هویت ملى و وحدتیابى جمعى (تأملى بر ابعاد فردى و جمعى هویت)
آرشیو
چکیده
طرح «کیستى» ما نتیجه زندگى اجتماعى انسانها و بودن در متن یک موجودیت مشترک است که بر اساس آن، افراد درصدد فهم جایگاه و موقعیت خویش بر مىآیند. هویت، مکانیزمى است که بیشتر به صورت شکلى از آگاهى متبلور مىشود و در جامعه، نوعى انسجام و همبستگى ایجاد مىکند. هویت همان معنادارى در دو سطح فردى و اجتماعى است که کنشگران اجتماعى را قادر مىسازد تا به پرسشهاى بنیادى معطوف به کیستى خود، پاسخى مناسب و قانع کننده بدهند. افراد یک جامعه بدون برخوردارى از چارچوبهاى مشخص هویتى، امکان برقرارى ارتباطى معنادار و مستمر را با یکدیگر نخواهند داشت. هویت در این معنا عبارت است از فرایند معناسازى بر اساس یک سرى ویژگىهاى فرهنگى یا مجموعه به هم پیوستهاى از ویژگىهاى فرهنگى که بر منابع دیگر اولویت داده مىشود. در واقع، سیاستهاى معطوف به هویت تلاش مىکنند تا بر پایه مبانى و ساختارهاى هویت سیاسى و اجتماعى، و از طریق تعهد و مشارکت سیاسى، زمینه را براى بسیج و تجهیز اجتماعى فراهم آورند. از این رو تلاش مىکنند تا به منافع هویتهاى موجود از طریق تحکیم و تثبیت فرایند هویتیابى آنها در ارتباط با گروهها و جوامع دیگر توجه کنند. این امر مىتواند موجب پرورش و تقویت هویت سیاسى و همبستگى اجتماعى شود.متن
مقدمه
«هویت» واژهاى مبهم و مجادله برانگیز(1) است که هر یک از صاحبنظران بنا به چارچوبهاى روششناختى متفاوت در حوزههاى علوم اجتماعى و انسانى، از منظرى متفاوت به آن نگریسته و به یکى از ابعاد هویت در وجوه فردى، گروهى، طبقاتى، ملى، فراملى و... توجه کردهاند. هویت به عنوان یک پدیده سیاسى و اجتماعى در غرب، محصول دوران جدید است و به عنوان یک مفهوم علمى از ساختههاى تازه علوم اجتماعى است که به جاى مفهوم «خلق و خوى» فردى و جمعى یا ملى به کار مىرود. همچنان که داگلاس کلنر بیان مىدارد هویت مسئلهاى است که از درون مدرنیته سر بر آورده و ابداعى مدرن است. مدرنیته در جستوجوى بنیان نهادن هویت، و ثابت و استوار نگهداشتن آن بوده است.(2) البته شاکلهها و مبانى هویتى در ایران ریشهاى استوار دارد و نمى توان این ایده را پذیرفت.
طرح «کیستى» ما نتیجه زندگى اجتماعى انسانها و بودن در متن یک موجودیت مشترک است که بر اساس آن افراد در صدد فهم جایگاه و موقعیت خویش بر مىآیند. «اساساً طرح سوءال «که بودن» نتیجه بلافصل ارجشناسى موجودیت فاعل شناسا است»(3). هویت مکانیزمى است که بیشتر به صورت شکلى از آگاهى متبلور مىشود و در جامعه، نوعى انسجام و همبستگى ایجاد مىکند؛ مکانیزمى که شامل ارزشها، طرز تلقىها و چگونگى شناخت فرد از جهان است. این مکانیزم، زمانى عمل مىکند که عوامل هویتساز، در تقابل با هم نباشند و بدون تعارضى بنیادین بتوانند گفتمان مسلطى را به وجود آورند.
الف ) تبار مفهوم هویت
--------------------------------------------------------------------------------
1 . Vague & Contested.
2 . Hall, Stuart and Paul Dugay, Question of Cultural Identity, Sage Publication, 1996, p. 18.
3 . محمدرضا تاجیک، روایت غیریت و هویت در میان ایرانیان، ص 7 .
--------------------------------------------------------------------------------
واژه هویت خود دو معناى اصلى دارد: اولین معناى آن بیانگر احساس مفهوم تشابه مطلق است. معناى دوم آن به مفهوم تمایز است.(1) در واقع، هویت به طور هم زمان میان افراد دو نسبت محتمل برقرار مىکند: از یک طرف، مفهوم شباهت و از طرف دیگر، تفاوت. هویت همان معنادارى در دو سطح فردى و اجتماعى است که کنشگران اجتماعى را قادر مىسازد تا به پرسشهاى بنیادىِ معطوف به کیستى خود پاسخى مناسب و قانعکننده بدهند. اشخاص با درک نوعى خودآگاهى در باره هویت خویشتن، قابلیت و توانایى قوام بخشیدن به شخصیت فردى و اجتماعى خویش را مىیابند و با طرح نوعى الگوى معنابخش فکرى-رفتارى به ترسیم گفتمانهاى خاص هویتى مىپردازند. بدون برخوردارى از چارچوبهاى مشخص هویتى، افراد یک جامعه امکان برقرارى ارتباطى معنادار و مستمر را با یکدیگر نخواهند داشت. هویت در این معنا عبارت است از فرایند معناسازى بر اساس یک سرى ویژگىهاى فرهنگى یا مجموعه به هم پیوستهاى از ویژگىهاى فرهنگى که بر منابع دیگر اولویت داده مىشود. براى هر فرد خاص یا براى هر کنشگر جمعى ممکن است چندین هویت وجود داشته باشد، اما این کثرت براى بازنمایى خود و انجام کنش اجتماعى معمولاً در قالب یک الگوى معنابخش نهایى، قابل جمعبندى است.
به طور کلى تعریفهاى ارائه شده از هویت را مىتوان در دو قالب اصلىِ هویت فردى و هویت جمعى مورد توجه قرار داد.
1 . وجوه فردى هویت
تأکید بر وجوه فردى هویت را بیشتر مىتوان در پارهاى از دیدگاههاى روانشناختى ردیابى
--------------------------------------------------------------------------------
1 . Connoly, William, Identity / Difference, University of Minesota Press, 2002, P. 14-15.
--------------------------------------------------------------------------------
نمود. از دیدگاه روانکاوانه، هر شخص در زندگى خود پیوسته تجربیاتى مىاندوزد و لایههاى جدیدى بر هسته اصلى شخصیت خود مىافزاید، آنگاه افزایش و تثبیت این لایهها سبب شکلگیرى هویت آدمى مىشود.(1) اریک اریکسون، از منظرى روانشناختى معتقد است هویت بر پایه نوعى «خودتفسیرى» استوار است که فرد در آن با ارائه درک و تفسیرى خاص از خود، خود را از دیگران متمایز مىکند. هویت چیزى جز آن چه هر آدمى با آن خویش را از دیگرى باز مىشناسد نیست. از این رو، هویت و تنوع در آن برآیند تنوع در شیوههاى تفسیر از خود است که از طریق آن، جهان را تجربه مىکنیم و بر آن تأثیر مىگذاریم . در اندیشههاى روان شناختى فروید(2) و جرج هربرت مید، نوعى رویکرد فردى- جمعى به هویت وجود دارد. جرج هربرت مید بر این نظر بود که فرد از طریق تکوین «خود» در چارچوبى قائم به تعامل اجتماعى و متشکل از تصدیق و تطبیق متقابل، هویت خویش را کسب مىکند و این فرایندى است که در درون ساختارى بر آمده از هنجارهاى اجتماعى تحقق مىیابد.(3)
هویت در این معنا که بیشتر خصلتى فردى مىیابد، دربردارنده تلاشهایى جهت فهم «کیستىِ» ما و اتخاذ و تبیین مواضع و پویشها در مقابل دیگران است. هویت یک ایده یا داده فرهنگى نیست، بلکه حالتى از خودفهمى است که از طریق مردم در روایتهاى روزمره بیان مىشود. هویت «به معنى هستى و وجود است، چیزى که وسیله شناسایى فرد باشد؛ یعنى مجموعه خصایل فردى و رفتارى که از روى آن، فرد به عنوان یک گروه اجتماعى شناخته شود و از دیگران متمایز گردد».(4)
--------------------------------------------------------------------------------
1 . ابراهیم حاجیانى، «تحلیل جامعهشناسى هویت ملى در ایران و طرح چند فرضیه»، مجموعه مقالات در آمدى بر فرهنگ و هویت ایرانى، ص 103 .
2 . Freud, Sigmund, Group Psychology and the Analysis of the Ego, The Standard Edition. Vol. xvIII. London. Vintage , 2001, p. 92.
3 . رابرت جى دان، نقد اجتماعى پست مدرنیه: بحران هویت، ص 125-126 .
4 . محمدرضا تاجیک، «روشنفکر ایرانى و معماى هویت ملى»، فصلنامه مطالعات ملى، سال دوم، شماره پنجم، پاییز 1379، ص 161 .
