کلیات دین پژوهى (1)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
درآمدى بر دین پژوهى
به گفته محققان و کاوشگران تاریخ فرهنگ و اندیشه بشرى، بشر هیچ گاه بدون دین زندگى نکرده است، اعم از این که آن دین، یک دین آسمانى و توحیدى بوده، و یا جز آن. به عبارت دیگر، مساله پرسش و انجام دادن یک سلسله آداب و رسوم قداست آمیز، از خصایص مشترک همه انسانها در طول تاریخ بوده است. حتى آنان که به ظاهر با دین به معناى مصطلح و معروف آن مخالفت کردهاند، ناچار شدهاند دین دیگرى را جایگزین آن نمایند، تا نیاز فطرى خود را ارضا کنند.
البته آن چه در کانون بحثهاى کلامى قرار مىگیرد، بیش از هر چیز ادیان توحیدى و آسمانى است. ولى دین پژوهى در شکل گسترده خود، همه انواع و اقسام دین را در برمىگیرد، تا آن جا که حتى مسلکهاى مادى و دنیوى نظیر مارکسیسم نیز از قلم نمىافتد.
دین به معناى خاص آن (دین توحیدى و شرایع آسمانى) در قرون اخیر (از رنسانس به این طرف) تطوراتى را پشتسرگذاشته است; روزگارى مورد عنایت و توجه دانشمندان بوده و روزگارى دیگر مورد بىمهرى و بىاعتنایى بسیارى، و حتى مورد خصومتبرخى از آنان بوده است. قرن هفدهم میلادى که علم جدید، تازه سربرآورده بود، دانشمندان پیشتاز علم جدید چون کپکر و گالیله و نیوتون و دکارت خود از شخصیتهاى دینى و علاقهمند به دین بودند. اما با فرا رسیدن قرن هجدهم، رفته رفته دین از متن مجامع علمى منزوى گردید; علم و عقل بشرى تا سرحد پرستش مورد تمجید قرار گرفت و نظریه جبرانگارانه طبیعت، این پندار را به وجود آورد که جهان طبیعتخودبسنده است، و در ادامه هستى خود به مدبرى آسمانى نیاز ندارد، و علم مىتواند به همه نیازهاى انسان پاسخ گوید.
قرن نوزدهم نیز تقریبا همین راه را ادامه داد، ولى در اواخر این قرن و قرن بیستم، به خاطر چند رخداد مهم اجتماعى - فرهنگى، بار دیگر دین مورد توجه جدى قرار گرفت:
اولا) تفکر یوزیتیویستى در باب معرفتشناسى و فلسفه علم مردود شناخته شد و این در حالى است که پوزیتیویسم یکى از سرسختترین مخالفان متافیزیک به صورت اعم و دین به صورت خاص بود.
ثانیا) قربانیان بىشمار و فجایع تلخى که جنگهاى جهانى و منطقهاى براى بشر بهبار آورد. این فجایع، نتیجه علم و صنعت جدید بود که متاسفانه از دین فاصله گرفته و به جاى خدامدارى، انسان مدار شده بود.
ثالثا) ناتوانى کمونیسم به عنوان یک مرام و مسلک زندگى مخالف دین، عملا ثابت گردید.
رابعا) با فاصله گرفتن بشر از دین و تعالیم دینى، نابسامانىهاى اخلاقى، روز به روز گسترش یافت و کیان خانواده متلاشى گردید.
مجموعه این عوامل، دانشمندان و محققان را به سمت دین، سوق داد و بار دیگر دین در کانون توجه عمیق قرار گرفت. امروز، دین پژوهى به شیوه علمى و با استفاده از روشهاى معتبر در علوم اجتماعى و انسانى جزء رشتههاى آکادمیک است. به گفته برخى از نویسندگان، در غرب، سالانه حدود دو هزار عنوان کتاب اعم از مرجع و عادى - قطع نظر از نشریههاى بسیار - به سه زبان انگلیسى و فرانسه و آلمانى منتشر مىشود. (2)
این توجه و اقبال به دین، در عین اینکه مایه خرسندى است، مىتواند مشکل آفرین نیز باشد; زیرا تجربه نشان داده است که پیوسته افراد یا گروههاى فرصتطلب، از نام دین براى نشر عقاید و افکار غیردینى یا ضددینى خود استفاده کردهاند، چنانکه مارکسیستها در دوران قبل از انقلاب اسلامى، از طریق برخى گروهکهاى به ظاهر اسلامى، اندیشههاى مادىگرایانه خود را در افکار جوانان و افراد کماطلاع یا بىاطلاع تزریق مىکردند، و در قرن دوم هجرى پس از آن که اسطوره تحریم نگارش و نشر حدیث، شکسته شد، گروه زنادقه از سادهاندیشى عدهاى از محدثان، سوء استفاده کرده و چه بسیار عقاید نادرستى که تحت نام حدیث پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله در فرهنگ اسلامى وارد کردند و همین احادیثساختگى به دست ظاهرگرایان، به عنوان مرجع عقاید اسلامى شناخته شد; که هنوز که هنوز است، این خار، چشم صاحبان بصیرت را مىآزارد. به گفته دردمندى آگاه، هماکنون در دنیاى غرب، کسانى که هیچ باور دینى و تعهد مذهبى ندارند، چون نام و یاد دین، دلپسند بشر سرخورده امروزى از مسلکها و ایسمهاى دنیاگرا و انسانمدار است، براى عرضه بهتر آثار و نوشتههاى خود، به کمترین مناسب، از نام و عنوان دین، استفاده مىکنند. (3)
از سوى دیگر، دین مورد توجه دنیاى غرب، بیش، از هر دین دیگر، دین مسیحیت است، که متاسفانه دستخوش تحریف بسیار قرار گرفته و معارف و احکام آن که در کتاب مقدس (تورات، انجیل) تبیین گردیده است، در مقایسه با عقل و علم دچار مشکلات بسیارى گردیده است، چنانکه در مسایل مربوط به نظام اجتماعى دین و حکومت دینى نیز طریق و روش روشن و پذیرفتهاى ندارد; مطالب آن، عمدتا مربوط به تاریخ گذشته، و نصایح اخلاقى و الهیات آن هم به صورت تحریف شده ونارسا است. و اصولا - همان گونه که استاد شهید آیةالله مطهرى بیان کردهاند - (4) همین نارسایى مفاهیم دینى مسیحیت، یکى از عوامل مهم گرایش به مادیگرى در قرون گذشته در جهان غرب بوده است و حال که مادیگرى فکرى و عملى، ورشکسته شده است، باید بشر را به سرچشمه زلالى از معارف و احکام دینى رهنمون شد و آن جز قرآن کریم و سنت و عترت پیامبر گرامى اسلام، صلى الله علیه وآله نیست.
این جاست که وظیفه بسیار خطیر و حساس عالمان دینى و حوزههاى علمیه نمایان مىگردد; زیرا آنان خود را حامیان و مبلغان دین مىدانند، و جامعه اسلامى نیز آنان را به همین سمت مىشناسد. پس باید به این تقاضاى گسترده جدید بشریت، نسبتبه ارمغانهاى نبوت و دستاوردهاى شریعت آسمانى، پاسخ مناسب داد و عرضه را با تقاضا هماهنگ کرد. وگرنه، رهزنان و فرصتطلبان کالاهاى بدلى و غیرسالم را، به جاى کالاهاى اصیل، وارد بازار معرفت دینى خواهند کرد; چنان که اگر به ترجمههایى که از آثار غربى شده است، نظرى بیفکنیم، به این حقیقت تلخ وقوف خواهیم یافت. این آثار، به دلیل اینکه پشتوانه استوارى از وحى و فلسفه الهى ندارند، غالبا مشکل آفرین مىباشند و اگر در پرورش شبههها توانایند، در حل آنها عاجز و درماندهاند. آرى آن بخش از این تحقیقات که به مسایل تاریخى و علمى مربوط مىشود، نسبتا قوى و قابل استفاده است.
در هر حال، برماست که ضمن آشنایى با این افکار و آثار، دیدگاههاى اسلامى خود را با زبان روشن بیان کنیم و با استفاده از وسایل مناسب و متناسب با فرهنگ جدید عرضه کنیم.
متاسفانه، نوعى غربزدگى پنهانى در گفتهها و نوشتههاى برخى گویندگان و نویسندگان - حوزوى یا دانشگاهى - به چشم مىخورد. گمان یا باور اینان براین است که گویا غرب که از نظر علم و تکنولوژى بر ما برترى دارد، در فکر و فرهنگ نیز بر ما برتر است، و جدید بودن یک اندیشه به این است که مستند به فیلسوف یا متکلمى از جهان غرب باشد; در مثل اگر عالىتر و برتر از آن سخن را ملاصدرا در فلسفه، یا خواجه نصیرالدین در کلام، گفته باشند، چون این دو شخصیت مربوط به چند قرن پیش مىباشند، و از طرفى متعلق به دنیاى شرق هستند، آن سخن، راقى و بالنده نیست، ولى اگر ضعیفتر از آن را مثلا کانتیا رودولف بولتمان گفته باشند، اعجاب برانگیز خواهد بود! استاد مطهرى پس از بیان برترى فلسفه اسلامى نسبتبه فلسفه قدیم یونان و فلسفه جدید غرب مىگوید: «اما چه باید کرد که فعلا هر چیزى که مارک اروپایى دارد، رونق دارد; اگر چه سخن پوسیدهاى باشد که سالهاست ما از آن گذشتهایم». (5)
اشتباه نشود، ما طرفدار تعطیل یا تحریم فکر نیستیم، بلکه خواهان استقلال و انصاف در اندیشه و داورى هستیم، چنان نباشد که به نوشته نویسندهاى، حکیمان غربى را، اندیشهساز، و حکیمان اسلامى را، اندیشهسوز معرفى کنیم. شعار ما، همان کلام جاویدان امام على علیه السلام است که «الحکمة ضالة المؤمن» و «انظر الى ما قال و لاتنظر الى من قال» در وادى علم و حکمت، مذهب و آیین معیار نیست، چنانکه غربى و شرقى هم وزنى ندارد، و گذشته و حال هم میزان نخواهد بود. میزان و ملاک، استوارى و اتقان و درستى و آموزندگى است و این از برجستگىهاى تمدن اسلامى است که حتى به اعتراف بیگانگان، مسلمانان آثار علم و تمدن قدیم را نه تنها نابود نکردند، بلکه آن را، حرمت نهاده و گرامى داشتند و پس از تنقیح و تکمیل، به آیندگان سپردند و نوشتار حاضر خود گواهى بر همین مدعا است که چون در آثار محققان غربى، بحث دین پژوهى از جنبه تاریخى و رهیافتهاى مختلف به آن، نسبتا خوب بررسى شده است، به نقل خلاصهاى از یکى از مقالات دائرة المعارف دین در این باره بسنده کردم.
شاید منشا این خود ناباورىها، ناآگاهى از داشتههاى خودى است که آن نیز ناشى از بىتوجهى یا کمتوجهى به فلسفه و کلام در دورههاى اخیر است. از این رو، راه حل مشکل، اهتمام و اعتناى بیشتر به معارف عقلى اسلام و الهیات اسلامى (فلسفه، کلام) است. امروز، چه ما بخواهیم و چه نخواهیم، میدان جدیدى از تفکر و تحقیق در زمینه الهیات و دین پژوهى و فلسفه دین، پدید آمده است. در چنین شرایطى، غفلت و کوتاهى روا نیست و هماهنگى با آن به برنامهریزى دقیق و کار منظم و حساب شده و شتابنده، نیاز دارد. کشف استعدادها و توانایىها و هدایت و حمایت آنها، امرى ضرورى و اساسى است، چرا ما «دائرة المعارف دین» ننویسیم؟ چرا ما «فلسفه علم و دین» در حد قابل قبول، تدوین نکنیم، و چرا؟ و چرا؟ بدون شک ما نیروهاى مستعد، براى تربیت کردن، جهت اجراى چنین طرحهایى، حتى بیش از مقدار نیاز، داریم، ولى مشکل در نشناختن آنها در مرحله نخست، و هدایت نکردن آنها در مرحله دوم و حمایت نکردن آنها در مرحله سوم است، داشتن برنامه صحیح و هدایتبجاى نیروها و حمایت لازم آنها، از ضرورىترین اصول اجراى پروژههاى تحقیقى و بنیادى است. قطعا با کارهاى روزمرگى و فصلى و مقطعى، به چنین اهدافى نمىتوان رسید. اگر در دنیاى غرب، در این زمینه کارهاى چشمگیرى صورت گرفته استبه خاطر رعایت اصول یاد شده است. وقتى همه نیروها را در یک یا دو مورد به کار بگیریم، طبعا موارد دیگر، رشد لازم را نخواهد کرد. آنگاه ما خواهیم توانست در زمینههاى یاد شده متخصصان لایق به مقدار لازم تربیت کنیم، که آنها را به عنوان شاخههایى از علوم دینى یا دینشناسى به رسمیتبشناسیم، و با برنامهریزى صحیح، بخشى از نیروها را بدان سمت هدایت کنیم. در غیر این صورت، هیچ گاه، ابتکار عمل در دست ما نخواهد بود و فقط هر از چند گاهى، نوادرى پیدا خواهند شد و با زحمت و مشقتبسیار، از کیان عقاید و معارف دینى، دفاع خواهند کرد.
تازه، آن چه گفتیم، شمهاى از وضعیت کنونى و رسالت ما در برابر دینگرایى جدید در جهان غرب بوده. اما مساله جهان اسلام و هجوم گسترده و حساب شدهاى که از جانب سیلى خوردگان از انقلاب اسلامى و ایادى سیاسى - مذهبى آنان علیه مذهب شیعه در جریان است، حکایت غمانگیز دیگرى دارد! و طولانى شدن مقدمه نوشتار مانع از پرداختن به آن است. مراجعه به کتابنامهاى که در باره آثار منتشر شده علیه شیعه، منتشر شده است. براى اهل درد و بصیرت کافى است. اینک با ذکر این مقدمه، بحثخود را دوباره دین پژوهى آغاز مىکنیم و یادآور مىشویم که آن چه در این نوشتار، در این باره آمده استحول سه محور است:
1 - اشارهاى به تاریخچه بحث دین پژوهى;
2 - رهیافتهاى گوناگون به این مساله;
3 - ارایه فهرستى از برخى سرفصلهاى دین پژوهى.
تاریخچه بحث دین پژوهى
دین پژوهى، تاریخى کهن دارد و مىتوان قدمت آن را برابر با قدمتخود دین دانست، هر چند این رشته علمى نیز به سان سایر علوم، در آغاز بسیار ساده و محدود بوده و با گذشت زمان، تطور و تکامل یافته است. دین پژوهان جدید، نمونههایى از تحقیقات دینشناسى را در یونان باستان ذکر کردهاند (که البته منحصر به آنان نیست). یکى از معروفترین منابع دینشناسان پیشین، تواریخ هرودت (متولد 484 قبل از میلاد) است که سرشار از اطلاعات در باره ادیان باستانى آسیاى غربى و مصر است این آثار هم نمونههایى از روشهاى پژوهش او و هم تفسیرهاى او در این باب است. به گفته خودش، اعتماد او در این کارها بر دیدهها و قضاوتها و پژوهشهاى خود، به اضافه افسانهها و گزارشهایى است که در باره رویدادهاى قدیم و اقوامى که آنها را ندیده شنیده است. وى آیینهاى یونانى را با فرهنگهاى دیگر تطبیق کرده و خدایان مصرى و یونانى را با یکدیگر مىسنجیده است. بنابراین، روش دین پژوهى او بر پایه روش تاریخى - تطبیقى استوار بوده است.
افلاطون و ارسطو
از دین پژوهانى که با روش فلسفى، وارد این بحثشده است، افلاطون حکیم (متولد 428 میلادى) است. وى در عین این که منتقد دین عامه و افسانههاى شاعران درباره خدایان بود، با اصالت ماده (ماتریالیسم) آشکار بعضى از متفکران باستانى یونان و شکاکیتسوفسطائیان مخالف بود و در نظم و نظام اشیا، هوشى الهى مىدید و بربرها را از آن روى که به اجرام سماوى، الوهیت نسبت مىدهند، از این متفکران هوشمندتر مىدانست و برخلاف بعضى از سوفسطائیان که دین را یک دروغ مفید براى دوره ابتدایى مىدانستند، او بر آن بود که دین در روزگاران پیشتر، پاک روراستینتر بوده است. او همچنین بر مبناى آن چه از اقوام و اعصار مختلف شناخته شده بود، برآن بود که اعتقاد به الوهیت، یک پدیدار جهانى و عام بوده است.
شاگرد مشهور او ارسطو (متولد 384 قبل از میلاد) در این موضوعات با او موافقت کلى داشت. هر چند هیچ کدام از آنها به مطالعه تطبیقى ادیان - به معناى جدید کلمه - نپرداخته بودند، مع الوصف به مواد و مطالبى که از آثار قوم شناختى و تاریخى به دست آمده بود، و همچنین به دین عامه پسند و آیینهاى عرفانى سرزمین و روزگار خویش اشاره و استناد مىکردند. به علاوه، ارسطو، مؤسس روش تطبیقى بود که خود او عمدتا به مطالعات زیستشناختى اطلاق کرده بود و بعدها به سایر حوزهها نفوذ کرد.
