فرقه نصیریه از آغاز تا انتقال دعوت به شام
آرشیو
چکیده
نصیریه یا همان جامعه علویان سوریه که با بیدارى و قدرتگیرى خود در منطقه غرب آسیا در یکى دو قرن اخیر، توجه بسیارى از محققان را به خود جلب کردهاند، در قرن سوم هجرى و در زمان حیات امام حسن عسکرى علیهالسلام و دوران غیبت صغرا در جغرافیاى عراق پا به عرصه وجود گذاردند. محمد بن نصیر نمیرى بنیانگذار این فرقه از کسانى بود که با استفاده از موقعیت خود در حلقه یاران عسکریین علیهماالسلام نیز بحران عقیدتى دوران غیبت صغرا، موفق شد با ادعاى بابیت و ادعاهاى گزاف دیگر، جماعتى را به دور خود جمع کند. نیم قرن پس از وى حسین بن حمدان خصیبى چهره شاخص و مؤسس دوم نصیریه بود که با تعالیم وسیع و تبلیغات گسترده خود از طریق سفر به اقصى نقاط جهان اسلام توانست تعالیم نصیرى را با آموزههایى از تصوف بیامیزد و در نهایت با هجرت به شمال شام در پرتو فضاى پر تسامح فرهنگى ناشى از حکومت حمدانیان حلب و بهویژه سیف الدوله، هسته اولیه جامعه علویان سوریه را تشکیل دهد. او و جانشینانش با نشرافکار خود توانستند این جامعه را تا دهههاى متمادى گسترش داده، پایههاى حضور خود را در سوریه مستحکم نمایند.متن
مقدمه
قرن اول هجرى و جو متلاطم سیاسى آن، عرصه ظهور جریانهاى متعدد سیاسى و اجتماعى است که با توجه به فضاى عمومى حاکم بر جامعه دراین قرن، هر یک به پشتوانه اندیشهها و مایههاى دینى ظهور و بروز مىکنند. همزمان، تحقق فتوحات و گسترش قلمرو اسلام تبعات مهمى در عرصه فکر و اندیشه اسلامى باقى مىگذارد. در آغازِ قرن دوم هجرى جهان اسلام عبارت از گستره جغرافیایى وسیعى است که سراسر غرب آسیا و شمال افریقا را در نوردیده و مناطقى که خاستگاه ادیان بزرگ و کانونهاى متعدد تمدنى بوده اکنون جزء جهان اسلام شده است. از آغاز قرن دوم که آرامآرام روند فتوحاتِ اسلامى متوقف مىشود، اقوامى و ملتهاى تسلیم شده که در آغاز به سرعت مسلمان شده یا قبول جزیه کردهاند اکنون فرصت مىیابند تا در پرتو آرامش نسبىِ بهدست آمده، میراث فکرى فرهنگى خود را عرضه نموده و در قالب یک مبارزه آرام فرهنگى، انبوهى از شبههها و پرسشهاى عقیدتى را در جامعه اسلامى مطرح نمایند.
کنار هم قرار دادن آن شرایطى سیاسى در کنار این شرایط فرهنگى، موجب تحولات مهمى در اندیشه دینى اسلامى شد، زیرا گرچه مکاتب، علما و پیشوایانى که دغدغه حفظ اسلام را داشتند به میدان آمدند و با استفاده از روشها و نهادهاى جدید، تربیت شاگرد و تأسیس مکاتب فکرى و آموزشى به نشر فرهنگ اصیل اسلامى و دفاع از مبانى آن در مقابل شبههها و افکار جدید پرداختند، اما گستردگى این جغرافیاى فرهنگىِ متمدن، تأثیر اجتنابناپذیر خود را گذارد. محصول مشخص این شرایط، ظهور جریانهایى بود که صاحبان آن به تلفیق شاخصهاى عقیدتى و فکرى مکاتب موجود منطقه و مبانى اصیل اسلامى پرداختند و فرقههاى التقاطى را بهوجود آوردند که در ظاهر گرچه اسلامى بود، اما در محتوا عمدتا با اصول اساسى اسلام، بهویژه دو اصل توحید و معاد در تضاد جدى قرار داشت. «غلو» و «زندقه» بهترین شاخص براى مطالعه این جریانهاى التقاطى است.
این دو اصطلاح، اسامى عمومى براى انبوهى از فرقهها و جریانهایى است که درقرنهاى مختلف، بهویژه از قرن اول تا پنجم ظهور یافتند و اکثرا با عمر کوتاه خود به تاریخ پیوستند و البته برخى نیز دوام یافته و حتى تا امروز باقى ماندهاند.
(37)
--------------------------------------------------------------------------------
غالیان که به تعبیر شهرستانى صاحب الملل والنحل ، نام عمومى براى مجموعهاى از فرقهها و جماعتهایى است که به حلول روح الهى در مخلوقات یا الوهیت پیشوایان خود معتقدند،(1) از همان قرن اول هجرى و در جغرافیاى فرهنگى عراق و شام پا به عرصه وجود گذاردند. بسیارى از غالیان که معتقد به الوهیت و حلول روح الهى در وجود علىبن ابى طالب علیهالسلام و فرزندان او بودند نیز بهوجود آمدند که تحت عنوان غلات شیعه در تاریخ فرقههاى اسلامى شناخته مىشوند. البته غلات شیعه طیف وسیعى هستند که یک سوى آن به دلیل اندیشههاى معارض با توحید، معاد و نبوت به خروج از دایره فکر اسلامى، و سوى دیگر با تأویل گرایى افراطى به اندک انحرافاتى از فکر اصیل اسلامى دچار شدهاند.
نصیریه که با نام «علویان» نیز شناخته مىشود بخشى از پیکر جهان تشیع است که بیشتر مورخان و علماى علم ملل و نحل ظهور آن را به قرن سوم هجرى و زمان حیات امام حسن عسکرى علیهالسلام پیشواى یازدهم شیعیان یا دوران غیبت صغرا نسبت مىدهند. این فرقه از آن دسته فرقههایى است که با عمرى حدود هزار سال، تا امروز نیز دوام یافته و در بخش وسیعى از آسیاى غربى، بهویژه شمال غرب سوریه پراکنده است. شاید شناسایى تاریخى و عقاید هیچ فرقهاى از فرقههاى اسلامى بهاندازه شناسایى نصیریه دشوار نباشد. شرایط تاریخى، انزواى اجتماعى در طول چندین قرن، شرایط جغرافیایى مناطق سکونت آنان، باطنى گرایى و پنهان کارى نزد این فرقه و نیز دشمنى و دروغگویى برخى مورخان و صاحبان کتابهاى فرق، مهمترین علل این صعوبت است. آنچه تحمل این دشوارى و وارد شدن به میدان شناسایى تاریخى و عقیدتى این فرقه را ضرورى مىسازد خروج شگفتانگیز و تدریجى این جماعت از انزوا در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم میلادى و نقش آفرینى وسیع آنان در تحولات منطقه غرب آسیا، بهویژه سرزمین سوریه است.
