انسان در قرآن
آرشیو
چکیده
متن
انسان از دو بعد روحانی و جسمانی تشکیل شده است و خداوند روح و یا نفس وی را مبدئی برای حیات قرار داده است؛ یعنی روح و بدن انسان دو حقیقت در کنار هم هستند و جسد انسان بدون روح را مرگ فرا گرفته است.باید گفت که انسان این توانایی را دارد که همه میلها را به فرمان عقل خویش در آورد،تا به با ارزشترین نوع آزادی؛یعنی آزادی معنوی دست یابد.این مخلوق خدا با پرستش به سوی او میرود.خداوند در قرآن مردم را به ترک عبادت غیر خود دعوت میکند که باید گفت اگر انسان ایمان خود را به مرحلهای از کمال برساند که مقام و موقعیت خود را بشناسد و بداند که تمام موجودات به سوی یک خدای واحد بازگشت دارند، در آن زمان، عبادت خدای رحمان را بر خود واجب میداند،خدایش را با نهایت اخلاص و نیز خضوع کامل عبادت و از آنچه خدا به او داده است، انفاق میکند.
خداوند، آنچنان برای بشر ارزش قائل است که با بشارتها و تهدیدها و یک سلسله وظایف،در قالب دین،او را هدایت میکند و این دین تنها راه سعادت بشر میباشد که او را بر مبنای فطرتش اصلاح میکند و زندگی مادی و معنوی انسان را به نظم در میآورد.امتیازات بزرگ انسان مربوط به نفس وی میباشد؛زیرا آن ویژگیهایی که معیار انسانیت آدمی دانسته شده، از مختصات نفس است.یکی از امتیازاتی که مکاتب مختلف آن را ملاک انسانیت انسان دانستهاند،اراده است؛ارادهای که آدمی را بر نفس خویش مسلط میدارد و با این تسلط او را هدایت میکند؛تا به آن چه که کمال نامیده میشود،دست یابد.
وجود همین امتیازات خاص در نفس آدمی باعث شده است که در نوع انسان شایستگی رسیدن به مقام نبوت وجود داشته باشد.
خداوند متعال میان همه موجودات رابطه برقرار کرده؛یعنی وجود هر موجودی را در رسیدن به هدفش با سایر موجودات مرتبط نموده است.بنابراین،به آدمی نیز آن خلقتی را بخشیده که مخصوص اوست و او را به سوی آخرین درجه کمال هدایت میفرماید.
در انسان شناسی حضرت علی(ع)، حیات انسان تا به ابدیت کشیده شده؛به عبارت دیگر،در این دیدگاه، انسان موجودی است که رهسپار حیات اخروی میباشد و حیات دنیوی او،نسبت به آن حیات، بسیار کوتاه و محدود میباشد و هر لحظه او گامی به سوی حیات اخروی است.پس،میتوان گفت:برای آدمی یک زندگی حقیقی وجود دارد که کاملتر از زندگی پست و بیارزش دنیایی میباشد و تنها در صورتی بشر به آن خواهد رسید که استعدادش کامل باشد.این تمامیت استعداد،به وسیله آراستگی به دین به دست میاید.
یکی از سنتهای الهی این است که خداوند نعمتهایش را برای مردمی که شکر آن را به جای میآورند ـ تا زمانی که وضع خود را حفظ کنند ـ باقی میگذارد،چنانکه خداوند میفرماید: لئن شکرتم لأزیدنّکم و لئن کفرتم إنّ عذابی لشدید؛اگر شر نعمتها را به جای آورید،به یقین،آنها را زیاد میکنم و اگر ناسپاسی کنید،بدانید که عذاب من شدید است .(سوره ابراهیم،ایه 7)
آفرینش انسان در قرآن
هر دسته از ایات آفرینش، به یک جهت از خلقت انسان پرداختهاند.به عنوان نمونه،برخی از ایات خلقت نخستین انسان؛یعنی آفرینش آدم از خاک را بیان میکند.
بعضی دیگر از ایات،هر انسانی را از نطفه میداند؛یعنی مبدأ آفرینش انسان را یک اعتبار از خاک و به اعتبار دیگر از نطفه میداند.
