آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

در مصاحبه آن جریده با جناب آقای صادق طباطبایی در تاریخ 12 خرداد 1387 مسائلی در مورد چگونگی تصمیم‌گیری امام خمینی برای سفر به فرانسه مطرح شده است. مستدعی است به منظور روشن‌تر شدن موضوع، این توضیحات را در معرض قضاوت خوانندگان ارجمند قرار دهید.
قبل از پرداختن به چگونگی و نحوه تصمیم‌گیری امام خمینی برای سفر به فرانسه در سال 57 مناسب خواهد بود تا یادآور شویم روایت‌های مختلفی در این زمینه مضبوط شده و طیف وسیعی را در برمی‌گیرد از جمله شخص امام. البته شاید در نگاه اول این ذهنیت پیش‌ آید که این موضوع از چندان اهمیتی برخوردار نیست لذا ضرورتی برای تحقیق و بررسی پیرامون صحت و سقم روایتهای متعارض وجود ندارد؛ همانگونه که آقای طباطبایی در مصاحبه با شهروند امروز ابراز می‌دارند. در کنار این نظر نباید از این مهم نیز غافل شد که بسیاری از اجزای رخدادهای تاریخ معاصر زمانی اهمیت خود را مشخص می‌سازند که در یک چارچوب کلان به آن نگریسته شود.
بخشی از یک واقعه مهم تاریخی به هر دلیل ممکن است کم‌اهمیت تلقی گردد اما باید عنایت داشت اگر همان جزء هدفمندانه به گونه‌ای خلاف واقع بیان گردد یا در ابهام نگه داشته شود می‌تواند انحرافی را در نگاه به آن رخداد مهم موجب گردد و همین نگاه انحرافی هرچند جزئی، مقدمه بار کردن تفسیرهای حسابگرانه بر تاریخ را فراهم سازد.

جناب آقای طباطبایی به عنوان فردی صاحبنظر در عرصه‌های مدیریتی در پاسخ به خبرنگار شهروند امروز که ضمن اشاره به اظهارات متعارض حجت‌الاسلام و المسلمین محتشمی‌پور و دکتر یزدی می‌پرسد: «ایده آمدن امام به پاریس متعلق به چه کسی بود» می‌گوید: «من نمی‌دانم که چه چیزی از امام کسر می‌شود اگر این ایده متعلق به خودشان نباشد و چه امتیازی برای دکتر یزدی است اگر امام به پیشنهاد ایشان عمل کرده باشند... چه اشکالی دارد اگر بپذیریم که ایشان این پیشنهاد را به امام داده‌اند و امام هم در این باره با سید احمد مشورت کرده‌اند و تصمیم خود را گرفته‌اند اگر این پیشنهاد به ذهن امام نرسیده باشد، چه کمبودی برای ایشان است؟ کسانی که این صحبت‌ها را مطرح می‌کنند مبتنی بر یک کینه سیاسی تاریخ را بازگو می‌کنند. به نظر من وقتی رفتن امام به کویت با مشکل مواجه شد، طبیعتا دکتر یزدی باید پیشنهاد سفر به پاریس را داده باشد و دلیلی هم نیست که ایشان دروغ بگوید.» (شهروند امروز، شماره 49، 12 خرداد 1387، ص 67) اولین نکته‌ای که در مورد فرمایشات آقای طباطبایی باید یادآور شد اینکه روش بحث ایشان مبتنی بر یک روش تاریخی نیست. در مباحث تاریخی نمی‌توانیم کشف حقیقت را به این مبنا پی‌گیریم: «چه اشکالی دارد اگر بپذیریم»، «به نظر من» و... بلکه وثوق روایت‌های افراد موثق به میزان دوری و نزدیکی کردن ایشان به سخن گفتن از موضع کینه سیاسی است در حالیکه در مورد آقای یزدی با قاطعیت اعلام می‌شود «دلیلی هم نیست که ایشان دروغی بگوید». نکته سوم نسبت دادن موضوعی به سید احمد آقا در زمانی است که ایشان در قید حیات نیستند و نمی‌توان از نظر این عزیز در زمینه این ادعا مطلع شد.

همانگونه که اشاره رفت برای نزدیک شدن به یک حقیقت تاریخی ابتدا می‌بایست روایات افراد دخیل در آن رخداد را مورد مطالعه قرار داد. امام خمینی در وصیتنامه خود دراین زمینه می‌گویند: «از قرار مذکور بعضی‌ها ادعا کرده‌اند که رفتن من به پاریس به‌وسیله آنها بوده. این دروغ است. من پس از برگرداندنم از کویت با مشورت احمد پاریس را انتخاب نمودم زیرا در کشورهای اسلامی احتمال راه ندادن بود. آنان تحت نفوذ شاه بودند ولی پاریس این احتمال نبود.» (صحیفه انقلاب، سازمان چاپ و انتشار وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چاپ پنجم، سال 1369، ص 38)

