دوری از تکبر
آرشیو
چکیده
متن
حضرت امام حسن(ع) با مردم فقیر و تهیدست ،دوست و مهربان بودند.روزی در راهی میرفتند،چند نفر را دیدند که روی زمین نشستهاند و مشغول غذا خوردن هستند.هنگامی که آنها امام حسن(ع) را دیدند،گفتند:
«یابن رسول الله(ص) بفرمائید با ما غذا بخورید».
امام (ع) از اسب پیاده شدند و پیش آنها روی زمین نشستند و مشغول خوردن غذای آنها که چند تکه نان خشک بود،شدند.سپس به آنها فرمودند:ای برادران،همانطوری که میبینید من دعوت شما را قبول کردم،حالا خواهش میکنم شما هم دعوت مرا قبول کنید و مهمان من شوید و به منزل من بیائید.
آنها دعوت امام(ع) را قبول کردند و آماده رفتن به منزل امام(ع) شدند.
آنگاه امام(ع) سوار بر اسب خود شدند و فرمودند:«انّ الله لایحب من کان مختالاً فخورا؛به راستی که خداوند،متکبر فخرفروش را دوست ندارد».(سوره نساء،آیه 36)
امام(ع) وقتی به منزل خود رفتند فرمودند:
«من مهمانهای عزیزی دارم ودوست دارم که بهترین غذاها را برایشان تهیه کنید،مهمانها به منزل امام(ع) آمدند و حضرت امام حسن(ع) با احترام کامل از آنها پذیرایی کردند و آنها هم بسیار خوشحال شدند».
«یابن رسول الله(ص) بفرمائید با ما غذا بخورید».
امام (ع) از اسب پیاده شدند و پیش آنها روی زمین نشستند و مشغول خوردن غذای آنها که چند تکه نان خشک بود،شدند.سپس به آنها فرمودند:ای برادران،همانطوری که میبینید من دعوت شما را قبول کردم،حالا خواهش میکنم شما هم دعوت مرا قبول کنید و مهمان من شوید و به منزل من بیائید.
آنها دعوت امام(ع) را قبول کردند و آماده رفتن به منزل امام(ع) شدند.
آنگاه امام(ع) سوار بر اسب خود شدند و فرمودند:«انّ الله لایحب من کان مختالاً فخورا؛به راستی که خداوند،متکبر فخرفروش را دوست ندارد».(سوره نساء،آیه 36)
امام(ع) وقتی به منزل خود رفتند فرمودند:
«من مهمانهای عزیزی دارم ودوست دارم که بهترین غذاها را برایشان تهیه کنید،مهمانها به منزل امام(ع) آمدند و حضرت امام حسن(ع) با احترام کامل از آنها پذیرایی کردند و آنها هم بسیار خوشحال شدند».