آرشیو

آرشیو شماره ها:
۷۶

چکیده

متن


با وقوع انقلاب صنعتی و گسترش روابط میان کشورهای جهان، آرام آرام وابستگی فراملی و منطقه ای کشورها به یکدیگر رو به فزونی نهاد و به تبع رقابت بین قدرتهای بزرگ صنعتی در حال ظهور در اروپا، تقسیم بندی جدیدی در هیات متشکله آنها ایجاد گردید. لاجرم نفوذ سیاسی آنها در کشورهای زیر سلطه، توسعه یافته و کارساز شد، تا آنجا که اشغال نظامی و استعمار رسمی و انتصابهای فرمایشی شاکله اصلی روابط بین الملل را بمفهوم جدید آن زمان شکل داد و از طرفی در طی زمان تحت تاثیر تحولات مزبور روابط میان کشورها هر روز پیچیده تر و عمیق تر شد به نحوی که طبقه حاکم در کشورهای زیر سلطه به میزان جابت خواسته های قدرتهای مسلط از دوام و قوام بیشتری برخوردار گردید. از سوی دیگر نهضت های استقلال طلبانه و تلاشهای گاه و بیگاه ملت ها در رهائی از سلطه نیز گرچه تکانی به نظم رو به تکوین جهان می داد ولی قادر به ایجاد تغییرات اساسی و زیربنائی در ساختار و عملکرد روابط بین المللی نبود. از این روی شکاف میان کشورها هر روز عمیق تر می شد و با تعمیق بیشتر آن از قدرت و قابلیت تاثیرگذاری کشورهای واپس مانده در مسائل مهم بین المللی کاسته می شد.
سالهای اولیه قرن بیستم، جهان شاهد دو تحول اساسی در روابط بین الملل بود; اول آنکه سهم کشورهای واپس مانده در تصمیمات مهم بین المللی کاهش یافت و دوم آنکه رقابت های استراتژیک میان کشورهای اروپائی تشدید شد. تشدید این رقابتها سرانجام منجر به وقوع دو جنگ جهانی خاصه جنگ جهانی دوم گردید; و از میان عوارض تندرآسای جنگ دوم جهانی جهان شاهد تکوین نظم نوینی که حاکی از ترتیبات نظام دو قطبی به رهبری آمریکا در جبهه غرب و شوروی سابق در جبهه شرق بود، شد. این حادثه مهم و تاریخی که طرحی نو از جهات سیاسی جهان را درانداخت نتایجی چند در پی داشته:
اول آنکه کشورهای گمنام در جهان سوم به عنوان تابع به نقش آفرینهائی در روابط قطب های متغیر مستقل رقیب تبدیل شدند.
دوم آنکه ضرورتا چنین روندی موجب شد که میل به استقلال در میان کشورهای جهان فروکش کند.
و سوم آنکه: مفهوم علمی استقلال به نوعی وابستگی به یکی از دو قطب قدرت و دوری از قطب دیگر تعریف گردید. این سخن به معنی نفی تلاشهای رهبران ملی و مذهبی در کشورهای مختلف جهان نیست، بلکه مراد آن است که بدانیم هیچیک از رویدادهای مزبور منجر به ارائه دکترین مستقلی در نظام بین المللی نگردید. حتی اقدامات انجام شده در هندوستان الگوئی برای انقلاب در سایر کشورها نبود زیرا رهبری "گاندی" هیچ تحرک و داعیه ای برای صدور انقلاب در بطن خود نداشت. ثانیا با توجه به سنت ها و فرهنگ و تمدن دیرپای هند بیشترین تاکید را بر ایجاد ساختاری سیاسی، مردمی بر مبنای فردگرائی انفعالی و انزوا منشی سنتی هندوئیسم داشت.
و در نهایت مطلوب موازنه ای مثبت را به نفع یکی از دو قطب اصلی قدرت در شرق و غرب، غایت تلاش سیاسی انسان مدارانه جامعه هند می دانست.
در همین زمینه تلاشهای دهقانی مائو (روستا در برابر شهر) در چین نیز اولا بدنبال تحقق استقلال کشورهای جهان نبود ثانیا بیشتر از آنکه به تقویت جبهه ضد
