هفتاد درصد فقه از امام صادق است
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
آیتالله سید محسن موسوی گرگانی بیش از سی سال است که در حوزههای علمیه قم و مشهد به تدریس فقه، اصول، فلسفه و سایر علوم اسلامی اشتغال دارد، او از شاگردان اساتیدی همچون حضرات آیات ادیب نیشابوری، سلطانی، مرتضی حائری و جوادیآملی بوده است و در نزد مراجع تقلیدی چونان آیات عظام گلپایگانی، سید محمد روحانی، حسینعلی منتظری، شیخ جواد تبریزی و وحید خراسانی تلمذ کرده است. از او درباره امام صادق پرسیدیم و میزان تاثیرگذاری این امام شیعیان بر فقه و سایر علوم را جویا شدیم.
جایگاه و میزان تأثیرگذاری امام جعفر صادق(ع) در فقه شیعه را چگونه ارزیابی میکنید؟
به جرأت میتوان گفت که بیش از هفتاد درصد فقه شیعه برگرفته از سخنان امام صادق(ع) است. تنها میتوان گفت، از امام باقر هم روایات زیادی هست، ولی سایر ائمه در راستای مسائل اخلاقی زیاد سخن گفتهاند. امّا در مورد مسائل فقهی میتوان گفت در رتبه اوّل امام صادق(ع) است و بعد امام محمد باقر(ع) و در رتبه سوّم امام کاظم(ع) قرار دارد. ولی از سایر ائمه در این حدّ نسبت به مسائل فقهی روایتی به ما نرسیده است.
دلیل این مسأله چه بوده است؟
این مسأله بر اثر اقتضائات زمان بوده است. زیرا از یک سو حکومت بنیامیه روبه اضمحلال بود. ولید بن عبدالملک، سلیمان بن عبدالملک، عمر بن عبدالعزیز، یزید بن ولید و هشام بن عبدالملک است که این حکومتها به سرعت رو به زوال میرفتند و مردم دیگر تاب ظلم آنها را نداشتند. در این میان تحریکات بنیعباس و حرکت ابومسلم خراسانی تأثیر فراوانی داشت. بنیعباس که میگفتند ظلم بنی امیه از حد گذشته و حقوق اهل بیت پیامبر توسط بنی امیه پایمال میشود، مردم را به سوی قدرتگیری اهلبیت پیامبر سوق میدادند.
این مسأله عاملی برای توجه بیشتر مردم شده بود. امام صادق به دنبال کار فرهنگی در جامعه بود و همین مسأله باعث شد که علمای سنّی مذهب نگاه متفاوتی به ایشان داشته باشند. شهرستانی که یک عالم سنّی شافعی مذهب است در مورد امام صادق در کتاب ملل و نحل خود، تعبیرات بلندی درباره امام صادق دارد. حتی در نزد عدهای درباره شخصیت امام صادق کار به غلوّ رسیده بود. عدّهای از غالیان از جمله فرقه خطّابیه و رهبرشان ابوالخطّاب محمّد ابن ابی زینب اعتقاد داشتند که امام صادق خداست. وقتی امام متوجّه این مطلب شد، او را لعنت کرد، امّا ابوالخطّاب در جواب این لعنت گفت: او توریه میکند! امام در مقابل چنین سخنی دوباره او را لعن کرد و به اصحابش هم دستور لعن وی را داد.
البته من چندان اعتقادی به تاریخ ندارم، ولی در مورد علم و معرفت و واقعیتی که امام صادق درک کرده بود، حتّی غیر موافقان نیز به آن اقرار دارند. مالک ابن انس که یکی از چهار امام و مرجع فکری اهل سنّت بوده و در حقیقت امام صادق رقیب فکری او محسوب میشده در این باره میگوید: «ما رأت عین و لاسمعت اذن و لاخطر علی قلب بشر افضل من جعفر ابن محمد الصادق علما و عبادة و ورعا» همچنین ابوجعفر منصور که دشمن امام محسوب میشود میگوید:«انّ جعفر ابن محمّد کان ممن قال الله فیه: ثمّ اورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا» خلاصه آنکه اگر بخواهیم در مورد فضائل امام صادق بپردازیم مثنوی هفتاد من کاغذ شود.
چرا امام صادق بیش از سایر علوم اسلامی به فقه پرداختند؟
به نظر من این طور نیست که امام صادق تنها به مسائل فقهی پرداخته باشد و در مورد کیمیا و علوم دیگر هم صحبت فرمود و مطالب زیادی دارد. حتّی روایاتی ذکر شده که امام در مورد کالبدشکافی بدن سخن راندهاند که در آن به تشریح بدن و اجزاء و عروق میپردازند. در مورد اعتقادات نیز روایات فراوانی از ایشان ذکر شده است. ایشان ذهن تیزی داشتهاند و نقل شده که در سه سالگی تمام لغتها را میدانستهاند و نقل شده که در سه سالگی از تمام شاگردان پدرش بهتر میفهمیده است.
