امام در پاریس با نمایندگان حزب توده ملاقات نکرد
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
آیا حزب توده ایران مبدع واژه «خط امام» بوده است؟اگرچه پاسخ قاطعی به این سوال نمیتوان داد اما قطعا یکی از گروههایی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی تاکید فراوانی بر این واژه داشته و بطور مبسوط آن را تئوریزه کرده، حزب توده ایران بوده است، در خصوص دلایل اتخاذ چنین تاکتیکی و همچنین تحلیل حزب توده ایران از نقش بنیانگذار جمهوری اسلامی با بابک امیرخسروی از اعضای وقت هیئت رهبری حزب توده ایران به گفتوگو نشستیم. امیرخسروی در این گفتوگو همچنین از تلاشهای ناکام حزب توده ایران برای ارتباط با امام خمینی در مدت اقامت ایشان در پاریس خبر میدهد.
نورالدین کیانوری در کتاب “حزب توده ایران و مسائل میهن انقلابی ما” در قسمتی به تبیین خط امام میپردازد و ویژگیهایی را برای آن برمیشمرد. میخواهیم بدانیم حزب توده ایران با چه هدفی بهرغم نگاه مارکسیستیاش از رهبر مذهبی انقلاب حمایت همه جانبه به عمل میآورد و حتی بر “خط امام” تاکید میکند؟
مسئله حمایت از آیتالله خمینی در آغاز یک امر کاملا طبیعی به نظر میرسید ایشان رهبر یک انقلاب بزرگ مردمی و ضداستبدادی بود و همه احزاب ملی و آزادیخواه به حمایت از وی به عنوان رهبر بلامنازع انقلاب پرداختند. مسئلهای که بعدتر در خصوص موضع حزب توده در برابر آیتالله خمینی پیش آمد مربوط است به نظریهای که رهبری حزب و بویژه دبیر اول وقت آن یعنی «نورالدین کیانوری» در 5 عنصر اصلی به عنوان «خط امام» تئوریزه کرد.
این 5 عنصر اصلی چه بودند؟
این 5 عنصر«خط امام»، ازنگاهِ وی، عبارت بودند از «جنبه ضد امپریالیستی قاطع»، «جنبه ضد استبداد سلطنتی»، «عدالت خواهی اجتماعی وحمایت ازتودههای محروم»، «سمت گیری درجهت تامین حقوق وآزادیهای فردی» و« تکیه به لزوم اتحاد همه نیروهای راستین خلق درجهت تحقق موارد چهارگانه ذکر شده»! اما مسئله ازاین نظردرخورتامل است که مابدون توجه به گوهر تفکرات آیتالله خمینی به چنین تعریفی از«خط امام» پرداختیم. رهبری حزب، بویژه دبیر اول آن، آنچه در اساس افکاروآمال و آرزوهای ما بود با اتکاء به برخی اظهارنظرهای آیتالله خمینی وتا حدی دستکاری در آنها، به عنوان «خط امام»، در 5 عنصر بالا، فرمول بندی کرد.
نخستین بار چنین بحثهایی در چه زمانی مطرح شد؟
تا آنجا که به خاطر دارم مقوله خط امام و دفاع حزب ازآن، درجلسات «پرسش و پاسخ» که دبیراول برگزارمی کرد، دراوایل سال 58 وکمی پس از بازگشت رهبران حزب توده به ایران برگزار میشد مطرح و سپس در پلنوم هفدهم حزب که درفروردین 1360 در تهران برگزارگردید، تصویب شد و به عنوان مشی اصلی وراهنمای حزب در آمد.
چه تناقضاتی در این ایده دیده میشد؟
مثلا فرض کنید وقتی آیتالله خمینی درآغاز، ازآمریکا به عنوان «شیطان بزرگ» یاد میکرد و یا میگفت: “هر چه فریاد دارید برسرآمریکا بزنید”. این حرفها، بدون درنظرگرفتن گوهرفکری وباورهای آیتالله خمینی دراین راستا، با باورهای ایدئولوژیک حزب توده ایران ونیزرهنمودهای رایج آن دوران در احزاب کمونیستی جهان پیوند زده شد ودرذهن خود، آیتالله خمینی را درردیف رهبران دموکرات انقلابی ضد امپریالیست جهان سوم قراردادیم وتعریف کردیم.