--------------------------------------------------------------------------------
البته، هویت یکى از اجزاى اصلى واقعیت ذهنى است و مانند هر گونه واقعیت ذهنى، در رابطهاى دیالکتیکى با جامعه قرار دارد. هویت فردى جدا از حوزه عمومى اجتماعى معنادار نیست، و هویت اجتماعى آن بخش از مفهوم «خود» است که از دانش و عضویت فرد در یک گروه و اهمیت ارزشى و احساسى منضم به آن مشتق مىشود. افراد، یگانه و متفاوت هستند اما هویت آنها در اجتماع ساخته مىشود؛ یعنى در فرایندهاى اجتماعىشدن اولیه و ثانویه که افراد در چارچوب آنها خود و دیگران را تعریف و باز تعریف مىکنند. هویت بر اثر فرایندهاى «شناسایى دوجانبه اجتماعى» شکل مىگیرد، پس از متبلور شدن باقى مىماند، تغییر مىکند یا حتى در نتیجه روابط اجتماعى از نو شکل مىگیرد. فرایندهاى اجتماعىاى که هم در تشکیل و هم در حفظ هویت دخیلاند بر حسب ساختار اجتماعى تعیّن مىیابند.
2 . وجوه جمعى هویت
هویت، امرى صرفاً شخصى یا روان شناختى نیست، بلکه همچنین اجتماعى است که به طور جدى از طریق تعامل با دیگر کنشگران صورت مىبندد. از طریق تعامل و مشارکت در چارچوب نهادینه است که کنشگران هویت خود را بیان مىکنند. سیاستهاى هویتى و هویتیابى، میان افراد، نقاط و گرههاى تعاملى ایجاد مىکند و برخى از آنها به عنوان خصایص شخصیت عمومى پذیرفته شدهاند، نظیر اعتقادات و سنتها، ارزشهاى اخلاقى، سلایق زیبایىشناختى، موضعگیرىهاى جنسیتى و ریشههاى جغرافیایى و خویشاوندى. این نقاط تعامل، برساختههایى اجتماعى هستند که به واسطه تجارب گوناگون شکل گرفتهاند، اما تبعیت و پاىبندى سیاسى و فرهنگى، اغلب آنها را به عنوان ابزار هویتى کارآمدى در مىآورد. از این رو افرادى که خود را به عنوان اعضاى یک جامعه مىشناسند، وارد نوعى تعامل بر مبناى عقلانیتهاى معتبر و استوار اجتماعى مىشوند و هویتهاى آنها بازتابى از واکنش مستقیم به شرایط مشخص و اغلب پیش از پذیرش جامعه در دو وجه مثبت و منفى آن است.(1)
«هویت دربردارنده و معرف «کیستى» هر فرد در بستر زمانى- مکانى، یعنى تاریخ، فرهنگ و جامعه است که جایگاه تاریخى، فرهنگى و اجتماعى اعضاى یک جامعه را تعیین مىنماید و فرد از طریق فرایند «هویتیابى»،(2) به یک تاریخ، فرهنگ و اجتماع خاص تعلق پیدا مىکند».(3) جوامع، تاریخهایى دارند که در جریان آنها هویتهاى خاص سر بر مىآورند، اما این تاریخها را انسانهایى مىسازند که از هویت خاص برخوردارند. جان لاک با تأکید بر ماهیت تاریخى هویت مىنویسد:
هویتِ فردى عبارت است از هویت ضمیر ناخودآگاهى که از طریق استمرار در زمان جریان دارد. به عبارت دیگر، فرد به واسطه خاطرههایى که از افکار و اعمال گذشتهاش دارد با هویت مستمر خود ارتباط مىیابد.(4)
در تعبیر نهایى مىتوان گفت احساسِ هویت فردى به واسطه دیالکتیک میان فرد و جامعه شکل مىگیرد. معمولاً هویت در نگرشها و احساسات نمود مىیابد. هویت اجتماعى نمودیافته در شخصیت، جدا از دنیاى اجتماعى دیگر افراد معنایى ندارد؛ به بیان دیگر، هر فرد هویت خود را در ارتباط با دیگران سازمان مىبخشد.(5) در این معنا، هویت تلویحاً بر آگاهى و
--------------------------------------------------------------------------------
1 . Siebers, Tobin, Disability Studies and the Future of Identity politics. In: Identity Politics Reconsidered, Edited by Linda Martin Alcoff and Others. Macmillan. Palgrave , 2005, p. 19.
2 . Identification.
3 . سیدمحمد نجاتى، «واکاوى هویت تاریخى، تاریخانگارى و جامعهشناسى تاریخى ایران: ملاحظات نظرى و روششناختى»، فصلنامه مطالعات ملى، سال چهارم، ش 1، 1382، ص 154 .
4 . منوچهر آتشى، «هویت؛ خودآگاه یا ناخودآگاه»، مجله تکاپو، دورهنو، ش 8، ص 12 .
5 . Smith , Anthony, National Identity, Las Vegas : University of Nevada Press, 1991, p. 14-15.
--------------------------------------------------------------------------------
تعمق بیشتر اعضاى گروه و عواطف مثبت و منفى آنها در خصوص ویژگىهایى است که آنها به واسطه همین خصوصیات، خود را مشترک یا متفاوت از دیگران تصور مىکنند. این تعبیر از هویت در نوشتههاى کریگ کالهون منعکس شده است، آن جا که مىگوید:
تقسیم بندى خرد و کلان امرى کاملاً انتزاعى است، چه بسا فاصله بین نظریههایى که به موضوع شکلگیرى هویت در افراد و گروهها مىپردازند بیش از آن که بر واقعیت استوار باشد، ظاهرى و در عین حال مصنوع است.(1)
هویت اجتماعى به رابطه میان خود و دیگران در متن جامعه اشاره دارد که در پرتو تعامل افراد با یکدیگر، هویت اجتماعى شکل مىگیرد. «در نظریه اجتماعى [جرج هربرت ] مید، افراد و جامعه، همچون دو چیز متفاوت با هم در تضاد نیستند. جامعه همان مناسبات اجتماعى میان افراد است و افراد نیز خارج از مناسبات اجتماعى نمىتوانند وجود داشته باشند».(2) هویت اجتماعى عبارت است از:
آن بخش از برداشت یک فرد از خود که از خودآگاهى او نسبت به عضویت در گروههاى اجتماعى سرچشمه مىگیرد، همراه با اهمیت ارزشى و احساسى منضم به عضویت.(3)
احساس تعلق، تجربیات و میراث مشترک، احساس تعهد افراد به اجتماع، برخوردارى از آرمانها و باورهاى مشترک و مهمتر از همه، هویتیابى و شناسایى، به افراد هویت جمعى مىبخشد.(4) سیاستهاى معطوف به هویت تلاش مىکنند تا بر پایه مبانى و ساختارهاى
--------------------------------------------------------------------------------
1 . Calhoun, Craig (ed), Social Theory and the Politics of Identity, London. Blackwell, 1998, p. 175.
2 . ریچارد جنکینز، هویت اجتماعى، ص 74 .
3 . محمدرضا تاجیک، روایت غیریت و هویت در میان ایرانیان، ص 52.
4 . Weedon, Chris, Identity and Culture (narratives of difference and belonging), Open University Press, 2004 : vii.
--------------------------------------------------------------------------------
هویت سیاسى و اجتماعى، از طریق تعهد و مشارکت سیاسى، زمینه را براى بسیج و تجهیز اجتماعى فراهم آورند. از این رو تلاش مىکنند تا به منافع هویتهاى موجود، از طریق تحکیم و تثبیت فرایند هویتیابى آنها در ارتباط با گروهها و جوامع دیگر توجه کنند. این امر مىتواند موجب پرورش و تقویت هویت سیاسى و همبستگى اجتماعى شود.
هویت به معناى اجتماعى آن، در عرصه جغرافیاى مشترک انسانى و روابط تنگاتنگ و در هم تنیده آنان با یکدیگر شکل مىگیرد. «هویت جمعى چیزى نیست، جز تعریفى مشترک از میدان فرصتها و محدودیتها که به [صورت ] یک کنش جمعى عرضه مىشود. مشترک به این معنا که امرى از طریق فرایند مکرر «فعال ساختن» روابط اجتماعى، بازیگران را به هم پیوند مىدهد، برساخته مىشود و از طریق مذاکره و توافق شکل مىگیرد».(1) نکته مهم آن که هویت به معناى جمعى آن، ابعاد نهادین شناسایى جمعى دارد که به عنوان «شیوه بودن» و در عین حال «شیوه انجام کارها» نیز مىباشد. به تعبیر بهتر، «هویت، شناخت خود با توجه به بنیادهاى خاص و شناساندن خود بر اساس آن بنیادها به دیگران است».(2) نظریهپردازانى نظیر جیمز، کولى و مید که در زمره نظریهپردازان سنت کنش متقابل نمادى قرار مىگیرند، تأکید مىکنند که «خودِ» هر شخص از طریق نوعى فرایند انعکاسى تکوین مىیابد و به واسطه بازتابى بودن هویت، تصور ما از این که دیگران چگونه به ما مىنگرند، بسیار حائز اهمیت است.(3)
هویت جمعى تمام افراد جامعه را در بر مىگیرد و از طریق آن، افراد با جمع شدن در کنار
--------------------------------------------------------------------------------
1 . محمدرضا تاجیک، روایت غیرت و هویت در میان ایرانیان، ص 206 .
2 . حمید احمدى، «هویت ملى ایرانیان، در گستره تاریخ»، مجموعه مقالات درآمدى بر فرهنگ و هویت ایرانى، ص 41 .
3 . Calhoun, Craig (ed), Social Theory and the Politics of Identity, London: Blackwell , 1998, p. 178.