نویسندگان رومى
سیسرون (6) و وارو (7) از نویسندگان رومىاى بودند که آثارى در باره دین داشتند، سیسرون (متولد 106 قبل از میلاد) اثرى کلاسیک در باره مکاتب فلسفى مختلف وعقاید وشعایر دینى قرن اول قبل از میلاد نوشته بود تحت عنوان اندر طبیعتخدایان (8) وى گرچه درک قابل ملاحظهاى از عناصر درونى دیانت و اعتقاد داشت، توجه و تاکیدش عمدتا معطوف به موضوعات کلامى بود، یعنى معتقدات در باب طبیعتخدایان.
وارو (متولد 116 قبل از میلاد) رسالهاى ماندگار در باب شخصیتهاى دینى رومى و اماکن و شعایر خدایان نوشت و در آن انواع الهیات را به سه نوع، اساطیرى و طبیعى و مدنى، تقسیم کرد. وارو در باره روشش گفته است که او نه به عنوان یک فیلسوف، بلکه مورخى که بیش و پیش از مسایل و مباحث لاهوتى به مسایل و مباحث انسانى علاقه دارد، قلم مىزند و به همین مناسبت دولت و کشور را همچون نهادهاى مقدس و مقدم تلقى مىکرد که براى رفع نیازهاى اجتماعى - سیاسى پدید آمده است.
بدین سان، دینشناسى تاریخى، تطبیقى و دین پژوهى انتقادى از دورانهاى قدیم وجود داشته است; هر چند نه به صورت نظریه پردازانه و روش شناسانه معمول در رشتههاى تحقیقى عصر جدید. با این حال، بسیارى از مفاهیم باب روز، نظیر نقش اجتماعى - سیاسى دین و ریشه داشتن عقاید دینى در نیازهاى روانى، در قرنها قبل از عهد مسیحى سابقه دارد. مورخان قوم شناس یونان نظیر هرودت، طلایهدار رهیافت مردم شناختى به دین پژوهى هستند.
رهیافتهاى گوناگون در دین پژوهى
اکنون که به اجمال با تاریخ دین پژوهى آشنا شدیم، مناسب استشرح کوتاهى از انواع رهیافتهاى دین پژوهى را عرضه کنیم:
دین پژوهى تطبیقى
از بحث قبل روشن شد که دین پژوهى تطبیقى، تاریخى کهن دارد، ولى سرآغاز دین پژوهى تطبیقى به شیوه علمى آن را در ربع قرن نوزدهم و سر رشته آن را در آثار زبانشناس آلمانى ماکس مولر (1823 - 1900) قرار مىدهند. دانش وسیع مولر از زبانهاى هند و اروپائى، رهیافت تطبیقى او به فقه اللغه و تسرى دادن روش آن به دینپژوهى و حمایت صریح او از این رشته، به عنوان یک رشته علمى، در طول حیات او، راه را براى تاسیس کرسىهایى مربوط به این رشته در دانشگاههاى پیشتاز اروپا، باز کرد.
رهیافت مردم شناختى
رهیافت مردم شناختى به دین نیز، ریشههاى عمیق در تاریخ فرهنگ و تمدن بشرى دارد، ولى معمولا از اى. بى تیلور (1832 - 1917) قوم شناس انگلیسى به عنوان مؤسس دینپژوهى مردم شناختى یاد مىشود. او بر مبناى این فرض که آداب و رسوم و عقاید فرهنگهاى بدوى جدید - که سیاحان و مبلغان و کارگزاران استعمار و دیگران وصف کردهاند - بازمانده عصر باستانى پیش از تاریخ است، به این نتیجه رسید که اینها شواهدى هستند که دلالتبر مرحله اولیه دین دارند.
لوى برول (1857 - 1939) از دین پژوهاى مهم مکتب مردم شناختى فرانسوى بود که در درجه اول فیلسوف بود و توجهش معطوف به شیوهاى بود که بدویان فکر مىکنند، و نه به ساختار اجتماعى نهانى آنها. وى در آغاز بر آن بود که ذهنیت انسانبدوى به کلى با اندیشه انتزاعى انسان جدید فرق دارد، ولى در سالهاى آخر عمرش این نظر را تعدیل کرد و قایل به یک ذهنیت انسانى مشترک شد که در آن، عوامل رفتارى و عقلى هم نزد بدویان و هم انسانهاى جدید به یکسان وجود دارد.
فوستل دوکولانژ (1823 - 1892) از دیگر محققان سرشناس این رشته است. وى در کتاب مشهورش «شهر باستان» (9) (1864) شهر باستانى یونانى - رومى را بررسى کرده و برآن است که بنیاد قوانین و نهادهاى مدنى در نخستین معتقدات و آداب و رسوم دینى جامعه نهفته است.
رهیافت تاریخى - پدیدار شناختى
تاریخ و پدیدارشناسى دین هم مانند مردمشناسى دین، طلیعهاى فلسفى دارد. مىتوان از شلایر ماخو (1768 - 1834) متکلم برجسته آلمانى خط مستقیمى به فیلسوف آلمانى ویلهم دیلستاى (1833 - 1911) و تاثیر او بر مطالعات علوم انسانى، از جمله تاریخ ادیان کشید. وى تمایز قاطعى بین مطالعات علوم طبیعى و علوم انسانى قایل بود و این برخلاف گرایش عام قرن نوزدهمى بود که دومى را طبق مدل اولى مىسنجیدند.
علاوه بر این، تاثیر و نفوذ فلسفى، تاثیر و نفوذ کلامىاى نیز در سیر تحول تاریخ و پدیدار شناسى مستقل دین مشهود بود، برخلاف پژوهندگان پیشتاز در مردمشناسى جدید که عمدتا از دین رسمى و دیانتسنتى بریده بودند، بسیارى از محققان صاحبنظر که در سیر تکوینى این رشته جدید نقشى داشتند، متکلم دینى بودند. آنان دین پژوهى را مشخصهاى دینى که به رشد دینى پژوهشگر کمک مىکند، در نظر مىگرفتند.
سودربلوم (1866 - 1913) متکلم سوئدى و مورخ ادیان، از برجستهترین چهره این مکتب جدید به شمار مىرفت. او در آغاز، متخصص دین باستانى ایران بود، سپس دامنه علاقهاش را به کلى به حوزه تاریخ ادیان و رابطهاش با دین مسیحى گسترش داد. او کتابى در باره سیر تحول و تکامل اعتقاد به خدا نوشت و در این کار، به کل گستره ادیان بشرى از جمله ادیان اقوام امى (ابتدایى) نظر داشت.
ادوارد لیمان (1862 - 1930) پژوهشگر دانمارکى نیز، سهم مهمى در پدیدارشناسى دین دارد. وى به خاطر کتاب کوچکى که به زبان سوئدى در زمینه علم دین نوشته است، مشهور است. مقاله دیگرى نیز در موضوع پدیدارشناسى دین دارد که مرجع دینپژوهان است.
یواخیم واخ (1898 - 1955) مورخ آلمانى - آمریکایى ادیان و جامعهشناس دین نیز، در این باره تلاشهاى بسیار کرده او تاریخ و پدیدارشناسى دین را به صورت رشته تحقیقى شناخته شدهاى در دانشگاههاى آمریکا درآورد.
رهیافت روانشناختى
سابقه رهیافت روانشناختى به منشا و ماهیت دین، به یونانیان باستان مىرسد. در این رهیافت، دین سرچشمهاى درونى و روانى دارد. هر چند در مورد خاستگاه آن عامل درونى، دیدگاهها مختلف است. برخى آن را ترس و وحشت از حوادث مهیب طبیعى، و برخى دیگر آن را ناشى از خشیت و خضوع درونى در برابر امرى قدسى و برتر، و برخى دیگر آن را برخاسته از عقدههاى روحى، و عدهاى نیز آن را ناشى از تمایلى عالى که در ردیف تمایلات عالى چون حس راستى و اخلاقى و هنرى قرار دارد، دانستهاند.
علاوه بر رهیافتهاى روانشناختى که متفکران انواع و اقسام رشتهها داشتند، در اواخر قرن نوزدهم یک رشته خاصى پدید آمد که مختص تحقیق در روانشناسى دین بود. پژوهندگان این رشته، بر مطالعه تجربههایى چون ایمان آوردن و دعا و احوال عرفانى با کاربرد روشهایى چون پخش پرسشنامه، مصاحبه شخصى، زندگىنامه خود نوشت، و سایر مواد و مطالب تجربى که قابل تجزیه و تحلیل و ردهبندى و سنجش آمارى است، تاکید داشتند. این پژوهندگان، اعم از آن که عقاید و اعمال دینى را عقلا قابل توجیه مىدانستند یا خیر، گرایش نظرىشان این بود که دین را در حیطه کارکرد عملىاش به عنوان عاملى در جهت تثبیتیا تکامل شخصیت، ملاحظه کنند.
نام بزرگى که در روانشناسى دین مطرح است، ویلیام جیمز (1842 - 1910) است. کتاب بزرگ او در این زمینه تنوع تجربه دینى (10) (1902) نام دارد. بخشهایى از این کتاب به نام دین و روان به فارسى ترجمه شده است که مطالعه آن بسیار مفید است.
توجه ناخود آگاه و رابطهاش با احوال دینى با سیر تکاملى روانشناسى اعماق، بالا گرفت. که زیگموند فروید (1856 - 1939) و یونگ (1875 - 1961) دو چهره معروف این رشتهاند و در باره منشا دین دو نظریه کاملا متناقض دارند. در حالى که فروید، دین را یک فریب یا پندار تسلى بخش براى انسانهاى بدوى مىدانست، یونگ، دین را براى کمال روانى انسان، امرى ضرورى مىشناخت که سرکوب آن به ظهور آثار و علایم بیمارگونه منجر مىگردد.
رهیافت جامعهشناختى
در زمینه رهیافتهاى جامعهشناختى به دین، سابقه ملاحظه اندیشه ورانه رابطه بین دین و جامعه، به یونان باستان باز مىگردد. در دورههاى پس از آن، دو نگرش جامعه شناختى نسبتبه این مساله وجود داشته است: یکى نگرش دین باورانه که به نقش شکل دهنده دین بر جامعه و هم واکنش دین در برابر نیرو و نفوذ فزاینده دنیوى توجه کرده است. و دیگرى نگرش غیر دینى که رابطه دین و جامعه را از نظر گاهى کاملا دنیوى مطالعه کردهاند. که اگوست کنت (1798 - 1857) جامعهشناس فرانسوى، و هربرت اسپنسر (1820 - 1903) فیلسوف انگلیسى از این دستهاند.
ماکس وبر (1864 - 1920) جامعهشناس آلمانى یارىهاى نظرى و روششناختى ارزندهاى به رهیافت جامعه شناختى به دین رساندند. او همچنین مطالعاتى جامعهشناختى از ادیان تاریخى خاص (ادیان چینى، هندى، یهودیتباستان) به عمل آورد.
براخیم واخ، که قبلا در بحث پدیدار شناسى دین از او یاد شد، در زمینه جامعهشناسى دین، آثار مهمى تالیف کرد. او قایل به سه جلوه اساسى تجربه دینى بود; یعنى نظرى، عملى و اجتماعى و توجهش را به رابطه جامعه دینى، با واپسین حقیقت معطوف داشته بود. آثار واخ به نحوى منظم و ماهرانه، انواع گوناگون جامعه و نمادهاى دینى و نیز رابطه متقابل بین دین و جامعه را مورد پژوهش قرار مىدهد.
مشکلات دین پژوهى
دین پژوهى، محصور به شرایط و محدودیتهایى است:
نخست، انگیزههاى فردى هر محقق براى ورود به این حوزه و تعمیم دادن آن درست نیست.
دوم، میزان در دسترس بودن مواد و منابع لازم براى پژوهش.
سوم، که از دو مشکل پیشین مهمتر است، مربوط به روش پژوهش است; مانند این که مواد و مطالب چگونه باید نظم و نسق یا ردهبندى یابد؟ در هر مورد، چه راه و روشهاى تحلیلى مناسب است؟
چهارم، مربوط به پیشفرضهاى شخصى پژوهشگر است که در تحلیل از مواد و مطالب مورد بحث، تاثیر مىگذارد.
براى حل این مشکلات، یک یا دو رشته فرعى در زمینه دین پژوهى پدید آمده است که یکى تاریخى و دیگر دستگاهمندانه است; جریان تاریخى که از وجوه بسیار به تاریخ علم شباهت دارد، روشها و رهیافتهاى گذشته را بررسى مىکند و به بازشناسى تفصیلى این پژوهش در طول دو قرن اخیر نظر دارد. و رشته دستگاهمندانه از یک سوء خصایص مشترکى با فلسفه علم، و از سوى دیگر وجوه مشترکى با الهیات دستگاهمندانه دارد.
اغلب مسایل و مباحث روش شناختى جارى در دین پژوهى، در پیوند با رشته دوم; یعنى جریان دستگاهمندانه، نشات مىیابد و دستخوش انواع پیشفرضهایى است که پژوهشگران با خودشان به این عرصه تحقیق مىآورند. بسیار فرق مىکند که تعلیم و تربیت اولیه پژوهشگر او را فىالمثل متکلم، فیلسوف، لغتشناس یا قوم شناس، پرورده باشد. به این دلیل و نیز دلایل دیگر، رهیافت تاریخ اندیشهها به مسایل روش شناختى به مثابه مقدمه ناگزیرى براى بحث دستگاهمندانه لازم است.
بارى، مسایل مربوط به روش در دین پژوهى همه از یک نوع نیست; روش ممکن است و وابسته به مواد تحقیق یا انگیزههاى تحقیق باشد. در صورت نخست، این مسایل، با ساختار دین آن چنان که متون و یادمانها و اسطورهها و شعایر و اخلاق و تجربههاى دینى افراد جلوهگر است، سرو کار دارد.
امروزه، چنین تلقى مىشود که هیچ پژوهشگرى قادر به ارزیابى فارغ بالانه یا عینى مواد و مطالب مورد تحقیق خود نیست; چرا که هر پژوهشگرى دست و پایش در بند تاروپود ظریف و ناپیداى یک دوره، یک ایدئولوژى، یک الهیات، یک طبقه اجتماعى و یا یک فضاى فکرى و عقیدتى است، و یکى از اهداف پدیدارشناسى دین این است که هر آن چه را که طبیعتشخصى، تصادفا به صورت داورىهاى ارزشى در مىآورد، نسبتا سد و کنار بگذارد، یا لااقل در پرانتز قرار دهد.
دین پژوهى از درون و بیرون
غالبا چنین تلقى مىگردد که هیچ صورت خاصى از دین را عمیقا نمىتوان فهمید، مگر از درون. اما بعضى از دین پژوهان، به عکس این نظریه، برآنند از آنجا که عضو نیکاعتقاد یک دین، که نسبتبه آن دروننگر و خودى است، مجبور به یک نوع درک محدود از سنتى است که خود به آن تعلق دارد، و پژوهشگر ایدهآل، کسى است که از موضعى در خارج از این محدودهها و محدودیتها عمل کند. هیچ یک از این نگرشها را نمىتوان به عنوان اصل کلى پذیرفت; درک و دریافت عقلانى، یک چیز است و همدلى تخیلى یک چیز دیگر، و تحریک عواطف چیز سوم و دین پژوهى ممکن است رو به هر یک از این سه وجه داشته باشد; خودى و بیگانه مىتوانند از نظرگاههاى گوناگونى بنگرند.
پژوهشگر بیگانه، ممکن است، صرفا، از نظر عقلى و فکرى بسیار چیزها در باب یک سنت دینى معین، از تاریخ و ساختار و زمینه اجتماعى یک دین بداند و دانش او بسى بیشتر از یک مؤمن به آن دین، یعنى پژوهشگر خودى، باشد و در عین حال از نظر عاطفى نسبتبه کلیه دعاوى آن سنت در مورد وحى و الهام ربانى و منشا وحیانى، بىاعتنا باشد. در این جا، دین پژو خودى برآن خواهد بود که در قیاس با رسالت وحیانى، هر چیز دیگرى بىاهمیت است و ممکن است در قبال این مساله که آیا واقعیات و شواهدى عملا مؤید آن هستیا نیست، حالتبىتفاوت یا خصمانه به خود بگیرد، و هر گونه تلفیق یا تفریقى بین این دو دیدگاه، مىتواند وجود داشته باشد. (11)
برخى از مباحث دینپژوهى
دین پژوهى، قلمروى بس وسیع دارد و مباحثبسیارى که به گونهاى با دین رابطه دارند را در برمىگیرد، تا آنجا که در دائرةالمعارف دین، که در 16 جلد تدوین گردیده است، 2750 مقاله از 1400 نفر از دینشناسان و پژوهندگان ادیان مختلف، از پنجاه کشور جهان، نگارش یافته است و موضوعاتى چون: رجال دینى، کتب مقدس، نهادها، آداب و شعایر و مناسک و مراسم دینى، عقاید و نظریهها و نمادها، قصص، اصطلاحات، مفاهیم و نیز ربط سایر حوزههاى فرهنگى نظیر فلسفه، هنر، علم، سیاست، حقوق، اخلاق و نظایر آنها با دین و مقولات دینى، مورد بحث قرار گرفته است.