رهبری حزب براین توهم بود که جمهوری اسلامی نیزطبق رهنمود کنفرانسهای احزاب کمونیستی وکارگری رایج درآن دوره به ناگزیر همراه با ملل کشورهای سوسیالیستی وجنبشهای آزادیخواه ملی در مبارزه مشترک علیه امپریالیسم جهانی به رهبری آمریکا شرکت خواهد کرد و این را اقتضای زمانه میپنداشت. براین مبنا نتیجه میگرفت که با تشدید درگیریهای آیتالله خمینی وگردانندگان جمهوری اسلامی با امپریالیسم و به ویژه آمریکا، آنها به ناچار به سمت اتحاد شوروی گرایش خواهندیافت! به همان گونه که درسایر کشورهای منطقه همانند مصر و سوریه والجزایر یا لیبی چنین رخ داد. و حافظ اسد و جمال عبدالناصر و بومدین و قذافی به اتحاد شوروی نزدیک شدند.
توهم این بود که با سمت گیری به سوی اتحاد شوروی ونزدیکترشدن به او، چون حزب توده درافکارِعمومی نماد و به نوعی نماینده جبهه سوسیالیسم جهانی و شوروی است، جای پای محکمتری در سیستم جمهوری اسلامی خواهد یافت. اما واقعیت به گونه دیگری بود. درواقع، مسئله آیتالله خمینی فقط با آمریکا نبود. ایشان با هر کشور اجنبی که به نوعی با ایران طرف بود، مرزبندی داشتند.
آیتالله دریکی ازسخنرانیهای مهرماه 57 صریحا گفت:«اصل عقیده ما این است که آمریکا نباشد، نه تنها آمریکا، شوروی هم نباشد، اجنبی نباید باشد. » ایشان در این زمینه یک دیدگاه پراگماتیک داشت و چون میدید که جمهوری اسلامی مشکلات بیشتری با آمریکا دارد مسئله اصلی را آمریکا میدانست و اگرنه دیدگاه صریح آیتالله خمینی روحیه اجنبی ستیزی و مخالفت با دخالت اجنبی بود ولی رهبری حزب اینهارا نمیدید یا به روی خود نمیآورد. امام بیست سال پیش ازآن هم گفته بود: «آمریکا از انگلیس بدتر، انگلیس از آمریکا بدتر و شوروی از هر دو آنها بدتر، وهمه ازهم پلیدترند.
لیکن امروز سروکارما باآمریکاست. » یعنی فردا ممکن است با دیگری باشد. از سوی دیگر اگر بنا باشد شاخصی برای بیان تفکر آیتالله خمینی داشته باشیم جنبه اسلامی تفکر وی بود. آیتالله خمینی همه چیز را بر اساس محور اسلام میدید. ایشان میگفتند که اگر به ما هرگونه استقلال بدهند یا هرگونه آزادی بدهند ولیکن قرآن را بگیرند، ما آن آزادی و استقلال را نمیخواهیم. بنابراین گوهر تفکر آیتالله خمینی حکومت اسلامی بود. درواقع، آن چه برای ایشان فرعی بود، ازمنظر حزب اصلی تلقی میشد. و مقوله اسلام و حکومت اسلامی راکه برای ایشان اصلی بود، رهبری حزب روی فرصتطلبی ازقلم انداخت و در تصویر دبیراول حزب از «خط امام»، کوچکترین بازتابی نیافت.
شما ببینید در این شاخصها اصلا توجه نمیشود که آیتالله خمینی یک روحانی برجسته و مرجع تقلید است و اساسا فکر اصلی او پیاده کردن حکومت بر اساس اسلام است بنابراین برداشت و تئوری حزب از خط امام از اساس بر پایه ذهنیات استوار بود. البته درگذشته من طی رسالههایی تکتک این عناصر ابداعی «خط امام» از نظر حزب توده را مورد بررسی و نقد قراردادهام که دراین گفتوگو مجالی برای پرداختن به آنها نیست. در این تئوری سازی «خط امام» که برای حمایت ونزدیکی به هواداران آیتالله خمینی طراحی شده بود نوعی حسابگری سیاسی هم که ناشی ازآرایش نیروهای سیاسی وسوابق ذهنی گذشته بود، دخالت داشت.
گرچه حزب توده ایران مسئله اتحاد سیاسی را مطرح میکرد، امادرعمل، با بسیاری ازنیروهای سیاسی حاضردرصحنه، مسئله داشت. مثلا حزب از زمانهای دور با جبهه ملی ایران و نیروهای نزدیک به آن مشکل داشت. رهبری حزب توده ایران دو سال به طورسیستماتیک، دولت دکترمصدق را تخریب و تضعیف کرده بود. با اینکه در پلنوم چهارم حزب درسال 1336 این عملکردرهبری حزب شدیداً مورد نقد قرارگرفته بود. اما بعد از انقلاب بازهم به نحوی، به توجیه سیاستهای گذشته پرداخت.
