چکیده

کتاب تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق بر آن است تا مواضع و عملکرد علماى مشروطه‏خواه را در نهضت مشروطیت ایران بر اساس فعالیت‏هاى مشروطه‏خواهى و نوشته‏هاى سیاسى میرزا محمدحسین نائینى بررسى کند. دکتر عبدالهادى حائرى پس از ذکر مباحث مقدماتى در فصل‏هاى اول و دوم، زندگى سیاسى مرحوم نائینى را در فصل سوم به سه مرحله مشروطه‏خواهى، مبارزه با استعمار انگلیس در عراق و همکارى با صاحبان قدرت تقسیم مى‏کند، آن‏گاه در فصل‏هاى چهارم، پنجم و ششم کتاب به بحث درباره رساله سیاسى نائینى با عنوان تنبیه‏الأمّه و تنزیه‏الملّه مى‏پردازد. از نظر حائرى، این رساله تا حدودى تحت‏تأثیر اندیشه‏هاى اندیشمندان سده 18 فرانسه، به ویژه مونتسکیو مى‏باشد. نویسنده، در جمع‏بندى مباحث خود، نائینى را مجتهدى شیعه و واقع‏بین و واقع‏گرا معرفى مى‏کند که «سرنگونى استبداد را امرى اجتناب‏ناپذیر مى‏دید»، اما از سوى دیگر «معناى واقعى و هدف بنیادى مشروطه‏گرى را از نظر دور داشت». برخى نقدهاى کلى وارده بر کتاب عبارت‏اند از: عدم اصالت و اعتبار برخى منابع و مآخذ، تحلیل نادرست درباره ماهیت نهضت مشروطه، خدشه‏دار بودن مستندات و دلایل درباره مرحله سوم زندگى نائینى و ریشه‏هاى فکرى رساله تنبیه‏الامه.

متن

  مقدمه

    کتاب تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق نوشته دکتر عبدالهادى حائرى، از جمله کتاب‏هایى است که در سال‏هاى اخیر به عنوان مأخذ و منبع، مورد استفاده مشروطه‏پژوهان، به ویژه در عرصه نائینى‏شناسى قرار گرفته است. هم‏چنین در زمینه شخصیت‏شناسى برخى فقها و آگاهى از اندیشه علماى شیعه درباره حکومت مطلوب در زمان غیبت، محل رجوع محققان و علاقه‏مندان گرایش اندیشه سیاسى است. از این رو به رغم برخى بررسى‏هاى صورت گرفته درباره این کتاب، لازم دیده شد به بازکاوى و تدقیق در آن پرداخته، نکته‏هایى چند به عنوان نقد بیان شود.

    نوشتار حاضر در سه محور تنظیم یافته است: 1ـ گزارشى از کتاب که در آن دورنما، هدف و چارچوب کلى کتاب ارائه مى‏شود، 2ـ دیدگاه حائرى درباره مؤلفه‏هاى مشروطه‏شناسى و انگیزه عملکرد اجتماعى فقیهان که در آن، دیدگاه‏هاى خاص نویسنده که برخى در راستاى چارچوب کلى مطالب کتاب و برخى دیگر استطرادى است، ارائه مى‏شود، 3ـ نقدنامه که در دو قسمت ایرادهاى مهم و نقدهاى جزیى و موردى ذکر مى‏شوند.


الف) گزارش

    کتاب مورد بحث، رساله دکترى حائرى است که در سال 1356 به زبان انگلیسى چاپ و توسط نویسنده در سال 1358 به فارسى ترجمه شده است. در این کتاب 560 مأخذ ذکر شده که از این میان 309 مأخذ به دو زبان فارسى و عربى و 251 منبع به زبان‏هاى اروپایى و ترکى جدید است.

    این کتاب در شش فصل تنظیم یافته است:

    1ـ ریشه‏هاى فکرى مشروطیت در ایران (ص 11 ـ 75)؛

    2ـ موضع رهبران مذهبى شیعه در برابر دستگاه سیاست (ص 75 ـ 151)؛

    3ـزندگى‏نامه نائینى: نقش رهبران مذهبى در سیاست (ص 153 ـ 211)؛

    4ـ ریشه‏هاى فکرى نوشته‏هاى سیاسى نائینى (ص 211 ـ 231)؛

    5ـ انواع حکومت‏ها: استبدادى و مشروطه (ص 231 ـ 277)؛

    6ـ کارکرد نظام مشروطه (ص 277 ـ 327).

(24)

--------------------------------------------------------------------------------

    نویسنده درباره هدف خود از نگارش این کتاب مى‏گوید:

[هدف] آن است که واکنش رهبران مذهبى را در برابر انقلاب مشروطیت، چه‏از نظر درگیرى عملى و چه از حیث کمک‏هاى فکرى آنان در انقلاب، در چارچوب فعالیت‏هاى مشروطه‏خواهى و نوشته‏هاى سیاسى مرحوم میرزا محمدحسین نائینى مورد بررسى قرار دهد.(1)

    نویسنده، تفسیر نائینى را از مشروطیت در مقایسه با نوشته‏هاى علماى هم‏زمان او در این زمینه، منظم‏تر و محکم‏تر مى‏داند، از این رو به اندیشه‏هاى سیاسى او که در کتاب تنبیه الأمّه و تنزیه الملّه ارائه شده، توجه نقادانه و ویژه‏اى کرده است. وى در این باره مى‏نویسد:

تئورى مشروطیت نائینى، به ویژه از آن جهت اهمیت دارد که نماینده اندیشه‏هاى مشروطه‏گرى علماى طراز اول مذهبى است که انقلاب مشروطیت ایران را رهبرى مى‏کردند.(2)

    نویسنده در فصل اول، سیر اندیشه‏هاى ایرانیان را درباره دموکراسى و مشروطه‏خواهى تا پیش از انقلاب مشروطیت بررسى کرده، زیرا بر این باور است:

اندیشه مشروطه‏خواهى که علماى ایرانى طبق شیوه ویژه خود مورد پژوهش قرار دادند، به طور بنیادى از بورژوازى باختر سرچشمه گرفته، ولى از راه نوشته‏هاى روشنگران دنیاى اسلام از جمله اندیشه‏گران سده 19 ایران به آن‏ها رسیده بود.

    بنابراین، روشن شدن دیدگاه‏هاى روشنفکران درباره اصول مشروطه، کمک بسیار مؤثرى در فهم، تحلیل و نقّادى نوشته‏هاى علما خواهد داشت. در این راستا به ذکر اندیشه‏هاى آخوندزاده به عنوان یک سکولاریست تمام عیار، میرزا حسین خان سپهسالار به عنوان دیپلمات غرب‏گرا، مستشار الدوله؛ آشتى‏دهنده مذهب با نوگرایى، ملکم‏خان؛ ارمنى هواخواه هماهنگى میان اسلام و غرب، طالبوف؛ بازرگان روشن‏گر و در نهایت، سید جمال‏الدین اسدآبادى به عنوان طراح سازش مذهبیان با غرب‏گرایان پرداخته است. البته ـ چنان که بیان شد ـ این بررسى صرفا در باب مشروطه و اصول آن مى‏باشد.

    نویسنده در فصل دوم به دیدگاه شیعه در مورد حکومت و تعریف مفهوم نهاد مرجعیت

 

--------------------------------------------------------------------------------

1 . عبدالهادى حائرى، تشیع و مشروطیت درایران و نقش ایرانیان مقیم عراق، دیباچه، ص 1.

2 . همان، ص 2.

(25)

--------------------------------------------------------------------------------
تقلید پرداخته است، زیرا:

نائینى و دیگر علماى مشروطه‏خواه ایران، پیرامون مشروطه گرى در چارچوب شیوه حکومتى کیش شیعه سخن راندند.

    از منظر حائرى، شیعه را باور آن است که پس از غیبت صغرا «مسئولیت رهبرى امور مذهبى و این جهانى هر دو به عهده علماى واجد شرایط افتاد»، گرچه «مسئله مرجعیت سیاسى، از موضوعات مورد بحث و اختلاف حوزه‏هاى روحانى است و هنوز جامعه روحانیت به یک نتیجه قطعى و مسلم و مورد پذیرش همگان نرسیده است. البته علما در مورد مسائل بنیادى دیگر که مربوط به اداره امور جامعه است اختلاف‏هاى کلى ندارند». برداشت ایشان از کلام نائینى، نیابت فقیه از امام معصوم علیه‏السلام حتى در امور سیاسى است.(1) هم‏چنین در این بخش، جریان‏هاى مختلف دینى، فلسفى و سیاسى که به منظور تضعیف قدرت علما ایجاد شده، معرفى شده‏اند. این جریان‏ها عبارت‏اند از: 1ـ جنبش اهل حق (على اللهى)، 2ـ اخبارى‏ها، 3ـ جنبش فلسفى ملاصدرا، 4ـ شیخى‏ها، 5ـ شورش آقاخان محلّاتى، 6ـ خیزش بابى‏ها و 7ـ شورش سید عالم‏گیر.(2) سپس نویسنده به اجمال، از طرز تفکر و نقش برخى از نوگرایان و سخن‏گویان اسلامى یاد مى‏کند که در جهت رفع استبداد، هم‏چنین زدودن زنگار خرافات از اعتقادات اسلامى و احیاى اصول مترقى و دموکراتیک اسلام تلاش مى‏کردند و از شیخ هادى نجم‏آبادى، سیدمحمد طباطبایى و سیدجمال الدین افغانى نام مى‏برد.(3)

    نویسنده در فصل سوم، زندگى‏نامه نائینى، به خصوص نقش او در جریانات مشروطه و اشغال عراق توسط انگلیس، هم‏چنین جمهورى‏خواهى ایران و روى کارآمدن رضاخان را ارائه کرده است. وى در جمع‏بندى خود از زندگى سیاسى نائینى، سه مرحله اصلى براى آن ذکر مى‏کند:

    مرحله اول: با قلم و قدم بر ضد استبداد برخاست و با مشروطه‏خواهان همکارى کرد، ولى بر اثر رویدادهاى زاییده انقلاب براى مدتى از فعالیت‏هاى شدید سیاسى کناره جست.

    مرحله دوم: به عنوان یکى از رهبران ملى عراق علیه حکومت تحت الحمایگى انگلستان

 

--------------------------------------------------------------------------------

1 . همان، ص 78 ـ 80.

2 . همان، ص 85 ـ 91.

3 . همان، ص 91 ـ 107.

(26)

--------------------------------------------------------------------------------
و نیز در راه به دست آوردن استقلال عراق کوشید. در این رشته از مبارزات، انگلیسى‏ها و دست‏نشاندگان آنان مانند ملک فیصل، رفتار بدى را با نائینى پیش گرفته و سبب تبعید وى از عراق به قم شدند.

    مرحله سوم: نویسنده، مرحله سوم از زندگى سیاسى نائینى را متأثر از دو مرحله قبل مى‏داند و مى‏گوید:

به نظر مى‏رسد که این دو رشته از رویدادها، به ویژه نتایج بدى که درگیرى او در سیاست عراق براى وى به بار آورده بود، او را به اندازه‏اى تحت تأثیر قرار داد که تصمیم گرفت شیوه و سیر فعالیت‏هاى خویش را تغییر دهد. نامبرده شاید بعد از این دو مرحله به این نتیجه رسیده بود که همکارى با صاحبان قدرت، به ویژه آنان که در هیئت حاکمه ایران شرکت داشتند، سودمندتر از جنگ با آنان بوده است. شاید هم بر این اندیشه بوده که در سایه پیوندهاى دوستانه با مقام‏هاى نیرومند سیاسى، وى مى‏توانسته رهبرى مطلق دنیاى شیعه را به دست آورد و در نتیجه در چنان مقام و موقع مهمى بتواند گام‏هاى سودمند و اثربخشى در راه سعادت پیروان شیعه در ایران و دیگر نقاط دنیاى اسلام بردارد. در ایران دوره رضاشاه که خود در برپایى حکومت او سهیم بود، اقدام‏هایى صورت گرفت که با شیوه کار و اندیشه نائینى دوره انقلاب مشروطیت سازگار نبود، ولى نه تنها کسى نشنید که نائینى به هیچ یک از آن اقدامات اعتراضى کرده باشد، بلکه ما آگاه هستیم که نامبرده به رغم بى‏علاقگى دستگاه رضاشاه به علما، پیوند دوستى خود را هم‏چنان با رضاشاه ادامه داد.(1)

    حائرى در خلال بحث زندگى نائینى به منش اخلاقى و سیاسى برخى علماى دیگر، مانند آقانجفى اصفهانى، آخوند خراسانى، سید محمدکاظم یزدى، شریعت اصفهانى، سیدابوالحسن اصفهانى، محمدمهدى خالصى، حائرى یزدى اشاره کرده است. وى آقانجفى را مردى مستبد، پول دوست، مرتبط با حکومت شناسانده و مرحوم سید یزدى را به دلیل مخالفت با مشروطه، طرف‏دار استبداد و متمایل به عدم دخالت در امور سیاسى معرفى مى‏کند. در مورد مرحوم حائرى مى‏نویسد:


--------------------------------------------------------------------------------

1 . همان، ص 194 ـ 196.

(27)

--------------------------------------------------------------------------------

روحا فردى غیر سیاسى به شمار مى‏رفت و به نظر نمى‏رسد که در سراسر زندگى‏اش هرگز علاقه‏مند به درگیرى در سیاست بود.(1)

    در عین حال، حائرى از نویسندگان زندگى‏نامه، این چنین نقل مى‏کند:

او فردى بود دوراندیش و آگاه از تمایلات سخت ضد مذهبى. بنابراین، او مذهب را در سایه بردبارى، احتیاط و درایت خود پاسدارى کرد.(2)

    فصل چهارم درباره ریشه‏هاى فکرى نائینى در نوشتن کتاب تنبیه الامه مى‏باشد. نویسنده مباحث مربوط به استبداد تنبیه‏الامه را متأثر از کتاب طبایع الاستبداد کواکبى دانسته و ادعا مى‏کند که در تنبیه الامه از عین واژه‏ها و اصطلاحات به کار برده شده در طبایع، استفاده شده است. نویسنده در ادامه با استفاده از تحقیقات دیگر پژوهشگران اثبات مى‏کند که کواکبى در نوشتن کتاب خود، از ترجمه ترکى کتاب استبداد(3) آلفرى ایتالیایى بهره گرفته است و در نهایت، آلفرى نیز تحت تأثیر مونتسکیو بوده و کتاب‏هاى او را دو بار از آغاز تا پایان خوانده بود، بنابراین، اندیشه‏هاى نو که در کتاب تنبیه الامه یافت مى‏شود، به طور عمده ولى غیر مستقیم، از اندیشه‏هاى اندیشمندان سده هجده فرانسه، به ویژه مونتسکیو ریشه گرفته است.(4)

    در فصل پنجم، به بیان برداشت میرزاى نائینى از مقوله استبداد و مشروطه مى‏پردازد. البته نویسنده قبل از ارائه تفسیر نائینى از این دو مقوله، درباره معنا و ریشه لغوى آن، دو بحث مى‏کند.

    گفتنى است نائینى بعد از آن که وجود حکومت را بدیهى و لازم مى‏شمارد، حکومت‏ها را به دو دسته تقسیم مى‏کند: 1ـ حکومت از گونه تملکیه، استبدادیه، اعتسافیه، استعبادیه، تسلطیه و تحکمیه، 2ـ حکومت مقیده، محدوده، عادله، مشروطه، مسئوله و دستوریه. نائینى چنین بحث مى‏کند که گونه دوم در این تقسیم‏بندى البته بر شالوده قانون، دادگرى و مسئولیت حاکم بنیاد شده است، بنابراین در دست دارنده حکومت براى جلوگیرى از تمایلش به سوى استبداد باید محدود شود و تحت مراقبت دقیق قرار گیرد. از نظر نائینى بهترین وسیله براى جلوگیرى از تبدیل حکومت مشروطه و محدوده و عادله به استبداد، «همان

 

--------------------------------------------------------------------------------

1 . همان، ص 179.