از میان این موضوعات، برخى جنبه کلىتر دارد و مىتواند ادیان مختلف را شامل شود که مواردى را یادآور مىشویم:
1 - واژهشناسى و تعریف دین; 2 - طبقهبندى ادیان; 3 - عنصر مشترک ادیان; 4 - منشا و خاستگاه دین; 5 - ابعاد و قلمرو دین; 6 - روانشناسى دین; 7 - جامعهشناسى دین; 8 - باستانشناسى و دین; 9 - دین و فرهنگ و تمدن بشرى; 10 - دین و اقتصاد; 11 - دین و اخلاق; 12 - فلسفه و دین; 13 - علم و دین; 14 - دین و دنیا; 15 - سیاست و دین; 16 - هنر و دین; 17 - دین و عرفان; 18 - گفتوگو یا همسخنى ادیان; 19 - فلسفه دین; 20 - روانکاوى و دین.
واژهشناسى دین
واژه دین، واژهاى عربى است و در فرهنگهاى لغت عربى در موارد زیر به کار رفته است:
1 - جزا و مکافات; 2 - حساب و بررسى; 3 - اطاعت و انقیاد; 4 - ملت و آیین; 5 - رویه و عادت; 6 - چیرگى و برترى; 7 - تدبیر امور; 8 - آن چه وسیله پرستش خداوند است. (12)
به گمان برخى واژه دین از ریشه فارسى میانه «دن» به معنى کیش و آیین، یا از ریشه عبرى به معنى داورى گرفته شده است، ولى با مطالعه در ادبیات عرب جاهلى نادرستى این گمان روشن مىشود. زیرا این واژه در فرهنگ جاهلیتبه معانى اطاعت، آیین و طریقه و مکافات و جزا به کار رفته است. (13)
این واژه، در زبان فارسى، به معناى کیش و آیین (و مذهب) است و به معناى روز بیست و چهارم هر ماه خورشیدى و نام فرشتهاى نیز به کار رفته است. (14)
معادل انگلیسى واژه دین کلمه Religion است که از یکى از دو واژه لاتینى Religiri به معناى توجه و عنایت مواظبت Religare و یا به هم پیوستن، اشتقاق یافته است. روایت نخستبه سیسرن ( کیکرو، چیچر و (Cicero متوفاى 43 قبل از میلاد بازمىگردد و روایت دوم به برخى از عالمان مسیحى قرن اول میلادى منسوب است. (15)
برخى مانند ویل دورانت، روایت نخست را برگزیده (16) و برخى دیگر مانند جان هیک (17) و وینستون کینگ، روایت دوم را پذیرفتهاند.
واژه دین در قرآن کریم
واژه دین در قرآن کریم به صورتهاى مختلف در 86 نوبتبه کار رفته است. برخى از معانىاى که این واژه در آنها به کار رفته است عبارتند از:
1 - مکافات و جزا:
در آیاتى که دین بر قیامت اطلاق گردیده، مقصود جزا و مکافات است، مانند:
« مالک یوم الدین »(حمد/ 4); « ارایت الذى یکذب بالدین » (ماعون / 1); « والذی اطمع ان یغفرلی خطیئتی یوم الدین » (شعراء / 82); « الذین یکذبون بیوم الدین » (مطففین / 11) و آیات دیگر.
2 - تسلیم و انقیاد
در آیات زیر و نظایر آنها، دین به معناى تسلیم و انقیاد است:
« ان الدین عندالله الاسلام » (آلعمران / 19);
« یا بنى ان الله اصطفى لکمالدین فلا تموتن الا و انتم مسلمون » (بقره / 132);
« افغیر دین الله یبغون وله اسلم من فی السموات والارض طوعا و کرها والیه یرجعون » (آلعمران / 83 );
« و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه و هو فی الآخرة من الخاسرین » (آلعمران / 85 ).
و نامیده شدن شریعت محمدى صلى الله علیه وآله به اسلام، به خاطر این است که اهل کتاب با انکار نبوت پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله که آخرین پیامبر الهى است، در حقیقت از فرمان خداوند، سرپیچى کرده و تسلیم خداوند نیستند. بنابراین، مسلمان کسى است که نبوت پیامبر خاتم و شریعت او را پذیرا باشد.
علامه طباطبایى در تفسیر آیه 19 آلعمران مىگوید:
مراد از اسلام معناى لغوى آن است، و معناى آیه چنین است: دین نزد خداوند یکى پیش نیست و بندگان خود را جز به آن، فرمان نداده است. و در کتابهایى که بر پیامبران خود فرو فرستاده، جز آن را بیان نکرده است و آن، همانا اسلام است; یعنى، تسلیم حق شدن، حق در اعتقاد و حق در عمل. به عبارت دیگر، حقیقت دین، تسلیم شدن در برابر بیانى است که از مقام ربوبیت در زمینه معارف و احکام، نازل شده است. (18)
3 - توحید و یگانهپرستى
« الا لله الدین الخالص و الذین اتخذوا من دونه اولیآء ما نعبدهم الا لیقربونا الى الله زلفى » (زمر / 3 ) .
مفاد این آیه کریمه، این است که خداوند، عبادت آنان که تنها خدا را عبادت نمىکنند، نمىپذیرد; خواه تنها غیر خدا را عبادت کنند و یا علاوه بر عبادت خدا، موجود دیگرى را هم عبادت کند. (19)
« قل الله اعبد مخلصا له دینى × فاعبدوا ماشئتم من دونه » (زمر / 14 - 15).
دین در این آیه به معناى «پرستش خداى یکتا» است. واژه عبادت که قبل و بعد از واژه دین به کار رفته، گواه براین معناست.
« و قاتلوهم حتى لاتکون فتنة و یکون الدین لله » (بقره / 193).
یعنى، با مشرکان و بتپرستان جهاد کنید تا فتنه شرک از میان برداشته شود، و همگان به توحید اقرار کنید. (20)
4 - مجموعه معارف و احکام الهى
« فلولا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فی الدین » (توبه / 122).
این آیه کریمه، مؤمنان را به تفقه در دین تشویق مىکند، و مقصود فهمیدن معارف دینى اعم از اصول و فروع است، و مختص احکام عملى اسلام ( فقه اصطلاحى) نیست. (21)
« ما جعل علیکم فی الدین من حرج » (حج / 78): یعنى قانونى که مایه کلفت و مشقتبیش از حد باشد، از جانب خداوند وضع نشده است. اطلاق آن، اصول و فروع دین را شامل مىشود.
« ولا تاخذکم بهما رافة فی دین الله » (نور / 2).
این آیه، گرچه مربوط به اجراى حد زناکار است، ولى مدلول آن اعم است و هر حکم و قانون الهى را شامل مىشود; مثلا حد ارتداد را هم که مربوط به عقیده است نه عمل، در برمىگیرد.
5 - حقوق اجتماعى اسلام
« فان تابوا و اقاموا الصلوة و آتوا الزکوة فاخوانکم فی الدین » (توبه / 11).
یعنى، اگر مشرکان توبه کنند و پس از ایمان به آیین اسلام، نماز برپا دارند و زکات بپردازند، با سایر مؤمنان از نظر حقوق اجتماعى اسلام برابرند. (22)
6 - هرگونه قانون و دستورالعمل
« ما کان لیاخذ اخاه فی دین الملک » (یوسف / 76); یعنى، در آیین زمامدار مصر جایز نبود که یوسف برادر خود را به جرم سرقت، گروگان بگیرد.
7 - شرک و بتپرستى
« لکم دینکم ولی دین » (کافرون / 6).
به قرینه آیات قبل که خداوند به پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله دستور مىدهد تا به کافران بگوید که «من، آن چه را که شما پرستش مىکنید، نمىپرستم و شما نیز خداى مرا پرستش نمىکنید». پس، در مساله پرستش میان ما توافقى وجود ندارد. در این صورت، من دین خود را دارم - که همان توحید و یکتاپرستى است - و شما نیز دین خود را که همان شرک و بتپرستى است.
8 - آیین اسلام
« الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا» ( مائده / 3).
یعنى، امروز (روز غدیر خم با نصب على بن ابىطالب علیه السلام به عنوان رهبر جامعه اسلامى پس از پیامبر صلى الله علیه وآله) دین شما را کامل کرده، نعمتخود را به اتمام رساندم و از آیین اسلام به عنوان دین و برنامه زندگى خشنودم. یعنى، نبوت و شریعت الهى بدون ولایت، ناقص است و از آنجا که شریعت، نعمتى است از خداوند براى مکلفان، بدون ولایت، نعمتخداوند نیز ناتمام خواهد بود و در نتیجه، چنین دینى مورد رضایتخداوند نخواهد بود.
بررسى تعریفهاى دین
الف) متکلمان اسلامى
1 - دین، مجموعهاى از برنامههاى عملى هماهنگ با نوعى جهانبینى است که انسان براى نیل به سعادت خود، آن را وضع مىکند و یا از دیگران مىپذیرد. (23)
2 - دین، سلسلهاى از معارف علمى است که سلسلهاى از معارف عملى را به دنبال دارد، و جامع این دو دسته، معارف علمى و عملى آن است که همگى جنبه اعتقادى دارند. (24)
دو تعریف یاد شده را مىتوان تعریف عام دین دانست. بدین لحاظ، هرگونه مرام و مسلک زندگى که مبتنى بر نوعى جهانبینى است، دین نامیده مىشود.
3 - دین، وضع و قراردادى الهى استبراى صاحبان عقول که مشتمل بر اصول و فروع است. (25)
4 - دین، وضع و قراردادى الهى است که صاحبان عقول را به پذیرش آن چه پیامبر از جانب خدا آورده است، دعوت مىکند. (26)
اشکال این تعریف این است که آن چه پیامبر از جانب خداوند آورده است، همان دین است و آن چیزى جز وضع و قانون الهى نیست. بنابراین، حاصل تعریف مزبور این مىشود که دین قانونى الهى است که خردمندان را به دین فرا مىخواند.
5 - دین، روش ویژهاى براى زندگى دنیوى است که مصلحت دنیوى انسان را در جهت کمال اخروى و حیات ابدى او تامین مىکند. از این روى، لازم استشریعت، در برگیرنده قوانین باشد که به نیازهاى دنیوى انسان نیز پاسخ گوید. (27)
این تعریف، ناظر به دین حق است که بر پایه خداشناسى و انسانشناسى واقع بینانه استوار است; یعنى با توجه به ربوبیتحکیمانه الهى و با توجه به این که انسان قابلیتحیات ابدى را دارد، به دینى نیازمند است که او را در مسیر حیات سعادتمندانه ابدى هدایت کند و در عین حال به نیازهاى دنیوى او نیز پاسخ گوید.
6 - دین، عبارت است از اصول علمى و سنن و قوانین عملى که برگزیدن و عمل به آنها، تضمین کننده سعادت حقیقى انسان است. از این روى، لازم است دین با فطرت انسانى هماهنگ باشد تا تشریع با تکوین مطابقت داشته باشد و به آن چه آفرینش انسان اقتضاى آن را دارد پاسخ گوید; چنان که مفاد آیه کریمه « فاقم وجهک للدین حنیفا فطرت الله التی فطر الناس علیها...» (روم / 30) همین است. (28)
این تعریف مشابه تعریف سابق است.
7 - دین، عبارت از مجموع عقاید، اخلاق، قوانین و مقرراتى است که براى اداره امور جامعه انسانى و پرورش انسانها باشد، گاهى همه این مجموعه حق و گاهى همه آن باطل و زمانى مخلوطى از حق و باطل است. اگر مجموعه حق باشد، آن را دین حق، و در غیر این صورت آن را دین باطل یا التقاطى از حق و باطل نامند. (29)
این تعریف نیز به سان دو تعریف اول و دوم، عام است و دین حق و باطل را شامل مىشود.
8 - دین، در اصطلاح به معناى اعتقاد به آفرینندهاى براى جهان و انسان و دستورهاى عملى متناسب با این عقاید است. از این روى، کسانى که مطلقا معتقد به آفرینندهاى نیستند و پیدایش پدیدههاى جهان را تصادفى و یا صرفا معلول فعل و انفعالات مادى و طبیعى مىدانند «بىدین» نامیده مىشوند، اما کسانى که معتقد به آفرینندهاى براى جهان هستند، هر چند عقاید و مراسم دینى ایشان توام با انحرافات و خرافات باشد «دیندار» شمرده مىشوند و براین اساس ادیان موجود در میان انسانها به «حق» و «باطل» تقسیم مىشوند و دین حق، عبارت است از آیینى که داراى عقاید درست و مطابق با واقع بوده، رفتارهایى را مورد توصیه و تاکید قرار مىدهد که از ضمانت کافى براى صحت و اعتبار برخوردار باشند. (30)
این تعریف از تعریفهاى اول و دوم و هفتم اخص است; زیرا مکاتب مادى را شامل نمىشود، ولى از تعریفهاى پنجم و ششم اعم است; زیرا ادیان باطل را نیز شامل مىشود.
9 - دین، نوعى انقلاب فکرى است که انسان را در زمینههاى گوناگون، به کمال رهبرى مىکند. این زمینهها عبارتند از:
الف) افکار و عقاید انسان را رشد داده از خرافات و اوهام حفظ مىکند;
ب) اصول اخلاقى را تکمیل مىکند;
ج) روابط اجتماعى را نیکو مىسازد;
د) امتیازات قومى و نژادى را لغو مىکند. (13)
این تعریف، تنها دین حق را شامل مىشود، و از این نظر مانند تعریفهاى پنجم و ششم است.
10 - دین، به مجموعه تکالیفى که بندگان به وسیله آنها خدا را اطاعت مىکنند، گفته مىشود و در این صورت، مرادف با ملت و شریعت است. (32)
11 - دین، از دو رکن اساسى تشکیل مىگردد:
رکن اول) اعتقاد به وجود خداوند که جامع همه صفات کمالیه است; جهان را بر مبناى حکمتبرین خویش آفریده است و انسان را به وسیله دو راهنماى بزرگ (عقل به عنوان حجت درونى و انبیا و اوصیا به عنوان حجتبرونى) در مجراى حرکت تکاملى تا ورود به لقاء الله قرار داده است و اعتقاد به ابدیت که بدون آن، حیات و کل جهان هستى معمایى لاینحل است.
رکن دوم) برنامه حرکتبه سوى هدف است که احکام و تکالیف نامیده مىشود. مبناى این دو رکن [ احکام و تکالیف ] بر دو امر استوار است:
1 - اخلاقیات: احکامى که براى تحصیل شایستگىها و تهذیب نفس و تصفیه درون مقرر شده است.
2 - احکام فقهى که به دو قسم احکام اولیه و ثانویه تقسیم مىشوند. احکام اولیه مستند به نیازهاى ثابت انسانها است که جز در موارد اضطرار و تبدل موضوع، هرگز قابل تغییر و دگرگونى نمىباشد و احکام ثانویه در هنگام بروز ضرورتهاى زندگى فردى یا اجتماعى مقرر مىشوند.
حاکم، در این موارد، احکامى را براى پاسخگویى به آن ضرورتها مقرر مىدارد که پس از منتفى شدن آن ضرورتها، آن احکام نیز منتهى مىگردد و احکام اولیه بر مبناى نیازهاى ثابتبه جریان مىافتد. (33)
این تعریف، در حقیقت ناظر به دین و آیین اسلام است و با توجه به تعالیم و احکام آن تنظیم گردیده است، به گونهاى که راز خاتمیت دین را نیز به اجمال بیان کرده است; یعنى تعریف مزبور، ویژه دین خاتم است، نه مطلق ادیان توحیدى و شرایع آسمانى.
12 - دین، به معناى عام، نوعى ارتباط ماوراى طبیعت و خدا، با انسان براى رشد و به کمال رساندن آدمى است، و به معناى خاصى، مجموعهاى از هستها و بایدهاى مستند به خداوند است که از طریق وحى و سنت معصومان علیهم السلام براى هدایت و کمال انسانها ظهور یافته است.
به عبارت دیگر، دین، مجموعهاى از هدایتهاى عملى و علمى است که از طریق وحى و سنتبراى فلاح و رستگارى آدمى در دنیا و آخرت، آمده است. (34)
تعریف عام دین - چنان که قبلا بیان گردید - مشروط به اعتقاد به جهان ماوراى طبیعت و ارتباط با عالم غیب نیست. بلکه هر نوع مرام و مسلک زندگى را که بر نوعى جهانبینى مبتنى باشد، شامل مىشود، و تعریفى که در پایان ارایه شده، تعریف دین حق است.
13 - دین، عبارت است از کلى اعتقاد به آن چه متعلق اعتقاد قرار مىگیرد; مانند وجود خدا و اعمالى چون نماز.
