امامان علیهم السلام تقوا پیشگان صادق
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی کلام امام شناسی امامت چیست، امام کیست
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامی تعلیم و تربیت اسلامی تربیت تربیت دینی الگوها و عبرتهای شخصیتی و رفتاری
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی حدیث و علوم حدیث حدیث معارف حدیثی تاریخ و سیره پیامبران و امامان در روایات
آرشیو
چکیده
متن
فرازهاى زیارت بلند جامعه کبیره محور بحث بود در مقاله گذشته ویژگیهاى امامان(ع) از دیدگاه این زیارت مطرح شده دراین مقاله به برخى از ویژگیهاى دیگر امامان مىپردازیم. «عصمت» از ویژگیهاى امامان آن است که آنان معصومند «المعصومون» در گذشته از عصمت امامان سخن گفتیم اینجا به اختصار مىگوییم که از مسلّمات معارف اعتقادى شیعه عصمت پیامبران و امامان است. امیرمؤمنان على(ع) فرمود: «انما الطاعة للّه عزّ و جلّ و لرسوله و لولاة الامر و انما امر بطاعة اولى الامر لانهم معصومون مطهرون لایأمرون بمعصیته»(1) اطاعت از آن خدا و رسول و اولى الامر است یعنى تنها اینها شایسته اطاعت اند و از آن جهت اطاعت از اولى الامر واجب شد که آنها معصوم و مطهرند و به معصیت خدا فرمان نمىدهند این افتخار معصومین است که با اختیار خویش راه بندگى را بر مىگزینند و مطلقاً در زندگى آنها خلافى نیست ولى این به معناى نادیده گرفتن عنایت ویژه خداوند نسبت به آنان نیست هم آن است و هم این! «ولولا أن ثبتناک لقد کدت ترکن الیهم شیئاً قلیلا»(2)اگر ما گامهایت را استوار نمىکردیم نزدیک بود که اندکى به آنها تمایل پیدا کنى (لیکن تثبیت و تدقیق ما مانع انعطاف شد) درباره حضرت یوسف هم داریم «و لقد همّت به وهمّ بهالولا ان راى برهان ربّه کذلک لنصرف عنه السوء و الفحشاء»(3) آن زن آهنگ یوسف را کرد یوسف نیز اگر برهان پروردگارش را نمىدید آهنگ وى مىکرد، این ارائه برهان براى آن بود که زشتى و ناپلیدى را از یوسف دور کنیم تا به سراغ وى نرود. منطق معارضان عصمت در اینجا مناسب مىدانیم جمله معروف مولى على(ع) را در رابطه با مسئله عصمت مطرح کرده و به پاسخ به پرسشعصمت بپردازیم: و آن جمله اینست: «... فلاتکفوا عن مقالة بحق او مشورة بعدل فانّى لست فى نفسى بفوق ان اُخطى ولاآمن ذلک من فعلى الّا ان یکفى اللّه من نفسى ما هو املک به منّى...»(4) پس از گفتن حق یا مشورت در عدالت خوددارى نکنید زیرا خود را برتر از آن که اشتباه کنم و از آن ایمن باشم نمىدانم مگر آنکه خداوند مرا حفظ فرماید...»