2 . همان، ص 180.


     3 . Dellatirannide.

4 . همان، ص221 ـ 225.

(28)

--------------------------------------------------------------------------------
عصمتى است که اصول مذهب طایفه امامیّه بر اعتبارش در ولىِّ نوعى مبتنى است»، ولى چون در حال حاضر دست‏رسى به آن قوه عاصمه عصمت ممکن نیست، بنابراین باید یک حکومت مشروطه پارلمانى که با مذهب موافق و محدودکننده حاکمیت مطلق باشد، بنیان شود. نائینى شواهدى از قرآن و روایات در ردّ استبداد ذکر مى‏کند.

    هم‏چنین نویسنده در این فصل، از منظر نائینى به دو بحث دیگر مى‏پردازد: «استبداد دینى»، «نادانى، یک نیروى استبدادى».

    در فصل ششم با عنوان «کارکرد نظام مشروطه» به تفسیر نائینى از قانون اساسى، انتخابات پارلمانى، مشروع بودن پارلمان و مفاهیم آزادى و برابرى مى‏پردازد. نائینى در ردّ موضع شیخ فضل‏اللّه‏ که نوشتن قانون اساسى را بدعت مى‏دانست، مى‏نویسد:

قانون‏گذارى در صورتى در مقابل شارع مقدس دکان بازکردن یا بدعت به شمار آمده، مخالف اسلام خواهد بود که فردى یک حکم جزئى یا کلى غیر شرعى را به عنوان حکم شرعى و حکم الهى ارائه کند، ولى اگر کسى چنین نکند هیچ گونه بدعت و تشریعى صورت نمى‏گیرد.(1)

    نویسنده یادآورى مى‏کند که فرمول پیشنهادى نائینى بیشتر با رسائل عملیه مجتهدان هم‏سان است تا یک برنامه براى اداره کشور به شیوه‏اى مشروطه‏گرانه. یک قانون اساسى واقعا دمکراتیک تنها یک کتابچه نیست که به وسیله یک یا چند تن در چارچوب مذهبى ویژه تدوین شود، بلکه چنین قانونى اجازه خواهد داد که پارلمان، خود قانون‏هایى بسازد که برخى از آن‏ها هم ممکن است کاملاً با قوانین مذهبى سازگار نباشد.(2)

    حائرى پس از طرح مباحث مشروعیت پارلمان و اختیارات قانون‏گذارى آن، به برداشت نائینى از مفهوم آزادى و نقد این دیدگاه پرداخته است. نائینى در پاسخ به انتقادهاى شیخ فضل‏اللّه‏ از مفهوم آزادى مى‏گوید: «حقیقتِ تبدیلِ نحوه سلطنتِ غاصبه جائره، عبارت از تحصیل آزادى از این اسارت و رقیّت است و تمام منازعات و مشاجرات واقعه فیمابین هر ملت با حکومت تملکیه خودش، بر سر همین مطلب خواهد بود نه» ـ آن گونه که مخالفان ادعا مى‏کنند ـ «براى رفع ید از احکام دین و مقتضیات مذهب». هر ملّتى خواه «متدین به

--------------------------------------------------------------------------------

1 . همان، ص 279.

2 . همان، ص 281.

(29)

--------------------------------------------------------------------------------
دین و ملتزم به شریعتى» باشد و خواه اصلاً «به صانع عالم» باور نداشته باشد درپى تخلّص از این رقیت و آزادى «از این اسارت است نه خروج از ربقه عبودیت الهیه ... و رفع التزام به احکام شریعت.»

    نویسنده در نقد این مطالب از دیدگاه تاریخ دموکراسى، آن را، هم غیر تاریخى مى‏داند و هم غیر دمکراتیک:

غیر تاریخى است زیرا یکى از پرآوازه‏ترین انقلاب‏هاى جهان که در راه آزادى سخت جنگید، همانا انقلاب بورژوازى فرانسه در اواخر سده 18 میلادى بود که هدف عمده و اصلى آن پایان دادن به قدرت و اختیارهاى مذهب بود. غیر دمکراتیک است، زیرا در یک رژیم مشروطه واقعى هر کس باید از آزادى مذهبى برخوردار و در داشتن و نداشتن مذهب نیز آزاد باشد و هیچ کس نباید به خاطر داشتن یا نداشتن عقایدى مذهبى و یا انجام یا عدم انجام دستورهایى مذهبى زیر فشار قرار گیرد.(1)

    تفسیر نائینى از مفهوم برابرى و نقد آن از سوى نویسنده، هم‏چنین ارائه تاریخچه کوتاهى از بحث برابرى، پایان بخش مباحث این فصل است.

    نویسنده نظر نهایى خویش را درباره نائینى به عنوان مدافع و ایدئولوگ مشروطه چنین بیان مى‏کند:

آیا نائینى از معنا و هدف واقعى اصول متمم قانون اساسى که به شیوه‏اى حیله‏گرانه و بسیار مبهم تنظیم یافته بود آگاه بود؟ آیا جنبه‏هاى ضد اختیارات علماى روحانى را در قانون دید، ولى به خاطر واقع‏گرایى که داشت از آن هواخواهى کرد؟ ... به دیده ما پاسخ همه این پرسش‏ها منفى است. نائینى به عنوان یک مجتهد شیعه تنها تا این حد واقع‏بین و واقع‏گرا بود که سرنگونى استبداد را امرى اجتناب‏ناپذیر مى‏دید و برقرارى یک حکومت متکى به قانون و دادگسترى را در دوران غیبت امام زمان، بهترین راه رستگارى جامعه ایران مى‏دانست و به همین دلیل بود که تن به یک شیوه حکومتى مشروطه داد و کوشش کرد تا آن جا که ممکن بود جنبه اسلامى بدان دهد، ولى از سوى دیگر ... معناى واقعى و هدف بنیادى مشروطه‏گرى را از نظر دور

 

--------------------------------------------------------------------------------

1 . همان، ص301 ـ 302.

(30)

--------------------------------------------------------------------------------
داشت، بلکه به علت ناآشنایى با حیله‏ورزى‏هاى برخى از مشروطه‏خواهان، تدبیرهایى را که آنان در مبهم تنظیم کردن اصول متمم قانون اساسى به کار بردند تا در ظاهر پشتیبان علما و روحانیت جلوه کرده و در باطن بر ضد آنان و در طریق سکولاریسم سیر کند، نیز نادیده گرفت.(1)

    درباره شیخ فضل‏اللّه‏ به عنوان سمبل جناح مذهبىِ مخالف مشروطه چنین مى‏نویسد:

شیخ فضل‏اللّه‏ به دست آورده بود که مشروطه‏گرى نمى‏تواند با اسلام هماهنگ گردد و به همین دلیل، هیچ گونه آمادگى نداشت که با توجه به شرایط ویژه، قدرى با نهادهاى نو سیاسى روى توافق نشان دهد و برخى از بنیادهاى نو را یا بپذیرد و یا نسبت به آن‏ها حالت اغماض بگیرد. به محض آن که وى واژه‏هاى «آزادى» و «برابرى» را شنید بر ضد آن برخاست و در این راه سخت با نیروهاى استبدادى (جناح محمدعلى شاه) هم‏دستى کرد. وى بر ضد این دو اصل، مبارزه کرد، ولى نه به علت آن که کاملاً آن دو پدیده را در معناى غربى آن مطالعه کرده بود، بلکه به خاطر آن که آزادى و برابرى را ... بر ضدّ اسلام یافته بود.(2)


ب) دیدگاه حائرى درباره مؤلفه‏هاى مشروطه‏شناسى و انگیزه

عملکرد اجتماعى فقیهان

1. رهبرشناسى

    حائرى در این واقعیت که رهبرى جریان مشروطه به دست فقها بود، تردیدى به خود راه نمى‏دهد، اما در مورد ماهیت رهبرى روحانیت، دیدگاه تک بُعدى دارد. به اعتقاد وى، علما بیش از آن که سکّان‏دار جریان‏هاى فکرى این دوره باشند، عمدتا نقش برانگیزاننده حرکت‏هاى سیاسى را به عهده داشتند. از نظرگاه حائرى، پیشقراولان و تئوریسین‏هاى نظریه سیاسى که حول محور مشروطیت دور مى‏زد، روشنفکران غرب‏گرا و لیبرال بودند. افکار منورالفکران، از راه نوشته‏ها و واسطه‏هایى که برجسته‏ترین آن‏ها سیدجمال‏الدین‏اسدآبادى بود، به عالمان مشروطه‏خواه شیعه منتقل شده بود. در واقع، غرب‏گرایان با پوشش جهات غیر

 

--------------------------------------------------------------------------------

1 . همان، ص298 ـ 299.

2 . همان، ص 319 ـ 320.

(31)

--------------------------------------------------------------------------------
دینى مشروطه وحتى سعى در مذهبى جلوه دادن نمادهاى آن نظام، رهبران مذهبى را در نقش ابزار لازم و کارآمد مورد استفاده قرار دادند.(1)

    طبق این گونه نگرش، هر نوع تفکر اصیل از رؤساى نهاد روحانیت سلب و آن‏ها منفعل از جریانات، معرفى شده و در مورد بنیان‏هاى نظام مشروطه و مسائل اسلامى شیعى، برداشت‏هاى تطبیقى ساده‏انگارانه بیان مى‏شوند. نتیجه تحلیل ِ نویسنده را باید چنین ذکرکرد که رهبرى فکرى و اصیل در نهضت، به دست اندیشه‏گران سکولار بوده، فقهاى شیعه، رهبرى عملى را عهده‏دار شدند.


2. نقش مردم در مشروطه

    در این کتاب، بحث تفصیلى و در خورى درباره نقش و جایگاه مردم در تحولات مشروطه نیامده است. برداشت خواننده از مطالب پراکنده، به ویژه در فصل اول ودوم، آن است که مکتوبات نوگرایان در خصوص نظام مشروطه، خطرات فراروى بازرگانان، تحولات سائر کشورها، و عواملى همانند این مسائل، نقشى چشم‏گیر داشته، سبب حضور مردم به عنوان وسیله و ابزار در راستاى تحقق اهداف قیام شده است.

    این مطلب را به خصوص در قسمتى از کتاب که از زمینه‏هاى قیام مشروطه، سخن رانده شده است، مى‏توان مشاهده کرد.(2) حائرى در این بحث، از عوامل خارجى و عوامل داخلى سخن به میان آورده است. در عوامل داخلى بعد از ذکر زمینه‏هاى دیگر، به «همه گیر شدن نارضایتى از حکومت در میان مردم و علما» اشاره مى‏کند. به نظر مى‏رسد که مردم در تحلیل ایشان، منفعل از علل به وجود آمده بودند. البته در جاى دیگر، نقش جدى‏ترى را براى مردم از نظرگاه نائینى قائل شده، در مقام تأیید دیدگاه ایشان، از تقى‏زاده نقل مى‏کند:

وقتى عقاید مردم پر از شکایت بر ضد خراب‏کارى دولت گردید، مرکز مصونى لازم داشتند که از تجاوز دولت ایمن باشند، و لهذا ملاها را علم کرده، پیش انداختند.(3)

 

--------------------------------------------------------------------------------

1 . همان، ص 1 ـ 3، 53 ـ 54، 330 ـ 331 و ... .

2 . ر.ک: همان، ص 54 ـ 55.

3 . همان، ص 127.

(32)

--------------------------------------------------------------------------------
3. انقلاب‏شناسى و حکومت آرمانى

    از نظر حائرى در چند دهه قبل از مشروطه ایران «جنبش‏هاى سیاسى، اقتصادى و اجتماعى در بسیارى از نقاط جهان آغاز گشته بود و ایران با چنان موقع جغرافیایى و سیاسى و اقتصادى خود نمى‏توانست در انزوا بماند».(1) حائرى در ادامه، خلاصه‏اى از سیر انقلاب مشروطه در کشورهاى گوناگون را ذکر کرده تا نشان دهد «آغاز انقلاب مشروطه ایران از نقطه نظر خارجى، دنباله و ادامه سیر جنبش‏هاى مشروطه‏گریى بود که در بسیارى از کشورهاى جهان رو به گسترش داشت».(2)

    او آن جنبش‏ها را در مسیر گذر از فئودالیته به سوى بورژوازى و سرمایه‏دارى دانسته، ایران را نیز ناگزیر از این حرکت معرفى مى‏کند:

ایران در آن زمان، دوره به اصطلاح فئودالیسم از گونه آسیایى خود و یا دوره پیش از سرمایه‏دارى را مى‏گذراند و به حکم تاریخ مى‏خواست به سوى سرمایه‏دارى که در آن دوره از تاریخ مى‏توانست ارزنده باشد، گام بردارد.(3)

    نویسنده، بى‏آن که توضیحى درباره ارتباط این نوع حرکت از نوع اقتصادى و تحول از نوع آزادى‏خواهانه و مساوات جویانه در نظام‏هاى مشروطه دهد که آیا ارتباط منطقى بین آن‏دو وجود دارد یا صرفا تجربه تاریخى مؤید اوست، ادامه مى‏دهد:


--------------------------------------------------------------------------------

1 . همان، ص 15.

2 . همان، ص 24.

3 . همان، ص 25 ـ 26.

(33)

--------------------------------------------------------------------------------

چون اندیشه‏گران ما ارزش‏هاى نوباخترزمین را از نزدیک تا اندازه‏اى مى‏شناختند، آگاه بودند که اروپا نظام‏هاى فئودالى را پشت سر گذاشته، صنعتى گردیده است. [و به دلیل جبر تاریخى] ایران نیز چون از تاریخ جدا نیست ناگزیر باید هر چه زودتر دست از نظام فئودالى شکل آسیایى خود بردارد و به سوى ارزش‏هاى نو پیش رود و خلاصه صنعتى گردد.(1)

    حائرى در این تحلیل، تحت تأثیر «مکتب تضاد» در تفسیر انقلاب‏هاست. انقلاب‏شناسان بر این عقیده‏اند که:

مشخص‏ترین نظریه در مکتب تضاد، نظریه مارکس در انقلاب است که نخستین نظریه‏اى است که با بررسى تحولات تاریخى، انقلاب را به عنوان پدیده‏اى اجتناب‏ناپذیر، مثبت، و مهم‏ترین عامل در تکامل تحول جامعه مطرح ساخت.

    طبق این نظریه:

شیوه تولید، بنیاد اساسى جامعه و تحولات آن را شکل مى‏دهد. تحول شیوه تولید موجب برآمدن طبقه‏اى جدید مى‏شود که تضاد بین این طبقه و طبقات حاکم، موجب بروز انقلاب مى‏گردد. مثلاً تحول شیوه تولید از کشاورزى به صنعتى، موجب پیدایش طبقه بورژوازى گردید که حاصل تضاد و تنازع بین آن‏ها، انقلاب بورژوازى بود و این خود موجب پیدایش طبقه کارگر شد و باز هم از تنازع طبقه پرولتر و بورژوا، انقلاب سوسیالیستى رخ مى‏دهد.(2)

    از تحلیل حائرى بر مى‏آید که نمى‏توان نوعى حکومت را به عنوان مدل همیشگى ارائه کرد. پاسخ او به این سؤال که آرمان شهر و حکومت ایده‏آل کدام است، نسبى است ؛ یعنى با توجه به حرکت تاریخ، در هر دوره یک نوع حکومت رواج و بسط پیدا کرده، در نتیجه، معیار و ملاک موفقیت قرار مى‏گیرد، و ملت‏ها جهت واقع‏گرا بودن، باید آن را پذیرا شوند. او مکررا این مسئله را مطرح مى‏کند که واقع‏گرایىِ مشروطه‏خواهانى چون نائینى، به اندازه لزوم رفع استبداد بود. آن‏ها در آن چه مورد قصد واقعىِ نوگرایان سکولار بود به دلیل تحفظ بر مبانى اسلامى، توان واقع‏گرایى را نداشتند.(3)

    البته اگر ایشان عمیقا معتقد به تفکرات مارکس باشد، از نسبى‏گرایى خارج شده، آرمان شهر او حکومت بى‏طبقه‏اى است که طى تضاد بین دو طبقه کارگر و سرمایه‏دار رخ مى‏دهد.

