تودهایها در خط امام
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
«خط امام» اصطلاحی است همزاد انقلاب اسلامی ایران. نمایهای که آن روزها تنها یک مفهوم داشت؛ خطکشی میان انقلابیونی که ذیل رهبری امام خمینی عمل میکردند و انقلابیونی که شاید چنین نمیکردند. «خط امام» اما اصطلاحی ساخته دانشجویان تسخیرکننده سفارت آمریکا نبود که این واژه را اول بار «نورالدین کیانوری» دبیرکل حزب توده به ادبیات سیاسی- انقلابی ایران وارد کرد. بدین ترتیب بود که سران سازمانیافتهترین تشکیلات کمونیستی ایران، حامی انقلاب اسلامی شدند و با شعار حمایت از خط امام از تبعید به وطن بازگشتند تا شاید بهترین مجری توصیه لنین به احزاب کمونیست باشند.
آنجایی که لنین خطاب به کمونیستهایی که هرگونه مصالحه و اتحاد با نیروهای غیرکمونیست را رد میکردند و آن را سازشکاری و اپورتونیسم میدانستند، به تندی و عتاب، این جمله مارکس که «تئوری، شریعت جامعه نیست، بلکه رهنمون عمل است» را یادآوری کرده و خود تکلمهای بر آن نوشته بود که: «پیروزی بر دشمن نیرومندتر از خود فقط در صورتی ممکن است که به منتهی درجه نیرو به کار برده شود و از هر شکافی هر قدر هم که کوچک باشد و از هر گونه تضاد منافع بین بورژوازی کشورهای مختلف و بین انواع بورژوازی در داخل هر یک از کشورها و نیز از هر امکانی، هر قدر هم که کوچک باشد، برای به دست آوردن متفق تودهای حتی متفق مردد، ناپایدار و غیرقابل اعتماد حتما و با نهایت احتیاط، ماهرانه استفاده شود.
کسی که این مطلب را نفهمیده باشد، هیچ چیز از مارکسیسم و به طور کلی از سوسیالیسم علمی معاصر نفهمیده است.» اینچنین شد که حزب توده ایران که خط از شوروی میگرفت، به ناگاه از خط امام سخن گفت و نورالدین کیانوری، در مقام دبیرکل این حزب حتی به تبیین مختصات خط امام مشغول شد.
خط امامی شدن اعضای حزب توده اما چندان هم به آسانی میسر نشد که این سیاسیون مهاجر، از دل ماهها منازعه به آن رسیدند تا شاید تحقق رویای دیکتاتوری پرولتاریای آموزگاران فکری خویش را در ایران به نظاره بنشینند. واضعان تودهای خط امام اما خیلی زود از مسیر بیرون رانده شدند اگرچه کتابچه آنها ذیل عنوان «18 سال پشتیبانی از خط امام» که تلاشی بود برای دست و پا کردن سابقه تاریخی در حمایت از انقلاب اسلامی مردم ایران هنوز هم باقی مانده بود.
صدای انقلاب از ایران که بلندتر شنیده شد و آیتالله خمینی در تبعید چارچوب جمهوری اسلامی ایران را که تبیین کردند، تودهایهای در تبعید را نزاعی در گرفت میان حمایت از حرکت آیتالله خمینی یا عدم همراهی با آن. نورالدین کیانوری، عضو کمیته مرکزی حزب توده در مقابل ایرج اسکندری دبیرکل ایستاد و از لزوم حمایت از حرکت آیتالله خمینی سخن گفت.
تابستان 57 بود که منازعه اسکندری و کیانوری به اوج رسید و عملا به فراکسیونبندی در کادر مرکزی حزب توده انجامید، منازعهای که احسان طبری در خاطرات خویش روایتی چنین از آن ارایه داده است: «کیانوری از آغاز میگفت که باید از امام و جنبش مسلمانان انقلابی حمایت کرد و میگفت که این نظر شورویها نیز هست و حتی میگفت که او ده برابر این مطالب چیزهایی میداند که نمیگوید...