یک بار ابو جعفر منصور به درس امام باقر آمد و سوالاتی از امام صادق که شاگرد امام باقر بود پرسید و از ذکاوت او شگفت زده شد. هیچ بابی از ابواب فقه نیست، مگر اینکه اهمّ مسائل آن از امام صادق نقل شده باشد. در راستای اخلاق، حدیث دارند و حتّی در مورد سیاست هم احادیثی از ایشان نقل شده است. مثلا درمورد قیام زید حدیث معتبری ذکر شده که اگر موفّق میشد حق را به حق دار میداد. میتوان گفت امام صادق در مورد تمام علوم زمان خودش حرف دارد.
پس چرا سایر ائمه تا این حد به فقه نپرداختند؟
این مسأله تا حدّی به مقتضیات زمان هم باز میگردد. گفته شده که مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد. در مورد امام صادق بسیاری از روایات، پاسخ ایشان به سوالاتی است که مطرح میشد. امیرالمومنین فرصتی برای پرداختن به این موضوعات پیدا نکرد و بیشتر درگیر جنگ بود. امّا در عین حال در حدّی که نیاز بوده و یا مورد سوال قرار میگرفته به این موضوعات میپرداختند.
در نهج البلاغه که تنها بخش کوچکی از سخنان علی(ع) است، احادیث بسیاری در زمینههای مختلف از ایشان ذکر شده است. از سوی دیگر در دسترس نبودن وسایل ثبت و ضبط سخنان و عدم توجّه شیعیان به ثبت سخنان امامان باعث از بین رفتن سخنان ایشان شده بود. این مشکل در زمان امام صادق تا حدّی مرتفع شده بود و نقل شده که ایشان در حدود 4000 شاگرد داشتند. البته به نظر من این که این تعداد راوی در عرض هم و در یک زمان شاگرد امام باشند، مبالغه آمیز است. همین الان، پرجمعیتترین درسها هم به هزار نفر نمیرسد.
گویی این تعداد، تنها شاگردان نخبه ایشان بودهاند؟
بله. ولی بههرحال این تعداد مبالغه آمیز بوده است. شاید بهتر است بگوییم چهار هزار نفر در طول هم و یا با واسطه از ایشان حدیث نقل کردهاند. به نظر من فرق امام صادق و امام باقر با سائر ائمه پیشین این بود که سخنان ایشان نوشته میشد. با توجه به گذر زمان و تکامل خط و نوشتن و راحتتر شدن این کار، سخنان این دو امام بیشتر ثبت شده و ما امروز که براساس آنچه به دست ما رسیده قضاوت میکنیم و خیال میکنیم که این دو امام بیشتر سخن گفتهاند. از امام صادق که بگذریم، امام کاظم در خفقان بود و میبینید که بیشتر عمرشان را در زندان یا تحت نظر بودهاند، ولی باز هم از ایشان احادیثی به ما رسیده است.
امام رضا، هم که تحت نظر مأمون بودند و به شدّت تحت نظر قرار داشتند، حتّی اطرافیان امام جاسوس بودند، قبل از دوران مجاورت مأمون هم تحت نظر حکومت بنی عباس وهارون و مأمون بودند. تبعید امام(ع) یک امر ناگهانی نبوده و از همان ابتدا خلفا امام را تحت نظر داشتند. امام جواد(ع) هم که در جوانی به شهادت رسید. پس از ایشان هم ائمه یا تحت نظر بودند یا حتی در پادگان زندگی میکردند یا در زندان بودند.
پیش از این هم امام سجاد هم شدیدا تحت نظر بود. فقط امام باقر و امام صادق(ع) به خاطر شرایط زمانه با آسایش بیشتری روبهرو شدند و از نظر جوّ زمانی هم عدّهای بودند که بنویسند و البته خود ائمه هم تحریک به نوشتن میکردند. محیط و زمان آماده بودند. امام حسن و امام حسین هم گرفتار بودند. اگر هم فرصت بود، ولی نوشتن در کار نبود. بلکه آنچه بیان میشد از حدّ حافظه مخاطبین و سوالکنندگان نمیگذشت که پس از چندی به بوته فراموشی گذاشته میشد.
امام حسن(ع) هم جلساتی علمی برپا میکردند.