توضیح: انسان دیندار، اعتقاداتى دارد و متعلق اعتقاد او یا وجود خارجى است - مثلا وجود خداوند - یا عملى ارزشى است - مثلا اقامه نماز - که در هر دو قسمت، چهار مطلب به موازات یکدیگر قابل تفکیک هستند که یکى از آن چهار مطلب همان دین است:
مثلا در قسمت اول که متعلق اعتقاد وجود خارجى است، چهار مطلب قابل تفکیک عبارتند از:
1 - وجود خدا;
2 - اعتقاد به وجود خدا - یعنى کلى اعتقاد - اعم از این که من، به وجود خدا اعتقادى داشته باشم یا نه;
3 - این مطلب که «خدا وجود دارد» در قرآن آمده است;
4 - اعتقاد شخصى من به خدا.
از چهار مطلب پیشین قسم اول ( وجود خدا) دین نیست. این مطلب که «در قرآن آمده " خدا وجود دارد"» نیز دین نیست; بلکه این متن دینى، کاشف از دین و وجود خداوند است. اعتقاد شخصى من به وجود خداوند نیز دین نیست، بلکه تدین است. باقى مىماند اعتقاد به وجود خداوند - کلى اعتقاد - که این همان دین است. همین تفکیک در مورد تشریعات نیز قابل اجراست. (35)
شکى نیست که کلى اعتقاد، امرى ذهنى است و نمىتوان دین را به آن تفسیر کرد و اگر مقصود، لزوم داشتن چنین اعتقادى است، قطعا جنبه فردى و شخصى دارد، و این همان تدین است. پس دین، عبارت است از مجموعه معارف اعتقادى و عملى که از طریق وحى، بر بشر عرضه شده است.
ب - متکلمان مسیحى
در این بخش، با برخى از تعاریفى که متکلمان و دینشناسان مسیحى براى دین گفتهاند، آشنا مىشویم:
1 - ماکس مولو، روى جنبه عقلانى دین تاکید کرده و گفته است:
دین یک قوه و یا تمایل فکرى است که مستقل از - و نه على رغم - حس و عقل، بشر را قادر مىسازد که «بىنهایت» را تحت اسامى و اشکال گوناگون درک کند. (36)
2 - در دو تعریف مشهور تاریخى امانوئل کانت و ماتیو آرنولد از دین، برجنبه اخلاقى آن تاکید شده است; این دو تعریف عبارتند از:
الف) «دین، عبارت است از تشخیص همه وظایف به عنوان دستورهاى الهى». (37)
ب) «دین، عبارت است از اخلاقى که در تماس با احساس قرار گرفته است». (38)
جان هیک، کلام آرنولد را این گونه نقل کرده است:
«دین، همان اخلاق است که احساس و عاطفه، به آن تعالى و گرما و روشنى بخشیده است». (39)
3 - برخى برجنبه احساسى دین تاکید کرده و آن را با این ویژگى تعریف کردهاند; چنان که شلایر ماخر، (Sehleiermachar) در تعریف آن گفته است: «جوهر دین، عبارت است از احساس وابستگى مطلق». (40)
ویلیام جیمز نیز، براین جنبه از مذهب تاکید کرده و گفته است:
مذهب، عبارت است از تاثرات و احساسات و رویدادهایى که براى هر انسانى در عالم تنهایى و دور از همه بستگىها براى او روى مىدهد، به طورى که انسان از این مجموعه مىیابد که بین او و آن چیزى که آن را امر خدایى مىنامد، رابطهاى برقرار است. (41)
4 - برخى از آنان، بر جنبه اعتقادى دین تاکید ورزیده و دین را با این ویژگى تعریف کردهاند. چنان که ویلیام جیمز، در جاى دیگر، دین را چنین تعریف کرده است:
مذهب، عبارت است از اعتقاد به این که یک نظم نامرئى در میان چیزهایى این جهان هست و بهترین کار براى ما این است که خود را با این نظم هماهنگ سازیم. (42)
جان هیک به نقل از فرهنگ مختصر آکسفود، تعریف زیر را نقل کرده است:
شناختیک موجود فوق بشرى که داراى قدرت مطلقه است و خصوصا باور داشتن به خدا یا خدایان متشخص که شایسته اطاعت و پرستشاند. (43)
ویل دورانت نیز تعریف زیر را از تیلر نقل کرده است:
دین، فقط اعتقاد به موجودات روحانى غیر مادى است. (44)
5 - عدهاى جنبه اعتقادى و احساسى دین را مهمتر یافته و آن دو را در تعریف دین برگزیدهاند; چنان که رابرت هیوم گفته است:
آن چه دین یک فرد را تشکیل مىدهد، عبارت از اعتقاد او به نوعى خدا، یا خدایان، و تجربه او از آن خدا، یا خدایان است. آن چه یک دین را از ادیان دیگر متمایز مىسازد، عبارت از نوع خدایى است که پیروان آن دین به آن اعتقاد دارند و نوع تجربه بشرىاى که به گونه شایسته از آن اعتقاد حاصل مىگردد. (45)
6 - گروهى بر جنبه پرستش دینى تاکید کرده و دین را با این ویژگى تعریف کردهاند. آلن منزیس Allan Menzies در تعریف دین گفته است: «دین، عبارت است از پرستش قدرتهاى بالا به دلیل نیاز». (46)
تعریفى مشابه را ویل دورانت از سیر جیمس نقل کرده است: «دین، پرستش موجودات فوق طبیعت است». (47)
7 - برخى، ویژگى ادراکى و معرفتى را معرف دین دانستهاند. پرفسور استرانون، ( Stratton) در تعریف دین گفته است:
دین عبارت است از ادراک یک جهان نادیده، که معمولا یک مصاحب غیبى است. همچنین، دین، هر آن چیزى است که آشکارا ما را به سمت آن ادراک حرکت داده، یا از آن برگشت مىنماید. (48)
دیگرى، در تعریف دین گفته است: «دین، یعنى علم حضورى به اتحاد با عالم» (49) .و در تعریف دیگرى آمده است: «دین عبارت است از آگاهى به متعالىترین ارزشهاى اجتماعى». (50)
8 - جنبه دستورى و اوامر و نواهى دینى، نظر برخى دیگر را به خود جلب کرده و آن را چنین تعریف کردهاند: «دین، مجموعهاى از اوامر و نواهى است که مانع عملکرد آزاد استعدادهاى ما مىگردند». این تعریف را جان هیک از رایناخ نقل کرده است. (51)
9 - برخى دیگر، با نگاهى جامعهشناسانه به دین نگریسته و گذشته از جنبه اعتقادى، اعمال و شعایر و نهادهاى دینى را نیز در تعریف دین بهکار بردهاند; چنان که پارسونز در تعریف آن گفته است: دین، عبارت است از مجموعهاى از باورها، اعمال، شعایر و نهادهاى دینى، که افراد بشر در جوامع مختلف بنا کردهاند». (52)
10 - از نظر برخى دیگر از متکلمان و دینشناسان، حالتخضوع و انقیاد در برابر اسرار هستى، از ویژگىهاى بارز دین است. پرفسور شات ول، (Shotwell) گفته است: «دین، چیزى جز انقیاد به عالم اسرار نیست». (53)
11 - برخى خواستهاند تعریفى جامعتر ارایه دهند; از این روى، گذشته از افکار و احساسات و تجربیات روانى، فعالیتهاى عملى انسان را نیز مدنظر قرار داده، و این مجموعه را با این ویژگى که در ارتباط با آنچه مقدس و الهى به شمار مىرود، شکل مىگیرد، دین نامیدهاند; چنانکه رابرت هیوم گفته است:
دین را به عبارت ساده مىتوان چنین تعریف کرد که آن جنبه از تجربیات و از جمله افکار و احساسات و فعالیتهاى یک فرد است که به وسیله آن او کوشش مىکند که در ارتباط با آن چه که خود مقدس و الهى مىشمارد، یعنى قدرت بسیار متعالى و با ارزشى که جهان را کنترل نماید، زندگى کند. (54)
تعریف زیر از پرفسور ویلیام آدامز براون، (William Adams Brown) نیز تا حدى همین معنا را مىرساند.
دین به معناى زندگى بشر در روابط فوق بشریش مىباشد; یعنى رابطه او با قدرتى که او به آن احساس وابستگى مىکند، صاحب اختیارى که او، خود را در مقابل آن مسؤول مىبیند، و وجود غیبى که او، خود را قادر به ارتباط با آن مىداند، در آرمان وابستگى دینى، مسؤولیت و ارتباط به یکدیگر متعلقاند. (55)
نقد و بررسى
برخى از این تعریفها - مانند تعریف هشتم - با اصطلاح عام دین که شامل مسلکهاى الحادى و اومانیستى نیز مىشود، هماهنگ است; زیرا در هر مرام و مسلک زندگى، اوامر و نواهى وجود دارند که تا حدى آزادى افراد را محدود مىسازند.
برخى دیگر از تعاریف یاد شده، همه شاخههاى ادیان غیر مادى اعم از ابتدایى و پیشرفته و شرکآمیز و توحیدى را در برمىگیرد; مانند تعریف تیلر که در شماره چهارم آمده است. همین گونه است تعریف شماره ششم.
برخى از این تعاریف، ادیانى مانند روحپرستى و مانند آن را شامل نمىشوند، ولى بر ادیان شرکآمیز و توحیدى، هر دو، صدق مىکنند; مانند تعریفى که جان هیک از فرهنگ مختصر آکسفورد نقل کرده است و در شماره چهارم ذکر شد. همین گونه است تعریف پنجم. بیشتر تعریفها از این قسماند.
در هر صورت تعریفهاى یاد شده این نقص مشترک را دارند که هیچ یک جامع همه ویژگىهاى دین و ابعاد و جنبههاى مختلف آن نیستند، اگر ادیانى که در تاریخ از آنها نام برده شده است را مطالعه کنیم، خواهیم یافت که در آنها جنبههاى معرفتى، اعتقادى، احساسى، عاطفى، روانى، رفتارى، اجتماعى، جمع است، هر چند در این جنبهها از نظر کمال و نقص، تفاوتهایى میان ادیان موجود است، ولى جلوههایى از آنها را در همه ادیان غیر مادى و غیر اومانیستى مىیابیم. و این که گاهى از بودیسم به عنوان دین بدون اعتقاد به خدا و پرستش یاد مىشود، از نظر برخى از محققان پذیرفته نیست، بىاعتنایى بودا به مساله پرستش، در حقیقتبه معناى بىاعتنایى به پرستش بتها و خدایان طبیعى بوده است، نه مطلق پرستش. گذشته از این، بر فرض که بودیسم در آغاز به عنوان دین منهاى پرستش ظاهر شده باشد، ولى با گذشت زمان بتپرستى در آن رواج یافت و پیروان بودا وى را پرستش مىکردند.
هرگاه ما بخواهیم دین را در کاربرد خاص و بلکه اخص آن، یعنى دین الهى، تعریف کنیم، باید دو جنبه را از یکدیگر تمییز دهیم:
1 - جنبه الهى;
2 - جنبه انسانى.
در مورد جنبه الهى دین، تعالیم و احکام دینى مطرح مىشود; یعنى خداوند تعالیم و احکام خود را براى بشر فرو مىفرستد. و در مورد جنبه بشرى آن، شناخت و اعتقاد و احساس و رفتار، مطرح مىگردد; یعنى انسان دیندار، نخستخدا را مىشناسد، و به وجود او و تعالیم و احکام نازل از جانب او ایمان مىآورد، و در درون نسبتبه خداوند احساس وابستگى و نیازمندى مىکند و رفتار خود را با احکام الهى هماهنگ مىسازد.
با توضیح یاد شده، این نکته نیز روشن مىشود که در تعریفهاى متکلمان غربى، به طور عمده، بر جنبه بشرى دین تاکید شده است و این در حالى است که جنبه الهى دین، بعد اساسىتر دین را تشکیل مىدهد، و جنبه بشرى آن در حقیقت «تدین» است نه دین. چنان که مىتوان جنبه بشرى آن را با پسوند «دینى» به صورت: «اعتقاد دینى» و «احساس دینى» و «رفتار دینى» بیان کرد. مفاد این عبارات، این است که واقعیت دین را باید در وراى انسان جستوجو کرد که در دین الهى عبارت است از احکام و دستورهاى خدایى، اعم از نظرى و عملى.
پىنوشتها:
1) ر ک: علم و دین، نوشته ایان باربورا، ترجمه بهاءالدین خرمشاهى، فصل سوم.
2) فرهنگ و دین، پیشگفتار ویراستار، ص 13 .
3) این مطلب را آقاى دکتر مهدى گلشنى، ریاست محترم پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، در جمع عدهاى از محققان و صاحبنظران، بیان کردند.
4) به علل گرایش به مادیگرى مراجعه شود.
5) عدل الهى، چاپ هشتم، ص 110 .
6) Cicero
7) Varro
8) On the Natur the gods
9) La Cite antique
10) the Verieties of Religious Experience
11) مطالب مربوط به دین پژوهى برگرفته از مقالهاى به همین نام است که در دفتر نخست از مجموعه دینپژوهى به چاپ رسیده است. این مقاله، اثر دو نویسنده به نامهاى: سیمورکین واریک شارپ است که در دائرة المعارف دین الیاده (ج 14، ص 64 - 88) منتشر گردیده و آقاى بهاءالدین خرمشاهى آن را به فارسى ترجمه کرده است.
12) اقرب الموارد، ج 1 ، ص 362 ; مجمع البیان، ج 1 ، ص 24 ; مفردات راغب، کلمه دین ; مجمع البحرین، ج 6 ، ص 251 .
13) براى آگاهى بیشتر در این باره به کتاب خدا و انسان در قرآن، نوشته دکتر توشى هیکوایزوتسو، ترجمه احمد آرام، ص 296 - 283 رجوع شود.
14) فرهنگ عمید، کلمه دین.
15) الموسوعة الفلسفیة، ج 1 ، ص 440 - 441 ; مقاله دین، نوشته بشاره صارجى.
16) لذات فلسفه، نوشته ویل دورانت، ترجمه عباس زریاب خویى، ص 422 .
17) فلسفه دین، جان هیک، ترجمه بهرام راد; دینپژوهى (دفتر اول)، ترجمه بهاءالدین خرمشاهى، ص 84 .
18) المیزان، ج 3 ، ص 120 .
19) المیزان، ج 17 ، ص 233 .
20) المیزان، ج 2 ، ص 62 .
21) المیزان، ج 9 ، ص 404 .
22) المیزان، ج 9 ، ص 158 .
23) شیعه در اسلام، مقدمه کتاب.
24) المیزان، ج 2 ، ص 342 .
25) مجمع البحرین، ج 6 ، ص 251 .
26) تعریفات، جرجانى، ص 48 .
27) المیزان، ج 2 ، ص 130 .
28) المیزان، ج 16 ، ص 193 . مرحوم سید مرتضى در تعریف دین گفته است: دین در اصطلاح شرع، عبارت است از آن چه پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله به سوى آن دعوت کرده است. رسائل الشریف المرتضى، ج 2 ، ص 270 . این تعریف نیز ناظر به دین حق است و از آن جهتبه دین اسلام اختصاص داده شده است که آخرین دین الهى است.
29) شریعت در آئینه معرفت، استاد جوادى آملى، ص 93 .
30) آموزش عقاید، استاد مصباح یزدى، ج 1 ، ص 28 .
13) الالهیات، استاد سبحانى، ج 1 ، ص 6 .
32) المنار، شیخ محمد عبده، ج 3 ، ص 257 .
33) فلسفه دین، دفتر نخست، استاد علامه محمد تقى جعفرى، 95 - 96 (نقل به تلخیص).
34) فلسفه دین، دفتر نخست، مقدمه محمد رضا اسدى، ص 17 .
35) فلسفه دینى، دفتر نخست، مقدمه محمد رضا اسدى، (به نقل از بعضى از اساتید معاصر) ص 16 .
36) ادیان زنده جهان، رابرت هیوم، ص 22 به نقل از مقدمهاى بر علم ادیان، چاپ 1882، ص 13 .
37) ادیان زنده جهان، به نقل از نقد عقل عملى، ترجمه Abbott ،ص 226 .
38) ادیان زنده جهان به نقل از ادبیات و اصول جزمى، ص 42 .
39) فلسفه دین، جان هیک، ترجمه بهرام راد، ص 23 .
40) لذات فلسفه، ویل دورانت، ترجمه عباس زریاب خویى، ص 409 .
41) دین و روان، ویلیام جیمز، ترجمه مهدى قائنى، ص 6 .
42) دین و روان، ص 13 .
43) فلسفه دین، ص 22 .
44) لذات فلسفه، ص 409 .
45) ادیان زنده جهان، ص 19 .
46) ادیان زنده جهان، ص 22 به نقل از تاریخ ادیان، ص 13 .
47) لذات فلسفه، ص 410 .
48) ادیان زنده جهان، ص 23 ، به نقل از روانشناسى حیات دینى، ص 343 .
49) لذات فلسفه، ص 409 .
50) ادیان زنده جهان، ص 22 .
51) فلسفه دین، ص 23 .
52) فلسفه دین، ص 23 .
53) لذات فلسفه، ص 409 .
54) ادیان زنده جهان، ص 18 .
55) ادیان زنده جهان، ص 23 به نقل از خلاصه الهیات مسیحى، ص 29 .