دلیل نامگذارى نصیریه (علویان)
نصیریه به ضم نون و فتح صاد، صفت نسبى است؛ انتساب به نصیر یا نصیرى. درباره نصیر نیز دیدگاههاى مختلفى وجود دارد که مهمترین آن، انتساب به فردى بهنام ابننصیر است. البته درباره دلیل نامگذارى و ریشه کلمه نصیریه دیدگاههاى متعدد و متفاوتى وجود دارد
--------------------------------------------------------------------------------
1 . محمدبن عبدالکریم شهرستانى، الملل و النحل، ج 1، ص 192.
(38)
--------------------------------------------------------------------------------
که به آنها خواهیم پرداخت، اما در مجموع به نظر مىرسد درستترین نظر، نظرى است که این فرقه را به محمدبننصیر منتسب مىکند.
برخى مانند ابوالفداء در تاریخ خود مدعى هستند که این نام از نام نصیر، غلام و مولاى آزاد شده علىبن ابىطالب علیهالسلام گرفته شده است.(1) این نظر به دلایل متعددى نادرست است:
اولاً : در هیچ منبعى ذکر نشده است که على علیهالسلام غلامى به نام نصیر داشته، ثانیا : این طبیعت بیشتر فرقهها و جریانهاى فکرى است که مىخواهند در دهههاى نخستین اسلامى براى خود پایگاهى درست نمایند و با رساندن انتساب خود به زمان حیات حضرت رسول صلىاللهعلیهوآله یا صحابه، بنیان مشروعیت خود را مستحکم سازند، ثالثا : اساسا در میان علویان افراد کمى چنین نظرى را تأیید مىنمایند.
نظر دیگر، سابقه آنها را از این هم عقبتر مىبرد و مدعى است که دلیل نامگذارى نصیریه، به دوران فتوحات و فتح شام مربوط است؛ به این مضمون که هنگام فتح بعلبک و حمص پس از آن که ابوعبیده جراح از مدینه درخواست نیروى کمکى کرد گروهى از انصار که از حاضران در غدیرخم و حامیان و بیعت کنندگان با على علیهالسلام بودند در قالب سپاهى کوچک عازم منطقه شدند و حضور آنها به پیروزىها کمک کرد و براساس مرسوم، نام مناطق فتح شده را به نام این جیش یارىگر کوچک که به اصطلاح «جیش نصیره» خوانده مىشدند گذاردند و نصیرىها که در این مناطق ساکن شدند منسوب به همین نام هستند.(2) این نظریه به دلایل مختلفى پذیرفته نمىشود :
اولاً : حمص و بعلبک ـ به اجماع منابع تاریخى ـ به صلح فتح شدهاند و نه به جنگ،(3) ثانیا : کسى که با روشهاى آرایش نظامى و اعزام سپاه و جنگ در زمان فتوحات آشنا باشد به آسانى متوجه غیر منطقى بودن این نظر مىشود.
نویسندگان دیگر، نظیر ولف(4) و ارنست رنان یادآور مىشوند که نام نصیریان اسم تصغیر از لغت عربى نصاراست و نصیریان به معناى «مسیحیان کوچک» است. وى استدلال مىکند که دشمنان نصیریان بهطور تحقیرآمیزى آنها را به واسطه کثرت اعمال و آداب شبه
--------------------------------------------------------------------------------
1 . ابوموسى حریرى، العلویون النصیریون، ص 29-30.
2 . هاشم عثمان، تاریخ العلویین، وقائع و احداث، ص 9-12.
3 . ر.ک: منابع فتوحات، از جمله واقدى، فتوح الشام؛ بلاذرى، فتوح البلدان؛ ابن اعثم کوفى، الفتوح .
4 . Wolf .
(39)
--------------------------------------------------------------------------------
مسیحىشان به این نام خواندهاند.(1) این نظر نیز چندان درست نمىنماید، زیرا علاوه بر اینکه به لحاظ دستورى نصیر نمىتواند اسم تصغیر نصارا باشد در هیچ یک از منابع متقدم نیز چنین اظهار نظرى صورت نگرفته است.
همچنین یکى از آراى طرح شده، دلیل نامگذارى را به غلبه نام کوهستان محل سکونت این جماعت، نسبت مىدهد؛ یعنى «جبل نصیریه»، چرا که مورخان مسیحى به این جبل اسم نازارى(2) را اطلاق مىکردند و ممکن است این اسم، تحریف شده نصیریه باشد. آنچه این نظر را تقویت مىکند اطلاق اسم مزبور براى این جبال در اثناى جنگهاى صلیبى یا بعد از سال 488ق/1096م است و قبل از این تاریخ، این جبال به جبل «لکام» مشهور بود.(3) با کمى دقت مشخص مىشود که اتفاقا دلیلى که براى تقویت این نظر آورده شده، مبناى رد آن است، زیرا کلمه نازارى نه تنها تحریف شده نصیرى نیست، بلکه بهوضوح «نزارى» است و کسى که از حضور اسماعیلیان نزارى در مناطق مختلف این کوهستان، همچون مصیاف و قدموس مطلع باشد و بهویژه نقش نزارىها در اثناى جنگهاى صلیبى و روابط پرفراز و نشیب آنها را با صلیبیان در این مدت و بهویژه دوران رهبرى شیخ کوهستان «راشد الدین سنان» بشناسد،(4) در اطلاق نام نزارىها به آن کوهستان از منظر مورخان مسیحى پس از قرن یازده میلادى تردید نمىکند.
اما دوسو و رنه بازت(5) در نظرى شاذ معتقدند که نصیریه فرزندان تاریخى گروههاى بتپرست قدیم منطقه هستند ـ بلینى در کتاب التاریخ الطبیعى آنها را با اسم نازارینى(6) نام برده ـ که براى خود ولایت مستقل و منفصلى از افامیا در منطقهاى نزدیک نهرالعاصى تأسیس کرده بودند و مورخ یونانى سوزشن(7) در قرن چهارم نیز از حضور آنها در کنار ساکنان
--------------------------------------------------------------------------------
1 . متى موسى، «پیدایش نصیریان»، ترجمه حسین مفتخرى، فصلنامه تاریخ اسلام، ش 3، زمستان 79، ص 107-122.
2 . Nazarie.
3 . هاشم عثمان، العلویون بین الاسطورة و الحقیقه، ص 35.
4 . براى اطلاع بیشتر ر.ک: عبداللّه ناصرى، «راشد الدین سنان پیشواى بزرگ اسماعیلیان شام»، فصلنامه تاریخ اسلام، ش 7، پاییز 1380، ص 137-168.
5 . Rene Basset .
6 . Nazarini.
7 . Sozchen .
(40)
--------------------------------------------------------------------------------
بتپرست افامیه در جنگ با نصارا خبر داده و آنها را اهل جبل(1) نامیده است.(2) لویى ماسینیون این نظر را رد و تأکید کرده است که کلمه نازارینى تا امروز باقى است و به منطقه معین جغرافیایى به نام «جرعه النازاران» که در مسیر بین تل کلخ و حمص قرار دارد گفته مىشود.(3) براى نظر ریتر(4) و هارتمن(5) که مىگویند نصیرى به معناى کشاورزى است(6) نیز وجه و دلیلى نیافتم.