برخى از این جمله به عنوان دستاویزى جهت مخالفت با عصمت ائمه استفاده کردهاند. لیکن این برداشت ناشى از بى دقتى در کلام مولى على(ع) است نه تنها این جمله نافى عصمت نیست بلکه تحکیم کننده آن است و دقیقاً همانند دو آیه فوق است معناى آن اینست که من به خودى خود ایمن از خطا نیستم امّا با عنایت و لطف او این مصونیت را دارم و مقصود ما از عصمت چیزى غیر از این نیست که امامان علاوه بر آنکه خود وارستهاند عنایت ویژه خداوند را براى عصمت دارند. در سخنى خود مولى مىفرماید: «و انى لعلى بینة من ربّى و منهاج من نبیى و انى لعلى الطریق الواضح القطه لقطاً...»(5) من نشانه روشنى از پروردگارم دارم و بر طریق واضح پیامبرم گام بر مىدارم و در راهى آشکار با هوشیارى و دقت به پیش مىبرم. معناى این سخن اینست که حضرت با حمایت پروردگار همیشه راه درست را مىپیماید و خطایى در کار نیست. در حدیثى از نبى اکرم(ص) مىخوانیم: «ما منکم من احد الّا وله شیطان قیل ولا انت یا رسول اللّه قال ولا انا الّا ان اللّه تعالى اعاننى علیه فاسلم.»(6) هیچ یک از شما نیست مگر اینکه شیطانى دارد کسى عرض کرد همچنین شما اى رسول خدا؟! حضرت فرمود:
آرى همچنین من ولى خداوند متعال مرا یارى کرد و شیطانم تسلیم من شد(و من به تأیید الهى از شرّ او در امانم). بزرگواران «المکرمون» شهادت مىدهم که شما بزرگوارانید. این تکریم زیر مجموعه کرامتهاى قرآنى است، آنها "مکرمون" هستند چون با تقواترین هستند: «و ان اکرمکم عند اللّه اتقیکم».(7) همانا گرامىترین شما با تقواترین شماست. آنها "مکرمون" هستند زیرا که پیوسته مورد عنایت ویژه خداوند هستند: «الحمد للّه الذى وکلنى الیه فاکرمنى»(8) حمد خداى متعال را که مرا به خودش واگذاشت پس مرا گرامى داشت. همین راز و رمز کرامت آنهاست. آنها "بنده ویژه خداوند" و "گوش به فرمان اویند" بر این اساس مکرمند: «بل عباد مکرمون لایسبقونه بالقول و هم بامره یعملون»(9) بلکه آنها "فرشتگان" بندگان مکرم خداوند هستند، در گفتار از او پیشى نمىگیرند و به امر او عمل مىکنند. این یعنى عصمت. درست است که آیه در مورد فرشتگان است ولى با الغاء خصوصیت شامل معصومین هم هست. بزرگوارى جز با بندگى معنا نمىدهد، کرامت منهاى خداوند خیال است و وهم. کرامت واقعى تنها در سایه عشق به اوست، در سایه ایمان است. در روایتى از حضرت امام باقر(ع) رسیده است: «و ما خلق اللّه عزّ وجلّ خلقا اکرم على اللّه عزّ و جلّ من المؤمن لان الملائکة خدام المؤمنین و ان جوار اللّه للمؤمنین و أن الجنة للمؤمنین و ان الحور العین للمؤمنین.»(10)
خداوند مخلوقى گرامىتر بر او از مؤمن نیافریده است چون ملائکه خادمان مؤمنین هستند، مؤمنان همجوار با خدایند، بهشت از آن مؤمنان است، حورالعین از آن مؤمنان است. وقتى مؤمنان نزد خداوند این چنین گرامىاند امامان معصوم که رهبر مؤمناناند یقیقناً در قلّه کرامتاند. نزدیکان به خداوند "المقربون" شهادت مىدهم که شما امامان معصوم نزدیکان درگاه ذات مقدس اوئید. این قرب عام نیست که قرب عام شامل حال همه است «و اذا سئلک عبادى فانى قریب...»(11) وقتى بندگان از من بپرسند همانا من نزدیکم. «و نحن اقرب الیه من حبل الورید»(12) ما از رگ گردن یا رگ قلب یا رگى که زیر زبان است به او نزدیکتریم. این قرب، قرب ویژه است، قربى که عنایات ویژه حق را با خود دارد این قرب همان است که در آیات ذیل آمده است: «فامّا من کان من المقربین فروح و ریحان و جنة نعیم»(13) پس اگر او از مقربان باشد در روح و ریحان و بهشت پر نعمت است. «ان الابرار لفى نعیم على الارائک ینظرون تعرف فى وجوههم نضرة النعیم، یسقون من رحیق مختوم ختامه مسک و فى ذلک فلیتنافس المتنافسون و مزاجه من تسنیم عینا بشرب بها المقربون.»(14) مسلماً ابرار "نیکان" در انواع نعمتاند، بر تختهاى زیباى بهشتى تکیه کرده و به زیبائیهاى بهشت مىنگرند در چهرههایشان طراوت و نشاط نعمت را مىبینى و مىشناسى آنها از شراب زلال دست نخورده سیراب مىشوند.مهرى که بر آن نهاده شده از مشک است و در این نعمتها مشتاقان باید بر یکدیگر پیشى بگیرند.
