مرز دین و خرافه
آرشیو
چکیده
متن
آیت الله «سید محمد موسوی بجنوردی» عضو هیات امنای دائرهالمعارف بزرگ اسلامیاست که از 7 سالگی به تحصیل علوم حوزوی در نجف پرداخت و در محضر اساتیدی همچون حضرات آیات سید محسن حکیم، سید ابوالقاسم خویی، امام خمینی، میرزا سید حسن بجنوردی (پدرش) و شیخ صدرا بادکوبهای تلمذ کرد. او در آن سالها رسائل، مکاسب و کفایتین را به زبان عربی برای شیعیان کشورهای عرب زبان تدریس میکرد که سید عباس موسوی و شیخ راغب حرب از رهبران حزبالله لبنان از شاگردانش بودند. او پس از انقلاب از سوی امام به عضویت شورای عالی قضایی منصوب شد و امروز به تدریس در دانشگاهها و در میان حوزویان مشغول است.
همچنین بجنوردی در اردیبهشت 81 به دعوت «طنطاوی» شیخ الازهر به مصر رفت و درباره «نقش عقل در شریعت» سخنرانی کرد. از این رو، به دیدارش در دائرهالمعارف اسلامیرفتم تا درباره خرافات و مرز آن با باورهای صحیح بپرسم. او اگرچه گاهی به کلیات میپرداخت، اما در کنارش به مصادیق هم گوشه چشمیداشت و برخی ادعاهای جدید را بازکاوی کرد.
در 30 سال حضورتان در نجف، آیا با پدیده ترویج و رشد خرافات در آن دیار روبرو بودید و خاطراتی را به یاد دارید؟
معمولاً خرافات در جوامعی رشد میکند که جهل و نادانی در آن محیطها حاکم باشد. امّا در مراکز علمی در حضور دانشمند، اندیشمند، فرهیخته، عالم و نخبه، خرافه به سرعت سرکوب میشود. از اینرو، به دلیل اینکه حوزه نجف از منظر علمی در جایگاه اعلایی قرار داشت و انباشته از علوم گوناگون بود، خرافه در آنجا جایگاهی نداشت. گاهی میدیدم که خرافاتی در آنجا مطرح میشد، امّا رشد نمیکرد و به سرعت سرکوب میشد. مثلاً برخی اوقات شایع میشد که فلان معجزه رخ داده و برخی مسائل را نسبت به ائمه مطرح میکردند که از ساحت ائمه(ع) بعید بود. همچنین بعضی از افراد جاهل در برخی امور مربوط به امامزادهها، اشخاص، استخاره گرفتنها، تعبیر خواب و... به خرافاتی اعتقاد پیدا میکردند.
آیا علما و فقهای نجف به صراحت در برابر این ادعاها واکنش نشان میدادند؟
در این سالها بزرگانی همچون حضرات آیات شیخمحمدحسین کاشف الخطاء، سیدحسین حمامی، شیخ محمدرضا آلیاسین، مرحوم آقای حکیم، آقاسیدعبدالهادی شیرازی، آقاسیدمحمود شاهرودی و همچنین حضرات آیات خویی، موسویبجنوردی(پدرم)، آقاشیخ حسین حلی، آقامیرزاباقر زنجانی و از سال 44 که امام راحل به نجف آمدند، نسبت به این مسائل واکنش سریع نشان میدادند و رد میکردند و اجازه نمیدادند که خرافات رشد پیدا کند.
شما 14 سال شاگرد امام در نجف بودید و پس از آن نیز در ایران از نزدیکانشان بودید، نوع واکنش ایشان نسبت به خرافات چگونه بود؟
امام به شدّت برخورد و از بسط و رشد آن جلوگیری میکردند. موارد بسیاری بود که برخی افراد ادعا میکردند که با امام زمان ارتباط دارند و خدمت آقا میرسند. روزی خانمی نامهای نوشت و ادعا کرد که خدمت آقا رسیدم و مسائلی را توصیه کردهاند و میخواهم آن مسائل را خدمت امام بیان کنم. یکی از بزرگان واسطه شد و امام فرمود: من دو سئوال میپرسم، اگر از امام زمان پاسخش را آورد، به جای اینکه این خانم بیاید، من خدمتش میرسم؛ یکی اینکه من در جوانی یک کتاب شعری نوشته بودم که ساواک آن را ربود.
این کتاب کجاست؟! و دیگری اینکه یکی از بحثهای مشکل فلسفه ربط حادث با قدیم است. چگونه میان مخلوق اول (عقل قدیم) با حادث (پدیدههایی که نبودند و سپس پدید آمدند) ارتباط پیدا میشود؟! این دو مساله را این خانم پاسخ دهد. پس از این سئوالات، مشخص شد که او شیّاد بود و سپس نامهای توهینآمیز نوشت. امام به شدّت با اینگونه ادعاها برخورد میکرد و قبول نمیکرد. امام ارادت فوقالعادهای به امام زمان داشت و بنابر توصیه ایشان که به نائبآخرشان فرموده بودند: «از این به بعد کسی مرا نمیبیند و هرکس ادعای رؤیت مرا کرد، او را تکذیب کنید و آنانی که میگویند فلان سال من میآیم، دروغ میگویند ...» عمل میکردند.
تمسک امام به ادعاهایی درباره امام زمان(عج) و سودجستن از جایگاه ایشان چگونه بود؟
به یاد دارم که امام در درس ولایتفقیه و ضرورت تشکیل حکومت در عصر غیبت در نجف فرمودند: «اگر امام زمان تا صد هزار سال دیگر هم نیایند، جامعه باید چگونه اداره شود؟!» ایشان معتقد بودند که باید حکومت در این مدت تشکیل شود و نوع حکومت هم حکومت قانون بر مردم است؛ فرد حکومت نمیکند، حتی شخص اول عالم امکان، رسولالله(ص) هم مجری قانون است. تشکیل حکومت را امر عقلایی میدانستند که قدمتش به اندازه تاریخ بشر است. ایشان در تمامی مقاطع ادعاهایی درباره امام زمان یا استخارههای آنچنانی و تعبیرخواب برخی افراد را رد میکردند.
امام در چه مسائلی به استخاره معتقد نبودند؟ جایگاه استخاره را در شریعت چگونه میدیدند؟
ایشان در امور مهمی همچون ازدواج، نحوه حکومتداری و ... استخاره را رد میکرد. به هر حال خداوند به انسان عقل داده است؛ استخاره برای زمانی است که انسان تمامی ابزارهای عقلانی و مشورت را به کار گیرد، امّا همچنان در تردید باشد. استخاره سرنوشت را مشخص نمیکند، بلکه انسان را از تردید خارج میکند. چرا که سرنوشت انسان براساس عقلانیت و فطرت است و باید خودش آن را تعیین کند. نمیتواند آن را به استخاره و خواب موکول کند.
یعنی تعبیرخواب را هم قبول نداشتند؟
متأسفانه مقداری از آن دکان است و مقداری موهومات. برخی افراد خوبی هستند، امّا ادعاهایشان موهومات است.
تا چه حدی میتوان تعبیرخواب را پذیرفت؟
اگر افراد اولیاءالله و صالحی یافت شوند و اغراضی در کار نباشد، تا حدودی میتوان پذیرفت، امّا در همین موارد نادر هم نمیتوان تعبیرخواب را با سرنوشت انسان گره زد. اگر این مسائل در سرنوشت انسان تأثیر بگذارد، به خرافه مبدل میشود. اگر اینگونه شد، وضعیت جامعه خطرناک میشود؛ یعنی فردا با خواب، استخاره، ادعای ارتباط با امام زمان و... جامعه نابود میشود. چرا که شیادها و مغرضان وارد میشوند و بازیهای سیاسی در این رابطه رخ میدهد و به نام این مسائل، جامعه را منحرف میکنند و اندیشه و عقلانیت را به کنار میزنند.
