چکیده

نصیریه یا همان جامعه علویان سوریه که با بیدارى و قدرت‏گیرى خود در منطقه غرب آسیا در یکى دو قرن اخیر، توجه بسیارى از محققان را به خود جلب کرده‏اند، در قرن سوم هجرى و در زمان حیات امام حسن عسکرى علیه‏السلام و دوران غیبت صغرا در جغرافیاى عراق پا به عرصه وجود گذاردند. محمد بن نصیر نمیرى بنیان‏گذار این فرقه از کسانى بود که با استفاده از موقعیت خود در حلقه یاران عسکریین علیهماالسلام نیز بحران عقیدتى دوران غیبت صغرا، موفق شد با ادعاى بابیت و ادعاهاى گزاف دیگر، جماعتى را به دور خود جمع کند. نیم قرن پس از وى حسین بن حمدان خصیبى چهره شاخص و مؤسس دوم نصیریه بود که با تعالیم وسیع و تبلیغات گسترده خود از طریق سفر به اقصى نقاط جهان اسلام توانست تعالیم نصیرى را با آموزه‏هایى از تصوف بیامیزد و در نهایت با هجرت به شمال شام در پرتو فضاى پر تسامح فرهنگى ناشى از حکومت حمدانیان حلب و به‏ویژه سیف الدوله، هسته اولیه جامعه علویان سوریه را تشکیل دهد. او و جانشینانش با نشرافکار خود توانستند این جامعه را تا دهه‏هاى متمادى گسترش داده، پایه‏هاى حضور خود را در سوریه مستحکم نمایند.

متن

مقدمه

    قرن اول هجرى و جو متلاطم سیاسى آن، عرصه ظهور جریان‏هاى متعدد سیاسى و اجتماعى است که با توجه به فضاى عمومى حاکم بر جامعه دراین قرن، هر یک به پشتوانه اندیشه‏ها و مایه‏هاى دینى ظهور و بروز مى‏کنند. هم‏زمان، تحقق فتوحات و گسترش قلمرو اسلام تبعات مهمى در عرصه فکر و اندیشه اسلامى باقى مى‏گذارد. در آغازِ قرن دوم هجرى جهان اسلام عبارت از گستره جغرافیایى وسیعى است که سراسر غرب آسیا و شمال افریقا را در نوردیده و مناطقى که خاستگاه ادیان بزرگ و کانون‏هاى متعدد تمدنى بوده اکنون جزء جهان اسلام شده است. از آغاز قرن دوم که آرام‏آرام روند فتوحاتِ اسلامى متوقف مى‏شود، اقوامى و ملت‏هاى تسلیم شده که در آغاز به سرعت مسلمان شده یا قبول جزیه کرده‏اند اکنون فرصت مى‏یابند تا در پرتو آرامش نسبىِ به‏دست آمده، میراث فکرى فرهنگى خود را عرضه نموده و در قالب یک مبارزه آرام فرهنگى، انبوهى از شبهه‏ها و پرسش‏هاى عقیدتى را در جامعه اسلامى مطرح نمایند.

    کنار هم قرار دادن آن شرایطى سیاسى در کنار این شرایط فرهنگى، موجب تحولات مهمى در اندیشه دینى اسلامى شد، زیرا گرچه مکاتب، علما و پیشوایانى که دغدغه حفظ اسلام را داشتند به میدان آمدند و با استفاده از روش‏ها و نهادهاى جدید، تربیت شاگرد و تأسیس مکاتب فکرى و آموزشى به نشر فرهنگ اصیل اسلامى و دفاع از مبانى آن در مقابل شبهه‏ها و افکار جدید پرداختند، اما گستردگى این جغرافیاى فرهنگىِ متمدن، تأثیر اجتناب‏ناپذیر خود را گذارد. محصول مشخص این شرایط، ظهور جریان‏هایى بود که صاحبان آن به تلفیق شاخص‏هاى عقیدتى و فکرى مکاتب موجود منطقه و مبانى اصیل اسلامى پرداختند و فرقه‏هاى التقاطى را به‏وجود آوردند که در ظاهر گرچه اسلامى بود، اما در محتوا عمدتا با اصول اساسى اسلام، به‏ویژه دو اصل توحید و معاد در تضاد جدى قرار داشت. «غلو» و «زندقه» بهترین شاخص براى مطالعه این جریان‏هاى التقاطى است.

    این دو اصطلاح، اسامى عمومى براى انبوهى از فرقه‏ها و جریان‏هایى است که درقرن‏هاى مختلف، به‏ویژه از قرن اول تا پنجم ظهور یافتند و اکثرا با عمر کوتاه خود به تاریخ پیوستند و البته برخى نیز دوام یافته و حتى تا امروز باقى مانده‏اند.

(37)

--------------------------------------------------------------------------------

    غالیان که به تعبیر شهرستانى صاحب الملل والنحل ، نام عمومى براى مجموعه‏اى از فرقه‏ها و جماعت‏هایى است که به حلول روح الهى در مخلوقات یا الوهیت پیشوایان خود معتقدند،(1) از همان قرن اول هجرى و در جغرافیاى فرهنگى عراق و شام پا به عرصه وجود گذاردند. بسیارى از غالیان که معتقد به الوهیت و حلول روح الهى در وجود على‏بن ابى طالب علیه‏السلام و فرزندان او بودند نیز به‏وجود آمدند که تحت عنوان غلات شیعه در تاریخ فرقه‏هاى اسلامى شناخته مى‏شوند. البته غلات شیعه طیف وسیعى هستند که یک سوى آن به دلیل اندیشه‏هاى معارض با توحید، معاد و نبوت به خروج از دایره فکر اسلامى، و سوى دیگر با تأویل گرایى افراطى به اندک انحرافاتى از فکر اصیل اسلامى دچار شده‏اند.

    نصیریه که با نام «علویان» نیز شناخته مى‏شود بخشى از پیکر جهان تشیع است که بیشتر مورخان و علماى علم ملل و نحل ظهور آن را به قرن سوم هجرى و زمان حیات امام حسن عسکرى علیه‏السلام پیشواى یازدهم شیعیان یا دوران غیبت صغرا نسبت مى‏دهند. این فرقه از آن دسته فرقه‏هایى است که با عمرى حدود هزار سال، تا امروز نیز دوام یافته و در بخش وسیعى از آسیاى غربى، به‏ویژه شمال غرب سوریه پراکنده است. شاید شناسایى تاریخى و عقاید هیچ فرقه‏اى از فرقه‏هاى اسلامى به‏اندازه شناسایى نصیریه دشوار نباشد. شرایط تاریخى، انزواى اجتماعى در طول چندین قرن، شرایط جغرافیایى مناطق سکونت آنان، باطنى گرایى و پنهان کارى نزد این فرقه و نیز دشمنى و دروغ‏گویى برخى مورخان و صاحبان کتاب‏هاى فرق، مهم‏ترین علل این صعوبت است. آن‏چه تحمل این دشوارى و وارد شدن به میدان شناسایى تاریخى و عقیدتى این فرقه را ضرورى مى‏سازد خروج شگفت‏انگیز و تدریجى این جماعت از انزوا در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم میلادى و نقش آفرینى وسیع آنان در تحولات منطقه غرب آسیا، به‏ویژه سرزمین سوریه است.


