آرشیو

آرشیو شماره ها:
۶۸

چکیده

متن

ملی‌گرایی حتی در شکل بسیار معتدل و معقول آن، که همانا اصالت دادن به منافع ملت – دولت است، در بنیاد خودمرامی سکولار است و با فهم‌های دینی متعارف سازگار نمی‌افتد.
برخی از متفکران مسلمان که هم سر در سودای دین داشته‌اند و هم دلبسته کشور خود بوده‌اند، برای نشان دادن سازگاری ملی‌گرایی و دین‌گرایی متعارف، از پیامبر اسلام نقل کرده‌اند که «حب‌الوطن من الایمان».

اگر انتساب این روایت به پیامبر درست باشد، باید اذعان کرد که منظور آن حضرت از وطن نمی‌تواند با آنچه ما امروز با عناوینی نظیر کشور، مملکت، میهن و ملت – دولت از آن یاد می‌کنیم، یکسان باشد چرا که در عصر پیامبر اسلام، پدید‌ه‌ای با مشخصات ملت – دولت وجود خارجی نداشته است که لازم باشد پیامبر‌گرامی دوست‌داشتن آن را به ایمان نسبت دهد.
به احتمال زیاد منظور پیامبر از وطن در روایت مذکور همان زادگاه بوده است که نوع بشر در همه زمان‌ها به آن علاقه و دلبستگی داشته است.
بنابراین، تمسک به روایت نقل شده از پیامبر برای نشان‌دادن سازگاری ملی‌گرایی و فهم متعارف از دین، تنها به نوعی هارمونی مکانیکی بین آن دو منجر شده و سازگاری ارگانیک بین آنها ایجاد نکرده است.

همه ما می‌دانیم که دین اسلام بر مفهوم امت تکیه دارد و منظور از آن نیز مردمانی‌اند که باور و ایمان مشترک دارند صرف‌نظر از آنکه در کدام نقطه از جغرافیا زندگی می‌کنند.
ملی‌گرایی اما بر مفهوم ملت استوار است و منظور از آن افرادی‌اند که در چارچوب یک واحد سیاسی و جغرافیایی مشخص زندگی می‌کنند، بی‌توجه به اینکه چه باور و ایمانی دارند. با این حساب، نظام ترجیحات دین‌گرایی و ملی‌گرایی با یکدیگر متفاوت است و به دو راه مختلف رهنمون می‌شوند.
در اینجا نباید دچار این سوءتفاهم شد که ملی‌گرایی معقول و معتدل با هیچ نوع فهمی از دیانت سازگار نمی‌افتد و لزوما در مقابل همه تفسیرهای دینی قرار می‌گیرد. چنین ادعایی خام و بی‌پایه و با تجربه بشری ناسازگار است.
مسلما فهم‌های معنویت‌گرایانه، اخلاق‌‌مدارانه، فردباورانه و اصولا هر برداشتی که در پی استوار ساختن تمام روابط اجتماعی از جمله قدرت سیاسی بر مبنای تعالیم شریعت نباشد، با مفهوم ملی‌گرایی آشتی‌پذیر و قابل جمع است.

اما چنین دینداری دیگر به معنای متداول دین‌گرا محسوب نمی‌شود، چرا که دین‌گرا در بعضی تعاریف به کسی گفته می‌شود که همه پدیده‌ها و مفاهیم هستی را ذیل شریعت تعریف می‌کند و به تمام هستی و امور آن صبغه مذهبی می‌بخشد. بدین ترتیب می‌توان نتیجه گرفت که بسیاری از انواع دینداری تزاحمی با ملی‌گرایی پیدا نمی‌کند، اما یک نوع آن که مفهوم امت را برتر از ملت می‌نشاند و چارچوب خاص جغرافیایی در نظرش بی‌اصالت است، قهرا نمی‌تواند ادعای ملی‌گرایی داشته باشد.
در اینجا باز دو نکته نیاز به توضیح بیشتر دارد.
نکته نخست اینکه، فرد متدینی که در نظر و عمل اصالت ملت – دولت را پذیرفته است، در تحلیل نهایی فردی سکولار به شمار می‌رود هر چند که از این عنوان گریزان باشد.

واقعیت این است که بنیادهای ملی‌گرایی بر اصول و ارزش‌های عرفی عصر تجدد بنا شده است و نمی‌توان آن بنیادها را پذیرفت و ماهیت عرفی آنها را نادیده گرفت و یا به گونه‌ای قدسی تفسیر کرد. اگر فردی اصرار بر چنین امری داشته باشد، بدون شک دستخوش تناقض شده است.
نکته دوم اما مربوط به دین‌گرایانی است که شرایط ناشی از واقعیت ملت – دولت و شور و اشتیاق بی‌حساب مردمان هر سرزمین به آن، آنها را ناگزیر به پرده پوشیدن بر نیات واقعی خود نسبت به ملیت کرده است.
این روزها کم نیستند دین‌گرایانی که در اصول اعتقادی آنها نمی‌توان جایی برای ارزش دادن به ملی‌گرایی پیدا کرد، اما آنان از روی نوعی مصلحت سیاسی خود را مدافع سرسخت ملیت نشان می‌دهند.

این دسته از افراد، معمولا راه بحث آزاد درباره ملی‌گرایی و بنیان‌های فکری آن را با توسل به تهدید می‌بندند از آن رو که به افشای تناقض فکری و عملی آنان منجر می‌شود. به هر حال، اظهار دین‌گرایی – نه تدین - باورمندان به ملی‌گرایی تناقض‌آمیز به نظر می‌رسد و اظهار ملی‌گرایی دین‌گرایان هم یک تناقض آشکار است.
با این حال، مواردی هم از صراحت و شفافیت در بین ملی‌گرایان و دین‌گرایان یافت می‌شود که نمی‌خواهند اندیشه واقعی خود را در زیر الفاظ چندپهلو و مبهم پنهان کنند. زنده‌یاد مهندس مهدی بازرگان که خود یکی از نوآوران اندیشه اسلامی بود در کتاب انقلاب ایران در دو حرکت به صراحت می‌گوید که «من اسلام را برای ایران می‌خواهم.»

بنابراین، آن مرحوم با بیان جمله فوق، وفاداری خود را به ملی‌گرایی و سکولاریسم سیاسی اعلام کرده است، گو اینکه در مرام او که در نقل قول مذکور نیز مستتر است، اسلام یکی از مهمترین عوامل هویت‌بخش ایران تلقی می‌شده است.
در بین دین‌گرایان نیز آقای محمدتقی مصباح‌یزدی از معدود کسانی است که تعارض ملی‌گرایی را با دین‌گرایی پنهان نمی‌کند و به صراحت به نفی اصالت ملیت می‌پردازد.
از نظر او همه منابع ایران باید در خدمت اسلام قرار گیرد چرا که به باور ایشان، «ایران ابزار است و اسلام هدف».

به اعتقاد آقای مصباح، بسیاری از سردمداران جمهوری اسلامی مانند مهندس بازرگان می‌اندیشند اما صداقت او را برای اظهار علنی منویات درونی خود ندارند.
در هر صورت، با توجه به علایقی که در سطوح بالای سیاسی در ایران نسبت به ملیت و ملی‌گرایی ابراز می‌شود، بازگشایی بحث‌های نظری درباره بنیادهای دین‌گرایی و اسلام‌گرایی اجتناب‌ناپذیر خواهد بود.

تبلیغات