تردیدی نیست که جلساتی داشتهاند. گفتوشنودهایی بوده، ولی چون نوشتن مرسوم نبوده، کما اینکه ابزار ثبت و نوشتن به سهولت میسّر نبوده، کلمات و گفتهها به ما نرسیده است. همان طور که خود ما در زمان قبل از انقلاب در درس و بحثهایی که شرکت میکردیم، فقط در حدّ نقل سینه به سینه باقی میماند و حتّی ضبط صوت در کار نبود. من پیش از انقلاب به درس اسفار آقای جوادی آملی میرفتم. حتّی یک نفر هم ضبط نمیکرد. عرضم این است که ضبط به این صورت حتّی در زمان ما هم مطرح نبوده است؛ چه برسد به 14 قرن پیش. فقط گردی از سخنان ائمه به ما رسیده است.
البته در زمان امام صادق(ع) به خاطر این که افراد مختلف روایات و پاسخهای آن حضرت را نقل کردهاند، روایات آن حضرت به صورتهای مختلف نقل شده است. نکته دیگری که نباید فراموش کنیم این است که شیعیان آن زمان دچار فشار زیادی بودند. اگر صحبتهای ثبت شده اهلبیت به دست حکومت میافتاد، شیعیان را زنده زنده لای دیوار قرار میدادند. حتی کسی جرأت ابراز شیعه بودن را نداشت. نقل شده که یک نفر از خراسان به مدینه برای دیدن امام آمده بود، حتی جرأت نمیکرد که از یک نفر بپرسد خانه امام کجاست!
پس فقط شرایط زمانه باعث شده بود که امام صادق(ع) تأثیر جدی بر فقه بگذارند؟
بلاتردید از نگاه کلّی و عمومی، علی(ع) از همه ائمه بالاتر بودهاند، ولی این درحالی است که آثاری که از امام صادق به ما رسیده، بیش از امام علی است. پس این نشان از آن دارد که بسیاری از احادیث به ما نرسیده است.
البته بعید نیست که بشود گفت امام صادق با توجه به آنچه درباره استعداد ویژه ایشان نقل شده، نسبت به بعضی ائمه جایگاه بالاتری داشتهاند. ولی اگر از لحاظ اعتقادات شیعه بخواهیم به مسأله نگاه کنیم، ائمه «کلّهم نور واحد» هستند و علم هیچکدام از کانال درس و بحث نبوده است. اگر از کانال درس و بحث باشد که اهل سنت نظرشان همین است، امام صادق بیش از دیگر ائمه درس خوانده و استعداد فوقالعادهای داشته است. حتی نقل شده که ایشان به دیگر زبانها نیز صحبت میکردهاند.
نقل شده که ایشان به زبان فارسی با ایرانیانی که خدمت ایشان میرسیدند، در ذم مال اندوزی صحبت کردهاند. پس اگر حجم آثار امام صادق بیشتر است، به خاطر ثبتوضبط و نیز وجود آزادی نسبی در زمان ایشان بوده است و از طرفی هم دشمنان هم نگاهشان این بود که مسائل فقهی ضرر زیاد به حکومت و قدرت آنان نمیزند. لذا چندان مانعی برای طرح و بحث اینگونه مسائل ایجاد نمیکردند.
به چه دلیل امام صادق جایگاه ویژهای در مذهب تشیع دارند؟
امام صادق نگاه خاصی داشتند و به دنبال یک فرهنگسازی بودند. به طور قطع زمان هم موثر است. اگر فرهنگسازی ایشان نبود، میتوان گفت شیعه دوازده امامی، مانند دیگر فرق شیعه از بین میرفت. براساس تحقیقی که در مورد فرق شیعه در حال انجام آن هستم، بیش از صد گروه شیعه وجود داشته است که امروز یا هیچ اثری از آنها نمانده و یا اگر مانده تأثیر مهمی ندارند. درهرحال محیط طوری بود که امام درک کرده بود که باید آدمسازی کرد و این بود که آن همه روایات درباره آدمسازی اعمّ از فقه و اخلاق از آن حضرت به ما رسیده است.
به این دلیل بود که امام از مبارزه کنارگیری میکردند؟
این مسأله اختصاص به آن زمان ندارد. در این زمان هم کسانی که بیشتر به رشد فکری میپردازند، از جایگاه دنیوی و مادی غافلند. امام صادق(ع) درباره قیام زید که بعضی آن را به طور غیرواقعی و انحرافی فهم کرده بودند، قسم میخورد که والله ماکان کذلک. البته این به آن معنا نیست که اگر برای حکومت امام، زمینه ایجاد میشد، ایشان کناره میگرفت. من نمیتوانم چنین سخنی بگویم چرا که اگر راهی برای اجرای عدالت در دنیا باشد، چرا باید امام(ع) که برترین فرد برای اجرای آن است کنارهگیری کند؟! که بالعدل قامت السموات و الارض.
