آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

نویسنده‌ای به نام ویکتور، در اکراینِ بعد از فروپاشی کمونیسم، به هر دری می‌زند تا داستانی چاپ کند، اما موفق نمی‌شود. روزی از روزها، که سراغ یکی از روزنامه‌های معتبر کی‌یف می‌رود تا بار دیگر بخت‌اش را امتحان کند، سردبیر این روزنامه به او پیشنهاد می‌دهد که به جای داستان‌نویسی، که راه به جایی نمی‌برد، بهتر است بخت‌اش را جای دیگری امتحان کند که پول بیشتری هم نصیبش می‌کند.
 
پیشنهاد سردبیر نوشتن آگهی ترحیم برای بزرگان مملکت است، با این تفاوت که این آگهی‌ها باید پیش از مرگ این شخصیت‌ها نوشته شوند. تا زمانی که اولین آگهی ترحیم چاپ نشده است، ویکتور هیچ درکی از معنای کاری که انجام می‌دهد ندارد. ولی کم‌کم می‌فهمد که انگار با نوشتن این آگهی‌ها در مرگ -یا دقیق‌تر بگوییم، قتل- این افراد دخیل است.
 
در واقع، در تمام مدتی که ویکتور مشغول نوشتن این آگهی‌ها است، مافیای اکراین در مقام تصمیم‌گیری برای مرگ افراد و تعیین ساعت مرگ ایشان است؛ شرایطی که فقط از یک جامعه سیاست‌زده و بحران‌زده می‌شود انتظار داشت، جامعه‌ای که همه قوانین انسانی و اخلاقی در آن رنگ باخته و فرمان زندگی آدم‌ها به دست انسان‌ها افتاده و مهم‌تر این که در چنین جامعه‌ای نه‌تنها دیدن که پذیرفتن هر چیزی عادی است؛ چون زندگی معنای خودش را از دست داده و همه چیزهای غیرعادی، از فرط تکرار، عادی و از آن مهم‌تر بی‌معنا و پوچ شده.
 
حتی اگر اتفاق این باشد که باغ‌وحش شهر حیواناتش را حراج کرده و حضانت‌شان را به افراد عادی واگذار کرده باشد و پنگوئنی که ویکتور حضانت‌اش را به عهده گرفته افسرده باشد و بیماری قلبی داشته باشد و ویکتور مجبور باشد قلب کودکی را برای پیوند زدن به قلب میشای پنگوئن به قیمت گزافی خریداری کند و خودش به جای این پنگوئن برای یک پرواز آزمایشی راهی فضا شود. «مرگ و پنگوئن» محصول زندگی در جامعه‌ای است که همه چیز در آن با الفبای سیاست تعریف می‌شود و اختناق حرف اول را می‌زند، حتی اگر به قیمت عقیم‌شدن زندگی باشد.

«مرگ و پنگوئن» داستانی است درباره تن دادن آدمیزاد به ذلت، شرایطی که تا وقتی آدم تا خرخره در آن گیر کرده خودش را ناچار از تن دادن به آن می‌بیند، اما شاید چنددهه بعد حتی از یادآوری‌اش عرق شرم به چهره‌اش بنشیند.

تبلیغات