--------------------------------------------------------------------------------
یکدیگر به عنوان عضوى از جامعه تلقى مىشوند. انواع هویت، فرآوردههایى اجتماعى هستند که عناصر نسبتاً ثابت واقعیت اجتماعى به شمار مىروند. نظریههاى مربوط به هویت همیشه در تعبیر کلىتر واقعیت، ریشه دارند، در درون حوزه نمادى و توجیهگرىهاى نظرى آن ساخته مىشوند و با تغییر سرشت این توجیهات تغییر مىپذیرند.(1) این همان فرایندى است که امیل دورکهایم آن را «بازنمایى جمعى»(2) مىنامد که دربردارنده ایدههایى است که هویت جمعى را نمادین یا سمبلیزه مىنماید. از این دیدگاه، هویت، مفهومى است که دنیاى درونى شخص را با فضاى جمعى اَشکال فرهنگى و روابط اجتماعى ترکیب مىکند. «هویتها معنایى کلیدى هستند که ذهنیت افراد را شکل مىدهند و مردم به واسطه آنها نسبت به روىدادها و تحولات محیط زندگى خود حساس مىشوند».(3) بنابراین، هویت مشترک، دستکم تا حدى هنجارى است، زیرا زمانى که یک فرد براى نمونه خود را شیعه معرفى مىکند، این توصیف از کیستى، به مثابه عضوى از یک گروه مذهبى خاص نیست، بلکه افزونتر از آن به معناى آگاهى از تعهدات، وفادارى به ارزشها و انجام تکالیفى است که به واسطه این عضویت، بر عهده او قرار گرفته است.
به طور کلى باید چهار موءلفه اصلى را در تحلیلهاى جامعه شناختى از هویت در نظر گرفت:
1ـ این که هویت در ارتباط با دیگر کنشگران اجتماعى ظهور مىکند. این کنشگران، خود در کنشها و تعاملات گفتارى خلق مىشوند و در کلیت جامعه از طریق خود فهمى و خودشناسى معنا مىیابند. هویت اجتماعى، دستاوردى عملى، یعنى یک فرایند است. هویتهاى اجتماعىِ فردى و جمعى را مىتوان با بهکار گرفتن کنش متقابل دیالکتیکى درونى و برونى فهم کرد.
--------------------------------------------------------------------------------
1 . پیترل. برگ و توماس لوکمان، ساخت اجتماعى واقعیت، ص 26 .
2 . Social Representation.
3 . محمدرضا تاجیک، روایت غیریت و هویت در میان ایرانیان، ص 12 .
--------------------------------------------------------------------------------
2ـ این که هویتها وجوهى روایى دارند و ما مىتوانیم آنها را به مثابه داستانهایى تلقى کنیم که مردم در باره خود و به منظور استمرار و تداوم در موجودیت خویش مىگویند. چنین روایتهایى اساس حافظه جمعى و بیانگر وجوه عمومى تعامل با دیگران است. «هر جامعه، مجموعهاى هماهنگ از نمادها را مىسازد؛ یعنى انگارهاى که از طریق آن ، جامعه خود را بازتولید مىکند و بهویژه جمع را به خودش مىنمایاند، هویتها و نقشها را تقسیم مىکند و نیازهاى جمعى و هدفهایى را که باید تحقق یابند،(1) بیان مىنماید».
3ـ اینکه هویت مربوط به ارتباط خود با دیگرى است که در آن هویت، مبتنى بر تفاوت با دیگران است. «هویت، شیوه شناسایى «خود» توسط عوامل و متغیرهاى «دیگر» است تا فرد خودش را بشناسد یا خود را به دیگرى بشناساند».(2) حضور دیگران نه تنها زمینه را براى درک هویت ما فراهم مىآورد، بلکه در عین حال به طور فعالانهاى آن را مىسازد. آنها این کار را نه فقط به واسطه نامگذارى و ردهبندى، بلکه از طریق چگونگى واکنشى که به ما نشان مىدهند و رفتارى که با ما مىکنند به انجام مىرسانند.
4ـ آنکه هویتِ جمعى دربردارنده هویتهاى همپوشان است که در آن چندین لایه هویتى به چشم مىخورد، نظیر هویت سیاسى، هویت قومى، هویت دینى، هویت فراملى و ... .
در تحلیل نهایى، نتایج و پیامدهاى استقرار و تثبیت هویت اجتماعى را نیز مىتوان چنین شمرد:(3)
--------------------------------------------------------------------------------
1 . پى یر انسار، ایدئولوژىها، کشمکشها و قدرتها، ص 42 .
2 . حمید احمدى، «هویت ملى ایرانى؛ وبژگىها و عوامل پویایى آن»، مجموعه مقالات گفتارهایى درباره هویت ملى در ایران، ص 190.
--------------------------------------------------------------------------------
1ـ هویت اجتماعى با شکل دادن به ذهنیت افراد و ترسیم اهداف، افراد را در ارتباط با واقعیت و محیط پیرامونشان قرار مىدهد.
2ـ هویت اجتماعى با در انداختن نمادها و نشانههاى مشترک و فعال ساختن روابط میان افراد، موجب بسیج و برانگیزانندگى اجتماعى در زمینه اهداف عمومى مىشود.
3ـ هویت اجتماعى با ایجاد تعهد، وفادارى، پاىبندى، اتحاد و درانداختن آیینهاى همگانى موجب ایجاد بسیج و تجهیز اجتماعى، انسجام و همبستگى و مشروعیت سیاسى مىشود.
4ـ هویت اجتماعى موجب در انداختن و طرح مفاهیمى، نظیر مصلحت عمومى و منافع جمعى به عنوان برساختههاى اجتماعى مشترک مىشود که موجبات کارآمدى و هدفمندى افراد را فراهم مىآورد.
5 ـ هویت اجتماعى، اجماعى نسبى و فهمى مشترک از امور که وفادارى و اعتماد عمومى را موجب مىشود، به وجود مىآورد.
ب ) تبیین مؤلفههاى همبستهساز هویت
--------------------------------------------------------------------------------
1 . Cohen , A. p.. "Belonging: Identity and social Organization" . In: British Rural Cultures, Manchester, Manchester University Press, 1982, p. 17-26.
--------------------------------------------------------------------------------
در تأملى جامعه شناختى مىتوان هویت را در ارتباط با چهار موءلفه زیر مورد توجه قرار داد:
1 . هویت برساختهاى است که ماهیتى ارتباطى دارد.
2 . هویت بیشتر وجهى فرهنگى دارد.
3 . هویت معطوف به «سیاستهاى تمایز و تفاوت» است.
4 . هویت معطوف به «سیاستهاى هویتى» است.
1 . وجه برساخته اى و ارتباطى هویت
هویت از لحاظ عینى به معناى واقع بودن در زمان و مکان خاص است. هرگونه تعیّن هویتى به واسطه «موقعیتمندى»،(1) در درون افقهایى صورت مىپذیرد که بر دنیاى اجتماعى خاصى و به نوبه خود بر موقعیت زمانى و مکانى مشخصى دلالت مىکند. هویت درک نمىشود مگر آن که در جهان واقع باشد. بنابراین، هر نوع نظریهپردازى در باره هویت باید در چارچوب تعبیرهایى نظرى صورت پذیرد که هویت و انواع خاص در درون آن واقعاند.
هویت و هویتیابى متضمن در این معنا، تخصیص یافتن جایگاهى خاص در جهان به
--------------------------------------------------------------------------------
1 . Situational .
--------------------------------------------------------------------------------
«پدیدار» است و هویت سیاسى به طور اخص «فرآورده سبکى از زیست سیاسى» و «بودن در چارچوب قواعد خاص سیاسى» است.(1) هویت و هویتیابى در این معنا «برساختهاى اجتماعى»(2) است که در آن، عاملان و کارگزاران اجتماعى با توسل به موءلفهها و عناصر هویت بخش خود که ریشه در میراث دینى، تاریخى، فرهنگى و اجتماعى آنها دارد، به ترسیم ابعاد هویتى خویش مىپردازند. انسانها به عنوان «سوژه شناسا»، به طور مداوم در حال ساختن و بازبینى مستمر هویتهاى خویش هستند و تلاش مىکنند تا به ارتقاى نحوه بودن و هویتیابى خویش یارى رسانند.(3) بر این اساس، هویت و هویتیابى به عنوان یک برساخته دیده مىشود؛ فرایندى که هیچ وقت کامل نمىشود و همیشه در جریان است.(4)
هویت سیاسى الگوى پیچیدهاى از تقاضاها، خواستها، هنجارها، شیوه تفکر و رفتار است که در طول زمان و به واسطه ادغام افراد در شبکه متراکم اجتماع شکل گرفتهاند و هویتهاى فردى و جمعى نیز در بستر همین روابط متنوع اجتماعى برساخته شدهاند. به تعبیر بهتر، هویت سیاسى، نظام عقاید تجربى، نمادهاى معنوى و ارزشهایى است که شرایط پدید آمدن فعالیتهاى سیاسى را تبیین مىنماید. بر این اساس، هویتهاى شکل گرفته در جامعه به گونه موءثرى بازتابى از دغدغههاى مرتبط با هنجارها و ارزشهاى شکل دهنده به تفکر و رفتار ماست. شکلگیرى هویتهاى سیاسى - اجتماعى متأثر از گفتمانهایى است که تعیین مىکند که چه مىتوان یا مىبایست گفت و افراد به عنوان سوژه از طریق همین صورتبندى گفتمانى در ارتباط با هم قرار مىگیرند.«وضعیتها یا موقعیتهاى گفتمانى، مقولات و چارچوبهاى پیشینى هستند که سوژههاى سیاسى به عنوان «تأثیر» و «پیامد» آن به وجود مىآیند و از طریق آن تجارب، ادراک و داورىشان را شکل مىدهند.(5)
--------------------------------------------------------------------------------
1 . برگر و لوکمان، همان، ص 181 .