این شراب طهور آمیخته با تسنیم است همان چشمهاى که مقربان از آن مىنوشند. عوامل قرب به خداوند همه عوامل قرب ویژه در این انوار تابناک الهى جمع است، این عوامل عبارتند از: 1- سجده در روایتى از حضرت امام على بن موسى الرضا(ع) رسیده است: «اقرب ما یکون العبد من اللّه عزّ و جلّ و هو ساجد و ذلک قول اللّه تعالى و اسجدو اقترب»(15) نزدیکترین حالت بنده حالت سجده است و این همان فرمایش خداوند است که فرمود سجده کن و نزدیک شو. سجدههاى عاشقانه امامان زبانزد است. 2- نماز بویژه نمازهاى مستحبى امیرمؤمنان على(ع) فرمود: «الصلوة قربان کلّ تقى»(16) نماز عامل قرب هر انسان با تقوایى به خداوند است. روایت قرب نوافل از روایات معروف بین شیعه و سنى است که بنده مؤمن با نوافل به آنجا مىرسد که محبوب خداوند مىشود و وقتى محبوب او شد خداوند مىفرماید: من چشم او مىشوم، گوش او مىشوم، زبان او مىشوم، دست او مىشوم، قلب او مىشوم و....(17) امامان تفسیر نماز عاشقانه و با صفا هستند. 3- رفتار اخلاقى با مردم حضرت امام على(ع) فرمود: «اقرب العباد الى اللّه تعالى اقولهم للحق و ان کان علیه و اعملهم بالحق و ان کان فیه کرهه»(18) نزدیکترین بندگان به خداوند حق گوترین آنهاست گرچه علیه او باشد و حقگوترین در عرصه عمل گرچه ناخوش داشته باشد. در این روایت حقمدارى از عوامل قرب به ذات مقدّس ربوبى معرفى شده است. در روایت دیگرى آمده است: که چند گروهاند نزدیکترین بندگان به خداوندند یکى از آنها: «...و رجل قال الحق فیما له و علیه و...»(19) و دیگر کسى که حقگو باشد چه به نفع او باشد چه به زیان او. در روایتى از حضرت امام صادق(ع) رسیده است که:
«فیما اوحى اللّه الى داود یا داود کما ان اقرب الناس من اللّه متواضعون کذلک ابعد الناس من اللّه المتکبرون.»(20) از جمله آنچه خداوند به حضرت داود وحى کرد این بود که همانگونه که نزدیکترین کسان به خداوند متواضعان هستند همینگونه دورترین مردم به خداوند متکبرانند. بر اساس این روایت تواضع از عوامل قرب به خداوند است همان که عجین شده با ذات امامان بود و همگى در قله تواضع بودند. در تمام خصال اجتماعى به اعتراف دوست و دشمن امامان برترین بودند. تقوا پیشگان "المتقون" شما اهل تقوائید. در ذیل جمله "واعلام التقى" به تفصیل از تقوا گفتیم. جامعترین تعریف براى تقوا حریم نگهدارى براى خداوند است. حریم نگهدارى در همه عرصهها. بر این اساس است که تقوا جامعترین مفهوم اخلاقى است که امامان جمعه موظفند مردم را به آن دعوت کنند. این یک واژه نیست بلکه یک منش و سلوک دینى است که در همه عرصههاى دینى جریان دارد. تجلّى تقواى جامع امامان(ع) هستند. تقوائى که در همه عرصههاى زندگى نشان داشته باشد. «تقوا نیرویى است روحانى که بر اثر تمرینهاى زیاد پدید مىآید و پرهیزهاى معقول و منطقى از یک طرف سبب و مقدمه پدید آمدن این حالت روحانى است و از طرف دیگر معلول و نتیجه آن است و از لوازم آن به شمار مىرود. این حالت روح را نیرومند و شاداب مىکند و به آن مصونیت مىدهد... تقوا یک نیروى معنوى است که بر اثر ممارست و تمرین پدید مىآید...پرهیز از گناه را سهل مىکند، تقوا نیرویى است روحى، نیرویى مقدس و متعالى که منشأ کششها و گریزهایى مىگردد که کشش به سوى ارزشهاى معنوى و فوق حیوانى و گریز از پستیها و آلودگىهاى مادى... تقوا حالتى است که به روح انسان شخصیت و قدرت مىدهد و آدمى را مسلط بر خویشتن و مالک خود مىنماید...