    حائرى در مقام تکمیل نظریه خود در سرمایه‏دارى دانستن مشروطه ایران، انگیزه رهبران مذهبى را از عهده‏دار گشتن رهبرى نهضت، «پیوند آن‏ها با طبقه متوسط اجتماعى، به ویژه بازرگانان و کاسبان خورده پا» دانسته است.

    توضیح آن که «از 40 ـ 30 سال پیش از انقلاب مشروطه، امتیازهاى گوناگونى به

 

--------------------------------------------------------------------------------

1 . همان، ص 26.

2 . منوچهر محمدى، انقلاب اسلامى؛ زمینه‏ها و پیامدها، ج 1، ص 28 ـ 29. نویسندگان مارکسیست یا داراى گرایش‏هاى مارکسیستى ـ همچون برخى محققین روسى ـ پیرو چنین دیدگاهى مى‏باشند (براى نمونه ر.ک به: م.س.ایوانف، تاریخ نوین ایران، ص 5 ـ 25؛ م.پاولویچ، و.تریا، س.ایرانسکى، سه مقاله درباره انقلاب مشروطه ایران، ص 5 ـ 60).

3 . حائرى، همان، ص 298، 331 و... .

(34)

--------------------------------------------------------------------------------
بیگانگان در ایران داده شده، کالاى اروپا به بازارهاى ایران راه یافت و حرفه‏ها و منافع محلى را به ورشکستگى تهدید کرد».(1) بازرگانان به دلیل مخالفت با این امتیازها، «شکایت خود را نزد علما مى‏بردند». «آن دو گروه، یعنى علماى ملى و بازرگانان، براى سال‏هاى دراز به طور دو جانبه از یکدیگر بهره مى‏بردند. حائرى در خصوص نیاز متقابل علما و بازرگانان به یکدیگر مى‏نویسد:

علما به بازرگانان نیازمند بودند، زیرا از آن‏ها خمس و سهم امام دریافت مى‏کردند، از سوى دیگر بازرگانان متکى به علما بودند، زیرا علما بانفوذترین پشتیبانان آنان در برابر دولت به شمار مى‏رفتند.

    نویسنده در ادامه از شرکت‏هایى یاد کرده است که توسط بازرگانان تأسیس مى‏شد «تا در برابر سرمایه‏گذارى خارجى ایستادگى کرده، احیانا آن را شکست دهند». یکى از شرکت‏هاى بزرگ که علما نقش مهمى در ایجاد آن داشتند، شرکت اسلامیه در اصفهان بود که البته شعبه‏هایى نیز در شهرهاى دیگر تشکیل داد. «هشت تن از برجسته‏ترین رهبران روحانى و مراجع تقلید آن زمان» بر رساله‏اى که سید جمال الدین واعظ اصفهانى به مناسبت تأسیس آن شرکت، نگاشته بود، «با کلمات فصیح و بلیغى تقریظ نوشته، کمک به «شرکت اسلامیه» را با مبارزه با نیروى کفر یک‏سان» دانستند.(2)

    وى قیام تنباکو را بر همین اساس تحلیل کرده، مى‏نویسد:

بازرگانان ِ تنباکو و متصدیان خرید و فروش آن بودند که هسته اصلى مبازره ضد آن امتیاز را تشکیل دادند و آن علماى وابسته به مردم، مانند میرزاى شیرازى و میرزاى آشتیانى بودند که به پشتیبانى آنان برخاستند و فتواى تحریم صادر کردند.(3)

    در انقلاب مشروطه نیز علما خواسته‏هاى بازرگانان را در مورد تغییر رژیم «کاملاً مطابق شرع اسلام مى‏دیدند، زیرا آن خواسته‏ها را به سود مسلمانان مى‏دانستند؛ مسلمانانى که حمایتشان از روحانیت ملى به معناى نیرومندى اسلام بود»، زیرا با محدود و مقید شدن اعمال حکومت، امتیازهاى ضربه‏زننده به اقتصاد کشور از بین رفته، کسب افراد متوسط جامعه همچون بازرگانان و کاسبان رونق مى‏گرفت، آن گاه مى‏توانستند براى رواج شریعت به علما خمس بدهند:


--------------------------------------------------------------------------------

1 . همان، ص 129 ـ 130.

2 . همان، ص131.

3 . همان، ص132.

(35)

--------------------------------------------------------------------------------

بنابراین، هنگامى که مى‏بینیم علما و بازرگانان با هم همگام شده، قانون اسلامى و مشروطیت و مجلس قانون‏گذارى به نام اسلام و به عنوان انجام یک وظیفه دینى ـ مذهبى و یک گونه جهاد تحت فرمان امام غایب مى‏خواهند، امرى تصادفى نیست.(1)

    بعد از تحقق مشروطه، قوانینى ضد فئودالى و به سود اکثریت مردم به تصویب رسید. براى نمونه، مجلس شوراى ملى:

تیول را که یک رسم فئودالى شیوه آسیایى و قرون وسطایى بود از میان برداشت. حقوق شاه‏زادگانى، مانند شعاع السلطنه، ظل‏السلطان و کامران میرزا را به نحو بارزى پایین آورد. مالکین بزرگى، مانند حاج آقامحسن عراقى ،آصف‏الدوله خراسانى، قوام‏الملک شیرازى، متولى‏باشى قمى و سپهدار تنکابنى را از حوزه‏هاى نفوذشان تبعید و اخراج کرد.(2)

    حائرى از میان همه انقلاب‏هایى که مشروطه ایران در راستاى آن‏ها بود، به انقلاب فرانسه نظر ویژه‏اى دارد. او با توجه دادن خواننده به اینکه «اندیشه‏هاى اندیشمندان سده 18 فرانسه، به ویژه مونتسکیو» ریشه فکرى نائینى را تشکیل داده، و نیز ترجمه شدن «کتاب کواکبى در خلال سال‏هاى انقلاب مشروطیت» و نهایتا با یادآورى «اینکه نوشته‏ها و مطبوعات روشنگرانه دیگرى در آن سال‏ها در ایران انتشار مى‏یافت و همه، کم و بیش از نویسندگان باختر زمین متأثر بود»، نتیجه مى‏گیرد:

انقلاب مشروطه ایران تا اندازه‏اى محدود از عناصرى همسان با عناصر فکرى و انقلابى کبیر فرانسه الهام مى‏گرفته است.(3)

    سپس با ذکر مطلبى از یک روزنامه‏نویس امریکایى در تأیید نظر خود، یادآور مى‏شود:

البته این گفتارها به این معنا نیست که همه شرایطى که در انقلاب 1789م فرانسه تأثیر گذاشت، در انقلاب مشروطیت ایران موجود بود.(4)

    با دقت در آن چه گذشت، دست‏کم، دیدگاه حائرى درباره ماهیت انقلاب‏هاى رخ داده در

--------------------------------------------------------------------------------

1 . همان، ص 132 ـ 133.

2 . همان، ص 212.

3 . همان، ص 225.

4 . همان، ص 226.

(36)

--------------------------------------------------------------------------------
آن عصر، از جمله مشروطه ایران، روشن مى‏شود. البته تحلیل وى جاى تأمل و نقد دارد که در بخش بعدى بدان پرداخته خواهد شد.


4. استبداد و عالمان مخالف مشروطه

نویسنده از عالمان مخالف مشروطه با تعبیر علماى استبدادگر نام برده(1) و علماى استبدادگر مورد نظر نائینى را بر شیخ فضل‏اللّه‏ نورى و سید کاظم یزدى منطبق مى‏کند.(2) البته هیچ گونه توضیحى در خصوص سبب این اتصاف بیان نمى‏کند.

    با تأمل در مطالبى که ایشان در انگیزه‏شناسى فعالیت ضد مشروطه این عالمان ذکر کرده، شاید بتوان این مطلب را تبیین کرد:

علماى مخالف مشروطه برخلاف نائینى، براساس این که برخى از ایرانى‏هاى نامسلمان به پارلمان راه یافته‏اند، به مبارزه با مشروطه‏گران برخاستند.(3)

    در مقام نتیجه‏گیرى از عملکرد و اندیشه شیخ فضل الله نورى، دلیل مخالفت او را عدم هماهنگى مشروطه‏گرى با اسلام بیان کرده، مى‏نویسد:

به محض آن که واژه‏هاى آزادى و برابرى را شنید بر ضد آن برخاست و در این راه، سخت با نیروهاى استبدادى، جناح محمدعلى شاه، هم‏دستى کرد.(4)

    حائرى اندیشه‏گرانى را که «در خلال رشد اندیشه‏هاى نو سیاسى در ایران»، گام به پهنه هستى گذاردند، به چهار دسته تقسیم مى‏کند. قسم سوم آن، عبارت بود از:

نوگرایان مذهبى محافظه‏کار، مانند شیخ فضل‏اللّه‏ نورى و بسیارى دیگر. این افراد در شعارهاى نوگرایانه خود حداکثر تا درخواست بنیان‏گذارى «عدالتخوانه» پیش رفتند، ولى از سوى دیگر براى برقرارى «مشرطه مشروعه» با حکمرانان صددرصد استبدادگر همکارى بسیار نزدیک کردند. علمایى دیگر بودند که با رهبران جنبش «مشروطه مشروعه» هدف‏هاى مشترک داشتند، ولى مایل نبودند که در مسائل کشور جز در موارد و شرایط بسیار ضرورى و غیرعادى به شیوه‏اى آشکار دخالت

 

--------------------------------------------------------------------------------

1 . همان، ص 113، 160، 167، 179، 215 و 291.

2 . همان، ص 237، 238 و 248.

3 . همان، ص 284.

4 . همان، ص 319 ـ 320.

(37)

--------------------------------------------------------------------------------
کنند. بهترین نمونه این گونه علما، مرحوم سید محمدکاظم یزدى بود.(1)

    وى در ادامه، اصلاحات مورد نظر این عالمان را در «چارچوب اسلام بدون کمترین انعطاف‏پذیرى و تفسیر و تأویل» دانسته و مبارزه در این راه را از وظایف تردیدناپذیر آن‏ها بیان مى‏کند:

آنان چون مشروطه را با اسلام هماهنگ نیافتند آن را گونه‏اى الحاد اعلام کرده، پشتیبانى از محمدعلى‏شاه و رژیم استبدادى وى را یکى از وظایف حتمى اسلامى به شمار آوردند و خود را با درباریان و بازرگانان محافظه‏کار و فئودال‏ها متحد ساختند.(2)

    با توجه به آن چه گفته شد، این احتمال قوت مى‏گیرد که حائرى در نسبت دادن «مستبد» به افراد یاد شده، آن معنایى که نویسندگان عصر مشروطه اراده مى‏کردند، در نظر نداشته است. در فضاى فکرى مشروطه، از منظر اکثر قریب به اتفاق مشروطه‏خواهان، مخالفت علماى موردنظر، به دلیل داشتن سود مشترک در نظام استبدادى، اعم از منافع مادى یا نفسانى، یا با نظر خوشبینانه به سبب قصور فکرى، تجزیه و تحلیل مى‏شد. البته نظر به جو بسیار تند و نتیجتا شایعاتى که دانسته یا نادانسته در جامعه رواج پیدا مى‏کرد، شواهد و قراینى نیز براى این نگرش مطرح مى‏شد. به هر حال با در نظر گرفتن همه این‏ها بود که وصف مستبد را براى این فقیهان ذکر مى‏کردند.

    اما حائرى نه تنها هیچ صحبتى از منفعت‏هاى شخصى آن‏ها در استبداد به میان نیاورده، بلکه در مقابل اتهام کوته‏فکرى نیز دیدگاه مخالفى دارد. او در مباحث متعددى دیدگاه‏هاى نائینى و شیخ را درباره نمادها و بنیان‏هاى مشروطه مطرح مى‏کند و شیخ را بادر نظرگرفتن مبانى اسلامى، محق دانسته، دیدگاه‏هاى نائینى را به دلیل مخفى‏نمایى نواندیشان سکولار در ارائه مطالب، جاهلانه بیان مى‏کند. قصد حائرى از این اتصاف را تا حدودى باید در اتحاد عملى این عالمان با درباریان ارزیابى کرد، ولى نه از آن رو که نظام استبدادى را نظامى ایده‏آل در زمان غیبت مى‏دانستند، بلکه مشروعه‏خواهان چون قدرت ایجاد آن نظام دل‏خواه را در خود نمى‏دیدند طبعا در سنجش میان فاسد و افسد به رژیم فاسد رأى داده، از همان حمایت

 

--------------------------------------------------------------------------------

1 . همان، ص 327.

2 . همان، ص 329.

(38)

--------------------------------------------------------------------------------
کردند. در هر صورت، آوردن چنین اصطلاحى در جاى جاى کتاب براى آن اشخاص، خالى از ایراد نمى‏باشد.


5. نقش استعمار در تحولات مشروطه و آسیب‏شناسى انقلاب

    اگر بتوان استعمار را به سه قسم سیاسى، اقتصادى و فرهنگى تقسیم کرد، نویسنده در نوشته خود، به دو قسم اول، حساسیت ویژه‏اى بروز مى‏دهد. از نظر ایشان یکى از عوامل خارجى انقلاب مشروطه، عبارت است از:

رقابت قدرت‏ها، یعنى روس و انگلیس و برخورد سودجوى‏ها و سوداگرى‏هاى آن‏ها در ایران.(1)

    او در خصوص دوگانگى سیاست انگلیس در جریان مشروطه مى‏نویسد: «انگلیسیان در آغاز، از تغییر رژیم کهن، اندکى پشتیبانى کردند تا از استثمار و دخالت‏هاى مستقیم روس‏ها به سود خود بکاهند، ولى پس از قرارداد 1907م، روس و انگلیس در از میان بردن انقلاب مشروطه، با یکدیگر سخت همکارى کردند.»(2) البته «در ابتدا آن‏ها تصمیم گرفتند یک مشروطه کاملاً کنترل شده را در ایران پدید آورند تا انقلاب واقعى مردم را سرکوب سازند»،(3) اما این «کوشش دو جانبه انگلیس و روس در سرکوبى انقلاب، وسیله برقرارى یک رژیم مشروطه محدود و زیرکنترل و به پادشاهى محمدعلى شاه به جایى نرسید» و تهران توسط قواى ملى فتح شد، ولى «فتح تهران و پیروزى ملّیون کاملاً موقتى بود و به نظر مى‏رسد که علل این موقتى بودن را باید در نوع رهبرى نیروهاى ملّیون جست و جو کرد و آن را به تمایل آن دو دولتِ بیگانه به تسلیم شدن محمدعلى شاه و لیاخوف پیوند داد. توضیح آن که رهبرى وطن‏پرستان اصفهانى و گیلانى را که فاتحان تهران بودند، دو آریستوکرات بى‏ایمان به انقلاب مشروطه و خدمت‏گذار انگلیس و روس»، یعنى سردار اسعد بختیارى و سپهدار تنکابنى به عهده داشتند، از این رو با حاکمیت این اشخاص وابسته، ترس آن دو دولت در از دست رفتن منافعشان، بى‏وجه مى‏نمود و دیگر لزومى به حمایت از محمدعلى شاه نمى‏دیدند.(4)

 

--------------------------------------------------------------------------------

1 . همان، ص 55.

2 . همان.

3 . همان، ص 114.

