رستگار کردن جهنم مدرنیته
آرشیو
چکیده
متن
مقاله بلند «نقاش زندگی مدرن» که در مجموعه مقالات بودلر به زبان فارسی نیز آمده است، قطعا یکی از نخستین صورتبندیهای نظری در باب مدرنیته است؛ مقالهای که هوشمندانه در باب رابطه میان امر تاریخی و امر شاعرانه تامل میکند، یکی از فشردهترین متنهای نظری – انتقادی که پژواک آن را میتوان یک سده بعد در کل نظریه انتقادی مشاهده کرد. بودلر گرچه شاعری قرن نوزدهمی بود اما از بصیرتی قرن بیستمی برخوردار است. تاملات او در باب صنعتی و تکنیکی شدن هنر، که حاصل دیدار او از یک نمایشگاه عکاسی در اواخر قرن نوزدهم است (این مقاله در این مجموعه هم حضور دارد)، ابعاد نظری، انتقادی و حتی شهودی یک شاعر را نیز درمینوردد و لحن پیشگویانه یک پیامبر را به خود میگیرد.
نوشتههایی که جرقههای نبوغآمیز آن گاه چنان گر میگیرد که پس از صد و چندی سال آتش آن همچنان شوق و شورآفرین است. اما بیشک در میان این نوشتههای نبوغآمیز و سرشار از بصیرت شاعرانه، «نقاش زندگی مدرن» نوشتهای استثنایی است. چگالی ایدهها و تکانههای فکری و شهودی آنچنان بالا است که آدمی را به یاد والتر بنیامین و مقالات فشرده و کولاژگونهاش میاندازد. بیجهت نیست که ژان لوک گدار به بندی از شعر بودلر اشاره میکند تا نشان دهد او چنددهه پیشتر سینما را از طریق شعرش پیشبینی کرده بود: «از خلال ذهنهایمان میخلد / کشیده چونان بومهای نقاشی / خاطرات تو در قاب افق». گدار در تاریخهای سینمااش این بند را در دهان میشل پیکولی میگذارد و بعد توضیح میدهد که آنچه بودلر گفته اشاره به پرده سینما است.
اینجا حتی اگر به سیاقی که خود بودلر آثار و نوشتههای دیگران را میخواند، نوشته او را بخوانیم، یعنی تفکیک امر گذرا، از امر سرمدی با آنچه تاریخ نیز ناتوان از نشاندن گرد زمان بر آن است، با متنی روبهروییم که گویی نویسندهاش از اعماق تاریخ سر برآورده تا هم عصر و هم زمان ما نکاتی نبوغآمیز در باب زندگی مدرن و آداب و ژستهای بورژوازی بگوید. کلام او در ثبت ژستها و آداب زندگی روزمره بورژوازی در قرن نوزدهم از آن چنان دقت و صحتی برخوردار است که میتوان آن را به نقش دوربین در فیلمهای مستند تشبیه کرد. از این جهت نیز نثر نبوغآمیز بودلر در ثبت ژستهای قرن نوزدهم همان کارکردی را مییابد که جورجو آگامبن به سینما در قرن بیستم میبخشد. توصیف و تحلیلهای بودلر از طرحهای کنستانتین گی (که در ترجمه کتاب ژای ثبت شده)، متنی فراتر از تحلیل آثار یک هنرمند را خلق میکند و به قول آنری مژونیک، کارکردی همچون «رستگار کردن جهنم مدرنیته» را دارد و البته یادآور این نکته تکراری اما همچنان مغفول است که برای نقد مدرنیته باید سرتاپا مدرن بود و بودلر شاعر و نویسندهای به غایت مدرن بود.
نوشتههایی که جرقههای نبوغآمیز آن گاه چنان گر میگیرد که پس از صد و چندی سال آتش آن همچنان شوق و شورآفرین است. اما بیشک در میان این نوشتههای نبوغآمیز و سرشار از بصیرت شاعرانه، «نقاش زندگی مدرن» نوشتهای استثنایی است. چگالی ایدهها و تکانههای فکری و شهودی آنچنان بالا است که آدمی را به یاد والتر بنیامین و مقالات فشرده و کولاژگونهاش میاندازد. بیجهت نیست که ژان لوک گدار به بندی از شعر بودلر اشاره میکند تا نشان دهد او چنددهه پیشتر سینما را از طریق شعرش پیشبینی کرده بود: «از خلال ذهنهایمان میخلد / کشیده چونان بومهای نقاشی / خاطرات تو در قاب افق». گدار در تاریخهای سینمااش این بند را در دهان میشل پیکولی میگذارد و بعد توضیح میدهد که آنچه بودلر گفته اشاره به پرده سینما است.
اینجا حتی اگر به سیاقی که خود بودلر آثار و نوشتههای دیگران را میخواند، نوشته او را بخوانیم، یعنی تفکیک امر گذرا، از امر سرمدی با آنچه تاریخ نیز ناتوان از نشاندن گرد زمان بر آن است، با متنی روبهروییم که گویی نویسندهاش از اعماق تاریخ سر برآورده تا هم عصر و هم زمان ما نکاتی نبوغآمیز در باب زندگی مدرن و آداب و ژستهای بورژوازی بگوید. کلام او در ثبت ژستها و آداب زندگی روزمره بورژوازی در قرن نوزدهم از آن چنان دقت و صحتی برخوردار است که میتوان آن را به نقش دوربین در فیلمهای مستند تشبیه کرد. از این جهت نیز نثر نبوغآمیز بودلر در ثبت ژستهای قرن نوزدهم همان کارکردی را مییابد که جورجو آگامبن به سینما در قرن بیستم میبخشد. توصیف و تحلیلهای بودلر از طرحهای کنستانتین گی (که در ترجمه کتاب ژای ثبت شده)، متنی فراتر از تحلیل آثار یک هنرمند را خلق میکند و به قول آنری مژونیک، کارکردی همچون «رستگار کردن جهنم مدرنیته» را دارد و البته یادآور این نکته تکراری اما همچنان مغفول است که برای نقد مدرنیته باید سرتاپا مدرن بود و بودلر شاعر و نویسندهای به غایت مدرن بود.