آرشیو

آرشیو شماره ها:
۳۱

چکیده

Western discussions of human rights have led to the coalescence of two distinct positions regarding the fundamental, inalienable liberties that citizens should be able to enjoy as a matter of principle. The first, commonly known as the cosmopolitan perspective , asserts that one set of basic human rights is valid for all societies. The other claims that citizens of different societies may possess different sets of human rights, albeit ones that any thoughtful person would acknowledge to be essentially decent and appropriate to the cultural and historical circumstances of the community at hand. Among a great many prominent cosmopolitan theorists, David Held stands out as the most consistent and vociferous champion of a universalist conception of human rights. Arguably the most influential proponent of distinct packages of rights for various social milieux is John Rawls, whose controversial notion of the Law of Peoples explicitly calls on liberal societies to tolerate, if not actually respect, alternative ways in which a minimal cluster of basic rights might be articulated. This paper demonstrates first that these two, generally opposed poles of the debate over human rights have moved much closer to one another than one might expect.

فراتر از قانون خلق ها: بازنگری در مفهوم بدون جهان وطنی حقوق بشر

بحث های غربی درباره حقوق بشر منجر به ادغام دو موضع مختلف در مورد آزادی های اساسی و غیرقابل سلب شدنی شده است که شهروندان باید بتوانند به عنوان یک اصل از آنها برخوردار شوند. اول، این مورد که معمولاً به عنوان دیدگاه جهان وطنی شناخته می شود[1]، ادعا می کند که یک مجموعه از حقوق اولیه بشر برای همه جوامع معتبر است. ادعای دیگر این است که شهروندان جوامع مختلف ممکن است دارای مجموعه های متفاوتی از حقوق بشر باشند. هر فرد متفکری می پذیرد که این ویژگی اساساً باید شایسته و مناسب با شرایط فرهنگی و تاریخی جامعه مورد نظر باشد. در میان بسیاری از نظریه پردازان برجسته جهان وطنی، دیوید هلد به عنوان منسجم ترین و پر سر و صداترین مدافع جهانشمولی حقوق بشر شناخته شده است. مسلماً تأثیرگذارترین حامی مجموعه های حقوقی متمایز برای محیط های اجتماعی مختلف، جان رالز است، که مفهوم بحث برانگیز او از قانون خلق ها صراحتاً از جوامع لیبرال می خواهد که اگر به این مجموعه های حقوقی متمایز احترام نمی گذارند، راه های جایگزینی که در آن حداقل دسته ای از حقوق اساسی ممکن است بیان شود را تحمل کنند.[2] این مقاله ابتدا نشان می دهد که این دو قطب متضاد بحث حقوق بشر بسیار بیشتر از آنچه انتظار می رود به یکدیگر نزدیک شده اند. دوم، این مقاله دو استدلال را ترسیم می کند که می توان آنها را ترکیب کرد و دیدگاهی را ارائه داد که عمیقاً با دو موضع متعارف متفاوت است، دیدگاهی که نه تنها مبنایی برای حقوق بشر پیشنهاد می کند که حتی حداقلی تر (و در نتیجه رادیکال تر) از قانون خلق است. این دیدگاه ما را ترغیب می کند که بین مؤلفه های مدنی و اخلاقی حقوق بشر مرزبندی روشنی ایجاد کنیم. در نهایت، این مقاله شواهد تجربی ارائه می کند که نشان می دهد نگرش مدارا نسبت به مجموعه های متمایز حقوق بشر به ترویج صلح بین دولت ها تمایل دارد. این نشان می دهد که عدم احترام به تفاوت های بین فرهنگی در حقوق بشر، زمینه را برای جنگ بین دولتی فراهم می کند.   [1] Charles Beitz, “Social and Cosmopolitan Liberalism,” International Affairs 75, no. 3 (1999): 515-529. [2] Charles Beitz, “Rawls's Law of Peoples,” Ethics 110, no. 4 (2000): 669-696.
قانون ، حقوق بشر ، دنیای غرب ، شهروندان.

تبلیغات