با این اوصاف اینکه نصیریه از نام پیشوا و مؤسس آنان محمد بن نصیر مشتق شده است درستتر به نظر مىرسد. ابن نصیر ـ در آینده بیشتر درباره او سخن خواهیم گفت ـ از وکلاى امام عسکرى علیهالسلام بود که دچار انحرافاتى شد و پیروان وى که بعدها توسعه یافتند نصیرى نامیده شدند. بیشتر مورخان غربى، از جمله لامنس، گویارد، هیوارت، ماسینیون، سالسبرى، واشتروتمان، نصیریه را به مؤسس آن، ابوشعب محمدبننصیر نسبت مىدهند.(7)
البته آنان که این نظر را قبول ندارند ادلهاى ارائه مىدهند، یک دلیل اینکه در ضبط نام و کنیه محمدبن نصیر اختلاف زیادى وجود دارد که از آن جمله است : محمد بن نصیر، محمدبن نصیر نمیرى، ابوشعیب محمد بن نصیر نمیرى و...،(8) اما به هر حال، مشاهده مىشود که کلمه ابن نصیر در همه این اسامى، مشترک است و این براى وجه تسمیه مورد نظر کافى است. دلیل دیگر اینکه شهرستانى که جزء اولین کسانى است که نام نصیریه را ذکر کرده است نقل نکرده که اینها به محمد بن نصیر منتسباند، و این فرقه را برخلاف روال خود به کسى
--------------------------------------------------------------------------------
1 . Calileans.
2 . تقى شرف الدین، النصیریه دراسة تحلیلیه، ص 110.
3 . همان .
4 . Ritter.
5 . M.Hartman .
6 . ابوموسى حریرى، همان، ص 29.
7 . تقى شرف الدین، همان، ص 111.
8 . هاشم عثمان، العلویون بین الاسطورة والحقیقه، ص 33-34.
(41)
--------------------------------------------------------------------------------
منسوب نکرده است. نوبختى (م 288ق) نیز پیروان محمد بن نصیر را «نمیریه» معرفى مىکند و براین عقیده است که اصطلاح نصیریه حدود دو قرن بعد شایع شده است.(1) این دلیل، در مجموع قوىتر از دلایل قبلى است، اما دو نکته نیز قابل ذکر است
اولاً: در فرهنگ اصطلاحات اسلامى و ادبیات نامگذارى فرقهها آنچه رایج است ایناست که اسامى بیشترِ فرقهها به فرد خاصى که بنیانگذار آن فرقه محسوب مىشود برمىگردد و اینکه شهرستانى این مطلب را ذکر نکرده دلیل کافى براى عدم انتساب نام نصیریه به یک فرد خاص نیست.
ثانیا: ماسینیون نظر دیگرى دارد. وى مىگوید: طایفهاى که به این نام (نصیریه) شناخته مىشوند در زمان حسین بن حمدان خصیبى (م نیمه قرن چهارمهجرى) وجود داشته و قبل از آن به نمیریه شناخته مىشدند.(2)
به هر حال، در جمعبندى دیدگاههاى مختلف گرچه نمىتوان قاطعانه یک نظر را برگزید، اما به نظر مىرسد اشتقاق کلمه نصیریه از نام محمد بننصیر درستتر باشد، بهویژه وقتى در برخى کتابهاى مقدس و معتبرِ این مذهب همچون المجموع به جملههایى از این دست برخورد مىکنیم : «نسبت و مذهب از محمد بن نصیر برپاست(3) یا «من نصیرى الدین ... هستم»(4).
نصیریه را انصاریه و علویه نیز مىگویند.(5) در دوران ما این فرقه به علویان معروفاند. دراینباره، دو نظر نیز وجود دارد: یک نظر مىگوید که نصیرىها از ابتدا به علویان معروف بودهاند و علت اصلى اطلاق نام نصیریه به علویان همان علت است که به موجب آن به شیعه رافضى، سبئیه و ... گفتهاند و آن به قصد دشمنى و تشنیع بوده که فراوان اتفاق افتاده است.(6) و نظر دیگر اینکه، واقعیت این است که این فرقه همواره به عنوان نصیریان شناخته شده است؛ نامى که بر وجود مذهبى در قرن سوم هجرى/نهم میلادى دلالت دارد. علاوه براین، باید این نکته نیز خاطر نشان شود که علوى، اصطلاحى عمومى است و غالبا به همه شیعیانى اطلاق مىشود که از على علیهالسلام متابعت کرده و معتقدند او وارث و جانشین پیامبر صلىاللهعلیهوآله در رهبرى جامعه مسلمانان مىباشد.(7) و این جماعت در زمان اشغال سوریه توسط فرانسه در اوایل قرن
--------------------------------------------------------------------------------
1 . همان، ص 34 و همو، تاریخ العلویین، وقائع و احداث، ص 9-12.
2 . تقى شرفالدین، همان، ص 111.
3 . ر.ک: عباس برومند اعلم، جامعه علویان سوریه، پایان نامه کارشناسى ارشد، ضمائم، ضمیمه 3-11 .
4 . همان .
5 . محمدجواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامى، ص 442.
6 . هاشم عثمان، تاریخ العلویین، وقائع و احداث، ص 15.
7 . متى موسى، همان، ص 107-122.
(42)
--------------------------------------------------------------------------------
بیستم نام خود را به علویان تغییر دادهاند.
صرف نظر از قضاوت درباره این دیدگاهها آنچه مسلم است این است که در حال حاضر این جماعت به علویان مشهورند.
پیدایش نصیریه
وقتى از تاریخ علویان سوریه سخن مىگوییم، نمىتوانیم خود را در روایتهاى سنتى و حکایتهاى تاریخى که برخى منابع و مآخذ ارائه مىنمایند محصور نماییم. تاریخ این جامعه گرچه هزار سال عمر دارد، اما حقیقت این است که جز یکى دو قرن اخیر، باقى آن در انزوا و عزلت محض گذشته است، بهگونهاى که در منابع قرنهاى مختلف از آنان کمتر سخن رفته است. البته تردیدى نیست که این جماعت با توجه به اعتقادات و تفکراتشان و نیز حضور در مناطق استراتژیک و حساس به لحاظ نظامى و سیاسى، بایستى نقش غیر قابل انکارى در دورههاى مختلف، بهویژه درتاریخ منطقه سواحل شام بازى کرده باشند. به هر حال، تشتت گزارشهاى تاریخى درباره این جامعه که تا اختلاف کمنظیر در ضبط نام این جماعت پیش رفته است از یک سو، و عدم وجود تاریخهاى محلى ویژه مناطق سواحل شمال شام در جریان تاریخنگارى اسلامى و نیز خشم و نفرت عمومى حکومتها و بعضا تودههاى مردم بهویژه اهل سنت نسبت به این جامعه، به خصوص از قرن ششم به بعد از سوى دیگر، باعث مکتوم ماندن نقش و فعالیتهاى این گروه در حیات سیاسى ـ اجتماعى منطقه شده است. از این رو محقق براى بررسى تاریخ علویان ناگزیر است گزارشهاى پراکنده را از لابهلاى منابع بیرون بکشد، تاریخ شمال شام و سواحل را مستقل از علویان بررسى نماید، بعضا به برخى مآخذ علویان با این فرض که نویسندگان آنان به روایتهاى قومى و نسخههاى خطى فرقه
(43)
--------------------------------------------------------------------------------
خود دسترسى داشتند اعتماد نماید و سرانجام این که از هر اشارهاى دلالتى را استخراج و تحلیل نماید تا شاید بتواند گزارش بالنسبه کاملى از حیات علویان ارائه کند.
