دانستنیهایى از قرآن
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
«و أنفقوا فى سبیل الله و لا تلقوا بأیدیکم إلى التهلکة و أحسنوا إن الله یحبّ المحسنین» (سوره بقره، آیه195) و در راه خدا انفاق کنید و خود را به دست خود به هلاکت میفکنید و نیکى کنید که همانا خدا نیکوکاران را دوست مىدارد. این آیه پس از آیه جهاد آمده است و نشان مىدهد که باید همزمان، انسان با جان و مال خود در راه خدا انفاق کند گو اینکه جهاد نیاز به مال دارد و بدون انفاق مال، جهاد امکان پذیر نخواهد بود. اگر رسول خدا صلى اللّه علیه و آله در آغازکار احتیاج به شمشیر على علیهالسلام داشت قطعا نیاز به اموال خدیجه سلام اللّه علیها نیز داشت و هر دو باهم، به کمک رسالت آمدند و اسلام را به پیروزى رساندند.
از آن که بگذریم، گذشتن از جهان نیز انفاق به حساب مىآید زیرا جهادگر از جان خود که مایه زندگى و حیات است مىگذرد. ولى در مورد انفاق و گذشتن از مال خداوند مى فرماید : خود را با دست خود به هلاکت نیاندازید. و من بر این باورم که خداوند در هر دو کار یعنى گذشتن از جان و از مال ما را دستور مىدهد که خود را به هلاکت نیندازیم. مقصود از این جمله چیست ؟ برخى خیال مىکنند که خداوند در مورد جهاد ابتدائى نیز مىخواهد ما را نهى کند از این که خود را به کشتن بدهیم و همین آیه را مورد استدلال قرار مىدهند که امام حسین علیهالسلام نمى بایست خود را به هلاکت بیندازد با اینکه مطمئن بود که با عدد اندک نیروهایش توان مقابله با آن ارتش تا دندان مسلح را نداشت.
اینها قطعا در جهل فرو رفتهاند و غرض از آیه را هرگز نفهمیدهاند. در صورتى مىتوان گفت که نباید خود را به کشتن دهیم که در مقابل پس انداز درستى نداشته باشیم و با این تجارت بزرگى که امام حسین علیهالسلام کرد، ارزش دارد که انسان خود و تمام فرزندان و بستگانش را هم به کشتن وادارد. زیرا اگر جان خود را از دست مىدهد هدف خود را نگه مىدارد و هدف آنقدر والا و مقدس است که تمام اولیاى خدا جان و مال خود را فدایش کردند. در صورتى جان ارزشمند است و باید انسان خود را در معرض هلاکت قرار ندهدکه در مقابل چیز ارزشمندترى به دست نمى آورد. اگر در لیلة المبیت، حضرت أمیر علیهالسلام خود را در معرض تیر دشمنان قرار نمى داد، جان پیامبر در خطر جدى بود. آیا روا نیست انسان جان خود را فداى جان پیامبر کند؟ آنگاه که مردم ایران با دست خالى خود را در برابر توپ و تانک شاه قرار مى دادند و به أمر امام خمینى قدس سره خود را فداى هدف و آرمان مقدسشانکردند، برخى از نابخردان هرچند در لباس روحانى هم بودند با مسخره به این کار نگاه مىکردند و امام را متهم مىساختند که مردم را به هلاکت مىاندازد و چیزى عایدش نخواهد شد. اینها نمى دانستند و هنوز هم نمى دانند که تکلیف شرعى در این است که انسان جان و مال خود را فداى اسلام و قرآن کند و در جائى که اسلام در خطر است، معنى ندارد که من خود را نگه دارم و از دفاع سرباز زنم بگذار قرآن و احکام قرآن را پایمال کنند ! این است که باید آرمان را در نظر گرفت ، اگر آرمان ارزش فداکارى دارد و خطر جدى متوجه آن است چارهاى جز خود را فداى آن کردن و جان باختن نیست ولى اگر کشته شدن در برخى از موارد ارزشمند نیست و یا آنکه فایدهاى عائد ما نمى شود نباید خود را با دست خود به هلاکت بیندازیم. اگر با گذشتن از مال مىشود هدف را نگه داشت، لازم نیست جان خود را فدا کنیم. و بالاتر اینکه اگر هدف هم مقدس است و ارزشمند ولى با کشتن من نتیجهاى عائد آن نمى شود در اینجا تقیه مطرح مىگردد و انسان خود را براى موقعیت دیگرى باید نگه دارد.