برخی معتقدند که امام صادق در مسائل مربوط به حکومت وارد نمیشوند و به حضرت قائم (عج) ارجاع میدادند.
من میخواهم بگویم که نه شرایط وجود داشته است و نه نیروی کافی. والا اگر امام(ع) بتواند عدالت را پیاده کند، چرا نکند؟! ولی امام به این نتیجه رسیده بود که این کار ممکن نیست و لذا روایاتی هم نقل شده که قبل از قیام قائم هر قیامیرا سرکوب میکنند. مانند پرندهای که هنوز بال درستی ندارد، به زمین میخورد. امام یا به علم امامت یا به علم شخصی خودش، به این نتیجه رسیده بود که کار مبارزاتی نتیجه بخش نیست و بهترین کاری که ممکن و مفید است، فرهنگسازی است. بههرحال دوره حساسی بوده است.
امام صادق تنها با غلات روبهرو نبودند، از طرف دیگر با زنادقه روبهرو بودند. یکی از دلایل اصلی توجه به مباحث فکری آن حضرت همین است که ایشان در جوّی قرار گرفته بودند که احساس میکردند که در آن جوّ بهترین خدمتی که میتوان برای اسلام کرد، این است که فرهنگسازی صورت گیرد، اسلام معرّفی شود، خرافات از میان برود. میدانید که این کار آسانی نیست و باید خیلی روی آن کار کرد و این بود که تمام وقت آن حضرت در این باره میگذشت. هرچند که امام از کودکی به جریانات فکری توجه وافری داشته است و این هم در کار او بیتأثیر نیست.
چرا امام صادق کمتر به علم کلام یا اخلاق پرداختند؟
چون بسیاری از شاگردان ایشان طالب مسائل فقهی بودند. بنابراین پاسخهای امام هم در اینباره که به ما رسیده بیشتر است. در مورد علم کلام، امام چند شاگرد بیشتر ندارد. از سوی دیگر بیشتر، مسائل فقهی ثبت و ضبط شده و روی آن کار شده است. البته قضاوت قطعی مربوط به زمانی است که ما تمام احادیث را در دست داشته باشیم. اما اگر بخواهیم علیالظاهر حکم کنیم، زیاد بودن روایات فقهی نسبت به باقی روایات به خاطر نیاز زمانه و ضبط بیشتر شاگردان بوده است.
ولی این را نمیشود گفت که فقه اولویت داشته است. مسائل فقهی براساس مورد نیاز بیان شده و نیاز روزمره مردم بوده است. همچنین بسیاری از احادیث و گفتههای امام(ع) درباره سایر مسائل اسلامیبه طور محاورهای انجام گرفته و احساس نمیشده که به ثبت و ضبطش نیاز است و لذا ثبت نشده و از میان رفته است.
یعنی ائمه(ع) تنها طبق نیاز زمان موضعگیری میکردهاند؟
خیر. زیرا روایات بسیاری داریم که مسبوق به سؤال نیستند. اینطور نیست که ائمه منتظر پاسخ میماندند و پس از آن سخن میگفتند. بلکه بسیاری از مسائل و مطالب را خود و بدون سبق سوال و با تشخیص نیاز به بیان آنها میپرداختند. هر چند که مسائل و مطالب زیادی را هم در پاسخ سوال پرسشکنندگان مطرح کردهاند، بنابراین نمیتوان گفت که فرهنگسازی آنان منفعلانه بوده است.
آیا میتوان گفت فقه شیعه پس از فقه اهلسنت مدون شد؟
این اشتباهی است که خیلیها مرتکب میشوند. در حالی که مسأله عکس این است. هر چهار امام اهلسنت، مستقیم یا باواسطه شاگرد امام صادق بودند. البته فقه از زمان پیامبر بوده است و حتی در قرآن بسیاری از مسائل فقه آمده است. آیات الاحکام را نگاه کنید که مجموعه عظیمیاز فقه را تشکیل میدهد و اینها بخش عظیمیاز فقه شیعه را تشکیل میدهد و نمیتوان گفت اینها و سایر مسائل فقهی شیعه پس از فقه اهل سنّت به وجود آمده است، هر چند که در روش تدوین بسطی، ممکن است پس و پیشهایی وجود داشته باشد.
آیا سایر ائمه هم مثل امام صادق (ع) چنین تمرکزی بر علوم داشتند؟
از نظر شیعه که عرض کردم کلّهم نور واحد، ولی از نگاه اهل سنت، بیشتر در مورد امام صادق(ع) مطرح است. البته درمورد امام علی آن تعریف شافعی مطرح هست که مات الشافعی و لیس یدری، علی ربه ام ربه الله؟! به هرحال امام صادق با زهد عجیبی که داشتند، میتوانند الگوی بزرگی برای ما باشند. تسلط عجیب ایشان بر علوم مختلف، مایه مباهات شیعه و تلاشهای ایشان نیز باعث ماندگاری تشیع شده است.
