شکوه خورشید
آرشیو
چکیده
متن
در آن «شب وصل»1 که از هزاران شب برتر است، آرام آرام،همچون فطرت زلال اشکهای بهار،بر قلب امین محمد(ص) فرود آمدم و روان او را با لمعات درخشان خود.روشن ساختم.در آن شب، محمد(ص) در خلوت حرا، فرمان «اقرأ» را پذیرا و درس نخوانده و بی معلم،«به غمزه مسأله آموز صد مدرس شد».ایههای سبز من همچون برگهای بهاری،در پروازی ابدی،بر اقلیم خزان زده و خشک شما فرود آمد،فرش زمردین بگسترد،شکوفایی را به ارمغان آورد و پاکی و معنویت بر بلندای شهر شما خیمه زد.
«در آن مبارک سحر و فرخنده شب» زهاتف غیب، مژده ای رسید و چراغ ایمان و امید را در تاریک سرای دلهای شما روشن ساخت.
در روزگاری که جهان،گرفتار بلاها؛رشته دین،سست و نا استوار؛پایههای ایمان،نا پایدار؛پندار با حقیقت، آمیخته؛همه کارها؛در هم ریخته؛ چراغ هدایت، بی نور؛دیده حقیقت بینی،کور؛همگی به خدا،نافرمان؛فرمانبر و یاور شیطان، شریعت،بینام و نشان و راههایش،پوشیده و نا آبادان بود،دیو را فرمان میبردید، به راه او می رفتید و چون گله به آبشخور رود، پی او میگرفتید،تخم دوستیاش در دل میکاشتید و بیرق او را برمیافراشتید.
در آن روزگار جاهلیت، شما در ظلمتی جانکاه و «ضلال مبین» دست و پا میزدید و «جز خدا،چیزی را میخواندید که نه سودی به شما میرساند و نه زیانی»
ایا از یاد بردهاید،آن زمانی را که مردان عرب، شبی را صبح نمیکردند،مگر آنکه به دختر درخت انگور پناه می بردند، هوای می و مطرب در سرشان بود و جامهای شراب بر فراز دستهاشان. ایا در تاریک و روشن ذهنتان، روزگاران دهشتناک و سیاهی را تداعی میکنید که دخترکان بی گناه، به پندار آنکه افتخار قبیله به شمار نمیایند توان حمایت اقتصادی خانواده را ندارند،باری بر دوش خانوادهاند و در جنگها به اسارت در می ایند؛زنده به گور می شدند؟ ایا خاطره آن روزگاران را فراموش کردهاید که یکسر،سیاهی بود و جهل و آشفتگی و گناه؟ خداوند،رسول خود را در چنین فضایی بر شما فرستاد، بر شما منت نهاد و با الفت، شما را به یکدیگر پیوند داد.ایا با نزول ایات آسمانی من،فطرت به خواب رفته درونتان بیدار نشده،ایا در شب تیره زندگیتان، همچون نوری فروزان ندرخشیدم؟ نوری که در روان آدمی افتد وقلب را جلا دهد،او را از زمین خاکیان فرا برد و در فضای معنویتی بیکرانه پرواز دهد.ایا با نزول باران آموزههایم،دروغ را به راستی،گناه را به عفت،جهل مداری را به علم اندوزی، تفاخر و قبیله گرایی را به تقوا و جنگ و غارت را به صلح و برادری تبدیل نکردم؟ ایا چشمه جوشان معارف و مفاهیم من،جهل سوزنده درون شما را زایل نساخت؟ ایا برای شما یک آغاز نبودم؟ آغاز شکفتن؟ آغاز رستن؟ آغاز رفتن؟ آغاز…؟
پس از آن فرخنده شب قدر،خورشید فروزان ایاتم، آن ابرها را که حجاب قلب شما بود،کنار برد و آن پردهها را که بر گوشهایتان افکنده شده بود،برداشت.از آن پس،سرزمین شما،حیاتی دگر یافت و شکوفههای شوق و امید روییدن آغاز کرد. علمهای کفر و گناه سرنگون گردید و لات و هبل و عزی در هم شکسته و پیکرههای سنگی و چوبی بتها از خانهها بیرون شد،تا در کوی و گذر،بازیچه پای رهگذران شود.