4 . همان، ص 118 ـ 119.

(39)

--------------------------------------------------------------------------------
    از مطالب ذکر شده مى‏توان آسیب‏شناسى مشروطه را از نظرگاه حائرى به دست آورد، گرچه خود نیز در نتیجه‏گیرى از مباحث کتاب، تصریح دارد که:

سرنوشت این انقلاب بایستى در روى‏دادها و کشمکش‏هاى قدرت‏طلبانه امپریالیست‏ها تعیین مى‏گردید؛ روى‏دادها و کشمکش‏هایى، مانند قرارداد 1907م روس و انگلیس، عزل مورگان شوستر امریکایى از مقام مالى خود در ایران، اشغال نظامى ایران وسیله روس و انگلیس در 1329/1911م، تشکیل یافتن اکثریت نمایندگان مجلس دوم از مالکان بزرگ و مخالفان نوگرایى و آزادى سیاسى و سرانجام، آغاز جنگ جهانى نخست. کوتاه سخن، مشروطه‏گرى در ایران در واقع از راهى که مى‏بایست برود انحراف یافت.(1)

    جملات پایانى کتاب، سخنانى است از ادوارد براون انگلیسى که شاهدى است بر تحلیل نویسنده:

ایرانى قادر است که بنیاد زندگى خود را در مسیر مشروطه‏گرى بریزد، ولى من تصور نمى‏کنم که هیچ پژوهشگر با انصاف تاریخ ده ـ پانزده ساله اخیر ایران بر این باور باشد که (بیگانگان) هرگز به مشروطه ایران فرصت پیشرفت دادند.(2)


6. انگیزه‏شناسى عملکرد اجتماعى فقیهان


--------------------------------------------------------------------------------

1 . همان، ص 334 ـ 335.

2 . همان، ص 335.

(40)

--------------------------------------------------------------------------------

    نویسنده در موارد متعدد، نشان مى‏دهد که به نهاد روحانیت و مسئولان آن، نگاهى این جهانى دارد. آن چه در این کتاب نمود ویژه‏اى پیدا کرده، عرفى شدن و قداست‏زدایى از رهبران مذهبى شیعه است.(1)

    حائرى، رهبرى فقیهان در جنبش مشروطه را به دلیل در خطر قرار گرفتن منافع بازرگانان که با آن‏ها سود مشترک داشتند، ارزیابى مى‏کند و این گونه، مسائل صنفى سازمان مذهبى را عامل ایجاد انقلاب مى‏داند.(2)

    مصادیق این فتواى رهبران مذهبى صفویه را که «اجامر و اوباش باید از میان برداشته شوند» بر مردم ستم‏زده‏اى تطبیق مى‏کند که علیه حکّام و مالکان یا اخذ مالیات‏هاى سنگین برمى‏خاستند. علت صدور این فتواها را داشتن سود مشترک با حاکمان در نتیجه ثروت زیاد فقیهان بیان مى‏کند.(3) هم‏چنین تکفیر شیخ احمد احسائى (بنیان‏گذار فرقه شیخیه) را توسط برخى علما ـ با ذکر احتمال ـ به دلیل حسادت آن‏ها به مقام و منزلت او نزد فتحعلى شاه ارزیابى کند.(4) نیز درگیرى بهبهانى در مشروطیت از دیدگاه او یک گونه مبارزه ثروت و قدرت‏طلبى بود.(5)

    در جریان تبعید نائینى و سید ابوالحسن اصفهانى به قم، برخورد آیت‏اللّه‏ حائرى را چنان که مورد انتظار آن دو عالم بود، نمى‏داند. تحلیل نویسنده آن است که:

نامبرده قاعدتا مزاحمان ریاست خویش را چندان دوست نمى‏داشته است.(6)

 

--------------------------------------------------------------------------------

1 . چنین دیدگاه و شیوه‏اى را مى‏توان در برخى نوشته‏هاى دیگر درباره فعالیت اجتماعى اعضاى نهاد روحانیت، به خصوص مجتهدان مشاهده کرد. (به عنوان نمونه ر.ک: حامد الگار، نقش روحانیت پیشرو در جنبش مشروطیت).

2 . حائرى، همان، ص 1.

3 . همان، ص 81.

4. همان، ص 88.

5 . همان، ص 134.

6 . همان، ص 181. حائرى با آن که براى به دست آوردن برخى مراحل زندگى مرحوم نائینى به تحقیق میدانى دست زده با برادر، پسر و شاگردان آن عالم به گفت و گو نشسته است، ولى عجیب است که درباره نگرش آیت‏اللّه‏ حائرى یزدى که پدربزرگ او محسوب مى‏شده، به سیاست به طور عام و مسئله مورد بحث به صورت خاص، از فرزندان آن فقیه که دست‏رسى بدان‏ها داشته، هیچ مطلبى را ذکر نمى‏کند. در مقابل، نوشته‏هاى سه گروه را که ظاهرا هیچ یک در جریان واقعه مورد نظر نبودند، در کتاب مى‏آورد. به هر حال، آگاهى از علل غیر سیاسى بودن آیت‏اللّه‏ حائرى نیاز به تحقیق وسیع‏تر دارد، گر چه نوشته‏جات زیادى در این باره در دست‏رس نیست. آقاى حسین شاه‏حسینى که با جبهه ملى همکارى و همیارى داشت، جریانى را از آیت‏اللّه‏ سید رضا زنجانى که مدتى در قم تصدى کارهاى شیخ عبدالکریم حائرى را به عهده داشت، نقل مى‏کند. این جریان مى‏تواند بیان‏گر علت عدم برخورد مؤسس حوزه علمیه قم با فعالیت‏هاى استبدادى و ضددینى رضاخان و روى‏آورى به مسائل علمى و مدیریتى حوزه باشد. آقاى زنجانى نقل مى‏کند: «در قضایاى کشف حجاب دوران رضاخان، روزى خدمت مرحوم شیخ عبدالکریم رسیدم. ایشان گفتند: آقا، آقاى حاج آقا حسین قمى تصمیم گرفتند سر قضیه کشف حجاب و این‏ها، بیایند تهران و بروند حضرت عبدالعظیم(ع). بعضى رفقا هم آمدند و به من توصیه کردند که حتما باید اقدامى شود». زنجانى در ادامه، حالت غیرعادى شیخ را بیان مى‏کند. او در حالى که از شدت گریه، از محاسنش اشک مى‏ریخت گفت : همان گونه که «امیرالمؤمنین على علیه‏السلام در پاسخ به تشکى و تظلم خانم فاطمه زهرا علیهاالسلام ، وقتى که صداى اذان را شنید که شهادت به وحدانیت خداوند و رسالت پیامبر مى‏داد» او را جهت بقاى اسلام دعوت به صبر کرد، من هم اعتقادم بر این است «اگر بخواهیم این حوزه باقى باشد تا در آن افرادى را تربیت کنیم و متلاشى نشود، باید صبر و تحمل نماییم ...» (ر.ک به: على ابوالحسنى، «مصاحبه با آقاى حسین شاه‏حسینى راجع به مرحوم آیت‏الله حسین لنکرانى»، مجله تاریخ معاصر ایران، سال پنجم، شماره 17، بهار 1380، ص 228 ـ 226).

(41)

--------------------------------------------------------------------------------
    ارزیابى او از برگشت رهبران مذهبى تبعیدى به نجف، به نقل از وزیر مختار انگلیس در تهران، چنین است:

آن‏ها داراى املاک و اموال خیریه فراوان بودند و صلاح خود را در آن مى‏دیدند که در نزدیک‏ترین فرصت به مراتع خویش باز گرداند.(1)

    از خالصى‏زاده نیز نقل مى‏کند که:

سید محمد فیروز آبادى خود به تنهایى ریاست روحانى را در نجف در دست گرفته و در نامه‏هایى که به ایران مى‏فرستاده، شأن و مقام علماى تبعیدى را کوچک وانمود.(2)

    اما در مواردى نیز به خلاف این برداشت‏ها، تحلیل متضادى از انگیزه علما در فعالیت‏هاى سیاسى، از جمله مشروطه به دست مى‏دهد و مى‏نویسد:

سیر حوادث نشان‏دهنده آن است که مهم‏ترین هدف حملات علما در این مبارزه پیگیر و دیرپا (زمان استبداد صغیر)، لامذهبى محمد على شاه و دخالت بیگانگان نامسلمان و استعمارگر بر ایران بوده است... آنان به استبداد، سخت حمله کردند، ولى نه براى آن که استبداد ضد رژیم دموکراسى است، بلکه به دلیل آن که استبداد که در حکومت محمد على شاه وجود داشت بر ضد اسلام و منافع ملى و اقتصادى مسلمانان ایران تشخیص داده شده بود.(3)


--------------------------------------------------------------------------------

1 . حائرى، همان، ص 182.

2 . همان.

(42)

--------------------------------------------------------------------------------
    در جواب خانم کدى که نوشته‏هایش «این گمان را در خواننده پدید مى‏آورد که علما همواره مذهب را تنها به عنوان دکان تجارت و منبعى از منافع مادى زندگى شخصى رهبرى مى‏کرده‏اند»، یادآور مى‏شود:

بسیارى از رهبران مذهبى، به ویژه مراجع تقلیدى که در نجف براى برقرارى مشروطه فعالیت مى‏کردند تا حد بسیار زیادى نیز به خاطر مذهب زیسته و در راه مذهب دست به یک رشته از فداکارى‏ها زدند.(1)

    در جاى دیگر تأکید مى‏کند:

نوشته‏ها و اعمال خود علما، اظهار نظرهاى بسیارى از نویسندگان و تاریخ‏نویسان همزمان علما و برخى از گزارش‏هاى رسمى، گزارش‏گر از آن است که علماى مشروطه خواهِ طراز اول، مانند خراسانى، طهرانى، مازندرانى و سید محمد طباطبایى که مهم‏ترین نقش‏ها را در برقرارى حکومت پارلمانى بازى کردند، مردانى پرهیزکار و فسادناپذیر بوده‏اند و انگیزه اصلى آنان دفاع از اسلام و منافع و حیثیت مسلمانان و وطن آنان، ایران بوده است. بنابراین، درست‏تر آن خواهد بود که بگوییم علما در مشروطیت شرکت جستند تا با گسترش نفوذ خود، مردم مسلمان را از ستم حکومت استبدادى وقت برهانند و کشور اسلامى ایران و منافع اقتصادى آن را از تجاوز امپریالیسم غرب نجات بخشند و چون آنان خود را وقف مذهب کرده بودند، حس مسئولیت مذهبى آنان دست کم تا اندازه مهمى سبب قیامشان برضد استبداد و حمایتشان از یک نظام قانونى پارلمانى که منافع مسلمانان را همراه دانست، گردید.


ج) نقدنامه

    نقدهاى وارده بر این کتاب، برخى درباره مباحث اساسى کتاب یا نکته‏هاى محورى مشروطه‏شناسى و یا مربوط به شیوه نگارش و جمع‏آورى مطالب است، و برخى دیگر در مورد مسائل استطرادى و جزئى، از این رو در دو قسمت به آن‏ها مى‏پردازیم:

 

--------------------------------------------------------------------------------

1 . همان، ص 122.

2 . همان، ص 129.

(43)

--------------------------------------------------------------------------------

1. ایرادهاى مهم

1ـ1. عدم اصالت و اعتبار برخى منابع و مآخذ

    نویسنده در این کتاب از حیث مأخذشناسى، کارى ستودنى و قابل توجه انجام داده است. ایشان در بیشتر مباحث کلیدى، براى پژوهش‏گران تاریخ معاصر، به ویژه مشروطه‏کاوان مآخذ مفیدى معرفى نموده، گرچه در مواردى مهم و البته نه چندان کم، به منابعى تمسک جسته یا مآخذى معرفى کرده است که در آن موضوع خاص به هیچ وجه نمى‏تواند براى محقق منصف، حجیت و اعتبار داشته باشد. به نمونه‏هایى از این دست اشاره مى‏شود:

    الف ـ ارجاع به آثار نویسندگان بیگانه در امور تخصصى دینى، تاریخ اسلام و شیعه‏شناسى، بدون معرفى هیچ مرجع اصیل فقهى، تاریخى و کلامى:

    1ـ بحث امر به معروف و نهى از منکر، ص37 ـ 38، یادداشت 103؛

    2ـ بحث حسبه، ص39، یادداشت 107؛

    3ـ امامت از دیدگاه شیعه، ص76، یادداشت 1؛

    4ـ جایگاه ائمه اثنا عشر در میان شیعیان، ص78، یادداشت 7؛

    5ـ در مورد آل بویه و شیعى‏گرى در دوره‏هاى سلجوقى و مغولان، ص138، یادداشت 17؛

    6ـ توضیح و تفسیر تهجّد و شب‏زنده‏دارى، ص196، یادداشت 184؛

    7ـ وقایع جنگ بدر و حنین، ص193، یادداشت 173؛

    8ـ در مورد اهل حلّ و عقد، ص269، یادداشت 100؛

    9ـ مسئله خوارج و حکمیّت، ص279، یادداشت 4؛

    10ـ نابرابرى‏هاى مسلمان با کافر از دیدگاه دین اسلام، ص305، یادداشت 68؛

    ب ـ مستند ساختن متون غیر اصیل: در حوادث مورد استناد، متنى مى‏تواند اصیل و دست اول به شمار رود که بر اسناد، دیده‏ها و شنیدنى‏هاى افراد ثقه، مبتنى باشد. نوشته‏هایى که نویسندگان آن به لحاظ زمانى یا مکانى امکان ارتباط با اشخاص مورد نظر یا اطلاع از وقایع مورد بحث را نداشته و مدرکى نیز براى مطلب خود ذکر نکرده یا از مکتوبات دیگر ـ گرچه اصیل ـ نقل کرده‏اند، طبعا از مآخذ دست اول محسوب نخواهند شد. آقاى حائرى در مواردى به منابع غیر اصیل استناد جسته است که برخى از آن‏ها عبارت‏اند از:

    1ـ اتهام بى‏دینى به عباس میرزا از سوى علما، به دنبال تأسیس سیستم سربازگیرى و خدمت اجبارى نظامى توسط او، ص 14، یادداشت 11، به نقل از: آلگار؛

    2ـ فتواى رهبران مذهبى صفویه به لزوم مقابله با مردم ستمدیده به دلیل داشتن سود مشترک آنان با حکّام، ص81، یادداشت 24، به نقل از: پیگولاسکایا؛

    3ـ تکفیر شیخ احمد احسائى توسط برخى علما به دلیل حسادت آن‏ها، ص 88، یادداشت 52، به نقل از: آلگار؛

    4ـ شورش آقاخان محلاتى و شکست او، فرار به هندوستان و قرار گرفتن تحت حمایت انگلیس، ص89، یادداشت 55، به نقل از: آلگار و فریدون آدمیت؛

    5ـ ارتباط شیخ هادى نجم آبادى با جامع آدمیت، ص 91، یادداشت 62، به نقل از: کدى؛

(44)

--------------------------------------------------------------------------------

    6ـ تشدید دشمنى علما با مظفرالدین شاه به اندازه‏اى که فاضل شربیانى او را سگ نامید، ص 103، یادداشت 116، به نقل از: کدى؛

    7ـ درخواست تأسیس مجلس نمایندگى توسط علماى نجف از شاه در سال 1320، ص 103، یادداشت 118، به نقل از: کدى؛

    8ـ غارت ملک سپهدار تنکابنى توسط دهقانان به دنبال وضع قوانین از سوى مجلس به نفع آنان، ص120، یادداشت 187، به نقل از: رابینو؛

    9ـ امتناع مردم از پرداخت مالیات در نتیجه وضع قوانین نو به سود دهقانان توسط مجلس، ص212، یادداشت 2، به نقل از: آدمیت؛

    10ـ غارت خانه‏هاى ارفع السلطنه توسط اهالى گرگانرود، ص212، یادداشت 3، به نقل از: رابینو؛

    11ـ درباره انوشیروان، ص 263، یادداشت 82، به نقل از: هومن؛

    ج ـ استناد به منابعى که نویسندگان آن در مورد فرد یا افراد مورد بحث، خصومت شخصى، خانوادگى، سیاسى یا عقیدتى داشته‏اند:

    1ـ تأثیرگذارى مردم بر رهبران مذهبى هنگام شروع نهضت مشروطه و در نتیجه، ناچارى رهبران از داخل کردن بعضى خواسته‏هاى مردم در میان مقاصد خود، ص128، یادداشت213، به نقل از: سید حسن تقى‏زاده که مرام سیاسى و عقیدتى متضادى با عالمان دینى داشته است؛

    2ـ ثروت و قدرت‏طلبى بهبهانى در جریان مشروطه، ص 134، یادداشت 230. مرجع سخن مذکور نیز نوشته تقى‏زاده مى‏باشد. به رغم برخى همراهى‏هاى آن دو، شدّت اختلاف عقیده و مسلک سیاسى‏شان، به ویژه بعد از فتح تهران، سبب متهم شدن تقى‏زاده در طرح ترور بهبهانى شده بود؛(1)

    3ـ جاه‏طلبى پیشنمازان تبریز در جریان مشروطه، ص135، یادداشت 231. مستند این مطلب، کتاب کسروى است که خصومت عقیدتى او با روحانیت، نیاز به توضیح ندارد.

