چکیده

از روزگاران کهن تا دوران معاصر و در پیشینه تمدن اسلامى و ایران‏زمین؛ از پیشدادیان تا پهلویان، پژوهش فراوانى درباره تاریخ بیمارستان‏ها انجام نشده یا دست کم بدان آگاهى نیافته‏ایم. در میان نوشتارهاى پزشکى کهن برجاى مانده که بیشتر به شکل نسخه‏هاى خطّى در کتابخانه‏هاست، چه به زبان عربى و چه فارسى یا دیگر زبان‏هاى پیشین و امروزین، مکتوباتى نمى‏شناسیم که اختصاصا به مدیریت بیمارستانى پرداخته باشد. تاریخ بیمارستانات نوشته احمد عیسى‏بک، منسجم‏ترین و برجسته‏ترین پژوهشى مى‏باشد که در این زمینه، نگارش شده است. رساله حاضر، یادگارى از روزگار قاجاریه است که در دهه‏هاى هشتم یا نهم سده سیزدهم هجرى و به روزگار پادشاهى ناصرالدین شاه (1264 ـ 1313 ق) و صدارت سپهسالار نوشته شده و البته نویسنده‏اش ناشناخته است. این نوشته، هم از نگاه تاریخ‏پژوهان و هم پزشکى‏ورزان و به ویژه قاجارپژوهان حائز اهمیّت است

متن

مقدمه

    رساله‏اى که از نویسنده‏اش در متن یاد نشده و در فهرست کتابخانه نیز شناسایى نشده باقى مانده است، به روزگار صدراعظمى محمدحسین خان سپهسالار (م1298 ق) و احتمالاً حدود سال 1290 ق، در عصر پادشاهى ناصرالدین شاه قاجار (م1313 ق) نوشته شده است. نسخه یگانه شناخته شده آن به شماره 505 در کتابخانه مجلس شوراى اسلامى است که 41 برگ شمار دوازده سطرى دارد. این دست‏نگاشت، نمى‏تواند از سال پایانى وزارت سپهسالار فراتر تصور شود. در مقدمه، از اندیشه ساخت بیمارستان «در اوّل جلوس میمنت مأنوس» شاه یاد شده، اما گویا آماده‏سازى‏اش دیرزمانى به طول انجامیده باشد که در زمان سپهسالار افتتاح مى‏شود.

    ستایش او از فرمانرواى زمانه، چندان چاپلوسانه و درازنویسانه نیست. از سوى دیگر، در گذارِ خوانشِ متن، به شیوه‏اى نامستقیم، از اوضاع اجتماعى و اقتصادى نیز انتقاد کرده است. امّا یادکرد او از صدراعظم دورانش با احترام بیشترى آمیخته است که نشان مى‏دهد نویسنده رساله به شایستگى و خردمندى‏اش، سخت اعتقاد داشته و هم به فرمان او بوده که ما وقع را چنین مى‏نویسد:

اشارت فرمود که رساله‏گونه‏اى در این خصوص نگاشته، معروض دارد تا بدان سان که اراده خاطرش تعلّق گیرد قرارى در امور آن بنهد.

    این نوشته، گرچه کم برگ شمار است، اما به موضوعى پرداخته که در متون کهن و معاصر عربى و فارسى‏اش، همانندى ندارد. چون به کاوش اثرى در این زمینه مانند تاریخ بیمارستانات احمد عیسى‏بک مصرى (1293 ـ 1365 ق/ 1876 ـ 1946م) پرداخته شود، در مى‏یابیم که برآیندى از جست و جوى بنیادین نویسنده در منابع تاریخى و ادبى تمدن اسلامى است که البته عیسى بک به هم‏تراز چنین رساله‏اى نیز دست‏رسى نیافته که منحصرا به مدیریت بیمارستانى پرداخته باشد. از دیدگاه‏هاى گوناگون، مى‏توان برداشت‏پذیرى‏هاى ارزش‏مندى از این دست‏نگاشت فراهم آورد که در مقدمه کنونى، مجالى براى همه جنبه‏هاى آن نیست.

    گویا نویسنده، روزگارى را در کشورهاى اروپایى گذرانده باشد، چون پیوسته به هم‏سنجى ایرانِ دوران خویش با غرب مى‏پردازد، هم‏چنین بر عظمت روزگاران باستان افسوس مى‏خورد و ذهن زمام‏داران را به اندیشه ترقى مملکت معطوف مى‏دارد و از تاریخ گذشته و به نقل از شاهنامه یاد مى‏کند که:

به وقتى که دارا به جنگ اسکندر حرکت نمود، سیصد و شصت و شش باب بیمارستان همراه بود که مخارج و ماحضر و مطبوخ آن همه از مطبخ شاهنشاه داده مى‏شد.[3b]

    یکى از ویژگى‏هاى ارزش‏مند دیدگاه نویسنده، آن است که او به گلچین مزایاى تمدن کهن

(67)

--------------------------------------------------------------------------------
ایران و تمدن اسلامى و نوآورى‏هاى اروپایى پرداخته و گردآوردن آن‏ها را کنار هم به سیاست‏مداران روزگارش پیشنهاد مى‏کند. براى نمونه، مى‏نویسد: «البته کسى که قوه مطالعه قانون [ابن سینا] نداشته باشد، معالج نخواهد بود.» [30a] که نشان مى‏دهد خودباخته دانش باخترزمینیان نبوده است.

    از برخى عبارت‏هاى او مى‏توان دریافت که پیشینه خدمت او در دستگاه حکومتى قاجار به چند دهه پیش از زمان نگارش بازمى‏گردد، مانند این عبارت:

بدان روزگار که کمترین بنده درگاه حضرت شهریار، آناء اللیل و اطراف النهار در مریضخانه خدمت سپار بود؛ نصف شب خبرِ گذشتن محمدعلى نامى را از فوج خاصه بشنید. چون سر شب چنان حالتى را در او حدس نکرده بود، به فکرت اندر شد و تشخیص واقعه را به بالین او رفت. 12a] ـ [12b

    نیز در ادامه رساله نوشته است:

بدین لحاظ، کمترین بنده درگاه؛ هیچگاه دواخانه مارستان را به امّید دیگرى نگذاشته. اگرچه سه تن از نزدیکان و برادرانم، در سر همین خدمت به مریضخانه، اندر تصدّق وجود مبارک اعلى‏حضرت اقدس همایون شدند؛ لکن همان وقت هم خود از سرکشى دواء غفلت نداشت. و اکنون افسوس از آن است که چرا معتمدى ندارم که در سر دواخانه بگذارم. 34a] ـ [34b

    جایى دیگر نیز یادکردش نشان از آن دارد که در زمان نگارش رساله نیز خدمت دولتى داشته است:

چنانکه به گمان این بنده درگاه به همین علت، همه ساله چندین تَن هلاک شده دفین خاک گشته‏اند. [11b]

    نگاه او به رخ‏دادهاى غربى و به‏ویژه اروپا و مقایسه آن با ایران هم‏روزگارش، تیزبینانه و خردگرایانه است؛ گویى مى‏کوشد اولیاى حکومتى را به درنگى عقلانى وادارد. براى نمونه، هزینه‏هاى گزافى را که اروپاییان براى ساخت و نگهدارى بیمارستان مصرف مى‏کنند، بیهوده نمى‏شمارد. او مى‏نویسد:

اینک فرقه فرنگ که ملاحظه ایشان صرفه و غبطه امور خود را، معروف و مشهور است ـ و همگان دانند که به گمانِ اندک سود، از زیان جان نیندیشند ـ در جمیع

(68)

--------------------------------------------------------------------------------
ممالک و مسالک و مداین و امصار و قراء و دهکده‏جات، مریضخانه‏هاى بزرگْ‏اساس برافراشته‏اند. و از براى هر یک، موقوفات و خزاین و منقولات و دفاین فرو گذاشته‏اند، چنانکه هیچ دهکده بزرگى نمانده که مریضخانه‏اى در آن نباشد. [2b]

    از نادوراندیشى ناخردورزانه مردمان زمانه‏اش یاد مى‏کند:

در عید اضحى که البته دویست هزار سر گوسفند در دارالخلافه کُشته مى‏شود و گوشت نصف آن، عفن و بیرون ریخته مى‏شود، این بنده به مریضخانه آمد. مباشر، تقریر نمود که امروز گوشت در بازار نیست. بر ادراک او و سایر مردم تعجب کردم. اما به ادراک او که حوالى ما، همه گوسفند بود چرا یکى را نمى‏گرفت. و اما سایر مردم که یکى بدان خیال نیفتاده بود که گوسفندى براى مریضخانه بفرستیم که سواى سرباز، مجمع فقراء و ملجأ غُرَباء و بیچارگان است و پناهگاه بى‏دست و پایان و از وطن آوارگان و نذر و صدقات خوارگان. [6a]

    او در برابر تمدّن غربى، احساس کوچک‏انگارىِ خامْ‏اندیشانه ندارد، بلکه مى‏کوشد تا با یادکرد مکرّر نمونه‏هایى از نیاکان، تکانه‏هایى بنیادین به ایرانیان و به‏ویژه بزرگان کشور بدهد تا غرور ملى و آیین لگدکوب شده سده‏هاى پسامغول تا پسااروپایى را باز زنده‏سازى کند.

    چون به واکاوى متن پرداخته شود، جاى تردیدى نمى‏گذارد که او پزشکى آزموده بوده که از مکتب رازیایى ـ سینایى و هم‏چنین طب اروپایى بهره گرفته است. او که دست کم بر اساس قراین رساله، سال‏هاى پیش از 1250ق زاده شده، آموزه‏هایش را در نظام آموزشى سنتى فراگرفته و بنابراین، از ادبیات عرب و درس‏نامه‏هاى عمومى روزگار خود چون قانون ابن‏سینا بى‏بهره نبوده است. به گواهى خودش، سال‏ها پیش از نوشتن رساله‏اش، در بیمارستان مسئولیتى سرپرست‏گونه داشته و به این سبب باید او را داراى قوه مدیریت و تدبیر نیز دانست که سیاست‏مدار مدبّرى چون سپهسالار او را شایسته نگارش چنین اثرى تشخیص داده است.

    او در انتقاد از پزشکان زمانه‏اش، یادکردهاى سودمندى به دست مى‏دهد. شاید بتوان این گونه نقادى‏هاى او را ارزش‏مندترین بخش‏هاى رساله دانست که در دیگر منابع، کمتر دیده مى‏شود، به‏ویژه آن که خود از پیکره ساختار نظام پزشکى روزگارش بوده است. براى نمونه، چند جمله او یاد مى‏شود:

(69)

--------------------------------------------------------------------------------

ـ سرباز چون اکثر، حُسن ظن به طبیب فوج خود ندارند؛ وقت حدوث بیمارى، طبیب دیگر جویند و از این کار خسارتها آید: یکى آنکه به جاهلان طبیب صورت دوچار شوند و به ورطه بلا افتند، چنانکه بارها این مقدمه ملحوظ گشته.[9b]

ـ اطباى نظام به مراقبت و معالجه مرضاى سرباز اشتغال دارند. ولکن هنوز مبتنى بر بعضى مساهلات.[2a]

مگر آنکه قضا آید و طبیب ابله شود.[18b]

ـ و نفوس محترمه را که ودایع حضرت پروردگارند و سپرده شهریار، در دست مردمان جاهلِ طبیبْ‏نما نگذارند تا ممالک ولى نعمت خود را معمور، و مهالک را از حول و حوش ودایع حضرت عزت دور گردانند.20a] ـ [20b

ـ چنانکه به سابق اشارت کردیم این شغل از امور مهمه و مشاغل معظمه است، چه نفْس چندین نفر مردم بیچاره را به دست طبیبِ ناکرده کار و نابکار دادن، منشأ سخط پروردگار باشد. واللّه‏! اعیان دولت و کارگزاران مارستان، بلکه همه معارف و اعیان را لازم است که در حالت طبیب مارستان ـ خاصه رییس ایشان ـ نگاه کنند که روزگار گذشته خود را در چه صرف کرده.25b] ـ [26a

ـ و هرگاه روزگار خود را به جز آنچه ذکر شد، صرف و ضایع نموده، چون او را به حال خود گذارند، به اَشغال دیگر پردازد، خصوصا اگر شراب کِشد و قمار بازد، البته نفعى نزد او گمان نکنند.[26a]

    آمارهاى نویسنده و گزارش او از بیمارستان کاشان خواندنى است 4b] ـ [5a. با وضع پرهیزانه غذایى بیمارستان و پیشنهادهاى بهینه‏تر خویش آشنایمان مى‏کند. بیش از همه، دلسوزى‏هاى او براى سربازان، درنگ‏پذیر و تأسف‏برانگیز است. گاه، دریغ خوردن‏هاى او ناگزیرمان مى‏کند باور کنیم که در روند نگارش رساله، بر اوضاع وطن خویش مى‏گریسته و ما را نیز با اندوهِ سخت‏اش همراه مى‏کند:

دریغ و افسوس بر نام و ناموس که خداوندان ادراک و تعلیم، متوطّنین اعدل اقالیم که جمیع ساکنان مسکونه در جمیع کارها تقلید ایشان کردندى، از مراتب ادراک و ادب بر کرانه باشند و تیر دلدوز طعن را نشانه. و ساکنان اطراف مسکونه که ایشان را به فتواى حکماء، عبید و خدم‏اند بدین نوع از میان، بلند آشیانه باشند.[3a]

(70)

--------------------------------------------------------------------------------

    از رخ‏دادهاى تاریخ پزشکى زمانه‏اش گزارش مى‏دهد:

به خصوص در سنه هزار و دویست و شصت و هشت در میان فوج ایلات قزوین، مَرَض ذوسنطاریا شیوع یافت، چنانکه عدد مرضى همه روز در حوالى دویست نفر بود. و چند تن آنها به جهت نبودن رختخواب و اقتضاى مَرَض در بیرون مانده، به تصرف هوا در حالت ضعف قوّت، ذات‏الجنب گرفته. ضعف قوّت، مانع از خون گرفتن بود به هیچ وجه اقدام بر معالجه نشد و کار بر آن بیچارگان تباه گشته.[11a]

    از تجربه‏هاى پزشکى‏ورزى‏اش نیز یاد مى‏کند:

چه بسیار دیده‏ایم که بیمارِ بداحوال به حیله طبیب و فسون پرستار، خود را صحیح المزاج انگاشته و به امثال لهو و لعب خود را مشغول داشته، از دست مَرَض رسته و در دست صحّت نِشسته است. و بسا مشاهده نموده‏ایم که به اندک انحراف مزاج، خود را به استیلاى وهم، رنجور و خسته دانسته، و بالأخره چنانکه خود توّهم نموده، چشم از زندگى بسته و به سراى جاوید پیوسته است. لکن تدارک این ضرر را هم اطباى پیشین به رهنمایى رأى رزین به وجه احسن کرده‏اند.[19b]

