نیم ساعت‏بیش‏تر به وقت درس باقى نمانده بود، فکرکرد در این وقت کم اگر بخواهد به خانه برود، به کارى نمى‏رسد، بهتر است‏به محل‏درس برود، به آن‏جا رفت، هنوز شاگردان‏اش نیامده بودند، ولى دید در گوشه‏اى ازمسجد، شیخ ژولیده‏اى با چند شاگرد نشسته و تدریس مى‏کند. مرحوم سیدحسین، درس اورا گوش کرد، با کمال تعجب احساس کرد که این شیخ ژولیده، بسیار محققانه بحث‏مى‏کند، روز دیگر راغب شد زودتر برود و به تدریس او گوش کند، نشست و گوش فراداد و بر اعتقاد روز پیش‏اش افزوده گشت. این کار، چند روز تکرار شد و براى‏مرحوم سید، یقین حاصل شد که این شیخ از وى فاضل‏تر است و او از درس این شیخ‏استفاده مى‏کند و اگر شاگردان‏اش به درس این شخص حاضر شوند، بهره‏ى بیش‏ترى خواهندبرد.
... روز دیگر که شاگردان‏اش آمدند و جمع شدند، گفت: «رفقا! امروز مى‏خواهم‏مطلب تازه‏اى به شما بگویم. آن شیخ که در آن گوشه با چند شاگرد نشسته، براى‏تدریس، شایسته‏تر از من است و خود من هم از او استفاده مى‏کنم، همه با هم مى‏رویم‏به درس او». و از آن روز در حلقه‏ى شاگردان شیخ ژولیده درآمد و این شیخ همان‏است که بعدها به نام حاج شیخ مرتضى انصارى، استاد المتاخرین، معروف شد. (4)
شیخ انصارى و سعید العلماء
مرحوم صاحب جواهر، در روزهاى آخر زندگى‏اش که در اثر شدت بیمارى امیدى به‏زندگى نداشت، دستور داد مجلسى تشکیل شود که همه‏ى عالمان طراز اول نجف، درآن شرکت کنند.
آن مجلس، بى‏حضور شیخ انصارى، تشکیل شد. صاحب جواهر فرمود: شیخ مرتضى را نیزحاضر کنید! پس از جست‏وجو و تفحص، دیدند شیخ در گوشه‏اى از حرم شریف‏امیرالمؤمنین (ع) رو به قبله ایستاده و براى شفاى صاحب جواهر دعا مى‏کند. پس ازدعا، شیخ را به آن مجلس هدایت کردند.
صاحب جواهر، شیخ را بر بالین خود نشاند و دست‏اش را گرفته بر روى قلب خود نهادو گفت: «الان طاب لى الموت‏» اکنون مرگ بر من گوارا است. سپس به حاضران سفارش‏کرد: «هذا مرجعکم من بعدى‏» این مرد پس از من مرجع و رهبر شما خواهد بود. وبه شیخ گفت: «از احتیاطات خود بکاه و بسیار سخت‏گیر مباش! زیرا که دین اسلام‏دینى سهل و آسان است‏».
مجلس پایان یافت و پس از اندکى، پرنده‏ى روح صاحب جواهر به دیار قدس پر کشید ونوبت‏شیخ مرتضى رسید که مرجعیت امت را بر عهده بگیرد، اما او با این که ده‏هامجتهد مسلم، اعلمیت‏اش را تصدیق کردند، از صدور فتوا و قبول مرجعیت، خوددارى‏ورزید و به سعید العلماء مازندرانى (م حدود 1270 ق) که در ایران به سر مى‏بردو شیخ قبلا در کربلا با وى هم‏درس بود و در آن هنگام او را بر خود ترجیح مى‏دادنامه‏اى بدین مضمون نوشت:
هنگامى که شما در کربلا بودید و با هم از محضر شریف العلماء استفاده مى‏بردیم،استفاده و فهم تو، بیش از من بود، اینک سزاوار است‏به نجف آمده و این امر راعهده‏دار شوى.
سعید العلماء در جواب نوشت:
آرى، لیکن شمادر این مدت، در حوزه، مشغول تدریس و مباحثه بوده‏اید و من دراین‏جا، گرفتار امور مردم، و شما در این مسئله از من سزاوارترید.
