استاد شهید مرتضى مطهرى و آسیبشناسى دین و دیندارى
آرشیو
چکیده
متن
به مناسبتسالگرد شهادت اندیشمند و فیلسوف گرانقدر حوزه شهید استاد آیةالله مرتضى مطهرى در اردیبهشتماه امسال مراسمى در مدرسه عالى تربیتى و قضایى طلاب قم برگزار شد و در این مراسم آقاى دکتر حداد عادل در مورد خدمات آن شهید در زمینه «آسیب شناسى دین و دیندارى» سخنرانى کرد . پیام حوزه به منظور گرامیداشتیاد آن فرزانه و به دلیل آنکه این سخنرانى نگرشى خاص به تلاشهاى آن شهید در دفاع از مرزهاى ایمان و عقیده است اقدام به چاپ آن مىنماید .
آسیبشناسى دینى
«آسیبشناسى دینى» اصطلاح جا افتادهاى نیست . در میان اهل فضل و نویسندگان و دانشگاهیان، یک عنوان جدید است . به همین جهت ممکن است ذیل این عنوان مطالب مختلفى مطرح شود; این اصطلاح گفته شود و هر کس از آن چیزى اراده کند; اتفاق کلمهاى بر سر این اصطلاح حاصل نشده است; تا معناى واحد و - در واقع - پذیرفته شدهاى، در نزد همگان داشته باشد .
این اصطلاح از علم پزشکى وام گرفته شده است . آسیبشناسى در علم پزشکى، ترجمه اصطلاح «پاتولوژى» به معناى «دانش شناختبافتهاى آسیب دیده» در بیماریهاست، که معمولا پاتولوژى یا هیستولوژى یا بافتشناسى را تداعى مىکند . بافتشناسى، علم شناختبافتهاى بدن است از آن حیث که سالم هستند . و اگر از حیثبیماریها و اختلالاتى که در بافتحاصل مىشود: بافت را مطالعه کنند، آسیبشناسى یا پاتولوژى مىگویند .
وقتى این اصطلاح را، ما در حوزه اندیشههاى دینى و بحثهاى دینى به کار مىبریم، لابد مرادمان این است که چه اشکالات و مسائلى در کار دین و دیندارى جامعه، ممکن استبروز کند و به دین آسیب برساند بنده از آسیبشناسى دینى به معناى وسیع کلمه این معنى را مىفهمم .
اگر مقصود از آسیبشناسى دینى این باشد، باید بگوییم که همه فعالیتهاى استاد شهید مطهرى را مىتوانیم مربوط به آسیبشناسى دینى بدانیم . تالیفات، سخنرانیها و اقدامات اجتماعى ایشان و همچنین درسهایى که مىدادند، همه اینها، یا در جهتشناخت آسیبهایى بود که به دین و دیندارى وارد مىشد یا مسبوق به آن شناخت و نتیجه آن شناختها بود; یعنى یا در جهت دردشناسى بود و یا در جهت درمان آن دردها . درمان هم، بعد از شناخت درد است . اگر درد و آسیب را به معناى وسیع کلمه بگیریم ایشان، تمام عمر، کارش این بود که ببیند کجا دردى هست و آفتى هست و در کار دین و دیندارى، چه درمانى مىباید توصیه کرد . ایشان برازنده همان وصفى بود که امیرمؤمنان در نهج البلاغه به کار مىبرد «طبیب دوار بطبه» . (1)
به همین معنى، مىتوانیم بگوییم که فعالیت همه صاحبنظران و اهل بصیرت در عالم دین و دیندارى، باز به آسیبشناسى دینى مربوط مىشود; یعنى این امرى نیست که اختصاص به شهید مطهرى داشته باشد، بلکه هر آدم دردمند خردمندى، در عالم دیانت، باید به فکر آسیبشناسى دینى و درمان آن باشد .
احیاى فکر دینى
نکته دیگر این است که هر چند این اصطلاح، اصطلاح جدیدى است، اما ما یک اصطلاح دیگرى داریم که مفهوم متضایف این اصطلاح و نسبتا جا افتاده است و آن «احیاى فکر دینى» است .
ما مدتى است که در جامعهمان با اصطلاح احیاى فکر دینى آشنا هستیم; کتابها و مقالاتى در این زمینه نوشته شده است; شخصیتهایى به عنوان احیاگران اندیشه دینى مطرح شدهاند، بخصوص در یک قرن اخیر، احیاگرانى پیدا شدهاند .
خلاصه، اصطلاح احیاى فکر دینى، از مفهوم مقابلش جا افتادهتر است و پیداست که احیاى فکر دینى و آسیب شناسى دینى، دو روى یک سکه هستند; یعنى، دو وجهه از یک واقعیتاند، دو مفهوم مخالفاند که هم عنان و همدوش هماند; آن کسى که مىخواهد دین را احیا کند، در واقع مىخواهد دین را از آسیبها و آفتهایى که به آن رسیده، درمان کند و آن را از نو بسازد; پس، آسیبشناسى در واقع کار هر کسى است که قدم در راه احیاى فکر دینى مىگذارد .
گاه با شخصیتهاى متعددى روبرو مىشوید که درصدد احیاى فکر دینى بودهاند . در میان اینها مهمتر از همه، به لحاظ تاریخى، مرحوم سید جمالالدین اسدآبادى است; سید جمال الدین چهرهاى است که فرق او با سایر علماى زمانش، همین وجهه متخاص احیاگرى او بود، شما در آثار سید جمال، اشارات فراوانى به آسیبهایى که به دین و دیندارى رسیده، مىبینید . و این اشارهها، براى کسى که مىخواهد قدم در راه احیاى دین بگذارد، کاملا طبیعى است . از این گونه شخصیتها در عالم اسلام زیاد بودند در ایران هم بودهاند . استاد شهید ما مرحوم مطهرى بحق یکى از چهرههایى است که ما مىتوانیم بگوییم عمر خود را در راه احیاى اندیشه دینى صرف کرد .