تقوا نه تنها مانع آزادى نیست بلکه منبع و منشأ همه آزادى هاست...تقوا به انسان آزادى معنوى مىدهد، یعنى او را از اسارت و بندگى هوا و هوس آزاد مىکند رشته آز و طمع و شهوت را از گردنش بر مىدارد و به این ترتیب ریشه رقیتها و بردگىهاى اجتماعى را از بین مىبرد.»(21) اینهمه تعریف از تقوا را یکجا در معصومین علیهمالسلام مىتوان دید آنها تقواى مجسماند، به تعبیر فقیه متأله آیة اللّه جوادى آملى: بدین ترتیب برنامه هر یک از امامان معصوم این بود که نقش ویژهاش در ساخت نظام اسلامى بر پایه تقوا باشد و بر اساس این بنیان مرصوص به ایفاى نقش خود قیام و اقدام کند بنابراین تأسیس حوزه علمیه امام باقر(ع) و امام صادق(ع) مانند تأسیس حکومت علوى و حسنى، قیام حسینى تحمّل زندان موسوى، پذیرش ولایت عهدى رضوى و...و... همگى بر محور عنصر تقوا بوده است. این ذوات قدسى که متقیان کامل در دو حوزه علم و مدیریتاند کارشناسان تقوا و کارگزاران آن هستند.(22) راستگویان و راست کرداران "الصادقون" شهادت مىدهم که شما در زمره صادقانید. آنها صداقت در ایمان را به نمایش گذاردند: «انما المؤمنون الّذین آمنوا باللّه و رسوله ثم لم یرتابوا و جاهدوا باموالهم و انفسهم فى سبیل اللّه اولئک هم الصادقون.»(23) مؤمنان واقعى تنها کسانى هستند که به خدا و رسولش ایمان آوردهاند سپس هرگز شک و تردیدى به خود راه نداده و با اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد کردهاند آنها راستگویانند.
آنها نه تنها صادق که "صدیقند".(صیغه مبالغه صادق) «والّذین آمنوا باللّه و رسوله اولئک هم الصدیقون...»(24) و آنان که ایمان به خدا و رسولش آوردند آنان صدیقانند. ستون فقرات صداقت در دین، ایمان، استقامت در آن و هزینه کردن در راه آن است که این گلهاى معطر از همه هستى خود مایه گذاشتند بدینجهت است که هیچکدام از آنها به مرگ طبیعى نمردند و همگى به شهادت رسیدند. لذا راه سعادت همراهى با آنان است: «یا ایها الذین آمنوا اتّقوا اللّه و کونوا مع الصادقین».(25) اى کسانى که ایمان آوردهاید تقوا پیشه کنید و با صادقان باشید. در روایات فراوانى "صادقان" تفسیر به امامان معصوم شده است.(26) در ایام حکومت عثمان روزى امیرمؤمنان على(ع) با گروهى از مهاجر و انصار سخن مىگفت در ضمن سخنان خود از آنان پرسید؟ شما را به خدا سوگند مىدهم آیا یاد دارید که پس از نزول آیه یا ایهاالّذین آمنوا اتقوا اللّه و کونوا مع الصادقین، سلمان پرسید اى پیامبر خدا، این آیه عام است یا خاص، پیامبر اکرم(ص) فرمود: همه مؤمنان مأمور به انجام این فرمانند.
اما عنوان صادقین به برادرم على و اوصیاى من اختصاص دارد؟ مهاجر و انصارى که مخاطب سؤال حضرت على بودند گفتند: آرى بیاد داریم...(27) عالم بزرگ اهل سنت حاکم حسکانى نیز مشابه این روایت را از عبداللّه بن عمر نقل کرده است: ««اتقوا اللّه» قال امر اللّه اصحاب محمد باجمعهم ان یخافوا اللّه ثم قال لهم کونوا مع الصادقین یعنى محمداً و اهل بیته...»(28) یعنى خداوند اصحاب پیامبر را امر به ترس از او نموده و سپس آیه فوق براى آنها فرمود آنگاه تفسیر کرد به محمد و اهل بیتش. گرچه به دلایلى خاص تنها پیشواى ششم به نام صادق(ع) شهرت یافته است لیکن از لحاظ وصفى همه پیشوایان معصوم صادقاند. «سرّ نامگذارى انسان کامل معصوم به صادق اینست که اسم مبارک صادق از نامهاى جمالى خداوند است و انسان کامل مظهر اسماى حسناى الهى است در نتیجه هویت او را صدق و حق تشکیل مىدهد و وى واجد صدق خبرى و مخبرى است یعنى عقیده او مطابق با واقع، خلق و خوى هم آواى حقیقت و قول و فعل او نیز هماهنگ با واقعیت است بطوریکه چیزى در جهان تکوین یافت نمىشود که انسان کامل معصوم با وى تعامل صادقانه نداشته باشند».(29)