حجت الاسلام سید احمد خمینی نیز در این‌باره و نحوه تصمیم‌گیری برای سفر به فرانسه بعد از اینکه در مرز امام را به کویت راه نمی‌دهند می‌گوید: «نماز صبح را با امام خواندم و بعد از نماز از تصمیمشان جویا شدم، گفتند: «سوریه» گفتم: اگر راه ندادند، اگر آنها هم برخوردی مثل کویت کردند بعد کجا؟ کشورهای همسایه یکی‌یکی بررسی شد، کویت که نگذاشت، شارجه و دوبی و از این قبیل به طریق اولی نمی‌گذارند، عربستان که مرتب فحش می‌داد، افغانستان و پاکستان که نمی‌شد، می‌ماند سوریه، و امام درست تصمیم گرفته بودند ولی نباید بی‌‌گدار به آب می‌زدیم، می‌بایست وارد کشوری شد که ویزا نخواهد و از آنجا با مقامات سوری تماس گرفته شود که آیا حاضرند بدون هیچ شرطی ما را بپذیرند، یعنی اما به هیچ وجه محدود نگردد چرا که اگر محدودیت بود، عراق که منزلمان بود. فرانسه را پیشنهاد کردم، زیرا توقف کوتاهمان در فرانسه می‌توانست مثمرثمر باشد و امام می‌توانستند بهتر مطالبشان را به دنیا برسانند، اما پذیرفتند، خوابیدیم. ساعت 8 صبح به ماموران عراقی گفتم می‌خواهیم برویم بغداد. گفتند: می‌توانید برگردید نجف، گفتم نه، نمی‌رویم.
ساعتی بعد آمدند که مرکز می‌گوید تصمیمان چیست؟ گفتم «پاریس» با تعجب رفت! حال امام مساعد نبود، با اصرار با هواپیما به بغداد رفتیم. بلافاصله بعد از پیاده شدن، با پاریس تماس گرفتم که عازم آنجائیم. آقای دکتر حبیبی گفت: چه کنم؟ گفتم: تا ورودمان به ‌آنجا از تلفن فاصله نگیرد.» (کوثر، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ج 3، تهران، 1371، ص537)
البته این سخن که «چه چیزی از امام کسر می‌شود اگر این ایده متعلق به خودشان نباشد و چه امتیازی برای دکتر یزدی است اگر امام به پیشنهاد ایشان عمل کرده باشد»، حرف حقی است اما حق بودن آن به معنی صحت ادعای آقای یزدی نخواهد بود. اینکه مشورت گرفتن امام خمینی امری کاملا طبیعی است نمی‌تواند مبنای استدلال ما در صحت یک ادعا قرار گیرد. صرفا ارائه مستندات می‌تواند ما را به یک جمعبندی دقیق نائل گرداند.
حجت‌الاسلام دعایی نیز که از نجف به بغداد رفته بود و از قبل منتظر ورود امام بود، در شرح وقایع می‌گوید: «صبح روانه بغداد شدم و در فرودگاه، منتظر آمدن امام ماندم، پس از آنکه تشریف‌فرما شدند... جریان ملاقاتم را با رئیس سازمان امنیت و پیامی که به من داده بودند و جوابی که به او داده بودم، برای ایشان نقل کردم، فرمودند: همین طور است. تصمیم گرفته‌ایم برویم پاریس! چون پرواز پاریس فردا صورت می‌گیرد، امشب در اینجا اقامت می‌کنیم.عراقیها حضرت امام را در یکی از مدرنترین هتل‌های بغداد به نام دارالسلام جای دادند.» (پابه پای آفتاب، امیررضا ستوده، تهران، نشر پنجره، 1373، ص 27)

بنابراین صرفا روایت آقای محتشمی‌پور در روایت آقای ابراهیم یزدی تردید وارد نمی‌سازد بلکه در روایات همه افراد دخیل در این تصمیم و با ناظر بر آن سخنی از پیشنهاد دکتر یزدی به میان نیامده است. همچنین لغو روادید بین ایران وفرانسه مساله چندان مخفی و پوشیده‌ای نبود که صرفا آقای یزدی از آن مطلع باشد. تصمیم به استفاده از این امکان برای دست‌یابی به فرصتی جهت مذاکره با مقامات سوری نیز موضوع چندان پیچیده‌ای نبوده است و همانگونه که مرحوم سید احمد آقا به وضوح بیان می‌کند در یک گفت‌وگوی چند دقیقه‌ای بین ایشان و امام بعد از نماز صبح این تصمیم اتخاذ می‌شود. در این زمان صرفا احمد آقا طرف مشورت امام بوده است و فرزند امام نیز در هیچ جا اشاره‌ای به این امر ندارد که قبل از آن با آقای یزدی در این زمینه مشورت داشته است. تماس تلفنی مستقیم مرحوم سید احمد با آقای حسن حبیبی در پاریس که گرایش‌های سیاسی گروهی متفاوتی از آقای یزدی داشت بیانگر این واقعیت است که اولا نمی‌توانیم کانال‌های مشورتی امام را محدود به آقای یزدی بپنداریم و از سوی دیگر حتی بعد از اتخاذ این تصمیم محوریت هماهنگی‌ها با پاریس به عهده آقای یزدی نبوده است.