    گاه نویسنده در گزارش‏هاى تاریخى خود دچار لغزش شده است، مثلاً ثابت بن قره (م288ق) نویسنده ذخیرة فى الطب عربى را با اسماعیل جرجانى (434 ـ 531ق) نویسنده ذخیره خوارزمشاهى پارسى، درهم‏آمیخته، مى‏نویسد:

ثابت بن قره که کتب مزبور را با کتب مترجمه حنین به فارسى نقل کرده، پیش افاضل سفله و ساقط است. از آنکه به علت عدم کفایت زبان، بعضى از نکات ترک شده.[30a]

    نگاه او به مردمان و سربازان معاصرش، از گونه فرادست به فرودست است و به نظر مى‏رسد باید او را از اشراف زادگانى بدانیم که تا روزگار نوشتن رساله نیز از تنگناهاى اقتصادى و هم‏چنین فراز و فرود زندگى به دور بوده است. شاید این که رساله ارزش‏مندى ِ خود را حفظ کرده، این باشد که نوشتن آن برآیند نیاز مالى او نبوده و مشتمل بر نکات سودمندى است که کمتر نشانى از تملّق در آن دیده مى‏شود. او در بخشى از رساله نوشته است:

و چون امثال سرباز، به جملگى عوام و در استیفاى شهوت اکل، کالانعامند؛ هیچگاه مراعات پرهیز نمى‏نمایند. و به هنگام بیمارى که زمان بطلان شهوت غذاست، یاد

(71)

--------------------------------------------------------------------------------
از غذاهاى متداوله وطن کرده، طلب آش کشک و حلواى دوشاب همى‏کنند.[11b]

    او چندان پاى‏بند مسائل آیینى متعارف نیست و گویا از بدنامى خویش هراسى به دل راه نمى‏داده است. در روزگار او کم نبوده‏اند بزرگان لشکرى و کشورى که میگسارى‏ها و خوش‏گذرانى‏هایشان پس ِ دیوارها و پرده‏ها بوده است، اما او چنین نیست، از این رو چون سخن از شراب مى‏شود، مى‏نویسد:

و چون به تقویت احتیاج افتد، کباب جوجه و کبک و آبگوشت جوجه و شراب‏هاى خوب، چنانکه بعضى شراب‏هاى فرنگستان از برندى و برطو و مادرید صرف مى‏گردد.[10b]

    نثر رساله، حکایت از گرایش‏هاى پارسى‏نگارانه نویسنده دارد که یادآور نامه خسروان جلال‏الدین میرزاى قاجار و تاریخ و جغرافى تبریز بدیع‏الزمان نادر قاجار است که در فاصله‏اى زمانى نزدیک به آن نوشته شده است. نوشتارش زنده و آیینه‏اى از ذهن روشن و نگرش فراگسترانه اوست. درازنویسى نمى‏کند. دل در هواى بازگشت وطن به جنبه‏هاى مختلف افتخارآمیز گذشته و از جمله نوشتارهاى استوار دارد. فراز و فرود آغاز تا پایان رساله، آمیزه‏اى از دریغ‏خوارى‏ها و آرزوهاى اوست که گاه آهنگین بودنش، روحیه‏اى شاعرانه و حساس را باز مى‏نماید. فضاى نثرش پیوسته تاریخ بیهقى را به ذهن تداعى مى‏کند:

ـ ایزد تبارک و تعالى، از صدق و کذب سخن آگه است.[13a]

ـ مرا حکایت‏ها از این واقعه به خاطر اندر است که اگر آن جمله را به شرح نمایم حمل بر مبالغت کنند.[12a]

    اما با این همه، از نویسندگانى نیست که عربى‏ستیزى و سره‏نویسى‏اش به ابتذال کشیده شود. چون به هم‏سنجى زبان‏هاى فارسى و عربى مى‏پردازد، داورى دادگرانه‏اى دارد:

بالجمله دانشمندان، نیکو شناسند که کتب عربیه بر ذهن و ذکاء طبیب بیفزاید؛ و اگر چه بى سوادان این سخن از من نپذیرند. [30a]

    ترکیباتى پارسى چون «مارستانات»، «جامه‏شویان» و «کارپردازان» نشانه‏اى از واژه‏سازى اوست. گاه به بحث ریشه‏شناختى واژه (فقه‏اللغه) پرداخته و براى نمونه او واژه بیمارستان را بازکاویده است.[5a] گاه نیز نشانه‏هایى از کاربرد زبانى نوشته‏ها و گفته‏هاى علماى روزگار خود دارد: «سیّما بیماران آنها»[19a] و «در غایت تیقّظ و بیدارى و نهایت توقّد و

(72)

--------------------------------------------------------------------------------
هوشیارى» [27b]و «بَزْل و بَتْر و سَل و تشمیر».[33a]

    نادرستى‏هاى نگارشى نویسنده را شاید بتوان این گونه توجیه کرد که او اساسا پزشک است و نه ادیبى سخن‏شناس. این ویژگى، گاه در واژه‏هاى کاربردى اوست، مثل «دهکده‏جات» و گاه در جمله‏هاى او دیده مى‏شود:

سرباز ـ چنانکه همه کس دانند ـ به هیچ وقت، قدرت به تبدیل و تنظیف و پاک داشتن لباس ندارد.11a] ـ [11b

    رسم الخطى که او به کار برده، پذیرفته ویراستاران معاصر ما نیز نیست: «دچار» با ضبط «دوچار» و «اتاق» به شکل «اوطاق» و «شراب بردو»، «شراب برطو».

    گاه به نظر مى‏رسد، بخش‏هایى از رساله در حالتى غیرطبیعى نوشته شده و نگارنده این سطور بر این باور است که شاید نمایه‏اى از میگسارى نویسنده باشد که چنان که یاد شد، گاه در پرهیزانه بیماران نیز کاربَرى‏اَش را تجویز کرده است. دور نیست که چون نگاه او پزشکى‏ورزانه و با تکیه بر شیوه‏هاى غربى بوده، خود نیز به مِى آشامى پرداخته باشد.

    بر هر حال، خوانندگان رساله درخواهند یافت که برآیند روح نویسنده، دلى شکسته و رنجیده خاطر است. کمتر مى‏توان حس نکرد که چه اندازه در القاى دلتنگى‏هایش صادقْ‏گفتار بوده است. پژوهشگران قاجارپژوه و تاریخ پزشکى‏پژوه، خواهند دانست به بارها بازخوانى‏اَش مى‏ارزد. نکته‏هاى یادآورى شده، مى‏تواند در بهبود بهداشت و پزشکى‏ورزى‏هاى زمانه ما نیز کارآمد باشد. امیدوارم فرجام کوشش کنونى، در کاستن دردى از دردمندان و هوشیارى فروخفتگى‏هاى ما سودمند افتد. شاید اگر عمرى باشد، گزارش بهینه‏تر و بیشینه‏ترى فراهم آید و فراروى خوانندگان نهاده شود.

 

بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم

    چون همّت والا نهمت شاهنشاه معظم، ملک الملوک اعظم، اریکه آراى ملک عجم، سلاله والاى هوشنگ و جم، شمس شش طاق، شمع نه خرگاه، فرّ اسلام، ناصر الدین شاه ـ عزّ نصره و مدّ عصره ـ به تربیت ایرانیان مصروف است و خاطر خطیر خسروانه‏اش به احیاى مراسم سلف و ترویج آثار ملوک ماضى مشعوف است، لهذا در اوّل جلوس میمنت مأنوس، به صرافت طبع مبارک به تأسیس مریضخانه که از جمله ابنیه خیر و بزرگترین مصدوقه باقیات و

(73)

--------------------------------------------------------------------------------
صالحات است حکم داده و حسب الامر به اتمام رسیده، اثاثه و ضروریات آن فراهم آمده(1) در غایت اهتمام، [1b]و(2) اطباى نظام به مراقبت و معالجه مرضاى سرباز اشتغال دارند ولکن هنوز مبتنى بر بعضى مساهلات، به طورى که از جانب سنى الاجوانب پادشاه دین پناه ـ خلّد اللّه ملکه ـ امر شده، به انجام نرسیده بود. تا اینکه سرکار جلالتمدار، خدایگان اعظم، عنوان دیباچه وجود و همم، بنیان سراچه مجد و کرم، سرکار جلالتمدار سپهسالار اکرم، به زعامت سپاه و اسفهبدى بارگاه عَلَم شد. باطن و ظاهر و مدارک و مشاعر را به نظم جیش نصرت پناه و خصب عیش ممالک شاهنشاه، مصروف خواست.

    و چون یکى از مهمات این کار، استحکام امور مارستانات است(3) که آسودگى بیماران لشکر و اطمینان تندرستان سپاه به نظم آن موقوف است، اشارت فرمود که رساله گونه‏اى در این خصوص نگاشته، معروض دارد تا بدان سان که اراده خاطرش تعلق گیرد، قرارى در امور آن بنهند.

    بدیهى است که در میان خیرات و از جمله [2a] باقیات صالحات، مریضخانه، بزرگ‏ترین آن همه است، چه، فایده این کارِ منفعت آثار، حفظ صحت مزاج انسانى است که واسطه تحصیل مقاصد جسمانى و مصالح ایمانى و معارف ربّانى است. و از این روى، این کار، مطلوب طبایع و مقبول شرایع و پسندیده جمیع دوَل و پذیرفته جمله ملل است.

    و اینک فرقه فرنگ که ملاحظه ایشان صرفه و غبطه امور خود را معروف و مشهور است، و همگان دانند که به گمان اندک سود، از زیان جان نیاندیشند، در جمیع ممالک و مسالک و مداین و امصار و قراء و دهکده‏جات، مریضخانه‏هاى بزرگ اساس بر افراشته‏اند و از براى هر یک، موقوفات و خزاین و منقولات و دفاین فرو گذاشته‏اند، چنانکه هیچ دهکده بزرگى نمانده که مریضخانه‏اى در آن نباشد.

    و نزد متتبّعین اخبار و متعلّمین آثار، ظاهر است که نخست بناى این کار استوارِ خیر آثار، از دولت [2b] علیّه ایران برخاسته(4) و تقلید ایشان است که این‏گونه فرنگستان را آراسته. دریغ و افسوس بر نام و ناموس که خداوندان ادراک و تعلیم، متوطّنین اعدل اقالیم که جمیع ساکنان مسکونه در جمیع کارها تقلید ایشان کردندى، از مراتب ادارک و ادب، بر کرانه باشند و تیر

 

--------------------------------------------------------------------------------

1. آ: + و.

2. آ: - و.

3. آ: - است.

4. آ: برخواسته.

(74)

--------------------------------------------------------------------------------
دلدوز طعن را نشانه، و ساکنان اطراف مسکونه که ایشان را به فتواى حکماء، عبید و خدم‏اند بدین نوع از میان، بلند آشیانه باشند.

    از کتب سِیَر ظاهر است که از عهد پیشدادیان تا زمان استیلاى اسکندر بر ایران، همیشه در امصار و بَلَدین، بلکه در دهات و سایر ممالک ایران، بیمارستان بزرگ و کوچک بر افراشته بوده و در وقت حرکت اردوها هم مریضخانه‏هایى که آنها را بیمارستان متحرک نامیدندى از چادرهاى پوشه بنا گذاشته.

    و بدانگاه که ایرانیان کواکب سیّاره را وسایط فیض و وسایل افاضات [3a]خیر مى‏دانستند، به هر یک از آنها نذر کرده، جمیع ابنیه و اثاثیه آن را به رنگ متعلق به آن کوکب، ملوّن مى‏کردند.

    و در شاهنامه بزرگ گوید: به وقتى که دارا به جنگ اسکندر حرکت نمود، سیصد و شصت و شش باب بیمارستان همراه بود که مخارج و ماحضر و مطبوخات آن، همه از مطبخ شاهنشاه داده مى‏شد. و ندانم عهدى را از عهود قدیمه که این کار خیرْ آثار، در ایران متداول و استوار نبوده، مگر آن که بعد از استیلاى اسکندر بر ایران اندکى از رونق نخستین کاسته بود.

    و در زمان استیلاى عرب بر عجم با آنکه سیرت ملوک کیان به کلى فرسوده گشت، باز در اکثر ممالک، این رسمِ ستوده، متداول بود، چنانکه از تذکرة الاطباء روشن مى‏شود که چندین بیمارستان در ایران بوده و جمیع اطباى بزرگ در بیمارستانها مشغول مراقبت مرضى بودند. چنانکه در همان کتاب گوید که چون معتصم [3b] اراده سفر مغرب زمین کرد، بختیشوع به جهت پیرى، از ملازمت خلیفه باقى ماند و افضل شاگردان خود، ابوسعید را با چندین تن از مَهَره اطباء در رکاب خلیفه روان ساخت. در وقتى که بختیشوع را خلیفه تودیع کرد، گفت: به چه روى پسر خود جبرییل را از رکاب دور ساختى و ابوسعید را همراه ما خواستى؟ بختیشوع عرض کرد که «بیمارستان جندى‏شاپور بر چون جبرییلى زیاد محتاج است».

    و(1) از این فقره به واضحى روشن مى‏شود که بیمارستان در آن زمان، چنان معتبر و عظیم الشأن بوده که طبابت آن را بر طبابت سلطان، مقدّم مى‏داشته‏اند و آن را بزرگترین شغلها مى‏پنداشته‏اند.

    و هم در عهد یکى از عباسیه بود که رییس اطباى بیمارستان رى فوت شد و کسى که به جاى او نشیند نبود. این مطلب به دارالخلافه عرضه داشتند. خلیفه در این باب با وزیر خود

 

--------------------------------------------------------------------------------

1. آ: ــ و.

(75)

--------------------------------------------------------------------------------
شور کرد. مشارٌ الیه به علت آنکه ابوسلیمان طبیب [4a]در امور وزارت تصرفات مى‏کرد، عرض نمود که بیمارستان رى جاى معظمى است و کسى از عهده این خدمت، جز ابوسلیمان بر نیاید. و چون این سخن با طبیب مزبور گفته شد نتوانست بدان معنى انکار کند، چه، شغلى بسیار بزرگ بود و چهل نفر طبیب مشهور در زیر دست او کار مى‏کردند و اگر تقریر مى‏کرد که وزیر، این مصلحت به جهت دور کردن من از درگاه مى‏جوید، باور نمى‏کردند؛ بدون اکراه، پى خدمت رفت.

