خدا می داند؛ که…
آرشیو
چکیده
متن
طراوت برگ درختان، زیبایی سبزه ها، نجوای دلنشین شاخساران، رقص پرستوهای سبکبال، اشعه زرین خورشید، نسیم ملایمی که گونههای گندم زارها را نوازش میدهد، بزغاله هایی که به دنبال مادرانشان باشتاب در حرکتند و جوانانی که با نشاط و عجله برای کار و تلاش به سوی باغها و دشت ها می روند، همه با هم،فضایی زیبا و صحنههایی لذت بخش را به وجود آوردهاندکه روی فکر و جسم و جان انسان آثار مفید و سازندهای بر جای میگذارند و در رشد و تعالی او تأثیر چشمگیری دارند.
اما،افرادی که به دلیل اسارت در زندان اوهام و خیالات وراثتی و قومی و نژادی، به بیماریها و عقدههای کینه توزی، حسادت،نادانی،خساست،خود کم بینی و پرخاشگری مبتلا هستند،از لذت های طبیعی و مواهب زیبای خدایی، کمترین بهرهای نمیبرند و هم چنان،به خاطر اوهام زشت و شیطانی،غرق در عقب ماندگی و انحطاط اخلاقی خویش هستند.
حتی سخنانی هم که این گونه افراد،بر زبان جاری میسازند،از آنجایی که از روحی پلید و درونی آلوده و بیمار سرچشمه میگیرد،غیر از زخم زبان و کلماتی،که شخصیت فرسوده آنان را نمودار میسازد و موجبات رنجش خود و دیگران را فراهم میکند،محصول دیگری نخواهد داشت، اگر چه ممکن است،گاهی یک آرامش سطحی و زودگذر،در وجود آنها پدیدار گردد!
حضرت امام موسی بن جعفر(ع)، درحالی که از کوچههای شهر «مدینه» عبور میکرد و تعدادی از یاران به منظور احترام و نیز آموختن دانشهای دین،او را همراهی مینمودند،با صحنه نگران کنندهای رو به رو گشت!
مرد فرومایهای از نوادههای خلیفه مردم،که به خاطر آلوده بودن به بیماری کینه توزی و نادانی،بارها به بد زبانی و آزار امام موسی بن جعفر(ع) پرداخته بود،این بار نیز،در برابر آن حضرت قرار گرفت و لب به اهانت و دشنام نسبت به آن بزرگوار و نیز ساحت مقدس امام علی بن ابی طالب(ع)گشود! وقتی یاران و همراهان امام(ع) این صحنه زشت و رنج آور را مشاهده کردند،سخت ناراحت و خشمگین شدند و از امام(ع) درخواست کردند،اجازه فرماید،تا آن مرد بد زبان را به سزای عملش برسانند و حتی به قتل و نابودی او اقدام کنند!
ولی امام(ع) نه تنها،با صبر و بردباری،برخورد بیادبانه آن مرد را تحمل فرمود،بلکه به یاران و همراهانش سفارش جدی نمود؛تا به او اعتراضی نکنند قرآن کریم،همچنان که در معرفی بندگان خالص خدا فرموده است:آنان کسانی هستند که هرگاه از سوی افراد جاهل و نادان مورد خطاب (واهانت) قرار گیرند،در پاسخ آنان «سلام» میگویند و با بیاعتنایی آمیخته با بزرگواری،از آن جا و از برخورد با جاهلان و پاسخ دادن به آنان میگذرند.(سوره فرقان،ایه 63)
بنابراین،امام(ع)و یارانشان عکس العملی نشان ندادند و با بیتفاوتی از کنار آن مرد عبور کردند.اما از آنجایی که ایشان این گونه رفتارهای زشت اخلاقی را نتیجه یک سلسله بیماریهای روانی می دانستند، در مقام ریشه یابی و درمان آن برآمدند،بدین جهت،از یاران نشانی محل کار و فعالیت او را پرسیدند،تا به طور خصوصی با وی صحبت و او را که دچار کینهتوزی و نادانی بود،از ریشه معالجه نمایند.