2 . Social Construction.
3 . Connoly, William, Identity / Difference, University of Minesota Press, 2002, p. 12-15.
4 . Hall and Du Gay , Opcit, p. 2-3.
5 . Thide , 2003 , p. 81.
--------------------------------------------------------------------------------
بنابراین، هر چارچوب هویتى از طریق صورتبندى کلى روابط ساختارى، پیشزمینه فکرى ناخودآگاه مردم، تعیین اینکه چه مىتوان گفت و چه نمىتوان گفت، تعیین شکل خاص اندیشه و کردار سیاسى و ترسیم چشم اندازهاى ویژه براى شکلگیرى سبک عمل سیاسى به ظهور نوعى هویت سیاسى خاص یارى مىرساند. هر گفتمان با ایجاد رژیم حقیقت خاص خود، با تعیّنبخشى و شکلدهى به اشکال هویت، چیزهایى را حفظ و برخى چیزهاى دیگر را حذف مىکند و هژمونى خود را مستقر مىسازد. از این موضع و دیدگاه، با تأکید بر ماهیت ارتباطى هویت، «سوژه، فردى مستقل و منفرد نیست، بلکه معین و در رابطه واقعىاش با دیگر افراد و گروهها، در تعارض و کشمکشهاى طبقهاى خاص و سرانجام در شبکهاى منتج از مناسبات با تمامیت اجتماعى و با طبیعت پیرامون است».(1) با توجه به این مسئله، هویت سیاسى برساختهاى اجتماعى و تابع نوعى رابطه است که:
نخست آنکه مبتنى بر تصورات و ظهورات ممکنى است که موجب ظهور برخى اَشکال خاص هویت و استتار و به حاشیه راندن برخى زوایاى هویتى دیگر مىشود.
دوم، فرایندى در جریان است که طى آن، ارتباطى معنادار میان عناصر گوناگون برقرارمىشود و اجزاى مختلف در هویتى جدید ترکیب مىشوند. هویت هیچگاه پایانیافته نیست و در فرایند بازنمایىهاى مکرر ساخته مىشود.(2) حاصل این فرایند، تأسیس مرزهاى هویت سیاسى غالب و خلق یک «غیریت» در برابر آن و امکان تحقق فاصلهگذارى با هویتهاى غیر است.
سوم، هر الگوى هویتى با نوعى ساختمندى خاص خود و به مثابه کلیتى معنادار، بسترى را فراهم مىآورد که در آن، امکان کنش سیاسى در قالبهایى نظیر ناسیونالیسم، امت گرایى و
--------------------------------------------------------------------------------
1 . پیتر میلر، سوژه، استیلا و قدرت، ص 36 .
2 . Hall in : J . Rutherford (Ed) , 1990. p. 52.
--------------------------------------------------------------------------------
... تحقق مىیابد. مانوئل کاستلز در این باره مىگوید:
برداشت من از اصطلاح هویت، در صورتى که سخن از کنشگران اجتماعى باشد، عبارت است از فرایند معناسازى بر اساس یک ویژگى فرهنگى یا مجموعه به هم پیوستهاى از ویژگىهاى فرهنگى که بر منابع دیگر اولویت داده مىشود.(1)
چهارم آن که هویت سیاسى با ترسیم افقها و مرزهاى هویت سیاسى، شرایطى را بهوجود مىآورد که در آن، احساسات معطوف به همبستگى افراد را در ارتباط و پیوند با یکدیگر حفظ نموده و احساس تمایز با بیگانگان را نیز بازمىتاباند. در واقع، تبارشناسى هویت سیاسى، تبارشناسى روابط ما با خود و دیگران است که دربرگیرنده چگونگى نگاه ما به خودمان و دیگران در موقعیتها و زمانهاى مختلف است. «نقطه ثقل بحث در اینجا چگونگى ساخته شده تاریخ روابطى است که موجودیت آدمى را در ارتباط با خودش و دیگران شکل داده است».(2)
در نتیجه براساس اصل برساختگى و ارتباطى بودن هویت، هویتهاى اجتماعى هیچگاه ساختارهایى بسته و تحقق یافته ندارند، بلکه آنها باز و در حالِ شدن هستند. این در فرایند و در جریان بودن مستمر، موجب ارتقا، تحول یا چرخش در زوایاى هویتى مىشود که نشانه بارز آن، ادامه بحثها و مجادلههاى هویتى است.(3)
--------------------------------------------------------------------------------
1 . مانوئل کاستلز، عصر اطلاعات: قدرت و هویت، ج 2، ص 22.
2 . Foucault, M, Longuage, Counter - Memory, Practice: Selected Essay and Interview, Ed. by: F. Bouchard. Oxford: Blackwell Pub, p. 87-104.
3 . Hall and DuGay, Opcit , 1996, p. 2-30.
--------------------------------------------------------------------------------
2 . وجه فرهنگى هویت
هویتها به واسطه محتواى ارزشى(1) باید در ارتباط با خصایل و ویژگىهاى خاص هر فرهنگ مورد توجه قرار گیرند و «پارادایمهاى فرهنگى» هر گفتمان هویتى را که با ترسیم «نظامهاى دلالتهاى» خود به شکلبندى نوع ویژهاى از هویت یارى مىرسانند، شناخت.(2) «فرهنگ، بیانگر مجموعهاى از معانى، نگرشها، ارزشها و شکلهاى نمادینى(عملکردها و ساختارها) است که معانى، نگرشها، و ارزشها در آن متبلور یا ابراز مىشود». هر گفتمان هویتى با نشان دادن نوعى ادراک از یک هنجار فرهنگى تازه و نظامیافته و تولید دوباره آن به منظور انعکاس دقیقتر، این قابلیت را دارد که نوعى شالوده در عرصه کنشهاى سیاسى- اجتماعى را بر پایه مواد و مصالح فرهنگى قابل دسترس، ساختارهاى معنابخش و سنتهاى ویژه خود بنا نهد. در مقابل، «فردى که قادر به یافتن ارزشهاى مثبت و پایدار در فرهنگ، مذهب یا ایدئولوژى خود نباشد، ایدهآلهایش به هم مىریزد. چنین فردى که از درهمریختگى هویتى رنج مىبرد، نه مىتواند ارزشهاى گذشته خود را بازیابى نماید و نه صاحب ارزشهایى مىشود که به کمک آنها بتواند آزادانه براى آینده، طرحریزى نماید».(3)
از این رو، مىبایست هویت سیاسى را در ارتباط با ساز و کارهاى خاطرات جمعى، سیاستهاى نمادى، نظام نشانهها و رمزها و نمادها، و زمینههاى اجتماعى ـ سیاسى هر جامعه تحلیل کرد. هویت را باید به عنوان پدیدهاى معناساز دانست که از طریق نمادها و قواعد ساخت یافته است و الگوى زبانى و معنایى خاصى را کانون توجه قرار مىدهد. هویت سیاسى، برساختهاى اجتماعى است که واجد نشانهها، رمزگان و کنشهاى نمادین است.(4) استوارتهال در کتاب هویت و فرهنگ: روایتهاى تفاوت و تعلق مىنویسد:
--------------------------------------------------------------------------------
1 . Normative Connotations.
2 . Grossberg, In: Hall and du Gay, Opcit, p. 90.
3 . کارن هورناى، تضادهاى درونىما، ص 134 .
4 . Pecheux , Michel, Languages, Semantics and Ideology, New York: St Martin Press, p1982, p. 18-25.
--------------------------------------------------------------------------------
هویت ملى مشترک مبتنى بر معانى فرهنگى است که هر فرد در جامعه از طریق آن، خود را در روایت ملى بزرگترى ادغام مىنماید.(1)
بر اساس این رویکرد فرهنگى، هویت سیاسى چشم اندازها و موقعیتهایى را فراهم مىآورد که افراد از طریق آن سخن مىگویند و جامعه و زندگى روزمره را بر اساس زبان، نشانهها، تصورات، نمادها و نظامهاى مدلولى آن سامان مىبخشند.(2) هویتها، معانى اجتماعى و برساختههاى ایدئولوژیک برآمده از موقعیتهایى خاص هستند که روشهایى از درک و تفاهم جمعى را پیش روى افراد مىگذارند. «هویت را باید به مثابه مفهومى کاملاً فرهنگى - زبان شناختى دانست که در موقعیت اجتماعى خاصى برساخته مىشود».(3) از این رو، هویتهاى فرهنگى در هر کجا که باشند، تاریخىاند، اما همانند هر چیز تاریخى دیگرى در معرض تحولات بنیادین هستند. صرفنظر از ثبات و سکون آنها در گذشته، آنها متأثر از «بازى» مستمر تاریخ، قدرت و فرهنگ هستند.