    اینک صورت دفتر بیمارستان کاشان که در عهد مجدالملک مدتها در این شهر مینو نشان، متداول بوده در میان است که سالى دوازده هزار تومان مداخل مِلکى داشته:

    چهار هزار تومان به مواجب اطباء و سایر کارگزاران مقرر بوده، و چهار هزار تومان به ملزومات غذا، و معادل آن صرف دواء مى‏شد.

    با آنکه در اوّل بناء، جمیع انواع ادویه مفرده و مرکّبه به قدر کافى در آنجا حاضر داشتند و بر ممالک دور دستْ انهاء کرده [4b]بودند که وقت حدوث امراض مزمن و صعب، هرگاه طایفه فقرا را احتیاج به دواهاى گران‏بها و عزیز الوجود اتفاق افتد، دواخانه کاشان در رساندن، مضایقه و کوتاهى نخواهند کرد، و هر گونه دواء باشد بلا تأمّل فرستاده خواهد شد. و شاید گفته سعدى «تا تریاق از عراق آورده شود مار گزیده مُرده باشد» از این حکایت یاد دهد، و اگر نه، تریاق را به عراق چه مناسبت؟

    بالجمله تداول مارستان در ایران، قرنهاى دراز و سالهاى فراوان از آن آشکارتر است که احتیاج به گواه و برهان افتد و یا خلاف آن به گمان آید، چنانکه نام فارسى آن به تخفیف ـ یعنى مارستان ـ متداولِ چند زبان است. عجب آنکه امروز به تقلید ایرانیان، نزدیک به پنجاه هزار باب بیمارستان در سطح کره خاک بنا نهاده‏اند که یکى از آن در ایران زمین [5a] نبود.

    در یکى از روزنامه‏ها نوشته بودند که پیرزنى از یهود در مَرَض موت، وصیت کرده بود که صد و سى هزار تومان از ترکه او صرف بناى یک باب مریض خانه نمایند.

    و الحمد للّه که پادشاه جوانبخت، به صرافت طبعِ همایون، بدین امرِ خیر، حکم فرموده‏اند و... دوار است که به زودى این اثر در همه بلدان ایران مشتهر گردد. و اگر پاى مساهله‏اى از کارگزاران سابق در میان نمى‏آمد، این رسم خیر که زنده داشتن آثار ملوک سلف است، در ایران متداول مى‏شد.

(76)

--------------------------------------------------------------------------------

    و این پنجاه هزار باب بیمارستان که گفتیم نه صِرف تخیل و تخمین است، بلکه چنانکه ارباب جغرافیا دانند، یقین، بلکه بیش از این است که بعضى از آنها دولتى و بعضى رعیتى، و هر یکى را از آنها مخارجى معیّن که روز به روز به مباشرین آنها مى‏رسد و نذور و صدقات ارکان دولت و آحاد رعیت در آنها صرف مى‏شود، و هر یکى را [5b] از آنها دواخانه‏هاى بزرگ و خزینه‏هاى پر از نقود و نفایس اموال موجود است.

    مى‏خواهم در اینجا به نکته‏اى اشاره کنم که چگونه ایرانیان از صرف خیرات غفلت دارند. در عید اضحى که البته دویست هزار سر گوسفند در دارالخلافه کشته مى‏شود و گوشت نصف آن عفن و بیرون ریخته مى‏شود، این بنده به مریضخانه آمد. مباشر تقریر نمود که امروز گوشت در بازار نیست. بر ادارک او و سایر مردم تعجب کردم. اما به ادارک او که حوالى ما همه گوسفند بود چرا یکى را نمى‏گرفت. و اما سایر مردم که یکى بدان خیال نیفتاده بود که گوسفندى براى مریض خانه بفرستیم که سواى سرباز، مجمع فقراء و ملجأ غُرَباء و بیچارگان است و پناه گاه بى‏دست و پایان و از وطن آوارگان و نذر و صدقات خوارگان.

    و چون مقصود از نوشتن این رساله، ایراد بعضى منافع بیمارستان و ترقیم [6a]بعضى قواعد نگاه داشتن آن است، اندکى از آن به طریق نمودار باز مى‏نویسیم که اشباع این مطلب، کتابى مى‏خواهد مبسوط. و چون نظر به نگارش قواعد مریضخانه دولتى است و فایده آن بر دو گونه متصور است: که یکى به سرباز و نوکر و غربا و بیچارگان عاید است، و دومى به دولت عاید است. لهذا آن را ایراد در دو فصل مى‏کنیم.


فصل اوّل: در بیان منافعى که به سرباز و غرباء و بیچارگان عاید است

    و در آن، دوازده منفعت است. بدیهى است که از میان فنون طبایع علمى که فایده آن بدیهى الادراک است و عظم غایت آن، بلاشبهت و مسلّم سکّان کره خاک است، علم طب است که مطلوب همه خلایق و مطبوع همه سلایق است. و هیچ نقطه‏اى از نقاط مسکونه نیست مگر آنکه قدر این علم را جلیل شمارند و حاصل آن فن را نبیل مى‏پندارند، [6b] چه صحت، بزرگترین نِعَم است و غایت المرام جمیع اُمَم، و حفظ آن به هنگام هستى، و ردّ آن به وقت زوال، بدین فن شریف باز بسته است. و الحق طبیب اگر به خیال هم باشد، راحت جان بیمار و آرام خاطر خسته است. و هرگاه کسى انکار طبیب کند، جمیع خردمندان او را جاهل

(77)

--------------------------------------------------------------------------------
انگارند و منکر حکمتهاى گران‏بهاى پروردگار مى‏انگارند. و از اینجاست که هر کس را عزت بیشتر و قدرت رساتر، در مراعات جانب طبیب، اهتمام بیشتر، و هر که از اهل ثروت و دولت بدون طبیب گذرد، حسرت و اندوه و افسوس و دریغ آن روزگاران در دودمان و اولاد مى‏ماند.

    پس همچنانکه پادشاه و اولیاى دولت در هنگام عروض بیمارى در خانواده‏شان کوششها کنند تا بهترین و ماهرترین اطباء را به سر بیمار ببرند، همچنان بر ایشان که ولى نعمت سپاه و نگهبان [7a]رعیت‏اند، سزاوار است که این معنى در حق بیماران، ایشان نگاه دارند:

    اوّل، آنکه در تربیت اطباء، از بذل مال و ایثار نوال مضایقه نفرمایند؛

    دویم، اطباء تربیت یافته را تخصیص داده و بر مراقبت مرضاى سپاه و رعیت گمارند؛

    سیم، اشخاص مجهول و ناقابل را که صدمه‏اى بر مال و جان سپاه و رعیت مى‏زنند از معالجه منع کنند که صدمه ایشان بر مال و جان مردم، بیشتر از راهزنان و غارت پیشه‏گان است.

شعر


دزد به شب ره مى‏زند، تو روز روشن مى‏زنى.

    واز اینجا منفعت مریض خانه به چندین وجه روشن مى‏شود:


منفعت نخستین

    آنکه طبیب ماهر و حاذق که آن را قوه تشخیص امراض متشابه و قدرت مداواى علل خطرناک باشد، کم و به حقیقت کالعدم است، و از آن جهت، تعیین طبیب ماهر و حاذق از براى جمیع افواج ممکن نخواهد شد. پس به فرض آنکه در میان [7b] فوج، طبیبِ معیّن باشد، اکثر در تشخیص مداوا خطا شود و فایده‏اى که بر معالجه مترتب است به حصول نپیوندد. لکن تعیین یک نفر طبیب فِطَن و هوشیارِ ماهر، آسان باشد که در زمان وقوع امراض صعب خطیره، خود به دقت، مراقبت مرضى نموده، موافق قانون صناعت به اجراى معالجه معقوله پردازد. علاوه بر این، چند تن از اطباى نظام همیشه به مریضخانه اندر مقام دارند و البته در امثال این مواقع در تشخیص امراض با هم شور، و در تعیین اسباب به دقت غور، و در مداوا اهتمام و به پشتى هم به پرستارى و بیمار دارى اقدام مى‏کنند. و کارى که کمتر کسى را از وجوه(1) مملکت میسر شود، به دولت شاهنشاه ـ روحنا فداه ـ براى یک نفر سرباز فراهم آید.

 

--------------------------------------------------------------------------------

1. آ: وجود.

(78)

--------------------------------------------------------------------------------
منفعت دوم

    به فرض وجود طبیب ماهر در میان فوج و تشخیص مَرَض به وجه احسن، باز معالجه درست در بیرون [8a] بیمارستان میّسر نباشد به چندین جهت:

    عمده آنکه خود نمى‏تواند از عهده دواء دادن برآید، به موجب آن که سالى سى تومان قیمت دواء مرحمت مى‏شود، و اگر طبیب، مرضاى فوجى را به طریق قانون دواء دهد، صد و دویست به هیچ وجه کفایت نمى‏کند. لابدّ باید نسخه نویسى شعار خود سازد. و سرباز از صد یکى، قدرت تحصیل دواء، خصوصا دواى کمیاب گرانبها ندارد. و به فرض مکنت و قدرت تحصیل، کجا سرباز دواء شناس است که به خبرت(1) دوا بگیرد و از آن نتیجه نیکو برد؟ لاجرم در امید نیکى، بدى بیند. و بسى اتفاق افتاده که دواهاى کُشنده، به سهو بر سرباز داده، نفسى به عبثْ در میانه تلف شده.

    سهل است دوافروشهاى دارالخلافه، چنان بى‏مبالات و حریصند که دواهاى پوسیده فاسد شده را بلا تحاشى به مردم مى‏دهند. و از این واقعه، معارف شهر [8b]هم بر کران نیستند. و اطباى ما به هیچگونه در اندیشه آن نیستند که لااقل قرارى در امر دواهاى خودشان بدهند، مگر از جناب(2) اولیاى علّیه در این باب عنایتى شود که چندین خسارت به یکبار به جان مردم نیاید.

    بیچارگان، حق القدم به طبیب مى‏دهند و تنخواه داده، دوایى چند(3) فاسد به عوض مى‏برند. و اکثر، عوض سود، زیان مشاهده مى‏نمایند. ولى در مارستان دولتى، اینگونه ضررها

 

--------------------------------------------------------------------------------

1. آ: خیرت.

2. آ: جانب.

3. آ: - چند.

(79)

--------------------------------------------------------------------------------
متصور نباشد، به موجب آنکه به دولت شاهنشاه، جمیع ادویه مستعمله از انواع مفردات و مرکّبات و تریاقات و جوهریّات عزیزالوجود و گرانبهاى منتخب و پاکیزه، موجود است و به هنگام احتیاج داده مى‏شود. و(1)


منفعت سیم

    چون طبیب فوج ـ چنانکه عرض شد ـ خود نمى‏تواند هر دواء لازم باشد بدهد و بیشتر مرضى را دواهاى گرانبها لازم شود که سرباز، قدرت تحصیل آن ندارد، لاجرم بیمارى طول مى‏کشد. و طبیب در دفع [9a] اکثر امراض، کافى نباشد، بلکه احتیاج به مدد ِ صناعت دارد. و رفته رفته، مریض بى‏قوّت، و مَرَض، صعب شده، کار به هلاک کشد، چنانکه اکثر نوبه‏هاى سبک و اسهالات جزیى بدین علت منجر به استسقاء و امثال آن گشته و مریض را عبث کُشته. و چنانکه از منفعت دوم ظاهر مى‏شود از دولت شاهنشاه، این عیب از مریضخانه، به کلى برخاسته، چنانکه جمیع ادویه گرانبها را به وقت ضرورت، بلا مضایقت صرف مى‏کنند.


منفعت چهارم

    سرباز چون اکثر، حُسن ظن به طبیب فوج خود ندارند، وقت حدوث بیمارى، طبیب دیگر جویند و از این کار، خسارتها آید. یکى آنکه به جاهلان ِ طبیبْ صورت دوچار شوند و به ورطه بلا افتند، چنانکه بارها این مقدمه ملحوظ گشته.


منفعت پنجم

    چون سرباز به وقت مأموریت، سبک بار است، لامحاله به هنگام بیمارى احتیاج به بعضى غذاها و دواها افتد [9b] که آن همه محتاج به ظرف و امثال آن باشد. و به علت نبودن آنها، تدارک آن میسر نگردد. و به دولت شاهنشاه،(2) جمیع اغذیه که به کار بیماران و ناتوانان بیاید در دارالشفاء حاضر است که بدون زحمت انتظار، همه در وقت خود داده مى‏شود. و تفصیل غذا بدین قرار است:

    نانْ آبگوشت، نانْ مرباى بالنگ، نانْ مرباى پسته، نانْ پنیر، نانْ سکنجبین، نانْ مرباى زرشک، شورباى ساده، شورباى بادام، آش لذیذ، شلّه، یخ در بهشت، نان و کباب، فرنى، حریره بر روى شکر و نبات، حریره بادام، حریره نشاسته و نبات، شیر برنج، آش آلو، زرده تخم نیم برشت(3) یافته، شلّه ماش و عدس، نخودْ آب، آش انار، آش زرشک، آش تمر، آش دوغ، آش سماق، آب جوجه، گلابى و انار و(4) نارنج، آب هندوانه.

 

--------------------------------------------------------------------------------

1. آ: - و.

2. آ: + در.

3. آ: نیم برش.

4. آ: - انار و.

(80)

--------------------------------------------------------------------------------
    غذاى شام، سواى آنچه در نهار حاضر است: [10a]تر پلو(1) گاهى با زرده تخم مرغ و بعضى را با گوشت بدهند، چلو بابونه و بهشت، چلوى(2) مسماى آلو.

    و سواى آنچه تفصیل داده شد به وقت لزوم از هیچگونه غذا مضایقت نشود. و چون به تقویت،(3) احتیاج افتد، کباب جوجه و کبک و آبگوشت جوجه و شرابهاى خوب، چنانکه بعضى شرابهاى فرنگستان از برندى و برطو(4) و مادرید صرف مى‏گردد.


منفعت ششم

    سرباز به علت سبک بارى، اکثر از جنس رختخواب، سواى بالاپوش چیزى ندارد و بلکه اکثرى را آن هم میّسر نباشد. و به هنگام حدوث بیمارى که مزاج، علیل، و قوى، ضعیف گردد رخت خواب و امثال آن از لوازم حفظ بدن از موجبات تصرف هوا، واجب باشد، به علت آنکه اندک تصرف هوا، بیمارى سبک را صدمه بزرگ رسانیده؛ مرضى که به یک کاسه آش گرم و یک ساعت عرق کردن رفع مى‏شود، چنان مستحکم گردد [10b]که به هیچگونه قابل علاج نباشد، چنانکه به گمان این بنده درگاه به همین علت، همه ساله چندین تَن هلاک شده دفین خاک گشته‏اند، به خصوص در سنه هزار و دویست و شصت و هشت در میان فوج ایلات قزوین مَرَض ذوسنطاریا شیوع یافت، چنانکه عدد مرضى همه روز در حوالى دویست نفر بود. و چند تن آنها به جهت نبودن رخت خواب و اقتضاى مَرَض در بیرون مانده، به تصرف

 

--------------------------------------------------------------------------------

1. آ: هر پلو.

