مکتب خمینی
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
امام خمینی(ره) در شرایطی وارد صحنه فقاهت در حوزه علیه قم شد که تحولی در این حوزه نوظهور پدید آمده بود. ابتدا استاد برجستهای همچون آیتاللهالعظمی عبدالکریم حائرییزدی که نماینده حوزه نجف نبود و با خود تجربه حوزه کربلا و به تبع سامرا را داشت، آن را پایهگذاری کرد و پس از ایشان آیتالله العظمی حسین بروجردی، صاحب مکتبی بود که ریشه در نگاههایی از مکتب اصفهان داشت، جهت ویژهای به تحول نوظهور در اجتهاد قم داد و به دنبال ارائه آن بود.
بهرغم برخورداری ایشان از یک مکتب قوی، مثالزدنی، نیرومند و قابل توجه بود، اما ادبیات عرضه آن، پا به پای عمق این مکتب حرکت نمیکرد. دلیل عدم انتشار سریع مکتب آیتالله بروجردی و عدم واکنش در خور از سوی نسل جوان حوزه به دو عامل بازمیگشت، اول اینکه، اگرچه ادبیات آقای بروجردی، شفاف و روشن بود، اما در سطحی همسان با مکتب پربار ایشان قرار نداشت. دوم اینکه حوزه علمیه قم بهدلیل نوظهور بودن، سطح دریافت و واکنش آن، فنی و متناسب با اقتضائات لازم برای دریافت و شناخت نسبت به یک مکتب نبود.
در این شرایط شخصیت هوشمند امام پا به عرصه فقاهت گذاشت. ایشان فراتر از جو اجتهادی آن روز حرکت کرده و در پی دریافت یک روش، شیوه و مکانیزم اجتهادی بودند. امام(ره)، مکتب را میشناخت، تمایز میان مکتب و غیرمکتب و صاحب مکتب و شخصیتهای عادی را میدانست. لذا طبیعتا، هیچکس همانند ایشان قادر به شناخت روح و عناصر مکتب آیتالله بروجردی نبود.در نتیجه توانست فقهات خود با درکی درست از این مکتب شکل دهد.
در عین حال که مکتب آیتالله بروجردی با عدم واکنش سریع مواجه بود، توانست بعد از مدتی فضای اجتهاد در قم را تا حدودی متأثر از خود کند، از این رو هرچه فضای حوزه قم، متاثر از مکتب آیت الله بروجردی میشد، مکتب آیت الله حائری رو به فراموشی میرفت. این نکته نیز در خور توجه است که هر یک از دو شخصیت صاحب مکتب در این حوزه نوبنیاد، خاستگاه متفاوتی داشتند. خاستگاه بروجردی، نگاههای ویژه او به تاریخ فقه شیعه و تعامل آن با فقه اهل سنت بود، در حالی که خاستگاه مکتب مرحوم حائری، عمدتا نگاههایی بود که ریشه در دیدگاههای وی در اصول داشت.
این دو مکتب مقابل یکدیگر هم نبودند و هیچگاه در وضعیت مقایسهای شکل نگرفتند. در شرایطی از این دست، امام خمینی(ه) پا به عرصه فقاهت میگذارد و تجربهها و نگاههایی متاثر از فضای آن روز را در عرصه اجتهاد شکل میبخشد.
میتوان این نگاهها و تجربه ایشان را در این وادی اینگونه تعریف کرد: پیشتازترین فرد در ارائه مکتب تلفیقی دو شخصیت بزرگ گذشته حوزه قم – آیت الله بروجردی و آیت الله حائری. ایشان تنها کسی است که بهترین و بیشترین دریافت را از هر دو مکتب به عمل آورد. البته امام خمینی(ره) فراروی کردند و فراتر از این دومکتب، به سراغ مکتب نجف هم رفتند. ایشان توانستند، مرزهای مکتبی جغرافیایی و تجربههای حاصل آمده در قم را بشکنند و در حوزه نجف جای بگیرند، ولو اینکه از آن حوزه نبودند.
مرحوم کمپانی (محقق اصفهانی) صاحب یک مکتب بود. ایشان به این دلیل که شاگردان گسترده و پیگیر در یک دوره طولانی را نداشتند، ولواینکه آن شاگردان اندک همگی بزرگ بودند، مکتبشان در تسخیر جو حوزه به قوت مکتب نائینی نبود. ایشان دقیقالنظر و متفکر بود. امام از مکتب نائینی و مکتب کمپانی بهرهگرفت؛ از مکتب کمپانی دقتهای ویژه، شیوه نقد و اعمال دقت را فراگرفت و گاهی فراتر از ایشان رفت. امام اگرچه در بستر آرای اصولی آیتالله حائری یزدی شکل گرفت، اما درپارهای از مسائل به مرحوم کمپانی نزدیک شد.