شیخ، پس از رسیدن جواب نامه، به حرم مطهر حضرت على (ع) مشرف شده و از آن امام‏بزرگ خواست که وى را در این امر خطیر کمک کرده و از لغزش مصون بدارد. (5)
گریه‏ى شیخ انصارى
خادم حرم مطهر امیرالمؤمنین(ع) مى‏گوید:
طبق معمول، ساعتى قبل از طلوع فجر، براى روشن کردن چراغ‏ها، به حرم مشرف شدم،ناگهان از طرف پایین پاى قبر حضرت امیر(ع) صداى گریه‏اى جانکاه و ناله‏اى سوزناک‏به گوش‏ام رسید. بسیار در شگفت‏شدم، خدایا این صداى کیست؟ این گریه‏ى جان‏سوز ازکجااست؟ عادتا این وقت‏شب، زوار به حرم مشرف نمى‏شوند و....
آهسته‏آهسته پیش رفتم تا ببینم قضیه چیست، ناگهان دیدم شیخ انصارى، صورت برضریح مقدس نهاده و چونان مادر جوان مرده مى‏گرید و به زبان دزفولى با سوز وگداز، خطاب به امام على (ع) عرض مى‏کند: «آقاى من! مولایم! اى اباالحسن! یاامیرالمؤمنین! این مسئولیتى که اینک بر دوش‏ام آمده، بس خطیر است و مهم، از تومى‏خواهم که مرا از لغزش و اشتباه و عدم عمل به وظیفه، مصون بدارى و درطوفان‏هاى حوادث ناگوار، همواره راهنمایم باشى، و گرنه از زیر بار مرجعیت فرارخواهم کرد و آن را نخواهم پذیرفت‏». (6)
حزم در قبول مسئولیت
مرحوم سید محمد فشارکى، از بزرگ‏ترین شاگردان میرزاى شیرازى و استادحاج شیخ عبدالکریم حائرى است. مرحوم حائرى مى‏گوید:
من از استاد خود، آیه‏الله فشارکى شنیدم که فرمود: آن هنگامى که میرزاى‏شیرازى اول درگذشتند، رفتم منزل، دیدم مثل این که در دل‏ام یک نشاطى هست،هر چه اندیشیدم جاى نشاطى نبود، میرزاى شیرازى در گذشته، استاد و مربى من‏بوده.. . مدتى اندیشیدم ببینم کجا خراب شده، این نشاط مال چیست؟ بالاخره به این‏نتیجه رسیدم که شاید نشاط از این است که همین روزها من مرجع تقلید مى‏شوم. بلندشدم رفتم حرم و از حضرت خواستم که این خطر را از من رفع کند; گویا حس مى‏کنم که‏تمایل به ریاست دارم.
ایشان تا صبح در حرم به سر مى‏برد و صبح وقتى براى تشییع جنازه مى‏آید، او رابا چشمانى پر التهاب مى‏بینند و معلوم بوده که همه‏ى شب را مشغول گریه بوده است‏و بالاخره تلاش کرد و زیربار ریاست نرفت. (7)
مشاوره در اعلمیت
مرحوم آیه‏الله سیداحمد زنجانى(ره) مى‏نویسد:
فرزند مرحوم سید محمد فشارکى قدس‏سره فرموده است: بعد از وفات میرزاى شیرازى بزرگ،پدرم توسط من به مرحوم آقامیرزا محمد تقى شیرازى پیغام داد که «اگر شما خودرا اعلم از من مى‏دانید بفرمایید تا من زن و بچه‏ام را، در امر تقلید، به شماارجاع دهم و اگر مرا اعلم مى‏دانید شما خانواده‏ى خود را در مسئله‏ى تقلید، به من‏ارجاع دهید».
هنگامى که این پیام را به میرزا رساندم، تاملى کرده و فرمود: «خدمت آقا عرض‏کنید که آقا خودشان، چه‏گونه مى‏دانند؟ ». من این سؤال را، که به منزله‏ى جواب‏بود، خدمت پدرم عرض کردم. پدرم فرمود: «برو عرض کن که: شما در اعلمیت، چه چیزرا میزان و معیار مى‏دانید؟ اگر دقت نظر، میزان باشد، شما اعلم‏اید، و اگر فهم‏عرفى معیار باشد، من اعلم‏ام.».
من، دو باره این پیام را به میرزا رساندم. ایشان باز تاملى کرده و فرمودند:
«خودشان کدام یک از این دو را میزان قرار مى‏دهند؟».