2. آ: چلو.

3. آ: + چنانکه.

4. ص: بردو.

(81)

--------------------------------------------------------------------------------
هوا در حالت ضعف قوّت، ذات‏الجنب گرفته. ضعف قوّت، مانع از خون گرفتن بود، به هیچ وجه اقدام بر معالجه نشد و کار، بر آن بیچارگان تباه گشته. ولى به دولت شاهنشاه، رختخواب و سایر مایحتاج به قدر لزوم در مریضخانه حاضر است و از این رهگذر، مرضاى مریضخانه به کلى آسوده.


منفعت هفتم

    یکى از اسباب معالجه، تعدیل هوا و تبدیل لباس مرضى است. و سرباز ـ چنانکه [11a] همه کس دانند ـ به هیچ وقت، قدرت به تبدیل و تنظیف و پاک داشتن لباس ندارد. و لکن از جانب اولیاى دولت، لباس مرحمت مى‏شود که بر حسب تجویز اطباء و اقتضاى قانون مارستانى، در تنظیف و تبدیل لباس آنها سعى خواهد رفت.


منفعت هشتم

    بدیهى است که جمیع امراض از اختلال امرِ تغذیه اتفاق افتد و در اکثر امراض، تدبیر صناعى و پیمودن غذا بر مقتضاى قانون فن به حالت طبیعى بر مى‏گردد. و چون امثال سرباز به جملگى عوام و در استیفاى شهوت اکل، کالانعامند، هیچ گاه مراعات پرهیز نمى‏نمایند. و به هنگام بیمارى که زمان بطلان شهوت غذاست، یاد از غذاهاى متداوله وطن کرده، طلب آش کشک و حلواى دوشاب همى‏کنند. و دوستارانش که به حساب پرستارانش باشند مراعات خاطرش، در تحصیل غذاى مزبور کوشند، چنانکه از براى زیاد خورانیدن، خود نیز قاشقى چند به تحسین و آفرین نوشند و از این بلیّه هیچ بیمارى در نمى‏رهد. [11b]

    و مرا حکایتها از این واقعه به خاطر اندر است که اگر آن جمله را به شرح نمایم، حمل بر مبالغت کنند، ولى در مارستان سلطانى اینگونه خطا نیفتد و قراول به هیچگاه جز خدمه مریضخانه کسى را به آوردن جنس مأکول و مشروب اجازت ندهد.


منفعت نهم

    چون که اکثر امراض را اَعراض خطره و هولناک در پى باشد و گاهى چنان عَرَض حمله و هجوم نماید که مریض را به حالت مردگان در اندازد، و اگر فى‏الواقع در تدارک آن فى‏الفور نکوشند، کار ساعت دیگر دشوار گردد. چون طبیب همیشه در میان فوج مقیم نیست، اکثر اینگونه عَرَض، مریض را هلاک و دفین خاک نماید، لکن در مارستان سلطانى، طبیب روزان و شبان و حوادثِ اتفاقیه را راصد و ناظر است.

    و بدین جایگاه از ایراد حکایتى ناگزیر است، بدان روزگار که کمترین بنده درگاه حضرت شهریار آناء اللیل و اطراف النهار در مریضخانه خدمت [12a]سپار بود. نصف شب خبر گذشتن محمد على نامى را از فوج خاصه بشنید. چون سر شب چنان حالتى را در او حدس

(82)

--------------------------------------------------------------------------------
نکرده بود، به فکرت اندر شد و تشخیص واقعه را به بالین او رفت. خسته را گذشته و چشم و دهن، بسته یافت. اراده برگشتن کرد، باز به اندیشه رفت. کیفیّت حدوث مرگ را بپرسید. تقریر کردند. به شبهت افتاد، نزول سکته را تخمین نمود، بلکه بعد از اندک تفتیش، یقین کرد. به گشودن بندها اشارت کرد و به تدبیر بپرداخت. و هنوز سپیده ندمیده بود که آثار حیات پدید شد و در نظر برادر نومیدش همه تن، امید و نوید شد. و به سه روز معالجه تمام شد و مریض نیک سرانجام آمد، ولى استرخایى سبک به جانب راست اندرش بهم رسید که گمانم هنوز اگر هست با وى همراه است.

    اما آنکه در وقت وقوع بحرانات، مریض را مرده انگاشته و نفیر و ناله برافراشته‏اند و کمترین بنده درگاه از مقدمه، آگاه و گریه ایشان را کوتاه کرده، نه یک [12b] و نه دو و سه و ده است. ایزد تبارک و تعالى از صدق و کذب سُخن، آگه است.


منفعت دهم

    که اعظم فواید است آنکه در اکثر فصول، امراض مسریّه و معدیّه و وافده، مانند جَرَب و مطبقه و اسهالات به دارالخلافه میان افواج منصوره نزول، چنانکه از یک نفر به دهه و از دهه به دسته و از دسته به فوج و از این فوج بدان فوج در گذرد. و از این رهگذر، بلیّه‏اى به میان افواج افتد، به خلاف زمانى که براى سپاه و فرماندهان افواج، حتى صاحب منصبهاى کوچک هم خاطر به محافظت افراد از ورطه این گونه امراض صعب و خطرناک بگمارند؛ بدین طرز که هر روز، طرف بامداد به حاضر و غایب فوج رسیدگى کرده، هر کس را که خسته متکسرالمزاج(1) دیدند فورا دهباشى به وکیل، وکیل به آردل وکیل، و او به وکیل باشى رسانده، پس از یقین اختلال حال، بلا تأمل پیش طبیب فرستند. و همیشه بدین تدبیر، افواج [13a] از امراض مفصله مصون مانده‏اند. و این خود، بزرگترین فایده بیمارستان است.(2) و به ملاحظه همین منفعت، باید رؤساى نظامِ ظفر فرجام از اولیاى دولت و سپهسالار لشکر انجُم عدّت، استدعاى قرار مریضخانه کنند، نه آنکه در فرستادن مریض به دارالشفاء تهاون ورزند.


--------------------------------------------------------------------------------

1. آ: منکسرالمزاج.

2. آ: - است.

(83)

--------------------------------------------------------------------------------

منفعت یازدهم

    آنچه چون فوجى از افواج متوقف دارالخلافه و یا عابرین به جایى مأمور مى‏شوند، اکثر در میان آنها بیمارانِ بدحالِ سنگین بود که ایشان را اصلاً قدرت حرکت نباشد. و بدیهى است که سرباز را در دارالخلافه، خانه و سامانى نیست که بلکه دو روزى نفسى برآرند و هوسى گذرانَد،(1) لاجرم در میانه تلف شوند. و بیمارستان امثال این طایفه را پناهگاهى و مأمنى باشد، چنانکه از افواج قاهره، کم فوجى مانده که این قدر منفعت بدیشان نرسیده باشد.


منفعت دوازدهم

    به وقت بهار و اِستواء نهار و جنبش مور و مار، بیچارگان از هر دار و دیار براى عملگى و سایر کسب و کار [13b] روى به دارالخلافه نهند، بلکه چند روزى کار کرده، مشتى سیم بدست آورده، از ذلّ سؤال برهند. و اینان در زمان استیلاى گرما و شدّت حرارت، اکثر اوقات بیمار و زار و زرد و نزار گشته، در سایه دیوارهاى شکسته، درمانده و خسته، بى کس و پرستار مى‏مانند، چنانکه با وصف عدم اشتهار و نقد اعتبار مارستان، سالى دویست سیصد تن در مریضخانه خوابیده و شفا یافته، با هزار گونه شَعَف، ازدیاد دولت و اقبال حضرت شاهنشاه ِ دین پناه را از درگاه اِله(2) خواسته، به اوطان خود روند.

    عجب آنکه در روزگار گذشته، چند نفر غریب را شب به حالت احتضار در پشت دیوار مریضخانه انداخته و رفته‏اند، چنانکه هیچ از فاعل آن کار، اثرى پیدا نشده و لکن اکثر آنها به حول اللّه‏ و دولت شاهنشاه شفا یافته، پى کار خود رفته‏اند. و بعضى را از اینها قصدها بوده که به تدبیرات، بیچاره‏ها را برهنه و به آن حالت انداخته‏اند. و بالجمله منافع [14a]بیمارستان بسیار است و این قدر براى نمودار کفایت دارد.


فصل دوم: اما منافعى که به دولت علّیه عاید مى‏شود

    پس، آن هم زیاد است و ما اندکى از آنها باز به طریق نمونه باز گوییم:


--------------------------------------------------------------------------------

1. م و آ: گذارند.

2. م: آله.

(84)

--------------------------------------------------------------------------------

منفعت اوّل

    آنکه در جمیع دول روى زمین ـ خواه بزرگ و خواه کوچک، خواه با دین خواه بى دین ـ امروزه رواج سه کار را علّت ترقى و تربیت دولت مى‏شمارند و هر دولتى که به سوى تربیت و ترویج این سه مهم به غایت اهتمام اقدام نکنند آن را دلیل بى دولتى مى‏شمارند که آن سه مهم، یکى دارالفنون، و دومى بیمارستان، و سیمى کتابخانه است.

    و اکنون در هر دولتى، این سه شغل مهم در بالا رَوى است. اعیان آن دولت بدان همّت، فخرها کنند و مباهاتها نمایند. پس کارگزاران دولت علّیه را سزاوار آن باشد که محض مراعات «الزموهم من حیث الزموکم» در تشیید مبانى سه گانه بدون ملاحظه دیگر فواید بکوشند و در استحکام بناى این سه مهم، برتر از همه قواعد سعى فرمایند تا بر شأن دولت خود [14b] گو در خیال دیگران باشد، بیفزایند.


فایده دویم

    بر اهل ادراک، پوشیده نیست که فرنگیان به کلى بر حُسن ظاهر مشغولند، بلکه مراتب هستى را بر احساسات ظاهریّه، منحصر دانند. اثر ترویج امور مریضخانه را در ایراث حُسن حال و خیر مآل، آشکار و مبیّن، و مارستان را محل اجابت دعا مى‏شمارند و جمیع همتها و نیتهاى ایشان بدین کار، مصروف داشته‏اند. و به حقیقت، استجابت دعاى مرضى عقلاً و نقلاً محسوس و مشاهده است، چنانکه احادیث صحیحه بر آن دلالت دارد.

    پس چون سرباز در مارستان به دولت حضرت سلطان، آسوده و فارغ بال باشند و در سرّا و ضرّا ازدیاد عمر دولت و اقبال و سعادت روز افزون اعلیحضرت همایون خواهند، اثر آن به روزگار فرخنده آثار ملک الملوک عاید مى‏شود.

    دلیل حُسن و اتفاق فرنگیان و دلیل عقلى احادیث کثیره و برهان حکمى به عنوان اجمال، آنکه مدار رابطه نفس با بدن، و واسطه تعلق آن مجرّد روحانىِ [15a]نورانى بر این پیکر مادّى ظلمانى، به ضابطه و خدمت و اعتدال است که از مزاج پدید آمده. و بدیهى است که هر چه مزاج مستوى‏تر، ابتهاج نفْس بر آن بیشتر و غفلت و ذهولش(1) از مبادى عالیه زیادتر باشد. و به هنگام مَرَض، مزاج فاسد آمده، از وحدت و اعتدالى که در عناصر بهم رسیده بود، بیرون

 

--------------------------------------------------------------------------------

1. م: دهولش و آ: ذهوش.

(85)

--------------------------------------------------------------------------------
آمدن گیرد. و نفس که به توسط قوى و ادراکات باطن و ظاهر در ملذّات مواد، منهمک بود، تعلّق‏و تدبیر را از مواد فاسده، کندن گیرد. و هر چه از تعلّق کم کند، بر اتصال به مبادى عالیه و عوالم قدسیه فزاید. و چون در این حالت از کسى آسودگى و استراحت بیند و از مبادى عالیه به حضرتش استمداد کند به سبب قرب اتصال، آن استدعا و استمداد، زود(1) مبادى اثر کند و نهال آمال آسوده کنندگان نفوس بیچاره را پر ثمر کند.


منفعت سیم

    چون قرار درست در این کار داده شود و آحاد و افواج، غایت مراحم [15b]شاهانه را درباره مرضى مشاهده نمایند و ایشان را در اوطاقهاى پاکیزه بر روى تختها و رختخوابها با پاکیزه رختها آسوده خوابیده، و اطباء و کارپردازان و پرستاران مارستان را چون برادران در اطراف و حوالى آنها مشاهده نمایند به عنایات خسروانه، خُرّم دلى و تن آسایى به هم رسانیده، سربازى و جان نثارى را در راه چنین شاهنشاه بزرگ، کوچک شمارند و در انجام خدمات دیوانى، کوشش جانى و جاویدانى به جاى آرند.


منفعت چهارم

    پیداست که چون در تهیه مهمات مریضخانه اهتمام بشود و بناى آن بر قانون طبى و دستور العمل صناعى به انجام آید و اطباى ماهر به دولت شاهنشاه عهد، در مراقبت مرضى غایت بذل و جهد به جاى آرند، البته سرباز کمتر تلف بشود. و همین ملاحظه در حفظ صحت و ازاله مَرَض آن قانون طبى ملحوظ گشته، روز به روز بر عدّت و قوّت آن ملک افزوده و در این صورت [16a]منفعت کلى بر رعیت نیز عاید مى‏شود که به دادن عوض سرباز نقصان نبینند.


منفعت پنجم

    چون قانون حفظ صحت و دفع مَرَض، نظامِ قوام گیرد و شغل مریضخانه چنانکه باید انتظام پذیرد، طبیبان دولت از بام تا شام در مداوا و معالجه مرضاى نظام اهتمام کنند و با بصیرت درست و خبرت تمام به تشخیص امراض و تمییز اعراض، اقدام نمایند. و در صورت

 

--------------------------------------------------------------------------------

1. آ: روز.

(86)

--------------------------------------------------------------------------------
مشاهده امراض متشابهه و علامات متناظره، بر وفق قانون عدلى و نظم صناعى با هم شور، و در تحلیل(1) علل و توجیه علامات به قدر علم و عمل، غور نمایند. پیداست که بر بصیرت خود فزایند و چندان مدت نگذرد که طبیبان نکته بین و صاحبان حدس و تخمین کاشف از یقین، در دولت علّیه بهم مى‏رسد.