همچنین امام تاثیر غیرآشکار و غیرقابل رصد از مرحوم نائینی دارد؛ البته نه در اقوال، بلکه در شیوه عرفیگرایی ایشان. امام در این عرصه از مرحوم نائینی عبور میکند و عرف را نه صرفاً در تعیین مفاهیم که خواستگاهی برای نظریهپردازی قرار دادند. نظریه «ترتّب»، از جمله نظریاتی است که امام به عنوان اصلیترین و کارآمدترین نظریه برخاسته از مبنای عرفنگری ارائه کرد. میزان ظهور و نمود عنصر عرف در نظریه ترتّب آنچنان نیرومند است که تنها میتوان با این تعبیر واقعیت آن را نشان داد؛ تعبیر اینکه ایشان از نائینی در عرفنگری عبور کرده بود.
بدینسان، امام خمینی (ره) شخصیتی بود که مکتباش آمیخته از چهار شخصیت بزرگ معاصر بود؛ آیات عظام حائری یزدی، بروجردی، کمپانی و نائینی. از نائینی در شیوه تکیه بر عرف، از کمپانی در دقتهای او و تاحدودی اقوالش و از مرحوم حائری در فضای کلی اصول اندیشی ایشان. امام از این سه بزرگوار در اصول بهره گرفتند، اما در فقه متاثر از مرحوم آیتالله بروجردی بودند. در عمده فعالیت استنباطی فقهی، از قیاس استنباطی نام برده میشود که تشکیل یافته از یک صغرا و کبرای منطقی است.
کبرای این قیاس را اصول تامین میکند و صغرای این قیاس را علم رجال، مراجعه به لغت و عرف و احیانا نظریههایی درباره تاریخ مسائل فقهی و همچنین تتبع در اقوال فقهی تحت تأثیر قرار میدهد. امام در کبرای قیاس استنباط، متأثر از آن سه بزرگوار بود و در صغرای قیاس استنباط بیشتر از از آیتالله بروجردی تاثیر پذیرفت و در چارچوب اقوال پیشینیان از نظریه تاریخی ایشان سود برد؛ نظریهای بر مبنای دورهبندی فقه و تمرکز بر اثبات وجود دورهای پس از عصر معصومین (ع)؛ دورهای که در آن اقوال دست به دست به فقهای پس از معصومین (ع) رسیده است. ایشان، برخلاف دیدگاه غالب، به بازتعریف اجماع و شهرت دست زد که بازتابها و پیامدهای ویژهای داشت و شیوه مطالعاتی جدیدی را ارائه میکرد که حاصل این شیوه مطالعاتی، رهایی از سرگردانی در مراجعه به اقوال پیشینان بود.
امام(ره) به خوبی این نظریه را فراگرفتند. باید این را نیز افزود که فقه امام صرفا متاثر از شرایط علمی مطرح در قم و نجف نبود، بلکه دیدگاههای ویژه او در نگاه به تاریخ فقه سیاسی و بهویژه با نزدیک شدن به مکتب مرحوم نراقی با برخورداری از ابعاد توجه عمیق به ولایت فقیه از یک طرف و شرایط سیاسی و اجتماعی و بینشهای سیاسی ایشان از طرف دیگر از فقه او، فقهی با ابعاد سیاسی – اجتماعی ساخت.
همچنین ایشان در اواخر حیات خویش، یک عنصر کلیدی در روش و شیوه استنباط ارائه کردند که ظرفیت بسیاری را بازگشایی میکرد و متاسفانه به اندازه کافی در فضای علمی حوزهها به آن پرداخته نشده است؛ تاثیر زمان و مکان بر موضوعات احکام.
این روش نگاهی روشمند و معطوف به روش استنباط است که تحول در فقه را نوید میدهد؛ این تحول میان سنت و یک وضعیت پویا جمع میکند. امام اصل تبدل موضوع که سابقه طولانی در فقه دارد، را در یک فضای فراگیرتر با یک بازتعریف و کارکرد ویژه بازآفرینی کرد. ایشان به عنوان یک صاحب مکتب، بیش از تمرکز بر خروجیهای استنباطی، بر روش استنباط تاکید میکردند و البته معتقد بودند، با تنقیح روش استنباط میتوان خود به خود خروجیهای فقه را در مسیر پاسخگویی قرار داد.