اسکندری هم در ملاقات با شورویها مطلبی برخلاف گفته کیانوری گزارش نمیکرد ولی این مطلب را تعبیر میکرد که شخصا طرفدار شریعتمداری و سنجابی بود و معتقد بود که هنوز وقت سرنگون کردن رژیم نرسیده است و اکنون کافی است که برای دموکراسی مبارزه شود. در واقع دو نماینده رهبری حزب که با رهبری شوروی ملاقات میکردند، دو نظر به کلی مخالف را با نهایت شدت و شهامت مطرح میکردند...
با پیشرفت انقلاب در ایران، موضعگیریهای جناح طرفدار کیانوری محکمتر و روشنتر میشد و هیات اجرایی مجبور میشد به اسنادی که در این خط تهیه میشد رای مثبت دهد. با تسلیم سنجابی در مقابل منطق محکم و انقلابی امام (در نتیجه ملاقات پاریس) ضربه مهیبی بر خط اسکندری وارد شد و پیروزی تام کیانوری در نبرد طولانی و پرپیچ و خم بحث، بر اسکندری تحمیل گردید.»
حرف کیانوری بر کرسی نشست و در دیماه 57 که پاریس قلب انقلاب ایران شده بود، کیانوری نیز از لزوم دیدار با امام خمینی سخن گفت: «من پیش از آنکه امام به پاریس بروند موفق شدم پیشنهاد ارسال یک نامه به ایشان را به تصویب برسانم که با مخالفت و کارشکنی اسکندری این کار عملی نشد تا بالاخره امام به فرانسه رفتند و پاریس به مرکز رهبری انقلاب بدل شد. در این زمان دیگر نقش برتر امام در انقلاب ایران کاملا روشن بود و لذا من موفق شدم به اسکندری و سایرین بقبولانم که قدوه را با یک نامه به خدمت امام بفرستیم (قدوه با آقای اشراقی- داماد امام- خویشاوندی داشت).
قدوه به پاریس رفت و آقای اشراقی حضرت امام را در جریان گذاشت. ایشان ملاقات را نپذیرفتند ولی نامه را گرفتند.» بدینترتیب این نورالدین کیانوری بود که در مقام یک درسآموخته مکتب مارکسیسم- لنینیسم و همزمان با مخالفتهای همحزبیهای خویش ایده لنین را پیش میبرد، ایدهای که بر مبنای آن، پرولتاریا میتواند حتی رهبری تودههای انقلابی بورژوا را در دست بگیرد، تنها کافی است تا در ابتدا حکومت به صورت جبههای اداره شود و سپس کمونیستها هدایت جبههها را در دست گیرند و با حذف سایر گروهها، دیکتاتوری پرولتاریا را حاکم گردانند.
گویی حزب توده و در راس آن نورالدین کیانوری نیز انقلاب اسلامی 57 را مقدمه یک حکومت جبههای موقت میدانست و آماده میشد تا طبقه کارگر را برای انقلاب نهایی بسیج کند. همچنان که کوزیچکین، مامور سفارت شوروی که به انگلستان پناهنده شد نیز در خاطرات خود گفت است: «کیانوری از دیماه 57 به بعد در شعبه بینالملل کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی یک دوره کارآموزی را میگذراند و یاد میگرفت که امور آینده ایران را چگونه سازمان دهد.»
سخنانی که البته کیانوری آن را «کذب محض و مزخرف» خواند چه آنکه کمتر از 20 روز بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، کمیته مرکزی حزب توده ایران، شانزدهمین و آخرین پلنوم دوران مهاجرت را در لایپزیک آلمان برگزار کرد تا از دل آن رویکرد «دفاع از خط ضدامپریالیستی و مردمی امام خمینی» درآید و کیانوری و دیگر بزرگان تودهای را با این رهاورد راهی ایران سازد. کیانوری که دیگر جایگزین اسکندری و دبیرکل حزب شده بود به محض ورود به ایران در گفتوگویی مطبوعاتی مواضع این حزب را در همراهی با حرکت امام خمینی چنین تشریح کرد: «درباره نظام سیاسی، حزب توده ایران بلافاصله حمایت خود را از ابتکار آیتالله خمینی درباره اعلام جمهوری اسلامی به عنوان جانشین نظام شاهنشاهی پوسیده 2500 ساله یا 3000 ساله یا بیشتر اعلام داشت.