دلیل نام‏گذارى نصیریه (علویان)

    نصیریه به ضم نون و فتح صاد، صفت نسبى است؛ انتساب به نصیر یا نصیرى. درباره نصیر نیز دیدگاه‏هاى مختلفى وجود دارد که مهم‏ترین آن، انتساب به فردى به‏نام ابن‏نصیر است. البته درباره دلیل نام‏گذارى و ریشه کلمه نصیریه دیدگاه‏هاى متعدد و متفاوتى وجود دارد

 

--------------------------------------------------------------------------------

1 . محمدبن عبدالکریم شهرستانى، الملل و النحل، ج 1، ص 192.

(38)

--------------------------------------------------------------------------------
که به آن‏ها خواهیم پرداخت، اما در مجموع به نظر مى‏رسد درست‏ترین نظر، نظرى است که این فرقه را به محمدبن‏نصیر منتسب مى‏کند.

    برخى مانند ابوالفداء در تاریخ خود مدعى هستند که این نام از نام نصیر، غلام و مولاى آزاد شده على‏بن ابى‏طالب علیه‏السلام گرفته شده است.(1) این نظر به دلایل متعددى نادرست است:

    اولاً : در هیچ منبعى ذکر نشده است که على علیه‏السلام غلامى به نام نصیر داشته، ثانیا : این طبیعت بیشتر فرقه‏ها و جریان‏هاى فکرى است که مى‏خواهند در دهه‏هاى نخستین اسلامى براى خود پایگاهى درست نمایند و با رساندن انتساب خود به زمان حیات حضرت رسول صلى‏الله‏علیه‏و‏آله یا صحابه، بنیان مشروعیت خود را مستحکم سازند، ثالثا : اساسا در میان علویان افراد کمى چنین نظرى را تأیید مى‏نمایند.

    نظر دیگر، سابقه آن‏ها را از این هم عقب‏تر مى‏برد و مدعى است که دلیل نام‏گذارى نصیریه، به دوران فتوحات و فتح شام مربوط است؛ به این مضمون که هنگام فتح بعلبک و حمص پس از آن که ابوعبیده جراح از مدینه درخواست نیروى کمکى کرد گروهى از انصار که از حاضران در غدیرخم و حامیان و بیعت کنندگان با على علیه‏السلام بودند در قالب سپاهى کوچک عازم منطقه شدند و حضور آن‏ها به پیروزى‏ها کمک کرد و براساس مرسوم، نام مناطق فتح شده را به نام این جیش یارى‏گر کوچک که به اصطلاح «جیش نصیره» خوانده مى‏شدند گذاردند و نصیرى‏ها که در این مناطق ساکن شدند منسوب به همین نام هستند.(2) این نظریه به دلایل مختلفى پذیرفته نمى‏شود :

    اولاً : حمص و بعلبک ـ به اجماع منابع تاریخى ـ به صلح فتح شده‏اند و نه به جنگ،(3) ثانیا : کسى که با روش‏هاى آرایش نظامى و اعزام سپاه و جنگ در زمان فتوحات آشنا باشد به آسانى متوجه غیر منطقى بودن این نظر مى‏شود.

    نویسندگان دیگر، نظیر ولف(4) و ارنست رنان یادآور مى‏شوند که نام نصیریان اسم تصغیر از لغت عربى نصاراست و نصیریان به معناى «مسیحیان کوچک» است. وى استدلال مى‏کند که دشمنان نصیریان به‏طور تحقیرآمیزى آن‏ها را به واسطه کثرت اعمال و آداب شبه

 

--------------------------------------------------------------------------------

1 . ابوموسى حریرى، العلویون النصیریون، ص 29-30.

2 . هاشم عثمان، تاریخ العلویین، وقائع و احداث، ص 9-12.

3 . ر.ک: منابع فتوحات، از جمله واقدى، فتوح الشام؛ بلاذرى، فتوح البلدان؛ ابن اعثم کوفى، الفتوح .


     4 . Wolf .

(39)

--------------------------------------------------------------------------------
مسیحى‏شان به این نام خوانده‏اند.(1) این نظر نیز چندان درست نمى‏نماید، زیرا علاوه بر این‏که به لحاظ دستورى نصیر نمى‏تواند اسم تصغیر نصارا باشد در هیچ یک از منابع متقدم نیز چنین اظهار نظرى صورت نگرفته است.

    هم‏چنین یکى از آراى طرح شده، دلیل نام‏گذارى را به غلبه نام کوهستان محل سکونت این جماعت، نسبت مى‏دهد؛ یعنى «جبل نصیریه»، چرا که مورخان مسیحى به این جبل اسم نازارى(2) را اطلاق مى‏کردند و ممکن است این اسم، تحریف شده نصیریه باشد. آن‏چه این نظر را تقویت مى‏کند اطلاق اسم مزبور براى این جبال در اثناى جنگ‏هاى صلیبى یا بعد از سال 488ق/1096م است و قبل از این تاریخ، این جبال به جبل «لکام» مشهور بود.(3) با کمى دقت مشخص مى‏شود که اتفاقا دلیلى که براى تقویت این نظر آورده شده، مبناى رد آن است، زیرا کلمه نازارى نه تنها تحریف شده نصیرى نیست، بلکه به‏وضوح «نزارى» است و کسى که از حضور اسماعیلیان نزارى در مناطق مختلف این کوهستان، همچون مصیاف و قدموس مطلع باشد و به‏ویژه نقش نزارى‏ها در اثناى جنگ‏هاى صلیبى و روابط پرفراز و نشیب آن‏ها را با صلیبیان در این مدت و به‏ویژه دوران رهبرى شیخ کوهستان «راشد الدین سنان» بشناسد،(4) در اطلاق نام نزارى‏ها به آن کوهستان از منظر مورخان مسیحى پس از قرن یازده میلادى تردید نمى‏کند.

    اما دوسو و رنه بازت(5) در نظرى شاذ معتقدند که نصیریه فرزندان تاریخى گروه‏هاى بت‏پرست قدیم منطقه هستند ـ بلینى در کتاب التاریخ الطبیعى آن‏ها را با اسم نازارینى(6) نام برده ـ که براى خود ولایت مستقل و منفصلى از افامیا در منطقه‏اى نزدیک نهرالعاصى تأسیس کرده بودند و مورخ یونانى سوزشن(7) در قرن چهارم نیز از حضور آن‏ها در کنار ساکنان

 

--------------------------------------------------------------------------------

1 . متى موسى، «پیدایش نصیریان»، ترجمه حسین مفتخرى، فصلنامه تاریخ اسلام، ش 3، زمستان 79، ص 107-122.


     2 . Nazarie.

3 . هاشم عثمان، العلویون بین الاسطورة و الحقیقه، ص 35.

4 . براى اطلاع بیشتر ر.ک: عبداللّه‏ ناصرى، «راشد الدین سنان پیشواى بزرگ اسماعیلیان شام»، فصلنامه تاریخ اسلام، ش 7، پاییز 1380، ص 137-168.


     5 . Rene Basset .


     6 . Nazarini.


     7 . Sozchen .

(40)

--------------------------------------------------------------------------------
بت‏پرست افامیه در جنگ با نصارا خبر داده و آن‏ها را اهل جبل(1) نامیده است.(2) لویى ماسینیون این نظر را رد و تأکید کرده است که کلمه نازارینى تا امروز باقى است و به منطقه معین جغرافیایى به نام «جرعه النازاران» که در مسیر بین تل کلخ و حمص قرار دارد گفته مى‏شود.(3) براى نظر ریتر(4) و هارتمن(5) که مى‏گویند نصیرى به معناى کشاورزى است(6) نیز وجه و دلیلى نیافتم.