بندهایناصطلاح آسیبشناسىدینى را براى سهولتبحثبه دو بخش تقسیم کردهام:
الف) آسیبشناسى دیندارى;
ب) آسیبشناسى دینى .
مقصودم از آسیبشناسى دیندارى، شناخت آفات و موانعى است که مانع دیندارى مردم مىشود . و مراد از آسیبشناسى دینى، شناخت آفاتى است که به اصل دین لطمه مىزند .
پیداست که آسیبشناسى دیندارى یک قشر با قشر دیگر فرق مىکند: براى جوانها، آنچه مانع دینداریشان مىشود یک چیز است، براى میانسالان و سالخوردگان چیزهاى دیگر . آسیبشناسى دیندارى در شهر ممکن استحکایت از یک دسته از عوامل بکند و در روستا حکایت از عوامل دیگر . یا مثلا آسیبشناسى دیندارى زن و مرد فرق مىکند، همچنین آسیبشناسى دیندارى طلاب با دانشجویان; بازاریان با . . .
ارتباط آسیبشناسى دیندارى با جامعهشناسى
پس آسیبشناسى دیندارى، به همان اندازه که مىتواند یک مقوله دینى باشد، یک مقوله اجتماعى هم هست . و این از آن جاهایى است که جامعه شناسى دینى، موضوعیت پیدا مىکند; یعنى مىبینید یک بحثى هست که از یک سو به منابع اصیل دینى و به گوهر و حقیقت دین مربوط مىشود و از سوى دیگر با اختلاف قشرهاى مختلف اجتماعى، حکمش فرق مىکند . این بحث در جامعه شناسى دینى مطرح مىشود .
شهید مطهرى یک طبیب روحانى بود که تخصصش در همین آسیبشناسى دیندارى و تخصص ویژهاش در آسیبشناسى دیندارى جوانان، بود .
شهید مطهرى بیش از هر کس دیگرى و بیش از هر موضوع دیگرى، علاقهمند بود که بداند چه علل و عواملى و چه آفاتى جوانان را از دین دور مىکند . ایشان بعد از اینکه به تهران آمد، بدون اینکه از ارزشهاى روحانى قم اعراض کند، به سراغ دانشگاهها و جوانان و قشر تحصیل کرده رفت و بیش از هر کس دیگرى مسائل و مشکلات این قشر را مىدانست .
عوامل آسیبهاى دیندارى از دیدگاه شهید مطهرى
تصور بنده این است که ایشان دو چیز را عامل اصلى در آسیبشناسى دیندارى جوانان مىدانست:
الف) ناآگاهى جوانان از حقیقت دین;
ب) آلودگى اخلاقى .
حال ببینیم ایشان در زمان خودشان چگونه تشخیص مىدادند که جوانها اسلام را نمىشناسند; چگونه است که دانشگاهیها، دانشآموزان سالهاى بالا که اهل فکرند و جستجوگرند، از حقیقت دین بىخبرند و تصورى از دین ندارند یا اینکه تصور غلطى دارند .
یکى از نشانههاى عامل اول، این بود - و شاید بتوان گفت این هست - که خیلیها دین را یک امر غیرمعقول و غیرمنطقى مىپنداشتند; خصوصا قشرهایى که با اندیشههاى غربى و علم و فلسفه غربى آشنا بودند . عدهاى از آنها تصورشان این بود که اصولا در دین نباید دنبال یک نظام منطقى و یک نظام عقلایى بود; یعنى دین بر نمىتابد که به محک تفکر عقلایى و منطقى زده شود و سربلند از بوته آزمایش بیرون آید .
یکى از کوششهاى سترگ مطهرى این بود که این تصور را از اذهان پاک کند و نشان دهد، اسلام نظامى است که یک انسان خردمند فرهیخته منطقى هم مىتواند به آن باور داشته باشد . دین مجموعهاى از اوهام و تحکمات نیست که کسى بنابر سلیقهاى، عشقى، سابقهاى دنبال آن باشد اما قابلیت تجزیه و تحلیل و عرضه به محک علم و منطق را نداشته باشد .
این وجهه نظر، ستون فقرات نظام فکرى شهید مطهرى بود; همت ایشان این بود که این تهمت را از دین دور کند و به عنوان یک فیلسوف، هیچ وقت اعتماد خودش را به عقل از دست نمىداد و همواره در طرح مباحث و ارتباط با مخاطبان خودش، راهى را که مبتنى بر تفکر عقلانى بود، برمىگزید . بخش قابل توجهى از آثار شهید مطهرى را همین دفاع از جنبه عقلانى اسلام تشکیل مىدهد، ایشان آن اندازه که به فلسفه اسلامى غیرتمند بود براى این بود که مىخواست این توهم را که جهانبینى دینى مبتنى بر یک نظام عقلانى نیست دور کند .
در آسیبشناسى دیندارى جوانان، تصور غلط دیگر که به ناآگاهى جوانها از حقیقت دین مربوط مىشود «خرافى پنداشتن دین» است; یعنى دین را مجموعهاى آمیخته و همراه با خرافات مىدانستند .
ایشان در لابلاى آثارشان هر جا که فرصتبه دست آوردهاند، با شجاعتبه آن خرافاتى که دامان دین را آلوده و چهره دین را در نظر جوانها، زشت کرده، اشاره و اعتراض کردهاند و با صراحت آنها را نفى کردهاند تحریف زدایى از واقعه عاشورا از این نمونه است .
یکى دیگر از آسیبهایى که در این بخش مطرح است، منافى دانستن دین با علوم جدید و پیشرفت و صنعت و توسعه و امثال آن است .
