آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

 

«و أنفقوا فى سبیل الله و لا تلقوا بأیدیکم إلى التهلکة و أحسنوا إن الله یحبّ المحسنین» (سوره بقره، آیه‏195) و در راه خدا انفاق کنید و خود را به دست خود به هلاکت میفکنید و نیکى کنید که همانا خدا نیکوکاران را دوست مى‏دارد. این آیه پس از آیه جهاد آمده است و نشان مى‏دهد که باید همزمان، انسان با جان و مال خود در راه خدا انفاق کند گو اینکه جهاد نیاز به مال دارد و بدون انفاق مال، جهاد امکان پذیر نخواهد بود. اگر رسول خدا صلى اللّه علیه و آله در آغازکار احتیاج به شمشیر على علیه‏السلام داشت قطعا نیاز به اموال خدیجه سلام اللّه علیها نیز داشت و هر دو باهم، به کمک رسالت آمدند و اسلام را به پیروزى رساندند.          
از آن که بگذریم، گذشتن از جهان نیز انفاق به حساب مى‏آید زیرا جهادگر از جان خود که مایه زندگى و حیات است مى‏گذرد. ولى در مورد انفاق و گذشتن از مال خداوند مى فرماید : خود را با دست خود به هلاکت نیاندازید. و من بر این باورم که خداوند در هر دو کار یعنى گذشتن از جان و از مال ما را دستور مى‏دهد که خود را به هلاکت نیندازیم. مقصود از این جمله چیست ؟ برخى خیال مى‏کنند که خداوند در مورد جهاد ابتدائى نیز مى‏خواهد ما را نهى کند از این که خود را به کشتن بدهیم و همین آیه را مورد استدلال قرار مى‏دهند که امام حسین علیه‏السلام نمى بایست خود را به هلاکت بیندازد با اینکه مطمئن بود که با عدد اندک نیروهایش توان مقابله با آن ارتش تا دندان مسلح را نداشت.
 اینها قطعا در جهل فرو رفته‏اند و غرض از آیه را هرگز نفهمیده‏اند. در صورتى مى‏توان گفت که نباید خود را به کشتن دهیم که در مقابل پس انداز درستى نداشته باشیم و با این تجارت بزرگى که امام حسین علیه‏السلام کرد، ارزش دارد که انسان خود و تمام فرزندان و بستگانش را هم به کشتن وادارد. زیرا اگر جان خود را از دست مى‏دهد هدف خود را نگه مى‏دارد و هدف آنقدر والا و مقدس است که تمام اولیاى خدا جان و مال خود را فدایش کردند. در صورتى جان ارزشمند است و باید انسان خود را در معرض هلاکت قرار ندهدکه در مقابل چیز ارزشمندترى به دست نمى آورد. اگر در لیلة المبیت، حضرت أمیر علیه‏السلام خود را در معرض تیر دشمنان قرار نمى داد، جان پیامبر در خطر جدى بود. آیا روا نیست انسان جان خود را فداى جان پیامبر کند؟ آنگاه که مردم ایران با دست خالى خود را در برابر توپ و تانک شاه قرار مى دادند و به أمر امام خمینى قدس سره خود را فداى هدف و آرمان مقدسشان‏کردند، برخى از نابخردان هرچند در لباس روحانى هم بودند با مسخره به این کار نگاه مى‏کردند و امام را متهم مى‏ساختند که مردم را به هلاکت مى‏اندازد و چیزى عایدش نخواهد شد. اینها نمى دانستند و هنوز هم نمى دانند که تکلیف شرعى در این است که انسان جان و مال خود را فداى اسلام و قرآن کند و در جائى که اسلام در خطر است، معنى ندارد که من خود را نگه دارم و از دفاع سرباز زنم بگذار قرآن و احکام قرآن را پایمال کنند ! این است که باید آرمان را در نظر گرفت ، اگر آرمان ارزش فداکارى دارد و خطر جدى متوجه آن است چاره‏اى جز خود را فداى آن کردن و جان باختن نیست ولى اگر کشته شدن در برخى از موارد ارزشمند نیست و یا آنکه فایده‏اى عائد ما نمى شود نباید خود را با دست خود به هلاکت بیندازیم. اگر با گذشتن از مال مى‏شود هدف را نگه داشت، لازم نیست جان خود را فدا کنیم. و بالاتر اینکه اگر هدف هم مقدس است و ارزشمند ولى با کشتن من نتیجه‏اى عائد آن نمى شود در اینجا تقیه مطرح مى‏گردد و انسان خود را براى موقعیت دیگرى باید نگه دارد.