مشخص کردن تاریخ ظهور نصیریه امرى دشوار است و علت آن کثرت و تناقض نظریهها در این باره است که در بخش تعریف واژه نصیریه به بخشى از آنها اشاره نمودیم. این اقوال از زمان فتوحات و آمدن «جیش نصیره» به کمک سپاه ابوعبیده (که منطقه مفقوحه را به نام خود نهادند)(1) یا تبلیغات ابوذر در دوران تبعید در شام در زمان خلیفه سوم، آغاز مىشود و تا قرن پنجم هجرى و زمان جنگهاى صلیبى ادامه دارد، چنانکه مستشرقى در مقاله خود، پیدایش فرقه نصیرى را به قرن یازدهم میلادى و آغاز جنگهاى صلیبى و اشغال بیتالمقدس و سواحل شام نسبت مىدهد. به عقیده وى در اثر شرایط نابسامان منطقه، علویان که منشعب از شیعه اثناعشریه بودند، با ترکیب عناصرى از مسیحیت در عقاید خود، فرقه جدید را ایجاد نمودند.(2) اما با همه این اوصاف، قرن سوم هجرى به نظر، درستترین تاریخ براى ظهور این فرقه محسوب مىشود. علاوه بر شهرستانى که به نام این فرقه تصریح کرده، ابن حزم (383-456ق) در الفصل به مکان حضور نصیریه اشاره صریح دارد و مسکن آنان را در آن دوره جند اردن و مشخصا شهر طبریه مىداند.(3)
صرف نظر از تحلیل محتوایى این مکانیابى، در رواج نام نصیریه به عنوان یک فرقه در قرن چهارم، نمىتوانیم تردید کنیم و با توجه به اینکه فرایند شکلگیرى یک فرقه امرى دفعى نیست و بلکه تدریجى است مىتوانیم از یک قرن قبل از آن، یعنى قرن سوم به عنوان عصر پیدایش نصیریه نام ببریم. این قول را وقتى در کنار اظهارات متعدد منابع فرق و رجال درباره شکلگیرى یک فرقه در دوران غیبت صغرا توسط محمد بن نصیر ـ گرچه به نام نصیریه تصریح نکرده باشند ـ قرار دهیم، با قاطعیت بالایى مىتوانیم به پیدایش فرقه نصیریه در نیمه دوم قرن سوم نظر دهیم. درباره مشکل باقى مانده، یعنى نام نصیریه و شیوع آن، مىتوان با چشمپوشى از اشتباه فاحش رنه بازت (که مدعى است اشتقاق نام نصیریه از ابننصیر قابل قبول نیست، زیرا وى یک از یاران امام عسکرى، امام یازدهم بوده و حال آنکه نصیریه معتقد به هفت امام هستند)(4) نظر متى موسى را پذیرفت. وى در مقاله خود تحت
--------------------------------------------------------------------------------
1 . محمد امین غالب طویل، تاریخ العلویین، ص 11 .
2 . Michel M.Mazzaoui, "ALAWIYUN" , The encyclopedia of Religion, Vol. 1, Ed. Mircea Eliad, New York, Macmildan puglishing company, p 175.
3 . هاشم عثمان، تاریخ العلویین، وقائع واحداث، ص 28 به نقل از ابن حزم، الفصل، ج 4، ص 188 .
4 . Rene Basset, "NUSAIRIS" , Encyclopedia of religion and ethics, vol. 10, ed . James Hastings, edinburgh, T. &. T. clark, 1917 , p 417-418.
(44)
--------------------------------------------------------------------------------
عنوان «پیدایش نصیریان» مىنویسد : نصیریان فرقهاى تأسیس یافته در قرن سوم هجرى بودند، اما پیش از قرن پنجم نام نصیریه نام مخصوص این فرقه نبود، بلکه آنها را به نمیریه و جنبلانیه مىشناختند و در قرن چهارم هجرى و پس از دوران زعامت حسین بن حمدان خصیبى به خصیبیه و سپس به نصیریه معروف شدند.(1)
اکنون که انتساب این فرقه را به محمد بن نصیر از وکلاى امام عسکرى علیهالسلام که در نیمه دوم قرن سوم هجرى مىزیست، تقریبا اثبات نمودیم ـ گو اینکه بسیارى از علویان نیز این امر را تأیید مىکنند، چنانکه(2) هاشم عثمان از محققان متأخر علوى مىنویسد : «اما نامیدن آنها به نصیریه برمىگردد به عهد سید ابى شعیب محمد بن نصیر نمیرى علوى باب امام حسن عسکرى علیهالسلام » ـ لازم است نگاهى به شخصیت و دوران زندگى این فرد داشته باشیم و او را با تکیه بر منابع فرق و رجال بازشناسى کنیم.
ابتدا گزارشى اجمالى از منابع رجال معتبر شیعه درباره محمد بن نصیر ارائه مىنماییم و آنگاه سراغ گزارشهاى سایر منابع مىرویم.
برقى (م 274ق) قدیمىترین رجالى شیعه هیچ نامى از محمد بن نصیر در کتاب خود نبرده،(3) اما شیخ طوسى مکرر این نام را آورده است. وى دوبار ذیل اصحاب امام جواد علیهالسلام از افرادى به نام محمد بن نصیر بدون هیچ توضیحى نام مىبرد،(4) اما ذیل اصحاب امام حسن عسکرى علیهالسلام از محمد بن نصیر نام مىبرد و ذیل نام او کلمه «غال» را (به معناى فردى که غالى بوده است) مىآورد.(5) همچنین ذیل باب آنانکه از هیچ یک از ائمه مستقیما روایت نکردهاند نیز از محمد بن نصیر نامى که از اهالى کش در ماوراءالنهر بوده نام مىبرد که وى ثقه، جلیلالقدر و کثیرالعلم بوده است.(6) با این اوصاف، محمد بن نصیر مورد نظر ما ظاهرا همان فردى است که ذیل اصحاب امام عسکرى از وى نام برده شده است.
--------------------------------------------------------------------------------
1 . متى موسى، همان، ص 107-122 .
2 . هاشم عثمان، العلویون بین الاسطورة و الحقیقه، ص 157 .
3 . احمدبن محمد بن خالدبرقى، رجال البرقى .