ما این ابتکار را تایید میکنیم و در زمینه محتوای آن به آنچه آیتالله خمینی در تمام صحبتهایشان درباره جمهوری اسلامی گفتهاند معتقدیم.» کیانوری اما تنها به این اعلام موضع بسنده نکرد که خود دست به کار شد و به تبیین ویژگیهای خط امام از دیدگاه خویش پرداخت و آن را در مقالهای منتشر کرد: «سمتگیری قاطع و آشتیناپذیر علیه امپریالیسم آمریکا، سمتگیری قاطع و آشتیناپذیر در جهت براندازی نظام سلطنتی و نیمهاستبدادی، سمتگیری در جهت تامین کلیه آزادیهای سیاسی و اجتماعی برای خلق، سمتگیری در جهت دگرگونیهای بنیادین در نظام اقتصادی جامعه و سمتگیری در جهت گرد آوردن و اتحاد همه نیروهای راستین انقلابی خلق برای رسیدن به این هدف والای ملی و خلقی.»
حزب توده دیگر در صف نیروهای انقلابی جایی برای خویش باز کرده بود، در رفراندوم جمهوری اسلامی شرکت کرده بود و در ادامه مسیر شاید از مصادره «خط امام» توسط دانشجویان مسلمان انقلابی زبان به گلایه هم گشوده بود. اما حمایت حزب توده از خط امام بیش از آنکه در میان نیروهای سیاسی جایگاهی در خور داشته باشد، قالبی طنزگونه یافته بود آنجایی که کیانوری در خاطرات خویش از آن روزها میگوید: «بعد از انقلاب، زمانی که حسن حبیبی وزیر فرهنگ و آموزش عالی بود به دیدن او رفتم. دکتر حبیبی به شوخی گفت علت این حمایت تو از خط امام این است که آخوندزاده هستی و چکیدهای از آن جد در وجودت است.» و بدین ترتیب بود که حرکت کردن در خط امام برای تودهایهای انقلابی آنگونه که انتظار داشتند خوشیمن نبود و آنها تنها به نظاره بازی دیگر بازیگران این مسیر دعوت شدند.
چپهای تودهای از خط امام اخراج شدند و این جوانان چپاندیش مسلمان بودند که ذیل عنوان خط امام سازمان یافتند و ظهور سیاسی خویش را با تسخیر سفارت آمریکا به رخ کشیدند. دانشجویان پیرو خط امام هم البته همانند پیروان تودهای، آمریکا را هدف اصلی حرکت انقلابی خود دانستند و در مقابل آن گردن فراز کردند اما در صف این پیروان خط امام، جایی برای واضعان این خط سیاسی تعریف نشده بود
آنجایی که لنین خطاب به کمونیستهایی که هرگونه مصالحه و اتحاد با نیروهای غیرکمونیست را رد میکردند و آن را سازشکاری و اپورتونیسم میدانستند، به تندی و عتاب، این جمله مارکس که «تئوری، شریعت جامعه نیست، بلکه رهنمون عمل است» را یادآوری کرده و خود تکلمهای بر آن نوشته بود که: «پیروزی بر دشمن نیرومندتر از خود فقط در صورتی ممکن است که به منتهی درجه نیرو به کار برده شود و از هر شکافی هر قدر هم که کوچک باشد و از هر گونه تضاد منافع بین بورژوازی کشورهای مختلف و بین انواع بورژوازی در داخل هر یک از کشورها و نیز از هر امکانی، هر قدر هم که کوچک باشد، برای به دست آوردن متفق تودهای حتی متفق مردد، ناپایدار و غیرقابل اعتماد حتما و با نهایت احتیاط، ماهرانه استفاده شود.
کسی که این مطلب را نفهمیده باشد، هیچ چیز از مارکسیسم و به طور کلی از سوسیالیسم علمی معاصر نفهمیده است.» اینچنین شد که حزب توده ایران که خط از شوروی میگرفت، به ناگاه از خط امام سخن گفت و نورالدین کیانوری، در مقام دبیرکل این حزب حتی به تبیین مختصات خط امام مشغول شد.