بنابراین از این دیدگاه، هویت سیاسى مبتنى بر نوعى نگرش فرهنگى تلقى مىشود که براساس آن، فرهنگ به عنوان زمینه بنیادین کنش سیاسى دانسته مىشود و بر جدایى ناپذیر بودن وجوه اجتماعى فرهنگ از هویت سیاسى تأکید مىشود. تحلیل ساختارهاى ژرف هویت سیاسى بر پایه فرهنگ، به آدمى مدد مىرساند تا با چگونگى عملکرد آن در جامعه آشنا شود و از این رهگذر بتواند دگردیسىها و تحولات آن را مورد کندوکاو قرار دهد. «نمادها و نشانههاى فرهنگى، به تولید مفاهیم جدید، اشکال جدید زندگى اجتماعى، روشهاى جدید تفکر و کنش، نگرشهاى نو و واقعیات اجتماعى در زمینه هویت سیاسى یارى مىرساند».(4)
--------------------------------------------------------------------------------
1 . Weedon, Chris, Identity and Culture (narratives of difference and belonging), Open University Press, 2004, p. 44.
2 . Harding, Sandra, "Transformation V S. Resistance" , in: Identity Politics Reconsidered, Edited by Linda, Martin Alcoff and Others. Macmillan. Palgrave , 2005, p. 255.
3 . Hall & DuGay, Opcit , p . 90.
4 . Conner , Steven, Postmodern Culture, Second Edition . Bkackwell Publishers, 1997, p . 257.
--------------------------------------------------------------------------------
فرهنگ، منشورى ذهنى است که انسانها از لابهلاى آن با محیط مادى و معنوى خود ارتباط برقرار مىکنند. در این معنا، فرهنگ از سه بُعد اساسى واقعیتها، ارزشها و عواطف(1) تشکیل مىشود.
3 . سیاستهاى تمایز و تفاوت
هر چارچوب هویتى با طرح سیاستهاى تمایز و تفاوت، به ترسیم نوعى بینش و چشم انداز خاص یارى مىرساند که بر اساس آن، هویت به عنوان «موضعى معرفت شناختى» است که در آن، هویتِ «خودى» در ارتباط با «دیگرى» (غیریت) شکل مىگیرد. هویت، بالضروره جزء بلافصل نظام «مناسبات تفاوت» است. به قول دایانافاس، این سخن بیان دیگر این واقعیت است که همواره باید اهمیت تفاوتها را در شکلگیرى هویت درک نمود و این که هویت از درون به وسیله همان تفاوتهایى که آنها را شکل داده، منقسم مىشود.(2) «از این منظر، هویت داشتن در درجه نخست به معناى خاص و متمایز بودن، ثابت و پایدار ماندن و به جمع تعلق داشتن است. هر فرد هنگامى خود را داراى هویت مىداند که از تمایز، پایدارى و در جمع بودن خود اطمینان حاصل کند».(3) بر این اساس، هویتها در پرتو بازى تمایزبخشى و از طریق ایجاد مرزهاى سیاسى شکل مىگیرند.
اهمیت تفاوت و تمایز در طرح و نقشه هویت سیاسى در این است که هر فرد یا جامعه در پى آن خواهد بود تا با توضیح و تفسیر پارادایمهاى موثق در توضیح و تفسیر کیستى خود،
--------------------------------------------------------------------------------
1 . Parsons . 1967 , p. 8-9.
2 . رابرت جى دان، همان، ص 1-6 .
3 . محمدرضا تاجیک، روایت غیریت و هویت در میان ایرانیان، ص 47 .
--------------------------------------------------------------------------------
ارزشهایش را در تمایز با دیگران بنیان نهد و دیگران را روى نقشه شناختى خود، تعریف و شناسایى کند. ساختهاى اجتماعى در پرتو روابط متقابل هویتهاى متفاوت بنا مىشوند و متشکل از عرصهاى هستند که این تفاوتها در درون آنها واجد تعریف و معنا مىشود. بنا به تفسیر آلبرتو ملوچى، «هویت همواره حاوى تنشى رفع نشده و رفع نشدنى، یعنى نوعى شکاف بین تعاریفى است که ما از خود داریم و دیگران از ما دارند».(1)
به تعبیر بهتر، به واسطه بازتابى بودن هویت، پیام هویت باید توسط دیگران پذیرفته شود تا بتوان گفت هویتى تثبیت شده است. شناسایى دوجانبه میان خود و دیگرى بحث اصلى «نظریههاى سوبژکتیویته» است که در رهیافتهاى پدیدارشناختى، ساختگرا، اگزیستانسیالیستى، پساساختگرا و حتى پستمدرن بازتاب یافته است. هگل در کتاب پدیدارشناسى روح، استدلال مىنماید که حضور دیگرى براى درک آن چه «خودآگاهى تاریخى» مىنامد، ضرورى است.(2) جهان اجتماعى همواره جهانى ساخته شده از دیگران است و در آغازِ کار، کفه ترازو به شدت به نفع عمل شناسایىاى سنگینى مىکند که دیگران انجام مىدهند.
هویتهاى اجتماعى از درون فرایند دو سویه شناخت متقابل که اغلب در موقعیتهاى اجتماعى ریشه دارند، سر بر مىآورند. مفهوم «هویتیابى» که به فرایندى که طى آن هویت ساختبندى مىشود اشاره دارد، به ما نشان مىدهد که چگونه هویت در تفاوت و از طریق آن شکل مىگیرد، قوام مىیابد و در همان حال به وسیله تفاوت، بدل به مسئله مىشود. دایانافاس در کتاب اوراق هویتیابى خاطرنشان مىسازد که تعیین هویت همواره بر اساس مناسبات مبتنى بر تفاوت صورت مىپذیرد. به زعم وى، هویتیابى به مثابه فرایندى است که هر کس خود را از طریق دیگرى و در حیطه مناسبات اجتماعى و در پرتو بازى تفاوت و تشابه در مناسبات خود، تعریف مىکند(3). در واقع، «دیگران به این اکتفا نمىکنند که هویت ما را درک
--------------------------------------------------------------------------------
1 . رابرت جى دان، همان، ص 90-91 .
2 . Hegel, G. W. F, Philosophy of Mind, Oxford, Clarendon Press, 1971 , p. 78-153.
3 . Fass, Diana , Identification Papers, London, Routledge , 1995, p . 8-19.
--------------------------------------------------------------------------------
کنند، بلکه در عین حال به طور فعالانه اى آن را مىسازند».(1)
احساس متمایز بودن از دیگران، همچون جزء جدایى ناپذیر هویت، نیازمند وجود مرزهاى کم و بیش پایدار است. ما هویت خود را از طریق تمایز مرزهاى هویتى خود با دیگران ترسیم مىکنیم و فضایى دوگانه و تقابلى، نظیر خودى/ غیر خودى، مستضعفین/ مستکبرین، حکومت الهى/ طاغوت، استقلال/ وابستگى، و... ایجاد مىنماییم که اغلب با ارزشگذارى و سلسله مراتب همراه است. بر اساس این نوع نگرش، «هویت نوعى بازنمایى ساختى است که صرفاً هنگامى موفق به کسب آن مىشویم که دیدى منفى را در چگونگى ارتباط خود با دیگرانِ مطرود (از نظر ما) پىجویى مىنماییم. هویت، تأثیر و تأثراتى از روابط است که از طریق بیان تفاوتها معنا مىیابد».(2) اگر این تفاوتها وجود نداشت، ما نمىتوانستیم به طور متمایز و همبسته موجودیت یابیم. هویت براى تبیین و استقرار الگوهاى رفتارى خود، نیازمند تفاوت است و در ادامه هر گفتمان هویتى، تفاوتها را به یک «دیگرى» یا «غیرِخودى» تبدیل مىکند تا از قطعیات و مسلمات خود دفاع کند.(3)
از این رو، چارچوبهاى هویتبخش از طریق ایجاد مرزهاى سیاسى و ضدیت میان «خودى» و «غیرخودى» شکل مىگیرند. «تفاوت و تمایز در طرح نقشه و هویت سیاسى به این معناست که هر «خود» یا «جامعه» به دنبال این خواهد بود تا ارزشهایش را در تمایز با دیگران بنیان نهد»(4). در واقع، هر الگوى هویتى با ترسیم نوعى «نقشه شناختى»،(5) چگونگى ارتباط و تعامل افراد را با دیگران معنا بخشیده و شکل مىدهد. بر اساس نقشه شناختى ترسیم شده، افراد جایگاه خود را بهتر مىتوانند در جامعه و ضمن چگونگى ارتباط با جهان
--------------------------------------------------------------------------------
1 . ریچارد جنکینز، همان، ص 156 .
2 . Hall & DuGay, Opcit , p .20-21.
3. Connoly, William, Identity / Difference. University of Minesota Press, p . 2 .
4 . گیبنز و بویمر، سیاست پست مدرنیته، ص 13 .
5 . Cognitive Map .
--------------------------------------------------------------------------------
پیرامون دریابند. هویتها براى ما چشماندازهاى خاصى را در جهان اجتماعى مشترک ایجاد مىنمایند که از طریق آن به مفهومسازى جهان و شناخت دیگران نایل مىشویم. در این معنا، هویت ابزارى شناختى است که به عنوان یک میانجى و حلقه واسط میان افراد و جهان عمل مىکند.