ایا در آن عصر افسانهای سیاه،کوکب فروزان هدایت نبودم که بر سرزمین وجود شما درخشیدم؟ ایا از بارگاه انس،پرتو صفا و نجاتی نبودم که فرود آمدم؟ ایا نهال مهر و الفت را در دلها ننشاندم؟
رنگهای قومیت را زدودم و سنتها و باورهای خرافیتان را دگرگون ساختم و خسوفهای تیره زندگی شما را زایل کردم.و از گزند داس دروگر دزدی و غارت نجاتتان دادم.پس،ایا من شور زادنها و جوش شکفتنها نیستم؟
کلمات و عبارتهای آسمانی من بانوای آهنگین خواننده،در کوی و برزن شما طنین میافکند و گوش جانها را نوازش می داد.گلهای امید و ایمان را به باغ خاطر شما هدیه میکرد.ریشههای نفاق، دو رویی، کینه و شرک را بر میکند و تا ژرفای دلها رسوخ می کرد.ایات نورانی من به دختران و زنان،بردگان،کنیزان،ضعیفان و درماندگان،عزت و بزرگی بخشید.
از پگاه نزول، ایات آسمانگونم، مخاطبان را مسحور خود ساخت،چه آنان که خداوند سینههایشان را برای پذیرش اسلام گشود و چه آنان که بردیدههاشان پردههای غفلت افکنده بودند.عده ای از شنوندگان ایات الهی،میگرویدند و عدهای دیگر می گریختند.کافران قریش، کتاب نور را دروغی بر بافته از سوی رسول(ص) میدانستند و آن را افسانههای پیشینیان قلمداد میکردند که صبح و شام،بر پیامبر(ص) املا میشد.ناباوران آن را خوابهای آشفته و بربافته و شعر میپنداشتند و به سجع کاهنان و سخن قافیه پردازان مانند میکردند.
اما گروهی از ایمان آورندگان،بر بلاغت و فصاحت بی نظیر ایات و گیرندگی تعابیر و معانی آن اعتراف داشتند.با شنیدن سخن خدا، سجده کنان، خود را به روی زمین میافکندند یا بر اثر آن حقیقتی که می شناختند،اشک از دیدگانشان سرازیز میشد.
به راستی،این مؤمنان پاکدل و روشن بین،در ایات آسمانی من چه میدیدند و از کتاب خدا چه درک و برداشتی داشتند؟کتاب خدا برای آنان،کتاب زندگی و برنامه هدایت بود.هرکدام از آنان،خود را مخاطب ایات من میدانستند.
«شب هنگام، راست برپا و قرآن را،جزء به جزء،با تأمل و درنگ بر زبان داشتند و در آن خواندن، داروی شفابخشی را جستجو میکردند.اگر به ایهای میرسیدند که تشویق و وعده پاداشی چنان در آن بود،چنان جانهاشان لبریز از شوق میشد که گویی همه آن پاداشها را در برابر دیدگانشان مییافتند و اگر ایه بیم دهنده ای را می خواندند که در آن بیم دادنی بود، چنان گوش دلهای خویش،بدان مینهادند که پنداری آنان، بانگ برآمدن و فرو شدن آتش دوزخ را می شنوند».
اما شما ای نسلهای پی هم وای مخاطبان امروزی! ایا شرح حال این نو مسلمانان صاحبدل را از یاد برده اید؛ همانان که ده ایه از ایات مرا می خواندند و تا مفاهیم و معانی آن را درک نمی کردند و نمی آموختند، به سراغ ده ایه بعد نمی رفتند؛همان مؤمنانی که معانی بلند کتاب خدا در قلب آنان جای گرفته بود؟
شما مرا کتابی زنده و پویا و برنامه زندگی تان نمی پندارید؟ شگفتا!مبادا مرا تنها بسان یک کتاب ادبی و آهنگین و مشحون از داستانها و مسائل ما وراء طبیعی بدانید که با زندگی شما ارتباطی ندارد!
هشیار باشید که هر که از من مدد جوید، در حفظ و تلاوت ایاتم بکوشد،حلالش را حلال و حرامش را ناروا شمارد؛ خداوند او را داخل بهشت گرداند!مبادا که نامسلمانان در عمل به فضایل و دستورات انسان ساز کتاب خدا بر شما مسلمانان پیشی گیرند! ایا من سزاوار فرمانروایی بر دلهای شما و حکومت بر سرزمین وجود شما نیستم! نکند شنیدن آوای روح افزای ایات من،برای شما عادت شود؟ نکند معانی بلند ایات و سوره ها،تنها دانشهایی برای فرا گرفتن و به خاطر سپردن،شود!