در حالی که یکی از ارکان ادله تشیع حکم عقل است. ما حکم عقل را در کنار کتاب و سنّت میدانیم. وقتی در قرآن هم مینگریم، میبینم که بر عقلانیّت تاکید شده است: «افلا تعقلون»، «افلا تتدّبرون» و... در روایات داریم که «اوّل ما خلق الله، العقل» و «قال له اقبل، فاقبل؛ ثم قال له ادبر، فادبر» یعنی «اقبل الی الحق و ادبر عن الباطل» به این معنا که لازمه عقل این است که همواره به سمت حق میرود و از باطل دوری میکند. یک عقلانیت و اندیشه صحیح هیچگاه به سمت باطل نمیرود، چون باطل انحراف است و عقل محال است که به سوی انحراف برود. اگر شما در مسیر انحرافی قرار گرفتید، مطمئن باشید که از مسیر عقلانیت منحرف شدهاید. فطرت انسان هم به دنبال آن است که حقایق اشیاء را درک کند. از اینرو، پیامبر در قنوت وتر نماز شب میفرمود: «اللهم ارنی الاشیاء، کما هی» (خداوندا، برای من بنما، حقیقت هر شیئی را)
آقای بجنوردی، همانطور که حضرتعالی فرمودید، ما همواره در کلیات با نفی خرافات از سوی فقها و علما روبهرو هستیم. امّا هنگامی که در مصادیق وارد میشویم، چنددستگی در میان آنان وجود دارد. به عنوان مثال در بحث قمهزنی، علامه سیدمحسن امین و آیتالله العظمی آقاسید ابوالحسن اصفهانی به نفی آن حکم دادند و آیتاللهالعظمی نائینی بر وجوب آن. امروز هم در آیینهای سوگواری و عزاداری برای ائمه اختلاف نظرهایی میان فقها وجود دارد. اکنون کدام دیدگاه را میتوان پذیرفت و بر آن مهر تأیید زد؟
در مساله عزاداری، سوگواری، عبادات، مستحبات و زیارتها باید از منش و روش ائمهاطهار(ع) پیروی کنیم؛ آنان چه گفتند و چگونه عمل کردند. مرز ما آنان هستند و فراتر نمیتوانیم برویم. آنان به شدّت با خرافه مبارزه میکردند. مثلاً درباره سوگواری برای سیدالشهدا، یک جنبه عاطفی وجود دارد و یک جنبه مبارزاتی. در پیادهروی به سمت کربلا، سوگواری، گریه، برپایی مجالس و... روایاتی بسیار داریم که تاکید میکند. من معتقدم که این مسائل یک نوع مبارزه با ظلم است. زمانی که مظلومی در برابر ظالمی قیام کرد و شهید شد، برای زنده نگاه داشتن اندیشه او، باید این آیینها برگزار شود. «ماهاتما گاندی» هم در روش مبارزاتیاش با انگلیسها الگوی خود را امامحسین (ع) میداند.
کدام شاخص را میتوان برای استخراج روش و منش ائمه ملاک داشت؟ در حالی که امروز یک فقیه عزاداری و گریه کردن آرام را مطلوب میداند و فقیه بزرگوار دیگری بر نوع دیگری از عزاداری پافشاری میکند و میگوید: اگر خونی هم ریخته شود، اشکالی ندارد.
برخی مسائل در سوگواری خرافه نیست؛ بلکه افراط و تفریط است. باید حد وسط و حد معقول را در نظر گرفت. وقتی که به سخنرانیها و نامههای امام حسین(ع) توجه شود، روحیه انقلابی و مبارزه با ظلم به وجود میآید. متأسفانه روضهخوانها کمتر به این مسائل مینگرند. در انقلاب اسلامی هم محوریت با عاشورا و محرم بود.
نگرش مطلوب به قیام امام حسین(ع) و روش سوگواری را باید از چه کسانی فرابگیریم؟
از فقهای شیعه. چون فقیه امکان ندارد، خلاف روش ائمه نظر بدهد. او بر طبق موازین عمل میکند. اگر روایتی ضعیف باشد، آن را نهی میکند. در نجف مراجع در برخی اوقات نسبت به روایات ضعیف که مداحان و روضهخوانها بیان میکردند، ایراد میگرفتند و آنان را از بیان این روایات منع میکردند.
پس اگر مکلاها در جایگاه عالمان و فقها بنشینند و درباره آیین سوگواری، رابطه با امام زمان و سایر مسائل اعتقادی سخن بگویند، خرافه پدید میآید؟
بله، هر وقت قرار شد که سرنوشت عزاداریها را مداحان تعیین کنند، به رشد خرافات میانجامد. باید نحوه سوگواری را فقها، مراجع و علمای بزرگ تعیین بکنند. چرا که آنان براساس روایات سخن میگویند؛ آن هم روایاتی که معتبر است.
بار دیگر به سئوال قبلی بازمیگردیم؛ در میان فقها هم اختلاف نظرهایی وجود دارد. آیا ما باید براساس آرای مرجع تقلید خودمان یک عمل را درست بدانیم و عمل دیگر را خرافه پنداریم؟
این مسائل تقلیدی نیست و فقط در فروع باید تقلید کرد. در این مسائل باید ساحت ائمهاطهار(ع) را منزه نگاه داشت. باید دانست که ائمه اطهار(ع) یک کلام خلاف شریعت و حکم عقل بیان نمیکردند. شیعه یک قاعده دارد: «کل ما حکم به العقل، حکم به الشرع» یعنی هیچگاه احکام شرع غیرعقلانی نیست. هنگامی که عقلای عالم یک پدیده را نیکو میپندارد، شریعت هم آن را نیکو میداند و برعکس.
افراد غیرعالم به مسائل شرعی، روایات و احادیث، برای استخراج آیینهای صحیح و غیرخرافی باید به چه راهکاری تمسک جویند؟
خداوند به ما قوه تعقل داده است. افراد باید براساس عقلانیت خودشان عمل کنند. امّا در مسائلی که تردید وجود دارد یا بر سر دوراهی میمانیم، باید مشورت کنیم؛ آن هم نه با یک عالم، بلکه از علما و فضلای مختلف سئوال کرد. الحمدلله اکنون در کشور فضای باز فرهنگی وجود دارد و نواندیشان فقهی ظهور کردهاند که در مباحث علم معتقد به خط قرمز نیستند، از آنها استفاده شود.
برخی امور آنچنان عمومیّت مییابند که کمتر شخصی حاضر میشود، آن را خرافه بنامد. در این مسائل باید با چه ابتکاری برخورد کرد؟
برخی خرافات بَیّن هستند و برخی خفی. فرق میان این دو وجود دارد.
به عنوان مثال در برابر مسجد جمکران واکنشهایی له یا در نقد آن وجود دارد. تا چه حدودی میتوان این مساله را پذیرفت؟
مسجدی در عراق به نام سهله وجود دارد که به نام امام زمان (عج) است. این مسجد سند دارد و یکی از اصحاب امام زمان به نام سهیل آن را ساخته است و همچنین مقام حضرت صادق(ع) و حضرت سجاد(ع) در آن موجود است و بزرگانی همچون سیدبحرالعلوم در آن مسجد نماز تحیت میخواندند و ... با وجود تمام این مسائل، کثیری از مراجع میگفتند که اگر ما شب چهارشنبه به عنوان ورود (استحباب)، آنجا برویم، بدعت است. چون دلیل نداریم که شب چهارشنبه باید به آنجا رفت. در حالی که سندیت این مسجد بیش از مسجد جکمران است.
در برابر همچون مسائلی که در افواه عمومی غالب میشود، وظیفه عالمان دینی چیست؟
عالم باید علمش را اظهار کند. وقتی میبیند که در جامعه انحراف ایجاد شده و برخی مسائل را به نام دین مطرح میکنند که برای دین مضرّ است، وظیفه دارد که سکوت نکند. برخی ادعاها همچون موریانه است، وقتی ظهور میکند، همچون موریانه دین را پوک میکند و بسیار خطرناک است. ممکن است که در برابر اظهار علم عالم، کثیری از عوام با او بد شوند و حرفش را نپسندند، امّا باید گفت و واقعیت را عیان کرد.