4 . سیاست هویت
«سیاست هویت» یکى دیگر از وجوه تعیین کننده براى تبیین مقوله هویت است که در کنار تئورى «سیاست تمایز و تفاوت» معنا مىیابد.(1) سیاست هویت تلاش مىکند تا از طریق تعهد و مشارکت سیاسى، زمینه تجهیز و مشارکت هویتهاى سیاسى را فراهم آورد. از این رو تلاش مىکند تا منافع خاص هویتهاى ساخته شده را از طریق هویتیابى آنها در ارتباط با گروهها و جوامع دیگر مورد توجه قرار دهد.«فرایندهاى اجتماعى به ما نشان مىدهد که در عرصه اجتماعى نه با یک نظام بستهاى از دال و مدلولهاى هم ریخت، بلکه با ساختارى معنادار روبهرو هستیم که در آن، «دالهاى شناور» به وفور یافت مىشوند و اساساَ قدرت سیاسى در قالب پیکرههایى خاص قابل تبیین است».(2) سیاست هویتى با دست گذاشتن روى دلهرهها و دلواپسىهاى خاص افراد و گروههاى طرد شده، ابزارى قدرتمند براى مشروعیت بخشیدن به خویشتن افراد در برابر هویتهاى رقیب است. ریشههاى ژرفتر سیاست هویتى را باید در نوعى پس زدن گفتمانى یا ترس و بیزارى از ناشناخته ماندن و تلاش براى بازجستن اصالت از طریق اسطوره «خودِ واقعى» پیدا کرد که در «جماعات ایدئولوژیکى» ریشه دارد.(3)
--------------------------------------------------------------------------------
1 . Best, steven and Douglas Kellner, The Postmodern Turn, London: The Guilford Press, p.205.
2 . تاجیک، روایت غیریت و هویت در میان ایرانیان، ص 22 .
--------------------------------------------------------------------------------
نکته مهمى که در ارتباط با سیاست معطوف به هویت وجود دارد، اتخاذ راهبردى هویتى است که مبین چرخش از مسائل سیاسى، اقتصادى و اجتماعى به سمت علایق و دغدغههاى فرهنگى است. طرفداران این دیدگاه به نقد تقلیلگرایى، عامگرایى انتزاعى و کلیت نگرى مىپردازند و با طرح نوعى استراتژى چند وجهى در جهت فهم هویتهاى سیاسى جدید بر پایه مبانى فرهنگى خاص آنها بر مىآیند. از این رو تلاش مىشود تا هویتهاى ساخته شده از طریق فهم چگونگى هویتیابى آنها در بسترى خاص مورد توجه قرار گیرند. در نتیجه، گفتمانى مطلوب تلقى مىشود که بتواند بر پایه استلزامات معنایى، اشتراکات و حساسیتهاى هویتى زمینههاى بروز کنش جمعى را براى دستیابى به اهداف مورد نظر فراهم کند.
از این منظر، «معنایابى یا هویتیابى محصول موقعیت، منزلت و جایگاه سوبژه است. معناساز بودن هویت بر برساختگى آن دلالت مىکند. معنا خاصیت ذاتى واژهها و اشیا نیست، بلکه همیشه نتیجه توافق یا عدم توافق است. هویتیابى بیشتر ناظر بر وجهى ارتباطى است و در ماهیت خود به زوایاى جمعى و فضاى اجتماعى دلالت دارد»(1). به تعبیر دیگر، هویتیابى خصلتى اجتماعى دارد و مبتنى بر موقعیت ساختارى مجموعهاى از کنشگران اجتماعى است که در چنبره یک گفتمان به سر مىبرند. این فرایند به خودى خود، به معناى نوعى تعلق و اتصاف است که آگاهى از روابط میان موقعیتهاى فضاى جمعى را مفروض مىگیرد. هویتیابى، ناظر بر فرایندى گفتمانى است که مىتواند در راستاى خاصگرایى هویتى، محصور نمودن خود، جدایىطلبى، نفى، تبعیت، سلطه یا تمایزبخشى بهکار گرفته شود.
ج ) احساس هویت و تعلق ملى
--------------------------------------------------------------------------------
1 . رابرت جى دان، همان، ص 40 .
2 . محمدرضا تاجیک، «روشنفکرى ایرانى و معماى هویت ملى»، فصلنامه مطالعات ملى، سال دوم، ش پنجم، پاییز 1379، ص 136 .
--------------------------------------------------------------------------------
از لحاظ تاریخى، مجادلههاى بحث انگیزى میان ازلىانگاران(1) و مدرنیستها در باره ریشههاى هویت و اندیشههاى احساس تعلق جمعى وجود دارد. ازلىانگاران معتقدند که ناسیونالیسم ریشه در حیات اجتماعى بشر دارد و شواهد زیستشناختى، روانشناختى و فرهنگى مبین آن است که ایده ملتها امرى کهن است. نمونه چنین تحلیلى را مىتوان در دیدگاههاى فرانجو توجمن مشاهده کرد که معتقد است «ملتها به نحوى طبیعى رشد یافتهاند. در عینیات و فرایندهاى تاریخى پیچیده و در نتیجه توسعه نیروهاى مادى و معنوى، موجودیت ملى ملتها بر پایه عواملى، نظیر خون، زبان، مناسبات فرهنگى، منافع حیاتى مشترک و سرنوشت مشترک، سنتهاى تاریخى و اهداف مشترک پدیدار شده است»(2). از این منظر، ملتها به عنوان امرى طبیعى و دیرین هستند و استمرار بارزى در مفاهیم سنتى و مدرن ملت در زمانهاى تاریخى گوناگون و مکانهاى متفاوت وجود دارد.
آنتونى اسمیت با تأکید بر چنین ادراکى، بر ریشههاى قدیمى ملتهاى مدرن تصریح مىکند که موجب شکلگیرى زوایاى هویتى آنها شده است. او از این طریق بر مفصلبندى برخى موضوعات اصلى شکلدهنده به هویتهاى مستقر که در گذشته ریشه دارند، تأکید مىکند(3). به زعم وى، ملت در تعریف خود به عنوان اجتماعى سیاسى است که در مسیر تاریخ مشترک، فرهنگ مشترک، وفادارى متقابل و آگاهىیابى سیاسى ویژهاى رشد یافته است. اعضاى ملت، خود را عضوى از مجموعه یک جامعه سیاسى مىدانند که به آنها نوعى خودگردانى سیاسى در ارتباط با مفاهیم محورى سیاست به عنوان فرایند چانهزنى اجتماعى اعطا کرده است.(4) در تعبیر نهایى «هویت ملى بازتعریف و بازتفسیر دائمى الگوى ارزشها، نمادها، خاطرات، اسطورهها و سنتهایى است که میراث تمایز ملتها را تشکیل مىدهند و تشخیص هویت افراد با آن الگو و میراث و با عناصر فرهنگى آن امکان پذیر مىشود».(5)
--------------------------------------------------------------------------------
1 . Primordialist's .
2. Tudjam, Franjo , "The Crisis of Identification: The Case of Canada" in: Dunu, J. (ed), Contemporary Crisis in the Nation-State. Oxford: Blackwell.
3 . Smith, Anthony, The Ethnic Origins of Nations, Oxford: Blackwell.
4 . Smith, Anthony , "Nationalism and Historians" in: Gopal Balakrishnan (ed), Mapping the Nation, London: werso.
--------------------------------------------------------------------------------
در مقابل، مدرنیستهایى نظیر آدریان هستینگز، سوزان رینولدز، ارنست گلنر، مایکل مان، اریک هابسبام و آنتونى گیدنز معتقدند که ریشههاى ملت مدرن را مىبایست به زمان متأخر، یعنى از حدود قرن شانزدهم یا در تعبیرى دیگر به اواخر قرن هجدهم و تحت تأثیر انقلابهاى فرانسه، امریکا و انگلیس بازگرداند. آنها بر خلاف ازلىانگاران، ریشههاى ملت و ناسیونالیسم را به گذشته یا دوران میانه باز نمىگردانند، بلکه آن را فرایندى مرتبط با ظهور مدرنیته و دوران تاریخى جدید مىدانند(1). به زعم رینولدز، در قرون وسطى در برابر مفهوم ملى، مفهوم پادشاه وجود داشت که هویت ملى و تصورات مردم پیرامون آن شکل مىگرفت(2).
ارنست گِلنر نیز بر توسعه ناسیونالیسم در ارتباط با فرهنگ مدرن و فرایندهاى صنعتى تأکید مىنماید. صنعتگرایى از نظر او شکلى (مقولهاى) از طبقهبندى براى تغییر جوامع مدرن است که اندیشههاى اولیه ناسیونالیسم در راستاى پیشرفت آن به کار افتاد. به تصور وى، تلقى ملتها به عنوان امورى طبیعى، خدادادى یا ذاتى، افسانه است، هرچند وجود فرهنگهاى از پیش موجود که بعداً در قالب ملى شکل داده شدهاند غیر قابل انکار است. در ادراک گلنر، طرح ناسیونالیسم در جوامع کشاورزىِ پیشین امرى غیر ممکن، غیرضرور و غیر قابل تصور بود(3). این تمایزِ سفت و سخت مورد نظر در تمایز مرزهاى سنت و مدرنیته و ارجاع ناسیونالیسم به دوران مدرن، یادآور تمایز مطلق دورکهایم، وبر و تونیس در باب جوامع سنتى و مدرن است که بر اساس آن ناسیونالیسم نه امرى عام، طبیعى و جهانشمول، بلکه پدیدهاى خاص و برآمده از مدرنیته تلقى مىشود.
--------------------------------------------------------------------------------
1 . آنتونى. دى. اسمیت، ناسیونالیسم: نظریه، ایدئولوژى، تاریخ .