خط امامی شدن اعضای حزب توده اما چندان هم به آسانی میسر نشد که این سیاسیون مهاجر، از دل ماهها منازعه به آن رسیدند تا شاید تحقق رویای دیکتاتوری پرولتاریای آموزگاران فکری خویش را در ایران به نظاره بنشینند. واضعان تودهای خط امام اما خیلی زود از مسیر بیرون رانده شدند اگرچه کتابچه آنها ذیل عنوان «18 سال پشتیبانی از خط امام» که تلاشی بود برای دست و پا کردن سابقه تاریخی در حمایت از انقلاب اسلامی مردم ایران هنوز هم باقی مانده بود.
صدای انقلاب از ایران که بلندتر شنیده شد و آیتالله خمینی در تبعید چارچوب جمهوری اسلامی ایران را که تبیین کردند، تودهایهای در تبعید را نزاعی در گرفت میان حمایت از حرکت آیتالله خمینی یا عدم همراهی با آن. نورالدین کیانوری، عضو کمیته مرکزی حزب توده در مقابل ایرج اسکندری دبیرکل ایستاد و از لزوم حمایت از حرکت آیتالله خمینی سخن گفت.
تابستان 57 بود که منازعه اسکندری و کیانوری به اوج رسید و عملا به فراکسیونبندی در کادر مرکزی حزب توده انجامید، منازعهای که احسان طبری در خاطرات خویش روایتی چنین از آن ارایه داده است: «کیانوری از آغاز میگفت که باید از امام و جنبش مسلمانان انقلابی حمایت کرد و میگفت که این نظر شورویها نیز هست و حتی میگفت که او ده برابر این مطالب چیزهایی میداند که نمیگوید...
اسکندری هم در ملاقات با شورویها مطلبی برخلاف گفته کیانوری گزارش نمیکرد ولی این مطلب را تعبیر میکرد که شخصا طرفدار شریعتمداری و سنجابی بود و معتقد بود که هنوز وقت سرنگون کردن رژیم نرسیده است و اکنون کافی است که برای دموکراسی مبارزه شود. در واقع دو نماینده رهبری حزب که با رهبری شوروی ملاقات میکردند، دو نظر به کلی مخالف را با نهایت شدت و شهامت مطرح میکردند...
با پیشرفت انقلاب در ایران، موضعگیریهای جناح طرفدار کیانوری محکمتر و روشنتر میشد و هیات اجرایی مجبور میشد به اسنادی که در این خط تهیه میشد رای مثبت دهد. با تسلیم سنجابی در مقابل منطق محکم و انقلابی امام (در نتیجه ملاقات پاریس) ضربه مهیبی بر خط اسکندری وارد شد و پیروزی تام کیانوری در نبرد طولانی و پرپیچ و خم بحث، بر اسکندری تحمیل گردید.»
حرف کیانوری بر کرسی نشست و در دیماه 57 که پاریس قلب انقلاب ایران شده بود، کیانوری نیز از لزوم دیدار با امام خمینی سخن گفت: «من پیش از آنکه امام به پاریس بروند موفق شدم پیشنهاد ارسال یک نامه به ایشان را به تصویب برسانم که با مخالفت و کارشکنی اسکندری این کار عملی نشد تا بالاخره امام به فرانسه رفتند و پاریس به مرکز رهبری انقلاب بدل شد. در این زمان دیگر نقش برتر امام در انقلاب ایران کاملا روشن بود و لذا من موفق شدم به اسکندری و سایرین بقبولانم که قدوه را با یک نامه به خدمت امام بفرستیم (قدوه با آقای اشراقی- داماد امام- خویشاوندی داشت).
قدوه به پاریس رفت و آقای اشراقی حضرت امام را در جریان گذاشت. ایشان ملاقات را نپذیرفتند ولی نامه را گرفتند.» بدینترتیب این نورالدین کیانوری بود که در مقام یک درسآموخته مکتب مارکسیسم- لنینیسم و همزمان با مخالفتهای همحزبیهای خویش ایده لنین را پیش میبرد، ایدهای که بر مبنای آن، پرولتاریا میتواند حتی رهبری تودههای انقلابی بورژوا را در دست بگیرد، تنها کافی است تا در ابتدا حکومت به صورت جبههای اداره شود و سپس کمونیستها هدایت جبههها را در دست گیرند و با حذف سایر گروهها، دیکتاتوری پرولتاریا را حاکم گردانند.