گاهی اوقات برخی عالمان دینی هم با سکوت خود یا حتی گفتار خود، مهر تأییدی بر این اعمال میزنند. در این هنگام باید چه کرد؟
یکی از الگوهای معاصر ما، در این باره امام است. ایشان در تمام این مدت به مسجد جمکران نرفتند. همانطور که میدانید، مرحوم آقای توسلی نقل میکرد، امام پس از 15 خرداد 42 به بازدید مردم جمکران رفت، امّا حاضر نشدند بهعنوان خاصی به این مسجد بروند. سپس مردم از ایشان خواستند که تنها دو رکعت نماز تحیّت مسجد را در آنجا ادا کنند که ایشان به عنوان «مسجد» این نماز را خوانده بودند. مرحوم آقای بروجردی هم همینگونه بودند. خود بنده از حضرت آیتالله بهجت (حفظهالله) پرسیدم که نظرتان درباره مسجد جمکران چیست؟ ایشان پس از تأملّی فرمودند: «جایی که مردم زیاد به آنجا بروند و عبادت کنند، خود به خود مقدس میشود.» ایشان پاسخ بسیار زیبایی دادند. ایشان دیگر عالمی است که مورد اتفاق همه است که نظرش درباره مسجد جمکران اینگونه است. علما حرفشان را میزنند، امّا متأسفانه برخی افراد غیرعالم و غیرفقیه و مکّلا وارد این مسائل میشوند و عوام را به دنبال خودشان میکشند.
چرا گاه یک عمل غیرمستند به آیات و روایت به نام عبادت و عمل ثواب فراگیر میشود و هیچ نوع مانعی در برابر آن به وجود نمیآید؟
در این هنگام محتاج علمّایی هستیم که در مردم نفوذ داشته باشند و مردم به آنها عشق بورزند و مورد تأیید آنان باشند. این علما میتوانند از سنتهای نادرست جلوگیری کنند. امّا زمانی که فضای ملوک الطوائفی وجود دارد، نفوذ کلمه میان مردم به وجود نمیآید و سنت صحیح جایگزین سنت نادرست نمیشود. در این زمان، افرادی بیسوادی میداندار میشوند که فقیه و عالم و جزو سلک روحانیت نیستند و عوام در گرد آنان جمع میشوند و خرافه رشد مییابد. در جامعهای که عقلانیت، حکفرما باشد، حکم عقل ارزشمند باشد، الا تعقلون و افلا تتدبرون قرآن حاکم باشد، امکان ندارد که خرافه در آن پدید آید.
پس چرا گاهی ما شاهد رشد خرافه در جامعه خودمان هستیم؟
چونکه این امور حاکم نیست. من 30 سال در حوزه نجف بودم، در آنجا خرافه بسیار اندک بود؛ چرا که تا میخواست نفوذ و رشد کند، از سوی علما سرکوب میشد. جامعه، جامعه علمی بود. در حوزه قم هم همین طور است، اجازه رشد خرافه را نمیدهند.
گفته میشود که در قم هم گاهی ادعاهایی مبنی بر ارتباط با امام زمان مطرح میشود که تعدادی از آنان از سوی مراجع قضایی بازداشت شدهاند.
اینها روحانی نیستند؛ شیادند. آقای سیدحسن نصرالله هم میگفت که در لبنان هم این ادعاها مطرح شده است که با تدابیر خاصی با آنان برخورد کردند.
پس شما معتقدید که دلیل رشد خرافه، افول جایگاه علمی جوامع و حوزههای علمیه است؟
بله، والاّ در حوزههای علمیه اعلی همچون قم ظهور خرافه بسیار اندک است.
یعنی فقط در میان روحانیون یا مردم این شهر؟
نه تنها روحانیون حاضر در قم، بلکه مردم این شهر هم اجازه رشد خرافه را نمیدهند. کمتر افرادی در قم هستند که طرفدار خرافه باشند؛ مگر مهاجر. چرا که آنان از ابتدای تولد تا مرگ، بزرگانی همچون آیات عظام حاج شیخ عبدالکریم حائری، حجت، بروجردی، گلپایگانی، امام، آقا سیدمحمد داماد و... دیدهاند. کسی که اینها را دیده است، نمیتواند به سوی خرافه برود. بنابراین قم از خرافه منزه است، چون روح علمی و عقلانی در آنجا حاکم است.
آیا در برابر رشد و رواج خرافه در جامعه، حکومت دینی میتواند به میدان بیاید و با آن برخورد کند؟ آیا این نوع برخورد به افول خرافات میانجامد؟
حکومت نباید با صاحبان تفکرات خرافی که در میان عوام نفوذ یافتهاند، برخورد خشن کند؛ چرا که آنان محبوبتر میشوند و مظلومنمایی میکنند. جلوگیری از رشد خرافه، جزو اقدامات حکومتی نیست،بلکه باید کارهای فرهنگی صورت گیرد. خرافه را باید با کارهای فرهنگی از بین برد.
چه نهاد یا مجموعهای میتواند با مروجان خرافه برخورد کند و اجازه رشد این اعتقادات را ندهد؟
نخبگان و فرهیختگان. اینها باید گردهم جمع شوند و برای برخورد با این امور برنامهریزی کنند. سعدی بسیار زیبا روش برخورد را بیان میکند: «سعدی به روزگاران مهری نشسته بردل / بیرون نمیتوان کرد، الاّ به روزگاران» اموری که با روزگاران به وجود آید، با روزگاران باید از بین برود. یک شبه نمیرود. خرافه هم همین طور است. یک دفعه به وجود نمیآید. اندکاندک رشد میکند. برای برخورد با خرافه باید حوصله کرد و از اعمال خشن به جدّ اجتناب ورزید. چرا که مروجان این باورها مظلوم میشوند و ادعاهای آنان در جامعه جانی تازه مییابد. باید با حوصله، به اقدامات فرهنگی دست زد تا ریشه آن خشکانده شود.
مبانی مذهب تشیع تا چه حدّ میتواند در مقابله با خرافات کمک کند؟
به مذهب تشیع ظلم است؛ اگر خرافه در آن وارد شود. چرا که یکی از اصول مهم آن حکم عقل است. هیچ فرقهای همچون شیعه برای عقل جایگاه ویژهای در نظر نمیگیرد. در سمیناری در ژاپن، یکی از بزرگان بودایی به من گفت: اسلام ایران صحیح است یا اسلام برخی کشورهای دیگر؟ گفتم: طبیعی است که بگویم ایران. گفت: سرّ آن چیست که حرفهای شما بیشتر از سایرین به دل ما میچسبد؟ گفتم: دلیلش این است که ایرانیها شیعه هستند و شیعه حکم عقل را یکی از منابع تشیع میداند.
آقای بجنوردی، امروز فریاد تمامی شخصیتهای سیاسی و مملکتی طراز اول کشور در مخالفت با ادعاهای خرافی بلند است و خواهان مقابله با این باورها هستند، پس چرا همچنان شاهد نقل این ادعاها در مجامع عمومی هستیم و رشد آن متوقف نمیشود؟
برای اینکه برخی افراد غیرعالم، غیراندیشمند و غیرروحانی از راههای گوناگون، در میان مردم نفوذ کردهاند و به این باورها دامن میزنند. آنان از ضعفهای فرهنگی عوام هم سوءاستفاده میکنند. آیا تا به حال دیدهاید که خرافه میان دانشگاهیان یا حوزویان مطرح شود؟! حضرت امیرالمؤمنین(ع) کلامی دارد که بسیار پراهمیت است؛ میفرمایند: «اگر به کسی چیزی گفتی و در مقابل نگفت: چرا. او از فطرت انسانیت خارج است.» عوام چرا نمیگوید. در میان اینگونه افراد، خرافه رشد میکند، امّا در جامعهای که چرا وجود دارد، خرافه نمیتواند رشد یابد.
شما معتقدید که خرافه فقط در میان عوام رشد میکند، در حالی که برخی افراد با تحصیلات دانشگاهی و حوزوی یا حتی در ردههای مدیریتی وجود دارند که ادعاهایی را ترویج میکنند.
فقط ملاک تحصیلات نیست، گاهی معرفت دینی وجود ندارد. ممکن است فردی دکترا هم داشته باشد، امّا معرفت دینی نداشته باشد و تحت تأثیر افراد شیّادی قرار بگیرد. در این مدت، افراد شیّاد زیادی پیدا شدند که مثلاً در اطراف کرج مجموعههای کذایی به وجود آوردند و سجادهای خالی انداختند و گفتند: امام زمان در حال نماز خواندن است، پشت او نماز بخوانید. اگر معرفت دینی در جامعهای ضعیف شود و مردم با معارف صحیح دینی آشنا نباشند، به دنبال آن، این باورهای نادرست هم مطرح میشود و رشد میکند.