2 . Hayes , Carlton J, The Historical Evolution of Modern Nationalism, New York: Russel & Rusell, Cohen, A.P.. " Belonging: Identity and Socia; Organization". In: British Rural Cultures. Manchester. Manchester University Press, 1982 , Deutsch, Karl W. (1966) . Nationalism and Social Communication: Ar, Inquiry in to the Foundation of Nationality. 2nd ed. Cambridge, MIT Press.
3 . Reynolds, Susan, Kingdoms and Communities in Western Europe, p. 900-1300 . Oxford: Clarendon Press .
4 . Gelner, Ernest, Nation and Nationalism, Oxford: Blackwell.
--------------------------------------------------------------------------------
اندرسون نیز با طرح مفهوم «اجتماعات تصورى»(1) این ایده را پىگیرى مىنماید که تحولات فرهنگى مدرن که با خود تغییرات اجتماعى- اقتصادى را در قالب سرمایهدارى یا به تعبیر دقیقتر «سرمایهدارى مبتنى بر چاپ» به همراه آورد، زمینه را براى ظهور ناسیونالیسم فراهم کرد. او واژه تصورى را از آن رو به کار مىبرد که اعضا حتى در کوچکترین جوامع نیز از وضعیت یکدیگر اطلاعى ندارند یا هیچ وقت آنها را ملاقات نکردهاند، بلکه در ذهن هر یک از آنها تصورى از روابط میان خود به وجود آوردهاند. در حقیقت، همه جوامع بزرگتر از روستاهاى کهن که در آنها امکان ارتباطات چهره به چهره از بین رفته است، جوامع تصورى هستند.(2) به طور کلى، در حالى که ازلىانگاران ملت را به عنوان اجتماعى فرهنگى، دیرینه، ریشهدار، ارگانیک، یکپارچه، کیفى، مبتنى بر تبار تاریخى و ایجاد شده توسط مردم مىدانند، مدرنیستها آن را به عنوان اجتماعى سیاسى، جدید، خلق شده، مکانیکى، تقسیمشده، مبتنى بر منابع مدرن، ساخته نخبگان و مبتنى بر تقویت ارتباطات تلقى مىکنند.
از آن جا که تحلیلهاى جارى مبتنى بر این تمایز میان ریشههاى قدیمى و جدید ملت و ناسیونالیسم است، بسیارى از سوء تفاهمهاى جارى و نقد و انتقادهاى متقابلى که وجود دارد، به فهم این نکته باز مىگردد که مىتوان این معضل را همانند احمد اشرف با تفکیک دو مفهوم «هویت» و «هویت ملى» حل کرد. اشرف در تحلیل واقعبینانه خود، هویت را امرى کهن، مستمر و همیشگى مىداند (چنان که هویت ایرانى را به دوره ساسانیان برمىگرداند)، ولى هویت ملى را به عنوان پدیدهاى سیاسى ـ اجتماعى و علمى نوزاد عصر جدید، از ساختههاى تازه علوم اجتماعى که از نیمه دوم قرن نوزدهم به مشرق زمین و سرزمینهاى دیگر راه یافت، مىداند. به زعم وى، هویت ملى به عنوان مفهومى علمى به جاى مفهوم «خلق و خوى ملى»(3) که از مفاهیم عصر رمانتیک بود، رایج شد. متفکران عصر رمانتیک بر این باور بودند که هر ملت خلق و خوى مشخصى دارد که مىتوان آن را در تاریخ آن یافت. اعتقاد به تغییرناپذیرى خلق و خوى ملى و آمیختگى آن با باورهاى نژادپرستانه موجب شد تا
--------------------------------------------------------------------------------
1 . Imagined Communities.
2 . Anderson, Benedict, Imagined Communities, London: Verso.
3 . National Character .
--------------------------------------------------------------------------------
مفهوم هویت ملى جاى آن را بگیرد.(1)
به طور کلى، اگر بتوان از این تمثیل بهره جست که ملت و آگاهى ملى همانند نیروى جاذبه همواره در متن زندگى اجتماعى انسانها با اشکال مختلفى، نظیر دولت - شهر، امپراطورى، پادشاهى و ... وجود داشته است، اما ادراک و آگاهى ناسیونالیستى، در مقطعى به صورت خاص و به عنوان یک امر جدید شکل گرفت و این امر را نمىتوان به عنوان نفى نیروى جاذبه تا پیش از دوران کشف قانون جاذبه دانست. به تعبیر بهتر، آگاهى یافتن به زوایاى هویت ناسیونالیستى در قالب یک ایدئولوژى، در مقطعى روى داد که ملتها بر اساس آن نوعى خودآگاهى و حرکت بر پایه تصورات ملى را پذیرفتند و به بازتولید ساختارهاى کنش و تمایز در بستر ملیت پرداختند. هرچند پیش از این، هویت جمعى در معناى تعلق سرزمینى، هویت فرهنگى مشترک و یکپارچگى سیاسى و قومى و دینى و زبانى وجود داشت.
نتیجهگیرى
در این مقاله، تلاش شد تا ضرورتهاى نظرى لازم را براى تبیین هویت مورد توجه قرار دهیم. نظر به ماهیت فرهنگى هویت و اهمیت یافتن معنا در متن کنشها و کردارهاى اجتماعى، لازمه ارائه فهمى دقیق و همه جانبه از هویت، بهرهگیرى از روشهایى است که بتوانند با اتخاذ رویکردى تفسیرى به کُنه معانى و کنشهاى اجتماعى بروزیافته در جنبشهاى اجتماعى دست یابند. در چارچوب این رهیافت، تصور بر این است که هویتهاى اجتماعى از درون فرایند دو سویه شناخت متقابل که اغلب در موقعیتهاى اجتماعى ریشه
--------------------------------------------------------------------------------
1 . احمد اشرف، «چهار روایت از انقلاب مشروطه»، ایران نامه، سال یازدهم، پاییز 1373 .
--------------------------------------------------------------------------------
دارند، سر بر مىآورند.
مفهوم «هویتیابى» که به فرایندى که طى آن هویت ساختبندى مىشود اشاره دارد، به ما نشان مىدهد که چگونه هویت در تفاوت و از طریق تفاوت، شکل مىگیرد و قوام مىیابد و در همان حال به وسیله تفاوت، تبدیل به مسئله مىشود. هویت، تأثیر و تأثراتى از روابط است که از طریق بیان تفاوتها معنا مىیابد. اگر این تفاوتها وجود نداشت ما نمىتوانستیم به طور متمایز و همبسته، موجودیت یابیم. هویت براى تبیین و استقرار الگوهاى رفتارى خود، نیازمند تفاوت است و در ادامه هر گفتمان هویتى، تفاوتها را به یک «دیگرى» یا «غیرِخودى» تبدیل مىکند تا از قطعیات و مسلمات خود دفاع کند.
روش قابل اتکا در تحلیل مفهوم هویت، روشى است که با تبارشناسى عناصر و موءلفههاى درونى هویتهاى موجود در صدد بر آید تا از چشمانداز همان هویت خاص به بررسى مرزهاى هویتى آن مبادرت ورزد، نه آن که با نگاهى عام و کلگرایانه، همه هویتها را بر اساس مفروضهایى از پیش تعیین شده ارزیابى و تحلیل نماید. در واقع، از آنجا که هر الگوى هویتى در ارتباط با موءلفههاى تاریخى، فرهنگى و اجتماعى خاص خود مىبایست تبیین شود، این فرصت فراهم مىآید تا بتوان فارغ از هر نوع پیشداورى به واکاوى هویتهاى برآمده در متن کردارهاى اجتماعى مبادرت ورزید. از این رو نباید این واقعیت را فراموش کرد که مىبایست هویتهاى سیاسى را در ارتباط با ساز و کارهاى خاطرات جمعى، سیاستهاى نمادى، نظام نشانهها و رمزها و نمادها، و زمینههاى اجتماعى ـ سیاسى هر جامعه تحلیل نمود. نظریه تفسیرى به عنوان نظریهاى با خصلت فرهنگى، هویت را به عنوان پدیدهاى معناساز مىداند که از طریق نمادها و قواعد، ساخت یافته است و مىبایست الگوى زبانى و معنایى کنش را در مورد آنها مورد توجه قرار داد.
فهرست منابع
170 . آتشى، منوچهر، «هویت؛ خودآگاه یا ناخودآگاه»، مجله تکاپو، دوره نو، ش 8 .
171 . احمدى، حمید، «ایدئولوژى سیاسى و هویت اجتماعى در ایران»، مجموعه مقالات گفتارهایى در باره هویت، ملیت و قومیت، به کوشش. حمید احمدى، تهران، مؤسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانى، 1384 .
172 . احمدى، حمید، «هویت ملى ایرانیان در گستره تاریخ»، مجموعه مقالات درآمدى بر فرهنگ و هویت ایرانى، به کوشش مریم صنیع اجلال، تهران، انتشارات تمدن ایرانى، 1384 .
173 . احمدى، حمید، «هویت ملى ایرانى؛ ویژگىها و عوامل پویایى آن»، مجموعه مقالات گفتارهایى در باره هویت ملى در ایران، به کوشش داود میرمحمدى، تهران، تمدن ایرانى، 1383 .
174 . اسمیت، آنتونى. دى، ناسیونالیسم: نظریه، ایدئولوژى، تاریخ، ترجمه منصور انصارى، تهران، انتشارات تمدن ایرانى، 1383 .