من بازگشتم و این جواب را که سؤال بود، ابلاغ کردم. آقا تاملى کرد و فرمود:
«بعید نیست که دقت نظر، میزان و ملاک اعلمیت‏باشد. آن‏گاه فرمود که همگى ازمیرزاى شیرازى تقلید کنیم‏». (8)
لوازم مرجعیت
هنگامى که براى قبول مرجعیت، به‏آیه‏الله سید محمد فشارکى(ره) مراجعه کردند، فرمود:
«من، شایسته‏ى مرجعیت نیستم; زیرا، ریاست‏شرعى، به جز علم فقه و شناخت احکام،امور دیگرى از قبیل آگاهى از مسایل سیاسى و شناختن موقعیت امور جارى وموضع‏گیرى‏هاى درست در هر کار را نیز لازم دارد و اگر من در این کار دخالت کنم،به تباهى کشیده مى‏شود.براى من، غیر از تدریس، کار دیگرى جایز نیست‏».
و بدین گونه این عالم نفس‏کشته، مردم را به میرزا محمد تقى شیرازى ارجاع مى‏دهد. (9)
شیخ محمد ابراهیم کلباسى (ره)
در احوال شیخ محمد ابراهیم کلباسى خراسانى (اصفهانى) نوشته‏اند که مى‏فرمود:
نمى‏خواستم رساله بنویسم، لیکن میرزاى قمى ; حکم کرد که باید رساله بنویسى وفتواى خود را باز گویى! من در پاسخ گفتم: «بدن‏ام، طاقت جهنم ندارد، ولى‏سرانجام به اصرار وى رساله نوشتم. (10)
سخنى از مرحوم ملاصالح مازندرانى (ره)
انما تصلح الرئاسه لمن یکون حکیما علیما شجاعا عفیفا سخیا عادلا فهیما ذکیامتواضعا رقیقا رفیقا حییا سلیما صبورا شکورا قنوعا ورعا وقورا حرا عفوا مؤثرامسامحا صدیقا وفیا شفیقا مکافیا متوددا متوکلا عابدا زاهدا موفیا محسنا بارافائزا بجمیع اسباب الاتصال بالحق متجنبا عن جمیع اسباب الانقطاع عنه. (11)
آیه‏الله سید صدرالدین صدر
مرحوم آیه‏الله صدر پدر امام موسى صدر ومرحوم‏آیه‏الله سید رضا صدر یکى از سه مرجعى بود که پس از آیه‏الله حائرى و پیش ازآیه‏الله بروجردى، حوزه‏ى مقدس قم را اداره مى‏کردند. هنگامى که آیه‏الله بروجردى‏به قم آمدند، ایشان محل اقامه‏ى نماز جماعت‏خود را به مرحوم بروجردى واگذار کردو خود از زعامت و ریاست تا حدود زیادى کناره‏گیرى کرد و در بیان فلسفه‏ى این‏کار، این آیه‏ى شریفه را مى‏خواند: (12) (تلک الدار الاخره نجعلها للذین لایریدون‏علوا فى الارض و لافسادا والعاقبه للمتقین). (13)
محدث قمى (ره)
هنگامى که محدث قمى در مشهد اقامت داشت، ماه رمضانى در مسجد گوهرشاد منبرمى‏رفت. مرحوم آخوند ملا عباس تربتى (14) که از علماى ابرار و روحانیان پارسابود از تربت‏حیدریه به مشهد آمد تا در ماه رمضان از منبر حاج شیخ عباس قمى‏استفاده کند.
ملا عباس تربتى با محدث قمى سابقه‏ى دوستى داشتند و با همدیگر صمیمى بودند. یک‏روز محدث قمى از بالاى منبر چشم‏اش به ملا عباس مى‏افتد که در گوشه‏اى از مجلس‏پرجمعیت وى نشسته و به سخنان وى گوش مى‏دهد.
همان وقت مى‏گوید: «اى مردم! آقاى حاج آخوند تشریف دارند، از ایشان استفاده‏کنید و با آن کثرت جمعیت که براى او آمده بودند و مهیاى استماع از وى بودند،از منبر به زیر مى‏آید و از آخوند مى‏خواهد که تا آخر ماه رمضان به جاى ایشان درحضور آن جمعیت منبر برود و خود در آن ماه، دیگر منبر نرفت‏».