    با این اوصاف این‏که نصیریه از نام پیشوا و مؤسس آنان محمد بن نصیر مشتق شده است درست‏تر به نظر مى‏رسد. ابن نصیر ـ در آینده بیشتر درباره او سخن خواهیم گفت ـ از وکلاى امام عسکرى علیه‏السلام بود که دچار انحرافاتى شد و پیروان وى که بعدها توسعه یافتند نصیرى نامیده شدند. بیشتر مورخان غربى، از جمله لامنس، گویارد، هیوارت، ماسینیون، سالسبرى، واشتروتمان، نصیریه را به مؤسس آن، ابوشعب محمدبن‏نصیر نسبت مى‏دهند.(7)

    البته آنان که این نظر را قبول ندارند ادله‏اى ارائه مى‏دهند، یک دلیل این‏که در ضبط نام و کنیه محمدبن نصیر اختلاف زیادى وجود دارد که از آن جمله است : محمد بن نصیر، محمدبن نصیر نمیرى، ابوشعیب محمد بن نصیر نمیرى و...،(8) اما به هر حال، مشاهده مى‏شود که کلمه ابن نصیر در همه این اسامى، مشترک است و این براى وجه تسمیه مورد نظر کافى است. دلیل دیگر این‏که شهرستانى که جزء اولین کسانى است که نام نصیریه را ذکر کرده است نقل نکرده که این‏ها به محمد بن نصیر منتسب‏اند، و این فرقه را برخلاف روال خود به کسى

--------------------------------------------------------------------------------


     1 . Calileans.

2 . تقى شرف الدین، النصیریه دراسة تحلیلیه، ص 110.

3 . همان .


     4 . Ritter.


     5 . M.Hartman .

6 . ابوموسى حریرى، همان، ص 29.

7 . تقى شرف الدین، همان، ص 111.

8 . هاشم عثمان، العلویون بین الاسطورة والحقیقه، ص 33-34.

(41)

--------------------------------------------------------------------------------
منسوب نکرده است. نوبختى (م 288ق) نیز پیروان محمد بن نصیر را «نمیریه» معرفى مى‏کند و براین عقیده است که اصطلاح نصیریه حدود دو قرن بعد شایع شده است.(1) این دلیل، در مجموع قوى‏تر از دلایل قبلى است، اما دو نکته نیز قابل ذکر است

    اولاً: در فرهنگ اصطلاحات اسلامى و ادبیات نام‏گذارى فرقه‏ها آن‏چه رایج است این‏است که اسامى بیشترِ فرقه‏ها به فرد خاصى که بنیان‏گذار آن فرقه محسوب مى‏شود برمى‏گردد و این‏که شهرستانى این مطلب را ذکر نکرده دلیل کافى براى عدم انتساب نام نصیریه به یک فرد خاص نیست.

    ثانیا: ماسینیون نظر دیگرى دارد. وى مى‏گوید: طایفه‏اى که به این نام (نصیریه) شناخته مى‏شوند در زمان حسین بن حمدان خصیبى (م نیمه قرن چهارم‏هجرى) وجود داشته و قبل از آن به نمیریه شناخته مى‏شدند.(2)

    به هر حال، در جمع‏بندى دیدگاه‏هاى مختلف گرچه نمى‏توان قاطعانه یک نظر را برگزید، اما به نظر مى‏رسد اشتقاق کلمه نصیریه از نام محمد بن‏نصیر درست‏تر باشد، به‏ویژه وقتى در برخى کتاب‏هاى مقدس و معتبرِ این مذهب همچون المجموع به جمله‏هایى از این دست برخورد مى‏کنیم : «نسبت و مذهب از محمد بن نصیر برپاست(3) یا «من نصیرى الدین ... هستم»(4).

    نصیریه را انصاریه و علویه نیز مى‏گویند.(5) در دوران ما این فرقه به علویان معروف‏اند. دراین‏باره، دو نظر نیز وجود دارد: یک نظر مى‏گوید که نصیرى‏ها از ابتدا به علویان معروف بوده‏اند و علت اصلى اطلاق نام نصیریه به علویان همان علت است که به موجب آن به شیعه رافضى، سبئیه و ... گفته‏اند و آن به قصد دشمنى و تشنیع بوده که فراوان اتفاق افتاده است.(6) و نظر دیگر این‏که، واقعیت این است که این فرقه همواره به عنوان نصیریان شناخته شده است؛ نامى که بر وجود مذهبى در قرن سوم هجرى/نهم میلادى دلالت دارد. علاوه براین، باید این نکته نیز خاطر نشان شود که علوى، اصطلاحى عمومى است و غالبا به همه شیعیانى اطلاق مى‏شود که از على علیه‏السلام متابعت کرده و معتقدند او وارث و جانشین پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در رهبرى جامعه مسلمانان مى‏باشد.(7) و این جماعت در زمان اشغال سوریه توسط فرانسه در اوایل قرن

--------------------------------------------------------------------------------

1 . همان، ص 34 و همو، تاریخ العلویین، وقائع و احداث، ص 9-12.

2 . تقى شرف‏الدین، همان، ص 111.

3 . ر.ک: عباس برومند اعلم، جامعه علویان سوریه، پایان نامه کارشناسى ارشد، ضمائم، ضمیمه 3-11 .

4 . همان .

5 . محمدجواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامى، ص 442.

6 . هاشم عثمان، تاریخ العلویین، وقائع و احداث، ص 15.

7 . متى موسى، همان، ص 107-122.

(42)

--------------------------------------------------------------------------------
بیستم نام خود را به علویان تغییر داده‏اند.

    صرف نظر از قضاوت درباره این دیدگاه‏ها آن‏چه مسلم است این است که در حال حاضر این جماعت به علویان مشهورند.


پیدایش نصیریه

    وقتى از تاریخ علویان سوریه سخن مى‏گوییم، نمى‏توانیم خود را در روایت‏هاى سنتى و حکایت‏هاى تاریخى که برخى منابع و مآخذ ارائه مى‏نمایند محصور نماییم. تاریخ این جامعه گرچه هزار سال عمر دارد، اما حقیقت این است که جز یکى دو قرن اخیر، باقى آن در انزوا و عزلت محض گذشته است، به‏گونه‏اى که در منابع قرن‏هاى مختلف از آنان کمتر سخن رفته است. البته تردیدى نیست که این جماعت با توجه به اعتقادات و تفکراتشان و نیز حضور در مناطق استراتژیک و حساس به لحاظ نظامى و سیاسى، بایستى نقش غیر قابل انکارى در دوره‏هاى مختلف، به‏ویژه درتاریخ منطقه سواحل شام بازى کرده باشند. به هر حال، تشتت گزارش‏هاى تاریخى درباره این جامعه که تا اختلاف کم‏نظیر در ضبط نام این جماعت پیش رفته است از یک سو، و عدم وجود تاریخ‏هاى محلى ویژه مناطق سواحل شمال شام در جریان تاریخ‏نگارى اسلامى و نیز خشم و نفرت عمومى حکومت‏ها و بعضا توده‏هاى مردم به‏ویژه اهل سنت نسبت به این جامعه، به خصوص از قرن ششم به بعد از سوى دیگر، باعث مکتوم ماندن نقش و فعالیت‏هاى این گروه در حیات سیاسى ـ اجتماعى منطقه شده است. از این رو محقق براى بررسى تاریخ علویان ناگزیر است گزارش‏هاى پراکنده را از لابه‏لاى منابع بیرون بکشد، تاریخ شمال شام و سواحل را مستقل از علویان بررسى نماید، بعضا به برخى مآخذ علویان با این فرض که نویسندگان آنان به روایت‏هاى قومى و نسخه‏هاى خطى فرقه

(43)

--------------------------------------------------------------------------------
خود دست‏رسى داشتند اعتماد نماید و سرانجام این که از هر اشاره‏اى دلالتى را استخراج و تحلیل نماید تا شاید بتواند گزارش بالنسبه کاملى از حیات علویان ارائه کند.