* رئیس پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی (وابسته به دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)، یادداشت شفاهی
بهرغم برخورداری ایشان از یک مکتب قوی، مثالزدنی، نیرومند و قابل توجه بود، اما ادبیات عرضه آن، پا به پای عمق این مکتب حرکت نمیکرد. دلیل عدم انتشار سریع مکتب آیتالله بروجردی و عدم واکنش در خور از سوی نسل جوان حوزه به دو عامل بازمیگشت، اول اینکه، اگرچه ادبیات آقای بروجردی، شفاف و روشن بود، اما در سطحی همسان با مکتب پربار ایشان قرار نداشت. دوم اینکه حوزه علمیه قم بهدلیل نوظهور بودن، سطح دریافت و واکنش آن، فنی و متناسب با اقتضائات لازم برای دریافت و شناخت نسبت به یک مکتب نبود.
در این شرایط شخصیت هوشمند امام پا به عرصه فقاهت گذاشت. ایشان فراتر از جو اجتهادی آن روز حرکت کرده و در پی دریافت یک روش، شیوه و مکانیزم اجتهادی بودند. امام(ره)، مکتب را میشناخت، تمایز میان مکتب و غیرمکتب و صاحب مکتب و شخصیتهای عادی را میدانست. لذا طبیعتا، هیچکس همانند ایشان قادر به شناخت روح و عناصر مکتب آیتالله بروجردی نبود.در نتیجه توانست فقهات خود با درکی درست از این مکتب شکل دهد.
در عین حال که مکتب آیتالله بروجردی با عدم واکنش سریع مواجه بود، توانست بعد از مدتی فضای اجتهاد در قم را تا حدودی متأثر از خود کند، از این رو هرچه فضای حوزه قم، متاثر از مکتب آیت الله بروجردی میشد، مکتب آیت الله حائری رو به فراموشی میرفت. این نکته نیز در خور توجه است که هر یک از دو شخصیت صاحب مکتب در این حوزه نوبنیاد، خاستگاه متفاوتی داشتند. خاستگاه بروجردی، نگاههای ویژه او به تاریخ فقه شیعه و تعامل آن با فقه اهل سنت بود، در حالی که خاستگاه مکتب مرحوم حائری، عمدتا نگاههایی بود که ریشه در دیدگاههای وی در اصول داشت.
این دو مکتب مقابل یکدیگر هم نبودند و هیچگاه در وضعیت مقایسهای شکل نگرفتند. در شرایطی از این دست، امام خمینی(ه) پا به عرصه فقاهت میگذارد و تجربهها و نگاههایی متاثر از فضای آن روز را در عرصه اجتهاد شکل میبخشد.
میتوان این نگاهها و تجربه ایشان را در این وادی اینگونه تعریف کرد: پیشتازترین فرد در ارائه مکتب تلفیقی دو شخصیت بزرگ گذشته حوزه قم – آیت الله بروجردی و آیت الله حائری. ایشان تنها کسی است که بهترین و بیشترین دریافت را از هر دو مکتب به عمل آورد. البته امام خمینی(ره) فراروی کردند و فراتر از این دومکتب، به سراغ مکتب نجف هم رفتند. ایشان توانستند، مرزهای مکتبی جغرافیایی و تجربههای حاصل آمده در قم را بشکنند و در حوزه نجف جای بگیرند، ولو اینکه از آن حوزه نبودند.
مرحوم کمپانی (محقق اصفهانی) صاحب یک مکتب بود. ایشان به این دلیل که شاگردان گسترده و پیگیر در یک دوره طولانی را نداشتند، ولواینکه آن شاگردان اندک همگی بزرگ بودند، مکتبشان در تسخیر جو حوزه به قوت مکتب نائینی نبود. ایشان دقیقالنظر و متفکر بود. امام از مکتب نائینی و مکتب کمپانی بهرهگرفت؛ از مکتب کمپانی دقتهای ویژه، شیوه نقد و اعمال دقت را فراگرفت و گاهی فراتر از ایشان رفت. امام اگرچه در بستر آرای اصولی آیتالله حائری یزدی شکل گرفت، اما درپارهای از مسائل به مرحوم کمپانی نزدیک شد.