غلام همت آن‏ام که زیر چرخ کبود زهر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است (15)
میرزا حبیب‏الله رشتى
میرزاى رشتى، مجتهدى بود عامل و وارسته و متقى و متواضع وبه علت زهد کم‏نظیر و پرهیز از شهرت‏طلبى، هیچ‏گاه به دنبال عناوین و مقامات‏ظاهرى دنیا نمى‏رفت و حتى از پذیرفتن سهم امام (ع) خوددارى مى‏کرد.
ویژگى‏هاى آن مرحوم موجب شد که بیش‏تر مردم، پس از آن که شیخ حسن نجم‏آبادى‏تهرانى، مرجعیت را بعد از شیخ انصارى به دلیل داشتن وسوسه در مقام استنباطنپذیرفت، این‏گونه فکر کنند که مرجعیت عام، به وى منتقل خواهد شد، ولى با این‏وصف، چون میرزاى شیرازى در آن عصر، اصلح و داراى سیاست و مدیریت‏خاص بود،عالمان بزرگ، او را براى مرجعیت‏برگزیدند و میرزاى رشتى هم به این جهت اعتراف‏داشت و لذا خود او مرجعیت میرزاى شیرازى رامورد تایید قرار داد. (16) بسیارى‏از علما، از هر کارى که اندک شائبه ریاست غیرالهى داشت، اجتناب مى‏کردند تا درشبهات و محرمات نیفتند.
شیخ عبدالکریم ایروانى استاد میرزا حبیب‏الله رشتى علاوه بر تشخیص علمى، آن‏قدر اهل مراقبت‏بود که از امامت مسجد هم دست‏شست و خودش بعدها علت را چنین شرح‏مى‏داد:
در آغاز تحصیل، مرا به امامت مسجدى فرا خواندند. چند روز رفتم و دریافتم که‏شمار نمازگزاران روز به روز کم‏تر مى‏شود. از کم شدن آنان غمگین شدم، با خوداندیشیدم که در این نماز، رضایت‏خداوند متعال حاصل نشده است و از آن پس، امامت‏را ترک کردم.
حسن ختام مقال را سخن امیر سخن، حضرت على (ع) قرار مى‏دهیم که:
الدنیا کلها جهل الا مواضع العلم; والعلم کله حجه الا ما عمل به، والعمل کله‏ریاء الا ما کان مخلصا; والاخلاص على خطر حتى ینظر العبد بما یختم له.
همه‏ى‏دنیا، نادانى است مگر جایگاه‏هاى دانش; و علم و دانش همه‏اش، حجت و دلیل خدا،علیه انسان است‏به جز آن مقدارى که بدان عمل شود; و به جز اعمال خالص، همه‏ى‏کارها ریا است، و اخلاص در معرض خطر است تا عاقبت کار روشن شود.
پى‏نوشت‏ها:
1- 12 (یوسف):55.
2- 18 (کهف):103 و 104 .
3- بحارالانوار، ج‏73، صص‏147146; هم‏چنین ر ک: الحیاه، ج 2 ، ص 390;سفینه‏البحار، ج 1 ، ص 492 .
4- مکاسب، تصحیح کلانتر، ج 1، ص 150; مقدمه‏ى عدل الهى، ص‏347 .
5- زندگانى و شخصیت‏شیخ انصارى، صص‏73 74 ; نیز ر ک: الکلام یجر الکلام، ج 1، ص‏127 .
6- مکاسب، ج 1، ص‏123 ، مقدمه .
7- یادنامه‏ى شهید قدوسى، ص‏203 .
8- الکلام یجر الکلام، ج 1، صص‏263262 .
9- بیدارگران اقالیم قبله، صص‏127126 ; فوائد الرضویه، ص 594 .
10- ریحانه‏الادب، ج 5 ، ص‏43 ; قصص العلماء، ص 118 ; فوائد الرضویه، ص 10 ;بیدارگران اقالیم قبله، ص‏214 .
11- تحفه العالم فى شرح خطبه المعالم، ج 2 ، ص‏157 .
12- مجله‏ى نور علم، شماره‏ى‏7، ص‏79 .
13- 28 (قصص): 82 .
14- براى آگاهى بیش‏تر رجوع شود به: فضیلت‏هاى فراموش شده.
15- حاج شیخ عباس قمى، مرد تقوا و فضیلت، صص 28-29 .
16- کیهان اندیشه، فروردین 1372 ، ص‏89 و ر ک: میرزاى شیرازى، شیخ آقابزرگ تهرانى

تبلیغات