    4ـ شیخ محمد باقر اصفهانى علیه کسانى که مى‏خواستند بهاى ارزاق را بالا برند قیام کرد، ولى به دلیل همکارى و توافق او با ظل السلطان از پشتیبانى مردم که خود برانگیخته بود، سر باز زد. هم‏چنین در ادامه به این مطلب پرداخته شده که آقا نجفى اصفهانى فرزند شیخ محمد

 

--------------------------------------------------------------------------------

1 . مهدى ملک‏زاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ص 1335 ـ 1338.

(45)

--------------------------------------------------------------------------------
باقر به سبب اعتراض شهردار اصفهان به احتکار او در زمان قحطى، او را متهم به بابیّت کرده، در پیشگاه عموم تنبیه کرد، ص 154، یادداشتهاى 4و3. مطلب اول به نقل از کتاب رؤیاى صادقه است که نویسنده آن به ادعاى ملک‏زاده، ملک المتکلمین بوده و مستند مطلب بعد، کتاب ملک‏زاده مى‏باشد. از آن جا که ملک المتکلمین ـ ظاهرا به دلیل فساد عقیده، از سوى عالمان اصفهان که در رأس آن‏ها آقا نجفى قرار داشت ـ از اصفهان رانده شده بود،(1) طبعا گفته‏هاى او و فرزندش (ملک‏زاده) در این موضوع نمى‏تواند ملاک قرار گیرد. درباره آقا نجفى در صفحات آینده بیشتر سخن خواهیم گفت.

    چنان که ذکر شد، موارد فوق بر اساس استقراى ناقص صورت گرفته، با تحقیق وسیع‏تر و عمیق‏تر مى‏توان نمونه‏هاى دیگرى نیز، به خصوص در میان منابع خارجى به دست آورد.

1ـ2. نقد انقلاب‏شناسى حائرى

    در بخش قبل، ارزیابى نویسنده محترم از ماهیت مشروطه ایران ذکر شد. صرف نظر از برخورد کلیشه‏اى و تأثیرپذیرى ایشان از مکتب تضاد مارکس و نادرستى این مکتب، دو نقد اساسى به تطبیق نظریه مارکس بر نهضت مشروطه ایران وارد است:(2)

 

--------------------------------------------------------------------------------

1 . محمد ناظم‏الاسلام کرمانى، تاریخ بیدارى ایرانیان، ص499.

2 . حائرى درباره ارتباط جریان بورژوازى و مسئله نوگرایان لیبرال توضیحى ارائه نکرده است. او به گونه‏اى مسلم آن دو را در کنار هم ذکر کرده، مى‏نویسد: «چون اندیشه‏گران ما ارزش‏هاى نو باخترزمین را از نزدیک تا اندازه‏اى مى‏شناختند، آگاه بودند که اروپا نظام‏هاى فئودالى را پشت سر گذاشته صنعتى گردیده است. ایران نیز چون از تاریخ، جدا نیست ناگزیر باید هر چه زودتر دست از نظام فئودالى شکل آسیایى خود بردارد و به سوى ارزش‏هاى نو، پیش رود و خلاصه صنعتى گردد» (ص 26). روشن نیست چگونه تحصیل آزادى و مساوات به عنوان دو ارزش مهم از ارزش‏هاى نو باخترزمین، سبب خروج از نظام فئودالى و ورود به نظام سرمایه‏دارى و صنعتى مى‏شود؟ نویسنده از یک سو، رهبران مذهبى ایرانى را در نقش وسیله و ابزار براى عملى کردن اهداف سیاسى ـ فرهنگى و تجددطلبانه نواندیشان غرب‏مآب مى‏بیند و بر آن است که آنان به حمایت فقها نیاز فراوان داشتند، زیرا تنها مقام مؤثر و بانفوذ در میان مردم بوده، «علاقه داشتند که علما به برخى مسائل مربوط به ناهماهنگى اسلام و دمکراسى بى‏توجه بمانند و گرنه از پشتیبانى کامل علما در انقلاب مشروطیت بى‏بهره مى‏ماندند»(ص 330)، از سوى دیگر، روند نهضت را اقتصادى دانسته، دلیل رهبرى عالمان شیعه را رونق گرفتن شریعت، به دنبال تأمین مالى طبقه متوسط جامعه از قبیل «بازرگانان و کاسبان خورده‏پا» از راه تغییر نظام فئودالى به بورژوازى ارزیابى مى‏کند.

    به هر حال، نقدى که در پى مى‏آید، اولاً: از منظر سرمایه‏دارى دانستن انقلاب مى‏باشد، نه از نگاه لیبرالیستى بودن آن.(کلیت آن چه نویسنده درباره رهبرى فکرى لیبرال‏ها در جریان مشروطه (و نه عدالت‏خانه) ذکر کرده، قابل قبول است، گرچه مبالغه و بزرگ‏نمایى بسیار به عدم اصالت فکرى رهبران مشروطه‏خواه مذهبى و عدم آگاهى آن‏ها از مخفى‏نمایى روشنفکران سکولار در مورد حقیقت بنیان‏هاى مشروطه، کرده است.)، ثانیا: منحصرا نظرگاه نویسنده درباره مشروطه ایران مورد بحث است، نه انقلاب‏ها و تحولات سایر کشورها؛ و البته این امر با اشاره به تحولات دیگر کشورها در راستاى استدلال بر مطلب، منافاتى ندارد.

(46)

--------------------------------------------------------------------------------
    1ـ طبقات اجتماعى ایران قبل از مشروطه، با طبقات اجتماعى اروپا تفاوت آشکار داشت. به عنوان مثال در فرانسه مردم به سه دسته تقسیم مى‏شدند و میان طبقه متوسط و اعیان، نزاع و کشمکش بود. رفته رفته این نزاع‏ها اوج گرفته، موجب قیام طبقه متوسط علیه طبقه اعیان گردید، اما در ایران، اگر وجود طبقات سه‏گانه را بپذیریم ـ که خود جاى تأمل دارد ـ نزاع میان دو طبقه متوسط و اعیان، وجود نداشت.(1) بازرگانان که تعداد نه چندان کمى از آن‏ها جزء اعیان نیز بودند، برخلاف بورژوازان فرانسوى، در عرصه اقتصادى کشور حضور جدى داشتند. درگیرى آن‏ها ـ چنان که حائرى نیز تصریح دارد ـ(2) با استعمار اقتصادى بیگانگان بود که منافع آن‏ها را به خطر انداخته بود، نه فئودالیسم.

    شاید گفته شود این تحولات در اروپا به سبب نزاع طبقاتى به وجود آمد، و در ایران به دلیل خطر استعمار اقتصادى؛ در هر صورت، بازرگانان رهبران اصلى جنبش‏ها و انقلاب‏ها بوده‏اند. اما این توجیه نیز ناتوان از اثبات ادعاست. آن چه از این مسئله به دست مى‏آید، تنها استعمارستیزى مشروطه و رفع خطر افول بازرگانى ایران مى‏باشد و انقلاب، حداکثر مى‏تواند جایگاه اصلى طبقه بازرگان را به آن‏ها برگرداند؛ جایگاهى که هم‏طراز جایگاه فئودالیته یا حتى کمتر از آن بوده است.

    2ـ طبق تحلیل نویسنده، بایستى مسائل مربوط به بازرگانى در شعائر، نوشته‏جات، سخنرانى‏هاى قبل و خلال مشروطیت و نتایج حاصله از انقلاب، بروز و ظهور پررنگ داشته باشد، حال آن که در مشروطه، طبقات گوناگون حضور داشتند و انقلاب رنگ و صبغه سرمایه‏دارى به خود نگرفته بود.

    حائرى با در نظر داشتن پیش فرض خود و براى اثبات آن، به مسائل تاریخى رو کرده است. او رهبرى روحانیت را در همین راستا ارزیابى کرده، شواهدى را ذکر مى‏کند. یکى از

 

--------------------------------------------------------------------------------

1 . براى اطلاع از وضعیت زندگى اجتماعى مردم ایران در قبل از مشروطه، ر.ک: وقایع اتفاقیه، به اهتمام سعیدى سیرجانى.

2 . حائرى، همان، ص 130.

(47)

--------------------------------------------------------------------------------
آن‏ها تأسیس شرکت اسلامیه با همکارى بازرگانان و علماى اصفهان و حمایت مراجع نجف، پیش از مشروطه در سال 1318 ق است، اما از آن جا که حاج‏آقا نوراللّه‏ اصفهانى به عنوان ایفا کننده نقش محورى در تأسیس این شرکت،(1) از زمین‏داران و فئودالان بوده است،(2) این واقعه تاریخى که درباره آن سخن بسیار رانده شده، توان شهادت براى تحلیل نویسنده را نخواهد داشت.

    جریان تحریم تنباکو نیز از دیگر شواهد ارتباط تاریخى این دو قشر، و رهبرى فقیهان به دلیل در خطر قرار گرفتن منافع بازرگانان ذکر شده است. از آن جا که هیچ سند و مدرکى براى اثبات مدعا آورده نشده و نویسنده صرفا بر اساس همان پیش فرض خود به طرح قضیه پرداخته، طبعا جاى بحث باقى نمى‏ماند.

    توجه به این نکته، مهم است که جریان‏هاى تاریخى را اگر به صورت بریده نگاه کنیم، با هر پیش فرض ذهنى مى‏توانند تطابق داده شوند، ولى اگر مجموع قضایاى به هم پیوسته و مرتبط با هم را در نظر گرفته و با ذهن بسیط آن را قرائت کنیم، در جهت کشف واقعیت گام برداشته‏ایم. عملکرد اقتصادى فقهاى شیعه، همچون تأسیس شرکت اسلامیه و تحریم تنباکو، با قراین و شواهد بسیار، از جمله آن چه خود در تأییدیّه‏ها و تقریظ‏ها نگاشته‏اند، حکایت از آن دارد که انگیزه آن‏ها سلطه نیافتن کفار است، چرا که از ضروریات دین اسلام، حرمت قرار گرفتن مسلمانان تحت هر نوع سلطه‏اى از غیر مسلمانان مى‏باشد. به همین دلیل، حساسیت آن‏ها به عثمانى کمتر از دُوَل دیگر مى‏باشد. حکومت عثمانى گر چه پیرو مذهب شیعه نیست، ولى در هر صورت، حکومتى اسلامى است.(3)

 

--------------------------------------------------------------------------------

1 . موسى نجفى، اندیشه سیاسى و تاریخ نهضت حاج‏آقا نوراللّه‏ اصفهانى، ص 40 ـ 43. در این کتاب، بحث تفصیلى درباره اهداف، بنیان‏گذاران، مشترکان این شرکت، تأییدیه‏هاى مراجع و ... ذکر شده است.

2 . همان، ص 94 ـ 99. پوشیده نیست که داشتن ثروت و زمین، به تنهایى نه ممدوح است و نه مذموم؛ مهم چگونگى تحصیل و استفاده از آن مى‏باشد. در صفحات مذکور، مواردى از صرف اموال در امور خیریه از سوى این فقیه ارائه شده است.

3 . به عنوان نمونه مى‏توان تلگرافى که آخوند خراسانى به پادشاه عثمانى فرستاده و در آن خواستار کمک براى دفاع از ایران و سایر نقاط مسلمان‏نشین در مقابل کفار شده، اشاره کرد. در این تلگراف آمده است: «به خاک پاى پادشاه که حامل امانات مقدسه و خادم الحرمین الشریفین و خلیفه اسلام است، عرض اعلام مى‏داریم که دریغ نفرمایید از دادن لواءالحمد نبوى به مسلمانان که از اقطار عالم براى دفاع جمع خواهند شد. زمان محافظه سیاست اروپا گذشت و استرحام مى‏شود که مقتضاى شریعت و شأن خلافت، فرمان فرمایید.» (آقانجفى قوچانى، برگى از تاریخ معاصر (حیات‏الاسلام فى احوال آیة‏الملک العلام)، ص 119ـ120).

(48)

--------------------------------------------------------------------------------
    آیا قوانینى که پس از شکل‏گیرى مشروطه، به ضرر فئودالیته در مجلس به تصویب رسید مى‏تواند مؤیّد نظریه مذکور باشد؟ در این که برخى قوانین، مانند اصلاح مالیات و برداشتن تیول، به نفع بازرگانان و احیانا بر ضرر فئودالیته بود، شکى نیست، اما اولاً: این قوانین تنها به سود بازرگانان نبوده، بلکه براى اکثریت مردم با تعلق به طبقات اجتماعى مختلف، منفعت داشت، ثانیا: تکیه بر چند قانون از میان صدها قانون مصوّب مجلس، به لحاظ موازین استدلال، چندان منطقى نبوده، نمى‏تواند بیان‏گر جوّ ضد فئودالى حاکم بر عصر مشروطه باشد.

    به هر حال، ادبیاتى از این دست براى بررسى نهضت مشروطه، در حقیقت تحمیل یک ساختار تحلیلى متأخر از مشروطه و بازگشت به حوادث تاریخى و دسته‏بندى آن در چارچوب الگوهاى تحلیلى زمان‏هاى بعدى است. و این شیوه تحقیق، بیش از آن که پرده از حقایق مبهم و نانوشته تاریخ بردارد، در واقع، نشان‏دهنده تلاشى است براى جمع‏آورى شواهد و نمونه‏هاى تاریخى براى اثبات نظریه خود.

1ـ3. مرحله سوم زندگى سیاسى نائینى

    نویسنده در اواخر فصل سوم و در مقام نتیجه‏گیرى، زندگى سیاسى نائینى را به سه بخش تقسیم کرده است. از بخش سوم زندگى نائینى به استناد برخى نامه‏ها و بیانیه‏هاى منسوب به ایشان به عنوان حمایت از رضاخان یاد شده است. هم‏چنین نویسنده در این قسمت به دیدارهاى خود با پسر و برادر نائینى، اشاره کرده و گفته است:

رفتار و برخورد وى با دولت‏هاى ایران و عراق، بدون چندان توجهى به گام‏هاى ضد روحانى و یا ضد آزادى و ملى سیاست‏گران وقت، کاملاً دوستانه بود.(1)

    از جمله مستندات حائرى، یکى نامه‏اى است تشکرآمیز همراه با اهداى «یک قطعه تمثال مقدس» از سوى نائینى به سردار سپه که پس از مساعدت‏هاى رضاخان به علماى مهاجر صورت گرفت، و دیگرى بیانیه‏اى منسوب به نائینى و سید ابوالحسن اصفهانى که قیام کنندگان «علیه حکومت ایرانى» را مانند قیام کنندگان علیه پیامبر «در روز بدر و حنین» دانسته‏اند.(2)

 

--------------------------------------------------------------------------------

1 . همان، ص195.