البته اینچنین مسائلى خصوصا آنها که مربوط به امت اسلام مىشود نیاز به دید بالاتر و افق باز تر و علم فزونتر دارد و این تکلیف را هر کس نمى تواند با فکر خود بداند.. اینجا جائى است که مرجع تقلید تشخیص مىدهد و مقلد پیروى مىنماید. نکته دیگرى که لازم به تذکر است این است که در صورت نیاز به جان باختن و تشخیص موضوع از سوى مقام والاى مرجعیت، نباید به نتیجهاش نگریست، چه بسا بر من واجب باشد که از جان خود بگذرم و از اسلام و قرآن دفاع کنم ولى انقلاب اسلامى محقق نشود و کشورم از سلطه بیگانه خارج نشود. همیشه شرط نیست که ما به صورت ظاهر پیروز شویم، ممکن است خداى نخواسته جنگى پیش بیاید و بسیارى از مردم بیگناه کشته شوند و در ظاهر پیروزى بر دشمنان هم محقق نگردد. اما وظیفه جنگیدن و از جان گذشتن باشد خصوصا در موارد دفاع که اصلا نباید به نتیجه نگریست بلکه وظیفه را باید با دقت جستجو وتعقیب کرد ولو بلغ ما بلغ. حال از مسأله جهاد که بگذریم، اصل ظاهرى آیه در مورد انفاق در راه خدا است یعنى انفاق باید به گونهاى باشد که خود را به هلاکت نیندازیم و معنایش این است که نباید در بذل و بخشش اسراف و زیاده روى کرد. همچنان که بخل ورزیدن عیب و ننگ است، اسراف کردن و خود را به روز سیاه نشاندن نیز عیب بزرگ و نابخشودنى است. و این که مىفرماید خود را به هلاکت نیندازید ممکن است هردو مورد را در بر گیرد یعنى اگر بخل ورزیدید و در راه خدا انفاق نکردید به هلاکت معنوى مىافتید و آخرتتان را از دست مىدهید و اگر زیاده روى و اسراف کردید، به هلاکت مادى و دنیوى گرفتار مىشوید. پس در هر دو صورت هلاکت است و انسان باید همواره حد اعتدال و میانه روى را در پیش گیرد نه افراط و نه تفریط. در آخر آیه مىفرماید "و أحسنوا ان الله یحب المحسنین" احسان کنید زیرا خداوند نیکوکاران را دوست مىدارد.
برخى از مفسران بر این باورند که مقصود از احسان، حسن ظن به خدا است یعنى که انفاق کنید و راه اعتدال را پیش گیرید و از اختلال در روزى و معاش نهراسید ولى این احتمال خیلى بعید به نظر مىرسد هرچند مطلب درست است زیرا احسان غیر از حسن ظن است. و عجیب است که برخى مفسران چنین تفسیر کردهاند. و برخى نیز گفتهاند مقصود از احسان این است که انسان به هنگام بذل و بخشش در راه خدا با اخلاق خوب برخورد کند و محتاجان و فقرا را از خود نراند و با آنان خوش برخورد باشد. این تفسیر جالبى است ولى تفسیر دیگرى هم هست که دلالت بر میانه روى و اعتدال دارد و نیکوکارى را به آن معنى توجیه کرده است که این هم تفسیر خوبى است. به هرحال نیکوکارى و احسان خود امر بسیار مهمى است که خداوند در موارد زیادى آن را مورد نظر قرار داده است و همیشه باید نیکوکار و محسن بود. خداوند ما را جزء نیکوکاران قرار دهد. آمین رب العالمین.
از آن که بگذریم، گذشتن از جهان نیز انفاق به حساب مىآید زیرا جهادگر از جان خود که مایه زندگى و حیات است مىگذرد. ولى در مورد انفاق و گذشتن از مال خداوند مى فرماید : خود را با دست خود به هلاکت نیاندازید. و من بر این باورم که خداوند در هر دو کار یعنى گذشتن از جان و از مال ما را دستور مىدهد که خود را به هلاکت نیندازیم. مقصود از این جمله چیست ؟ برخى خیال مىکنند که خداوند در مورد جهاد ابتدائى نیز مىخواهد ما را نهى کند از این که خود را به کشتن بدهیم و همین آیه را مورد استدلال قرار مىدهند که امام حسین علیهالسلام نمى بایست خود را به هلاکت بیندازد با اینکه مطمئن بود که با عدد اندک نیروهایش توان مقابله با آن ارتش تا دندان مسلح را نداشت.