    مشخص کردن تاریخ ظهور نصیریه امرى دشوار است و علت آن کثرت و تناقض نظریه‏ها در این باره است که در بخش تعریف واژه نصیریه به بخشى از آن‏ها اشاره نمودیم. این اقوال از زمان فتوحات و آمدن «جیش نصیره» به کمک سپاه ابوعبیده (که منطقه مفقوحه را به نام خود نهادند)(1) یا تبلیغات ابوذر در دوران تبعید در شام در زمان خلیفه سوم، آغاز مى‏شود و تا قرن پنجم هجرى و زمان جنگ‏هاى صلیبى ادامه دارد، چنان‏که مستشرقى در مقاله خود، پیدایش فرقه نصیرى را به قرن یازدهم میلادى و آغاز جنگ‏هاى صلیبى و اشغال بیت‏المقدس و سواحل شام نسبت مى‏دهد. به عقیده وى در اثر شرایط نابسامان منطقه، علویان که منشعب از شیعه اثناعشریه بودند، با ترکیب عناصرى از مسیحیت در عقاید خود، فرقه جدید را ایجاد نمودند.(2) اما با همه این اوصاف، قرن سوم هجرى به نظر، درست‏ترین تاریخ براى ظهور این فرقه محسوب مى‏شود. علاوه بر شهرستانى که به نام این فرقه تصریح کرده، ابن حزم (383-456ق) در الفصل به مکان حضور نصیریه اشاره صریح دارد و مسکن آنان را در آن دوره جند اردن و مشخصا شهر طبریه مى‏داند.(3)

    صرف نظر از تحلیل محتوایى این مکان‏یابى، در رواج نام نصیریه به عنوان یک فرقه در قرن چهارم، نمى‏توانیم تردید کنیم و با توجه به این‏که فرایند شکل‏گیرى یک فرقه امرى دفعى نیست و بلکه تدریجى است مى‏توانیم از یک قرن قبل از آن، یعنى قرن سوم به عنوان عصر پیدایش نصیریه نام ببریم. این قول را وقتى در کنار اظهارات متعدد منابع فرق و رجال درباره شکل‏گیرى یک فرقه در دوران غیبت صغرا توسط محمد بن نصیر ـ گرچه به نام نصیریه تصریح نکرده باشند ـ قرار دهیم، با قاطعیت بالایى مى‏توانیم به پیدایش فرقه نصیریه در نیمه دوم قرن سوم نظر دهیم. درباره مشکل باقى مانده، یعنى نام نصیریه و شیوع آن، مى‏توان با چشم‏پوشى از اشتباه فاحش رنه بازت (که مدعى است اشتقاق نام نصیریه از ابن‏نصیر قابل قبول نیست، زیرا وى یک از یاران امام عسکرى، امام یازدهم بوده و حال آن‏که نصیریه معتقد به هفت امام هستند)(4) نظر متى موسى را پذیرفت. وى در مقاله خود تحت

--------------------------------------------------------------------------------

1 . محمد امین غالب طویل، تاریخ العلویین، ص 11 .


     2 . Michel M.Mazzaoui, "ALAWIYUN" , The encyclopedia of Religion, Vol. 1, Ed. Mircea Eliad, New York, Macmildan puglishing company, p 175.

3 . هاشم عثمان، تاریخ العلویین، وقائع واحداث، ص 28 به نقل از ابن حزم، الفصل، ج 4، ص 188 .


    4 . Rene Basset, "NUSAIRIS" , Encyclopedia of religion and ethics, vol. 10, ed . James Hastings, edinburgh, T. &. T. clark, 1917 , p 417-418.

(44)

--------------------------------------------------------------------------------
عنوان «پیدایش نصیریان» مى‏نویسد : نصیریان فرقه‏اى تأسیس یافته در قرن سوم هجرى بودند، اما پیش از قرن پنجم نام نصیریه نام مخصوص این فرقه نبود، بلکه آن‏ها را به نمیریه و جنبلانیه مى‏شناختند و در قرن چهارم هجرى و پس از دوران زعامت حسین بن حمدان خصیبى به خصیبیه و سپس به نصیریه معروف شدند.(1)

    اکنون که انتساب این فرقه را به محمد بن نصیر از وکلاى امام عسکرى علیه‏السلام که در نیمه دوم قرن سوم هجرى مى‏زیست، تقریبا اثبات نمودیم ـ گو این‏که بسیارى از علویان نیز این امر را تأیید مى‏کنند، چنان‏که(2) هاشم عثمان از محققان متأخر علوى مى‏نویسد : «اما نامیدن آن‏ها به نصیریه برمى‏گردد به عهد سید ابى شعیب محمد بن نصیر نمیرى علوى باب امام حسن عسکرى علیه‏السلام » ـ لازم است نگاهى به شخصیت و دوران زندگى این فرد داشته باشیم و او را با تکیه بر منابع فرق و رجال بازشناسى کنیم.

    ابتدا گزارشى اجمالى از منابع رجال معتبر شیعه درباره محمد بن نصیر ارائه مى‏نماییم و آن‏گاه سراغ گزارش‏هاى سایر منابع مى‏رویم.

    برقى (م 274ق) قدیمى‏ترین رجالى شیعه هیچ نامى از محمد بن نصیر در کتاب خود نبرده،(3) اما شیخ طوسى مکرر این نام را آورده است. وى دوبار ذیل اصحاب امام جواد علیه‏السلام از افرادى به نام محمد بن نصیر بدون هیچ توضیحى نام مى‏برد،(4) اما ذیل اصحاب امام حسن عسکرى علیه‏السلام از محمد بن نصیر نام مى‏برد و ذیل نام او کلمه «غال» را (به معناى فردى که غالى بوده است) مى‏آورد.(5) هم‏چنین ذیل باب آنان‏که از هیچ یک از ائمه مستقیما روایت نکرده‏اند نیز از محمد بن نصیر نامى که از اهالى کش در ماوراءالنهر بوده نام مى‏برد که وى ثقه، جلیل‏القدر و کثیرالعلم بوده است.(6) با این اوصاف، محمد بن نصیر مورد نظر ما ظاهرا همان فردى است که ذیل اصحاب امام عسکرى از وى نام برده شده است.


--------------------------------------------------------------------------------

1 . متى موسى، همان، ص 107-122 .

2 . هاشم عثمان، العلویون بین الاسطورة و الحقیقه، ص 157 .

