نویسندگان: حسین دهشیار
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله

آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

هر عصری از ویژگی‌های خاص مادی، ارزش‌های منحصر به فرد، جهان‌بینی متناسب، نهادها و ساختارهای متمایز با کارکردهای همسو و روح تاریخی تنیده در آن برخوردار است. با توجه به اینکه تغییرات و تحولات که ماهیتا کند و مداوم هستند و همیشه حضور گریزناپذیر دارند، پرواضح می‌شود که در هیچ مقطع زمانی، تکرار گذشته خواه دور و یا نزدیک نباید در نظر گرفته شود. آنچه همیشه حضور خود را به رخ می‌کشد فقط تغییر و تحول است. هیچ فرآیند، ساختاری و چارچوبی همیشگی نیست و به همین روی باید پذیرفت که مضمونی به نام ثابت و مداوم وجود ندارد.
 
هر چیزی آبستن تغییر است و تنها یک چیز است که ثابت باید در نظر گرفته شود و آن هم خود مفهوم تغییر است، در غیر این صورت باید جهان و اجزای تشکیل‌دهنده آن را همیشه سیال محسوب کرد. ارزش‌ها، نهادها، چشم‌اندازها، تفسیرها و کارکردها با توجه به اینکه سیستم اقتصادی، کیفیت تکنولوژی، نهادهای سیاسی، روابط اجتماعی، مولفه‌های فرهنگی و نمادهای هنجاری، ایستا نیستند و در بطن خود دانه‌های نابودکننده را پرورش می‌دهند، مداوما مواجه با تغییر هستند. تاریخ در حال حرکت است. ساختارها، جهان‌بینی‌ها و تفسیرهایی که در یک مقطع زمانی خاص «یخ» بزنند و تغییر زمان را درک نکنند و خود را با آن تطبیق ندهند، مرگ و نابودی خود را رقم زده‌اند.
 
چینه بندهای مادی عوض می‌شوند و به همان نسبت باید ترتیبات ذهنی متحول شوند. دگرگونی‌های ارزشی نیز پرواضح است که طلب‌کننده این هستند که ساختارها و سیستم‌ها متحول شوند و کارکردها خود را تطبیق دهند. گذشته را به هیچ روی نمی‌توان تکرار کرد بلکه باید گذشته را تنها به عنوان پس‌زمینه، همیشه در معادلات در نظر گرفت چرا که کاستی‌ها و برجستگی‌ها را فارغ از فضای احساسی به نمایش می‌گذارد. گذشته را نمی‌شود تکرار کرد چرا که قامت فکری انسان‌ها تنومندتر می‌شود و سیستم‌ها به ضرورت دگرگونی‌های تکنولوژیک با کارکردهای پالایش شده و خالص‌تر در عرصه حیات انسانی خودنمایی می‌کنند.
 
همان‌گونه که گذشته خود را تکرار نمی‌کند، واقعیت دیگر هم این است که تاریخ هیچ‌گاه به مرخصی نمی‌رود، بلکه در کسوتی متفاوت ظاهر می‌شود. سقوط اتحاد جماهیر شوروی که نماد پیروزی همیشگی، هرچند غیرمداوم، انسانیت بر خباثت بود، برای بسیاری قابل قبول نبود و نیست. اینان سعی در بازسازی گذشته دارند. آنان خواهان آن هستند که حجم‌های بزرگ‌شده امروزی را که بازتاب الزامات تکنولوژیک و اقتصادی است «بفشارند» تا به اندازه قالب‌های دوران جنگ سرد در آیند. اینان همچنین خواهان آن هستند که ذهن‌های آشنا شده به ارزش‌های متعارض با دوران نظام دوقطبی را با پرده‌های کدر شده و دوده گرفته عصر تعارض ایدئولوژیک کلان همچنان تزئین کنند.
 