به گفته محققان و کاوشگران تاریخ فرهنگ و اندیشه بشرى، بشر هیچ گاه بدون دین زندگى نکرده است، اعم از این که آن دین، یک دین آسمانى و توحیدى بوده، و یا جز آن. به عبارت دیگر، مساله پرسش و انجام دادن یک سلسله آداب و رسوم قداست آمیز، از خصایص مشترک همه انسانها در طول تاریخ بوده است. حتى آنان که به ظاهر با دین به معناى مصطلح و معروف آن مخالفت کردهاند، ناچار شدهاند دین دیگرى را جایگزین آن نمایند، تا نیاز فطرى خود را ارضا کنند.
البته آن چه در کانون بحثهاى کلامى قرار مىگیرد، بیش از هر چیز ادیان توحیدى و آسمانى است. ولى دین پژوهى در شکل گسترده خود، همه انواع و اقسام دین را در برمىگیرد، تا آن جا که حتى مسلکهاى مادى و دنیوى نظیر مارکسیسم نیز از قلم نمىافتد.
دین به معناى خاص آن (دین توحیدى و شرایع آسمانى) در قرون اخیر (از رنسانس به این طرف) تطوراتى را پشتسرگذاشته است; روزگارى مورد عنایت و توجه دانشمندان بوده و روزگارى دیگر مورد بىمهرى و بىاعتنایى بسیارى، و حتى مورد خصومتبرخى از آنان بوده است. قرن هفدهم میلادى که علم جدید، تازه سربرآورده بود، دانشمندان پیشتاز علم جدید چون کپکر و گالیله و نیوتون و دکارت خود از شخصیتهاى دینى و علاقهمند به دین بودند. اما با فرا رسیدن قرن هجدهم، رفته رفته دین از متن مجامع علمى منزوى گردید; علم و عقل بشرى تا سرحد پرستش مورد تمجید قرار گرفت و نظریه جبرانگارانه طبیعت، این پندار را به وجود آورد که جهان طبیعتخودبسنده است، و در ادامه هستى خود به مدبرى آسمانى نیاز ندارد، و علم مىتواند به همه نیازهاى انسان پاسخ گوید.
قرن نوزدهم نیز تقریبا همین راه را ادامه داد، ولى در اواخر این قرن و قرن بیستم، به خاطر چند رخداد مهم اجتماعى - فرهنگى، بار دیگر دین مورد توجه جدى قرار گرفت:
اولا) تفکر یوزیتیویستى در باب معرفتشناسى و فلسفه علم مردود شناخته شد و این در حالى است که پوزیتیویسم یکى از سرسختترین مخالفان متافیزیک به صورت اعم و دین به صورت خاص بود.
ثانیا) قربانیان بىشمار و فجایع تلخى که جنگهاى جهانى و منطقهاى براى بشر بهبار آورد. این فجایع، نتیجه علم و صنعت جدید بود که متاسفانه از دین فاصله گرفته و به جاى خدامدارى، انسان مدار شده بود.
ثالثا) ناتوانى کمونیسم به عنوان یک مرام و مسلک زندگى مخالف دین، عملا ثابت گردید.
رابعا) با فاصله گرفتن بشر از دین و تعالیم دینى، نابسامانىهاى اخلاقى، روز به روز گسترش یافت و کیان خانواده متلاشى گردید.
مجموعه این عوامل، دانشمندان و محققان را به سمت دین، سوق داد و بار دیگر دین در کانون توجه عمیق قرار گرفت. امروز، دین پژوهى به شیوه علمى و با استفاده از روشهاى معتبر در علوم اجتماعى و انسانى جزء رشتههاى آکادمیک است. به گفته برخى از نویسندگان، در غرب، سالانه حدود دو هزار عنوان کتاب اعم از مرجع و عادى - قطع نظر از نشریههاى بسیار - به سه زبان انگلیسى و فرانسه و آلمانى منتشر مىشود. (2)
این توجه و اقبال به دین، در عین اینکه مایه خرسندى است، مىتواند مشکل آفرین نیز باشد; زیرا تجربه نشان داده است که پیوسته افراد یا گروههاى فرصتطلب، از نام دین براى نشر عقاید و افکار غیردینى یا ضددینى خود استفاده کردهاند، چنانکه مارکسیستها در دوران قبل از انقلاب اسلامى، از طریق برخى گروهکهاى به ظاهر اسلامى، اندیشههاى مادىگرایانه خود را در افکار جوانان و افراد کماطلاع یا بىاطلاع تزریق مىکردند، و در قرن دوم هجرى پس از آن که اسطوره تحریم نگارش و نشر حدیث، شکسته شد، گروه زنادقه از سادهاندیشى عدهاى از محدثان، سوء استفاده کرده و چه بسیار عقاید نادرستى که تحت نام حدیث پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله در فرهنگ اسلامى وارد کردند و همین احادیثساختگى به دست ظاهرگرایان، به عنوان مرجع عقاید اسلامى شناخته شد; که هنوز که هنوز است، این خار، چشم صاحبان بصیرت را مىآزارد. به گفته دردمندى آگاه، هماکنون در دنیاى غرب، کسانى که هیچ باور دینى و تعهد مذهبى ندارند، چون نام و یاد دین، دلپسند بشر سرخورده امروزى از مسلکها و ایسمهاى دنیاگرا و انسانمدار است، براى عرضه بهتر آثار و نوشتههاى خود، به کمترین مناسب، از نام و عنوان دین، استفاده مىکنند. (3)
از سوى دیگر، دین مورد توجه دنیاى غرب، بیش، از هر دین دیگر، دین مسیحیت است، که متاسفانه دستخوش تحریف بسیار قرار گرفته و معارف و احکام آن که در کتاب مقدس (تورات، انجیل) تبیین گردیده است، در مقایسه با عقل و علم دچار مشکلات بسیارى گردیده است، چنانکه در مسایل مربوط به نظام اجتماعى دین و حکومت دینى نیز طریق و روش روشن و پذیرفتهاى ندارد; مطالب آن، عمدتا مربوط به تاریخ گذشته، و نصایح اخلاقى و الهیات آن هم به صورت تحریف شده ونارسا است. و اصولا - همان گونه که استاد شهید آیةالله مطهرى بیان کردهاند - (4) همین نارسایى مفاهیم دینى مسیحیت، یکى از عوامل مهم گرایش به مادیگرى در قرون گذشته در جهان غرب بوده است و حال که مادیگرى فکرى و عملى، ورشکسته شده است، باید بشر را به سرچشمه زلالى از معارف و احکام دینى رهنمون شد و آن جز قرآن کریم و سنت و عترت پیامبر گرامى اسلام، صلى الله علیه وآله نیست.
این جاست که وظیفه بسیار خطیر و حساس عالمان دینى و حوزههاى علمیه نمایان مىگردد; زیرا آنان خود را حامیان و مبلغان دین مىدانند، و جامعه اسلامى نیز آنان را به همین سمت مىشناسد. پس باید به این تقاضاى گسترده جدید بشریت، نسبتبه ارمغانهاى نبوت و دستاوردهاى شریعت آسمانى، پاسخ مناسب داد و عرضه را با تقاضا هماهنگ کرد. وگرنه، رهزنان و فرصتطلبان کالاهاى بدلى و غیرسالم را، به جاى کالاهاى اصیل، وارد بازار معرفت دینى خواهند کرد; چنان که اگر به ترجمههایى که از آثار غربى شده است، نظرى بیفکنیم، به این حقیقت تلخ وقوف خواهیم یافت. این آثار، به دلیل اینکه پشتوانه استوارى از وحى و فلسفه الهى ندارند، غالبا مشکل آفرین مىباشند و اگر در پرورش شبههها توانایند، در حل آنها عاجز و درماندهاند. آرى آن بخش از این تحقیقات که به مسایل تاریخى و علمى مربوط مىشود، نسبتا قوى و قابل استفاده است.
در هر حال، برماست که ضمن آشنایى با این افکار و آثار، دیدگاههاى اسلامى خود را با زبان روشن بیان کنیم و با استفاده از وسایل مناسب و متناسب با فرهنگ جدید عرضه کنیم.
متاسفانه، نوعى غربزدگى پنهانى در گفتهها و نوشتههاى برخى گویندگان و نویسندگان - حوزوى یا دانشگاهى - به چشم مىخورد. گمان یا باور اینان براین است که گویا غرب که از نظر علم و تکنولوژى بر ما برترى دارد، در فکر و فرهنگ نیز بر ما برتر است، و جدید بودن یک اندیشه به این است که مستند به فیلسوف یا متکلمى از جهان غرب باشد; در مثل اگر عالىتر و برتر از آن سخن را ملاصدرا در فلسفه، یا خواجه نصیرالدین در کلام، گفته باشند، چون این دو شخصیت مربوط به چند قرن پیش مىباشند، و از طرفى متعلق به دنیاى شرق هستند، آن سخن، راقى و بالنده نیست، ولى اگر ضعیفتر از آن را مثلا کانتیا رودولف بولتمان گفته باشند، اعجاب برانگیز خواهد بود! استاد مطهرى پس از بیان برترى فلسفه اسلامى نسبتبه فلسفه قدیم یونان و فلسفه جدید غرب مىگوید: «اما چه باید کرد که فعلا هر چیزى که مارک اروپایى دارد، رونق دارد; اگر چه سخن پوسیدهاى باشد که سالهاست ما از آن گذشتهایم». (5)
اشتباه نشود، ما طرفدار تعطیل یا تحریم فکر نیستیم، بلکه خواهان استقلال و انصاف در اندیشه و داورى هستیم، چنان نباشد که به نوشته نویسندهاى، حکیمان غربى را، اندیشهساز، و حکیمان اسلامى را، اندیشهسوز معرفى کنیم. شعار ما، همان کلام جاویدان امام على علیه السلام است که «الحکمة ضالة المؤمن» و «انظر الى ما قال و لاتنظر الى من قال» در وادى علم و حکمت، مذهب و آیین معیار نیست، چنانکه غربى و شرقى هم وزنى ندارد، و گذشته و حال هم میزان نخواهد بود. میزان و ملاک، استوارى و اتقان و درستى و آموزندگى است و این از برجستگىهاى تمدن اسلامى است که حتى به اعتراف بیگانگان، مسلمانان آثار علم و تمدن قدیم را نه تنها نابود نکردند، بلکه آن را، حرمت نهاده و گرامى داشتند و پس از تنقیح و تکمیل، به آیندگان سپردند و نوشتار حاضر خود گواهى بر همین مدعا است که چون در آثار محققان غربى، بحث دین پژوهى از جنبه تاریخى و رهیافتهاى مختلف به آن، نسبتا خوب بررسى شده است، به نقل خلاصهاى از یکى از مقالات دائرة المعارف دین در این باره بسنده کردم.
شاید منشا این خود ناباورىها، ناآگاهى از داشتههاى خودى است که آن نیز ناشى از بىتوجهى یا کمتوجهى به فلسفه و کلام در دورههاى اخیر است. از این رو، راه حل مشکل، اهتمام و اعتناى بیشتر به معارف عقلى اسلام و الهیات اسلامى (فلسفه، کلام) است. امروز، چه ما بخواهیم و چه نخواهیم، میدان جدیدى از تفکر و تحقیق در زمینه الهیات و دین پژوهى و فلسفه دین، پدید آمده است. در چنین شرایطى، غفلت و کوتاهى روا نیست و هماهنگى با آن به برنامهریزى دقیق و کار منظم و حساب شده و شتابنده، نیاز دارد. کشف استعدادها و توانایىها و هدایت و حمایت آنها، امرى ضرورى و اساسى است، چرا ما «دائرة المعارف دین» ننویسیم؟ چرا ما «فلسفه علم و دین» در حد قابل قبول، تدوین نکنیم، و چرا؟ و چرا؟ بدون شک ما نیروهاى مستعد، براى تربیت کردن، جهت اجراى چنین طرحهایى، حتى بیش از مقدار نیاز، داریم، ولى مشکل در نشناختن آنها در مرحله نخست، و هدایت نکردن آنها در مرحله دوم و حمایت نکردن آنها در مرحله سوم است، داشتن برنامه صحیح و هدایتبجاى نیروها و حمایت لازم آنها، از ضرورىترین اصول اجراى پروژههاى تحقیقى و بنیادى است. قطعا با کارهاى روزمرگى و فصلى و مقطعى، به چنین اهدافى نمىتوان رسید. اگر در دنیاى غرب، در این زمینه کارهاى چشمگیرى صورت گرفته استبه خاطر رعایت اصول یاد شده است. وقتى همه نیروها را در یک یا دو مورد به کار بگیریم، طبعا موارد دیگر، رشد لازم را نخواهد کرد. آنگاه ما خواهیم توانست در زمینههاى یاد شده متخصصان لایق به مقدار لازم تربیت کنیم، که آنها را به عنوان شاخههایى از علوم دینى یا دینشناسى به رسمیتبشناسیم، و با برنامهریزى صحیح، بخشى از نیروها را بدان سمت هدایت کنیم. در غیر این صورت، هیچ گاه، ابتکار عمل در دست ما نخواهد بود و فقط هر از چند گاهى، نوادرى پیدا خواهند شد و با زحمت و مشقتبسیار، از کیان عقاید و معارف دینى، دفاع خواهند کرد.
تازه، آن چه گفتیم، شمهاى از وضعیت کنونى و رسالت ما در برابر دینگرایى جدید در جهان غرب بوده. اما مساله جهان اسلام و هجوم گسترده و حساب شدهاى که از جانب سیلى خوردگان از انقلاب اسلامى و ایادى سیاسى - مذهبى آنان علیه مذهب شیعه در جریان است، حکایت غمانگیز دیگرى دارد! و طولانى شدن مقدمه نوشتار مانع از پرداختن به آن است. مراجعه به کتابنامهاى که در باره آثار منتشر شده علیه شیعه، منتشر شده است. براى اهل درد و بصیرت کافى است. اینک با ذکر این مقدمه، بحثخود را دوباره دین پژوهى آغاز مىکنیم و یادآور مىشویم که آن چه در این نوشتار، در این باره آمده استحول سه محور است:
1 - اشارهاى به تاریخچه بحث دین پژوهى;
2 - رهیافتهاى گوناگون به این مساله;
3 - ارایه فهرستى از برخى سرفصلهاى دین پژوهى.
تاریخچه بحث دین پژوهى
دین پژوهى، تاریخى کهن دارد و مىتوان قدمت آن را برابر با قدمتخود دین دانست، هر چند این رشته علمى نیز به سان سایر علوم، در آغاز بسیار ساده و محدود بوده و با گذشت زمان، تطور و تکامل یافته است. دین پژوهان جدید، نمونههایى از تحقیقات دینشناسى را در یونان باستان ذکر کردهاند (که البته منحصر به آنان نیست). یکى از معروفترین منابع دینشناسان پیشین، تواریخ هرودت (متولد 484 قبل از میلاد) است که سرشار از اطلاعات در باره ادیان باستانى آسیاى غربى و مصر است این آثار هم نمونههایى از روشهاى پژوهش او و هم تفسیرهاى او در این باب است. به گفته خودش، اعتماد او در این کارها بر دیدهها و قضاوتها و پژوهشهاى خود، به اضافه افسانهها و گزارشهایى است که در باره رویدادهاى قدیم و اقوامى که آنها را ندیده شنیده است. وى آیینهاى یونانى را با فرهنگهاى دیگر تطبیق کرده و خدایان مصرى و یونانى را با یکدیگر مىسنجیده است. بنابراین، روش دین پژوهى او بر پایه روش تاریخى - تطبیقى استوار بوده است.
افلاطون و ارسطو
از دین پژوهانى که با روش فلسفى، وارد این بحثشده است، افلاطون حکیم (متولد 428 میلادى) است. وى در عین این که منتقد دین عامه و افسانههاى شاعران درباره خدایان بود، با اصالت ماده (ماتریالیسم) آشکار بعضى از متفکران باستانى یونان و شکاکیتسوفسطائیان مخالف بود و در نظم و نظام اشیا، هوشى الهى مىدید و بربرها را از آن روى که به اجرام سماوى، الوهیت نسبت مىدهند، از این متفکران هوشمندتر مىدانست و برخلاف بعضى از سوفسطائیان که دین را یک دروغ مفید براى دوره ابتدایى مىدانستند، او بر آن بود که دین در روزگاران پیشتر، پاک روراستینتر بوده است. او همچنین بر مبناى آن چه از اقوام و اعصار مختلف شناخته شده بود، برآن بود که اعتقاد به الوهیت، یک پدیدار جهانى و عام بوده است.
شاگرد مشهور او ارسطو (متولد 384 قبل از میلاد) در این موضوعات با او موافقت کلى داشت. هر چند هیچ کدام از آنها به مطالعه تطبیقى ادیان - به معناى جدید کلمه - نپرداخته بودند، مع الوصف به مواد و مطالبى که از آثار قوم شناختى و تاریخى به دست آمده بود، و همچنین به دین عامه پسند و آیینهاى عرفانى سرزمین و روزگار خویش اشاره و استناد مىکردند. به علاوه، ارسطو، مؤسس روش تطبیقى بود که خود او عمدتا به مطالعات زیستشناختى اطلاق کرده بود و بعدها به سایر حوزهها نفوذ کرد.