3 . احمدبن محمد بن خالدبرقى، رجال البرقى .

4 . شیخ طوسى، رجال الشیخ الطوسى، ص 378 .

5 . همان، ص 403 .

6 . همان، ص 440 .

(45)

--------------------------------------------------------------------------------

    کشى با تفصیل بیشترى از محمد بن نصیر نام مى‏برد و از قول نصر بن صباح نقل مى‏کند که على بن محمد عسکرى علیه‏السلام ، حسن بن محمد معروف به ابن بابا قمى و محمد بن نصیر نمیرى و فارس بن حاتم قزوینى را لعن کرد.(1) کشى در ادامه از ابو عمرو نقل مى‏کند که فرقه‏اى، از نبوت محمدبن‏نصیر نمیرى سخن گفتند و او ادعا کرد که نبى مرسل است و على بن محمد علیه‏السلام او را فرستاده، از تناسخ سخن گفت و درباره امام هادى علیه‏السلام غلو کرده از ربوبیت ایشان سخن مى‏گفت و به اباحه محارم نظر داد و... .(2) ضمنا کشى در بخش دیگرى از کتاب رجال خود که آن‏را به غلات زمان امام حسن عسکرى علیه‏السلام اختصاص داده است از محمد بن نصیر نمیرى نام مى‏برد.(3)

    علامه حلى نیز در رجال خود ابتدا از او به عنوان فرد لعن شده توسط على بن محمد علیه‏السلام نام مى‏برد(4) و در ادامه، محمد بن نصیر را به لحاظ علمى از افاضل اهل بصره معرفى مى‏کند، لکن او را با لفظ ضعیف جرح مى‏نماید و مى‏نویسد که سرآغاز نصیریه اوست و نصیریه خود را به او نسبت مى‏دهند.(5)

    سرانجام ابن داوود، رجالى متوفاى قرن هشتم در گزارشى کوتاه، ذیل جماعتى از غلات از محمد بن نصیر نمیرى نام مى‏برد.(6)

    جمع‏بندى گزارش‏هاى منابع رجالى این است که محمد بن نصیر نمیرى از نزدیکان و اطرافیان امام هادى علیه‏السلام بوده که در اواخر دوران امامت آن حضرت انحرافاتش آشکار مى‏شود تا جایى که امام از وى تبرى مى‏جوید و او را طرد مى‏نماید. وضعیت وى در دوران امام عسکرى نیز مشابه است و انحرافات او در این دوره، مشخصا غلو در حق ائمه است، اما پس از این، یعنى پس از رحلت امام عسکرى علیه‏السلام و شروع دوران غیبت صغرا را شیخ‏طوسى به بهترین وجه گزارش کرده است. وى ذیل بخش مذمومینى که ادعاى بابیت و به کذب و افترا

--------------------------------------------------------------------------------

1 . محمدبن عمر کشى، رجال کشى، ص 520 .

2 . همان، ص 521 .

3 . همان، ص 516-521 .

4 . علامه حلى، رجال العلامه حلى، ص 255 .

5 . همان، ص 257 .

6 . تقى الدین بن داوود حلى، رجال ابن داوود، ص 296 .

(46)

--------------------------------------------------------------------------------
ادعاى سفارت امام زمان علیه‏السلام کرده‏اند در کتاب معروف الغیبه خود، ضمن لعن جمیع آنان مى‏نویسد :

    همه این مدعیان ابتدا کذبشان نسبت به امام علیه‏السلام است و این‏که وکلاى آن حضرت هستند ... سپس امرشان بالا مى‏گیرد، به اقوالى مانند قول حلاجیه [یا[ چنان‏که درباره ابى جعفر شلمغانى مشهور است و نظیران او که لعنت خداوند بر همه آنان باد رو مى‏آورند ... و محمد بن نصیر نمیرى از اصحاب ابى محمد حسن بن على علیه‏السلام بود، وقتى امام وفات کرد، مقام عثمان بن سعید [اولین نایب خاص امام زمان] را ادعا کرد و این‏که او مصاحب امام زمان علیه‏السلام است و ادعاى بابیت آن حضرت را نمود و خداوند تعالى او را مفتضح کرد، به‏واسطه آن‏چه از الحاد و جهل اظهار نمود و ابى جعفر محمد بن عثمان او را لعن کرد و از او تبرى جست ... ابوطالب الانبارى نقل مى‏کند وقتى محمد بن نصیر آن‏چه را معتقد بود ظاهر کرد، ابو جعفر او را لعن نمود و از او تبرى جست و این امر به او [ابن نصیر[ رسید، پس به سوى ابا جعفر [محمد بن عثمان] رفت تا قلبش را منعطف کند و یا عذر براى او بتراشد اما [ابا جعفر] به او اجازه نداد و او را نپذیرفت و ناامید بازگردانید.(1)

    ظاهرا از این‏جا به بعد است که وى دیگر از قرار گرفتن در حلقه نزدیکان به امام علیه‏السلام منع شده بود، علنا اغراض خود و انحرافات خود را آشکار کرد و با ادعاهاى گزاف، چون نبوت و حتى الوهیت سعى کرد تا پیروانى در بازار آشفته دوران غیبت صغرا براى خود فراهم کند. منابع نخستینِ فرقه‏ها در گزارشى شبیه به هم مى‏نویسند که از پیروان امامت على بن محمد هادى علیه‏السلام گروهى پس از وى از جمع پیروان این خط جدا شدند و به نبوت محمدبن‏نصیر نمیرى معتقد شدند. وى ادعا مى‏کرد که نبى و رسول است و على بن محمد علیه‏السلام او را فرستاده است. وى به تناسخ معتقد بود و درباره ابوالحسن علیه‏السلام (امام هادى) غلو کرده از ربوبیت آن حضرت سخن مى‏گفت، به اباحه محارم رأى داد و نکاح رجال را با یکدیگر حلال داشته، لواط را نشانه تواضع و یکى از شهوات و طیبات که خداوند حرام نکرده مى‏پنداشت.(2) اشعرى و

--------------------------------------------------------------------------------

1 . شیخ طوسى، الغیبه، ص 397-398.

2 . سعید بن عبداللّه‏ ابن خلف اشعرى، المقالات و الفرق، ص 100-101 . هم‏چنین ر.ک: حسن بن موسى نوبختى، فرق الشیعه، ص 81-83 .