در گذشته این مسائل کمتر عمومیّت داشت و امروز تشدید شده است.
در گذشته هم کم و بیش بود؛ امّا با اسلوبهای دیگر. در غرب هم باورهای خرافی زیادی وجود دارد. وقتی معارف دینی ضعیف میشود و افراد غیرمتخصص به بیان مسائل دینی بپردازند و خواب و دیگر مسائل را با آن بیامیزند، خرافه رشد میکند. ممکن است، فردی پیش از تحصیلات دانشگاهی این باورهای نادرست را فراگرفته باشد که پس از آن نیز همچنان به این خرافهها باور خواهد داشت.
چرا با وجود اینکه 30 سال از حکومت دینی میگذرد، امروز شاهد بیان برخی ادعاها در افواه عمومی هستیم که تمامی اقدامات خویش را به امام زمان محول میکنند؟
به دلیل اینکه، برخی فکر کردند، چون حکومت اسلامی تشکیل شده است، لزومی به بیان عقاید در منابر و مساجد نیست و حکومت به آموزش آن دست خواهد زد. پیش از انقلاب مجالس و محافل گوناگونی بود که به آموزش عقاید میپرداختند. مرحوم آقای مطهری بسیار جدی در این مسیر گام نهاد و اکثر سخنرانیهایش در آن روزها، امروز در قالب کتاب منتشر شده است. کثیر علمای تهران کلاسهای درس داشتند و عقاید میگفتند. اگر در گذشته خرافه کمتر بود، به همین دلیل بود که آقایان بیشتر فعالیت میکردند و عقاید با مردم آموزش میدادند. امّا الان این آموزشها ضعیف شده است.
برخی افراد مجال یافتند که در تربیونهای رسمی و افواه عمومی از مدیریت ماورایی سخن بگویند و اقدامات خود را به این نوع مدیریت احاله میکنند. چه اتفاقی افتاده است؟
نیروهای انقلابی، آنانی که پیش از انقلاب به زندان رفتند، شکنجه شدند و در نهضت امام بودند، را در این سلک نمیبینید. چرا که آنان تربیت شده مکتب انقلاب هستند. معمولاً افرادی این ادعاها را مطرح میکنند که جزو انقلابیون نیستند و از طرق دیگری وارد شدند معرفت دینی آنها ضعیف است. آنان در مکتب بزرگانی همچون آقای مطهری پرورش نیافتند. امکان ندارد، فردی در اینگونه مجالس بوده باشد و امروز این ادعاها را بکند.
میخواهم، از این قسمت گفتوگویمان به برخی مصادیق بپردازم و نظر حضرتعالی را جویا شوم. به عنوان اولین مصداق بفرمایید، برای پی بردن به جایگاه اصیل یا غیراصیل برخی زیارتگاهها باید به چه کسانی رجوع کرد؟ شاخص و تمیزدهنده چه کسانی هستند؟
از علما در اینباره باید سئوال شود و برطبق نظر آنها عمل شود.
علما در برخی موارد به صراحت سخن نمیگویند؟
آنان ملاحظاتی دارند وقتی مردم به برخی مسائل زیاد معتقد باشند، در مقابل با آن، به راحتی نمیتوان ایستاد. در اینگونه مسائل، باید کار فرهنگی، با حوصله بسیار زیاد انجام شود. خیلی جالب است همانهایی که امام حسین(ع) را شهید کردند، پس از آن بر عمر بن سعد اقتدا کردند و در پایان نماز بر محمد(ص) و آل محمد درود فرستادند؛ آلمحمدی که در آن موقع مختص امام حسین(ع) بود. چرا اینگونه بود؟! برای اینکه آنان باوری پیدا کرده بودند که با دنیاطلبی و قدرتطلبی پیوند خورده بود. امام حسین(ع) با آن همه عظمت نتوانست این جماعت، با این باورهای نادرست را به مسیر درست هدایت کند.
درباره برخی ادعاها مبنی بر ارتباط با امام زمان(عج) شما سخن گفتید. امّا در زندگانی برخی علما از کرامات آنان نقل میشود و میگویند آنان مکاشفاتی داشتهاند و امام زمان را دیدهاند. تا چه حدی این نقلها صحیح است؟
از مرحوم آیتالله فاضل لنکرانی نقل میکنم. ایشان از دوستان بنده در نجف بودند. یک روز در این باره سخن به میان آمد و ایشان فرمودند: «من اعتقاد دارم که احدی تا به حال امام زمان (عج) را ندیده است. آنانی که میگویند، دیدیم یا دروغ میگویند، یا توهم دارند.» خود امام زمان هم که فرموده بودند: «فکذبوا»، دیگر از این سخن بالاتر نداریم.
برخی باورها درباره ائمه اطهار(ع) را تا چه مقدار میتوان درست دانست و بر آن پای فشرد؟
غلو در هیچکس مجاز نیست و هیچکس علم غیب ندارد. هرچه بیشتر از معارف ائمه باشد، غلو است. امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: «دو دسته با قضاوت در مورد من هلاک شدهاند؛ یک عده که به من سبّ میکنند و یک دسته هم کسانی هستند که درباره من غلو میکنند.» اینها انسان کامل هستند و به کامل رسیدهاند و با عالم بالا ارتباط داشتند؛ امّا علم غیب نداشتند. در قرآن چند جا تصریح شده که غیر از خداوند، کسی علم غیب ندارد. همواره فرشتگان در هر عصری به ولیالله اعظم، سالی یکبار حوادث یک سال را تحویل میدهند.
امّا این حوادث هم حتمی نیست. ممکن است، به او گفته باشند که فلان شخص در فلان روز میمیرد، امّا ممکن است، نمیرد. میگویند روزی پیامبر به همراه اصحاب در کنار مسجد نشسته بود و یک یهودی از کنارشان گذشت و گفت: «السام علیک» و پیغمبر(ص) فرمود: «وعلیک» (بر تو). او که رفت، پیامبر فرمود: «او امروز توسط ماری کشته خواهد شد.» پس از مدتی او بازگشت و اصحاب تعجب کردند که چرا نمرده است؟! حضرت به یهودی که بر پشتش بار هیزم بود، گفت: «بارت را روی زمین بگذار.» دیدند که مار سیاهی در میان آن هیزمها است. سپس به آن یهودی گفت: «شما امروز چه اقدامی انجام دادهای؟»
گفت: «دو قرص نان داشتم؛ یکی را خوردم و یکی را صدقه دادم.» پیغمبر(ص) فرمود: «قرار بود، این مار او را بکشد، امّا صدقه از این مساله جلوگیری کرد.» بنابراین این مساله را پیامبر نمیدانست و فقط خداوند از آن مطلع بود. خود پیامبر که اکمل تمام موجودات در عالم امکان است، علمش محدود است و فقط خداوند است که علم حضوری دارد و فقط به مقداری که میخواهد به سایرین میدهد و آنان بر طبق آن مقدار میدانند.
درباره پیشگوییها چه نظری دارید؟ برخی ادعا میکنند که در جهان فلان اتفاق میافتد و اینگونه میشود و...
این مسائل واقعی نیست. چرا که ما در زمان هستیم و باید فرازمانی باشیم تا پیشگویی کنیم.
ضابطه نحوه سوگواری درست چیست؟
هر آنچه از مسیر عقلانی خارج شود، خرافه است. سوگواری مبنا دارد و باید براساس مبانی آن عمل شود. برخی رفتارها در این عرصه طبیعی و درست است؛ همچون گریه کردن، سینه زدن و... ، امّا اگر از رویه طبیعی آن خارج شود، خرافی است.
در بحث شفا دادن، تا چه حد قابل پذیرش است و باید مورد تأیید جدی قرار گیرد؟
شفا دادن به دست خداوند است و اگر به بزرگانی همچون ائمه (ع) متوسل میشویم، به دلیل ارتباط مستحکم آنان با خداوند است. نذر هم که میکنیم، به نوعی خداوند هدف ماست. اینها بندگان صالح خدایند که محبوب خداوند هستند و درخواستهایشان مورد قبول خداوند قرار میگیرد.