وقتی همراهان،نشانی محل کار و زندگی او را به امام(ع) دادند،آن حضرت یک روز سوار بر مرکب شدند و روانه مزرعه او گردیدند.
مزرعه مرد،در اطراف شهر«مدینه» قرار داشت و آن گاه که امام(ع) به نزدیک مزرعه رسید،مرد بد زبان،از روی بلندی متوجه حضور آن حضرت گردید،شروع به داد و فریاد کرد و سعی داشت با اظهار ناراحتی حضرت را از ورود به مزرعه بازدارد، ولی آن حضرت با صبر و شکیبایی و بدون توجه به پرخاشگری مرد جلو رفت،از مرکب خویش پیاده شد و کنارش نشست.سپس،با لبخند و گشاده رویی پرسید:برای زراعت این مزرعه چقدر خرج کردهای؟
مرد،با خشم و عصبانیت جواب داد:صد دینار.
امام فرمود:امید آن داری که چقدر محصول و درآمد برداشت کنی؟
مرد،با همان حالت پاسخ داد:من علم غیب ندارم و از اینده بیخبرم!
حضرت(ع)با نرمی و گشاده رویی باز سؤال خود را تکرار کرد و این بار مرد جواب داد: دویست دینار.
امام موسی بن جعفر(ع) که سرچشمه بیماری روانی مرد را به خوبی تشخیص داده بود و تصمیم داشت آن را با روش مناسب و مؤثری معالجه کند،کیسهای را که در بردارنده سیصد دینار بود،به وی هدیه کرد و فرمود:زراعت تو سر جای خود باقی است و متعلق به خودت باشد،خداوند مهربان هم آنچه را که امید داری،به تو عنایت خواهد کرد.
باری!نیکی به افراد شرور،آنها را سر شکسته و آرام میکند1 و گاهی کمک مالی به برخی افراد«ترحم بر پلنگ تیز دندان» ستمکاری در حق دیگران به شمار نمیاید،بلکه تحول و سازندگی رابه دنبال دارد، چنان که مرد کینه توز و بد زبان،با مشاهده آن برخورد اخلاقی بجا و بزرگوارانه،با شتاب،از جا حرکت کرد،سرو صورت امام(ع) را بوسید و با التماس و لحن مظلومانهای از آن حضرت درخواست نمود، توهینها و آزارهای او را مورد بخشش قرار دهد.
امام(ع) نیز با لبخند و خرسندی از جا برخاست،از مرد جدا شد و راه شهر را در پیش گرفت. روز بعد،وقتی آن حضرت به مسجد وارد شد،آن مرد را که تا آن روز با مسجد سرو کاری نداشت،در مسجد پیامبر(ص) دید که با مشاهده امام(ع)،با شتاب از جای برخاست و با صدای بلند،فریاد برداشت:
اللّه اعلم حیث یجعل رسالته؛خدا بهتر میداند،که رسالت خویش را کجا (در چه خاندانی) قرار دهد.
و از آن پس نیز،از جمله افراد سر به راه وجدی برای حضور در مسجد،ارتباط با اهل بیت(ع) و آموختن معارف اسلامی گردید.
امام موسی بن جعفر(ع) وقتی از مسجد به سوی خانه بر می گشت، در حالی که تعدادی از یارانش او را همراهی میکردند، خطاب به آنان فرمود:این همان مردی است که شما میخواستید،به خاطر توهین و پرخاشگری به من، جانش را بگیرید.ایا روش و برخورد بزرگوارنه و مداوا جویانه من بهتر و مفیدتر نبود؟!
ملاحظه کردید که همیشه تندی و خشونت کارساز نیست و گاهی هم باید مرهم گذاشت و بیماری را معالجه و درمان کرد؟
ایا ندیدید که من با این روش اخلاقی،هم او را تربیت و اصلاح کردم و هم شرارت و آزار رسانی و مزاحمت او را مهار نمودم، بدون این که از قهر و خشونت و رفتار مقتدرانه دافعه آور و تخریب کننده استفاده کرده باشم؟
در پی این سخنان،حضرت،داستان برخورد خویش را با مرد لجوج که در مزرعهاش رخ داده بود،به منظور آموزش یک شیوه رفتاری سازنده برای یاران خویش بازگو نمود.2
ــــــــــــــــــــــــــــــ
1. رسول خدا (ص)…والاحسان الی السلوک یکتب الله به العدو.کنز العمال، ج15، ص289.