البته امروز دیگر این مساله حل شده ولى شاید هفتاد سال پیش، یک گره کور بوده است . تصور بسیارى از کسانى که با علوم غربى کم و بیش آشنا بودند، این بود که علم، رقیب دین است و آنجا که علم نباشد، دین مطرح است و آنجا که علم مطرح است دیگر جایى براى تفکر دینى باقى نمىماند . و خیلیها فکر مىکردند که دوران علم فرا رسیده و دوران دین سپرى شده است .
مطهرى سعى کرد با این درد مبارزه کند و تفهمیم بکند که شناخت قانونمندیهاى طبیعت، تحت عنوان علوم تجربى و بیان آن در قالب قوانین ریاضى، هیچ منافاتى با دین و دیندارى ندارد، بلکه این از لوازم جامعه اسلامى است; لذا بخشى از آثار خود را به این اختصاص داده بود .
یکى دیگر از آفاتى که در این باب بود و هست، این تصور است که دیندارى با زندگى سعادتمندانه در دنیا منافات دارد . خیلیها از دیندارى و دین فرار مىکردند و حرفشان این بود که: با دین و دیندارى نمىشود خوشبختبود و زندگى درست و حسابى داشت . این کشورها و شهرهاى اسلامى را ببینید، همه چیزشان آشفته و بىنظم است، قوانینشان عمل نشده است، نه نظمى، نه نظافتى، نه بهداشتى; اما آنهایى که دین را در حاشیه قرار دادهاند زندگیشان سعادتمندانه و مرتب و منظم است . مطهرى، در این زمینه هم کار کرد .
یکى دیگر از مباحث در همین زمینه، تصور ناتوانى دین در اداره جامعه در مسیر تحولات زمانه بود، خیلیها انتقاد مىکردند و این تصور را داشتند که چگونه ممکن استبا تحولات شگرفى که در روزگار ما به ظهور مىرسد، دین همچنان بتواند درمان دردها باشد و تناسب خود را با نیازهاى بشر حفظ کند .
ایشان سخنرانیهاى متعددى تحت این عنوان کردند، کتاب و مقاله نوشتند، بحثخاتمیتبه همین مساله مربوط مىشود و یا سخنرانیهایى که بعد از شهادتش به نام «اسلام و مقتضیات زمان» به چاپ رسید، به همین مطالب مربوط است .
موضوع مهم دیگرى که جوانها را از دین و معنویت و خداشناسى و خداپرستى دور مىکند و از مقوله شبهات فکرى و نظرى نیست، مشکل اخلاقى است که یک بلیهاى است که خصوصا دامنگیر جوانان، به لحاظ سن و سال و بحران غرایز و مقتضیات موجود و موانع مفقود در جامعه آن روز بود . مطهرى، از این باب خیلى رنج مىبرد .
ایشان در کتاب علل گرایش به مادیگرى - که از نام این کتاب پیداست که یک نوع آسیبشناسى است - یکى از علل گرایش به مادیگرایى را همین مفاسد اخلاقى ذکر مىکنند و مىگویند: وقتى یک کسى در مسیر مفاسد اخلاقى افتاد، فساد اخلاق زمینه اعراض او از دین مىشود; چون دین را مزاحم تمنیات خود مىبیند و اگر جامعهاى پاک باشد به انحاى گوناگون، مستعد دیندارى مىشود و اگر در جامعهاى فساد باب شود، مردم از دین دور مىشوند خصوصا جوانها .
نمونههایى از اقدامات درمانى شهید مطهرى
از اقدامات درمانى شهید مطهرى براى این بیمارى، سخنرانیها و کتابهایى است که در باب مسائل جنسى و حجاب و ازدواج و اخلاق جنسى نوشته است . ایشان تشخیص مىدادند که چگونه بىحجابى، یک مفسده اخلاقى است و یک آسیبى به دیندارى جوانان است، این بود که آن کتاب مساله حجاب را نوشتند .
یکى دیگر از خصوصیات شهید مطهرى، توجه به «دو جنسى بودن جامعه» است . ایشان توجه داشتند که زنان، به یک معنى قربانى بىتوجهى شدهاند و هم به یک معنى ابزارى براى دور شدن جامعه از دیندارىاند . ایشان معتقد بود که باید براى زنان در جامعه اسلامى، سرمایهگذارى کافى شود تا لااقل جبران بىتوجهیهاى گذشته بشود،
کتاب حقوق زن در اسلام ناظر به همین توجه ایشان به این قشر جامعه بود .
شهید مطهرى و آسیب شناسى دین
مطهرى در کار آنهایى که مدعى بودند دارند دین را معرفى مىکنند دقیق مىشد و سعى مىکرد اشکالات آنها را کشف کند .
موضعگیرى استاد مطهرى در برابر سه گروه
در این زمینه شهید مطهرى، حداقل با سه گروه مواجه بود:
1) آن دسته از روحانیانى که گرفتار جمود بودند، آنهایى که الان هم، انقلاب با آنها مشکل دارد، آن عده که امام در این اواخر، بث و شکواى خود را از آنها بیان داشت .
مطهرى سعى مىکرد با جمود حاکم بر افکار و اذهان این دسته از روحانیان، مخالفت کند . مطالب مفصلى که ایشان در مقام مخالفتبا تفکر اخبارى بیان کرده، در همین زمینه است .
2) یکى دیگر از آن قشرها، روشنفکران مذهبى بودند; کسانى که روحانى نبودند، از حوزه برنخاسته بودند ولى متدین بودند، مسلمان بودند، مىنوشتند، سخنرانى مىکردند و دین را به جامعه و جوانان معرفى مىکردند .