پىنوشتها:
1. بحارالانوار، ج 25، ص 200. 2. سوره اسراء، آیه 74. 3. سوره یوسف، آیه 24. 4. نهج البلاغه، خطبه 216. 5. همان، خطبه 97. 6. بحارالانوار، ج 60، ص 329. 7. سوره حجرات، آیه 13. 8. دعاى ابوحمزه ثمالى. 9. سوره انبیاء، آیه 27. 10. اصول کافى، ج 2، ص 33. 11. سوره بقره، آیه 186. 12. سوره ق ،آیه 16. 13. سوره واقعه، آیه 88،89. 14. سوره مطففین، آیه 22 تا 28. 15. فروع کافى، ج 3، ص 265. 16. نهج البلاغه، حکمت 136. 17. ر.ک کافى ج 2، ص352، ح 7 و 8 علل الشرایع، ج 12، ص 7. 18. غررالحکم، ح 3243. 19.الخصال، ص 81. 20. اصول کافى، ج 2، ص 123. 21. برگرفته از سیرى در نهج البلاغه، از ص 200 تا 209. 22. ادب فناء مقربان، ج 3، ص 292. 23. سوره حجرات، آیه 15. 24. سوره حدید، آیه 19. 25. سوره توبه، آیه 119. 26. ر.ک تفسیر برهان، ج 2، ص 170، بحارالانوار، ج 20، ص 312 و 314؛ تفسیر نورالثقلین، ج 2، ص 280. 27. تفسیر نورالثقلین، ج 2، ص 280. 28. شواهد التنزیل حسکانى، ج 1، ص 26. 29. ادب فناى مقربان، ج 3، ص 321.
برخى از این جمله به عنوان دستاویزى جهت مخالفت با عصمت ائمه استفاده کردهاند. لیکن این برداشت ناشى از بى دقتى در کلام مولى على(ع) است نه تنها این جمله نافى عصمت نیست بلکه تحکیم کننده آن است و دقیقاً همانند دو آیه فوق است معناى آن اینست که من به خودى خود ایمن از خطا نیستم امّا با عنایت و لطف او این مصونیت را دارم و مقصود ما از عصمت چیزى غیر از این نیست که امامان علاوه بر آنکه خود وارستهاند عنایت ویژه خداوند را براى عصمت دارند. در سخنى خود مولى مىفرماید: «و انى لعلى بینة من ربّى و منهاج من نبیى و انى لعلى الطریق الواضح القطه لقطاً...»(5) من نشانه روشنى از پروردگارم دارم و بر طریق واضح پیامبرم گام بر مىدارم و در راهى آشکار با هوشیارى و دقت به پیش مىبرم. معناى این سخن اینست که حضرت با حمایت پروردگار همیشه راه درست را مىپیماید و خطایى در کار نیست. در حدیثى از نبى اکرم(ص) مىخوانیم: «ما منکم من احد الّا وله شیطان قیل ولا انت یا رسول اللّه قال ولا انا الّا ان اللّه تعالى اعاننى علیه فاسلم.»(6) هیچ یک از شما نیست مگر اینکه شیطانى دارد کسى عرض کرد همچنین شما اى رسول خدا؟! حضرت فرمود:
آرى همچنین من ولى خداوند متعال مرا یارى کرد و شیطانم تسلیم من شد(و من به تأیید الهى از شرّ او در امانم). بزرگواران «المکرمون» شهادت مىدهم که شما بزرگوارانید. این تکریم زیر مجموعه کرامتهاى قرآنى است، آنها "مکرمون" هستند چون با تقواترین هستند: «و ان اکرمکم عند اللّه اتقیکم».(7) همانا گرامىترین شما با تقواترین شماست. آنها "مکرمون" هستند زیرا که پیوسته مورد عنایت ویژه خداوند هستند: «الحمد للّه الذى وکلنى الیه فاکرمنى»(8) حمد خداى متعال را که مرا به خودش واگذاشت پس مرا گرامى داشت. همین راز و رمز کرامت آنهاست. آنها "بنده ویژه خداوند" و "گوش به فرمان اویند" بر این اساس مکرمند: «بل عباد مکرمون لایسبقونه بالقول و هم بامره یعملون»(9) بلکه آنها "فرشتگان" بندگان مکرم خداوند هستند، در گفتار از او پیشى نمىگیرند و به امر او عمل مىکنند. این یعنى عصمت. درست است که آیه در مورد فرشتگان است ولى با الغاء خصوصیت شامل معصومین هم هست. بزرگوارى جز با بندگى معنا نمىدهد، کرامت منهاى خداوند خیال است و وهم. کرامت واقعى تنها در سایه عشق به اوست، در سایه ایمان است. در روایتى از حضرت امام باقر(ع) رسیده است: «و ما خلق اللّه عزّ وجلّ خلقا اکرم على اللّه عزّ و جلّ من المؤمن لان الملائکة خدام المؤمنین و ان جوار اللّه للمؤمنین و أن الجنة للمؤمنین و ان الحور العین للمؤمنین.»(10)