مبنای باوری به نام «چشم زدن» تا چه حدّ قابل استناد است؟
این باور، در قرآن هم وجود دارد. حضرت یعقوب ده پسر داشت، به آنها فرمود: «لاتدخلوا من باب الواحد» (از یک در وارد نشوید) از درهای مختلف وارد شوید. امروزه که از نگاه غیردینی هم این باور پذیرفته شده است. گفته میشود، از بعضی چشمها امواجی خارج میشود که منجربه اثری میشود. روایت است که «چشم» شتر را به دیگ میبرد و انسان را به قبر میبرد. کاملاً این باور، تأیید شده است. همچنین نقل شده که برخی سنگها همچون عقیق میتواند مانع آن شود.
همچنین بجنوردی در اردیبهشت 81 به دعوت «طنطاوی» شیخ الازهر به مصر رفت و درباره «نقش عقل در شریعت» سخنرانی کرد. از این رو، به دیدارش در دائرهالمعارف اسلامیرفتم تا درباره خرافات و مرز آن با باورهای صحیح بپرسم. او اگرچه گاهی به کلیات میپرداخت، اما در کنارش به مصادیق هم گوشه چشمیداشت و برخی ادعاهای جدید را بازکاوی کرد.
در 30 سال حضورتان در نجف، آیا با پدیده ترویج و رشد خرافات در آن دیار روبرو بودید و خاطراتی را به یاد دارید؟
معمولاً خرافات در جوامعی رشد میکند که جهل و نادانی در آن محیطها حاکم باشد. امّا در مراکز علمی در حضور دانشمند، اندیشمند، فرهیخته، عالم و نخبه، خرافه به سرعت سرکوب میشود. از اینرو، به دلیل اینکه حوزه نجف از منظر علمی در جایگاه اعلایی قرار داشت و انباشته از علوم گوناگون بود، خرافه در آنجا جایگاهی نداشت. گاهی میدیدم که خرافاتی در آنجا مطرح میشد، امّا رشد نمیکرد و به سرعت سرکوب میشد. مثلاً برخی اوقات شایع میشد که فلان معجزه رخ داده و برخی مسائل را نسبت به ائمه مطرح میکردند که از ساحت ائمه(ع) بعید بود. همچنین بعضی از افراد جاهل در برخی امور مربوط به امامزادهها، اشخاص، استخاره گرفتنها، تعبیر خواب و... به خرافاتی اعتقاد پیدا میکردند.
آیا علما و فقهای نجف به صراحت در برابر این ادعاها واکنش نشان میدادند؟
در این سالها بزرگانی همچون حضرات آیات شیخمحمدحسین کاشف الخطاء، سیدحسین حمامی، شیخ محمدرضا آلیاسین، مرحوم آقای حکیم، آقاسیدعبدالهادی شیرازی، آقاسیدمحمود شاهرودی و همچنین حضرات آیات خویی، موسویبجنوردی(پدرم)، آقاشیخ حسین حلی، آقامیرزاباقر زنجانی و از سال 44 که امام راحل به نجف آمدند، نسبت به این مسائل واکنش سریع نشان میدادند و رد میکردند و اجازه نمیدادند که خرافات رشد پیدا کند.
شما 14 سال شاگرد امام در نجف بودید و پس از آن نیز در ایران از نزدیکانشان بودید، نوع واکنش ایشان نسبت به خرافات چگونه بود؟
امام به شدّت برخورد و از بسط و رشد آن جلوگیری میکردند. موارد بسیاری بود که برخی افراد ادعا میکردند که با امام زمان ارتباط دارند و خدمت آقا میرسند. روزی خانمی نامهای نوشت و ادعا کرد که خدمت آقا رسیدم و مسائلی را توصیه کردهاند و میخواهم آن مسائل را خدمت امام بیان کنم. یکی از بزرگان واسطه شد و امام فرمود: من دو سئوال میپرسم، اگر از امام زمان پاسخش را آورد، به جای اینکه این خانم بیاید، من خدمتش میرسم؛ یکی اینکه من در جوانی یک کتاب شعری نوشته بودم که ساواک آن را ربود.
این کتاب کجاست؟! و دیگری اینکه یکی از بحثهای مشکل فلسفه ربط حادث با قدیم است. چگونه میان مخلوق اول (عقل قدیم) با حادث (پدیدههایی که نبودند و سپس پدید آمدند) ارتباط پیدا میشود؟! این دو مساله را این خانم پاسخ دهد. پس از این سئوالات، مشخص شد که او شیّاد بود و سپس نامهای توهینآمیز نوشت. امام به شدّت با اینگونه ادعاها برخورد میکرد و قبول نمیکرد. امام ارادت فوقالعادهای به امام زمان داشت و بنابر توصیه ایشان که به نائبآخرشان فرموده بودند: «از این به بعد کسی مرا نمیبیند و هرکس ادعای رؤیت مرا کرد، او را تکذیب کنید و آنانی که میگویند فلان سال من میآیم، دروغ میگویند ...» عمل میکردند.
تمسک امام به ادعاهایی درباره امام زمان(عج) و سودجستن از جایگاه ایشان چگونه بود؟
به یاد دارم که امام در درس ولایتفقیه و ضرورت تشکیل حکومت در عصر غیبت در نجف فرمودند: «اگر امام زمان تا صد هزار سال دیگر هم نیایند، جامعه باید چگونه اداره شود؟!» ایشان معتقد بودند که باید حکومت در این مدت تشکیل شود و نوع حکومت هم حکومت قانون بر مردم است؛ فرد حکومت نمیکند، حتی شخص اول عالم امکان، رسولالله(ص) هم مجری قانون است. تشکیل حکومت را امر عقلایی میدانستند که قدمتش به اندازه تاریخ بشر است. ایشان در تمامی مقاطع ادعاهایی درباره امام زمان یا استخارههای آنچنانی و تعبیرخواب برخی افراد را رد میکردند.
امام در چه مسائلی به استخاره معتقد نبودند؟ جایگاه استخاره را در شریعت چگونه میدیدند؟
ایشان در امور مهمی همچون ازدواج، نحوه حکومتداری و ... استخاره را رد میکرد. به هر حال خداوند به انسان عقل داده است؛ استخاره برای زمانی است که انسان تمامی ابزارهای عقلانی و مشورت را به کار گیرد، امّا همچنان در تردید باشد. استخاره سرنوشت را مشخص نمیکند، بلکه انسان را از تردید خارج میکند. چرا که سرنوشت انسان براساس عقلانیت و فطرت است و باید خودش آن را تعیین کند. نمیتواند آن را به استخاره و خواب موکول کند.
یعنی تعبیرخواب را هم قبول نداشتند؟
متأسفانه مقداری از آن دکان است و مقداری موهومات. برخی افراد خوبی هستند، امّا ادعاهایشان موهومات است.
تا چه حدی میتوان تعبیرخواب را پذیرفت؟
اگر افراد اولیاءالله و صالحی یافت شوند و اغراضی در کار نباشد، تا حدودی میتوان پذیرفت، امّا در همین موارد نادر هم نمیتوان تعبیرخواب را با سرنوشت انسان گره زد. اگر این مسائل در سرنوشت انسان تأثیر بگذارد، به خرافه مبدل میشود. اگر اینگونه شد، وضعیت جامعه خطرناک میشود؛ یعنی فردا با خواب، استخاره، ادعای ارتباط با امام زمان و... جامعه نابود میشود. چرا که شیادها و مغرضان وارد میشوند و بازیهای سیاسی در این رابطه رخ میدهد و به نام این مسائل، جامعه را منحرف میکنند و اندیشه و عقلانیت را به کنار میزنند.