    آخر، ایرانیان در علوم طب همان‏اند که راه نمایندگان دانشمندان یونان‏اند؛ چون است که اطباى فرنگ، امروز [16b] به اختراع قواعد جدیده و ابتکار فواید و معالجات نوظهور مباهات کنند و اینان در سر تقلید اولین به جا بمانند؟ امیدوار است که اگر از جانب اولیاى دولت علّیه اندک التفاتى شامل اهل نظام شود، طب ایران بلند مقام و هنرهاى طبیبان ایمانى، مشهود خاص و عام و مشهور سنن ایام شود.

    و در اینجا فواید دیگر هست که در ایراد آنها جسارت مقام و اطالت کلام هست، مثل آنکه اطباى نظام، مواجب را بى‏فایده نمى‏برند، چه در زمان سابق نزدیک به دویست تن به اسم طبابت و جراحى در میان نظام، مقرّرى از مواجب و جیره و علیق دریافت مى‏کردند و نصف آنها اسم بلارسم داشتند و چند نفر که به سان مى‏آمدند نصف آنها هم از طبابت به جز نامى، بهره‏اى نداشتند. و این پنجاه نفر به هیچ گونه منشاء خدمتى نبودند مگر هفت هشت تن که با صاحب منصبان معقول راه مى‏رفتند و مبلغى که شاید [17a] نزدیک به ده هزار تومان مى‏شد از مال دیوان به اسم قیمت دواء دریافت مى‏کردند که دینارى از آن، صرف سرباز نمى‏شد. ولى امروز به دولت شاهنشاه، اطباى نظام هر یکى به اندازه خود منشأ خدمتى هستند و رفته رفته بر عمل خود مى‏افزایند و استحقاق مقررى بیشتر از اینها دارند. و قیمت دواء که به جز وقت سفر نمى‏گیرند هم به جاى خود صرف مى‏شود.

    و اگر قانون صحت نظام بر وفق عدل، انتظام گیرد شاید همین قیمت دواء که سابق در میانه تلف مى‏شد، دواخانه‏اى بنیاد نهند که سال به سال آن مبلغ به دواء داده، جمع نمایند و در هنگام سفرِ افواج، همان دواء به طبیب داده شود و آن هم بر وفق قانون صرف نمایند، چنانکه در میان ضوابط عرض خواهد شد. چه از دواء در میانه ضایع نمى‏شود و پس ازمدتى دواخانه‏اى بزرگ مشتمل بر جمیع ادویه مرکّبه و مفرده در دولت علّیه فراهم آید که یکى از محاسن دولت ناصرى ـ أدام اللّه أیّامه [17b] و لیالیه و قرن بابقاء و الدوام مساعیه ـ شمرده

 

--------------------------------------------------------------------------------

1. م: تحریر.

(87)

--------------------------------------------------------------------------------
مى‏شود. بهتر آنکه از ایراد منافع مریضخانه بدین قدر کفاف رود.

    و از این فایده، جواب آنکه گویند منافع بناى مریضخانه آن است که سالى مبلغى به دولت ضررى ظاهر مى‏شود. و ضررى که در بناى مریضخانه مشهود است و معلوم، دو چیز است که در جنب منافع کلیه آن کالمعدوم است:

    یکى آنکه اطباء و کارپردازان و خدمه و پرستاران بیماران همیشه و خصوصا در زمان حدوث امراض معدیّه و مسریّه و وافده در معرض خطر باشند که کمتر کسى از ایشان از نتیجه امراض مزبوره، قرین رنجه و شکنجه نباشد. ولى انصاف آن است که در خدمت دولت از خطر اندیشیدن، کار بطّالان و سست طبعان است. و خداى داند که مرتبه کسانى که به ملاحظه رضاى پروردگار و تحصیل مثوبات اخروى، خدمت مارستان مى‏کنند پیش خداى بلند است. سهل است اطباى سَلَف [18a] و پزشکان ماضى به قدر وسع و طاقت، تدارک این خطر و اندیشه دفع این ضرر کرده‏اند.

    و هرگاه کسى حریص بر شهوات نفس و رغبات(1) گلو و بطن نباشد و با قانون صناعى، طریق دخول و خروج مارستان را مسلوک دارد، از زحمت سرایت آسوده باشد. مگر آنکه قضا آید و طبیب ابله(2) شود. و در این ضمن، اطباء را خاصه نفعى است که هرگاه با بصیرت نگرند آن همه خطر را آسان بینند، به علت آنکه از شروط و آداب طبابت، یکى حضور مارستان است، چنانکه در اوصاف الاطباء ذکر مى‏شود، و هرگاه کسى یارایى ایثار(3) داشته باشد باید در ورود مریضخانه منّتها کشد و خدمتها کند و کیفیّت علاج را موافق قانون عدلى مشاهده نماید و سالى دو بر این بگذارد تا نام طبیب بر آن صادق آید. چه جاى آنکه اینان به اندازه خدمت از دولت، منفعت همى برند لاجرم باید این خطر را سهل شمرد(4) تا به مضمون ملازمة الملوک [18b] نصف السلوک در هر دو نشأ بهره‏یاب باشند.

    ضرر دویم واهمه و وحشت سرباز است. چه افراد فوج در سربازخانه‏ها از مردن سایرین خبردار نمى‏شوند و سیّما بیماران آنها. ولى در مریضخانه چون کسى فوت شود، در دَم، همه

 

--------------------------------------------------------------------------------

1. آ: رغائب.

2. آ: آبله.

3. آ: + را.

4. آ: شمرند.

(88)

--------------------------------------------------------------------------------
مرضى مطلّع شوند. دهشَت بردارند و خود را ثانى اثنین(1) متوفى مى‏شمارند. علاوه بر این، همیشه چندین فوج در دارالخلافه متوقف است و ناخوشیهاى سنگین آنها همیشه در مریضخانه است. لاجرم هر چند روزى، بلکه در وقت حدوث امراض خطیره، همه روزه و یا یک در میان جنازه‏اى از آنجا نقل مى‏شود و راه نقل از میان میدان مشق است. لاجرم معقولین فوجى یکى را چهار حساب مى‏کنند و از این مرحله، ترسى به دل اهل نظام نشیند. و الحق استیلاى وهم بر مرد خصوصا در حالت مَرَض نتیجه بد دهد.

    شیخ بزرگوار در قانون مى‏فرماید: إنّ الأوهام أنفسها تحرّک الأخلاط(2). [19a] چه بسیار دیده‏ایم که بیمارِ بداحوال به حیله طبیب و فسون پرستار، خود را صحیح المزاج انگاشته و به امثال لهو و لعب، خود را مشغول داشته، از دست مَرَض رسته و در دست صحت نِشسته است. و بسا مشاهده نموده‏ایم که به اندک انحراف مزاج، خود را به استیلاى وهم، رنجور و خسته دانسته، و بالاخره چنانکه خود توّهم نموده، چشم از زندگى بسته و به سراى جاوید پیوسته است. لکن تدارک این ضرر را هم اطباى پیشین به رهنمایى رأى رزین به وجه احسن کرده‏اند.

    و چون به دولت شاهنشاه، قرار درست در امور مارستان داده آید به اندک روزى نیک‏نامى آن به پایه‏اى برسد که مریض به اصرار کلى و ابرام زیاد، خود قصد مارستان کند.

    و چون از دولت شهریار زمانه، دستگاه، چاق شده به میان فوج برگردد، تحریک همه یاران و دوستان کند. و این جمله به حول اللّه و دولت شاهنشاه، بر کمترین بنده درگاه جهانیان پناه آسان باشد. [19b]

    اکنون شایسته آن باشد که اندک مایه‏اى از لوازم آیینِ نگاه داشت ِ تندرستى نظام عَرض شود تا به هر طرز که مقرر گردد در انجام آن کوشیده آید.


در بیان تعیین کارفرماى صحّت براى(3) حفظ صحت رعیت و سپاهى

    پیداست که آبادى ممالک و عدّت عساکر بر انضباط آیین حفظ صحت و تندرستى و قانون

--------------------------------------------------------------------------------

1. م: انیثین.

2. گمانها، خود به خود خلطها را به حرکت وا مى‏دارند.

3. آ: گراى.

(89)

--------------------------------------------------------------------------------
دفع بیمارى منوط است و هر قدر که در تشییع قوانین و توثیق موجبات آن، زیادتر اهتمام شود، سبب آسودگى خاص و عام گردد. و پس به همین لحاظ، کفیلى کافى و مشیرى اشارت‏جوى و بشارت‏گوى، از براى این کار سزاوار باشد که به مقتضاى فطرت پاک در این شغلِ نبیل بنگرد و به قدر امکان در جمیع ممالک و ایالات و بلدان(1) اطباى درست کار خداوند کردار و گفتار، بر مداواى مردم گمارد و نفوس محترمه را که ودایع حضرت [20a]پروردگارند و سپرده شهریار، در دست مردمان جاهلِ طبیبْ‏نما نگذارند تا ممالک ولى نعمت خود را معمور، و مهالک را از حول و حوش ودایع حضرت عزت، دور گردانند.

    اما در نظام، پس کارفرماى و نگاهدارنده صحت لشکر در دول دیگر، صاحب منصبى باشد بزرگ که او را در سلک وزراء و سرداران محسوب مى‏دارند. و باید مردى باشد با خبرت و دانا و بصیر، بر رسوم انسانیّت بینا، داراى علم اخلاق مطبوع بر احسان، مجبول(2) به دولتخواهى سلطان، سلیم النفس و رقیق القلب، اندوهناک از مشقّت و هلاک انسان،(3) بلکه کارِه اذیت انواع حیوان، که اینگونه نفس پاک چون بدین شغل نبیل سرافراز شود، منصب و رتبه خود را بزرگترین مناصب بیند که به حقیقت، عافیت با امن، یعنى [20b]صحت در ظلّ عاطفت شهریار، بزرگترین نِعَم پروردگار است و لاجرم فرمان گذار آن صاحب رتبه و مقام باشد.

    پس اعوان و زیر دستان خود را از مردم نیکوکار و نیک کردار و متّصف به اخلاق حمیده و اخلاق پسندیده، فراهم آرد و تن به رنج و تعب داده، شبانه روز را صرف تکمیل شروط و لوازم این خدمت نماید. پس عدد اعوان اتباع و زیردستان او به موجب ضرورت، از جانب جناب وزیر جنگ تعیین خواهد یافت. و چون در هر محل و شهر و بلد که فوجى و یا بیشتر از عساکر نصرت مآثر متوقف باشد، در آنجا مارستانِ شایسته مقام لازم گردد، خواه به روز جنگ در میان و یا بیرون قلعه‏ها و در امکنه انتظار فرصت، و خواه به هنگام صلح از براى حفظ سرحدّات، و یا انتظار مأموریت تازه، و یا براى نظم ولایات، و یا به جهت حفظ شهر [21a] و بلد از شر و فتنه، و یا براى تعلیم فنون مشق و قراولى، و سواى اینها در اردوهاى متحرک،

 

--------------------------------------------------------------------------------

1. آ: بلدین.

2. آ: مجمول.

3. یادآور توصیه‏هاى بقراط و نیز یادکرد نظامى عروضى سمرقندى.

(90)

--------------------------------------------------------------------------------
مارستانهاى روان هم از لوازم حفظ صحت باشد. چون مبانى عمل بر این باشد، در هر مریضخانه‏اى کارفرمایى و رییس‏معالجه‏اى و طبیبها و جرّاحها(1) و دواسازها <و <آنگاه نویسنده‏ها و پرستارها به قدر اندازه و گنجایش مرضاى افواج، لازم باشد. و آنچه در این دولت علیّه، بناى مریضخانه در آن امکنه، سزاوار است بدین تفصیل است:

    دارالخلافه طهران، دارالسلطنه تبریز، دارالدوله کرمانشاهان، دارالسلطنه اصفاهان، دارالعلم شیراز، ابوشهر، مشهد مقدس، کلات، کرمان، سرحد رشت، سرحد عربستان، سرحد ذهاب.

    پس در هر یک از این امکنه، مارستانى لایق اندازه [21b]، چنانکه رأى سپهسالار لشکر خواهد، بنا گذارد که مرضاى متوقفین سپاه آسوده باشند. و اداره امور این همه را به دست کارفرماى عافیت باید گذاشت،(2) بدان غایت که هر کس از افراد سرباز، چون از لباس تندرستى عریان شود به طورى که بسترى بودن او محقّق گردد ـ از هر فوجى شد ـ صاحب منصب آن فوج، سرباز بسترى را موقتا از فوج خود اخراج انگاشته و جمع کارفرماى عافیت دانسته، فى الفور به همراهى وکیلى او را هر جا باشد به مارستان آن محل فرستاده، تسلیم رییس معالجعه مارستان کرده، سند قبض نموده، به مُهر کارفرماى عافیت رسانده، به صاحب منصب خود سپارد.

    و بدیهى است که آن وقت کارفرماى عافیت و رییس، معالجه سرباز بیمار را جمعى و سپرده خود دانسته، اهتمام تمام در مراقبت احوالش خواهند نمود. و خصوصا رییس معالجه [22a]که اصلاً در فراهم آوردن اسباب آسودگى آن تهاون جایز نخواهد داشت که تهاون در جزئیات خدمات عافیت، موجب آفت و مخافت باشد. آنگاه رییس معالجه، بیمار را به یکى از زیردستان خود سپرده، سندى مشتمل بر احوالات آن بیمار ـ چنانکه بعد از این در جدول شرح مى‏شود ـ گرفته، ضبط نماید.


--------------------------------------------------------------------------------

1. م: جراجها.

2. در حاشیه نسخه یادداشتى این چنین آمده است: و از جمله امکنه و بلادى که ساختن مارستان در آن براى دولت علیّه، اجر جزیل و اسم جمیل دارد؛ عتبات عالیات است که به رسم مشهد مقدس در آن امکنه مقدسه مارستانى به غایت وسیع بر افرازند و جمیع مایحتاج آن را مهیّا سازند، خصوصا در کربلاى معلا که اکثرا اقامتگاه غرباى مرضى مى‏باشد، با آنکه بر افراشتن دارالشفاء و قرار نهادن این بنا از موقوفات خاصه این امکنه مقدسه بدون ضرر دولتى میسور است.

(91)

--------------------------------------------------------------------------------

عدد کارپردازان مارستان

    کارفرماى عافیت، که رییس جمله صاحب منصبان عافیت است.

    رییس معالجه، که حکیم باشى، و جمله امور علاجیه با اوست.

    طبیب اوّل، که امراض مزاجیه به ایشان سپرده مى‏شود.

    طبیب دوم، که به نوبت در مریضخانه مى‏ماند.

    طبیب سیم، معاون اطباء است در اجراء معالجات.

    جراح اوّل، که اعمالِ ید به او سپرده مى‏شود. [22b]

    جراح دوم، که معاون است در اعمال <ید>.