خداوند مخلوقى گرامىتر بر او از مؤمن نیافریده است چون ملائکه خادمان مؤمنین هستند، مؤمنان همجوار با خدایند، بهشت از آن مؤمنان است، حورالعین از آن مؤمنان است. وقتى مؤمنان نزد خداوند این چنین گرامىاند امامان معصوم که رهبر مؤمناناند یقیقناً در قلّه کرامتاند. نزدیکان به خداوند "المقربون" شهادت مىدهم که شما امامان معصوم نزدیکان درگاه ذات مقدس اوئید. این قرب عام نیست که قرب عام شامل حال همه است «و اذا سئلک عبادى فانى قریب...»(11) وقتى بندگان از من بپرسند همانا من نزدیکم. «و نحن اقرب الیه من حبل الورید»(12) ما از رگ گردن یا رگ قلب یا رگى که زیر زبان است به او نزدیکتریم. این قرب، قرب ویژه است، قربى که عنایات ویژه حق را با خود دارد این قرب همان است که در آیات ذیل آمده است: «فامّا من کان من المقربین فروح و ریحان و جنة نعیم»(13) پس اگر او از مقربان باشد در روح و ریحان و بهشت پر نعمت است. «ان الابرار لفى نعیم على الارائک ینظرون تعرف فى وجوههم نضرة النعیم، یسقون من رحیق مختوم ختامه مسک و فى ذلک فلیتنافس المتنافسون و مزاجه من تسنیم عینا بشرب بها المقربون.»(14) مسلماً ابرار "نیکان" در انواع نعمتاند، بر تختهاى زیباى بهشتى تکیه کرده و به زیبائیهاى بهشت مىنگرند در چهرههایشان طراوت و نشاط نعمت را مىبینى و مىشناسى آنها از شراب زلال دست نخورده سیراب مىشوند.مهرى که بر آن نهاده شده از مشک است و در این نعمتها مشتاقان باید بر یکدیگر پیشى بگیرند.
این شراب طهور آمیخته با تسنیم است همان چشمهاى که مقربان از آن مىنوشند. عوامل قرب به خداوند همه عوامل قرب ویژه در این انوار تابناک الهى جمع است، این عوامل عبارتند از: 1- سجده در روایتى از حضرت امام على بن موسى الرضا(ع) رسیده است: «اقرب ما یکون العبد من اللّه عزّ و جلّ و هو ساجد و ذلک قول اللّه تعالى و اسجدو اقترب»(15) نزدیکترین حالت بنده حالت سجده است و این همان فرمایش خداوند است که فرمود سجده کن و نزدیک شو. سجدههاى عاشقانه امامان زبانزد است. 2- نماز بویژه نمازهاى مستحبى امیرمؤمنان على(ع) فرمود: «الصلوة قربان کلّ تقى»(16) نماز عامل قرب هر انسان با تقوایى به خداوند است. روایت قرب نوافل از روایات معروف بین شیعه و سنى است که بنده مؤمن با نوافل به آنجا مىرسد که محبوب خداوند مىشود و وقتى محبوب او شد خداوند مىفرماید: من چشم او مىشوم، گوش او مىشوم، زبان او مىشوم، دست او مىشوم، قلب او مىشوم و....(17) امامان تفسیر نماز عاشقانه و با صفا هستند. 3- رفتار اخلاقى با مردم حضرت امام على(ع) فرمود: «اقرب العباد الى اللّه تعالى اقولهم للحق و ان کان علیه و اعملهم بالحق و ان کان فیه کرهه»(18) نزدیکترین بندگان به خداوند حق گوترین آنهاست گرچه علیه او باشد و حقگوترین در عرصه عمل گرچه ناخوش داشته باشد. در این روایت حقمدارى از عوامل قرب به ذات مقدّس ربوبى معرفى شده است. در روایت دیگرى آمده است: که چند گروهاند نزدیکترین بندگان به خداوندند یکى از آنها: «...و رجل قال الحق فیما له و علیه و...»(19) و دیگر کسى که حقگو باشد چه به نفع او باشد چه به زیان او. در روایتى از حضرت امام صادق(ع) رسیده است که:
«فیما اوحى اللّه الى داود یا داود کما ان اقرب الناس من اللّه متواضعون کذلک ابعد الناس من اللّه المتکبرون.»(20) از جمله آنچه خداوند به حضرت داود وحى کرد این بود که همانگونه که نزدیکترین کسان به خداوند متواضعان هستند همینگونه دورترین مردم به خداوند متکبرانند. بر اساس این روایت تواضع از عوامل قرب به خداوند است همان که عجین شده با ذات امامان بود و همگى در قله تواضع بودند. در تمام خصال اجتماعى به اعتراف دوست و دشمن امامان برترین بودند. تقوا پیشگان "المتقون" شما اهل تقوائید. در ذیل جمله "واعلام التقى" به تفصیل از تقوا گفتیم. جامعترین تعریف براى تقوا حریم نگهدارى براى خداوند است. حریم نگهدارى در همه عرصهها. بر این اساس است که تقوا جامعترین مفهوم اخلاقى است که امامان جمعه موظفند مردم را به آن دعوت کنند. این یک واژه نیست بلکه یک منش و سلوک دینى است که در همه عرصههاى دینى جریان دارد. تجلّى تقواى جامع امامان(ع) هستند. تقوائى که در همه عرصههاى زندگى نشان داشته باشد. «تقوا نیرویى است روحانى که بر اثر تمرینهاى زیاد پدید مىآید و پرهیزهاى معقول و منطقى از یک طرف سبب و مقدمه پدید آمدن این حالت روحانى است و از طرف دیگر معلول و نتیجه آن است و از لوازم آن به شمار مىرود. این حالت روح را نیرومند و شاداب مىکند و به آن مصونیت مىدهد... تقوا یک نیروى معنوى است که بر اثر ممارست و تمرین پدید مىآید...پرهیز از گناه را سهل مىکند، تقوا نیرویى است روحى، نیرویى مقدس و متعالى که منشأ کششها و گریزهایى مىگردد که کشش به سوى ارزشهاى معنوى و فوق حیوانى و گریز از پستیها و آلودگىهاى مادى... تقوا حالتى است که به روح انسان شخصیت و قدرت مىدهد و آدمى را مسلط بر خویشتن و مالک خود مىنماید...تقوا نه تنها مانع آزادى نیست بلکه منبع و منشأ همه آزادى هاست...تقوا به انسان آزادى معنوى مىدهد، یعنى او را از اسارت و بندگى هوا و هوس آزاد مىکند رشته آز و طمع و شهوت را از گردنش بر مىدارد و به این ترتیب ریشه رقیتها و بردگىهاى اجتماعى را از بین مىبرد.»(21) اینهمه تعریف از تقوا را یکجا در معصومین علیهمالسلام مىتوان دید آنها تقواى مجسماند، به تعبیر فقیه متأله آیة اللّه جوادى آملى: بدین ترتیب برنامه هر یک از امامان معصوم این بود که نقش ویژهاش در ساخت نظام اسلامى بر پایه تقوا باشد و بر اساس این بنیان مرصوص به ایفاى نقش خود قیام و اقدام کند بنابراین تأسیس حوزه علمیه امام باقر(ع) و امام صادق(ع) مانند تأسیس حکومت علوى و حسنى، قیام حسینى تحمّل زندان موسوى، پذیرش ولایت عهدى رضوى و...و... همگى بر محور عنصر تقوا بوده است. این ذوات قدسى که متقیان کامل در دو حوزه علم و مدیریتاند کارشناسان تقوا و کارگزاران آن هستند.(22) راستگویان و راست کرداران "الصادقون" شهادت مىدهم که شما در زمره صادقانید. آنها صداقت در ایمان را به نمایش گذاردند: «انما المؤمنون الّذین آمنوا باللّه و رسوله ثم لم یرتابوا و جاهدوا باموالهم و انفسهم فى سبیل اللّه اولئک هم الصادقون.»(23) مؤمنان واقعى تنها کسانى هستند که به خدا و رسولش ایمان آوردهاند سپس هرگز شک و تردیدى به خود راه نداده و با اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد کردهاند آنها راستگویانند.