در حالی که یکی از ارکان ادله تشیع حکم عقل است. ما حکم عقل را در کنار کتاب و سنّت میدانیم. وقتی در قرآن هم مینگریم، میبینم که بر عقلانیّت تاکید شده است: «افلا تعقلون»، «افلا تتدّبرون» و... در روایات داریم که «اوّل ما خلق الله، العقل» و «قال له اقبل، فاقبل؛ ثم قال له ادبر، فادبر» یعنی «اقبل الی الحق و ادبر عن الباطل» به این معنا که لازمه عقل این است که همواره به سمت حق میرود و از باطل دوری میکند. یک عقلانیت و اندیشه صحیح هیچگاه به سمت باطل نمیرود، چون باطل انحراف است و عقل محال است که به سوی انحراف برود. اگر شما در مسیر انحرافی قرار گرفتید، مطمئن باشید که از مسیر عقلانیت منحرف شدهاید. فطرت انسان هم به دنبال آن است که حقایق اشیاء را درک کند. از اینرو، پیامبر در قنوت وتر نماز شب میفرمود: «اللهم ارنی الاشیاء، کما هی» (خداوندا، برای من بنما، حقیقت هر شیئی را)
آقای بجنوردی، همانطور که حضرتعالی فرمودید، ما همواره در کلیات با نفی خرافات از سوی فقها و علما روبهرو هستیم. امّا هنگامی که در مصادیق وارد میشویم، چنددستگی در میان آنان وجود دارد. به عنوان مثال در بحث قمهزنی، علامه سیدمحسن امین و آیتالله العظمی آقاسید ابوالحسن اصفهانی به نفی آن حکم دادند و آیتاللهالعظمی نائینی بر وجوب آن. امروز هم در آیینهای سوگواری و عزاداری برای ائمه اختلاف نظرهایی میان فقها وجود دارد. اکنون کدام دیدگاه را میتوان پذیرفت و بر آن مهر تأیید زد؟
در مساله عزاداری، سوگواری، عبادات، مستحبات و زیارتها باید از منش و روش ائمهاطهار(ع) پیروی کنیم؛ آنان چه گفتند و چگونه عمل کردند. مرز ما آنان هستند و فراتر نمیتوانیم برویم. آنان به شدّت با خرافه مبارزه میکردند. مثلاً درباره سوگواری برای سیدالشهدا، یک جنبه عاطفی وجود دارد و یک جنبه مبارزاتی. در پیادهروی به سمت کربلا، سوگواری، گریه، برپایی مجالس و... روایاتی بسیار داریم که تاکید میکند. من معتقدم که این مسائل یک نوع مبارزه با ظلم است. زمانی که مظلومی در برابر ظالمی قیام کرد و شهید شد، برای زنده نگاه داشتن اندیشه او، باید این آیینها برگزار شود. «ماهاتما گاندی» هم در روش مبارزاتیاش با انگلیسها الگوی خود را امامحسین (ع) میداند.
کدام شاخص را میتوان برای استخراج روش و منش ائمه ملاک داشت؟ در حالی که امروز یک فقیه عزاداری و گریه کردن آرام را مطلوب میداند و فقیه بزرگوار دیگری بر نوع دیگری از عزاداری پافشاری میکند و میگوید: اگر خونی هم ریخته شود، اشکالی ندارد.
برخی مسائل در سوگواری خرافه نیست؛ بلکه افراط و تفریط است. باید حد وسط و حد معقول را در نظر گرفت. وقتی که به سخنرانیها و نامههای امام حسین(ع) توجه شود، روحیه انقلابی و مبارزه با ظلم به وجود میآید. متأسفانه روضهخوانها کمتر به این مسائل مینگرند. در انقلاب اسلامی هم محوریت با عاشورا و محرم بود.
نگرش مطلوب به قیام امام حسین(ع) و روش سوگواری را باید از چه کسانی فرابگیریم؟
از فقهای شیعه. چون فقیه امکان ندارد، خلاف روش ائمه نظر بدهد. او بر طبق موازین عمل میکند. اگر روایتی ضعیف باشد، آن را نهی میکند. در نجف مراجع در برخی اوقات نسبت به روایات ضعیف که مداحان و روضهخوانها بیان میکردند، ایراد میگرفتند و آنان را از بیان این روایات منع میکردند.
پس اگر مکلاها در جایگاه عالمان و فقها بنشینند و درباره آیین سوگواری، رابطه با امام زمان و سایر مسائل اعتقادی سخن بگویند، خرافه پدید میآید؟
بله، هر وقت قرار شد که سرنوشت عزاداریها را مداحان تعیین کنند، به رشد خرافات میانجامد. باید نحوه سوگواری را فقها، مراجع و علمای بزرگ تعیین بکنند. چرا که آنان براساس روایات سخن میگویند؛ آن هم روایاتی که معتبر است.
بار دیگر به سئوال قبلی بازمیگردیم؛ در میان فقها هم اختلاف نظرهایی وجود دارد. آیا ما باید براساس آرای مرجع تقلید خودمان یک عمل را درست بدانیم و عمل دیگر را خرافه پنداریم؟
این مسائل تقلیدی نیست و فقط در فروع باید تقلید کرد. در این مسائل باید ساحت ائمهاطهار(ع) را منزه نگاه داشت. باید دانست که ائمه اطهار(ع) یک کلام خلاف شریعت و حکم عقل بیان نمیکردند. شیعه یک قاعده دارد: «کل ما حکم به العقل، حکم به الشرع» یعنی هیچگاه احکام شرع غیرعقلانی نیست. هنگامی که عقلای عالم یک پدیده را نیکو میپندارد، شریعت هم آن را نیکو میداند و برعکس.
افراد غیرعالم به مسائل شرعی، روایات و احادیث، برای استخراج آیینهای صحیح و غیرخرافی باید به چه راهکاری تمسک جویند؟
خداوند به ما قوه تعقل داده است. افراد باید براساس عقلانیت خودشان عمل کنند. امّا در مسائلی که تردید وجود دارد یا بر سر دوراهی میمانیم، باید مشورت کنیم؛ آن هم نه با یک عالم، بلکه از علما و فضلای مختلف سئوال کرد. الحمدلله اکنون در کشور فضای باز فرهنگی وجود دارد و نواندیشان فقهی ظهور کردهاند که در مباحث علم معتقد به خط قرمز نیستند، از آنها استفاده شود.
برخی امور آنچنان عمومیّت مییابند که کمتر شخصی حاضر میشود، آن را خرافه بنامد. در این مسائل باید با چه ابتکاری برخورد کرد؟
برخی خرافات بَیّن هستند و برخی خفی. فرق میان این دو وجود دارد.
به عنوان مثال در برابر مسجد جمکران واکنشهایی له یا در نقد آن وجود دارد. تا چه حدودی میتوان این مساله را پذیرفت؟
مسجدی در عراق به نام سهله وجود دارد که به نام امام زمان (عج) است. این مسجد سند دارد و یکی از اصحاب امام زمان به نام سهیل آن را ساخته است و همچنین مقام حضرت صادق(ع) و حضرت سجاد(ع) در آن موجود است و بزرگانی همچون سیدبحرالعلوم در آن مسجد نماز تحیت میخواندند و ... با وجود تمام این مسائل، کثیری از مراجع میگفتند که اگر ما شب چهارشنبه به عنوان ورود (استحباب)، آنجا برویم، بدعت است. چون دلیل نداریم که شب چهارشنبه باید به آنجا رفت. در حالی که سندیت این مسجد بیش از مسجد جکمران است.
در برابر همچون مسائلی که در افواه عمومی غالب میشود، وظیفه عالمان دینی چیست؟
عالم باید علمش را اظهار کند. وقتی میبیند که در جامعه انحراف ایجاد شده و برخی مسائل را به نام دین مطرح میکنند که برای دین مضرّ است، وظیفه دارد که سکوت نکند. برخی ادعاها همچون موریانه است، وقتی ظهور میکند، همچون موریانه دین را پوک میکند و بسیار خطرناک است. ممکن است که در برابر اظهار علم عالم، کثیری از عوام با او بد شوند و حرفش را نپسندند، امّا باید گفت و واقعیت را عیان کرد.
گاهی اوقات برخی عالمان دینی هم با سکوت خود یا حتی گفتار خود، مهر تأییدی بر این اعمال میزنند. در این هنگام باید چه کرد؟
یکی از الگوهای معاصر ما، در این باره امام است. ایشان در تمام این مدت به مسجد جمکران نرفتند. همانطور که میدانید، مرحوم آقای توسلی نقل میکرد، امام پس از 15 خرداد 42 به بازدید مردم جمکران رفت، امّا حاضر نشدند بهعنوان خاصی به این مسجد بروند. سپس مردم از ایشان خواستند که تنها دو رکعت نماز تحیّت مسجد را در آنجا ادا کنند که ایشان به عنوان «مسجد» این نماز را خوانده بودند. مرحوم آقای بروجردی هم همینگونه بودند. خود بنده از حضرت آیتالله بهجت (حفظهالله) پرسیدم که نظرتان درباره مسجد جمکران چیست؟ ایشان پس از تأملّی فرمودند: «جایی که مردم زیاد به آنجا بروند و عبادت کنند، خود به خود مقدس میشود.» ایشان پاسخ بسیار زیبایی دادند. ایشان دیگر عالمی است که مورد اتفاق همه است که نظرش درباره مسجد جمکران اینگونه است. علما حرفشان را میزنند، امّا متأسفانه برخی افراد غیرعالم و غیرفقیه و مکّلا وارد این مسائل میشوند و عوام را به دنبال خودشان میکشند.