2 . همان، ص 191 ـ 193.

(49)

--------------------------------------------------------------------------------
    گرچه برخى محققان در خصوص اصالت نامه و بیانیه یاد شده تردید کرده‏اند،(1) اما ایجاد تردید در انتساب نامه و بیانیه به میرزاى نائینى، سبب انکار وجود نامه یا نامه‏هاى دیگرى از جانب او به رضا خان در اوان سلطنت نخواهد بود. نباید فراموش کرد که رضاخان براى به دست آوردن مقبولیت میان مردم و علما در زمان سردار سپهى، تظاهر به دین‏دارى و تبعیت از علما را در برنامه‏هاى خود قرار داده بود. او ـ چنان که نویسنده نیز اشاره دارد ـ متعهد شده بود در صورت به دست‏گیرى سلطنت، قانون اساسى، به ویژه ماده دوم متمم آن را که شرط نظارت فقها بر مواد مصوبه مجلس بود، احیا کند. این شیوه در پیش‏برد اهداف او سهم به سزایى بر جاى گذاشت.

    مطلب قابل تأملى که حائرى در ادامه بدان اشاره دارد، ارسال نامه و هدایا از طرف نائینى به رضاخان و فرستادن تلگرافات تبریک در اعیاد مذهبى است، آن هم در زمانى که بى‏علاقگى رضاخان به روحانیت آشکار شده بود. مستند این ادعا، نامه خصوصى پسر ارشد مرحوم نائینى به نویسنده مى‏باشد.

    شیخ مهدى پسر دیگر نائینى این وقایع را تکذیب کرده و دیدار برادر بزرگ‏تر خود را با رضاخان به توصیه سید محمد بهبهانى و با تصمیم خود بیان مى‏کند. در این دیدار، او به رضاخان تربت کربلا داده و متقابلاً ساعتى مى‏گیرد. ایشان یادآور تلگراف‏هاى فراوانى مى‏شود که نائینى و سید ابوالحسن اصفهانى در واکنش به فعالیت‏هاى ضد دینى رضاخان براى او فرستاده‏اند. آن‏ها در این راستا آیت‏اللّه‏ بروجردى را که در آن زمان از فقیهان رتبه دوم محسوب مى‏شد، نزد رضاخان فرستادند و ثمره‏اى حاصل نشد.(2)

    از سوى دیگر، چگونه مى‏توان پذیرفت که رضاخان وقتى براى تثبیت حکومت خود به هر وسیله‏اى دست زده و بهره بردارى تبلیغاتى مى‏کرد، از این مسئله هیچ استفاده‏اى به نفع خود نکرده و در روزنامه‏هاى آن زمان انعکاس نداده است؛ به خصوص که در آن زمان، مخالفت‏هایى جدى از سوى دین‏داران و عالمان، در حوادثى از قبیل جریان مسجد گوهرشاد

--------------------------------------------------------------------------------

1 . اسماعیل اسماعیلى، «نائینى در برابر استبداد»، مجله حوزه، ش چهارم و پنجم سال سیزدهم، ویژه‏نامه نائینى، سال 1375، ص257ـ264.

2 . «گفت و گو با حجت‏الاسلام غروى نائینى»، مجله حوزه، ش چهارم و پنجم، سال سیزدهم، ویژه‏نامه نائینى، سال 1375، ص 19 ـ .20

(50)

--------------------------------------------------------------------------------
صورت گرفت و طرح ارسال هدایا و تبریکات از طرف یک مرجع تقلیدِ مسلم به شاه، تأثیر به سزایى در افول غیرت دینى مردم مى‏توانست داشته باشد.

    نتیجه آن که اگر وجود برخى نامه‏ها از سوى نائینى به رضاخان در اوایل قدرت‏گیرى او قابل قبول باشد، به طور مسلم ـ باتوجه به شواهد و قراین و عدم وجود دلیلى بر ادعاى حائرى جز نقل شفاهى که آن هم انکار شده ـ ارتباط نزدیک آن دو در جریان عملکرد استبدادى و ضد دینى رضاخان، نادرست است. البته این همه در مورد دولت ایران بود، اما درباره روابط میرزا با دولت عراق، نیاز به تأمل و تحقیق بیشترى است و به طور طبیعى نمى‏توان به آن چه در ظاهر رخ داده، اکتفا کرد.

به هر حال با توجه به آن چه ذکر شد، جمع‏بندى حائرى از زندگى سیاسى نائینى، اگر محل انکار نباشد، دست‏کم در بوته تردید قرار مى‏گیرد.

1ـ4. مأخذ تنبیه‏الامه

نویسنده در فصل چهارم، بحث استبداد نائینى را برگرفته از کتاب طبایع الاستبداد کواکبى تلقى کرده است و با توجه به این که کتاب کواکبى را نیز متأثر از کتاب استبداد(1) آلفرى ایتالیایى دانسته و افکار آلفرى را نیز تحت تأثیر مونتسکیو خوانده است، به این نتیجه رسیده که اندیشه‏هاى نو در کتاب تنبیه الامه نائینى به طور عمده، ولى غیر مستقیم، از اندیشمندان سده هجده فرانسه، به ویژه مونتسکیو ریشه گرفته است.

    صرف نظر از روش کلیشه‏اى نویسنده محترم با این بحث که در موارد دیگر نیز این شیوه نمود پیدا کرده است، توضیح نمى‏دهد چگونه نتیجه مورد نظر را گرفته است؛ در حالى که مباحث مشروطه و اصول آن در کتاب تنبیه الامه به مراتب حجم بیشترى از کتاب را به خود اختصاص داده و در کتاب طبایع الاستبداد بحثى در خصوص حکومت مشروطه و ویژگى‏هاى آن به چشم نمى‏خورد.

    براى نگارنده که هر دو کتاب را مطالعه کرده‏ام این ادعا که البته برخى نویسندگان داخلى و مستشرقان خارجى نیز آن را مطرح کرده‏اند، بسیار عجیب مى‏نماید. گرچه این احتمال عقلایى است که نائینى از طبایع الاستبداد به عنوان یکى از منابع سود جسته باشد، ولى آن چه حائرى و همفکران او مطرح مى‏کنند مطلب دیگرى است.


--------------------------------------------------------------------------------


     1 . Dellatirannide.

(51)

--------------------------------------------------------------------------------

    صرف نظر از نبود قریب به 32 از مباحث نائینى در کتاب کواکبى، در مباحث استبداد هم تفاوت زیادى میان آن دو وجود دارد. تفصیل بحث را باید به مجالى دیگر موکول کرد. تنها به این نکته بسنده مى‏شود که آیا مى‏توان به صرف اشتراک در اصطلاحات، حکم به اخذ مطالب یک نوشتار از کتابى دیگر کرد؟ طبعا در هر دوره‏اى براى معانى مشخص، اصطلاحاتى وضع یا مورد استفاده قرار مى‏گیرند که افراد بسیارى از همه یا برخى از آن لغات استفاده مى‏کنند و دوره نائینى نیز از این امر قابل استثنا نیست.

1ـ5. زمینه‏هاى مشروطه

نویسنده درباره عوامل بیرونى و درونى تأثیر گذار در انقلاب مشروطه سخن به میان آورده و به بزرگ‏نمایى برخى عواملى که یا دخلى در انقلاب نداشته و یا تأثیرشان اندک بوده پرداخته، اما از یادآورى سبب‏هاى مهم، غفلت ورزیده است.(1) از جمله عوامل خارجى معرفى شده یکى «شکست یک دولت اروپایى غیر مشروطه، یعنى روسیه از یک کشور آسیاسى مشروطه، یعنى ژاپن» است که «طالبوف بیش یک بار از آن یاد کرد» و دیگرى، مقاومت دلاورانه بوئرها در ترانسول افریقاى جنوبى بر ضد انگلیس است. حائرى روشن نکرده چگونه مقاومت عده‏اى در افریقا، خصوصا با توجه به نبود ارتباط جدى و خبررسانى در آن زمان، سبب‏ساز تحول در ایران بوده است؟

    عوامل داخلى انقلاب را نیز چنین بیان کرده است: «تأسیس انجمن‏هاى سرى، پدید آمدن مدارس وسیله میسیون‏هاى مذهبى خارجى، الغاى امتیاز تنباکو در سال 1303/1891م(2)، قتل ناصرالدین شاه وسیله میرزا رضاى کرمانى، گسترش نشریات و روزنامه‏هاى ضد دولتى و همه گیر شدن نارضایتى از حکومت در میان مردم و علما» و مهم‏تر از همه به خطر افتادن منافع بازرگانان. البته نوشته‏هاى نوگرایان، همانند طالبوف و مستشارالدوله و ملکم خان و... نیز نقش بزرگى ایفا کرد، «این نوشته‏ها گرچه در میان مردم عادى خوانندگانى نداشت، اما در میان روشنفکران و آگاهان انقلاب مشروطه دست به دست مى‏گشت». حائرى به رغم توجه به برخى مسائل نه چندان اصلى، به دو عامل مهم ظلم حکّام و فقر توده مردم، چندان که باید بها نمى‏دهد.


--------------------------------------------------------------------------------

1 . حائرى، همان، ص 54 ـ 55.

2 . الغاى این امتیاز در سال 1309 صورت گرفت نه سال 1303ق.

(52)

--------------------------------------------------------------------------------

    نکته اصلى از دید ما آن است که در نوشته حائرى و هم‏نظران او تفکیک بین مرحله اول انقلاب و مراحل بعد صورت نگرفته است، حال آن که مردم به رهبرى فقیهان و به انگیزه عدالت‏خواهى قیام کردند. امّا در اواسط مهاجرت کبرا، زمزمه‏هاى مشروطیت ، شروع شده و در نهایت به تثبیت نظام مشروطه انجامید. خواست افتتاح عدالت‏خوانه به عنوان یکى از مهم‏ترین هشت خواسته مهاجران صغرا و عدم ذکر هیچ نامى از مشروطه، شاهد و تأییدى بر این تحلیل است. برخى از عناوینى که نویسنده به عنوان عوامل انقلاب معرفى کرده، مانند نوشته‏هاى نوگرایان، بیش از آن که سهمى در ایجاد انقلاب داشته باشند، در مشروطه شدن آن نقش ایفا کردند. از سوى دیگر، خواست عدالت‏خوانه، ابتدا منعکس‏کننده دغدغه‏هاى اصیل و دست نخورده مردم که همانا بى‏عدالتى و ظلم درباریان و حکّام باشد، بوده است.(1)


2. نقدهاى جزئى

2ـ1. شرطیت اسلام در صحت اعمال

    نویسنده در مقام بیان تفاوت امر به معروف و نهى از منکر با اصل آزادى، امر به معروف و نهى از منکر را مختص مسلمانان دانسته است(2) و این به دلیل عدم آشنایى کافى ایشان با متون اسلامى است، زیرا از دیدگاه فقهى، اسلام شرط صحت اعمال است نه شرط تکلیف، وکفار نه تنها در اصول که در فروع هم عقاب مى‏شوند.(3)

2ـ2. تمایز حکم و فتوا

    حائرى تفاوت حکم و فتوا را این چنین مطرح کرده است:

حکم عبارت است از امر یا قانونى که فرد یا افراد مورد نظر باید از آن اطاعت کنند؛ ولى فتوا بیانیه‏اى است که فرد مجتهد در مورد مسئله‏اى که نادانسته بود و سپس بر

 

--------------------------------------------------------------------------------

1 . براى تفصیل بحث ر.ک: على ابوالحسنى، کارنامه شیخ فضل‏اللّه‏ نورى، بخش‏هاى ابتدایى کتاب.

2. حائرى، همان، ص 38.

3 . صرف نظر از آن که در کتاب‏هاى فقهى غیر از بلوغ و عقل، شرط دیگرى براى تکلیف بیان نشده، در «قواعد فقهیه» قاعده‏اى است با نام «الاسلام یجبُّ ما قبله» به معناى «بخشوده شدن گناهان و برخى حقوق از کافر در صورت پذیرش اسلام». روشن است که در صورت عدم تکلیف فروع بر کافر، آمرزش گناهان و عدم وجوب قضاى نماز و روزه و... بى‏وجه مى‏باشد (براى اطلاع از قاعده فوق ر.ک: ناصر مکارم شیرازى، القواعد الفقهیه، ج 2، ص 170 و سید محمد کاظم مصطفوى، القواعد، ص 37).

(53)

--------------------------------------------------------------------------------
آن مجتهد آشکار گشته، صادر مى‏کند.(1)

    اما هر دو تعریف، نادرست است. توضیح این دو اصطلاح آن گونه که مجتهدان خود تفسیر مى‏کنند، چنین است: حکم در مورد موضوع خاص صادر مى‏شود و بر همه افراد دیگر، حتى اگر مقلد نباشند لازم‏الاجراست، مانند حکم تحریم تنباکو، ولى فتوا جنبه عمومیت و کلیت داشته، صرفا براى مقلدان مجتهد واجب الاطاعه مى‏شود.(2)

2ـ3. تقسیم‏بندى نیروهاى مخالف فقیهان

    در این کتاب در خصوص نیروهاى ضد رهبران مذهبى نیز بحث شده است.(3) البته ملاک و معیار تقسیم‏بندى دقیقا مشخص نیست؛ زیرا اگر ملاک، جنبش‏هایى است که به رغم پذیرش مذهب شیعه اثناعشرى، علیه فقیهان قیام کرده‏اند، ذکر بابیّت و آقاخان محلاتى بى‏وجه مى‏نماید، چون محمدعلى باب، خود مذهب جدیدى را تأسیس کرد و آقاخان، شیعه اسماعیلى بود و به دنبال اهداف سیاسى، و اگر مراد از نیروهاى ضد فقها، هر نوع مکتب و شورشى باشد که مقام آن‏ها را ـ گرچه به صورت غیر مستقیم ـ به خطر اندازد، در این صورت باید پیروان مذهب اهل سنّت و حتى مسیحیت و یهود و زردتشت نیز اضافه گردد. در هر حال، عدم ذکر روشنفکران غرب‏گرا در این بحث ـ هر چند از حیث کمیت، تعداد محدودى را در بر مى‏گرفت ـ قابل توجیه نیست.

2ـ4. اندیشه سیاسى آیت‏اللّه‏ سید محمد طباطبایى و جایگاه دین در اندیشه ایشان

    در فصل دوم در مورد رهبران آزادى‏خواه اسلام، سخن رانده شده و با توجه به دیدگاه سید محمد طباطبایى درباره وظایف پادشاه که بایستى نگاهبان حقوق و مدافع منافع مردم باشد و نیز حق عزل شاه، توسط مردم در صورت بى‏توجهى او به امورشان و روى کار آوردن فردى دیگر، نتیجه‏گیرى کرده است که طباطبایى:

استدلال علماى شیعه در مورد نیابتشان از امام دوازدهم مبنى بر این که اساس

 

--------------------------------------------------------------------------------

1 . حسینعلى منتظرى، دراسات فى ولایة الفقیه و فقه‏الدولة الاسلامیه، ج 2، ص 609 و ابوالفضل موسوى تبریزى، ولایت فقیه، ص81ـ82.

2 . حائرى، همان، ص 67، یادداشت 96.

3 . همان، ص 85 ـ 91.