مطهرى به تصویرهایى که اینان از دین ترسیم مىکردند، حساس بود . در عین اینکه متانت و تواضع خود را حفظ مىکرد و هیچ وقتبىانصافى نمىکرد و جوانب بحث را خلط نمىکرد، اما، کوتاه هم نمىآمد . نسبتبه مرحوم مهندس بازرگان، احترام قائل بود . اما با شجاعت و صراحت در مقدمه جلد پنجم اصول فلسفه و روش رئالیسم انتقادات جدى خودش را به نظام فکرى مهندس بازرگان - آنجایى که در کتاب راه طى شده دین را معرفى مىکند - مطرح مىکند و چون مقام، مقام دفاع از دین بود، ایشان ملاحظه اشخاص را نمىکرد .
همین روش را در مورد دکتر شریعتى داشت . با اینکه خیلیها سکوت مىکردند یا مایل نبودند که ایشان اشتباهات دکتر شریعتى را ذکر کند، در محافل مذهبى، اشکالات خود را مىگفت . بنده یادم هست در عید فطرى که فکر مىکنم سال 56 بود، بعد از نماز به منزلشان رفتیم; عدهاى از اعضاى انجمن اسلامى پزشکان به دیدن ایشان آمده بودند; از جمله صحبتهایى که مطرح کردند این بود که شما چرا با دکتر شریعتى مخالفید؟ ایشان خیلى خونسرد گفتند:
فلان موضوع جزء مسلمات اسلام هستیا نه؟ جزء احکام اسلام هستیا نه؟ گفتند: بله . گفت: خوب . این نوشتهها را شما بخوانید . اگر من بگویم کسى با خواندن اینها فکر مىکند، اصل این موضوع در اسلام نیست، حق دارم این اعتراض را بکنم یا نه؟ گفتند: بله . گفت: حرف من ازا ین قبیل است .
شیوه ایشان، در مورد بعضیهاى دیگر هم همین طور بود .
خلاصه، ایشان از ناحیه روشنفکران مذهبى، بیشتر نگران التقاط بود . بارزترین و کریهترین چهره التقاط را در آثار مجاهدین خلق مىدید و شاید از آنها بدتر، در آثار گروه فرقان .
یک عده قلم برداشته بودند و تحت عنوان اسلام، کتاب و مقاله مىنوشتند تفسیر قرآن مىکردند اما یکسره آمیخته با شوائب مکتبهاى مادى، یک چهره التقاطى به نام اسلام راستین از اسلام معرفى مىکردند . مطهرى، با شجاعت، در مقابل این آسیبها ایستادگى مىکرد و این، خیلى کار سختى بود; براى اینکه بعضى از این گروهها با فعالیتهاى سیاسى و مبارزاتى وجههاى - خصوصا در بین جوانهاى دانشگاهى - کسب کرده بودند، اگر روز روشن را مىگفتند شب است، عدهاى مصلحتاندیشى مىکردند و مىگفتند: نباید گفت اینها اشتباه مىکنند; چون دشمن استفاده مىکند .
یادم هست، شبى ایشان در ایام محرم، در مسجدى گفته بودند: جمله ان الحیاة عقیدة و جهاد حدیث نیست، ما در منابع خودمان گشتیم، سندى براى این عبارت پیدا نکردیم . پس دانشجویان فکر نکنند که این کلام معصوم است . آقاى مطهرى مىگفت: هر عقیده و جهادى مطلوب نیست; پس براى شما فرق کند مبارزه به نام اسلام و مبارزه به اسم مارکسیسم . ایشان، این حرف را بالاى منبر گفته بود، چه وقت؟ آن وقت که بازار این حرفها در دانشگاه داغ بود . یادم هست، فرداى آن روز یکى از دانشجویان مذهبى آمد نزد من (چون ارادت بنده را به ایشان مىدانست) با یک دامن گله از آقاى مطهرى که: ایشان اصلا حساب نمىکند . الآن وقت این حرفها نیست . عدهاى را مىرنجاند و . . . .
اما مطهرى اهل این حرفها نبود . در مقدمه چاپ هشتم علل گرایش به مادیگرى دقیقا، به سمت افکار التقاطى هدفگیرى و به گروه فرقان اعلام جنگ کرده است . بنده مىتوانم بگویم جزء اخیر علت تامه براى شهادت ایشان، همین مخالفتبا گروه فرقان بود که بیش از همه در این مقدمه منعکس است .
3) سومین گروه «تحریفگران» بودند . اینجا، مخاطب مطهرى، وعاظ و گویندگان و اهل منبر بودند . ایشان به سخنان گویندگان مذهبى، خیلى حساس بودند و دیدهاید که با چه شهامتى به تحریفات آنها در واقعه عاشورا اعتراض مىکند .
بنده، شجاعت مطهرى را در مقابل گروهى که در واقع مطهرى خود را متعلق به آنها مىدانست کمتر از شجاعت او در مقابل دستگاه طاغوت نمىدانم .
چیزهایى را که عادى شده بود، همه قبول و یا حداقل سکوت مىکردند، ایشان اعتراض مىکرد . و این همه، ناشى از ایمان و اخلاص آن بزرگوار بود که در بند خوشایند این و آن نبود، کار را براى رضاى خدا مىکرد و در مقام بندگى، کارها را کوچک و بزرگ نمىکرد . اگر یک وقتشان دین اقتضا مىکرد که ایشان یک سرى کارهاى کم اهمیت هم بکند، ابایى نداشت .
شهید مطهرى در واقع، درخشندهترین گوهرى است که حوزه به دانشگاه تحویل داده است آیا نباید رابطه با شهید مطهرى را جدى بگیریم؟ امروز درست است که با پیروزى انقلاب اسلامى امکانات تازهاى در اختیار ما قرار گرفته و نعمتبزرگى عاید ما شده است، اما فکر نکنید، خطرهایى که شمردم، همهاش، از میان رفته است . ببینیم چقدر با آثار استاد شهید که زبده اندیشههاى امام، علامه طباطبایى و بزرگان دیگر است، انس داریم .