    جراح سیم، که بستن و شستن زخم با اوست.

    دواساز اوّل، دواخانه بدو سپرده مى‏شود.

    دواساز دوم، بر جمیع دواخانه و ساختن ادویه معاون است.

    دواساز سیم، توزیع و تقسیم دواء با اوست.

    میرزاى اوّل، دفترهاى مریضخانه به او سپرده مى‏شود.

    میرزاى دوم، ناظر مریضخانه است که لوازم غذا بدو سپرده مى‏شود.

    میرازى سیم، تحویلدار جزء و معاون ناظر است.

    پرستار اوّل، که حافظ لوحهاى شماره‏اند(1).

    پرستار مرتبه دوم، که در تقسیم دواء و غذا و اصلاح هوا کوشند.

    پرستار مرتبه سیم، که متحمّل زحمات بیمارها باشند.

    اکنون اخلاق و اطوار و تکالیف کارپردازان مارستان را [23a] جدا جدا شرح باید داد تا هر یکى اندازه خود را دانسته، نگاه دارد تا کار مارستان به دلخواه، نظم گیرد.


در اوصاف و اخلاق و تکالیف کارفرماى عافیت نظام

    در عنوان فصل، جسارت شد که کارفرماى عافیت، مردى باید دانا و خردمند مجبول بر حسب تندرستى انسان، بلکه مجتنب از ازهاق نفوس انواع حیوان، درستکار، راست‏گفتار، امین و با دیانت، جامع آداب ریاست و مجرى احکام سیاست، که آن گونه شخص را اولیاى

 

--------------------------------------------------------------------------------

1. آ: شماره دارند.

(92)

--------------------------------------------------------------------------------
دولت علیه بر جان بیماران عساکر منصوره، امین مى‏نمایند.

    و اما تکلیف آن، پس از این قرار است که:

    تکلیف اوّل: آن‏که در فراهم آوردن اعوان و زیردستان خود، غایت دقت به جاى آورد و مردمان نااهلِ گزاف کارِ نااهلِ دروغ‏گوىِ هوس‏پیشه و فتنه‏اندیشه [23b]را داخل معرکه صاحب منصبان عافیت نکند، بلکه همه اجزا و اعوان و زیردستان خود را از جمله اشخاصى که اوصاف آنها در ذیل، عَرض خواهد شد، فراهم آرد. و هر چند امور مارستان را به رییس معالجه خواهد سپرد، لکن به هیچگاه از مراقبت بیماران و کارگزاران غفلت ننماید.

    [تکلیف] دوم: آن‏که سعى درست در اجراى موجبات نظم مارستان کند و هر کسى را در سرِ شغل و عمل خود گذارد و چنان کند که همه اعوان و زیردستانش بدون تهاون و سستى، پى خدمات مرجوعه و تکالیف مقرره خودشان بروند، و هرگاه از کسى جزیى خلافى ببیند، خصوصا جایى که در کار عافیت زیان باشد، از او تجاوز نکند.

    [تکلیف] سیم: هر روز ساعتى به مریضخانه رفته، به کار و کردار اعوان و انصار و حرکت و سکون ایشان [24a] رسیدگى نماید.

    [تکلیف] چهارم: وقایع روز گذشته را جزییا و کلیا به روزنامه خواسته، ضبط فرماید، و روزنامه دیگر جداگانه‏اى به اولیاى دولت عرضه دارد.

    [تکلیف] پنجم: مخارج یومیه مریضخانه را فردى جداگانه خواسته، کنارش را صح به تحویلدار سپارد.

    [تکلیف] ششم: مخارج اتفاقیه‏اى را که در دفترخانه جداگانه ثبت و ضبط مى‏شود، ملاحظه کرده، خط صّح بگذارد.

    [تکلیف] هفتم: جمیع مخارج مریضخانه که از دیوان بازیافت مى‏شود، به اطلاع و استحضار ایشان باشد.

    [تکلیف] هشتم: چنانکه در هنگام خلاف و سستى در خدمت، تنبیه و تعزیر(1) لازم مى‏داند، در وقت ملاحظه نیکو خدمتى، مصدر آن را به امید و نوید دلخوش دارد، و اگر خدمت بزرگى مشاهده کند، انعام و احسان از قِبَل اولیاى دولت، دریغ نکند.

    [تکلیف] نهم: مخارج مارستان را به طریق اکمل برساند.


--------------------------------------------------------------------------------

1. م و آ: تعذیر.

(93)

--------------------------------------------------------------------------------

    [تکلیف] دهم: جیره و مواجب کارگزاران مارستان را [24b] به قانون مقرر دولتى وصول کرده، برساند. و باید قرارى در این باب گذارد که بتوانند به آسودگى، مشغول خدمت باشند و خیال تحصیل گذران، ایشان را از مراقبت خدمات مرجوعه باز ندارد.

    [تکلیف] یازدهم: موجبات فراغت مریض را به هر وقت که لازم ببیند در فراهم آوردن اسباب آن سعى فرماید. و هر اسبابى که ساقط، و از درجه استعمال بیفتد به تبدیل آن حکم کند، خصوصا در باب رختخواب و ملبوس که مراعات جانب آنها از لوازم باشد.

    [تکلیف] دوازدهم: هرگاه در حجرات و اتاقهاى مارستان و یا در و دیوار آن شکستى ملاحظه نماید به تعمیر آن حکم کند.

    [تکلیف] سیزدهم: گاهى به غفلت در سر دواء و غذا حاضر شود که حرص طمع، سایرین را از درست کارى باز ندارد.

    [تکلیف] چهاردهم: در هنگام ملاحظه امراض صعب به شوراى اطباء داخل شود و ایشان را به انصاف و حزم امر فرماید [که [موجبات حفظ صحت در میان سربازخانه‏ها به حُکم ایشان باشد. [25a]

    [تکلیف] پانزدهم: هر وقت لازم شود که در سربازخانه‏ها طبیب سرکشى نماید، بفرستد.

    [تکلیف] شانزدهم: در وقت حدوث امراض مسریه و معدیه(1)، اهتمام درست در تنظیم قوانین عافیت به میان افواج نماید.

    [تکلیف] هفدهم: در وقت سفر و حرکت سپاه، تعیین طبیب و جراح به صواب‏دید رییس معالجه و ایشان باشد. و بالجمله لوازم معالجت به حکم او جارى شود و کسى را در آن مداخله نباشد.


در اوصاف و اخلاق و تکالیف رییس معالجه نظام

    چنانکه به سابق اشارت کردیم، این شغل از امور مهمه و مشاغل معظمه است، چه نفْس چندین نفر مردم بیچاره را به دست طبیبِ ناکرده کار و نابکار دادن، منشأ سخط پروردگار باشد. واللّه‏! اعیان دولت و کارگزاران مارستان، بلکه همه معارف و اعیان را لازم است که در حالت طبیب مارستان، خاصه رییس ایشان نگاه کنند که روزگار گذشته خود [25b] را در چه

 

--------------------------------------------------------------------------------

1. م: نعدیه.

(94)

--------------------------------------------------------------------------------
صرف کرده و زمان حاضر، چون منفرد و متروک بالطبع است، همّتش و حرفش به چه مرجوع است؟ پس هرگاه روزگار عزیز و زندگى گرانمایه خود را در تصفّح کتب و نوشته‏جات اطباى بزرگوار ـ از سلف و خلف ـ به سر برده و چون حال فراغتى پیدا کند بهتر از مطالعه کتب کارى ندارد، در نزد او نیکى گمان کنند. و هرگاه روزگار خود را به جز آنچه ذکر شد، صرف و ضایع نموده و چون او را به حال خود گذارند، به اَشغال دیگر پردازد، خصوصا اگر شراب کِشد و قمار بازد، البته نفعى نزد او گمان نکنند.

    و نیز باید نگاه کرد در حال کسانى که عمر در تصفّح کتب و مطالعه رسایل اطباء به سر برده‏اند که مقدار ذهن و هوش و فطنت و سرعت انتقال آنها در چه پایه است و او را در ادراک علوم عقلیّه و دریافت فنون نظریّه، چه مایه، ترتیب قیاسات را بر چه اساس نهاده و ترکیب اقتباسات را از چه مقیاس گشاده. اگر در او قوه حل و عقد [26a]و ردّ و نقد و ملکه کشف معضلات و رشف معقولات بینند، از گمان خیر بالاتر روند و نیک و خوب نزد او یقین نمایند، و اگر با وصف صرف عمر، ذهنش را بلید یابند، کارش پلید دانند و از آن، روى برتابند. و نیز با وصف صرف عمر در مطالعات و مباحثات و اتقان قواعد، و توقّد و ذکاوت و هوشیارى باید دید که با اساتید(1) بزرگوار مجالست نموده و راه مطبهاى مشحون با بیماران و مارستانات را به چه پیموده؟ و از هرگونه مریض، چندین تن در دست او فرسوده و آسوده؟ بیماران بسى از این سوى بدان سوى گردانده و آیت و نقلبهم ذات الیمین و ذات الشمال همه روزه خوانده، همه چیز نزد او دانند و کل الصید فى جوف الفرا(2) خوانند.

    و باید با این سه وصف که جامع جمیع اوصاف طبابت است، صفت خداى ترسى داشته باشد که دل نازکش به احوال حیوانات سوزد تا ملهم غیبى [26b]با همه علمش، علم لاریبى آموزد. و آنگونه طبیب، به هر روزگارى یکى دو تن باشد. پس اگر جامع این فضایل موجود نباشد، به ضرورت، ممارس کتب از غیر ممارس بهتر، و هوشیار رشید از نادان بلید،(3) نیکوتر. و چون طبیب خردمند، هوشیار، متتبّع کتب اطباى روزگار باشد، از دیگران بهتر است، اگر چه در مشاهده مریضخانه و معالجه بیمار، کم کار باشد، چه عامى و امى و بلید و ذمى، اعتماد را

--------------------------------------------------------------------------------

1. م: استادید.

2. م و آ: الفرى.

3. آ: پلید.

(95)

--------------------------------------------------------------------------------
نشاید. و بدیهى است که چون کردار و گفتار پیشینیان در نفسى منتقش نشود، از کوشش یک تن عامى بلید چه خیزد؟ و یا کسى که روزگارش را به هرزه‏گردى(1) و یا لهو و لعب گذرانده باشد چه چیز انگیزد؟ و البته اینگونه نااهل را بر نفس محترم، حاکم نتوان کردن، خصوصا بر نفوس کثیره و خصوصا بر نفسى که تنها حیاتش سبب حیات عالَمى باشد. و از اینجاست که بودن حکیم باشىِ حضورِ معدلت ظهورِ متصّف به اعلى درجه صفات مرقومه، از شروط مقبوله دولت است. [27a]اکنون آنچه بر این‏گونه طبیب لازم است نگارش مى‏یابد.

    طبیب مارستان بعد از آنکه متصف به صفات مرقومه شد او خود جمیع قواعد را نیکو بشناسد(2). لکن در اینجا جهت تذکره‏اى ذکر مى‏شود که حکیم باشى باید به شکرانه علمى که ایزد تبارک و تعالى بدو داده و به منت نعمتى که از جانب شاهنشاه بدو افاضه شده، به هیچگاه از حالت بیماران نظام، خاصه آنچه داخل مارستان شده، غفلت نکند که در اندک تهاون، نقصان جان محتمل است و آیه «و من یقتل مؤمنا متعمدا فجزائه(3) جهنم» به حال او مشتمل. پس باید در غایت تیقّظ و بیدارى و نهایت توقّد و هوشیارى، لوازم علاج را فراهم آورد.

    تکلیف اوّل: طبیب و جراح به قدر مقدور از آن‏گونه مردم فراهم آرد. و در صورت عدم امکان، از صاحبان علم و خداوندان ذکاوت جمع کند که خود تواند به اندک مدت، این‏گونه اشخاص را به دلخواه تربیت کند.

    [تکلیف] دوم: از کار [27b] دواء و غذا به هیچ وقت ذهول نکند که بدون انتظام آنها جمیع سعیها هدر است و جمیع علمها بى ثمر، و خصوصا در امر دواء که در نقصان و فساد آن، خطر بیشتر است. و البته که دواساز نباید آدم بى‏دیانت باشد، بلکه باید در علم و دانش و ادراک و هوش و امانت، نزدیک باشد به آن چه در اوصاف رییس معالجه مذکور شد. و باید هر دو با هم جلیس باشند که خطر از میان برخیزد و معالجه، مخاطره نیانگیزد(4). و این جمله که در امر دواء نگارش یافت در کار غذا هم جارى است.

    [تکلیف] سیم: چون اجزاء و ارکان معالجه را به دلخواه حاضر ساخت و از جانب سپهسلار

 

--------------------------------------------------------------------------------

1. آ: هرزه‏گرى.

2. آ: شناسد.

3. آ: متعمد الجزانه.

4. م و آ: نانگیزد.

(96)

--------------------------------------------------------------------------------
لشکر، حکم به آمدن مریض شد و به قانونى که در بیان على‏حدّه(1) براى آوردن بیمار مرقوم مى‏شود مریض به مارستان داخل گردید و در محل معین از براى تشخیص مَرَض و تعیین منزل نگاه داشته شد، باید به بالین سرِ [28a] مریض خود به نفسه با اطباء حاضر آمده، به دقت در احوال و علامات و اعراض و دلالت مَرَض او نظر کنند. و موافق حدّت و ازمان، و سهلى و صعبى، و تمایز و تشابه مَرَض، طریق مشاهده پیماید(2).

    [تکلیف] چهارم: چون بیمارى را مشخص کرد، به هر کس از اطباء و جراحین که موافق قاعده صناعت سپردنى باشد بسپارد تا او به اقتضاى قانون مارستان، بیمار را به محلّى که سزاوار اوست، نقل دهد و به شماره در سر جاى خود خوابیدن فرماید.

    [تکلیف] پنجم: هیچگاه امراض معدیه و مسریّه و وافده را با سایر امراض به یک اوطاق منزل ندهد، و همچنین لباس و رختخواب این‏گونه بیماران را به مرضاى دیگر نپوشاند.

    [تکلیف] ششم: مرضایى که مأیوس العلاج گردند، منزل جداگانه‏اى معین کنند تا بیماران از حالت متوفى بى خبر باشند، که استیلاى وهم بر بیمار از اسباب تزاید مَرَض باشد. رختخواب [28b]متوفى را بعد از تنظیف، چند روز به هوا دادن لازم داند.

    [تکلیف] هفتم: در اوّل هر هفته، یک‏بار به تبدیل لباس مریض حکم کند.

    [تکلیف] هشتم: در هر سه ماه یکبار به زدن دهد.

