نکته ای بسیار مهم در این میان این است که هنگامی که نظریه پردازان از هرمنوتیک و ارتباط آن با معناشناسی صحبت می کنند و هدف از تأویل را کشف معنا یا معناها می دانند، که در نظریه هایِ جدیدتر ساختن معنا و معناها قلمداد می شود و سپس عنوان می کنند که موسیقی معمولاً معنا ندارد، این نکته را فراموش کرده اند که حین نظریه پردازی در مورد هنر، یا باید موسیقی از این قضیه مستثنی شود و یا چنین حکم هایِ کلی را متناسب با مبحث کلی هنر ارائه نمایند. این نظریه پردازان برای حل این مشکل است که تعریفی جدید از تأویل ارایه می کنند. احمدی این نظریه ها را این گونه بیان می دارد: «ما اثر موسیقی را به گونه ای شهودی درونی می کنیم» و سپس به یاری مفهوم تأویل در کلام هیدگر هرگونه فهم موسیقایی را تأویل می خواند و این سرآغازی است برای یافتن معنای جدید معنا در موسیقی (احمدی، ۱۳۹۱: ۷۳).