امیدوارم خداوند به همه ما توفیق ایمان و عمل صالح و خدمتگزارى به انقلاب اسلامى را عنایتبکند و ما بتوانیم در حوزه و دانشگاه، در همه جا، وظیفه خودمان را انجام دهیم .
پىنوشت:
1) خطبه 108، صبحى صالح .
آسیبشناسى دینى
«آسیبشناسى دینى» اصطلاح جا افتادهاى نیست . در میان اهل فضل و نویسندگان و دانشگاهیان، یک عنوان جدید است . به همین جهت ممکن است ذیل این عنوان مطالب مختلفى مطرح شود; این اصطلاح گفته شود و هر کس از آن چیزى اراده کند; اتفاق کلمهاى بر سر این اصطلاح حاصل نشده است; تا معناى واحد و - در واقع - پذیرفته شدهاى، در نزد همگان داشته باشد .
این اصطلاح از علم پزشکى وام گرفته شده است . آسیبشناسى در علم پزشکى، ترجمه اصطلاح «پاتولوژى» به معناى «دانش شناختبافتهاى آسیب دیده» در بیماریهاست، که معمولا پاتولوژى یا هیستولوژى یا بافتشناسى را تداعى مىکند . بافتشناسى، علم شناختبافتهاى بدن است از آن حیث که سالم هستند . و اگر از حیثبیماریها و اختلالاتى که در بافتحاصل مىشود: بافت را مطالعه کنند، آسیبشناسى یا پاتولوژى مىگویند .
وقتى این اصطلاح را، ما در حوزه اندیشههاى دینى و بحثهاى دینى به کار مىبریم، لابد مرادمان این است که چه اشکالات و مسائلى در کار دین و دیندارى جامعه، ممکن استبروز کند و به دین آسیب برساند بنده از آسیبشناسى دینى به معناى وسیع کلمه این معنى را مىفهمم .
اگر مقصود از آسیبشناسى دینى این باشد، باید بگوییم که همه فعالیتهاى استاد شهید مطهرى را مىتوانیم مربوط به آسیبشناسى دینى بدانیم . تالیفات، سخنرانیها و اقدامات اجتماعى ایشان و همچنین درسهایى که مىدادند، همه اینها، یا در جهتشناخت آسیبهایى بود که به دین و دیندارى وارد مىشد یا مسبوق به آن شناخت و نتیجه آن شناختها بود; یعنى یا در جهت دردشناسى بود و یا در جهت درمان آن دردها . درمان هم، بعد از شناخت درد است . اگر درد و آسیب را به معناى وسیع کلمه بگیریم ایشان، تمام عمر، کارش این بود که ببیند کجا دردى هست و آفتى هست و در کار دین و دیندارى، چه درمانى مىباید توصیه کرد . ایشان برازنده همان وصفى بود که امیرمؤمنان در نهج البلاغه به کار مىبرد «طبیب دوار بطبه» . (1)
به همین معنى، مىتوانیم بگوییم که فعالیت همه صاحبنظران و اهل بصیرت در عالم دین و دیندارى، باز به آسیبشناسى دینى مربوط مىشود; یعنى این امرى نیست که اختصاص به شهید مطهرى داشته باشد، بلکه هر آدم دردمند خردمندى، در عالم دیانت، باید به فکر آسیبشناسى دینى و درمان آن باشد .
احیاى فکر دینى
نکته دیگر این است که هر چند این اصطلاح، اصطلاح جدیدى است، اما ما یک اصطلاح دیگرى داریم که مفهوم متضایف این اصطلاح و نسبتا جا افتاده است و آن «احیاى فکر دینى» است .
ما مدتى است که در جامعهمان با اصطلاح احیاى فکر دینى آشنا هستیم; کتابها و مقالاتى در این زمینه نوشته شده است; شخصیتهایى به عنوان احیاگران اندیشه دینى مطرح شدهاند، بخصوص در یک قرن اخیر، احیاگرانى پیدا شدهاند .
خلاصه، اصطلاح احیاى فکر دینى، از مفهوم مقابلش جا افتادهتر است و پیداست که احیاى فکر دینى و آسیب شناسى دینى، دو روى یک سکه هستند; یعنى، دو وجهه از یک واقعیتاند، دو مفهوم مخالفاند که هم عنان و همدوش هماند; آن کسى که مىخواهد دین را احیا کند، در واقع مىخواهد دین را از آسیبها و آفتهایى که به آن رسیده، درمان کند و آن را از نو بسازد; پس، آسیبشناسى در واقع کار هر کسى است که قدم در راه احیاى فکر دینى مىگذارد .
گاه با شخصیتهاى متعددى روبرو مىشوید که درصدد احیاى فکر دینى بودهاند . در میان اینها مهمتر از همه، به لحاظ تاریخى، مرحوم سید جمالالدین اسدآبادى است; سید جمال الدین چهرهاى است که فرق او با سایر علماى زمانش، همین وجهه متخاص احیاگرى او بود، شما در آثار سید جمال، اشارات فراوانى به آسیبهایى که به دین و دیندارى رسیده، مىبینید . و این اشارهها، براى کسى که مىخواهد قدم در راه احیاى دین بگذارد، کاملا طبیعى است . از این گونه شخصیتها در عالم اسلام زیاد بودند در ایران هم بودهاند . استاد شهید ما مرحوم مطهرى بحق یکى از چهرههایى است که ما مىتوانیم بگوییم عمر خود را در راه احیاى اندیشه دینى صرف کرد .
بندهایناصطلاح آسیبشناسىدینى را براى سهولتبحثبه دو بخش تقسیم کردهام:
الف) آسیبشناسى دیندارى;
ب) آسیبشناسى دینى .