همچنین امام تاثیر غیرآشکار و غیرقابل رصد از مرحوم نائینی دارد؛ البته نه در اقوال، بلکه در شیوه عرفیگرایی ایشان. امام در این عرصه از مرحوم نائینی عبور میکند و عرف را نه صرفاً در تعیین مفاهیم که خواستگاهی برای نظریهپردازی قرار دادند. نظریه «ترتّب»، از جمله نظریاتی است که امام به عنوان اصلیترین و کارآمدترین نظریه برخاسته از مبنای عرفنگری ارائه کرد. میزان ظهور و نمود عنصر عرف در نظریه ترتّب آنچنان نیرومند است که تنها میتوان با این تعبیر واقعیت آن را نشان داد؛ تعبیر اینکه ایشان از نائینی در عرفنگری عبور کرده بود.
بدینسان، امام خمینی (ره) شخصیتی بود که مکتباش آمیخته از چهار شخصیت بزرگ معاصر بود؛ آیات عظام حائری یزدی، بروجردی، کمپانی و نائینی. از نائینی در شیوه تکیه بر عرف، از کمپانی در دقتهای او و تاحدودی اقوالش و از مرحوم حائری در فضای کلی اصول اندیشی ایشان. امام از این سه بزرگوار در اصول بهره گرفتند، اما در فقه متاثر از مرحوم آیتالله بروجردی بودند. در عمده فعالیت استنباطی فقهی، از قیاس استنباطی نام برده میشود که تشکیل یافته از یک صغرا و کبرای منطقی است.
کبرای این قیاس را اصول تامین میکند و صغرای این قیاس را علم رجال، مراجعه به لغت و عرف و احیانا نظریههایی درباره تاریخ مسائل فقهی و همچنین تتبع در اقوال فقهی تحت تأثیر قرار میدهد. امام در کبرای قیاس استنباط، متأثر از آن سه بزرگوار بود و در صغرای قیاس استنباط بیشتر از از آیتالله بروجردی تاثیر پذیرفت و در چارچوب اقوال پیشینیان از نظریه تاریخی ایشان سود برد؛ نظریهای بر مبنای دورهبندی فقه و تمرکز بر اثبات وجود دورهای پس از عصر معصومین (ع)؛ دورهای که در آن اقوال دست به دست به فقهای پس از معصومین (ع) رسیده است. ایشان، برخلاف دیدگاه غالب، به بازتعریف اجماع و شهرت دست زد که بازتابها و پیامدهای ویژهای داشت و شیوه مطالعاتی جدیدی را ارائه میکرد که حاصل این شیوه مطالعاتی، رهایی از سرگردانی در مراجعه به اقوال پیشینان بود.
امام(ره) به خوبی این نظریه را فراگرفتند. باید این را نیز افزود که فقه امام صرفا متاثر از شرایط علمی مطرح در قم و نجف نبود، بلکه دیدگاههای ویژه او در نگاه به تاریخ فقه سیاسی و بهویژه با نزدیک شدن به مکتب مرحوم نراقی با برخورداری از ابعاد توجه عمیق به ولایت فقیه از یک طرف و شرایط سیاسی و اجتماعی و بینشهای سیاسی ایشان از طرف دیگر از فقه او، فقهی با ابعاد سیاسی – اجتماعی ساخت.
همچنین ایشان در اواخر حیات خویش، یک عنصر کلیدی در روش و شیوه استنباط ارائه کردند که ظرفیت بسیاری را بازگشایی میکرد و متاسفانه به اندازه کافی در فضای علمی حوزهها به آن پرداخته نشده است؛ تاثیر زمان و مکان بر موضوعات احکام.
این روش نگاهی روشمند و معطوف به روش استنباط است که تحول در فقه را نوید میدهد؛ این تحول میان سنت و یک وضعیت پویا جمع میکند. امام اصل تبدل موضوع که سابقه طولانی در فقه دارد، را در یک فضای فراگیرتر با یک بازتعریف و کارکرد ویژه بازآفرینی کرد. ایشان به عنوان یک صاحب مکتب، بیش از تمرکز بر خروجیهای استنباطی، بر روش استنباط تاکید میکردند و البته معتقد بودند، با تنقیح روش استنباط میتوان خود به خود خروجیهای فقه را در مسیر پاسخگویی قرار داد.
* رئیس پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی (وابسته به دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم)، یادداشت شفاهی