بگومگوهای گذشته امکان برقراری رابطه واتحاد بانیروهای سیاسی طرفدارجبهه ملی را دشوار میساخت. از سوی دیگر، حزب توده ایران تقریبا با قاطبه جریانات چپ موجود در آن زمان نیزمشکل داشت و اختلافات ایدئولوژیک جدی بودند. بنابراین تنها نیرویی که حزب توده ایران باوی سابقه ذهنی منفی و خصمانه نداشت، همین نیروهای مذهبی بودند. میدانید که حزب توده ایران در هیچ دورهای ازحیات سیاسی خود، ضد مذهب نبود. بلکه به مذهب و اعتقادات دینی مردم وجامعه احترام میگذاشت.
به خاطر میآورم که در روزهای عاشورا همواره سرمقاله ارگان حزب به این موضوع اختصاص داشت و این دیدگاه را تبلیغ میکرد که بجای گریستن درعاشورا باید از اینکه امام حسین در برابر جباریت ایستاد وشهید شد، درس گرفت و باید یزیدهای زمانه را شناخت وعلیه آنها جنگید. در 15 خرداد 42 نیزحزب توده ایران ازحرکت آیتالله خمینی دفاع کرد. ازرادیو«پیک ایران» بارها، البته نه همیشه، اعلامیههای آیتالله به گوش ایرانیان داخل کشور رسانده میشد. همه اینها و موضعگیریهای گذشته حزب در جزوهای در یک تیراژ گسترده تحت عنوان «25 سال حمایت از خط امام» چاپ شد و درسطح کشور پخش شد که تاثیر خوبی هم داشت. مورد دیگر اینکه رفقای زندانی ما بخصوص افسرها در زندان شاه، با بسیاری از شخصیتهای برجسته روحانی از جمله آیتالله منتظری هم سلول و هم زندان بودند و ارتباط خوبی با نیروهای مذهبی نزدیک به رهبری انقلاب داشتند.
اینها زمینههائی بود که تصور میشد برپایه آن، شانس نزدیکی واتحاد سیاسی با پیروان آیتالله وجود دارد. آنها براین گمان بودند که اگر با این نیرو مانوس شویم و تفاهم کنیم، موقعیت سیاسی حزب بهتر خواهد شد. با همین تحلیل از میان نیروهای سیاسی موجود آن زمان عملا بهترین نیرو برای پیشبرد اهداف حزب توده ایران، نیروهای مذهبی طرفدارآیتالله خمینی به حساب میآمدند و طرح «خط امام» حاصل این ملاحظات بود.
آیا حزب با توجه به دیدارهای اکثر مخالفین شاه با امام پیش از انقلاب برای دیدار با ایشان تلاش کرده است؟ میبینیم که چهرههای نهضت آزادی یا جبهه ملی(دکتر سنجابی) با امام دیدار میکنند. آیا امام دیدار با سران توده را رد کرده بوده است؟ و اساسا تلاشی پیرامون دیدار با ایشان صورت گرفته بود؟
بله، چنین تلاشهایی شد. من چون مستقیما در جریان این اقدامات بودم دقیقا میدانم که چنین کوششهائی صورت گرفت. بار اول زمانی بود که «محمدرضا قدوه» از اعضای هیئت اجرایی وقت که برای شرکت درکنفرانس صلح در پاریس حضور داشت، در این خصوص اقدام کرد.
قدوه که درایام جوانی مدتی رییس فرهنگ شهرقم بود و در آنجا با «آیتالله اشراقی» آشنایی داشت (درواقع شاگرد ایشان بود)، به همراه من و «محمد علی جواهری» و با واسطه آقای اشراقی به مقرآیتالله خمینی در نوفللوشاتو، درحومه پاریس، رفتیم. ناگفته نگذارم که خود قدوه نیزدرجوانی طلبه بود و با اسلام وموازین اسلامی خوب آشنا بود. قدوه کوشش کرد از طریق آشنایی جواهری با آیتالله اشراقی، زمینه ارتباط حزب با آیتالله خمینی را فراهم سازد. آقای اشراقی در ابتدا خیلی صمیمانه از آقای جواهری، به دلیل سابقه شاگرد- معلمی استقبال کرد.
در ملاقات دوم جواهری به گونهای به آیتالله اشراقی فهماند که وی از طرف حزب توده ماموریت برای ایجاد ارتباط رهبری حزب و آیتالله خمینی را دارد که آقای اشراقی دیگرفاصله گرفت و با سردی برخورد کرد. دیگرادامه این تماس بیفایده بود. با این حال قدوه نامهای از سوی رهبری حزب نوشت و به من سپرد و بنا شد اگر رهبری با متن آن موافقت داشت، من نامه را نزد آیتالله خمینی ببرم. قدوه پس از مراجعت به آلمان به من اطلاع داد که نوشته اومناسب نیست و متن دیگری ارسال خواهد کرد. هیئت اجرایی متن تایپ شده دیگری را برای من فرستادند. من به نوفل لوشاتو رفتم و آن نامه را به نوه آیتالله خمینی دادم.