4 . شیخ طوسى، رجال الشیخ الطوسى، ص 378 .
5 . همان، ص 403 .
6 . همان، ص 440 .
(45)
--------------------------------------------------------------------------------
کشى با تفصیل بیشترى از محمد بن نصیر نام مىبرد و از قول نصر بن صباح نقل مىکند که على بن محمد عسکرى علیهالسلام ، حسن بن محمد معروف به ابن بابا قمى و محمد بن نصیر نمیرى و فارس بن حاتم قزوینى را لعن کرد.(1) کشى در ادامه از ابو عمرو نقل مىکند که فرقهاى، از نبوت محمدبننصیر نمیرى سخن گفتند و او ادعا کرد که نبى مرسل است و على بن محمد علیهالسلام او را فرستاده، از تناسخ سخن گفت و درباره امام هادى علیهالسلام غلو کرده از ربوبیت ایشان سخن مىگفت و به اباحه محارم نظر داد و... .(2) ضمنا کشى در بخش دیگرى از کتاب رجال خود که آنرا به غلات زمان امام حسن عسکرى علیهالسلام اختصاص داده است از محمد بن نصیر نمیرى نام مىبرد.(3)
علامه حلى نیز در رجال خود ابتدا از او به عنوان فرد لعن شده توسط على بن محمد علیهالسلام نام مىبرد(4) و در ادامه، محمد بن نصیر را به لحاظ علمى از افاضل اهل بصره معرفى مىکند، لکن او را با لفظ ضعیف جرح مىنماید و مىنویسد که سرآغاز نصیریه اوست و نصیریه خود را به او نسبت مىدهند.(5)
سرانجام ابن داوود، رجالى متوفاى قرن هشتم در گزارشى کوتاه، ذیل جماعتى از غلات از محمد بن نصیر نمیرى نام مىبرد.(6)
جمعبندى گزارشهاى منابع رجالى این است که محمد بن نصیر نمیرى از نزدیکان و اطرافیان امام هادى علیهالسلام بوده که در اواخر دوران امامت آن حضرت انحرافاتش آشکار مىشود تا جایى که امام از وى تبرى مىجوید و او را طرد مىنماید. وضعیت وى در دوران امام عسکرى نیز مشابه است و انحرافات او در این دوره، مشخصا غلو در حق ائمه است، اما پس از این، یعنى پس از رحلت امام عسکرى علیهالسلام و شروع دوران غیبت صغرا را شیخطوسى به بهترین وجه گزارش کرده است. وى ذیل بخش مذمومینى که ادعاى بابیت و به کذب و افترا
--------------------------------------------------------------------------------
1 . محمدبن عمر کشى، رجال کشى، ص 520 .
2 . همان، ص 521 .
3 . همان، ص 516-521 .
4 . علامه حلى، رجال العلامه حلى، ص 255 .
5 . همان، ص 257 .
6 . تقى الدین بن داوود حلى، رجال ابن داوود، ص 296 .
(46)
--------------------------------------------------------------------------------
ادعاى سفارت امام زمان علیهالسلام کردهاند در کتاب معروف الغیبه خود، ضمن لعن جمیع آنان مىنویسد :
همه این مدعیان ابتدا کذبشان نسبت به امام علیهالسلام است و اینکه وکلاى آن حضرت هستند ... سپس امرشان بالا مىگیرد، به اقوالى مانند قول حلاجیه [یا[ چنانکه درباره ابى جعفر شلمغانى مشهور است و نظیران او که لعنت خداوند بر همه آنان باد رو مىآورند ... و محمد بن نصیر نمیرى از اصحاب ابى محمد حسن بن على علیهالسلام بود، وقتى امام وفات کرد، مقام عثمان بن سعید [اولین نایب خاص امام زمان] را ادعا کرد و اینکه او مصاحب امام زمان علیهالسلام است و ادعاى بابیت آن حضرت را نمود و خداوند تعالى او را مفتضح کرد، بهواسطه آنچه از الحاد و جهل اظهار نمود و ابى جعفر محمد بن عثمان او را لعن کرد و از او تبرى جست ... ابوطالب الانبارى نقل مىکند وقتى محمد بن نصیر آنچه را معتقد بود ظاهر کرد، ابو جعفر او را لعن نمود و از او تبرى جست و این امر به او [ابن نصیر[ رسید، پس به سوى ابا جعفر [محمد بن عثمان] رفت تا قلبش را منعطف کند و یا عذر براى او بتراشد اما [ابا جعفر] به او اجازه نداد و او را نپذیرفت و ناامید بازگردانید.(1)
ظاهرا از اینجا به بعد است که وى دیگر از قرار گرفتن در حلقه نزدیکان به امام علیهالسلام منع شده بود، علنا اغراض خود و انحرافات خود را آشکار کرد و با ادعاهاى گزاف، چون نبوت و حتى الوهیت سعى کرد تا پیروانى در بازار آشفته دوران غیبت صغرا براى خود فراهم کند. منابع نخستینِ فرقهها در گزارشى شبیه به هم مىنویسند که از پیروان امامت على بن محمد هادى علیهالسلام گروهى پس از وى از جمع پیروان این خط جدا شدند و به نبوت محمدبننصیر نمیرى معتقد شدند. وى ادعا مىکرد که نبى و رسول است و على بن محمد علیهالسلام او را فرستاده است. وى به تناسخ معتقد بود و درباره ابوالحسن علیهالسلام (امام هادى) غلو کرده از ربوبیت آن حضرت سخن مىگفت، به اباحه محارم رأى داد و نکاح رجال را با یکدیگر حلال داشته، لواط را نشانه تواضع و یکى از شهوات و طیبات که خداوند حرام نکرده مىپنداشت.(2) اشعرى و
--------------------------------------------------------------------------------
1 . شیخ طوسى، الغیبه، ص 397-398.
2 . سعید بن عبداللّه ابن خلف اشعرى، المقالات و الفرق، ص 100-101 . همچنین ر.ک: حسن بن موسى نوبختى، فرق الشیعه، ص 81-83 .