(54)

--------------------------------------------------------------------------------
سلطنت‏ها بر غصب حق حکومت علماى شیعه پایه‏ریزى شده... را مورد پرسش قرار داد. او گونه‏اى سلطنت عرفى و دنیایى را مورد تأیید قرار داد.(1)

    روشن نیست که چگونه این مطلب طباطبایى، چنین مسئله‏اى را نتیجه داده است. در کلام او به شرایط پادشاه (حاکم) اشاره نشده که آیا فقاهت نیز لازم است یا خیر، در نتیجه مى‏تواند بر نظریه دیگر فقها قابل تطبیق باشد. از سوى دیگر، مشخص نیست که آیا او در مقام ایراد نظریه‏اى کلى در زمان غیبت بوده یا به عنوان نظریه قَدْر مَقْدُور، در فضاى نظام جارى و سارى آن زمان که غیر فقیه عهده‏دار امور اجرایى مسلمانان مى‏شده و فرض تحقق نظام ایده‏آل در زمان غیبت، یعنى نظام ولایت فقیه غیر ممکن شمرده مى‏شد، چنان سخنانى را بیان داشته است.

    ممکن است نویسنده از «حق عزل حاکم توسط مردم، در صورت عمل نکردن به وظایف خود»، چنین استفاده‏اى کرده و تصور او بر این بوده که از نظر کارشناسان دینى، ولایتِ یک فقیه به هیچ وجه از بین نمى‏رود، ولى این برداشت به طور مسلم، نادرست است، زیرا «عدالت» از جمله شرایط بوده(2) و اگر فقیه حاکم در انجام وظایف، کوتاهى کند، این شرط از بین رفته و طبعا ولایت نخواهد داشت.

    حائرى چه در فصل دوم و چه در نتیجه‏گیرى از مباحث کتاب، با تمسک به اخبارى که یا از جهت نقل و یا از حیث دلالت بر مطلب مورد تردید است، چهره‏اى متسامح نسبت به دین و تا حدودى سکولار، از طباطبایى ارائه مى‏دهد، حال آن که مطالبى که به صورت پراکنده در برخى کتاب‏ها ذکر شده، خلاف این نگرش را ثابت مى‏کند. این مطالب هر چند زیاد نیست، اما تعمق در آن‏ها موجب پى بردن به شاکله روحى و حساسیت او نسبت به مسائل دینى خواهد شد. به عنوان نمونه، ملک‏زاده در کتاب خود، خبر از عصبانیت شدید طباطبایى به دنبال خواندن مقاله‏اى ضد دینى در روزنامه صور اسرافیل مى‏دهد. طبق نوشته این مورخ ـ البته این جریان را با انگیزه‏اى دیگر نقل کرده است ـ آن فقیه، سخن از کفر و وجوب قتل نویسنده مقاله مى‏راند.(3) ناظم الاسلام کرمانى از تأسیس انجمنى با نام انجمن اسلام توسط آن

 

--------------------------------------------------------------------------------

1 . همان، ص 107.

2 . روح‏اللّه‏ موسوى خمینى، ولایت فقیه، ص 39 و عبداللّه‏ جوادى آملى، ولایت فقیه رهبرى در اسلام، ص 47 و 48.

3 . مهدى ملک‏زاده، همان، ج 1، ص 439.

(55)

--------------------------------------------------------------------------------
مجتهد با هدف دفع شبهات دینیه خبر مى‏دهد.(1) نویسنده مذکور که از اطرافیان و خواص طباطبایى بوده و از این رو نوشته‏هاى او در این زمینه، اعتبار بیشترى در مقایسه با نوشته‏هاى سایرین دارد، در واقعه بانک یا عمارت چال که از مقدمات قیام شمرده مى‏شود، مخالفت طباطبایى را با تصرف قبرستان مسلمانان و مدرسه علمیه براى ساختن بانک استقراضى، به دلیل غیر شرعى بودن آن ذکر مى‏کند. این مجتهد، نوشته‏اى به وزراى داخله و خارجه در ممانعت از این کار ارسال مى‏کند.(2)

2ـ5. برداشت‏هاى اشتباه از مطالب تنبیه الامه

    1ـ حائرى در قسمتى از کتاب خود، دلایل دخالت و حمایت علما را در مشروطه، از زبان نائینى بیان مى‏کند. وى با ذکر قسمتى از عبارت تنبیه‏الامه و متصل کردن جمله‏هایى از خود، نیروى الهام‏بخش رهبران مذهبى در فعالیت‏هاى سیاسى‏شان را از منظر نائینى، توجه وعلاقه‏مندى خود مردم به آزادى و مساوات مى‏داند.(3)

    با کمى تأمل در عبارت‏هاى نائینى، نادرستى برداشت مذکور به دست مى‏آید. این فقیه نوگرا ابتدا تلاش «رؤساى مذهب جعفرى» را در جهت تبدیل سلطنت جائره به مقیّده، با انگیزه پیروى از سنت انبیا و اولیا در خصوص آزادى و مساوات بیان مى‏کند، سپس آگاهاندن «غیرت‏مندان اسلام به آزادى رقابشان از رقیت جائرین و مشارکت و مساواتشان در تمام نوعیات مملکت با غاصبین» براى «جِدّشان در طلب و شوقشان به مطلب» را «اعظم وسیله و اقوا سبب تغییر سلطنت» مى‏داند.(4) در واقع، نائینى دو مطلب را مطرح مى‏کند که خلاف تفسیر حائرى است: 1ـ انگیزه رهبران مذهبى در تبدیل حکومت، 2ـ راه برانگیختن مسلمانان غیرت‏مند نسبت به دین، در جهت آن چه مورد نظر فقهاست.


--------------------------------------------------------------------------------

1 . ناظم الاسلام کرمانى، همان، ص 64.

2. همان، ص 328.

3 . حائرى، همان، ص 127.

4 . محمد حسین نائینى، تنبیه الامه و تنزیه المله، ص 59.

(56)

--------------------------------------------------------------------------------

    نویسنده در ادامه، دیدگاه تحریف شده نائینى را تشبیه به سخنانى از تقى زاده مى‏کند:

وقتى عقاید عامه پر از شکایت بر ضد خراب‏کارى دولت گردید،... مرکز مصونى لازم داشتند که از تجاوز دولت ایمن باشند، و لهذا ملّاها را علم کرده و پیش انداختند. و چون ملاّها در اجراى مقاصد خود به عامه و ملت محتاج بودند ... ناچار بودند که یک قسمتى هم از مقاصد مردم را در جزو پروگرام و تقاضاهاى خود داخل کنند... .

    حائرى در ادامه بحث خود مى‏نویسد:

نکته طرح شده بالا وسیله نائینى درباره این که الهام‏بخش علما در مبارزات مشروطه خواهى همان مردم بودند، اشاره‏اى است به همین متکى بودن علما و بازرگانان به یکدیگر و اشتراک منافع آن دو گروه... .(1)

    ایشان توضیح نمى‏دهند چه ارتباطى میان این دو مطلب دیده است، زیرا آن چه به نائینى نسبت داده شد، این بود که رهبران مذهبى در تلاش‏هاى سیاسى، از علاقه‏مندى مردم به آزادى و مساوات، الهام مى‏گرفتند، اما روشن است که این مسئله، تفاوت ماهوى با ارتباط فقیهان و بارزگانان در منافع اقتصادى دارد.

    2ـ حائرى شواهد نائینى را در محکومیت استبداد، علاوه بر قرآن و سخنان پیامبر، «گفته‏هاى منسوب به على بن ابى‏طالب مندرج در نهج‏البلاغه و گفته‏هاى منسوب به امام سوم شیعیان» بیان مى‏کند. در ادامه بعد از آن که او را در کند و کاو درباره آن شواهد، بهره نگرفتن از عناصر فکرى نو معرفى کرده، مى‏نویسد: «کند و کاو وى راه مؤثرى براى خیزش بر ضد استبداد به خواننده نشان نمى‏دهد»، سخنى را به عالم برجسته شیعه نسبت مى‏دهد که بسیار جلب توجه مى‏نماید. عبارت او در ادامه همان جمله، چنین است:

تنها نکته جالبى که در این جا آمده، اشاره نائینى به درستى و بر حق بودن خلافت سه خلیفه نخست مى‏باشد. این شگفت‏آور است که یک مجتهد شیعه، چهار خلیفه نخست را، به ویژه در مسئله حکومت به یک چشم داورى کند و حکومتشان را «ولایتیه» بخواند، در حالى که به باور شیعه، ابوبکر، عمر و عثمان هر سه حق مسلم على بن ابى‏طالب را که امام اول شیعیان و چهارمین خلیفه سنى‏ها به شمار مى‏آید، به ستم پایمال کردند... .(2)

    حائرى این نوشته نائینى را حمل بر مصلحت‏سنجى مى‏کند:


--------------------------------------------------------------------------------

1 . حائرى، همان، ص133.

2 . همان، ص 242.

(57)

--------------------------------------------------------------------------------

اشاره نائینى در مورد چهار خلیفه اول شاید بنا به اقتضاى ویژه زمان صورت گرفته باشد، زیرا او در آن هنگام در عراق که از استان‏هاى امپراطورى عثمانى به شمار مى‏رفت، مى‏زیست. از سوى دیگر «ترکان جوان»، تازه مشروطه از دست رفته خود را دوباره بنیان نهاده بودند و در نتیجه، حکومت آنان تا اندازه‏اى سرِ دوستى و همکارى با انقلاب مشروطیت داشت... .

    نویسنده از این که نائینى حکومت‏هاى صدر اسلام را تا زمان معاویه ولایتیه دانسته(1) و حاکمان اموى و عباسى را جائره، چنین برداشت و تفسیرى داشته است، اما با کمى تأمل در عبارت‏هاى تنبیه الامه روشن مى‏شود که مراد نائینى از ولایت در این جا، اصطلاحى نیست که در بحث جانشینى پیامبر از آن قصد مى‏شود، بلکه به معناى اجراى مساوات و وجود نظارت مردمى است. «حکومت ولایتیه» در این جا مترادف با «حکومت مقیده و مشروطه» است.

    گر چه مطالب تاریخى، نظر نائینى را درباره عادله بودن دولت خلفاى سه گانه، به خصوص خلیفه سوم، مردود مى‏شمارد، و با دو سه موردى که ایشان از آزادى و مساوات در زمان خلیفه دوم ذکر مى‏کند، نمى‏توان چنان قاعده کلى را استفاده کرد، ولى به هر حال، مراد او همان است که بیان شد. نویسنده خود به روشنى منظور نائینى را از ولایتیه دریافته و مى‏نویسد: «... ولایتیه، یعنى حکومتى که وى (نائینى) قانونى و مشروطه مى‏خواند.»،(2) با این حال، مشخص نیست که چرا ده صفحه بعد، تفسیرى دیگر از آن ارائه کرده و بر اساس آن، بر حقانیت خلافت خلفاى سه گانه از دیدگاه نائینى حکم کرده است.

    3ـ حائرى هم‏چنین رجحان رأى اکثریت را عقلاً و شرعا در مسائل قابل مشورت، از منظر نائینى مطرح کرده است. وى پس از آن که این تفکر را نشانه واقع‏بینى نسبى نائینى لحاظ مى‏کند، از قدردانى او از «شیوه طرح برخى از مسائل وسیله مخالفان مشروطه»، استنباط مى‏کند که «وى به عنوان یک مجتهد با دیگر مجتهدانى که در جرگه استبدادگران قرار گرفته بودند داراى گرایش‏هاى فکرى مشترکى بوده است».(3) ادامه عبارت چنین است:

ولى از سوى دیگر، نائینى با شدت تمام استدلال مخالفان خود را بر این اساس، رو

--------------------------------------------------------------------------------

1 . محمد حسین نائینى، همان، ص 39 ـ 40.

2 . حائرى، همان، ص 232.

3 . همان، ص289.

(58)

--------------------------------------------------------------------------------
مى‏کند که در دوره غیبت امام دوازدهم و ناممکن بودن حکومت عملى و مستقیم براى مجتهدان، حتى«فساق مسلمین» هم در موارد اضطرار مى‏توانند مسئولیت امور مردم را به عهده گیرند.

    سپس عبارت‏هایى از نائینى ذکر کرده و این گونه نتیجه مى‏گیرد:

کوتاه سخن، چنین به نظر مى‏رسد که نائینى بدان باور بوده است که برخى از تعالیم و عقاید بنیادى کیش شیعه با اوضاع و شرایط دنیاى نو، به ویژه دوران انقلاب مشروطیت متناسب نبوده است و به همین دلیل، ایرانیان مسلمان باید در برابر نوگرایى و نوسازى، گذشت و تحمل داشته باشند... .(1)

    دو ایراد بر این مطالب وارد است: 1ـ «جواز حکومت فساق در فرض اضطرار» منحصر به نظر نائینى و مشروطه‏خواهان مذهبى نیست، بلکه ـ چنان که خود نائینى تصریح دارد ـ(2) اجماع و اتفاق فقهاى شیعه بر آن است که هنگام عدم تمکّن نواب عام و عدول مؤمنین از انجام امور حسبیه که از مهم‏ترین آن‏ها مسائل حکومتى است، جایز بلکه واجب است فساق مسلمین آن امور را به انجام رسانند و بر دیگران نیز اطاعت در محدوده مذکور لازم مى‏باشد، 2ـ نتیجه‏گیرى نویسنده ـ حتى اگر نقد قبلى را نادیده بگیریم ـ نمى‏تواند مبتنى بر دیدگاه نائینى باشد. گفته حائرى چنین القا مى‏کند که نائینى به سبب ناسازگارى برخى تعالیم شیعه و داده‏هاى قرآن و سنت با اوضاع آن روز، حکم به کنار گذاشتن آن تعالیم کرده است، در حالى که دیدگاه‏هاى نائینى بر اساس اجتهاد از دین است. به فرض بپذیریم آن چه ایشان درباره جایگاه رأى اکثریت و حکومت مسلمانان فاسق نوشته، منحصر به او باشد، اما این‏ها حاصل استنباط او از منابع اجتهاد که عقل از جمله آن‏هاست، مى‏باشد، نه آن گونه که حائرى مى‏نویسد.(3) شاید عدم آشنایى با زندگى فردى نائینى و تعبد و سرسپردگى او به احکام شرعى،

--------------------------------------------------------------------------------

1 . همان، ص 290.

2 . محمد حسین نائینى، همان، ص 110.

3. اساسا حائرى به دین و مذهب، نگاه خاصى دارد. او از آوردن القاب و الفاظ احترامیه در قبل و بعد از اسامى معصومین ـ غیر از مواردى که نقل مستقیم مى‏باشد ـ صرف نظر کرده است. از این روست که على علیه‏السلام و معاویه را به یک گونه ذکر مى‏کند.(همان، ص137) از مذهب شیعه با تعبیر «کیش شیعه» سخن بمیان مى‏آورد،(همان، ص 290) و به استناد نائینى به علم غیب پیامبر در کتاب تنبیه الامه اعتراض دارد که «این شیوه استدلال، نه تنها از نوگرایى به دور است، بلکه سخت دیرینه و سنتى است» و «از دیدگاه تاریخ آگاهانه نیست»(همان، ص 242). در نتیجه‏گیرى از مباحث کتاب، مجددا تأکید مى‏کند که «استنادهاى وى (نائینى) براى اثبات دیدگاه‏هایش و فرض‏هاى پیشاپیش مسلّم‏انگاشته او نیز سراسر سنتى مى‏باشد»(همان، ص 332).

