جزئیات یک نامه
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
هفتههای پیش، توضیحی از دکتر ابراهیم یزدی در این صفحه و با عنوان «نامهای که به مرحوم سیداحمد خمینی نوشتم» درج شده بود که پاسخی به مقاله آقای عباس سلیمینمین بود. مقاله آقای سلیمینمین درباره چگونگی تصمیم امام برای سفر به فرانسه بود. پاسخ دکتر یزدی باعث شد آقای سلیمینمین دست به قلم ببرد و پاسخی به ایشان بدهد که در زیر میآید.
نویسنده محترم در جوابیه خود به جای ارائه مستنداتی برای اثبات ادعایش به عنوان یک روایت تاریخی صرفاً به انتشار نامهای مبادرت کرده که خطاب آن به سیداحمدخمینی است. اما مشخص نیست که آیا مخاطب در زمان حیات خویش نامه را دریافت داشته است یا خیر؟ و نیز قبل از فوت مطلبی دال بر تایید بخشی یا تمام محتوای نامه از خود باقی گذاشته است یا خیر؟...؛ بنابراین انتشار این نامه آن هم بعد از فوت مرحوم سیداحمدخمینی (که بررسی صحت و سقم محتوای آن امکانپذیر نیست) نمیتواند به دلیل عنوان آن از اعتبار آن مرحوم کمترین بهرهای ببرد. لذا در این حالت که نویسنده محترم به هر دلیل از ارائه سند یا شاهد زنده درباره ادعای خویش خودداری میکند، این روایت وی از حالت مستند به حالت شخصی سوق مییابد و طبعاً میزان اعتبار آن بستگی مستقیمی به اعتبار شخص وی پیدا میکند.
براساس اصولی که مورخان برای دستیابی به حقیقت به آن پایبندند در این حالت احراز میزان اعتبار شخص راوی به صورت یک ضرورت جدی درمیآید. در این راستا به دو نحو میتوان عمل کرد: نخست آن که مستقل از متن روایت، به تحقیق و تفحص درباره شخصیت روایتگر بپردازیم و میزان اعتبار و وثوق وی را دریابیم. راه دیگر این است که از طریق ارزیابی اجرایی روایت - که امکان تعیین صحت و سقم آن با مراجعه به اسناد و شواهد و مسلمات تاریخی وجود دارد - به این مساله پی ببریم. طبعاً در صورتی که در این عرصه هیچگونه خلاف واقعی مشاهده نکنیم آنگاه میتوانیم تا حد زیادی برای ادعای راوی، اعتبار قائل شویم، اما چنانچه در چند مورد به قطع و یقین به خلاف واقع بودن آنها رسیدیم، چارهای جز این نیست که شخصیت مدعی را فاقد اعتبار لازم بدانیم و در این حالت، کلیه مطالبی که به دلایل ذکر شده، اعتبار آنها به اعتبار شخص راوی گره خورده است، به طور جدی زیر سؤال میروند.
اینجانب در مقاله قبلی دستکم به دو روایت دیگر آقای ابراهیم یزدی اشاره کردم و با ذکر مستندات دقیق تاریخی به اثبات رساندم که ادعای ایشان برای ارتقا دادن جایگاه خود در تاریخ معاصر ایران، خلاف واقع است. سکوت حضرتشان در جوابیه اخیر در این زمینه برای اهل نظر بینکته نیست؛ بنابراین جسارتاً باید عرض کرد با چنین سوابقی به سهولت نمیتوان روایتهای آقای یزدی را پذیرفت و قطعاً باید در مورد آنها تامل و تحقیق دقیق تاریخ پژوهانه کرد. اما در مورد جزئیات نامه، آقای یزدی مدعیاند: «بعد از پرواز از بصره به بغداد و توقف کوتاه در فرودگاه بغداد عراقیها ما را به هتل دارالسلام در بغداد بردند.
در این هتل امام نظرات و شرایط خود را برای اقامت در پاریس، نظیر اجاره منزل برای اقامت و نه ورود به منزل هیچ فردی و ... و سایر نکات مورد توجه بیان داشتند و از من خواستند که مطلب به دوستان پاریس منتقل گردد. بنده از همان هتل دارالسلام با آقای حبیبی صحبت کردم و ضمن دادن خبر سفر به پاریس شرایط مورد نظر را توضیح دادم...» (شهروند امروز، شماره 60، ص13) اما روایت سیداحمد خمینی در این زمینه کاملاً در تعارض با آنچه آقای یزدی ادعا میکند قرار دارد: «صبح به ماموران عراقی گفتم میخواهیم برویم بغداد، گفتند: میتوانید برگردید نجف، گفتم نه، نمیرویم.