اینها قطعا در جهل فرو رفتهاند و غرض از آیه را هرگز نفهمیدهاند. در صورتى مىتوان گفت که نباید خود را به کشتن دهیم که در مقابل پس انداز درستى نداشته باشیم و با این تجارت بزرگى که امام حسین علیهالسلام کرد، ارزش دارد که انسان خود و تمام فرزندان و بستگانش را هم به کشتن وادارد. زیرا اگر جان خود را از دست مىدهد هدف خود را نگه مىدارد و هدف آنقدر والا و مقدس است که تمام اولیاى خدا جان و مال خود را فدایش کردند. در صورتى جان ارزشمند است و باید انسان خود را در معرض هلاکت قرار ندهدکه در مقابل چیز ارزشمندترى به دست نمى آورد. اگر در لیلة المبیت، حضرت أمیر علیهالسلام خود را در معرض تیر دشمنان قرار نمى داد، جان پیامبر در خطر جدى بود. آیا روا نیست انسان جان خود را فداى جان پیامبر کند؟ آنگاه که مردم ایران با دست خالى خود را در برابر توپ و تانک شاه قرار مى دادند و به أمر امام خمینى قدس سره خود را فداى هدف و آرمان مقدسشانکردند، برخى از نابخردان هرچند در لباس روحانى هم بودند با مسخره به این کار نگاه مىکردند و امام را متهم مىساختند که مردم را به هلاکت مىاندازد و چیزى عایدش نخواهد شد. اینها نمى دانستند و هنوز هم نمى دانند که تکلیف شرعى در این است که انسان جان و مال خود را فداى اسلام و قرآن کند و در جائى که اسلام در خطر است، معنى ندارد که من خود را نگه دارم و از دفاع سرباز زنم بگذار قرآن و احکام قرآن را پایمال کنند ! این است که باید آرمان را در نظر گرفت ، اگر آرمان ارزش فداکارى دارد و خطر جدى متوجه آن است چارهاى جز خود را فداى آن کردن و جان باختن نیست ولى اگر کشته شدن در برخى از موارد ارزشمند نیست و یا آنکه فایدهاى عائد ما نمى شود نباید خود را با دست خود به هلاکت بیندازیم. اگر با گذشتن از مال مىشود هدف را نگه داشت، لازم نیست جان خود را فدا کنیم. و بالاتر اینکه اگر هدف هم مقدس است و ارزشمند ولى با کشتن من نتیجهاى عائد آن نمى شود در اینجا تقیه مطرح مىگردد و انسان خود را براى موقعیت دیگرى باید نگه دارد.
البته اینچنین مسائلى خصوصا آنها که مربوط به امت اسلام مىشود نیاز به دید بالاتر و افق باز تر و علم فزونتر دارد و این تکلیف را هر کس نمى تواند با فکر خود بداند.. اینجا جائى است که مرجع تقلید تشخیص مىدهد و مقلد پیروى مىنماید. نکته دیگرى که لازم به تذکر است این است که در صورت نیاز به جان باختن و تشخیص موضوع از سوى مقام والاى مرجعیت، نباید به نتیجهاش نگریست، چه بسا بر من واجب باشد که از جان خود بگذرم و از اسلام و قرآن دفاع کنم ولى انقلاب اسلامى محقق نشود و کشورم از سلطه بیگانه خارج نشود. همیشه شرط نیست که ما به صورت ظاهر پیروز شویم، ممکن است خداى نخواسته جنگى پیش بیاید و بسیارى از مردم بیگناه کشته شوند و در ظاهر پیروزى بر دشمنان هم محقق نگردد. اما وظیفه جنگیدن و از جان گذشتن باشد خصوصا در موارد دفاع که اصلا نباید به نتیجه نگریست بلکه وظیفه را باید با دقت جستجو وتعقیب کرد ولو بلغ ما بلغ. حال از مسأله جهاد که بگذریم، اصل ظاهرى آیه در مورد انفاق در راه خدا است یعنى انفاق باید به گونهاى باشد که خود را به هلاکت نیندازیم و معنایش این است که نباید در بذل و بخشش اسراف و زیاده روى کرد. همچنان که بخل ورزیدن عیب و ننگ است، اسراف کردن و خود را به روز سیاه نشاندن نیز عیب بزرگ و نابخشودنى است. و این که مىفرماید خود را به هلاکت نیندازید ممکن است هردو مورد را در بر گیرد یعنى اگر بخل ورزیدید و در راه خدا انفاق نکردید به هلاکت معنوى مىافتید و آخرتتان را از دست مىدهید و اگر زیاده روى و اسراف کردید، به هلاکت مادى و دنیوى گرفتار مىشوید. پس در هر دو صورت هلاکت است و انسان باید همواره حد اعتدال و میانه روى را در پیش گیرد نه افراط و نه تفریط. در آخر آیه مىفرماید "و أحسنوا ان الله یحب المحسنین" احسان کنید زیرا خداوند نیکوکاران را دوست مىدارد.
برخى از مفسران بر این باورند که مقصود از احسان، حسن ظن به خدا است یعنى که انفاق کنید و راه اعتدال را پیش گیرید و از اختلال در روزى و معاش نهراسید ولى این احتمال خیلى بعید به نظر مىرسد هرچند مطلب درست است زیرا احسان غیر از حسن ظن است. و عجیب است که برخى مفسران چنین تفسیر کردهاند. و برخى نیز گفتهاند مقصود از احسان این است که انسان به هنگام بذل و بخشش در راه خدا با اخلاق خوب برخورد کند و محتاجان و فقرا را از خود نراند و با آنان خوش برخورد باشد. این تفسیر جالبى است ولى تفسیر دیگرى هم هست که دلالت بر میانه روى و اعتدال دارد و نیکوکارى را به آن معنى توجیه کرده است که این هم تفسیر خوبى است. به هرحال نیکوکارى و احسان خود امر بسیار مهمى است که خداوند در موارد زیادى آن را مورد نظر قرار داده است و همیشه باید نیکوکار و محسن بود. خداوند ما را جزء نیکوکاران قرار دهد. آمین رب العالمین.