(47)
--------------------------------------------------------------------------------
نوبختى معتقدند که وى از حمایت یکى از رجال متنفذ سیاسى روزگار خود از آلفرات که در دستگاه خلافت عباسى موفقیت برجستهاى داشت، برخوردار بود و همین امر باعث تقویت دعوت او شد. اشعرى نام وى را به صورت محمد بن محمد بن حسن بن فرات ضبط کرده(1) و نوبختى به صورت محمد بن موسى بن حسن بن فرات.(2) به نظر مىرسد نام یادشده توسط نوبختى درست است، زیرا اولاً: نوبختى در بغداد بوده و اشعرى قمى است، ثانیا : نوبختى خود بهلحاظ خاندانى با دستگاه خلافت حشر و نشر داشته و رجال سیاسى را بهتر مىشناخته است، ثالثا : مهمتر از همه اینکه شیخ طوسى در رجال خود از محمد بن موسى بن حسن بن فرات، ذیل اصحاب امام عسکرى علیهالسلام نام برده و او را غالى و گزافهگوى شمرده است.(3)
در قرن هفتم نیز ابن ابىالحدید شارح نهجالبلاغه، وقتى از فرایند شکلگیرى و اوجگیرى غلات سخن مىگوید روایت مشابهى را ارائه مىنماید. وى مىنویسد :
[بعدها امر غلات تشدید شد] و در غلو افراط کردند، پس حلول ذات مقدس الهى را در قومى از سلاله امیرالمؤمنین علیهالسلام ادعا کردند و از تناسخ سخن گفتند و برانگیخته شدن و قیامت را منکر شدند و ثواب و عقاب را ساقط دانستند و جماعتى از آنها گفتند که ثواب و عقاب همان لذتها و مشقتهاى این دنیاست و از این دست سخنان قدیمى که سلفشان گفتند، بدتر از آنها را خلف آنها ایجاد کردند تا جایى که به فرقه «معروف» نصیریه رسید و آن فرقهاى است که محمد بن نصیر نمیرى ایجادش کرد... .(4)
--------------------------------------------------------------------------------
1 . اشعرى، همان، ص 101.
2 . نوبختى، همان، ص 82.
3 . رجال الشیخ طوسى، ص 436 .
(48)
--------------------------------------------------------------------------------
کلمه «معروف» در وصف فرقه نصیریه توسط ابن ابىالحدید جاى توجه بسیار دارد. وى که در قرون میانه تاریخ اسلام مىزیست با این گزارش از رواج و شناخته شده بودن این فرقه در زمان خود، یعنى قرن ششم و هفتم هجرى خبر مىدهد. وى در ادامه گزارش خود مىنویسد :
محمد بن نصیر از اصحاب حسن بن على[عسکرى علیهالسلام ] بود، وى آنگاه که امام مرحوم شد ادعاى وکالت فرزند آن امام را که امامیه قائل به امامت او هستند نمود و خداوند متعال او را مفتضح کرد با آنچه از الحاد و غلو و تناسخ ارواح اظهار کرد، سپس مدعى شد که رسول خداست و على بن محمد [الهادى علیهالسلام [او را فرستاده است و امامت [امام] حسن عسکرى علیهالسلام و امامت فرزندانش علیهالسلام را انکار کرد و بعد از آن ادعاى ربوبیت کرد و به اباحه محارم نظر داد.(1)
البته نگاه به ابن نصیر در منابع علوى کاملاً متفاوت است و آنان وى را مؤسس مذهب و باب امام عسکرى و امام زمان علیهماالسلام مىدانند و فردى بزرگ و سید، چنانکه میمون بن قاسم طبرانى نویسنده متقدم نصیریه (م426ق/1034م) در کتابش الدلایل و المسایل ـ که هنوز به صورت نسخه خطى است ـ روایتى را نقل مىکند که در آن گزارش مىشود امام یازدهم عسکرى علیهالسلام گفته است که محمد بن نصیر روشنى من، باب من، و حجت من بر نوع بشر است. هر چه را او از من نقل کند صحیح است. شیخ نصیرى دیگر، یوسف بن عجوز حلبى، معروف به نشابى در کتاب مناظره خود اظهار مىدارد که محمد بن نصیر باب خداست که پس از او باب دیگرى نخواهد بود، او بعد از غیبت آقاى ما محمد(مهدى) علیهالسلام باب شد.(2)
به هر حال بر مبناى منابع مختلف، از جمله منابع علوى پس از ابننصیر، محمد بن جندب نامى جانشین وى شد که چیز زیادى درباره او نمىدانیم. پس از او محمد جنان جنبلانى که فردى عابد و زاهد و ظاهرا از عجم بود جانشین او شد. وى روىگردان از دنیا بود و طریقت خاصى را در تصوف باقى گذارد که به طریقه «جنبلانیه» معروف گردید و براى نصیرىها فقه خاصى را تنظیم کرد. وى به مصر سفر کرد و در آنجا بود که با خصیبى، فرد تاریخساز فرقه نصیریه آشنا شد و خصیبى را به شاگردى و دستیارى خود پذیرفت. سپس جنبلانى با وى به عراق بازگشت و تا زمان وفاتش در سال 287ق خصیبى با وى همراه بود و از او احکام شرعى، فلسفه، علم نجومى و هیئت و بقیه علوم زمانه را آموخت و پس از وفات جنبلانى، جانشین او در امور دینى علویان شد.(3)
--------------------------------------------------------------------------------
1 . ابن ابى الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج 8، ص 122.
2 . همان .
3 . متى موسى، همان، ص 107-122.
4 . غالب طویل، همان، ص 258. همچنین ر.ک: متى موسى، همان، ص 107-122 و ابوموسى حریرى، همان، ص 30-31.
(49)
--------------------------------------------------------------------------------
حسین بن حمدان خصیبى و انتقال دعوت نصیرى به شام
جنبلانى که اکنون شاگرد و دستیارى قوى پنجه داشت در گذشته بود و حسین بن حمدان خصیبى، یعنى همان شاگرد به جانشینى وى رسیده بود. مآخذ علوى و غیر آن مدعىاند پس از مرگ جنبلانى، خصیبى، جنبلا را ـ که شهرى کوچک بین بین واسط و بصره بود ـ به قصد بغداد ترک کرد و مدتى در بغداد به فعالیتهاى دینى پرداخت و در اینجا بود که به نفى اسماعیلیه و رد عقاید آنان همت گمارد.(1) اچ ـ هالم(2)، نویسنده مقاله نصیریه در دایرة المعارف اسلام، از خصیبى به عنوان فردى نام مىبرد که در آغاز کار و قبل از شروع سفرهایش رئیس نصیرىها در حومه کرخ در جنوب بغداد بود.(3) او ظاهرا در مدتى که در بغداد بود وجاهت سیاسى نیز یافته بود، زیرا صاحب کتاب تاریخ العلویین مدعى است که خصیبى کتاب «راست باش» خود را براى عضدالدوله دیلمى تألیف و به او اهدا کرد و لذا علویان عضدالدوله را به نام همین کتاب «راست باش دیلمى» مىنامند.(4) وى سپس بغداد را به قصد سفر به بلاد مختلف ترک کرده و به خراسان و دیلم و جزیره سفر مىکند و سرانجام به حلب و نزد سیف الدوله حمدانى مىرود و در آنجا اقامت مىگزیند و امور دینى علویان را برعهده مىگیرد و به نشر دعوت خود مىپردازد.(5) بدین ترتیب، نشر دعوت نصیرى در شام آغاز مىشود و این فرقه به شمال شام منتقل مىشود. علویان معتقدند که سیف الدوله وى را در نشر دعوت و ساماندهى امور فرقه خود، یارى و معاضدت کرد،(6) و وى نیز متقابلاً کتاب الهدایة الکبرى را که معروفترین کتابش مىباشد، به او تقدیم کرد.(7) آنان حتى مدعىاند که سیف الدوله در
--------------------------------------------------------------------------------
1 . غالب طویل، همان، ص 258.
2 . H.Halm.