نکند سرگذشت مؤمنان وارسته و مردان و زنان نیک داستانهای من،تنها نمونهای برای مثال زدن و نقلی برای مجالستان شود!
ای بندگان خدا و ایمان آورندگان به قرآن! در بوستان تدبر من درایید و دامن خود را از هدیه های سبز و بهاریاش پر کنید و در آستان آموزه های آفتابگون من تسلیم شوید. هیچ سخن و کتابی را انباز من قرار ندهید. اندیشه ها و رفتارهایتان را با دانشهای من بسنجید و در آستان پر عظمت ایات من به اندیشه درایید. با دریافتن و عمل کردن به معانی کتاب خدا، جوانههای عشق و امید روییدن آغاز میکند، شکوفههای صلح و دوستی سر میزند و نهال عدالت و تقوا میبالد.دنیای شما آبادان و عقبای شما اصلاح می گردد.
ای پیروان دین پیامبر(ص)! ایا در آرزوی عدالت و آرامش و در انتظار سعادت نیستید؟ ایا در کوره راه خارستان دنیا، ره گم نکرده اید؟ ایا از هیاهوی دنیا طلبی و فزونخواهی دلخسته نیستید؟ پس چرا از اقیانوس بیکران معانی من قطرهای بر نمیگیرید؟ چرا ایات مرا در نمییابید تا دُر یابید؟!
دردا و افسوسا!«فاین تذهبون؛به کجا می روید؟»در این عصر پر تنش به چه چیز پناه می برید؟ ایا من پناهنگاهی نیستم که قله آن،پناهنده را نگاهدار است؟ پس بهبودی خود را از من بخواهید و در سختیها از من یاری بجویید که در برابر بزرگترین آزارها که همان کفر و دورویی و در بیراهه و گمراهی شدن است مایه راحتی میباشم؟
من نوری هستم که چراغهای آن فرو نرود،چراغی که افروختگیاش کاهش نپذیرد، دریایی که ژرفایی آن را کس نداند،راهی که پیمودنش،رهرو را به گمراهی نکشاند و پرتوی که فروغ آن تیرگی نگیرد و فرقانی که نور برهانش خاموش نشود و تبیانی که ارکانش ویرانی نپذیرد.
دریغ! دریغ! که روزگاری بر شما روکرده است که همچون نو مسلمانان آغاز اسلام و یاران پاک رسول(ص) مرا کتابی پویا و زنده نمی دانید و ایات مرا،آگاهانه و با تدبیر نمی خوانید و معانی آن را در صحنه عمل نمودار نمیسازید!
دریغ که گروهی از شما،تنها برای برطرف کردن دردهای جسمانی به من پناه میآورید و تا درد و گرفتاریتان برجای است،بر در شفاخانه من میمانید و در غیر آن،مرا میبوسید و بر بالاترین نقطه خانه جایم میدهید و جلدی زیبا برایم بر میگزینید! ایا من از آن رو نازل شدم که مرا تنها یک کتاب مقدس و تشریفاتی بدانید و تنها در بیماریها و گرفتاریها به سراغ من ایید؟
دردا و افسوسا که عدهای کتاب خدا را وسیله کسب روزی و فزونخواهی قرار دادهاید و یا تنها در موارد استخاره یا برای بدرقه مسافران و در امان ماندن آنان از بلایا به او چنگ میزنید؟گروهی از شما به جای پرداختن به بطن کتاب الهی،به ظاهر و پوسته سرگرم شده اید و در جستجوی یادگیری نعمههای قرائت و لحنهای موسیقی عرب ماندهاید و در میدان رقابت با دیگر قاریان،تلاش می کنید و روزان و شبان خود را تنها با حفظ و قرائت سپری می کنید و حتی در این راه،چشم به پاداشهای مادی و دنیوی دارید! عجبا! چه معامله کم سود و بهرهای!گروهی از شما،همت خود را صرف تحقیق و پژوهش در علوم و دانشهای مرتبط و حواشی و جوانب ظاهری کتاب خدا کرده اید و غرق در ظواهر و عبارات زیبای آن شدهاید و هدف نزول را از یاد برده اید و بدون درک معانی و پیامدهای زندگی بخش ایات،شیفته وزن و قافیه و کلام آهنگین آن شدهاید.گروهی از شما فراگیری و ترویج کتاب خدا را وسیله طی مدارج دنیایی و پلههای پیشرفت و تفاخر قرار دادهاید! وای بر شما!