گویی حزب توده و در راس آن نورالدین کیانوری نیز انقلاب اسلامی 57 را مقدمه یک حکومت جبههای موقت میدانست و آماده میشد تا طبقه کارگر را برای انقلاب نهایی بسیج کند. همچنان که کوزیچکین، مامور سفارت شوروی که به انگلستان پناهنده شد نیز در خاطرات خود گفت است: «کیانوری از دیماه 57 به بعد در شعبه بینالملل کمیته مرکزی حزب کمونیست اتحاد شوروی یک دوره کارآموزی را میگذراند و یاد میگرفت که امور آینده ایران را چگونه سازمان دهد.»
سخنانی که البته کیانوری آن را «کذب محض و مزخرف» خواند چه آنکه کمتر از 20 روز بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، کمیته مرکزی حزب توده ایران، شانزدهمین و آخرین پلنوم دوران مهاجرت را در لایپزیک آلمان برگزار کرد تا از دل آن رویکرد «دفاع از خط ضدامپریالیستی و مردمی امام خمینی» درآید و کیانوری و دیگر بزرگان تودهای را با این رهاورد راهی ایران سازد. کیانوری که دیگر جایگزین اسکندری و دبیرکل حزب شده بود به محض ورود به ایران در گفتوگویی مطبوعاتی مواضع این حزب را در همراهی با حرکت امام خمینی چنین تشریح کرد: «درباره نظام سیاسی، حزب توده ایران بلافاصله حمایت خود را از ابتکار آیتالله خمینی درباره اعلام جمهوری اسلامی به عنوان جانشین نظام شاهنشاهی پوسیده 2500 ساله یا 3000 ساله یا بیشتر اعلام داشت.
ما این ابتکار را تایید میکنیم و در زمینه محتوای آن به آنچه آیتالله خمینی در تمام صحبتهایشان درباره جمهوری اسلامی گفتهاند معتقدیم.» کیانوری اما تنها به این اعلام موضع بسنده نکرد که خود دست به کار شد و به تبیین ویژگیهای خط امام از دیدگاه خویش پرداخت و آن را در مقالهای منتشر کرد: «سمتگیری قاطع و آشتیناپذیر علیه امپریالیسم آمریکا، سمتگیری قاطع و آشتیناپذیر در جهت براندازی نظام سلطنتی و نیمهاستبدادی، سمتگیری در جهت تامین کلیه آزادیهای سیاسی و اجتماعی برای خلق، سمتگیری در جهت دگرگونیهای بنیادین در نظام اقتصادی جامعه و سمتگیری در جهت گرد آوردن و اتحاد همه نیروهای راستین انقلابی خلق برای رسیدن به این هدف والای ملی و خلقی.»
حزب توده دیگر در صف نیروهای انقلابی جایی برای خویش باز کرده بود، در رفراندوم جمهوری اسلامی شرکت کرده بود و در ادامه مسیر شاید از مصادره «خط امام» توسط دانشجویان مسلمان انقلابی زبان به گلایه هم گشوده بود. اما حمایت حزب توده از خط امام بیش از آنکه در میان نیروهای سیاسی جایگاهی در خور داشته باشد، قالبی طنزگونه یافته بود آنجایی که کیانوری در خاطرات خویش از آن روزها میگوید: «بعد از انقلاب، زمانی که حسن حبیبی وزیر فرهنگ و آموزش عالی بود به دیدن او رفتم. دکتر حبیبی به شوخی گفت علت این حمایت تو از خط امام این است که آخوندزاده هستی و چکیدهای از آن جد در وجودت است.» و بدین ترتیب بود که حرکت کردن در خط امام برای تودهایهای انقلابی آنگونه که انتظار داشتند خوشیمن نبود و آنها تنها به نظاره بازی دیگر بازیگران این مسیر دعوت شدند.
چپهای تودهای از خط امام اخراج شدند و این جوانان چپاندیش مسلمان بودند که ذیل عنوان خط امام سازمان یافتند و ظهور سیاسی خویش را با تسخیر سفارت آمریکا به رخ کشیدند. دانشجویان پیرو خط امام هم البته همانند پیروان تودهای، آمریکا را هدف اصلی حرکت انقلابی خود دانستند و در مقابل آن گردن فراز کردند اما در صف این پیروان خط امام، جایی برای واضعان این خط سیاسی تعریف نشده بود