(47)

--------------------------------------------------------------------------------
نوبختى معتقدند که وى از حمایت یکى از رجال متنفذ سیاسى روزگار خود از آل‏فرات که در دستگاه خلافت عباسى موفقیت برجسته‏اى داشت، برخوردار بود و همین امر باعث تقویت دعوت او شد. اشعرى نام وى را به صورت محمد بن محمد بن حسن بن فرات ضبط کرده(1) و نوبختى به صورت محمد بن موسى بن حسن بن فرات.(2) به نظر مى‏رسد نام یادشده توسط نوبختى درست است، زیرا اولاً: نوبختى در بغداد بوده و اشعرى قمى است، ثانیا : نوبختى خود به‏لحاظ خاندانى با دستگاه خلافت حشر و نشر داشته و رجال سیاسى را بهتر مى‏شناخته است، ثالثا : مهم‏تر از همه این‏که شیخ طوسى در رجال خود از محمد بن موسى بن حسن بن فرات، ذیل اصحاب امام عسکرى علیه‏السلام نام برده و او را غالى و گزافه‏گوى شمرده است.(3)

    در قرن هفتم نیز ابن ابى‏الحدید شارح نهج‏البلاغه، وقتى از فرایند شکل‏گیرى و اوج‏گیرى غلات سخن مى‏گوید روایت مشابهى را ارائه مى‏نماید. وى مى‏نویسد :

    [بعدها امر غلات تشدید شد] و در غلو افراط کردند، پس حلول ذات مقدس الهى را در قومى از سلاله امیرالمؤمنین علیه‏السلام ادعا کردند و از تناسخ سخن گفتند و برانگیخته شدن و قیامت را منکر شدند و ثواب و عقاب را ساقط دانستند و جماعتى از آن‏ها گفتند که ثواب و عقاب همان لذت‏ها و مشقت‏هاى این دنیاست و از این دست سخنان قدیمى که سلفشان گفتند، بدتر از آن‏ها را خلف آن‏ها ایجاد کردند تا جایى که به فرقه «معروف» نصیریه رسید و آن فرقه‏اى است که محمد بن نصیر نمیرى ایجادش کرد... .(4)


--------------------------------------------------------------------------------

1 . اشعرى، همان، ص 101.

2 . نوبختى، همان، ص 82.

3 . رجال الشیخ طوسى، ص 436 .

(48)

--------------------------------------------------------------------------------
    کلمه «معروف» در وصف فرقه نصیریه توسط ابن ابى‏الحدید جاى توجه بسیار دارد. وى که در قرون میانه تاریخ اسلام مى‏زیست با این گزارش از رواج و شناخته شده بودن این فرقه در زمان خود، یعنى قرن ششم و هفتم هجرى خبر مى‏دهد. وى در ادامه گزارش خود مى‏نویسد :

    محمد بن نصیر از اصحاب حسن بن على[عسکرى علیه‏السلام ] بود، وى آن‏گاه که امام مرحوم شد ادعاى وکالت فرزند آن امام را که امامیه قائل به امامت او هستند نمود و خداوند متعال او را مفتضح کرد با آن‏چه از الحاد و غلو و تناسخ ارواح اظهار کرد، سپس مدعى شد که رسول خداست و على بن محمد [الهادى علیه‏السلام [او را فرستاده است و امامت [امام] حسن عسکرى علیه‏السلام و امامت فرزندانش علیه‏السلام را انکار کرد و بعد از آن ادعاى ربوبیت کرد و به اباحه محارم نظر داد.(1)

    البته نگاه به ابن نصیر در منابع علوى کاملاً متفاوت است و آنان وى را مؤسس مذهب و باب امام عسکرى و امام زمان علیهماالسلام مى‏دانند و فردى بزرگ و سید، چنان‏که میمون بن قاسم طبرانى نویسنده متقدم نصیریه (م426ق/1034م) در کتابش الدلایل و المسایل ـ که هنوز به صورت نسخه خطى است ـ روایتى را نقل مى‏کند که در آن گزارش مى‏شود امام یازدهم عسکرى علیه‏السلام گفته است که محمد بن نصیر روشنى من، باب من، و حجت من بر نوع بشر است. هر چه را او از من نقل کند صحیح است. شیخ نصیرى دیگر، یوسف بن عجوز حلبى، معروف به نشابى در کتاب مناظره خود اظهار مى‏دارد که محمد بن نصیر باب خداست که پس از او باب دیگرى نخواهد بود، او بعد از غیبت آقاى ما محمد(مهدى) علیه‏السلام باب شد.(2)

    به هر حال بر مبناى منابع مختلف، از جمله منابع علوى پس از ابن‏نصیر، محمد بن جندب نامى جانشین وى شد که چیز زیادى درباره او نمى‏دانیم. پس از او محمد جنان جنبلانى که فردى عابد و زاهد و ظاهرا از عجم بود جانشین او شد. وى روى‏گردان از دنیا بود و طریقت خاصى را در تصوف باقى گذارد که به طریقه «جنبلانیه» معروف گردید و براى نصیرى‏ها فقه خاصى را تنظیم کرد. وى به مصر سفر کرد و در آن‏جا بود که با خصیبى، فرد تاریخ‏ساز فرقه نصیریه آشنا شد و خصیبى را به شاگردى و دستیارى خود پذیرفت. سپس جنبلانى با وى به عراق بازگشت و تا زمان وفاتش در سال 287ق خصیبى با وى همراه بود و از او احکام شرعى، فلسفه، علم نجومى و هیئت و بقیه علوم زمانه را آموخت و پس از وفات جنبلانى، جانشین او در امور دینى علویان شد.(3)

 

--------------------------------------------------------------------------------

1 . ابن ابى الحدید، شرح نهج‏البلاغه، ج 8، ص 122.

2 . همان .

3 . متى موسى، همان، ص 107-122.

4 . غالب طویل، همان، ص 258. هم‏چنین ر.ک: متى موسى، همان، ص 107-122 و ابوموسى حریرى، همان، ص 30-31.

(49)

--------------------------------------------------------------------------------


حسین بن حمدان خصیبى و انتقال دعوت نصیرى به شام

    جنبلانى که اکنون شاگرد و دستیارى قوى پنجه داشت در گذشته بود و حسین بن حمدان خصیبى، یعنى همان شاگرد به جانشینى وى رسیده بود. مآخذ علوى و غیر آن مدعى‏اند پس از مرگ جنبلانى، خصیبى، جنبلا را ـ که شهرى کوچک بین بین واسط و بصره بود ـ به قصد بغداد ترک کرد و مدتى در بغداد به فعالیت‏هاى دینى پرداخت و در این‏جا بود که به نفى اسماعیلیه و رد عقاید آنان همت گمارد.(1) اچ ـ هالم(2)، نویسنده مقاله نصیریه در دایرة المعارف اسلام، از خصیبى به عنوان فردى نام مى‏برد که در آغاز کار و قبل از شروع سفرهایش رئیس نصیرى‏ها در حومه کرخ در جنوب بغداد بود.(3) او ظاهرا در مدتى که در بغداد بود وجاهت سیاسى نیز یافته بود، زیرا صاحب کتاب تاریخ العلویین مدعى است که خصیبى کتاب «راست باش» خود را براى عضدالدوله دیلمى تألیف و به او اهدا کرد و لذا علویان عضدالدوله را به نام همین کتاب «راست باش دیلمى» مى‏نامند.(4) وى سپس بغداد را به قصد سفر به بلاد مختلف ترک کرده و به خراسان و دیلم و جزیره سفر مى‏کند و سرانجام به حلب و نزد سیف الدوله حمدانى مى‏رود و در آن‏جا اقامت مى‏گزیند و امور دینى علویان را برعهده مى‏گیرد و به نشر دعوت خود مى‏پردازد.(5) بدین ترتیب، نشر دعوت نصیرى در شام آغاز مى‏شود و این فرقه به شمال شام منتقل مى‏شود. علویان معتقدند که سیف الدوله وى را در نشر دعوت و سامان‏دهى امور فرقه خود، یارى و معاضدت کرد،(6) و وى نیز متقابلاً کتاب الهدایة الکبرى را که معروف‏ترین کتابش مى‏باشد، به او تقدیم کرد.(7) آنان حتى مدعى‏اند که سیف الدوله در

 

--------------------------------------------------------------------------------

1 . غالب طویل، همان، ص 258.