برای عده‌ای هم درهم فروریزی ساختار امنیتی در کسوت نظام تک‌حزبی به معنای از بین رفتن ریشه همه کاستی‌ها و انسان‌ستیزی‌ها بود. اینان صحبت از پایان علت شکل‌گیری منازعات و جنگ‌ها کردند و نوید صلح دائمی را دادند. دو نظریه‌ای که با صعود بوریس یلتسین به روی تانک و اعلام مرگ نظام کمونیستی شکل گرفت یعنی امکان تکرار تاریخ در مرخصی تاریخ هر دو به ضرورت فقر تئوریک و غنای واقعیات، نشان از ضعف ذهنی و کوری پنداری دارند. گذشته قابل تکرار نیست.
 
همان‌طور که نمی‌شود دوران تفتیش عقاید را دوباره حیات داد که ویژگی گذشته دور است، این امکان هم وجود ندارد که دوران جنگ سرد را که یادگار گذشته نزدیک است بازسازی کرد. دوران تفتیش عقاید شکل گرفت چرا که کلیسا نهاد حاکم و مسیحیت کاتولیک جهان‌بینی مسلط در اروپا بود. کلیسا به عنوان یک نماد، امروزه کاملا در اروپا بی‌معنا است چرا که در معادلات سیاسی اصلا مطرح نمی‌شود و مسیحیت کاتولیک هم عملا بی‌ربط است چرا که در حیات دادن به رفتار شهروندان و خط‌مشی‌های حکومت، حضور ندارد. تصمیم ولادیمیر پوتین برای حمله به گرجستان، چگونگی پایان گرفتن این تهاجم و واکنش جهانی، به وضوح تمام نشان دادند که تا چه حد ناآگاهی باید وجود داشته باشد که صحبت یا تلاش برای تجدید دوران جنگ سرد کرد. اینکه چه زمانی جنگ سرد آغاز گشت و در چه دوره تاریخی پایان گرفت، محققا اجماع‌نظر وجود ندارد.
 
به همان ترتیب هم در خصوص اینکه چه کشور یا فردی آن را حیات داد و به کدامین سیاست یا رهبری آن را به زباله‌دانی تاریخ پرتاب کرد به سختی بتوان به توافق رسید. اما آنچه انکارناپذیر است این واقعیت است که پایان جنگ دوم خاستگاه شکل‌گیری فرآیند و فروریزی دیوار برلین حیات‌بخش مرگ هنجاری آن باید قلمداد گردند. دورانی که موسوم به جنگ سرد است از ویژگی‌هایی برخوردار بود که نماد این برهه تاریخی باید محسوب گردند که محققا تحت هیچ شرایطی حضور دوباره آنها را شاهد نخواهیم بود. برای اولین بار در طول تاریخ بشری دو کشور از نظر قدرت نظامی در شرایطی قرار داشتند که هیچ کشوری از نقطه‌نظر کمی قابلیت رقابت و مقابله با آنها را نداشت.
 
آمریکا و شوروی از نظر تسلیحاتی در رقابتی درگیر شدند که از نقطه‌نظر تکنولوژیک و سرمایه‌ای هیچ بازیگر دیگری را اجازه نمی‌داد که خود را در آن درگیر کند. حجم ثروت مادی که دو کشور به این حیطه اختصاص دادند به طور مطلق در تاریخ بشری بی‌سابقه بود. در نهایت نیز همین رقابت لجام‌گسیخته بود که یکی از ستون‌های مهم سقوط شوروی را شکل داد. سرمایه مورد نیاز برای بنای زیرساخت‌ها و منابع ضروری برای ایجاد امکانات رفاهی به صورت وسیعی به سوی تولید تسلیحات نظامی و تقویت بنیه دفاعی روانه شد. اقتصاد غیرپویا و بی‌بهره از خلاقیت تکنولوژیک برنامه‌ریزی شده شوروی سرانجام به دلیل کاهش مداوم ورودی (سرمایه) به گل نشست و تمامی سیستم را با خود به قهقرا و زوال رهنمون شد.