3 . H. Halm. "NUSAYRIYYA" , Eneyclopedia of lslam, New edition, Vol. 8, Leiden, Brill, 1995, p 1450.
4 . غالب طویل، همان ص 260.
5 . همان، ص 258-259 و ابوموسى حریرى، همان، ص 32.
6 . هاشم عثمان، العلویون بین الاسطورة و الحقیقه، ص 157.
7 . غالب طویل، همان، ص 260.
(50)
--------------------------------------------------------------------------------
نبردهاى خود برضد روم پیروز نمىشد مگر با یارى خصیبى و جانشینش. غالب الطویل در این باره مىنویسد :
طرسوس و جمیع مناطق اطنه (در حاشیه شمال غربى دریارى مدیترانه در مناطق هممرز ترکیه و سوریه) تحت نفوذ سید خصیبى و خلیفهاش در دین سید جلى کبیر بود، بهطور که سیفالدوله حمدانى پیروز نمىشد مگر به واسطه حسین بن حمدان خصیبى که با نفوذ معنوى خود و تأثیرگذارى بر علویان [منطقه[ کلیکیا او را یارى مىکرد و او بود که سیف الدوله را در جنگهاى مکرر بر ضد روم کمک مىکرد.(1)
این البته مبالغهاى آشکار در حق پیشواى مذهبى است، اما به هر حال، علویان، خصیبى را بهعنوان مؤسس ثانى مذهب خود بسیار بزرگ مىدارند. در کتاب تعلیم الدیانة النصیریه که یکى از کتابهاى دینى نصیریه و داراى 101 سؤال در مسائل دینى و مذهبى است، در سؤال نودوهشتم آمده که کدام یک از شیوخ عقیده ما را در همه ممالک گستراند؟ و جواب مىدهد که ابوعبداللّه حسین بن حمدان خصیبى، و در سؤال نودونهم مىپرسد چرا ما نام خصیبه را داریم؟ و پاسخ مىدهد که زیرا تعالیم شیخمان ابوعبداللّه حسین بن حمدان خصیبى را تبعیت مىکنیم.(2) قبلاً اشاره شده بود که یکى از نامهاى متقدم نصیریه «خصیبه» بوده است.
به هر حال، حسین بن حمدان خصیبى در سال 364 ق(در سن 86 سالگى) در شهر حلب درگذشت و در شمال آن به خاک سپرده شد. مزار وى در شمال حلب به «الشیخ یابراق» معروف است و تا امروز مردم آن را زیارت مىکنند.(3)
--------------------------------------------------------------------------------
1 . همان، ص 440.
2 . عباس برومند اعلم، همان، ضمیمه 3-11.
(51)
--------------------------------------------------------------------------------
اکنون مناسب است نگاهى به منابع رجالى شیعه امامیه داشته باشیم و دیدگاههاى آنان را درباره خصیبى بررسى نماییم.
شیخ طوسى در رجال خود، ذیل باب آنان که راوى هیچ یک از ائمه نبودند از حسین بن حمدان خصیبى نام مىبرد و درباره وى مىنویسد :
جنبلانى، مکنا به ابو عبداللّه که هارون بن موسى تلعکبرى از وى روایت کرده است.(1)
بدینترتیب، شیخطوسى هیچ مدح یا ذمى از او نمىکند، علاوه براین، او را با لقب جنبلانى مىخواند که این امر یا به علت اقامت او در جنبلا یا ورودش به طریقت جنبلانیه بوده و یا اساسا باید این فرضیه را مطرح کنیم که جنبلانى و خصیبى هر دو یک فرد هستند. البته شواهد کافى براى بسط این بحث در دست نیست.
اما ابن داوود دوبار از وى نام مىبرد، یکجا ضمن بیان نام و کنیه وى، سال وفات او را 358ق ذکر مىکند و نیز تصریح مىکند که جنبلانى هم اوست و او را با تعبیر «فاسد المذهب» وصف مىکند.(2) و در جاى دیگر، ذیل کسانى که به خاطر فساد مذهبشان مورد طعن هستند از او نام مىبرد.(3)
ابن غضائرى ضمن یاد کرد از او به صورت حسین بن حمدان جنبلانى مکنا به ابو عبداللّه او را با تعابیر کذاب، فاسد المذهب و صاحب مقاله ملعونه که به او التفاتى نیست توصیف مىکند.(4) و سرانجام علامه حلى نیز با نام بردن او تحت عنوان حسین بن حمدان جنبلانى عین عبارتهاى ابن غضائرى را درباره وى نقل مىکند.(5)
البته اینها همه دیدگاهها نیست. حقیقت این است که سخن مورخان و علماى رجال درباره او متفاوت است؛ از سخنان بد و حتى گاهى توأم با کینه تا مدح تعدیل و نیز ملتزمان به سکوت درباره وى. از جمله مدحکنندگان وى سید محسنامین صاحب کتاب اعیان الشیعه است. وى در کتابش ضمن رد نظریه جرح کنندگان خصیبى چون ابن الغضائرى، شرحى درباره خصیبى مىدهد که مفادش مدح و ثناى وى است و اینکه او از علماى امامیه و صحیح
--------------------------------------------------------------------------------
1 . غالب طویل، همان، ص 259 و ابو موسى حریرى، همان، ص 34.
2 . رجال الشیخ الطوسى، ص 423.
3 . ابن داوود، همان، ص 240.
4 . همان، ص 301.
5 . احمد بن حسین بن غضائرى، رجال ابن الغضائرى، ج 2، ص 172.
6 . علامه حلى، همان، ص 217.
(52)
--------------------------------------------------------------------------------
العقیده بوده است.(1)
ظاهرا آثار مکتوب فراوانى را به او نسبت مىدهند که برخى تا امروز نیز باقى است. زرکلى مهمترین کتابهاى وى را الهدایة الکبرى (در مذهب علویان) اسماء النبى، الاخوان، اسماء الائمه و المائده نام مىبرد.(2) از جمله کتابهاى دیگرى که به او نسبت مىدهند عبارت است از : المسائل، تاریخ الأئمه، الرساله، الروضه و اصحاب الرسول و اخبارهم.(3)
خصیبى سفرهاى زیادى کرد تا سرانجام به حلب و دربار سیف الدوله حمدانى رفت و در آنجا مستقر شد و دعوت خود را ادامه داد. بنابراین، آنچه مسلم است از دوران خصیبى به بعد است که نصیریه از عراق به شام و مناطق شمالى آن منتقل مىشود. یکى از محققان درباره این انتقال بهطور کلى تحلیل جالبى دارد. وى مىنویسد : پس از آنکه علماى بزرگ شیعه اثناعشرى همچون شیخ صدوق، شیخ مفید، سید مرتضى، سیدرضى و ... شروع به تدوین کتابهاى مهم شیعه و کتب اربعه نمودند تا از این طریق، جلوى هرگونه تداخل و اشتباه را در مذهب گرفته، مرزهاى شیعه امامى اثناعشرى را روشن سازند، جماعت غالى مذهب مجبور شدند که یا در تشیع مستحیل شوند یا حیات مخفیانه و توأم با کتمان و اختفاى عقاید را در پیش گیرند و یا به مکانهاى جغرافیایى دور از مرکز خلافت و سلطنت بویهیان اثنا عشرى مذهب در این زمان نقل مکان کنند، لذا به همین شکل نصیریه نیز مجبور به هجرت به سرزمین شام شد به امید آنکه نزد امراى حلب پناهگاهى بیابد.(4)
به هر حال و با هر تحلیل، این هجرت براى ادامه بقاى این فرقه مفید بود، زیرا به تعبیر اچ . هالم، نصیریه تنها شاخهاى از شیعیان غالى کوفى هستند که تا دوران حاضر باقى ماندهاند.(5)
پس از مرگ خصیبى سید محمد بن على جلى، در حلب جانشین وى شد. خصیبى ظاهرا وکیلى نیز در بغداد به نام سید على حمیرى داشت که امور علویان نصیرى بغداد را اداره مىکرد. غالب الطویل معتقد است که مرکز بغداد تا زمان حمله مغول باقى بود و در این زمان و با حمله هلاکو از بین رفت.(6)
--------------------------------------------------------------------------------
1 . حسین بن حمدان خصیبى، الهدایة الکبرى، ص 5-7.