ساعتی بعد آمدند که مرکز میگوید تصمیممان چیست؟ گفتم «پاریس». با تعجب رفت! حال امام مساعد نبود، با اصرار با هواپیما به بغداد رفتیم بلافاصله بعد از پیاده شدن، با پاریس تماس گرفتم که عازم آنجائیم، آقای دکتر حبیبی گفت: چه کنم؟ گفتم: تا ورودمان به آنجا از تلفن فاصله نگیرد...»(کوثر، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ج3، تهران، 1371، ص537) براساس این روایت که دو سال بعد از نامه مورد ادعای آقای یزدی به چاپ رسیده اطلاع دهنده خبر سفر امام به پاریس (به آقای حسن حبیبی) خود سیداحمد است.
اگر مرحوم سیداحمد نامه مورد بحث را دریافت کرده و محتوای آن را قبول کرده بود طبعاً میبایست روایت خود را منطبق بر ادعای آقای یزدی بیان میکرد اما در حالیکه چنین اتفاقی نیافتاده، قاعدتاً نمیتوانیم بعد از فوت ایشان مدعی مطلبی شویم که هرگز مورد تایید قرار نگرفته است. همچنین اگر آقای یزدی عامل هماهنگی با پاریس میبود قطعاً امام به محض ورود به پاریس در آپارتمان آقای غضنفرپور اقامت نمیگزیدند چراکه آقای یزدی با آقای بنیصدر و نزدیکان وی از جمله غضنفرپور رابطه غیردوستانهای داشت. هرچند امام بعد از دو روز اقامت در این آپارتمان به جایی نقل مکان کردند که مربوط به هیچیک از جریانهای سیاسی و فکری نباشد (یعنی نوفللوشاتو) اما همان اقامت کوتاه در منزل یکی از نزدیکان بنیصدر گواه آن است که آقای یزدی در این هماهنگیها نقشی نداشته و روایت مرحوم سیداحمدخمینی قرین صحت است.
قطعاً در آینده نه چندان دور در مورد هر فراز از تاریخ روایتهای مختلف و بعضاً متعارضی ارائه خواهد شد. صرفنظر از انگیزههای ارائه کنندگان این روایات باید توجه داشت که تاریخ و تاریخنگاری چندان هم بیقاعده نیست تا هرکس با روایتی از خود بتواند سیر تاریخ را به گونه دیگری ترسیم کند. محققین و تاریخپژوهان فارغ از تمایلات و گرایشهای فکری براساس اصولی به قضاوت خواهند نشست و سره را از ناسره تشخیص خواهند داد.
٭ مدیر مرکز مطالعات تاریخ معاصر
نویسنده محترم در جوابیه خود به جای ارائه مستنداتی برای اثبات ادعایش به عنوان یک روایت تاریخی صرفاً به انتشار نامهای مبادرت کرده که خطاب آن به سیداحمدخمینی است. اما مشخص نیست که آیا مخاطب در زمان حیات خویش نامه را دریافت داشته است یا خیر؟ و نیز قبل از فوت مطلبی دال بر تایید بخشی یا تمام محتوای نامه از خود باقی گذاشته است یا خیر؟...؛ بنابراین انتشار این نامه آن هم بعد از فوت مرحوم سیداحمدخمینی (که بررسی صحت و سقم محتوای آن امکانپذیر نیست) نمیتواند به دلیل عنوان آن از اعتبار آن مرحوم کمترین بهرهای ببرد. لذا در این حالت که نویسنده محترم به هر دلیل از ارائه سند یا شاهد زنده درباره ادعای خویش خودداری میکند، این روایت وی از حالت مستند به حالت شخصی سوق مییابد و طبعاً میزان اعتبار آن بستگی مستقیمی به اعتبار شخص وی پیدا میکند.
براساس اصولی که مورخان برای دستیابی به حقیقت به آن پایبندند در این حالت احراز میزان اعتبار شخص راوی به صورت یک ضرورت جدی درمیآید. در این راستا به دو نحو میتوان عمل کرد: نخست آن که مستقل از متن روایت، به تحقیق و تفحص درباره شخصیت روایتگر بپردازیم و میزان اعتبار و وثوق وی را دریابیم. راه دیگر این است که از طریق ارزیابی اجرایی روایت - که امکان تعیین صحت و سقم آن با مراجعه به اسناد و شواهد و مسلمات تاریخی وجود دارد - به این مساله پی ببریم. طبعاً در صورتی که در این عرصه هیچگونه خلاف واقعی مشاهده نکنیم آنگاه میتوانیم تا حد زیادی برای ادعای راوی، اعتبار قائل شویم، اما چنانچه در چند مورد به قطع و یقین به خلاف واقع بودن آنها رسیدیم، چارهای جز این نیست که شخصیت مدعی را فاقد اعتبار لازم بدانیم و در این حالت، کلیه مطالبی که به دلایل ذکر شده، اعتبار آنها به اعتبار شخص راوی گره خورده است، به طور جدی زیر سؤال میروند.