جنگ سرد شکل گرفت چرا که برای نخستین بار در طول تاریخ سیاست بین‌الملل دو ایدئولوژی که تمامی جنبه‌های حیات در جوامع خود را سامان‌دهی کرده بودند در برابر هم به عنوان متعارض قرار گرفتند. این نخستین بار بود که دو ایدئولوژی کاملا فراگیر که ماهیت غیرآسمانی داشتند به رقابت خصمانه پرداختند که به عنوان معیار برای هویت دادن به رفتارهای اجتماعی، خط مشی‌های سیاسی، تولید اقتصادی و الگوهای فرهنگی مطرح شوند. کمونیسم و سرمایه‌داری با وجود اینکه دو جنبه مختلف حیات در غرب از نقطه‌نظر تاریخ تحول به نمایش می‌گذاشتند اما دارای ارزش‌هایی بودند که ماهیت جهان‌شمول آنها را به وجود آورده بود.
 
در کنار ویژگی نظامی و خصلت ایدئولوژیک، دوران جنگ سرد نماد وجود دو قطب بود. قطبی بودن به این معنا بود که تمامی پدیده‌ها، سمبل‌ها، سیاست‌ها و اتفاقات در چارچوب رقابت شرق و غرب و مبارزه کمونیسم با سرمایه‌داری به ارزیابی و تحلیل گرفته می‌شد. ویژگی بومی در رابطه با واقعیات به دلیل سایه بلند نظام دوقطبی عملا نادیده محسوب می‌شد و تمامی حوادث، تعارضات و تعاملات از ورای عینک شرق در برابر غرب و بالعکس به نظاره و مباحثه گرفته می‌شد. این باعث شده بود که علت اساسی حیات یافتن بسیاری از مقوله‌ها به نادرست در قالب رقابت دو قطب کمونیسم و سرمایه‌داری مطرح شوند و در نتیجه اقدام لازم و متناسب با موضوع در برابر به صحنه نیاید و بحران‌ها شکل مزمن به خود بگیرند.
 
در دوران جنگ سرد امکان وقوع نبرد بین قدرت‌های بزرگ و بالاخص آمریکا و شوروی مداوما مطرح می‌شد و این نکته که هر لحظه به هر دلیل غیرمنطقی امکان نابودی زیست روی کره‌زمین وجود دارد از نقطه نظر روانی فشار سنگینی روی تصمیم‌گیرندگان و هراس گسترده‌ای برای مردم عادی به وجود آورده بود. در نهایت اینکه مهمترین ویژگی دوران جنگ سرد را باید ماهیت غیرتاریخی فرآیند تصمیم‌گیری دانست. رهبران سیاسی به لحاظ محدودیت‌هایی که الزام استدلال سیاست‌ها و خط‌مشی‌ها در چارچوب ایدئولوژیک ایجاد می‌کرد در بسیاری از مواقع ناچار می‌شدند که مبانی تاریخی و تئوریک بسیاری از حوادث و اتفاقات را نادیده بگیرند و در یک فضای به شدت غیرعقلانی، غیر تاریخی و غیرتئوریک به اقدام بپردازند.
 
به دلیل اینکه نیاز به اصالت ایدئولوژیک و نادیده انگاشتن واقعیات تاریخی و پیش‌فرض‌های تئوریک بود، تصمیم‌گیرندگان از قدرت بسیار محدود برخوردار بودند و قادر به این نبودند که از فرصت‌های در برابر به ضرورت انسداد ایدئولوژیک و راست آیینی مرامی بهره ببرند. سقوط شوروی به معنای پایان همیشگی دورانی است که موسوم به جنگ سرد است. امروزه همچنان بازیگران بزرگ از قبیل آمریکا و روسیه مطرح هستند اما آنها دو سوی طبیعی سیاست‌ها نیستند. دیگر شاهد وجود ایئولوژی‌های کلان و با ارزش‌های جهان‌شمول رقیب نیستیم، ضرورتی برای رقابت همه‌گیر تسلیحاتی وجود ندارد چرا که هیچ بازیگری در صدد انهدام بازیگر دیگر و از بین بردن شیوه زندگی او نیست. رهبران کشورها دیگر درگیر این قید و بند نیستند که سیاست‌های خود را در قالب اصول و ارزش‌های ایدئولوژیک مطرح کنند و به استدلال بپردازند.
 