نویسندگان رومى
سیسرون (6) و وارو (7) از نویسندگان رومىاى بودند که آثارى در باره دین داشتند، سیسرون (متولد 106 قبل از میلاد) اثرى کلاسیک در باره مکاتب فلسفى مختلف وعقاید وشعایر دینى قرن اول قبل از میلاد نوشته بود تحت عنوان اندر طبیعتخدایان (8) وى گرچه درک قابل ملاحظهاى از عناصر درونى دیانت و اعتقاد داشت، توجه و تاکیدش عمدتا معطوف به موضوعات کلامى بود، یعنى معتقدات در باب طبیعتخدایان.
وارو (متولد 116 قبل از میلاد) رسالهاى ماندگار در باب شخصیتهاى دینى رومى و اماکن و شعایر خدایان نوشت و در آن انواع الهیات را به سه نوع، اساطیرى و طبیعى و مدنى، تقسیم کرد. وارو در باره روشش گفته است که او نه به عنوان یک فیلسوف، بلکه مورخى که بیش و پیش از مسایل و مباحث لاهوتى به مسایل و مباحث انسانى علاقه دارد، قلم مىزند و به همین مناسبت دولت و کشور را همچون نهادهاى مقدس و مقدم تلقى مىکرد که براى رفع نیازهاى اجتماعى - سیاسى پدید آمده است.
بدین سان، دینشناسى تاریخى، تطبیقى و دین پژوهى انتقادى از دورانهاى قدیم وجود داشته است; هر چند نه به صورت نظریه پردازانه و روش شناسانه معمول در رشتههاى تحقیقى عصر جدید. با این حال، بسیارى از مفاهیم باب روز، نظیر نقش اجتماعى - سیاسى دین و ریشه داشتن عقاید دینى در نیازهاى روانى، در قرنها قبل از عهد مسیحى سابقه دارد. مورخان قوم شناس یونان نظیر هرودت، طلایهدار رهیافت مردم شناختى به دین پژوهى هستند.
رهیافتهاى گوناگون در دین پژوهى
اکنون که به اجمال با تاریخ دین پژوهى آشنا شدیم، مناسب استشرح کوتاهى از انواع رهیافتهاى دین پژوهى را عرضه کنیم:
دین پژوهى تطبیقى
از بحث قبل روشن شد که دین پژوهى تطبیقى، تاریخى کهن دارد، ولى سرآغاز دین پژوهى تطبیقى به شیوه علمى آن را در ربع قرن نوزدهم و سر رشته آن را در آثار زبانشناس آلمانى ماکس مولر (1823 - 1900) قرار مىدهند. دانش وسیع مولر از زبانهاى هند و اروپائى، رهیافت تطبیقى او به فقه اللغه و تسرى دادن روش آن به دینپژوهى و حمایت صریح او از این رشته، به عنوان یک رشته علمى، در طول حیات او، راه را براى تاسیس کرسىهایى مربوط به این رشته در دانشگاههاى پیشتاز اروپا، باز کرد.
رهیافت مردم شناختى
رهیافت مردم شناختى به دین نیز، ریشههاى عمیق در تاریخ فرهنگ و تمدن بشرى دارد، ولى معمولا از اى. بى تیلور (1832 - 1917) قوم شناس انگلیسى به عنوان مؤسس دینپژوهى مردم شناختى یاد مىشود. او بر مبناى این فرض که آداب و رسوم و عقاید فرهنگهاى بدوى جدید - که سیاحان و مبلغان و کارگزاران استعمار و دیگران وصف کردهاند - بازمانده عصر باستانى پیش از تاریخ است، به این نتیجه رسید که اینها شواهدى هستند که دلالتبر مرحله اولیه دین دارند.
لوى برول (1857 - 1939) از دین پژوهاى مهم مکتب مردم شناختى فرانسوى بود که در درجه اول فیلسوف بود و توجهش معطوف به شیوهاى بود که بدویان فکر مىکنند، و نه به ساختار اجتماعى نهانى آنها. وى در آغاز بر آن بود که ذهنیت انسانبدوى به کلى با اندیشه انتزاعى انسان جدید فرق دارد، ولى در سالهاى آخر عمرش این نظر را تعدیل کرد و قایل به یک ذهنیت انسانى مشترک شد که در آن، عوامل رفتارى و عقلى هم نزد بدویان و هم انسانهاى جدید به یکسان وجود دارد.
فوستل دوکولانژ (1823 - 1892) از دیگر محققان سرشناس این رشته است. وى در کتاب مشهورش «شهر باستان» (9) (1864) شهر باستانى یونانى - رومى را بررسى کرده و برآن است که بنیاد قوانین و نهادهاى مدنى در نخستین معتقدات و آداب و رسوم دینى جامعه نهفته است.
رهیافت تاریخى - پدیدار شناختى
تاریخ و پدیدارشناسى دین هم مانند مردمشناسى دین، طلیعهاى فلسفى دارد. مىتوان از شلایر ماخو (1768 - 1834) متکلم برجسته آلمانى خط مستقیمى به فیلسوف آلمانى ویلهم دیلستاى (1833 - 1911) و تاثیر او بر مطالعات علوم انسانى، از جمله تاریخ ادیان کشید. وى تمایز قاطعى بین مطالعات علوم طبیعى و علوم انسانى قایل بود و این برخلاف گرایش عام قرن نوزدهمى بود که دومى را طبق مدل اولى مىسنجیدند.
علاوه بر این، تاثیر و نفوذ فلسفى، تاثیر و نفوذ کلامىاى نیز در سیر تحول تاریخ و پدیدار شناسى مستقل دین مشهود بود، برخلاف پژوهندگان پیشتاز در مردمشناسى جدید که عمدتا از دین رسمى و دیانتسنتى بریده بودند، بسیارى از محققان صاحبنظر که در سیر تکوینى این رشته جدید نقشى داشتند، متکلم دینى بودند. آنان دین پژوهى را مشخصهاى دینى که به رشد دینى پژوهشگر کمک مىکند، در نظر مىگرفتند.
سودربلوم (1866 - 1913) متکلم سوئدى و مورخ ادیان، از برجستهترین چهره این مکتب جدید به شمار مىرفت. او در آغاز، متخصص دین باستانى ایران بود، سپس دامنه علاقهاش را به کلى به حوزه تاریخ ادیان و رابطهاش با دین مسیحى گسترش داد. او کتابى در باره سیر تحول و تکامل اعتقاد به خدا نوشت و در این کار، به کل گستره ادیان بشرى از جمله ادیان اقوام امى (ابتدایى) نظر داشت.
ادوارد لیمان (1862 - 1930) پژوهشگر دانمارکى نیز، سهم مهمى در پدیدارشناسى دین دارد. وى به خاطر کتاب کوچکى که به زبان سوئدى در زمینه علم دین نوشته است، مشهور است. مقاله دیگرى نیز در موضوع پدیدارشناسى دین دارد که مرجع دینپژوهان است.
یواخیم واخ (1898 - 1955) مورخ آلمانى - آمریکایى ادیان و جامعهشناس دین نیز، در این باره تلاشهاى بسیار کرده او تاریخ و پدیدارشناسى دین را به صورت رشته تحقیقى شناخته شدهاى در دانشگاههاى آمریکا درآورد.
رهیافت روانشناختى
سابقه رهیافت روانشناختى به منشا و ماهیت دین، به یونانیان باستان مىرسد. در این رهیافت، دین سرچشمهاى درونى و روانى دارد. هر چند در مورد خاستگاه آن عامل درونى، دیدگاهها مختلف است. برخى آن را ترس و وحشت از حوادث مهیب طبیعى، و برخى دیگر آن را ناشى از خشیت و خضوع درونى در برابر امرى قدسى و برتر، و برخى دیگر آن را برخاسته از عقدههاى روحى، و عدهاى نیز آن را ناشى از تمایلى عالى که در ردیف تمایلات عالى چون حس راستى و اخلاقى و هنرى قرار دارد، دانستهاند.
علاوه بر رهیافتهاى روانشناختى که متفکران انواع و اقسام رشتهها داشتند، در اواخر قرن نوزدهم یک رشته خاصى پدید آمد که مختص تحقیق در روانشناسى دین بود. پژوهندگان این رشته، بر مطالعه تجربههایى چون ایمان آوردن و دعا و احوال عرفانى با کاربرد روشهایى چون پخش پرسشنامه، مصاحبه شخصى، زندگىنامه خود نوشت، و سایر مواد و مطالب تجربى که قابل تجزیه و تحلیل و ردهبندى و سنجش آمارى است، تاکید داشتند. این پژوهندگان، اعم از آن که عقاید و اعمال دینى را عقلا قابل توجیه مىدانستند یا خیر، گرایش نظرىشان این بود که دین را در حیطه کارکرد عملىاش به عنوان عاملى در جهت تثبیتیا تکامل شخصیت، ملاحظه کنند.
نام بزرگى که در روانشناسى دین مطرح است، ویلیام جیمز (1842 - 1910) است. کتاب بزرگ او در این زمینه تنوع تجربه دینى (10) (1902) نام دارد. بخشهایى از این کتاب به نام دین و روان به فارسى ترجمه شده است که مطالعه آن بسیار مفید است.
توجه ناخود آگاه و رابطهاش با احوال دینى با سیر تکاملى روانشناسى اعماق، بالا گرفت. که زیگموند فروید (1856 - 1939) و یونگ (1875 - 1961) دو چهره معروف این رشتهاند و در باره منشا دین دو نظریه کاملا متناقض دارند. در حالى که فروید، دین را یک فریب یا پندار تسلى بخش براى انسانهاى بدوى مىدانست، یونگ، دین را براى کمال روانى انسان، امرى ضرورى مىشناخت که سرکوب آن به ظهور آثار و علایم بیمارگونه منجر مىگردد.
رهیافت جامعهشناختى
در زمینه رهیافتهاى جامعهشناختى به دین، سابقه ملاحظه اندیشه ورانه رابطه بین دین و جامعه، به یونان باستان باز مىگردد. در دورههاى پس از آن، دو نگرش جامعه شناختى نسبتبه این مساله وجود داشته است: یکى نگرش دین باورانه که به نقش شکل دهنده دین بر جامعه و هم واکنش دین در برابر نیرو و نفوذ فزاینده دنیوى توجه کرده است. و دیگرى نگرش غیر دینى که رابطه دین و جامعه را از نظر گاهى کاملا دنیوى مطالعه کردهاند. که اگوست کنت (1798 - 1857) جامعهشناس فرانسوى، و هربرت اسپنسر (1820 - 1903) فیلسوف انگلیسى از این دستهاند.
ماکس وبر (1864 - 1920) جامعهشناس آلمانى یارىهاى نظرى و روششناختى ارزندهاى به رهیافت جامعه شناختى به دین رساندند. او همچنین مطالعاتى جامعهشناختى از ادیان تاریخى خاص (ادیان چینى، هندى، یهودیتباستان) به عمل آورد.
براخیم واخ، که قبلا در بحث پدیدار شناسى دین از او یاد شد، در زمینه جامعهشناسى دین، آثار مهمى تالیف کرد. او قایل به سه جلوه اساسى تجربه دینى بود; یعنى نظرى، عملى و اجتماعى و توجهش را به رابطه جامعه دینى، با واپسین حقیقت معطوف داشته بود. آثار واخ به نحوى منظم و ماهرانه، انواع گوناگون جامعه و نمادهاى دینى و نیز رابطه متقابل بین دین و جامعه را مورد پژوهش قرار مىدهد.
مشکلات دین پژوهى
دین پژوهى، محصور به شرایط و محدودیتهایى است:
نخست، انگیزههاى فردى هر محقق براى ورود به این حوزه و تعمیم دادن آن درست نیست.
دوم، میزان در دسترس بودن مواد و منابع لازم براى پژوهش.
سوم، که از دو مشکل پیشین مهمتر است، مربوط به روش پژوهش است; مانند این که مواد و مطالب چگونه باید نظم و نسق یا ردهبندى یابد؟ در هر مورد، چه راه و روشهاى تحلیلى مناسب است؟
چهارم، مربوط به پیشفرضهاى شخصى پژوهشگر است که در تحلیل از مواد و مطالب مورد بحث، تاثیر مىگذارد.
براى حل این مشکلات، یک یا دو رشته فرعى در زمینه دین پژوهى پدید آمده است که یکى تاریخى و دیگر دستگاهمندانه است; جریان تاریخى که از وجوه بسیار به تاریخ علم شباهت دارد، روشها و رهیافتهاى گذشته را بررسى مىکند و به بازشناسى تفصیلى این پژوهش در طول دو قرن اخیر نظر دارد. و رشته دستگاهمندانه از یک سوء خصایص مشترکى با فلسفه علم، و از سوى دیگر وجوه مشترکى با الهیات دستگاهمندانه دارد.
اغلب مسایل و مباحث روش شناختى جارى در دین پژوهى، در پیوند با رشته دوم; یعنى جریان دستگاهمندانه، نشات مىیابد و دستخوش انواع پیشفرضهایى است که پژوهشگران با خودشان به این عرصه تحقیق مىآورند. بسیار فرق مىکند که تعلیم و تربیت اولیه پژوهشگر او را فىالمثل متکلم، فیلسوف، لغتشناس یا قوم شناس، پرورده باشد. به این دلیل و نیز دلایل دیگر، رهیافت تاریخ اندیشهها به مسایل روش شناختى به مثابه مقدمه ناگزیرى براى بحث دستگاهمندانه لازم است.
بارى، مسایل مربوط به روش در دین پژوهى همه از یک نوع نیست; روش ممکن است و وابسته به مواد تحقیق یا انگیزههاى تحقیق باشد. در صورت نخست، این مسایل، با ساختار دین آن چنان که متون و یادمانها و اسطورهها و شعایر و اخلاق و تجربههاى دینى افراد جلوهگر است، سرو کار دارد.
امروزه، چنین تلقى مىشود که هیچ پژوهشگرى قادر به ارزیابى فارغ بالانه یا عینى مواد و مطالب مورد تحقیق خود نیست; چرا که هر پژوهشگرى دست و پایش در بند تاروپود ظریف و ناپیداى یک دوره، یک ایدئولوژى، یک الهیات، یک طبقه اجتماعى و یا یک فضاى فکرى و عقیدتى است، و یکى از اهداف پدیدارشناسى دین این است که هر آن چه را که طبیعتشخصى، تصادفا به صورت داورىهاى ارزشى در مىآورد، نسبتا سد و کنار بگذارد، یا لااقل در پرانتز قرار دهد.
دین پژوهى از درون و بیرون
غالبا چنین تلقى مىگردد که هیچ صورت خاصى از دین را عمیقا نمىتوان فهمید، مگر از درون. اما بعضى از دین پژوهان، به عکس این نظریه، برآنند از آنجا که عضو نیکاعتقاد یک دین، که نسبتبه آن دروننگر و خودى است، مجبور به یک نوع درک محدود از سنتى است که خود به آن تعلق دارد، و پژوهشگر ایدهآل، کسى است که از موضعى در خارج از این محدودهها و محدودیتها عمل کند. هیچ یک از این نگرشها را نمىتوان به عنوان اصل کلى پذیرفت; درک و دریافت عقلانى، یک چیز است و همدلى تخیلى یک چیز دیگر، و تحریک عواطف چیز سوم و دین پژوهى ممکن است رو به هر یک از این سه وجه داشته باشد; خودى و بیگانه مىتوانند از نظرگاههاى گوناگونى بنگرند.
پژوهشگر بیگانه، ممکن است، صرفا، از نظر عقلى و فکرى بسیار چیزها در باب یک سنت دینى معین، از تاریخ و ساختار و زمینه اجتماعى یک دین بداند و دانش او بسى بیشتر از یک مؤمن به آن دین، یعنى پژوهشگر خودى، باشد و در عین حال از نظر عاطفى نسبتبه کلیه دعاوى آن سنت در مورد وحى و الهام ربانى و منشا وحیانى، بىاعتنا باشد. در این جا، دین پژو خودى برآن خواهد بود که در قیاس با رسالت وحیانى، هر چیز دیگرى بىاهمیت است و ممکن است در قبال این مساله که آیا واقعیات و شواهدى عملا مؤید آن هستیا نیست، حالتبىتفاوت یا خصمانه به خود بگیرد، و هر گونه تلفیق یا تفریقى بین این دو دیدگاه، مىتواند وجود داشته باشد. (11)
برخى از مباحث دینپژوهى
دین پژوهى، قلمروى بس وسیع دارد و مباحثبسیارى که به گونهاى با دین رابطه دارند را در برمىگیرد، تا آنجا که در دائرةالمعارف دین، که در 16 جلد تدوین گردیده است، 2750 مقاله از 1400 نفر از دینشناسان و پژوهندگان ادیان مختلف، از پنجاه کشور جهان، نگارش یافته است و موضوعاتى چون: رجال دینى، کتب مقدس، نهادها، آداب و شعایر و مناسک و مراسم دینى، عقاید و نظریهها و نمادها، قصص، اصطلاحات، مفاهیم و نیز ربط سایر حوزههاى فرهنگى نظیر فلسفه، هنر، علم، سیاست، حقوق، اخلاق و نظایر آنها با دین و مقولات دینى، مورد بحث قرار گرفته است.