ایا سزاست که ایات من تنها از مأذنه های مساجد و یا در مراسم «سوگواری» افکند و در دلهای شما نفوذ نکند؟ ایا سزاست که کتابی این چنین عظیم و هدایتگر در کنار شما باشد وشما از معانی آن بهره نبرید؟!
ایا سزاست که در این عصر پر شتاب که غربتی غریب شما را فرا گرفته، از کتاب الهی دور افتید؟ ایا از یاد برده اید که ظاهر من،زیبا و باطن من،ژرف و ناپیداست،عجایب آن سپری نگردد،غرایب آن به پایان نرسد و تاریکیها جز بدان زدوده نگردد.فراموش کرده اید که من پند گوییام که فریب ندهد و راهنمایی که گمراه نکند و حدیث خوانی که دروغ نگوید. کسی با من ننشست،جز اینکه چون برخاست، افزون شد یا از وی کاست؛افزونی در رستگاری و کاهش از کوری و دل بیماری.و بدانید کسی را که با من است، نیازی نباشد.
ای بندگان خدا،چرا از خورشید ایات حق فاصله گرفته اید؟ خورشیدی که اشعههای نورانی آن میتواند آرامش و سعادت ابدی را برایتان به ارمغان آورد؟
تا کی دل به دنیا می سپرید و از کتاب خدا غافلید؟ بدانید که من همان خورشیدم که در شب قدر بر قلب خورشید بنی هاشم تابیدم و بر یاران او تجلی کردم.من همان خورشیدم و امروز از تابیدن دریغ نمی ورزم و همان نورم که از پرتو افشانی سر نمیپیچم. مبادا طلوع را فراموش کنید!
اما شما،برای دریافت نور کتاب خدا باید از پاکی و صفای درون بهره مند شوید. نور هنگامی در دل و جان می تابد که حجابها در میان نباشد.کسانی از نور خورشید بهره میگیرند که خود را نپوشانده باشند.گناه،ظلم،هوای نفس و دنیا طلبی بر دلهای شما،حجاب، بر گوشهای شما،وقر و بر چشمهای شما،پرده میافکند و وجودی این چنین گرفتار و در حجاب، از کتاب خدا چه بهره ای میبرد؟ باید حجابها را درید،پرده ها را کنار زد و دل را به سوی نور قرآن گشود و به سوی مشرق،پنجرهها را باز کرد…!
1.حافظ شب قدر را شب وصل میداند.
«در آن مبارک سحر و فرخنده شب» زهاتف غیب، مژده ای رسید و چراغ ایمان و امید را در تاریک سرای دلهای شما روشن ساخت.
در روزگاری که جهان،گرفتار بلاها؛رشته دین،سست و نا استوار؛پایههای ایمان،نا پایدار؛پندار با حقیقت، آمیخته؛همه کارها؛در هم ریخته؛ چراغ هدایت، بی نور؛دیده حقیقت بینی،کور؛همگی به خدا،نافرمان؛فرمانبر و یاور شیطان، شریعت،بینام و نشان و راههایش،پوشیده و نا آبادان بود،دیو را فرمان میبردید، به راه او می رفتید و چون گله به آبشخور رود، پی او میگرفتید،تخم دوستیاش در دل میکاشتید و بیرق او را برمیافراشتید.
