آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

خرافه به معنی «تأثیر غیرمنطقی امور ماورای عقل و علم و مخالف تجارب معهود بشری در امور طبیعی» است. مقصود از «غیرمنطقی» این است که هیچ دلیل عقلی یا نقل معتبر علمی‌آن را تأیید نمی‌کند. معیار اساسی تشخیص خرافات از امور غیرخرافی، وجود یا عدم وجود دلایل عقلی یا نقل منطقی است. اگر مطلبی مورد تأیید یکی از این دو (یا هردو) باشد، غیرخرافی است و اگر مؤیدی نداشته باشد، می‌تواند خرافی باشد. اگر هم دلیل  ضد آن وجود داشته باشد، حتما خرافی ارزیابی می‌شود.در روایتی از پیامبر گرامی‌اسلام (ص) آمده است که ایشان مطلبی را در جمع همسران خود بیان کردند. یکی از آنان گفت: این حدیث خرافی است.
 
پیامبر پاسخ داد: «آیا می‌دانید که «خرافه» مردی بود از قبیله «عذرة» (از قبایل یَمَن) که مدت طولانی، توسط «اجنّه» ربوده و اسیر شده بود و پس از آن به میان قبیله‌اش بازگشته و چون وقایع عجیب از زندگی جنّیان را بیان می‌کرد، نقل‌های او مشهور شد» (سید ابن طاووس، الملاحم و الفتن/ 360 و 361# احمد بن حنبل، مسند احمد 6/ 157). بنابراین، از آن پس هرکس سخنی می‌گفت که «عجیب بود و قاعدتا پذیرفتنی نبود» و در حقیقت از عالمی‌غیر از «عالم بشری و علم و تجربه انسانی» خبر می‌داد، می‌گفتند «حدیث خرافه» است. 

2 در متون دینی که عمدتا از «عالم ماوراء» برای ما خبر می‌آورد؛ گزارش‌هایی درباره پیامبران، توانایی برخی آدمیان یا اقدامات خاص خداوندی که ما آن را ماورایی یا ماذون از ماوراء می‌دانیم؛ همچون قدرت مسیح بر زنده کردن مردگان، شفای بیماران و امثال آن آمده است. به هر حال، معجزات «امور استثنایی» بوده‌اند، اما اگر در ذهنیت پیروان شرایع، تبدیل به قاعده شوند و در هر حادثه و موضوع، آن را سبب اتفاقات ارزیابی کنند و از بررسی طبیعی آن طفره روند، نوعی خرافه است.
 
اگر همیشه از امور ماورایی خرج کنیم تا کاری که به طور طبیعی قابل انجام است، آن را تحت‌الشعاع امور ماورایی قرار دهیم، خرافه باوری است. آدم خرافی گمان می‌کند که وقتی مریض می‌شود، فقط باید دعا کند تا خدا شفایش بدهد. در حالی که در همین متون مقدس داریم که حضرت موسی کلیم‌الله (ع) وقتی بیمار شد، دعا کرد و خدا پاسخ‌اش گفت که: به طبیب مراجعه کن تا بر اثر مداوای او شفا یابی. دعا در جایی صحیح است که تلاش خود را کرده، ولی به نتیجه نرسیده باشد.

3 چون در تفکر دینی، تأثیر عوامل ماورایی در تحقق برخی مسائل، فی‌الجمله تایید شده‌اند، این خود زمینه‌ای ذهنی برای تعمیم غیراصولی آن ایجاد کرده است که اسم این تعمیم خرافه است. تعمیم آن یعنی جایگزین کردن عوامل و موثرات طبیعی و تجربی با عوامل ماورایی خیالی و نه واقعی. مثلا وقتی به جای دارو و درمان، سراغ کف‌بین و واسطه جن و حتی دعا برویم، خرافه باوری است. البته اگر دارو و درمان اثری نداشت، آنگاه «حفظ امیدواری برای بهبودی از طریق دعا و درخواست شفا از خدای سبحان» امری منطقی است.
 
علت زیاد بودن خرافه در بین پیروان دین و شرایع، درک ناقص از اصل وجود مؤثرات ماورایی است که اگرحدّ منطقی برای تأثیر پدیده‌های ماورایی در نظر گرفته نشود یا از آن تعدی بشود، دچار خرافی اندیشی می‌شویم. ما که مدافع شریعت و اعتقاد به عوامل و پدیده‌های ماورایی هستیم، می‌گوییم آن مواردی که خارج از چارچوب عادی زندگی رخ داده «استثناء» است و قابل تعمیم نیست. پس علت روی آوردن برخی از متدینان به خرافه، باوری ناقص به مؤثرات ماورایی است که زمینه‌ساز پذیرفتن هر ادعایی شده و می‌شود. گویی به بخشی از شریعت ایمان آورده‌اند و بخشی را وانهاده‌اند (نؤمن ببعض و نکفر ببعض). در علم هم چنین است که اگر کسی با نادیده گرفتن بخشی از «روند علمی‌و تجربی منجر به شکل‌گیری یک پدیده» مدّعی دستیابی به آن پدیده شود،
 