از میان این موضوعات، برخى جنبه کلىتر دارد و مىتواند ادیان مختلف را شامل شود که مواردى را یادآور مىشویم:
1 - واژهشناسى و تعریف دین; 2 - طبقهبندى ادیان; 3 - عنصر مشترک ادیان; 4 - منشا و خاستگاه دین; 5 - ابعاد و قلمرو دین; 6 - روانشناسى دین; 7 - جامعهشناسى دین; 8 - باستانشناسى و دین; 9 - دین و فرهنگ و تمدن بشرى; 10 - دین و اقتصاد; 11 - دین و اخلاق; 12 - فلسفه و دین; 13 - علم و دین; 14 - دین و دنیا; 15 - سیاست و دین; 16 - هنر و دین; 17 - دین و عرفان; 18 - گفتوگو یا همسخنى ادیان; 19 - فلسفه دین; 20 - روانکاوى و دین.
واژهشناسى دین
واژه دین، واژهاى عربى است و در فرهنگهاى لغت عربى در موارد زیر به کار رفته است:
1 - جزا و مکافات; 2 - حساب و بررسى; 3 - اطاعت و انقیاد; 4 - ملت و آیین; 5 - رویه و عادت; 6 - چیرگى و برترى; 7 - تدبیر امور; 8 - آن چه وسیله پرستش خداوند است. (12)
به گمان برخى واژه دین از ریشه فارسى میانه «دن» به معنى کیش و آیین، یا از ریشه عبرى به معنى داورى گرفته شده است، ولى با مطالعه در ادبیات عرب جاهلى نادرستى این گمان روشن مىشود. زیرا این واژه در فرهنگ جاهلیتبه معانى اطاعت، آیین و طریقه و مکافات و جزا به کار رفته است. (13)
این واژه، در زبان فارسى، به معناى کیش و آیین (و مذهب) است و به معناى روز بیست و چهارم هر ماه خورشیدى و نام فرشتهاى نیز به کار رفته است. (14)
معادل انگلیسى واژه دین کلمه Religion است که از یکى از دو واژه لاتینى Religiri به معناى توجه و عنایت مواظبت Religare و یا به هم پیوستن، اشتقاق یافته است. روایت نخستبه سیسرن ( کیکرو، چیچر و (Cicero متوفاى 43 قبل از میلاد بازمىگردد و روایت دوم به برخى از عالمان مسیحى قرن اول میلادى منسوب است. (15)
برخى مانند ویل دورانت، روایت نخست را برگزیده (16) و برخى دیگر مانند جان هیک (17) و وینستون کینگ، روایت دوم را پذیرفتهاند.
واژه دین در قرآن کریم
واژه دین در قرآن کریم به صورتهاى مختلف در 86 نوبتبه کار رفته است. برخى از معانىاى که این واژه در آنها به کار رفته است عبارتند از:
1 - مکافات و جزا:
در آیاتى که دین بر قیامت اطلاق گردیده، مقصود جزا و مکافات است، مانند:
« مالک یوم الدین »(حمد/ 4); « ارایت الذى یکذب بالدین » (ماعون / 1); « والذی اطمع ان یغفرلی خطیئتی یوم الدین » (شعراء / 82); « الذین یکذبون بیوم الدین » (مطففین / 11) و آیات دیگر.
2 - تسلیم و انقیاد
در آیات زیر و نظایر آنها، دین به معناى تسلیم و انقیاد است:
« ان الدین عندالله الاسلام » (آلعمران / 19);
« یا بنى ان الله اصطفى لکمالدین فلا تموتن الا و انتم مسلمون » (بقره / 132);
« افغیر دین الله یبغون وله اسلم من فی السموات والارض طوعا و کرها والیه یرجعون » (آلعمران / 83 );
« و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه و هو فی الآخرة من الخاسرین » (آلعمران / 85 ).
و نامیده شدن شریعت محمدى صلى الله علیه وآله به اسلام، به خاطر این است که اهل کتاب با انکار نبوت پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله که آخرین پیامبر الهى است، در حقیقت از فرمان خداوند، سرپیچى کرده و تسلیم خداوند نیستند. بنابراین، مسلمان کسى است که نبوت پیامبر خاتم و شریعت او را پذیرا باشد.
علامه طباطبایى در تفسیر آیه 19 آلعمران مىگوید:
مراد از اسلام معناى لغوى آن است، و معناى آیه چنین است: دین نزد خداوند یکى پیش نیست و بندگان خود را جز به آن، فرمان نداده است. و در کتابهایى که بر پیامبران خود فرو فرستاده، جز آن را بیان نکرده است و آن، همانا اسلام است; یعنى، تسلیم حق شدن، حق در اعتقاد و حق در عمل. به عبارت دیگر، حقیقت دین، تسلیم شدن در برابر بیانى است که از مقام ربوبیت در زمینه معارف و احکام، نازل شده است. (18)
3 - توحید و یگانهپرستى
« الا لله الدین الخالص و الذین اتخذوا من دونه اولیآء ما نعبدهم الا لیقربونا الى الله زلفى » (زمر / 3 ) .
مفاد این آیه کریمه، این است که خداوند، عبادت آنان که تنها خدا را عبادت نمىکنند، نمىپذیرد; خواه تنها غیر خدا را عبادت کنند و یا علاوه بر عبادت خدا، موجود دیگرى را هم عبادت کند. (19)
« قل الله اعبد مخلصا له دینى × فاعبدوا ماشئتم من دونه » (زمر / 14 - 15).
دین در این آیه به معناى «پرستش خداى یکتا» است. واژه عبادت که قبل و بعد از واژه دین به کار رفته، گواه براین معناست.
« و قاتلوهم حتى لاتکون فتنة و یکون الدین لله » (بقره / 193).
یعنى، با مشرکان و بتپرستان جهاد کنید تا فتنه شرک از میان برداشته شود، و همگان به توحید اقرار کنید. (20)
4 - مجموعه معارف و احکام الهى
« فلولا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فی الدین » (توبه / 122).
این آیه کریمه، مؤمنان را به تفقه در دین تشویق مىکند، و مقصود فهمیدن معارف دینى اعم از اصول و فروع است، و مختص احکام عملى اسلام ( فقه اصطلاحى) نیست. (21)
« ما جعل علیکم فی الدین من حرج » (حج / 78): یعنى قانونى که مایه کلفت و مشقتبیش از حد باشد، از جانب خداوند وضع نشده است. اطلاق آن، اصول و فروع دین را شامل مىشود.
« ولا تاخذکم بهما رافة فی دین الله » (نور / 2).
این آیه، گرچه مربوط به اجراى حد زناکار است، ولى مدلول آن اعم است و هر حکم و قانون الهى را شامل مىشود; مثلا حد ارتداد را هم که مربوط به عقیده است نه عمل، در برمىگیرد.
5 - حقوق اجتماعى اسلام
« فان تابوا و اقاموا الصلوة و آتوا الزکوة فاخوانکم فی الدین » (توبه / 11).
یعنى، اگر مشرکان توبه کنند و پس از ایمان به آیین اسلام، نماز برپا دارند و زکات بپردازند، با سایر مؤمنان از نظر حقوق اجتماعى اسلام برابرند. (22)
6 - هرگونه قانون و دستورالعمل
« ما کان لیاخذ اخاه فی دین الملک » (یوسف / 76); یعنى، در آیین زمامدار مصر جایز نبود که یوسف برادر خود را به جرم سرقت، گروگان بگیرد.
7 - شرک و بتپرستى
« لکم دینکم ولی دین » (کافرون / 6).
به قرینه آیات قبل که خداوند به پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله دستور مىدهد تا به کافران بگوید که «من، آن چه را که شما پرستش مىکنید، نمىپرستم و شما نیز خداى مرا پرستش نمىکنید». پس، در مساله پرستش میان ما توافقى وجود ندارد. در این صورت، من دین خود را دارم - که همان توحید و یکتاپرستى است - و شما نیز دین خود را که همان شرک و بتپرستى است.
8 - آیین اسلام
« الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا» ( مائده / 3).
یعنى، امروز (روز غدیر خم با نصب على بن ابىطالب علیه السلام به عنوان رهبر جامعه اسلامى پس از پیامبر صلى الله علیه وآله) دین شما را کامل کرده، نعمتخود را به اتمام رساندم و از آیین اسلام به عنوان دین و برنامه زندگى خشنودم. یعنى، نبوت و شریعت الهى بدون ولایت، ناقص است و از آنجا که شریعت، نعمتى است از خداوند براى مکلفان، بدون ولایت، نعمتخداوند نیز ناتمام خواهد بود و در نتیجه، چنین دینى مورد رضایتخداوند نخواهد بود.
بررسى تعریفهاى دین
الف) متکلمان اسلامى
1 - دین، مجموعهاى از برنامههاى عملى هماهنگ با نوعى جهانبینى است که انسان براى نیل به سعادت خود، آن را وضع مىکند و یا از دیگران مىپذیرد. (23)
2 - دین، سلسلهاى از معارف علمى است که سلسلهاى از معارف عملى را به دنبال دارد، و جامع این دو دسته، معارف علمى و عملى آن است که همگى جنبه اعتقادى دارند. (24)
دو تعریف یاد شده را مىتوان تعریف عام دین دانست. بدین لحاظ، هرگونه مرام و مسلک زندگى که مبتنى بر نوعى جهانبینى است، دین نامیده مىشود.
3 - دین، وضع و قراردادى الهى استبراى صاحبان عقول که مشتمل بر اصول و فروع است. (25)
4 - دین، وضع و قراردادى الهى است که صاحبان عقول را به پذیرش آن چه پیامبر از جانب خدا آورده است، دعوت مىکند. (26)
اشکال این تعریف این است که آن چه پیامبر از جانب خداوند آورده است، همان دین است و آن چیزى جز وضع و قانون الهى نیست. بنابراین، حاصل تعریف مزبور این مىشود که دین قانونى الهى است که خردمندان را به دین فرا مىخواند.
5 - دین، روش ویژهاى براى زندگى دنیوى است که مصلحت دنیوى انسان را در جهت کمال اخروى و حیات ابدى او تامین مىکند. از این روى، لازم استشریعت، در برگیرنده قوانین باشد که به نیازهاى دنیوى انسان نیز پاسخ گوید. (27)
این تعریف، ناظر به دین حق است که بر پایه خداشناسى و انسانشناسى واقع بینانه استوار است; یعنى با توجه به ربوبیتحکیمانه الهى و با توجه به این که انسان قابلیتحیات ابدى را دارد، به دینى نیازمند است که او را در مسیر حیات سعادتمندانه ابدى هدایت کند و در عین حال به نیازهاى دنیوى او نیز پاسخ گوید.
6 - دین، عبارت است از اصول علمى و سنن و قوانین عملى که برگزیدن و عمل به آنها، تضمین کننده سعادت حقیقى انسان است. از این روى، لازم است دین با فطرت انسانى هماهنگ باشد تا تشریع با تکوین مطابقت داشته باشد و به آن چه آفرینش انسان اقتضاى آن را دارد پاسخ گوید; چنان که مفاد آیه کریمه « فاقم وجهک للدین حنیفا فطرت الله التی فطر الناس علیها...» (روم / 30) همین است. (28)
این تعریف مشابه تعریف سابق است.
7 - دین، عبارت از مجموع عقاید، اخلاق، قوانین و مقرراتى است که براى اداره امور جامعه انسانى و پرورش انسانها باشد، گاهى همه این مجموعه حق و گاهى همه آن باطل و زمانى مخلوطى از حق و باطل است. اگر مجموعه حق باشد، آن را دین حق، و در غیر این صورت آن را دین باطل یا التقاطى از حق و باطل نامند. (29)
این تعریف نیز به سان دو تعریف اول و دوم، عام است و دین حق و باطل را شامل مىشود.
8 - دین، در اصطلاح به معناى اعتقاد به آفرینندهاى براى جهان و انسان و دستورهاى عملى متناسب با این عقاید است. از این روى، کسانى که مطلقا معتقد به آفرینندهاى نیستند و پیدایش پدیدههاى جهان را تصادفى و یا صرفا معلول فعل و انفعالات مادى و طبیعى مىدانند «بىدین» نامیده مىشوند، اما کسانى که معتقد به آفرینندهاى براى جهان هستند، هر چند عقاید و مراسم دینى ایشان توام با انحرافات و خرافات باشد «دیندار» شمرده مىشوند و براین اساس ادیان موجود در میان انسانها به «حق» و «باطل» تقسیم مىشوند و دین حق، عبارت است از آیینى که داراى عقاید درست و مطابق با واقع بوده، رفتارهایى را مورد توصیه و تاکید قرار مىدهد که از ضمانت کافى براى صحت و اعتبار برخوردار باشند. (30)
این تعریف از تعریفهاى اول و دوم و هفتم اخص است; زیرا مکاتب مادى را شامل نمىشود، ولى از تعریفهاى پنجم و ششم اعم است; زیرا ادیان باطل را نیز شامل مىشود.
9 - دین، نوعى انقلاب فکرى است که انسان را در زمینههاى گوناگون، به کمال رهبرى مىکند. این زمینهها عبارتند از:
الف) افکار و عقاید انسان را رشد داده از خرافات و اوهام حفظ مىکند;
ب) اصول اخلاقى را تکمیل مىکند;
ج) روابط اجتماعى را نیکو مىسازد;
د) امتیازات قومى و نژادى را لغو مىکند. (13)
این تعریف، تنها دین حق را شامل مىشود، و از این نظر مانند تعریفهاى پنجم و ششم است.
10 - دین، به مجموعه تکالیفى که بندگان به وسیله آنها خدا را اطاعت مىکنند، گفته مىشود و در این صورت، مرادف با ملت و شریعت است. (32)
11 - دین، از دو رکن اساسى تشکیل مىگردد:
رکن اول) اعتقاد به وجود خداوند که جامع همه صفات کمالیه است; جهان را بر مبناى حکمتبرین خویش آفریده است و انسان را به وسیله دو راهنماى بزرگ (عقل به عنوان حجت درونى و انبیا و اوصیا به عنوان حجتبرونى) در مجراى حرکت تکاملى تا ورود به لقاء الله قرار داده است و اعتقاد به ابدیت که بدون آن، حیات و کل جهان هستى معمایى لاینحل است.
رکن دوم) برنامه حرکتبه سوى هدف است که احکام و تکالیف نامیده مىشود. مبناى این دو رکن [ احکام و تکالیف ] بر دو امر استوار است:
1 - اخلاقیات: احکامى که براى تحصیل شایستگىها و تهذیب نفس و تصفیه درون مقرر شده است.
2 - احکام فقهى که به دو قسم احکام اولیه و ثانویه تقسیم مىشوند. احکام اولیه مستند به نیازهاى ثابت انسانها است که جز در موارد اضطرار و تبدل موضوع، هرگز قابل تغییر و دگرگونى نمىباشد و احکام ثانویه در هنگام بروز ضرورتهاى زندگى فردى یا اجتماعى مقرر مىشوند.
حاکم، در این موارد، احکامى را براى پاسخگویى به آن ضرورتها مقرر مىدارد که پس از منتفى شدن آن ضرورتها، آن احکام نیز منتهى مىگردد و احکام اولیه بر مبناى نیازهاى ثابتبه جریان مىافتد. (33)
این تعریف، در حقیقت ناظر به دین و آیین اسلام است و با توجه به تعالیم و احکام آن تنظیم گردیده است، به گونهاى که راز خاتمیت دین را نیز به اجمال بیان کرده است; یعنى تعریف مزبور، ویژه دین خاتم است، نه مطلق ادیان توحیدى و شرایع آسمانى.
12 - دین، به معناى عام، نوعى ارتباط ماوراى طبیعت و خدا، با انسان براى رشد و به کمال رساندن آدمى است، و به معناى خاصى، مجموعهاى از هستها و بایدهاى مستند به خداوند است که از طریق وحى و سنت معصومان علیهم السلام براى هدایت و کمال انسانها ظهور یافته است.
به عبارت دیگر، دین، مجموعهاى از هدایتهاى عملى و علمى است که از طریق وحى و سنتبراى فلاح و رستگارى آدمى در دنیا و آخرت، آمده است. (34)
تعریف عام دین - چنان که قبلا بیان گردید - مشروط به اعتقاد به جهان ماوراى طبیعت و ارتباط با عالم غیب نیست. بلکه هر نوع مرام و مسلک زندگى را که بر نوعى جهانبینى مبتنى باشد، شامل مىشود، و تعریفى که در پایان ارایه شده، تعریف دین حق است.
13 - دین، عبارت است از کلى اعتقاد به آن چه متعلق اعتقاد قرار مىگیرد; مانند وجود خدا و اعمالى چون نماز.