اینجانب در مقاله قبلی دستکم به دو روایت دیگر آقای ابراهیم یزدی اشاره کردم و با ذکر مستندات دقیق تاریخی به اثبات رساندم که ادعای ایشان برای ارتقا دادن جایگاه خود در تاریخ معاصر ایران، خلاف واقع است. سکوت حضرتشان در جوابیه اخیر در این زمینه برای اهل نظر بینکته نیست؛ بنابراین جسارتاً باید عرض کرد با چنین سوابقی به سهولت نمیتوان روایتهای آقای یزدی را پذیرفت و قطعاً باید در مورد آنها تامل و تحقیق دقیق تاریخ پژوهانه کرد. اما در مورد جزئیات نامه، آقای یزدی مدعیاند: «بعد از پرواز از بصره به بغداد و توقف کوتاه در فرودگاه بغداد عراقیها ما را به هتل دارالسلام در بغداد بردند.
در این هتل امام نظرات و شرایط خود را برای اقامت در پاریس، نظیر اجاره منزل برای اقامت و نه ورود به منزل هیچ فردی و ... و سایر نکات مورد توجه بیان داشتند و از من خواستند که مطلب به دوستان پاریس منتقل گردد. بنده از همان هتل دارالسلام با آقای حبیبی صحبت کردم و ضمن دادن خبر سفر به پاریس شرایط مورد نظر را توضیح دادم...» (شهروند امروز، شماره 60، ص13) اما روایت سیداحمد خمینی در این زمینه کاملاً در تعارض با آنچه آقای یزدی ادعا میکند قرار دارد: «صبح به ماموران عراقی گفتم میخواهیم برویم بغداد، گفتند: میتوانید برگردید نجف، گفتم نه، نمیرویم.
ساعتی بعد آمدند که مرکز میگوید تصمیممان چیست؟ گفتم «پاریس». با تعجب رفت! حال امام مساعد نبود، با اصرار با هواپیما به بغداد رفتیم بلافاصله بعد از پیاده شدن، با پاریس تماس گرفتم که عازم آنجائیم، آقای دکتر حبیبی گفت: چه کنم؟ گفتم: تا ورودمان به آنجا از تلفن فاصله نگیرد...»(کوثر، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ج3، تهران، 1371، ص537) براساس این روایت که دو سال بعد از نامه مورد ادعای آقای یزدی به چاپ رسیده اطلاع دهنده خبر سفر امام به پاریس (به آقای حسن حبیبی) خود سیداحمد است.
اگر مرحوم سیداحمد نامه مورد بحث را دریافت کرده و محتوای آن را قبول کرده بود طبعاً میبایست روایت خود را منطبق بر ادعای آقای یزدی بیان میکرد اما در حالیکه چنین اتفاقی نیافتاده، قاعدتاً نمیتوانیم بعد از فوت ایشان مدعی مطلبی شویم که هرگز مورد تایید قرار نگرفته است. همچنین اگر آقای یزدی عامل هماهنگی با پاریس میبود قطعاً امام به محض ورود به پاریس در آپارتمان آقای غضنفرپور اقامت نمیگزیدند چراکه آقای یزدی با آقای بنیصدر و نزدیکان وی از جمله غضنفرپور رابطه غیردوستانهای داشت. هرچند امام بعد از دو روز اقامت در این آپارتمان به جایی نقل مکان کردند که مربوط به هیچیک از جریانهای سیاسی و فکری نباشد (یعنی نوفللوشاتو) اما همان اقامت کوتاه در منزل یکی از نزدیکان بنیصدر گواه آن است که آقای یزدی در این هماهنگیها نقشی نداشته و روایت مرحوم سیداحمدخمینی قرین صحت است.
قطعاً در آینده نه چندان دور در مورد هر فراز از تاریخ روایتهای مختلف و بعضاً متعارضی ارائه خواهد شد. صرفنظر از انگیزههای ارائه کنندگان این روایات باید توجه داشت که تاریخ و تاریخنگاری چندان هم بیقاعده نیست تا هرکس با روایتی از خود بتواند سیر تاریخ را به گونه دیگری ترسیم کند. محققین و تاریخپژوهان فارغ از تمایلات و گرایشهای فکری براساس اصولی به قضاوت خواهند نشست و سره را از ناسره تشخیص خواهند داد.
٭ مدیر مرکز مطالعات تاریخ معاصر