2.الارشاد، شیخ مفید،ص297،محجة البیضاء،ج4،ص267،بحار الانوار،ج48،ص102.
اما،افرادی که به دلیل اسارت در زندان اوهام و خیالات وراثتی و قومی و نژادی، به بیماریها و عقدههای کینه توزی، حسادت،نادانی،خساست،خود کم بینی و پرخاشگری مبتلا هستند،از لذت های طبیعی و مواهب زیبای خدایی، کمترین بهرهای نمیبرند و هم چنان،به خاطر اوهام زشت و شیطانی،غرق در عقب ماندگی و انحطاط اخلاقی خویش هستند.
حتی سخنانی هم که این گونه افراد،بر زبان جاری میسازند،از آنجایی که از روحی پلید و درونی آلوده و بیمار سرچشمه میگیرد،غیر از زخم زبان و کلماتی،که شخصیت فرسوده آنان را نمودار میسازد و موجبات رنجش خود و دیگران را فراهم میکند،محصول دیگری نخواهد داشت، اگر چه ممکن است،گاهی یک آرامش سطحی و زودگذر،در وجود آنها پدیدار گردد!
حضرت امام موسی بن جعفر(ع)، درحالی که از کوچههای شهر «مدینه» عبور میکرد و تعدادی از یاران به منظور احترام و نیز آموختن دانشهای دین،او را همراهی مینمودند،با صحنه نگران کنندهای رو به رو گشت!
مرد فرومایهای از نوادههای خلیفه مردم،که به خاطر آلوده بودن به بیماری کینه توزی و نادانی،بارها به بد زبانی و آزار امام موسی بن جعفر(ع) پرداخته بود،این بار نیز،در برابر آن حضرت قرار گرفت و لب به اهانت و دشنام نسبت به آن بزرگوار و نیز ساحت مقدس امام علی بن ابی طالب(ع)گشود! وقتی یاران و همراهان امام(ع) این صحنه زشت و رنج آور را مشاهده کردند،سخت ناراحت و خشمگین شدند و از امام(ع) درخواست کردند،اجازه فرماید،تا آن مرد بد زبان را به سزای عملش برسانند و حتی به قتل و نابودی او اقدام کنند!
ولی امام(ع) نه تنها،با صبر و بردباری،برخورد بیادبانه آن مرد را تحمل فرمود،بلکه به یاران و همراهانش سفارش جدی نمود؛تا به او اعتراضی نکنند قرآن کریم،همچنان که در معرفی بندگان خالص خدا فرموده است:آنان کسانی هستند که هرگاه از سوی افراد جاهل و نادان مورد خطاب (واهانت) قرار گیرند،در پاسخ آنان «سلام» میگویند و با بیاعتنایی آمیخته با بزرگواری،از آن جا و از برخورد با جاهلان و پاسخ دادن به آنان میگذرند.(سوره فرقان،ایه 63)
بنابراین،امام(ع)و یارانشان عکس العملی نشان ندادند و با بیتفاوتی از کنار آن مرد عبور کردند.اما از آنجایی که ایشان این گونه رفتارهای زشت اخلاقی را نتیجه یک سلسله بیماریهای روانی می دانستند، در مقام ریشه یابی و درمان آن برآمدند،بدین جهت،از یاران نشانی محل کار و فعالیت او را پرسیدند،تا به طور خصوصی با وی صحبت و او را که دچار کینهتوزی و نادانی بود،از ریشه معالجه نمایند.
وقتی همراهان،نشانی محل کار و زندگی او را به امام(ع) دادند،آن حضرت یک روز سوار بر مرکب شدند و روانه مزرعه او گردیدند.