جایگاه و میزان تأثیرگذاری امام جعفر صادق(ع) در فقه شیعه را چگونه ارزیابی میکنید؟
به جرأت میتوان گفت که بیش از هفتاد درصد فقه شیعه برگرفته از سخنان امام صادق(ع) است. تنها میتوان گفت، از امام باقر هم روایات زیادی هست، ولی سایر ائمه در راستای مسائل اخلاقی زیاد سخن گفتهاند. امّا در مورد مسائل فقهی میتوان گفت در رتبه اوّل امام صادق(ع) است و بعد امام محمد باقر(ع) و در رتبه سوّم امام کاظم(ع) قرار دارد. ولی از سایر ائمه در این حدّ نسبت به مسائل فقهی روایتی به ما نرسیده است.
دلیل این مسأله چه بوده است؟
این مسأله بر اثر اقتضائات زمان بوده است. زیرا از یک سو حکومت بنیامیه روبه اضمحلال بود. ولید بن عبدالملک، سلیمان بن عبدالملک، عمر بن عبدالعزیز، یزید بن ولید و هشام بن عبدالملک است که این حکومتها به سرعت رو به زوال میرفتند و مردم دیگر تاب ظلم آنها را نداشتند. در این میان تحریکات بنیعباس و حرکت ابومسلم خراسانی تأثیر فراوانی داشت. بنیعباس که میگفتند ظلم بنی امیه از حد گذشته و حقوق اهل بیت پیامبر توسط بنی امیه پایمال میشود، مردم را به سوی قدرتگیری اهلبیت پیامبر سوق میدادند.
این مسأله عاملی برای توجه بیشتر مردم شده بود. امام صادق به دنبال کار فرهنگی در جامعه بود و همین مسأله باعث شد که علمای سنّی مذهب نگاه متفاوتی به ایشان داشته باشند. شهرستانی که یک عالم سنّی شافعی مذهب است در مورد امام صادق در کتاب ملل و نحل خود، تعبیرات بلندی درباره امام صادق دارد. حتی در نزد عدهای درباره شخصیت امام صادق کار به غلوّ رسیده بود. عدّهای از غالیان از جمله فرقه خطّابیه و رهبرشان ابوالخطّاب محمّد ابن ابی زینب اعتقاد داشتند که امام صادق خداست. وقتی امام متوجّه این مطلب شد، او را لعنت کرد، امّا ابوالخطّاب در جواب این لعنت گفت: او توریه میکند! امام در مقابل چنین سخنی دوباره او را لعن کرد و به اصحابش هم دستور لعن وی را داد.
البته من چندان اعتقادی به تاریخ ندارم، ولی در مورد علم و معرفت و واقعیتی که امام صادق درک کرده بود، حتّی غیر موافقان نیز به آن اقرار دارند. مالک ابن انس که یکی از چهار امام و مرجع فکری اهل سنّت بوده و در حقیقت امام صادق رقیب فکری او محسوب میشده در این باره میگوید: «ما رأت عین و لاسمعت اذن و لاخطر علی قلب بشر افضل من جعفر ابن محمد الصادق علما و عبادة و ورعا» همچنین ابوجعفر منصور که دشمن امام محسوب میشود میگوید:«انّ جعفر ابن محمّد کان ممن قال الله فیه: ثمّ اورثنا الکتاب الذین اصطفینا من عبادنا» خلاصه آنکه اگر بخواهیم در مورد فضائل امام صادق بپردازیم مثنوی هفتاد من کاغذ شود.
چرا امام صادق بیش از سایر علوم اسلامی به فقه پرداختند؟
به نظر من این طور نیست که امام صادق تنها به مسائل فقهی پرداخته باشد و در مورد کیمیا و علوم دیگر هم صحبت فرمود و مطالب زیادی دارد. حتّی روایاتی ذکر شده که امام در مورد کالبدشکافی بدن سخن راندهاند که در آن به تشریح بدن و اجزاء و عروق میپردازند. در مورد اعتقادات نیز روایات فراوانی از ایشان ذکر شده است. ایشان ذهن تیزی داشتهاند و نقل شده که در سه سالگی تمام لغتها را میدانستهاند و نقل شده که در سه سالگی از تمام شاگردان پدرش بهتر میفهمیده است.