چرا گاه یک عمل غیرمستند به آیات و روایت به نام عبادت و عمل ثواب فراگیر میشود و هیچ نوع مانعی در برابر آن به وجود نمیآید؟
در این هنگام محتاج علمّایی هستیم که در مردم نفوذ داشته باشند و مردم به آنها عشق بورزند و مورد تأیید آنان باشند. این علما میتوانند از سنتهای نادرست جلوگیری کنند. امّا زمانی که فضای ملوک الطوائفی وجود دارد، نفوذ کلمه میان مردم به وجود نمیآید و سنت صحیح جایگزین سنت نادرست نمیشود. در این زمان، افرادی بیسوادی میداندار میشوند که فقیه و عالم و جزو سلک روحانیت نیستند و عوام در گرد آنان جمع میشوند و خرافه رشد مییابد. در جامعهای که عقلانیت، حکفرما باشد، حکم عقل ارزشمند باشد، الا تعقلون و افلا تتدبرون قرآن حاکم باشد، امکان ندارد که خرافه در آن پدید آید.
پس چرا گاهی ما شاهد رشد خرافه در جامعه خودمان هستیم؟
چونکه این امور حاکم نیست. من 30 سال در حوزه نجف بودم، در آنجا خرافه بسیار اندک بود؛ چرا که تا میخواست نفوذ و رشد کند، از سوی علما سرکوب میشد. جامعه، جامعه علمی بود. در حوزه قم هم همین طور است، اجازه رشد خرافه را نمیدهند.
گفته میشود که در قم هم گاهی ادعاهایی مبنی بر ارتباط با امام زمان مطرح میشود که تعدادی از آنان از سوی مراجع قضایی بازداشت شدهاند.
اینها روحانی نیستند؛ شیادند. آقای سیدحسن نصرالله هم میگفت که در لبنان هم این ادعاها مطرح شده است که با تدابیر خاصی با آنان برخورد کردند.
پس شما معتقدید که دلیل رشد خرافه، افول جایگاه علمی جوامع و حوزههای علمیه است؟
بله، والاّ در حوزههای علمیه اعلی همچون قم ظهور خرافه بسیار اندک است.
یعنی فقط در میان روحانیون یا مردم این شهر؟
نه تنها روحانیون حاضر در قم، بلکه مردم این شهر هم اجازه رشد خرافه را نمیدهند. کمتر افرادی در قم هستند که طرفدار خرافه باشند؛ مگر مهاجر. چرا که آنان از ابتدای تولد تا مرگ، بزرگانی همچون آیات عظام حاج شیخ عبدالکریم حائری، حجت، بروجردی، گلپایگانی، امام، آقا سیدمحمد داماد و... دیدهاند. کسی که اینها را دیده است، نمیتواند به سوی خرافه برود. بنابراین قم از خرافه منزه است، چون روح علمی و عقلانی در آنجا حاکم است.
آیا در برابر رشد و رواج خرافه در جامعه، حکومت دینی میتواند به میدان بیاید و با آن برخورد کند؟ آیا این نوع برخورد به افول خرافات میانجامد؟
حکومت نباید با صاحبان تفکرات خرافی که در میان عوام نفوذ یافتهاند، برخورد خشن کند؛ چرا که آنان محبوبتر میشوند و مظلومنمایی میکنند. جلوگیری از رشد خرافه، جزو اقدامات حکومتی نیست،بلکه باید کارهای فرهنگی صورت گیرد. خرافه را باید با کارهای فرهنگی از بین برد.
چه نهاد یا مجموعهای میتواند با مروجان خرافه برخورد کند و اجازه رشد این اعتقادات را ندهد؟
نخبگان و فرهیختگان. اینها باید گردهم جمع شوند و برای برخورد با این امور برنامهریزی کنند. سعدی بسیار زیبا روش برخورد را بیان میکند: «سعدی به روزگاران مهری نشسته بردل / بیرون نمیتوان کرد، الاّ به روزگاران» اموری که با روزگاران به وجود آید، با روزگاران باید از بین برود. یک شبه نمیرود. خرافه هم همین طور است. یک دفعه به وجود نمیآید. اندکاندک رشد میکند. برای برخورد با خرافه باید حوصله کرد و از اعمال خشن به جدّ اجتناب ورزید. چرا که مروجان این باورها مظلوم میشوند و ادعاهای آنان در جامعه جانی تازه مییابد. باید با حوصله، به اقدامات فرهنگی دست زد تا ریشه آن خشکانده شود.
مبانی مذهب تشیع تا چه حدّ میتواند در مقابله با خرافات کمک کند؟
به مذهب تشیع ظلم است؛ اگر خرافه در آن وارد شود. چرا که یکی از اصول مهم آن حکم عقل است. هیچ فرقهای همچون شیعه برای عقل جایگاه ویژهای در نظر نمیگیرد. در سمیناری در ژاپن، یکی از بزرگان بودایی به من گفت: اسلام ایران صحیح است یا اسلام برخی کشورهای دیگر؟ گفتم: طبیعی است که بگویم ایران. گفت: سرّ آن چیست که حرفهای شما بیشتر از سایرین به دل ما میچسبد؟ گفتم: دلیلش این است که ایرانیها شیعه هستند و شیعه حکم عقل را یکی از منابع تشیع میداند.
آقای بجنوردی، امروز فریاد تمامی شخصیتهای سیاسی و مملکتی طراز اول کشور در مخالفت با ادعاهای خرافی بلند است و خواهان مقابله با این باورها هستند، پس چرا همچنان شاهد نقل این ادعاها در مجامع عمومی هستیم و رشد آن متوقف نمیشود؟
برای اینکه برخی افراد غیرعالم، غیراندیشمند و غیرروحانی از راههای گوناگون، در میان مردم نفوذ کردهاند و به این باورها دامن میزنند. آنان از ضعفهای فرهنگی عوام هم سوءاستفاده میکنند. آیا تا به حال دیدهاید که خرافه میان دانشگاهیان یا حوزویان مطرح شود؟! حضرت امیرالمؤمنین(ع) کلامی دارد که بسیار پراهمیت است؛ میفرمایند: «اگر به کسی چیزی گفتی و در مقابل نگفت: چرا. او از فطرت انسانیت خارج است.» عوام چرا نمیگوید. در میان اینگونه افراد، خرافه رشد میکند، امّا در جامعهای که چرا وجود دارد، خرافه نمیتواند رشد یابد.
شما معتقدید که خرافه فقط در میان عوام رشد میکند، در حالی که برخی افراد با تحصیلات دانشگاهی و حوزوی یا حتی در ردههای مدیریتی وجود دارند که ادعاهایی را ترویج میکنند.
فقط ملاک تحصیلات نیست، گاهی معرفت دینی وجود ندارد. ممکن است فردی دکترا هم داشته باشد، امّا معرفت دینی نداشته باشد و تحت تأثیر افراد شیّادی قرار بگیرد. در این مدت، افراد شیّاد زیادی پیدا شدند که مثلاً در اطراف کرج مجموعههای کذایی به وجود آوردند و سجادهای خالی انداختند و گفتند: امام زمان در حال نماز خواندن است، پشت او نماز بخوانید. اگر معرفت دینی در جامعهای ضعیف شود و مردم با معارف صحیح دینی آشنا نباشند، به دنبال آن، این باورهای نادرست هم مطرح میشود و رشد میکند.
در گذشته این مسائل کمتر عمومیّت داشت و امروز تشدید شده است.
در گذشته هم کم و بیش بود؛ امّا با اسلوبهای دیگر. در غرب هم باورهای خرافی زیادی وجود دارد. وقتی معارف دینی ضعیف میشود و افراد غیرمتخصص به بیان مسائل دینی بپردازند و خواب و دیگر مسائل را با آن بیامیزند، خرافه رشد میکند. ممکن است، فردی پیش از تحصیلات دانشگاهی این باورهای نادرست را فراگرفته باشد که پس از آن نیز همچنان به این خرافهها باور خواهد داشت.