 البته اینچنین مسائلى خصوصا آنها که مربوط به امت اسلام مى‏شود نیاز به دید بالاتر و افق باز تر و علم فزونتر دارد و این تکلیف را هر کس نمى تواند با فکر خود بداند.. اینجا جائى است که مرجع تقلید تشخیص مى‏دهد و مقلد پیروى مى‏نماید. نکته دیگرى که لازم به تذکر است این است که در صورت نیاز به جان باختن و تشخیص موضوع از سوى مقام والاى مرجعیت، نباید به نتیجه‏اش نگریست، چه بسا بر من واجب باشد که از جان خود بگذرم و از اسلام و قرآن دفاع کنم ولى انقلاب اسلامى محقق نشود و کشورم از سلطه بیگانه خارج نشود. همیشه شرط نیست که ما به صورت ظاهر پیروز شویم، ممکن است خداى نخواسته جنگى پیش بیاید و بسیارى از مردم بیگناه کشته شوند و در ظاهر پیروزى بر دشمنان هم محقق نگردد. اما وظیفه جنگیدن و از جان گذشتن باشد خصوصا در موارد دفاع که اصلا نباید به نتیجه نگریست بلکه وظیفه را باید با دقت جستجو وتعقیب کرد ولو بلغ ما بلغ. حال از مسأله جهاد که بگذریم، اصل ظاهرى آیه در مورد انفاق در راه خدا است یعنى انفاق باید به گونه‏اى باشد که خود را به هلاکت نیندازیم و معنایش این است که نباید در بذل و بخشش اسراف و زیاده روى کرد. همچنان که بخل ورزیدن عیب و ننگ است، اسراف کردن و خود را به روز سیاه نشاندن نیز عیب بزرگ و نابخشودنى است. و این که مى‏فرماید خود را به هلاکت نیندازید ممکن است هردو مورد را در بر گیرد یعنى اگر بخل ورزیدید و در راه خدا انفاق نکردید به هلاکت معنوى مى‏افتید و آخرتتان را از دست مى‏دهید و اگر زیاده روى و اسراف کردید، به هلاکت مادى و دنیوى گرفتار مى‏شوید. پس در هر دو صورت هلاکت است و انسان باید همواره حد اعتدال و میانه روى را در پیش گیرد نه افراط و نه تفریط. در آخر آیه مى‏فرماید "و أحسنوا ان الله یحب المحسنین" احسان کنید زیرا خداوند نیکوکاران را دوست مى‏دارد.
برخى از مفسران بر این باورند که مقصود از احسان، حسن ظن به خدا است یعنى که انفاق کنید و راه اعتدال را پیش گیرید و از اختلال در روزى و معاش نهراسید ولى این احتمال خیلى بعید به نظر مى‏رسد هرچند مطلب درست است زیرا احسان غیر از حسن ظن است. و عجیب است که برخى مفسران چنین تفسیر کرده‏اند. و برخى نیز گفته‏اند مقصود از احسان این است که انسان به هنگام بذل و بخشش در راه خدا با اخلاق خوب برخورد کند و محتاجان و فقرا را از خود نراند و با آنان خوش برخورد باشد. این تفسیر جالبى است ولى تفسیر دیگرى هم هست که دلالت بر میانه روى و اعتدال دارد و نیکوکارى را به آن معنى توجیه کرده است که این هم تفسیر خوبى است. به هرحال نیکوکارى و احسان خود امر بسیار مهمى است که خداوند در موارد زیادى آن را مورد نظر قرار داده است و همیشه باید نیکوکار و محسن بود. خداوند ما را جزء نیکوکاران قرار دهد. آمین رب العالمین.

تبلیغات