    [تکلیف] نهم: شماره اسم و رسم و سن و فصل و بلد و مزاج و مَرَض و اسباب و علامات و اعراض مرضى بیمار را ضبط دهد. و دواء غذا را روز به روز با تبدیل علامات و دلالت(3) و سایر حالات بنگارد. و بدین آیین، همیشه همگان را نگاه دارد و همه روزه بدین نسق، سرکشى مرضى کند.

    [تکلیف] دهم: پس از فراغ، به سرِ دواى بیماران رود و دواى هر یک از آنها را به دست پرستار امین بسپارد. و اکثر دواها در محضر خود و یا طبیب نوبتى و یا طبیب معین امراض، دادن ممکن باشد.

    [تکلیف] یازدهم: پس از قسمت دواء، به غذاى مرضى(4) رسیدن کند.

 

--------------------------------------------------------------------------------

1. م و آ: علاحدّه.

2. آ: پیمایند.

3. م: دلات.

4. آ: مرض.

(97)

--------------------------------------------------------------------------------
    [تکلیف] دوازدهم: باید بعضى روزها به طبیب نوبتى، مطمئن نشده، خود به ناگاه در سر غذا حاضر آمده که بدى و نیکى امور مارستان به هر حال بر او عاید، و بدنامى و نیکنامى [29a]بهره او خواهد بودن.


در ترتیب و اوصاف و تکالیف اطباى مریضخانه

    اطباى مارستان مرتب به سه طبقه، از قوانین صحیح معقول است. و در ضبط قواعد علاج با ملاحظه اصول دیگر، منافع آن پیش جمیع دول مقبول.

    نخست: طبیب اوّل است که معالج باشد. و هرچه در اوصاف رییس معالجه عرض شده، در خصوص طبیب معالج معتبر است. لااقل آن است که قادر باشد بر تشخیص امراض و تفرقه اعراض. و این گاهى ممکن است که فنون پنج‏گانه طب را به تحقیق از روى کتابى معتبر مثل قانون و کامل الصناعه ضبط نموده باشد. و هر چند تحصیل طبى به همه زبان میسر است، لکن آن نکات دقیقه و وثوقات(1) انیقه و عبارات رشیقه که در کتب عربیه ملحوظ است بر ادراک و ذکاوت و هوشیارى طبیب مى‏افزاید. [29b]و طب فارسى، پیش دانشمندان صناعت ساقط و هابط است.

    و از اینجاست که حنین ابن اسحق که کتب فن را از لطینى و یونانى و عبرانى و کلدانى و قبطى و سایر زبانها به عربى نقل کرد، پیش حکماء، جلیل القدر است، به علت آنکه کتب مزبوره در اصل زبان بر این مثابه، مشتمل نکات و دقایق نبوده. و لکن ثابت ابن قره(2) که کتب

 

--------------------------------------------------------------------------------

1. م و آ: وسوقات.

2. مؤلف رساله، نویسنده کتاب فارسى ذخیره خوارزمشاهى را که اسماعیل جرجانى (434 ـ 531 ق) باشد با ثابت بن قرّه نویسنده ذخیرة فی الطّب در هم آمیخته است. چون کتاب ثابت بن قرّه عربى است و نه فارسى، پس نمى‏توان او را دانشمندى در نظر گرفت که ترجمه‏اى به فارسى انجام داده باشد.

(98)

--------------------------------------------------------------------------------
مزبور را با کتب مترجمه حنین به فارسى نقل کرده، پیش افاضل، سفله و ساقط است، از آنکه به علت عدم کفایت زبان، بعضى از نکات ترک شده و حال آنکه از افاضل بوده، و بالجمله دانشمندان، نیکو شناسند که کتب عربیه بر ذهن و ذکاء طبیب بیفزاید، و اگر چه بى سوادان این سخن از من نپذیرند. و البته کسى که قوه مطالعه قانون نداشته باشد معالج نخواهد بود.

    طبیب دوم: مداوى است که آن هم باید فنون پنج‏گانه را به درس در نظر گذرانده، و لکن هنوز بلکه تفرقه امراض و تعرفه [30a]اعراض نرسانده. و چون معالج، تشخیص مَرَض کند و سر رشته‏اى به دست آن مى‏دهد، در اجراى قواعد قوم، مقتدر و با بصیرت باشد.

    طبیب سیم: معاون است که در فنون پنج‏گانه، مرتبه‏اى درست ندارد، ولکن در ترصّد آن است که قدم بدان مقام گذارد که مى‏تواند واسطه عرض اقوال و احوال میان طبیب معالج و بیمار شود. و اصل مقصود از این ترتیب، آن است که طبیب معالج که مقتدر باشد به تفرقه و تعرفه علل، امروز در ممالک ایران کم، و اگر راست خواهى کالعدم است. لهذا اگر این ترتیب، ملحوظ شود، اکثر آنکه در معالجه خطا کمتر افتد. و نفع دیگر از این بهتر، آنکه اطباء به کسب هنر کوشند تا به مقام تکمیل رسند و بعد از مدتى در فضیلت میان معالج و مداوى و معاون فرقى نمى‏ماند.

تکلیف اطباى مارستان

    آنکه صبح زود بدان جایگاه حاضر آیند و هر کس را از آنها که شغل معیّن است [30b] مشغول انجام خدمت باشند:

    اوّل: هر کس که رییس معالجه مریض بدو سپرده‏اند، باید صبح زود به سر بالین او حاضر آید.

    دوم: هر چند رییس معالجه در اجراى آن به عموم مرضى مختار است، طبیب و جراح و معالج هم به مرضایى که به ایشان سپرده‏اند در آن امر مختارند.

    سیم: هر مریضى که به ایشان سپرده شده، صبح زود دواء و غذاى آن را معیّن نمایند، مگر آنکه در سیر مَرَض، عَرَضى اتفاق افتاده باشد که متوقع نبوده از انتقالاتى که اکثر اتفاق مى‏افتد. که در این صورت، اطلاع رییس معالجه را لازم داند.

    چهارم: اَعراض مرضیه را در سیر بیمارى مطابق قانون دیدند، چون دواء و غذا را به لوحه شماره با عوارض مرضیه که در آن روز بهم رسیده نقل نمایند. و هرگاه در جایى تردید رأى به‏هم رسد با اطباى دیگر مشورت، [31a] و لوحه را چنان واضح بنویسد که هر کس از اطباء بدانجا گذرد بدون آنکه سؤالى نماید، حقیقت مَرَض و تفصیل علاج را مشخص نماید.

    پنجم: بعد از تعیین دواء و غذا، روزنامه غذا را به ناظر، و روزنامه دواء را به دواساز دهد که از قرار دستور العمل، به حاضر کردن دواء و غذا مبادرت کنند.

    ششم: یومیه خود را به طبیب نوبتى حالى نماید.(1) چون از آن جمله فارغ شد و در

 

--------------------------------------------------------------------------------

1. حالى نماید: ارائه نماید.

(99)

--------------------------------------------------------------------------------
مریضخانه گمان خدمت دیگر نماند، مى‏تواند رفتن خود را به رییس معالجه و طبیب نوبتى رسانده، پى دیگر مشاغل برود.

    هفتم: تکلیف طبیب و جراح و دواساز نوبتى ـ چنانکه در تکالیف رییس معالجه ذکر شد ـ باید هر روز به نوبت، یک نفر طبیب و یک نفر جراح و یک نفر دواساز به مریضخانه اقامت کنند. و تبدیل نوبت، به وقت سحر خواهد بود. و ایشان مأذون نباشند که پاى از مارستان بیرون گذارند، بلکه تا وقت نوبت ملازم منزل باشند. و غذاى [31b]شام و نهار و سایر مایحتاج از آشپزخانه مارستان به اندازه غذاى صاحب منصبان داده مى‏شود. و منافع بودن اینها در مارستان، آشکار و بسیار است، از آن جمله، گاهى عوارض مرضیه چنان سخت مى‏آید که اگر فورى تدارک نشود بعد از ساعتى فایده ندهد. مى‏شود که بعضى بیماران را حالت آمدن به وقت صبح ممکن نمى‏شود، در ظهر و عصر مثلاً به مریضخانه مى‏آیند. و گاهى مى‏شود که مَرَض صعب حاد اتفاق مى‏افتد که در میان آن به مریضخانه نقل مى‏کنند. و این جمله، بودن هر سه نفر را لازم دارد.


در اوصاف و تکالیف جرّاحان مریضخانه

    در اوقات حوادث جنگ، وجود جرّاح قابلْ الزمِ لوازم باشد. و در اینجا شرحى از اوصاف و اخلاق جرّاح باشى نوشته مى‏شود. و چون در اوصاف حکیم باشى تفصیلى رفته، اینجا نیز عَرض مى‏شود [32a] که جراح باشى نیز باید متّصف باشد به اوصافى که در حکیم باشى مذکور شد، چه این صناعت، چنانکه پیداست جزو فنون طبّیه است. اگر چه فضل و سواد و هنر در اینجا(1) بدان پایه معتبر نیست، و لکن امانت و دیانت و اطلاع بر اعمال گذشتگان و

 

--------------------------------------------------------------------------------

1. اینجا: ایران.

(100)

--------------------------------------------------------------------------------
قانون پیشینیان است. لازم است که عمر خود را به مطالعه و مباحثه و مشاهده گذرانده باشد و خصوصا در مشاهده که در اعمال ید، مشاهده شرط بزرگ است و عمده است. لکن امر و کار جرّاحى در این ولایت، مختل‏تر از طبابت است، به موجب آنکه خداوندان فضل و هنر، دامن حکمت به لوث این صناعت نیالوده‏اند و سَفَله و جَهَله به جانب آن میل کرده‏اند. و بدین روى این صناعت، ساقط مانده. و این خود جریمه بقراط است، چه پیش از او رئیس اطباى مارستان، جامع بود میان طب و جراحى و کحالى و دواسازى. و او به مراعات جلالت قدر، سه تن از شاگردان خود [32b] به اینکارها نامزد کرد و خود متحمّل اعمال معالجه امراض مزاجیه گردید.

    و هر چند در مریضخانه‏ها به اوقات صلح، وجود جراح بدان پایه نیست ـ چه اکثر جروح و قروحى که به حالت صلح بهم مى‏رسد همه امراض مزاجیه محسوب مى‏شود که باید به صلاح مزاج معالجه شود ـ و لکن به علت آنکه گاهى اعمال ید هم اتفاق مى‏افتد، از قبیل بیرون آوردن سلعه‏ها و سنگها و شکافتن و سوراخ کردن و بَزْل و بَتْر و سَل و تشمیر، پس لامحاله در مارستانِ سلطان، وجود سه نفر جراح شایسته باشد که به ترتیب اطباء: یکى معالج و دویمى مداوى و سیمى معاون باشد:

    معالج، آنکه به جمیع اعمال ید مقتدر باشد.

    و مداوى، آنکه در بعضى اعمال خود، صاحب عمل و در بعضى دیگر، شریک ضعیف معالج باشد.

    و اما معاون، پس کسى باشد که شستن و بستن و مرهم نهادن زخمها شغل آن باشد و هر چند در ذیل تکالیف اطباء تکلیف جراحین [33a]اشارت شد.


در اوصاف و تکالیف دواسازهاى مریضخانه

    در معالجه امراض مزاجیه، احتیاج به طبیب درست کار، بدیهى است ولکن احتیاج به دواساز، کمتر از طبیب نیست. پس در هر مریضخانه‏اى وجود دو طبقه از اصحاب طبقات معالجه، لازم و در کار است: یکى طبیب بدان ترتیب که عَرض شد، و یکى دواساز هم بر ترتیب مذکور.

    اوّل، دواسازى که جمیع ادویه مستعمله مارستان را به طبع و خاصیّت بشناسد و قوانین اجتناء(1) و انتخاب و تجفیف(2) و انبار کردن و نگاه داشتن ادویه مفرده را آگاه باشد. و قواعد ترکیب و تمزیج و تخلیص را به درستى ادراک کند. و آنچه در این صناعت به کار آید از غسل و تصفیه و تشریح و تجزیه و [33b] سحق و صلایه و تقشیر و تلبیب و تقطیر و تذریب(3) و طبخ

 

--------------------------------------------------------------------------------

1. آ: اجتباء.

2. آ: تخفیف.

3. آ: تذهیب.

(101)

--------------------------------------------------------------------------------
نیکو محکم کرده باشد. و چون در مارستانِ سلطانى به ملاحظه آب و هواى دارالخلافه، چندان از جوهریات نوظهور مستعمل نمى‏شود، امروز به علم(1) جوهر کشى و امثال آن چندان محتاج نیستیم. و آنچه را از جوهریات استعمال مى‏شود سعى در تحصیل خوب آن خواهد رفت.

    و امانت و دیانت دواساز، اوّل از جمله واجبات است. و طبیب بدون دواساز به مثابه یک دست است که صدا ندارد، بلکه بدون دواء و دواساز، چون سر تراشى است که استره ندارد، و مانند فصّادى است که نیشتر ندارد، و هر چه در اوصاف طبیب اوّل گفته‏ایم در حق دواساز اوّل هم باید ملحوظ شود.

    و بدین لحاظ، کمترین بنده درگاه، هیچگاه دواخانه مارستان را به امّید دیگرى نگذاشته. اگرچه سه تن از نزدیکان و برادرانم، در سر همین خدمت [34a] به مریضخانه اندر تصدّق وجود مبارک اعلى‏حضرت اقدس همایون شدند، لکن همان وقت هم خود، از سرکشى دواء غفلت نداشت. و اکنون افسوس از آن است که چرا معتمدى ندارم که در سر دواخانه بگذارم، بالجمله دواساز اوّل خود بنده شده. و تکلیف آنکه، باید ادویه مستعمله را از مفردات یکى یکى دیده، موافق قانون، دواى درست، خالى از عیب نگاه دارد و در زمان ترکیب، باز مفردات را ـ هر یکى را ـ به قانون صناعى ترکیب نموده، در محضر خود به ترکیب رخصت دهد.

    اما دواساز دوم، پس او نیز باید مطلّع باشد از قوانین صناعت دواسازى به هر چه در اوّل گذشت؛ از آنکه جمیع دواء و حفظ و تقسیم آن همه در دست دواساز دویم است و ترکیب و تمزیج دواء هم با او خواهد بودن.

    و اما دواساز سیم، پس کار این طبقه، اجراى اعمال ید است که در دواسازى به کار مى‏آید، همچنین بستن و رساندن [34b]دواها به صاحبانش، به دست این طایفه خواهد بودن.