یک بار ابو جعفر منصور به درس امام باقر آمد و سوالاتی از امام صادق که شاگرد امام باقر بود پرسید و از ذکاوت او شگفت زده شد. هیچ بابی از ابواب فقه نیست، مگر اینکه اهمّ مسائل آن از امام صادق نقل شده باشد. در راستای اخلاق، حدیث دارند و حتّی در مورد سیاست هم احادیثی از ایشان نقل شده است. مثلا درمورد قیام زید حدیث معتبری ذکر شده که اگر موفّق میشد حق را به حق دار میداد. میتوان گفت امام صادق در مورد تمام علوم زمان خودش حرف دارد.
پس چرا سایر ائمه تا این حد به فقه نپرداختند؟
این مسأله تا حدّی به مقتضیات زمان هم باز میگردد. گفته شده که مستمع صاحب سخن را بر سر ذوق آورد. در مورد امام صادق بسیاری از روایات، پاسخ ایشان به سوالاتی است که مطرح میشد. امیرالمومنین فرصتی برای پرداختن به این موضوعات پیدا نکرد و بیشتر درگیر جنگ بود. امّا در عین حال در حدّی که نیاز بوده و یا مورد سوال قرار میگرفته به این موضوعات میپرداختند.
در نهج البلاغه که تنها بخش کوچکی از سخنان علی(ع) است، احادیث بسیاری در زمینههای مختلف از ایشان ذکر شده است. از سوی دیگر در دسترس نبودن وسایل ثبت و ضبط سخنان و عدم توجّه شیعیان به ثبت سخنان امامان باعث از بین رفتن سخنان ایشان شده بود. این مشکل در زمان امام صادق تا حدّی مرتفع شده بود و نقل شده که ایشان در حدود 4000 شاگرد داشتند. البته به نظر من این که این تعداد راوی در عرض هم و در یک زمان شاگرد امام باشند، مبالغه آمیز است. همین الان، پرجمعیتترین درسها هم به هزار نفر نمیرسد.
گویی این تعداد، تنها شاگردان نخبه ایشان بودهاند؟
بله. ولی بههرحال این تعداد مبالغه آمیز بوده است. شاید بهتر است بگوییم چهار هزار نفر در طول هم و یا با واسطه از ایشان حدیث نقل کردهاند. به نظر من فرق امام صادق و امام باقر با سائر ائمه پیشین این بود که سخنان ایشان نوشته میشد. با توجه به گذر زمان و تکامل خط و نوشتن و راحتتر شدن این کار، سخنان این دو امام بیشتر ثبت شده و ما امروز که براساس آنچه به دست ما رسیده قضاوت میکنیم و خیال میکنیم که این دو امام بیشتر سخن گفتهاند. از امام صادق که بگذریم، امام کاظم در خفقان بود و میبینید که بیشتر عمرشان را در زندان یا تحت نظر بودهاند، ولی باز هم از ایشان احادیثی به ما رسیده است.
امام رضا، هم که تحت نظر مأمون بودند و به شدّت تحت نظر قرار داشتند، حتّی اطرافیان امام جاسوس بودند، قبل از دوران مجاورت مأمون هم تحت نظر حکومت بنی عباس وهارون و مأمون بودند. تبعید امام(ع) یک امر ناگهانی نبوده و از همان ابتدا خلفا امام را تحت نظر داشتند. امام جواد(ع) هم که در جوانی به شهادت رسید. پس از ایشان هم ائمه یا تحت نظر بودند یا حتی در پادگان زندگی میکردند یا در زندان بودند.
پیش از این هم امام سجاد هم شدیدا تحت نظر بود. فقط امام باقر و امام صادق(ع) به خاطر شرایط زمانه با آسایش بیشتری روبهرو شدند و از نظر جوّ زمانی هم عدّهای بودند که بنویسند و البته خود ائمه هم تحریک به نوشتن میکردند. محیط و زمان آماده بودند. امام حسن و امام حسین هم گرفتار بودند. اگر هم فرصت بود، ولی نوشتن در کار نبود. بلکه آنچه بیان میشد از حدّ حافظه مخاطبین و سوالکنندگان نمیگذشت که پس از چندی به بوته فراموشی گذاشته میشد.
امام حسن(ع) هم جلساتی علمی برپا میکردند.
تردیدی نیست که جلساتی داشتهاند. گفتوشنودهایی بوده، ولی چون نوشتن مرسوم نبوده، کما اینکه ابزار ثبت و نوشتن به سهولت میسّر نبوده، کلمات و گفتهها به ما نرسیده است. همان طور که خود ما در زمان قبل از انقلاب در درس و بحثهایی که شرکت میکردیم، فقط در حدّ نقل سینه به سینه باقی میماند و حتّی ضبط صوت در کار نبود. من پیش از انقلاب به درس اسفار آقای جوادی آملی میرفتم. حتّی یک نفر هم ضبط نمیکرد. عرضم این است که ضبط به این صورت حتّی در زمان ما هم مطرح نبوده است؛ چه برسد به 14 قرن پیش. فقط گردی از سخنان ائمه به ما رسیده است.