همچنین در این مصاحبه مبنای قضاوت آقای طباطبایی در مورد آقای محتشمی‌پور و آقای یزدی مشخص نیست. از چه رو یک طرف محکوم به سخن گفتن از روی کینه‌ورزی سیاسی می‌شود و طرف دیگر کسی قلمداد می‌گردد که نمی‌توان در اظهار او تردید کرد. با توجه به اینکه روایت آقای محتشمی‌پور با روایت امام، سید احمد آقا و دیگر افرادی که در این سفر به نوعی همراهی داشتند منطبق است آیا صرفا به دلیل مغایرت با ادعای آقای یزدی می‌توان چنین نسبتی به وی داد؟ از سوی دیگر جناب آقای یزدی به کرات تلاش کرده است نقش خود را در انقلاب اسلامی به مراتب بیشتر از آنچه که واقعیت دارد نشان دهد. لذا با شناخت نسبت به رویه‌ای که جناب آقای یزدی در طرح بحث‌های تاریخی دنبال می‌کند هرگز نمی‌توان به ضرس قاطع اعلام داشت که در این ادعا صادق است یا دستکم چنین بپنداریم که دلیلی وجود ندارد که ایشان خلاف واقع بگوید. از قضا در مورد جناب آقای یزدی که به شدت در تلاش است تا نقشی را برای خود در مهندسی انقلاب رقم زند انگیزه ایشان برای طرح چنین ادعاهایی کاملا قابل درک است.

برای نمونه آقای یزدی در یادداشتی روایتگرانه از رخدادهای انقلاب اسلامی مدعی می‌‌شود: «پس از پیروزی انقلاب هنگامی که به وزارت خارجه منصوب شدم اولین گام، اعلام تصمیم دولت ایران در خروج ایران از عضویت در پیمان نظامی سنتو بود.» (سالنامه روزنامه شرق، شماره 2، سال84، ص19) چنین ادعایی به هیچ وجه قرین صحت نیست زیرا تصمیم به لغو عضویت ایران در سنتو در همان روزهای اولیه پیروزی انقلاب اتخاذ شد و خبر آن توسط مرحوم دکتر کریم سنجابی به عنوان وزیر خارجه دولت موقت اعلام شد: «پاریس – رویتر- روزنامه لوموند دیروز از کریم سنجابی وزیر خارجه ایران نقل کرد که ایران با وجود خروج از سازمان پیمان مرکزی (سنتو) در گروه کشورهای سازمان همکاری و عمران منطقه‌ای (آر-سی-دی) خواهد ماند و امیدوار است که این گروه توسعه یابد.» (روزنامه کیهان شماره 10658، یکشنبه 20 اسفند 57، ص8)

همچنین جناب آقای یزدی برای اثبات نقش خویش در مهندسی انقلاب ادعا می‌‌کند طرح تشکیل جهاد سازندگی از وی بوده است: «بعد از برگشت از کوبا تجربه کوبا در بسیج جوانان و اعزام آنان به روستاها و مشارکت در بازسازی و نوسازی روستاهای کوبا را در جلساتی که روزهای جمعه با جمعی از جوانان انقلابی در دفتر نخست‌وزیری داشتیم مطرح ساختم. از درون این مباحث طرح جهاد سازندگی تهیه و به رهبر فقید انقلاب پیشنهاد شد که مورد تایید ایشان قرار گرفت و بیانیه آن تهیه شد. با انتشار آن، جهاد سازندگی رسما آغاز به کار کرد.» (سالنامه روزنامه شرق، شماره 2، سال 84، ص19) سفر آقای یزدی به هاوانا در شهریور 58 صورت گرفت در حالیکه تاریخ اعلام تشکیل جهاد سازندگی طی پیام رادیو – تلویزیونی در تاریخ 2 خرداد 58 بود که طی آن امام خمینی فرمودند: «دانشجوهای عزیز، متخصصین، مهندسین و بازاری، کشاورز، همه قشرهای ملت، داوطلب برای این است که ایرانی که به طور مخروبه به دست ما آمده است بسازند.
از این جهت باید ما بگوییم یک جهاد سازندگی، موسوم کنیم این جهاد را به «جهاد سازندگی» که همه قشرهای ملت، زن و مرد، پیر و جوان، دانشگاهی و دانشجو، مهندسین و متخصصین، شهری و دهاتی، همه با هم باید تشریک مساعی کنند و این ایران را که خراب شده است بسازند...» (صحیفه امام، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، جلد هشتم، ص 179) حال چگونه است که جناب آقای یزدی ادعا می‌کند بعد از بازگشت از هاوانا در شهریور 58 طی جلسات متعدد با دانشجویان این مسئله را مطرح کرده و سپس ماحصل این بحث‌ها را در قالب طرح جهاد سازندگی تقدیم امام می‌نماید؟! آیا اینگونه ادعاهای خلاف واقع آقای دکتر یزدی برای بزرگنمایی نقش خویش در انقلاب اسلامی نباید دستکم این هشدار را به آقای طباطبایی می‌داد که چه بسا درباره آنچه از سوی ایشان در مورد سفر امام به فرانسه مطرح شده است نیز باید با دیده تردید نگریسته شود؟
٭ مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران

تبلیغات