     2 . H.Halm.


     3 . H. Halm. "NUSAYRIYYA" , Eneyclopedia of lslam, New edition, Vol. 8, Leiden, Brill, 1995, p 1450.

4 . غالب طویل، همان ص 260.

5 . همان، ص 258-259 و ابوموسى حریرى، همان، ص 32.

6 . هاشم عثمان، العلویون بین الاسطورة و الحقیقه، ص 157.

7 . غالب طویل، همان، ص 260.

(50)

--------------------------------------------------------------------------------
نبردهاى خود برضد روم پیروز نمى‏شد مگر با یارى خصیبى و جانشینش. غالب الطویل در این باره مى‏نویسد :

    طرسوس و جمیع مناطق اطنه (در حاشیه شمال غربى دریارى مدیترانه در مناطق هم‏مرز ترکیه و سوریه) تحت نفوذ سید خصیبى و خلیفه‏اش در دین سید جلى کبیر بود، به‏طور که سیف‏الدوله حمدانى پیروز نمى‏شد مگر به واسطه حسین بن حمدان خصیبى که با نفوذ معنوى خود و تأثیرگذارى بر علویان [منطقه[ کلیکیا او را یارى مى‏کرد و او بود که سیف الدوله را در جنگ‏هاى مکرر بر ضد روم کمک مى‏کرد.(1)

    این البته مبالغه‏اى آشکار در حق پیشواى مذهبى است، اما به هر حال، علویان، خصیبى را به‏عنوان مؤسس ثانى مذهب خود بسیار بزرگ مى‏دارند. در کتاب تعلیم الدیانة النصیریه که یکى از کتاب‏هاى دینى نصیریه و داراى 101 سؤال در مسائل دینى و مذهبى است، در سؤال نودوهشتم آمده که کدام یک از شیوخ عقیده ما را در همه ممالک گستراند؟ و جواب مى‏دهد که ابوعبداللّه‏ حسین بن حمدان خصیبى، و در سؤال نودونهم مى‏پرسد چرا ما نام خصیبه را داریم؟ و پاسخ مى‏دهد که زیرا تعالیم شیخ‏مان ابوعبداللّه‏ حسین بن حمدان خصیبى را تبعیت مى‏کنیم.(2) قبلاً اشاره شده بود که یکى از نام‏هاى متقدم نصیریه «خصیبه» بوده است.

    به هر حال، حسین بن حمدان خصیبى در سال 364 ق(در سن 86 سالگى) در شهر حلب درگذشت و در شمال آن به خاک سپرده شد. مزار وى در شمال حلب به «الشیخ یابراق» معروف است و تا امروز مردم آن را زیارت مى‏کنند.(3)


--------------------------------------------------------------------------------

1 . همان، ص 440.

2 . عباس برومند اعلم، همان، ضمیمه 3-11.

(51)

--------------------------------------------------------------------------------
    اکنون مناسب است نگاهى به منابع رجالى شیعه امامیه داشته باشیم و دیدگاه‏هاى آنان را درباره خصیبى بررسى نماییم.

    شیخ طوسى در رجال خود، ذیل باب آنان که راوى هیچ یک از ائمه نبودند از حسین بن حمدان خصیبى نام مى‏برد و درباره وى مى‏نویسد :

    جنبلانى، مکنا به ابو عبداللّه‏ که هارون بن موسى تلعکبرى از وى روایت کرده است.(1)

    بدین‏ترتیب، شیخ‏طوسى هیچ مدح یا ذمى از او نمى‏کند، علاوه براین، او را با لقب جنبلانى مى‏خواند که این امر یا به علت اقامت او در جنبلا یا ورودش به طریقت جنبلانیه بوده و یا اساسا باید این فرضیه را مطرح کنیم که جنبلانى و خصیبى هر دو یک فرد هستند. البته شواهد کافى براى بسط این بحث در دست نیست.

    اما ابن داوود دوبار از وى نام مى‏برد، یک‏جا ضمن بیان نام و کنیه وى، سال وفات او را 358ق ذکر مى‏کند و نیز تصریح مى‏کند که جنبلانى هم اوست و او را با تعبیر «فاسد المذهب» وصف مى‏کند.(2) و در جاى دیگر، ذیل کسانى که به خاطر فساد مذهبشان مورد طعن هستند از او نام مى‏برد.(3)

    ابن غضائرى ضمن یاد کرد از او به صورت حسین بن حمدان جنبلانى مکنا به ابو عبداللّه‏ او را با تعابیر کذاب، فاسد المذهب و صاحب مقاله ملعونه که به او التفاتى نیست توصیف مى‏کند.(4) و سرانجام علامه حلى نیز با نام بردن او تحت عنوان حسین بن حمدان جنبلانى عین عبارت‏هاى ابن غضائرى را درباره وى نقل مى‏کند.(5)

    البته این‏ها همه دیدگاه‏ها نیست. حقیقت این است که سخن مورخان و علماى رجال درباره او متفاوت است؛ از سخنان بد و حتى گاهى توأم با کینه تا مدح تعدیل و نیز ملتزمان به سکوت درباره وى. از جمله مدح‏کنندگان وى سید محسن‏امین صاحب کتاب اعیان الشیعه است. وى در کتابش ضمن رد نظریه جرح کنندگان خصیبى چون ابن الغضائرى، شرحى درباره خصیبى مى‏دهد که مفادش مدح و ثناى وى است و این‏که او از علماى امامیه و صحیح

--------------------------------------------------------------------------------

1 . غالب طویل، همان، ص 259 و ابو موسى حریرى، همان، ص 34.

2 . رجال الشیخ الطوسى، ص 423.

3 . ابن داوود، همان، ص 240.

4 . همان، ص 301.

5 . احمد بن حسین بن غضائرى، رجال ابن الغضائرى، ج 2، ص 172.

6 . علامه حلى، همان، ص 217.

(52)

--------------------------------------------------------------------------------
العقیده بوده است.(1)

    ظاهرا آثار مکتوب فراوانى را به او نسبت مى‏دهند که برخى تا امروز نیز باقى است. زرکلى مهم‏ترین کتاب‏هاى وى را الهدایة الکبرى (در مذهب علویان) اسماء النبى، الاخوان، اسماء الائمه و المائده نام مى‏برد.(2) از جمله کتاب‏هاى دیگرى که به او نسبت مى‏دهند عبارت است از : المسائل، تاریخ الأئمه، الرساله، الروضه و اصحاب الرسول و اخبارهم.(3)

    خصیبى سفرهاى زیادى کرد تا سرانجام به حلب و دربار سیف الدوله حمدانى رفت و در آن‏جا مستقر شد و دعوت خود را ادامه داد. بنابراین، آن‏چه مسلم است از دوران خصیبى به بعد است که نصیریه از عراق به شام و مناطق شمالى آن منتقل مى‏شود. یکى از محققان درباره این انتقال به‏طور کلى تحلیل جالبى دارد. وى مى‏نویسد : پس از آن‏که علماى بزرگ شیعه اثناعشرى همچون شیخ صدوق، شیخ مفید، سید مرتضى، سیدرضى و ... شروع به تدوین کتاب‏هاى مهم شیعه و کتب اربعه نمودند تا از این طریق، جلوى هرگونه تداخل و اشتباه را در مذهب گرفته، مرزهاى شیعه امامى اثناعشرى را روشن سازند، جماعت غالى مذهب مجبور شدند که یا در تشیع مستحیل شوند یا حیات مخفیانه و توأم با کتمان و اختفاى عقاید را در پیش گیرند و یا به مکان‏هاى جغرافیایى دور از مرکز خلافت و سلطنت بویهیان اثنا عشرى مذهب در این زمان نقل مکان کنند، لذا به همین شکل نصیریه نیز مجبور به هجرت به سرزمین شام شد به امید آن‏که نزد امراى حلب پناه‏گاهى بیابد.(4)