سرمایه سالاری غرب در جهان منجر شود به عاملی برای ایجاد شکاف در جبهه چپ (شرق) تبدیل شد. و بعلت ناتوانی در انتخاب های سیاسی و بین المللی خود، ابتدا در میان گروههای چپ و رادیکال منزوی شد و سپس در سطح جهان تضعیف گردید.
حاصل آنکه در یک بررسی مختصر از تحولات تاریخی در نظامها و واحدهای سیاسی جهان و روابط رو به گسترش میان دولتها بخصوص پس از نخستین انقلاب صنعتی و انقلاب کبیر فرانسه و استقلال آمریکا و سلطه نظام استعماری در جهان هر چه زمان به مرزهای قرن بیستم و جنگ جهانی اول نزدیکتر می شد امکان ایجاد کشورهای مستقل و پایدار در مقابل خواسته ها و تمایلات کشورهای صنعتی اروپائی غیرقابل حصول و کمتر بود. تا سرانجام با پیروزی بلشویکها در سال 1917 در روسیه تزاری و تشکیل اتحاد جماهیر شوروی سابق و تحولات بنیادی در بسیاری از مناطق ژئوپلتیک آن زمان و وقوع جنگ بین الملل دوم و ظهور قدرتمندانه آمریکا در صحنه سیاسی جهان گرایش های استقلال طلبانه در بسیاری از کشورهای جهان سوم آغاز شد ولی علاوه بر آنچه قبلا گفته شد دیگر امکان وجود یا تاسیس حکومتی مستقل از خواست ابرقدرتها عملا محال بود.
البته همانطور که پیشتر ذکر شد این سخن بمعنای عدم وقوع تحول در جهان سیاست نبوده و نیست زیرا ما شاهد استقلال ظاهری کشورهای زیادی بوده ایم. تحرکات فراوانی را از سوی نیروهای اصیل ملی و غیر ملی، مذهبی و غیرمذهبی دیده ایم. اما آنچه مهم است و مقصود این مقاله می باشد این است که نشان دهیم:
اولا هیچیک از این کوشش ها منجر به ایجاد واحدهای سیاسی مستقل بخصوص در اوایل قرن بیستم نشده. ثانیا در صورت وجود تمایل به استقلال هم قادر به ایجاد واحد سیاسی مستقلی در مقابل ابرقدرتها نگردیدند.
نهایتا کشورهای در حال توسعه با فقر یک الگوی تجربه شده و موفق برای انقلاب و بدست آوردن استقلال، تنها در مدار وابستگی از قطبی به قطب دیگر سرگردان بودند. و جهان بواقع عرصه شطرنج میان ابرقدر تها تلقی می شد. روشنفکران و انقلابیون مایوس و سرخورده سر بر آستان تسلیم نهاده بودند.
در این سیر پرپیچ و خم و طولانی جهان از لحاظ اهمیت مناطق ژئوپلتیک، دستخوش تحولات عمیقی گردید و لزوما شکل ویژه ای بخود گرفت. بر حسب اهمیت منطقه ای برای یکی از دو قدرت و امکان نفوذ در آن به نحو شدیدتری از سوی طرف دیگر کنترل منطقه ای اهمیت یافت و از لحاظ مدیریت در این مناطق سعی می شد با توجه به اهمیت کشورها کارگزارانی با وابستگی بیشتری انتخاب گردند.
در ابعادی وسیع تر در میان این مناطق خلیج فارس مهمترین منطقه جهان و در میان کشورهای منطقه ایران به عنوان مهمترین کشور واقع در بلوک غرب مشخص شد. در تایید این نظریه کافی است مروری بر گذشته های دور و نزدیک کشورمان از زمان قدرت گرفتن دولت عثمانی در ترکیه تا فروپاشی شوروی سابق داشته باشیم مطالعات تاریخی نشان می دهد که در طی این سالهای طولانی و در میان کشورهای جهان سوم نام هیچ کشوری به اندازه ایران در منازعات و تحولات بین المللی مطرح نبوده است. معنای دقیق تر این سخن در جهان سیاست آن است که اگر در هر کجای جهان امکان وقوع انقلاب و تاسیس حکومتی مستقل از خواست و نظر ابرقدرتها متصور باشد در خصوص کشور ایران با توجه به اهمیت ژئوپلتیکش در منطقه، هم مرز بودنش با رقیب اصلی غرب و مسلط بودنش به منطقه خلیج فارس و تنگه هرمز در پیچیده ترین عصر روابط بین الملل در طول تاریخ گذشته بشر، و در استراتژیک ترین منطقه جهان و در مهمترین کشور جهان سومی برای بلوک غرب و آمریکا که به عنوان ژاندارم منطقه انتخاب و جزیره ثبات نامیده می شد حتی تصور انقلاب هم غیر ممکن بود.