مقصودم از آسیبشناسى دیندارى، شناخت آفات و موانعى است که مانع دیندارى مردم مىشود . و مراد از آسیبشناسى دینى، شناخت آفاتى است که به اصل دین لطمه مىزند .
پیداست که آسیبشناسى دیندارى یک قشر با قشر دیگر فرق مىکند: براى جوانها، آنچه مانع دینداریشان مىشود یک چیز است، براى میانسالان و سالخوردگان چیزهاى دیگر . آسیبشناسى دیندارى در شهر ممکن استحکایت از یک دسته از عوامل بکند و در روستا حکایت از عوامل دیگر . یا مثلا آسیبشناسى دیندارى زن و مرد فرق مىکند، همچنین آسیبشناسى دیندارى طلاب با دانشجویان; بازاریان با . . .
ارتباط آسیبشناسى دیندارى با جامعهشناسى
پس آسیبشناسى دیندارى، به همان اندازه که مىتواند یک مقوله دینى باشد، یک مقوله اجتماعى هم هست . و این از آن جاهایى است که جامعه شناسى دینى، موضوعیت پیدا مىکند; یعنى مىبینید یک بحثى هست که از یک سو به منابع اصیل دینى و به گوهر و حقیقت دین مربوط مىشود و از سوى دیگر با اختلاف قشرهاى مختلف اجتماعى، حکمش فرق مىکند . این بحث در جامعه شناسى دینى مطرح مىشود .
شهید مطهرى یک طبیب روحانى بود که تخصصش در همین آسیبشناسى دیندارى و تخصص ویژهاش در آسیبشناسى دیندارى جوانان، بود .
شهید مطهرى بیش از هر کس دیگرى و بیش از هر موضوع دیگرى، علاقهمند بود که بداند چه علل و عواملى و چه آفاتى جوانان را از دین دور مىکند . ایشان بعد از اینکه به تهران آمد، بدون اینکه از ارزشهاى روحانى قم اعراض کند، به سراغ دانشگاهها و جوانان و قشر تحصیل کرده رفت و بیش از هر کس دیگرى مسائل و مشکلات این قشر را مىدانست .
عوامل آسیبهاى دیندارى از دیدگاه شهید مطهرى
تصور بنده این است که ایشان دو چیز را عامل اصلى در آسیبشناسى دیندارى جوانان مىدانست:
الف) ناآگاهى جوانان از حقیقت دین;
ب) آلودگى اخلاقى .
حال ببینیم ایشان در زمان خودشان چگونه تشخیص مىدادند که جوانها اسلام را نمىشناسند; چگونه است که دانشگاهیها، دانشآموزان سالهاى بالا که اهل فکرند و جستجوگرند، از حقیقت دین بىخبرند و تصورى از دین ندارند یا اینکه تصور غلطى دارند .
یکى از نشانههاى عامل اول، این بود - و شاید بتوان گفت این هست - که خیلیها دین را یک امر غیرمعقول و غیرمنطقى مىپنداشتند; خصوصا قشرهایى که با اندیشههاى غربى و علم و فلسفه غربى آشنا بودند . عدهاى از آنها تصورشان این بود که اصولا در دین نباید دنبال یک نظام منطقى و یک نظام عقلایى بود; یعنى دین بر نمىتابد که به محک تفکر عقلایى و منطقى زده شود و سربلند از بوته آزمایش بیرون آید .
یکى از کوششهاى سترگ مطهرى این بود که این تصور را از اذهان پاک کند و نشان دهد، اسلام نظامى است که یک انسان خردمند فرهیخته منطقى هم مىتواند به آن باور داشته باشد . دین مجموعهاى از اوهام و تحکمات نیست که کسى بنابر سلیقهاى، عشقى، سابقهاى دنبال آن باشد اما قابلیت تجزیه و تحلیل و عرضه به محک علم و منطق را نداشته باشد .
این وجهه نظر، ستون فقرات نظام فکرى شهید مطهرى بود; همت ایشان این بود که این تهمت را از دین دور کند و به عنوان یک فیلسوف، هیچ وقت اعتماد خودش را به عقل از دست نمىداد و همواره در طرح مباحث و ارتباط با مخاطبان خودش، راهى را که مبتنى بر تفکر عقلانى بود، برمىگزید . بخش قابل توجهى از آثار شهید مطهرى را همین دفاع از جنبه عقلانى اسلام تشکیل مىدهد، ایشان آن اندازه که به فلسفه اسلامى غیرتمند بود براى این بود که مىخواست این توهم را که جهانبینى دینى مبتنى بر یک نظام عقلانى نیست دور کند .
در آسیبشناسى دیندارى جوانان، تصور غلط دیگر که به ناآگاهى جوانها از حقیقت دین مربوط مىشود «خرافى پنداشتن دین» است; یعنى دین را مجموعهاى آمیخته و همراه با خرافات مىدانستند .
ایشان در لابلاى آثارشان هر جا که فرصتبه دست آوردهاند، با شجاعتبه آن خرافاتى که دامان دین را آلوده و چهره دین را در نظر جوانها، زشت کرده، اشاره و اعتراض کردهاند و با صراحت آنها را نفى کردهاند تحریف زدایى از واقعه عاشورا از این نمونه است .
یکى دیگر از آسیبهایى که در این بخش مطرح است، منافى دانستن دین با علوم جدید و پیشرفت و صنعت و توسعه و امثال آن است .
البته امروز دیگر این مساله حل شده ولى شاید هفتاد سال پیش، یک گره کور بوده است . تصور بسیارى از کسانى که با علوم غربى کم و بیش آشنا بودند، این بود که علم، رقیب دین است و آنجا که علم نباشد، دین مطرح است و آنجا که علم مطرح است دیگر جایى براى تفکر دینى باقى نمىماند . و خیلیها فکر مىکردند که دوران علم فرا رسیده و دوران دین سپرى شده است .