چرا با وجود اینکه 30 سال از حکومت دینی میگذرد، امروز شاهد بیان برخی ادعاها در افواه عمومی هستیم که تمامی اقدامات خویش را به امام زمان محول میکنند؟
به دلیل اینکه، برخی فکر کردند، چون حکومت اسلامی تشکیل شده است، لزومی به بیان عقاید در منابر و مساجد نیست و حکومت به آموزش آن دست خواهد زد. پیش از انقلاب مجالس و محافل گوناگونی بود که به آموزش عقاید میپرداختند. مرحوم آقای مطهری بسیار جدی در این مسیر گام نهاد و اکثر سخنرانیهایش در آن روزها، امروز در قالب کتاب منتشر شده است. کثیر علمای تهران کلاسهای درس داشتند و عقاید میگفتند. اگر در گذشته خرافه کمتر بود، به همین دلیل بود که آقایان بیشتر فعالیت میکردند و عقاید با مردم آموزش میدادند. امّا الان این آموزشها ضعیف شده است.
برخی افراد مجال یافتند که در تربیونهای رسمی و افواه عمومی از مدیریت ماورایی سخن بگویند و اقدامات خود را به این نوع مدیریت احاله میکنند. چه اتفاقی افتاده است؟
نیروهای انقلابی، آنانی که پیش از انقلاب به زندان رفتند، شکنجه شدند و در نهضت امام بودند، را در این سلک نمیبینید. چرا که آنان تربیت شده مکتب انقلاب هستند. معمولاً افرادی این ادعاها را مطرح میکنند که جزو انقلابیون نیستند و از طرق دیگری وارد شدند معرفت دینی آنها ضعیف است. آنان در مکتب بزرگانی همچون آقای مطهری پرورش نیافتند. امکان ندارد، فردی در اینگونه مجالس بوده باشد و امروز این ادعاها را بکند.
میخواهم، از این قسمت گفتوگویمان به برخی مصادیق بپردازم و نظر حضرتعالی را جویا شوم. به عنوان اولین مصداق بفرمایید، برای پی بردن به جایگاه اصیل یا غیراصیل برخی زیارتگاهها باید به چه کسانی رجوع کرد؟ شاخص و تمیزدهنده چه کسانی هستند؟
از علما در اینباره باید سئوال شود و برطبق نظر آنها عمل شود.
علما در برخی موارد به صراحت سخن نمیگویند؟
آنان ملاحظاتی دارند وقتی مردم به برخی مسائل زیاد معتقد باشند، در مقابل با آن، به راحتی نمیتوان ایستاد. در اینگونه مسائل، باید کار فرهنگی، با حوصله بسیار زیاد انجام شود. خیلی جالب است همانهایی که امام حسین(ع) را شهید کردند، پس از آن بر عمر بن سعد اقتدا کردند و در پایان نماز بر محمد(ص) و آل محمد درود فرستادند؛ آلمحمدی که در آن موقع مختص امام حسین(ع) بود. چرا اینگونه بود؟! برای اینکه آنان باوری پیدا کرده بودند که با دنیاطلبی و قدرتطلبی پیوند خورده بود. امام حسین(ع) با آن همه عظمت نتوانست این جماعت، با این باورهای نادرست را به مسیر درست هدایت کند.
درباره برخی ادعاها مبنی بر ارتباط با امام زمان(عج) شما سخن گفتید. امّا در زندگانی برخی علما از کرامات آنان نقل میشود و میگویند آنان مکاشفاتی داشتهاند و امام زمان را دیدهاند. تا چه حدی این نقلها صحیح است؟
از مرحوم آیتالله فاضل لنکرانی نقل میکنم. ایشان از دوستان بنده در نجف بودند. یک روز در این باره سخن به میان آمد و ایشان فرمودند: «من اعتقاد دارم که احدی تا به حال امام زمان (عج) را ندیده است. آنانی که میگویند، دیدیم یا دروغ میگویند، یا توهم دارند.» خود امام زمان هم که فرموده بودند: «فکذبوا»، دیگر از این سخن بالاتر نداریم.
برخی باورها درباره ائمه اطهار(ع) را تا چه مقدار میتوان درست دانست و بر آن پای فشرد؟
غلو در هیچکس مجاز نیست و هیچکس علم غیب ندارد. هرچه بیشتر از معارف ائمه باشد، غلو است. امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: «دو دسته با قضاوت در مورد من هلاک شدهاند؛ یک عده که به من سبّ میکنند و یک دسته هم کسانی هستند که درباره من غلو میکنند.» اینها انسان کامل هستند و به کامل رسیدهاند و با عالم بالا ارتباط داشتند؛ امّا علم غیب نداشتند. در قرآن چند جا تصریح شده که غیر از خداوند، کسی علم غیب ندارد. همواره فرشتگان در هر عصری به ولیالله اعظم، سالی یکبار حوادث یک سال را تحویل میدهند.
امّا این حوادث هم حتمی نیست. ممکن است، به او گفته باشند که فلان شخص در فلان روز میمیرد، امّا ممکن است، نمیرد. میگویند روزی پیامبر به همراه اصحاب در کنار مسجد نشسته بود و یک یهودی از کنارشان گذشت و گفت: «السام علیک» و پیغمبر(ص) فرمود: «وعلیک» (بر تو). او که رفت، پیامبر فرمود: «او امروز توسط ماری کشته خواهد شد.» پس از مدتی او بازگشت و اصحاب تعجب کردند که چرا نمرده است؟! حضرت به یهودی که بر پشتش بار هیزم بود، گفت: «بارت را روی زمین بگذار.» دیدند که مار سیاهی در میان آن هیزمها است. سپس به آن یهودی گفت: «شما امروز چه اقدامی انجام دادهای؟»
گفت: «دو قرص نان داشتم؛ یکی را خوردم و یکی را صدقه دادم.» پیغمبر(ص) فرمود: «قرار بود، این مار او را بکشد، امّا صدقه از این مساله جلوگیری کرد.» بنابراین این مساله را پیامبر نمیدانست و فقط خداوند از آن مطلع بود. خود پیامبر که اکمل تمام موجودات در عالم امکان است، علمش محدود است و فقط خداوند است که علم حضوری دارد و فقط به مقداری که میخواهد به سایرین میدهد و آنان بر طبق آن مقدار میدانند.
درباره پیشگوییها چه نظری دارید؟ برخی ادعا میکنند که در جهان فلان اتفاق میافتد و اینگونه میشود و...
این مسائل واقعی نیست. چرا که ما در زمان هستیم و باید فرازمانی باشیم تا پیشگویی کنیم.
ضابطه نحوه سوگواری درست چیست؟
هر آنچه از مسیر عقلانی خارج شود، خرافه است. سوگواری مبنا دارد و باید براساس مبانی آن عمل شود. برخی رفتارها در این عرصه طبیعی و درست است؛ همچون گریه کردن، سینه زدن و... ، امّا اگر از رویه طبیعی آن خارج شود، خرافی است.
در بحث شفا دادن، تا چه حد قابل پذیرش است و باید مورد تأیید جدی قرار گیرد؟
شفا دادن به دست خداوند است و اگر به بزرگانی همچون ائمه (ع) متوسل میشویم، به دلیل ارتباط مستحکم آنان با خداوند است. نذر هم که میکنیم، به نوعی خداوند هدف ماست. اینها بندگان صالح خدایند که محبوب خداوند هستند و درخواستهایشان مورد قبول خداوند قرار میگیرد.
مبنای باوری به نام «چشم زدن» تا چه حدّ قابل استناد است؟
این باور، در قرآن هم وجود دارد. حضرت یعقوب ده پسر داشت، به آنها فرمود: «لاتدخلوا من باب الواحد» (از یک در وارد نشوید) از درهای مختلف وارد شوید. امروزه که از نگاه غیردینی هم این باور پذیرفته شده است. گفته میشود، از بعضی چشمها امواجی خارج میشود که منجربه اثری میشود. روایت است که «چشم» شتر را به دیگ میبرد و انسان را به قبر میبرد. کاملاً این باور، تأیید شده است. همچنین نقل شده که برخی سنگها همچون عقیق میتواند مانع آن شود.