آنها نه تنها صادق که "صدیقند".(صیغه مبالغه صادق) «والّذین آمنوا باللّه و رسوله اولئک هم الصدیقون...»(24) و آنان که ایمان به خدا و رسولش آوردند آنان صدیقانند. ستون فقرات صداقت در دین، ایمان، استقامت در آن و هزینه کردن در راه آن است که این گلهاى معطر از همه هستى خود مایه گذاشتند بدینجهت است که هیچکدام از آنها به مرگ طبیعى نمردند و همگى به شهادت رسیدند. لذا راه سعادت همراهى با آنان است: «یا ایها الذین آمنوا اتّقوا اللّه و کونوا مع الصادقین».(25) اى کسانى که ایمان آوردهاید تقوا پیشه کنید و با صادقان باشید. در روایات فراوانى "صادقان" تفسیر به امامان معصوم شده است.(26) در ایام حکومت عثمان روزى امیرمؤمنان على(ع) با گروهى از مهاجر و انصار سخن مىگفت در ضمن سخنان خود از آنان پرسید؟ شما را به خدا سوگند مىدهم آیا یاد دارید که پس از نزول آیه یا ایهاالّذین آمنوا اتقوا اللّه و کونوا مع الصادقین، سلمان پرسید اى پیامبر خدا، این آیه عام است یا خاص، پیامبر اکرم(ص) فرمود: همه مؤمنان مأمور به انجام این فرمانند.
اما عنوان صادقین به برادرم على و اوصیاى من اختصاص دارد؟ مهاجر و انصارى که مخاطب سؤال حضرت على بودند گفتند: آرى بیاد داریم...(27) عالم بزرگ اهل سنت حاکم حسکانى نیز مشابه این روایت را از عبداللّه بن عمر نقل کرده است: ««اتقوا اللّه» قال امر اللّه اصحاب محمد باجمعهم ان یخافوا اللّه ثم قال لهم کونوا مع الصادقین یعنى محمداً و اهل بیته...»(28) یعنى خداوند اصحاب پیامبر را امر به ترس از او نموده و سپس آیه فوق براى آنها فرمود آنگاه تفسیر کرد به محمد و اهل بیتش. گرچه به دلایلى خاص تنها پیشواى ششم به نام صادق(ع) شهرت یافته است لیکن از لحاظ وصفى همه پیشوایان معصوم صادقاند. «سرّ نامگذارى انسان کامل معصوم به صادق اینست که اسم مبارک صادق از نامهاى جمالى خداوند است و انسان کامل مظهر اسماى حسناى الهى است در نتیجه هویت او را صدق و حق تشکیل مىدهد و وى واجد صدق خبرى و مخبرى است یعنى عقیده او مطابق با واقع، خلق و خوى هم آواى حقیقت و قول و فعل او نیز هماهنگ با واقعیت است بطوریکه چیزى در جهان تکوین یافت نمىشود که انسان کامل معصوم با وى تعامل صادقانه نداشته باشند».(29)
پىنوشتها:
1. بحارالانوار، ج 25، ص 200. 2. سوره اسراء، آیه 74. 3. سوره یوسف، آیه 24. 4. نهج البلاغه، خطبه 216. 5. همان، خطبه 97. 6. بحارالانوار، ج 60، ص 329. 7. سوره حجرات، آیه 13. 8. دعاى ابوحمزه ثمالى. 9. سوره انبیاء، آیه 27. 10. اصول کافى، ج 2، ص 33. 11. سوره بقره، آیه 186. 12. سوره ق ،آیه 16. 13. سوره واقعه، آیه 88،89. 14. سوره مطففین، آیه 22 تا 28. 15. فروع کافى، ج 3، ص 265. 16. نهج البلاغه، حکمت 136. 17. ر.ک کافى ج 2، ص352، ح 7 و 8 علل الشرایع، ج 12، ص 7. 18. غررالحکم، ح 3243. 19.الخصال، ص 81. 20. اصول کافى، ج 2، ص 123. 21. برگرفته از سیرى در نهج البلاغه، از ص 200 تا 209. 22. ادب فناء مقربان، ج 3، ص 292. 23. سوره حجرات، آیه 15. 24. سوره حدید، آیه 19. 25. سوره توبه، آیه 119. 26. ر.ک تفسیر برهان، ج 2، ص 170، بحارالانوار، ج 20، ص 312 و 314؛ تفسیر نورالثقلین، ج 2، ص 280. 27. تفسیر نورالثقلین، ج 2، ص 280. 28. شواهد التنزیل حسکانى، ج 1، ص 26. 29. ادب فناى مقربان، ج 3، ص 321.