کدام نوه ایشان؟
نوه دختری ایشان بود. که خیلی هم فعال و دائم دررفت وآمد بود. من در اتاقی که جدا از محل اقامت بود او را دیدم و نامه را دادم. نوه آیتالله خمینی مدتی بعد بازگشت و گفت نامه را به خود آیتالله داده است.
من هم پس ازمدتی انتظار، چون خبری نشد مراجعت کردم، آدرس وتلفن گذاشتم که اگر لازم شد خبرکنند اما هرگز خبری از سوی آیتالله خمینی نشد من این اسناد و متن آن نامه را هنوزدارم و شاید در فرصت مناسب به چاپ برسانیم البته میشد رفتار آیتالله خمینی را ازروی اظهاراتشان حدس زد. استفتایی در شعبان 1397 ازایشان، فکرکنم هنگامی که هنوز درنجف بودند، شده بود. ایشان در پاسخ صریحاً میگویند که از کمونیستها و مارکسیستها بیزار بوده و آنها را خائن به مذهب و انقلاب میداند. درمهر ماه 1357 نیز مطالب مشابهی به یک خبرنگار مصری زده و گفته بودند: خطرآنها برای کشورکمتر از شاه نیست.
من در آن زمان بریدههای روزنامهها را برای رهبری حزب درآلمان میفرستادم. طبیعتا وقتی فردی درمقام و موقعیت امام خمینی درآستانه انقلاب، این دیدگاه را درباره حزب توده دارد، به پیام رهبری حزب توده ایران برای دیدار و گفتوگو نیز پاسخ نمیدهد. این را هم باید اضافه کرد که در آبان 57 هنوزموضع رهبری حزب نسبت به آیتالله خمینی روشن نبود و اختلافاتی میان ایرج اسکندری و کیانوری وجود داشت که اتخاذ چنین ابتکاراتی را دشوار میکرد. دراین مقطع زمانی است که این اختلافات تاحدی حل میشود و فعالیت برای نزدیکی به رهبرروحانی انقلاب فراهم میشود.
حزب در تحلیلی نیروهای انقلابی را به دو دسته راست سرمایهداری و دسته دوم نیروهای خط امام که به محرومین نزدیکاند تقسیم میکند. حزب امیدوار است که در بلندمدت این نیروهای طبقهبندی شده تحت عنوان خط امام در نهایت به سمت سوسیالیسم حرکت کنند. مبنای این تحلیل چیست؟
تصور بر این بود که نیروهای خط امامی با توجه به شعارهایی که در خصوص دفاع از محرومان جامعه میدادند سمت سوی پیشرفت کشور را بر اساس حرکتی که به راه رشد غیرسرمایهداری معروف بود، به پیش ببرند. با توجه به اینکه در آن زمان بسیاری از صنایع و بانکها و اموال به تصرف دولت در آمده بود چنین تصوری از حرکت این نیروها به سمت یک اقتصاد غیرسرمایهداری و یا سمتگیری سوسیالیستی چندان دور از ذهن نبود.
آیا بحث دفاع از رهبر انقلاب بر این مبنا بوده است که انقلاب بهمن 57 انقلابی اولیه است و انقلاب بعدی که دیکتاتوری پرولتاریا را ایجاد میکند در راه است و با این هدف از انقلاب و امام دفاع شده است؟
مسلماً درحزب توده ایران چنین چیزی در مخیله کسی نمیگنجید. گویا بعضی ازسازمانهای چپ ازاین حرفها میزدند. آنها نیز به سرعت ازآن فاصله گرفتند. به هرحال، موضوع بدین شکل ومضمون، اصلاً درحزب مطرح نبود. تصور بر این بود که جمهوری اسلامی میتواند در چارچوب کشورهای دیگر جهان سوم، که راه رشد غیرسرمایهداری راپیش گرفتهاند حرکت کند و دولت که بسیاری از امور را در دست گرفته، در مسیر غیرسرمایهداری حرکت کند.