با چنین باوری است که بحق می توان گفت امام خمینی (س) در ایران انقلاب نکرد بلکه دست به انفجاری زد که به فرموده خودشان "انفجار نور بود". انفجاری عظیم که در طول تاریخ فقط انبیاء عظام الهی موفق به انجام آن شده بودند. او دین را که مارکس افیون توده هایش می نامید، پس یک دوره توفانی پانصد ساله که در غرب طومار حکومت های کلیسائی را در هم پیچیده بود و در شرق اسلام ناب محمدی را عملا در صحنه سیاست منزوی ساخته بود مجددا به عنوان اصلی ترین عامل ترک ملتها در صحنه های سیاسی جهان وارد ساخت.
او باورهای دینی را عامل جوششی عظیم و رستاخیزی شورانگیز در کشوری و در مقابله با حکومتی که تحقیقا دارای وابسته ترین ساختار سیاسی در تاریخ معاصر ایران به غرب بود گرداند. کار امام خمینی (س) باینجا خاتمه نیافت بلکه او به موفقیتی برزگتر دست یافت. امام مدلی برای استقلال ملتها در جهان عرضه داشتند، نه مدلی برای وابستگی. کاری که هیچیک ازاندیشمندان و سیاستمداران آزاده جهان قادر به انجام آن نگردیدند; آنهم با تکیه و استفاده از فراموش شده ترین و ابزار عالم یعنی "ایمان". او نهالی را غرس کرد که هیچ توفانی توان از پای درانداختن آنرا ندارد. او با تکیه بر این سلاح و احیای شعور شهادت طلبی تنها فردی شد که حداقل در دو قرن اخیر همه سردمداران کفر را در صحنه سیاست و بصورت رسمی و علنی تحقیر کرد و دماغ کبرآلود غرب را بخاک مالید. سلطه کلامش بر اکثراندیشمندان جهان سایه انداخت. نظریه فروپاشی شوروی را برژینسکی از پیام ایشان به گورباچف وام گرفت. پاپ سیاست را به تقلید از او بار دیگر در دنیای مسیحیت به صحنه آورد و بالاتر از همه اسلام با او بهار دیگر را آغاز کرد. او انقلابی را به پاداشت که به فرموده رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت ا... خامنه ای در هیچ کجای جهان بی نام او شناخته شده نیست.و جز بعثت موسی کلیم ا... (ع) در بیش از دو هزار و پانصد سال پیش، عیسی مسیح در دو هزار سال پیش و بالاخره انفجار نور محمدی در چهادره قرن پیش هیچ یک از حوادث و انقلابات دیگر جهان با آن از حیث محتوی و ارزش و عمق قابل مقایسه نیستند. تنها تفاوت مهم بین این چهار انفجار نور این است که انبیاء عظیم الشان (ع) از بستر وحی به این مهم نائل آمدند و او از بستر الهام. زیرا دست پرورده مکتب رسول الله (ص) و ائمه معصومین (ع) بود و انقلابش تلاشی موفق برای بازیابی اسلام راستین و دعوت جهانیان بدان حقیقت بود. مبانی نظری اندیشه های سیاسی - الهی آن حکیم بزرگ و فرزانه در لابلای آیات قرآن و کلام و سنت رسول خدا (ص) و ائمه معصومین (ع) قابل شناخت است.
بزرگترین رسالت روشنفکر عصر حاضر و خصوصا حوزه های علمیه است که با بررسی دقیق موضع گیری ها و رهنمودهای آن اسوه و قدیس بزرگ نقبی به صدر اسلام بزنند و چراغ هدایتی را که او برافروخت پاسداری کنند.
خداوندا نام او را جاویدان، راه او را پر رهرو، بارگاه او را کعبه عاشقان و مشتاقان و زیارتگاه مومنان و دردمندان قرار ده.

تبلیغات