مطهرى سعى کرد با این درد مبارزه کند و تفهمیم بکند که شناخت قانونمندیهاى طبیعت، تحت عنوان علوم تجربى و بیان آن در قالب قوانین ریاضى، هیچ منافاتى با دین و دیندارى ندارد، بلکه این از لوازم جامعه اسلامى است; لذا بخشى از آثار خود را به این اختصاص داده بود .
یکى دیگر از آفاتى که در این باب بود و هست، این تصور است که دیندارى با زندگى سعادتمندانه در دنیا منافات دارد . خیلیها از دیندارى و دین فرار مىکردند و حرفشان این بود که: با دین و دیندارى نمىشود خوشبختبود و زندگى درست و حسابى داشت . این کشورها و شهرهاى اسلامى را ببینید، همه چیزشان آشفته و بىنظم است، قوانینشان عمل نشده است، نه نظمى، نه نظافتى، نه بهداشتى; اما آنهایى که دین را در حاشیه قرار دادهاند زندگیشان سعادتمندانه و مرتب و منظم است . مطهرى، در این زمینه هم کار کرد .
یکى دیگر از مباحث در همین زمینه، تصور ناتوانى دین در اداره جامعه در مسیر تحولات زمانه بود، خیلیها انتقاد مىکردند و این تصور را داشتند که چگونه ممکن استبا تحولات شگرفى که در روزگار ما به ظهور مىرسد، دین همچنان بتواند درمان دردها باشد و تناسب خود را با نیازهاى بشر حفظ کند .
ایشان سخنرانیهاى متعددى تحت این عنوان کردند، کتاب و مقاله نوشتند، بحثخاتمیتبه همین مساله مربوط مىشود و یا سخنرانیهایى که بعد از شهادتش به نام «اسلام و مقتضیات زمان» به چاپ رسید، به همین مطالب مربوط است .
موضوع مهم دیگرى که جوانها را از دین و معنویت و خداشناسى و خداپرستى دور مىکند و از مقوله شبهات فکرى و نظرى نیست، مشکل اخلاقى است که یک بلیهاى است که خصوصا دامنگیر جوانان، به لحاظ سن و سال و بحران غرایز و مقتضیات موجود و موانع مفقود در جامعه آن روز بود . مطهرى، از این باب خیلى رنج مىبرد .
ایشان در کتاب علل گرایش به مادیگرى - که از نام این کتاب پیداست که یک نوع آسیبشناسى است - یکى از علل گرایش به مادیگرایى را همین مفاسد اخلاقى ذکر مىکنند و مىگویند: وقتى یک کسى در مسیر مفاسد اخلاقى افتاد، فساد اخلاق زمینه اعراض او از دین مىشود; چون دین را مزاحم تمنیات خود مىبیند و اگر جامعهاى پاک باشد به انحاى گوناگون، مستعد دیندارى مىشود و اگر در جامعهاى فساد باب شود، مردم از دین دور مىشوند خصوصا جوانها .
نمونههایى از اقدامات درمانى شهید مطهرى
از اقدامات درمانى شهید مطهرى براى این بیمارى، سخنرانیها و کتابهایى است که در باب مسائل جنسى و حجاب و ازدواج و اخلاق جنسى نوشته است . ایشان تشخیص مىدادند که چگونه بىحجابى، یک مفسده اخلاقى است و یک آسیبى به دیندارى جوانان است، این بود که آن کتاب مساله حجاب را نوشتند .
یکى دیگر از خصوصیات شهید مطهرى، توجه به «دو جنسى بودن جامعه» است . ایشان توجه داشتند که زنان، به یک معنى قربانى بىتوجهى شدهاند و هم به یک معنى ابزارى براى دور شدن جامعه از دیندارىاند . ایشان معتقد بود که باید براى زنان در جامعه اسلامى، سرمایهگذارى کافى شود تا لااقل جبران بىتوجهیهاى گذشته بشود،
کتاب حقوق زن در اسلام ناظر به همین توجه ایشان به این قشر جامعه بود .
شهید مطهرى و آسیب شناسى دین
مطهرى در کار آنهایى که مدعى بودند دارند دین را معرفى مىکنند دقیق مىشد و سعى مىکرد اشکالات آنها را کشف کند .
موضعگیرى استاد مطهرى در برابر سه گروه
در این زمینه شهید مطهرى، حداقل با سه گروه مواجه بود:
1) آن دسته از روحانیانى که گرفتار جمود بودند، آنهایى که الان هم، انقلاب با آنها مشکل دارد، آن عده که امام در این اواخر، بث و شکواى خود را از آنها بیان داشت .
مطهرى سعى مىکرد با جمود حاکم بر افکار و اذهان این دسته از روحانیان، مخالفت کند . مطالب مفصلى که ایشان در مقام مخالفتبا تفکر اخبارى بیان کرده، در همین زمینه است .
2) یکى دیگر از آن قشرها، روشنفکران مذهبى بودند; کسانى که روحانى نبودند، از حوزه برنخاسته بودند ولى متدین بودند، مسلمان بودند، مىنوشتند، سخنرانى مىکردند و دین را به جامعه و جوانان معرفى مىکردند .
مطهرى به تصویرهایى که اینان از دین ترسیم مىکردند، حساس بود . در عین اینکه متانت و تواضع خود را حفظ مىکرد و هیچ وقتبىانصافى نمىکرد و جوانب بحث را خلط نمىکرد، اما، کوتاه هم نمىآمد . نسبتبه مرحوم مهندس بازرگان، احترام قائل بود . اما با شجاعت و صراحت در مقدمه جلد پنجم اصول فلسفه و روش رئالیسم انتقادات جدى خودش را به نظام فکرى مهندس بازرگان - آنجایى که در کتاب راه طى شده دین را معرفى مىکند - مطرح مىکند و چون مقام، مقام دفاع از دین بود، ایشان ملاحظه اشخاص را نمىکرد .