این فرصت به مانند گذشته‌های قبل از دوران جنگ وجود دارد که توجه به خصلت‌های بشری، الزامات مادی و کارکردهای نهادی برای حیات دادن به خط مشی‌ها معطوف گردد. به این دلایل است که امروزه شاهد ظهور دوباره نیروهای تاریخی، خصلت‌های انسانی و کارکردهای ساختاری در صحنه تعاملات بین‌المللی هستیم. منافع ملی بالاخص در بین کشورهای بزرگ بهره‌مند از بنیان‌های مدنی مستحکم، جلوه وسیع‌تری در قوام دادن به سیاست‌ها را در دوران پساجنگ سرد دارا است این بدان معناست که به مانند همیشه شاهد درگیری‌ها، منازعات، همکاری‌ها، تعاملات و بده و بستان‌ها خواهیم بود. دوره‌هایی از جنگ و دورانی از صلح را نظاره‌گر خواهیم بود اما محققا در چارچوب مفهومی به عنوان جنگ سرد نباید به تعریف آنها نشست.
 
قدرت‌های بزرگ همچنان به رقابت با یکدیگر ادامه خواهند داد ولیکن هیچ بازیگر مطرحی در صدد نابودی فیزیکی کشور دیگر نخواهد بود. رقابت در راستای نابودی نخواهد بود بلکه برای برتری جستن در حیطه‌های مختلف نظامی، سیاسی، اقتصادی، تکنولوژیک و فرهنگی خواهد بود. خلاف دوران جنگ سرد که کشورهای بزرگ از طریق «جنگ‌های جانشینی» سعی بر تضعیف یکدیگر داشتند حال سعی بر این است که از وقوع جنگ‌هایی که منجر به کاهش همکاری و روابط اقتصادی بین کشورهای بزرگ می‌شود جلوگیری کرده پس به مانند همیشه شاهد تداوم تاریخ در جنبه‌های صلح‌آمیز و خصمانه آن خواهیم بود که نمایشگر غلط بودن استدلال و نظریه مرخصی تاریخ است و در عین حال مشاهده‌گر تکرار تاریخ دوران جنگ سرد نخواهیم بود چرا که کمونیسم دیگر به عنوان یک ایدئولوژی مرده است.
 
البته این بدان معنا نیست که رهبران کشوری که زمانی شوروی نامیده می‌شد مخالف با شکل گرفتن ارزش‌های کمونیسم، سیستم اقتصادی برنامه‌ریزی شده، سیاست فردی با کسوت حزبی و دیگر ویژگی‌های دوران جنگ سرد باشند، اما جدا از میزان علاقه و وابستگی به گذشته نزدیک، آنها آگاه هستند که زمین زیر پای آنها تغییر کرده است حمله مورد نظر آقای ولادیمیر پوتین به گرجستان با وجود وسعت و حجم غیرقابل مقایسه توانمندی روسیه و عدم اعلام هیچ کشور بزرگ در خصوص فرستادن نیرو و مقابله با روسیه، چند روزی بیشتر طول نکشید و سرنگونی رهبر گرجستان، ساکاشویلی را به همراه نداشت.
 
روس‌ها متوجه هستند که برخلاف 1956 که مجارستان را با تانک‌های خود درنوردیدند 1968 که روبچک را با نطق زور نظامی از پراگ به تبعید داخلی فرستادند هیچ سازمان بین‌المللی و کشور صاحب اعتبار به آنها روی خوش نشان نخواهد داد. زور همچنان در صحنه روابط بین‌الملل سایه بلند خود را دارا است اما دیگر نمی‌توان به آن منطق ایدئولوژیک اعطا کرد و آن را توجیه ساخت. روس‌های چشم‌آبی همراه دوستان کوبایی سیه‌چرده در اوایل دهه هفتاد در آنگولا به نبرد پرداختند و به حماسه‌سرایی در خصوص آن با توجه به نت‌های ایدئولوژیک پرداختند.
 
اما در «خارج نزدیک» خود یعنی گرجستان که بیش از 200 سال در ید استعمار و استثمار خود داشتند، هیاهویی به راه انداختند و به تجربه خماری بعد از بدمستی بسنده کردند، جنگ سرد پایان یافته است ولیکن جنگ‌ها و منازعات همچنان در برابر خواهند بود همان‌طور که کوشش برای همکاری‌ها و مشارکت‌ها جلوه‌گری خواهند کرد.

تبلیغات