افکار حزب از این فراتر نمیرفت. سیاست رهبری حزب، حمایت صوری از«خط امام» نبود و این حمایت واقعا صادقانه و بر اساس محاسبات سیاسی و ایدئولوژیک بود که عرض کردم. اصلا فکری برای اینکه مثلا با اقدامی کودتا گونه، قدرت قبضه شود، درسیاست رهبری حزب توده نبود. نهایت آمال این بودکه با نزدیکی به نیروهای مذهبی، حزب بتواند مثلاً دریک شرایط مساعد، مثل دوره قوام السلطنه، در یک دولت ائتلافی در حد چند وزیر شرکت کند و یا در مجلس حضور داشته باشد.
نورالدین کیانوری در کتاب “حزب توده ایران و مسائل میهن انقلابی ما” در قسمتی به تبیین خط امام میپردازد و ویژگیهایی را برای آن برمیشمرد. میخواهیم بدانیم حزب توده ایران با چه هدفی بهرغم نگاه مارکسیستیاش از رهبر مذهبی انقلاب حمایت همه جانبه به عمل میآورد و حتی بر “خط امام” تاکید میکند؟
مسئله حمایت از آیتالله خمینی در آغاز یک امر کاملا طبیعی به نظر میرسید ایشان رهبر یک انقلاب بزرگ مردمی و ضداستبدادی بود و همه احزاب ملی و آزادیخواه به حمایت از وی به عنوان رهبر بلامنازع انقلاب پرداختند. مسئلهای که بعدتر در خصوص موضع حزب توده در برابر آیتالله خمینی پیش آمد مربوط است به نظریهای که رهبری حزب و بویژه دبیر اول وقت آن یعنی «نورالدین کیانوری» در 5 عنصر اصلی به عنوان «خط امام» تئوریزه کرد.
این 5 عنصر اصلی چه بودند؟
این 5 عنصر«خط امام»، ازنگاهِ وی، عبارت بودند از «جنبه ضد امپریالیستی قاطع»، «جنبه ضد استبداد سلطنتی»، «عدالت خواهی اجتماعی وحمایت ازتودههای محروم»، «سمت گیری درجهت تامین حقوق وآزادیهای فردی» و« تکیه به لزوم اتحاد همه نیروهای راستین خلق درجهت تحقق موارد چهارگانه ذکر شده»! اما مسئله ازاین نظردرخورتامل است که مابدون توجه به گوهر تفکرات آیتالله خمینی به چنین تعریفی از«خط امام» پرداختیم. رهبری حزب، بویژه دبیر اول آن، آنچه در اساس افکاروآمال و آرزوهای ما بود با اتکاء به برخی اظهارنظرهای آیتالله خمینی وتا حدی دستکاری در آنها، به عنوان «خط امام»، در 5 عنصر بالا، فرمول بندی کرد.
نخستین بار چنین بحثهایی در چه زمانی مطرح شد؟
تا آنجا که به خاطر دارم مقوله خط امام و دفاع حزب ازآن، درجلسات «پرسش و پاسخ» که دبیراول برگزارمی کرد، دراوایل سال 58 وکمی پس از بازگشت رهبران حزب توده به ایران برگزار میشد مطرح و سپس در پلنوم هفدهم حزب که درفروردین 1360 در تهران برگزارگردید، تصویب شد و به عنوان مشی اصلی وراهنمای حزب در آمد.
چه تناقضاتی در این ایده دیده میشد؟
مثلا فرض کنید وقتی آیتالله خمینی درآغاز، ازآمریکا به عنوان «شیطان بزرگ» یاد میکرد و یا میگفت: “هر چه فریاد دارید برسرآمریکا بزنید”. این حرفها، بدون درنظرگرفتن گوهرفکری وباورهای آیتالله خمینی دراین راستا، با باورهای ایدئولوژیک حزب توده ایران ونیزرهنمودهای رایج آن دوران در احزاب کمونیستی جهان پیوند زده شد ودرذهن خود، آیتالله خمینی را درردیف رهبران دموکرات انقلابی ضد امپریالیست جهان سوم قراردادیم وتعریف کردیم.
رهبری حزب براین توهم بود که جمهوری اسلامی نیزطبق رهنمود کنفرانسهای احزاب کمونیستی وکارگری رایج درآن دوره به ناگزیر همراه با ملل کشورهای سوسیالیستی وجنبشهای آزادیخواه ملی در مبارزه مشترک علیه امپریالیسم جهانی به رهبری آمریکا شرکت خواهد کرد و این را اقتضای زمانه میپنداشت. براین مبنا نتیجه میگرفت که با تشدید درگیریهای آیتالله خمینی وگردانندگان جمهوری اسلامی با امپریالیسم و به ویژه آمریکا، آنها به ناچار به سمت اتحاد شوروی گرایش خواهندیافت! به همان گونه که درسایر کشورهای منطقه همانند مصر و سوریه والجزایر یا لیبی چنین رخ داد. و حافظ اسد و جمال عبدالناصر و بومدین و قذافی به اتحاد شوروی نزدیک شدند.