البته در زمان امام صادق(ع) به خاطر این که افراد مختلف روایات و پاسخهای آن حضرت را نقل کردهاند، روایات آن حضرت به صورتهای مختلف نقل شده است. نکته دیگری که نباید فراموش کنیم این است که شیعیان آن زمان دچار فشار زیادی بودند. اگر صحبتهای ثبت شده اهلبیت به دست حکومت میافتاد، شیعیان را زنده زنده لای دیوار قرار میدادند. حتی کسی جرأت ابراز شیعه بودن را نداشت. نقل شده که یک نفر از خراسان به مدینه برای دیدن امام آمده بود، حتی جرأت نمیکرد که از یک نفر بپرسد خانه امام کجاست!
پس فقط شرایط زمانه باعث شده بود که امام صادق(ع) تأثیر جدی بر فقه بگذارند؟
بلاتردید از نگاه کلّی و عمومی، علی(ع) از همه ائمه بالاتر بودهاند، ولی این درحالی است که آثاری که از امام صادق به ما رسیده، بیش از امام علی است. پس این نشان از آن دارد که بسیاری از احادیث به ما نرسیده است.
البته بعید نیست که بشود گفت امام صادق با توجه به آنچه درباره استعداد ویژه ایشان نقل شده، نسبت به بعضی ائمه جایگاه بالاتری داشتهاند. ولی اگر از لحاظ اعتقادات شیعه بخواهیم به مسأله نگاه کنیم، ائمه «کلّهم نور واحد» هستند و علم هیچکدام از کانال درس و بحث نبوده است. اگر از کانال درس و بحث باشد که اهل سنت نظرشان همین است، امام صادق بیش از دیگر ائمه درس خوانده و استعداد فوقالعادهای داشته است. حتی نقل شده که ایشان به دیگر زبانها نیز صحبت میکردهاند.
نقل شده که ایشان به زبان فارسی با ایرانیانی که خدمت ایشان میرسیدند، در ذم مال اندوزی صحبت کردهاند. پس اگر حجم آثار امام صادق بیشتر است، به خاطر ثبتوضبط و نیز وجود آزادی نسبی در زمان ایشان بوده است و از طرفی هم دشمنان هم نگاهشان این بود که مسائل فقهی ضرر زیاد به حکومت و قدرت آنان نمیزند. لذا چندان مانعی برای طرح و بحث اینگونه مسائل ایجاد نمیکردند.
به چه دلیل امام صادق جایگاه ویژهای در مذهب تشیع دارند؟
امام صادق نگاه خاصی داشتند و به دنبال یک فرهنگسازی بودند. به طور قطع زمان هم موثر است. اگر فرهنگسازی ایشان نبود، میتوان گفت شیعه دوازده امامی، مانند دیگر فرق شیعه از بین میرفت. براساس تحقیقی که در مورد فرق شیعه در حال انجام آن هستم، بیش از صد گروه شیعه وجود داشته است که امروز یا هیچ اثری از آنها نمانده و یا اگر مانده تأثیر مهمی ندارند. درهرحال محیط طوری بود که امام درک کرده بود که باید آدمسازی کرد و این بود که آن همه روایات درباره آدمسازی اعمّ از فقه و اخلاق از آن حضرت به ما رسیده است.
به این دلیل بود که امام از مبارزه کنارگیری میکردند؟
این مسأله اختصاص به آن زمان ندارد. در این زمان هم کسانی که بیشتر به رشد فکری میپردازند، از جایگاه دنیوی و مادی غافلند. امام صادق(ع) درباره قیام زید که بعضی آن را به طور غیرواقعی و انحرافی فهم کرده بودند، قسم میخورد که والله ماکان کذلک. البته این به آن معنا نیست که اگر برای حکومت امام، زمینه ایجاد میشد، ایشان کناره میگرفت. من نمیتوانم چنین سخنی بگویم چرا که اگر راهی برای اجرای عدالت در دنیا باشد، چرا باید امام(ع) که برترین فرد برای اجرای آن است کنارهگیری کند؟! که بالعدل قامت السموات و الارض.
برخی معتقدند که امام صادق در مسائل مربوط به حکومت وارد نمیشوند و به حضرت قائم (عج) ارجاع میدادند.
