چکیده

در مورد اخلاق و چیستی آن و چگونگی نسبت آن با زندگی مدنی و سیاسی، ما باید از این پرسش شروع کنیم که «مؤلفه قوام بخش جامعه و سیاست چیست؟» جامعه و سیاست گرد چه محوری قوام می گیرد و می گردد؟ کدام محور است که وقتی سست می شود، قوام و داوم جامعه، سیاست و مدنیت ما به خطر می افتد؟ به تعبیر دیگر، باید نسبت سیاست و اخلاق را در منشأ سیاست و اخلاق بکاویم، یعنی بپرسیم که منشأ سیاست و اخلاق چه نسبتی با هم دارند؟در تاریخ اندیشه های سیاسی اجتماعی، وقتی به دورترین نقاط آغازین برگردیم، می بینیم که ایده ای دنیاگریزانه از سعادت و نجات شکل گرفت. بر اساس این ایده، سعادت و نجات در درون جامعه غیرممکن است و نه تنها در درون جامعه بلکه بر روی کره خاکی غیرممکن است. به تعبیر دیگر گویی وجود ما در وضعیتی تراژیک و دردناک شکل گرفته است. مطابق این باور کهن، آدمیزاد در حالی بر روی کره خاکی به دنبال سعادت و نجات می گردد که اساسا سعادت و نجات بر روی کره خاکی به دست نمی آید.از دوران یونان باستان تا امروز یک خط فکری برجسته و درخشان پیگیری شده است که نشان می دهد اگر شما در قبال دیگری احساس مسئولیت نکنید و برای مسئولیت خودتان، در نهایت توش و توان خود کوشش نکنید، سعادت و نجات فردی شما هم به دست نخواهد آمد.همیشه از ترازی تنزه باورانه بر فراز جامعه و سیاست می نشینیم و درباره فساد و تباهی سیاست و جامعه چنان شکوه می کنیم که گویی خودمان تافته ای جدابافته از این جامعه و سیاست هستیم. وقتی ما در آن صورت بندی رایج که صورت بندی غلطی است از بدیِ نسبت اخلاق و سیاست در جامعه خود صحبت می کنیم، منظورمان این است که دیگران دارند خطا می کنند. مسئولیت بدشدن سیاست و جامعه را همیشه به جایی بیرون از خودمان پرتاب می کنیم. گویی دیگران هستند که رابطه اخلاق و سیاست را به هم زده اند و سیاست را به فساد آلوده کرده اند. جالب این است که کسی را پیدا نمی کنید که بگوید من بخشی از این چرخه فساد هستم.یکی از علل روانی برای کناره گیری از به رسمیت شناختن مسئولیت مدنی اجتماعی و عدم تعهد به مدلولات این مسئولیت همین حس سرخوردگی ناشی از ندیدن نتایج ملموس در کوتاه مدت است؛ ولی تأکید می کنم که این یک علت روان شناختی است، نه یک دلیل اخلاقی مناسب.منظور ما خیری است که مشتقی است از مجموعه مداخلات آزادانه و عادلانه شهروندان مسئولیت شناس، برای کشف و حذف مجاری خطا از زندگی جمعی، برای اینکه بقای خود را تضمین کنند و ارتقا دهند. خیر عمومی چیزی نیست که از قبل قالب زده شود و بعد به عده ای تحمیل شود. خیر عمومی تشخیصی است که پس از به ثمر نشستن کوشش های ما به شکل ماتأخر و پسینی ممکن می شود.در مقام زندگی جمعی، یگانه اخلاق ممکن، اخلاق معطوف به خیر عمومی است. غیر از آن اساسا اخلاقی نیست. وقتی هگل ترازهای اخلاق را از هم جدا می کند، معتقد است که آن دو تراز دیگر در ذیل تراز سوم باید بگنجند. یعنی می گوید اگر آن ها هم بناست معنایی داشته باشند، باید بفهمیم که بیرون از چتر اخلاق مدنی و سیاسی نمی توانند جایگاهی پیدا کنند؛ چون به محض اینکه از محدوده این چتر بیرون بروند به اخلاق های جامعه ستیز و جامعه گریز تبدیل می شوند که شایسته ما نیست. ولی آن ملاحظاتی که ما نسبت به امانت و راست گویی و دیگر ارزش های پایه اخلاقی داریم، همه آن ها ارزش های اخلاقی زندگی ما در جامعه اند.

متن

تبلیغات