2 . خیرالدین زرکلى، الاعلام، ج 2، ص 236.
3 . خصیبى، همان، مقدمه کتاب، ص 7.
4 . تقى شرف الدین، همان، ص 53-55.
5 . "NASAYRIYYA" , vol. 8, p 145.
6 . غالب طویل، همان، ص 259.
(53)
--------------------------------------------------------------------------------
از سید جلى گزارش زیادى در دست نیست مگر اینکه وى تا زمان اشغال مناطق ثغور و انطاکیه توسط نقفور، امپراطور بیزانس حضور داشت و ظاهرا مدتى نیز اسیر مسیحیان گردید، اما آزاد شد و در نهایت در سال 384ق در حلب درگذشت. پس از سیدجلى، سرور بن قاسم طبرانى جانشین وى شد. او سومین رجل بلند آوازه تاریخ علویان است و هموست که در اثر جنگهاى پىدرپى و اوضاع بحرانى حلب، منطقه را ترک کرد و به لاذقیه هجرت نمود. البته لاذقییه در این زمان، تحت سیطره رومیان بود، لذا طبرانى بیشتر در حومه لاذقیه و مناطق روستایى و کوهستانى مستقر شد. وى به منظور تغییر مذهب کشاورزان و اهالى بومى کوهستانهاى اطراف لاذقیه تلاش فراوان کرد و با تدوین بسیارى از کتابهاى نصیریه مرکزیت آنان را در لاذقیه و جبال اطراف آن تثبیت نمود. او در نهایت در سال 426ق در لاذقیه درگذشت و مزار وى در داخل مسجد شعرانى در شهر معروف است.(1) بىشک، نقش او در تثبیت موقعیت علویان سوریه و تدوین و تحکیم عقاید و مبانى آنان در آغاز قرن پنجم هجرى بىنظیر است و شاید به دلیل فعالیتهاى گسترده اوست که براى اولین بار در این قرن، نام نصیریه را رسما بهعنوان یک فرقه موجود و زنده در منابع فرق آن عصر مىبینیم. از این پس حیات و تاریخ علویان وارد مرحله جدیدى مىشود که در مجال دیگرى باید به آن پرداخت.
--------------------------------------------------------------------------------
1 . "NUSAYRIYYA" , p146.
(54)
--------------------------------------------------------------------------------
فهرست منابع
17. ابن ابى الحدید، شرح نهجالبلاغه، قم، کتابخانه آیتاللّه مرعشى نجفى، 1404 ق .
18. ابن غضائرى، احمد بن حسین، رجال ابن الغضائرى، قم، مؤسسه اسماعیلیان، 1364 ق .
19. اشعرى، سعدى عبداللّه ابى خلف، المقالات و الفرق، تصحیح محمدجواد مشکور، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1381 .
20. برقى، احمد بن محمد بن خالد، رجال البرقى، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1383 .
21. برومند اعلم، عباس، جامعه علویان سوریه، استاد راهنما غلامحسین زرگرى نژاد، تهران، دانشگاه تهران، شهریور 1383.
22. حریرى، ابوموسى، العلویون النصیریون، بیروت، دارالاجل المعرفه، 1984 م .
23. حلى، تقى الدین داوود، رجال ابن داوود، نجف، مطبعة الحیدریه، 1392 ق .
24. حلى، علامه، رجال العلامة حلى، قم، دارالذخائر، 1411 ق .
25. خصیبى، حسین بن حمدان، الهدایة الکبرى، بیروت، مؤسسة البلاغ، 1411 ق .
26. زرکلى، خیرالدین، الاعلام، بیروت، دارالعلم للملایین، 1410 ق .
27. شرف الدین، تقى، النصیریه: دراسة تحلیلیه، بیروت، [بىنا]، 1983 م .
28. شهرستانى، محمدبن عبدالکریم، الملل و النحل، بیروت، مکتبة الملال، 1998 م .
29. طوسى، محمدبن حسن، رجال الشیخ الطوسى، قم، انتشارات اسلامى جامعه مدرسین، 1415 ق .
30.ـــــــــــــــــــ ، الغیبه، قم، مؤسسه معارف اسلامى، 1411 ق .
31. عثمان، هاشم، العلویون بین الاسطورة و الحقیقه، بیروت، مؤسسة الاعلمى، 1405 ق .
32. ـــــــــــــــــ ، تاریخ العلویین، وقائع و احداث، بیروت، مؤسسة الاعلمى، 1418 ق .
33. غالب طویل، محمد امین، تاریخ العلویین، بیروت، دارالاقدس، [بىتا] .
(55)
--------------------------------------------------------------------------------
34. کشى، محمدبن عمر، رجال کشى، مشهد، انتشارات دانشگاه مشهد، 1384 .
35. مشکور، محمدجواد، فرهنگ فرق اسلامى، مشهد، آستان قدس رضوى، 1375 .
36. موسى، متى، «پیدایش نصیریان»، فصلنامه تاریخ اسلام، ترجمه حسین مفتخرى، ش 3 ، زمستان، 1379 .
37. ناصرى، عبداللّه، «راشد الدین سنان، پیشواى بزرگ اسماعیلیان شام»، فصلنامه تاریخ اسلام، ش 7، پاییز 1380 .
38. نوبختى، حسن بن موسى، فرق الشیعه، ترجمه محمدجواد مشکور، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1381 .
39. Basset, Rene. "NUSALRLS", encyclopedia of Religion and ethies, vol10. ed. James Hastings, ediburgh, T.& T. clark, 1917.
40 . Halm, H. "NUSARRIYYA" , Eneylopedia of Islam, New York, vol 8, Leiden, Brill, 1995.
41 . Mazzaoui, Michel M. "ALAWIRUN", The Encyclopedia Religion, vol1, ed. Mircca Eliad, New York, Macmilan puplishing company.
(56)