مدعای او غیرعلمی‌ارزیابی می‌شود و اگر بر آن ادعای بدون دلیل، اصرار بورزد، به عنوان فردی خیالاتی (و شاید خرافاتی) شناخته می‌شود. اگر آدمی‌تلاش لازم علمی‌و منطقی را انجام ندهد و منتظر نتیجه هم باشد، در این صورت، رویکردی خرافی داشته است. گرچه با نگاهی فلسفی و عرفانی، می‌توان همه عوامل را منتسب به ماوراء دانست، اما برداشت ما از آن ماوراء باید متفاوت با کسانی باشد که چشم بر واقعیات عالم وجود می‌بندند و همه چیز را به عوامل غیرقابل اثبات، نسبت می‌دهند. در حالی که برداشت غیرخرافی معتقد است که « ابی‌الله ان یجری الامورالاّ باسبابها» (خدا تمام امور را از طریق اسباب و عوامل طبیعی‌اش به انجام می‌رساند). در مقابل، دیدگاه خرافی معتقد است که اسباب و علل و عوامل طبیعی مهم نیستند و در هرگستره‌ای از عالم وجود، از نیروهای ماورایی که مثلا در اختیار برخی افراد خاص، همچون ائمه هدی(ع) است، می‌توان خواست که از آنها بهره گیرند تا ما به نتایج مطلوب خویش برسیم.

4 خرافه، اساس دین و شریعت را زیر سؤال می‌برد، هستی‌اش را به خطر می‌اندازد، دچار وقفه می‌کند و حتی باعث عقب‌گرد بسیاری از انسان‌ها از دین و شریعت شده و می‌شود و حقیقتا چهره دین را ملکوک کرده و می‌کند.

 5 حوزه‌های حضور دین سه گانه‌اند؛ کلام، اخلاق و احکام. در حوزه اخلاق چون صحبت از باید و نباید ارزشی است، خود به خود مجال خرافی‌اندیشی زیادی وجود ندارد. هرچه هست از طریق «باورهای غیرمنطقی» در حوزه «کلام» است که به حوزه اخلاق نیز سرایت می‌کند و باعث تسری خرافات به بخش اخلاق می‌شود. البته کسی که در تعریف مقولات اخلاقی، دچار غفلت شود؛ مثلا «صبوری» را به «تنبلی» و «زهد» را به «عدم تلاش در تولید» و امثال این تعریف‌های غافلانه تفسیر کند، دچار خرافه شده است.
 
اگر دین و شریعت از باورهای خرافی اثر بپذیرد، اخلاقش نیز خرافی خواهد شد. به این معنا اخلاق به تنهایی، کمتر خرافات را بر می‌تابد. اما دو حوزه دیگر (کلام و فقه) بسیار تاثیر گذارند. به نظر می‌رسد که در حوزه عقاید، خرافات خود را تئوریزه می‌کنند تا بسط یابند و مجال حضور در زندگی بشر را بیابند. در محدوده فقه آن عقاید می‌توانند قوانین یا توصیه‌هایی را رقم زنند، خصوصا در بخش مستحبات و مکروهات شرعی که راهکارهای خرافی فراوانی را می‌توانند به عنوان مستحب یا مکروه شرعی ارائه کنند.
 
به گمان من،نقطه ضعف اصلی در فقه، راهبردی به نام «تسامح ادله سنن» (سنن=مستحبات) است که سبب شده است که در مورد روایاتی که استحباب و ثواب برخی رفتارها و گفتارها را ادعا کرده‌اند، بررسی دقیقی صورت نگیرد و با تسامح نسبت به آن‌ها، همه را مورد پذیرش قرار دهند.اما باید گفت که شریعت محمدی (ص) که منطبق بر فطرت انسانی است؛ راهبردهایی که منجر به «رفتار غیرمنطقی» است را نمی‌پذیرد. بنابراین نمی‌توان در امور راهبردی شریعت، مسامحه و سهل‌انگاری کرد. درست است که یک امر احتمالا مستحب، نمی‌تواند چهره شریعت را ملکوک کند، ولی اگر تعداد زیادی از مسائل ظاهرا مستحب از طریق تسامح در ادله مستحبات، پدیدار شوند که  خلاف علم و خرد باشند، آیا باز هم می‌توان ادعا کرد که هیچ لکه‌ای بر دامان شریعت نمی‌نشانند؟!!

6 «عقلانیت» یک نسخه ندارد تا فردی بگوید «عقل من» به تنهایی برای تشخیص «سره از ناسره» کافی است. در عقلانیت هم اختلافاتی بین آدمیان وجود دارد. در مسأله «خرافات» سخن از رفتارهایی است که با «قدر متیقن برداشت‌های عقلانی بشر» سازگار نیست و همه خردمندانی که دچار غفلت نیستند، آن را مردود می‌دانند.