از دیدگاه قرآن، عالم دارای هدف است؛یعنی جهان بیهوده خلق نشده،بلکه به سوی مقصدی در حرکت است: …ربنا ما خلقت هذا باطلاً؛پروردگارا،جهان آفرینش را بیهوده نیافریدهای . (سوره آل عمران،ایه 191)
با این حال،با توجه به ایه 56 سوره ذاریات: و ما خلقت الجن و الانس إلا لیعبدون؛و من جن و انس را،جز برای عبادت نیافریدم ،باید گفت که هدف از خلقت انسان، عبادت و بندگی خدا میباشد؛ یعنی انسان باید خدایش را بپرستد،تا به قرب الهی برسد.به همین منظور، میل کمال جویی و نیز حس حقارت و خود کم بینی در وجود انسان قرار داده شده است؛تا میل به کمال،او را به سوی انسان کامل بکشاند و حس حقارت و تنفّر از ضعف، او را به الگویابی و جست و جوی وجودی خالی از این نقصها و ضعفها وا دارد.چنان که مولوی میگوید:
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر کـز دیـوو دد ملـولم و انسانـم آرزوست
گفتند که یافت می نشود، گشتهایم ما گفت:آنکه یافت می نشود، آنم آزوست
خداوند، آنچنان برای بشر ارزش قائل است که با بشارتها و تهدیدها و یک سلسله وظایف،در قالب دین،او را هدایت میکند و این دین تنها راه سعادت بشر میباشد که او را بر مبنای فطرتش اصلاح میکند و زندگی مادی و معنوی انسان را به نظم در میآورد.امتیازات بزرگ انسان مربوط به نفس وی میباشد؛زیرا آن ویژگیهایی که معیار انسانیت آدمی دانسته شده، از مختصات نفس است.یکی از امتیازاتی که مکاتب مختلف آن را ملاک انسانیت انسان دانستهاند،اراده است؛ارادهای که آدمی را بر نفس خویش مسلط میدارد و با این تسلط او را هدایت میکند؛تا به آن چه که کمال نامیده میشود،دست یابد.
وجود همین امتیازات خاص در نفس آدمی باعث شده است که در نوع انسان شایستگی رسیدن به مقام نبوت وجود داشته باشد.
خداوند متعال میان همه موجودات رابطه برقرار کرده؛یعنی وجود هر موجودی را در رسیدن به هدفش با سایر موجودات مرتبط نموده است.بنابراین،به آدمی نیز آن خلقتی را بخشیده که مخصوص اوست و او را به سوی آخرین درجه کمال هدایت میفرماید.
در انسان شناسی حضرت علی(ع)، حیات انسان تا به ابدیت کشیده شده؛به عبارت دیگر،در این دیدگاه، انسان موجودی است که رهسپار حیات اخروی میباشد و حیات دنیوی او،نسبت به آن حیات، بسیار کوتاه و محدود میباشد و هر لحظه او گامی به سوی حیات اخروی است.پس،میتوان گفت:برای آدمی یک زندگی حقیقی وجود دارد که کاملتر از زندگی پست و بیارزش دنیایی میباشد و تنها در صورتی بشر به آن خواهد رسید که استعدادش کامل باشد.این تمامیت استعداد،به وسیله آراستگی به دین به دست میاید.
یکی از سنتهای الهی این است که خداوند نعمتهایش را برای مردمی که شکر آن را به جای میآورند ـ تا زمانی که وضع خود را حفظ کنند ـ باقی میگذارد،چنانکه خداوند میفرماید: لئن شکرتم لأزیدنّکم و لئن کفرتم إنّ عذابی لشدید؛اگر شر نعمتها را به جای آورید،به یقین،آنها را زیاد میکنم و اگر ناسپاسی کنید،بدانید که عذاب من شدید است .(سوره ابراهیم،ایه 7)
آفرینش انسان در قرآن
هر دسته از ایات آفرینش، به یک جهت از خلقت انسان پرداختهاند.به عنوان نمونه،برخی از ایات خلقت نخستین انسان؛یعنی آفرینش آدم از خاک را بیان میکند.
بعضی دیگر از ایات،هر انسانی را از نطفه میداند؛یعنی مبدأ آفرینش انسان را یک اعتبار از خاک و به اعتبار دیگر از نطفه میداند.
از دیدگاه قرآن، عالم دارای هدف است؛یعنی جهان بیهوده خلق نشده،بلکه به سوی مقصدی در حرکت است: …ربنا ما خلقت هذا باطلاً؛پروردگارا،جهان آفرینش را بیهوده نیافریدهای . (سوره آل عمران،ایه 191)
با این حال،با توجه به ایه 56 سوره ذاریات: و ما خلقت الجن و الانس إلا لیعبدون؛و من جن و انس را،جز برای عبادت نیافریدم ،باید گفت که هدف از خلقت انسان، عبادت و بندگی خدا میباشد؛ یعنی انسان باید خدایش را بپرستد،تا به قرب الهی برسد.به همین منظور، میل کمال جویی و نیز حس حقارت و خود کم بینی در وجود انسان قرار داده شده است؛تا میل به کمال،او را به سوی انسان کامل بکشاند و حس حقارت و تنفّر از ضعف، او را به الگویابی و جست و جوی وجودی خالی از این نقصها و ضعفها وا دارد.چنان که مولوی میگوید:
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر کـز دیـوو دد ملـولم و انسانـم آرزوست
گفتند که یافت می نشود، گشتهایم ما گفت:آنکه یافت می نشود، آنم آزوست