در آن روزگار جاهلیت، شما در ظلمتی جانکاه و «ضلال مبین» دست و پا میزدید و «جز خدا،چیزی را میخواندید که نه سودی به شما میرساند و نه زیانی»
ایا از یاد بردهاید،آن زمانی را که مردان عرب، شبی را صبح نمیکردند،مگر آنکه به دختر درخت انگور پناه می بردند، هوای می و مطرب در سرشان بود و جامهای شراب بر فراز دستهاشان. ایا در تاریک و روشن ذهنتان، روزگاران دهشتناک و سیاهی را تداعی میکنید که دخترکان بی گناه، به پندار آنکه افتخار قبیله به شمار نمیایند توان حمایت اقتصادی خانواده را ندارند،باری بر دوش خانوادهاند و در جنگها به اسارت در می ایند؛زنده به گور می شدند؟ ایا خاطره آن روزگاران را فراموش کردهاید که یکسر،سیاهی بود و جهل و آشفتگی و گناه؟ خداوند،رسول خود را در چنین فضایی بر شما فرستاد، بر شما منت نهاد و با الفت، شما را به یکدیگر پیوند داد.ایا با نزول ایات آسمانی من،فطرت به خواب رفته درونتان بیدار نشده،ایا در شب تیره زندگیتان، همچون نوری فروزان ندرخشیدم؟ نوری که در روان آدمی افتد وقلب را جلا دهد،او را از زمین خاکیان فرا برد و در فضای معنویتی بیکرانه پرواز دهد.ایا با نزول باران آموزههایم،دروغ را به راستی،گناه را به عفت،جهل مداری را به علم اندوزی، تفاخر و قبیله گرایی را به تقوا و جنگ و غارت را به صلح و برادری تبدیل نکردم؟ ایا چشمه جوشان معارف و مفاهیم من،جهل سوزنده درون شما را زایل نساخت؟ ایا برای شما یک آغاز نبودم؟ آغاز شکفتن؟ آغاز رستن؟ آغاز رفتن؟ آغاز…؟
پس از آن فرخنده شب قدر،خورشید فروزان ایاتم، آن ابرها را که حجاب قلب شما بود،کنار برد و آن پردهها را که بر گوشهایتان افکنده شده بود،برداشت.از آن پس،سرزمین شما،حیاتی دگر یافت و شکوفههای شوق و امید روییدن آغاز کرد. علمهای کفر و گناه سرنگون گردید و لات و هبل و عزی در هم شکسته و پیکرههای سنگی و چوبی بتها از خانهها بیرون شد،تا در کوی و گذر،بازیچه پای رهگذران شود.
ایا در آن عصر افسانهای سیاه،کوکب فروزان هدایت نبودم که بر سرزمین وجود شما درخشیدم؟ ایا از بارگاه انس،پرتو صفا و نجاتی نبودم که فرود آمدم؟ ایا نهال مهر و الفت را در دلها ننشاندم؟
رنگهای قومیت را زدودم و سنتها و باورهای خرافیتان را دگرگون ساختم و خسوفهای تیره زندگی شما را زایل کردم.و از گزند داس دروگر دزدی و غارت نجاتتان دادم.پس،ایا من شور زادنها و جوش شکفتنها نیستم؟
کلمات و عبارتهای آسمانی من بانوای آهنگین خواننده،در کوی و برزن شما طنین میافکند و گوش جانها را نوازش می داد.گلهای امید و ایمان را به باغ خاطر شما هدیه میکرد.ریشههای نفاق، دو رویی، کینه و شرک را بر میکند و تا ژرفای دلها رسوخ می کرد.ایات نورانی من به دختران و زنان،بردگان،کنیزان،ضعیفان و درماندگان،عزت و بزرگی بخشید.
از پگاه نزول، ایات آسمانگونم، مخاطبان را مسحور خود ساخت،چه آنان که خداوند سینههایشان را برای پذیرش اسلام گشود و چه آنان که بردیدههاشان پردههای غفلت افکنده بودند.عده ای از شنوندگان ایات الهی،میگرویدند و عدهای دیگر می گریختند.کافران قریش، کتاب نور را دروغی بر بافته از سوی رسول(ص) میدانستند و آن را افسانههای پیشینیان قلمداد میکردند که صبح و شام،بر پیامبر(ص) املا میشد.ناباوران آن را خوابهای آشفته و بربافته و شعر میپنداشتند و به سجع کاهنان و سخن قافیه پردازان مانند میکردند.
اما گروهی از ایمان آورندگان،بر بلاغت و فصاحت بی نظیر ایات و گیرندگی تعابیر و معانی آن اعتراف داشتند.با شنیدن سخن خدا، سجده کنان، خود را به روی زمین میافکندند یا بر اثر آن حقیقتی که می شناختند،اشک از دیدگانشان سرازیز میشد.
به راستی،این مؤمنان پاکدل و روشن بین،در ایات آسمانی من چه میدیدند و از کتاب خدا چه درک و برداشتی داشتند؟کتاب خدا برای آنان،کتاب زندگی و برنامه هدایت بود.هرکدام از آنان،خود را مخاطب ایات من میدانستند.