همین روش را در مورد دکتر شریعتى داشت . با اینکه خیلیها سکوت مىکردند یا مایل نبودند که ایشان اشتباهات دکتر شریعتى را ذکر کند، در محافل مذهبى، اشکالات خود را مىگفت . بنده یادم هست در عید فطرى که فکر مىکنم سال 56 بود، بعد از نماز به منزلشان رفتیم; عدهاى از اعضاى انجمن اسلامى پزشکان به دیدن ایشان آمده بودند; از جمله صحبتهایى که مطرح کردند این بود که شما چرا با دکتر شریعتى مخالفید؟ ایشان خیلى خونسرد گفتند:
فلان موضوع جزء مسلمات اسلام هستیا نه؟ جزء احکام اسلام هستیا نه؟ گفتند: بله . گفت: خوب . این نوشتهها را شما بخوانید . اگر من بگویم کسى با خواندن اینها فکر مىکند، اصل این موضوع در اسلام نیست، حق دارم این اعتراض را بکنم یا نه؟ گفتند: بله . گفت: حرف من ازا ین قبیل است .
شیوه ایشان، در مورد بعضیهاى دیگر هم همین طور بود .
خلاصه، ایشان از ناحیه روشنفکران مذهبى، بیشتر نگران التقاط بود . بارزترین و کریهترین چهره التقاط را در آثار مجاهدین خلق مىدید و شاید از آنها بدتر، در آثار گروه فرقان .
یک عده قلم برداشته بودند و تحت عنوان اسلام، کتاب و مقاله مىنوشتند تفسیر قرآن مىکردند اما یکسره آمیخته با شوائب مکتبهاى مادى، یک چهره التقاطى به نام اسلام راستین از اسلام معرفى مىکردند . مطهرى، با شجاعت، در مقابل این آسیبها ایستادگى مىکرد و این، خیلى کار سختى بود; براى اینکه بعضى از این گروهها با فعالیتهاى سیاسى و مبارزاتى وجههاى - خصوصا در بین جوانهاى دانشگاهى - کسب کرده بودند، اگر روز روشن را مىگفتند شب است، عدهاى مصلحتاندیشى مىکردند و مىگفتند: نباید گفت اینها اشتباه مىکنند; چون دشمن استفاده مىکند .
یادم هست، شبى ایشان در ایام محرم، در مسجدى گفته بودند: جمله ان الحیاة عقیدة و جهاد حدیث نیست، ما در منابع خودمان گشتیم، سندى براى این عبارت پیدا نکردیم . پس دانشجویان فکر نکنند که این کلام معصوم است . آقاى مطهرى مىگفت: هر عقیده و جهادى مطلوب نیست; پس براى شما فرق کند مبارزه به نام اسلام و مبارزه به اسم مارکسیسم . ایشان، این حرف را بالاى منبر گفته بود، چه وقت؟ آن وقت که بازار این حرفها در دانشگاه داغ بود . یادم هست، فرداى آن روز یکى از دانشجویان مذهبى آمد نزد من (چون ارادت بنده را به ایشان مىدانست) با یک دامن گله از آقاى مطهرى که: ایشان اصلا حساب نمىکند . الآن وقت این حرفها نیست . عدهاى را مىرنجاند و . . . .
اما مطهرى اهل این حرفها نبود . در مقدمه چاپ هشتم علل گرایش به مادیگرى دقیقا، به سمت افکار التقاطى هدفگیرى و به گروه فرقان اعلام جنگ کرده است . بنده مىتوانم بگویم جزء اخیر علت تامه براى شهادت ایشان، همین مخالفتبا گروه فرقان بود که بیش از همه در این مقدمه منعکس است .
3) سومین گروه «تحریفگران» بودند . اینجا، مخاطب مطهرى، وعاظ و گویندگان و اهل منبر بودند . ایشان به سخنان گویندگان مذهبى، خیلى حساس بودند و دیدهاید که با چه شهامتى به تحریفات آنها در واقعه عاشورا اعتراض مىکند .
بنده، شجاعت مطهرى را در مقابل گروهى که در واقع مطهرى خود را متعلق به آنها مىدانست کمتر از شجاعت او در مقابل دستگاه طاغوت نمىدانم .
چیزهایى را که عادى شده بود، همه قبول و یا حداقل سکوت مىکردند، ایشان اعتراض مىکرد . و این همه، ناشى از ایمان و اخلاص آن بزرگوار بود که در بند خوشایند این و آن نبود، کار را براى رضاى خدا مىکرد و در مقام بندگى، کارها را کوچک و بزرگ نمىکرد . اگر یک وقتشان دین اقتضا مىکرد که ایشان یک سرى کارهاى کم اهمیت هم بکند، ابایى نداشت .
شهید مطهرى در واقع، درخشندهترین گوهرى است که حوزه به دانشگاه تحویل داده است آیا نباید رابطه با شهید مطهرى را جدى بگیریم؟ امروز درست است که با پیروزى انقلاب اسلامى امکانات تازهاى در اختیار ما قرار گرفته و نعمتبزرگى عاید ما شده است، اما فکر نکنید، خطرهایى که شمردم، همهاش، از میان رفته است . ببینیم چقدر با آثار استاد شهید که زبده اندیشههاى امام، علامه طباطبایى و بزرگان دیگر است، انس داریم .
امیدوارم خداوند به همه ما توفیق ایمان و عمل صالح و خدمتگزارى به انقلاب اسلامى را عنایتبکند و ما بتوانیم در حوزه و دانشگاه، در همه جا، وظیفه خودمان را انجام دهیم .
پىنوشت:
1) خطبه 108، صبحى صالح .