توهم این بود که با سمت گیری به سوی اتحاد شوروی ونزدیکترشدن به او، چون حزب توده درافکارِعمومی نماد و به نوعی نماینده جبهه سوسیالیسم جهانی و شوروی است، جای پای محکمتری در سیستم جمهوری اسلامی خواهد یافت. اما واقعیت به گونه دیگری بود. درواقع، مسئله آیتالله خمینی فقط با آمریکا نبود. ایشان با هر کشور اجنبی که به نوعی با ایران طرف بود، مرزبندی داشتند.
آیتالله دریکی ازسخنرانیهای مهرماه 57 صریحا گفت:«اصل عقیده ما این است که آمریکا نباشد، نه تنها آمریکا، شوروی هم نباشد، اجنبی نباید باشد. » ایشان در این زمینه یک دیدگاه پراگماتیک داشت و چون میدید که جمهوری اسلامی مشکلات بیشتری با آمریکا دارد مسئله اصلی را آمریکا میدانست و اگرنه دیدگاه صریح آیتالله خمینی روحیه اجنبی ستیزی و مخالفت با دخالت اجنبی بود ولی رهبری حزب اینهارا نمیدید یا به روی خود نمیآورد. امام بیست سال پیش ازآن هم گفته بود: «آمریکا از انگلیس بدتر، انگلیس از آمریکا بدتر و شوروی از هر دو آنها بدتر، وهمه ازهم پلیدترند.
لیکن امروز سروکارما باآمریکاست. » یعنی فردا ممکن است با دیگری باشد. از سوی دیگر اگر بنا باشد شاخصی برای بیان تفکر آیتالله خمینی داشته باشیم جنبه اسلامی تفکر وی بود. آیتالله خمینی همه چیز را بر اساس محور اسلام میدید. ایشان میگفتند که اگر به ما هرگونه استقلال بدهند یا هرگونه آزادی بدهند ولیکن قرآن را بگیرند، ما آن آزادی و استقلال را نمیخواهیم. بنابراین گوهر تفکر آیتالله خمینی حکومت اسلامی بود. درواقع، آن چه برای ایشان فرعی بود، ازمنظر حزب اصلی تلقی میشد. و مقوله اسلام و حکومت اسلامی راکه برای ایشان اصلی بود، رهبری حزب روی فرصتطلبی ازقلم انداخت و در تصویر دبیراول حزب از «خط امام»، کوچکترین بازتابی نیافت.
شما ببینید در این شاخصها اصلا توجه نمیشود که آیتالله خمینی یک روحانی برجسته و مرجع تقلید است و اساسا فکر اصلی او پیاده کردن حکومت بر اساس اسلام است بنابراین برداشت و تئوری حزب از خط امام از اساس بر پایه ذهنیات استوار بود. البته درگذشته من طی رسالههایی تکتک این عناصر ابداعی «خط امام» از نظر حزب توده را مورد بررسی و نقد قراردادهام که دراین گفتوگو مجالی برای پرداختن به آنها نیست. در این تئوری سازی «خط امام» که برای حمایت ونزدیکی به هواداران آیتالله خمینی طراحی شده بود نوعی حسابگری سیاسی هم که ناشی ازآرایش نیروهای سیاسی وسوابق ذهنی گذشته بود، دخالت داشت.
گرچه حزب توده ایران مسئله اتحاد سیاسی را مطرح میکرد، امادرعمل، با بسیاری ازنیروهای سیاسی حاضردرصحنه، مسئله داشت. مثلا حزب از زمانهای دور با جبهه ملی ایران و نیروهای نزدیک به آن مشکل داشت. رهبری حزب توده ایران دو سال به طورسیستماتیک، دولت دکترمصدق را تخریب و تضعیف کرده بود. با اینکه در پلنوم چهارم حزب درسال 1336 این عملکردرهبری حزب شدیداً مورد نقد قرارگرفته بود. اما بعد از انقلاب بازهم به نحوی، به توجیه سیاستهای گذشته پرداخت.
بگومگوهای گذشته امکان برقراری رابطه واتحاد بانیروهای سیاسی طرفدارجبهه ملی را دشوار میساخت. از سوی دیگر، حزب توده ایران تقریبا با قاطبه جریانات چپ موجود در آن زمان نیزمشکل داشت و اختلافات ایدئولوژیک جدی بودند. بنابراین تنها نیرویی که حزب توده ایران باوی سابقه ذهنی منفی و خصمانه نداشت، همین نیروهای مذهبی بودند. میدانید که حزب توده ایران در هیچ دورهای ازحیات سیاسی خود، ضد مذهب نبود. بلکه به مذهب و اعتقادات دینی مردم وجامعه احترام میگذاشت.