و اما تکالیف دواسازها

    چون از جانب اولیاى دولت علّیه تا امروز به ساختن دواخانه و فراهم آوردن ادویه مستعمله مریضخانه حُکم صادر نشده، و کمترین بنده درگاه، خود مختصر دواخانه‏اى راه انداخته، و با آنکه برادرم در سر دواست، به علت اهتمام در امور دوا خود به عمل دواء مى‏رسد، چنانکه اصلاً بدون مشاهده، کمترین دواء خریده نمى‏شود، و مرکبّات را اکثر، خود مباشر ترکیب مى‏شود، و جوهریّات و خلاصه و ربوب، آنچه در دارالخلافه ساختنش ممکن است، خود

 

--------------------------------------------------------------------------------

1. م: + به.

(102)

--------------------------------------------------------------------------------
مباشر عمل است، و اکثر مطبوخات و اشربه و حبوب به اطلاع این بنده ساخته مى‏گردد. و اگر چنانچه از جانب اولیاى دولت علّیه، حُکم به بناى دواخانه‏اى شود البته دواساز درستْ مرتّب به سه مرتبه در سر آن گذاشته مى‏شود.

    و منفعت [35a]دواخانه دولتى بسیار است. بزرگترین آن همه، اینکه در وقت مأموریت افواج که قیمت دواء به اطباء مرحمت مى‏شود در میانه هدر مى‏رود. و لکن هرگاه به اندازه، دواء مرحمت شود و صورت مصرف دواء از طبیب به تصدیق صاحب منصب خواسته شود، هر چه دواء مرحمت گردد به کار نوکر بر مى‏خورد.


اوصاف و تکالیف میرزاى اوّل که مشرف مریضخانه است

    هر چه در ذیل اوصاف اطباء شرح داده آمد، باید مشرف مریضخانه هم بدان اوصاف متصف باشد از: تقوى و دیانت و راست قلمى که گذشت، که در خدمت حفظ صحت، خیانت، زیان جان آرد. و پیداست که تکلیف نویسنده اوّل، حفظ محاسبات و دفترهاى مریضخانه است. پس باید مشارٌالیه:

    اوّل: دفتر اسباب و اثاثه مریضخانه که صورت آن هر چه باشد ثبت شود، از قبیل رختخواب، لباس مریض [35b] و لباس پرستاران و تخت و فرش حصیر و مسینه آلات و سایر ظروف مایحتاج.

    دوم: دفتر مخارج اتفاقیه از بابت تعمیرات ابنیه و اصلاح کردن پاره‏هاى البسه و رُخوت(1) و رختخواب و سفید و تعمیر کردن مسینه آلات.

    سیم: مخارج یومیه از بابت قیمت دواء و غذا و آنچه بدینها ماند.

    چهارم: دفتر معالجه‏اى که روزنامه‏هاى اطباء و جراحین به عینه در آن ثبت مى‏شود.

    تکلیف اوّل: صبح زود در مارستان حاضر شود، و چون اطباء از بازدید مرضى فراغت یافتند و روزنامه دواء و غذا جداگانه نوشته به دواساز و ناظر سپردند، اینکارها در محضر او باشد.

    [تکلیف] دوم: ناظر چون مى‏خواهد مایحتاج غذا را به خدمه مارستان دهد به اطلاع او باشد.

    [تکلیف] سوم: اگر اطمینان به طبیب نوبتى و ناظر نداشته باشد، باید وقت دادن غذا خود، حاضر باشد.


--------------------------------------------------------------------------------

1. جمع نادرست رخت.

(103)

--------------------------------------------------------------------------------

    [تکلیف] چهارم: روزنامه [36a] یومیه مشتمل بر تعیین افواج و عدد مرضى و تفصیل مَرَض و عدد حاضر صبح و حاضر شام و مرخص خاق(1) شده و وارد و متوفى و سایر اتفاقیات که در مریضخانه واضح مى‏شود نوشته. و مخارج آن روز را قید کرده، به مُهر رییس معالجه رسانده، پیش کارفرماى صحت بفرستد.

    [تکلیف] پنجم: هر چه در دفاتر چهارگانه نوشته باشد؛ یومیه ثبت کند.

    [تکلیف] ششم: مخارج آن روز مریضخانه را نوشته، خود و رییس معالجه و طبیب نوبتى مُهر کرده، به ناظر دهد که به صّح کارفرماى صحت رسانده، براى محاسبه نگاه دارد.

    [تکلیف] هفتم: در غره ماه، روزنامه ماه گذشته را در صفحه‏اى که طولش مشتمل بر عدد ایام ماه مى‏شود و عرضش مشتمل بر شش جدول در هر روز:

    اولى، براى حاضرین وقت صبح؛

    و دومى، براى حاضرین وقت شام؛

    و سیمى، براى وارد؛

    و چهارمى، براى متوفى؛

    و پنجمى، [36b] براى شفا یافته و مرخّص؛

    ششمى، به ضبط مخارج نوشته.

    دو نسخه بدین طرز تمام نموده، به مهر رییس معالجه رسانده و خود نیز مهر کرده: یکى را به کار فرماى عافیت، و دومى را به ناظر دهد.


در اخلاق و تکالیف میرزاى دوم که ناظر مریضخانه است

    هر چه در باب امانت و دیانت به اطباء و سایرین اثبات شده در اینجا به وجه اولى و الیق است که تهاون و خیانت در غذاى مریض، مورث زیان جان و موجب رو سیاهى حکیم باشى و اطباى معالج است. و تکالیف او از این قرار است:

    اوّل: باید از هر جنس که در مریضخانه لازم خواهد بود و به ماندن ضایع و فاسد نمى‏شود به قدر کفایت انبار کند.

    دوم: باید اجناس انبارى آن از هر جنس، نوع اعلاى آن جنس باشد.


--------------------------------------------------------------------------------

1. آ: چاق.

(104)

--------------------------------------------------------------------------------

    سیم: در جا و مکان و ظروف ِ صالح، انبار کند که از فساد [37a] محفوظ ماند.

    چهارم: باید انبارهاى خود همیشه ممهور نگاه دارد.

    پنجم: خود به هر بامداد، پیشِ سایر کارپردازان حاضرِ مریضخانه شود.

    ششم: چون از جانب معالجین، دیر روزنامه حاضر مى‏شود؛ بعضى ضروریات را که به ماندن یک روزه فاسد نمى‏شود پیش از اخبار، مقدارى حاضر نماید، مانند گوشت و سبزیات.

    هفتم: چون از جانب رییس معالجه و یا طبیب نوبتى، روزنامه حواله غذا مى‏رسد بى درنگ اجناس محوله را جمله به خدمه سپارد.

    هشتم: سپردن اجناس به طبّاخ و شربت‏دار، باید در محضر طبیب نوبتى و مشرف باشد.

    نهم: به مطبوخات و مشروبات قبل از همه کس نگاه کند.

    دهم: به وقت معیّن و مقرّر، غذاى نهار و شام را حاضر کردن فرماید.

    یازدهم: چون وقت غذا رسید و مطبوخات و مأکولات حاضر شد به طبیب نوبتى اعلام دهد. [37b]

    دوازدهم: چون بعضى مرضى را مانند مسهل خوارندگان، غذاى نهار به وقت نهار نباشد؛ غذاى آنها را در چاشتگاه حاضر داشته، بعد از ظهر بدهد.

    سیزدهم: بعضى مشروبات که به عوض غذا مى‏دهند مانند چاى و قهوه دارچینى و زنجبیل و آب هندوانه و امثال آن، باید در وقتهاى مقرر به حضور خود بدهند.

    چهاردهم: باید اوّل کارپردازان مریضخانه باشند که بدانجا داخل شوند، و آخر ایشان باشند که خارج مى‏شوند.


تکالیف میرزاى سیم که تحویلداران خوانند

    اوّل: باید در نگاهدارى اسباب مارستان، غایت اهتمام به جاى آرند.

    دوم: به وقت اتفاق افتادن عیوبات در تحویلات، خود زود به تعمیر آن کوشند.

    سیم: تحویلداران، البسه و رختخوابها اشیاء چرک و ناپاک در انبار ضبط نکنند.

    چهارم: بعد از شستن این اجناس به دقت رسیدگى کرده، هر چه احتیاج به تعمیر دارد به جامه شویان دهند تا وصله کند.

    پنجم: چون مدتى رخت و امثال آن به جهت نبودن در انبار مانَنَد، آنها را به هوا اندازند.

(105)

--------------------------------------------------------------------------------

    ششم: چون در تحویلات خودشان، نقصى بهم رسد، فى‏الفور به ناظرْ اخبار کنند. [38a]


در تکالیف پرستاران مریضخانه

    خدمت مریضخانه و پرستارى بیماران در نظر مردم اندکى دشوار است، به علت آنکه عوام همه ناخوشیها را مسرى مى‏دانند؛ و چنین مى‏دانند که هر کس که در مریضخانه اختیار خدمت کند، به اندک مدت بیمار مى‏شود. و تا امروز از جانب اولیاى دولت، قرار محکمى در باب پرستار نرسیده.

    باید معروض دارد که وجود پرستار از لوازم و شروط مهمّه معالجه است، چنانکه بدون انتظام این امر، باور نتوان کردن که معالجه درست اتفاق افتد. و چون در مریضخانه حاضر، گاهى عدد مریض زیاده بر صد نفر مى‏شود؛ چنانکه همه آنها سنگین و بدحال مى‏شوند، معلوم است که در این وقت، لااقل دو نفر ـ انتها هر سه نفر ـ یک پرستار مى‏خواهد. و گاهى عدد مریض خیلى کمتر مى‏شود، چنانکه بیست نفر هم [38b]مى‏شود. و این وقت، پنج شش نفر کفایت مى‏کند. لکن چون اراده علّیه بر آن قرار گرفته که امر مریضخانه منتظم گردد و مرضاى افواج همیشه به مریضخانه آیند، این وقت انتظام پرستار واجب باشد. و بهتر آن است که پرستار دو قسم قرار دهند: یکى، آنکه همیشه مقیم مریضخانه باشد، دومى، آنکه نظر به قلّت و کثرت بیماران، از میان افواجى که مریض مى‏فرستند آورده شود. اما طایفه اوّل پس باید به سه مرتبه مرتّب باشند:

    مرتبه اوّل: سرپرست و طباخ است؛

    مرتبه دویم: کسانى که در ترتیب و توزیع غذا و دواء معین‏اند و به ایشان است اصلاح هوایى اتاقها؛

    مرتبه سیم: کسانى هستند که در تنظیف و پاک کردن اوطاقها و سایر امکنه و شستن رُخوت و البسه و رختخوابها. و در میان اینهاست کسانى که به اماله و گذاشتن و برداشتن [39a]موجبات تنظیف پردازند و هم آتش و آب و چراغ از براى مرضى حاضر کنند و در نقل و حرکت بیماران امداد نمایند.

    و امروز در مارستان دولتى، سرپرستى که حُکمش بر همه پرستاران روان باشد. و تکلیف اوست که صبح بعد از اداى فرض:

(106)

--------------------------------------------------------------------------------

    نخست: سر به آشپزخانه کِشد که عمله مطبخ در کار خود حاضر باشند، آنگاه تعقیبات خود را در اوطاقهاى مرضى بخواند و بیماران را به دستیارى پرستار بر گذاردن فرایض انگیزد.

    دویم: پرستاران را پیش از بازدید طبیب، به سحرگاه، شام و بعد از نهار، هم به پاک کردن اوطاقها بر اوطاقها بر انگیزاند.

    سیم: حساب شماره تختها به دست او باشد که چون طبیب خواهد مریض به اطاق مطبقه مثلاً ببرد باید او دلالت کند که تخت پنجم مثلاً در اوطاق دویم خالى است.

    چهارم: هنگام توزیع غذا، سرکشى بیماران کند [39b] که به سهو و نسیان یکى در میانه بى غذا نماند. بعد از گذاردن چراغ، سرکشى اوطاقها نماید.

    پنجم: در وقت خواب، سرکشى کند و پرستار نوبتى شب را تعیین نماید.

    ششم: باید در وقت عوض کردن پرستار نوبتى، حاضر باشد، چنانکه هیچ وقت اوطاقها که مریض سنگین دارند از پرستار بیدار خالى نماند، بیماران به دست او باشد. [40a]


در تکالیف قراولان مریضخانه

    قراولى مریضخانه، خدمت مهمى است، خصوصا در زمان وقوع امراض مسریه و وافده، پس باید در این باب، اهتمام درست بشود و هیچگاه عوض کردن قراول مریضخانه لازم نیست، چه انس به عادات و رسوم مریضخانه مدتى مى‏خواهد. و تکالیف از این قرار است:

    اوّل: باید صاحب منصب قراولان، آدم معقولى، امین و درستکار و صاحب سواد باشد. [40b]

    دویم: باید در خصوص حفظ دروازه مریضخانه اهتمام کند، چنانکه بى اجازت مقرّر، کسى را به درون آمدن و بیرون رفتن رخصت ندهد.

    سیم: به هر جا که انبار دولتى و مُهر ناظر دارد، قراول درست گذارد.

    چهارم: در عوض کردن قراول مُهرها را نشان بدهد.

    پنجم: چون از براى مریضخانه گذرنامه ـ که به اصطلاح بلیط باشد ـ قرار خواهد شد، بدون گذرنامه کسى را جز کارپردازان مریضخانه، رخصت دخول و خروج ندهد.

    ششم: چون کسى به ادعاى بیمارى به دروازه مریضخانه بیاید و گذرنامه ندارد، او را به اتاق مقرره برده، بنشاند تا حکیم باشى یا طبیب ِ نوبتى به مشاهده او پردازد.

(107)

--------------------------------------------------------------------------------

    هفتم: چون کسى با گذرنامه بیاید، او را به هر جایى که مى‏خواهد بلد شده برساند.

    هشتم: سواى وقت سحر که وقت مرخص کردن شفا یافتگان است، کسى را از مرضى بیرون رفتن نگذارد.

    نهم: وقت مرخصى مریض اگر [41a] بسته و خورجین داشته باشد، ملاحظه کند که چیزى از اسباب با آن به در نبرد.

    دهم: در لوازم تنظیف بیرون مریضخانه بکوشد.

    یازدهم: در معبرهاى بیت الخلاء، قراول به روز و شب بگذارد تا کسى سواى مکانهاى مقرر به دیگر جا ننشیند.

    دوازدهم: چون از خدمه مریضخانه کسى بى وقت خواهد برون رود، از سبب رفتن بپرسد.

    سیزدهم: اگر کسى خواسته باشد اسباب و یا مأکول و مشروبى بیرون ببرد، بدون اجازت ناظر نگذارد.

    چهاردهم: پس از بیرون رفتن رییس معالجه و کارپردازان بیمارخانه، دروازه را بسته به قراول نوبتى سپارد که بدین روش از آینده و رونده مستحضر باشد.

و اللّه(1) خیر الختام

 

--------------------------------------------------------------------------------

1 . م: و اللهم.

(108)

تبلیغات