من میخواهم بگویم که نه شرایط وجود داشته است و نه نیروی کافی. والا اگر امام(ع) بتواند عدالت را پیاده کند، چرا نکند؟! ولی امام به این نتیجه رسیده بود که این کار ممکن نیست و لذا روایاتی هم نقل شده که قبل از قیام قائم هر قیامیرا سرکوب میکنند. مانند پرندهای که هنوز بال درستی ندارد، به زمین میخورد. امام یا به علم امامت یا به علم شخصی خودش، به این نتیجه رسیده بود که کار مبارزاتی نتیجه بخش نیست و بهترین کاری که ممکن و مفید است، فرهنگسازی است. بههرحال دوره حساسی بوده است.
امام صادق تنها با غلات روبهرو نبودند، از طرف دیگر با زنادقه روبهرو بودند. یکی از دلایل اصلی توجه به مباحث فکری آن حضرت همین است که ایشان در جوّی قرار گرفته بودند که احساس میکردند که در آن جوّ بهترین خدمتی که میتوان برای اسلام کرد، این است که فرهنگسازی صورت گیرد، اسلام معرّفی شود، خرافات از میان برود. میدانید که این کار آسانی نیست و باید خیلی روی آن کار کرد و این بود که تمام وقت آن حضرت در این باره میگذشت. هرچند که امام از کودکی به جریانات فکری توجه وافری داشته است و این هم در کار او بیتأثیر نیست.
چرا امام صادق کمتر به علم کلام یا اخلاق پرداختند؟
چون بسیاری از شاگردان ایشان طالب مسائل فقهی بودند. بنابراین پاسخهای امام هم در اینباره که به ما رسیده بیشتر است. در مورد علم کلام، امام چند شاگرد بیشتر ندارد. از سوی دیگر بیشتر، مسائل فقهی ثبت و ضبط شده و روی آن کار شده است. البته قضاوت قطعی مربوط به زمانی است که ما تمام احادیث را در دست داشته باشیم. اما اگر بخواهیم علیالظاهر حکم کنیم، زیاد بودن روایات فقهی نسبت به باقی روایات به خاطر نیاز زمانه و ضبط بیشتر شاگردان بوده است.
ولی این را نمیشود گفت که فقه اولویت داشته است. مسائل فقهی براساس مورد نیاز بیان شده و نیاز روزمره مردم بوده است. همچنین بسیاری از احادیث و گفتههای امام(ع) درباره سایر مسائل اسلامیبه طور محاورهای انجام گرفته و احساس نمیشده که به ثبت و ضبطش نیاز است و لذا ثبت نشده و از میان رفته است.
یعنی ائمه(ع) تنها طبق نیاز زمان موضعگیری میکردهاند؟
خیر. زیرا روایات بسیاری داریم که مسبوق به سؤال نیستند. اینطور نیست که ائمه منتظر پاسخ میماندند و پس از آن سخن میگفتند. بلکه بسیاری از مسائل و مطالب را خود و بدون سبق سوال و با تشخیص نیاز به بیان آنها میپرداختند. هر چند که مسائل و مطالب زیادی را هم در پاسخ سوال پرسشکنندگان مطرح کردهاند، بنابراین نمیتوان گفت که فرهنگسازی آنان منفعلانه بوده است.
آیا میتوان گفت فقه شیعه پس از فقه اهلسنت مدون شد؟
این اشتباهی است که خیلیها مرتکب میشوند. در حالی که مسأله عکس این است. هر چهار امام اهلسنت، مستقیم یا باواسطه شاگرد امام صادق بودند. البته فقه از زمان پیامبر بوده است و حتی در قرآن بسیاری از مسائل فقه آمده است. آیات الاحکام را نگاه کنید که مجموعه عظیمیاز فقه را تشکیل میدهد و اینها بخش عظیمیاز فقه شیعه را تشکیل میدهد و نمیتوان گفت اینها و سایر مسائل فقهی شیعه پس از فقه اهل سنّت به وجود آمده است، هر چند که در روش تدوین بسطی، ممکن است پس و پیشهایی وجود داشته باشد.
آیا سایر ائمه هم مثل امام صادق (ع) چنین تمرکزی بر علوم داشتند؟
از نظر شیعه که عرض کردم کلّهم نور واحد، ولی از نگاه اهل سنت، بیشتر در مورد امام صادق(ع) مطرح است. البته درمورد امام علی آن تعریف شافعی مطرح هست که مات الشافعی و لیس یدری، علی ربه ام ربه الله؟! به هرحال امام صادق با زهد عجیبی که داشتند، میتوانند الگوی بزرگی برای ما باشند. تسلط عجیب ایشان بر علوم مختلف، مایه مباهات شیعه و تلاشهای ایشان نیز باعث ماندگاری تشیع شده است.