به خاطر میآورم که در روزهای عاشورا همواره سرمقاله ارگان حزب به این موضوع اختصاص داشت و این دیدگاه را تبلیغ میکرد که بجای گریستن درعاشورا باید از اینکه امام حسین در برابر جباریت ایستاد وشهید شد، درس گرفت و باید یزیدهای زمانه را شناخت وعلیه آنها جنگید. در 15 خرداد 42 نیزحزب توده ایران ازحرکت آیتالله خمینی دفاع کرد. ازرادیو«پیک ایران» بارها، البته نه همیشه، اعلامیههای آیتالله به گوش ایرانیان داخل کشور رسانده میشد. همه اینها و موضعگیریهای گذشته حزب در جزوهای در یک تیراژ گسترده تحت عنوان «25 سال حمایت از خط امام» چاپ شد و درسطح کشور پخش شد که تاثیر خوبی هم داشت. مورد دیگر اینکه رفقای زندانی ما بخصوص افسرها در زندان شاه، با بسیاری از شخصیتهای برجسته روحانی از جمله آیتالله منتظری هم سلول و هم زندان بودند و ارتباط خوبی با نیروهای مذهبی نزدیک به رهبری انقلاب داشتند.
اینها زمینههائی بود که تصور میشد برپایه آن، شانس نزدیکی واتحاد سیاسی با پیروان آیتالله وجود دارد. آنها براین گمان بودند که اگر با این نیرو مانوس شویم و تفاهم کنیم، موقعیت سیاسی حزب بهتر خواهد شد. با همین تحلیل از میان نیروهای سیاسی موجود آن زمان عملا بهترین نیرو برای پیشبرد اهداف حزب توده ایران، نیروهای مذهبی طرفدارآیتالله خمینی به حساب میآمدند و طرح «خط امام» حاصل این ملاحظات بود.
آیا حزب با توجه به دیدارهای اکثر مخالفین شاه با امام پیش از انقلاب برای دیدار با ایشان تلاش کرده است؟ میبینیم که چهرههای نهضت آزادی یا جبهه ملی(دکتر سنجابی) با امام دیدار میکنند. آیا امام دیدار با سران توده را رد کرده بوده است؟ و اساسا تلاشی پیرامون دیدار با ایشان صورت گرفته بود؟
بله، چنین تلاشهایی شد. من چون مستقیما در جریان این اقدامات بودم دقیقا میدانم که چنین کوششهائی صورت گرفت. بار اول زمانی بود که «محمدرضا قدوه» از اعضای هیئت اجرایی وقت که برای شرکت درکنفرانس صلح در پاریس حضور داشت، در این خصوص اقدام کرد.
قدوه که درایام جوانی مدتی رییس فرهنگ شهرقم بود و در آنجا با «آیتالله اشراقی» آشنایی داشت (درواقع شاگرد ایشان بود)، به همراه من و «محمد علی جواهری» و با واسطه آقای اشراقی به مقرآیتالله خمینی در نوفللوشاتو، درحومه پاریس، رفتیم. ناگفته نگذارم که خود قدوه نیزدرجوانی طلبه بود و با اسلام وموازین اسلامی خوب آشنا بود. قدوه کوشش کرد از طریق آشنایی جواهری با آیتالله اشراقی، زمینه ارتباط حزب با آیتالله خمینی را فراهم سازد. آقای اشراقی در ابتدا خیلی صمیمانه از آقای جواهری، به دلیل سابقه شاگرد- معلمی استقبال کرد.
در ملاقات دوم جواهری به گونهای به آیتالله اشراقی فهماند که وی از طرف حزب توده ماموریت برای ایجاد ارتباط رهبری حزب و آیتالله خمینی را دارد که آقای اشراقی دیگرفاصله گرفت و با سردی برخورد کرد. دیگرادامه این تماس بیفایده بود. با این حال قدوه نامهای از سوی رهبری حزب نوشت و به من سپرد و بنا شد اگر رهبری با متن آن موافقت داشت، من نامه را نزد آیتالله خمینی ببرم. قدوه پس از مراجعت به آلمان به من اطلاع داد که نوشته اومناسب نیست و متن دیگری ارسال خواهد کرد. هیئت اجرایی متن تایپ شده دیگری را برای من فرستادند. من به نوفل لوشاتو رفتم و آن نامه را به نوه آیتالله خمینی دادم.