«شب هنگام، راست برپا و قرآن را،جزء به جزء،با تأمل و درنگ بر زبان داشتند و در آن خواندن، داروی شفابخشی را جستجو میکردند.اگر به ایهای میرسیدند که تشویق و وعده پاداشی چنان در آن بود،چنان جانهاشان لبریز از شوق میشد که گویی همه آن پاداشها را در برابر دیدگانشان مییافتند و اگر ایه بیم دهنده ای را می خواندند که در آن بیم دادنی بود، چنان گوش دلهای خویش،بدان مینهادند که پنداری آنان، بانگ برآمدن و فرو شدن آتش دوزخ را می شنوند».
اما شما ای نسلهای پی هم وای مخاطبان امروزی! ایا شرح حال این نو مسلمانان صاحبدل را از یاد برده اید؛ همانان که ده ایه از ایات مرا می خواندند و تا مفاهیم و معانی آن را درک نمی کردند و نمی آموختند، به سراغ ده ایه بعد نمی رفتند؛همان مؤمنانی که معانی بلند کتاب خدا در قلب آنان جای گرفته بود؟
شما مرا کتابی زنده و پویا و برنامه زندگی تان نمی پندارید؟ شگفتا!مبادا مرا تنها بسان یک کتاب ادبی و آهنگین و مشحون از داستانها و مسائل ما وراء طبیعی بدانید که با زندگی شما ارتباطی ندارد!
هشیار باشید که هر که از من مدد جوید، در حفظ و تلاوت ایاتم بکوشد،حلالش را حلال و حرامش را ناروا شمارد؛ خداوند او را داخل بهشت گرداند!مبادا که نامسلمانان در عمل به فضایل و دستورات انسان ساز کتاب خدا بر شما مسلمانان پیشی گیرند! ایا من سزاوار فرمانروایی بر دلهای شما و حکومت بر سرزمین وجود شما نیستم! نکند شنیدن آوای روح افزای ایات من،برای شما عادت شود؟ نکند معانی بلند ایات و سوره ها،تنها دانشهایی برای فرا گرفتن و به خاطر سپردن،شود!
نکند سرگذشت مؤمنان وارسته و مردان و زنان نیک داستانهای من،تنها نمونهای برای مثال زدن و نقلی برای مجالستان شود!
ای بندگان خدا و ایمان آورندگان به قرآن! در بوستان تدبر من درایید و دامن خود را از هدیه های سبز و بهاریاش پر کنید و در آستان آموزه های آفتابگون من تسلیم شوید. هیچ سخن و کتابی را انباز من قرار ندهید. اندیشه ها و رفتارهایتان را با دانشهای من بسنجید و در آستان پر عظمت ایات من به اندیشه درایید. با دریافتن و عمل کردن به معانی کتاب خدا، جوانههای عشق و امید روییدن آغاز میکند، شکوفههای صلح و دوستی سر میزند و نهال عدالت و تقوا میبالد.دنیای شما آبادان و عقبای شما اصلاح می گردد.
ای پیروان دین پیامبر(ص)! ایا در آرزوی عدالت و آرامش و در انتظار سعادت نیستید؟ ایا در کوره راه خارستان دنیا، ره گم نکرده اید؟ ایا از هیاهوی دنیا طلبی و فزونخواهی دلخسته نیستید؟ پس چرا از اقیانوس بیکران معانی من قطرهای بر نمیگیرید؟ چرا ایات مرا در نمییابید تا دُر یابید؟!
دردا و افسوسا!«فاین تذهبون؛به کجا می روید؟»در این عصر پر تنش به چه چیز پناه می برید؟ ایا من پناهنگاهی نیستم که قله آن،پناهنده را نگاهدار است؟ پس بهبودی خود را از من بخواهید و در سختیها از من یاری بجویید که در برابر بزرگترین آزارها که همان کفر و دورویی و در بیراهه و گمراهی شدن است مایه راحتی میباشم؟
من نوری هستم که چراغهای آن فرو نرود،چراغی که افروختگیاش کاهش نپذیرد، دریایی که ژرفایی آن را کس نداند،راهی که پیمودنش،رهرو را به گمراهی نکشاند و پرتوی که فروغ آن تیرگی نگیرد و فرقانی که نور برهانش خاموش نشود و تبیانی که ارکانش ویرانی نپذیرد.
دریغ! دریغ! که روزگاری بر شما روکرده است که همچون نو مسلمانان آغاز اسلام و یاران پاک رسول(ص) مرا کتابی پویا و زنده نمی دانید و ایات مرا،آگاهانه و با تدبیر نمی خوانید و معانی آن را در صحنه عمل نمودار نمیسازید!