(59)

--------------------------------------------------------------------------------
سبب چنین قضاوت‏هایى شده است.(1)

2ـ6. شخصیت‏شناسى خانواده شیخ محمد باقر اصفهانى

    نویسنده در اوایل فصل سوم و به دنبال بحث از ورود نائینى به اصفهان براى ادامه تحصیلات، شخصیت سیاسى، اخلاقى شیخ محمد باقر اصفهانى، رئیس وقت حوزه اصفهان، و فرزند نامدارش شیخ محمد تقى، معروف به آقا نجفى که بعد از پدر عهده‏دار ریاست حوزه بوده و هر دو از اساتید نائینى بوده‏اند، تجزیه و تحلیل کرده است. حائرى ـ چنان که قبلاً ذکر شد ـ به دلیل بهره‏گیرى از منابعى که در این خصوص نمى‏تواند حجیّت داشته باشد، به شیخ محمد باقر، توافق با ظل‏السلطان در مقابل قیام مردم، و به آقا نجفى احتکار در زمان قحطى، و تنبیه و قتل افراد معترض بدین امر را، نسبت داده، هم‏چنین بدون ذکر هیچ سندى، آقا نجفى را مردى پول‏دوست و مستبد معرفى کرده است.(2)

    در جاى دیگر از سخنان حائرى چنین برداشت مى‏شود که شیخ محمد باقر و بعد از او آقا نجفى، عنوان شیخ الاسلامى را در اصفهان داشته‏اند که البته براى این سخن نیز مأخدى نیاورده است. وى آقا نجفى و برادرش حاج آقا نوراللّه‏ را علمایى فئودال معرفى کرده است که به دلایل فرصت‏طلبانه، به مشروطه پیوستند.(3) مستند این مطلب، نوشتارى است از نویسنده به زبان انگلیسى. حائرى در تحلیل خود درباره روحیه ضد استبدادى نائینى، تا حدودى آن را معلول عکس العمل منفى او به استبداد خانواده اصفهانى مى‏داند.(4)


--------------------------------------------------------------------------------

1 . براى آشنایى بیشتر با زندگى فردى میرزاى نائینى، به خصوص تعبد او به تعالیم و دستورات دینى ر.ک: حوزه، پیشین، ص 13 ـ 24، 26 ـ 87 و 407 ـ 431. در این سه قسمت، از زبان و قلم فرزند، شاگردان و یاران نائینى، علاوه بر ابعاد علمى و سیاسى، نکته‏هاى درخور توجهى درباره اخلاق، تعبد و مسائل شخصى ایشان ذکر شده است.

2 . حائرى، همان، ص 153 ـ 154.

3 . حائرى، همان، ص 119.

(60)

--------------------------------------------------------------------------------
    با توجه به اسناد موجود در دو کتاب حکم نافذ آقا نجفى و اندیشه سیاسى و تاریخ نهضت حاج آقا نوراللّه‏ اصفهانى، مى‏توان قضاوت جامع و صحیحى را در مورد شخصیت خاندان اصفهانى به دست آورد. طبق مدارک مندرج در کتاب حکم نافذ آقا نجفى، ایشان در عرصه‏هاى مختلف سیاسى، فرهنگى، اقتصادى و علمى، نفوذ و تأثیر شگرفى در میان مردم اصفهان و اطراف آن داشت. این فقیه در سه برهه زمانى قبل از مشروطه، زمان مشروطه و بعد از مشروطه با حاکمان مستبد به مقابله پرداخت.(1) در واقعه تنباکو، قبل از میرزاى شیرازى حکم تحریم صادر کرد.(2) مبارزه او با فرقه بابیّت که در اصفهان و برخى نقاط کشور رواج یافته بود، ظاهرا یکى از عمده علل حملات برخى مورخان به ایشان باشد.(3) در عرصه اقتصادى بعداز واقعه تحریم تنباکو، پشتیبانى خود را از تأسیس شرکت بزرگ اسلامیه براى تولید و رواج کالاهاى داخلى و مبارزه با استعمار اقتصادى بیگانگان اعلام کرده و در سفارشات متعدد به مردم، خواستار عدم استعمال کالاهاى خارجى شد.(4) در جنبش مشروطه به دنبال مهاجرت علماى تهران به قم او نیز از اصفهان به قم رفته، همگام با آنان علیه استبداد و حاکمیت‏بخشىِ قوانین اسلام و عدالت‏خوانه گام برداشت. در زمان استبداد صغیر نیز حکم به وجوب برپایى مجلس شورا داد.(5)

    حاج آقا نوراللّه‏ اصفهانى، معروف به ثقة الاسلام، برادر کوچک‏تر آقا نجفى، که او نیز قوه اجتهاد و فقاهت داشت، از جنبه عملى، خدماتى به مراتب بیشتر از آقا نجفى داشت. او که در پایه‏ریزى شرکت اقتصادى اسلامیه نقش اساسى داشت،(6) قبل از مشروطه، علیه ظل‏السلطان، حاکم مستبد اصفهان، به فعالیت‏هایى دست زد.(7) در جنبش مشروطه نیز به همراه برادر خود به قم مهاجرت کرد و پس از پیروزى مشروطه به عنوان رئیس انجمن مرکزى اصفهان در پیشبرد مسائل اقتصادى، نظامى و فرهنگى بر مبناى تعالیم اسلام نقش محورى ایفا کرد.(8) در زمان استبداد صغیر به نوشتن رساله معروف مکالمات مقیم و مسافر در

--------------------------------------------------------------------------------

1 . همان، ص 154.

2 . موسى نجفى، حکم نافذ آقانجفى، ص 130 - 161.

3 . همان، ص 47 ـ 50.

4 . همان، ص 165 ـ 178.

5 . همان، ص 82 ـ 90.

6 . همان، ص 119 ـ 211.

7 . موسى نجفى، اندیشه سیاسى و تاریخ نهضت حاج‏آقا نوراللّه‏ اصفهانى، همان، ص 31 ـ 35.

8ـ همان، ص 71 ـ 73.

9 . همان، ص 81 ـ 142.

(61)

--------------------------------------------------------------------------------
دفاع از مشروطه پرداخت.(1) به دنبال فتح تهران، او از جانب مراجع نجف، از جمله مجتهدان طراز اول به مجلس معرفى شد، ولى به دلیل نامساعد بودن شرایط و در خطر دیدن جانش توسط جریان‏هاى وابسته، به مدت چند سال به عتبات مهاجرت کرد.(2) در نهایت، هنگامى که در مقام ایجاد قیام فراگیر علما علیه استبداد و فعالیت‏هاى خلاف شرع رضاخان در قم بود، به شهادت رسید.(3)

    صرف نظر از مطالب ذکر شده، نکته دیگرى که در این راستا قابل ارزیابى است و در موارد دیگر نیز مى‏تواند معیار قضاوت تلقى شود، چگونگى برخورد مردم در قبال فوت یا شهادت این گونه افراد است. روزنامه حبل المتین ـ از روزنامه‏هاى ملى و معروف آن دوره که مراحل سکولاریزه شدن خود را طى مى‏کرد ـ در گزارشى از هفتمین روز ارتحال آقا نجفى در سال 1332 ق (حدود 1293 ش) مى‏نویسد:

تاکنون که هفتمین روز رحلت مرحوم آیت‏اللّه‏ بود همه روزه از صبح تا شام، هنگامه غریبى بر پا بوده. مى‏توان به طور اطمینان مدعى شد که از صدر اسلام تاکنون براى هیچ رئیس مذهبى مثل این چند روز عزادارى نشده. مى‏توان با کمال جرأت اظهار نمود که در تمام سى صد هزار جمعیت اصفهان و توابع در این چند روز یک حالت جنون مشاهده مى‏شود. شرح وقایع نوشتنى نیست.(4)

    همین روزنامه به سال 1306 ش که اکنون از حامیان رژیم مستبد و سکولار رضاخان شده بود، درباره واقعه شهادت حاج آقا نوراللّه‏؛ در حالى که پیکر آن مرحوم به عراق انتقال مى‏یافت، گزارشى از وضعیت اصفهان ارائه کرده است:


--------------------------------------------------------------------------------

1 . همان، ص 353 ـ 391.

2 . همان، ص 202 ـ 204.

3 . همان، ص 221 ـ 308.

4 . روزنامه حبل المتین، ش 16، 2 شوال 1332، ص 20 به نقل از: موسى نجفى، حکم آقا نجفى، ص233.

(62)

--------------------------------------------------------------------------------

به قرار راپورتى که از اصفهان واصل شده به مناسبت فوت حاج آقا نوراللّه‏ اصفهانى، عده از اهالى تیغ زده، و یکى دو نفر هم فوت کرده‏اند... ما تصور نمى‏کردیم اهالى اصفهان تا این اندازه پیرامون پاره‏اى «مقیّدات» باشند.(1)

    آیا این تأثرات مردم که نشان از محبت و عشق مردم اصفهان به این خاندان مى‏باشد، مى‏تواند با ادعاهاى مطرح شده از سوى حائرى تناسبى داشته باشد؟

2ـ7. آیت‏اللّه‏ سید محمدکاظم یزدى و سیاست

    نویسنده در جاى جاى کتاب، مرحوم سید کاظم یزدى را فردى متمایل به دورى از سیاست معرفى کرده است.(2)

    صرف نظر از حکم ایشان علیه روس و ایتالیا در زمان اشغال ایران و لیبى توسط آن دو کشور که نویسنده خود یادآور شده(3) ـ البته احکام دیگرى نیز از ایشان در این راستا وجود دارد ـ(4) فعالیت‏هاى ایشان بر ضد اشغال عراق توسط انگلیس و به عهده گرفتن رهبرى نهضت قبل از میرزا محمد تقى شیرازى و فرستادن فرزند خود به جبهه‏هاى جنگ و شهادت او، همگى نشان از اهمیت مسائل سیاسى مسلمانان از نظر سید محمد کاظم یزدى است.

    به نظر مى‏رسد عدم حمایت سیّد از جریان مشروطه، سبب برداشت این اشتباه توسط حائرى و برخى تحلیل‏گران تاریخ معاصر شده است.

2ـ8. حکومت،تولیت و شبانى

    حائرى درباره تشبیه حاکم به متولى ِ امور وقفى و شبان، دو انتقاد به نائینى کرده(5) که هر دو، قابل جواب است. حائرى از این نکته، غافل مانده که در تشبیه، صرفا باید وجه شبه را در نظر گرفت نه جهات دیگر را. تمثیل حکومت به تولیت موقوفه از آن وجه است که شخص متولى، مأمور است طبق قانون و مقررات، وظایف تولیت خود را به جا آورد نه از حیث انتخابى یا انتصابى بودن آن. هم‏چنین وقتى بیان مى‏شود: «حقیقت سلطنت عبارت از ولایت بر حفظ نظم و به منزله شبانى گله است»، به دلیل محافظت و مراقبت شبان از گله است، نه از آن رو که شبان مى‏تواند مطلق العنان باشد یا از آن جهت که چهارپایان در گله، از دنیاى بشرى بى‏خبر و ناآگاه هستند و توانایى بازخواست را از شبان ندارند.


--------------------------------------------------------------------------------

1 . روزنامه حبل المتین، 1306 ش، به نقل از: موسى نجفى، اندیشه سیاسى و تاریخ نهضت حاج آقانوراللّه‏ اصفهانى، ص306.

2 . ر.ک: حائرى، همان، ص 13، 160 ـ 161، 165 و 328.

3 . همان، ص 161 و 165.

4 . براى اطلاع از این احکام، نیز نامه‏هاى او در حمایت از شرکت اسلامیه اصفهان و جریان مشروعه خواهى، ر.ک: مظفر نامدار، اسوه فقاهت و سیاست (معرفت سیاسى در اندیشه علامه مجاهد آیت اللّه‏ العظمى سید محمدکاظم یزدى)، چاپ شده در: تأملاتى سیاسى در تاریخ تفکر اسلامى، ج 5. گفتنى است که مقاله مزبور، 60 سند از فعالیت‏هاى سیاسى سید یزدى گرد آورده است.

5 . حائرى، همان، ص 261.

(63)

--------------------------------------------------------------------------------

 

 


فهرست منابع


39 . ابوالحسنى، على، «مصاحبه با آقاى حسین شاه‏حسینى راجع به مرحوم آیت‏اللّه‏ حسین لنکرانى»، مجله تاریخ معاصر ایران، سال پنجم، ش 17، بهار 1380.

40 . ــــــــــــــــــــــــ ، کارنامه شیخ فضل‏اللّه‏ نورى، چاپ اول: تهران، نشر عبرت، 1380.

41 . اسماعیلى، اسماعیل، «نائینى در برابر استبداد»، مجله حوزه، ش چهارم و پنجم، سال سیزدهم، ویژه‏نامه نائینى، سال 1375.

42 . الگار، حامد، نقش روحانیت پیشرو در جنبش مشروطیت، ترجمه ابوالقاسم سرى، تهران، انتشارات قدس، 1356.

43 . ایوانف، م.س، تاریخ نوین ایران، ترجمه احسان طبرى، [بى‏جا، بى‏نا، بى‏تا].

44 . پاولویچ، م، و.تریا، س.ایرانسکى؛ سه مقاله درباره انقلاب مشروطه ایران، ترجمه م. هوشیار، چاپ دوم: تهران، شرکت سهامى کتابهاى جیبى، 1357.

45 . جوادى آملى، عبداللّه‏، ولایت فقیه رهبرى در اسلام، چاپ دوم: قم، مرکز نشر فرهنگى رجاء، 1368.

46 . حائرى، عبدالهادى، تشیع و مشروطیت در ایران و نقش ایرانیان مقیم عراق، چاپ اول: تهران، انتشارات امیرکبیر، 1360.

47 . قوچانى، آقانجفى، برگى از تاریخ معاصر (حیات‏الاسلام فى احوال آیة‏الملک العلام)، چاپ اول: تهران، انتشارات هفت، 1378.

48 . «گفت و گو با حجت‏الاسلام غروى نائینى»، مجله حوزه، ش چهارم و پنجم، سال سیزدهم، ویژه‏نامه نائینى، سال 1375.

49 . محمدى، منوچهر، انقلاب اسلامى؛ زمینه‏ها و پیامدها، ج 1، دفتر نشر و پخش معارف، 1380.

50 . مصطفوى، سید محمد کاظم، القواعد، چاپ اول: قم، مؤسسة النشر الاسلامى، 1412 ق.

(64)

--------------------------------------------------------------------------------

51 . مکارم شیرازى، ناصر، القواعد الفقهیه، ج 2، چاپ سوم: قم، مدرسة الامام امیرالمؤمنین علیه‏السلام ، 1411 ق.

52 . ملک‏زاده، مهدى، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج 3، چاپ چهارم: تهران، انتشارات علمى، 1373.

53 . منتظرى، حسینعلى، دراسات فى ولایة الفقیه و فقه‏الدولة الاسلامیة، ج 2، چاپ اول: قم، المرکزالعالمى للدراسات الاسلامیه، 1408 ق.

54 . موسوى تبریزى، ابوالفضل، ولایت فقیه، تنظیم و نگارش احمد فرزانه، قم، انتشارات حرّ، 1376.

55 . موسوى خمینى، روح‏اللّه‏، ولایت فقیه، چاپ اول: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، 1373.

56 . نائینى، محمدحسین، تنبیه‏الامه و تنزیه‏المله، با مقدمه و توضیحات سید محمود طالقانى، چاپ نهم: تهران، شرکت سهامى انتشار، 1378.

57 . ناظم‏الاسلام کرمانى، محمد، تاریخ بیدارى ایرانیان، بخش اول، چاپ پنجم: تهران، نشر پیکان، 1376.

58 . نامدار، مظفر، اسوه فقاهت و سیاست (معرفت سیاسى در اندیشه علامه مجاهد آیت اللّه‏ العظمى سید محمدکاظم یزدى)، چاپ شده در: تأملاتى سیاسى در تاریخ تفکر اسلامى، ج 5، چاپ اول: تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1377.

59 . نجفى، موسى، اندیشه سیاسى و تاریخ نهضت حاج‏آقا نوراللّه‏ اصفهانى، چاپ دوم: تهران، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1378.

60 . نجفى، موسى، حکم نافذ آقانجفى، چاپ اول: قم، دفتر انتشارات اسلامى، 1371.

61 . وقایع اتفاقیه، به اهتمام سعیدى سیرجانى، تهران، نشر نو، 1361.


(65)

تبلیغات