مزرعه مرد،در اطراف شهر«مدینه» قرار داشت و آن گاه که امام(ع) به نزدیک مزرعه رسید،مرد بد زبان،از روی بلندی متوجه حضور آن حضرت گردید،شروع به داد و فریاد کرد و سعی داشت با اظهار ناراحتی حضرت را از ورود به مزرعه بازدارد، ولی آن حضرت با صبر و شکیبایی و بدون توجه به پرخاشگری مرد جلو رفت،از مرکب خویش پیاده شد و کنارش نشست.سپس،با لبخند و گشاده رویی پرسید:برای زراعت این مزرعه چقدر خرج کردهای؟
مرد،با خشم و عصبانیت جواب داد:صد دینار.
امام فرمود:امید آن داری که چقدر محصول و درآمد برداشت کنی؟
مرد،با همان حالت پاسخ داد:من علم غیب ندارم و از اینده بیخبرم!
حضرت(ع)با نرمی و گشاده رویی باز سؤال خود را تکرار کرد و این بار مرد جواب داد: دویست دینار.
امام موسی بن جعفر(ع) که سرچشمه بیماری روانی مرد را به خوبی تشخیص داده بود و تصمیم داشت آن را با روش مناسب و مؤثری معالجه کند،کیسهای را که در بردارنده سیصد دینار بود،به وی هدیه کرد و فرمود:زراعت تو سر جای خود باقی است و متعلق به خودت باشد،خداوند مهربان هم آنچه را که امید داری،به تو عنایت خواهد کرد.
باری!نیکی به افراد شرور،آنها را سر شکسته و آرام میکند1 و گاهی کمک مالی به برخی افراد«ترحم بر پلنگ تیز دندان» ستمکاری در حق دیگران به شمار نمیاید،بلکه تحول و سازندگی رابه دنبال دارد، چنان که مرد کینه توز و بد زبان،با مشاهده آن برخورد اخلاقی بجا و بزرگوارانه،با شتاب،از جا حرکت کرد،سرو صورت امام(ع) را بوسید و با التماس و لحن مظلومانهای از آن حضرت درخواست نمود، توهینها و آزارهای او را مورد بخشش قرار دهد.
امام(ع) نیز با لبخند و خرسندی از جا برخاست،از مرد جدا شد و راه شهر را در پیش گرفت. روز بعد،وقتی آن حضرت به مسجد وارد شد،آن مرد را که تا آن روز با مسجد سرو کاری نداشت،در مسجد پیامبر(ص) دید که با مشاهده امام(ع)،با شتاب از جای برخاست و با صدای بلند،فریاد برداشت:
اللّه اعلم حیث یجعل رسالته؛خدا بهتر میداند،که رسالت خویش را کجا (در چه خاندانی) قرار دهد.
و از آن پس نیز،از جمله افراد سر به راه وجدی برای حضور در مسجد،ارتباط با اهل بیت(ع) و آموختن معارف اسلامی گردید.
امام موسی بن جعفر(ع) وقتی از مسجد به سوی خانه بر می گشت، در حالی که تعدادی از یارانش او را همراهی میکردند، خطاب به آنان فرمود:این همان مردی است که شما میخواستید،به خاطر توهین و پرخاشگری به من، جانش را بگیرید.ایا روش و برخورد بزرگوارنه و مداوا جویانه من بهتر و مفیدتر نبود؟!
ملاحظه کردید که همیشه تندی و خشونت کارساز نیست و گاهی هم باید مرهم گذاشت و بیماری را معالجه و درمان کرد؟
ایا ندیدید که من با این روش اخلاقی،هم او را تربیت و اصلاح کردم و هم شرارت و آزار رسانی و مزاحمت او را مهار نمودم، بدون این که از قهر و خشونت و رفتار مقتدرانه دافعه آور و تخریب کننده استفاده کرده باشم؟
در پی این سخنان،حضرت،داستان برخورد خویش را با مرد لجوج که در مزرعهاش رخ داده بود،به منظور آموزش یک شیوه رفتاری سازنده برای یاران خویش بازگو نمود.2
ــــــــــــــــــــــــــــــ
1. رسول خدا (ص)…والاحسان الی السلوک یکتب الله به العدو.کنز العمال، ج15، ص289.
2.الارشاد، شیخ مفید،ص297،محجة البیضاء،ج4،ص267،بحار الانوار،ج48،ص102.