7 زمینه‌های شکل‌گیری تاریخی خرافه در میان پیروان شرایع و متدینان به چند عامل بازمی گردد:
یکم؛ جهل مردم و پیروان دین و شریعت، سبب اصلی در تحقق خرافه است. جهالت پیروان غیرعالم، سبب شده است که «سوء‌استفاده‌گران» بتوانند از جهل آنان به نفع خویش بهره برده و موقعیت‌های کاذب برای خود فراهم کنند و مردم را به بیراهه‌هایی بکشانند که جز خسارت دنیا و آخرت، ارمغانی برای آنان نداشته است.

دوم؛ غفلت عالمان از این که «با تسامح در ادله سنن» زمینه بررسی ادعاهای افراد در خصوص نسبت دادن برخی مسائل نامربوط به دین یا شریعت را فراهم کرده‌اند. به همین دلیل، بسیاری از روایات دروغ در این بخش، در سایه امنیت قرار گرفته‌اند. تن دادن به برخی رویکردهای غیرعقلانی در مسائل کلامی ‌نیز زمینه‌ساز برخی خرافات بوده و هست که در این مختصر، جای پرداختن به آن‌ها نیست.
سوم؛ منفعت‌طلبی آگاهان سودجو، یکی از زمینه‌های تولید و رشد باورها و رفتارهای خرافی است. نشر اندیشه‌های خرافی در قالب انواع نشریات مکتوب و شفاهی و سمعی و بصری و تولیدات هنری مبتنی بر آن، منافع مادی آنان را تأمین کرده و از نظر معنوی، مردم را از رویکرد آگاهانه به متونی که سعادت دنیا و آخرت مردم را تأمین می‌کند و راه را بر سوء‌استفاده «گمراه‌کنندگان» می‌بندد، باز می‌دارد. برای مثال به صحنه آرایی «بردن سگ، به آستان حرم امام‌رضا(ع) و فیلمبرداری از آن و فروش سی‌دی‌های مربوطه» توجه کنید که چه سود سرشاری را نصیب سودجویان کرد و چگونه عقائد مردم را به بازی گرفت و حیثیت‌ها را مورد هجوم قرار داد؟!

چهارم؛ تلاش مخالفان شریعت برای از میدان خارج کردن شریعت، یکی دیگر از زمینه‌های تولید باورهای خرافی است. تلاش بدخواهان، عمدتا «تهی کردن شریعت از عقلانیت» و ترسیم چهره‌ای نامعقول و غیرمنطقی از شریعت(بلکه از دین یگانه خدای یکتا) بوده و هست.
می‌توان با یک رویکرد کلی، ادعا کرد که؛ اساس رویکرد خرافی بشر، به خاطر «جهل نسبت به جایگاه حقیقی انسان در مجموعه هستی» است.

8 در باب خرافه ستیزی نسبت به تاریخ اسلام و ائمه، مثل «لؤلؤ و مرجان» محدث نوری یا «حماسه حسینی» آقای مطهری وجود دارند. اما اقدامات در این حوزه گسترده (از عقاید و باورها تا تاریخ و فرهنگ)، چنان کم است که می‌توان «کان لم یکن» تلقی کرد و نادیده گرفت. باید شروع به تولید کرد و برای شروع باید افرادی که اطلاع کافی دارند و می‌توانند اظهار نظر مستدل و قانع کننده داشته باشند، به میدان آیند. چراکه اکثر این موضوعات خرافی، جنبه فرهنگی و حتی عاطفی یافته و نزدیک شدن به آن خطرناک است.
 
باید ابتدا به مردم ثابت کنید که «مؤمنانه» در پی پالایش علمی و منطقی هستید و برای بهبود بیماری ناشی از «بیماری مسری خرافه» توان لازم را دارید و حقیقتا «طبیب و کارشناس» هستید، وگرنه مدافعان سرسخت و بهره‌مندان از «تجارت خرافات»، بی‌رحمانه شما را نفی می‌کنند، بی‌دین و ایمان معرفی تان می‌کنند و برچسب «نادان نسبت به دین و شریعت» را به شما می‌چسبانند. از طرفی هم متاسفانه جریانی وجود ندارد که پیگیر این مسأله شود و تلاش‌های جمعی آگاهان را در خود سازمان دهد و جامعه را از نتایج علمی‌آن بهره‌مند سازد.
 
بخاطر جوّ سنگین فرهنگی و رواج رویکردهای غیرعلمی‌و خرافی در جامعه و خطرهای فراوان پرداختن علمی ‌به این مسائل، معمولا نمی‌توان همراهان پایدار و توانایی را برای مبارزه با خرافات پیدا کرد و کار «تولید جمعی اندیشه» را سامان داد. البته در این وادی خطیر، فعالیت‌های فردی هم غنیمت است و نباید متوقف شود. هرچند باید آماده همه گونه «تکفیر و تفسیق» از سوی مدافعان خرافات بود.

تبلیغات