کدام نوه ایشان؟
نوه دختری ایشان بود. که خیلی هم فعال و دائم دررفت وآمد بود. من در اتاقی که جدا از محل اقامت بود او را دیدم و نامه را دادم. نوه آیتالله خمینی مدتی بعد بازگشت و گفت نامه را به خود آیتالله داده است.
من هم پس ازمدتی انتظار، چون خبری نشد مراجعت کردم، آدرس وتلفن گذاشتم که اگر لازم شد خبرکنند اما هرگز خبری از سوی آیتالله خمینی نشد من این اسناد و متن آن نامه را هنوزدارم و شاید در فرصت مناسب به چاپ برسانیم البته میشد رفتار آیتالله خمینی را ازروی اظهاراتشان حدس زد. استفتایی در شعبان 1397 ازایشان، فکرکنم هنگامی که هنوز درنجف بودند، شده بود. ایشان در پاسخ صریحاً میگویند که از کمونیستها و مارکسیستها بیزار بوده و آنها را خائن به مذهب و انقلاب میداند. درمهر ماه 1357 نیز مطالب مشابهی به یک خبرنگار مصری زده و گفته بودند: خطرآنها برای کشورکمتر از شاه نیست.
من در آن زمان بریدههای روزنامهها را برای رهبری حزب درآلمان میفرستادم. طبیعتا وقتی فردی درمقام و موقعیت امام خمینی درآستانه انقلاب، این دیدگاه را درباره حزب توده دارد، به پیام رهبری حزب توده ایران برای دیدار و گفتوگو نیز پاسخ نمیدهد. این را هم باید اضافه کرد که در آبان 57 هنوزموضع رهبری حزب نسبت به آیتالله خمینی روشن نبود و اختلافاتی میان ایرج اسکندری و کیانوری وجود داشت که اتخاذ چنین ابتکاراتی را دشوار میکرد. دراین مقطع زمانی است که این اختلافات تاحدی حل میشود و فعالیت برای نزدیکی به رهبرروحانی انقلاب فراهم میشود.
حزب در تحلیلی نیروهای انقلابی را به دو دسته راست سرمایهداری و دسته دوم نیروهای خط امام که به محرومین نزدیکاند تقسیم میکند. حزب امیدوار است که در بلندمدت این نیروهای طبقهبندی شده تحت عنوان خط امام در نهایت به سمت سوسیالیسم حرکت کنند. مبنای این تحلیل چیست؟
تصور بر این بود که نیروهای خط امامی با توجه به شعارهایی که در خصوص دفاع از محرومان جامعه میدادند سمت سوی پیشرفت کشور را بر اساس حرکتی که به راه رشد غیرسرمایهداری معروف بود، به پیش ببرند. با توجه به اینکه در آن زمان بسیاری از صنایع و بانکها و اموال به تصرف دولت در آمده بود چنین تصوری از حرکت این نیروها به سمت یک اقتصاد غیرسرمایهداری و یا سمتگیری سوسیالیستی چندان دور از ذهن نبود.
آیا بحث دفاع از رهبر انقلاب بر این مبنا بوده است که انقلاب بهمن 57 انقلابی اولیه است و انقلاب بعدی که دیکتاتوری پرولتاریا را ایجاد میکند در راه است و با این هدف از انقلاب و امام دفاع شده است؟
مسلماً درحزب توده ایران چنین چیزی در مخیله کسی نمیگنجید. گویا بعضی ازسازمانهای چپ ازاین حرفها میزدند. آنها نیز به سرعت ازآن فاصله گرفتند. به هرحال، موضوع بدین شکل ومضمون، اصلاً درحزب مطرح نبود. تصور بر این بود که جمهوری اسلامی میتواند در چارچوب کشورهای دیگر جهان سوم، که راه رشد غیرسرمایهداری راپیش گرفتهاند حرکت کند و دولت که بسیاری از امور را در دست گرفته، در مسیر غیرسرمایهداری حرکت کند.
افکار حزب از این فراتر نمیرفت. سیاست رهبری حزب، حمایت صوری از«خط امام» نبود و این حمایت واقعا صادقانه و بر اساس محاسبات سیاسی و ایدئولوژیک بود که عرض کردم. اصلا فکری برای اینکه مثلا با اقدامی کودتا گونه، قدرت قبضه شود، درسیاست رهبری حزب توده نبود. نهایت آمال این بودکه با نزدیکی به نیروهای مذهبی، حزب بتواند مثلاً دریک شرایط مساعد، مثل دوره قوام السلطنه، در یک دولت ائتلافی در حد چند وزیر شرکت کند و یا در مجلس حضور داشته باشد.