    به هر حال و با هر تحلیل، این هجرت براى ادامه بقاى این فرقه مفید بود، زیرا به تعبیر اچ . هالم، نصیریه تنها شاخه‏اى از شیعیان غالى کوفى هستند که تا دوران حاضر باقى مانده‏اند.(5)

    پس از مرگ خصیبى سید محمد بن على جلى، در حلب جانشین وى شد. خصیبى ظاهرا وکیلى نیز در بغداد به نام سید على حمیرى داشت که امور علویان نصیرى بغداد را اداره مى‏کرد. غالب الطویل معتقد است که مرکز بغداد تا زمان حمله مغول باقى بود و در این زمان و با حمله هلاکو از بین رفت.(6)

 

--------------------------------------------------------------------------------

1 . حسین بن حمدان خصیبى، الهدایة الکبرى، ص 5-7.

2 . خیرالدین زرکلى، الاعلام، ج 2، ص 236.

3 . خصیبى، همان، مقدمه کتاب، ص 7.

4 . تقى شرف الدین، همان، ص 53-55.


     5 . "NASAYRIYYA" , vol. 8, p 145.

6 . غالب طویل، همان، ص 259.

(53)

--------------------------------------------------------------------------------
    از سید جلى گزارش زیادى در دست نیست مگر این‏که وى تا زمان اشغال مناطق ثغور و انطاکیه توسط نقفور، امپراطور بیزانس حضور داشت و ظاهرا مدتى نیز اسیر مسیحیان گردید، اما آزاد شد و در نهایت در سال 384ق در حلب درگذشت. پس از سیدجلى، سرور بن قاسم طبرانى جانشین وى شد. او سومین رجل بلند آوازه تاریخ علویان است و هموست که در اثر جنگ‏هاى پى‏درپى و اوضاع بحرانى حلب، منطقه را ترک کرد و به لاذقیه هجرت نمود. البته لاذقییه در این زمان، تحت سیطره رومیان بود، لذا طبرانى بیشتر در حومه لاذقیه و مناطق روستایى و کوهستانى مستقر شد. وى به منظور تغییر مذهب کشاورزان و اهالى بومى کوهستان‏هاى اطراف لاذقیه تلاش فراوان کرد و با تدوین بسیارى از کتاب‏هاى نصیریه مرکزیت آنان را در لاذقیه و جبال اطراف آن تثبیت نمود. او در نهایت در سال 426ق در لاذقیه درگذشت و مزار وى در داخل مسجد شعرانى در شهر معروف است.(1) بى‏شک، نقش او در تثبیت موقعیت علویان سوریه و تدوین و تحکیم عقاید و مبانى آنان در آغاز قرن پنجم هجرى بى‏نظیر است و شاید به دلیل فعالیت‏هاى گسترده اوست که براى اولین بار در این قرن، نام نصیریه را رسما به‏عنوان یک فرقه موجود و زنده در منابع فرق آن عصر مى‏بینیم. از این پس حیات و تاریخ علویان وارد مرحله جدیدى مى‏شود که در مجال دیگرى باید به آن پرداخت.

 

--------------------------------------------------------------------------------


     1 . "NUSAYRIYYA" , p146.

(54)

--------------------------------------------------------------------------------

 

 

 

فهرست منابع


    17. ابن ابى الحدید، شرح نهج‏البلاغه، قم، کتابخانه آیت‏اللّه‏ مرعشى نجفى، 1404 ق .

    18. ابن غضائرى، احمد بن حسین، رجال ابن الغضائرى، قم، مؤسسه اسماعیلیان، 1364 ق .

    19. اشعرى، سعدى عبداللّه‏ ابى خلف، المقالات و الفرق، تصحیح محمدجواد مشکور، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1381 .

    20. برقى، احمد بن محمد بن خالد، رجال البرقى، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1383 .

    21. برومند اعلم، عباس، جامعه علویان سوریه، استاد راهنما غلامحسین زرگرى نژاد، تهران، دانشگاه تهران، شهریور 1383.

    22. حریرى، ابوموسى، العلویون النصیریون، بیروت، دارالاجل المعرفه، 1984 م .

    23. حلى، تقى الدین داوود، رجال ابن داوود، نجف، مطبعة الحیدریه، 1392 ق .

    24. حلى، علامه، رجال العلامة حلى، قم، دارالذخائر، 1411 ق .

    25. خصیبى، حسین بن حمدان، الهدایة الکبرى، بیروت، مؤسسة البلاغ، 1411 ق .

    26. زرکلى، خیرالدین، الاعلام، بیروت، دارالعلم للملایین، 1410 ق .

    27. شرف الدین، تقى، النصیریه: دراسة تحلیلیه، بیروت، [بى‏نا]، 1983 م .

    28. شهرستانى، محمدبن عبدالکریم، الملل و النحل، بیروت، مکتبة الملال، 1998 م .

    29. طوسى، محمدبن حسن، رجال الشیخ الطوسى، قم، انتشارات اسلامى جامعه مدرسین، 1415 ق .

    30.ـــــــــــــــــــ ، الغیبه، قم، مؤسسه معارف اسلامى، 1411 ق .

    31. عثمان، هاشم، العلویون بین الاسطورة و الحقیقه، بیروت، مؤسسة الاعلمى، 1405 ق .

    32. ـــــــــــــــــ ، تاریخ العلویین، وقائع و احداث، بیروت، مؤسسة الاعلمى، 1418 ق .

    33. غالب طویل، محمد امین، تاریخ العلویین، بیروت، دارالاقدس، [بى‏تا] .

(55)

--------------------------------------------------------------------------------

    34. کشى، محمدبن عمر، رجال کشى، مشهد، انتشارات دانشگاه مشهد، 1384 .

    35. مشکور، محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامى، مشهد، آستان قدس رضوى، 1375 .

    36. موسى، متى، «پیدایش نصیریان»، فصلنامه تاریخ اسلام، ترجمه حسین مفتخرى، ش 3 ، زمستان، 1379 .

    37. ناصرى، عبداللّه‏، «راشد الدین سنان، پیشواى بزرگ اسماعیلیان شام»، فصلنامه تاریخ اسلام، ش 7، پاییز 1380 .

    38. نوبختى، حسن بن موسى، فرق الشیعه، ترجمه محمدجواد مشکور، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1381 .


    39. Basset, Rene. "NUSALRLS", encyclopedia of Religion and ethies, vol10. ed. James Hastings, ediburgh, T.& T. clark, 1917.

    40 . Halm, H. "NUSARRIYYA" , Eneylopedia of Islam, New York, vol 8, Leiden, Brill, 1995.

    41 . Mazzaoui, Michel M. "ALAWIRUN", The Encyclopedia Religion, vol1, ed. Mircca Eliad, New York, Macmilan puplishing company.

 

(56)

تبلیغات