توضیح: انسان دیندار، اعتقاداتى دارد و متعلق اعتقاد او یا وجود خارجى است - مثلا وجود خداوند - یا عملى ارزشى است - مثلا اقامه نماز - که در هر دو قسمت، چهار مطلب به موازات یکدیگر قابل تفکیک هستند که یکى از آن چهار مطلب همان دین است:
مثلا در قسمت اول که متعلق اعتقاد وجود خارجى است، چهار مطلب قابل تفکیک عبارتند از:
1 - وجود خدا;
2 - اعتقاد به وجود خدا - یعنى کلى اعتقاد - اعم از این که من، به وجود خدا اعتقادى داشته باشم یا نه;
3 - این مطلب که «خدا وجود دارد» در قرآن آمده است;
4 - اعتقاد شخصى من به خدا.
از چهار مطلب پیشین قسم اول ( وجود خدا) دین نیست. این مطلب که «در قرآن آمده " خدا وجود دارد"» نیز دین نیست; بلکه این متن دینى، کاشف از دین و وجود خداوند است. اعتقاد شخصى من به وجود خداوند نیز دین نیست، بلکه تدین است. باقى مىماند اعتقاد به وجود خداوند - کلى اعتقاد - که این همان دین است. همین تفکیک در مورد تشریعات نیز قابل اجراست. (35)
شکى نیست که کلى اعتقاد، امرى ذهنى است و نمىتوان دین را به آن تفسیر کرد و اگر مقصود، لزوم داشتن چنین اعتقادى است، قطعا جنبه فردى و شخصى دارد، و این همان تدین است. پس دین، عبارت است از مجموعه معارف اعتقادى و عملى که از طریق وحى، بر بشر عرضه شده است.
ب - متکلمان مسیحى
در این بخش، با برخى از تعاریفى که متکلمان و دینشناسان مسیحى براى دین گفتهاند، آشنا مىشویم:
1 - ماکس مولو، روى جنبه عقلانى دین تاکید کرده و گفته است:
دین یک قوه و یا تمایل فکرى است که مستقل از - و نه على رغم - حس و عقل، بشر را قادر مىسازد که «بىنهایت» را تحت اسامى و اشکال گوناگون درک کند. (36)
2 - در دو تعریف مشهور تاریخى امانوئل کانت و ماتیو آرنولد از دین، برجنبه اخلاقى آن تاکید شده است; این دو تعریف عبارتند از:
الف) «دین، عبارت است از تشخیص همه وظایف به عنوان دستورهاى الهى». (37)
ب) «دین، عبارت است از اخلاقى که در تماس با احساس قرار گرفته است». (38)
جان هیک، کلام آرنولد را این گونه نقل کرده است:
«دین، همان اخلاق است که احساس و عاطفه، به آن تعالى و گرما و روشنى بخشیده است». (39)
3 - برخى برجنبه احساسى دین تاکید کرده و آن را با این ویژگى تعریف کردهاند; چنان که شلایر ماخر، (Sehleiermachar) در تعریف آن گفته است: «جوهر دین، عبارت است از احساس وابستگى مطلق». (40)
ویلیام جیمز نیز، براین جنبه از مذهب تاکید کرده و گفته است:
مذهب، عبارت است از تاثرات و احساسات و رویدادهایى که براى هر انسانى در عالم تنهایى و دور از همه بستگىها براى او روى مىدهد، به طورى که انسان از این مجموعه مىیابد که بین او و آن چیزى که آن را امر خدایى مىنامد، رابطهاى برقرار است. (41)
4 - برخى از آنان، بر جنبه اعتقادى دین تاکید ورزیده و دین را با این ویژگى تعریف کردهاند. چنان که ویلیام جیمز، در جاى دیگر، دین را چنین تعریف کرده است:
مذهب، عبارت است از اعتقاد به این که یک نظم نامرئى در میان چیزهایى این جهان هست و بهترین کار براى ما این است که خود را با این نظم هماهنگ سازیم. (42)
جان هیک به نقل از فرهنگ مختصر آکسفود، تعریف زیر را نقل کرده است:
شناختیک موجود فوق بشرى که داراى قدرت مطلقه است و خصوصا باور داشتن به خدا یا خدایان متشخص که شایسته اطاعت و پرستشاند. (43)
ویل دورانت نیز تعریف زیر را از تیلر نقل کرده است:
دین، فقط اعتقاد به موجودات روحانى غیر مادى است. (44)
5 - عدهاى جنبه اعتقادى و احساسى دین را مهمتر یافته و آن دو را در تعریف دین برگزیدهاند; چنان که رابرت هیوم گفته است:
آن چه دین یک فرد را تشکیل مىدهد، عبارت از اعتقاد او به نوعى خدا، یا خدایان، و تجربه او از آن خدا، یا خدایان است. آن چه یک دین را از ادیان دیگر متمایز مىسازد، عبارت از نوع خدایى است که پیروان آن دین به آن اعتقاد دارند و نوع تجربه بشرىاى که به گونه شایسته از آن اعتقاد حاصل مىگردد. (45)
6 - گروهى بر جنبه پرستش دینى تاکید کرده و دین را با این ویژگى تعریف کردهاند. آلن منزیس Allan Menzies در تعریف دین گفته است: «دین، عبارت است از پرستش قدرتهاى بالا به دلیل نیاز». (46)
تعریفى مشابه را ویل دورانت از سیر جیمس نقل کرده است: «دین، پرستش موجودات فوق طبیعت است». (47)
7 - برخى، ویژگى ادراکى و معرفتى را معرف دین دانستهاند. پرفسور استرانون، ( Stratton) در تعریف دین گفته است:
دین عبارت است از ادراک یک جهان نادیده، که معمولا یک مصاحب غیبى است. همچنین، دین، هر آن چیزى است که آشکارا ما را به سمت آن ادراک حرکت داده، یا از آن برگشت مىنماید. (48)
دیگرى، در تعریف دین گفته است: «دین، یعنى علم حضورى به اتحاد با عالم» (49) .و در تعریف دیگرى آمده است: «دین عبارت است از آگاهى به متعالىترین ارزشهاى اجتماعى». (50)
8 - جنبه دستورى و اوامر و نواهى دینى، نظر برخى دیگر را به خود جلب کرده و آن را چنین تعریف کردهاند: «دین، مجموعهاى از اوامر و نواهى است که مانع عملکرد آزاد استعدادهاى ما مىگردند». این تعریف را جان هیک از رایناخ نقل کرده است. (51)
9 - برخى دیگر، با نگاهى جامعهشناسانه به دین نگریسته و گذشته از جنبه اعتقادى، اعمال و شعایر و نهادهاى دینى را نیز در تعریف دین بهکار بردهاند; چنان که پارسونز در تعریف آن گفته است: دین، عبارت است از مجموعهاى از باورها، اعمال، شعایر و نهادهاى دینى، که افراد بشر در جوامع مختلف بنا کردهاند». (52)
10 - از نظر برخى دیگر از متکلمان و دینشناسان، حالتخضوع و انقیاد در برابر اسرار هستى، از ویژگىهاى بارز دین است. پرفسور شات ول، (Shotwell) گفته است: «دین، چیزى جز انقیاد به عالم اسرار نیست». (53)
11 - برخى خواستهاند تعریفى جامعتر ارایه دهند; از این روى، گذشته از افکار و احساسات و تجربیات روانى، فعالیتهاى عملى انسان را نیز مدنظر قرار داده، و این مجموعه را با این ویژگى که در ارتباط با آنچه مقدس و الهى به شمار مىرود، شکل مىگیرد، دین نامیدهاند; چنانکه رابرت هیوم گفته است:
دین را به عبارت ساده مىتوان چنین تعریف کرد که آن جنبه از تجربیات و از جمله افکار و احساسات و فعالیتهاى یک فرد است که به وسیله آن او کوشش مىکند که در ارتباط با آن چه که خود مقدس و الهى مىشمارد، یعنى قدرت بسیار متعالى و با ارزشى که جهان را کنترل نماید، زندگى کند. (54)
تعریف زیر از پرفسور ویلیام آدامز براون، (William Adams Brown) نیز تا حدى همین معنا را مىرساند.
دین به معناى زندگى بشر در روابط فوق بشریش مىباشد; یعنى رابطه او با قدرتى که او به آن احساس وابستگى مىکند، صاحب اختیارى که او، خود را در مقابل آن مسؤول مىبیند، و وجود غیبى که او، خود را قادر به ارتباط با آن مىداند، در آرمان وابستگى دینى، مسؤولیت و ارتباط به یکدیگر متعلقاند. (55)
نقد و بررسى
برخى از این تعریفها - مانند تعریف هشتم - با اصطلاح عام دین که شامل مسلکهاى الحادى و اومانیستى نیز مىشود، هماهنگ است; زیرا در هر مرام و مسلک زندگى، اوامر و نواهى وجود دارند که تا حدى آزادى افراد را محدود مىسازند.
برخى دیگر از تعاریف یاد شده، همه شاخههاى ادیان غیر مادى اعم از ابتدایى و پیشرفته و شرکآمیز و توحیدى را در برمىگیرد; مانند تعریف تیلر که در شماره چهارم آمده است. همین گونه است تعریف شماره ششم.
برخى از این تعاریف، ادیانى مانند روحپرستى و مانند آن را شامل نمىشوند، ولى بر ادیان شرکآمیز و توحیدى، هر دو، صدق مىکنند; مانند تعریفى که جان هیک از فرهنگ مختصر آکسفورد نقل کرده است و در شماره چهارم ذکر شد. همین گونه است تعریف پنجم. بیشتر تعریفها از این قسماند.
در هر صورت تعریفهاى یاد شده این نقص مشترک را دارند که هیچ یک جامع همه ویژگىهاى دین و ابعاد و جنبههاى مختلف آن نیستند، اگر ادیانى که در تاریخ از آنها نام برده شده است را مطالعه کنیم، خواهیم یافت که در آنها جنبههاى معرفتى، اعتقادى، احساسى، عاطفى، روانى، رفتارى، اجتماعى، جمع است، هر چند در این جنبهها از نظر کمال و نقص، تفاوتهایى میان ادیان موجود است، ولى جلوههایى از آنها را در همه ادیان غیر مادى و غیر اومانیستى مىیابیم. و این که گاهى از بودیسم به عنوان دین بدون اعتقاد به خدا و پرستش یاد مىشود، از نظر برخى از محققان پذیرفته نیست، بىاعتنایى بودا به مساله پرستش، در حقیقتبه معناى بىاعتنایى به پرستش بتها و خدایان طبیعى بوده است، نه مطلق پرستش. گذشته از این، بر فرض که بودیسم در آغاز به عنوان دین منهاى پرستش ظاهر شده باشد، ولى با گذشت زمان بتپرستى در آن رواج یافت و پیروان بودا وى را پرستش مىکردند.
هرگاه ما بخواهیم دین را در کاربرد خاص و بلکه اخص آن، یعنى دین الهى، تعریف کنیم، باید دو جنبه را از یکدیگر تمییز دهیم:
1 - جنبه الهى;
2 - جنبه انسانى.
در مورد جنبه الهى دین، تعالیم و احکام دینى مطرح مىشود; یعنى خداوند تعالیم و احکام خود را براى بشر فرو مىفرستد. و در مورد جنبه بشرى آن، شناخت و اعتقاد و احساس و رفتار، مطرح مىگردد; یعنى انسان دیندار، نخستخدا را مىشناسد، و به وجود او و تعالیم و احکام نازل از جانب او ایمان مىآورد، و در درون نسبتبه خداوند احساس وابستگى و نیازمندى مىکند و رفتار خود را با احکام الهى هماهنگ مىسازد.
با توضیح یاد شده، این نکته نیز روشن مىشود که در تعریفهاى متکلمان غربى، به طور عمده، بر جنبه بشرى دین تاکید شده است و این در حالى است که جنبه الهى دین، بعد اساسىتر دین را تشکیل مىدهد، و جنبه بشرى آن در حقیقت «تدین» است نه دین. چنان که مىتوان جنبه بشرى آن را با پسوند «دینى» به صورت: «اعتقاد دینى» و «احساس دینى» و «رفتار دینى» بیان کرد. مفاد این عبارات، این است که واقعیت دین را باید در وراى انسان جستوجو کرد که در دین الهى عبارت است از احکام و دستورهاى خدایى، اعم از نظرى و عملى.
پىنوشتها:
1) ر ک: علم و دین، نوشته ایان باربورا، ترجمه بهاءالدین خرمشاهى، فصل سوم.
2) فرهنگ و دین، پیشگفتار ویراستار، ص 13 .
3) این مطلب را آقاى دکتر مهدى گلشنى، ریاست محترم پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، در جمع عدهاى از محققان و صاحبنظران، بیان کردند.
4) به علل گرایش به مادیگرى مراجعه شود.
5) عدل الهى، چاپ هشتم، ص 110 .
6) Cicero
7) Varro
8) On the Natur the gods
9) La Cite antique
10) the Verieties of Religious Experience
11) مطالب مربوط به دین پژوهى برگرفته از مقالهاى به همین نام است که در دفتر نخست از مجموعه دینپژوهى به چاپ رسیده است. این مقاله، اثر دو نویسنده به نامهاى: سیمورکین واریک شارپ است که در دائرة المعارف دین الیاده (ج 14، ص 64 - 88) منتشر گردیده و آقاى بهاءالدین خرمشاهى آن را به فارسى ترجمه کرده است.
12) اقرب الموارد، ج 1 ، ص 362 ; مجمع البیان، ج 1 ، ص 24 ; مفردات راغب، کلمه دین ; مجمع البحرین، ج 6 ، ص 251 .
13) براى آگاهى بیشتر در این باره به کتاب خدا و انسان در قرآن، نوشته دکتر توشى هیکوایزوتسو، ترجمه احمد آرام، ص 296 - 283 رجوع شود.
14) فرهنگ عمید، کلمه دین.
15) الموسوعة الفلسفیة، ج 1 ، ص 440 - 441 ; مقاله دین، نوشته بشاره صارجى.
16) لذات فلسفه، نوشته ویل دورانت، ترجمه عباس زریاب خویى، ص 422 .
17) فلسفه دین، جان هیک، ترجمه بهرام راد; دینپژوهى (دفتر اول)، ترجمه بهاءالدین خرمشاهى، ص 84 .
18) المیزان، ج 3 ، ص 120 .
19) المیزان، ج 17 ، ص 233 .
20) المیزان، ج 2 ، ص 62 .
21) المیزان، ج 9 ، ص 404 .
22) المیزان، ج 9 ، ص 158 .
23) شیعه در اسلام، مقدمه کتاب.
24) المیزان، ج 2 ، ص 342 .
25) مجمع البحرین، ج 6 ، ص 251 .
26) تعریفات، جرجانى، ص 48 .
27) المیزان، ج 2 ، ص 130 .
28) المیزان، ج 16 ، ص 193 . مرحوم سید مرتضى در تعریف دین گفته است: دین در اصطلاح شرع، عبارت است از آن چه پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله به سوى آن دعوت کرده است. رسائل الشریف المرتضى، ج 2 ، ص 270 . این تعریف نیز ناظر به دین حق است و از آن جهتبه دین اسلام اختصاص داده شده است که آخرین دین الهى است.
29) شریعت در آئینه معرفت، استاد جوادى آملى، ص 93 .
30) آموزش عقاید، استاد مصباح یزدى، ج 1 ، ص 28 .
13) الالهیات، استاد سبحانى، ج 1 ، ص 6 .
32) المنار، شیخ محمد عبده، ج 3 ، ص 257 .
33) فلسفه دین، دفتر نخست، استاد علامه محمد تقى جعفرى، 95 - 96 (نقل به تلخیص).
34) فلسفه دین، دفتر نخست، مقدمه محمد رضا اسدى، ص 17 .
35) فلسفه دینى، دفتر نخست، مقدمه محمد رضا اسدى، (به نقل از بعضى از اساتید معاصر) ص 16 .
36) ادیان زنده جهان، رابرت هیوم، ص 22 به نقل از مقدمهاى بر علم ادیان، چاپ 1882، ص 13 .
37) ادیان زنده جهان، به نقل از نقد عقل عملى، ترجمه Abbott ،ص 226 .
38) ادیان زنده جهان به نقل از ادبیات و اصول جزمى، ص 42 .
39) فلسفه دین، جان هیک، ترجمه بهرام راد، ص 23 .
40) لذات فلسفه، ویل دورانت، ترجمه عباس زریاب خویى، ص 409 .
41) دین و روان، ویلیام جیمز، ترجمه مهدى قائنى، ص 6 .
42) دین و روان، ص 13 .
43) فلسفه دین، ص 22 .
44) لذات فلسفه، ص 409 .
45) ادیان زنده جهان، ص 19 .
46) ادیان زنده جهان، ص 22 به نقل از تاریخ ادیان، ص 13 .
47) لذات فلسفه، ص 410 .
48) ادیان زنده جهان، ص 23 ، به نقل از روانشناسى حیات دینى، ص 343 .
49) لذات فلسفه، ص 409 .
50) ادیان زنده جهان، ص 22 .
51) فلسفه دین، ص 23 .
52) فلسفه دین، ص 23 .
53) لذات فلسفه، ص 409 .
54) ادیان زنده جهان، ص 18 .
55) ادیان زنده جهان، ص 23 به نقل از خلاصه الهیات مسیحى، ص 29 .