دریغ که گروهی از شما،تنها برای برطرف کردن دردهای جسمانی به من پناه میآورید و تا درد و گرفتاریتان برجای است،بر در شفاخانه من میمانید و در غیر آن،مرا میبوسید و بر بالاترین نقطه خانه جایم میدهید و جلدی زیبا برایم بر میگزینید! ایا من از آن رو نازل شدم که مرا تنها یک کتاب مقدس و تشریفاتی بدانید و تنها در بیماریها و گرفتاریها به سراغ من ایید؟
دردا و افسوسا که عدهای کتاب خدا را وسیله کسب روزی و فزونخواهی قرار دادهاید و یا تنها در موارد استخاره یا برای بدرقه مسافران و در امان ماندن آنان از بلایا به او چنگ میزنید؟گروهی از شما به جای پرداختن به بطن کتاب الهی،به ظاهر و پوسته سرگرم شده اید و در جستجوی یادگیری نعمههای قرائت و لحنهای موسیقی عرب ماندهاید و در میدان رقابت با دیگر قاریان،تلاش می کنید و روزان و شبان خود را تنها با حفظ و قرائت سپری می کنید و حتی در این راه،چشم به پاداشهای مادی و دنیوی دارید! عجبا! چه معامله کم سود و بهرهای!گروهی از شما،همت خود را صرف تحقیق و پژوهش در علوم و دانشهای مرتبط و حواشی و جوانب ظاهری کتاب خدا کرده اید و غرق در ظواهر و عبارات زیبای آن شدهاید و هدف نزول را از یاد برده اید و بدون درک معانی و پیامدهای زندگی بخش ایات،شیفته وزن و قافیه و کلام آهنگین آن شدهاید.گروهی از شما فراگیری و ترویج کتاب خدا را وسیله طی مدارج دنیایی و پلههای پیشرفت و تفاخر قرار دادهاید! وای بر شما!
ایا سزاست که ایات من تنها از مأذنه های مساجد و یا در مراسم «سوگواری» افکند و در دلهای شما نفوذ نکند؟ ایا سزاست که کتابی این چنین عظیم و هدایتگر در کنار شما باشد وشما از معانی آن بهره نبرید؟!
ایا سزاست که در این عصر پر شتاب که غربتی غریب شما را فرا گرفته، از کتاب الهی دور افتید؟ ایا از یاد برده اید که ظاهر من،زیبا و باطن من،ژرف و ناپیداست،عجایب آن سپری نگردد،غرایب آن به پایان نرسد و تاریکیها جز بدان زدوده نگردد.فراموش کرده اید که من پند گوییام که فریب ندهد و راهنمایی که گمراه نکند و حدیث خوانی که دروغ نگوید. کسی با من ننشست،جز اینکه چون برخاست، افزون شد یا از وی کاست؛افزونی در رستگاری و کاهش از کوری و دل بیماری.و بدانید کسی را که با من است، نیازی نباشد.
ای بندگان خدا،چرا از خورشید ایات حق فاصله گرفته اید؟ خورشیدی که اشعههای نورانی آن میتواند آرامش و سعادت ابدی را برایتان به ارمغان آورد؟
تا کی دل به دنیا می سپرید و از کتاب خدا غافلید؟ بدانید که من همان خورشیدم که در شب قدر بر قلب خورشید بنی هاشم تابیدم و بر یاران او تجلی کردم.من همان خورشیدم و امروز از تابیدن دریغ نمی ورزم و همان نورم که از پرتو افشانی سر نمیپیچم. مبادا طلوع را فراموش کنید!
اما شما،برای دریافت نور کتاب خدا باید از پاکی و صفای درون بهره مند شوید. نور هنگامی در دل و جان می تابد که حجابها در میان نباشد.کسانی از نور خورشید بهره میگیرند که خود را نپوشانده باشند.گناه،ظلم،هوای نفس و دنیا طلبی بر دلهای شما،حجاب، بر گوشهای شما،وقر و بر چشمهای شما،پرده میافکند و وجودی این چنین گرفتار و در حجاب، از کتاب خدا چه بهره ای میبرد؟ باید حجابها را درید،پرده ها را کنار زد و دل را به سوی نور قرآن گشود و به سوی مشرق،پنجرهها را باز کرد…!
1.حافظ شب قدر را شب وصل میداند.