175 . انسار، پى یر، ایدئولوژىها، کشمکشها و قدرتها، ترجمه مجید شریف، تهران، قصیده سرا، 1381 .
176 . باربیه، موریس، مدرنیته سیاسى، ترجمه عبدالوهاب احمدى، تهران، نشر آگه، 1383 .
177 . برگر، پیتر ل. و توماس لوکمان، ساخت اجتماعى واقعیت، ترجمه فریبرز مجیدى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1375 .
178 . تاجیک، محمدرضا، روایت غیریت و هویت در میان ایرانیان، تهران، فرهنگ گفتمان، 1384 .
179 . تاجیک، محمدرضا، «روشنفکر ایرانى و معماى هویت ملى»، فصلنامه مطالعات ملى، سال دوم، ش پنجم، پاییز 1379 .
180 . تاجیک، محمدرضا، سیاست خارجى عرصه فقدان تصمیم و تدبیر، تهران، فرهنگ گفتمان، 1383 .
181 . تاجیک، محمدرضا ، گفتمان، پادگفتمان و سیاست، تهران، موءسسه تحقیقات و توسعه علوم انسانى، 1383 .
182 . جنکینز، ریچارد، هویت اجتماعى، ترجمه تورج یاراحمدى، تهران، نشر شیرازه، 1381 .
183 . حاجیانى، ابراهیم، «تحلیل جامعه شناختى هویت ملى در ایران و طرح چند فرضیه»، مجموعه مقالات در آمدى بر فرهنگ و هویت ایرانى، به کوشش مریم صنیع اجلال، تهران، انتشارات تمدن ایرانى، 1384.
184 . دان، رابرت جى، نقد اجتماعى پست مدرنیته: بحران هویت، ترجمه صالح نجفى، تهران، نشر شیرازه، 1385 .
185 . دریفوس، هیوبرت و پل رابینو، میشل فوکو: فراسوى ساختگرایى و هرمنوتیک، ترجمه حسین بشیریه، تهران، نشر نى، 1379 .
186 . عضدانلو، حمید، گفتمان و جامعه، تهران، نشر نى، 1380 .
187 . فرکلاف، نورمن، تحلیل انتقادى گفتمان، ترجمه گروه مترجمان، تهران، مرکز مطالعات و تحقیق رسانهها، 1379 .
188 . کاستلز، مانوئل، عصر اطلاعات: قدرت و هویت، ج 2، ترجمه حسن چاووشیان، تهران، طرح نو، 1380 .
189 . گیبنز و بویمر، سیاست پست مدرنیته، ترجمه منصور انصارى، تهران، انتشارات گام نو، 1381 .
190 . گیدنز، آنتونى، تجدد و تشخص، ترجمه ناصر موفقیان، تهران، نشر نى، 1378 .
191 . میلر، پیتر، سوژه، استیلا و قدرت، ترجمه نیکو سرخوش و افشین جهان دیده، تهران، نشر نى، 1382 .
192 . نجاتى، سید محمد، «واکاوى هویت تاریخى، تاریخ انگارى و جامعه شناسى تاریخى ایران: ملاحظات نظرى و روش شناختى»، فصلنامه مطالعات ملى، سال چهارم، ش 1، 1382.
193 . نیکفر، محمدرضا، «هویت و ایدئولوژى»، نگاه نو، ش 69، اردیبهشت 1385.
194 . هاملین، دیوید، تاریخ معرفتشناسى، ترجمه شاپور اعتماد، تهران، پژوهشکده علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1374 .
195 . هورناى، کارن، تضادهاى درونى ما، ترجمه محمدجعفر مصفا، چاپ پنجم: تهران، انتشارات بهجت، 1364 .
196 . Anderson, Benedict, Imagined Communities, London, Verso, 1991.
197. Deutsch, Karl W, Nationalism and Social Communication : An Inquiry in to the Foundation of Nationality. 2nd ed .,Cambridge MIT Press, 1983 .
198 . Gelner , Ernest ,Nation and Nationalism .Oxford . Blackwell . 1983.
199. Hayes , Carlton J , The Historical Evolution of Modern Nationalism, New York: Russel & Rusell, 1968.
200. Reynolds , Susan , Kingdoms and Communities in Western Europe: 900-1300 , Oxford: Clarendon Press , 1984.
201. Smith, Anthony, The Ethnic Origins of Nations, Oxford: Blackwell, 1981.
202. Tudjam, Franjo , " The Crisis of Identification: The Case of Canada" In: Dunu,J.(ed), Contemporary Crisis in the Nation-Srate , Oxford: Biackwell. 1981.
203. Berry, Ch , Human Nature: Issues in Political Theory, London: Macmillan. 1986.
204. Best Steven and Douglas Kellner , The Postmodern Thurn . London, The Guilford Press, 1997.
205. Best Steven and Douglas Kellner , Postmodern Theory: Critical Interrogations, New York: The Guilford Press, 1991.
206. Best Steven and Douglas Kellner ,The Postmodern Turn, London: The Guilford Press, 1996.
207. Calhoun, Craig (ed), Social Theory and the Politics of Identity. London: Blackwell, 1998.
208. Cohen, A.P, "Belonging: Identity and Social Organization" , In: British Rural Cultures , Manchester, Manchester University Press, 1982.
209. Conner, Steven, Postmodern Culture, Second Edition, Bkackwell Publishers, 1997.
210. Connoly, William, Identity / Difference, University of Minesota Press, 2002.
211. Fairclouph, Norman , Language and Power , London, Longman, 1991.
212. Fass, Diana , Identification Papers, London, Routledge, 1995.
213. Foucault, M, Language, Counter- Memory, Practice: Selected Essay and Interview, ed.by: F. Bouchard, Oxford: Blackwell Pub, 1966.
214. Foucault, Michel, Archeology of Knowledge, London: Tavistock, 1985.
215. Freud, Sigmund , Group Psychology and the Analysis of the Ego, The Standard Edition. Vol. xvIII, London, Vintage. 2001.
216. Gordon, Colin, Power / Knowledge: Selected Interview and Other Writing 1969-1972 ,
New York: University Press, 1980.
217. Hamilton, R. and M. barrett(eds), The Politics of Diversity, London, Verso, 1986.
218. Hegel, G. W. F, Philosophy of Mind, Oxford, Clarendon Press, 1971.
219. Kellner, Douglas , Critical Theory, Marxism and Modernity, Cambridge: Cambridge, 1989.
220. Krayank, Robert. P, History and Modernity in the Thought of Thomas Hobbes, London: Cornell University Press. 1990.
221. Laclau, Ernesto and Chantal Mouffe, Hegemony and Socialist Strategy , London, Verso, 1985.
222 . Paul Thide, Leslie , Thinking politics, Edition, Chatham House of Publishers, 2003.
223 . Pecheux, Michel , Languages, Semantics and Ideology, New York: St Martin Press, 1982.
224 . Rabinow, Paul and William M. Sullivan (eds), Interpretive Social Science, California: California U.P, 1987.
225 . Siebers, Tobin. Disability Studies and the Future of Identity Politics , In: Identity Politics Reconsidered. Edited by Linda Martin Alcoff and Others. Macmillan. Palgrave. 2005.
226 . Smart, Barry, Michel Foucault. London: Routledge. vol 2 , 1994.
227 . Smith , Anthony, National Identity, Las Vegas: University of Nevada Press, 1991.
228 . Smith, Anthony D, "Nationalism and Historians" in: Gopal Balakrishnan (ed), Mapping the Nation, London: werso, 1996.
229 . T. J. Armstrong(ed) , Michel Foucault, Hemel Hempstead, Harvester Wheastscheaf, 1992.
230 . The Encyclopedia Britanica, Chicago: The University of Chicago, Vol ×, 1973.
231 . Torfing, Jacob, New Theories of Discourse, London: Oxford Publication, 1999.
232 . Turner, Stephen and Paul A. Roth(ed), Philosophy of Social Sciences, London: Blackwell Publishers, 2003.
233 . Weedon, Chris, Identity and Culture (narratves of difference and belonging), Open University Press, 2004.
234 . Cohen , A . P, "Belonging : Identity and social Organization" , In: British Rural Cultures, Manchester, Manchester University Press, 1982.
235 . Eisenstaolt, S.N , "Frameworks of the Great Revolution, Social Science Journal, no 133,385-401, 1992.
236 . Foucault, Michel, "Governmentality" , in: G. Burchel, C. Gordon and P. Miller(eds), The Foucault Effects: Studies in Governmentality, Hemel Hempsread Wheatschaf, 1991.
237 . Hall, Stuart and Paul Dugay , Question of Cultural Identity, Sage Publication, 1996.
238 . Hall, Stuart, "The Local and the Global: Globalization and Ethnicity", in: A.King (ed) , Culture, Globalization and The World System, London: McMilan , 1991.
239 . Hall, Stuart, Cultural Identity and Diaspora, in: J. Rutherford (Ed). Identity, Community, Culture, Difference, London, Lawrence and wishart, 1996.
240 . Hall, Sandra, "Transformation VS. Resistance", in: Identity Politics Reconsidered, Edited by Linda Martin Alcoff and Others , Macmillan. Palgrave, 2005.
241 . Riey, Jonathan , "Interpreting Berlin's Liberalism", American Political Science Review, Vol . 95 , No . 2, June: 283-295.